کاربر:Jalalyaghmoori/کارها: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حج
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۴۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
*[[آیه انذار]]
==ارقم بن ابی‌ارقم==
*[[آیه تبلیغ]]
ارقم بن ابی‌ارقم:از نخستین مسلمانان و مهاجران؛ دفن شده در قبرستان بقیع


----------
ارقم بن عبدمناف (ابی ارقم) بن اسد از تیره بنی‌‌مخزوم قریش و کنیه‌اش ابوعبدالله است.<ref>الطبقات، ج3، ص183؛ تاریخ طبری ج11، ص519، 673؛ الاستیعاب ج1، ص131.</ref> در روزگار جاهلیت، کنیه‌‌اش ابوعبدمناف بود و چون مسلمان شد، به ابوعبدالرحمن تغییر یافت.<ref>انساب الاشراف، ج10، ص214.</ref> در اسلام آوردن پدرش اختلاف است. ابن اثیر به گزارش از ابوخیثمه، پدرش را مسلمان دانسته<ref>اسد الغابه، ج1، ص60.</ref>؛ ولی ابن عبدالبر آن را نپذیرفته است.<ref>الاستیعاب، ج1، ص1311.</ref> مادر ارقم، اُمَیمَه دختر حارث بن حَباله از بنی‌‌خُزاعه بود.<ref>الطبقات، ج3، ص183؛ معرفة الصحابه، ج1، ص322؛ اسد الغابه، ج1، ص87.</ref> بر پایه نوشته ذهبی، ارقم از خردمندان قریش بود<ref>سیر اعلام النبلاء، ج2، ص479.</ref> و در پیمان حلف الفضول شرکت داشت.<ref>الاستیعاب، ج1، ص131.</ref>
*[[آیه حج]]
*[[آیه رضوان]]
*[[آیه سقایة الحاج]]
*[[ابن تیمیه]]
*[[ابن شدقم]]
*[[ابن عباس]]
------------
*[[عبدالله بن عمر بن خطاب]]
*[[عبدالله بن زبیر]]
*[[ابوقتاده انصاری]]
*[[ابولبابه انصاری]]
*[[ابوهبیرة بن حارث]]
*[[ابومحذوره جمحی]]


== ابولهب ==
ارقم در شمار اسلام آورندگان نخستین است. فرزندانش او را هفتمین مسلمان<ref>الطبقات، ج3، ص183؛ انساب الاشراف، ج10، ص214؛ الاستیعاب، ج1، ص131.</ref> دانسته‌اند؛ ولی بر پایه گزارش‌هایی، او یازدهمین<ref>الاستیعاب، ج1، ص218؛ الاصابه، ج1، ص197.</ref> یا دوازدهمین<ref>الاستیعاب، ج1، ص218؛ اسد الغابه، ج1، ص74.</ref> مسلمان بوده است.‌گزارشی نیز اسلام آوردن وی را هم‌هنگام با ابوعبیده جرّاح و عثمان بن عفّان در یک روز دانسته است.<ref>البدایة و النهایه، ج4، ص1031.</ref> بر پایه سخن مشهور، در سال‌های نخست بعثت و پیش از علنی شدن دعوت اسلام، خانه ارقم در دامنه کوه صفا<ref>اخبار مکه، ج2، ص260.</ref> مکان همایش و دیدار مخفیانه مسلمانان با پیامبر(ص) بود<ref>الطبقات، ج3، ص183؛ الاستیعاب، ج1، ص131؛ جمهرة انساب العرب، ص143.</ref> تا آن‌گاه که شمار مسلمانان به 40 تن رسید و از آن‌جا بیرون شدند.<ref>الطبقات، ج3، ص185؛ الاستیعاب، ج1، ص132؛ اسد الغابه، ج1، ص60.</ref> (← خانه ارقم) ارقم از مهاجران به مدینه است.<ref>الاستیعاب، ج1، ص131؛ اسد الغابه، ج1، ص74.</ref> در پیمان برادری در مدینه، پیامبر(ص) او را با ابوطلحه زید بن سهل نجاری<ref>الطبقات، ج3، ص185؛ انساب الاشراف، ج10، ص215؛ المحبر، ص72.</ref> (طلحة بن زید)<ref>اسد الغابه، ج1، ص75؛ ج2، ص467؛ عیون الاثر، ج1، ص267؛ سبل الهدی، ج3، ص366.</ref> و به گزارشی ضعیف، با عبدالله بن انیس<ref>البدایة و النهایه، ج5، ص362؛ تاریخ دمشق، ج4، ص326.</ref> برادر خواند. او در غزوه‌های پیامبر(ص) حضور داشت.<ref>الطبقات، ج3، ص185؛ انساب الاشراف، ج10، ص215؛ تاریخ طبری، ج11، ص519. </ref> در برابر، برخی‌گزارش‌ها تنها به حضور او در بدر اشاره دارند.<ref>المغازی، ج1، ص155؛ انساب الاشراف، ج1، ص214.</ref> پیامبر(ص) به درخواست وی، شمشیری گرانبها متعلق به بنی‌‌عائذ بن عمرو از بنی‌‌مخزوم را که در شمار غنیمت‌های غزوه بدر بود، به او بخشید.<ref>السیرة النبویه، ج2، ص469؛ المغازی، ج1، ص104؛ اسد الغابه، ج3، ص58.</ref> نیز در سریه‌ای در اواخر سال سوم ق. به سوی قبیله بنی‌اسد به فرماندهی ابوسلمة بن عبدالاسد مخزومی همراه او بود.<ref>المغازی، ج1، ص341.</ref> گویند: پیامبر در محله بنی‌‌زُریق زمینی به او بخشید و او در همان محله ساکن شد.<ref>الطبقات، ج3، ص184.</ref>
: از بزرگان بنی‌هاشم، عمو و دشمن سرسخت رسول خدا۹


عبدالعُزّی بن عبدالمطّلب بن هاشم، از تیره بنی‌هاشم قبیله قریش به شمار می‌رود.<ref>الطبقات، ج۱، ص۹۳؛ المعارف، ص۱۲۵؛ جمهرة انساب العرب، ص۱۴.</ref> کنیه اصلی او ابوعتبه است.<ref>الطبقات، ج۱، ص۹۳؛ المعارف، ص۱۲۵؛ جمهرة انساب العرب، ص۱۴؛ قس: تفسیر قمی، ج۲، ص۴۴۸.</ref> برخی فرزندی به ‌نام لهب برای او برشمرده و از این رو، کنیه‌اش را ابولهب دانسته‌اند.<ref>الخصائص الکبری، ج۱، ص۲۴۱.</ref> لهب به معنای آتش<ref>الصحاح، ج۱، ص۲۲۱؛ معجم مقاییس اللغه، ج۵، ص۲۱۳، «لهب».</ref>، بلندی شعله‌های آتش<ref>معجم مقاییس اللغه، ج۵، ص۲۱۳.</ref>، شعله‌های آتش بی‌دود و مانند آن آمده ‌است.<ref>العین، ج۴، ص۵۴، «لهب».</ref> برخی گفته‌اند چون جایگاه او دوزخ است، خداوند به او کنیه ابولهب داد.<ref>الکشاف، ج۴، ص۲۹۶.</ref> در واقع، به سبب گلگونی<ref>المنمق، ص۴۲۳؛ تفسیر قرطبی، ج۲۰، ص۲۳۷.</ref> و زیبایی چهره‌اش<ref>الطبقات، ج۱، ص۹۳؛ المعارف، ص۱۲۵؛ الثقات، ج۲، ص۱۳۶.</ref> پدرش او را ابولهب خواند<ref>الطبقات، ج۱، ص۹۳؛ اسد الغابه، ج۱، ص۳۲؛ قس: تفسیر قمی، ج۲، ص۴۴۸.</ref> و سپس وی به همین کنیه شهرت یافت. در قرآن نیز از او با این کنیه یاد شده است. (مسد/۱۱۱، ۱) بعضی دلیل پرهیز قرآن از ذکر نام اصلی وی را چنین دانسته‌اند که قرآن هرگز واژه عبد را به غیر خدا اضافه نمی‌کند.<ref>احکام القرآن، ج۳، ص۶۴۷؛ المیزان، ج۲۰، ص۳۸۴.</ref>
نام ارقم در شمار کار‌گزاران زکات<ref>اسد الغابه، ج1، ص60.</ref>، کاتبان پیامبر<ref>البدایة و النهایه، ج5، ص363.</ref> و نگارندگان وحی<ref>البدایة و النهایه، ج5، ص363.</ref> نیز آمده است. قرارداد اقطاع برای عظیم بن حارثی محاربی در فخ<ref>البدایة و النهایه، ج5، ص363.</ref>، نامه‌های پیامبر به عاصم بن حارث و عبدیغوث بن وعله از بنی‌‌حارث<ref>الطبقات، ج1، ص205-206.</ref> و نیز نامه‌ای به أجب، مردی از بنی‌سُلیم، را او نگاشته است.<ref>الطبقات، ج1، ص210.</ref>


زندگینامه: هیچ منبعی به زمان تولد ابولهب اشاره نکرده ‌است. برخی سن وی را هنگام مرگ در سال دوم ق. ۷۰ سال گفته‌اند.<ref>سر السلسلة العلویه، ص۳.</ref> در این صورت، وی حدود ۱۵ سال پیش از عام‌ الفیل زاده شده است. اما شواهدی این سخن را رد می‌کنند. در میان فرزندان عبدالمطلب، ابولهب پس از ابوطالب و پیش از حمزه، عباس و عبدالله زاده شده است. با توجه به تولد ابوطالب ۳۵ سال پیش از عام‌ الفیل<ref>الاصابه، ج۷، ص۱۹۶.</ref> و ۲۵ ساله بودن عبدالله هنگام وفات در عام‌ الفیل<ref>التنبیه و الاشراف، ص۱۹۶.</ref> می‌توان گفت ابولهب میان سال‌های ۳۵ تا ۲۵ پیش از عام‌ الفیل زاده شده است.
بر پایه‌ گزارشی، ارقم می‌خواست به زیارت بیت‌ المقدس رود؛ اما چون از پیامبر(ص) شنید که یک رکعت نماز در مسجدالنبی، از 1000 رکعت در مساجد دیگر، جز مسجدالحرام، بهتر است، از رفتن به قدس منصرف شد.<ref>اسد الغابه، ج1، ص74.</ref> وی از راویان حدیث پیامبر(ص) بوده است.<ref>مسند احمد، ج1، ص417؛ الآحاد و المثانی، ج2، ص19.</ref>


پدرش عبدالمطلب رئیس بنی‌هاشم و بزرگ قریش بود و مادرش لُبنی بنت هاجر بن عبدمناف بن ضاطر از قبیله خُزاعه بود که پیش از قریش بر مکه ریاست داشت.<ref>الطبقات، ج۱، ص۹۳؛ المعارف، ص۱۱۹؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۱.</ref> همسرش عوراء<ref>تفسیر قرطبی، ج۲۰، ص۲۳۶؛ تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۴۷.</ref> اُم ‌جمیل بنت حرب بن اُمیه، خواهر ابوسفیان<ref>المعارف، ص۱۳۵؛ جمهرة انساب العرب، ص۷۲.</ref> بود که در قرآن {حمالة ‌الحطب} خوانده شده است. (مسد/۱۱۱، ۴) وی اشعاری نیز در هجو پیامبر دارد.<ref>مسند الحمیدی، ج۱، ص۱۵۳-۱۵۴.</ref> جز وی همسری دیگر برای ابولهب یاد نشده و همه فرزندان ابولهب را از او دانسته‌اند.
ارقم پس از رحلت پیامبر(ص) تا دهه50 ق. زنده بود. در منابع،‌گزارشی از نقش سیاسی و اجتماعی او در این دوره به چشم نمی‌خورد. درگذشت وی را به سال 53 ق. به سن 83 سالگی<ref>تاریخ الاسلام، ج4، ص173؛ سبل الهدی، ج11، ص377.</ref> و نیز به سال 55 ق.<ref>الطبقات، ج3، ص185؛ انساب الاشراف، ج10، ص215؛ تاریخ طبری، ج11، ص519. </ref> در 85<ref>البدایة و النهایه، ج5، ص363؛ الاصابه، ج1، ص198.</ref> یا 87 سالگی<ref>المنتظم، ج5، ص281.</ref> در مدینه‌ گزارش کرده‌اند. گویند: بر پایه وصیت او، سعد بن ابی‌وقاص بر پیکرش نماز‌ گزارد و او را در قبرستان بقیع به خاک سپردند.<ref>اسد الغابه، ج1، ص60.</ref> خبری نیز از ابونعیم روایت شده که ارقم در روز وفات ابوبکر به سال 13 ق. درگذشته است. اما صاحبان شرح‌حال‌نامه‌ها این گزارش را نپذیرفته‌اند.<ref>الاستیعاب، ج1، ص132؛ اسد الغابه، ج1، ص60؛ الاصابه، ج1، ص198.</ref> ابن حجر احتمال داده است در این سال پدر او درگذشته باشد.<ref>الاصابه، ج1، ص198.</ref>


ابولهب و حرم مکی: ابولهب از مدعیان ریاست بنی‌هاشم و مناصب آنان در مکه بود. گویند: پس از عبدالمطلب فرزندش زبیر، برادر تنی ابوطالب و عبدالله، ریاست بنی‌هاشم را به دست گرفت و منصب سقایت و رفادت را عهده‌دار شد. این روند تا زمان وفاتش یعنی۳۰ و چند سال پس از عام‌ الفیل ادامه داشت.<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۶۳، ۹۶؛ ج۲، ص۲۸۶.</ref> با مرگ زبیر، ریاست بنی‌هاشم رسماً به ابوطالب رسید؛ اما وی در اواخر عمر بر اثر فقر و دیونی که به عباس داشت، دو منصب سقایت و رفادت را به او واگذاشت.<ref>انساب الاشراف، ج۶، ص۲۳؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۲۱۹.</ref>
ارقم دو پسر به نام‌های عبیدالله و عثمان از کنیزش داشت که بیشتر ‌گزارش‌های مربوط به ارقم از طریق آن دو رسیده است. سه دختر نیز از وی به نام‌های امیمه و مریم از هند دختر عبدالله بن حارث اسدی و صفیه از کنیزش بر جای ماند.<ref>الطبقات، ج3، ص183؛ انساب الاشراف، ج10، ص215.</ref> نسل ارقم از پسرش عثمان ادامه یافت.<ref>الطبقات، ج3، ص183.</ref>


با توجه به آیه ۲ مسد/۱۱۱ ابولهب ثروتی اندوخته بود و قدرت پرداخت دیون ابوطالب را داشت. وی همانند عباس از ثروتمندان بنی‌هاشم و بازرگانان بنام قریش بود که به سفرهای تجاری شام می‌رفت. بر پایه گزارشی، در سفری که فرزندش در نواحی شام دریده شد، وی نیز حضور داشت.<ref>مناقب آل ابی‌ طالب، ج۱، ص۷۱؛ کنز العمال، ج۱۲، ص۴۳۹.</ref> پس می‌توان دریافت که دور ماندن وی از مناصب مکه، جنبه اقتصادی نداشته و به دلیل‌های دیگر از جمله برخی ویژگی‌های اخلاقی او و دستبردش به کعبه بوده است.
==پانویس==
{{پانویس}}
 
==منابع==
{{منابع}}
{{دانشنامه
| آدرس =
| عنوان =
| نویسنده = محمد حسین الهی‌زاده
}}


ابولهب مانند دیگر مشرکان قریش در روزگار جاهلیت بت می‌پرستید. وی به بت عُزّیٰ ارادت بیشتر داشت. بت عُزیٰ از دو بت دیگر، لات و منات، جدیدتر بود و پس از آن دو مورد پرستش قرار گرفت و نزد قریش به بزرگ‌ترینِ بت‌ها تبدیل شد که به زیارتش رفته، برایش قربانی ‌می‌کردند.<ref>الاصنام، ص۱۶-۱۸.</ref> دلبستگی او به این بت شگفت‌آور بود. ابواُحیحه، سعید بن العاص بن امیة بن عبدالشمس بن عبدمناف، متولی بت عزی، چون به حال احتضار افتاد، از بیم آن که این بت پس از وی پرستیده نشود، می‌گریست. ابولهب وی را دلداری داد و سوگند یاد کرد که عُزّیٰ تا آن روز به سبب وی پرستیده نشده و بر اثر مرگ او نیز پرستش آن ترک نخواهد شد. ابواُحیحه از دلبستگی ابولهب به پرستش عُزّیٰ به شگفت آمد و وی را جانشینی مطمئن برای خود دانست.<ref>الاصنام، ص۲۳.</ref> گویند ابولهب از آن پس می‌گفت: اگر عُزّیٰ پیروز گردد، با خدمتی که به او کرده‌ام، در امان هستم و اگر محمد پیروز شود که نمی‌شود برادرزاده من است.<ref>تاریخ دمشق، ج۱۶، ص۲۳۳.</ref>
الآحادو المثانی: الضحاک (م.287ق.)، به کوششاحمدالجوابره، دار الدرایه، 1411ق؛اخبار مکه: الازرقی (م.248ق.)، به کوشش رشدی الصالح، مکه، دار الثقافه، 1403ق؛الاستیعاب: ابن عبدالبر (م.462ق.)، به کوشش علی محمد البجاوی، بیروت، دار الجیل، 1412ق؛اسد الغابه: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.630ق.)، بیروت، دار الفکر، 1409ق؛الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م.852ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق؛انساب الاشراف: البلاذری (م.279‌ق.)، به‌کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دار الفکر، ‌1417‌ق؛ البدایة و النهایه: ابن کثیر (م 774 ق)، بیروت، دار الفکر، 1407ق؛تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م.748ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، 1413ق؛تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م.310ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1387ق؛تاریخمدینةدمشق‏:ابن عساکر (م.571ق.)، بیروت، دار الفکر، 1415ق؛جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.456ق.به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1403ق؛سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی (م.942ق.)، به کوشش عادل عبدالموجود و علی معوض، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق؛سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م.‌748ق)، به‌کوشش الارنؤوط، بیروت، الرساله، 1413‌ق؛ السیرة النبویه: ابن هشام (م.213/218ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، دار المعرفه؛الطبقات الکبری: ابن سعد(م.230ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1410ق؛عیون الاثر: ابن سید الناس(م.734ق.)، به کوشش ابراهیم رمضان، بیروت، دار القلم، 1414ق؛المحبّر: ابن حبیب (م.245ق.)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده؛مسند احمد: احمد بن‌حنبل (م.‌241‌ق.)، بیروت، دار احیاء‌ التراث‌ العربی، 1415ق؛معرفة الصحابه: ابونعیم الاصفهانی (م.430ق.)، به کوشش العزازی، ریاض، دار الوطن للنشر، 1419ق؛المغازی: الواقدی (م.207ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، 1409ق؛المنتظم: ابن الجوزی (م.597ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1412ق.


اندکی پیش از بعثت پیامبر، ابولهب به سرقت گنجینه و دو غزال کعبه متهم شد. این دو غزال زرین را قبیله جرهم دفن کرده بودند و عبدالمطلب هنگام حفر زمزم، آن‌ها را یافت.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۳۹.</ref> شخصی به نام قیس بن عدی از بنیسهم<ref>المنمق، ص۶۰؛ الاشتقاق، ص۱۲۱.</ref>، گروهی از جوانان قریش از جمله ابولهب را که به خانه‌اش برای شرابخواری و آوازخوانی رفت‌وآمد داشتند، به سرقت غزال کعبه تحریک کرد.<ref>الاشتقاق، ص۱۲۱.</ref> برخی خود ابولهب را تحریک‌گر دانسته‌اند؛ زیرا وی خود را از این دو غزال که به پدرش تعلق داشت، دارای سهم می‌دانست.<ref>المنمق، ص۶۰-۶۱.</ref> زبیر و ابوطالب، برادران بزرگ‌تر ابولهب، برآشفتند و سوگند یاد کردند که اگر به سارق دست یابند، دست او را قطع خواهند کرد. آن دو پس از دستیابی به سارقان دستشان را قطع کردند و چون ‌خواستند دست ابولهب را قطع کنند، دایی‌های وی که از قبیله خزاعه بودند، به حمایت از وی برخاستند و با قدرت و نفوذشان او را از این مجازات رهانیدند.<ref>السیر و المغازی، ج۲، ص۸۳؛ المنمق، ص۶۲، ۶۹؛ الکامل، ج۲، ص۴۴.</ref>
==ارکان حج==
ارکان حج:شماری از مناسک اصلی حج


آورده‌اند که ابولهب در دوران جاهلیت به زناکاری شهرت داشت. وی همراه عاص بن وائل، امیة بن خلف، ابوسفیان بن حرب و... در یک زمان با نابغه، مادر عمرو بن عاص که همراه دخترانش به مکه آمده بود، درآمیخت و آن‌گاه عمرو زاده شد. همه اینان بر سر انتساب عمرو به خود به ستیز برخاستند. نابغه از آن‌ رو که عاص بن وائل به دخترانش بیشتر بخشش می‌کرد، عمرو را به او نسبت داد.<ref>السیرة الحلبیه، ج۱، ص۷۰.</ref>
واژه ارکان، جمع رکن به معنای تکیه‌گاهو بخش اساسی هر چیز است.<ref>النهایه، ج2، ص260؛ لسان العرب، ج13، ص186، «رکن».</ref> در فقهنیز به جزء اصلی هر کار رکن گفتهمی‌شود.<ref>مصطلحات الفقه، ص274؛ معجم المصطلحات، ج2، ص179.</ref>مقصود از ارکان حج در فقه امامی، آن بخش از مناسک حج است که ترک عمدی آن‌ها موجب بطلان حج می‌شود.<ref>السرائر، ج1، ص538؛ مسالک الافهام، ج2، ص275؛ الحدائق، ج15، ص65.</ref> ارکان حجکه در پاره‌ای منابع«فرض»خوانده شده<ref>التهذیب، ج5، ص283؛ حاشیة الصاوی، ج2، ص16.</ref> درفقه اهل سنت به گونه‌های مختلف تعریف شده است؛ از جمله: واجباتی از مناسک که ماهیت حج وابسته به آن‌ها است<ref>نهایة المحتاج، ج10، ص469.</ref>؛ واجباتی که تحلل (بیرون آمدن از احرام) به آن‌ها موکول شده است<ref>فتح العزیز، ج7، ص391-392.</ref>؛ مناسکی که ترک آن‌ها موجب فساد حج می‌گردد<ref>مغنی المحتاج، ج1، ص513.</ref>؛ و واجباتی که با کفاره جبران‌پذیر نیستند.<ref>حاشیة الدسوقی، ج2، ص21.</ref> گفتنی است که مقصود از رکن در نماز، بخشی از واجبات آن است که ترک عمدی و سهوی آن موجب بطلان نماز می‌شود.<ref>تذکرة الفقهاء، ج3، ص304؛ جامع المقاصد، ج2، ص200؛ جواهر الکلام، ج9، ص239.</ref> بر پایه فقه امامی،رکن به این مفهوم در باب حج تنها دربارهترک وقوفَین (انجام ندادن وقوف درعرفات و مشعر)صدق می‌کند که حتیترک سهوی آن‌ها نیز موجب بطلانحج است. ولی این مفهوم درباره دیگر ارکان حج صادق نیست.<ref>مسالک الافهام، ج2، ص275؛ مدارک الاحکام، ج7، ص241.</ref>بر پایه دیدگاه برخی از اهل سنت، تفاوت رکن در باب حج با رکن نماز آن است که تکرار رکن حج و افزودن برآن، جز در پاره‌ای موارد، حج را باطل نمی‌سازد.<ref>تحفة الفقهاء، ج1، ص211؛ بدائع الصنائع، ج2، ص127.</ref>


ابولهب و پیامبر۹: در گزارشی آمده که چون ثویبه ولادت پیامبر را به مولای خود ابولهب بشارت داد، وی به پاس این خبر خوش او را آزاد کرد و ثویبه پیامبر را شیر داد.<ref>المصنف، ج۷، ص۴۷۷؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۳۳۲.</ref> آورده‌اند که پس از مرگ ابولهب، وی را درخواب دیدند و از حالش پرسیدند. گفت: پس از شما راحتی نیافتم، جز این که از انگشتم به سبب آزاد کردن ثویبه می‌نوشم.<ref>المصنف، ج۷، ص۴۷۸؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۹؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۳۳۲.</ref> اما این ماجرا پذیرفتنی نیست؛ زیرا آزادی ثویبه بیش از ۵۰ سالِ بعد، پس از هجرت رخ داده است.<ref>الطبقات، ج۱، ص۱۰۸؛ الاستیعاب، ج۱، ص۲۸؛ الاصابه، ج۸، ص۶۰.</ref> حتی به سبب آن که وی پیامبر را شیر داده بود، خدیجه قصد داشت او را از ابولهب خریده، آزاد کند؛ ولی ابولهب از فروش وی خودداری کرد.<ref>الاستیعاب، ج۱، ص۲۸؛ الکامل، ج۱، ص۴۵۹؛ الاصابه، ج۸، ص۶۰.</ref>
شماره ارکان حج و مصادیق آن: درباره شماره ارکان حج میان فقیهان مذاهب گوناگون اسلامی اختلاف وجود دارد.به باور مشهور فقیهان امامی<ref>مسالک الافهام، ج2، ص226؛ کشف اللثام، ج5، ص20؛ جواهر الکلام، ج18، ص5.</ref> ارکان حج پنج تا و به باور مشهور شافعیان<ref>مغنی المحتاج، ج1، ص513؛ فتح الوهاب، ج1، ص258.</ref> شش تا است. بر پایه نظر مشهور مالکیان<ref>ارشاد السالک، ج1، ص43؛ مواهب الجلیل، ج4، ص11.</ref> و بسیاری از حنبلیان<ref>شرح منتهی الارادات، ج1، ص596؛ دلیل الطالب، ج1، ص107.</ref>ارکان حج چهار مورد و به نظر مشهور حنفیان<ref>تحفة الفقهاء، ج1، ص381؛ بدائع الصنائع، ج2، ص125.</ref> دو مورد است. (← ادامه مقاله) تفصیل این دیدگاه‌ها درباره یکایک مناسکی که در منابع فقهی به منزله ارکان حج مطرح شده‌اند،بدین قرار است:


عبدالمطلب تختی را که از عبد‌مناف ارث برده بود، کنار بیت‌ الحرام نصب کرده، بر آن می‌نشست و بزرگان و فرزندانش پیرامونش جمع می‌شدند. کسی جز عبدالمطلب جرئت نشستن بر این تخت را نداشت. یک روز که بزرگان پیرامون آن تخت گرد آمده بودند، محمد خردسال آمد و بر آن نشست. ابولهب معترض شد و کوشید با خشونت او را پایین آورد. اما عبدالمطلب بر سرش فریاد زد و او را از این کار بازداشت و وی شرمنده بر جای خود نشست.<ref>الفضائل، ص۴۴-۴۵.</ref>
1. احرام:به اجماع فقیهان امامی<ref>غنیة النزوع، ص154؛ جامع الخلاف، ص177.</ref> احرام از ارکان حج به شمار می‌رود.<ref>المبسوط، طوسی، ج1، ص314؛ السرائر، ج1، ص528؛ تذکرة الفقهاء، ج8، ص68.</ref> بیشتر فقیهان شافعی<ref>مغنی المحتاج، ج1، ص513؛ تحفة المحتاج، ج4، ص145؛ اعانة الطالبین، ج2، ص341.</ref>، مالکی<ref>مواهب الجلیل، ج4، ص20؛ ارشاد السالک، ص43.</ref> و حنبلی<ref>الانصاف، ج4، ص59.</ref> نیز بر خلاف حنفیان<ref>تحفة الفقهاء، ج1، ص390؛ بدائع الصنائع، ج1، ص467.</ref> احرام را از ارکان حج برشمرده‌اند.پشتوانه فقیهان اهل سنت<ref>الشرح الکبیر، ج3، ص503؛ حواشی الشروانی، ج4، ص146؛ کشاف القناع، ج2، ص604.</ref> حدیثِ نبوی «الأعمال بالنیات»<ref>صحیح البخاری، ج1، ص3؛ سنن ابن ماجه، ج2، ص1413؛ السنن الکبری، ج1، ص41، 215.</ref> است؛ زیرا مقصود از احرام را نیت انجام مناسک دانسته‌اند.<ref>مواهب الجلیل، ج4، ص20؛ الانصاف، ج4، ص58؛ نهایة المحتاج، ج10، ص345.</ref>


هنگام احتضار عبدالمطلب، ابولهب برای سرپرستی فرزند عبدالله داوطلب شد. اما عبدالمطلب به او گفت: شرّ خود را از محمد باز‌دار! سپس سرپرستی وی را به ابوطالب سپرد<ref>مناقب، ج۱، ص۳۴.</ref> که به نزدیکی و محبت بیشتر میان محمد و او انجامید. روزی در ستیز میان ابولهب و ابوطالب، ابولهب او را بر زمین زد و بر سینه‌اش نشست. محمد جوان به ابوطالب کمک کرد تا بر ابولهب فائق آید. ابولهب به وی اعتراض کرد: من و او هر دو عموی تو هستیم. چرا به او کمک کردی؟<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۱۴۶-۱۴۷.</ref> برخی همین رخداد را باعث دشمنی ابولهب با پیامبر می‌دانند؛ اما این دیدگاه اختلاف‌های اساسی این دو را در حد درگیری‌های شخصی فرومی‌کاهد. در این زمینه، نباید اموی بودن همسر وی اُم‌جمیل را با توجه به رقابت‌های دیرین بنی‌امیه و بنی‌هاشم، از نظر دور داشت.
2. وقوف در عرفات:به اجماع فقیهان، وقوف در عرفات از ارکان حج است<ref>المجموع، ج8، ص103؛ المغنی، ج3، ص502؛ تذکرة الفقهاء، ج8، ص184.</ref>، هر چند درباره زمان وقوف اختلاف نظر وجود دارد. به باور فقیهان امامی<ref>الخلاف، ج2، ص337؛ غنیة النزوع، ص180-181؛ تذکرة الفقهاء، ج8، ص186.</ref>، شافعی<ref>الحاوی الکبیر، ج4، ص172؛ فتح العزیز، ج7، ص363؛ المجموع، ج8، ص101.</ref>، حنفی<ref>تحفة الفقهاء، ج1، ص405؛ بدائع الصنائع، ج2، ص125.</ref> و مالکی<ref>منح الجلیل، ج2، ص254؛ حاشیة الدسوقی، ج2، ص37.</ref>زمان این وقوف از ظهر روز عرفه آغاز می‌شود. اما حنبلیان آغاز آن را طلوع فجر روز عرفه می‌دانند.<ref>المغنی، ج3، ص433؛ دلیل الطالب، ج1، ص108؛ منار السبیل، ج1، ص257.</ref>به اتفاق فقیهان اهل سنت، پایان زمان وقوف، طلوع فجر روز عید قربان است.<ref>المغنی، ج3، ص433.</ref> ولی امامیان پایان آن را غروب روز عرفه دانسته و تنها در صورت اضطرار، طلوع فجر عید قربان را پایان آن شمرده‌اند.<ref>الکافی، حلبی، ص197؛ شرائع الاسلام، ج1، ص188؛ جواهر الکلام، ج19، ص35.</ref>


با این همه، رفتار ابولهب با پیامبر پیش از بعثت مثبت بوده است. آنچه میان آن دو رخ داده، از قبیل اتفاقاتی است که میان هر عمو و برادرزاده‌ای درآن روزگار می‌توانست رخ دهد. شاهد این ادعا، ازدواج پسران ابولهب، عتبه و عتیبه، با دختران رسول خدا۹ است. این ازدواج‌ها تنها در صورتی ممکن بود که روابط نسبتاً خوبی میان آنان برقرار باشد. اما پس از آشکار شدن دعوت پیامبر۹، روابط ابولهب با او سخت رو به تیرگی نهاد و وی به یکی از سرسخت‌ترین دشمنان پیامبر بدل گشت.
به تصریح فقیهان امامی<ref>مسالک الافهام، ج2، ص275؛ جواهر الکلام، ج19، ص32؛ ریاض المسائل، ج6، ص361.</ref> و اهل سنت<ref>المجموع، ج8، ص103؛ التاج و الاکلیل، ج1، ص91.</ref>، برای تحقق رکن وقوف در عرفات، توقفدر همه زمان آن لازم نیست؛ بلکه با لحظه‌ای حضور در عرفات در بخشی از این هنگام یا توقفی کوتاه در آن<ref>نک: المجموع، ج8، ص103.</ref> رکن تحقق می‌یابد. البته بر پایه فقه مالکی، این رکن تنها با لحظه‌ای توقف در شب عید قربان محقق می‌شود و وقوف در روز عرفههر چند واجب است، رکن را محقق نمی‌سازد.<ref>حاشیة الدسوقی، ج2، ص37؛ حاشیة الصاوی، ج2، ص54؛ شرح مختصر خلیل، ج2، ص321.</ref>مهم‌ترین پشتوانه رکن بودن وقوف در عرفات،حدیثی نبوی است که همه حج را وقوف در عرفه خوانده است<ref>المجموع، ج8، ص93؛ المغنی، ج3، ص434؛ مدارک الاحکام، ج7، ص399.</ref>:«الحج عرفه<ref>مسند احمد، ج4، ص310؛ السنن الکبری، ج5، ص173؛ سنن ابن ماجه، ج2، ص1003.</ref>.»فقیهان امامی در این زمینه به حدیث‌هایی<ref>الکافی، کلینی، ج4، ص463.</ref>استناد کرده‌اند که حج را در صورت ترک وقوف در عرفات منتفی دانسته‌اند.<ref>تذکرة الفقهاء، ج8، ص185؛ مدارک الاحکام، ج7، ص399؛ جواهر الکلام، ج19، ص32-33.</ref>


با گذشت سه سال از بعثت پیامبر۹، در پی نزول آیه {وَأَنذِر عَشِیرَتَک الأقرَبِینَ} (شعراء/۲۶، ۲۱۴) و در روز دعوت خویشان پیامبر۹ که عموهای ایشان، ابوطالب و ابولهب و عباس و حمزه نیز حضور داشتند، ابولهب مانع سخن گفتن پیامبر۹ شد و گفت: محمد شما را جادو کرده است. وی مجلس را بر هم زد و خویشان پیامبر را پراکنده کرد.<ref>السیر و المغازی، ج۲، ص۱۲۷.</ref> گفته‌اند برخی از زنان بنی‌هاشم که از حضور ابولهب در این جلسه واهمه داشتند، از پیامبر۹ خواستند تا از دعوت وی چشم‌پوشی کند.<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۱۳۴.</ref>
3. وقوف در مشعر الحرام(مزدلفه):به باور همه فقیهان امامی<ref>السرائر، ج1، ص589؛ تذکرة الفقهاء، ج8، ص202.</ref>، وقوف در مشعر از ارکان حج است.<ref>الخلاف، ج2، ص342؛ جامع المقاصد، ج3، ص228؛ الروضة البهیه، ج2، ص277.</ref>از میان صحابیان وفقیهان متقدم نیز کسانی چون ابن عباس، نخعی و شعبی وقوف در مشعر را رکن می‌دانسته‌اند.<ref>الحاوی الکبیر، ج4، ص177.</ref> از فقیهان اهل سنت، جز اندکی از شافعیان<ref>نک: الحاوی الکبیر، ج4، ص177؛ فتح الباری، ج3، ص529.</ref> و ابن ماجشون<ref>حاشیة الدسوقی، ج2، ص21؛ مواهب الجلیل، ج4، ص12.</ref> از مالکیان، کسی آن را رکن نشمرده است.<ref>المغنی، ج3، ص441؛ الفقه الاسلامی، ج3، ص2233.</ref> برای اثبات رکن بودن وقوف در مشعر، برخی به آیه 198بقره/2 که حاجیان را پس از بازگشت از عرفات به ذکر الهی در مشعر الحرام فراخوانده، تمسک کرده‌اند.<ref>نک: المبسوط، سرخسی، ج4، ص111؛ بدایة المجتهد، ج1، ص280؛ تذکرة الفقهاء، ج8، ص202.</ref> اما پشتوانه اصلی فقیهان امامی، افزون بر اجماع،حدیث‌هایی هستند<ref>وسائل الشیعه، ج14، ص45.</ref> که ترکاین وقوف را به منزله از دست دادن حج قلمداد کرده‌اند.<ref>مدارک الاحکام، ج7، ص434؛ کشف اللثام، ج6، ص95؛ ریاض المسائل، ج6، ص388-389.</ref>


در جریان دعوت عمومی، پیامبر۹ قریشیان را گرد آورد و روی سنگی نزدیک کوه صفا رفت و به ابلاغ رسالت خویش پرداخت. ابولهب برخاست و فریاد زد: زیان باد تو را! آیا ما را برای همین گرد آوردی؟ و سپس مردم را پراکنده کرد. برخی آورده‌اند پیش از آن که پیامبر۹ کنار کوه صفا سخن آغاز کند، ابولهب می‌خواست مجلس را بر هم زند؛ اما ابوطالب با نهیبی که به او زد، وی را از این کار بازداشت.<ref>مناقب، ج۱، ص۴۵.</ref> خداوند در پاسخ سخن ابولهب، سوره مَسَد را نازل کرد<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۱۳۶؛ مناقب، ج۱، ص۴۳.</ref> و فرمود: بریده باد هر دو دست ابو‌لهب و مرگ بر او باد! هرگز مال و ثروتش و آنچه فرادست آورده، به حالش سودی نبخشد. به ‌زودی وارد آتشی شعله‌ور و پرلهیب شود و نیز همسرش، در حالی که هیزم‌کش است و طنابی از لیف خرما بر گردن دارد، همراه او خواهد بود. (مسد/۱۱۱، ۱-۵) در این آیات، خداوند بر خلاف روش معمول در قرآن، از ابولهب نام برده و همسرش را یاد کرده و به صراحت آن دو را اهل دوزخ خوانده و عذابی سخت را به آنان وعده داده است. نیز در سبب نزول این سوره گویند: ابولهب منکر قیامت و رستاخیز بود و عقیده داشت: محمد ما را از رخدادهای پس از مرگ می‌ترساند؛ اما آن‌گاه که مرده باشیم، وعده و وعید‌های او به ما نمی‌رسد. سپس دو دست خویش را باز می‌کرد و در آن می‌دمید و می‌گفت: چیزی که آن را باد برده است، چگونه می‌توان بازیافت؟ آن‌گاه خداوند سوره تبّت را فرستاد.<ref>سیرت رسول الله، ج۱، ص۳۴۳-۳۴۴.</ref> در این صورت، سوره را این‌گونه باید معنا کرد: هلاک و زیانکار باد دست‌های ابولهب که چنین مثال آورد و منکر روز قیامت شد. وی در آتش جهنم می‌گدازد و نه مال به فریاد وی می‌رسد و نه دستاورد دنیا او را سودی دارد.
4. طواف:از مناسک حج که همه فقیهان امامی<ref>تحریر الاحکام، ج2، ص5؛ جواهر الکلام، ج18، ص5؛ ریاض المسائل، ج6، ص389.</ref> و اهل سنت<ref>المجموع، ج8، ص220؛ مواهب الجلیل، ج4، ص12.</ref>به اصل رکن بودن آن باور دارند، طواف حج است که با تعابیری چون طواف افاضه<ref>المجموع، ج8، ص220؛ تذکرة الفقهاء، ج8، ص342؛ مواهب الجلیل، ج4، ص90.</ref>، طواف زیارت<ref>الکافی، حلبی، ص195؛ المجموع، ج8، ص220؛ منتهی المطلب، ج2، ص703.</ref> و طواف رکن<ref>صحیح مسلم، ج8، ص220؛ رسائل الشهید، ص235؛ تحفة الفقهاء، ج1، ص381.</ref> از آن یاد می‌شود. بر این اساس،دیگر اقسام طواف واجب مانند طواف تحیت، طواف وداع و طواف نساء رکن نیستند. حتی بر پایه دیدگاهی در فقه امامی<ref>براهین الحج، ج4، ص72.</ref> و نیز فقه حنفی<ref>حاشیة رد المحتار، ج2، ص514؛ المجموع، ج8، ص250.</ref> تنها چهار شوط نخست از طواف افاضه، رکن به شمار می‌روند.پشتوانه برخی از فقیهان امامی<ref>کتاب الحج، ج4، ص288.</ref> و بسیاری از فقیهان اهل سنت<ref>المغنی، ج3، ص503؛ المجموع، ج8، ص220؛ کشاف القناع، ج2، ص604.</ref>برای رکن بودن طواف، آیه 29 حجّ/22 است که شماری از اهل سنت بر انطباق آن بر طواف افاضه ادعای اجماع کرده‌اند<ref>بدائع الصنائع، ج2، ص127.</ref>: {وَلیطَّوَّفُوابِالبَیتِالعَتِیقِ}. در برابر، برخی از فقیهان امامی با پذیرش دلالتاین آیه بر وجوب طواف، دلالتش را بر رکن بودن آن نپذیرفته<ref>مجمع الفائده، ج7، ص62.</ref>یا به پشتوانه بعضی حدیث‌ها<ref>الکافی، کلینی، ج4، ص512-513؛ التهذیب، ج5، ص253.</ref>، مقصود از طواف را در آن آیه، طواف نساء دانسته‌اند.<ref>البرهان، ج3، ص876؛ المیزان، ج14، ص371.</ref>مهم‌ترین پشتوانه رکن بودن طواف از منظر فقیهان امامی، اجماع و حدیث‌هایی هستند که در صورت ترک طواف از روی جهل، اعاده حج را واجب شمرده‌اند.<ref>الاستبصار، ج2، ص228.</ref> این حدیث‌ها به مفهوم اولویت بر وجوب اعاده حج در صورت ترک آگاهانه آن دلالت دارند.<ref>مجمع الفائده، ج7، ص62؛ جواهر الکلام، ج19، ص371.</ref>شماری از اهل سنت نیز به پشتوانه روایتی از پیامبر(ص)که خروج حج‌گزار را تنها پس از ادای طواف افاضه مجاز دانسته<ref>السنن الکبری، ج5، ص163؛ مسند احمد، ج6، ص177؛ صحیح مسلم، ج4، ص94.</ref>، رکن بودن طواف را ثابت کرده‌اند.<ref>المجموع، ج8، ص220؛ المغنی، ج3، ص465.</ref>


از گزارش‌ها بر‌میآید که‌اندکی پیش از بعثت، رقیه و اُم‌ کلثوم، دختران پیامبر، به ترتیب به عقد عتبه و عتیبه/ عتیق، پسران ابولهب، درآمدند و پس از بعثت پیامبر و پیش از آمیزش، از آن‌ها جدا شدند.<ref>الذریة الطاهره، ص۸۰-۸۴؛ المناقب، ج۱، ص۱۴۰؛ الاصابه، ج۸، ص۱۳۸، ۴۶۰-۴۶۱.</ref> البته برخی این دو را دختران پیامبر ندانسته‌اند.<ref>الصحیح من سیرة النبی، ج۲، ص۱۲۷-۱۲۹.</ref> در چگونگی طلاق آنان، برخی گویند: هنگامی که سوره مسد نازل شد، پیامبر عتبه را فراخواند و از او خواست که رقیه را طلاق دهد. اُم ‌جمیل نیز که چنین دید، فرزندش را تحریک کرد که همسرش را طلاق دهد.<ref>الذریة الطاهره، ص۸۰.</ref> دسته‌ای دیگر گویند: قریشیان برآن شدند تا با طلاق دختران پیامبر، ایشان به آنان مشغول شده، از انجام رسالتش بازماند. از این رو، نزد دامادهای پیامبر رفتند و درخواست خود را مطرح کردند. ابوالعاص بن ربیع، شوهر زینب دختر بزرگ پیامبر، نپذیرفت؛ اما عتبه، شوهر رقیه، به این خواسته تن داد، به این شرط که آنان دختر أبان بن سعید بن عاص یا سعید بن عاص را به همسری او درآورند.<ref>الذریة الطاهره، ص۷۱-۷۲؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۱۸۹-۱۹۰؛ تاریخ دمشق، ج۶۷، ص۱۱.</ref> بعضی نیز گویند: چون سوره مسد نازل شد، ابولهب فرزندانش را خواست و به آنان دستور داد تا دختران پیامبر را طلاق دهند و آنان نیز چنین کردند.<ref>الذریة الطاهره، ص۸۳-۸۴؛ الوافی بالوفیات، ج۱۴، ص۹۵؛ الاصابه، ج۸، ص۴۶۱.</ref> عتیبه که از ام کلثوم جدا شده بود، نزد پیامبر آمد و گفت: به دین تو کافرم و دخترت را طلاق دادم. نه تو مرا دوست بدار و نه من تو را دوست می‌دارم. سپس به پیامبر حمله کرد و پیراهن ایشان را درید. پیامبر وی را چنین نفرین کرد: «اللهم سلط علیه کلباً من کلابک».<ref>تصحیفات المحدثین، ج۲، ص۷۰۸؛ کنز العمال، ج۱۲، ص۴۳۸-۴۳۹.</ref> هنگامی که وی عازم سفر تجاری به شام بود و شب در مکانی برای استراحت ماند، شیری او را که میان دوستان و کالاها پناه گرفته بود، یافت و درید.<ref>الذریة الطاهره، ص۸۴؛ کنز العمال، ج۱۲، ص۴۳۹.</ref>
5. سعی:به باور همه فقیهان امامی<ref>تذکرة الفقهاء، ج8، ص136؛ جواهر الکلام، ج19، ص429؛ براهین الحج، ج4، ص112.</ref> و شافعی<ref>الحاوی الکبیر، ج4، ص155؛ المجموع، ج8، ص77.</ref> و نظر مشهور مالکیان<ref>مواهب الجلیل، ج4، ص11.</ref> سعی میان صفا و مروه از ارکان حج است. حنبلیان درباره رکن بودن آن اختلاف نظر دارند<ref>المغنی، ج3، ص504؛ الانصاف، ج4، ص58.</ref> و حنفیان رکن بودن آن را نپذیرفته‌اند.<ref>المبسوط، سرخسی، ج4، ص50.</ref> پشتوانه فقیهان امامی در این زمینه حدیث‌هایی‌اند<ref>وسائل الشیعه، ج14، ص484-485.</ref> که ترک عمدی سعی را موجب بطلان حج و لزوم جبران آن شمرده‌اند.<ref>الحدائق، ج16، ص277؛ مستند الشیعه، ج12، ص174؛ براهین الحج، ج4، ص112.</ref> پشتوانه فقیهان اهل سنت برای رکن شمردن سعی<ref>المجموع، ج8، ص63؛ المغنی، ج3، ص504؛ کشاف القناع، ج2، ص606.</ref>، روایتی از پیامبر(ص)است که پس از دعوت مردم به ادای سعی، آن را واجبی ثابت معرفی کرده است:«قد کتب علیکم السعى<ref>مسند احمد، ج6، ص421؛ ‌السنن الکبری، ج5، ص98- 99.</ref>.»دلیل دیگر آنان، حدیثی<ref>المغنی، ج3، ص504؛ شرح منتهی الارادات، ج4، ص75.</ref> است که اتمام حج را در گرو انجام دادن سعی دانسته است.


بسیاری از منابع، نفرین پیامبر و دریده شدن به دست شیر را درباره عتبه دانسته‌اند و عللی برای آن برشمرده‌اند؛ همچون: طلاق دادن رقیه به تحریک والدینش<ref>الاستیعاب، ج۴، ص۱۸۳۹.</ref>، سبّ و آزار پیامبر، و کافر دانستن خود در پی نزول سوره والنجم.<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۱۴۸؛ المناقب، ج۱، ص۷۱.</ref> اما گویا شخص نفرین شده عتیبه است<ref>تصحیفات المحدثین، ج۲، ص۷۰۸.</ref>؛ زیرا منابع تصریح دارند که عتبه همراه معتب هنگام فتح مکه اسلام آورد<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۳۰.</ref> و در جنگ حنین، در رکاب پیامبر جنگید و استقامت نشان داد.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۳۰؛ المناقب، ج۱، ص۳۰۵؛ الوافی بالوفیات، ج۱، ص۸۰.</ref> سفر تجاری عتیبه به شام و دریده شدنش چند سال پیشتر رخ داد<ref>الذریة الطاهره، ص۸۴؛ الوافی بالوفیات، ج۱، ص۸۰.</ref> و فرزندی از او نماند.<ref>جمهرة انساب العرب، ص۷۲.</ref> گویا اشتباه میان این دو نام بیشتر از املای دو اسم عتبه و عتیبه نشئت گرفته باشد.
6. دیگر مناسک:برخی دیگر از مناسک در پاره‌ای منابع فقهی یا در سخن اندکی از فقیهان، از ارکان حج به شمار رفته‌اند؛ از جمله:


ابولهب و همسرش اُم‌جمیل در مکه همسایه پیامبر بودند. ایشان بعدها از این همسایگی همواره به بدی یاد می‌کرد و می‌فرمود: در میان دو همسایه شرور و آزارگر، ابولهب و عقبة بن ابی‌معیط، قرار گرفته بودم که هر روز کثافات حیوانات را بر در خانه‌ام می‌ریختند.<ref>الطبقات، ج۱، ص۲۰۱؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۴۸.</ref> روزی حمزة بن عبدالمطلب، ابولهب را در حال ریختن کثافات بر در خانه پیامبر دید و مقداری از آن را برداشت و بر سر خود او ریخت. از آن پس این آزار کمتر شد.<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۱۴۷-۱۴۸.</ref> وی از تهمت و افترا نیز برای آزار پیامبر بهره می‌برد. بر پایه گزارشی، روزی پیامبر در مسجد بود و ابولهب سنگی را بالا برد تا به پیامبر بزند. اما دستش در هوا خشک شد و نزد ایشان به تضرع و زاری برخاست و پیمان بست که اگر او را عفو کند، دیگر ایشان را نیازارد. ولی به محض رها شدن، به ایشان گفت: تو جادوگری توانا هستی.<ref>مناقب، ج۱، ص۶۸.</ref>
أ. نیت: برخی از فقیهان امامی نیت را از ارکان حج برشمرده‌اند<ref>الدروس، ج1، ص328؛ غایة المرام، ج1، ص456؛ کشف الغطاء، ج4، ص470.</ref>؛ بدین استناد که در هر واجب، خواه رکن و خواه غیر رکن، نیت نقش اصلی و اساسی را دارد. بسیاری از فقیهان این دیدگاه را نپذیرفته‌اند.<ref>مسالک الافهام، ج2، ص226؛ مدارک الاحکام، ج7، ص241؛ جواهر الکلام، ج18، ص136.</ref> به باور برخی از ناقدان، در مواردی که ترک نیت موجب بطلان حج قلمداد شده، در واقع سبب بطلان، انجام ندادن رکنی است که نیت در آن شرط است. به تعبیر دیگر، بطلان حج به استناد از دست رفتن خود رکن است، نه نیت آن.<ref>جواهر الکلام، ج18، ص136.</ref>


به نقل ابن عباس، ولید بن مغیره هنگام موسم حج از قریش خواست تا برای جلوگیری از گسترش اسلام در خارج مکه راهی بیابند. هر کس پیشنهادی داشت. ابولهب گفت: من می‌گویم او شاعر است. در پاسخ این تهمت او آیه۴۱ حاقّه/۶۹: {وَمَا هُوَ بِقَولِ شَاعِرٍ...} نازل شد و پیامبر را از آن مبرا دانست.<ref>مناقب، ج۱، ص۴۵.</ref> نیز ذیل آیات ۹۴-۹۵ حجر/۱۵ آورده‌اند که ابولهب یکی از مسخره کنندگان بود که خداوند وعده داد تا پیامبر را از شر آنان نگاه دارد.
ب. تلبیه:برخی امامیان، به رکن بودن تلبیه باور دارند.<ref>الدروس، ج1، ص328؛ غایة المرام، ج1، ص456؛ کشف الغطاء، ج4، ص470.</ref> از سخن بعضی دیگر برمی‌آید که ترک عمدی تلبیه، خود، موجب بطلان حج نیست، بلکه از آن رو که بهترکاحرام می‌انجامد، موجب بطلان حج می‌گردد.<ref>نک: جواهر الکلام، ج18، ص136.</ref>


پس از آشکار شدن دعوت، پیامبر در موسم حج به منزلگاه‌های حاجیان می‌رفت یا در بازارهای عکاظ، مجنه و ذی‌ المجاز آنان را به گونه‌های مختلف به اسلام فرامی‌خواند. اما ابولهب همواره در پی وی بود و ایشان را می‌آزرد و با شیوه‌های گوناگون در ناکام گذاشتن دعوتش می‌کوشید.<ref>الطبقات، ج۱، ص۲۱۶؛ مسند احمد، ج۳، ص۴۹۲؛ المناقب، ج۱، ص۵۹.</ref> آورده‌اند گروهی که قصد داشتند برای شنیدن سخنان پیامبر نزد وی روند، برای تحقیق از ابولهب خواستند درباره پسر برادرش با آنان سخن گوید. وی به طعنه گفت: هنوز نتوانسته‌ایم جنون وی را درمان کنیم. پس آن گروه بازگشتند و با پیامبر ملاقات نکردند.<ref>مناقب، ج۱، ص۵۱.</ref> در موسم حج که پیامبر در پی دعوت حج‌گزاران به اسلام بود، ابولهب به دنبال او می‌رفت و می‌گفت: این پسر برادر من است که دروغ می‌گوید و جادو می‌کند.<ref>مناقب، ج۱، ص۵۹.</ref>
ج. ترتیب:برخی از فقیهان امامی رعایت ترتیب میان افعال رکنی حج را در شمار ارکان آن برشمرده‌اند.<ref>الدروس، ج1، ص328؛ جامع المقاصد، ج3، ص110؛ کشف الغطاء، ج4، ص470.</ref>شماری دیگر، رعایت ترتیب میان طواف و سعیرا از ارکان دانسته‌اند.<ref>کتاب الحج، گلپایگانی، ج1، ص17.</ref> بسیاری از شافعیان نیز ترتیب میان بیشتر ارکان را رکن حج قلمداد کرده‌اند.<ref>مغنی المحتاج، ج1، ص513؛ فتح الوهاب، ج1، ص258.</ref>در برابر، دیگر فقیهان شافعی<ref>المجموع، ج8، ص266.</ref>و نیز فقیهان امامی<ref>مسالک الافهام، ج1، ص258؛ کشف اللثام، ج5، ص20؛ جواهر الکلام، ج18، ص5.</ref>و مذاهب دیگر<ref>نک: بدائع الصنائع، ج2، ص125؛ کشاف القناع، ج2، ص604.</ref>رکن بودن ترتیب را نپذیرفته‌اند.


ابولهب در محاصره اقتصادی مسلمانان در شعب ابی‌طالب، با مشرکان همراه شد و تنها فرد از بنی‌عبدالمطلب بود که وارد شعب نشد.<ref>الطبقات، ج۱، ص۲۰۹.</ref> وی بازرگانان را تحریک می‌کرد که قیمت کالاهایشان را برای مسلمانان بسیار بالا ببرند تا توان خرید از آنان گرفته شود و در تأمین نیازمندی‌هایشان با مشکل روبه‌رو گردند.<ref>الصحیح من سیرة النبی، ج۳، ص۳۲۸.</ref> پس از درگذشت ابوطالب، دشمنی و آزار قریش فزونی یافت. بر پایه گزارشی، هنگامی که ابولهب به ریاست بنی‌هاشم رسید، نزد پیامبر آمد و گفت: به همان شیوه که در زمان زندگی ابوطالب رفتار میکردی، رفتار کن. سوگند به لات! تا من زنده باشم، کسی بر تو دست نخواهد یافت. در این هنگام، ابن عیطله، پیامبر۹ را دشنام داد و ابولهب به او حمله برد و از پیامبر دفاع کرد. چون این خبر به دیگر مشرکان رسید، آنان تحریک ابولهب پرداختند تا وی حمایتش را از پیامبر برداشت.<ref>الطبقات، ج۱، ص۲۱۱.</ref> برخی محققان به ادله‌ای این گزارش را رد کرده‌اند.<ref>الصحیح من سیرة النبی، ج۳، ص۲۵۸-۲۵۹.</ref> در پی شروع آزار بیباکانه قریش، پیامبر۹ همراه زید بن حارثه در اواخر شوال سال دهم بعثت به طائف رفت.<ref>الطبقات، ج۱، ص۲۱۱.</ref>
پشتوانه شافعیان<ref>فتح الوهاب، ج1، ص258؛ مغنی المحتاج، ج1، ص513؛ الاقناع، ج1، ص233.</ref> بر رکن بودن ترتیب، حدیث مشهور پیامبر(ص) است که مردم را به فراگیری مناسک از خود فرمان داده است:«خذواعنى مناسککم.»<ref>السنن الکبری، ج5، ص125؛ مغنی المحتاج، ج1، ص513.</ref>در نقد رکن بودن ترتیب گفته‌اند: بطلان حج در صورت عدم رعایت ترتیب، به استناد بطلان رکنی است که در جایگاه خود ادا نشده است، نه این‌که رعایت نکردن ترتیب موجب بطلان حج باشد.<ref>نک: جواهر الکلام، ج88، ص136.</ref>


ابولهب در ماجرای دارالندوه نیز حضور داشت<ref>السیرة الحلبیه، ج۲، ص۱۸۹-۱۹۰.</ref> که تصمیم به قتل پیامبر گرفتند و بر آن شدند تا مردانی از همه طوایف قریش، از جمله ابولهب، در این توطئه شرکت کنند. پس از وفات ابوطالب، نفوذ ابولهب در میان بنی‌هاشم افزایش یافته بود و او ریاست بنی‌هاشم را از آن خود می‌دانست. بر اثر دشمنی بارز وی با پیامبر، آن اتحاد پیشین که در میان بنی‌هاشم به پشتوانه و حمایت ابوطالب وجود داشت، ممکن نبود.<ref>السیرة الحلبیه، ج۲، ص۳۳۲؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۶۰.</ref> به نقل بسیاری از منابع، جبرئیل خبر این توطئه را به پیامبر داد.<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۳۳۳؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۰۶.</ref> ابن سعد آگاهی پیامبر را از طریق شخصی به نام رقیعة بن ابوصیفی دانسته است.<ref>الطبقات، ج۸، ص۲۲۲-۲۲۳.</ref> در شب موعود ۴۰ نفر از قریشیان خانه پیامبر را محاصره کردند. آنان نخست قصد داشتند همان آغاز شب به خانه پیامبر هجوم برند. بر پایه گزارشی، ابولهب قریش را از حمله شبانه بازداشت.<ref>تفسیر قمی، ج۱، ص۳۰۲.</ref> او و دوستانش تا صبح منتظر خروج پیامبر شدند<ref>سبل الهدی، ج۳، ص۳۳۰؛ السیرة الحلبیه، ج۲، ص۱۹۱.</ref>؛ اما صبحگاه فهمیدند که ایشان از خانه بیرون رفته و علی۷ را به جای خود خوابانده است.<ref>السیرة الحلبیه، ج۲، ص۱۹۴.</ref> بدین ترتیب، ابولهب و دیگر نمایندگان قریش در این توطئه ناکام ماندند.
د. حلق: بسیاری از شافعیان از رکن دیگری با عنوان حلق یا تقصیرسخن گفته‌اند.<ref>مغنی المحتاج، ج1، ص513؛ فتح الوهاب، ج1، ص258.</ref> البته شماری از آنان رکن بودن حلق را به نُسک بودن آن وابسته دانسته‌اند.<ref>المجموع، ج8، ص205؛ تحفة المحتاج، ج4، ص146.</ref>


ابولهب در نبرد بدر، نخستین برخورد جدی مسلمانان با قریش، شرکت نداشت. گویند: هر یک از قریشیان که به بدر نرفت، کسی را به جای خود فرستاد. ولی ابولهب دشمن سرسخت رسول خدا۹ از این کار سر باززد. بزرگان قریش به او گفتند: تو از بزرگان و سروران قریش هستی. اگر همراهی نکنی، افراد قومت آن را بهانه و دستاویز قرار داده، به جنگ نمی‌آیند. بنا بر این، یا خود در جنگ شرکت کن و یا کسی را به جای خویش بفرست! ابوجهل که از اسلام آوردن او بیم داشت، برای تحریک وی سوگند یاد کرد: ما تنها برای حفظ دین تو و پدرانت به خشم آمده‌ایم و به جنگ می‌رویم. گویند: ابولهب از ترس خوابِ خواهر خود، عاتکه، به این جنگ نمی‌رفت. عاتکه در خواب دیده بود که مردی در ابطح، کعبه و بالای کوه ابوقبیس، سه بار فریاد زد: شما تا سه روز دیگر به کشتارگاه خود می‌روید. سپس سنگی را از فراز کوه به زیر افکند که هر بخش از آن به یکی از خانه‌های قریش، جز بنی‌هاشم و بنی‌زهره، وارد شد. ابوجهل از شنیدن این خواب بسیار خشمگین بود و می‌گفت: نبوت در مردان بنی‌هاشم کم بود که زنانشان نیز ادعای آن را دارند!<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۴۴۱-۴۴۲؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۹۵-۹۶؛ سبل الهدی، ج۴، ص۲۰-۲۱.</ref> ابولهب معتقد بود که خواب عاتکه حتماً محقق خواهد شد. نقل شده که او در برابر بخشش ۴۰۰۰ درهم که از عاص بن هشام بن مغیره طلب داشت و او نمی‌توانست بپردازد، وی را به جای خویش به این جنگ فرستاد.<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۴۴۳؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۹۶؛ سبل الهدی، ج۴، ص۲۱.</ref> گویند: وی این پول را در قمار از عاص برده بود.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۱۳۷.</ref>
ه‍ . رمی جمرة عقبه: بر پایه نظری کمیاب، ابن ماجشون از فقیهان مالکی، رمی جمره عقبه را از ارکان حج به شمار آورده و بر آن است که اگر حج‌گزار تا پایان ایام منا آن را به جا نیاورد، حجش باطل است.<ref>حاشیة الدسوقی، ج2، ص21؛ بدایة المجتهد، ج1، ص283؛ مواهب الجلیل، ج4، ص13.</ref>


ابولهب هر چند در نبرد بدر شرکت نکرد، سرسختانه پیگیر اخبار آن بود. خبر کشته شدن قریشیان در بدر هنگامی‌ به وی رسید که کنار زمزم نشسته بود. او از برادر زاده‌اش ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب از چگونگی کارزار پرسید و چنین شنید: «چون با مسلمانان روبه‌رو شدیم، آنان هر‌گونه خواستند، ما را کشتند و اسیر کردند. سوگند می‌خورم که مردانی سپید چهره را میان آسمان و زمین سوار بر اسب‌های ابلق دیدم که هیچ چیز یارای ایستادگی در برابرشان را نداشت. آنان فرشتگانی بودند که مسلمانان را یاری می‌کردند.» ابولهب سخت برآشفت و او را زیر ضرب و شتم گرفت. پس از این روز، ابولهب هفت شب بیشتر زنده نبود. خداوند وی را گرفتار بیماری «عدسه» کرد و او این‌گونه هلاک شد.<ref>الطبقات، ج۴، ص۷۳-۷۴؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۱۶۰؛ سر السلسلة العلویه، ص۳؛ المناقب، ج۱، ص۶۶.</ref> برخی مرگ او را در همان روزی دانسته‌اند که خبر شکست بدر به وی رسید.<ref>التنبیه و الاشراف، ص۲۰۶، ۲۲۲.</ref>
احکام خاص ارکان حج: از مهم‌ترین ویژگی‌های ارکان حج که تفاوت اساسی آن‌ها با واجبات غیر رکنی به شمار می‌رود، آن است که ترک عمدی رکن، موجب بطلان حج است؛ اماترک دیگر واجبات هر چند عامدانه باشد، حج را باطل نمی‌کند<ref>المهذب البارع، ج2، ص206؛ غایة ‌المرام، ج1، ص456.</ref> و بر پایه دیدگاه اهل سنت، با کفاره جبران‌پذیر است.<ref>تحفة الفقهاء، ج1، ص381؛ حاشیة الدسوقی، ج2، ص21.</ref> البته ترک رکن به سبب جهل به حکم نیز مانند ترک عمدی است.<ref>جامع المقاصد، ج3، ص201؛ مسالک الافهام، ج2، ص275؛ مدارک الاحکام، ج8، ص174.</ref> دیگر تفاوت ارکان با سایر واجبات، به باور برخی از فقیهان امامی، آن است که اگرحج‌گزار انجام دادن یک رکن را فراموش کند، تنها در صورت ممکن نبودن یا دشواری بازگشت به مکه، می‌تواند نایب بگیرد؛ ولی اگر غیر رکن را فراموش کند، در هر صورت می‌تواند برای جبران آن نایب بگیرد.<ref>المهذب البارع، ج2، ص206؛ غایة المرام، ج1، ص456.</ref>


دو پسرش دو یا سه شب جسدش را به سبب ترس از مسری بودن بیماری‌اش بر زمین رها کردند و به خاک نسپردند تا لاشهاش در خانه بدبوی شد. سرانجام مردی از قریش به آنان گفت: شرم نمی‌کنید که جسد پدرتان در خانه بدبوی شده و او را به خاک نمی‌سپارید؟ گفتند: از سرایت این بیماری میترسیم. گفت: حرکت کنید و ما هم با شما هستیم. آن‌گاه از دور مقداری آب بر پیکر وی ریختند و بدون دست زدن به آن، در منطقه بالای مکه کنار دیواری نهادند و چندان بر آن سنگ ریختند که زیر سنگ‌ها پوشیده شد.<ref>الطبقات، ج۴، ص۷۳-۷۴؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۱۶۰.</ref> بر پایه گزارشی، پس از آن که سه روز جسد وی بر زمین ماند، حمالانی را اجیر کردند و او را به خارج مکه بردند و گوری کندند و جسدش را در آن افکندند.<ref>سیرت رسول الله، ج۲، ص۵۸۸.</ref> ابن بطوطه بعدها قبر او و همسرش را در بیرون مکه و میان دو کوه دیده است که تلی از سنگ بر روی آن جمع شده و رسم بر آن بوده که هر کس از آن‌جا می‌گذشته، به سوی آن قبر‌ها سنگ می‌افکنده است.<ref>رحلة ابن بطوطه، ج۱، ص۳۸۲.</ref> ابن جبیر نیز از قبر آن ‌دو در سمت چپ راهی گزارش می‌دهد که به سوی باب العمره می‌رود.<ref>رحلة ابن جبیر، ص۷۹.</ref>
در برخی منابع فقهی، احکامی برای ارکان حج برشمرده‌اند. مثلاً به باور برخی از فقیهان امامی، معیار استقرار حج،ترک آن در حال استطاعت است، به شرط آن که استطاعت تا هنگامی ادامه یابد که انجام دادن ارکان حج در آن زمان امکان دارد.<ref>مسالک الافهام، ج2، ص143؛ مدارک الاحکام، ج7، ص68.</ref>البته به باور مشهور، استمرار استطاعت تا هنگامی که ادای همه مناسک ممکن باشد،شرط استقرار حج است.<ref>تذکرة الفقهاء، ج7، ص102؛ الحدائق، ج14، ص153؛ مستند الشیعه، ج11، ص83.</ref>(← استقرار حج). همچنین بر پایه نظر برخی از فقیهان امامی<ref>غایة المرام، ج1، ص468؛ جواهر الکلام، ج20، ص12؛ کتاب الحج، خوئی، ج5، ص436.</ref> و اهل سنت<ref>المغنی، ج3، ص374؛ نهایة المحتاج، ج11، ص106.</ref>احکام صدّ و احصار، از جمله تحلل از احرام، در پاره‌ای موارد، تنها در صورت بازماندن از ادای ارکان حج جاری می‌شود و بازماندن از دیگر مناسک، آن احکام را در پی نخواهد داشت.(←احصار و صد)به باور برخی از شافعیان، کسی که برای حج ‌‌گزاردن اجیر شده، اگر پس از انجام دادن ارکان حج، بعضی از مناسک غیر رکن را ترک کند و بمیرد یا از ادامه حج بازماند، لازم نیست مقداری از اجرت را بازگرداند. ولیاگر پس از انجام دادن برخی از ارکان بمیرد یا از ادامه حج بازماند، تنها به فراخور عملی که انجام داده،مالک اجرت می‌شود.<ref>المجموع، ج15، ص845.</ref> به باور مشهور فقیهان امامی، مستبصر (مسلمانی‌ که به مذهب شیعه امامیمی‌گرود) لازم نیست حجی را که بر پایه مذهب خود صحیح انجام داده، اعاده کند، مشروط بر آن که رکن را صحیح به جا آورده باشد.<ref>الوسیله، ص157؛ تحریر الاحکام، ج2، ص90؛ السرائر، ج1، ص518.</ref>البته در این‌که آیا معیار، رکن در مذهب پیشین است یا رکن در مذهبتشیع،اختلاف دیدگاه به چشم می‌خورد.<ref>جواهر الکلام، ج17، ص304.</ref>


ابولهب و اُم‌جمیل دارای سه پسر به نام‌های عُتبه، عُتَیبه و مُعَتِّب<ref>الاشتقاق، ص۶۸.</ref> و یک دختر به نام دُرّه<ref>جمهرة انساب العرب، ص۷۲؛ الاصابه، ج۸، ص۱۲۷.</ref> یا سبیعه<ref>الاصابه، ج۸، ص۱۲۷.</ref> بودند. دره گاهی شعر می‌سرود.<ref>بلاغات النساء، ص۲۰۵.</ref> وی بعدها اسلام آورد و به مدینه مهاجرت و با حارث بن نوفل بن حارث بن عبدالمطلب<ref>الاستیعاب، ج۴، ص۱۸۳۵؛ الوافی بالوفیات، ج۱۴، ص۸؛ الاصابه، ج۸، ص۱۲۷.</ref> ازدواج کرد و فرزندانی برای وی آورد. پس از وی نیز به ازدواج دحیة بن خلیفه کلبی درآمد.<ref>الاصابه، ج۸، ص۱۲۷.</ref> برخی گفته‌اند: زید بن حارثه وی را به همسری گرفت.<ref>الاصابه، ج۸، ص۱۲۸.</ref> شاید این پیش از ازدواجش با حارث بن نوفل بوده باشد. برخی نیز وی را همسر صفوان بن اسد از بنی‌اسید می‌دانند.<ref>جمهرة انساب العرب، ص۷۲.</ref>
==پانویس==
{{پانویس}}


عتبه و عتیبه در جاهلیت به ترتیب با رقیه و ام‌کلثوم دختران پیامبر ازدواج کرده بودند که پس از نزول وحی از آنان جدا شدند.<ref>المعارف، ص۱۴۲؛ الذریة الطاهره، ص۸۰-۸۴.</ref> ابولهب مُعَتب و عتبه هنگام فتح مکه اسلام آوردند و معتب در جنگ حنین در رکاب پیامبر شهید شد.<ref>المعارف، ص۱۲۵؛ الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۳۰.</ref> عتیبه که نفرین شده پیامبر بود، هنگام سفر تجاری به شام، با چنگال شیری از پای درآمد.<ref>الذریة الطاهره، ص۸۴؛ تصحیفات المحدثین، ج۲، ص۷۰۸.</ref> نسل ابولهب از طریق عُتبه و مُعتب ادامه یافت<ref>جمهرة انساب العرب، ص۷۲؛ الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۳۰.</ref> که شماری از آنان در منابع تاریخی و حدیثی یاد شده‌اند؛ از جمله فضل بن عباس بن عتبه که مادرش آمنه بنت عباس بن عبدالمطلب و شاعری معروف بود. حمزه و حسن فرزندان عتبة بن ابراهیم بن أبی‌خداش بن عتبه از اطرافیان هارون الرشید بودند. حسن بن علی بن عبدالله بن... بن عتبه متصدی بازار مکه در زمان المطیع عباسی و جد وی عبدالله از قاریان مکه و یکی از روات البَزِّی از ابن کثیر بود. محمد بن احمد بن حسن بن... بن عتبه امامت نماز را در مکه به ‌عهده داشت. قاسم بن عباس بن معمر بن معتب بن ابی‌لهب که از او حدیث نقل شده، از سوی محمد نفس زکیه هنگام قیامش در مدینه، به ولایت یمن گمارده شد.<ref>جمهرة انساب العرب، ص۷۲.</ref>
==منابع==
{{منابع}}
{{دانشنامه
| آدرس =
| عنوان =
| نویسنده = حمیدرضا خراسانی
 
}}
 
ارشاد السالک: عبدالرحمن بن محمد البغدادی (م.732ق.)، مصر، مکتبة مصطفی البابی؛الاستبصار:الطوسی (م 460ق.)، بهکوششموسوی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1363ش؛ اعانةالطالبین:السیدالبکریالدمیاطی (م.1310ق.)، بیروت، دار الفکر، 1418ق؛ الاقناع:الشربینی (م.977ق.)، بیروت، دار المعرفه؛ الانصاففیمعرفةالراجحمنالخلاف:المرداوی (م.885ق.)، بهکوششمحمدحامد، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1377ق؛ بدائعالصنائع:علاء الدین الکاسانی (م.587ق.)، پاکستان، المکتبة الحبیبیه، 1409ق؛ بدایةالمجتهد:ابنرشدالقرطبی (م.595ق.)، بهکوششالعطار، بیروت، دار الفکر، 1415ق؛ براهین الحج: آقا رضا مدنی کاشانی (م.1413ق.)، کاشان، مدرسه علمیه مدنی کاشانی، 1411ق؛البرهان فی تفسیر القرآن: البحرانی (م.1107ق.)، قم، البعثه، 1415ق؛ التاج و الاکلیل: محمد بن یوسف العبدری (م.897ق.)، بیروت، دار الفکر، 1398ق؛تحریرالاحکامالشرعیه:العلامةالحلی (م.726ق.)، بهکوششبهادری،قم،مؤسسةالامامالصادق(ع)، 1420ق.؛ تحفةالفقهاء:علاء الدینالسمرقندی (م.535/539ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق؛ تحفة المحتاج: ابن حجر الهیثمی (م.974ق.)، مصر، المکتبة التجاریة الکبری، 1375ق؛تذکرةالفقهاء:العلامةالحلی (م.726ق.)، قم،آل البیت(ع)، 1414ق؛ تهذیبالاحکام:الطوسی (م.460ق.)، بهکوششموسویوآخوندی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1365ش؛ جامعالخلافوالوفاق:علیبنمحمدالقمیالسبزواری (م.قرن7ق.)،بهکوششحسنی،قم،زمینهسازانظهورامامعصر[،1379ش؛ جامعالمقاصد:الکرکی (م.940ق.)، قم،آل البیت(ع)، 1411ق؛ جواهرالکلام:النجفی (م.1266ق.)، به کوشش قوچانی و دیگران، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛حاشیةالدسوقی:الدسوقی (م.1230ق.)، احیاءالکتبالعربیه؛حاشیة الصاوی علی الشرح الصغیر: احمد بن محمد الصاوی (م.1241ق.)، دار المعارف؛حاشیةردالمحتار:ابن عابدین (م.1252ق.)، بیروت، دار الفکر، 1415ق؛ الحاویالکبیر:الماوردی (م 450ق.)، بهکوششعلیمحمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق؛ الحدائقالناضره:یوسفالبحرانی (م.1186ق.)، بهکوششآخوندی،قم، نشر اسلامی، 1363ش؛ حواشیالشروانی و العبادی:الشروانی (م.1301ق.)والعبادی (م.994ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ الخلاف:الطوسی (م.460ق.)، بهکوششسیدعلیخراسانیودیگران،قم، نشر اسلامی، 1418ق؛ الدروسالشرعیه:الشهیدالاول (م.786ق.)، قم، نشر اسلامی،1412ق؛ دلیل الطالب: مرعی بن یوسف الکرمی المقدسی (م.1033ق.)، ریاض، دار الطیبه، 1425ق؛رسائلالشهید:الشهیدالثانی (م.965ق.)، قم، بصیرتی،سنگی؛الروضةالبهیه:الشهیدالثانی (م.965ق.)، بهکوششکلانتر،قم،داوری، 1410ق؛ ریاضالمسائل:سیدعلیالطباطبائی (م.1231ق.)، قم، النشر الاسلامی، 1412ق؛ السرائر:ابن ادریس (م.598ق.)، قم، نشر اسلامی،1411ق؛ سننابن ماجه:ابن ماجه (م.275ق.)، بهکوششمحمدفؤاد، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1395ق؛ السننالکبری:البیهقی (م.458ق.)، بیروت، دار الفکر؛ شرائع الاسلام:المحققالحلی (م.676ق.)، بهکوششسیدصادقشیرازی،تهران، استقلال، 1409ق؛ الشرح الکبیر: عبدالرحمن بن قدامه (م.682ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه؛ شرح مختصر خلیل: محمد بن عبدالله الخرشی (م.1101ق.)، بیروت، دار الفکر؛شرح منتهی الارادات: منصور البهوتی (م.1051ق.)، بیروت، عالم الکتب، 1996م؛صحیحالبخاری:البخاری (م.256ق.)، بیروت، دار الفکر، 1401ق؛ صحیح مسلم بشرح النووی: النووی (م.676ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، 1407ق؛ غایةالمرام و حجة الخصام:البحرانی (م.1107ق.)، بهکوششعاشور؛غنیةالنزوع:الحلبی (م.585ق.)، بهکوششبهادری،قم،مؤسسهامامصادق(ع)، 1417ق؛ فتح الباری: ابن حجر العسقلانی (م.852ق.)، بیروت، دار المعرفه؛ فتحالعزیز:عبدالکریمبنمحمدالرافعی (م.623ق.)، دار الفکر؛فتح الوهاب: زکریا بن محمد الانصاری (م.936ق.)، دار الکتب العلمیه، 1418ق؛ الفقهالاسلامیوادلته:وهبةالزحیلی، دمشق، دار الفکر، 1418ق؛ الکافیفیالفقه:ابوالصلاحالحلبی (م.447ق.)، بهکوششاستادی،اصفهان،مکتبةامیر المؤمنین(ع)، 1403ق؛ الکافی:الکلینی (م.329ق.)، بهکوششغفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1375ش؛ کتابالحج:تقریربحثالگلپایگانی،الصابری،قم،الخیام، 1400ق؛ کتابالحج:محاضراتالخوئی (م.1413ق.)، الخلخالی،قم،مدرسة دار العلم، 1410ق؛ کشافالقناع:منصورالبهوتی (م.1051ق.)، بهکوششمحمدحسن، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق؛ کشفاللثام:الفاضلالهندی (م.1137ق.)، قم، نشر اسلامی، 1416ق؛ کشفالغطاء:کاشفالغطاء (م.1227ق.)، اصفهان،مهدوی؛لسانالعرب:ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛ المبسوطفیفقهالامامیه:الطوسی (م.460ق.)، بهکوششبهبودی،تهران، المکتبة المرتضویه؛المبسوط:السرخسی (م.483ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مجمعالفائدةو البرهان:المحققالاردبیلی (م.993ق.)، بهکوششعراقیودیگران،قم، نشر اسلامی، 1416ق؛ المجموع شرح المهذب:النووی (م.676ق.)، دار الفکر؛مدارکالاحکام:سیدمحمدبنعلیالموسویالعاملی (م.1009ق.)، قم،آل البیت(ع)،1410ق؛ مسالکالافهامالیآیاتالاحکام:فاضلالجوادالکاظمی (م.1065ق.)، بهکوشششریف‌زاده،تهران،مرتضوی، 1365ش؛ مستندالشیعه:احمدالنراقی (م.1245ق.)، قم،آل البیت(ع)، 1415ق؛ مسنداحمد:احمدبنحنبل (م.241ق.)، بیروت، دار صادر؛ مصطلحاتالفقه:علیمشکینی،قم،الهادی، 1379ش؛ معجم المصطلحات الفقهیه: جرجس و دیگران، الشرکة العالمیة للکتاب، 1996م؛ مغنیالمحتاج:محمدالشربینی (م.977ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1377ق؛ المغنی:عبداللهبنقدامه (م.620ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه؛ منار السبیل فی شرح الدلیل: ابراهیم بن محمد بن ضویان (م.1353ق.)، به کوشش الشاویش، المکتب الاسلامی، 1409ق؛منتهیالمطلب:العلامةالحلی (م.726ق.)، چاپسنگی؛منح الجلیل: محمد علیش (م.1299ق.)، بیروت، دار الفکر، 1409ق؛مواهبالجلیل:الحطابالرعینی (م.954ق.)، بهکوششزکریاعمیرات، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1416ق؛ المهذبالبارع:ابن فهدالحلّی (م.841ق.)، بهکوششالعراقی،قم، نشر اسلامی، 1413ق؛ المیزان:الطباطبائی (م.1402ق.)، بیروت، اعلمی، 1393ق؛ نهایةالمحتاج:محمدبن ابی‌العباسالشافعی (م.1004ق.)، دار الکتبالعلمیه؛النهایه:ابن اثیرمبارکبنمحمدالجزری (م.606ق.)، بهکوششالزاوی و الطناحی،قم، اسماعیلیان، 1367ش؛ وسائلالشیعه:الحرالعاملی (م.1104ق.)، بهکوششربانیشیرازی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق؛ الوسیلةالینیلالفضیله:ابن حمزه (م.560ق.)، بهکوششالحسون،قم، مکتبة النجفی، 1408ق.
 
==ارکان عمره==
ارکان عمره: شماری از مناسک اصلی عمره
 
واژه ارکان جمع رکن است که به پایه و بخش اصلی یا زوایای هر چیز مانند ساختمان گفته می‌شود که سبب پایندگی آن است.<ref>معجم مقاییس اللغه، ج2، ص430؛ العین، ج1، ص354؛ الصحاح، ج5، ص2126، «رکن».</ref> در فقه، رکن به معنای بخش اساسی هر عبادت، عقد یا ایقاع است.<ref>معجم لغة الفقهاء، ج1، ص226؛ مصطلحات الفقه، ص274؛ العناوین الفقهیه، ج1، ص406.</ref> به باور فقیهان امامی<ref>المبسوط، طوسی، ج1، ص314؛ المهذب البارع، ج2، ص206، 212؛ الحدائق، ج16، ص157؛ مسالک الافهام، ج2، ص267.</ref> و برخی از فقیهان اهل سنت<ref>تحفة الفقهاء، ج1، ص381؛ المجموع، ج8، ص265؛ الشرح الکبیر، ج3، ص506.</ref> مقصود از ارکان عمره، بخش‌هایی از مناسک آن است که ترک عمدی آن‌ها موجب بطلان یا فساد عمره می‌گردد. (برای تفاوت مفهوم رکن در نماز و رکن در حج و عمره ← ارکان حج) به تعبیر برخی از فقیهان، ارکان عمره بخش‌هایی از آنند که تحقق ماهیت عمره وابسته به ادای آن‌ها است.<ref>مغنی المحتاج، ج1، ص513؛ حاشیة الدسوقی، ج2، ص21.</ref>
 
گاه از واجباتِ غیر رکنی در عمره و حج، با تعابیری چون واجب<ref>نک: المجموع، ج8، ص265؛ الاقناع، ج1، ص235؛ کشاف القناع، ج2، ص605.</ref>، فرض<ref>المبسوط، طوسی، ج1، ص383؛ نیل الاوطار، ج5، ص53؛ مواهب الجلیل، ج4، ص16.</ref>، فعل<ref>مسالک الافهام، ج2، ص226.</ref> و شرط<ref>مواهب الجلیل، ج4، ص11-12؛ کشف اللثام، ج5، ص19.</ref> یاد شده است؛ از جمله تفاوت‌های ارکان عمره با غیر ارکان. به تعبیر دیگر، از ویژگی‌های ارکان عمره به باور فقیهان امامی، آن است که با ترک رکن به سبب فراموشی یا اشتباه، جبران آن بر شخص عمره‌‌گزار واجب می‌شود و تنها در صورت دشواری این کار یا ناتوانی عمره‌‌گزار، می‌توان آن را به نایب سپرد. ولی اگر جزء فراموش شده رکن نباشد، از آغاز می‌توان به نایب واگذاشت.<ref>المهذب البارع، ج2، ص206؛ جواهر الکلام، ج18، ص136.</ref> البته به باور مشهور فقیهان امامی<ref>جامع المقاصد، ج3، ص201؛ مسالک الافهام، ج2، ص285؛ مدارک الاحکام، ج8، ص174.</ref>ترک کردن رکن عمره بر اثر جهل مانند ترک عمدی آن، جز در مواردی خاص<ref>نک: العروة الوثقی، ج4، ص651؛ کتاب الحج، خوئی، ج3، ص326.</ref> موجب بطلان عمره می‌شود. همچنین به باور مشهور فقیهان اهل سنت، ترک رکن برخلاف غیر رکن، موجب از دست رفتن عمره می‌گردد و با کفاره جبران‌پذیر نیست؛ ولی واجبات غیر رکن با ادای کفاره جبران می‌شوند.<ref>روضة الطالبین، ج2، ص397؛ الشرح الکبیر، ج3، ص506؛ حاشیة الدسوقی، ج2، ص21.</ref>
 
به باور مشهور فقیهان حنفی، تنها رکن عمره، طواف است.<ref>المبسوط، سرخسی، ج4، ص32؛ بدائع الصنائع، ج2، ص227.</ref> برخی از آن‌ها سعی را نیز رکن عمره شمرده‌اند.<ref>تحفة الفقهاء، ج1، ص392.</ref> حنبلیان<ref>الشرح الکبیر، ج3، ص503؛ کشاف القناع، ج2، ص605.</ref> و مالکیان<ref>مواهب الجلیل، ج4، ص11، 18؛ حاشیة الدسوقی، ج2، ص21.</ref> افزون بر آن دو، احرام را نیز رکن دانسته‌اند. نظر مشهور در فقه امامی نیز همین است<ref>غنیة النزوع، ص154؛ جامع الخلاف، ص177.</ref>؛ هر چند برخی از فقیهان، نیت و برخی واجبات دیگر را بر این‌ها افزوده‌اند.<ref>نک: المبسوط، طوسی، ج1، ص307؛ الوسیله، ص158.</ref> بیشتر شافعیان افزون بر احرام، طواف و سعی، حلق یا تقصیر و ترتیب را نیز از ارکان عمره به شمار آورده‌اند.<ref>المجموع، ج8، ص265-266؛ مغنی المحتاج، ج1، ص513؛ الاقناع، ج1، ص233-234.</ref>
 
رکن بودن احرام عمره در فقه امامی<ref>غنیة النزوع، ص154؛ جامع الخلاف، ص177.</ref>، اجماعی و پذیرفته بیشتر فقیهان شافعی<ref>المجموع، ج8، ص154؛ الاقناع، ج1، ص233.</ref>، مالکی<ref>مواهب الجلیل، ج4، ص11، 18؛ حاشیة الدسوقی، ج2، ص21.</ref> و حنبلی<ref>الشرح الکبیر، ج3، ص503؛ کشاف القناع، ج2، ص604.</ref> است. ولی بسیاری از حنفیان احرام را رکن به شمار نیاورده‌اند.<ref>تحفة الفقهاء، ج1، ص392؛ نک: مواهب الجلیل، ج4، ص18.</ref> بسیاری از فقیهان اهل سنت برای رکن بودن احرام، به حدیث نبوی «الأعمال بالنیات»<ref>صحیح البخاری، ج1، ص2؛ السنن الکبری، ج1، ص41، 215.</ref> استناد کرده‌اند؛ زیرا به باور آنان، مقصود از احرام چیزی جز نیت ادای مناسک نیست.<ref>نک: فتح الوهاب، ج1، ص258؛ کشاف القناع، ج2، ص604.</ref>
 
فقیهان همة مذاهب اسلامی، خواه امامی<ref>السرائر، ج1، ص617؛ الجامع للشرائع، ص180؛ تذکرة الفقهاء، ج7، ص15.</ref> و خواه اهل سنت<ref>المبسوط، سرخسی، ج4، ص35؛ الشرح الکبیر، ج3، ص506؛ مواهب الجلیل، ج4، ص18.</ref>، درباره رکن بودن طواف عمره (طواف فرض<ref>الحاوی الکبیر، ج4، ص480؛ المجموع، ج8، ص11.</ref> یا طواف رکن<ref>المجموع، ج8، ص11؛ التنقیح الرائع، ج1، ص508.</ref>) اتفاق نظر دارند. البته به باور مشهور در فقه حنفی، تنها چهار شوط از طواف، رکن به شمار می‌رود. از این رو، ارتکاب محرّمات احرام را پس از شوط چهارم، موجب بطلان عمره ندانسته‌اند.<ref>المبسوط، سرخسی، ج4، ص35-36، 58.</ref> از پشتوانه‌های فقیهان امامی برای این حکم، اجماع و قاعده انتفای مرکب با انتفای جزء آن است که اقتضا دارد برای تحقق یک ماهیت، همه اجزای آن تحقق یابند.<ref>مجمع الفائده، ج7، ص63؛ جواهر الکلام، ج19، ص370؛ کتاب الحج، ج4، ص288-289.</ref> همچنین به حدیث‌هایی استناد کرده‌اند که بر دخیل بودن طواف در ماهیت عمره دلالت دارند و نیز روایاتی که هر‌گونه نقص و خلل در طواف، مانند شک در شماره شوط‌های آن، را موجب بطلان و در نتیجه لزوم اعاده طواف دانسته‌اند.<ref>نک: مدارک الاحکام، ج8، ص178-179؛ ذخیرة المعاد، ج3، ص625.</ref> دیگر پشتوانه فقیهان امامی، حدیث‌هایی هستند که در صورت ترک طواف به سبب جهل، اعادة آن را ضروری شمرده‌اند و به اولویت بر ضرورت اعادة طواف در صورت ترک عامدانة آن دلالت دارند.<ref>ذخیرة المعاد، ج3، ص625؛ الحدائق، ج16، ص158-159؛ کتاب الحج، ج2، ص288-289.</ref> البته برخی از فقیهان شماری از این ادله و شواهد را مناقشه‌پذیر دانسته‌اند.<ref>نک: مجمع الفائده، ج7، ص62-63؛ فقه الصادق، ج11، ص280-282.</ref> برخی از فقیهان اهل سنت برای اثبات رکن بودن طواف عمره، به اجماع استناد کرده‌اند.<ref>بدائع الصنائع، ج2، ص227؛ المجموع، ج8، ص220؛ مواهب الجلیل، ج4، ص11.</ref> پشتوانه شماری از آنان<ref>نک: المبسوط، سرخسی، ج4، ص38؛ بدائع الصنائع، ج2، ص227.</ref> و نیز اندکی از فقیهان امامی، آیة 29 حجّ/22 است که به طواف گرد خانة خدا فرمان داده است: {ولیطّوّفوا بالبَیت العَتیق}. در دلالت آیه بر رکن بودن طواف نیز مناقشه شده است.<ref>کتاب الحج، ج4، ص288.</ref>
 
به باور همه فقیهان امامی<ref>روضة الطالبین، ج2، ص396؛ مغنی المحتاج، ج1، ص513؛ اعانة الطالبین، ج2، ص331.</ref> و شافعی<ref>المبسوط، طوسی، ج1، ص361؛ الدروس، ج1، ص412.</ref> و بیشتر مالکیان<ref>مواهب الجلیل، ج4، ص11-12؛ حاشیة الدسوقی، ج2، ص21.</ref> و حنبلیان<ref>الشرح الکبیر، ج3، ص506؛ کشاف القناع، ج2، ص605.</ref> و اندکی از حنفیان<ref>تحفة الفقهاء، ج1، ص392.</ref> سعی میان صفا و مروه نیز از ارکان مناسک عمره است. ابوحنیفه و مالک، به روایتی، با رکن بودن سعی مخالف بوده‌اند و درباره دیدگاه احمد بن حنبل در این زمینه اختلاف‌نظر وجود دارد.<ref>المغنی، ج3، ص408-409؛ مواهب الجلیل، ج4، ص18.</ref> پشتوانه فقیهان امامی، افزون بر اجماع، حدیث‌هایی هستند که هر‌گونه خلل و نقص در سعی را موجب بطلان و لزوم اعاده آن شمرده‌اند.<ref>مدارک الاحکام، ج8، ص11-12؛ جواهر الکلام، ج19، ص429-430؛ جامع المدارک، ج2، ص524-525.</ref> برخی حدیث‌ها<ref>نک: الکافی، ج4، ص436؛ التهذیب، ج5، ص150.</ref> نیز به صراحت ترک عامدانة سعی را موجب بطلان آن دانسته‌اند.
 
فقیهان اهل سنت، برای رکن بودن سعی، افزون بر اجماع<ref>فتح الباری، ج3، ص398؛ نیل الاوطار، ج5، ص126.</ref> به حدیث‌های مختلف<ref>نک: المغنی، ج3، ص407؛ مغنی المحتاج، ج1، ص513؛ اضواء البیان، ج4، ص416.</ref> از جمله حدیثی نبوی<ref>المبسوط، سرخسی، ج4، ص50؛ المجموع، ج8، ص77-78.</ref> استناد کرده‌اند که سعی را «واجب مکتوب» شمرده است: {کتِبَ عَلَیکمُ السَّعى}. به باور آنان، این تعبیر دلالت‌گر بر رکنیت است. از جمله پشتوانه‌های حنفیان<ref>المبسوط، سرخسی، ج4، ص50؛ المجموع، ج8، ص77-78.</ref> بر رکن نبودن سعی، آیه 158 بقره/2 است که به باور آنان بر مباح بودن سعی دلالت دارد نه بر وجوب آن: {فَمَن حَجَّ البَیتَ أَوِ اعتَمَرَ فَلا جُنَاحَ عَلَیهِ أَن یطَّوَّفَ بِهِمَا}. دیگر دانشوران اهل سنت در این استدلال مناقشه کرده‌اند.<ref>المحلّی، ج7، ص97؛ الاستذکار، ج4، ص222.</ref>
 
به باور مشهور فقیهان شافعی<ref>المجموع، ج8، ص205، 266؛ روضة الطالبین، ج2، ص396-397؛ الاقناع، ج1، ص233-234.</ref>، حلق یا تقصیر از ارکان عمره است و برخی از آنان رکن بودن حلق را وابسته به نُسک بودن آن دانسته‌اند. همچنین به باور برخی از فقیهان شافعی<ref>روضة الطالبین، ج2، ص397؛ مغنی المحتاج، ج1، ص513؛ اعانة الطالبین، ج2، ص331.</ref> ترتیب میان ارکان عمره نیز از ارکان آن به شمار می‌رود. شماری اندک از فقیهان امامی نیز واجباتی دیگر، جز احرام و طواف و سعی را در شمار ارکان عمره یاد کرده‌اند؛ از جمله: نیت<ref>السرائر، ج1، ص616؛ الرسائل التسع، ص355؛ مختلف الشیعه، ج4، ص366.</ref>، تلبیه<ref>الدروس، ج1، ص328؛ رسائل، ج2، ص150.</ref> و ترتیب<ref>کشف الغطاء، ج4، ص429؛ جواهر الکلام، ج18، ص136.</ref>. ولی فقیهان متأخر، رکن بودن این‌ موارد را نپذیرفته‌اند.<ref>مسالک الافهام، ج2، ص226-227؛ مدارک الاحکام، ج7، ص240؛ جواهر الکلام، ج18، ص3.</ref>


==پانویس==
==پانویس==
خط ۷۶: خط ۱۰۱:


==منابع==
==منابع==
{{منابع}}
{{دانشنامه
{{دانشنامه
  | آدرس =  
  | آدرس =  
  | عنوان =  
  | عنوان =  
  | نویسنده = سید محمد رضا عالمی
  | نویسنده = سید اصغر حسینی
}}
}}
* '''احکام القرآن''': الجصاص (م.۳۷۰ق.)، به کوشش عبدالسلام، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق
 
* '''الاستیعاب''': ابن عبدالبر (م.۴۶۳ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق
الاستذکار:ابن عبدالبر (م.463ق.)، بهکوششسالممحمدومحمدعلی، دار الکتبالعلمیه، 2000م؛ اضواءالبیان:محمدامینالشنقیطی (م.1393ق.)، بیروت، دار الفکر، 1415ق؛ اعانةالطالبین:السیدالبکریالدمیاطی (م.1310ق.)، بیروت، دار الفکر، 1418ق؛ الاقناع:الشربینی (م.977ق.)، بیروت، دار المعرفه؛ بدائعالصنائع:علاء الدین الکاسانی (م.587ق.)، پاکستان، المکتبة الحبیبیه، 1409ق؛ تحفةالفقهاء:علاء الدینالسمرقندی (م.535/539ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق؛ التنقیحالرائع:الفاضلالمقداد (م.826ق.)، بهکوششکوه‌کمری،قم، مکتبة النجفی، 1404ق؛ تهذیبالاحکام:الطوسی (م.460ق.)، بهکوششموسویوآخوندی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1365ش؛ جامعالخلافو الوفاق:علیبنمحمدالقمیالسبزواری (م.قرن7ق.)،بهکوششحسنی،قم،زمینه‌سازانظهورامامعصر[، 1379ش؛جامعالمقاصد:الکرکی (م.940ق.قم،آل البیت(ع)، 1411ق؛ الجامع للشرائع:یحییبنسعیدالحلی (م.690ق.)، بهکوششگروهی از فضلا،قم، سید الشهداء، 1405ق؛ جواهرالکلام:النجفی (م.1266ق.)، به کوشش قوچانی و دیگران، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛حاشیةالدسوقی:الدسوقی (م.1230ق.)، احیاءالکتبالعربیه؛الحاویالکبیر:الماوردی (م.450ق.)، بیروت، دار الفکر؛ الحدائقالناضره:یوسفالبحرانی (م.1186ق.)، بهکوششآخوندی،قم، نشر اسلامی، 1363ش؛ الدروسالشرعیه:الشهیدالاول (م.786ق.)، قم، نشر اسلامی، 1412ق؛ ذخیرةالمعاد:محمدباقرالسبزواری (م.1090ق.)، آل البیت(ع)؛ الرسائل التسع: المحقق الحلی (م.676ق.)، به کوشش رضا استادی، قم، مکتبة النجفی، 1413ق؛رسائلالکرکی:الکرکی (م.940ق.)، بهکوششالحسون،قم، مکتبة النجفی، 1409ق؛ روضةالطالبین:النووی (م.676ق.)، بهکوششعادلاحمدوعلیمحمد، بیروت، دار الکتب العلمیه؛ السرائر:ابن ادریس (م.598ق.)، قم، نشر اسلامی، 1411ق؛ السننالکبری:البیهقی (م.458ق.)، بیروت، دار الفکر؛ الشرح الکبیر: عبدالرحمن بن قدامه (م.682ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه؛ الصحاح: الجوهری (م.393ق.)، به کوشش العطار، بیروت، دار العلم للملایین، 1407ق؛ صحیحالبخاری:البخاری (م.256ق.)، بیروت، دار الفکر، 1401ق؛ العروةالوثقی:سیدمحمدکاظمیزدی (م.1337ق.)، قم، نشر اسلامی، 1420ق؛ العناوین:سیدعبدالفتاحالحسینیالمراغی (م.1250ق.)، قم، نشر اسلامی، 1417ق؛ العین:خلیل (م.175ق.)، بهکوششالمخزومیوالسامرائی، دار الهجره، 1409ق؛ غنیةالنزوع:الحلبی (م.585ق.)، بهکوششبهادری،قم،مؤسسهامامصادق(ع1417ق؛ فتحالباری:ابن حجرالعسقلانی (م.852ق.)، بیروت، دار المعرفه؛ فتحالوهاب:زکریابنمحمدالانصاری (م.936ق.)، دار الکتبالعلمیه، 1418ق؛ فقهالصادق(ع):سیدمحمدصادقروحانی، قم، دار الکتاب، 1413ق؛ الکافی:الکلینی (م.329ق.)، بهکوششغفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1375ش؛ کتابالحج:محاضراتالخوئی (م.1413ق.)، الخلخالی،قم،مدرسة دار العلم، 1410ق؛ کشافالقناع:منصورالبهوتی (م.1051ق.)، بهکوششمحمدحسن، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق؛ کشفالغطاء:کاشفالغطاء (م.1227ق.)، اصفهان،مهدوی؛کشفاللثام:الفاضلالهندی (م.1137ق.)، قم، نشر اسلامی، 1416ق؛ المبسوطفیفقهالامامیه:الطوسی (م.460ق.)، بهکوششبهبودی،تهران، المکتبة المرتضویه؛المبسوط:السرخسی (م.483ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مجمعالفائدةو البرهان:المحققالاردبیلی (م.993ق.)، بهکوششعراقیودیگران،قم، نشر اسلامی، 1416ق؛ المجموع شرح المهذب:النووی (م.676ق.)، دار الفکر؛المحلیبالآثار:ابن حزمالاندلسی (م.456ق.)، بهکوششاحمدشاکر، بیروت، دار الفکر؛ مختلفالشیعه:العلامةالحلی (م.726ق.)، قم، نشر اسلامی،1412ق؛ مدارکالاحکام:سیدمحمدبنعلیالموسویالعاملی (م.1009ق.)، قم،آل البیت(ع)، 1410ق؛ مسالکالافهامالیتنقیحشرائع الاسلام:الشهیدالثانی (م.965ق.)، قم، معارف اسلامی،1416ق؛ مصطلحاتالفقه:علیمشکینی،قم،الهادی، 1379ش؛ معجملغةالفقهاء:محمدقلعه‌جی، بیروت، دار النفائس، 1408ق؛ معجممقاییساللغه:ابن فارس (م.395ق.)، بهکوششعبدالسلام،قم، دفتر تبلیغات، 1404ق؛ مغنیالمحتاج:محمدالشربینی (م.977ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1377ق؛ المغنی:عبداللهبنقدامه (م.620ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه؛ مواهبالجلیل:الحطابالرعینی (م.954ق.)، بهکوششزکریاعمیرات، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1416ق؛ مواهبالرحمن:سیدعبدالاعلیالسبزواری،دفترآیت اللهسبزواری، 1414ق؛ المهذبالبارع:ابنفهدالحلّی (م.841ق.)، بهکوششالعراقی،قم، نشر اسلامی، 1413ق؛ نیلالاوطار:الشوکانی (م.1255ق.)، بیروت، دار الجیل، 1973م؛ الوسیلةالینیلالفضیله:ابنحمزه (م.560ق.)، بهکوششالحسون،قم، مکتبة النجفی، 1408ق.
* '''اسد الغابه''': ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی
* '''الاشتقاق''': ابن درید (م.۳۲۱ق.)، به کوشش عبدالسلام، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۱ق
* '''الاصابه''': ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق
* '''الاصنام (تنکیس الاصنام)''': هشام بن محمد کلبی (م.۲۰۴ق.)، به کوشش احمد زکی، تهران، تابان، ۱۳۴۸ش
* '''انساب الاشراف''': البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق
* '''البدایة و النهایه''': ابن‌کثیر (م.۷۷۴ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق
* '''بلاغات النساء''': احمد بن ابی‌طاهر طیفور (م.۲۸۰ ققم، الشریف الرضی
* '''تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک)''': الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۳ق
* '''تاریخ مدینة دمشق''': ابن عساکر (م.۵۷۱ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق
* '''تاریخ الیعقوبی''': احمد بن یعقوب (م.۲۹۲ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق
* '''تصحیفات المحدثین''': حسن بن عبدالله العسکری (م.۳۸۲ق.)، قاهره، المطبعة العربیة الحدیثه، ۱۴۰۲ق
* '''تفسیر ابن کثیر (تفسیر القرآن العظیم)''': ابن‌کثیر (م.۷۷۴ق.)، به کوشش مرعشلی، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۹ق
* '''تفسیر القمی''': القمی (م.۳۰۷ق.)، به کوشش الجزائری، قم، دار الکتاب، ۱۴۰۴ق
* '''التنبیه و الاشراف''': المسعودی (م.۳۴۵ق.)، بیروت، دار صعب
* '''الثقات''': ابن حبان (م.۳۵۴ق.)، الکتب الثقافیه، ۱۳۹۳ق
* '''تفسیر قرطبی (الجامع لاحکام القرآن)''': القرطبی (م.۶۷۱ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق
* '''جمهرة انساب العرب''': ابن حزم (م.۴۵۶ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق
* '''الخصائص الکبری''': السیوطی (م.۹۱۱ق.)، به کوشش محمد خلیل، مصر، دار الکتب الحدیثه
* '''الذریة الطاهرة النبویه''': محمد بن احمد الدولابی (م.۳۱۰ق.)، به کوشش الحسینی، قم، النشر الاسلامی، ۱۴۰۷ق
* '''رحلة ابن بطوطه''': ابن بطوطه (م.۷۷۹ق.)، الرباط، آکادیمیة المملکة المغربیه، ۱۴۱۷ق
* '''رحلة ابن جبیر''': محمد بن‌ احمد (م.۶۱۴ق.)، بیروت، دار مکتبة الهلال، ۱۹۸۶م
* '''سبل الهدی''': محمد بن یوسف الصالحی (م.۹۴۲ق.)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق
* '''سر السلسلة العلویه''': ابونصر البخاری (م.۳۴۱ق.)، به کوشش بحر العلوم، الرضی، ۱۴۱۳ق
* '''السیر و المغازی''': ابن اسحاق (م.۱۵۱ق.به کوشش محمد حمید الله، معهد الدراسات و الابحاث
* '''السیرة الحلبیه''': الحلبی (م.۱۰۴۴ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۰ق
* '''السیرة النبویه''': ابن هشام (م.۸-۲۱۳ق.)، به کوشش محمد محیی الدین، مصر، مکتبة محمد علی صبیح و اولاده، ۱۳۸۳ق
* '''سیرت رسول‌ الله۹''': رفیع‌ الدین اسحاق بن محمد قاضی ابرقوه (م.۶۲۳ق.)، به کوشش مهدوی، تهران، خوارزمی، ۱۳۷۷ش
* '''شرح نهج البلاغه''': ابن ابی‌الحدید (م.۶۵۶ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق
* '''الصحاح''': الجوهری (م.۳۹۳ق.)، به کوشش العطار، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۴۰۷ق
* '''الصحیح من سیرة النبی۹''': جعفر مرتضی العاملی، بیروت، دار السیره، ۱۴۱۴ق
* '''الطبقات الکبری''': ابن سعد (م.۲۳۰ق.)، بیروت، دار صادر
* '''العین''': خلیل (م.۱۷۵ق.)، به کوشش المخزومی و السامرائی، دار الهجره، ۱۴۰۹ق
* '''الفضائل''': شاذان بن جبرئیل القمی (م.۶۶۰ق.)، نجف، المکتبة الحیدریه، ۱۳۸۱ق
* '''الکامل فی التاریخ''': ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق
* '''الکشاف''': الزمخشری (م.۵۳۸ق.)، مصطفی البابی، ۱۳۸۵ق
* '''کنز العمال''': المتقی الهندی (م.۹۷۵ق.)، به کوشش صفوة السقاء، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق
* '''مسند احمد''': احمد بن حنبل (م.۲۴۱ق.)، بیروت، دار صادر
* '''مسند الحمیدی''': عبدالله بن الزبیر الحمیدی (م.۲۱۹ق.)، به کوشش الاعظمی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۹ق
* '''المصنّف''': عبدالرزاق الصنعانی (م.۲۱۱ق.)، به کوشش حبیب الرحمن، المجلس العلمی
* '''المعارف''': ابن قتیبه (م.۲۷۶ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، شریف رضی، ۱۳۷۳ش
* '''معجم مقاییس اللغه''': ابن فارس (م.۳۹۵ق.)، به کوشش عبدالسلام، قم، دفتر تبلیغات، ۱۴۰۴ق
* '''مناقب آل‌ ابی‌طالب''': ابن شهر آشوب (م.۵۸۸ق.)، به کوشش گروهی از اساتید، نجف، المکتبة الحیدریه، ۱۳۷۶ق
* '''المنمق''': ابن حبیب (م.۲۴۵ق.)، به کوشش احمد فاروق، بیروت، عالم الکتاب، ۱۴۰۵ق
* '''المیزان''': الطباطبایی (م.۱۴۰۲ق.)، بیروت، اعلمی، ۱۳۹۳ق
* '''الوافی بالوفیات''': الصفدی (م.۷۶۴ق.)، به کوشش الارنؤوط و ترکی مصطفی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ق.
{{پایان}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۶ فوریهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۱۷:۰۰

ارقم بن ابی‌ارقم[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ارقم بن ابی‌ارقم:از نخستین مسلمانان و مهاجران؛ دفن شده در قبرستان بقیع

ارقم بن عبدمناف (ابی ارقم) بن اسد از تیره بنی‌‌مخزوم قریش و کنیه‌اش ابوعبدالله است.[۱] در روزگار جاهلیت، کنیه‌‌اش ابوعبدمناف بود و چون مسلمان شد، به ابوعبدالرحمن تغییر یافت.[۲] در اسلام آوردن پدرش اختلاف است. ابن اثیر به گزارش از ابوخیثمه، پدرش را مسلمان دانسته[۳]؛ ولی ابن عبدالبر آن را نپذیرفته است.[۴] مادر ارقم، اُمَیمَه دختر حارث بن حَباله از بنی‌‌خُزاعه بود.[۵] بر پایه نوشته ذهبی، ارقم از خردمندان قریش بود[۶] و در پیمان حلف الفضول شرکت داشت.[۷]

ارقم در شمار اسلام آورندگان نخستین است. فرزندانش او را هفتمین مسلمان[۸] دانسته‌اند؛ ولی بر پایه گزارش‌هایی، او یازدهمین[۹] یا دوازدهمین[۱۰] مسلمان بوده است.‌گزارشی نیز اسلام آوردن وی را هم‌هنگام با ابوعبیده جرّاح و عثمان بن عفّان در یک روز دانسته است.[۱۱] بر پایه سخن مشهور، در سال‌های نخست بعثت و پیش از علنی شدن دعوت اسلام، خانه ارقم در دامنه کوه صفا[۱۲] مکان همایش و دیدار مخفیانه مسلمانان با پیامبر(ص) بود[۱۳] تا آن‌گاه که شمار مسلمانان به 40 تن رسید و از آن‌جا بیرون شدند.[۱۴] (← خانه ارقم) ارقم از مهاجران به مدینه است.[۱۵] در پیمان برادری در مدینه، پیامبر(ص) او را با ابوطلحه زید بن سهل نجاری[۱۶] (طلحة بن زید)[۱۷] و به گزارشی ضعیف، با عبدالله بن انیس[۱۸] برادر خواند. او در غزوه‌های پیامبر(ص) حضور داشت.[۱۹] در برابر، برخی‌گزارش‌ها تنها به حضور او در بدر اشاره دارند.[۲۰] پیامبر(ص) به درخواست وی، شمشیری گرانبها متعلق به بنی‌‌عائذ بن عمرو از بنی‌‌مخزوم را که در شمار غنیمت‌های غزوه بدر بود، به او بخشید.[۲۱] نیز در سریه‌ای در اواخر سال سوم ق. به سوی قبیله بنی‌اسد به فرماندهی ابوسلمة بن عبدالاسد مخزومی همراه او بود.[۲۲] گویند: پیامبر در محله بنی‌‌زُریق زمینی به او بخشید و او در همان محله ساکن شد.[۲۳]

نام ارقم در شمار کار‌گزاران زکات[۲۴]، کاتبان پیامبر[۲۵] و نگارندگان وحی[۲۶] نیز آمده است. قرارداد اقطاع برای عظیم بن حارثی محاربی در فخ[۲۷]، نامه‌های پیامبر به عاصم بن حارث و عبدیغوث بن وعله از بنی‌‌حارث[۲۸] و نیز نامه‌ای به أجب، مردی از بنی‌سُلیم، را او نگاشته است.[۲۹]

بر پایه‌ گزارشی، ارقم می‌خواست به زیارت بیت‌ المقدس رود؛ اما چون از پیامبر(ص) شنید که یک رکعت نماز در مسجدالنبی، از 1000 رکعت در مساجد دیگر، جز مسجدالحرام، بهتر است، از رفتن به قدس منصرف شد.[۳۰] وی از راویان حدیث پیامبر(ص) بوده است.[۳۱]

ارقم پس از رحلت پیامبر(ص) تا دهه50 ق. زنده بود. در منابع،‌گزارشی از نقش سیاسی و اجتماعی او در این دوره به چشم نمی‌خورد. درگذشت وی را به سال 53 ق. به سن 83 سالگی[۳۲] و نیز به سال 55 ق.[۳۳] در 85[۳۴] یا 87 سالگی[۳۵] در مدینه‌ گزارش کرده‌اند. گویند: بر پایه وصیت او، سعد بن ابی‌وقاص بر پیکرش نماز‌ گزارد و او را در قبرستان بقیع به خاک سپردند.[۳۶] خبری نیز از ابونعیم روایت شده که ارقم در روز وفات ابوبکر به سال 13 ق. درگذشته است. اما صاحبان شرح‌حال‌نامه‌ها این گزارش را نپذیرفته‌اند.[۳۷] ابن حجر احتمال داده است در این سال پدر او درگذشته باشد.[۳۸]

ارقم دو پسر به نام‌های عبیدالله و عثمان از کنیزش داشت که بیشتر ‌گزارش‌های مربوط به ارقم از طریق آن دو رسیده است. سه دختر نیز از وی به نام‌های امیمه و مریم از هند دختر عبدالله بن حارث اسدی و صفیه از کنیزش بر جای ماند.[۳۹] نسل ارقم از پسرش عثمان ادامه یافت.[۴۰]

پانویس[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. الطبقات، ج3، ص183؛ تاریخ طبری ج11، ص519، 673؛ الاستیعاب ج1، ص131.
  2. انساب الاشراف، ج10، ص214.
  3. اسد الغابه، ج1، ص60.
  4. الاستیعاب، ج1، ص1311.
  5. الطبقات، ج3، ص183؛ معرفة الصحابه، ج1، ص322؛ اسد الغابه، ج1، ص87.
  6. سیر اعلام النبلاء، ج2، ص479.
  7. الاستیعاب، ج1، ص131.
  8. الطبقات، ج3، ص183؛ انساب الاشراف، ج10، ص214؛ الاستیعاب، ج1، ص131.
  9. الاستیعاب، ج1، ص218؛ الاصابه، ج1، ص197.
  10. الاستیعاب، ج1، ص218؛ اسد الغابه، ج1، ص74.
  11. البدایة و النهایه، ج4، ص1031.
  12. اخبار مکه، ج2، ص260.
  13. الطبقات، ج3، ص183؛ الاستیعاب، ج1، ص131؛ جمهرة انساب العرب، ص143.
  14. الطبقات، ج3، ص185؛ الاستیعاب، ج1، ص132؛ اسد الغابه، ج1، ص60.
  15. الاستیعاب، ج1، ص131؛ اسد الغابه، ج1، ص74.
  16. الطبقات، ج3، ص185؛ انساب الاشراف، ج10، ص215؛ المحبر، ص72.
  17. اسد الغابه، ج1، ص75؛ ج2، ص467؛ عیون الاثر، ج1، ص267؛ سبل الهدی، ج3، ص366.
  18. البدایة و النهایه، ج5، ص362؛ تاریخ دمشق، ج4، ص326.
  19. الطبقات، ج3، ص185؛ انساب الاشراف، ج10، ص215؛ تاریخ طبری، ج11، ص519.
  20. المغازی، ج1، ص155؛ انساب الاشراف، ج1، ص214.
  21. السیرة النبویه، ج2، ص469؛ المغازی، ج1، ص104؛ اسد الغابه، ج3، ص58.
  22. المغازی، ج1، ص341.
  23. الطبقات، ج3، ص184.
  24. اسد الغابه، ج1، ص60.
  25. البدایة و النهایه، ج5، ص363.
  26. البدایة و النهایه، ج5، ص363.
  27. البدایة و النهایه، ج5، ص363.
  28. الطبقات، ج1، ص205-206.
  29. الطبقات، ج1، ص210.
  30. اسد الغابه، ج1، ص74.
  31. مسند احمد، ج1، ص417؛ الآحاد و المثانی، ج2، ص19.
  32. تاریخ الاسلام، ج4، ص173؛ سبل الهدی، ج11، ص377.
  33. الطبقات، ج3، ص185؛ انساب الاشراف، ج10، ص215؛ تاریخ طبری، ج11، ص519.
  34. البدایة و النهایه، ج5، ص363؛ الاصابه، ج1، ص198.
  35. المنتظم، ج5، ص281.
  36. اسد الغابه، ج1، ص60.
  37. الاستیعاب، ج1، ص132؛ اسد الغابه، ج1، ص60؛ الاصابه، ج1، ص198.
  38. الاصابه، ج1، ص198.
  39. الطبقات، ج3، ص183؛ انساب الاشراف، ج10، ص215.
  40. الطبقات، ج3، ص183.

منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

محتوای این مقاله برگرفته شده از: دانشنامه حج و حرمین شریفین مدخل [ ].

الآحادو المثانی: الضحاک (م.287ق.)، به کوششاحمدالجوابره، دار الدرایه، 1411ق؛اخبار مکه: الازرقی (م.248ق.)، به کوشش رشدی الصالح، مکه، دار الثقافه، 1403ق؛الاستیعاب: ابن عبدالبر (م.462ق.)، به کوشش علی محمد البجاوی، بیروت، دار الجیل، 1412ق؛اسد الغابه: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.630ق.)، بیروت، دار الفکر، 1409ق؛الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م.852ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق؛انساب الاشراف: البلاذری (م.279‌ق.)، به‌کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دار الفکر، ‌1417‌ق؛ البدایة و النهایه: ابن کثیر (م 774 ق)، بیروت، دار الفکر، 1407ق؛تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م.748ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، 1413ق؛تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م.310ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1387ق؛تاریخمدینةدمشق‏:ابن عساکر (م.571ق.)، بیروت، دار الفکر، 1415ق؛جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.456ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1403ق؛سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی (م.942ق.)، به کوشش عادل عبدالموجود و علی معوض، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق؛سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م.‌748ق)، به‌کوشش الارنؤوط، بیروت، الرساله، 1413‌ق؛ السیرة النبویه: ابن هشام (م.213/218ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، دار المعرفه؛الطبقات الکبری: ابن سعد(م.230ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1410ق؛عیون الاثر: ابن سید الناس(م.734ق.)، به کوشش ابراهیم رمضان، بیروت، دار القلم، 1414ق؛المحبّر: ابن حبیب (م.245ق.)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده؛مسند احمد: احمد بن‌حنبل (م.‌241‌ق.)، بیروت، دار احیاء‌ التراث‌ العربی، 1415ق؛معرفة الصحابه: ابونعیم الاصفهانی (م.430ق.)، به کوشش العزازی، ریاض، دار الوطن للنشر، 1419ق؛المغازی: الواقدی (م.207ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، 1409ق؛المنتظم: ابن الجوزی (م.597ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1412ق.

ارکان حج[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ارکان حج:شماری از مناسک اصلی حج

واژه ارکان، جمع رکن به معنای تکیه‌گاهو بخش اساسی هر چیز است.[۱] در فقهنیز به جزء اصلی هر کار رکن گفتهمی‌شود.[۲]مقصود از ارکان حج در فقه امامی، آن بخش از مناسک حج است که ترک عمدی آن‌ها موجب بطلان حج می‌شود.[۳] ارکان حجکه در پاره‌ای منابع«فرض»خوانده شده[۴] درفقه اهل سنت به گونه‌های مختلف تعریف شده است؛ از جمله: واجباتی از مناسک که ماهیت حج وابسته به آن‌ها است[۵]؛ واجباتی که تحلل (بیرون آمدن از احرام) به آن‌ها موکول شده است[۶]؛ مناسکی که ترک آن‌ها موجب فساد حج می‌گردد[۷]؛ و واجباتی که با کفاره جبران‌پذیر نیستند.[۸] گفتنی است که مقصود از رکن در نماز، بخشی از واجبات آن است که ترک عمدی و سهوی آن موجب بطلان نماز می‌شود.[۹] بر پایه فقه امامی،رکن به این مفهوم در باب حج تنها دربارهترک وقوفَین (انجام ندادن وقوف درعرفات و مشعر)صدق می‌کند که حتیترک سهوی آن‌ها نیز موجب بطلانحج است. ولی این مفهوم درباره دیگر ارکان حج صادق نیست.[۱۰]بر پایه دیدگاه برخی از اهل سنت، تفاوت رکن در باب حج با رکن نماز آن است که تکرار رکن حج و افزودن برآن، جز در پاره‌ای موارد، حج را باطل نمی‌سازد.[۱۱]

شماره ارکان حج و مصادیق آن: درباره شماره ارکان حج میان فقیهان مذاهب گوناگون اسلامی اختلاف وجود دارد.به باور مشهور فقیهان امامی[۱۲] ارکان حج پنج تا و به باور مشهور شافعیان[۱۳] شش تا است. بر پایه نظر مشهور مالکیان[۱۴] و بسیاری از حنبلیان[۱۵]ارکان حج چهار مورد و به نظر مشهور حنفیان[۱۶] دو مورد است. (← ادامه مقاله) تفصیل این دیدگاه‌ها درباره یکایک مناسکی که در منابع فقهی به منزله ارکان حج مطرح شده‌اند،بدین قرار است:

1. احرام:به اجماع فقیهان امامی[۱۷] احرام از ارکان حج به شمار می‌رود.[۱۸] بیشتر فقیهان شافعی[۱۹]، مالکی[۲۰] و حنبلی[۲۱] نیز بر خلاف حنفیان[۲۲] احرام را از ارکان حج برشمرده‌اند.پشتوانه فقیهان اهل سنت[۲۳] حدیثِ نبوی «الأعمال بالنیات»[۲۴] است؛ زیرا مقصود از احرام را نیت انجام مناسک دانسته‌اند.[۲۵]

2. وقوف در عرفات:به اجماع فقیهان، وقوف در عرفات از ارکان حج است[۲۶]، هر چند درباره زمان وقوف اختلاف نظر وجود دارد. به باور فقیهان امامی[۲۷]، شافعی[۲۸]، حنفی[۲۹] و مالکی[۳۰]زمان این وقوف از ظهر روز عرفه آغاز می‌شود. اما حنبلیان آغاز آن را طلوع فجر روز عرفه می‌دانند.[۳۱]به اتفاق فقیهان اهل سنت، پایان زمان وقوف، طلوع فجر روز عید قربان است.[۳۲] ولی امامیان پایان آن را غروب روز عرفه دانسته و تنها در صورت اضطرار، طلوع فجر عید قربان را پایان آن شمرده‌اند.[۳۳]

به تصریح فقیهان امامی[۳۴] و اهل سنت[۳۵]، برای تحقق رکن وقوف در عرفات، توقفدر همه زمان آن لازم نیست؛ بلکه با لحظه‌ای حضور در عرفات در بخشی از این هنگام یا توقفی کوتاه در آن[۳۶] رکن تحقق می‌یابد. البته بر پایه فقه مالکی، این رکن تنها با لحظه‌ای توقف در شب عید قربان محقق می‌شود و وقوف در روز عرفههر چند واجب است، رکن را محقق نمی‌سازد.[۳۷]مهم‌ترین پشتوانه رکن بودن وقوف در عرفات،حدیثی نبوی است که همه حج را وقوف در عرفه خوانده است[۳۸]:«الحج عرفه[۳۹].»فقیهان امامی در این زمینه به حدیث‌هایی[۴۰]استناد کرده‌اند که حج را در صورت ترک وقوف در عرفات منتفی دانسته‌اند.[۴۱]

3. وقوف در مشعر الحرام(مزدلفه):به باور همه فقیهان امامی[۴۲]، وقوف در مشعر از ارکان حج است.[۴۳]از میان صحابیان وفقیهان متقدم نیز کسانی چون ابن عباس، نخعی و شعبی وقوف در مشعر را رکن می‌دانسته‌اند.[۴۴] از فقیهان اهل سنت، جز اندکی از شافعیان[۴۵] و ابن ماجشون[۴۶] از مالکیان، کسی آن را رکن نشمرده است.[۴۷] برای اثبات رکن بودن وقوف در مشعر، برخی به آیه 198بقره/2 که حاجیان را پس از بازگشت از عرفات به ذکر الهی در مشعر الحرام فراخوانده، تمسک کرده‌اند.[۴۸] اما پشتوانه اصلی فقیهان امامی، افزون بر اجماع،حدیث‌هایی هستند[۴۹] که ترکاین وقوف را به منزله از دست دادن حج قلمداد کرده‌اند.[۵۰]

4. طواف:از مناسک حج که همه فقیهان امامی[۵۱] و اهل سنت[۵۲]به اصل رکن بودن آن باور دارند، طواف حج است که با تعابیری چون طواف افاضه[۵۳]، طواف زیارت[۵۴] و طواف رکن[۵۵] از آن یاد می‌شود. بر این اساس،دیگر اقسام طواف واجب مانند طواف تحیت، طواف وداع و طواف نساء رکن نیستند. حتی بر پایه دیدگاهی در فقه امامی[۵۶] و نیز فقه حنفی[۵۷] تنها چهار شوط نخست از طواف افاضه، رکن به شمار می‌روند.پشتوانه برخی از فقیهان امامی[۵۸] و بسیاری از فقیهان اهل سنت[۵۹]برای رکن بودن طواف، آیه 29 حجّ/22 است که شماری از اهل سنت بر انطباق آن بر طواف افاضه ادعای اجماع کرده‌اند[۶۰]: {وَلیطَّوَّفُوابِالبَیتِالعَتِیقِ}. در برابر، برخی از فقیهان امامی با پذیرش دلالتاین آیه بر وجوب طواف، دلالتش را بر رکن بودن آن نپذیرفته[۶۱]یا به پشتوانه بعضی حدیث‌ها[۶۲]، مقصود از طواف را در آن آیه، طواف نساء دانسته‌اند.[۶۳]مهم‌ترین پشتوانه رکن بودن طواف از منظر فقیهان امامی، اجماع و حدیث‌هایی هستند که در صورت ترک طواف از روی جهل، اعاده حج را واجب شمرده‌اند.[۶۴] این حدیث‌ها به مفهوم اولویت بر وجوب اعاده حج در صورت ترک آگاهانه آن دلالت دارند.[۶۵]شماری از اهل سنت نیز به پشتوانه روایتی از پیامبر(ص)که خروج حج‌گزار را تنها پس از ادای طواف افاضه مجاز دانسته[۶۶]، رکن بودن طواف را ثابت کرده‌اند.[۶۷]

5. سعی:به باور همه فقیهان امامی[۶۸] و شافعی[۶۹] و نظر مشهور مالکیان[۷۰] سعی میان صفا و مروه از ارکان حج است. حنبلیان درباره رکن بودن آن اختلاف نظر دارند[۷۱] و حنفیان رکن بودن آن را نپذیرفته‌اند.[۷۲] پشتوانه فقیهان امامی در این زمینه حدیث‌هایی‌اند[۷۳] که ترک عمدی سعی را موجب بطلان حج و لزوم جبران آن شمرده‌اند.[۷۴] پشتوانه فقیهان اهل سنت برای رکن شمردن سعی[۷۵]، روایتی از پیامبر(ص)است که پس از دعوت مردم به ادای سعی، آن را واجبی ثابت معرفی کرده است:«قد کتب علیکم السعى[۷۶].»دلیل دیگر آنان، حدیثی[۷۷] است که اتمام حج را در گرو انجام دادن سعی دانسته است.

6. دیگر مناسک:برخی دیگر از مناسک در پاره‌ای منابع فقهی یا در سخن اندکی از فقیهان، از ارکان حج به شمار رفته‌اند؛ از جمله:

أ. نیت: برخی از فقیهان امامی نیت را از ارکان حج برشمرده‌اند[۷۸]؛ بدین استناد که در هر واجب، خواه رکن و خواه غیر رکن، نیت نقش اصلی و اساسی را دارد. بسیاری از فقیهان این دیدگاه را نپذیرفته‌اند.[۷۹] به باور برخی از ناقدان، در مواردی که ترک نیت موجب بطلان حج قلمداد شده، در واقع سبب بطلان، انجام ندادن رکنی است که نیت در آن شرط است. به تعبیر دیگر، بطلان حج به استناد از دست رفتن خود رکن است، نه نیت آن.[۸۰]

ب. تلبیه:برخی امامیان، به رکن بودن تلبیه باور دارند.[۸۱] از سخن بعضی دیگر برمی‌آید که ترک عمدی تلبیه، خود، موجب بطلان حج نیست، بلکه از آن رو که بهترکاحرام می‌انجامد، موجب بطلان حج می‌گردد.[۸۲]

ج. ترتیب:برخی از فقیهان امامی رعایت ترتیب میان افعال رکنی حج را در شمار ارکان آن برشمرده‌اند.[۸۳]شماری دیگر، رعایت ترتیب میان طواف و سعیرا از ارکان دانسته‌اند.[۸۴] بسیاری از شافعیان نیز ترتیب میان بیشتر ارکان را رکن حج قلمداد کرده‌اند.[۸۵]در برابر، دیگر فقیهان شافعی[۸۶]و نیز فقیهان امامی[۸۷]و مذاهب دیگر[۸۸]رکن بودن ترتیب را نپذیرفته‌اند.

پشتوانه شافعیان[۸۹] بر رکن بودن ترتیب، حدیث مشهور پیامبر(ص) است که مردم را به فراگیری مناسک از خود فرمان داده است:«خذواعنى مناسککم.»[۹۰]در نقد رکن بودن ترتیب گفته‌اند: بطلان حج در صورت عدم رعایت ترتیب، به استناد بطلان رکنی است که در جایگاه خود ادا نشده است، نه این‌که رعایت نکردن ترتیب موجب بطلان حج باشد.[۹۱]

د. حلق: بسیاری از شافعیان از رکن دیگری با عنوان حلق یا تقصیرسخن گفته‌اند.[۹۲] البته شماری از آنان رکن بودن حلق را به نُسک بودن آن وابسته دانسته‌اند.[۹۳]

ه‍ . رمی جمرة عقبه: بر پایه نظری کمیاب، ابن ماجشون از فقیهان مالکی، رمی جمره عقبه را از ارکان حج به شمار آورده و بر آن است که اگر حج‌گزار تا پایان ایام منا آن را به جا نیاورد، حجش باطل است.[۹۴]

احکام خاص ارکان حج: از مهم‌ترین ویژگی‌های ارکان حج که تفاوت اساسی آن‌ها با واجبات غیر رکنی به شمار می‌رود، آن است که ترک عمدی رکن، موجب بطلان حج است؛ اماترک دیگر واجبات هر چند عامدانه باشد، حج را باطل نمی‌کند[۹۵] و بر پایه دیدگاه اهل سنت، با کفاره جبران‌پذیر است.[۹۶] البته ترک رکن به سبب جهل به حکم نیز مانند ترک عمدی است.[۹۷] دیگر تفاوت ارکان با سایر واجبات، به باور برخی از فقیهان امامی، آن است که اگرحج‌گزار انجام دادن یک رکن را فراموش کند، تنها در صورت ممکن نبودن یا دشواری بازگشت به مکه، می‌تواند نایب بگیرد؛ ولی اگر غیر رکن را فراموش کند، در هر صورت می‌تواند برای جبران آن نایب بگیرد.[۹۸]

در برخی منابع فقهی، احکامی برای ارکان حج برشمرده‌اند. مثلاً به باور برخی از فقیهان امامی، معیار استقرار حج،ترک آن در حال استطاعت است، به شرط آن که استطاعت تا هنگامی ادامه یابد که انجام دادن ارکان حج در آن زمان امکان دارد.[۹۹]البته به باور مشهور، استمرار استطاعت تا هنگامی که ادای همه مناسک ممکن باشد،شرط استقرار حج است.[۱۰۰](← استقرار حج). همچنین بر پایه نظر برخی از فقیهان امامی[۱۰۱] و اهل سنت[۱۰۲]احکام صدّ و احصار، از جمله تحلل از احرام، در پاره‌ای موارد، تنها در صورت بازماندن از ادای ارکان حج جاری می‌شود و بازماندن از دیگر مناسک، آن احکام را در پی نخواهد داشت.(←احصار و صد)به باور برخی از شافعیان، کسی که برای حج ‌‌گزاردن اجیر شده، اگر پس از انجام دادن ارکان حج، بعضی از مناسک غیر رکن را ترک کند و بمیرد یا از ادامه حج بازماند، لازم نیست مقداری از اجرت را بازگرداند. ولیاگر پس از انجام دادن برخی از ارکان بمیرد یا از ادامه حج بازماند، تنها به فراخور عملی که انجام داده،مالک اجرت می‌شود.[۱۰۳] به باور مشهور فقیهان امامی، مستبصر (مسلمانی‌ که به مذهب شیعه امامیمی‌گرود) لازم نیست حجی را که بر پایه مذهب خود صحیح انجام داده، اعاده کند، مشروط بر آن که رکن را صحیح به جا آورده باشد.[۱۰۴]البته در این‌که آیا معیار، رکن در مذهب پیشین است یا رکن در مذهبتشیع،اختلاف دیدگاه به چشم می‌خورد.[۱۰۵]

پانویس[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. النهایه، ج2، ص260؛ لسان العرب، ج13، ص186، «رکن».
  2. مصطلحات الفقه، ص274؛ معجم المصطلحات، ج2، ص179.
  3. السرائر، ج1، ص538؛ مسالک الافهام، ج2، ص275؛ الحدائق، ج15، ص65.
  4. التهذیب، ج5، ص283؛ حاشیة الصاوی، ج2، ص16.
  5. نهایة المحتاج، ج10، ص469.
  6. فتح العزیز، ج7، ص391-392.
  7. مغنی المحتاج، ج1، ص513.
  8. حاشیة الدسوقی، ج2، ص21.
  9. تذکرة الفقهاء، ج3، ص304؛ جامع المقاصد، ج2، ص200؛ جواهر الکلام، ج9، ص239.
  10. مسالک الافهام، ج2، ص275؛ مدارک الاحکام، ج7، ص241.
  11. تحفة الفقهاء، ج1، ص211؛ بدائع الصنائع، ج2، ص127.
  12. مسالک الافهام، ج2، ص226؛ کشف اللثام، ج5، ص20؛ جواهر الکلام، ج18، ص5.
  13. مغنی المحتاج، ج1، ص513؛ فتح الوهاب، ج1، ص258.
  14. ارشاد السالک، ج1، ص43؛ مواهب الجلیل، ج4، ص11.
  15. شرح منتهی الارادات، ج1، ص596؛ دلیل الطالب، ج1، ص107.
  16. تحفة الفقهاء، ج1، ص381؛ بدائع الصنائع، ج2، ص125.
  17. غنیة النزوع، ص154؛ جامع الخلاف، ص177.
  18. المبسوط، طوسی، ج1، ص314؛ السرائر، ج1، ص528؛ تذکرة الفقهاء، ج8، ص68.
  19. مغنی المحتاج، ج1، ص513؛ تحفة المحتاج، ج4، ص145؛ اعانة الطالبین، ج2، ص341.
  20. مواهب الجلیل، ج4، ص20؛ ارشاد السالک، ص43.
  21. الانصاف، ج4، ص59.
  22. تحفة الفقهاء، ج1، ص390؛ بدائع الصنائع، ج1، ص467.
  23. الشرح الکبیر، ج3، ص503؛ حواشی الشروانی، ج4، ص146؛ کشاف القناع، ج2، ص604.
  24. صحیح البخاری، ج1، ص3؛ سنن ابن ماجه، ج2، ص1413؛ السنن الکبری، ج1، ص41، 215.
  25. مواهب الجلیل، ج4، ص20؛ الانصاف، ج4، ص58؛ نهایة المحتاج، ج10، ص345.
  26. المجموع، ج8، ص103؛ المغنی، ج3، ص502؛ تذکرة الفقهاء، ج8، ص184.
  27. الخلاف، ج2، ص337؛ غنیة النزوع، ص180-181؛ تذکرة الفقهاء، ج8، ص186.
  28. الحاوی الکبیر، ج4، ص172؛ فتح العزیز، ج7، ص363؛ المجموع، ج8، ص101.
  29. تحفة الفقهاء، ج1، ص405؛ بدائع الصنائع، ج2، ص125.
  30. منح الجلیل، ج2، ص254؛ حاشیة الدسوقی، ج2، ص37.
  31. المغنی، ج3، ص433؛ دلیل الطالب، ج1، ص108؛ منار السبیل، ج1، ص257.
  32. المغنی، ج3، ص433.
  33. الکافی، حلبی، ص197؛ شرائع الاسلام، ج1، ص188؛ جواهر الکلام، ج19، ص35.
  34. مسالک الافهام، ج2، ص275؛ جواهر الکلام، ج19، ص32؛ ریاض المسائل، ج6، ص361.
  35. المجموع، ج8، ص103؛ التاج و الاکلیل، ج1، ص91.
  36. نک: المجموع، ج8، ص103.
  37. حاشیة الدسوقی، ج2، ص37؛ حاشیة الصاوی، ج2، ص54؛ شرح مختصر خلیل، ج2، ص321.
  38. المجموع، ج8، ص93؛ المغنی، ج3، ص434؛ مدارک الاحکام، ج7، ص399.
  39. مسند احمد، ج4، ص310؛ السنن الکبری، ج5، ص173؛ سنن ابن ماجه، ج2، ص1003.
  40. الکافی، کلینی، ج4، ص463.
  41. تذکرة الفقهاء، ج8، ص185؛ مدارک الاحکام، ج7، ص399؛ جواهر الکلام، ج19، ص32-33.
  42. السرائر، ج1، ص589؛ تذکرة الفقهاء، ج8، ص202.
  43. الخلاف، ج2، ص342؛ جامع المقاصد، ج3، ص228؛ الروضة البهیه، ج2، ص277.
  44. الحاوی الکبیر، ج4، ص177.
  45. نک: الحاوی الکبیر، ج4، ص177؛ فتح الباری، ج3، ص529.
  46. حاشیة الدسوقی، ج2، ص21؛ مواهب الجلیل، ج4، ص12.
  47. المغنی، ج3، ص441؛ الفقه الاسلامی، ج3، ص2233.
  48. نک: المبسوط، سرخسی، ج4، ص111؛ بدایة المجتهد، ج1، ص280؛ تذکرة الفقهاء، ج8، ص202.
  49. وسائل الشیعه، ج14، ص45.
  50. مدارک الاحکام، ج7، ص434؛ کشف اللثام، ج6، ص95؛ ریاض المسائل، ج6، ص388-389.
  51. تحریر الاحکام، ج2، ص5؛ جواهر الکلام، ج18، ص5؛ ریاض المسائل، ج6، ص389.
  52. المجموع، ج8، ص220؛ مواهب الجلیل، ج4، ص12.
  53. المجموع، ج8، ص220؛ تذکرة الفقهاء، ج8، ص342؛ مواهب الجلیل، ج4، ص90.
  54. الکافی، حلبی، ص195؛ المجموع، ج8، ص220؛ منتهی المطلب، ج2، ص703.
  55. صحیح مسلم، ج8، ص220؛ رسائل الشهید، ص235؛ تحفة الفقهاء، ج1، ص381.
  56. براهین الحج، ج4، ص72.
  57. حاشیة رد المحتار، ج2، ص514؛ المجموع، ج8، ص250.
  58. کتاب الحج، ج4، ص288.
  59. المغنی، ج3، ص503؛ المجموع، ج8، ص220؛ کشاف القناع، ج2، ص604.
  60. بدائع الصنائع، ج2، ص127.
  61. مجمع الفائده، ج7، ص62.
  62. الکافی، کلینی، ج4، ص512-513؛ التهذیب، ج5، ص253.
  63. البرهان، ج3، ص876؛ المیزان، ج14، ص371.
  64. الاستبصار، ج2، ص228.
  65. مجمع الفائده، ج7، ص62؛ جواهر الکلام، ج19، ص371.
  66. السنن الکبری، ج5، ص163؛ مسند احمد، ج6، ص177؛ صحیح مسلم، ج4، ص94.
  67. المجموع، ج8، ص220؛ المغنی، ج3، ص465.
  68. تذکرة الفقهاء، ج8، ص136؛ جواهر الکلام، ج19، ص429؛ براهین الحج، ج4، ص112.
  69. الحاوی الکبیر، ج4، ص155؛ المجموع، ج8، ص77.
  70. مواهب الجلیل، ج4، ص11.
  71. المغنی، ج3، ص504؛ الانصاف، ج4، ص58.
  72. المبسوط، سرخسی، ج4، ص50.
  73. وسائل الشیعه، ج14، ص484-485.
  74. الحدائق، ج16، ص277؛ مستند الشیعه، ج12، ص174؛ براهین الحج، ج4، ص112.
  75. المجموع، ج8، ص63؛ المغنی، ج3، ص504؛ کشاف القناع، ج2، ص606.
  76. مسند احمد، ج6، ص421؛ ‌السنن الکبری، ج5، ص98- 99.
  77. المغنی، ج3، ص504؛ شرح منتهی الارادات، ج4، ص75.
  78. الدروس، ج1، ص328؛ غایة المرام، ج1، ص456؛ کشف الغطاء، ج4، ص470.
  79. مسالک الافهام، ج2، ص226؛ مدارک الاحکام، ج7، ص241؛ جواهر الکلام، ج18، ص136.
  80. جواهر الکلام، ج18، ص136.
  81. الدروس، ج1، ص328؛ غایة المرام، ج1، ص456؛ کشف الغطاء، ج4، ص470.
  82. نک: جواهر الکلام، ج18، ص136.
  83. الدروس، ج1، ص328؛ جامع المقاصد، ج3، ص110؛ کشف الغطاء، ج4، ص470.
  84. کتاب الحج، گلپایگانی، ج1، ص17.
  85. مغنی المحتاج، ج1، ص513؛ فتح الوهاب، ج1، ص258.
  86. المجموع، ج8، ص266.
  87. مسالک الافهام، ج1، ص258؛ کشف اللثام، ج5، ص20؛ جواهر الکلام، ج18، ص5.
  88. نک: بدائع الصنائع، ج2، ص125؛ کشاف القناع، ج2، ص604.
  89. فتح الوهاب، ج1، ص258؛ مغنی المحتاج، ج1، ص513؛ الاقناع، ج1، ص233.
  90. السنن الکبری، ج5، ص125؛ مغنی المحتاج، ج1، ص513.
  91. نک: جواهر الکلام، ج88، ص136.
  92. مغنی المحتاج، ج1، ص513؛ فتح الوهاب، ج1، ص258.
  93. المجموع، ج8، ص205؛ تحفة المحتاج، ج4، ص146.
  94. حاشیة الدسوقی، ج2، ص21؛ بدایة المجتهد، ج1، ص283؛ مواهب الجلیل، ج4، ص13.
  95. المهذب البارع، ج2، ص206؛ غایة ‌المرام، ج1، ص456.
  96. تحفة الفقهاء، ج1، ص381؛ حاشیة الدسوقی، ج2، ص21.
  97. جامع المقاصد، ج3، ص201؛ مسالک الافهام، ج2، ص275؛ مدارک الاحکام، ج8، ص174.
  98. المهذب البارع، ج2، ص206؛ غایة المرام، ج1، ص456.
  99. مسالک الافهام، ج2، ص143؛ مدارک الاحکام، ج7، ص68.
  100. تذکرة الفقهاء، ج7، ص102؛ الحدائق، ج14، ص153؛ مستند الشیعه، ج11، ص83.
  101. غایة المرام، ج1، ص468؛ جواهر الکلام، ج20، ص12؛ کتاب الحج، خوئی، ج5، ص436.
  102. المغنی، ج3، ص374؛ نهایة المحتاج، ج11، ص106.
  103. المجموع، ج15، ص845.
  104. الوسیله، ص157؛ تحریر الاحکام، ج2، ص90؛ السرائر، ج1، ص518.
  105. جواهر الکلام، ج17، ص304.

منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

محتوای این مقاله برگرفته شده از: دانشنامه حج و حرمین شریفین مدخل [ ].

ارشاد السالک: عبدالرحمن بن محمد البغدادی (م.732ق.)، مصر، مکتبة مصطفی البابی؛الاستبصار:الطوسی (م 460ق.)، بهکوششموسوی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1363ش؛ اعانةالطالبین:السیدالبکریالدمیاطی (م.1310ق.)، بیروت، دار الفکر، 1418ق؛ الاقناع:الشربینی (م.977ق.)، بیروت، دار المعرفه؛ الانصاففیمعرفةالراجحمنالخلاف:المرداوی (م.885ق.)، بهکوششمحمدحامد، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1377ق؛ بدائعالصنائع:علاء الدین الکاسانی (م.587ق.)، پاکستان، المکتبة الحبیبیه، 1409ق؛ بدایةالمجتهد:ابنرشدالقرطبی (م.595ق.)، بهکوششالعطار، بیروت، دار الفکر، 1415ق؛ براهین الحج: آقا رضا مدنی کاشانی (م.1413ق.)، کاشان، مدرسه علمیه مدنی کاشانی، 1411ق؛البرهان فی تفسیر القرآن: البحرانی (م.1107ق.)، قم، البعثه، 1415ق؛ التاج و الاکلیل: محمد بن یوسف العبدری (م.897ق.)، بیروت، دار الفکر، 1398ق؛تحریرالاحکامالشرعیه:العلامةالحلی (م.726ق.)، بهکوششبهادری،قم،مؤسسةالامامالصادق(ع)، 1420ق.؛ تحفةالفقهاء:علاء الدینالسمرقندی (م.535/539ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق؛ تحفة المحتاج: ابن حجر الهیثمی (م.974ق.)، مصر، المکتبة التجاریة الکبری، 1375ق؛تذکرةالفقهاء:العلامةالحلی (م.726ق.)، قم،آل البیت(ع)، 1414ق؛ تهذیبالاحکام:الطوسی (م.460ق.)، بهکوششموسویوآخوندی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1365ش؛ جامعالخلافوالوفاق:علیبنمحمدالقمیالسبزواری (م.قرن7ق.)،بهکوششحسنی،قم،زمینهسازانظهورامامعصر[،1379ش؛ جامعالمقاصد:الکرکی (م.940ق.)، قم،آل البیت(ع)، 1411ق؛ جواهرالکلام:النجفی (م.1266ق.)، به کوشش قوچانی و دیگران، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛حاشیةالدسوقی:الدسوقی (م.1230ق.)، احیاءالکتبالعربیه؛حاشیة الصاوی علی الشرح الصغیر: احمد بن محمد الصاوی (م.1241ق.)، دار المعارف؛حاشیةردالمحتار:ابن عابدین (م.1252ق.)، بیروت، دار الفکر، 1415ق؛ الحاویالکبیر:الماوردی (م 450ق.)، بهکوششعلیمحمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق؛ الحدائقالناضره:یوسفالبحرانی (م.1186ق.)، بهکوششآخوندی،قم، نشر اسلامی، 1363ش؛ حواشیالشروانی و العبادی:الشروانی (م.1301ق.)والعبادی (م.994ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ الخلاف:الطوسی (م.460ق.)، بهکوششسیدعلیخراسانیودیگران،قم، نشر اسلامی، 1418ق؛ الدروسالشرعیه:الشهیدالاول (م.786ق.)، قم، نشر اسلامی،1412ق؛ دلیل الطالب: مرعی بن یوسف الکرمی المقدسی (م.1033ق.)، ریاض، دار الطیبه، 1425ق؛رسائلالشهید:الشهیدالثانی (م.965ق.)، قم، بصیرتی،سنگی؛الروضةالبهیه:الشهیدالثانی (م.965ق.)، بهکوششکلانتر،قم،داوری، 1410ق؛ ریاضالمسائل:سیدعلیالطباطبائی (م.1231ق.)، قم، النشر الاسلامی، 1412ق؛ السرائر:ابن ادریس (م.598ق.)، قم، نشر اسلامی،1411ق؛ سننابن ماجه:ابن ماجه (م.275ق.)، بهکوششمحمدفؤاد، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1395ق؛ السننالکبری:البیهقی (م.458ق.)، بیروت، دار الفکر؛ شرائع الاسلام:المحققالحلی (م.676ق.)، بهکوششسیدصادقشیرازی،تهران، استقلال، 1409ق؛ الشرح الکبیر: عبدالرحمن بن قدامه (م.682ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه؛ شرح مختصر خلیل: محمد بن عبدالله الخرشی (م.1101ق.)، بیروت، دار الفکر؛شرح منتهی الارادات: منصور البهوتی (م.1051ق.)، بیروت، عالم الکتب، 1996م؛صحیحالبخاری:البخاری (م.256ق.)، بیروت، دار الفکر، 1401ق؛ صحیح مسلم بشرح النووی: النووی (م.676ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، 1407ق؛ غایةالمرام و حجة الخصام:البحرانی (م.1107ق.)، بهکوششعاشور؛غنیةالنزوع:الحلبی (م.585ق.)، بهکوششبهادری،قم،مؤسسهامامصادق(ع)، 1417ق؛ فتح الباری: ابن حجر العسقلانی (م.852ق.)، بیروت، دار المعرفه؛ فتحالعزیز:عبدالکریمبنمحمدالرافعی (م.623ق.)، دار الفکر؛فتح الوهاب: زکریا بن محمد الانصاری (م.936ق.)، دار الکتب العلمیه، 1418ق؛ الفقهالاسلامیوادلته:وهبةالزحیلی، دمشق، دار الفکر، 1418ق؛ الکافیفیالفقه:ابوالصلاحالحلبی (م.447ق.)، بهکوششاستادی،اصفهان،مکتبةامیر المؤمنین(ع)، 1403ق؛ الکافی:الکلینی (م.329ق.)، بهکوششغفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1375ش؛ کتابالحج:تقریربحثالگلپایگانی،الصابری،قم،الخیام، 1400ق؛ کتابالحج:محاضراتالخوئی (م.1413ق.)، الخلخالی،قم،مدرسة دار العلم، 1410ق؛ کشافالقناع:منصورالبهوتی (م.1051ق.)، بهکوششمحمدحسن، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق؛ کشفاللثام:الفاضلالهندی (م.1137ق.)، قم، نشر اسلامی، 1416ق؛ کشفالغطاء:کاشفالغطاء (م.1227ق.)، اصفهان،مهدوی؛لسانالعرب:ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛ المبسوطفیفقهالامامیه:الطوسی (م.460ق.)، بهکوششبهبودی،تهران، المکتبة المرتضویه؛المبسوط:السرخسی (م.483ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مجمعالفائدةو البرهان:المحققالاردبیلی (م.993ق.)، بهکوششعراقیودیگران،قم، نشر اسلامی، 1416ق؛ المجموع شرح المهذب:النووی (م.676ق.)، دار الفکر؛مدارکالاحکام:سیدمحمدبنعلیالموسویالعاملی (م.1009ق.)، قم،آل البیت(ع)،1410ق؛ مسالکالافهامالیآیاتالاحکام:فاضلالجوادالکاظمی (م.1065ق.)، بهکوشششریف‌زاده،تهران،مرتضوی، 1365ش؛ مستندالشیعه:احمدالنراقی (م.1245ق.)، قم،آل البیت(ع)، 1415ق؛ مسنداحمد:احمدبنحنبل (م.241ق.)، بیروت، دار صادر؛ مصطلحاتالفقه:علیمشکینی،قم،الهادی، 1379ش؛ معجم المصطلحات الفقهیه: جرجس و دیگران، الشرکة العالمیة للکتاب، 1996م؛ مغنیالمحتاج:محمدالشربینی (م.977ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1377ق؛ المغنی:عبداللهبنقدامه (م.620ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه؛ منار السبیل فی شرح الدلیل: ابراهیم بن محمد بن ضویان (م.1353ق.)، به کوشش الشاویش، المکتب الاسلامی، 1409ق؛منتهیالمطلب:العلامةالحلی (م.726ق.)، چاپسنگی؛منح الجلیل: محمد علیش (م.1299ق.)، بیروت، دار الفکر، 1409ق؛مواهبالجلیل:الحطابالرعینی (م.954ق.)، بهکوششزکریاعمیرات، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1416ق؛ المهذبالبارع:ابن فهدالحلّی (م.841ق.)، بهکوششالعراقی،قم، نشر اسلامی، 1413ق؛ المیزان:الطباطبائی (م.1402ق.)، بیروت، اعلمی، 1393ق؛ نهایةالمحتاج:محمدبن ابی‌العباسالشافعی (م.1004ق.)، دار الکتبالعلمیه؛النهایه:ابن اثیرمبارکبنمحمدالجزری (م.606ق.)، بهکوششالزاوی و الطناحی،قم، اسماعیلیان، 1367ش؛ وسائلالشیعه:الحرالعاملی (م.1104ق.)، بهکوششربانیشیرازی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق؛ الوسیلةالینیلالفضیله:ابن حمزه (م.560ق.)، بهکوششالحسون،قم، مکتبة النجفی، 1408ق.

ارکان عمره[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ارکان عمره: شماری از مناسک اصلی عمره

واژه ارکان جمع رکن است که به پایه و بخش اصلی یا زوایای هر چیز مانند ساختمان گفته می‌شود که سبب پایندگی آن است.[۱] در فقه، رکن به معنای بخش اساسی هر عبادت، عقد یا ایقاع است.[۲] به باور فقیهان امامی[۳] و برخی از فقیهان اهل سنت[۴] مقصود از ارکان عمره، بخش‌هایی از مناسک آن است که ترک عمدی آن‌ها موجب بطلان یا فساد عمره می‌گردد. (برای تفاوت مفهوم رکن در نماز و رکن در حج و عمره ← ارکان حج) به تعبیر برخی از فقیهان، ارکان عمره بخش‌هایی از آنند که تحقق ماهیت عمره وابسته به ادای آن‌ها است.[۵]

گاه از واجباتِ غیر رکنی در عمره و حج، با تعابیری چون واجب[۶]، فرض[۷]، فعل[۸] و شرط[۹] یاد شده است؛ از جمله تفاوت‌های ارکان عمره با غیر ارکان. به تعبیر دیگر، از ویژگی‌های ارکان عمره به باور فقیهان امامی، آن است که با ترک رکن به سبب فراموشی یا اشتباه، جبران آن بر شخص عمره‌‌گزار واجب می‌شود و تنها در صورت دشواری این کار یا ناتوانی عمره‌‌گزار، می‌توان آن را به نایب سپرد. ولی اگر جزء فراموش شده رکن نباشد، از آغاز می‌توان به نایب واگذاشت.[۱۰] البته به باور مشهور فقیهان امامی[۱۱]ترک کردن رکن عمره بر اثر جهل مانند ترک عمدی آن، جز در مواردی خاص[۱۲] موجب بطلان عمره می‌شود. همچنین به باور مشهور فقیهان اهل سنت، ترک رکن برخلاف غیر رکن، موجب از دست رفتن عمره می‌گردد و با کفاره جبران‌پذیر نیست؛ ولی واجبات غیر رکن با ادای کفاره جبران می‌شوند.[۱۳]

به باور مشهور فقیهان حنفی، تنها رکن عمره، طواف است.[۱۴] برخی از آن‌ها سعی را نیز رکن عمره شمرده‌اند.[۱۵] حنبلیان[۱۶] و مالکیان[۱۷] افزون بر آن دو، احرام را نیز رکن دانسته‌اند. نظر مشهور در فقه امامی نیز همین است[۱۸]؛ هر چند برخی از فقیهان، نیت و برخی واجبات دیگر را بر این‌ها افزوده‌اند.[۱۹] بیشتر شافعیان افزون بر احرام، طواف و سعی، حلق یا تقصیر و ترتیب را نیز از ارکان عمره به شمار آورده‌اند.[۲۰]

رکن بودن احرام عمره در فقه امامی[۲۱]، اجماعی و پذیرفته بیشتر فقیهان شافعی[۲۲]، مالکی[۲۳] و حنبلی[۲۴] است. ولی بسیاری از حنفیان احرام را رکن به شمار نیاورده‌اند.[۲۵] بسیاری از فقیهان اهل سنت برای رکن بودن احرام، به حدیث نبوی «الأعمال بالنیات»[۲۶] استناد کرده‌اند؛ زیرا به باور آنان، مقصود از احرام چیزی جز نیت ادای مناسک نیست.[۲۷]

فقیهان همة مذاهب اسلامی، خواه امامی[۲۸] و خواه اهل سنت[۲۹]، درباره رکن بودن طواف عمره (طواف فرض[۳۰] یا طواف رکن[۳۱]) اتفاق نظر دارند. البته به باور مشهور در فقه حنفی، تنها چهار شوط از طواف، رکن به شمار می‌رود. از این رو، ارتکاب محرّمات احرام را پس از شوط چهارم، موجب بطلان عمره ندانسته‌اند.[۳۲] از پشتوانه‌های فقیهان امامی برای این حکم، اجماع و قاعده انتفای مرکب با انتفای جزء آن است که اقتضا دارد برای تحقق یک ماهیت، همه اجزای آن تحقق یابند.[۳۳] همچنین به حدیث‌هایی استناد کرده‌اند که بر دخیل بودن طواف در ماهیت عمره دلالت دارند و نیز روایاتی که هر‌گونه نقص و خلل در طواف، مانند شک در شماره شوط‌های آن، را موجب بطلان و در نتیجه لزوم اعاده طواف دانسته‌اند.[۳۴] دیگر پشتوانه فقیهان امامی، حدیث‌هایی هستند که در صورت ترک طواف به سبب جهل، اعادة آن را ضروری شمرده‌اند و به اولویت بر ضرورت اعادة طواف در صورت ترک عامدانة آن دلالت دارند.[۳۵] البته برخی از فقیهان شماری از این ادله و شواهد را مناقشه‌پذیر دانسته‌اند.[۳۶] برخی از فقیهان اهل سنت برای اثبات رکن بودن طواف عمره، به اجماع استناد کرده‌اند.[۳۷] پشتوانه شماری از آنان[۳۸] و نیز اندکی از فقیهان امامی، آیة 29 حجّ/22 است که به طواف گرد خانة خدا فرمان داده است: {ولیطّوّفوا بالبَیت العَتیق}. در دلالت آیه بر رکن بودن طواف نیز مناقشه شده است.[۳۹]

به باور همه فقیهان امامی[۴۰] و شافعی[۴۱] و بیشتر مالکیان[۴۲] و حنبلیان[۴۳] و اندکی از حنفیان[۴۴] سعی میان صفا و مروه نیز از ارکان مناسک عمره است. ابوحنیفه و مالک، به روایتی، با رکن بودن سعی مخالف بوده‌اند و درباره دیدگاه احمد بن حنبل در این زمینه اختلاف‌نظر وجود دارد.[۴۵] پشتوانه فقیهان امامی، افزون بر اجماع، حدیث‌هایی هستند که هر‌گونه خلل و نقص در سعی را موجب بطلان و لزوم اعاده آن شمرده‌اند.[۴۶] برخی حدیث‌ها[۴۷] نیز به صراحت ترک عامدانة سعی را موجب بطلان آن دانسته‌اند.

فقیهان اهل سنت، برای رکن بودن سعی، افزون بر اجماع[۴۸] به حدیث‌های مختلف[۴۹] از جمله حدیثی نبوی[۵۰] استناد کرده‌اند که سعی را «واجب مکتوب» شمرده است: {کتِبَ عَلَیکمُ السَّعى}. به باور آنان، این تعبیر دلالت‌گر بر رکنیت است. از جمله پشتوانه‌های حنفیان[۵۱] بر رکن نبودن سعی، آیه 158 بقره/2 است که به باور آنان بر مباح بودن سعی دلالت دارد نه بر وجوب آن: {فَمَن حَجَّ البَیتَ أَوِ اعتَمَرَ فَلا جُنَاحَ عَلَیهِ أَن یطَّوَّفَ بِهِمَا}. دیگر دانشوران اهل سنت در این استدلال مناقشه کرده‌اند.[۵۲]

به باور مشهور فقیهان شافعی[۵۳]، حلق یا تقصیر از ارکان عمره است و برخی از آنان رکن بودن حلق را وابسته به نُسک بودن آن دانسته‌اند. همچنین به باور برخی از فقیهان شافعی[۵۴] ترتیب میان ارکان عمره نیز از ارکان آن به شمار می‌رود. شماری اندک از فقیهان امامی نیز واجباتی دیگر، جز احرام و طواف و سعی را در شمار ارکان عمره یاد کرده‌اند؛ از جمله: نیت[۵۵]، تلبیه[۵۶] و ترتیب[۵۷]. ولی فقیهان متأخر، رکن بودن این‌ موارد را نپذیرفته‌اند.[۵۸]

پانویس[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. معجم مقاییس اللغه، ج2، ص430؛ العین، ج1، ص354؛ الصحاح، ج5، ص2126، «رکن».
  2. معجم لغة الفقهاء، ج1، ص226؛ مصطلحات الفقه، ص274؛ العناوین الفقهیه، ج1، ص406.
  3. المبسوط، طوسی، ج1، ص314؛ المهذب البارع، ج2، ص206، 212؛ الحدائق، ج16، ص157؛ مسالک الافهام، ج2، ص267.
  4. تحفة الفقهاء، ج1، ص381؛ المجموع، ج8، ص265؛ الشرح الکبیر، ج3، ص506.
  5. مغنی المحتاج، ج1، ص513؛ حاشیة الدسوقی، ج2، ص21.
  6. نک: المجموع، ج8، ص265؛ الاقناع، ج1، ص235؛ کشاف القناع، ج2، ص605.
  7. المبسوط، طوسی، ج1، ص383؛ نیل الاوطار، ج5، ص53؛ مواهب الجلیل، ج4، ص16.
  8. مسالک الافهام، ج2، ص226.
  9. مواهب الجلیل، ج4، ص11-12؛ کشف اللثام، ج5، ص19.
  10. المهذب البارع، ج2، ص206؛ جواهر الکلام، ج18، ص136.
  11. جامع المقاصد، ج3، ص201؛ مسالک الافهام، ج2، ص285؛ مدارک الاحکام، ج8، ص174.
  12. نک: العروة الوثقی، ج4، ص651؛ کتاب الحج، خوئی، ج3، ص326.
  13. روضة الطالبین، ج2، ص397؛ الشرح الکبیر، ج3، ص506؛ حاشیة الدسوقی، ج2، ص21.
  14. المبسوط، سرخسی، ج4، ص32؛ بدائع الصنائع، ج2، ص227.
  15. تحفة الفقهاء، ج1، ص392.
  16. الشرح الکبیر، ج3، ص503؛ کشاف القناع، ج2، ص605.
  17. مواهب الجلیل، ج4، ص11، 18؛ حاشیة الدسوقی، ج2، ص21.
  18. غنیة النزوع، ص154؛ جامع الخلاف، ص177.
  19. نک: المبسوط، طوسی، ج1، ص307؛ الوسیله، ص158.
  20. المجموع، ج8، ص265-266؛ مغنی المحتاج، ج1، ص513؛ الاقناع، ج1، ص233-234.
  21. غنیة النزوع، ص154؛ جامع الخلاف، ص177.
  22. المجموع، ج8، ص154؛ الاقناع، ج1، ص233.
  23. مواهب الجلیل، ج4، ص11، 18؛ حاشیة الدسوقی، ج2، ص21.
  24. الشرح الکبیر، ج3، ص503؛ کشاف القناع، ج2، ص604.
  25. تحفة الفقهاء، ج1، ص392؛ نک: مواهب الجلیل، ج4، ص18.
  26. صحیح البخاری، ج1، ص2؛ السنن الکبری، ج1، ص41، 215.
  27. نک: فتح الوهاب، ج1، ص258؛ کشاف القناع، ج2، ص604.
  28. السرائر، ج1، ص617؛ الجامع للشرائع، ص180؛ تذکرة الفقهاء، ج7، ص15.
  29. المبسوط، سرخسی، ج4، ص35؛ الشرح الکبیر، ج3، ص506؛ مواهب الجلیل، ج4، ص18.
  30. الحاوی الکبیر، ج4، ص480؛ المجموع، ج8، ص11.
  31. المجموع، ج8، ص11؛ التنقیح الرائع، ج1، ص508.
  32. المبسوط، سرخسی، ج4، ص35-36، 58.
  33. مجمع الفائده، ج7، ص63؛ جواهر الکلام، ج19، ص370؛ کتاب الحج، ج4، ص288-289.
  34. نک: مدارک الاحکام، ج8، ص178-179؛ ذخیرة المعاد، ج3، ص625.
  35. ذخیرة المعاد، ج3، ص625؛ الحدائق، ج16، ص158-159؛ کتاب الحج، ج2، ص288-289.
  36. نک: مجمع الفائده، ج7، ص62-63؛ فقه الصادق، ج11، ص280-282.
  37. بدائع الصنائع، ج2، ص227؛ المجموع، ج8، ص220؛ مواهب الجلیل، ج4، ص11.
  38. نک: المبسوط، سرخسی، ج4، ص38؛ بدائع الصنائع، ج2، ص227.
  39. کتاب الحج، ج4، ص288.
  40. روضة الطالبین، ج2، ص396؛ مغنی المحتاج، ج1، ص513؛ اعانة الطالبین، ج2، ص331.
  41. المبسوط، طوسی، ج1، ص361؛ الدروس، ج1، ص412.
  42. مواهب الجلیل، ج4، ص11-12؛ حاشیة الدسوقی، ج2، ص21.
  43. الشرح الکبیر، ج3، ص506؛ کشاف القناع، ج2، ص605.
  44. تحفة الفقهاء، ج1، ص392.
  45. المغنی، ج3، ص408-409؛ مواهب الجلیل، ج4، ص18.
  46. مدارک الاحکام، ج8، ص11-12؛ جواهر الکلام، ج19، ص429-430؛ جامع المدارک، ج2، ص524-525.
  47. نک: الکافی، ج4، ص436؛ التهذیب، ج5، ص150.
  48. فتح الباری، ج3، ص398؛ نیل الاوطار، ج5، ص126.
  49. نک: المغنی، ج3، ص407؛ مغنی المحتاج، ج1، ص513؛ اضواء البیان، ج4، ص416.
  50. المبسوط، سرخسی، ج4، ص50؛ المجموع، ج8، ص77-78.
  51. المبسوط، سرخسی، ج4، ص50؛ المجموع، ج8، ص77-78.
  52. المحلّی، ج7، ص97؛ الاستذکار، ج4، ص222.
  53. المجموع، ج8، ص205، 266؛ روضة الطالبین، ج2، ص396-397؛ الاقناع، ج1، ص233-234.
  54. روضة الطالبین، ج2، ص397؛ مغنی المحتاج، ج1، ص513؛ اعانة الطالبین، ج2، ص331.
  55. السرائر، ج1، ص616؛ الرسائل التسع، ص355؛ مختلف الشیعه، ج4، ص366.
  56. الدروس، ج1، ص328؛ رسائل، ج2، ص150.
  57. کشف الغطاء، ج4، ص429؛ جواهر الکلام، ج18، ص136.
  58. مسالک الافهام، ج2، ص226-227؛ مدارک الاحکام، ج7، ص240؛ جواهر الکلام، ج18، ص3.

منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

محتوای این مقاله برگرفته شده از: دانشنامه حج و حرمین شریفین مدخل [ ].

الاستذکار:ابن عبدالبر (م.463ق.)، بهکوششسالممحمدومحمدعلی، دار الکتبالعلمیه، 2000م؛ اضواءالبیان:محمدامینالشنقیطی (م.1393ق.)، بیروت، دار الفکر، 1415ق؛ اعانةالطالبین:السیدالبکریالدمیاطی (م.1310ق.)، بیروت، دار الفکر، 1418ق؛ الاقناع:الشربینی (م.977ق.)، بیروت، دار المعرفه؛ بدائعالصنائع:علاء الدین الکاسانی (م.587ق.)، پاکستان، المکتبة الحبیبیه، 1409ق؛ تحفةالفقهاء:علاء الدینالسمرقندی (م.535/539ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق؛ التنقیحالرائع:الفاضلالمقداد (م.826ق.)، بهکوششکوه‌کمری،قم، مکتبة النجفی، 1404ق؛ تهذیبالاحکام:الطوسی (م.460ق.)، بهکوششموسویوآخوندی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1365ش؛ جامعالخلافو الوفاق:علیبنمحمدالقمیالسبزواری (م.قرن7ق.)،بهکوششحسنی،قم،زمینه‌سازانظهورامامعصر[، 1379ش؛جامعالمقاصد:الکرکی (م.940ق.)، قم،آل البیت(ع)، 1411ق؛ الجامع للشرائع:یحییبنسعیدالحلی (م.690ق.)، بهکوششگروهی از فضلا،قم، سید الشهداء، 1405ق؛ جواهرالکلام:النجفی (م.1266ق.)، به کوشش قوچانی و دیگران، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛حاشیةالدسوقی:الدسوقی (م.1230ق.)، احیاءالکتبالعربیه؛الحاویالکبیر:الماوردی (م.450ق.)، بیروت، دار الفکر؛ الحدائقالناضره:یوسفالبحرانی (م.1186ق.)، بهکوششآخوندی،قم، نشر اسلامی، 1363ش؛ الدروسالشرعیه:الشهیدالاول (م.786ق.)، قم، نشر اسلامی، 1412ق؛ ذخیرةالمعاد:محمدباقرالسبزواری (م.1090ق.)، آل البیت(ع)؛ الرسائل التسع: المحقق الحلی (م.676ق.)، به کوشش رضا استادی، قم، مکتبة النجفی، 1413ق؛رسائلالکرکی:الکرکی (م.940ق.)، بهکوششالحسون،قم، مکتبة النجفی، 1409ق؛ روضةالطالبین:النووی (م.676ق.)، بهکوششعادلاحمدوعلیمحمد، بیروت، دار الکتب العلمیه؛ السرائر:ابن ادریس (م.598ق.)، قم، نشر اسلامی، 1411ق؛ السننالکبری:البیهقی (م.458ق.)، بیروت، دار الفکر؛ الشرح الکبیر: عبدالرحمن بن قدامه (م.682ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه؛ الصحاح: الجوهری (م.393ق.)، به کوشش العطار، بیروت، دار العلم للملایین، 1407ق؛ صحیحالبخاری:البخاری (م.256ق.)، بیروت، دار الفکر، 1401ق؛ العروةالوثقی:سیدمحمدکاظمیزدی (م.1337ق.)، قم، نشر اسلامی، 1420ق؛ العناوین:سیدعبدالفتاحالحسینیالمراغی (م.1250ق.)، قم، نشر اسلامی، 1417ق؛ العین:خلیل (م.175ق.)، بهکوششالمخزومیوالسامرائی، دار الهجره، 1409ق؛ غنیةالنزوع:الحلبی (م.585ق.)، بهکوششبهادری،قم،مؤسسهامامصادق(ع)، 1417ق؛ فتحالباری:ابن حجرالعسقلانی (م.852ق.)، بیروت، دار المعرفه؛ فتحالوهاب:زکریابنمحمدالانصاری (م.936ق.)، دار الکتبالعلمیه، 1418ق؛ فقهالصادق(ع):سیدمحمدصادقروحانی، قم، دار الکتاب، 1413ق؛ الکافی:الکلینی (م.329ق.)، بهکوششغفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1375ش؛ کتابالحج:محاضراتالخوئی (م.1413ق.)، الخلخالی،قم،مدرسة دار العلم، 1410ق؛ کشافالقناع:منصورالبهوتی (م.1051ق.)، بهکوششمحمدحسن، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق؛ کشفالغطاء:کاشفالغطاء (م.1227ق.)، اصفهان،مهدوی؛کشفاللثام:الفاضلالهندی (م.1137ق.)، قم، نشر اسلامی، 1416ق؛ المبسوطفیفقهالامامیه:الطوسی (م.460ق.)، بهکوششبهبودی،تهران، المکتبة المرتضویه؛المبسوط:السرخسی (م.483ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مجمعالفائدةو البرهان:المحققالاردبیلی (م.993ق.)، بهکوششعراقیودیگران،قم، نشر اسلامی، 1416ق؛ المجموع شرح المهذب:النووی (م.676ق.)، دار الفکر؛المحلیبالآثار:ابن حزمالاندلسی (م.456ق.)، بهکوششاحمدشاکر، بیروت، دار الفکر؛ مختلفالشیعه:العلامةالحلی (م.726ق.)، قم، نشر اسلامی،1412ق؛ مدارکالاحکام:سیدمحمدبنعلیالموسویالعاملی (م.1009ق.)، قم،آل البیت(ع)، 1410ق؛ مسالکالافهامالیتنقیحشرائع الاسلام:الشهیدالثانی (م.965ق.)، قم، معارف اسلامی،1416ق؛ مصطلحاتالفقه:علیمشکینی،قم،الهادی، 1379ش؛ معجملغةالفقهاء:محمدقلعه‌جی، بیروت، دار النفائس، 1408ق؛ معجممقاییساللغه:ابن فارس (م.395ق.)، بهکوششعبدالسلام،قم، دفتر تبلیغات، 1404ق؛ مغنیالمحتاج:محمدالشربینی (م.977ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1377ق؛ المغنی:عبداللهبنقدامه (م.620ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه؛ مواهبالجلیل:الحطابالرعینی (م.954ق.)، بهکوششزکریاعمیرات، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1416ق؛ مواهبالرحمن:سیدعبدالاعلیالسبزواری،دفترآیت اللهسبزواری، 1414ق؛ المهذبالبارع:ابنفهدالحلّی (م.841ق.)، بهکوششالعراقی،قم، نشر اسلامی، 1413ق؛ نیلالاوطار:الشوکانی (م.1255ق.)، بیروت، دار الجیل، 1973م؛ الوسیلةالینیلالفضیله:ابنحمزه (م.560ق.)، بهکوششالحسون،قم، مکتبة النجفی، 1408ق.