مرتضی انصاری: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حج
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۱۷: خط ۲۱۷:
[[رده:فقیهان شیعی ایران]]
[[رده:فقیهان شیعی ایران]]
[[رده:نویسندگان سده سیزده هجری قمری]]
[[رده:نویسندگان سده سیزده هجری قمری]]
[[رده:نویسندگان کتاب‌های فقه حج (شیعه)]]

نسخهٔ ‏۲۵ نوامبر ۲۰۱۹، ساعت ۰۰:۴۶

مشخصات فردی
زادروز ۱۲۱۴ق.
زادگاه ایران، دزفول
محل زندگی نجف و دزفول
مذهب شیعه
تاریخ درگذشت ۱۲۸۱ق.
محل درگذشت عراق، نجف
آرامگاه یکی از حجره‌های صحن آستان امام علی(ع)
مشخصات دینی
هجرت به کربلا و نجف
حج و زیارت
بناهای ساخته شده مسجد شیخ انصاری
اطلاعات علمی و مذهبی
اساتید سید محمد مجاهد، شریف العلماء و احمد نراقی
محل تحصیل کربلا، نجف، کاشان
شاگردان آخوند خراسانی، میرزای شیرازی و حبیب‌الله رشتی
تالیفات مکاسب، فرائدالاصول

مرتضی انصاری (۱۲۱۴-1281ق)، فرزند محمدامین، اهل دزفول، فقیه و عالم شیعی بوده و میان سال‌های ۱۲۶۶ و ۱۲۸۱ق. مقام مرجعیت عام شیعیان را عهده‌دار بود. او از استادانی مانند سید محمد مجاهد، شریف العلماء و احمد نراقی در کربلا، نجف و کاشان بهره برده و شاگردانی مانند آخوند خراسانی، میرزای شیرازی و حبیب‌الله رشتی تربیت کرد. شمار شاگردان او تا سه هزار نفر گزارش شده و ۲۰۰ مجتهد در درس او تربیت شدند. وی کتابی در مناسک حج نگاشته و دو کتاب مکاسب و فرائدالأصول او، محور درس‌های فقه و اصول حوزه علمیه است. او را در علم، عرفان و ویژگی‌های اخلاقی ستوده‌اند. وی در یکی از حجره‌های صحن آستان امام علی(ع) دفن شده است.

ولادت

مرتضی انصاری، در ۱۸ ذی‌الحجه ۱۲۱۴ق. در ایران، شهر دزفول، محله مشایخ به دنیا آمد. گفته شده، مادر وی، پیش از تولد او، امام صادق(ع) را خواب دید که قرآنی به او هدیه می‌هد. خواب او را، به فرزندی عالم تعبیر کردند؛‌ از این رو، پس از تولد، همیشه با وضو به او شیر می‌داد.[۱]

تبار

پدر وی، محمدامین، از عالمان دزفول بوده و نسب خاندان او به جابر بن عبدالله انصاری می‌رسد.[۲] مادرش «حنون»، دختر شیخ یعقوب، از عالمان همین خاندان بود.[۳]

هجرت به کربلا

مرتضی انصاری، در سن ۱۸ سالگی، برای تکمیل تحصیلات دینی، به کربلا هجرت کرده و از استادانی مانند سید محمد مجاهد و شریف العلماء بهره برد. او هنگام ورود به کربلا و در نخستین برخورد با سید محمد مجاهد، با پاسخ‌های مستدل خود به پرسش سیدمجاهد، او و حاضران را شگفت‌زده کرد. وی پس از چهار سال به دزفول بازگشته[۴] و پس از یک سال، در سال ۱۲۳۷ق. به کربلا رفته و در درس شریف العلماء حاضر شد.[۵]

بازگشت به ایران

مرتضی انصاری، پس از یک سال اقامت در کربلا، در سال ۱۲۳۸ق. به نجف رفته و از درس موسی، فرزند جعفر کاشف الغطاء بهره برد. او پس از نزدیک به یک سال، در سن ۲۵ سالگی به دزفول بازگشته و با دختر حسین انصاری، استاد دوره سطح خود ازدواج کرد.[۵]

سفرهای علمی در ایران

وی از دزفول، برای زیارت امام رضا(ع) و بهره‌مندی از استادانی که در شهرهای مسیر بودند، به مشهد سفر کرد.[یادداشت ۱][۶] ماجرایی نیز از مخالفت مادر او با این سفر، که پس از سال‌ها فرزندش را دیده بود بیان شده، که مرتضی انصاری با استخاره‌ای عجیب او را راضی کرد.[یادداشت ۲][۷] وی در بروجرد از اسدالله بروجردی[۸] و در اصفهان از سید محمدباقر رشتی (شفتی)، بهره برده[۹] و برای شرکت در درس احمد نراقی، به کاشان رفت. او سه یا چهار سال در کاشان مانده و شاگرد برجسته نراقی شد. احمد نراقی، خود را پیر، ناتوان و بیمار دانسته و از مردم می‌خواست به مرتضی انصاری مراجعه کرده و از او کسب فیض کنند. مسافرت‌های علمی او، نزدیک به پنج سال طول کشید و سپس به دزفول بازگشت و از سال ۱۲۴۵ تا ۱۲۴۹ق. به تدریس پرداخت.[۱۰]

هجرت به نجف

انصاری، پس از درگذشت پدر، در سال ۱۲۴۹ق. از دزفول به نجف هجرت کرده و در درس علی، فرزند جعفر کاشف الغطاء شرکت کرد.[۱۱] او را در این هنگام مجتهدی مطلق معرفی کرده و شرکت او در درس را برای احترام به خاندان کاشف الغطاء دانسته‌اند.[۱۲] مرتضی انصاری، پس از درگذشت علی کاشف الغطاء، به تدریس پرداخت. درآغاز، شاگردان اندکی داشت. سید حسین کوه‌کمری، که خود از عالمان و استادان نجف بود، پس از اینکه از علم انصاری با خبر شد، او را برای تدریس از خود شایسته‌تر و عالم‌تر معرفی کرده و خود و شاگردانش در درس او شرکت کردند. از این زمان، درس مرتضی انصاری مورد توجه طلاب قرار گرفت.[۱۳]

استادان

برخی از استادان او به این شرحند:

شاگردان

به گمانِ میرزا محمد همدانی، یکی از شاگردان انصاری، در مجلس درس او سه هزار نفر یا بیشتر شرکت می‌کردند. وی توانست نزدیک به ۲۰۰ مجتهد تربیت کند. برخی از شاگردان او عبارتند از:

مرجعیت

محمدحسن نجفی، معروف به صاحب جواهر، که مرجع حوزه علمیه نجف بود، در آخرین روزهای زندگی‌اش، مرتضی انصاری را برای مرجعیت پس از خودش سفارش کرده و دیگر عالمان حاضر در مجلس نیز مرجعیت او را پذیرفتند. انصاری، مرجعیت را نپذیرفته و نامه‌ای به سعیدالعلمای مازندرانی نگاشت و او را که در کربلا هنگام تحصیل نزد شریف العلماء، برتر از خود دیده بود شایسته مرجعیت در نجف دانست. سعیدالعلما که مدتی به امور درسی نپرداخته بود، در نامه‌ای، مرتضی انصاری را که همواره به تدریس و مباحثه مشغول بود، برای مرجعیت سزاوارتر دید. اینگونه، انصاری، از سال ۱۲۶۶ق. به مقام مرجعیت رسیده و تا هنگام درگذشت (۱۲۸۱ق) این مقام را عهده‌دار بود. وی نخستین فقیهی بود که یگانه مرجع تقلید شیعیان جهان شد.[۱۷]

مقام علمی

به گفته برخی، پس از درگذشت صاحب جواهر، ۴۰۰ مجتهد مسلم، اعلمیت او را تصدیق کردند.[۱۸] حبیب‌الله رشتی، که اشکالی در درس صاحب جواهر مطرح کرده و پاسخی قانع‌کننده دریافت نکرده بود، اشکالش را به مرتضی انصاری گفت. وی در پاسخ، فرق بین «حکومت» و «ورود» را بیان کرده و وقتی با حیرت رشتی از این اصطلاحات روبه‌رو شد، به رشتی گفت برای حل اشکالش باید دست‌کم دو ماه در درس او حاضر شود.[۱۹] عبدالکریم حائری، در درس خود به شیخ انصاری اشکالاتی وارد کرد و سال‌ها بعد، از آنها برگشته و آن اشکالات را برای زمانی دانست که هنوز دندان عقل درنیاورده بود و اکنون فهمیده آن اشکالات درست نیست. میرزای شیرازی نیز، گاهی در مسئله‌ای نظری برخلاف انصاری داده و پس از مدتی از نظرش برگشته و انصاری را عالمی می‌دانست که نمی‌توان به راحتی از نظرش گذشت.[۲۰]

تألیفات

برجسته‌ترین آثار او، دو کتاب مکاسب و رسائل او است که محور درس‌های حوزه‌های علمیه شده‌اند. آثار او عبارتند از:

  • رساله در ارث؛
  • رساله در زکات؛
  • رساله در تقیه؛
  • رساله در تیمم؛
  • رساله در خمس؛
  • رساله در صلوة؛
  • رساله در تقلید میت؛
  • رساله در رضاع
  • رساله در خلل صلوة؛
  • حاشیه بر استصحاب قوانین؛
  • مناسک حج؛
  • حاشیه بر نجاةالعباد؛
  • حاشیه بر بغيةالطالب؛
  • کتاب طهارت؛
  • کتاب رجال؛
  • قاعدة الضرر و الضرار؛
  • رساله در قضاء عن المیت؛
  • رساله در مسئلۀ مشتق؛
  • رساله در مواسعه و مضایقه؛
  • اثبات التسامح فی ادلة السنن؛
  • رساله در قاعدة من ملک شیئا؛
  • اصول الفقه؛
  • رساله در قرعه؛
  • حاشیه بر عوائد نراقی؛
  • رسالهای بر رد قطعية الصدور بودن اخبار؛
  • کتاب المکاسب (متاجر)؛
  • فرائدالاصول (رسائل)، که پنج رساله اصولی در موضوعات، قطع، ظن، اصالة البرائه، استصحاب و تعادل و تراجیح است.[۲۱]

ویژگی‌ها

زهد

انصاری، هنگام تحصیل، از هم‌حجره‌ای خود خواست مقداری نان تهیه کند. او همراه نان مقداری حلوا، قرض کرد و آورد. انصاری از خوردن نان و حلوا خودداری کرد؛ زیرا به گفته وی، یقین نداشت تا زمان ادای آن قرض، زنده باشد.[۲۲] مرتضی انصاری، با وجود ثروت زیادی که به دستش می‌رسید، در سطح پایین‌ترین طلبه‌ها زندگی می‌کرد. او برای خرید نیازمندی‌های خود و خانواده‌اش دستور می‌داد از ارزان‌ترین چیزها استفاده شود.[۱۵]

فروتنی

مرتضی انصاری، هنگام تدریس، با وجود توان علمی بالای خود، به اشکالات پایین‌ترین شاگردانش از نظر علمی توجه می‌کرد. او سبب این توجه را این می‌دانست که گاهی برخی از افکارش را به واسطه سخن یکی از شاگردان مبتدی، باطل دیده است.[۲۳]

عرفان

به گفته سید محمدحسن جزایری و به نقل از سید جعفر ثابتی مردی نزد مرتضی انصاری آمده و تقاضای کمک کرد. انصاری به او سفارش کرد فلان مبلغ پولی را که در فلان مکان پنهان کرده، مصرف کند و اگر باز نیاز داشت به او مراجعه کند.[۲۴]

به گفته سید محمدطاهر شفیعی دزفولی، مادر وی که از خاندان انصاری بود، شبی میل به خوراک ماهی پیدا کرده بود. صبح، مرتضی انصاری به خانه او آمده، مقداری پول زیر سجاده گذاشت. وی به خادمش سپرده بود برای آن زن مقداری ماهی بخرد. مادر شفیعی دزفولی، در شگفت شده بود؛ زیرا این موضوع را فقط در ذهن گذرانده بود.[۲۵]

وفایی شاعر، در آستان امام رضا(ع) به آن امام(ع) متوسل شد تا مرشدی معنوی به او نشان دهد. به گفته وی، در حالت خاصی به او الهام شد که مرشدِ تو در نجف است. به نجف رفته و هنگامی که برای زیارت آستان امام علی(ع) از جلوی خانه سید علی شوشتری می‌گذشت، در باز شده و خادم شوشتری جلو آمده و به او گفته بود شوشتری با او کار دارد. وقتی وارد خانه شد، سید علی شوشتری به او گفت: «مرشد تو، شیخ انصاری است.»[۱۵]

سید علی شوشتری، که استاد اخلاق مرتضی انصاری بود، وقتی پیکر او را در قبر گذاشت، افسوس خورد که وی از این دنیا رفت و کسی را قابل تحمل اسرار ندانسته و اسرار را با خود برد.[۱۵] روزی که انصاری و شوشتری در راه نجف و کربلا سوار قایق بودند، مرد عربی نسبت به انصاری جسارت می‌کرد. شوشتری، از انصاری خواست چیزی در پاسخ او بگوید؛ ولی وی ساکت بوده و آن شخص نیز به اهانت خود ادامه می‌داد. نزدیک مقصد، آن مرد، سیاه شد و از دنیا رفت. شوشتری به انصاری گفت از همین می‌ترسیده و برای همین از او خواست پاسخی بدهد تا از گناه آن مرد کاسته شده و به این مجازات مبتلا نگردد.[۲۶]

در نگاه دیگران

احمد نراقی، استادِ مرتضی انصاری، او را از ۵۰ مجتهد مسلمی که دیده است، برتر دانسته و استفاده خود از مرتضی انصاری را بیشتر از استفاده انصاری از وی دانسته است.[۲۷] حبیب‌الله رشتی، او را در علم و عمل، در مرتبه پس از معصوم(ع) معرفی کرده است.[۱۹] علی کاشف الغطاء، یکی از استادان مرتضی انصاری، شنیدن هر چیزی را بزرگ‌تر از دیدن آن دانسته، مگر مرتضی انصاری، که دیدنش را بزرگ‌تر از شنیدن او دانسته است. میرزای شیرازی، از شروع غیب کبری تا دوره خود، هیچ یک از عالمان را به جامعیت انصاری در علم و ریاست و پرهیزکاری ندانسته است.[۲۸] سید عبدالهادی شیرازی، یافت شدن کسی مانند مرتضی انصاری و تألیف کتاب‌هایی مانند مکاسب و رسائلِ او را بعید شمرده است.[۲۹] به باور میرزا حسین نوری، پیشینیان به درجه انصاری نرسیده و پس از او هم نخواهند رسید.[۳۰] ملاعلی کنی، هم‌دوره مرتضی انصاری و در تهران مرجع تقلید بود، ولی از مطرح شدن مرجعیت خود جلوگیری می‌کرد، وقتی درباره این خودداری، از او سؤال کردند، گفت: «زهد مرتضی، علی را خانه‌نشین کرده است.» مراد او، این بود که انصاری به علت پاراسایی فراوان، شایستگی بیشتری برای مرجعیت عام شیعیان دارد.[۳۱] نماینده دولت انگلستان در بغداد، پس از دیدن انصاری، به خدا سوگند خورد که او عیسی بن مریم یا نایب خاص او است.[۳۲]

درگذشت

مرتضی انصاری، در ۱۸ جمادی‌الثانی 1281ق. در 67 سالگی درگذشت. بر پایه وصیت وی، سید علی شوشتری بر جسد او نماز خوانده و در یکی از حجره‌های صحن آستان امام علی(ع) دفن شد.[۳۳]

پانوشت

  1. کنگره شيخ اعظم انصاری، مرتضی انصاری، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ج اول، قم 1373 ،ص77.
  2. کنگره شيخ اعظم انصاری، مرتضی انصاری، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ج اول، قم 1373 ،ص۸.
  3. کنگره شيخ اعظم انصاری، مرتضی انصاری، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ج اول، قم 1373 ،ص۷۸.
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ کنگره شيخ اعظم انصاری، مرتضی انصاری، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ج اول، قم 1373 ،ص 83 و 84.
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ ضیاء‌‌الدین سبط الشیخ، زندگینامۀ استاد الفقهاء شیخ انصاری، کنگرۀ شیخ اعظم انصاری، چ دوم، قم 1378 ،ص85.
  6. زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص86.
  7. زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص۸۷.
  8. زندگی‌نامۀ استاد الفقهاء شیخ انصاری، ص97.
  9. ۹٫۰ ۹٫۱ زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص90.
  10. ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ زندگینامۀ استاد الفقهاء شیخ انصاری، ص98.
  11. ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ زندگینامۀ استاد الفقهاء شیخ انصاری، ص۱۰۳.
  12. زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص94.
  13. سید یوسف مدنی، مقام علمی اخلاقی شیخ اعظم انصاری، کنگرۀ شیخ اعظم انصاری، 1373ش.
  14. نگاهی به زندگی شیخ مرتضی انصاری، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۲۱، ص۱۱۳.
  15. ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ ۱۵٫۲ ۱۵٫۳ ابعاد شخصیت شیخ انصاری، ص16.
  16. نگاهی به زندگی شیخ مرتضی انصاری، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۲۱، ص۱۱۳.
  17. زندگینامۀ استاد الفقهاء، شیخ انصاری، ص109.
  18. زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص۹۷.
  19. ۱۹٫۰ ۱۹٫۱ زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص۹۸.
  20. سید موسی شبیری زنجانی، ابعاد شخصیت شیخ انصاری، کنگرۀ شیخ انصاری، 1373، ص6-10.
  21. زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص۱۶۱-۱۶۴.
  22. سید عباس حسینی کاشانی، نابغه بزرگ اسلام، کنگره شیخ انصاری، 1373، ص12.
  23. زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص109.
  24. زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص126.
  25. زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص۱۲۴-۱۲۵.
  26. ابعاد شخصیت شیخ انصاری، ص۱۷-۱۸.
  27. زندگی‌نامەه استاد الفقهاء شیخ انصاری، ص۹۹-۱۰۰.
  28. مقام علمی اخلاقی شیخ اعظم انصاری، ص9.
  29. محمدجواد طبسی، الشیخ النصاری من خلال آراء الفقهاء و العظماء و المؤلفین، کنگرۀ شیخ اعظم انصاری، 1373 ،ص18.
  30. زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص9.
  31. محمدباقر پورامینی، ملا علی کنی، مرزبان دین، مؤسسه فرهنگی دارالحدیث، 1379 ،ص68-69.
  32. سید محمدعلی موسوی جزایری، ویژگی‌های شیخ اعظم انصاری، کنگره شیخ انصاری، 1373 ،ص18؛ زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص109.
  33. زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص۱۶۹.
  1. وی هدفش را از این مسافرت‌ها چنین بیان می‌کرد: «آنچه را از علمای عراق باید ببینم، دیده‌ام و مایلم در این سفر اگر از علمای ساکن ایران شخصیت‌هایی یافت شود که ممکن باشد مورد استفاده قرار گیرد، آنها را نیز ملاقات کرده و از ایشان بهره‌مند گردم.»
  2. مرتضی انصاری و مادرش قرار شد استخاره کنند تا قرآن میان آنها داوری کند. مرتضی، قرآن را برداشته و با نیت مادر آن را گشود، پاسخ آیه ۷ سوره قصص بود که مادر حضرت موسی(ع) را دلداری می‌داد که فرزندت را به تو بازمی‌گردانیم و او را از فرستادگان قرار می‌دهیم.

منابع

این مقاله برگرفته از مقاله نگاهی به زندگی شیخ مرتضی انصاری، سید مجید حسن‌زاده، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره بیست و یکم، زمستان 1393، ص99 است.