در حال ویرایش کاربر:Abazar/کارها

هشدار: شما وارد نشده‌اید. نشانی آی‌پی شما برای عموم قابل مشاهده خواهد بود اگر هر تغییری ایجاد کنید. اگر وارد شوید یا یک حساب کاربری بسازید، ویرایش‌هایتان به نام کاربری‌تان نسبت داده خواهد شد، همراه با مزایای دیگر.

این ویرایش را می‌توان خنثی کرد. لطفاً تفاوت زیر را بررسی کنید تا تأیید کنید که این چیزی است که می‌خواهید انجام دهید، سپس تغییرات زیر را ذخیره کنید تا خنثی‌سازی ویرایش را به پایان ببرید.

نسخهٔ فعلی متن شما
خط ۱: خط ۱:
ابیدوس: Ñ ازیریس


اتحاف فضلاء الزمن: Ñ تاریخ مکة المکرمه
ابو‌الفتوح: از حکمرانان و سرسلسله شرفای مکه


اتمام علی اعلام الانام بتاریخ بیت‌الله الحرام: Ñ اعلام الانام بتاریخ بیت‌الله الحرام
ابو‌الفتوح حسن بن جعفر بن محمد بن حسین از سادات حسنی بود. پدرش جعفر نخستین دولت اشراف مکه را در سال ۳۵۶/۳۶۰ق. در دوران رقابت میان عباسیان و فاطمیان بر سر حکومت مکه تشکیل داد.<ref>تاریخ مکه، ص۲۴۵-۲۴۶.</ref> جعفر با خواندن خطبه به نام فاطمیان خود را تحت حمایت فاطمیان مصر و حاکم وقت المعز قرار داد. پس از او حکومت به فرزندش عیسی رسید و سپس در سال ۳۸۴ق. حسن فرزند دیگر جعفر با لقب ابوالفتوح به حکومت مکه تحت اشراف فاطمیان دست یافت.<ref>خلاصة الکلام، ص۱۶.</ref>


اتیوپی: Ñ حبشه
الحاکم بامر الله، خلیفه وقت فاطمی، از ابوالفتوح خواست تا در موسم حج سال ۳۸۶ق. بر منبر مکه بر پایه اعتقادات اسماعیلیان به برخی از صحابه و همسران پیامبر گرامی بی‌احترامی کند. این سختگیری باعث شورش و هرج ‌و ‌مرج در مسجدالحرام شد. او خود را در مهار این آشوب ناتوان دید. نیز از لحاظ اعتقادی با این کار موافق نبود. از این رو، با اعلام حمایت آل ‌جراح طایی<ref>تاریخ الاسلام، ج۲۷، ص۹-۱۰؛ البدایة و النهایه، ج۱۱، ص۳۵۴.</ref> از زیر سلطه فاطمیان بیرون آمد و با ادعای خلافت مسلمانان، با شعار اقامه عدل و برپایی امر به معروف و نهی از منکر، مردم را به بیعت با خود به نام «الراشد بالله» فراخواند.<ref>خلاصة الکلام، ص۱۷؛ تاریخ الاسلام، ج۲۷، ص۹-۱۰.</ref>
 
ابو‌الفتوح با یک شمشیر به گمان این که ذوالفقار است و چوبدستی‌ای که ادعا می‌کرد از آنِ رسول خدا بوده، همراه ۱۰۰۰ برده سیاه در مراسم اعلان خلافتش حضور یافت<ref>المنتظم، ج۱۴، ص۳۵۷؛ تاریخ الاسلام، ج۲۷، ص۱۰؛ البدایة و النهایه، ج۱۱، ص۳۵۴.</ref> و دستور داد آیات آغازین سوره قصص را در ابتدای خطبه بخوانند و خلافتش را حکومت مستضعفین بدانند. این سرآغاز با قیام سادات حسنی در روزگار منصور (حکومت: ۱۳۶-۱۵۸ق.) بسیار شباهت داشت.<ref>تجارب الامم، ج۷، ص۲۸۰-۲۸۱.</ref> ابوالفتوح با سفر به شهر «رَمْلَه» مرکز آل ‌جراح در فلسطین، با احترام بسیار مردم آن دیار روبه‌رو شد که او را امیر المؤمنین ‌می‌خواندند.<ref>تجارب الامم، ج۷، ص۲۸۰؛ تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۱۰۱-۱۰۲.</ref>
 
این کار که معادلات سیاسی را به نفع عباسیان بغداد تغییر می‌داد، بر الحاکم فاطمی گران آمد و او را واداشت تا در طول سفر ابو‌الفتوح به فلسطین، با جدا‌کردن آل‌ جراح، متحد شریف مکه، و میدان دادن به رقبای حسینی او در مکه (سلیمانیون) ابو‌الفتوح را زیر فشار قرار دهد. این تدبیر مؤثر افتاد و ابو‌الفتوح را که در رمله از تغییر رفتار آل‌ جراح و تسخیر مکه به دست عموزادگانش آگاه شده بود<ref>تجارب الامم، ج۷، ص۲۸۱-۲۸۲؛ تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۱۰۱-۱۰۲.</ref>، وادار کرد تا با پس گرفتن عنوان خلافت و طلب عفو از الحاکم، حکومت مکه را بازپس گیرد و خود را بار دیگر کارگزار فاطمیان در مکه بنامد.<ref>تجارب الامم، ج۷، ص۲۸۲؛ خلاصة الکلام، ص۱۷.</ref>
 
از رویدادهای مهم دوران حکمرانی ابو‌الفتوح در مکه، آسیب دیدن حجرالاسود به دست یکی از مصریان بود. در روز جمعه یازدهم ذی‌حجه سال ۴۱۳ق. پیش از بازگشت حاجیان از مِنا به مکه، مردی مصری که گُرزی به دست داشت، به سوی حجرالاسود آمد و فریادزنان سه ضربه بر آن زد و سه سوراخ، هر یک به‌اندازه انگشت دست، در آن ایجاد کرد. وی هنگام فرار به‌ دست مردم خشمگین افتاد و کشته شد. جمعیت خشمگین به افراد مظنون به همدستی با او نیز حمله آوردند و بیش از ۲۰ نفر را کشتند. برخی از همدستان دستگیر شده او ادعا کردند که گروهی ۱۰۰ نفره این توطئه را طراحی کرده بوده‌اند. از آن‌جا که این مرد را مصری معرفی کردند، حاجیان مصری که به فاطمیان منتسب بودند، در آن سال مورد هجوم حاجیان مکه و عراق قرار گرفتند. بنیشیبه، پرده‌داران حرم، تکه‌های حجر را که به‌اندازه ناخن ریز شده بودند، گرد آوردند و با مشک و صمغ به حجر چسباندند و آن را با طلا پوشاندند. اثر این کار تا زمان نگارش منابع این گزارش موجود بوده است.<ref>المنتظم، ج۱۵، ص۱۵۴؛ تاریخ الاسلام، ج۲۸، ص۲۴۸.</ref>
 
بر پایه گزارشی، برخی از اطرافیان الحاکم، خلیفه فاطمی مصر را وسوسه کردند تا با انتقال بدن مطهر پیامبر گرامی۹ و شیخین به مصر، اقبال مسلمانان را به سوی مصر برانگیزند. بر پایه این نقشه، الحاکم مسجدی بزرگ و نفیس در مصر ساخت و در سال ۳۹۰ق. ابو‌الفتوح را برای اجرای این نقشه زیر فشار قرار داد. ابوالفتوح بدین منظور حاکمان آل‌مهنا از اشراف بنی‌حسین را از مدینه بیرون راند. مردم مدینه با شنیدن این خبر و استماع آیه ۱۳ توبه/۹ که مسلمانان را به مبارزه با کسانی می‌خواند که قصد خارج‌کردن پیامبر خدا را داشتند، خشمگین شدند و به مقاومت در برابر ابوالفتوح مصمم گشتند. در این میان، اوضاع طبیعی نیز آشفته شد و طوفان و زلزله شهر را فراگرفت و باعث شد تا ابوالفتوح از زیر بار فرمان الحاکم شانه خالی کند.<ref>امتاع الاسماع، ج۱۴، ص۶۲۶.</ref>
 
ساختگی بودن این گزارش به دست دشمنان فاطمیان مصر که آنان را زندیق می‌دانستند، بعید نیست؛ زیرا این اقدام نه تنها اقبال مسلمانان را در پی نداشت، بلکه باعث نفرت بیشتر از فاطمیان می‌شد؛ در حالی‌که آنان می‌کوشیدند با انتساب خود به پیامبر خدا این تبلیغات منفی را خنثا کنند. نیز بسیار بعید می‌نماید که فاطمیان برای چنین توهین آشکاری به پیامبر خدا، از شخصیتی مانند ابوالفتوح که جایگاه اجتماعی‌اش مدیون انتساب به رسول خدا بود، کمک گیرند. فقدان این گزارش در منابعی مانند کتاب‌های دحلان، فاسی و ابن ظهیره که به تاریخ مکه پرداخته‌اند، شاهدی دیگر بر ضعف آن است.<ref>تاریخ مکه، ص۲۵۱.</ref>
 
در سال ۳۹۶ق. القادر عباسی طی نامه‌ای از ابوالفتوح خواست تا اجازه دهد مردم عراق برای زیارت خانه خدا عازم مکه شوند. ابو‌الفتوح با این شرط که خطبه به نام الحاکم، خلیفه فاطمی، خوانده شود، با اعزام حاجیان عراق موافقت کرد.
 
ابو‌الفتوح که به شجاعت، قدرت بدنی و عدالت‌گستری معروف بود، پس از ۴۳ سال حکومت در سال ۴۳۰ق. درگذشت و از پی او پسرش شکر، ملقب به تاج المعالی، به حکومت رسید.<ref>خلاصة الکلام، ص۱۸؛ تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۱۰۱-۱۰۲؛ الکامل، ج۹، ص۴۴۶.</ref>
 
منابع
 
امتاع الاسماع: المقریزی (م.۸۴۵ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق؛ البدایة و النهایه: ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق؛ تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (م.۸۰۸ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۳۹۱ق؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق؛ تاریخ مکه از آغاز تا پایان دولت شرفای مکه: احمد السباعی (م.۱۳۴۴ق.)، ترجمه: جعفریان، قم، مشعر، ۱۳۸۵؛ تجارب الامم: ابوعلی مسکویه الرازی (م.۴۲۱ق.)، به کوشش امامی، تهران، سروش، ۱۳۷۹ش؛ خلاصة الکلام فی بیان امراء البلد الحرام: احمد بن زینی دحلان (م.۱۳۰۴ق.)، مصر، المطبعة الخیریه، ۱۳۰۵ق؛ الکامل فی التاریخ: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق؛ المنتظم: ابن جوزی (م.۵۹۷ق.)، به کوشش نعیم زرزور، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق.
 
علی جباری
 
ابوالقاسم اکاف نیشابوری: از مدرسان ایرانی در مکه
 
ابوالقاسم عبدالرحمن بن عبدالصمد سختنی شافعی (م.۵۴۹ق.) در سرزمین نیشابور در خاندان معروف به اکّاف زاده شد.<ref>التحبیر، ج۱، ص۳۹۵؛ الانساب، ج۱، ص۲۰۲؛ طبقات الشافعیه، ج۷، ص۱۵۱.</ref> اِکاف پارچه مخصوص پوشش حیوانات است و چون شغل یکی از اجداد ابوالقاسم دوزندگی و فروش این پارچه بوده، به این نام خوانده شده‌اند.<ref>الانساب، ج۱، ص۲۰۲؛ اللباب، ج۱، ص۸۲.</ref>
 
ابوالقاسم فقه را نزد ابونصر قُشَیری (م.۵۱۴ق.) آموخت و از علی بن عبدالله الحیری و عبدالغفار شیروی (م.۵۱۰ق.) اجازه نقل حدیث گرفت.<ref>الانساب، ج۱، ص۲۰۲؛ المنتظم، ج۱۸، ص۹۹؛ طبقات الشافعیه، ج۷، ص۱۵۲.</ref> وی افزون بر فقه و حدیث به فلسفه و دیگر علوم آشنا بود.<ref>الانساب، ج۱، ص۲۰۲.</ref> پس از مدتی عازم مکه شد و از عبدالملک طبری و محمد جوینی (م.۴۳۸ق.) بهره گرفت.<ref>التحبیر، ج۱، ص۳۹۸-۴۰۰؛ العقد الثمین، ج۵، ص۳۶۳.</ref> فاسی در کتابش از سه ایرانی صاحب کرسی تدریس نام برده که یکی از آنان اکّاف است.<ref> العقد الثمین، ج۵، ص۳۶۳.</ref> او کتاب مختصر ابن جوزی را در مسجدالحرام تدریس می‌کرد و بسیاری در مجلس درس وی حضور یافته، تعلیقات استاد را بر آن می‌نگاشتند.<ref>طبقات الشافعیه، ج۷، ص۱۵۲.</ref>
 
ابوالقاسم پس از مکه مدتی در بغداد ساکن گشت و آن‌گاه به نیشابور بازگشت.<ref>طبقات الشافعیه، ج۷، ص۱۵۲.</ref> گفته‌اند که وی در زهد و ورع یگانه روزگار بود. از او به عنوان ضرب المثل در پاکی و ترک دنیا یاد می‌شد. به‌اندک مال حلال راضی بود. بسیار انفاق می‌کرد و از کارهای ویژه‌اش گرفتن بینی هنگام انفاق عطریات بود تا حتی همین اندازه نیز از بوی آن لذت نبرد.<ref>المنتظم، ج۱۸، ص۹۹؛ التحبیر، ج۱، ص۳۹۸-۴۰۰؛ طبقات الشافعیه، ج۷، ص۱۵۲.</ref>
 
ابوالقاسم مریدان و شاگردان فراوان داشت. سلطان سنجر سلجوقی از علاقه‌مندان او بود که برای دیدار با او و تبرک به وی اجازه می‌گرفت.<ref>المنتظم، ج۱۸، ص۹۹؛ التحبیر، ج۱، ص۳۹۸-۴۰۰؛ طبقات الشافعیه، ج۷، ص۱۵۱-۱۵۲.</ref> از شاگردان او می‌توان به علی بن سلیمان مرادی اشاره کرد.<ref>تاریخ دمشق، ج۴۱، ص۵۱۵-۵۱۶.</ref> ابوالقاسم در نیشابور رکن مذهب شافعی بود و نماز جمعه به امامت او برگزار می‌شد. پس از نماز، دانشمندان سؤالات خود را از او می‌پرسیدند.<ref>الوافی بالوفیات، ج۶، ص۱۵۹؛ طبقات الشافعیه، ج۶، ص۹.</ref> در سال ۵۴۹ق. در دوران حکومت سلطان سنجر سلجوقی بر خراسان، با یورش شدید ترکان غُز به این خطه، لشکر خراسان پس از شکست، به نیشابور عقب‌نشینی کرد. ترکان غُز به نیشابور هجوم آوردند و تمام شهر را نابود و مردم را قتل عام کردند. بسیاری از بزرگان از جمله ابوالقاسم اکّاف در این هجوم کشته شدند.<ref>الکامل، ج۱۱، ص۱۸۱؛ تاریخ الاسلام، ج۳۷، ص۳۹.</ref> برخی کشته شدن او را مردود شمرده و آورده‌اند که در پی شفاعت سلطان سنجر آزاد شد؛ اما در همان سال بر اثر بیماری درگذشت<ref>طبقات الشافعیه، ج۷، ص۱۵۱-۱۵۲.</ref> و در حیره، محله‌ای در نیشابور<ref>احسن التقاسیم، ص۲۵.</ref> کنار پدرش به خاک سپرده شد.<ref>المنتظم، ج۱۸، ص۹۹؛ التحبیر، ج۱، ص۳۹۸؛ طبقات الشافعیه، ج۷، ص۱۵۲.</ref>
 
منابع
 
الانساب: عبدالکریم السمعانی (م.۵۶۲ق.)، به کوشش عبدالله عمر، بیروت، دار الجنان، ۱۴۰۸ق؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق؛ تاریخ مدینة دمشق: ابن عساکر (م.۵۷۱ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق؛ التحبیر فی المعجم الکبیر: عبدالکریم السمعانی (م.۵۶۲ق.)، به کوشش منیرة ناجی، دیوان الاوقاف، بغداد، ۱۳۹۵ق؛ اللباب فی تهذیب الانساب: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۴۰۰ق؛ طبقات الشافعیة الکبری: تاج‌ الدین السبکی (م.۷۷۱ق.)، به کوشش الطناحی و عبدالفتاح، هجر للطباعة و النشر، ۱۴۱۳ق؛ العقد الثمین: محمد الفأسی (م.۸۳۲ق.)، به کوشش فؤاد و سید امین، الرساله، ۱۴۰۶ق؛ الکامل فی التاریخ: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق؛ المنتظم: ابن جوزی (م.۵۹۷ق.)، به کوشش نعیم زرزور، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق؛ الوافی بالوفیات: الصفدی (م.۷۶۴ق.)، به کوشش الارنؤوط و ترکی مصطفی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ق.
 
سید محمد امینی
 
ابوالمعالی جوینی: از پیشوایان و دانشوران بزرگ شافعی، معروف به امام الحرمین
 
عبدالملک بن عبدالله ابوالمعالی ملقب به ضیاء الدین، از پیشوایان و دانشوران بزرگ شافعی با مسلک اعتقادی اشعری بود.<ref>الانساب، ج۳، ص۴۳۰؛ وفیات الاعیان، ج۳، ص۱۶۸؛ الوافی بالوفیات، ج۱۹، ص۱۱۶.</ref> سال ولادت او را ۴۱۷ق.<ref>ذیل تاریخ بغداد، ج۱، ص۴۷.</ref> یا ۴۱۹ق.<ref>الوافی بالوفیات، ج۶، ص۲۵۰.</ref> در جُوین سبزوار از نواحی نیشابور قدیم دانسته‌اند.<ref>المنتظم، ج۱۶، ص۲۴۴.</ref> پدرش ابومحمد جوینی نیز از دانشوران بزرگ مذهب شافعی و در تفسیر، اصول و ادب چیره‌دست بود.<ref>المنتظم، ج۱۶، ص۲۴۵؛ معجم البلدان، ج۲، ص۱۹۳؛ سیر اعلام النبلاء، ج۱۸، ص۴۶۹.</ref> پدرش در تربیت او بسیار دقت داشت و به مادر او که کنیز بود، سفارش کرد که جز خودش کسی او را شیر ندهد.<ref>طبقات الشافعیه، ج۵، ص۱۶۸؛ البدایة و النهایه، ج۱۲، ص۱۲۸.</ref> ابوالمعالی علوم حدیث و فقه را از پدرش فراگرفت و سپس نزد قاضی حسین و ابوالقاسم اسکافی<ref>وفیات الاعیان، ج۲، ص۱۶۸.</ref> دانش آموخت و پیش از رسیدن به ۲۰ سالگی، صاحب کرسی تدریس پدر شد.<ref>المنتظم، ج۱۶، ص۲۴۵.</ref> او هنگام درگذشت پدرش ۲۰ ساله بود.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۱۸، ص۴۶۹؛ الوافی بالوفیات، ج۱۹، ص۱۱۶؛ الوفیات، ص۲۵۸.</ref> از آن پس به بغداد عزیمت کرد و دیگر بار به نیشابور بازگشت.
 
پس از اجرای فرمان سلطان طُغْرل سلجوقی برای لعن شیعیان و اشعریان و شافعیان بر منابر شهرها که به تحریک وزیرش عمید الملک کُنُدری حنفی مذهب صورت گرفت، ابوالمعالی همراه دانشمندان شهرهای مختلف از جمله ابوالقاسم قُشَیری، خراسان را معترضانه ترک کرد و به مکه و مدینه رفت و آن‌گاه کنار خانه خدا ساکن شد. او به مدت چهار سال در مکه کرسی تدریس و فتوا برپا کرد. در این مدت به مدینه نیز رفت و آمد داشت و از همین رو امام الحرمین خوانده شد<ref>الکامل، ج۱۰، ص۳۳؛ وفیات الاعیان، ج۳، ص۱۶۹؛ الاعلام، ج۴، ص۱۶۰.</ref>.
 
با روی کار آمدن آلب ارسلان و وزیرش نظام الملک شافعی مذهب، در سال ۴۵۶ق. لعن اشعریان و شافعیان ممنوع شد و دانشمندان معترض با احترام به خراسان بازگشتند<ref>الکامل، ج۱۰، ص۲۰۹؛ تاریخ الاسلام، ج۳۰، ص۲۸۵.</ref> که از جمله آنان ابوالمعالی جوینی بود. نظام الملک مدرسه نظامیه نیشابور را برای تدریس او بنا نهاد و اموری چون امامت جمعه و ریاست اوقاف و زعامت مذهب شافعی و خطابه و وعظ را به وی سپرد. او به مدت ۳۰ سال بدون رقیب عهده‌دار آن امور بود.<ref>وفیات الاعیان، ج۳، ص۱۶۸؛ سیر اعلام النبلاء، ج۱۸، ص۴۷۰؛ تاریخ الاسلام، ج۳۲، ص۲۳۰-۲۳۱.</ref>
 
ابوالمعالی در نقل حدیث، از پدر و نیز استادش ابونعیم اصفهانی (م.۴۶۰ق.) اجازه داشت.<ref>تاریخ الاسلام، ج۳۲، ص۲۳۱-۲۳۲؛ الوافی بالوفیات، ج۱۹، ص۱۱۷؛ الکنی و الالقاب، ج۲، ص۵۵.</ref> برخی او را به ضعف در حدیث متهم کرده‌اند.<ref>الوافی بالوفیات، ج۱۹، ص۱۱۷.</ref> در مجلس درس او حدود ۳۰۰ فقیه شرکت داشتند.<ref>وفیات الاعیان، ج۳، ص۱۶۸؛ الوافی بالوفیات، ج۱۹، ص۱۱۷-۱۱۸؛ البدایة و النهایه، ج۱۲، ص۱۲۸.</ref> از شاگردان نام‌آور او ابوحامد غزالی (م.۵۰۵ق.)، کیا الهراسی شافعی (م.۵۰۴ق.) صاحب کتاب احکام القرآن و حاکم عمر النوقانی (م.۵۴۸ق.) را می‌توان نام برد.<ref>الوفیات، ص۲۵۸؛ شذرات الذهب، ج۶، ص۵۶.</ref>
 
ابوالمعالی در علوم مختلف از جمله اصول، فقه، کلام و ادب تبحر داشت و مناظره‌هایی معروف از او نقل شده است.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۱۸، ص۴۷۰؛ البدایة و النهایه، ج۱۲، ص۱۲۸؛ الوافی بالوفیات، ج۱۹، ص۱۱۷.</ref> در علم کلام، آرای مخالف اجماع مسلمانان از او نقل شده است.<ref>المنتظم، ج۱۶، ص۲۴۶؛ الوافی بالوفیات، ج۱۹، ص۱۱۷.</ref> ابن جوزی که خود از فرقه اهل حدیث و مخالف کلام است، سخنانی را با محتوای پشیمانی از پرداختن به علم کلام از او نقل کرده است.<ref>المنتظم، ج۱۶، ص۲۴۶.</ref> ابوالمعالی افزون بر توانایی در خطابه و وعظ و ادب<ref>طبقات الشافعیه، ج۵، ص۱۷۶.</ref>، در فنون مختلف تألیفاتی داشته است، از جمله: اصول الدین، البرهان فی اصول الفقه، تلخیص التقریب، الارشاد، العقیدة النظامیه، غیاث الامم، مدارک العقول و النهایه.<ref>ذیل تاریخ بغداد، ج۱، ص۴۴؛ البدایة و النهایه، ج۱۲، ص۱۲۸؛ شذرات الذهب، ج۵، ص۳۴۰.</ref>
 
ابوالمعالی به سال ۴۷۸ق. در ۵۷ سالگی در شهر نیشابور درگذشت.<ref>الانساب، ج۳، ص۴۳۱؛ وفیات الاعیان، ج۳، ص۱۶۹؛ الوافی بالوفیات، ج۱۹، ص۱۱۶.</ref> او را در منزلش به خاک سپردند و پس از دو سال پیکرش را به قبرستان حسین، قبرستان خاندان طاهری، در نیشابور، کنار مقبره پدرش انتقال دادند. در روز مرگ او نیشابور غرق عزا شد و بازار و کلاس‌های درس تعطیل گشت. شاگردانش که حدود ۴۰۰ نفر بودند، پس از مرگ او، قلم و دوات و منبر وی را در مسجد جامع شهر به نشانه بی‌همتایی او شکستند و تا یک ‌سال برایش عزاداری کردند.<ref>تاریخ الاسلام، ج۳۲، ص۲۳۸؛ وفیات الاعیان، ج۳، ص۱۷۰؛ الوافی بالوفیات، ج۱۹، ص۱۱۶.</ref> در رثای وی، او را به «خورشید مشرق» تشبیه کردند.<ref>ذیل تاریخ بغداد، ج۱، ص۴۷؛ الوافی بالوفیات، ج۱۹، ص۱۱۸.</ref>
 
منابع
 
الاعلام: الزرکلی (م.۱۳۹۶ق.)، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۹۹۷م؛ الانساب: عبدالکریم السمعانی (م.۵۶۲ق.)، به کوشش عبدالرحمن بن یحیی، حیدرآباد، دائرة المعارف العثمانیه، ۱۳۸۲ق؛ البدایة و النهایه: ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷ق؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق؛ ذیل تاریخ بغداد: ابن النجار البغدادی (م.۶۴۳ق.)، به کوشش مصطفی عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۷ق؛ سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق؛ شذرات الذهب: عبدالحی بن عماد (م.۱۰۸۹ق.)، به کوشش الارنؤوط، بیروت، دار ابن کثیر، ۱۴۰۶ق؛ طبقات الشافعیة الکبری: تاج‌ الدین السبکی (م.۷۷۱ق.)، به کوشش الطناحی و عبدالفتاح، هجر للطباعة و النشر، ۱۴۱۳ق؛ الکامل فی التاریخ: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق؛ الکنی و الالقاب: شیخ عباس القمی (م.۱۳۵۹ق.)، تهران، مکتبة الصدر، ۱۳۶۸ش؛ معجم البلدان: یاقوت الحموی (م.۶۲۶ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۵م؛ المنتظم: ابن جوزی (م.۵۹۷ق.)، به کوشش نعیم زرزور، بیروت، دار الکتاب العلمیه، ۱۴۱۲ق؛ الوافی بالوفیات: الصفدی (م.۷۶۴ق.)، به کوشش الارنؤوط و ترکی مصطفی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ق؛ وفیات الاعیان: ابن خلکان (م.۶۸۱ق.)، به کوشش احسان عباس، بیروت، دار صادر؛ الوفیات: ابوالعباس احمد بن علی بن الخطیب (م.۸۰۹ق.)، به کوشش عادل نویهض، بیروت، دار الاقامة الجدیده، ۱۹۷۸م.
 
منصور رمضان‌خانی
 
ابوالهَیثم بن تَیهان: صحابی پیامبر۹ و از یاران شهید امیر مؤمنان علی۷
 
ابوالهیثم مالک بن تیهان بن مالک انصاری از تیره زعوراء قبیله اوس<ref>الاستیعاب، ج۴، ص۱۷۷۳؛ الاصابه، ج۷، ص۳۶۵.</ref> و حلیف بنی‌عبدالاشهل بود.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۱۶؛ الاصابه، ج۷، ص۳۶۵.</ref> برخی او را از قبیله بلی از قُضاعه دانسته‌اند.<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۲۴۰؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۳۴۸.</ref> در نسب او نقل‌های دیگر نیز آمده است.<ref>البدایة و النهایه، ج۷، ص۱۰۴.</ref> هر چند در برخی گزارش‌ها از همراهی پدرش با پیامبر۹ در غزوه خیبر به سال هفتم ق. یاد شده<ref>الثقات، ج۳، ص۴۲؛ اسد الغابه، ج۱، ص۲۶۲.</ref>، ابن حجر آن را خطای راویان دانسته، این احتمال را تقویت می‌کند که او اسلام را درک نکرده است.<ref> الاصابه، ج۱، ص۴۹۹.</ref> مادرش را لیلی بنت عتیک<ref>الطبقات، ج۳، ص۳۴۲.</ref> دانسته‌اند.
 
بیزاری از بت‌ها از ویژگی‌های زندگی پیش از اسلام ابوالهیثم بوده است. از این رو، گروهی او را موحد می‌دانستند.<ref>الطبقات، ج۳، ص۳۴۱؛ البدء و التاریخ، ج۴، ص۱۶۵؛ سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۱۹۰.</ref> وی در سال یازدهم بعثت پس از بازگشت دو تن از خزرجیان از حج، از ظهور دین جدید آگاه شد و اسلام آورد.<ref> الطبقات، ج۱، ص۱۶۹؛ دلائل النبوه، ج۲، ص۴۳۰-۴۳۱.</ref> سپس در بیعت عقبه اول به سال دوازدهم بعثت<ref> البدایة و النهایه، ج۳، ص۱۶۲؛ تاریخ الاسلام، ج۱، ص۲۹۱-۲۹۲.</ref> و عقبه دوم به سال سیزدهم<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۴۴۱؛ المنتظم، ج۳، ص۳۵.</ref> حضور یافت و به عنوان نقیب بنی‌عبدالاشهل، در شمار یکی از نقبای دوازده‌گانه<ref>المحبّر، ص۲۶۸؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۵۲؛ مجمع البحرین، ج۶، ص۳۹۶.</ref> پیامبر۹ شد.<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۲۴۰؛ اسد الغابه، ج۵، ص۳۲۳؛ الاصابه، ج۷، ص۳۶۵.</ref> بعضی نیز وی را حلیف بنی‌عبدالاشهل نامیده‌اند.<ref>المغازی، ج۱، ص۱۵۸؛ الطبقات، ج۳، ص۴۵۵؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۳۶۳.</ref> بر پایه گزارشی، وی نخستین بیعت کننده با پیامبر بود.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۱۳۴۸؛ البدایة و النهایه، ج۳، ص۱۶۳.</ref> او در دیدار با ایشان، نگرانی جمعی از یثربیان را که با پذیرش اسلام پیمانشان را با یهودیان شکسته بودند، مطرح کرد و ایشان به او اطمینان داد که با دشمنان آنان دشمن و با دوستانشان دوست باشد.<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۴۴۲.</ref>
 
در پیمان برادری به سال اول ق. پیامبر۹ میان او و عثمان بن مظعون از تیره بنی‌جُمَح قریش عقد برادری بست.<ref>الطبقات، ج۳، ص۳۴۲؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۷۱.</ref> وی در همه غزوه‌ها از جمله بدر و احد شرکت داشت<ref>الاستیعاب، ج۲، ص۴۷۷؛ الاصابه، ج۷، ص۳۶۵.</ref> و با دو شمشیر می‌جنگید. از این رو، وی را ذوالسیفین خواندند.<ref>الاستیعاب، ج۲، ص۴۷۷؛ الاصابه، ج۲، ص۳۴۵.</ref> او که از ثروتمندان مدینه بود، در نخلستان خود با گوشت گوسفند و خرمای مرغوب و آب گوارا از پیامبر۹ و همراهانش که بسیار گرسنه بودند، پذیرایی کرد و همان جا به امامت پیامبر۹ نماز گزارد.<ref>اسد الغابه، ج۴، ص۲۳۹؛ البدایة و النهایه، ج۶، ص۵۳.</ref> پس از شهادت ابن رواحه در جنگ موته به سال هشتم مسئولیت وی را در نظارت بر امور زراعی و تقسیم خرمای خیبر از سوی پیامبر۹ عهده‌دار شد.<ref>المغازی، ج۲، ص۶۹۱؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۳۲۲.</ref>
 
ابوالهیثم در کنار عمار یاسر و سلمان فارسی به دفاع از حق امیرمؤمنان۷ پرداخت<ref>الخصال، ص۶۰۷-۶۰۸.</ref> و از بیعت با ابوبکر سر باززد. او را ازجمله ۱۲ مخالف خلافت ابوبکر شمرده‌اند که در مسجد پیامبر به ابوبکر اعتراض کردند و هر یک در دفاع از حقانیت علی۷ سخن گفت. ابوالهیثم با استناد به سخن رسول خدا۹ که اهل‌ بیت: را همانند ستارگان آسمان دانسته بود، بر حقانیت علی۷ و شایستگی وی برای خلافت تأکید کرد.<ref>الخصال، ص۴۶۲؛ بحار الانوار، ج۲۸، ص۱۸۹-۱۹۰؛ الیقین، ص۳۳۶.</ref> نیز در خطبه‌ای موسوم به طالوتیه، روایتگر کلامی از حضرت علی۷ است که در آن، وی از کمی یارانش برای دفاع از حق خود شکوه کرده است.<ref>الکافی، ج۸، ص۳۱.</ref>
 
از نقش ابوالهیثم در دوره خلافت ابوبکر پس از تثبیت حکومت وی گزارشی در دست نیست. تنها خودداری وی از ادامه مسئولیت نظارت بر اراضی خیبر<ref>الطبقات، ج۳، ص۳۴۲.</ref> گزارش شده که می‌توان آن را نتیجه مخالفت با خلافت ابوبکر دانست. او در زمان عمر برای قیمت گذاری اراضی خیبر، از جمله فدک، همراه چند تن از صحابه برگزیده شد.<ref>تاریخ المدینه، ج۱، ص۱۹۵؛ فتوح البلدان، ص۳۸؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۲۱۱.</ref> گزارشی از حضور او در جلسات فقه و حدیث امام علی۷ در دست است.<ref> کتاب سلیم بن قیس، ص۱۹۳؛ کمال الدین، ج۱، ص۲۷۴-۲۷۵؛ التحصین، ص۶۳۱.</ref>
 
وی پس از مرگ عثمان همراه عمار یاسر و گروهی دیگر، مردم را به پذیرش ولایت حضرت علی۷ دعوت کرد و از مردم برای ایشان بیعت گرفت و از سوی ایشان برای مذاکره با کسانی که از بیعت اکراه داشتند، انتخاب شد.<ref>بحار الانوار، ج۳۲، ص۲۷-۲۸.</ref> بر پایه گزارشی، امام او را همراه عمار مسئول بیت‌ المال مدینه کرد.<ref>الاختصاص، ص۱۵۲؛ الیقین، ص۳۳۶.</ref> پس از آن که سخنان علی۷ در تهییج مردم مدینه برای مقابله با تهاجم طلحه و زبیر به بصره، با برخورد سرد مردم روبه‌رو شد، ابوالهیثم از کسانی بود که مردم را به اجابت دعوت امام فراخواندند و برای جبران سستی دیگران، از امام حمایت کردند.<ref>البدایة و النهایه، ج۷، ص۲۳۳؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۶۱۱.</ref>
 
ابوالهیثم در جنگ صفین به سال ۳۷ ق. به تنظیم صفوف لشکر امام۷ پرداخت.<ref>المناقب، ص۲۲۴؛ شرح نهج البلاغه، ج۵، ص۱۹۰.</ref> او پس از شهادت عمار<ref> انساب الاشراف، ج۲، ص۳۱۹؛ المناقب، ص۲۳۳.</ref> و بر پایه گزارشی دیگر، پس از خطبه امام علی۷ در دعوت به جنگ وشتاب به سوی بهشت، نخستین کسی بود که به میدان رفت و جنگید و به شهادت رسید.<ref>الفتوح، ج۳، ص۱۷۷.</ref> پس از شهادتش، امام۷ بر او نماز گزارد و وی را به خاک سپرد.<ref> انساب الاشراف، ج۳، ص۳۱۹.</ref> حضرت علی۷ از او در کنار بزرگانی همچون عمار و خزیمه ذوالشهادتین یاد کرده که بر راه حق استوار ماندند<ref>نهج البلاغه، ج۲، ص۱۰۹، خطبه ۱۸۲.</ref>. این حاکی از جایگاه ممتاز او نزد ایشان است.
 
گزارشی ضعیف درگذشت ابوالهیثم را در زمان پیامبر۹<ref>الطبقات، ج۳، ص۳۴۲؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۴۰.</ref> یا عمر<ref>المحبّر، ص۲۷۲؛ الاصابه، ج۷، ص۳۶۶؛ شذرات الذهب، ج۱، ص۱۷۲.</ref> دانسته و محل دفن او را بقیع شمرده است.<ref>الاشارات الی معرفة الصحابه، ص۸۰.</ref> او روایت‌هایی درباره ثواب سلام و وظایف مشاور، از پیامبر۹ و خطابه‌ای را از امام علی۷ نقل کرده است.<ref>بحار الانوار، ج۲۸، ص۲۴۰؛ ج۴۱، ص۱۱۶.</ref> از جمله روایت‌هایش، حدیث غدیر است.<ref>الولایه، ص۱۹۶-۱۹۸؛ الطرائف، ج۱، ص۱۳۹-۱۴۰.</ref>
 
همسرش ملیکه دختر سهل بن زید بن عامر<ref> الطبقات، ج۸، ص۲۴۸؛ الاصابه، ج۸، ص۳۵.</ref> از مسلمانان و بیعت کنندگان بود و امیمه را به دنیا آورد.<ref>الطبقات، ج۸، ص۲۴۸؛ اسد الغابه، ج۶، ص۳۰؛ الاصابه، ج۸، ص۳۵.</ref> ابوالهیثم برادری به نام عبید یا عتیک داشت که در جنگ بدر در رکاب پیامبر۹ جنگید<ref>المغازی، ج۱، ص۱۵۸.</ref> و در جنگ احد به شهادت رسید.<ref>المغازی، ج۱، ص۳۰۱؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۲۹.</ref>
 
منابع
 
الاستیعاب: ابن عبدالبر (م.۴۶۳ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق؛ اسد الغابه: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق؛ الاشارات الی معرفة الزیارات: علی بن ابی‌بکر الهروی (م.۶۱۱ق.)، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیه، ۱۴۲۳ق؛ الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق؛ الاختصاص: المفید (م.۴۱۳ق.)، به کوشش غفاری و زرندی، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ق؛ امتاع الاسماع: المقریزی (م.۸۴۵ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق؛ انساب الاشراف: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق؛ بحار الانوار: المجلسی (م.۱۱۱۰ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق؛ البدء و التاریخ: المطهر المقدسی (م.۳۵۵ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۹۰۳م؛ البدایة و النهایه: ابن‌کثیر (م.۷۷۴ق.)، بیروت، مکتبة المعارف؛ تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (م.۸۰۸ق.)، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دار الفکر؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق؛ تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ تاریخ المدینة المنوره: ابن شبّة النمیری (م.۲۶۲ق.)، به کوشش شلتوت، قم، دار الفکر، ۱۴۱۰ق؛ التحصین: ابن طاووس (م.۶۶۴ق.)، قم، دار الکتاب، ۱۴۱۳ق؛ الثقات: ابن حبان (م.۳۵۴ق.)، الکتب الثقافیه، ۱۳۹۳ق؛ الخصال: الصدوق (م.۳۸۱ق.)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۶ق؛ دلائل النبوه: البیهقی (م.۴۵۸ق.)، به کوشش عبدالمعطی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۵ق؛ سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش گروهی ازمحققان، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق؛ السیرة النبویه: ابن هشام (م.۸-۲۱۳ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، المکتبة العلمیه؛ شذرات الذهب: عبدالحی بن عماد (م.۱۰۸۹ق.)، به کوشش الارنؤوط، بیروت، دار ابن کثیر، ۱۴۰۶ق؛ شرح نهج البلاغه: ابن ابی‌الحدید (م.۶۵۶ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق؛ الطبقات الکبری: ابن سعد (م.۲۳۰ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ الطرائف: ابن طاووس (م.۶۶۴ق.)، قم، مطبعة الخیام، ۱۳۹۹ق؛ الغارات: ابراهیم الثقفی الکوفی (م.۲۸۳ق.)، به کوشش محدث، بهمن، ۱۳۵۵ش؛ الفتوح: ابن اعثم الکوفی (م.۳۱۴ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۱ق؛ فتوح البلدان: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، بیروت، دار الهلال، ۱۹۸۸م؛ الکافی: الکلینی (م.۳۲۹ق.)، به کوشش غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۵ش؛ کتاب سلیم بن قیس: الهلالی (م.۷۶ق.)، به کوشش انصاری، قم، الهادی، ۱۴۲۰ق؛ کمال ‌الدین: الصدوق (م.۳۸۱ق.)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، ۱۴۰۵ق؛ مجمع البحرین: الطریحی (م.۱۰۸۵ق.)، به کوشش الحسینی، تهران، فرهنگ اسلامی، ۱۴۰۸ق؛ المحبّر: ابن حبیب (م.۲۴۵ق.)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده؛ المغازی: الواقدی (م.۲۰۷ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۹ق؛ المناقب: الخوارزمی (م.۵۶۸ق.)، به کوشش مالک محمودی، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۱ق؛ المنتظم: ابن جوزی (م.۵۹۷ق.)، به کوشش نعیم زرزور، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق؛ الولایه: ابن عقدة الکوفی (م.۳۳۳ق.)؛ الیقین: سید ابن طاووس (م.۶۶۴ق.)، به کوشش انصاری، دار الکتاب، ۱۴۱۳ق.
 
محمد وحیدی
 
ابوقُبَیس، کوه: کوه مقدس مشرف بر مسجدالحرام
 
کوه ابوقبیس در شمال ‌شرقی مسجدالحرام و مشرف بر آن است<ref>معجم البلدان، ج۱، ص۸۰؛ مراصد الاطلاع، ج۳، ص۱۰۶۶.</ref> و شعب ابی‌طالب از آن‌جا آغاز می‌شود. (تصویر شماره ۱۱) ارتفاع آن را از سطح دریا ۴۲۰ متر و از سطح دامنه ۱۲۰ متر دانسته‌اند.<ref>تاریخ و آثار اسلامی مکه، ص۹۵.</ref> به گفته ناصرخسرو، این کوه گنبدی شکل بوده است<ref>سفرنامه ناصر خسرو، ص۱۱۹.</ref>؛ ولی امروزه آن را تراشیده‌اند. ابوقبیس را نخستین<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۳۲.</ref> و برترین<ref>شفاء الغرام، ج۱، ص۵۲۵.</ref> کوه زمین خوانده‌اند.
 
نام این کوه برگرفته از اسم شخصی از قبیله مَذْحِج<ref>الجبال و الامکنه، ص۲۷.</ref> یا اِیاد<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۲، ص۲۶۷.</ref> است که برای نخستین بار بر دامنه آن خانه‌ای ساخت.<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۲، ص۲۶۵، ۲۶۷؛ معجم البلدان، ج۱، ص۸۰؛ الجبال و الامکنه، ص۲۷.</ref> به گفته برخی چون ابوقبیس بن شالح از قبیله جُرهُم بر اثر اختلاف با خویشاوندان خود به این کوه پناه برد و دیگر خبری از او بازنیامد، آن کوه به این نام شهره شد.<ref>الروض الانف، ج۳، ص۹۰.</ref> برخی نیز با توجه به مناسبت معنایی ابوقبیس با «قَبَس» (قطعه‌ای از آتش) گفته‌اند که حضرت آدم۷ از این کوه آتش برگرفت.<ref>شفاء الغرام، ج۱، ص۵۰.</ref> نام‌های ابوقابوس و شیخ الجبال نیز بر ابوقبیس اطلاق شده است.<ref>شفاء الغرام، ج۱، ص۵۰.</ref>
 
در فضیلت این کوه آورده‌اند که چون حجرالاسود از بهشت فرود آمد، در این کوه به ودیعت گذاشته شد. سپس ابراهیم آن را در ساخت کعبه به کار برد.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۶-۲۷.</ref> در طوفان نوح نیز حجرالاسود در این کوه به امانت نهاده شد. در دوران جاهلیت این کوه را «امین» می‌خواندند.<ref>اخبارمکه، ازرقی، ج۲، ص۲۶۵-۲۶۶؛ معجم البلدان، ج۱، ص۸۰.</ref> نیز آن را محل استجابت دعا دانسته<ref>شفاء الغرام، ج۱، ص۵۲۴.</ref> و گفته‌اند که یکی از شش کوهی است که سنگ‌های کعبه از آن فراهم شده است.<ref>شفاء الغرام، ج۱، ص۱۷۹.</ref>
 
ابوقبیس کوهی مقدس و پیش و پس از اسلام، محترم بوده است. ابراهیم۷ بر این کوه می‌ایستاد و مردم را به انجام مناسک حج فرامی‌خواند.<ref>السیر و المغازی، ج۲، ص۷۲؛ اخبار مکه، ازرقی، ج۲، ص۲۰۳؛ بحار الانوار، ج۱۲، ص۹۱.</ref> بر پایه گزارشی، در یکی از سال‌های پیش از هجرت، پیامبر با معجزه خویش ماه را دو نیم کرد؛ نیمی از آن بر کوه قعیقعان و نیم دیگر بر فراز کوه ابوقبیس بود.<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۱۱۶-۱۱۷.</ref> گفته‌اند که قبر آدم، شیث بن آدم و حوا همسر آدم در غار کنز این کوه واقع شده است.<ref>شفاء الغرام، ج۱، ص۵۱۹-۵۲۰.</ref> اِشراف این کوه بر مسجدالحرام موجب می‌شد تا گاه برای آگاه‌کردن مکیان از فراز این کوه به آنان خطاب کنند. از فریاد دادخواهی مردی زبیدی که به حلف الفضول انجامید<ref>المنمق، ص۵۲؛ التنبیه و الاشراف، ص۱۷۹؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۹۱.</ref> و نیز دعوت عمومی پیامبر از قریش برای پذیرش اسلام، بر فراز همین کوه خبر داده‌اند.<ref>امتاع الاسماع، ج۳، ص۲۱۹؛ سبل الهدی، ج۲، ص۳۴۳.</ref>
 
در سده‌های نخستین اسلامی، بر فراز این کوه، مسجد ابراهیم<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۲، ص۲۰۲.</ref> را ساختند که بعدها به مسجد بلال شهرت یافت.<ref>قاموس الحرمین، ص۲۰۵.</ref> این مسجد یا منسوب به ابراهیم خلیل<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۲، ص۲۰۲.</ref> بوده یا ابراهیم قبیسی<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۲، ص۲۰۲.</ref> یا تاجری هندی که در سال ۱۲۷۵ق. آن را بنا نهاده است.<ref>تحصیل المرام، ج۱، ص۵۰۲-۵۰۳.</ref> از دیگر بناهای بر فراز این کوه، می‌توان به مسجد شق ‌القمر، کاروانسرای ملا محمد یزدی<ref>موسوعة مکة المکرمه، ج۱، ص۵۵۱.</ref> و مأذنه‌ای اشاره کرد که به دست عبدالله بن مالک خزاعی در زمان هارون الرشید عباسی ساخته شد.<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۳، ص۸۷؛ موسوعة مکة المکرمه، ج۱، ص۵۵۱.</ref> در سال‌های اخیر، بخشی گسترده از روی کوه مسطح گشته و بر آن، کاخ و مهمانسرای حکومتی ساخته شده است.<ref>سرزمین یادها و نشانه‌ها، ص۸۹.</ref>
 
منابع
 
اخبار مکه: الازرقی (م.۲۴۸ق.)، به کوشش رشدی الصالح، مکه، مکتبة الثقافه، ۱۴۱۵ق؛ اخبار مکه: الفاکهی (م.۲۷۹ق.)، به کوشش عبدالملک، بیروت، دار خضر، ۱۴۱۴ق؛ امتاع الاسماع: المقریزی (م.۸۴۵ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق؛ بحار الانوار: المجلسی (م.۱۱۱۰ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق؛ البدایة و النهایه: ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، بیروت، مکتبة المعارف؛ تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م.۲۹۲ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق؛ تاریخ و آثار اسلامی مکه مکرمه و مدینه منوره: اصغر قائدان، تهران، مشعر، ۱۳۸۶ش؛ تحصیل المرام: محمد بن احمد (م.۱۳۲۱ق.)، به کوشش عبدالملک دهیش، مکه، ۱۴۲۴ق؛ التنبیه و الاشراف: المسعودی (م.۳۴۵ق.)، بیروت، دار صعب؛ الجبال و الامکنة و المیاه: زمخشری (م.۵۳۸ق.)، به کوشش احمد عبدالتواب، قاهره، دار الفضیله، ۱۳۱۹ق؛ الروض الانف: السهیلی (م.۵۸۱ق.)، به کوشش عبدالرحمن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۲ق؛ سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی (م.۹۴۲ق.)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق؛ سرزمین یادها و نشانه‌ها: محمد فرقانی، تهران، مشعر، ۱۳۸۱ش؛ سفرنامه ناصر خسرو: ناصر خسرو (م.۴۸۱ق.)، تهران، زوار، ۱۳۸۱ش؛ السیر و المغازی: ابن اسحاق (م.۱۵۱ق.)، به کوشش محمد حمید الله، معهد الدراسات و الابحاث؛ السیرة النبویه: ابن هشام (م.۸-۲۱۳ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، المکتبة العلمیه؛ شفاء الغرام: محمد الفأسی (م.۸۳۲ق.)، به کوشش مصطفی محمد، مکه، النهضة الحدیثه، ۱۹۹۹م؛ قاموس الحرمین: محمد رضا النعیمی، قم، مشعر، ۱۴۱۸ق؛ مراصد الاطلاع: صفی الدین عبدالمؤمن بغدادی (م.۷۳۹ق.)، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق؛ معجم البلدان: یاقوت الحموی (م.۶۲۶ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۵م؛ المنمق: ابن حبیب (م.۲۴۵ق.)، به کوشش احمد فاروق، بیروت، عالم الکتاب، ۱۴۰۵ق؛ موسوعة مکة المکرمة و المدینة المنوره: احمد زکی یمانی، مؤسسة الفرقان، ۱۴۲۹ق.
 
مسلم ناصری
لطفاً توجه داشته‌باشید که همهٔ مشارکت‌ها در ویکی حج منتشرشده تحت Creative Commons Attribution-NonCommercial-ShareAlike در نظر گرفته‌می‌شوند (برای جزئیات بیش‌تر ویکی حج:حق تکثیر را ببینید). اگر نمی‌خواهید نوشته‌هایتان بی‌رحمانه ویرایش و توزیع شوند؛ بنابراین، آنها را اینجا ارائه نکنید.
شما همچنین به ما تعهد می‌کنید که خودتان این را نوشته‌اید یا آن را از یک منبع با مالکیت عمومی یا مشابه آزاد آن برداشته‌اید (برای جزئیات بیش‌تر ویکی حج:حق تکثیر را ببینید). کارهای دارای حق تکثیر را بدون اجازه ارائه نکنید!
لغو راهنمای ویرایش‌کردن (در پنجرهٔ تازه باز می‌شود)