کاربر:Ahmad/کارها: تفاوت میان نسخهها
(صفحه را خالی کرد) |
Hasaninasab (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
== ابوثُمامَه کِنانی == | |||
: آخرین اعلانکننده نَسیء در ماههای حرام | |||
ابوثمامه، جناده<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۲۸۶؛ مجمع البیان، ج۵، ص۴۵؛ الاصابه، ج۷، ص۵۲؛ ج۱، ص۶۱۰.</ref> یا امیة<ref>الاصابه، ج۷، ص۵۲؛ ج۱، ص۲۶۸.</ref> بن عوف، از قبیله بنیکِنانه است و نام جدّ او را امیه<ref>تفسیر مقاتل، ج۱، ص۴۴۸؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۲۸۶؛ المنتظم، ج۲، ص۳۲۳.</ref>، سلمه<ref>جمهرة انساب العرب، ص۴۹۴.</ref> و جناده<ref>الاصابه، ج۱، ص۶۱۰.</ref> یاد کردهاند. وی از تیره بنیفَقیم است<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۴۴؛ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۳۲.</ref>که متصدی «نسیء» بودند.<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۴۴؛ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۳۲؛ جمهرة انساب العرب، ص۴۹۴.</ref> نسیء جا به جاکردن ماههای حرام به دست عرب جاهلی بود و متصدیان ویژهای داشت که «قَلامِسه» خوانده میشدند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۳۲؛ جمهرة انساب العرب، ص۴۹۴.</ref> بنیفقیم به این جایگاه که از پدر به پسر منتقل میشد، افتخار میکردند.<ref>نک: البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۰۶-۲۰۷.</ref> (← نسیء) | |||
ابوثمامه آخرین «قَلَمَّس» یعنی اعلانکننده نسیء<ref>المحبّر، ص۱۵۶؛ انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۴۱-۱۴۲؛ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۳۲.</ref> و ۴۰ سال عهدهدار این کار بود.<ref>انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۴۱؛ الاصابه، ج۱، ص۶۱۰.</ref> او تقریباً ۳۱ سال پیش از هجرت پیامبر۹ به این جایگاه رسید و تا سال نهم ق. که آخرین سال استفاده از نسیء بود، آن را اعلان کرد.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۲۸۶؛ التنبیه و الاشراف، ص۱۸۶؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۰۶.</ref> در سال دهم ق. که موسم حج در ذیحجه واقعی قرار گرفت، رسول خدا۹ در حجة الوداع نسیء را ممنوع شمرد. پیامبر۹ در همین سال آیه مشتمل بر حکم حرمت نسیء را به مردم ابلاغ کرد<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۶۰۳-۶۰۴؛ مجمع البیان، ج۵، ص۴۶.</ref>: {إِنَّمَا النَّسیءُ زِیادَةٌ فِی الکفرِ یضَلُّ بِهِ الَّذینَ کفَرُوا یحِلُّونَهُ عاماً وَ یحَرِّمُونَهُ عاماً لِیواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللهُ فَیحِلُّوا ما حَرَّمَ اللهُ زُینَ لَهُم سُوءُ أَعمالِهِم وَ اللهُ لا یهدِی القَومَ الکافِرین}؛ «جز این نیست که نسیء فزونی در کفر است که با آن، کافران گمراه میشوند؛ یک سال آن را حلال و سال دیگر را حرام میکنند تا به مقدار ماههایی که خداوند تحریم کرده، برسد (و عدد چهار ماه به پندارشان کامل گردد) و بدین ترتیب، آنچه را خدا حرام کرده، حلال شمرند. کارهای زشتشان در نظرشان زیبا جلوه داده شده و خداوند جمعیت کافران را هدایت نمیکند». (توبه/۹، ۳۷) | |||
ابوثمامه تا دوران خلافت خلیفه دوم زنده بود.<ref>اخبار مکه، ج۱، ص۱۸۳.</ref> منابع به مسلمان شدن و تاریخ وفاتش اشاره ندارند. تنها سهیلی قائل به مسلمان شدن اوست. او به گزارشی استناد میکند که حاکی از حضور ابوثمامه در مراسم حج در دوران خلافت عمر بن خطاب است.<ref>الاصابه، ج۱، ص۶۱۰.</ref> از گزارشها برمیآید که وی تا سال نهم ق. مشرک بوده است.<ref>نک: التنبیه و الاشراف، ص۱۸۶.</ref> بنا بر این، گویا گرویدن او به اسلام، پس از فتح مکه بوده است. | |||
منابع | |||
اخبار مکه: الازرقی (م.۲۴۸ق.)، به کوشش رشدی الصالح، مکه، مکتبة الثقافه، ۱۴۱۵ق؛ الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق؛ انساب الاشراف: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق؛ البدایة و النهایه: ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، بیروت، مکتبة المعارف؛ تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م.۲۹۲ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق؛ تفسیر مقاتل بن سلیمان: مقاتل بن سلیمان (م.۱۵۰ق.)، به کوشش عبدالله محمود شحاته، بیروت، التاریخ العربی، ۱۴۲۳ق؛ التنبیه و الاشراف: المسعودی (م.۳۴۵ق.)، بیروت، دار صعب؛ جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.۴۵۶ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ السیرة النبویه: ابن هشام (م. ۲۱۸ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، المکتبة العلمیه؛ مجمع البیان: الطبرسی (م.۵۴۸ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق؛ المحبّر: ابن حبیب (م.۲۴۵ق.)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده؛ المنتظم: ابن جوزی (م.۵۹۷ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق. | |||
سید مرتضی حسینی شاه ترابی | |||
== ابوجعفر محمد بن حسن عباسی == | |||
: از والیان مکه در سده چهارم ق. | |||
ابوجعفر محمد بن حسن بن عبدالعزیز به عباسیان نسب میبرد.<ref>امراء مکه، ص۱۲۷.</ref> در منابع از زندگی او اطلاعی ارائه نشده است. بر پایه گزارشی، پس از آرام شدن اوضاع مکه که به سبب هجوم قرامطه به سال ۳۱۷ق. بحرانی شده بود، به ولایت مکه رسید.<ref>شفاء الغرام، ج۲، ص۳۳۱؛ خلاصة الکلام، ص۱۵.</ref> فاسی به نقل از مورخ مصری، محمد بن یوسف صاحب کتاب الولاة و القضاة، حکمرانیاش را در سال ۳۳۸ق. پس از عزل او از منصب قاضی القضات مصر در همین سال دانسته و آورده است که ولایت او بر مکه میبایست از سوی علی بن اخشید باشد<ref>شفاء الغرام، ج۲، ص۳۳۱؛ خلاصة الکلام، ص۱۵؛ امراء مکه، ص۱۲۷.</ref> که در پی درگذشت پدرش محمد بن طُغْج اخشید در سال ۳۳۴ق. اداره امور به دو فرزندش علی و ابوالقاسم رسید.<ref>العقد الثمین، ج۱، ص۱۷۰.</ref> گفتهاند که ابوجعفر، معاون علی در حکومت اخشیدیان بوده است.<ref>شفاء الغرام، ج۲، ص۳۳۱؛ خلاصة الکلام، ص۱۵؛ تاریخ مکه، ص۱۷۵.</ref> | |||
در سال ۳۳۱ق. ولایت شام، مصر و حرمین از سوی خلیفه عباسی، المتقی، به ابوبکر بن محمد بن طُغْج واگذار شد. او از اوضاع نابسامان عباسیان بهره گرفت و حکومتی مستقل تأسیس کرد.<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۲۹۹-۳۰۱؛ البدایة و النهایه، ج۱۱، ص۱۹۳-۲۱۵.</ref> | |||
منابع | |||
امراء مکه عبر عصور الاسلام: عبدالفتاح راوه، الطائف، مکتبة المعارف؛ البدایة و النهایه: ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق؛ تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (م.۸۰۸ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۳۹۱ق؛ تاریخ مکه: احمد السباعی (م.۱۴۰۴ق.)، نادی مکة الثقافی، ۱۴۰۴ق؛ خلاصة الکلام فی بیان امراء البلد الحرام: احمد بن زینی دحلان (م.۱۳۰۴ق.)، مصر، المطبعة الخیریه، ۱۳۰۵ق؛ شفاء الغرام: محمد الفأسی (م.۸۳۲ق.)، به کوشش مصطفی محمد، مکه، النهضة الحدیثه، ۱۹۹۹م؛ العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین: محمد الفأسی (م.۸۳۲ق.) به کوشش فؤاد سیر، مصر، الرساله، ۱۴۰۶ق. | |||
سید مجتبی حسینی | |||
== ابوجهل == | |||
: رئیس تیره بنیمخزوم و از دشمنان سرسخت پیامبر۹ در مکه | |||
عمرو بن هشام بن مغیره<ref>المحبّر، ص۱۳۹؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۲۵.</ref> از تیره بنیمخزوم قبیله قریش بود. از این رو که مادرش أسماء بنت مخربه/مخرمة بن جندل از بنینهشل بن دارم بن مالک بن حنظله بود<ref>الطبقات، ج۶، ص۳؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۶۲۳.</ref>، او را ابن الحنظلیه<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۶۲۳؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۴۸.</ref> نیز خواندهاند. پدرش هشام از مردان سرشناس و مهماننواز مکه به شمار میرفت و بر بنیمخزوم ریاست داشت. قریش مرگ او را مبدأ تاریخ خود قرار داد.<ref>المحبّر، ص۱۳۹؛ المنمق، ص۳۳۲.</ref> از زمان ولادت ابوجهل و زندگی او پیش از ظهور اسلام، آگاهی چندانی در دست نیست. | |||
بنیمخزوم در ورودی اجیاد کبیر سکونت داشتند. خانه ابوجهل نیز همان جا بود<ref>تاریخ مکه، ص۶۹.</ref> و بعدها به هِشام بن سلیمان رسید.<ref>اخبار مکه، ج۲، ص۲۵۸؛ حجاز در صدر اسلام، ص۴۷۲.</ref> این خانه اکنون کنار درِ مسجدالحرام و در مجاورت باب النبی، در قشاشیه، قرار گرفته است.<ref>مرآة الحرمین، ص۱۴۷.</ref> ناصر خسرو، خانه وی را برابر باب المعامل از درهای مسجدالحرام دانسته که بعدها به مستراح تبدیل شده است.<ref>سفرنامه ناصر خسرو، ص۱۲۸.</ref> | |||
زیرکی و هوشیاری او در آن عصر سبب شد تا برخلاف سنت عرب جاهلی که عضویت دردار الندوه را برای غیر بنیقصی به ۴۰ سالگی مشروط کرده بود<ref>اخبار مکه، ج۲، ص۲۵۳.</ref>، در نوجوانی<ref>عیون الاخبار، ج۱، ص۳۳۳.</ref> یا حدود ۳۰ سالگی<ref>الاشتقاق، ص۱۵۵.</ref> عضو آن شورا شود.<ref>عیون الاخبار، ج۱، ص۳۳۳؛ الاشتقاق، ص۱۵۵.</ref> شاید به همین سبب قریش وی را ابوالحکم میخواند. بعدها رسول خدا۹ از او با کنیه ابوجهل یاد کرد.<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۱۴۱.</ref> وی از بازرگانان ثروتمند و اشراف مکه بود.<ref>جامع البیان، ج۲۰، ص۱۱۹.</ref> | |||
ابوجهل و دعوت پیامبر۹: وی پس از آشکار شدن دعوت پیامبر۹، از دشمنان سرسخت ایشان و مسلمانان بود. او نبوّت را بر پایه فرهنگ قبیلگی تحلیل میکرد<ref>جامع البیان، ج۷، ص۲۴۰.</ref> و میگفت: ما و فرزندان عبدمناف در شَرَف و بزرگی به رقابت برخاستیم. اطعام کردند و اطعام کردیم؛ عطا کردند و عطا کردیم تا به نزدیک هم رسیدیم. گفتند: از ما پیامبری است که بر او وحی میشود. به خدا سوگند! هرگز بدو ایمان نیاورده، تصدیقش نخواهیم کرد.<ref>السیر و المغازی، ص۲۱۰.</ref> در گزارشی دیگر، ابوجهل در پاسخ اخنس بن شریق، از دشمنان پیامبر که درباره ایشان پرسیده بود، به رغم تأکید بر صداقت پیامبر، از پذیرش نبوت پیامبر تنها به دلیل تعصب قبیلگی و این که بنیقصی، خاندان پیامبر، ریاست مکه و مناصب کعبه را نیز عهدهدار بودند، سر باززده، گفت: با پذیرش نبوت محمد، چه چیزی برای دیگر تیرههای قریش میماند؟ آیه ۳۳ انعام/۶ درباره این گفتوگو دانسته شده<ref>جامع البیان، ج۷، ص۲۴۰؛ مجمع البیان، ج۴، ص۴۵۵.</ref> که وی ضمن عدم تکذیب رسول خدا، قرآن را انکار میکرد: {فإنّهم لایکذّبونک و لکنّ الظالمین بآیاتِ اللهِ یجحَدونَ}. | |||
ابوجهل برای بازداشتن تازه مسلمانان از پایبندی به اسلام، رفتاری کینهتوزانه با آنان در پیش گرفت. شکنجه یاسر و سمیه از وابستگان بنیمخزوم<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۸؛ التعریف و الاعلام، ص۱۷۲.</ref> که به شهادت آن دو انجامید، از آن جمله است. او زنیره کنیز بنومخزوم را چنان شکنجه کرد که نابینا شد.<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۲۲۱-۲۲۲.</ref> برخی مفسران آیه ۲۰ فرقان/ ۲۵ را درباره ابوجهل و چند تن دیگر میدانند که به تحقیر ابوذر و دیگر مؤمنان پرداختند<ref>روض الجنان، ج۱۴، ص۲۰۵.</ref>: {و جَعَلنا بَعضَکم لِبعضٍ فِتنةً أتَصبِرونَ و کانَ ربُّک بَصیراً}. | |||
وی برای بازگرداندن عیاش بن ابیربیعه، برادر مادریاش که به اسلام گرویده و به یثرب مهاجرت کرده بود، تمام تلاش خود را به کار گرفت و پس از بازگرداندنش به شکنجه وی پرداخت.<ref>الطبقات، ج۳، ص۲۰۶؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۵.</ref> نیز برادر خود سلمه را که پس از هجرت دوم به حبشه به مکه بازگشته بود، حبس کرد و او تا سال پنجم ق. نتوانست به مدینه هجرت کند.<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۷.</ref> ابوجهل با متهمکردن پیامبر به سحر، مسلمانان را پیروان فردی جادوگر میخواند. آیه ۸ فرقان/۲۵: {وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلا مَسحُورًا} به همین سخن اشاره دارد.<ref>التعریف و الاعلام، ص۲۲۷.</ref> نیز آنگاه کهاندک ملایمت ولید بن مغیره، از بزرگان بنیمخزوم، را با پیامبر۹ دریافت، با حیلهگری وی را بر آن داشت تا کلام خداوند را سحر بخواند.<ref>اسباب النزول، ص۴۶۸؛ مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۸۴.</ref> آیات ۲۴-۲۵ مدثّر/ ۷۴: {فقال إنْ هذا إلَّا سِحرٌ یؤثَر إنْ هذا إلَّا قولُ البَشرِ} بیانگر این واقعهاند.<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۲۷۱.</ref> او در اقدامی دیگر همسو با بزرگان قریش از ۱۷ مقتسمی بود که در موسم حج راههای مکه را میان خود قسمت نموده، ضدّ پیامبر تبلیغ میکردند. خداوند در آیه ۹۰ حجر/ ۱۵ به آنان اشاره دارد: {کمَا أَنزَلنَا عَلَی المُقتَسِمِینَ}. او به تمسخر پیامبر و آیات قرآن میپرداخت؛ چنانکه از تمسخر وی پس از نزول آیات ۲۷-۳۰ مدثّر/۷۴ یاد شده است.<ref>مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۸۷.</ref> برخی مفسران وی را از مصداقهای مستهزئین در آیه {إِنَّا کفَینَاک المُستَهزِئِینَ} (حجر/۱۵، ۹۵) دانستهاند.<ref>التعریف و الاعلام، ص۱۶۳.</ref> | |||
از دیگر کوششهای او ضدّ پیامبر و مسلمانان میتوان به این نمونهها اشاره کرد: تهمت و افترا به مسلمانان<ref>التعریف و الاعلام، ص۱۷۲.</ref>، جلوگیری از استماع قرآن<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۱۴۴-۱۴۵.</ref> در حال که خود پنهانی به آن گوش فرامیداد<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۵-۳۱۶.</ref> و با پیامبر ارتباط داشت<ref>اسباب النزول، ص۴۶۸؛ مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۸۴.</ref>، کوشش برای برقراری پیمان صحیفه ضدّ پیامبر۹ و بنیهاشم در سال هفتم و تلاش برای جلوگیری از نقض آن.<ref>السیر و المغازی، ص۱۶۱، ۱۶۶.</ref> آوردهاند که مادر یا خالهاش، جلاس، نگهدارنده این پیماننامه بود.<ref>الطبقات، ج۱، ص۱۶۳؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۷۱.</ref> به گفته ابن سعد، طرح مشارکت مردان تیرههای مختلف قریش در قتل پیامبر با هدف ناتوانکردن بنیهاشم در انتقام از قاتل و بسندهکردن آنان به پذیرش خونبها، از پیشنهادهای ابوجهل بود که قریش آن را پذیرفت. اما با خبر دادن جبرئیل به پیامبر و خوابیدن امام علی۷ به جای پیامبر در لیلة المبیت، این نقشه بیاثر شد.<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۱-۴۸۲؛ الطبقات، ج۱، ص۱۷۶؛ المحبّر، ج۱، ص۱۶۰.</ref> آیه ۳۰ انفال/۸ به این توطئه اشاره دارد: {و إذ یمکر بِک الَّذین کفروا لِیثبِتوک أو یقتلوک أو یخرِجوک وَ یمکرونَ و یمکرُ اللهُ و اللهُ خَیرُ الماکرینَ}؛ «و یاد کن هنگامی را که کافران با تو نیرنگ میکردند تا تو را به بند کشند یا بکشند یا [از مکه] اخراج کنند. نیرنگ میزدند و خدا تدبیر میکرد و خدا بهترین تدبیرکننده است». | |||
وی همراه برخی سران قریش نزد ابوطالب رفت. آنان با تهدید به قتل محمد۹ از او خواستند تا برادرزادهاش را از دعوت خود بازدارد.<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۴۱۷؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۳۲۳، ۳۲۵.</ref> گفتهاند: ابوجهل سوگند یاد کرد که اگر پیامبر را در نماز ببیند، گردنش را بزند<ref>جامع البیان، ج۳۰، ص۳۲۱.</ref> یا سرش را بر صخرهای بکوبد.<ref>جامع البیان، ج۲۲، ص۱۸۳.</ref> او در صدد وفا به سوگند خود بود که اعجاز الهی با نزول آیات ۹-۱۴ سوره علق/۹۶ او را ناکام گذاشت: {أَرَأَیتَ الَّذِی ینهَی عَبدًا إِذَا صَلَّی... أَلَم یعلَم بِأَنَّ اللهَ یرَی}. به باور برخی مفسران، آیات ۸-۹ یس/ ۳۶ نیز درباره تصمیم ابوجهل به قتل پیامبر در حال نماز نازل شد و خداوند بدینگونه وی را ناکام گذارد<ref>التفسیر الکبیر، ج۲۶، ص۲۵۴.</ref>: {إِنَّا جَعَلنَا فِی أَعنَاقِهِم أَغلالا فَهِی إِلَی الأذقَانِ فَهُم مُقمَحُونَ وَجَعَلنَا مِن بین أَیدِیهِم سَدًّا وَمِن خَلفِهِم سَدًّا فَأَغشَینَاهُم فَهُم لا یبصِرُونَ}. | |||
روزی ابوجهل به آزار پیامبر پرداخت و حمزه به حمایت از ایشان، خشمگینانه ضربتی بر او زد. آوردهاند که آیه ۱۲۲ انعام/۶ در این باره نازل شد<ref>مجمع البیان، ج۴، ص۵۵۵.</ref>: {أَوَمَن کانَ مَیتًا فَأَحیینَاهُ وَجَعَلنَا لَهُ نُورًا یمشِی بِهِ فِی النَّاسِ کمَن مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیسَ بِخَارِجٍ مِنهَا کذَلِک زُینَ لِلکافِرِینَ مَا کانُوا یعمَلُونَ}. طبری سخنانی در تفسیر آیه میآورد؛ اما در این که مقصود از {کمَن مَثَلُهُ فِیالظُّلُمَاتِ} ابوجهل است، تردید نمیکند.<ref>جامع البیان، ج۸، ص۳۰.</ref> | |||
با هجرت پیامبر به یثرب، ابوجهل به توطئه خود بر ضد ایشان و مسلمانان ادامه داد و همه تلاش خود را برای نابودی رسول خدا۹ به کار بست.<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۴۸۰؛ مجمع البیان، ج۴، ص۸۲۶.</ref> هنگامی که پیک ابوسفیان برای نجات کاروان قریش از دستیابی مسلمانان به مکه رسید، ابوجهل بر بام کعبه رفت و مکیان را به خروج از شهر و رویارویی با مسلمانان تشویق کرد.<ref>الکشاف، ج۲، ص۱۹۷.</ref> پس از نجات کاروان تجاری قریش به رهبری ابوسفیان و درخواست وی برای بازگشت سپاه قریش به مکه، وی بر رویارویی با مسلمانان اصرار ورزید و افراد خواهان بازگشت را بزدل و مسحور پیامبر شمرد و همه را برای ادامه حرکت سپاه ترغیب کرد.<ref>المغازی، ج۱، ص۳۷؛ البدایة و النهایه، ج۳، ص۲۷۰-۲۷۱.</ref> او با این سخنان، نخستین نبرد جدی قریش با مسلمانان را به راهانداخت و خود در این لشکرکشی از «مُطْعِمین» یعنی کسانی بود که تهیه خوراک سپاه قریش را بر عهده داشتند. واحدی از کلبی نقل میکند که آیه ۳۶ انفال/۸ درباره ۱۲ تن از اطعامکنندگان روز بدر نازل شد که یکی از آنان ابوجهل بود<ref>اسباب النزول، ص۲۴۰؛ کشف الاسرار، ج۴، ص۴۳.</ref> و۱۰ شتر خویش را در جریان نبرد بدر ذبح کرد.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۵.</ref> خداوند در این آیه بخشش اموال برای بازداشتن از دین خدا را مایه حسرت کافران و شکست و درافتادن به دوزخ را سرانجام آنان دانسته است: {إِنَّ الَّذِینَ کفَرُوا ینفِقُونَ أَموَالَهُم لِیصُدُّوا عَن سَبِیلِ اللهِ فَسَینفِقُونَهَا ثُمَّ تَکونُ عَلَیهِم حَسرَةً ثُمَّ یغلَبُونَ وَالَّذِینَ کفَرُوا إِلَی جَهَنَّمَ یحشَرُونَ}. | |||
ابوجهل در روز بدر خداوند را به داوری خواند و با این دستاویز که دین آنان قدیم و دین محمد جدید است، از خدا خواست تا اهل هر یک از دو دین را که نزد او محبوبتر است، یاری کند. به گفته طبرسی آیه ۱۹ انفال/۸ به این رخداد اشاره دارد.<ref>مجمع البیان، ج۴، ص۸۱۷.</ref> برخی منابع از نفرین رسول خدا به ابوجهل پیش از آغاز نبرد بدر سخن گفتهاند.<ref>المغازی، ج۱، ص۴۶.</ref> پس از صفآرایی دو سپاه، پیامبر قریش را از جنگ بر حذر داشت و عدم تمایل خود به رویارویی با آنان را اعلان کرد. برخی از قریشیان از این پیشنهاد پیامبر استقبال کردند؛ اما ابوجهل با تحریک و ترغیب آنان، با پیشنهاد ترک مخاصمه مخالفت کرد<ref>المغازی، ج۱، ص۶۱.</ref> و یاران پیامبر را لقمهای بیش ندانست<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۶۲۳؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۴۴۴.</ref> و گفت: امروز بازنمیگردیم تا خدا میان ما و پیامبر حکم کند.<ref>المغازی، ج۱، ص۶۳-۶۴؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۶۲۳.</ref> | |||
پیش از شروع جنگ تن به تن، او برای خنثاکردن سخنان عتبة بن ربیعه و نیز تحریک عواطف نیروهای خود، به عامر حضرمی فرمان داد تا سر خود را تراشیده، با ریختن خاک بر سر خود، خون برادرش را که در سریه نخله به سال دوم ق. کشته شده بود، طلب کند.<ref>المغازی، ج۱، ص۶۴؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۶۲۳.</ref> زخم زبانهای تند ابوجهل به عتبه و ترسو خواندنش، وی را واداشت تا در نبردی که خود برای خاموشکردن شعلهاش میکوشید، نخستین کسی باشد که همراه پسرش ولید و برادرش شیبه، جنگ تن به تن را آغاز کند.<ref>المغازی، ج۱، ص۶۶-۶۷؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۵۱.</ref> کشته شدن این سه تن، ضربهای سخت به قریش زد؛ ولی ابوجهل با سخنان خود به آنان اطمینان داد که پیروز خواهند شد و خطاب به مسلمانان شعار داد: «لنا العزی و لا عزی لکم». مسلمانان به فرمان پیامبر۹ در پاسخ او شعار «الله مولینا و لا مولی لکم» سر دادند.<ref>سبل الهدی، ج۴، ص۳۶.</ref> این نبرد به شکست مکیان و کشته شدن جگرپارههای قریش انجامید<ref>المغازی، ج۱، ص۵۳؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۶۱۷.</ref> و ابوجهل که فرماندهی سپاه مشرکان را بر عهده داشت، به دست دو جوان کم سال انصاری به نام معاذ بن عمرو و معاذ بن عفراء یا عوف و معوذ بن عفراء از پای درآمد. هنگامی که هنوز رمقی در تن داشت، عبدالله بن مسعود سر او را از تن جدا کرد.<ref>المغازی، ج۱، ص۹۱؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۴۷، ۲۸۱.</ref> وی را با دیگر کشتگان در چاه بدر دفن کردند.<ref>البدایة و النهایه، ج۳، ص۲۹۲-۲۹۳.</ref> مفسران آیه ۵۰ انفال/۸ را در شأن ابوجهل و دیگر کشتگان بدر دانستهاند: {وَلَو تَرَی إِذ یتَوَفَّی الَّذِینَ کفَرُوا المَلائِکةُ یضرِبُونَ وُجُوهَهُم وَأَدبَارَهُم وَذُوقُوا عَذَابَ الحَرِیقِ}؛ «اگر ببینی آنگاه که فرشتگان جان کافران را میستانند، بر چهره و پشت آنان میزنند و گویند: عذاب سوزان را بچشید!»<ref>جامع البیان، ج۱۰، ص۳۱؛ مجمع البیان، ج۴، ص۸۴۶.</ref> پیامبر۹ که منتظر شنیدن خبر هلاک ابوجهل بود و او را سردسته پیشوایان کفر و فرعون امت میدانست<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۱۴۱.</ref>، با شنیدن این خبر، خدا را بر تحقق وعدهاش سپاس گفت.<ref>المغازی، ج۱، ص۹۱.</ref> ابوجهل هنگام کشته شدن ۷۰ سال داشت.<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۱۳۰.</ref> از او ذیل آیات ۵۵ فرقان/۲۵ و ۱۵ لیل/۹۲ نیز سخن گفته شده و وی را از مصداقهای کافران<ref>جامع البیان، ج۱۹، ص۱۸؛ الدر المنثور، ج۵، ص۷۴.</ref>، اهل شقاوت<ref>الکشاف، ج۴، ص۷۶۴.</ref> و... دانستهاند. | |||
او پسر و دختری داشت؛ اما نسلش ادامه نیافت<ref>جمهرة انساب العرب، ص۱۴۵؛ اسد الغابه، ج۳، ص۵۷۰.</ref> و ابتر ماند. برخی مفسران او را از مصداقهای ابتر در آیه ۳ کوثر/۱۰۸ دانستهاند.<ref>تفسیر قرطبی، ج۲۱، ص۲۲۲.</ref> البته بر پایه سخن مشهور، نزول این سوره درباره عاص بن وائل است.<ref>جامع البیان، ج۳۰، ص۲۱۲؛ اسباب النزول، ص۴۹۴.</ref> فرزندش عکرمه نیز همانند پدر از دشمنان سرسخت رسول خدا بود. وی در غزوه احزاب به سال پنجم ق. در شمار پنج تن از نامآوران سپاه دشمن بود که از خندق گذشت؛ اما در پی کشته شدن عمرو بن عبدود به دست امام علی۷، گریخت و خود را نجات داد.<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۴-۲۲۶؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰.</ref> عکرمه در فتح مکه به سال هشتم ق. از کسانی بود که پیامبر به قتل آنان فرمان داد. اما پس از آن که گریخت، ایشان از خون او درگذشت. سپس وی مسلمان شد<ref>الطبقات، ج۲، ص۱۰۳.</ref> و به مدینه هجرت کرد. بر پایه گزارشی، پیامبر او را عامل صدقات قبیله هوازن کرد<ref>الطبقات، ج۶، ص۴.</ref> و برای آن که وی آزرده نشود، مسلمانان را از دشنام دادن به پدرش بازداشت.<ref>العقد الفرید، ج۲، ص۲۳۶.</ref> ابوبکر وی را در نبردهای ردّه سرکرده سپاهی ساخت و به او فرمان داد که به کارزار مسیلمه کذاب، ز مدعیان دروغین پیغمبری، رود.<ref>تاریخ طبری، ج۳، ص۲۸۱-۲۸۲؛ اسد الغابه، ج۳، ص۵۶۹.</ref> سر انجام وی در نبرد اجنادین و بر پایه گزارشی، در رخداد یرموک در دوران خلافت عمر کشته شد.<ref>الطبقات، ج۶، ص۴؛ الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۸۳.</ref> | |||
منابع | |||
اخبار مکه: الازرقی (م.۲۴۸ق.)، به کوشش رشدی الصالح، مکه، مکتبة الثقافه، ۱۴۱۵ق؛ اسباب النزول: الواحدی (م.۴۶۸ق.)، به کوشش کمال بسیونی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۱ق؛ الاستیعاب: ابن عبدالبر (م.۴۶۳ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق؛ اسد الغابه: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق؛ الاشتقاق: ابن درید (م.۳۲۱ق.)، به کوشش عبدالسلام، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۱ق؛ انساب الاشراف: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق؛ البدایة و النهایه: ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، به کوشش علی محمد و عادل احمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ تاریخ مکه از آغاز تا پایان دولت شرفای مکه: احمد السباعی (م.۱۴۰۴ق.)، ترجمه: جعفریان، تهران، مشعر، ۱۳۸۵ش؛ تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م.۲۹۲ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق؛ التعریف و الاعلام: السهیلی (م.۵۸۱ق.)، به کوشش محمد علی، طرابلس، کلیة الدعوة الاسلامیه، ۱۴۰۱ق؛ التفسیر الکبیر: الفخر الرازی (م.۶۰۶ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۵ق؛ تفسیر قرطبی (الجامع لأحکام القرآن): القرطبی (م.۶۷۱ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق؛ جامع البیان: الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق؛ جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.۴۵۶ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ حجاز در صدر اسلام: احمد العلی، ترجمه: آیتی، مشعر، ۱۳۷۵ش؛ الدر المنثور: السیوطی (م.۹۱۱ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۳۶۵ق؛ روض الجنان: ابوالفتوح رازی (م.۵۵۴ق.)، به کوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۵ش؛ سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی (م.۹۴۲ق.)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق؛ سفرنامه ناصر خسرو: ناصر خسرو (م.۴۸۱ق.)، تهران، زوار، ۱۳۸۱ش؛ السیر و المغازی: ابن اسحاق (م.۱۵۱ق.)، به کوشش سهیل زکار، قم، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، ۱۳۶۸ش؛ السیرة النبویه: ابن هشام (م. ۲۱۸ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، المکتبة العلمیه؛ الطبقات الکبری: ابن سعد (م.۲۳۰ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ العقد الفرید: احمد بن عبد ربه (م.۳۲۸ق.)، به کوشش مفید قمیحه، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۴ق؛ عیون الاخبار: ابن قتیبة الدینوری (م.۲۷۶ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ الکشاف: الزمخشری (م.۵۳۸ق.)، قم، بلاغت، ۱۴۱۵ق؛ کشف الاسرار: میبدی (م.۵۲۰ق.)، به کوشش حکمت، تهران، امیر کبیر، ۱۳۶۱ش؛ مجمع البیان: الطبرسی (م.۵۴۸ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق؛ المحبّر: ابن حبیب (م.۲۴۵ق.)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده؛ مرآة الحرمین: ابراهیم رفعت پاشا، ترجمه: انصاری، مشعر، ۱۳۷۷ش؛ المغازی: الواقدی (م.۲۰۷ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۹ق؛ المنمق: ابن حبیب (م.۲۴۵ق.)، به کوشش احمد فاروق، بیروت، عالم الکتاب، ۱۴۰۵ق. | |||
سید علی رضا واسعی | |||
== أبوحَبَّه عامر بن ثابت == | |||
: از شهیدان انصاری أحد | |||
عامر<ref>الاستیعاب، ج۴، ص۱۶۲۸.</ref> بن ثابت بن نعمان بن امیه از تیره بنیثعلبة بن عمرو بن عوف و از اوسیان است.<ref>جمهرة انساب العرب، ص۳۳۶-۳۳۷.</ref> وی به کنیهاش شناخته میشود<ref>الاستیعاب، ج۲، ص۷۹۵.</ref> که آن را ابوحبّه، ابوحیه و ابوحنّه آوردهاند که شاید برخی تصحیف شده باشد.<ref>الاستیعاب، ج۴، ص۱۶۲۸؛ اسد الغابه، ج۵، ص۶۵؛ غرر الفوائد، ص۳۳۶.</ref> گروهی ابوحبّه را صحیحتر دانستهاند.<ref>الاستیعاب، ج۴، ص۱۶۲۸؛ غرر الفوائد، ص۳۳۶.</ref> در نام و نشان وی نیز اختلافهایی دیده میشود. او را مالک<ref>الطبقات، ج۳، ص۳۶۵؛ الاستیعاب، ج۴، ص۱۶۲۸.</ref>، عامر<ref>الاستیعاب، ج۲، ص۷۹۵؛ ج۴، ص۱۶۲۸؛ اسد الغابه، ج۳، ص۲۲.</ref>، عمرو<ref>الاکمال، ج۲، ص۳۲۱.</ref>، عمیر<ref>الاصابه، ج۴، ص۵۹۰.</ref> و ثابت<ref>الانساب، ج۲، ص۱۱۱.</ref> خواندهاند و پدرش را عمرو<ref>الاستیعاب، ج۲، ص۷۹۵؛ اسد الغابه، ج۳، ص۲۲.</ref>، عُمَیر<ref>الاستیعاب، ج۲، ص۷۹۵.</ref>، ثابت<ref>اسد الغابه، ج۳، ص۲۲.</ref>، عبدعمرو<ref>الاستیعاب، ج۲، ص۷۹۵.</ref> و نعمان<ref>جمهرة انساب العرب، ص۳۳۷؛ الانساب، ج۲، ص۱۱۱.</ref> گفتهاند. در میان اصحاب رسول خدا۹ افرادی دیگر نیز با این کنیه دیده میشوند.<ref>الطبقات، ج۳، ص۳۶۵؛ الاصابه، ج۷، ص۷۲.</ref> این اختلاف در نام و نشان عامر بن ثابت شاید برآمده از شهرت وی به کنیه و وجود اصحاب همکنیه او باشد. | |||
ابوحبه شهید در احد را از تیره بنیثعلبة بن عمرو بن عوف شمردهاند.<ref>المغازی، ج۱، ص۱۶۰؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۶۸۹؛ تاریخ خلیفه، ص۲۹.</ref> با کنار هم نهادن اطلاعات موجود در منابع، سلسله نسب او چنین است: عامر بن ثابت بن نعمان بن امیة بن امرؤالقیس (برک) بن ثعلبة بن عمرو بن عوف بن مالک بن اوس. ذکر این نسب در برخی از منابع<ref>الطبقات، ج۳، ص۳۶۵؛ الدرر، ص۱۲۸؛ جوامع السیره، ص۹۹.</ref>، هماهنگی آن با اطلاعات کتاب جمهرة انساب العرب<ref>جمهرة انساب العرب، ص۳۳۲-۳۳۷.</ref>، و نیز نام بردن از ابیضیاح بن ثابت بن نعمان بن امیة بن...<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۶۸۹؛ جوامع السیره، ص۹۹.</ref> به عنوان برادر وی<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۶۸۹؛ الطبقات، ج۳، ص۳۶۵؛ الروض الانف، ج۵، ص۲۶۸.</ref> و نگاهی به نام اجداد عبدالله بن جبیر، فرمانده تیراندازان سپاه اسلام در جنگ احد که از عمو زادگان او به شمار میآید<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۲؛ جوامع السیره، ص۹۹.</ref>، ما را به این نکته رهنمون میشود که شهید در احد با کنیه ابوحبه، ابوحنه یا ابوحیه، عامر بن ثابت بن نعمان است. از این رو، عنوان مالک بن عمرو بن ثابت بن کلفة بن ثعلبه<ref>الطبقات، ج۳، ص۳۶۵.</ref> یا عناوین مشابه<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۱۲۳؛ عیون الاثر، ج۱، ص۳۲۴؛ البدایة و النهایه، ج۳، ص۳۲۵.</ref> برای او درست به نظر نمیرسد. | |||
به سبب سکونت ابوحبه در منطقه بدر<ref>الانساب، ج۲، ص۱۱۱.</ref> یا حضور وی در این جنگ<ref>الاستیعاب، ج۲، ص۷۹۵.</ref>، او را بدری خواندند و از آن رو که با اهالی مدینه به یاری رسول خدا۹ شتافت، وی را انصاری گفتند. برخی منابع نام او را در شمار مسلمانان حاضر در جنگ بدر یاد کردهاند<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۶۸۹؛ الطبقات، ج۳، ص۳۶۵؛ جمهرة انساب العرب، ص۳۳۷.</ref>؛ اما سمعانی حضور وی را در جنگ بدر نمیپذیرد.<ref>الانساب، ج۲، ص۱۱۱.</ref> افزون بر گزارشهایی کوتاه از حضور او در بدر و شهادتش در احد، اطلاعاتی که ابعاد زندگی او را روشن کند، در دست نیست. گویا از وی فرزندی بر جا نماند.<ref>الطبقات، ج۳، ص۳۶۵.</ref> در سلسله اسناد برخی از روایتها عنوان ابوحبه دیده میشود که فردی دیگر، جز ابوحبه شهید در احد است.<ref>تقریب التهذیب، ص۶۳۱.</ref> | |||
منابع | |||
الاستیعاب فی معرفة الاصحاب: ابن عبدالبر (م.۴۶۳ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۲۹ق؛ اسد الغابة فی معرفة الصحابه: ابن اثیر الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق؛ الاصابة فی تمییز الصحابه: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق؛ الاکمال: ابن ماکولا (م.۴۷۵ق.)، بیروت، دار الکتب العربی، ۱۴۱۱ق؛ الانساب: عبدالکریم السمعانی (م.۵۶۲ق.)، به کوشش عبدالرحمان، حیدرآباد، مجلس دائرة المعارف العثمانیه، ۱۹۶۲م؛ انساب الاشراف: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق؛ البدایة و النهایه: ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷ق؛ تاریخ خلیفه: خلیفة بن خیاط (م.۲۴۰ق.)، به کوشش فواز، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق؛ تقریب التهذیب: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، به کوشش محمد عوامه، سوریه، دار الرشید، ۱۴۰۶ق؛ جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.۴۵۶ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۳ق؛ جوامع السیرة النبویه: ابن حزم اندلسی (م.۴۵۶ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه؛ الدرر فی اختصار المغازی و السیر: ابن عبدالبر (م.۴۶۳ق.)، قاهره، وزارت اوقاف مصر، ۱۴۱۵ق؛ الروض الانف: السهیلی (م.۵۱۸ق.)، بیروت، دار احیاء التراث، ۱۴۱۲ق؛ السیرة النبویه: ابن هشام (م.۲۱۸ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، دار المعرفه؛ الطبقات الکبری: ابن سعد (م.۲۳۰ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ عیون الاثر: ابن سید الناس (م.۷۳۴ق.)، به کوشش ابراهیم محمد، بیروت، دار القلم، ۱۴۱۴ق؛ غرر الفوائد المجموعه: یحیی بن علی القرشی (م.۶۶۲ق.)، به کوشش محمد خرشافی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۷ق؛ المغازی: الواقدی (م.۲۰۷ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۹ق. | |||
حسین قاضیخانی | |||
== ابوحذیفه مخزومی == | |||
: ازسران قریش در روزگار جاهلی، اثرگذار در برخی رویدادهای مکه | |||
ابوحذیفه مهشم<ref>انساب الاشراف، ج۱۰، ص۱۹۸؛ جمهرة انساب العرب، ص۱۴۴.</ref> / مهاشم<ref>تاریخ طبری، ج۱۱، ص۵۶۳.</ref> بن مغیرة بن عبدالله بن عمر از تیره بنیمخزوم از قبیله قریش است.<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۱۰۹؛ تاریخ طبری، ج۱۱، ص۵۶۳؛ جمهرة انساب العرب، ص۱۴۴.</ref> از تاریخ ولادت وی خبری در دست نیست. | |||
مهمترین رخداد تاریخی که ابوحذیفه در آن نقش داشته، نصب حجرالاسود به دست رسول اکرم۹ است که ۱۵<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۹-۲۰.</ref> یا ۵<ref>الطبقات، ج۱، ص۱۱۶؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۰۸؛ اسد الغابه، ج۱، ص۲۳-۲۴.</ref> سال پیش از بعثت ایشان اتفاق افتاد.<ref>اخبار مکه، ج۱، ص۱۷۳؛ مروج الذهب، ج۲، ص۲۷۲-۲۷۳؛ الکافی، ج۴، ص۲۱۷-۲۱۸.</ref> کعبه در جریان سیل<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۱۰۸؛ مروج الذهب، ج۲، ص۲۷۱؛ اسد الغابه، ج۱، ص۲۴.</ref> یا آتشسوزی<ref>اخبار مکه، ج۱، ص۱۶۰؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۹.</ref> ویران شد و در مشاجره سران قریش بر سر نصب حجرالاسود پس از بازسازی کعبه<ref>الطبقات، ج۱، ص۱۱۶.</ref>، ابوامیه و بر پایه گزارشی، ابوحذیفة بن مغیره<ref>انساب الاشراف، ج۱۰، ص۱۹۸؛ اسد الغابه، ج۱، ص۲۴.</ref> پیشنهاد کرد نخستین کسی که از دَرِ بنیشیبه<ref>الطبقات، ج۱، ص۱۱۶؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۰۹؛ مروج الذهب، ج۲، ص۲۷۲.</ref> وارد میشود، حَکم گردد و رأی او پذیرفته شود. در این هنگام، رسول خدا۹ وارد شد. آنان داوری ایشان را پذیرفتند. پیامبراکرم۹ عبای خویش را گسترانید و حجرالاسود را بر آن نهاد. آنگاه به هر یک از سران قریش فرمود تا گوشهای از عبا را بگیرد. ابوحذیفة بن مغیره همراه سه تن دیگر، عتبة بن ربیعه از بنیعبد شمس و اسود بن عبدالمطلب از بنیاسد بن عبدالعزی و قیس بن عدی از بنیسهم، چهار گوشه عبای ایشان راگرفتند وآن را از زمین بلند کردند. آنگاه که سنگ به محل نصب نزدیک شد، پیامبر سنگ را برداشت و در جای خود نصب کرد و بدین ترتیب غائله پایان یافت.<ref>اخبار مکه، ج۱، ص۱۷۳؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۹-۲۰؛ الکافی، ج۴، ص۲۱۷-۲۱۸؛ مروج الذهب، ج۲، ص۲۷۲.</ref> | |||
بر پایه گزارشی، ابوحذیفه نخستین کسی بود که پیشنهاد کرد درِ کعبه را به قدری از سطح زمین بالا برند که ورود افراد تحت نظارت درآید تا نتوانند بدون نردبان به آن وارد شوند و هرکس برخلاف میل آنان خواست وارد کعبه شود، او را با تیر بزنند تا مایه عبرت دیگران گردد؛ و نیز از نفوذ سیلاب به درون کعبه جلوگیری کند.<ref>اخبار مکه، ج۱، ص۱۶۳.</ref> گویند: قریش پیشنهاد ابوحذیفه را پذیرفتند.<ref>فتوح البلدان، ص۵۵؛ صبح الاعشی، ج۴، ص۲۵۷.</ref> برخی این واقعه را همزمان با ماجرای نصب حجرالاسود دانستهاند.<ref>اخبار مکه، ج۱، ص۱۶۳-۱۶۴.</ref> سمیه، مادر عمار، نخستین شهید بانوی اسلام،کنیز ابوحذیفه بود که به دست او به ازدواج یاسر درآمد که در پی آمدن از یمن به مکه، همپیمان وی شده بود. با تولد عمار، سمیه آزاد شد.<ref>الطبقات، ج۳، ص۱۸۶؛ ج۴، ص۱۰۱؛ تاریخ طبری، ج۱۱، ص۵۶۳.</ref> | |||
در زمان مرگ ابوحذیفه اختلاف است. برخی مرگ او را پیش از اسلام دانستهاند<ref>نک: الطبقات، ج۳، ص۱۸۶؛ ج۴، ص۱۰۱.</ref>؛ ولی از شأن نزول بعضی از آیات برمیآید که وی در زمان ظهور اسلام زنده بوده و اسلام نیاورده است. ذیل آیه {أَفَمَن یعلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَیک مِن رَبِّک الحَقُّ کمَن هُوَ أَعمَی} (رعد/۱۳، ۱۹) آوردهاند که مراد از «اَعمَی» ابوحذیفه است.<ref>تفسیر مقاتل، ج۲، ص۳۷۵.</ref> بعضی از گزارشها، نازل شدن آیه {فَأَمَّا الإنسَانُ إِذَا مَا ابتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیقُولُ رَبِّی أَکرَمَنِ}<ref>زاد المسیر، ج۴، ص۴۴۳؛ فتح القدیر، ج۵، ص۵۳۴.</ref> (فجر/۹۸، ۱۵) را نیز درباره او میدانند. این آیه انسان را بدین سبب که رفاه و آسایش را ملاک کرامتش نزد خداوند میداند، نکوهیده است.<ref>زاد المسیر، ج۴، ص۴۴۳؛ التفسیر الکبیر، ج۳۱، ص۱۵۶.</ref> همین موضوع ذیل آیات ۱۲ یونس/۱۰<ref>زاد المسیر، ج۲، ص۳۱۹.</ref> و ۷-۹ زمر/۳۹ نیز درباره ابوحذیفه یاد شده است.<ref>تفسیر ثعلبی، ج۸، ص۲۲۴؛ الکشاف، ج۴، ص۱۱۷.</ref> | |||
هاشم<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۰۰؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۶-۲۳۷؛ سبل الهدی، ج۲، ص۴۰۶.</ref> / هشام<ref>الاستیعاب، ج۴، ص۱۵۳۸؛ اسد الغابه، ج۴، ص۶۲۲.</ref> بن ابیحذیفه از همراهان جعفر بن ابیطالب در هجرت به حبشه بود.<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۶-۲۳۷؛ جمهرة انساب العرب، ص۱۴۶؛ الاستیعاب، ج۴، ص۱۵۳۸.</ref> البته برخی او را از مشرکان کشته شده در بَدر یا اُحُد شمردهاند.<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۷۱۵؛ مناقب، ج۱، ص۳۵۴.</ref> یکی دیگر از فرزندان او به نام امیه در نبرد اُحد به دست امیرمؤمنان۷ کشته شد.<ref>المغازی، ج۱، ص۳۰۸؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۹۸، ۴۰۷؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۱۶۴.</ref> | |||
منابع | |||
اخبار مکه: الازرقی (م.۲۴۸ق.)، بیروت، دار الاندلس، ۱۴۱۶ق؛ الاستیعاب: ابن عبدالبر (م.۴۶۳ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق؛ اسد الغابه: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق؛ امتاع الاسماع: المقریزی (م.۸۴۵ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق؛ انساب الاشراف: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق؛ تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م.۲۹۲ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق؛ تفسیر ثعلبی (الکشف و البیان): الثعلبی (م.۴۲۷ق.)، به کوشش ابن عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ق؛ تفسیر مقاتل بن سلیمان: مقاتل بن سلیمان (م.۱۵۰ق.)، به کوشش عبدالله محمود شحاته، بیروت، التاریخ العربی، ۱۴۲۳ق؛ جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.۴۵۶ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ زاد المسیر: ابن جوزی (م.۵۹۷ق.)، به کوشش عبدالرزاق، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۲۲ق؛ سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی (م.۹۴۲ق.)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق؛ السیرة النبویه: ابن هشام (م.۸-۲۱۳ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، المکتبة العلمیه؛ صبح الاعشی: قلقشندی (م.۸۲۱ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه؛ الطبقات الکبری: ابن سعد (م.۲۳۰ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ فتح القدیر: الشوکانی (م.۱۲۵۰ق.)، بیروت، دار المعرفه؛ فتوح البلدان: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، بیروت، دار الهلال، ۱۹۸۸م؛ الکافی: الکلینی (م.۳۲۹ق.)، به کوشش غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۵ش؛ الکشاف: الزمخشری (م.۵۳۸ق.)، قم، بلاغت، ۱۴۱۵ق؛ مروج الذهب: المسعودی (م.۳۴۶ق.)، به کوشش اسعد داغر، قم، دار الهجره، ۱۴۰۹ق؛ المغازی: الواقدی (م.۲۰۷ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۹ق؛ مناقب آل ابیطالب: ابن شهر آشوب (م.۵۸۸ق.)، به کوشش گروهی از اساتید، نجف، المکتبة الحیدریه، ۱۳۷۶ق. | |||
سید محمد معلمی |
نسخهٔ ۲۴ سپتامبر ۲۰۱۷، ساعت ۰۷:۵۷
ابوثُمامَه کِنانی
- آخرین اعلانکننده نَسیء در ماههای حرام
ابوثمامه، جناده[۱] یا امیة[۲] بن عوف، از قبیله بنیکِنانه است و نام جدّ او را امیه[۳]، سلمه[۴] و جناده[۵] یاد کردهاند. وی از تیره بنیفَقیم است[۶]که متصدی «نسیء» بودند.[۷] نسیء جا به جاکردن ماههای حرام به دست عرب جاهلی بود و متصدیان ویژهای داشت که «قَلامِسه» خوانده میشدند.[۸] بنیفقیم به این جایگاه که از پدر به پسر منتقل میشد، افتخار میکردند.[۹] (← نسیء)
ابوثمامه آخرین «قَلَمَّس» یعنی اعلانکننده نسیء[۱۰] و ۴۰ سال عهدهدار این کار بود.[۱۱] او تقریباً ۳۱ سال پیش از هجرت پیامبر۹ به این جایگاه رسید و تا سال نهم ق. که آخرین سال استفاده از نسیء بود، آن را اعلان کرد.[۱۲] در سال دهم ق. که موسم حج در ذیحجه واقعی قرار گرفت، رسول خدا۹ در حجة الوداع نسیء را ممنوع شمرد. پیامبر۹ در همین سال آیه مشتمل بر حکم حرمت نسیء را به مردم ابلاغ کرد[۱۳]: {إِنَّمَا النَّسیءُ زِیادَةٌ فِی الکفرِ یضَلُّ بِهِ الَّذینَ کفَرُوا یحِلُّونَهُ عاماً وَ یحَرِّمُونَهُ عاماً لِیواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللهُ فَیحِلُّوا ما حَرَّمَ اللهُ زُینَ لَهُم سُوءُ أَعمالِهِم وَ اللهُ لا یهدِی القَومَ الکافِرین}؛ «جز این نیست که نسیء فزونی در کفر است که با آن، کافران گمراه میشوند؛ یک سال آن را حلال و سال دیگر را حرام میکنند تا به مقدار ماههایی که خداوند تحریم کرده، برسد (و عدد چهار ماه به پندارشان کامل گردد) و بدین ترتیب، آنچه را خدا حرام کرده، حلال شمرند. کارهای زشتشان در نظرشان زیبا جلوه داده شده و خداوند جمعیت کافران را هدایت نمیکند». (توبه/۹، ۳۷)
ابوثمامه تا دوران خلافت خلیفه دوم زنده بود.[۱۴] منابع به مسلمان شدن و تاریخ وفاتش اشاره ندارند. تنها سهیلی قائل به مسلمان شدن اوست. او به گزارشی استناد میکند که حاکی از حضور ابوثمامه در مراسم حج در دوران خلافت عمر بن خطاب است.[۱۵] از گزارشها برمیآید که وی تا سال نهم ق. مشرک بوده است.[۱۶] بنا بر این، گویا گرویدن او به اسلام، پس از فتح مکه بوده است.
منابع
اخبار مکه: الازرقی (م.۲۴۸ق.)، به کوشش رشدی الصالح، مکه، مکتبة الثقافه، ۱۴۱۵ق؛ الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق؛ انساب الاشراف: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق؛ البدایة و النهایه: ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، بیروت، مکتبة المعارف؛ تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م.۲۹۲ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق؛ تفسیر مقاتل بن سلیمان: مقاتل بن سلیمان (م.۱۵۰ق.)، به کوشش عبدالله محمود شحاته، بیروت، التاریخ العربی، ۱۴۲۳ق؛ التنبیه و الاشراف: المسعودی (م.۳۴۵ق.)، بیروت، دار صعب؛ جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.۴۵۶ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ السیرة النبویه: ابن هشام (م. ۲۱۸ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، المکتبة العلمیه؛ مجمع البیان: الطبرسی (م.۵۴۸ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق؛ المحبّر: ابن حبیب (م.۲۴۵ق.)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده؛ المنتظم: ابن جوزی (م.۵۹۷ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق.
سید مرتضی حسینی شاه ترابی
ابوجعفر محمد بن حسن عباسی
- از والیان مکه در سده چهارم ق.
ابوجعفر محمد بن حسن بن عبدالعزیز به عباسیان نسب میبرد.[۱۷] در منابع از زندگی او اطلاعی ارائه نشده است. بر پایه گزارشی، پس از آرام شدن اوضاع مکه که به سبب هجوم قرامطه به سال ۳۱۷ق. بحرانی شده بود، به ولایت مکه رسید.[۱۸] فاسی به نقل از مورخ مصری، محمد بن یوسف صاحب کتاب الولاة و القضاة، حکمرانیاش را در سال ۳۳۸ق. پس از عزل او از منصب قاضی القضات مصر در همین سال دانسته و آورده است که ولایت او بر مکه میبایست از سوی علی بن اخشید باشد[۱۹] که در پی درگذشت پدرش محمد بن طُغْج اخشید در سال ۳۳۴ق. اداره امور به دو فرزندش علی و ابوالقاسم رسید.[۲۰] گفتهاند که ابوجعفر، معاون علی در حکومت اخشیدیان بوده است.[۲۱]
در سال ۳۳۱ق. ولایت شام، مصر و حرمین از سوی خلیفه عباسی، المتقی، به ابوبکر بن محمد بن طُغْج واگذار شد. او از اوضاع نابسامان عباسیان بهره گرفت و حکومتی مستقل تأسیس کرد.[۲۲]
منابع
امراء مکه عبر عصور الاسلام: عبدالفتاح راوه، الطائف، مکتبة المعارف؛ البدایة و النهایه: ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق؛ تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (م.۸۰۸ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۳۹۱ق؛ تاریخ مکه: احمد السباعی (م.۱۴۰۴ق.)، نادی مکة الثقافی، ۱۴۰۴ق؛ خلاصة الکلام فی بیان امراء البلد الحرام: احمد بن زینی دحلان (م.۱۳۰۴ق.)، مصر، المطبعة الخیریه، ۱۳۰۵ق؛ شفاء الغرام: محمد الفأسی (م.۸۳۲ق.)، به کوشش مصطفی محمد، مکه، النهضة الحدیثه، ۱۹۹۹م؛ العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین: محمد الفأسی (م.۸۳۲ق.) به کوشش فؤاد سیر، مصر، الرساله، ۱۴۰۶ق.
سید مجتبی حسینی
ابوجهل
- رئیس تیره بنیمخزوم و از دشمنان سرسخت پیامبر۹ در مکه
عمرو بن هشام بن مغیره[۲۳] از تیره بنیمخزوم قبیله قریش بود. از این رو که مادرش أسماء بنت مخربه/مخرمة بن جندل از بنینهشل بن دارم بن مالک بن حنظله بود[۲۴]، او را ابن الحنظلیه[۲۵] نیز خواندهاند. پدرش هشام از مردان سرشناس و مهماننواز مکه به شمار میرفت و بر بنیمخزوم ریاست داشت. قریش مرگ او را مبدأ تاریخ خود قرار داد.[۲۶] از زمان ولادت ابوجهل و زندگی او پیش از ظهور اسلام، آگاهی چندانی در دست نیست.
بنیمخزوم در ورودی اجیاد کبیر سکونت داشتند. خانه ابوجهل نیز همان جا بود[۲۷] و بعدها به هِشام بن سلیمان رسید.[۲۸] این خانه اکنون کنار درِ مسجدالحرام و در مجاورت باب النبی، در قشاشیه، قرار گرفته است.[۲۹] ناصر خسرو، خانه وی را برابر باب المعامل از درهای مسجدالحرام دانسته که بعدها به مستراح تبدیل شده است.[۳۰]
زیرکی و هوشیاری او در آن عصر سبب شد تا برخلاف سنت عرب جاهلی که عضویت دردار الندوه را برای غیر بنیقصی به ۴۰ سالگی مشروط کرده بود[۳۱]، در نوجوانی[۳۲] یا حدود ۳۰ سالگی[۳۳] عضو آن شورا شود.[۳۴] شاید به همین سبب قریش وی را ابوالحکم میخواند. بعدها رسول خدا۹ از او با کنیه ابوجهل یاد کرد.[۳۵] وی از بازرگانان ثروتمند و اشراف مکه بود.[۳۶]
ابوجهل و دعوت پیامبر۹: وی پس از آشکار شدن دعوت پیامبر۹، از دشمنان سرسخت ایشان و مسلمانان بود. او نبوّت را بر پایه فرهنگ قبیلگی تحلیل میکرد[۳۷] و میگفت: ما و فرزندان عبدمناف در شَرَف و بزرگی به رقابت برخاستیم. اطعام کردند و اطعام کردیم؛ عطا کردند و عطا کردیم تا به نزدیک هم رسیدیم. گفتند: از ما پیامبری است که بر او وحی میشود. به خدا سوگند! هرگز بدو ایمان نیاورده، تصدیقش نخواهیم کرد.[۳۸] در گزارشی دیگر، ابوجهل در پاسخ اخنس بن شریق، از دشمنان پیامبر که درباره ایشان پرسیده بود، به رغم تأکید بر صداقت پیامبر، از پذیرش نبوت پیامبر تنها به دلیل تعصب قبیلگی و این که بنیقصی، خاندان پیامبر، ریاست مکه و مناصب کعبه را نیز عهدهدار بودند، سر باززده، گفت: با پذیرش نبوت محمد، چه چیزی برای دیگر تیرههای قریش میماند؟ آیه ۳۳ انعام/۶ درباره این گفتوگو دانسته شده[۳۹] که وی ضمن عدم تکذیب رسول خدا، قرآن را انکار میکرد: {فإنّهم لایکذّبونک و لکنّ الظالمین بآیاتِ اللهِ یجحَدونَ}.
ابوجهل برای بازداشتن تازه مسلمانان از پایبندی به اسلام، رفتاری کینهتوزانه با آنان در پیش گرفت. شکنجه یاسر و سمیه از وابستگان بنیمخزوم[۴۰] که به شهادت آن دو انجامید، از آن جمله است. او زنیره کنیز بنومخزوم را چنان شکنجه کرد که نابینا شد.[۴۱] برخی مفسران آیه ۲۰ فرقان/ ۲۵ را درباره ابوجهل و چند تن دیگر میدانند که به تحقیر ابوذر و دیگر مؤمنان پرداختند[۴۲]: {و جَعَلنا بَعضَکم لِبعضٍ فِتنةً أتَصبِرونَ و کانَ ربُّک بَصیراً}.
وی برای بازگرداندن عیاش بن ابیربیعه، برادر مادریاش که به اسلام گرویده و به یثرب مهاجرت کرده بود، تمام تلاش خود را به کار گرفت و پس از بازگرداندنش به شکنجه وی پرداخت.[۴۳] نیز برادر خود سلمه را که پس از هجرت دوم به حبشه به مکه بازگشته بود، حبس کرد و او تا سال پنجم ق. نتوانست به مدینه هجرت کند.[۴۴] ابوجهل با متهمکردن پیامبر به سحر، مسلمانان را پیروان فردی جادوگر میخواند. آیه ۸ فرقان/۲۵: {وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلا مَسحُورًا} به همین سخن اشاره دارد.[۴۵] نیز آنگاه کهاندک ملایمت ولید بن مغیره، از بزرگان بنیمخزوم، را با پیامبر۹ دریافت، با حیلهگری وی را بر آن داشت تا کلام خداوند را سحر بخواند.[۴۶] آیات ۲۴-۲۵ مدثّر/ ۷۴: {فقال إنْ هذا إلَّا سِحرٌ یؤثَر إنْ هذا إلَّا قولُ البَشرِ} بیانگر این واقعهاند.[۴۷] او در اقدامی دیگر همسو با بزرگان قریش از ۱۷ مقتسمی بود که در موسم حج راههای مکه را میان خود قسمت نموده، ضدّ پیامبر تبلیغ میکردند. خداوند در آیه ۹۰ حجر/ ۱۵ به آنان اشاره دارد: {کمَا أَنزَلنَا عَلَی المُقتَسِمِینَ}. او به تمسخر پیامبر و آیات قرآن میپرداخت؛ چنانکه از تمسخر وی پس از نزول آیات ۲۷-۳۰ مدثّر/۷۴ یاد شده است.[۴۸] برخی مفسران وی را از مصداقهای مستهزئین در آیه {إِنَّا کفَینَاک المُستَهزِئِینَ} (حجر/۱۵، ۹۵) دانستهاند.[۴۹]
از دیگر کوششهای او ضدّ پیامبر و مسلمانان میتوان به این نمونهها اشاره کرد: تهمت و افترا به مسلمانان[۵۰]، جلوگیری از استماع قرآن[۵۱] در حال که خود پنهانی به آن گوش فرامیداد[۵۲] و با پیامبر ارتباط داشت[۵۳]، کوشش برای برقراری پیمان صحیفه ضدّ پیامبر۹ و بنیهاشم در سال هفتم و تلاش برای جلوگیری از نقض آن.[۵۴] آوردهاند که مادر یا خالهاش، جلاس، نگهدارنده این پیماننامه بود.[۵۵] به گفته ابن سعد، طرح مشارکت مردان تیرههای مختلف قریش در قتل پیامبر با هدف ناتوانکردن بنیهاشم در انتقام از قاتل و بسندهکردن آنان به پذیرش خونبها، از پیشنهادهای ابوجهل بود که قریش آن را پذیرفت. اما با خبر دادن جبرئیل به پیامبر و خوابیدن امام علی۷ به جای پیامبر در لیلة المبیت، این نقشه بیاثر شد.[۵۶] آیه ۳۰ انفال/۸ به این توطئه اشاره دارد: {و إذ یمکر بِک الَّذین کفروا لِیثبِتوک أو یقتلوک أو یخرِجوک وَ یمکرونَ و یمکرُ اللهُ و اللهُ خَیرُ الماکرینَ}؛ «و یاد کن هنگامی را که کافران با تو نیرنگ میکردند تا تو را به بند کشند یا بکشند یا [از مکه] اخراج کنند. نیرنگ میزدند و خدا تدبیر میکرد و خدا بهترین تدبیرکننده است».
وی همراه برخی سران قریش نزد ابوطالب رفت. آنان با تهدید به قتل محمد۹ از او خواستند تا برادرزادهاش را از دعوت خود بازدارد.[۵۷] گفتهاند: ابوجهل سوگند یاد کرد که اگر پیامبر را در نماز ببیند، گردنش را بزند[۵۸] یا سرش را بر صخرهای بکوبد.[۵۹] او در صدد وفا به سوگند خود بود که اعجاز الهی با نزول آیات ۹-۱۴ سوره علق/۹۶ او را ناکام گذاشت: {أَرَأَیتَ الَّذِی ینهَی عَبدًا إِذَا صَلَّی... أَلَم یعلَم بِأَنَّ اللهَ یرَی}. به باور برخی مفسران، آیات ۸-۹ یس/ ۳۶ نیز درباره تصمیم ابوجهل به قتل پیامبر در حال نماز نازل شد و خداوند بدینگونه وی را ناکام گذارد[۶۰]: {إِنَّا جَعَلنَا فِی أَعنَاقِهِم أَغلالا فَهِی إِلَی الأذقَانِ فَهُم مُقمَحُونَ وَجَعَلنَا مِن بین أَیدِیهِم سَدًّا وَمِن خَلفِهِم سَدًّا فَأَغشَینَاهُم فَهُم لا یبصِرُونَ}.
روزی ابوجهل به آزار پیامبر پرداخت و حمزه به حمایت از ایشان، خشمگینانه ضربتی بر او زد. آوردهاند که آیه ۱۲۲ انعام/۶ در این باره نازل شد[۶۱]: {أَوَمَن کانَ مَیتًا فَأَحیینَاهُ وَجَعَلنَا لَهُ نُورًا یمشِی بِهِ فِی النَّاسِ کمَن مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیسَ بِخَارِجٍ مِنهَا کذَلِک زُینَ لِلکافِرِینَ مَا کانُوا یعمَلُونَ}. طبری سخنانی در تفسیر آیه میآورد؛ اما در این که مقصود از {کمَن مَثَلُهُ فِیالظُّلُمَاتِ} ابوجهل است، تردید نمیکند.[۶۲]
با هجرت پیامبر به یثرب، ابوجهل به توطئه خود بر ضد ایشان و مسلمانان ادامه داد و همه تلاش خود را برای نابودی رسول خدا۹ به کار بست.[۶۳] هنگامی که پیک ابوسفیان برای نجات کاروان قریش از دستیابی مسلمانان به مکه رسید، ابوجهل بر بام کعبه رفت و مکیان را به خروج از شهر و رویارویی با مسلمانان تشویق کرد.[۶۴] پس از نجات کاروان تجاری قریش به رهبری ابوسفیان و درخواست وی برای بازگشت سپاه قریش به مکه، وی بر رویارویی با مسلمانان اصرار ورزید و افراد خواهان بازگشت را بزدل و مسحور پیامبر شمرد و همه را برای ادامه حرکت سپاه ترغیب کرد.[۶۵] او با این سخنان، نخستین نبرد جدی قریش با مسلمانان را به راهانداخت و خود در این لشکرکشی از «مُطْعِمین» یعنی کسانی بود که تهیه خوراک سپاه قریش را بر عهده داشتند. واحدی از کلبی نقل میکند که آیه ۳۶ انفال/۸ درباره ۱۲ تن از اطعامکنندگان روز بدر نازل شد که یکی از آنان ابوجهل بود[۶۶] و۱۰ شتر خویش را در جریان نبرد بدر ذبح کرد.[۶۷] خداوند در این آیه بخشش اموال برای بازداشتن از دین خدا را مایه حسرت کافران و شکست و درافتادن به دوزخ را سرانجام آنان دانسته است: {إِنَّ الَّذِینَ کفَرُوا ینفِقُونَ أَموَالَهُم لِیصُدُّوا عَن سَبِیلِ اللهِ فَسَینفِقُونَهَا ثُمَّ تَکونُ عَلَیهِم حَسرَةً ثُمَّ یغلَبُونَ وَالَّذِینَ کفَرُوا إِلَی جَهَنَّمَ یحشَرُونَ}.
ابوجهل در روز بدر خداوند را به داوری خواند و با این دستاویز که دین آنان قدیم و دین محمد جدید است، از خدا خواست تا اهل هر یک از دو دین را که نزد او محبوبتر است، یاری کند. به گفته طبرسی آیه ۱۹ انفال/۸ به این رخداد اشاره دارد.[۶۸] برخی منابع از نفرین رسول خدا به ابوجهل پیش از آغاز نبرد بدر سخن گفتهاند.[۶۹] پس از صفآرایی دو سپاه، پیامبر قریش را از جنگ بر حذر داشت و عدم تمایل خود به رویارویی با آنان را اعلان کرد. برخی از قریشیان از این پیشنهاد پیامبر استقبال کردند؛ اما ابوجهل با تحریک و ترغیب آنان، با پیشنهاد ترک مخاصمه مخالفت کرد[۷۰] و یاران پیامبر را لقمهای بیش ندانست[۷۱] و گفت: امروز بازنمیگردیم تا خدا میان ما و پیامبر حکم کند.[۷۲]
پیش از شروع جنگ تن به تن، او برای خنثاکردن سخنان عتبة بن ربیعه و نیز تحریک عواطف نیروهای خود، به عامر حضرمی فرمان داد تا سر خود را تراشیده، با ریختن خاک بر سر خود، خون برادرش را که در سریه نخله به سال دوم ق. کشته شده بود، طلب کند.[۷۳] زخم زبانهای تند ابوجهل به عتبه و ترسو خواندنش، وی را واداشت تا در نبردی که خود برای خاموشکردن شعلهاش میکوشید، نخستین کسی باشد که همراه پسرش ولید و برادرش شیبه، جنگ تن به تن را آغاز کند.[۷۴] کشته شدن این سه تن، ضربهای سخت به قریش زد؛ ولی ابوجهل با سخنان خود به آنان اطمینان داد که پیروز خواهند شد و خطاب به مسلمانان شعار داد: «لنا العزی و لا عزی لکم». مسلمانان به فرمان پیامبر۹ در پاسخ او شعار «الله مولینا و لا مولی لکم» سر دادند.[۷۵] این نبرد به شکست مکیان و کشته شدن جگرپارههای قریش انجامید[۷۶] و ابوجهل که فرماندهی سپاه مشرکان را بر عهده داشت، به دست دو جوان کم سال انصاری به نام معاذ بن عمرو و معاذ بن عفراء یا عوف و معوذ بن عفراء از پای درآمد. هنگامی که هنوز رمقی در تن داشت، عبدالله بن مسعود سر او را از تن جدا کرد.[۷۷] وی را با دیگر کشتگان در چاه بدر دفن کردند.[۷۸] مفسران آیه ۵۰ انفال/۸ را در شأن ابوجهل و دیگر کشتگان بدر دانستهاند: {وَلَو تَرَی إِذ یتَوَفَّی الَّذِینَ کفَرُوا المَلائِکةُ یضرِبُونَ وُجُوهَهُم وَأَدبَارَهُم وَذُوقُوا عَذَابَ الحَرِیقِ}؛ «اگر ببینی آنگاه که فرشتگان جان کافران را میستانند، بر چهره و پشت آنان میزنند و گویند: عذاب سوزان را بچشید!»[۷۹] پیامبر۹ که منتظر شنیدن خبر هلاک ابوجهل بود و او را سردسته پیشوایان کفر و فرعون امت میدانست[۸۰]، با شنیدن این خبر، خدا را بر تحقق وعدهاش سپاس گفت.[۸۱] ابوجهل هنگام کشته شدن ۷۰ سال داشت.[۸۲] از او ذیل آیات ۵۵ فرقان/۲۵ و ۱۵ لیل/۹۲ نیز سخن گفته شده و وی را از مصداقهای کافران[۸۳]، اهل شقاوت[۸۴] و... دانستهاند.
او پسر و دختری داشت؛ اما نسلش ادامه نیافت[۸۵] و ابتر ماند. برخی مفسران او را از مصداقهای ابتر در آیه ۳ کوثر/۱۰۸ دانستهاند.[۸۶] البته بر پایه سخن مشهور، نزول این سوره درباره عاص بن وائل است.[۸۷] فرزندش عکرمه نیز همانند پدر از دشمنان سرسخت رسول خدا بود. وی در غزوه احزاب به سال پنجم ق. در شمار پنج تن از نامآوران سپاه دشمن بود که از خندق گذشت؛ اما در پی کشته شدن عمرو بن عبدود به دست امام علی۷، گریخت و خود را نجات داد.[۸۸] عکرمه در فتح مکه به سال هشتم ق. از کسانی بود که پیامبر به قتل آنان فرمان داد. اما پس از آن که گریخت، ایشان از خون او درگذشت. سپس وی مسلمان شد[۸۹] و به مدینه هجرت کرد. بر پایه گزارشی، پیامبر او را عامل صدقات قبیله هوازن کرد[۹۰] و برای آن که وی آزرده نشود، مسلمانان را از دشنام دادن به پدرش بازداشت.[۹۱] ابوبکر وی را در نبردهای ردّه سرکرده سپاهی ساخت و به او فرمان داد که به کارزار مسیلمه کذاب، ز مدعیان دروغین پیغمبری، رود.[۹۲] سر انجام وی در نبرد اجنادین و بر پایه گزارشی، در رخداد یرموک در دوران خلافت عمر کشته شد.[۹۳]
منابع
اخبار مکه: الازرقی (م.۲۴۸ق.)، به کوشش رشدی الصالح، مکه، مکتبة الثقافه، ۱۴۱۵ق؛ اسباب النزول: الواحدی (م.۴۶۸ق.)، به کوشش کمال بسیونی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۱ق؛ الاستیعاب: ابن عبدالبر (م.۴۶۳ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق؛ اسد الغابه: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق؛ الاشتقاق: ابن درید (م.۳۲۱ق.)، به کوشش عبدالسلام، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۱ق؛ انساب الاشراف: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق؛ البدایة و النهایه: ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، به کوشش علی محمد و عادل احمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ تاریخ مکه از آغاز تا پایان دولت شرفای مکه: احمد السباعی (م.۱۴۰۴ق.)، ترجمه: جعفریان، تهران، مشعر، ۱۳۸۵ش؛ تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م.۲۹۲ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق؛ التعریف و الاعلام: السهیلی (م.۵۸۱ق.)، به کوشش محمد علی، طرابلس، کلیة الدعوة الاسلامیه، ۱۴۰۱ق؛ التفسیر الکبیر: الفخر الرازی (م.۶۰۶ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۵ق؛ تفسیر قرطبی (الجامع لأحکام القرآن): القرطبی (م.۶۷۱ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق؛ جامع البیان: الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق؛ جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.۴۵۶ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ حجاز در صدر اسلام: احمد العلی، ترجمه: آیتی، مشعر، ۱۳۷۵ش؛ الدر المنثور: السیوطی (م.۹۱۱ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۳۶۵ق؛ روض الجنان: ابوالفتوح رازی (م.۵۵۴ق.)، به کوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۵ش؛ سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی (م.۹۴۲ق.)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق؛ سفرنامه ناصر خسرو: ناصر خسرو (م.۴۸۱ق.)، تهران، زوار، ۱۳۸۱ش؛ السیر و المغازی: ابن اسحاق (م.۱۵۱ق.)، به کوشش سهیل زکار، قم، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، ۱۳۶۸ش؛ السیرة النبویه: ابن هشام (م. ۲۱۸ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، المکتبة العلمیه؛ الطبقات الکبری: ابن سعد (م.۲۳۰ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ العقد الفرید: احمد بن عبد ربه (م.۳۲۸ق.)، به کوشش مفید قمیحه، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۴ق؛ عیون الاخبار: ابن قتیبة الدینوری (م.۲۷۶ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ الکشاف: الزمخشری (م.۵۳۸ق.)، قم، بلاغت، ۱۴۱۵ق؛ کشف الاسرار: میبدی (م.۵۲۰ق.)، به کوشش حکمت، تهران، امیر کبیر، ۱۳۶۱ش؛ مجمع البیان: الطبرسی (م.۵۴۸ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق؛ المحبّر: ابن حبیب (م.۲۴۵ق.)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده؛ مرآة الحرمین: ابراهیم رفعت پاشا، ترجمه: انصاری، مشعر، ۱۳۷۷ش؛ المغازی: الواقدی (م.۲۰۷ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۹ق؛ المنمق: ابن حبیب (م.۲۴۵ق.)، به کوشش احمد فاروق، بیروت، عالم الکتاب، ۱۴۰۵ق.
سید علی رضا واسعی
أبوحَبَّه عامر بن ثابت
- از شهیدان انصاری أحد
عامر[۹۴] بن ثابت بن نعمان بن امیه از تیره بنیثعلبة بن عمرو بن عوف و از اوسیان است.[۹۵] وی به کنیهاش شناخته میشود[۹۶] که آن را ابوحبّه، ابوحیه و ابوحنّه آوردهاند که شاید برخی تصحیف شده باشد.[۹۷] گروهی ابوحبّه را صحیحتر دانستهاند.[۹۸] در نام و نشان وی نیز اختلافهایی دیده میشود. او را مالک[۹۹]، عامر[۱۰۰]، عمرو[۱۰۱]، عمیر[۱۰۲] و ثابت[۱۰۳] خواندهاند و پدرش را عمرو[۱۰۴]، عُمَیر[۱۰۵]، ثابت[۱۰۶]، عبدعمرو[۱۰۷] و نعمان[۱۰۸] گفتهاند. در میان اصحاب رسول خدا۹ افرادی دیگر نیز با این کنیه دیده میشوند.[۱۰۹] این اختلاف در نام و نشان عامر بن ثابت شاید برآمده از شهرت وی به کنیه و وجود اصحاب همکنیه او باشد.
ابوحبه شهید در احد را از تیره بنیثعلبة بن عمرو بن عوف شمردهاند.[۱۱۰] با کنار هم نهادن اطلاعات موجود در منابع، سلسله نسب او چنین است: عامر بن ثابت بن نعمان بن امیة بن امرؤالقیس (برک) بن ثعلبة بن عمرو بن عوف بن مالک بن اوس. ذکر این نسب در برخی از منابع[۱۱۱]، هماهنگی آن با اطلاعات کتاب جمهرة انساب العرب[۱۱۲]، و نیز نام بردن از ابیضیاح بن ثابت بن نعمان بن امیة بن...[۱۱۳] به عنوان برادر وی[۱۱۴] و نگاهی به نام اجداد عبدالله بن جبیر، فرمانده تیراندازان سپاه اسلام در جنگ احد که از عمو زادگان او به شمار میآید[۱۱۵]، ما را به این نکته رهنمون میشود که شهید در احد با کنیه ابوحبه، ابوحنه یا ابوحیه، عامر بن ثابت بن نعمان است. از این رو، عنوان مالک بن عمرو بن ثابت بن کلفة بن ثعلبه[۱۱۶] یا عناوین مشابه[۱۱۷] برای او درست به نظر نمیرسد.
به سبب سکونت ابوحبه در منطقه بدر[۱۱۸] یا حضور وی در این جنگ[۱۱۹]، او را بدری خواندند و از آن رو که با اهالی مدینه به یاری رسول خدا۹ شتافت، وی را انصاری گفتند. برخی منابع نام او را در شمار مسلمانان حاضر در جنگ بدر یاد کردهاند[۱۲۰]؛ اما سمعانی حضور وی را در جنگ بدر نمیپذیرد.[۱۲۱] افزون بر گزارشهایی کوتاه از حضور او در بدر و شهادتش در احد، اطلاعاتی که ابعاد زندگی او را روشن کند، در دست نیست. گویا از وی فرزندی بر جا نماند.[۱۲۲] در سلسله اسناد برخی از روایتها عنوان ابوحبه دیده میشود که فردی دیگر، جز ابوحبه شهید در احد است.[۱۲۳]
منابع
الاستیعاب فی معرفة الاصحاب: ابن عبدالبر (م.۴۶۳ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۲۹ق؛ اسد الغابة فی معرفة الصحابه: ابن اثیر الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق؛ الاصابة فی تمییز الصحابه: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق؛ الاکمال: ابن ماکولا (م.۴۷۵ق.)، بیروت، دار الکتب العربی، ۱۴۱۱ق؛ الانساب: عبدالکریم السمعانی (م.۵۶۲ق.)، به کوشش عبدالرحمان، حیدرآباد، مجلس دائرة المعارف العثمانیه، ۱۹۶۲م؛ انساب الاشراف: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق؛ البدایة و النهایه: ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷ق؛ تاریخ خلیفه: خلیفة بن خیاط (م.۲۴۰ق.)، به کوشش فواز، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق؛ تقریب التهذیب: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، به کوشش محمد عوامه، سوریه، دار الرشید، ۱۴۰۶ق؛ جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.۴۵۶ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۳ق؛ جوامع السیرة النبویه: ابن حزم اندلسی (م.۴۵۶ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه؛ الدرر فی اختصار المغازی و السیر: ابن عبدالبر (م.۴۶۳ق.)، قاهره، وزارت اوقاف مصر، ۱۴۱۵ق؛ الروض الانف: السهیلی (م.۵۱۸ق.)، بیروت، دار احیاء التراث، ۱۴۱۲ق؛ السیرة النبویه: ابن هشام (م.۲۱۸ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، دار المعرفه؛ الطبقات الکبری: ابن سعد (م.۲۳۰ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ عیون الاثر: ابن سید الناس (م.۷۳۴ق.)، به کوشش ابراهیم محمد، بیروت، دار القلم، ۱۴۱۴ق؛ غرر الفوائد المجموعه: یحیی بن علی القرشی (م.۶۶۲ق.)، به کوشش محمد خرشافی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۷ق؛ المغازی: الواقدی (م.۲۰۷ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۹ق.
حسین قاضیخانی
ابوحذیفه مخزومی
- ازسران قریش در روزگار جاهلی، اثرگذار در برخی رویدادهای مکه
ابوحذیفه مهشم[۱۲۴] / مهاشم[۱۲۵] بن مغیرة بن عبدالله بن عمر از تیره بنیمخزوم از قبیله قریش است.[۱۲۶] از تاریخ ولادت وی خبری در دست نیست.
مهمترین رخداد تاریخی که ابوحذیفه در آن نقش داشته، نصب حجرالاسود به دست رسول اکرم۹ است که ۱۵[۱۲۷] یا ۵[۱۲۸] سال پیش از بعثت ایشان اتفاق افتاد.[۱۲۹] کعبه در جریان سیل[۱۳۰] یا آتشسوزی[۱۳۱] ویران شد و در مشاجره سران قریش بر سر نصب حجرالاسود پس از بازسازی کعبه[۱۳۲]، ابوامیه و بر پایه گزارشی، ابوحذیفة بن مغیره[۱۳۳] پیشنهاد کرد نخستین کسی که از دَرِ بنیشیبه[۱۳۴] وارد میشود، حَکم گردد و رأی او پذیرفته شود. در این هنگام، رسول خدا۹ وارد شد. آنان داوری ایشان را پذیرفتند. پیامبراکرم۹ عبای خویش را گسترانید و حجرالاسود را بر آن نهاد. آنگاه به هر یک از سران قریش فرمود تا گوشهای از عبا را بگیرد. ابوحذیفة بن مغیره همراه سه تن دیگر، عتبة بن ربیعه از بنیعبد شمس و اسود بن عبدالمطلب از بنیاسد بن عبدالعزی و قیس بن عدی از بنیسهم، چهار گوشه عبای ایشان راگرفتند وآن را از زمین بلند کردند. آنگاه که سنگ به محل نصب نزدیک شد، پیامبر سنگ را برداشت و در جای خود نصب کرد و بدین ترتیب غائله پایان یافت.[۱۳۵]
بر پایه گزارشی، ابوحذیفه نخستین کسی بود که پیشنهاد کرد درِ کعبه را به قدری از سطح زمین بالا برند که ورود افراد تحت نظارت درآید تا نتوانند بدون نردبان به آن وارد شوند و هرکس برخلاف میل آنان خواست وارد کعبه شود، او را با تیر بزنند تا مایه عبرت دیگران گردد؛ و نیز از نفوذ سیلاب به درون کعبه جلوگیری کند.[۱۳۶] گویند: قریش پیشنهاد ابوحذیفه را پذیرفتند.[۱۳۷] برخی این واقعه را همزمان با ماجرای نصب حجرالاسود دانستهاند.[۱۳۸] سمیه، مادر عمار، نخستین شهید بانوی اسلام،کنیز ابوحذیفه بود که به دست او به ازدواج یاسر درآمد که در پی آمدن از یمن به مکه، همپیمان وی شده بود. با تولد عمار، سمیه آزاد شد.[۱۳۹]
در زمان مرگ ابوحذیفه اختلاف است. برخی مرگ او را پیش از اسلام دانستهاند[۱۴۰]؛ ولی از شأن نزول بعضی از آیات برمیآید که وی در زمان ظهور اسلام زنده بوده و اسلام نیاورده است. ذیل آیه {أَفَمَن یعلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَیک مِن رَبِّک الحَقُّ کمَن هُوَ أَعمَی} (رعد/۱۳، ۱۹) آوردهاند که مراد از «اَعمَی» ابوحذیفه است.[۱۴۱] بعضی از گزارشها، نازل شدن آیه {فَأَمَّا الإنسَانُ إِذَا مَا ابتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیقُولُ رَبِّی أَکرَمَنِ}[۱۴۲] (فجر/۹۸، ۱۵) را نیز درباره او میدانند. این آیه انسان را بدین سبب که رفاه و آسایش را ملاک کرامتش نزد خداوند میداند، نکوهیده است.[۱۴۳] همین موضوع ذیل آیات ۱۲ یونس/۱۰[۱۴۴] و ۷-۹ زمر/۳۹ نیز درباره ابوحذیفه یاد شده است.[۱۴۵]
هاشم[۱۴۶] / هشام[۱۴۷] بن ابیحذیفه از همراهان جعفر بن ابیطالب در هجرت به حبشه بود.[۱۴۸] البته برخی او را از مشرکان کشته شده در بَدر یا اُحُد شمردهاند.[۱۴۹] یکی دیگر از فرزندان او به نام امیه در نبرد اُحد به دست امیرمؤمنان۷ کشته شد.[۱۵۰]
منابع
اخبار مکه: الازرقی (م.۲۴۸ق.)، بیروت، دار الاندلس، ۱۴۱۶ق؛ الاستیعاب: ابن عبدالبر (م.۴۶۳ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق؛ اسد الغابه: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق؛ امتاع الاسماع: المقریزی (م.۸۴۵ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق؛ انساب الاشراف: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق؛ تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م.۲۹۲ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق؛ تفسیر ثعلبی (الکشف و البیان): الثعلبی (م.۴۲۷ق.)، به کوشش ابن عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ق؛ تفسیر مقاتل بن سلیمان: مقاتل بن سلیمان (م.۱۵۰ق.)، به کوشش عبدالله محمود شحاته، بیروت، التاریخ العربی، ۱۴۲۳ق؛ جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.۴۵۶ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ زاد المسیر: ابن جوزی (م.۵۹۷ق.)، به کوشش عبدالرزاق، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۲۲ق؛ سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی (م.۹۴۲ق.)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق؛ السیرة النبویه: ابن هشام (م.۸-۲۱۳ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، المکتبة العلمیه؛ صبح الاعشی: قلقشندی (م.۸۲۱ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه؛ الطبقات الکبری: ابن سعد (م.۲۳۰ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ فتح القدیر: الشوکانی (م.۱۲۵۰ق.)، بیروت، دار المعرفه؛ فتوح البلدان: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، بیروت، دار الهلال، ۱۹۸۸م؛ الکافی: الکلینی (م.۳۲۹ق.)، به کوشش غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۵ش؛ الکشاف: الزمخشری (م.۵۳۸ق.)، قم، بلاغت، ۱۴۱۵ق؛ مروج الذهب: المسعودی (م.۳۴۶ق.)، به کوشش اسعد داغر، قم، دار الهجره، ۱۴۰۹ق؛ المغازی: الواقدی (م.۲۰۷ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۹ق؛ مناقب آل ابیطالب: ابن شهر آشوب (م.۵۸۸ق.)، به کوشش گروهی از اساتید، نجف، المکتبة الحیدریه، ۱۳۷۶ق.
سید محمد معلمی
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۲۸۶؛ مجمع البیان، ج۵، ص۴۵؛ الاصابه، ج۷، ص۵۲؛ ج۱، ص۶۱۰.
- ↑ الاصابه، ج۷، ص۵۲؛ ج۱، ص۲۶۸.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج۱، ص۴۴۸؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۲۸۶؛ المنتظم، ج۲، ص۳۲۳.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص۴۹۴.
- ↑ الاصابه، ج۱، ص۶۱۰.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۴۴؛ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۳۲.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۴۴؛ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۳۲؛ جمهرة انساب العرب، ص۴۹۴.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۳۲؛ جمهرة انساب العرب، ص۴۹۴.
- ↑ نک: البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۰۶-۲۰۷.
- ↑ المحبّر، ص۱۵۶؛ انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۴۱-۱۴۲؛ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۳۲.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۴۱؛ الاصابه، ج۱، ص۶۱۰.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۲۸۶؛ التنبیه و الاشراف، ص۱۸۶؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۰۶.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۶۰۳-۶۰۴؛ مجمع البیان، ج۵، ص۴۶.
- ↑ اخبار مکه، ج۱، ص۱۸۳.
- ↑ الاصابه، ج۱، ص۶۱۰.
- ↑ نک: التنبیه و الاشراف، ص۱۸۶.
- ↑ امراء مکه، ص۱۲۷.
- ↑ شفاء الغرام، ج۲، ص۳۳۱؛ خلاصة الکلام، ص۱۵.
- ↑ شفاء الغرام، ج۲، ص۳۳۱؛ خلاصة الکلام، ص۱۵؛ امراء مکه، ص۱۲۷.
- ↑ العقد الثمین، ج۱، ص۱۷۰.
- ↑ شفاء الغرام، ج۲، ص۳۳۱؛ خلاصة الکلام، ص۱۵؛ تاریخ مکه، ص۱۷۵.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۲۹۹-۳۰۱؛ البدایة و النهایه، ج۱۱، ص۱۹۳-۲۱۵.
- ↑ المحبّر، ص۱۳۹؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۲۵.
- ↑ الطبقات، ج۶، ص۳؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۶۲۳.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۶۲۳؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۴۸.
- ↑ المحبّر، ص۱۳۹؛ المنمق، ص۳۳۲.
- ↑ تاریخ مکه، ص۶۹.
- ↑ اخبار مکه، ج۲، ص۲۵۸؛ حجاز در صدر اسلام، ص۴۷۲.
- ↑ مرآة الحرمین، ص۱۴۷.
- ↑ سفرنامه ناصر خسرو، ص۱۲۸.
- ↑ اخبار مکه، ج۲، ص۲۵۳.
- ↑ عیون الاخبار، ج۱، ص۳۳۳.
- ↑ الاشتقاق، ص۱۵۵.
- ↑ عیون الاخبار، ج۱، ص۳۳۳؛ الاشتقاق، ص۱۵۵.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۴۱.
- ↑ جامع البیان، ج۲۰، ص۱۱۹.
- ↑ جامع البیان، ج۷، ص۲۴۰.
- ↑ السیر و المغازی، ص۲۱۰.
- ↑ جامع البیان، ج۷، ص۲۴۰؛ مجمع البیان، ج۴، ص۴۵۵.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۸؛ التعریف و الاعلام، ص۱۷۲.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۲۱-۲۲۲.
- ↑ روض الجنان، ج۱۴، ص۲۰۵.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۲۰۶؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۵.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۷.
- ↑ التعریف و الاعلام، ص۲۲۷.
- ↑ اسباب النزول، ص۴۶۸؛ مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۸۴.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۲۷۱.
- ↑ مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۸۷.
- ↑ التعریف و الاعلام، ص۱۶۳.
- ↑ التعریف و الاعلام، ص۱۷۲.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۴۴-۱۴۵.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۵-۳۱۶.
- ↑ اسباب النزول، ص۴۶۸؛ مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۸۴.
- ↑ السیر و المغازی، ص۱۶۱، ۱۶۶.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۱۶۳؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۷۱.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۱-۴۸۲؛ الطبقات، ج۱، ص۱۷۶؛ المحبّر، ج۱، ص۱۶۰.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۴۱۷؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۳۲۳، ۳۲۵.
- ↑ جامع البیان، ج۳۰، ص۳۲۱.
- ↑ جامع البیان، ج۲۲، ص۱۸۳.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۲۶، ص۲۵۴.
- ↑ مجمع البیان، ج۴، ص۵۵۵.
- ↑ جامع البیان، ج۸، ص۳۰.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۴۸۰؛ مجمع البیان، ج۴، ص۸۲۶.
- ↑ الکشاف، ج۲، ص۱۹۷.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۳۷؛ البدایة و النهایه، ج۳، ص۲۷۰-۲۷۱.
- ↑ اسباب النزول، ص۲۴۰؛ کشف الاسرار، ج۴، ص۴۳.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۵.
- ↑ مجمع البیان، ج۴، ص۸۱۷.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۴۶.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۶۱.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۶۲۳؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۴۴۴.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۶۳-۶۴؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۶۲۳.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۶۴؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۶۲۳.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۶۶-۶۷؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۵۱.
- ↑ سبل الهدی، ج۴، ص۳۶.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۵۳؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۶۱۷.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۹۱؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۴۷، ۲۸۱.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۳، ص۲۹۲-۲۹۳.
- ↑ جامع البیان، ج۱۰، ص۳۱؛ مجمع البیان، ج۴، ص۸۴۶.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۴۱.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۹۱.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۳۰.
- ↑ جامع البیان، ج۱۹، ص۱۸؛ الدر المنثور، ج۵، ص۷۴.
- ↑ الکشاف، ج۴، ص۷۶۴.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص۱۴۵؛ اسد الغابه، ج۳، ص۵۷۰.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج۲۱، ص۲۲۲.
- ↑ جامع البیان، ج۳۰، ص۲۱۲؛ اسباب النزول، ص۴۹۴.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۴-۲۲۶؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰.
- ↑ الطبقات، ج۲، ص۱۰۳.
- ↑ الطبقات، ج۶، ص۴.
- ↑ العقد الفرید، ج۲، ص۲۳۶.
- ↑ تاریخ طبری، ج۳، ص۲۸۱-۲۸۲؛ اسد الغابه، ج۳، ص۵۶۹.
- ↑ الطبقات، ج۶، ص۴؛ الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۸۳.
- ↑ الاستیعاب، ج۴، ص۱۶۲۸.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص۳۳۶-۳۳۷.
- ↑ الاستیعاب، ج۲، ص۷۹۵.
- ↑ الاستیعاب، ج۴، ص۱۶۲۸؛ اسد الغابه، ج۵، ص۶۵؛ غرر الفوائد، ص۳۳۶.
- ↑ الاستیعاب، ج۴، ص۱۶۲۸؛ غرر الفوائد، ص۳۳۶.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۳۶۵؛ الاستیعاب، ج۴، ص۱۶۲۸.
- ↑ الاستیعاب، ج۲، ص۷۹۵؛ ج۴، ص۱۶۲۸؛ اسد الغابه، ج۳، ص۲۲.
- ↑ الاکمال، ج۲، ص۳۲۱.
- ↑ الاصابه، ج۴، ص۵۹۰.
- ↑ الانساب، ج۲، ص۱۱۱.
- ↑ الاستیعاب، ج۲، ص۷۹۵؛ اسد الغابه، ج۳، ص۲۲.
- ↑ الاستیعاب، ج۲، ص۷۹۵.
- ↑ اسد الغابه، ج۳، ص۲۲.
- ↑ الاستیعاب، ج۲، ص۷۹۵.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص۳۳۷؛ الانساب، ج۲، ص۱۱۱.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۳۶۵؛ الاصابه، ج۷، ص۷۲.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۱۶۰؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۶۸۹؛ تاریخ خلیفه، ص۲۹.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۳۶۵؛ الدرر، ص۱۲۸؛ جوامع السیره، ص۹۹.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص۳۳۲-۳۳۷.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۶۸۹؛ جوامع السیره، ص۹۹.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۶۸۹؛ الطبقات، ج۳، ص۳۶۵؛ الروض الانف، ج۵، ص۲۶۸.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۲؛ جوامع السیره، ص۹۹.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۳۶۵.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۱۲۳؛ عیون الاثر، ج۱، ص۳۲۴؛ البدایة و النهایه، ج۳، ص۳۲۵.
- ↑ الانساب، ج۲، ص۱۱۱.
- ↑ الاستیعاب، ج۲، ص۷۹۵.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۶۸۹؛ الطبقات، ج۳، ص۳۶۵؛ جمهرة انساب العرب، ص۳۳۷.
- ↑ الانساب، ج۲، ص۱۱۱.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۳۶۵.
- ↑ تقریب التهذیب، ص۶۳۱.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱۰، ص۱۹۸؛ جمهرة انساب العرب، ص۱۴۴.
- ↑ تاریخ طبری، ج۱۱، ص۵۶۳.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۰۹؛ تاریخ طبری، ج۱۱، ص۵۶۳؛ جمهرة انساب العرب، ص۱۴۴.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۹-۲۰.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۱۱۶؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۰۸؛ اسد الغابه، ج۱، ص۲۳-۲۴.
- ↑ اخبار مکه، ج۱، ص۱۷۳؛ مروج الذهب، ج۲، ص۲۷۲-۲۷۳؛ الکافی، ج۴، ص۲۱۷-۲۱۸.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۰۸؛ مروج الذهب، ج۲، ص۲۷۱؛ اسد الغابه، ج۱، ص۲۴.
- ↑ اخبار مکه، ج۱، ص۱۶۰؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۹.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۱۱۶.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱۰، ص۱۹۸؛ اسد الغابه، ج۱، ص۲۴.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۱۱۶؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۰۹؛ مروج الذهب، ج۲، ص۲۷۲.
- ↑ اخبار مکه، ج۱، ص۱۷۳؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۹-۲۰؛ الکافی، ج۴، ص۲۱۷-۲۱۸؛ مروج الذهب، ج۲، ص۲۷۲.
- ↑ اخبار مکه، ج۱، ص۱۶۳.
- ↑ فتوح البلدان، ص۵۵؛ صبح الاعشی، ج۴، ص۲۵۷.
- ↑ اخبار مکه، ج۱، ص۱۶۳-۱۶۴.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۱۸۶؛ ج۴، ص۱۰۱؛ تاریخ طبری، ج۱۱، ص۵۶۳.
- ↑ نک: الطبقات، ج۳، ص۱۸۶؛ ج۴، ص۱۰۱.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج۲، ص۳۷۵.
- ↑ زاد المسیر، ج۴، ص۴۴۳؛ فتح القدیر، ج۵، ص۵۳۴.
- ↑ زاد المسیر، ج۴، ص۴۴۳؛ التفسیر الکبیر، ج۳۱، ص۱۵۶.
- ↑ زاد المسیر، ج۲، ص۳۱۹.
- ↑ تفسیر ثعلبی، ج۸، ص۲۲۴؛ الکشاف، ج۴، ص۱۱۷.
- ↑ الطبقات، ج۴، ص۱۰۰؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۶-۲۳۷؛ سبل الهدی، ج۲، ص۴۰۶.
- ↑ الاستیعاب، ج۴، ص۱۵۳۸؛ اسد الغابه، ج۴، ص۶۲۲.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۶-۲۳۷؛ جمهرة انساب العرب، ص۱۴۶؛ الاستیعاب، ج۴، ص۱۵۳۸.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۷۱۵؛ مناقب، ج۱، ص۳۵۴.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۳۰۸؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۹۸، ۴۰۷؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۱۶۴.