سید تاجالدین محمد آوی: تفاوت میان نسخهها
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
==خانواده== | ==خانواده== | ||
همسر سید تاجالدین، سیده ملکشرف، دختر رضیالدین محمد آوی بود.<ref name=":2" /> وی دارای سه فرزند به نامهای شمسالدین حسین، شرفالدین علی المرتضی و نصرت ملک بود.<ref>الاصیلی، ص۳۱۵؛ عمدة الطالب، ص۳۱۵.</ref> سید تاجالدین از طریق فرزندش شرف الدین علی المرتضی، دارای نوهای به نام رضیالدین محمد شد، که بعدها، از نقیبان [[نجف]] شده،<ref>عمدة الطالب، ص۳۱۵.</ref> دارای ثروت فراوان و فردی آبرومند بود.<ref>الفصول الفخریه، ص۱۹۰.</ref> | همسر سید تاجالدین، سیده ملکشرف، دختر رضیالدین محمد آوی بود.<ref name=":2" /> وی دارای سه فرزند به نامهای شمسالدین حسین، شرفالدین علی المرتضی و نصرت ملک بود.<ref>الاصیلی، ص۳۱۵؛ عمدة الطالب، ص۳۱۵.</ref> سید تاجالدین از طریق فرزندش شرف الدین علی المرتضی، دارای نوهای به نام رضیالدین محمد شد، که بعدها، از نقیبان [[نجف]] شده،<ref>عمدة الطالب، ص۳۱۵.</ref> دارای ثروت فراوان بوده و فردی آبرومند بود.<ref>الفصول الفخریه، ص۱۹۰.</ref> | ||
==نقش وی در تشیع اولجایتو== | ==نقش وی در تشیع اولجایتو== | ||
اولجایتو، یکی از پادشاهان [[مغول]]، مسلمان شد و برای تحقیق در فرقههای [[اسلام]]، میان عالمان آن فرقهها مناظره گذاشت. مهمترین مناظرهها میان [[شافعی|شافعیها]] و [[حنفی|حنفیها]] بود. سرانجام، مناظرهها، به جایی رسید که اولجایتو هر دو فرقه را باطل دانسته و نسبت به سزاواری اسلام دچار دودلی شد. او تصمیم گرفت درباره دیگر فرقههای اسلام نیز تحقیق کند. سید | اولجایتو، یکی از پادشاهان [[مغول]]، مسلمان شد و برای تحقیق در فرقههای [[اسلام]]، میان عالمان آن فرقهها مناظره گذاشت. مهمترین مناظرهها میان [[شافعی|شافعیها]] و [[حنفی|حنفیها]] بود. سرانجام، مناظرهها، به جایی رسید که اولجایتو هر دو فرقه را باطل دانسته و نسبت به سزاواری اسلام دچار دودلی شد. او تصمیم گرفت درباره دیگر فرقههای اسلام نیز تحقیق کند. سید تاجالدین، در آماده کردن زمینه برای حضور [[علامه حلی]]، نزد اولجایتو و در نهایت، [[شیعه]] شدن وی نقشآفرین بود.<ref>مستدرک الوسائل، ج٢، ص۴٠۶.</ref> به گفته برخی، سید تاجالدین با گروهی از بزرگان شیعه، اولجایتو را به تشیع ترغیب میکردند.<ref>تاریخ اولجایتو، ص٩٩-١٠٢.</ref> | ||
==مقام نقابت اشراف== | ==مقام نقابت اشراف== | ||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
==بیرون کردن یهود از مقام ذیالکفل== | ==بیرون کردن یهود از مقام ذیالکفل== | ||
سید تاجالدین در دوره نقابتش،<ref name=":4">الإشارات إلی معرفة الزیارات، ص۶٨.</ref> در سال ۷۱۰ق.<ref name=":5">عمدة الطالب، ص٣١٣؛ تاریخ گزیده، ص۵۴؛ تاریخ مغول در ایران، ص٢۵١ .</ref> مقبره ذیالکفل(ع) در روستای برملاحه، که پیشتر زیارتگاه [[یهودیت|یهودیان]] بود،<ref name=":4" /> از آنها گرفته و آنها را از نزدیک شدن به آن منع کرد. سید تاجالدین، در آنجا منبر و [[محراب]] ساخت و نماز جمعه و جماعت در آن اقامه کرد.<ref name=":5" /> در همین مکان، مقبره ابوالقاسم بن موسی بن جعفر(ع) نیز وجود داشت.<ref name=":4" /> | سید تاجالدین در دوره نقابتش،<ref name=":4">الإشارات إلی معرفة الزیارات، ص۶٨.</ref> در سال ۷۱۰ق.<ref name=":5">عمدة الطالب، ص٣١٣؛ تاریخ گزیده، ص۵۴؛ تاریخ مغول در ایران، ص٢۵١ .</ref> [[مشهد ذوالکفل پیامبر(ع)|مقبره ذیالکفل(ع)]] در روستای برملاحه، که پیشتر زیارتگاه [[یهودیت|یهودیان]] بود،<ref name=":4" /> از آنها گرفته و آنها را از نزدیک شدن به آن منع کرد. سید تاجالدین، در آنجا منبر و [[محراب]] ساخت و نماز جمعه و جماعت در آن اقامه کرد.<ref name=":5" />{{یادداشت|در همین مکان، مقبره ابوالقاسم بن موسی بن جعفر(ع) نیز وجود داشت.}}<ref name=":4" /> | ||
==حفر نهر تاجیه== | ==حفر نهر تاجیه== | ||
یکی از نهرهایی که در دوره سید تاجالدین، برای آبرسانی به [[نجف]] کشیده شده و تا | یکی از نهرهایی که در دوره سید تاجالدین، برای آبرسانی به [[نجف]] کشیده شده و تا قرنها بعد، وجود داشته، نهر تاجیه است. به گمانِ برخی، علت نامگذاری این نهر، با توجه به همدوره بودن حفر آن با نقابت سید تاجالدین، به دلیل انتساب آن، به سید تاجالدین بوده است.<ref>تاریخ النجف، ص٣٩۴.</ref> | ||
==شهادت== | ==شهادت== | ||
سید تاجالدین، در روز دوشنبه، ۳ ذیالحجه | سید تاجالدین، در روز دوشنبه، ۳ ذیالحجه ۷۱۱ق،<ref>تاریخ اولجایتو، ص١٣١.</ref> در کرانه [[نهر دجله|رود دجله]]، با دستهای بسته، به همراه دو فرزندش، سید شمسالدین حسین و سید شرفالدین علی، توسط گماشتگان سید جلالالدین ابراهیم بن مختار، فرزند نقیب سابق [[نجف]] به شهادت رسید. | ||
فرزندان را، پیش از پدر و جلوی چشم او اعدام کردند. میان جمعیت | فرزندان را، پیش از پدر و جلوی چشم او اعدام کردند. میان جمعیت حاضر، برخی از سادات [[عراق]]، که علت مشکلات خود را عملکرد نقیب [[عراق]]، فرزند سید تاجالدین، میدانستد و گروهی از [[ناصبی|ناصبیان]] [[حنبلی]] وجود داشتند.<ref name=":11">تاریخ حبیب السیر، ج٣، ص١٩٣.</ref> شمار افرادی که هنگام قتل او حاضر بودند، «بسیار» توصیف شده، چنان که چند تن، مجروح شدند. پس از قتل، فریاد شادی جمعیت برخواست.<ref>تحریر تاریخ وصاف، ص٢٧٨.</ref> پیکر سید تاجالدین و پسرانش، زیر ضربههای جمعیت خشمگین تکه تکه شد.<ref name=":11" /> به گفته ابن عنبه، ناصبیها بدن آنها را تکهتکه کرده و در پوشش حنبلیگری، تکههای گوشت بدن آنها را به دندان کشیده و خوردند. به گفته وی، موهای سر سید تاجالدین را نیز کندند. افراد دیگری با نام حنبلی، که هنگام اعدام آنها و یورش مردم حضور نداشتند، به سراغ جنازهها رفته، اگر گوشتی باقی نمانده بود، موهای سر و صورت آن سه را میکندند؛ زیرا در [[بغداد]]، هر تار موی صورت سید تاجالدین و فرزندانش را به یک دینار زر سرخ میخریدند. | ||
اولجایتو دستور داد، قاضی حنبلیان که گویا در این ماجرا نقش داشته، اعدام شود. ولی با پادرمیانی رشیدالدین فضلالله طبیب، | اولجایتو دستور داد، قاضی حنبلیان که گویا در این ماجرا نقش داشته، اعدام شود. ولی با پادرمیانی رشیدالدین فضلالله طبیب، به برهنه چرخاندن قاضیِ حنبلیان در محلههای بغداد، و محروم کردن حنبلیان از داشتن قاضی، بسنده کرد.<ref>عمدة الطالب، ص٣١۴؛ تاریخ الفی، ج٧، ص۴٣٧٠.</ref> برخی، قاضی حنبلیان در آن دوره را، احمد بن حامد بن عصبه (م.۷۲۱ق) دانستهاند.<ref>سید تاج الدین حسینی آوی، ص۶۱؛ رک: الوافی بالوفیات، ج۶، ص٨۵.</ref> | ||
==انگیزههای قتل== | ==انگیزههای قتل== | ||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
*'''خشم یهودیان، به علت گرفتن تولیت مقام ذیالکفل از آنها'''؛ | *'''خشم یهودیان، به علت گرفتن تولیت مقام ذیالکفل از آنها'''؛ | ||
گرفتن مقام ذیالکفل از [[یهودیت|یهودیان]]، باعث خشم | گرفتن مقام ذیالکفل از [[یهودیت|یهودیان]]، باعث خشم آنها شد. به باور برخی، زمینه قتل سید تاجالدین، توسط اقلیت یهودی، که در دربار مغول از دوره ارغون نفوذ یافته بودند، به ویژه توسط رشیدالدین فضلالله طبیب رخ داده است.<ref name=":6">سید تاجالدین حسینی آوی، ص۴۳.</ref> رشیدالدین فضلالله طبیب اصل و نسب یهودی داشته و در بزرگسالی [[اسلام|مسلمان]] شد، و به وسیله طبابت و کاردانی، در دربار اولجایتو به مقام دست یافت.<ref>تاریخ مغول در ایران، ص٢۴٨.</ref> به باور برخی، اظهار مسلمانی وی، ظاهری بوده و یهودی باقی مانده بود.<ref>سید تاجالدین حسینی آوی، ص۴۵.</ref> در مقابل، برخی او را [[شیعه]] دانستهاند.<ref>کیف رد الشیعه غزو المغول، ص٢۵۴.</ref> | ||
*'''جایگاه ویژه سید تاجالدین نزد اولجایتو'''؛ | *'''جایگاه ویژه سید تاجالدین نزد اولجایتو'''؛ | ||
به باور برخی، رشیدالدین فضلالله طبیب، به دنبال شافعی کردن اولجایتو بود، ولی ناگهان او را تحت تأثیر شخصیتهای شیعه مانند سید تاجالدین دید.<ref>سید تاج الدین حسینی آوی، ص ۴۶ و ۴۷.</ref> | به باور برخی، رشیدالدین فضلالله طبیب، به دنبال [[شافعی]] کردن اولجایتو بود، ولی ناگهان او را تحت تأثیر شخصیتهای شیعه مانند سید تاجالدین دید.<ref>سید تاج الدین حسینی آوی، ص ۴۶ و ۴۷.</ref> | ||
*'''اشتباهاتی که در اداره امور نقابت به وسیله فرزندان سید تاجالدین انجام شد'''؛ | *'''اشتباهاتی که در اداره امور نقابت به وسیله فرزندان سید تاجالدین انجام شد'''؛ | ||
سید تاجالدین، پسر خود سید شمسالدین حسین را به نقابت عراق گماشت. او از این | سید تاجالدین، پسر خود سید شمسالدین حسین را به نقابت [[عراق]] گماشت. او از این مسؤولیت، سوء استفاده کرده و به دستاندازی به مال سادات عراق پرداخت. عبارت «ستم و دستاندازیِ» پسر سید تاجالدین در منابع مخالف و موافقِ سید تاجالدین آمده است.<ref>عمدة الطالب، ص۳۱۳.</ref> برخی، سید تاجالدین را متهم به غصب ۳۰۰ هزار دینار از مال سادات و دیگر طوایف کرده<ref>تحریر تاریخ وصاف، ص٢٧٨؛ تاریخ حبیب السیر، ج٣، ص١٩٢؛ | ||
به نقل از حاشیه تاریخ گزیده، ص۶٠٨.</ref> و برخی، اتهام «تعدی بر محارم علویان» را نیز بر آن افزودهاند.<ref>به نقل از حاشیه تاریخ گزیده، ص۶٠٨.</ref> این اتهام، در دیگر منابع نیامده و به گفته برخی، نگارنده این گزارش، از اطرافیان رشیدالدین فضلالله طبیب بوده؛ از این رو، به گزارشش نمیتوان اعتماد کرد. افزون بر اینکه، منصب | به نقل از حاشیه تاریخ گزیده، ص۶٠٨.</ref> و برخی، اتهام «تعدی بر محارم علویان» را نیز بر آن افزودهاند.<ref>به نقل از حاشیه تاریخ گزیده، ص۶٠٨.</ref> این اتهام، در دیگر منابع نیامده و به گفته برخی، نگارنده این گزارش، از اطرافیان رشیدالدین فضلالله طبیب بوده؛ از این رو، به گزارشش نمیتوان اعتماد کرد. افزون بر اینکه، منصب نقابت، در نوادگان سید تاجالدین ادامه یافته؛ بنابراین، درستی این اتهام را، دور از ذهن دانستهاند.<ref>سید تاج الدین حسینی آوی، ص۵۱.</ref> | ||
وقتی شکایتهای سادات عراق، از عملکرد سید تاجالدین و فرزندانش | وقتی شکایتهای سادات عراق، از عملکرد سید تاجالدین و فرزندانش زیاد شد، رشیدالدین فضلالله طبیب، به اولجایتو پیشنهاد داد، سید تاجالدین و فرزندانش را در اختیار معترضان قرار داده، تا با آنها روبهرو شوند. او به اولجایتو اطمینان داد با این کار، شاکیان ساکت شده و به سید تاجالدین آسیبی نخواهد رسید. به گفته ابن عنبه تاریخنگار، رشیدالدین فضلالله طبیب، از چهرههای سرشناس سادات عراق، با وعده دادن منصب نقابت، سید تاجالدین را بکشند؛ بسیاری از آنها نپذیرفته و برخی برای فرار از قتل سید تاجالدین، به شهرهای دیگر گریختند. سرانجام، وی توانست سید جلالالدین ابراهیم بن مختار، فرزند نقیب سابق [[نجف]] را به قتل سید تاجالدین راضی کند.<ref>عمدة الطالب، ص٣١۴.</ref><br /> | ||
*'''همکاری سید تاجالدین با سعدالدین ساوجی.''' | *'''همکاری سید تاجالدین با سعدالدین ساوجی.''' | ||
سعدالدین ساوجی، از سال ۶۹۷ق. به دربار مغول راه یافته،<ref name=":7">وقایع السنین و الاعوام، ص٣٧١.</ref> وزیر<ref name=":8">تاریخ الفی، ج٧، ص۴٣٧٠.</ref> [[شیعه|شیعی]] بوده<ref>تعلیقة امل الآمل، ص١٢٧؛ الذریعة إلی تصانیف الشیعة، ج١١، ص١٩٨.</ref> و به علم،<ref name=":7" /> دیانت، پرهیزکاری و انفاق شناخته شده است.<ref name=":8" /> وی به اتهام توطئه علیه پادشاه مغول و فساد مالی | سعدالدین ساوجی، از سال ۶۹۷ق. به دربار [[مغول]] راه یافته،<ref name=":7">وقایع السنین و الاعوام، ص٣٧١.</ref> وزیر<ref name=":8">تاریخ الفی، ج٧، ص۴٣٧٠.</ref> [[شیعه|شیعی]] بوده<ref>تعلیقة امل الآمل، ص١٢٧؛ الذریعة إلی تصانیف الشیعة، ج١١، ص١٩٨.</ref> و به علم،<ref name=":7" /> دیانت، پرهیزکاری و انفاق شناخته شده است.<ref name=":8" /> وی به اتهام توطئه علیه پادشاه مغول و فساد مالی کلان، در سال ۷۱۱ق. کشته شد. برخی، رقابت و تیرگی روابط او با رشیدالدین فضلالله طبیب را، در کشته شدن وی مؤثر دانستهاند.<ref name=":9">تاریخ گزیده، ص۶۰۸؛ رک: تاریخ الفی، ج٧، ص۴٣٧٠.</ref> | ||
حمدالله | حمدالله مستوفی تاریخنگار، علت اصلی قتل سید تاجالدین را همکاری وی با سعدالدین ساوجی که رقیب رشیدالدین فضلالله بوده، دانسته است.<ref name=":9" /> به گفته صفدی (م.۷۶۴ق) نیز، قتل وی پس از خشم سلطان به سعدالدین ساوجی رخ داده است.{{یادداشت|قتل معه الوزیر مبارک شاه، وصاحب الدیوان المانشتری، وتاجالدین الآوی کبیر الاشراف.}}<ref>اعیان العصر، ج۴، ص۶٠۴.</ref> | ||
==انتقام== | ==انتقام== | ||
در سال ۷۱۸ق. پس از مرگ مشکوک اولجایتو، | در سال ۷۱۸ق. پس از مرگ مشکوک اولجایتو، «سید عزالدین طالب افطسی دلقندی»، از عمو زادگان سید تاجالدین، به دستور [[امیر چوپان|امیر چوپان]]، رشیدالدین فضلالله طبیب را به جرم توطئه برای قتل خان مغول کشت. ابن عنبه تاریخنگار، علت واقعی تلاش سید دلقندی برای قتل رشیدالدین فضلالله را، انتقام خون سید تاجالدین دانسته است.<ref>عمدة الطالب، ص٣١٩؛ مراقد المعارف، ج١، ص٢١٩.</ref> اینجا نیز، پیش از رشیدالدین فضلالله، پسر نوجوان وی در پیش روی او اعدام شد. برخی این را از عبرتهای تاریخ خواندهاند.<ref>نهایة الأرب، النویری، ج٣٢، ص٢٩۵.</ref> | ||
==در نگاه دیگران== | ==در نگاه دیگران== |
نسخهٔ ۲۲ دسامبر ۲۰۱۹، ساعت ۰۱:۵۶
این مقاله هماکنون در دست ویرایش است.
این برچسب را کاربر:Abbasahmadi1363 در تاریخ ۱۸ آذر ۱۳۹۸ برای جلوگیری از تعارض ویرایشی قرار داده است. لطفا بدون توافق با کاربر فوق برچسب را برندارید. |
نام و تبار
سید محمد آوی،[۱] یا آوجی[۲] معروف به تاجالدین و مکنّی به ابوالفضل، فرزند مجدالدین حسین بن علی و از نوادگان امام سجاد(ع) است. نسب کامل او عبارت است از: سید تاجالدین، ابوالفضل محمد بن مجدالدین الحسین بن علی بن زید بن الداعی بن زید بن علی بن الحسین بن الحسن التج بن ابیالحسن علی بن ابیمحمد الحسن النقیب الرئیس بن علی بن محمد بن علی بن علی بن الحسن الافطس بن علی الاصغر بن امام زین العابدین(ع).[۱]
خاندان آوی را یکی از مشهورترین خاندانهای سادات شیعه دانستهاند که به دانش و ادب شهرت داشتند.[۳] برخی از افراد سرشناس تبار سید تاجالدین محمد، عبارتند از:
- حسن افطس
- جد بزرگ او، حسن افطس، در سال ۱۴۵ق. به همراه محمد بن عبدالله حسنی معروف به نفس زکیه قیام کرده و پس از شکست وی فراری شد. منصور دوانیقی به واسطه شفاعت امام صادق(ع) از او گذشت.[۴] حسن افطس، اشتباهاتی درباره امام صادق(ع) انجام داده بود؛ با این همه، امام(ع) پیش از شهادت خود، با انگیزه نیکی به خویشان، مبلغی را به وی هدیه داد. برخی این عمل را، تأییدی بر درست بودن نسب وی از سوی امام(ع) دانستهاند.[۵]
- علی بن الحسن افطس
- علی، فرزند حسن افطس، ملقب به جزری، خزری، حوری و حریری، شاعری سخنور بوده و به شجاعت مشهور بود. وی به دست هارون عباسی به شهادت رسید.[۶]
- محمد بن محمد بن محمد آوی
- محمد بن محمد بن محمد قاضی آوی، معروف به رضیالدین،[۷] از راویان شیعه،[۸] سرشناس در پرهیزکاری، عبادت و سخنوری[۷] و از دوستان سید ابن طاووس بود. سید بن طاووس او را دارای مکاشفات دانسته است.[۹]
سید بودن وی
منابع زیادی صحت انتساب او به سادات را تأیید کردهاند.[۱۰] این انتساب، مورد تأیید بسیاری از نسبشناسان همدورهاش مانند عبیدالله واسطی (م.۷۸۷ق) نیز بوده است.[یادداشت ۱][۱۱]
برخی، مانند سید ابوالظفر محمد بن اشرف افطسی نسابه و وصاف شیرازی نویسنده تاریخ وصاف، انتساب او را به سادات نفی کردهاند. ابن عنبه (م.۸۲۸ق)، گفته آنان را رد کرده و نسب سید تاجالدین را صحیح السند دانسته است.[۱۲]
به گفته برخی، اولجایتو حاضر نبود به خاطر انتساب سید تاجالدین به حضرت محمد(ص)، فرمان قتلش را صادر کند. رشیدالدین فضلالله طبیب، با ترفندی، شجرهنامه سید تاجالدین را گرفته و با دستکاری آن وانمود کرد این شجرهنامه جعلی است. الجایتو قانع شده و به ریختن خون او راضی شد.[یادداشت ۲][۱۳] برخی، دلیل تشکیک بعضی از منابع را در سید بودن سید تاجالدین، به علت همین ماجرا دانستهاند.[۱۴]
محل تولد
سید تاجالدین محمد، در شهر آوه به دنیا آمد. آبه یا آوه، نزدیک شهر ساوه بوده[۱۵] و همزمان با قم، سکونتگاه شیعیان عرب، در سده نخست قمری بود.[۱۶] شمار سادات[۱۷] و شیعیان در این شهر زیاد شده و برایشان نقیب تعیین شد.[۱۸] نخستین فرد از تبار سید تاجالدین محمد، که به این شهر هجرت کرد، محمد بن علی بن علی بن حسن افطس بود.[۱۹]
به گزارش برخی، تولد وی در کوفه بوده است.[۲۰]
تحصیلات
او در نوجوانی به حوزه علمیه نجف رفته، به یادگیری درسهای دینی و فراگیری مهارت سخنوری پرداخت. او از عالمان و سخنوران سرشناس دوره خود شد.[۲۰]
خانواده
همسر سید تاجالدین، سیده ملکشرف، دختر رضیالدین محمد آوی بود.[۲۰] وی دارای سه فرزند به نامهای شمسالدین حسین، شرفالدین علی المرتضی و نصرت ملک بود.[۲۱] سید تاجالدین از طریق فرزندش شرف الدین علی المرتضی، دارای نوهای به نام رضیالدین محمد شد، که بعدها، از نقیبان نجف شده،[۲۲] دارای ثروت فراوان بوده و فردی آبرومند بود.[۲۳]
نقش وی در تشیع اولجایتو
اولجایتو، یکی از پادشاهان مغول، مسلمان شد و برای تحقیق در فرقههای اسلام، میان عالمان آن فرقهها مناظره گذاشت. مهمترین مناظرهها میان شافعیها و حنفیها بود. سرانجام، مناظرهها، به جایی رسید که اولجایتو هر دو فرقه را باطل دانسته و نسبت به سزاواری اسلام دچار دودلی شد. او تصمیم گرفت درباره دیگر فرقههای اسلام نیز تحقیق کند. سید تاجالدین، در آماده کردن زمینه برای حضور علامه حلی، نزد اولجایتو و در نهایت، شیعه شدن وی نقشآفرین بود.[۲۴] به گفته برخی، سید تاجالدین با گروهی از بزرگان شیعه، اولجایتو را به تشیع ترغیب میکردند.[۲۵]
مقام نقابت اشراف
پس از شیعه شدن اولجایتو، سید تاجالدین به مقام نقیب النقبای قلمرو حکومت اولجایتو،[یادداشت ۳] منصوب شد.[۲۶] در آن دوره، به کسی که از طرف حکومت عهدهدار ریاست، ولایت، هدایت و تأدیب قوم خود بوده و مسئولیت قضاوت، سرپرستی امور حسبه، اوقاف، نذورات، مستمری آنان و ثبت انسابشان را نیز بر عهده داشت، «نقیب» میگفتند.[۲۷] «نقیب النقبا»، کسی بود که سرپرستی نقیبان همه خاندانهای عباسی و طالبی را در مملکت ایلخانی عهدهدار بود.[یادداشت ۴][۲۸] سید تاجالدین، در این منصب وظیفه داشت، درستی گفته کسانی را که خود را از اعقاب امام علی(ع) میشمردند، بررسی کند، اوقاف را اداره نماید، و همچنین منافع جامعه شیعیان اثنی عشری را در برابر تشکیلات دولتی حفظ کند.[۲۹][یادداشت ۵][۲۸]
بیرون کردن یهود از مقام ذیالکفل
سید تاجالدین در دوره نقابتش،[۳۰] در سال ۷۱۰ق.[۳۱] مقبره ذیالکفل(ع) در روستای برملاحه، که پیشتر زیارتگاه یهودیان بود،[۳۰] از آنها گرفته و آنها را از نزدیک شدن به آن منع کرد. سید تاجالدین، در آنجا منبر و محراب ساخت و نماز جمعه و جماعت در آن اقامه کرد.[۳۱][یادداشت ۶][۳۰]
حفر نهر تاجیه
یکی از نهرهایی که در دوره سید تاجالدین، برای آبرسانی به نجف کشیده شده و تا قرنها بعد، وجود داشته، نهر تاجیه است. به گمانِ برخی، علت نامگذاری این نهر، با توجه به همدوره بودن حفر آن با نقابت سید تاجالدین، به دلیل انتساب آن، به سید تاجالدین بوده است.[۳۲]
شهادت
سید تاجالدین، در روز دوشنبه، ۳ ذیالحجه ۷۱۱ق،[۳۳] در کرانه رود دجله، با دستهای بسته، به همراه دو فرزندش، سید شمسالدین حسین و سید شرفالدین علی، توسط گماشتگان سید جلالالدین ابراهیم بن مختار، فرزند نقیب سابق نجف به شهادت رسید.
فرزندان را، پیش از پدر و جلوی چشم او اعدام کردند. میان جمعیت حاضر، برخی از سادات عراق، که علت مشکلات خود را عملکرد نقیب عراق، فرزند سید تاجالدین، میدانستد و گروهی از ناصبیان حنبلی وجود داشتند.[۳۴] شمار افرادی که هنگام قتل او حاضر بودند، «بسیار» توصیف شده، چنان که چند تن، مجروح شدند. پس از قتل، فریاد شادی جمعیت برخواست.[۳۵] پیکر سید تاجالدین و پسرانش، زیر ضربههای جمعیت خشمگین تکه تکه شد.[۳۴] به گفته ابن عنبه، ناصبیها بدن آنها را تکهتکه کرده و در پوشش حنبلیگری، تکههای گوشت بدن آنها را به دندان کشیده و خوردند. به گفته وی، موهای سر سید تاجالدین را نیز کندند. افراد دیگری با نام حنبلی، که هنگام اعدام آنها و یورش مردم حضور نداشتند، به سراغ جنازهها رفته، اگر گوشتی باقی نمانده بود، موهای سر و صورت آن سه را میکندند؛ زیرا در بغداد، هر تار موی صورت سید تاجالدین و فرزندانش را به یک دینار زر سرخ میخریدند.
اولجایتو دستور داد، قاضی حنبلیان که گویا در این ماجرا نقش داشته، اعدام شود. ولی با پادرمیانی رشیدالدین فضلالله طبیب، به برهنه چرخاندن قاضیِ حنبلیان در محلههای بغداد، و محروم کردن حنبلیان از داشتن قاضی، بسنده کرد.[۳۶] برخی، قاضی حنبلیان در آن دوره را، احمد بن حامد بن عصبه (م.۷۲۱ق) دانستهاند.[۳۷]
انگیزههای قتل
- خشم یهودیان، به علت گرفتن تولیت مقام ذیالکفل از آنها؛
گرفتن مقام ذیالکفل از یهودیان، باعث خشم آنها شد. به باور برخی، زمینه قتل سید تاجالدین، توسط اقلیت یهودی، که در دربار مغول از دوره ارغون نفوذ یافته بودند، به ویژه توسط رشیدالدین فضلالله طبیب رخ داده است.[۳۸] رشیدالدین فضلالله طبیب اصل و نسب یهودی داشته و در بزرگسالی مسلمان شد، و به وسیله طبابت و کاردانی، در دربار اولجایتو به مقام دست یافت.[۳۹] به باور برخی، اظهار مسلمانی وی، ظاهری بوده و یهودی باقی مانده بود.[۴۰] در مقابل، برخی او را شیعه دانستهاند.[۴۱]
- جایگاه ویژه سید تاجالدین نزد اولجایتو؛
به باور برخی، رشیدالدین فضلالله طبیب، به دنبال شافعی کردن اولجایتو بود، ولی ناگهان او را تحت تأثیر شخصیتهای شیعه مانند سید تاجالدین دید.[۴۲]
- اشتباهاتی که در اداره امور نقابت به وسیله فرزندان سید تاجالدین انجام شد؛
سید تاجالدین، پسر خود سید شمسالدین حسین را به نقابت عراق گماشت. او از این مسؤولیت، سوء استفاده کرده و به دستاندازی به مال سادات عراق پرداخت. عبارت «ستم و دستاندازیِ» پسر سید تاجالدین در منابع مخالف و موافقِ سید تاجالدین آمده است.[۴۳] برخی، سید تاجالدین را متهم به غصب ۳۰۰ هزار دینار از مال سادات و دیگر طوایف کرده[۴۴] و برخی، اتهام «تعدی بر محارم علویان» را نیز بر آن افزودهاند.[۴۵] این اتهام، در دیگر منابع نیامده و به گفته برخی، نگارنده این گزارش، از اطرافیان رشیدالدین فضلالله طبیب بوده؛ از این رو، به گزارشش نمیتوان اعتماد کرد. افزون بر اینکه، منصب نقابت، در نوادگان سید تاجالدین ادامه یافته؛ بنابراین، درستی این اتهام را، دور از ذهن دانستهاند.[۴۶]
وقتی شکایتهای سادات عراق، از عملکرد سید تاجالدین و فرزندانش زیاد شد، رشیدالدین فضلالله طبیب، به اولجایتو پیشنهاد داد، سید تاجالدین و فرزندانش را در اختیار معترضان قرار داده، تا با آنها روبهرو شوند. او به اولجایتو اطمینان داد با این کار، شاکیان ساکت شده و به سید تاجالدین آسیبی نخواهد رسید. به گفته ابن عنبه تاریخنگار، رشیدالدین فضلالله طبیب، از چهرههای سرشناس سادات عراق، با وعده دادن منصب نقابت، سید تاجالدین را بکشند؛ بسیاری از آنها نپذیرفته و برخی برای فرار از قتل سید تاجالدین، به شهرهای دیگر گریختند. سرانجام، وی توانست سید جلالالدین ابراهیم بن مختار، فرزند نقیب سابق نجف را به قتل سید تاجالدین راضی کند.[۴۷]
- همکاری سید تاجالدین با سعدالدین ساوجی.
سعدالدین ساوجی، از سال ۶۹۷ق. به دربار مغول راه یافته،[۴۸] وزیر[۴۹] شیعی بوده[۵۰] و به علم،[۴۸] دیانت، پرهیزکاری و انفاق شناخته شده است.[۴۹] وی به اتهام توطئه علیه پادشاه مغول و فساد مالی کلان، در سال ۷۱۱ق. کشته شد. برخی، رقابت و تیرگی روابط او با رشیدالدین فضلالله طبیب را، در کشته شدن وی مؤثر دانستهاند.[۵۱]
حمدالله مستوفی تاریخنگار، علت اصلی قتل سید تاجالدین را همکاری وی با سعدالدین ساوجی که رقیب رشیدالدین فضلالله بوده، دانسته است.[۵۱] به گفته صفدی (م.۷۶۴ق) نیز، قتل وی پس از خشم سلطان به سعدالدین ساوجی رخ داده است.[یادداشت ۷][۵۲]
انتقام
در سال ۷۱۸ق. پس از مرگ مشکوک اولجایتو، «سید عزالدین طالب افطسی دلقندی»، از عمو زادگان سید تاجالدین، به دستور امیر چوپان، رشیدالدین فضلالله طبیب را به جرم توطئه برای قتل خان مغول کشت. ابن عنبه تاریخنگار، علت واقعی تلاش سید دلقندی برای قتل رشیدالدین فضلالله را، انتقام خون سید تاجالدین دانسته است.[۵۳] اینجا نیز، پیش از رشیدالدین فضلالله، پسر نوجوان وی در پیش روی او اعدام شد. برخی این را از عبرتهای تاریخ خواندهاند.[۵۴]
در نگاه دیگران
ابن طقطقی، که همدوره سید تاجالدین بوده، او را سید بزرگ، پرهیزکار، جلیلالقدر، بزرگوار و از سرشناسان نجف دانسته است.[۲۰] عبدالحسین امینی، او را از چهرههای سرشناس تشیع، علم و ادب دانسته، که در روزگار خود، پیشوای شیعه شمرده میشد.[۳]
پانوشت
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ تاریخ النجف الاشرف، ج۲، ص۲۱۴.
- ↑ تاریخ اولجایتو، ص ٩٩- ١٠٢؛ تاریخ گزیده، ص۶٠٨.
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ شهداء الفضیلة، ص۶۷.
- ↑ سر السلسلة العلویة، ص۱۱۹؛ عمدة الطالب،ص۳۱۱.
- ↑ بحر الانساب واسطی، ج۱، ص۳۳۴؛ عمدة الطالب، ص۳۱۱؛ المجدی، ابن الصوفی، ص۴۱۷.
- ↑ عمدة الطالب، ص۳۱۲.
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ الاصیلی، ص۳۱۴.
- ↑ فتح الأبواب، ص۲۷۲؛ نجم الثاقب، ج۲، ص۵۴۳؛ منتهی الآمال، ج۲، ص۱۲۴۵.
- ↑ مهج الدعوات و منهج العبادات، ص۳۳۹؛ بحار الانوار، ج۵۳، ص۲۲۱.
- ↑ تاریخ النجف الاشرف، ج۲، ص۲۱۴؛ شهداء الفضیلة، ص۶۷.
- ↑ بحرالانساب واسطی، ج٢، ص٣٣۵.
- ↑ الفصول الفخریه، ص١٨٩.
- ↑ تاریخ اولجایتو، ص١٣٢.
- ↑ سید تاج الدین حسینی آوی، ص۵۶.
- ↑ معجم البلدان، ج۳، ص۱۷۹.
- ↑ تاریخ قم، ص۶۳۶.
- ↑ منتقلة الطالبیة، ص۳۶۱؛ تاریخ قم، ص۲۲۰.
- ↑ تاریخ قم، ص۲۲۴.
- ↑ تاریخ قم، ص۲۳۰.
- ↑ ۲۰٫۰ ۲۰٫۱ ۲۰٫۲ ۲۰٫۳ الاصیلی، ص۳۱۵.
- ↑ الاصیلی، ص۳۱۵؛ عمدة الطالب، ص۳۱۵.
- ↑ عمدة الطالب، ص۳۱۵.
- ↑ الفصول الفخریه، ص۱۹۰.
- ↑ مستدرک الوسائل، ج٢، ص۴٠۶.
- ↑ تاریخ اولجایتو، ص٩٩-١٠٢.
- ↑ بحر الانساب، ج١، ص٣٣۶؛ عمدة الطالب، ص٣١٣.
- ↑ دیوان نقابت، ص۴۴.
- ↑ ۲۸٫۰ ۲۸٫۱ دیوان نقابت، ص١۴۴.
- ↑ تاریخ مغول در ایران، ص٢۴۶.
- ↑ ۳۰٫۰ ۳۰٫۱ ۳۰٫۲ الإشارات إلی معرفة الزیارات، ص۶٨.
- ↑ ۳۱٫۰ ۳۱٫۱ عمدة الطالب، ص٣١٣؛ تاریخ گزیده، ص۵۴؛ تاریخ مغول در ایران، ص٢۵١ .
- ↑ تاریخ النجف، ص٣٩۴.
- ↑ تاریخ اولجایتو، ص١٣١.
- ↑ ۳۴٫۰ ۳۴٫۱ تاریخ حبیب السیر، ج٣، ص١٩٣.
- ↑ تحریر تاریخ وصاف، ص٢٧٨.
- ↑ عمدة الطالب، ص٣١۴؛ تاریخ الفی، ج٧، ص۴٣٧٠.
- ↑ سید تاج الدین حسینی آوی، ص۶۱؛ رک: الوافی بالوفیات، ج۶، ص٨۵.
- ↑ سید تاجالدین حسینی آوی، ص۴۳.
- ↑ تاریخ مغول در ایران، ص٢۴٨.
- ↑ سید تاجالدین حسینی آوی، ص۴۵.
- ↑ کیف رد الشیعه غزو المغول، ص٢۵۴.
- ↑ سید تاج الدین حسینی آوی، ص ۴۶ و ۴۷.
- ↑ عمدة الطالب، ص۳۱۳.
- ↑ تحریر تاریخ وصاف، ص٢٧٨؛ تاریخ حبیب السیر، ج٣، ص١٩٢؛ به نقل از حاشیه تاریخ گزیده، ص۶٠٨.
- ↑ به نقل از حاشیه تاریخ گزیده، ص۶٠٨.
- ↑ سید تاج الدین حسینی آوی، ص۵۱.
- ↑ عمدة الطالب، ص٣١۴.
- ↑ ۴۸٫۰ ۴۸٫۱ وقایع السنین و الاعوام، ص٣٧١.
- ↑ ۴۹٫۰ ۴۹٫۱ تاریخ الفی، ج٧، ص۴٣٧٠.
- ↑ تعلیقة امل الآمل، ص١٢٧؛ الذریعة إلی تصانیف الشیعة، ج١١، ص١٩٨.
- ↑ ۵۱٫۰ ۵۱٫۱ تاریخ گزیده، ص۶۰۸؛ رک: تاریخ الفی، ج٧، ص۴٣٧٠.
- ↑ اعیان العصر، ج۴، ص۶٠۴.
- ↑ عمدة الطالب، ص٣١٩؛ مراقد المعارف، ج١، ص٢١٩.
- ↑ نهایة الأرب، النویری، ج٣٢، ص٢٩۵.
- ↑ وی میگوید: «و من بنی زید ابن الداعی السید الجلیل الشهید تاجالدین ابوالفضل محمد بن مجدالدین حسین».
- ↑ در تاریخ اولجایتو آمده است: «پادشاه فرمود که سادات را چگونه و به کدام رخصت کشم؟ رشید گفت: من درست و روشن کنم که او علوی نیست. در اثنای مناظره به آوجی میگوید: که به علویت تو که گواهی میدهد؟ گفت این نسبنامه. ازو بستد که در شب مطالعه کنم. و به خانه نام او از کاغذ کشط کرد و هم نام او باز جای نوشت. و بامداد آن کاغذ به پادشاه عرض کرد که اینک نسبنامه او! نام کسی را از اینجا کشط کرده است و نام خود باز جای نوشته. سلطان اعجاب و شگفتی نمود و علویگری او به دروغ تعیین کرد و به خون او رخصت داد.»
- ↑ قلمرو وی، سرزمین گستردهای از عراق، فارس و اصفهان گرفته تا خراسان، ری و سایر ممالک بود.
- ↑ نقیب باید از خاندانی جلیل، شناخته شده، دارای علم، فضل، ادب و آگاه به دانش حساب، توانا در مدیریت، انضباط و روابط سیاسی اجتماعی میان مقامهای اداری دربار، خبره در دانش انساب، مقبول، مطاع در میان قوم خود، آراسته به فضایل اخلاقی، عدالت، تقوا، آگاه به فقاهت، قواعد اجتهاد و امور حسبه میبود.
- ↑ سازمانهایی که با این حکم زیر نظر سید تاجالدین اداره میشد، عبارت بودند از: تشکیلات نقیبان شهرها و مناطق و خاندانهای مختلف و خلیفه، نائب، وزیر، باب، حاجب، کاتب، خازن، وکیل، وصی، خادم، عامل (کارگزار)، عین (مامور جمع آوری اطلاعات)، نسابه (متخصصان علم نسب)؛ لازم به ذکر است که ساختمان اداری مخصوص به نام بیت النقابه وجود داشت که دیوان نقابت را در خود جای میداد.
- ↑ در همین مکان، مقبره ابوالقاسم بن موسی بن جعفر(ع) نیز وجود داشت.
- ↑ قتل معه الوزیر مبارک شاه، وصاحب الدیوان المانشتری، وتاجالدین الآوی کبیر الاشراف.
منابع
- الإشارات إلی معرفة الزیارات هروی، علی بن ابو بکر، قاهره، ۱۴۲۳ق.
- الاصیلی فی انساب الطالبیین، صفیالدین محمدبن تاجالدین علی (ابن طقطقی)، تحقیق سید مهدی رجائی، کتابخانه آیتالله نجفی مرعشی، قم، ۱۳۹۰ش.
- بحر الانساب المسمی الثبت المصان بذکر سلاله سید ولد عدنان، تحقیق و تعلیق و تصحیح السید حسین ابوسعیده، مکتبة ابوسعیدة الوثاقئیه العامة فی النجف الاشرف، مؤسسة البلاغ، بیروت ۱۴۳۳ق.
- بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، بیروت، ۱۴۰۳ق.
- تاریخ الفی، قاضی احمد تتوی، آصف خان قزوینی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، ۱۳۸۲ش.
- تاریخ اولجایتو، ابوالقاسم عبدالله بن محمد القاشانی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۴ش.
- تاریخ حبیب السیر، غیاث الدین بن همام الدین خواند میر، خیام، تهران، ۱۳۸۰ش.
- تاریخ قم، حسن بن محمد قمی، کتابخانه حضرت آیتالله العظمی مرعشی نجفی، قم، ۱۳۸۵ش. و توس، تهران، ۱۳۶۱ش.
- تاریخ گزیده، حمدالله مستوفی، امیر کبیر، تهران، ۱۳۶۴ش.
- تاریخ مغول در ایران، برتولد اشپولر، ترجمه محمود میرآفتاب، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۶ش.
- تاریخ النجف الاشرف، محمدحسین بن علی بن محمد حرزالدین، تصحیح عبدالرزاق محمدحسین حرزالدین، نگارش، قم، ۱۴۲۷ق.
- تاریخ النجف المعروف بالیتیمة الغرویة و التحفة النجفیة فی الارض المبارکة الزکیة، حسین براقی، دار المؤرخ العربی، بیروت، ۲۰۰۹م.
- دیوان نقابت، پژوهشی درباره پیدایش و گسترش اولیه تشکیلات سرپرستی سادات، محمدهادی خالقی، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، قم، ۱۳۸۷ش.
- سر السلسلة العلویة فی انساب السادة العلویة، الشیخ ابینصر سهل بن عبدالله البخاری (من اعلام القرن الرابع)، تحقیق سید مهدی رجایی، مکتبة سماحة آیةالله العظمی مرعشی النجفی، قم، ۱۴۳۲ق.
- عمدة الطالب الصغری، جمال الدین احمد بن علی الحسنی الداودی (ابن عنبه)، تحقیق سید مهدی رجایی، کتابخانه حضرت آیةالعظمی مرعشی نجفی، قم، ۱۴۳۰ق.
- عمدة الطالب فی انساب آل ابیطالب، ابن عنبه حسنی، انصاریان، قم، ۱۴۱۷ق.
- فتح الابواب بین ذوی الالباب و بین ربّ الارباب، علی بن موسی بن طاووس (ابنطاووس)، قم، ۱۴۰۹ق.
- الفصول الفخریه، جمال الدین احمد بن عنبه، به اهتمام میرجلال الدین حسینی ارموی، چاپخانه دانشگاه تهران، ۱۳۴۶ش.
- کیف رد الشیعه غزو المغول، شیخ علی کورانی عاملی، مرکز العلامه الحلی الثقافی، حلّه، ۱۴۲۶ق.
- المجدی فی انساب الطالبیین، ابن صوفی نسابه، مکتبة آیةالله المرعشی النجفی، قم، ۱۴۲۲ق.
- مراقد المعارف، محمد حرزالدین، قم، ۱۳۷۱ش.
- مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، حسین بن محمد تقی نوری، قم، ۱۴۰۸ق.
- معجم البلدان، یاقوت بن عبدالله (یاقوت حموی)، دار صادر، یاقوت بن عبدالله، ۱۹۹۵م.
- مهج الدعوات و منهج العبادات، علی بن موسی بن طاووس (ابن طاووس)، قم، ۱۴۱۱ق.
- نجم الثاقب فی أحوال الإمام الغائب، محدث نوری، ناشر مسجد جمکران، قم، ۱۳۸۴ق.
- نهایة الارب فی فنون الادب، شهاب الدین احمد بن عبدالوهاب النویری، قاهرة، ۱۴۲۳ق.
- الوافی بالوفیات، صلاح الدین خلیل بن ایبک بن عبد الله الصفدی، احمد الارناؤوط وترکی مصطفی، دار احیاء التراث، بیروت، ۱۴۲۰ق، ۲۰۰۰م.