احبار
ویرایشگر اکنون بارگیری خواهد شد. اگر پس از چند ثانیه همچنان این پیام را میبینید، لطفاً صفحه را تازهسازی کنید.
ویرایشگر اکنون بارگیری خواهد شد. اگر پس از چند ثانیه همچنان این پیام را میبینید، لطفاً صفحه را تازهسازی کنید.
برخورد احبار و یهودیان با پیامبر گرامی(ص) در مدینه را میتوان به سه بخش قسمت کرد:
برخورد نخستین، بیشتر سکوت در برابر پیامبر اکرم(ص)، نپذیرفتن دعوت و انکار رسالت ایشان و مانند آن بود. در این مرحله، آنان رویکردی احتیاطآمیز درباره پیامبر(ص) و اسلام داشتند و دشمنی خود را کامل بروز نمیدادند. رسول خدا(ص) بر پایه دستور قرآن، اهل کتاب را به گفتوگو و اتحاد بر محور توحید دعوت کرد که وجه مشترک رسالت پیامبران بود. (سوره آل عمران، آیه ۶۴؛ سوره عنکبوت، ۴۶) نماز گزاردن مسلمانان به سوی بیت المقدس، مورد استقبال اهل کتاب قرار گرفت[۲۴] و خداوند خوردن ذبایح اهل کتاب و ازدواج با زنان آنها را تجویز کرد. (سوره مائده، آیه ۵) بر پایه گزارش اهل سنت، پیامبر(ص) پیش از هجرت در روز دهم محرم روزه میگرفت[۲۵] و هنگامی که در مدینه یهودیان را دید که در آن روز به سبب رهایی حضرت موسی(ع) و بنیاسرائیل از دست فرعون روزه میگیرند، خود و پیروانش را به حضرت موسی(ع) نزدیکتر خواند و سفارش کرد که مسلمانان نیز آن روز را روزه بگیرند.[۲۶] اینها مایه خشنودی احبار و یهودیان میشد و پیامبر(ص) با این رویکرد مسالمتآمیز به آنان فرصت میداد تا به مسلمانان نزدیک شده، با فهم آیین اسلام از آن پیروی کنند.[۲۷]
در این مرحله، آنان به توطئه، ایجاد شبهه درباره اسلام، تلاش برای فریب مسلمانان، پرسیدن پرسشهای سخت برای شکست دادن پیامبر(ص)، مشارکت در درگیری نظامی، و مانند آن پرداختند. نیرومندی اسلام در مدینه، روز به روز احبار و اشراف یهود را به کارشکنی بیشتر وامیداشت. آنان برای تضعیف اسلام و حکومت اسلامی، از هر ابزاری، از جمله همکاری با منافقان، بهره میجستند. سیرهنگاران نام احباری را که در رویارویی با پیامبر گرامی نقشی برجسته داشتند، گزارش کردهاند؛ همچون: حُیی بن اخطب و برادرانش ابویاسر و جُدّی، سلام بن مُشکم، کنانه و سلام بن ربیع، کعب بن اشرف و برخی از احبار بنینضیر.[۲۸]
یک. تردیدافکنی: یکی از ابزارهای احبار، تردیدافکنی در عقاید مسلمانان بود؛ به این شیوه که نخست به ایمان و مسلمانی تظاهر کرده، پس از چندی با اعلام بازگشت از اسلام تلاش میکردند تا به مسلمانان جرئت ارتداد دهند و در حقانیت اسلام تردید ایجاد کنند. خداوند با نزول آیه ۷۲ سوره آل عمران ضمن اشاره به این توطئه، مسلمانان را از آن آگاه کرد.[۲۹] نیز احبار یهود با یکدیگر سازش میکردند که در آغاز روز نزد پیامبر گرامی(ص) آیند و به ظاهر مسلمان شوند؛ ولی در پایان روز اعلام کنند که از دین اسلام برگشتهاند. چون از آنها درباره علت این کار سؤال میشد، میگفتند: ویژگیهای محمد(ص) را از نزدیک دیدیم و هنگامی که به کتب دینی خود مراجعه کردیم، صفات و روش او را با آن نشانهها سازگار نیافتیم. بدین سان، آنان میخواستند ایمان مسلمانان را سست کنند.[۳۰]
برخی از احبار بنینضیر میکوشیدند با بهره بردن از روابط صمیمانه خویش با مردم یثرب، آنان را از اسلام رویگردان کنند. برخی از مسلمانان به انصار درباره روابط صمیمانه با یهودیان هشدار دادند؛ ولی آنان اعتنا نکردند. بر پایه روایت ابن عباس، در این موقعیت، آیه ۲۸ سوره آل عمران نازل شد و مؤمنان را از روابط دوستانه با کافران نهی کرد و درباره پیامدهای ناگوار آن هشدار داد.[۳۱]
برخی دیگر از احبار بنینضیر که با قبایل یثرب مرتبط بودند، انصار را از انفاق در راه خدا بازداشته، آنان را از دچار شدن به فقر در آینده بیم میدادند. بر پایه گزارشهای تفسیری، آیه ۳۷ سوره نساء در این زمینه نازل شد و احبار یاد شده را افرادی بخیل و کافر خواند که مردم را به بخل ورزیدن فرمان میدهند؛ و از عذاب خوار کننده آنان خبر داد.[۳۲]
دو. فریبکاری: تلاش برای فریب پیامبر(ص) و ایجاد خدشه در احکام الهی، از دیگر کارهای احبار و یهودیان مدینه بود. بر پایه برخی از گزارشها، آنان نزد رسول خدا آمده، میگفتند: اگر به عنوان دانشمندان و اشراف یهود، از تو پیروی کنیم، دیگر یهودیان نیز به پیروی از ما مسلمان خواهند شد. سپس از پیامبر(ص) میخواستند در ستیز میان آنان و گروهی دیگر، به سود ایشان داوری کند تا به وی ایمان بیاورند.[۳۳] اما خداوند این توطئه را آشکار کرد و پیامبر گرامی(ص) را از افتادن در دام فتنه آنان بر حذر داشت.[۳۴] (سوره مائده، ۴۹)
بر پایه برخی گزارشها، در پی زنای محصنه زن و مردی از اشراف یهودیان خیبر، دانشوران آنان به رغم آگاهی از حکم رجم برای این کار در تورات، از اجرای آن خودداری کردند و حکم آن را از پیامبر(ص) پرسیدند؛ باشد که وی حکمی جز سنگسار بدهد. آنها به پیامبر(ص) گفتند که حکم او را خواهند پذیرفت. جبرئیل با نزول بر پیامبر(ص) حکم رجم را تأیید کرد؛ اما دانشوران یهود از پذیرش آن سر باززدند. با پیشنهاد پیامبر(ص) و پذیرش احبار خیبر، عبدالله بن صوریا که داناترین دانشمند آنان به تورات بود، حَکَم برگزیده شد. رسول خدا(ص) ابن صوریا را سوگند داد که جز راست نگوید و او اعتراف کرد که حکم زنای محصنه در تورات رجم است و دانشوران یهود حکم دیگری را جایگزین آن کردهاند.[۳۵] بر پایه برخی گزارشها، پیامبر(ص) بخشی از تورات که حکم رجم را در بر داشت، به ابن صوریا داد تا بخواند. وی آنگاه که به آن آیه رسید، با خودداری از خواندن، دستش را روی آن گذاشت و آیه بعد را خواند. عبدالله بن سلام با آگاهی از این حیله، دست وی را از روی آن آیه برداشت و آن را برای پیامبر(ص) خواند. آنگاه پیامبر(ص) دستور داد که آن دو تن را بیاورند و بر پایه حکم تورات، سنگسارشان کنند.[۳۶]
سه. استهزا: به سخره گرفتن قرآن، پیامبر(ص) و مسلمانان، به ویژه بزرگان و دانشوران مسلمان شده یهود، راهکار دیگر احبار یهود در برخورد با اسلام و مسلمانان بود. بر پایه برخی گزارشها، آنگاه که عبدالله بن سلام، ثعلبة بن سعیه، اسد بن عبید و برخی دیگر از یهودیان سرشناس و دانشمند، مسلمان شدند و دیگر یهودیان را نیز به اسلام دعوت کردند، احبار یهود آنها را بدترین افراد خود معرفی کردند و گفتند: اگر آنان صالح بودند، هرگز دین نیاکان خود را رها نمیکردند. بر پایه روایتی، آیات ۱۱۳-۱۱۵ سوره آل عمران در پاسخ به این ادعای احبار و در ستایش ایمان آورندگان یهود و بقیه اهل کتاب نازل شد.[۳۷]
نیز گزارش شده است که برخی از احبار یهود مدینه با غنی خواندن خودشان و فقیر خواندن خدای مسلمانان، برخی از احکام اسلام را به سخره گرفتند. پیامبر(ص) با ارسال نامهای از طریق ابوبکر برای یهودیان، آنها را به نماز، پرداخت حقوق مالی، انفاق در راه خدا و... دعوت کرد. ابوبکر با حضور در میان یهودیان که پیرامون یکی از احبار به نام فِنحاص عازورا جمع شده بودند، نامه را به وی داد و او را به پذیرش نبوت پیامبر(ص) دعوت کرد. فنحاص پس از مطالعه نامه گفت: خدای شما نیازمند ما شده است؟ ابوبکر با نواختن سیلی به صورت وی،گفت: اگر میان مسلمانان و یهودیان پیمانی نبود، گردنت را میزدم! فنحاص نزد پیامبر(ص) شکایت برد و درپی گزارش رویداد از سوی ابوبکر، گفته خود را انکار کرد. مفسران این حادثه را شأن نزول آیه ۱۸۱ سوره آل عمران دانستهاند که با تکذیب سخن کسانی که خدا را فقیر و خود را بینیاز خواندهاند، به آنان وعده عذاب داده است.[۳۸]
چهار. مبارزه و مناظره علمی: گروهی از احبار به گمان خویش برای شکست دادن و رسوا کردن پیامبر گرامی(ص) با پرسشهایی پیچیده، روزی نزد وی آمده، گفتند: پاسخ ما را جز پیامبران الهی نمیدانند و اگر به ما پاسخ درست دهی، به تو ایمان خواهیم آورد. رسول خدا پاسخ آنان را داد و ایشان با تأیید پاسخهای پیامبر(ص) گفتند: هنگامی به تو ایمان میآوریم که بگویی کدام فرشته بر تو نازل میشود. رسول خدا(ص) با نام بردن از جبرئیل، او را فرشتهای خواند که بر همه پیامبران الهی نازل شده است. احبار یهود جبرئیل را دشمن یهود خواندند و از عمل به وعده خویش و ایمان به پیامبر(ص) خودداری کرده، گفتند: اگر پیک وحی فرشتهای جز جبرئیل بود، ایمان میآوردیم. خداوند آیات ۹۷-۱۰۱ سوره بقره را نازل و عقیده نادرست آنان درباره جبرئیل و بهانهگیریشان را نکوهش کرد.[۳۹]
بر پایه برخی گزارشها، روزی عمر بن خطاب در مدینه وارد مرکز آموزش دینی یهود موسوم به بیت المدارس شد و درباره آمدن نام و صفات پیامبر(ص) در کتابهای آنان پرسید. دانشوران یهود با اذعان به آمدن نام و صفات ایشان در کتابهایشان گفتند: چون جبرئیل که فرشته عذاب و دشمن یهودیان است، بر وی نازل میشود، به او ایمان نمیآوریم؛ اگر میکائیل که فرشته رحمت است، نازل میشد، ایمان میآوردیم. عمر دشمن جبرئیل را دشمن میکائیل؛ و دشمن آن دو را دشمن خدا خواند. سپس برای گزارش به پیامبر(ص) به سوی مدینه آمد؛ اما پیش از رسیدن وی، آیه {قُل مَن کانَ عَدُوًّا لِجِبرِیلَ...} (سوره بقره، آیه ۹۷) بر پیامبر(ص) نازل شد. پیامبر(ص) آیه را برای عمر خواند و او سوگند یاد کرد که جز برای گفتن این نیامده بود.[۴۰]
بر پایه برخی گزارشها، گروهی از دانشوران یهود درباره فرزند خدا بودن عُزَیر با رسول خدا(ص) گفتوگو کردند. آنها در پاسخ به پیامبر گرامی(ص) که درباره دلیل این اعتقاد پرسید، گفتند: «عزیر به جمعآوری و احیای تورات پس از نابود شدنش پرداخت و کسی جز فرزند خدا نمیتواند چنین کند. البته فرزندیاش به معنای حقیقی نیست؛ بلکه همانگونه که از باب تشریف و مجاز، شاگردی فرزند استاد نامیده میشود، عزیر را فرزند خدا میخوانیم.» پیامبر گرامی(ص) با اشاره به این که حضرت موسی(ع) آورنده تورات است، فرمود: «بر پایه این منطق، موسی باید نزد شما منزلتی بسیار بالاتر از عزیر داشته باشد. همانگونه که استاد میتواند شاگرد خود را فرزند خطاب کند، میتواند کسی را که برتر از آن شاگرد است، برادر یا مولای خود بخواند. پس شما که موسی(ع) را بهتر از عزیر(ع) میدانید، باید بتوانید او را برادر، پدر، عمو، استاد یا مولا و رئیس خدا بخوانید و خداوند نیز رواست که او را از باب احترام با این عناوین خطاب کند!» احبار یهود که پاسخی نداشتند، از ایشان فرصتی برای اندیشیدن خواستند و رفتند.[۴۱]
بر پایه گزارشهای رسیده، احبار یهود مدینه به هیئتهای دینی که در زمان پیامبر گرامی(ص) برای تحقیق به مدینه میآمدند، نیز مشورت میدادند.[۴۲] بر پایه گزارش ابن عباس، پس از نزول آیه مباهله، هیئت مسیحیان نجران از پیامبر گرامی(ص) سه روز مهلت گرفتند و در این مدت با احبار یهود بنینضیر، بنیقریظه و بنیقینقاع به مشورت پرداختند.[۴۳] آنان پس از حضور نزد رسول خدا(ص) درباره مسیحی یا یهودی بودن حضرت ابراهیم(ع) ستیز کردند. آیات ۶۵-۶۷ سوره آل عمران در این زمینه نازل شد و هر دو طرف را به سبب ستیز درباره چیزی که به آن آگاهی ندارند، نکوهش کرد.[۴۴]
پنج. بهانهگیری: برخی از احبار مانند ابن صوریا با منحصر دانستن هدایت و سعادت در یهودیت، پیامبر(ص) را به پذیرش آن دعوت کردند.[۴۵] خداوند با آیاتی از سوره بقره این ادعای آنان را باطل خواند و تأکید فرمود که دین پیامبران گذشته نیز توحید و اسلام بوده است.[۴۶] (سوره بقره، آیه ۱۳۵-۱۳۷) برخی دیگر با ناسازگار خواندن قرآن کریم با تورات، از رسول خدا(ص) خواستند کتابی بیاورد که مقبول آنان باشد.[۴۷] بر پایه روایت کلبی، برخی از احبار، ایمان خود را به پیامبر(ص) به آوردن معجزه مطلوبشان مشروط کردند. آیه ۱۸۳ سوره آل عمران در این موقعیت نازل شد و با اشاره به پیامبرکشی یهودیان به رغم ارائه معجزه مطلوب آنها از سوی پیامبران پیشین، ادعای آنان را دروغ خواند.[۴۸] روابط احبار با پیامبر(ص) سرانجام چندان تیره شد که برخی آشکارا ادعا کردند محمد(ص) پیامبر موعود تورات نیست.[۴۹]
دانشوران یهود نماز خواندن به سوی بیتالمقدس را بر مسلمانان خرده گرفته، استقلال دین اسلام را به چالش کشیدند. این مایه ناخرسندی پیامبر گرامی(ص) بود. ایشان همواره از خداوند میخواست تا در این زمینه دستوری راهگشا نازل کند.[۵۰] سرانجام در سال دوم ق. آیه ۱۴۴ سوره بقره نازل شد و رسول خدا(ص) فرمان یافت تا به سوی کعبه نماز بگزارد.[۵۱] تغییر قبله برای یهود ناگوار بود و شماری از اشراف و دانشوران آنان نزد پیامبر(ص) آمده، گفتند: اگر قبله را به سوی بیت المقدس بازگردانی، از تو پیروی خواهیم کرد.[۵۲] خداوند با آیات ۱۴۲-۱۴۳ سوره بقره سخن کسانی را که مسلمانان را به سبب تغییر قبله به سرزنش و سخره گرفتند، سفیهانه خواند و با نهی پیامبر گرامی(ص) از پیروی آنان، درباره فتنه یهودیان هشدار داد. (سوره بقره، ۱۴۲-۱۴۳)[۵۳] (← قبله)
شش. همپیمانی با مشرکان: در پی حضور پیامبر گرامی(ص) در مدینه، یهودیان یثرب نخست منتظر سرکوب مسلمانان به دست مشرکان بودند. اما با پیروزی مسلمانان در نبرد بدر، موقعیت یهودیان ضعیف شد. برخی از سران با نفوذ یهودیان بنینضیر همراه شماری از احبار پنهانی به مکه رفتند و در کنار کعبه با ابوسفیان همپیمان شدند که در رویارویی با پیامبر(ص) همکاری کنند.[۵۴] مسلمانان برای محدود کردن زمینه همکاری میان قریش و بنینضیر، کعب بن اشرف، از احبار قدرتمند این قبیله یهودی را کشتند.[۵۵] کشته شدن کعب در سال سوم ق. رخ داد.[۵۶]
بر پایه روایت زهری، در پی نامه تهدیدآمیز قریش، یهودیان بنینضیر بر آن شدند که با ترفندی رسول خدا را به قتل رسانند. از این رو، از وی خواستند که همراه ۳۰ تن از یاران خود در منطقهای میان یثرب و محل زندگی قبیله بنینضیر با ۳۰ تن از احبار دیدار و گفتوگو کند تا اگر احبار به وی ایمان آورند، همه آنان نیز به وی بگروند. آنگاه که به سبب حضور یاران پیامبر(ص) آنان نتوانستند نقشه خود را اجرا کنند، از ایشان خواستند که با سه تن از یارانش به گفتوگو با سه تن از احبار بپردازد. این سه دانشور زیر جامههای خود خنجری پنهان کرده بودند. در پی آشکار شدن این توطئه از جانب یکی از زنان بنینضیر، پیامبر(ص) به مدینه بازگشت و شش ماه پس از نبرد بدر، غزوه بنینضیر شکل گرفت.[۵۷] رسول خدا به آنان ۱۰ روز فرصت داد تا سکونتگاه خود را ترک کنند. آنها آماده مهاجرت شدند؛ اما عبدالله ابن اُبَی، سردسته منافقان مدینه، به حُیی ابن اخطب از احبار بزرگ بنینضیر و رئیس آنان پیغام داد که اگر با پیامبر(ص) نبرد کنند، با ۲۰۰۰ رزمنده به یاریشان خواهد رفت. سلام بن مشکم، از احبار بنینضیر، با یادآوری خیانت عبدالله بن اُبَی از حُیی خواست به وی اعتماد نکند؛ اما حُیی پیشنهاد عبدالله را پذیرفت و آماده مقاومت و نبرد با مسلمانان شد.[۵۸] حُیی به ترمیم دژهای بنینضیر پرداخت[۵۹] و هرچه را برای نبرد نیاز بود، همراه چارپایان درون آنها جای داد.[۶۰] پس از چندین روز مقاومت در برابر مسلمانان که قلعههای بنینضیر را محاصره کرده بودند، حُیی ناگزیر از پیامبر(ص) خواست بر پایه پیشنهاد پیشین که اموال آنان را محترم میشمرد، سازش کنند. رسول خدا(ص) نپذیرفت و آنان ناگزیر شدند تنها با بردن اموال منقول خویش، زیستگاه خود را ترک کنند.[۶۱] حُیی بن اخطب پس از کوچ بنینضیر به منطقه خیبر، همچنان به دشمنی خود با پیامبر(ص) ادامه داد. او به مکه رفت و از سران قریش برای نبرد با مسلمانان یاری خواست.[۶۲] وی و دیگر سران بنینضیر با وعدههای مالی، قبایلی بزرگ مانند غطفان و قَیس بن عیلان را با خود همراه ساختند.[۶۳] نیز وی مخفیانه به مدینه، نزد یهودیان بنیقریظه رفت و آنان را با خود همراه نمود.[۶۴] این تلاشها زمینهساز نبرد احزاب شد. سرانجام حُیی پس از نبرد احزاب و در محاصره بنیقریظه از سوی پیامبر(ص) و در میان آن قبیله به حکم سعد بن معاذ کشته شد.[۶۵] (← بنینضیر)
برخی از احبار با پی بردن به صداقت پیامبر گرامی(ص) در ادعای نبوت و سازگاری نشانههای پیامبر موعود در تورات با ایشان، به وی ایمان آوردند. از این میان، برجستهترین افراد، عبدالله بن سلام، مُخَیریق و زید بن سَعنه بودند.
یک. حُصَین بن سلام (عبدالله بن سلام): وی نخستین دانشمند یهودی بود که در مدینه به پیامبر(ص) ایمان آورد و رسول خدا(ص) نام او را عبدالله نهاد.[۶۶] درباره چگونگی اسلام آوردن وی گفتهاند: او برای اطمینان یافتن از صداقت پیامبر گرامی(ص) در ادعای نبوت، سه پرسش درباره نخستین نشانه قیامت، اولین غذای بهشتیان، و سبب همانندی فرزند با پدر یا مادرش طرح کرد و مدعی شد که پاسخ آنها را جز پیامبران و اوصیای آنان نمیدانند. آنگاه که پیامبر گرامی(ص) پاسخ آن پرسشها را آموخته از جبرئیل شمرد، او جبرئیل را دشمن یهودیان خواند. رسول خدا(ص) این آیه را تلاوت کرد: {قُل مَن کانَ عَدُوًّا لِجِبرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَی قَلبِک بِإِذنِ اللَّهِ مُصَدِّقًا لِمَا بَینَ یدَیهِ وَهُدًی وَبُشرَی لِلمُؤمِنِینَ}. (سوره بقره، آیه ۹۷) سپس فرمود: «نخستین نشانه قیامت، آتشی است که مردم را از شرق به غرب میراند و آنجا گرد میآورد. اولین غذای بهشتیان، جگر نهنگ است. سبب شباهت فرزند به پدر یا مادرش، غلبه آب یکی از آن دو بر دیگری است.» عبدالله با شنیدن این پاسخها شهادتین را بر زبان راند و مسلمان شد. او به پیامبر(ص) گفت که یهودیان اهل خیانت و بهتاناند و اگر از مسلمان شدن وی آگاه شوند، درباره او بدگویی خواهند کرد. چندی بعد پیامبر(ص) بدون اشاره به مسلمان شدن عبدالله، از یهودیانی که نزد وی آمده بودند، درباره مقام و منزلت او پرسید. آنها او را ستودند و وی و پدرش را بهترین و داناترین فرد در میان خویش خواندند. آنگاه که عبدالله بن سلام وارد شد و مسلمانی خود را آشکار کرد، یهودیان او و پدرش را بدترین و نادانترین فرد در میان خویش خواندند. وی به پیامبر(ص) گفت: این همان چیزی است که از آن میترسیدم.[۶۷]
دو. مُخَیریق نضیری: مخیریق از احبار و ثروتمندان یهود بنینضیر در مدینه بود که نشانههای پیامبر موعود را با حضرت محمد(ص) سازگار یافت وایمان آورد.[۶۸] بر پایه برخی گزارشها، او در غزوه احد خطاب به یهودیان سوگند یاد کرد که محمد(ص) پیامبر خداست و بر آنان پیروز خواهد شد. سپس آنان را به یاری مسلمانان در نبرد با مشرکان فرا خواند. اما یهودیان به بهانه این که روز شنبه است، دعوت وی را نپذیرفتند. او با سرزنش آنان، اختیار دارایی خود را پس از مرگ به دست پیامبر(ص) سپرد و به یاری سپاه اسلام شتافت و در غزوه احد به شهادت رسید. گفتهاند: پیامبر(ص) پس از شهادت وی، او را بهترین یهودی [پیش از گرویدن به اسلام] خواند.[۶۹]
سه. زید بن سَعنه (سَعیه): زید نیز از احبار ثروتمند مدینه بود. گزارش شده که وی همه نشانههای حقانیت نبوت را در حضرت محمد(ص) یافته بود، جز دو چیز که هنوز از آن خبر نداشت: یکی این که بردباری پیامبر راستین بر پرخاشگری او غالب است. دوم این که هراندازه تندی و جهالت دشمنان بیشتر گردد، بر شکیبایی او افزوده میشود. وی در پی فرصتی بود تا در برخوردی با پیامبر(ص) به ویژگیهای یاد شده در ایشان پی ببرد. او پیش از مسلمان شدن وامی به پیامبر(ص) داده بود. روزی با خشونت لباس ایشان را گرفت و با درخواست طلب خود، رسول خدا(ص) و دیگر فرزندان عبدالمطلب را متهم کرد که همیشه بدهی خود را دیر پرداخت میکنند. عمر بن خطاب خشمگین شد و خواست که به وی آسیب برساند. رسول خدا(ص) با تبسم و جلوگیری از برخورد عمر با وی، به عمر فرمود:ای کاش به جای این برخورد، مرا به حُسن پرداخت و او را به حسن طلب دین فرامیخواندی! آنگاه با اشاره به این که هنوز تا سررسید پرداخت بدهی سه روز مانده است، دستور داد طلب او را بپردازند و از آن روی که عمر او را ترسانده، ۲۰ پیمانه بیشتر به او پرداخت کنند. پس از این رویداد، وی با تصدیق رسول خدا(ص) و پذیرش اسلام، همراه ایشان در نبردهای بسیار شرکت کرد و سرانجام در غزوه تبوک درگذشت.[۷۰]