حج جاهلی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''حج جاهلی'''، مراسم عبادی زیارت [[کعبه]] در دوره [[جاهلیت|جاهلی]] است، که زمان آن ماه ذی حجه یا شهر الحج | '''حج جاهلی'''، مراسم عبادی زیارت [[کعبه]] در دوره [[جاهلیت|جاهلی]] است، که زمان آن ماه ذی حجه یا شهر الحج بوده است. | ||
==واژه== | ==واژه== |
نسخهٔ ۲۲ فوریهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۵:۴۰
حج جاهلی، مراسم عبادی زیارت کعبه در دوره جاهلی است، که زمان آن ماه ذی حجه یا شهر الحج بوده است.
واژه
واژه حج از واژگان قدیم سامی است و شکلهای مختلفی از آن در نوشتههای اقوام و ملتهای مختلف سامی وارد شده است.[۱] این واژه در عربی به معنای آمدن و قصد کردنی است که بسیار و پی درپی صورت گیرد[۲] و از همین رو به حج خانه خدا اطلاق شده که هر ساله انجام میگیرد.[۳]
اصطلاح حج اگرچه در حال حاضر منحصر به زیارت کعبه در مکه است، اما در دوره جاهلی که اصطلاحی است به دوره پیش از اسلام جزیره العرب اطلاق میگردد (جاهلیت) علاوه بر زیارت خانه کعبه مصادیقی غیر از آن داشته و بهطور عام در مورد زیارت خانه خدایان به کار میرفت. این خانهها دارای پردهدار و متولی بوده، در آنها قربانی و طواف نیز انجام میشد[۴]؛ مانند حج «بیتُ اللات»، «بیت العُزی»، «بیت مَناة»، «بیت ذی الخَلْصة»، «بیت نَجران» و سایر خانههای مقدس جاهلی.[۵] هر قبیلهای حج خانهای را که مقدس میشمردند، به جا میآورد و بتشان را در آن قرار داده، زیارتش میکردند و مراسم ویژه قربانی طواف و تلبیه به جا میآوردند.[۶]
از میان همه حجها، حج «کعبه» به دلیل تجمع تدریجی بتها در آن اهمیت ویژهای نزد قبایل پیدا کرد.[۷] طبق روایت مورخان، شخصی به نام «عمرو بن لُحی» بتهای زیادی را از مکانهای مختلف شبه جزیره و پیرامون آن به مکه آورده و در کعبه نصب کرده و با این کار قبایل مختلف به حج مکه ترغیب شدند و کعبه بزرگترین تجمعگاه بتها شد.[۸] افزون بر این بازارهای موسمی همچون «ذی المَجاز»، «المَجَنة» و «عُکاظ» و مجالس ادبی در کنار کعبه در ایام حج برپا میشد.[۹] هنگام فرا رسیدن موسم حج از سراسر مناطق شبه جزیره، شام و عراق، مردم با آیینهای متفاوتی همچون مشرک، حنیفی، یهودی و مسیحی با اهداف و انگیزههای مختلف عبادی یا تجاری یا فرهنگی به مکه میرفتند؛ برخی برای زیارت کعبه و ادای مناسک حج، برخی برای تجارت، برخی برای مفاخرت، خطابه و شعر خوانی، برخی برای تبلیغ دینی و برخی نیز برای حل مشکلاتی که جز در شرایطی به مانند شرایط ایام حج قابل حل نبود.[۱۰] بدین ترتیب کعبه نزد عامه جاهلیان مقام و منزلت ویژهای یافت و حتی به بیت الحرام سوگند یاد میشد؛ اما معدودی از عربها بودند که نه برای حرم و نه برای ماههای حرام حرمت قایل نبودند؛ از جمله: قبایل «خَثْعم»، «طَی» و خاندانهایی از «قُضاعه» و «یشْکُر».[۱۱]
انجام مراسم حج بر اساس آداب و مناسک مخصوصی و البته نه الزاماً یکسان نزد سایر قبایل صورت میگرفت و آنان علاوه بر مناسک مشترک و یکسان، برخی آداب ویژه و متناسب با قبیله و بت خود را نیز داشتند و بهطور معمول «قریش» مناسک ویژه خود را داشت و سایر قبایل نیز مراسم ویژه خود را دشتند. با ظهور اسلام حج با تعدیلات و تغییراتی روبرو شد و به آیین یکسان و مشترکی بین همه مسلمانان تبدیل شد.[۱۲]
زمانهای حج
موسم برگزاری حج در روزگار جاهلیت زمان ویژهای داشته و ماه مخصوص حج از سایر ماهها با نام «ذی حجه» یا «شهر الحج» متمایز میشد. این نامگذاری قدیمی از زمان جاهلی تاکنون معروف است و در حال حاضر نیز در تقویم هجری از آن استفاده میشود.[۱۳] در قرآن از ماههای مخصوص حج به«اَشْهُر معلومات» (البقره ۲/ ۱۹۷) یاد شده که شامل شوال، ذی قعده و ذی حجه شده و در دوره جاهلی نیزمعلوم بودند (← اشهر معلومات). هر کس قصد تجارت داشت برای تجارت به بازارهای تجاری (عکاظ، مجنه، ذوالمجاز) میرفت تا ماه ذی حجه آغاز شود و به مناسک حج مشغول گردد و هرکس اهل تجارت نبود در زمان مناسب به قصد حج حرکت میکرد.[۱۴] هر چند با اطمینان نمیتوان گفت «ذی حجه» روزگار جاهلی همان «ذی حجه» معروف زمان ماست و از سوی دیگر این احتمال میرود که حج شمالیها و جنوبیهای جزیرة العرب در زمانی متفاوت از حج اهل مکه برگزار میشده و منطبق با «ذی حجه» نبوده باشد.[۱۵]
لباس حج
حج جاهلی با لباس ویژهای انجام میگرفت و شبیه لباس «احرام» در حج اسلام بود که از دو قطعه به رنگ سپید تشکیل شده و در میان غیر عرب هم رایج بود و شبیه لباس روحانیانی است که در معابد خدمت میکردند.[۱۶] مردم جاهلی همگی به هنگام طواف لباس احرام نمیپوشیدند و از این جهت به سه دسته «حُمس»، «حُله» و «طِلس» تقسیم میشدند.
اهل حمس کسانی بودند که با لباس احرام طواف میکردند.[۱۷] آنان قریش و تعدادی از قبایل دیگر بودند که همگی در مکه و پیرامون آن فرود آمده بودند و در نامشان اختلاف است.[۱۸] حمس در لغت به معنای شدت دینداری است و این قبایل به دلیل دینداری شدید و شجاعتشان به این نام خوانده میشدند.[۱۹]
اهل حله گروهی از عربهای شمال بودند که برای طواف از اهل حمس لباس میگرفتند و اگر نمییافتند، عریان طواف میکردند.[۲۰] آنان معتقد بودند با افکندن لباسهایشان گناهانشان را به همراه لباس به دور افکندهاند.[۲۱] لباسی را که دور میافکندند «اللَقْی» به معنای افکنده شده نامیده میشد.[۲۲] این عادت جاهلی بر اهل حله واجب بود و کسی نباید از آن تخلف میکرد و حتی زنان نیز اگر از حله بودند، ملزم به اجرای این قاعده میشدند.[۲۳]
اهل طلس شامل قبایل یمن میشد که با لباس معمولی خود طواف میکردند و در دوره حج از غذاهای حیوانی دست کشیده و به گیاهخواری میپرداختند و نیز در مناسک حج با دیگران تفاوتهایی داشته و به عرفات نمیرفتند.[۲۴]
عادات جاهلی به هنگام حج
در حج جاهلی عادتهای ویژهای به چشم میخورد که تا حدودی پس از ظهور اسلام منسوخ شد. برای نمونه، برخی در طول حج سکوت اختیار میکردند. اگرچه حج یک مراسم عبادی و اجتماعی و همراه با دعا و توسل به خدایان و سخن گفتن با آنان بود اما برخی از جاهلیان طبق یک سنت در طول حج کلمهای سخن نمیگفتند.[۲۵]
از عادتهای متفاوت جاهلی به هنگام حج احترام نهادن به سرزمین بیت الحرام با پوشیدن یا نپوشیدن کفش بود. برخی برای نشان گرامیداشت حرم با کفش طواف میکردند و معتقد بودند نباید مستقیم بر زمین حرم پای بگذارند.[۲۶] اهل حمس چنین اعتقادی داشتند و جز در کفش و لباس خود طواف نمیکردند. گروه دیگری عکس این کار را انجام میدادند. یعنی برای احترام بین خود و کعبه کفش را حایل نمیکردند و مستقیم بر آن قدم مینهادند.[۲۷]
بر اساس یکی دیگر از عادتهای جاهلی گاهی به هنگام طواف دست کسی را که طواف میکرد با طناب، یا افسار یا دستمال به دست کس دیگری میبستند و او به دلیل نذری که داشت، دست بسته طواف میکرد.[۲۸]
برخی از مردم جاهلی اگر در ایام حج میخواستند به خانه خود بروند، هرگز از در وارد نمیشدند. آنها یا از دیوار بالا رفته و از طریق پشت بام وارد اتاق میشدند یا از پشت خانه نقبی حفر کرده و از آنجا داخل منزل میشدند.[۲۹]
مشرکان جاهلی عادت داشتند، پس از اتمام مراسم حج و ذبح قربانی، گرد هم میآمدند و به کارهای پدرانشان فخر میفروختند و از فضایل آنان سخن میگفتند.[۳۰] آیه ۲۰۰ بقره/۲ به همین عادت اشاره دارد و از حجاج خواسته شده که پس از ادای مناسک حج به جای این که مانند مشرکان پدرانشان را یاد کنند، خداوند را یاد کنند.[۳۱]
اعمال ومناسک حج جاهلی
درباره مناسک و اعمال حج در میان جاهلیان اخبار مدون و دقیقی وجود ندارد و تنها در منابع اسلامی به مناسبت سخن از فریضه اسلامی حج، اطلاعاتیاندک درباره آداب و رسوم جاهلی آن بیان شده است. حج جاهلی بر پایه بقایای دین ابراهیم شامل مناسکی همچون طواف، وقوف، قربانی، اهلال بود که بعدها مشرکان با رواج بتپرستی چهرهای شرک آمیز به آن داده بودند.[۳۲] اهل جاهلیت میقاتی نداشتند و میقات از اختصاصات اسلام است و آنان حج را با اهلال آغاز میکردند و در آغاز نزد بتهایشان مراقب هلال ماه ذی الحجه بوده و تلبیه بت خود را میگفتند[۳۳] و سپس مناسک حج را که شامل مناسک زیر بود بهجای میآوردند.
طواف
طواف خانههای مقدس و بتها یکی از ارکان حج جاهلی بود و مردم جاهلی هر گاه وارد بیت الحرام میشدند، کعبه را طواف میکردند. این کار ازمهمترین شیوههای عبادت و تقرب به خدایان به شمار میرفت. طواف دارای زمان مشخصی نبود و مختص ایام حج و کعبه نبود؛ بلکه هرگاه وارد معبدی که در آن بتی قرار داشت، میشدند، هفت دور به گردش میگشتند؛ چنانکه به دور قربانی، اَنصاب و قبر بزرگان نیز طواف میکردند.[۳۴] در حج علاوه بر طواف خانه خدا طواف دیگری به گرد اَساف و نائِله ـ دو بت معروف جاهلی که یکی در صفا و دیگری در مروه قرار داشت ـ انجام میشد که ویژه قریشیان بود.[۳۵] اهل مکه پس از لمس حجر الاسود، ابتدا هفت بار اساف و سپس هفت بار نائله را طواف میکردند.[۳۶] به همین دلیل مسلمانان در آغاز، صفا و مروه را از شعائر حج نمیدانستند و از سعی میان آن دو کراهت داشتند تا آن که وحی نازل شد و این باور نادرست را نفی کرد:[۳۷] «إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِن شَعَآئِرِ اللّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیهِ أَن یطَّوَّفَ بِهِمَا». (بقره/۲، ۱۵۸)
تلبیه
تلبیه در میان قبایل مختلف با عبارات متفاوتی ادا میشد؛ زیرا هر قبیله نزد بت خود تلبیه مخصوصی داشت.[۳۸] برای نمونه تلبیه قریش به این شکل بود: «لبیک اللهم لبیک، لبیک لا شریک لک الا شریک هو لک، تملکه و ما ملک.»[۳۹]
وقوف
اهل حمس که قریشیان از جمله آنان بودند، وقوف در عرفه را به جای نمیآوردند؛ بلکه موقف اهل حُمْس به جای عرفه، «نَمره» در نزدیکی حرم بود. اهل حمس معتقد بودند که آنان اهل حرم هستند و شایسته نیست به جز حرم (مکه) سرزمین دیگری را بزرگ بدارند.[۴۰] پس از وقوف در عرفه حجاج به سوی مزدلفه خارج میشدند و به این عمل یعنی خروج از عرفه «افاضه» میگفتند و با طلوع آفتاب در روز دهم ذی حجه از مزدلفه به منا میرفتند[۴۱] و در آنجا آماده «رمی جمرات» و «قربانی» میشدند.
رمی جمرات
این عمل نیز از مناسکی بود که علاوه بر حج مکه در حجهای دیگر جزیرةالعرب نیز انجام میشد و مکانهای رمی جمرات نیز متعدد بود؛ از جمله جایگاه بتها، اماکن مقدس و قبر اجدادشان.[۴۲]
قربانی
آخرین رکن حج جاهلی که با آن عمل حج پایان میگرفت، قربانی کردن بود. قربانیها نام مخصوص و علامت مخصوص داشتند و به آنها «عُتَیرة»[۴۳] و نیز «شُعَیرة»[۴۴] میگفتند و برای این که از سایر حیوانات متمایز شوند، به گونههای مختلف نشانهگذاری میشدند یا به گردن قربانی قلاده میبستند یا بر گردنش یک جفت کفش آویزان میکردند یا با «اِشعار» به معنای ایجاد زخمی بر بدن حیوان به گونهای که از آن خون جاری شود، به همه اعلام میکردند که حیوان مورد نظر قربانی است.[۴۵]
حلق و تقصیر
با تقدیم قربانی مراسم حج پایان مییافت و نشانه اتمام آن «حلق» یعنی تراشیدن موی سر و چیدن ناخن بود و مشرکان جاهلی حجشان را با انجام حلق تمام میدانستند و این کار قبل از اتمام حج جایز نبود و اگر انجام میشد، حج تباه میشد.[۴۶]
تفاوت حج جاهلی و اسلام
ارکان حج جاهلی با حج اسلامی چندان تفاوتی نداشت و تفاوت آن با حج اسلامی در کیفیت اجرای این ارکان بود. اسلام بسیاری از عادتها و سنتهای حج جاهلی را که در مواردی با روح توحید ناسازگار بود منسوخ کرد. حج در اسلام بر خلاف حج جاهلی که اساس آن شرک و عبادت بتها بود، بر پایه توحید و به منظور عبادت پروردگار یکتا واجب شد و این اساسیترین تفاوت حج اسلامی و حج جاهلی است.
سوره توبه با پیام برائت از مشرکان، در بر گیرنده نقد برخی اعمال و عادات غلط کفار و مشرکان و برخی اصلاحات نسبت به حج جاهلی بود.[۴۷] مهمترین موارد برائت عبارت بود از: ۱. کسی جز شخص با ایمان در خانه کعبه داخل نشود، ۲. برهنهای خانه خدا را طواف نکند، ۳. مشرکی نباید حج بجا آورد.[۴۸]
بر این اساس مهمترین تفاوتهای حج در جاهلیت و اسلام را چنین میتوان چنین نام برد:
۱. تلبیه با محتوایی توحیدی چنین تغییر یافت: «لبیک اللهم لبیک، لبیک، لا شریک لک، لبیک، ان الحمد و النعمة لک و الملک لا شریک لک.»[۴۹]
۲. سعی بین صفا و مروه جایگزین طواف اساف و نائله شد و دیگر ویژه قریشیان نبود و بلکه از ارکان حج برای همه مسلمانان شمرده شد.[۵۰]
۳. طواف عریان ممنوع شد.[۵۱]
۴. عادت برخی حجاج که در طول حج برخی چیزها را بر خود حرام میکردند – خوردن گوشت و شیر گوسفند – نکوهش شد. برخی مفسران آیه ۳۲ اعراف/۷ را در نهی دو مورد اخیر تفسیر کردهاند.[۵۲]
۵. طواف زائر با دست بسته منع شد.[۵۳]
۶. ورود و خروج حجاج از طریق در به خانهها و خیمههایشان جایز شمرده شد و آیه ۱۸۹ بقره/۲ در این باره نازل شد.[۵۴]
۷. در جهت مخالفت با کسانی که از تهیه زاد و توشه به هنگام سفر حج اکراه داشتند و به آنان «مُتوَکله» میگفتند؛ زیرا در اطعام خود به«رب البیت» توکل کرده بودند، طبق آیه ۱۹۷ بقره/۲ امر شد در سفر حج زاد و توشه سفر را فراهم کنند.[۵۵]
۸. وقوف در عرفه برای همه مسلمانان چه اهل قریش باشند یا نباشند، واجب شد.[۵۶]
پانویس
- ↑ . فرهنگ تطبیقی، ج1، ص168ـ169.
- ↑ . العین، ج3، ص9 «حج»؛ تاج العروس، ج3، ص314 «حجج».
- ↑ . غریب الحدیث، ج1، ص41؛ لسان العرب، ج2، ص226؛ تاج العروس، ج3، ص315 «حجج».
- ↑ . الروض الانف، ج1، ص355.
- ↑ . السیرة النبویه، ج1، ص83ـ87.
- ↑ . المفصل، ج11، ص351.
- ↑ . المفصل، ج11، ص351.
- ↑ . اخبار مکه، ج1، ص100.
- ↑ . جزیرة العرب قبل الاسلام. ص661.
- ↑ . مکه و مدینه فی الجاهلیه، ص146.
- ↑ . کتاب الحیوان، ج7، 216؛ المحبر، ص319.
- ↑ . المفصل، ج11، ص353.
- ↑ . المفصل، ج11، ص348.
- ↑ . اخبار مکه، ج1، ص187.
- ↑ المفصل، ج11، ص349.
- ↑ . المفصل، ج11، ص374.
- ↑ . سیره ابن اسحاق، ج2، ص75؛ اخبار مکه، ج1، ص174.
- ↑ . السیرة النبویه، ج1، ص199؛ المحبر، ص178.
- ↑ . العین، ج3، ص154. «حمس».
- ↑ . الکامل، ج1، ص452.
- ↑ . الفائق، ج1، ص144؛ الروض الانف، ج2، ص289.
- ↑ . السیرة النبویه، ج1، ص130؛ اخبار مکه، ج1، ص174؛ لسان العرب، ج15، ص255، «لغا».
- ↑ . جامع البیان، ج8، ص203.
- ↑ . المحبر، ص179- 180.
- ↑ . ارشاد الساری، ج6، ص175.
- ↑ . تاریخ یعقوبی، ج1، ص256.
- ↑ . المحبر، ص181.
- ↑ . صحیح البخاری، ج2، ص164.
- ↑ . الکشاف، ج1، ص340؛ تفسیر الثعلبی، ج2، ص85.
- ↑ . سیره ابن اسحاق، ج2، ص77.
- ↑ . جامع البیان، ج2، ص405.
- ↑ . الروض الانف، ج1، ص351.
- ↑ . صحیح مسلم، ج4، ص68؛ فتح الباری، ج3، ص398- 399.
- ↑ . المفصل، ج11، ص354.
- ↑ . جامع البیان، ج2، ص63، 65.
- ↑ المحبر، ص311.
- ↑ . اسباب النزول، ص28.
- ↑ . تاریخ یعقوبی، ج1، ص255-256؛ المحبر، ص311-314.
- ↑ . المحبر، ص311.
- ↑ . جامع البیان، ج2، ص400؛ المنمق، ص127؛ اخبار مکه، ج1، ص180.
- ↑ . الام، ج2، ص234.
- ↑ . المفصل، ج11، ص385.
- ↑ . العین، ج2، ص66؛ معجم مقاییس اللغه، ج4، ص218؛ ترتیب اصلاح المنطق، ص253، «عتر».
- ↑ . العین، ج1، ص251، «شعر».
- ↑ . العین، ج1، ص251؛ النهایه، ابن اثیر، ج2، ص479 «شعر»؛ الصحاح، ج2، ص527 «قلد».
- ↑ . الاصنام، ص14؛ معجم البلدان، ج5، ص205.
- ↑ . سیره ابن اسحاق، ج2، ص75؛ تفسیر قمی، ج1، ص281؛ الروض الانف، ج1، ص351.
- ↑ . البدایة و النهایه، ج5، ص 44؛ تفسیر فرات الکوفی، ص161؛ مجمع البیان، ج5، ص6.
- ↑ . التفسیر الکبیر، ج3، ص38.
- ↑ . التبیان، ج2، ص44.
- ↑ . جامع البیان، ج8، ص213؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص10.
- ↑ . جامع البیان، ج8، ص213؛ التبیان، ج2، ص41؛ التفسیر الکبیر، ج14، ص60.
- ↑ . صحیح البخاری، ج2، ص164.
- ↑ . اسباب النزول، ص32.
- ↑ . صحیح البخاری، ج2، ص142؛ الکشاف، ج1، ص347؛ تفسیر قرطبی، ج11، ص13.
- ↑ . النهایه، طوسی، ص250.
منابع
- اخبار مکه و ما جاء فيها من الآثار، محمد بن عبدالله الازرقي( -248ق.)، به کوشش رشدي الصالح ملحس، مکه، دارالثقافه، 1415ق.
- ارشاد الساري: احمد بن محمد القسطلاني ( -923ق.)، قاهره، مطبعه الکبري الاميريه، 1323ق.
- اسباب النزول: علي بن احمد الواحدي ( -468ق.)، قاهره، مکتبه و مطبعه مصطفي البابي الحلبي و شرکاه، 1388ق.
- الاصنام: تنکيس الاصنام (تاريخ پرستش تازيان پيش از پديده اسلام). هشام بن محمد الکلبي ( -204ق.)، تحقيق احمد زکي پاشا، ترجمه محمد رضا جلالي نائيني، تهران، تابان، 1348ش.
- الام، محمد بن ادريس الشافعي ( -204ق.)، بيروت، دارالفکر، 1403ق.
- البدايه و النهايه في التاريخ، اسماعيل بن عمر بن کثير (700-774ق.)، به کوشش علي شيري، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1408ق.
- تاج العروس من جواهر القاموس: مرتضي الزبيدي ( -1205ق.)، به کوشش علي شيري، بيروت، دارالفکر، 1414ق.
- تاريخ اليعقوبي: احمد بن ابي يعقوب اليعقوبي ( -292ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق.
- تاريخ مختصر الدول: ابوالفرج ابن العبري ( - 685ق) به کوشش اليسوعي، بيروت، دارالشرق، 1992م.
- التبيان في تفسير القرآن، محمد بن حسن الطوسي (385-460ق.)، به کوشش احمد حبيب قصير عاملي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1963م.
- ترتيب اصلاح المنطق: يعقوب بن اسحاق ابن السکيت ( -244ق.)، به کوشش بکايي، مشهد، مجمع البحوث الاسلاميه، 1412ق.
- تفسير القمي، علي بن ابراهيم قمي ( -307ق.)، به کوشش سيد طيب موسوي جزائري، قم، انتشارات دارالکتاب، 1404ق..
- التفسير الکبير: محمد بن عمر الفخر الرازي ( -606ق.)، قم، مکتب الاعلام الاسلامي، 1413ق.
- تفسير الثعلبي (الکشف و البيان): احمد بن محمد الثعلبي ( -427ق.)، به کوشش محمد بن عاشور و نظير الساعدي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1422ق.
- تفسير فرات الکوفي: فرات بن ابراهيم الکوفي ( -307ق.)، به کوشش محمد کاظم، تهران، وزارت ارشاد، 1374ش.
- تفسير قرطبي (الجامع لاحکام القرآن): محمد بن احمد القرطبي ( -671ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1405ق.
- جامع البيان عن تاويل آي القرآن (تفسير الطبري)، محمد بن جرير الطبري (224-310ق.)، به کوشش صدقي جميل العطار، بيروت، دارالفکر، 1415ق.
- جزيرة العرب قبل الاسلام: برهان الدين دلو، بيروت، دارالفارابي، 2007م.
- دانشنامه قرآن و قرآن پژوهي: خرمشاهي، تهران، دوستان، 1377ش.
- دايرة المعارف جهان نوين اسلام: سرويراستار: جان ل. اسپوزيتو، ترجمه و تحقيق زير نظر حسن طارمي راد و محمد دشتي و مهدي دشتي، تهران، نشر کنگره و کتاب مرجع، 1388ش.
- الروض الانف في شرح السيره النبويه لابن هشام: عبدالرحمن بن عبدالله السهيلي ( -581ق.)، به کوشش عبدالرحمن الوکيل، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1412ق.
- السيره النبويه: عبدالملک بن هشام ( -218ق.)، تحقيق مصطفي السقاء و عبدالحفيظ شبلي و ابراهيم الابياري، بيروت، دارالمعرفه، بي تا.
- سيره ابن اسحاق (السير والمغازي): ابن اسحاق ( -151ق.)، به کوشش محمد حميد الله، معهد الدراسات والابحاث.
- الصحاح (تاج اللغه وصحاح العربيه): اسماعيل بن حماد الجوهري ( -393ق.)، به کوشش احمد عبدالغفور العطار، بيروت، دارالعلم للملايين، 1407ق.
- صحيح البخاري، محمد بن اسماعيل البخاري ( -256ق.)، به کوشش عبدالعزيز بن عبدالله بن باز، بيروت، دارالفکر، 1401ق.
- صحيح مسلم، مسلم بن حجاج نيشابوري (206-261ق.)، تصحيح محمد فواد عبدالباقي، بيروت، دارالفکر، 1419ق.
- العين (ترتيب العين)، الخليل بن احمد الفراهيدي ( -170ق.)، به کوشش مهدي مخزومي و ابراهيم سامرائي، قم، انتشارات هجرت، 1405ق.
- غريب الحديث، ابن قتيبه دينوري (213-276ق.)، به کوشش نعيم زرزور، بيروت، دارالکتب العلميه، 1408ق.
- فتح الباري شرح صحيح الامام ابيعبدالله محمد بن اسماعيل البخاري، ابن حجر العسقلاني (773-852ق.)، شرح عبدالعزيز بن عبدالله بن باز، تحقيق محمد فواد عبدالباقي و محب الدين خطيب، بيروت، دارالمعرفه، بيتا.
- فرهنگ تطبيقي زبان عربي با زبانهاي سامي و ايراني: محمد جواد مشکور، تهران، بنياد فرهنگ ايرانيان، 1357 ش.
- الکامل في التاريخ، علي بن محمد ابن الاثير (555-630ق.)، بيروت، دار صادر، 1385ق.
- کتاب الحيوان: عمرو بن بحر الجاحظ ( -255ق.)، به کوشش عبدالسلام، بيروت، دارالجيل، 1416ق.
- الکشاف: محمود بن عمر الزمخشري ( -538ق.)، مصطفي البابي، 1385ق.
- لسان العرب، محمد بن مکرم ابن منظور (630-711ق.)، قم، انتشارات ادب الحوزه، 1405ق.
- مجمع البيان في تفسير القرآن، الفضل بن الحسن الطبرسي (468-548ق.)، مقدمه محمد جواد بلاغي (1864-1933م.)، تصحيح سيد هاشم رسولي محلاتي و فضل الله يزدي طباطبايي، بيروت، دارالمعرفه، 1406ق.
- المحبّر: محمد بن حبيب( -245ق.)، به کوشش ايلزه ليختن شتيتر، بيروت، دارالافاق الجديده، بي تا.
- معجم البلدان، ياقوت بن عبدالله الحموي ( -626ق.)، بيروت، دار صادر، 1995م.
- معجم مقاييس اللغه، احمد بن فارس ( -395ق.)، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1404ق.
- المفصل في تاريخ العرب قبل الاسلام: جواد علي عبيدي (1324-1408ق.)، بيروت، دارالساقي، 1422ق.
- مکة و مدينه في الجاهلية و عهد الرسول: احمد ابراهيم الشريف، دارالفکر العربي.
- المنمق في اخبار قريش: محمد بن حبيب ( -245ق.)، به کوشش خورشيد احمد فاروق، بيروت، عالم الکتب، 1405ق.
- التبيان في تفسير القرآن، محمد بن حسن الطوسي (385-460ق.)، به کوشش احمد حبيب قصير عاملي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1963م.
- النهاية: مبارک ابن اثير ( -606ق.)، به کوشش الزاوي و الطناحي، قم، اسماعيليان، 1367ش.