حسین حلی: تفاوت میان نسخهها
خط ۹: | خط ۹: | ||
==زیستنامه== | ==زیستنامه== | ||
حسين، كوچكترين فرزند علی بن حسین، در سال ١٣٠٩ق. در [[نجف]] به دنيا | حسين، كوچكترين فرزند علی بن حسین، در سال ١٣٠٩ق. در [[نجف]] به دنيا آمد. وی برادری پارچهباف و پدری عالم داشت و خود در خیاطی کار میکرد. روزى وارد كتابخانه پدر شده، وی را ناراحت و افسرده در گوشهاى نشسته دید؛ وی دلیل ناراحتیاش را دیدن کتابهایی دانست که پس از او کسی نیست از آن استفاده کند. حسین، از این گفته پدر متأثر شده، همانجا آمادگى خود را براى آموختن علوم حوزوى اعلام كرد. بسيار خشنود شد و به سرعت، اسباب ورودم به حوزه را فراهم آورد و جشنى نيز به همين مناسبت در زادروز اميرمؤمنان (عليه السلام) برپا نمود و بستگان و دوستان بر اين واقعه، مرا تبريك و تهنيت گفتند و اظهار شادى و سرور كردند. اما كار به همين جا پايان نيافت؛ چون رابطه من با دروس حوزه و صرف و نحو و. . . بسيار مشكل بود. هرچه بيشتر مىخواندم، كمتر مىفهميدم. روزى پدرم از من مرفوعات و منصوبات را پرسيد و من از پاسخ درماندم؛ يعنى اين مطلب بسيار آسان را نياموخته بودم. رنگ رخساره پدر به نااميدى گراييد و با تأسف سرى تكان داد و گفت: «اينجا وقت تلف مىكنى، اگر قادر بر فهم درسها نيستى، برگرد سر كار خياطى!».<ref>حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۹۹.</ref> | ||
به ذهنم آمد وضويى بگيرم و نماز حاجتى بخوانم و از خدا گشايش در كار را طلب نمايم. پس از نماز، گريستم و به خداى تعالى عرضه داشتم: «معبود من! حال و روزم را مىبينى و ناراحتى پدرم را. نمىخواهم ايشان را بيازارم. يا بايد به تحصيل علم بپردازم يا عمامه را از سر بردارم. درسها را هيچ نمىفهمم و راضى به برداشتن عمامه هم نيستم. يا مرا بميران يا فهم و درك عنايتم كن» . تا صبح بيدار بودم و به دعا و گريه مشغول. صبح طبق معمول كتابم را برداشتم و راهى كلاس درس شدم. ناگاه احساس كردم هر چه استادم مىگويد، به راحتى مىفهمم و هيچ مطلب سختى وجود ندارد. پس خدا را به اين نعمت بزرگ ستودم و سپاس گفتم و از اينكه دعايم به اين سرعت اجابت شده بود، در شگفت ماندم».{{یادداشت|این رویداد از زبان خود حسین حلی، در میان یکی از درسهایش به شاگردان گفته شده است.}}<ref name=":6">حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۱۰۰.</ref> | |||
و از کودکی، با برادر بزرگتر خود، حسن به نشستهاى علمى و ادبى مىپرداخت. | |||
==استادان== | ==استادان== | ||
خط ۱۵۹: | خط ۱۶۳: | ||
حسین حلی، در دوره نظام [[صدام]] نیز، مستقیما در سیاست دخالت نکرده، هیچ موضع آشکار سیاسی نگرفت. اگر چه از مشورت دادن و تأیید عالمان سیاسی دریغ نمیکرد.<ref>حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۹۸.</ref> به گفته فرزند سيد على بحرالعلوم، هر گاه پدر برای مشورت در امور سیاسی نزد حسین حلی میرفت، وی آنچه درست و شرعی میدانست میگفت؛ ولی وقتی از او میخواست در معرض افکار عمومی قرار دهد، خودداری میکرد.<ref>حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۹۹.</ref> | حسین حلی، در دوره نظام [[صدام]] نیز، مستقیما در سیاست دخالت نکرده، هیچ موضع آشکار سیاسی نگرفت. اگر چه از مشورت دادن و تأیید عالمان سیاسی دریغ نمیکرد.<ref>حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۹۸.</ref> به گفته فرزند سيد على بحرالعلوم، هر گاه پدر برای مشورت در امور سیاسی نزد حسین حلی میرفت، وی آنچه درست و شرعی میدانست میگفت؛ ولی وقتی از او میخواست در معرض افکار عمومی قرار دهد، خودداری میکرد.<ref>حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۹۹.</ref> | ||
<br /> | |||
====نوگرايى==== | ====نوگرايى==== |
نسخهٔ ۲ نوامبر ۲۰۱۹، ساعت ۱۳:۲۹
این مقاله هماکنون در دست ویرایش است.
این برچسب را کاربر:Abbasahmadi1363 در تاریخ ۱۰ آبان ۱۳۹۸ برای جلوگیری از تعارض ویرایشی قرار داده است. لطفا بدون توافق با کاربر فوق برچسب را برندارید. |
تبار
حسین حلی، از خاندان عيفار،[یادداشت ۱] از قبيله طفيل، در جنوب غربى حله بود.
پدر او، على بن حسین بن حمود، برای آموختن دانش دین، به نجف رفته و در مدرسه مهديه[یادداشت ۲] ساكن شد. وى درسهای آغازین را از استادانی مانند محمد طه نجف و سيد محمدكاظم يزدى بهره برده و به گفته آقابزرگ تهرانی، به علم و پرهیزکاری شهرت یافت.[۱] او امام جماعت صحن حیدری حرم امام علی(ع) بود. على حلى، در ۷ شعبان ١٣۴۴ق. در نجف درگذشت و در همان شهر دفن شد. به روال همیشگی، اقامه جماعت در صحن حیدری به فرزند وى، حسين حلى میرسید؛ ولی نخواست و آن را به استادش ميرزاى نائينى سپرد.[۲]
زیستنامه
حسين، كوچكترين فرزند علی بن حسین، در سال ١٣٠٩ق. در نجف به دنيا آمد. وی برادری پارچهباف و پدری عالم داشت و خود در خیاطی کار میکرد. روزى وارد كتابخانه پدر شده، وی را ناراحت و افسرده در گوشهاى نشسته دید؛ وی دلیل ناراحتیاش را دیدن کتابهایی دانست که پس از او کسی نیست از آن استفاده کند. حسین، از این گفته پدر متأثر شده، همانجا آمادگى خود را براى آموختن علوم حوزوى اعلام كرد. بسيار خشنود شد و به سرعت، اسباب ورودم به حوزه را فراهم آورد و جشنى نيز به همين مناسبت در زادروز اميرمؤمنان (عليه السلام) برپا نمود و بستگان و دوستان بر اين واقعه، مرا تبريك و تهنيت گفتند و اظهار شادى و سرور كردند. اما كار به همين جا پايان نيافت؛ چون رابطه من با دروس حوزه و صرف و نحو و. . . بسيار مشكل بود. هرچه بيشتر مىخواندم، كمتر مىفهميدم. روزى پدرم از من مرفوعات و منصوبات را پرسيد و من از پاسخ درماندم؛ يعنى اين مطلب بسيار آسان را نياموخته بودم. رنگ رخساره پدر به نااميدى گراييد و با تأسف سرى تكان داد و گفت: «اينجا وقت تلف مىكنى، اگر قادر بر فهم درسها نيستى، برگرد سر كار خياطى!».[۳]
به ذهنم آمد وضويى بگيرم و نماز حاجتى بخوانم و از خدا گشايش در كار را طلب نمايم. پس از نماز، گريستم و به خداى تعالى عرضه داشتم: «معبود من! حال و روزم را مىبينى و ناراحتى پدرم را. نمىخواهم ايشان را بيازارم. يا بايد به تحصيل علم بپردازم يا عمامه را از سر بردارم. درسها را هيچ نمىفهمم و راضى به برداشتن عمامه هم نيستم. يا مرا بميران يا فهم و درك عنايتم كن» . تا صبح بيدار بودم و به دعا و گريه مشغول. صبح طبق معمول كتابم را برداشتم و راهى كلاس درس شدم. ناگاه احساس كردم هر چه استادم مىگويد، به راحتى مىفهمم و هيچ مطلب سختى وجود ندارد. پس خدا را به اين نعمت بزرگ ستودم و سپاس گفتم و از اينكه دعايم به اين سرعت اجابت شده بود، در شگفت ماندم».[یادداشت ۳][۴]
و از کودکی، با برادر بزرگتر خود، حسن به نشستهاى علمى و ادبى مىپرداخت.
استادان
نخستین استاد حسین حلی پدر او بود، پس از او از عالمان نجف مانند سيد ابوالحسن اصفهانى، آقا ضياءالدين عراقى و ميرزاى نائينى بهره برد. در این میان، رابطه او با ميرزاى نائينى صميمانهتر و نزديكتر بوده و به بخش بزرگی از درسآموزى و شاگردى حسین حلی، نزد ميرزای نائينى بود و سالها ادامه داشت. به گفته یکی از شاگردان او، میرزای نائینی برای تحریر و تهذیب درسها و پاسخ به استفتائات از شاگردش حسین حلی یاری میگرفت.[۵] یکی از خدماتی که حسین حلی به استادش کرد، برانگيختن ميرزا به تأسيس «مجلس استفتاء» بود.[۶]
انديشهها و آثار
آثار حسین حلی را مىتوان دو دسته كرد: تقريرات درس استادان بزرگ آن روز؛ آنچه شاگردان وی از درسهای فقهى و اصولى او نگاشتهاند.[۷] بر پایه فهرست مؤلفات حسین حلى، دسته نخست آثار او از اين قرار است:
آثار فقهى
الاجتهاد والتقليد
شرح عروةالوثقى (الطهاره)
شرح عروةالوثقى (الاجاره)
شرح المكاسب / شروطالعوضين
شرح المكاسب / المعاطاة
صلاة المسافر (بحث ميرزاى نائينى)
قاعدة لاتعاد (بحث نائينى)
قاعدة لاضرر
كتاب الصلاة (بحث نائينى)[۷]
آثار اصولى
تقريرات خارج الاصول (بحث سيد اصفهانى در شرح كفايةالاصول)
تقريرات خارجالاصول (بحث ميرزاى نائينى)
حاشيه على اجود التقريرات (سيد ابوالقاسم خويى)
حاشيه علىالفوائد الاصوليه (شيخ محمدعلى كاظمى)
تقريرات خارج اصول (بحث محقق عراقى)
رسالة فى تعريف علمالاصول
مباحث اصوليه متفرقه[۷]
كتابهاى مشترك
مجموعه مسائل فقهيه و اصوليه
مجموعه استفتائات (سيد ابوالقاسم اصفهانى)
مجموعه استفتائات (ميرزاى نائينى)
كشكول (مجموعهاى از حكمتها و روايات تاريخى و گزينههاى ادبى و علمى)
بر پایه گزارشی در ۱۴۲۸ق. اين آثار، همه به صورت خطى نزد فرزند وی، محمدجواد حلى، منتظر شرايطى برای چاپ بوده است. آنچه شاگردان حسين حلى از درسهاى فقه و اصول وی تقریر کردهاند، عبارتند از:
تقريرات آيتالله سيدعلى سيستانى (فقه و اصول)
تقريرات آيتالله سيد محمدسعيد حكيم (فقه و اصول)
تقريرات آيتالله سيد محمدتقى حكيم (فقه و اصول)
تقريرات آيتالله شيخ حسن سعيد (فقه)
تقريرات آيتالله شهيد سيد علاءالدين (اصول)
تقريرات آيتالله سيد عزالدين بحرالعلوم (فقه و اصول)
تقريرات آيتالله شيخ عباس نائينى (فقه و اصول)
تقريرات آيتالله شيخ جعفر نائينى (فقه)
تقريرات آيتالله شهيد ميرزاعلى غروى
تقريرات مرحوم سيد محمدحسين طهرانى لالهزارى (فقه و اصول)[۸]
از اين تقريرات، دو اثر چاپ شده است؛ نخست، كتاب «دليل عروة الوثقى»، که تقريرات حسن سعيد طهرانى از مباحث حسين حلى است. اين كتاب در دو موضوع آبها و نجاسات سامان يافته است. در آغاز تقريظ حسین حلى آمده و در مقدمه، به تاريخ تحول فقه، از ابتدا تا زمان نگارش كتاب، پرداخته شده است.[۸] اثر دوم، كتاب «بحوث فقهيه» از شهيد سيد عزالدين بحرالعلوم است. اين كتاب بحثهاى مستحدثه و جديد فقهى چون بانك، معاملات صرفى، سپردهگذارى و مانند آن و نيز بسيارى مسائل ديگر مربوط به زندگى نوين بشر در دنياى امروز را شامل مىشود.[۹]
تدریس و شاگردان
روش حسین حلی در بيان مسائل اينگونه بود كه درآغاز، چکیده انديشههاى بزرگان فن را عرضه کرده، هر يك را به بحث و مناقشه مىگذاشت و اندیشههای ضعیف و قوی را از هم جدا مىكرد. اينگونه بحث، برای طلابی که درپی عمقبخشی به دانستههای خود بودند، گیرا بود.[یادداشت ۴] برخی از شاگردان وی، او را در دقت و تحقیق کمتر از علامه حلی ندانستهاند.[۱۰] به باور برخی، حلقه درسی حسین حلی را، گروهی هر چند اندک، ولی از نخبگان حوزوی تشکیل میداد، که تحقيق، تتبع و نازكانديشى برايشان باارزش بود. شيخ به اين دسته از شاگردان خود بها داده و تقريرات روزانه آنها را به دقت مطالعه کرده و آشفتگىهای آن را، با خط خود تذكر مىداد.[۹]
میان شاگردان او، نزدیک به ۵٣ نفر شخصيتهاى سرشناس حوزه بوده و برخی از آنها به مرجعيت رسیدند. برخی از آنها عبارتند از:
سيد علاءالدين بحرالعلوم؛
سيد عزالدين بحرالعلوم؛
سيد عباس حسينى كاشانى؛
سيد عبدالرزاق موسوى مقدم؛
مصطفى نورائى.[۱۱]
دوستان
حسین حلی با دوستان خود، گروهی ۹ نفره به شرح زیر بودند:
سيد ابراهيم شبر (متوفاى ١٣٧٨)؛
حسن بهبهانى (متوفاى ١٣۶٢)؛
حسين حلى (متوفاى ١٣٩۴)؛
سيدعلى بحرالعلوم (متوفاى ١٣٨۵)؛
كاظم عليح؛
محمدجواد حجامى (متوفاى ١٣٧۶)؛
حسين جواهرى (متوفاى ١٣٨٩)؛
محمدحسين مظفر (متوفاى ١٣٨١)؛
موسى جصانى (١٣۶٠)؛
ميرعلى ابوطبيخ (متوفاى ١٣۶١).[۱۲]
پیوند این گروه که همه از اهل علم بودند، تا پیری برقرار بود. گفته شده سيد ميرعلى ابوطبيخ، یکی از دوستان وی، به بيمارى روماتيسم دچار و خانهنشين شد. دوستان بنا گذاشتند چهارشنبه هر هفته پس از پایان درسها، به همراه حسین حلى غذاى خود را در خانه سيد ميرعلى بخورند و مايه تسلاى خاطر وى شوند كه البته نشستى علمى و ادبى نيز به شمار مىآمد، همراه با بحث و بررسى پيرامون مسائل فقهى و اصولى و ادبى و بيان نكتههاى اخلاقى و پندآموز.[۱۳] افزون بر توجهی که حسین حلی نسبت به دوستان خود داشت، در رشد علمى فرزندانِ دوستان خود نیز میکوشید. فرزندان سيد على ابوطبيخ، پیشرفت علمى خود را نتیجه توجه حسين حلى دانستهاند.[۱۲]
اخلاق
برخی از ويژگىهاى او را اینگونه شمردهاند:
پارسايى و تقوا
حسین حلی را در امور مالى، دقیق و حساس شمردهاند. بر پایه گزارشی، وی هدیه یکی از ثروتمندان که مبلغ زیادی بود نپذیرفت. وقتی از علت این کار جویا شدند، دلیلش را شبهناک بودن آن مال و ترس از سوختن در آتش آن دانست.[۱۲]
حسين حلى، رابطه ويژهای با سيد محسن حكيم داشت. حسين با جايگاه علمى و اجتهادى خود، مىتوانست يكى از مراجع، پس از سيدابوالحسن اصفهانى باشد، ولی كناره گرفته و مرجعيت سيد محسن حكيم كه با حسین حلی همشاگردى بود، مستقر گرديد.[۱۴] وی با وجود اختلاف سليقه و برداشت فقاهتی با سيد محسن حكيم، او را تأييد کرد. حسین حلی، در مسئله ولايت سياسى فقيه در عصر غيبت، با سيد محسن حكيم اختلافنظر داشت، ولی آنجا كه ضرورت اقتضا مىكرد، با او همراه مىشد؛ زیرا تأييد و كمك به مرجعيت را به صلاح اسلام و مسلمانان مىدانست. در مقابل، سيد محسن حكيم نيز وی را مىستود. به گفته سيد سعيد حكيم، در اواخر عمر، فراوان جوياى حال حسین حلی بود و ديگران را به حرمتگزارى و قدرشناسى منزلت علمى او سفارش مىكرد.[۱۵]
كرامت و بخشش
به گفته یکی از شاگردان وی، یکی از خادمان حرم امام علی(ع) به همراه فردی دیگر نزد حسین حلی آمده، آن فرد خود را معرفی کرده و پاکتی پر از دینار به او داد. پس از دقایقی، همان خادم آمده و از حسین حلی خواست مقداری از پاکت را به او بدهد. او پس از پرس و جوی حسین حلی، قسم خورد نیازمند است. حسین حلی، همه پاکت را به او داد. این واقعه باعث حیرت شاگرد حسین حلی شد؛ زیرا به گفته وی، چند روز پيش از اين، دیده بود فرزند حسین حلی از پدر تقاضاى پول كرده بود تا براى خانهاش چيزى ضرورى بخرد و پدر گفته بود هيچ در بساط ندارد.[۱۲]
تواضع
حسین حلی را فردی فروتن معرفی کردهاند. محمدعلى كاظمى، يكى از شاگردان ميرزاى نائينى، از سيد على بحرالعلوم، یکی از دوستان حسین حلی خواسته بود از حسین حلی بخواهد وقتى وارد مجلس مىشود، در جايى كه بالاى مجلس برايش آماده کردهاند بنشيند و پايين مجلس، دم در ننشیند. زیرا این فروتنی او، آنها را نیز به دردسر میانداخت؛ چرا که احترام او را لازم میدانستند و نمیخواستند از او پیشتر نشسته باشند، از این رو ناچار میشدند یا از جلسه بیرون بروند یا پشت سر او قرار بگیرند.[۱۲]
سياست
نیروهای انگليس، در سال ١٣٣٢ق. (١٩١٣م) براى خارج كردن عراق از سيطره عثمانى و تسلط بر اين کشور، وارد عراق شدند. عالمان شيعه عراق، فتوای جهاد عمومی علیه نیروهای انگلیس را صادر کردند. در ۴ صفر ١٣٣٣، عدهاى از بزرگان همچون جعفر شيخ عبدالحسين و شيخ عبدالكريم جزائرى از راه بغداد حركت خود را به سوى جبهه جهاد پيش گرفته و شمار زیادی از عالمان و طلاب با آنها همراه شدند.[۱۶] حسين حلى، که در آن زمان، ۲۲ تا ۲۳ سال داشت، با مجاهدان همراهى كرد.[۱۷] وی درآغاز به عنوان سرباز وظیفه در صف سپاهیان قرار گرفت. سپس با درخواست سید محسن حکیم، که او را میان سربازان وظیفه دید، سید محمدسعید حبوبی، سردسته مجاهدان، وی را به اردوگاه مجاهدان منتقل کرد.[۱۷]
به باور حسین حلی، عالمان دینی در سیاست، در عصر غیبت جایگاهی نداشتند.[۱۸] وی با این دیدگاه، در دوره انقلاب مشروطه ایران قرار گرفت. در این دوره، دو دیدگاه درباره مشروطه بین عالمان نجف پدید آمد؛ یکی به رهبری سید محمدکاظم یزدی و دیگری محمدکاظم خراسانی.[۱۸] میرزای نائینی، نزدیکترین استاد به حسین حلی، كتاب «تنبيه الامه و تنزيه المله» را در تأیید مشروطه نگاشت. برخی احتمال دادهاند، رابطه ميان حسین حلى و ميرزاى نائينى، بر ديدگاه نائینی تأثیر گذاشته و او را از اوج مشروطهگرايى تنزل داد. نائینی در آخرين روزهاى زندگی، همه نسخههاى چاپ شده فارسى و عربى کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله را جمعآورى و از دسترس مردمان دور نگه داشت؛ بهويژه كه در ايران، مشروطهچىها، پس از روی کار آمدن، مخالفان مشروطه را آزار داده و بزرگانى مانند فضلالله نورى و باقر اصفهانى را به دار آويخته و به امورى پرداختند كه مورد تأييد اسلام نبود.[۱۹]
حسین حلی، در دوره نظام صدام نیز، مستقیما در سیاست دخالت نکرده، هیچ موضع آشکار سیاسی نگرفت. اگر چه از مشورت دادن و تأیید عالمان سیاسی دریغ نمیکرد.[۲۰] به گفته فرزند سيد على بحرالعلوم، هر گاه پدر برای مشورت در امور سیاسی نزد حسین حلی میرفت، وی آنچه درست و شرعی میدانست میگفت؛ ولی وقتی از او میخواست در معرض افکار عمومی قرار دهد، خودداری میکرد.[۲۱]
نوگرايى
شايد بتوان شيخ حسين حلى را نخستين فقيه در حوزه علميه نجف اشرف بدانيم كه با مسائل جديد و مستحدثه تعامل داشت و ديدگاه شرعى را درباره آنها جستوجو مىكرد. نيز در بحثهاى اصولى، بهويژه مباحث مربوط به «وضع» و «عرف» و «معناى حرفى» ، ديدگاههاى جديدى داشت كه شاگردانش در تقريرات خود به يادگار نهادهاند.[۴]
پژوهش
هر كس كتابهاى گوناگون كتابخانه ايشان را ببيند و حواشى و يادداشتهاى عميق و سنجيده وى بر آن كتابها را از نظر بگذراند، اعتراف خواهد كرد كه اين شخصيت بزرگ فرهنگى، جامع علوم فقه و اصول و تاريخ و ادب بوده و در هر كدام از دانشها، نظرى صائب و روشن داشته است. هر كتابى را كه مىخواند، چه از علماى شيعه و چه از اهل سنت، بر آنها حاشيه مىنوشت و براى مطالب مهم آنها، در آخر كتاب فهرستى تنظيم مىكرد تا براى خود و ديگرانى كه بعداً به آن كتابها مراجعه مىكنند، مفيد باشد.[۲۲][۴]
حقشناسى
شيخ جليلالقدر ما از نمونههاى بىمثال عصر بود كه به دنيا و زينتهاى فريبنده و غفلتآور آن پشتپا زده و جز به آنچه به كار آخرت آيد و توشهاى براى آن دنيا باشد، نمىنگريست و اهميت نمىداد. اين سيره شيخ نه براى خودنمايى و شهرتطلبى كه براى رضاى خدا و جلب معارف الهى و فضل پروردگار بود. زندگى ساده، روزى به اندازه و بىاعتنايى به مظاهر دنيايى، بهترين دليل بر اين مدعاست.[۴]
وطندوستى
افزون بر همه اين ويژگىها، مشاركت شيخ در انقلاب ضداشغالگرى در مقابل انگليس را هم بايد افزود كه تا روز وفاتش با ناگوارترين رويدادهاى عراق در آن روزگار در تعامل بود و اگرچه بنابر رأى خود، مستقيم در امور دخالت نمىكرد، اما با تمام احساس و شعور انسانى خود، با مردم مصيبتزده و دردمند عراق، همراهى داشت و در رنجهاى جانكاه آنها خود را شريك مىدانست و شنيده نشد كه ايشان در نفى و معارضه با حركات انقلابى و شورشهاى مردمى عليه چپاولگران، سخنى گفته يا اشارهاى كرده باشد.[۲۳]
مربّىگرى
شيخ حلى اصرار بسيار داشت كه تقريرات نوشته شده توسط شاگردانش را ملاحظه كند و كم و كاستىهاى آنها را گوشزد نمايد و نيز به ديگر نوشتههاى ايشان نيز اهميت خاص مىداد. روزى به خدمت ايشان رسيدم و خواستم درباره اين بخش از خطبه حضرت امير (عليه السلام) كه مىفرمايد:
«ثُمَّ يَظهَرُ صاحِبُ القيروان الغَضُّ ذُوالنَّسَبِ المَحضِ مِن سُلالَةِ ذِى البَداءِ المُسَجّى بِالزّداء» ١ برايم توضيحى بدهد. استاد، پژوهش در اين مطلب را بر عهده خودم نهاد و من پس از ساعتها جستوجوى در منابع، به اين نتيجه رسيدم كه منظور امام على (عليه السلام) جدّ فاطميين به نام «عبيدالله بن مهدى» است كه دولت فاطمىها را در مغرب و مصر تأسيس كردند. شيخ از من خواست از جهت تاريخى مطلب را پىگيرى كنم و درباره دولت فاطمىها اطلاعات عميقترى به دست آورم. ايشان همه مطالب و نوشتههاى مرا ملاحظه مىكرد و نتيجهگيرىهاى نادرستم را تصحيح مىنمود و راهنمايىهاى دقيق و بسيار مبذول مىداشت.[۲۴]
حيات پربركت شيخ حسين حليرحمه الله در چهارم شوال ١٣٩۴ق به پايان آمد و پيكر شريفش در صحن حرم اميرمؤمنان (عليه السلام) در مقبره استادش شيخ محمدحسين نائينى در حجره ششم به خاك سپرده شد.[۲۵]
پانوشت
- ↑ آقابزرگ تهرانى، طبقات اعلامالشيعه (نقباءالبشر فى القرن الرابع عشر)، القسمالرابع، ج١، ص١۴٢٣.
- ↑ جمعى از شاگردان سيد محمدحسين طهرانى، آيت نور، ج١، ص١۵٩؛ يادبود سالگرد رحلت سيد محمدحسين طهرانى، نشر انتشارات علامه طباطبايى.
- ↑ حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۹۹.
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۱۰۰.
- ↑ جعفر محبوبه، ماضىالنجف و حاضرها، ج٣، ص٢٨۴.
- ↑ به نقل از سيد محمدسعيدحكيم، از شيخ عباس، از مرحوم پدرش آيتالله ميرزاعلى نائينى، از پدرش نائينى بزرگ؛ حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۸۸.
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۹۰.
- ↑ ۸٫۰ ۸٫۱ حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۹۱.
- ↑ ۹٫۰ ۹٫۱ حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۹۲.
- ↑ آيت نور، ج١، ص١۵۸.
- ↑ حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۹۳.
- ↑ ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ ۱۲٫۲ ۱۲٫۳ ۱۲٫۴ حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۹۴ و ۹۵.
- ↑ جعفرالخليلى، هكذا عرفتهم، ج١، ص١٢ - ١۴.
- ↑ آيت نور، ج١، ص١۵٩.
- ↑ حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۸۹.
- ↑ حسنالاسدى، ثورة النجف، ص٩١، دارالحرية للطباعة، ١٩٧۵م.
- ↑ ۱۷٫۰ ۱۷٫۱ حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۹۶.
- ↑ ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۹۷.
- ↑ آيت نور، ج١، ص١۶١.
- ↑ حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۹۸.
- ↑ حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۹۹.
- ↑ ابن ابىالحديد، شرح نهجالبلاغه، ج ٧، ص۴٨.
- ↑ حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۱۰۱.
- ↑ حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۱۰۱ و ۱۰۲.
- ↑ حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۱۰۲.
- ↑ قريهاى است در ميان مقام ايوب پیامبر(ع) و حلّه كه ٢٠ دقيقه تا حلّه فاصله دارد.
- ↑ مدرسه مهدیه، در محله مشراق نجف قرار دارد. به این مدرسه، به مناسبت نام پایهگذار آن که مهدی بن علی بن جعفر کاشفالغطاء (۱۲۲۶-۱۲۸۹ق) بوده، مهدیه گفتهاند.
- ↑ این رویداد از زبان خود حسین حلی، در میان یکی از درسهایش به شاگردان گفته شده است.
- ↑ يكى از شاگردان حسین حلی، در اين باره مىگويد: هرگاه از شيخ مىخواستيم نظر خود را درباره مسئلهاى بيان كند، میگفت: «من اهل فتوا دادن نيستم. ما مسئله را در كتابهاى گوناگون بررسى مىكنيم و ديدگاه اصحاب را به نقد و مناقشه مىگذاريم و نتيجهگيرى مىكنيم.»