اشراف حسینی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حج
(اصلاح نویسه‌های عربی، اصلاح فاصلهٔ مجازی، اصلاح ارقام، اصلاح سجاوندی، اصلاح املا)
خط ۱: خط ۱:
اشراف حسيني: خانداني از سادات حسيني حاکم بر مدينه منوره از قرن چهارم تا پايان قرن يازدهم ق.
اشراف حسینی: خاندانی از سادات حسینی حاکم بر مدینه منوره از قرن چهارم تا پایان قرن یازدهم ق.


اشراف حسيني از نسل امام حسين7 از خاندان حکومت‌گر مدينه بودند که حکمراني‌شان بر اين شهر، از نيمه دوم سده چهارم ق. تا اواخر سده يازدهم ق. ادامه يافت. حکومت بلند مدت آنان در آغاز زير نفوذ فاطميان مصر (حک: 358ـ567ق.) شکل گرفت و هم‌زمان عباسيان (حک: 132ـ656ق.)، سپس ايوبيان (حک: 567ـ648ق.مماليک (حک: 648ـ923ق.) و بعدها با تسلط عثماني‌ها بر مصر و شام به سال 923ق. حکومت اين دسته از اشراف، زير تأثير و تابع حکومت اين دولت قرار گرفت و تا اواخرسده يازدهم ق. که به فرمان دولت عثماني مدينه زير نظر حکمراني مکه درآمد، تداوم يافت.<ref>. نک: تاريخ امراء المدينه، ص134؛ التاريخ الشامل، ج2، ص135-194.</ref>
اشراف حسینی از نسل امام حسین۷ از خاندان حکومت‌گر مدینه بودند که حکمرانی‌شان بر این شهر، از نیمه دوم سده چهارم ق. تا اواخر سده یازدهم ق. ادامه یافت. حکومت بلند مدت آنان در آغاز زیر نفوذ فاطمیان مصر (حک: ۳۵۸–۵۶۷ق) شکل گرفت و هم‌زمان عباسیان (حک: ۱۳۲–۶۵۶ق)، سپس ایوبیان (حک: ۵۶۷–۶۴۸قممالیک (حک: ۶۴۸–۹۲۳ق) و بعدها با تسلط عثمانی‌ها بر مصر و شام به سال ۹۲۳ق. حکومت این دسته از اشراف، زیر تأثیر و تابع حکومت این دولت قرار گرفت و تا اواخرسده یازدهم ق؛ که به فرمان دولت عثمانی مدینه زیر نظر حکمرانی مکه درآمد، تداوم یافت.<ref>. نک: تاریخ امراء المدینه، ص134؛ التاریخ الشامل، ج2، ص135-194.</ref>


اشراف جمع شريف به معني برتر،
اشراف جمع شریف به معنی برتر،
والا نسب و بلند مرتبه است.<ref>. لسان العرب، ج9، ص169، «شرف».</ref> اين لقب از
والا نسب و بلند مرتبه است.<ref>. لسان العرب، ج9، ص169، «شرف».</ref> این لقب از
نيمه دوم سده چهارم ق. به بعد از سوي فاطميان مصر به نسل حسنين8 به منزله حاکمان حرمين شريفين، پس از آن که اشراف به نام آنان در حرمين خطبه خواندند، به‌گونه رسمي به کار رفت<ref>. تاريخ مکه، ص274؛ موسوعة مکة المکرمه، ج2، ص588.</ref> و در دوره‌هاي بعد نهادينه گشت و در نامه‌نگاري‌ها و اسناد دولت‌هايي ِِِِهمانند مماليک و عثماني آورده مي‌شد. اين بدان معنا نيست که تنها به حاکمان حرمين شريفين از نسل حسنين8 اشراف گفته مي‌شد؛ بلکه ديگر افراد منتسب به اين خاندان نيز شريف ناميده مي‌شدند.
نیمه دوم سده چهارم ق. به بعد از سوی فاطمیان مصر به نسل حسنین۸ به منزله حاکمان حرمین شریفین، پس از آن که اشراف به نام آنان در حرمین خطبه خواندند، به‌گونه رسمی به کار رفت<ref>. تاریخ مکه، ص274؛ موسوعة مکة المکرمه، ج2، ص588.</ref> و در دوره‌های بعد نهادینه گشت و در نامه‌نگاری‌ها و اسناد دولت‌هاییِ ِهمانند ممالیک و عثمانی آورده می‌شد. این بدان معنا نیست که تنها به حاکمان حرمین شریفین از نسل حسنین۸ اشراف گفته می‌شد؛ بلکه دیگر افراد منتسب به این خاندان نیز شریف نامیده می‌شدند.
(← اشراف حسني)
(← اشراف حسنی)


==تشکيل حکمراني اشراف حسيني==  
== تشکیل حکمرانی اشراف حسینی ==
مدينه تا اواسط سده سوم ق. همانند مکه به ترتيب از سوي دولت‌هاي امويان و عباسيان و بيشتر به دست وابستگان اين سلسله‌ها، اداره مي‌شد. سپس بحراني بر آن منطقه حاکم شد که از رقابت‌هاي فاطميان و عباسيان براي نفوذ بر حرمين شريفين اثر مي‌پذيرفت. سرانجام
مدینه تا اواسط سده سوم ق. همانند مکه به ترتیب از سوی دولت‌های امویان و عباسیان و بیشتر به دست وابستگان این سلسله‌ها، اداره می‌شد. سپس بحرانی بر آن منطقه حاکم شد که از رقابت‌های فاطمیان و عباسیان برای نفوذ بر حرمین شریفین اثر می‌پذیرفت. سرانجام
با حمايت‌هاي فاطميان، حکمراني اشراف حسيني بر مدينه شکل گرفت. البته پيش
با حمایت‌های فاطمیان، حکمرانی اشراف حسینی بر مدینه شکل گرفت. البته پیش
از آغاز حکومت آنان، برخي از سادات
از آغاز حکومت آنان، برخی از سادات
حسني مانند اسماعيل بن يوسف بني‌اُخيضر/ اخضر مدتي کوتاه به حکمراني مدينه
حسنی مانند اسماعیل بن یوسف بنی‌اُخیضر/ اخضر مدتی کوتاه به حکمرانی مدینه
دست يافتند.<ref>. تاريخ يعقوبي، ج2، ص498؛ تاريخ طبري، ج9، ص346؛ مروج الذهب، ج4، ص94.</ref>
دست یافتند.<ref>. تاریخ یعقوبی، ج2، ص498؛ تاریخ طبری، ج9، ص346؛ مروج الذهب، ج4، ص94.</ref>


زمان دقيق تأسيس حکمراني اشراف حسيني و چگونگي آن چندان روشن نيست. اما از حدود سال 381ق. تا اواخر سده يازدهم ق. پيوسته سادات حسيني حکومت مدينه را در دست داشتند. درباره اين‌که چه کسي از نسل امام حسين7 نخستين بار به حکمراني مدينه دست يافت، اختلاف نظر است. برخي اين شخص را طاهر/ ظاهر بن محمد/ مسلم بن عبيدالله بن طاهر بن يحيي بن حسن بن جعفر بن عبيدالله الاعرج بن حسين اصغر بن علي بن الحسين7 دانسته‌اند.<ref>. جمهرة انساب العرب، ص55؛ تاريخ ابن خلدون، ج4، ص139-140.</ref> جد اعلاي او از مدينه نزد حاکم مصر اخشيد محمد بن طُغج (حک: 323ـ334ق.) رفت و او اقطاعي به حسن بخشيد و وي در مصر ماندگار شد. هنگامي که فاطميان بر مصر تسلط يافتند، خليفه فاطمي المعز، دختر مسلم بن عبيدالله را براي پسرش خواستگاري کرد که با پاسخ منفي مسلم روبه‌رو شد. در پي آن مسلم زنداني شد.<ref>. عمدة الطالب، ص335.</ref>  
زمان دقیق تأسیس حکمرانی اشراف حسینی و چگونگی آن چندان روشن نیست. اما از حدود سال ۳۸۱ق. تا اواخر سده یازدهم ق. پیوسته سادات حسینی حکومت مدینه را در دست داشتند. درباره این‌که چه کسی از نسل امام حسین۷ نخستین بار به حکمرانی مدینه دست یافت، اختلاف نظر است. برخی این شخص را طاهر/ ظاهر بن محمد/ مسلم بن عبیدالله بن طاهر بن یحیی بن حسن بن جعفر بن عبیدالله الاعرج بن حسین اصغر بن علی بن الحسین۷ دانسته‌اند.<ref>. جمهرة انساب العرب، ص55؛ تاریخ ابن خلدون، ج4، ص139-140.</ref> جد اعلای او از مدینه نزد حاکم مصر اخشید محمد بن طُغج (حک: ۳۲۳–۳۳۴ق) رفت و او اقطاعی به حسن بخشید و وی در مصر ماندگار شد. هنگامی که فاطمیان بر مصر تسلط یافتند، خلیفه فاطمی المعز، دختر مسلم بن عبیدالله را برای پسرش خواستگاری کرد که با پاسخ منفی مسلم روبه‌رو شد. در پی آن مسلم زندانی شد.<ref>. عمدة الطالب، ص335.</ref>


در گزارشي ديگر، از مرگ مسلم در زندان و فرار فرزندش طاهر و حکمراني او سخن گفته شده است.<ref>. تاريخ ابن خلدون، ج4، ص140؛ التاريخ الشامل، ج2، ص138-139.</ref> با درگذشت طاهر (381ق.) فرزندش حسن به حکمراني مدينه رسيد.<ref>. تاريخ ابن خلدون، ج4، ص140.</ref> اما عموزادگان پدرش، از تبار ابو احمد قاسم بن عبيدالله بن طاهر بن يحيي، با چيرگي بر حسن، به حکمراني مدينه دست يافتند.<ref>. تاريخ ابن خلدون، ج4، ص140.</ref> نخستين حکمران از اين خاندان، ابوهاشم داود بن قاسم بود.<ref>. المنهل، ج4، ص189.</ref> پس از او حکمراني مدينه در نسل وي ادامه يافت و بدين ترتيب، مدينه منوره از حدود اواخر سده چهارم ق. شاهد حکومت خاندان‌هايي از نسل امام حسين7 بود که در تاريخ با عنوان اشراف حسيني شناخته مي‌شوند.
در گزارشی دیگر، از مرگ مسلم در زندان و فرار فرزندش طاهر و حکمرانی او سخن گفته شده است.<ref>. تاریخ ابن خلدون، ج4، ص140؛ التاریخ الشامل، ج2، ص138-139.</ref> با درگذشت طاهر (۳۸۱ق) فرزندش حسن به حکمرانی مدینه رسید.<ref>. تاریخ ابن خلدون، ج4، ص140.</ref> اما عموزادگان پدرش، از تبار ابو احمد قاسم بن عبیدالله بن طاهر بن یحیی، با چیرگی بر حسن، به حکمرانی مدینه دست یافتند.<ref>. تاریخ ابن خلدون، ج4، ص140.</ref> نخستین حکمران از این خاندان، ابوهاشم داود بن قاسم بود.<ref>. المنهل، ج4، ص189.</ref> پس از او حکمرانی مدینه در نسل وی ادامه یافت و بدین ترتیب، مدینه منوره از حدود اواخر سده چهارم ق. شاهد حکومت خاندان‌هایی از نسل امام حسین۷ بود که در تاریخ با عنوان اشراف حسینی شناخته می‌شوند.
==شاخه ها==
اشراف حسيني در گذر زمان، در حکومت بلند مدت خود، مانند اشراف حسني مکه
به شاخه‌هاي گوناگون قسمت شدند. برخي
از شاخه‌هاي حکومت‌گر مشهور آنان عبارتند از:


===آل مُهَنّا===  
== شاخه‌ها ==
آنان فرزندان ابو عماره حمزه مشهور به مهنا اکبر بن داود بن احمد بن قاسم از نسل امام سجاد7<ref>. التحفة اللطيفه، ج1، ص56، 297.</ref> هستند. به سال 401ق. داود بن قاسم خود را به فاطميان نزديک کرد و با حمايت آنان حکومت مدينه را به‌ دست آورد. پس از حکمراني کوتاه مدت وي در حدود يک‌ سال، فرزندانش هاني (سليمان) و مُهَنّا (حمزه) به حکمراني آن شهر رسيدند.<ref>. تاريخ امراء المدينه، ص234.</ref> پس از حمزه، پسرش شهاب الدين حسين حدود 40 سال از 428 تا 469ق. حکمران مدينه بود.<ref>. عمدة الطالب، ص337.</ref> در سال 469ق. حسين بن مهنا به سبب بستن ماليات بر زائران مرقد نبوي، با قيام محيط علوي روبه‌رو شد و از مدينه گريخت. پس از مدتي کوتاه، ديگر بار فرزندان مهنا حکمراني مدينه را در دست گرفتند.<ref>. المنتظم، ج16، ص180؛ التاريخ الشامل، ج2، ص166-167.</ref> برخي حسين بن مهنا را نخستين حکمران مدينه از اشراف حسيني دانسته‌اند.<ref>. التحفة اللطيفه، ج1، ص56، 297.</ref> مهنا الاعرج (م.558ق.) فرزند او نيز حکمراني مدينه را در دست داشته است.<ref>. التحفة اللطيفه، ج1، ص56.</ref> در دوره حکمراني آل مهنا، ابوالفتح (م.430ق.) از اشراف حسني مکه به فرمان الحاکم بالله فاطمي با چيرگي بر آنان به سال 390ق. مدتي حکمراني مدينه را در دست داشت<ref>. تاريخ ابن خلدون، ج4، ص140؛ المنهل، ج4، ص189.</ref> که جزئيات آن روشن نيست. آل سبيع، آل جَمّاز (جَمامِزَه)<ref>. تاريخ المدينه، ص228؛ عمدة الطالب، ص338.</ref>، آل عطيه، آل طفيل، آل زَيّان و آل نُعير از زيرشاخه‌هاي آل مهنا هستند که با هويتي متمايز از آل مهنا در دوره‌هايي حکمراني مدينه را بر عهده داشتند.
اشراف حسینی در گذر زمان، در حکومت بلند مدت خود، مانند اشراف حسنی مکه
به شاخه‌های گوناگون قسمت شدند. برخی
از شاخه‌های حکومت‌گر مشهور آنان عبارتند از:


===آل سُبيع===  
=== آل مُهَنّا ===
بدانان سُبيعيه و سُبعه نيز گفته مي‌شود. آنان از شاخه‌هاي اشراف حسيني، فرزندان سبيع بن مهنا الاکبر بن داود، حکمران مدينه هستند. وي دو پسر به نام‌هاي مهنا و عماره بر جاي نهاد<ref>. التحفة اللطيفه، ج1، ص381؛ موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص139.</ref> و کساني از نسل او بر مدينه حکمراني يافتند. منظور بن عماره تا سال 495/497ق. که درگذشت، حکمران مدينه بود. پس از او فرزندش جانشين وي شد. نسل او به دو شاخه ظوالم که خود به آل حَيار و آل طراد و شاخه رمحه (فرزندان رميح بن راجح بن مهنا) قسمت شدند که تا سده يازدهم ق. در مدينه و پيرامون آن ساکن بودند.<ref>. موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص139.</ref>
آنان فرزندان ابو عماره حمزه مشهور به مهنا اکبر بن داود بن احمد بن قاسم از نسل امام سجاد7<ref>. التحفة اللطیفه، ج1، ص56، 297.</ref> هستند. به سال ۴۰۱ق. داود بن قاسم خود را به فاطمیان نزدیک کرد و با حمایت آنان حکومت مدینه را به دست آورد. پس از حکمرانی کوتاه مدت وی در حدود یک سال، فرزندانش هانی (سلیمان) و مُهَنّا (حمزه) به حکمرانی آن شهر رسیدند.<ref>. تاریخ امراء المدینه، ص234.</ref> پس از حمزه، پسرش شهاب الدین حسین حدود ۴۰ سال از ۴۲۸ تا ۴۶۹ق. حکمران مدینه بود.<ref>. عمدة الطالب، ص337.</ref> در سال ۴۶۹ق. حسین بن مهنا به سبب بستن مالیات بر زائران مرقد نبوی، با قیام محیط علوی روبه‌رو شد و از مدینه گریخت. پس از مدتی کوتاه، دیگر بار فرزندان مهنا حکمرانی مدینه را در دست گرفتند.<ref>. المنتظم، ج16، ص180؛ التاریخ الشامل، ج2، ص166-167.</ref> برخی حسین بن مهنا را نخستین حکمران مدینه از اشراف حسینی دانسته‌اند.<ref>. التحفة اللطیفه، ج1، ص56، 297.</ref> مهنا الاعرج (م. ۵۵۸ق) فرزند او نیز حکمرانی مدینه را در دست داشته است.<ref>. التحفة اللطیفه، ج1، ص56.</ref> در دوره حکمرانی آل مهنا، ابوالفتح (م. ۴۳۰ق) از اشراف حسنی مکه به فرمان الحاکم بالله فاطمی با چیرگی بر آنان به سال ۳۹۰ق. مدتی حکمرانی مدینه را در دست داشت<ref>. تاریخ ابن خلدون، ج4، ص140؛ المنهل، ج4، ص189.</ref> که جزئیات آن روشن نیست. آل سبیع، آل جَمّاز (جَمامِزَه)،<ref>. تاریخ المدینه، ص228؛ عمدة الطالب، ص338.</ref> آل عطیه، آل طفیل، آل زَیّان و آل نُعیر از زیرشاخه‌های آل مهنا هستند که با هویتی متمایز از آل مهنا در دوره‌هایی حکمرانی مدینه را بر عهده داشتند.


===آل طُفيل===  
=== آل سُبیع ===
طفيل بن منصور بن جماز بن شيحه چند نوبت به حکمراني مدينه دست يافت که بار نخست در سال 728ق. بود. وي اميري با همت، کريم و با هيبت خوانده شده است.<ref>. الدرر الکامنه، ج2، ص386؛ المغانم المطابه، ج3، ص1223؛ تحفة الازهار، ج2، ص450.</ref> فرزندان وي يحيي، مانع، عقيل، قاسم، مغامس و عجمي بودند که فرد اخير به نيابت از پدرش حکمران مدينه شد.<ref>. موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص158-159.</ref> آنان و نسلشان به آل طفيل شناخته مي‌شوند. نسل يحيي بن طفيل به آل عنقا (عنقا بن يحيي) شهرت يافتند و از آنان گزارشي در دست نيست. تبار مغامس که به آل مانع شهرت يافتند، آل شعبان، آل موسي از نسل موسي بن سند بن طفيل و آل محمد (محمد بن سنان) از ديگر زيرمجموعه‌هاي آل طفيل هستند.<ref>. موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص159.</ref> از اين خاندان، تنها تا سده 11ق. آگاهي‌هايي در دست است.
بدانان سُبیعیه و سُبعه نیز گفته می‌شود. آنان از شاخه‌های اشراف حسینی، فرزندان سبیع بن مهنا الاکبر بن داود، حکمران مدینه هستند. وی دو پسر به نام‌های مهنا و عماره بر جای نهاد<ref>. التحفة اللطیفه، ج1، ص381؛ موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص139.</ref> و کسانی از نسل او بر مدینه حکمرانی یافتند. منظور بن عماره تا سال ۴۹۵/۴۹۷ق؛ که درگذشت، حکمران مدینه بود. پس از او فرزندش جانشین وی شد. نسل او به دو شاخه ظوالم که خود به آل حَیار و آل طراد و شاخه رمحه (فرزندان رمیح بن راجح بن مهنا) قسمت شدند که تا سده یازدهم ق. در مدینه و پیرامون آن ساکن بودند.<ref>. موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص139.</ref>


===آل جماز===  
=== آل طُفیل ===
حکومت آنان بر مدينه از نيمه دوم سده هشتم ق. آغاز شد و حدود يک سده ادامه يافت. نسب ايشان به شريف جماز بن منصور بن جماز بن شيحه حسيني مي‌رسد.<ref>. موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص134.</ref> جماز به منزله سرسلسله اين خاندان در 11ربيع الآخر سال 659ق. حکمراني مدينه را عهده‌دار شد و به سال 704ق. درگذشت.<ref>. المدينة المنوره، ص31-32.</ref> شفيع، علي و هبه فرزندان او بودند که تبارشان به ترتيب به آل شفيع، آل ابي‌الظهور و آل هبه شهرت يافتند.<ref>. موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص134.</ref> برخي از اميران اين سلسله اشراف عبارتند از: هبة بن جماز (حک: 773ـ782ق.) که سبب حکمراني او تغيير مذهب از امامي به شافعي دانسته شده است<ref>. المغانم المطابه، ج3، ص1311.</ref>، هَيازع (حک: 789ق.)، عُرير بن هيازع (حک: 815ق.)، حَشرم بن دوغان بن جعفر بن هبه (حک: 828ق.) و حيدرة بن دوغان (829ـ832ق.)، سليمان بن عرير (حک: 842ق.)، جماز بن هبه (حک: 873ق.) و قُسيطل بن سليمان بن هبه (حک: 883ق.).<ref>. موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص135.</ref>
طفیل بن منصور بن جماز بن شیحه چند نوبت به حکمرانی مدینه دست یافت که بار نخست در سال ۷۲۸ق. بود. وی امیری با همت، کریم و با هیبت خوانده شده است.<ref>. الدرر الکامنه، ج2، ص386؛ المغانم المطابه، ج3، ص1223؛ تحفة الازهار، ج2، ص450.</ref> فرزندان وی یحیی، مانع، عقیل، قاسم، مغامس و عجمی بودند که فرد اخیر به نیابت از پدرش حکمران مدینه شد.<ref>. موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص158-159.</ref> آنان و نسلشان به آل طفیل شناخته می‌شوند. نسل یحیی بن طفیل به آل عنقا (عنقا بن یحیی) شهرت یافتند و از آنان گزارشی در دست نیست. تبار مغامس که به آل مانع شهرت یافتند، آل شعبان، آل موسی از نسل موسی بن سند بن طفیل و آل محمد (محمد بن سنان) از دیگر زیرمجموعه‌های آل طفیل هستند.<ref>. موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص159.</ref> از این خاندان، تنها تا سده ۱۱ق. آگاهی‌هایی در دست است.


از ديگر کساني که از آل جماز به حکمراني مدينه رسيدند، مي‌توان از قاسم بن منصور جماز ياد کرد. وي به سال 728ق. به حکمراني مدينه رسيد و پس از درگذشت او، برادرش به حکمراني دست يافت.<ref>. التحفة اللطيفه، ج2، ص378.</ref> نيز از نسل مقبل بن جماز بن شيحه، حکمران مدينه (مقتول در709ق.)<ref>. الدرر الکامنه، ج6، ص118؛ المغانم المطابه، ج3، ص1184، 1223.</ref> ماجد بن مقبل حکمراني مدينه را به جاي عمويش منصور بن جماز عهده‌دار گشت و به سال 717ق. کشته شد.<ref>. صبح الاعشي، ج4، ص305؛ التحفة اللطيفه، ج2، ص399.</ref> از حکمراني محمد بن مقبل، آگاهي در دست نيست. تبارش در حله عراق ساکن گشتند<ref>. عمدة الطالب، ص338.</ref> و با عنوان شرفا شناخته مي‌شدند. برخي از آنان به شوشتر و پيرامون آن کوچ کردند و در مدينه در پايان سده 11ق. کسي از آنان باقي نماند.<ref>. موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص169.</ref>
=== آل جماز ===
حکومت آنان بر مدینه از نیمه دوم سده هشتم ق. آغاز شد و حدود یک سده ادامه یافت. نسب ایشان به شریف جماز بن منصور بن جماز بن شیحه حسینی می‌رسد.<ref>. موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص134.</ref> جماز به منزله سرسلسله این خاندان در ۱۱ربیع الآخر سال ۶۵۹ق. حکمرانی مدینه را عهده‌دار شد و به سال ۷۰۴ق. درگذشت.<ref>. المدینة المنوره، ص31-32.</ref> شفیع، علی و هبه فرزندان او بودند که تبارشان به ترتیب به آل شفیع، آل ابی‌الظهور و آل هبه شهرت یافتند.<ref>. موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص134.</ref> برخی از امیران این سلسله اشراف عبارتند از: هبة بن جماز (حک: ۷۷۳–۷۸۲ق) که سبب حکمرانی او تغییر مذهب از امامی به شافعی دانسته شده است،<ref>. المغانم المطابه، ج3، ص1311.</ref> هَیازع (حک: ۷۸۹ق)، عُریر بن هیازع (حک: ۸۱۵ق)، حَشرم بن دوغان بن جعفر بن هبه (حک: ۸۲۸ق) و حیدرة بن دوغان (۸۲۹–۸۳۲ق)، سلیمان بن عریر (حک: ۸۴۲ق)، جماز بن هبه (حک: ۸۷۳ق) و قُسیطل بن سلیمان بن هبه (حک: ۸۸۳ق).<ref>. موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص135.</ref>


===آل عطيه===
از دیگر کسانی که از آل جماز به حکمرانی مدینه رسیدند، می‌توان از قاسم بن منصور جماز یاد کرد. وی به سال ۷۲۸ق. به حکمرانی مدینه رسید و پس از درگذشت او، برادرش به حکمرانی دست یافت.<ref>. التحفة اللطیفه، ج2، ص378.</ref> نیز از نسل مقبل بن جماز بن شیحه، حکمران مدینه (مقتول در۷۰۹ق)<ref>. الدرر الکامنه، ج6، ص118؛ المغانم المطابه، ج3، ص1184، 1223.</ref> ماجد بن مقبل حکمرانی مدینه را به جای عمویش منصور بن جماز عهده‌دار گشت و به سال ۷۱۷ق. کشته شد.<ref>. صبح الاعشی، ج4، ص305؛ التحفة اللطیفه، ج2، ص399.</ref> از حکمرانی محمد بن مقبل، آگاهی در دست نیست. تبارش در حله عراق ساکن گشتند<ref>. عمدة الطالب، ص338.</ref> و با عنوان شرفا شناخته می‌شدند. برخی از آنان به شوشتر و پیرامون آن کوچ کردند و در مدینه در پایان سده ۱۱ق. کسی از آنان باقی نماند.<ref>. موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص169.</ref>
آنان از تبار عطية بن منصور بن جماز بن شيحه هستند. وي را اميري عادل و پرهيزگار و عابد شمرده‌اند.<ref>. المغانم المطابه، ج3، ص1255؛ التحفة اللطيفه، ج2، ص264.</ref> او دو نوبت به حکمراني مدينه رسيد. بار نخست به جانشيني از برادرش جماز بن منصور (759ـ773ق.) و ديگر بار به درخواست برخي اشراف (782ـ783ق.)<ref>. التحفة اللطيفه، ج1، ص57.</ref> حکمران گشت. وي سيره‌اي پسنديده داشت و در دوران او امنيت حکم‌فرما بود. او به فرزندانش سفارش کرد که در احکام و قضايا، عدالت را مد نظر داشته باشند.<ref>. المغانم المطابه، ج3، ص1259.</ref> فرزندش محمد به سال 785ق. با شريف جماز، به اشتراک، حکمران مدينه بودند. علي از ديگر پسران عطيه بود که به سال 789ق. به حکمراني آن شهر رسيد. پس از او مانع/ ماتع بن علي به سال 830ق. عهده‌دار حکمراني شد. وي سيره‌اي پسنديده داشت<ref>. الضوء اللامع، ج6، ص236.</ref> و به دست حيدر بن دوغان به انتقام برادرش کشته شد.<ref>. لحظ الالحاظ، ص200.</ref> فرزندش اميال نيز از سال 839ق. تا هنگام مرگش به سال 855ق. چند نوبت حکمران مدينه شد.<ref>. الضوء اللامع، ج5، ص146، 277؛ ج6، ص236؛ شذرات الذهب، ج9، ص416.</ref>


===آل زَيان===  
=== آل عطیه ===
نسب آنان به شريف زيان بن منصور بن جماز بن شيحه، حکمران مدينه، و با چند واسطه به عبيدالله بن اعرج بن حسين بن علي زين العابدين مي‌رسد. زيان به رغم پيشنهاد حکمراني مدينه پس از پدرش، از پذيرش آن خودداري کرد و تا رسيدن برادرش عطيه، از قلعه (محل حکمراني مدينه) نگاهباني کرد.<ref>. التحفة اللطيفه، ج3، ص197ـ199.</ref> نسل او از فرزندش سليمان ادامه يافت. آل ابراهيم، آل زاهر و آل زُهير<ref>. موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص138.</ref> از زيرمجموعه‌هاي آل زيان هستند که از ميان ايشان، آل زهير به لحاظ کثرت و عهده‌داري حکمراني مدينه، ‌شهرتي بيشتر دارد. شريف زهير بن سليمان بن زيان با حکمران مدينه مانع بن علي جنگيد و به دست اوکشته شد.<ref>. الضوء اللامع، ج3، ص239؛ المنهل، ج5، ص368.</ref> شامان بن زهير نيز به سال‌هاي 878ـ883ق. حکمران مدينه بود.<ref>. الضوء اللامع، ج2، ص166.</ref> شريف بارز بن فارس نيز سه نوبت به حکمراني رسيد و به سال 958ق. درگذشت. ازديگر اميران اين خاندان، مانع بن عامر بن شامان است که به‌گونه پراکنده چند بار به حکمراني رسيد.<ref>. تحفة الازهار، ج2، ص400.</ref> آل زيان با اشراف حسني مکه چند بار پيوند ازدواج برقرار کردند.<ref>. تحفة الازهار، ج1، ص506، 509.</ref> اين نشان مي‌دهد که روابط اين دو خاندان، در قياس با دوره‌هاي پيشين، دوستانه بود. (← زيان، خاندان)
آنان از تبار عطیة بن منصور بن جماز بن شیحه هستند. وی را امیری عادل و پرهیزگار و عابد شمرده‌اند.<ref>. المغانم المطابه، ج3، ص1255؛ التحفة اللطیفه، ج2، ص264.</ref> او دو نوبت به حکمرانی مدینه رسید. بار نخست به جانشینی از برادرش جماز بن منصور (۷۵۹–۷۷۳ق) و دیگر بار به درخواست برخی اشراف (۷۸۲–۷۸۳ق)<ref>. التحفة اللطیفه، ج1، ص57.</ref> حکمران گشت. وی سیره‌ای پسندیده داشت و در دوران او امنیت حکم‌فرما بود. او به فرزندانش سفارش کرد که در احکام و قضایا، عدالت را مد نظر داشته باشند.<ref>. المغانم المطابه، ج3، ص1259.</ref> فرزندش محمد به سال ۷۸۵ق. با شریف جماز، به اشتراک، حکمران مدینه بودند. علی از دیگر پسران عطیه بود که به سال ۷۸۹ق. به حکمرانی آن شهر رسید. پس از او مانع/ ماتع بن علی به سال ۸۳۰ق. عهده‌دار حکمرانی شد. وی سیره‌ای پسندیده داشت<ref>. الضوء اللامع، ج6، ص236.</ref> و به دست حیدر بن دوغان به انتقام برادرش کشته شد.<ref>. لحظ الالحاظ، ص200.</ref> فرزندش امیال نیز از سال ۸۳۹ق. تا هنگام مرگش به سال ۸۵۵ق. چند نوبت حکمران مدینه شد.<ref>. الضوء اللامع، ج5، ص146، 277؛ ج6، ص236؛ شذرات الذهب، ج9، ص416.</ref>


===آل نُعير===  
=== آل زَیان ===
آنان از نسل نعير بن منصور بن جماز بن شيحه، حکمران مدينه، هستند. تبار نعير از ثابت و عجلان ادامه يافت و به دو شاخه آل ابي‌ذر بن عجلان بن نعير و آل ثابت بن نعير قسمت شد. از اين خاندان، شماري به حکمراني مدينه رسيدند. عجلان به سال 811ق. و ثابت به سال 789ق. و پس از آن در چند نوبت حکمران مدينه بودند. نيز از فرزندان ثابت 10 تن به اميري رسيدند. ضيغم بن خشرم/حثرم بن ثابت (حک: 850ق.)، زبير بن قيس بن ثابت (حک: 854ق.)، ضيغم بن خشرم بن نجاد (حک: 869ق.)، قسيطل بن زهير (حک: 1000ق.) و علي بن ميزان (حک: 1040ق.) از آن جمله هستند. آل نعير، جز کساني که حکمران بودند، در صحرا‌هاي پيرامون مدينه مي‌زيستند.<ref>. موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص169-170.</ref>
نسب آنان به شریف زیان بن منصور بن جماز بن شیحه، حکمران مدینه، و با چند واسطه به عبیدالله بن اعرج بن حسین بن علی زین العابدین می‌رسد. زیان به رغم پیشنهاد حکمرانی مدینه پس از پدرش، از پذیرش آن خودداری کرد و تا رسیدن برادرش عطیه، از قلعه (محل حکمرانی مدینه) نگاهبانی کرد.<ref>. التحفة اللطیفه، ج3، ص197ـ199.</ref> نسل او از فرزندش سلیمان ادامه یافت. آل ابراهیم، آل زاهر و آل زُهیر<ref>. موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص138.</ref> از زیرمجموعه‌های آل زیان هستند که از میان ایشان، آل زهیر به لحاظ کثرت و عهده‌داری حکمرانی مدینه، شهرتی بیشتر دارد. شریف زهیر بن سلیمان بن زیان با حکمران مدینه مانع بن علی جنگید و به دست اوکشته شد.<ref>. الضوء اللامع، ج3، ص239؛ المنهل، ج5، ص368.</ref> شامان بن زهیر نیز به سال‌های ۸۷۸–۸۸۳ق. حکمران مدینه بود.<ref>. الضوء اللامع، ج2، ص166.</ref> شریف بارز بن فارس نیز سه نوبت به حکمرانی رسید و به سال ۹۵۸ق. درگذشت. ازدیگر امیران این خاندان، مانع بن عامر بن شامان است که به‌گونه پراکنده چند بار به حکمرانی رسید.<ref>. تحفة الازهار، ج2، ص400.</ref> آل زیان با اشراف حسنی مکه چند بار پیوند ازدواج برقرار کردند.<ref>. تحفة الازهار، ج1، ص506، 509.</ref> این نشان می‌دهد که روابط این دو خاندان، در قیاس با دوره‌های پیشین، دوستانه بود. (← زیان، خاندان)


===آل هدف (هدفان)===  
=== آل نُعیر ===
فرزندان شريف هدف بن کبيش، امير مدينه، به آل هدف شناخته مي‌شوند. هدف به‌گونه اشتراکي به سال 709ق. و به‌گونه مستقل به سال 725ق. حکمراني مدينه را عهده‌دار بود.<ref>. المنهل، ج4، ص196؛ التحفة اللطيفه، ج3، ص426-427.</ref> نسل او از پسرانش مخدور، سلوقي و نُغيمش استمرار يافت.<ref>. تحفة الازهار، ج2، ص407.</ref>
آنان از نسل نعیر بن منصور بن جماز بن شیحه، حکمران مدینه، هستند. تبار نعیر از ثابت و عجلان ادامه یافت و به دو شاخه آل ابی‌ذر بن عجلان بن نعیر و آل ثابت بن نعیر قسمت شد. از این خاندان، شماری به حکمرانی مدینه رسیدند. عجلان به سال ۸۱۱ق؛ و ثابت به سال ۷۸۹ق؛ و پس از آن در چند نوبت حکمران مدینه بودند. نیز از فرزندان ثابت ۱۰ تن به امیری رسیدند. ضیغم بن خشرم/حثرم بن ثابت (حک: ۸۵۰ق)، زبیر بن قیس بن ثابت (حک: ۸۵۴ق)، ضیغم بن خشرم بن نجاد (حک: ۸۶۹ق)، قسیطل بن زهیر (حک: ۱۰۰۰ق) و علی بن میزان (حک: ۱۰۴۰ق) از آن جمله هستند. آل نعیر، جز کسانی که حکمران بودند، در صحراهای پیرامون مدینه می‌زیستند.<ref>. موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص169-170.</ref>


==مذهب اشراف مدينه==  
=== آل هدف (هدفان) ===
اميران اشراف، ‌گرايش‌هاي شيعي داشتند. مهم‌ترين و رايج‌ترين نشانه آن، ذکر «حى علي خيرالعمل» در اذان در برخي از دوره‌ها بود. در ميان آنان، پيروان فاطميان اسماعيلي، زيديان يمن و اماميان به چشم مي‌خوردند. با توجه به حاکم بودن اشراف به عنوان سادات اصيل حسيني، وجود نمادهاي مذهب امامي در مدينه طبيعي به نظر مي‌رسيد. در دوران فاطميان و ايوبيان، مردم مدينه به لحاظ ‌گرايش مذهبي، شيعه امامي بودند و ميان اميران مدينه از بني‌مهنا از نوادگان امام حسين7 و فاطميان روابط دوستانه برقرار بود. فاطميان، به ويژه در دوران خلافت الحاکم، براي رواج عقايد شيعي همانند برپايي مراسم جشن تولد پيامبر9، جشن غدير و عزاداري روز عاشورا در مدينه منوره بسيار کوشيدند.<ref>. نک: التاريخ الشامل، ج2، ص146.</ref> تلاش‌هاي آنان را در کنار کوشش دانشوران شيعه عراقي در گسترش تشيع نمي‌توان ناديده گرفت.<ref>. اطلس شيعه، ص415.</ref> به ‌گزارش ابن فرحون، رواج تشيع امامي در مدينه با حمايت‌هاي آل مهنا و آل سنان از دانشوران شيعه صورت گرفت.<ref>. تاريخ المدينه، ص195؛ المدينة المنوره، ص196-197.</ref> حسن بن علي بن سنان ملقب به عزيز از قاضيان اماميه در مدينه بود.<ref>. التحفة اللطيفه، ج1، ص279.</ref>
فرزندان شریف هدف بن کبیش، امیر مدینه، به آل هدف شناخته می‌شوند. هدف به‌گونه اشتراکی به سال ۷۰۹ق؛ و به‌گونه مستقل به سال ۷۲۵ق. حکمرانی مدینه را عهده‌دار بود.<ref>. المنهل، ج4، ص196؛ التحفة اللطیفه، ج3، ص426-427.</ref> نسل او از پسرانش مخدور، سلوقی و نُغیمش استمرار یافت.<ref>. تحفة الازهار، ج2، ص407.</ref>


از سده ششم ق. تسلط شيعيان بر مدينه رو به گسترش نهاد. در نيمه دوم سده هشتم ق. برخي اميران مدينه در تشيع خود بسيار استوار بودند. شريف مانع بن علي بن مسعود که در سال‌هاي 753ـ759ق. امير مدينه بود، سخت در تشيع خود استوار بود و همين سبب شد به دست مخالفان کشته شود.<ref>. اطلس شيعه، ص416.</ref> درباره ثابت بن نعير بن جماز (م.811ق.) که در حوالي سال 789ق. به بعد حاکم مدينه بود، گفته‌اند که در تشيع تعصب داشت.<ref>. الضوء اللامع، ج3، ص50.</ref> قلقشندي به سال 799ق. با اشاره به تغييراتي که در حکمراني مدينه رخ داد، از تسلط بني‌عطيه و بني‌جماز از سادات حسيني، بر آن شهر سخن گفته و اين دو خاندان را برمذهب اماميه دانسته که به امامت دوازده امام باور دارند. وي تأکيد مي‌کند که بر خلاف مدينه، حکمراني مکه در دست زيديه است.<ref>. صبح الاعشي، ج4، ص306.</ref> ابن خلدون نيز حاکمان مکه را زيدي و حکمرانان مدينه را رافضي دانسته است.<ref>. تاريخ ابن خلدون، ج4، ص16.</ref> در حکمراني جماز بن منصور، اماميه نمود داشتند و احکام و قضايا در دست آنان بود.<ref>. المغانم المطابه، ج3، ص1189.</ref> با وجود اين، برخي از اميران مدينه مانند زهير بن سليمان بن جماز<ref>. التحفة اللطيفه، ج1، ص360.</ref> (حک: 865ـ874ق.) و فارس بن شامان بن زهير، مخالف شيعيان خوانده شده‌اند.
== مذهب اشراف مدینه ==
امیران اشراف، گرایش‌های شیعی داشتند. مهم‌ترین و رایج‌ترین نشانه آن، ذکر «حی علی خیرالعمل» در اذان در برخی از دوره‌ها بود. در میان آنان، پیروان فاطمیان اسماعیلی، زیدیان یمن و امامیان به چشم می‌خوردند. با توجه به حاکم بودن اشراف به عنوان سادات اصیل حسینی، وجود نمادهای مذهب امامی در مدینه طبیعی به نظر می‌رسید. در دوران فاطمیان و ایوبیان، مردم مدینه به لحاظ گرایش مذهبی، شیعه امامی بودند و میان امیران مدینه از بنی‌مهنا از نوادگان امام حسین۷ و فاطمیان روابط دوستانه برقرار بود. فاطمیان، به ویژه در دوران خلافت الحاکم، برای رواج عقاید شیعی همانند برپایی مراسم جشن تولد پیامبر۹، جشن غدیر و عزاداری روز عاشورا در مدینه منوره بسیار کوشیدند.<ref>. نک: التاریخ الشامل، ج2، ص146.</ref> تلاش‌های آنان را در کنار کوشش دانشوران شیعه عراقی در گسترش تشیع نمی‌توان نادیده گرفت.<ref>. اطلس شیعه، ص415.</ref> به گزارش ابن فرحون، رواج تشیع امامی در مدینه با حمایت‌های آل مهنا و آل سنان از دانشوران شیعه صورت گرفت.<ref>. تاریخ المدینه، ص195؛ المدینة المنوره، ص196-197.</ref> حسن بن علی بن سنان ملقب به عزیز از قاضیان امامیه در مدینه بود.<ref>. التحفة اللطیفه، ج1، ص279.</ref>


اشراف در حمايت دولت‌هاي بزرگ مانند فاطميان، عباسيان، مماليک، عثماني و آل رسول که بر يمن حاکم بود، قرار داشتند و معمولاً از اين زاويه، زير فشار قرار مي‌گرفتند.<ref>. اطلس شيعه، ص415.</ref> دولت ايوبي بر خلاف مصلحت‌انديشي و رفتار مناسب با اشراف و شيعيان که انتقاد سنيان افراطي را در پي داشت<ref>. اطلس شيعه، ص415.</ref>، به تدريج رويکرد ضد شيعي گرفت و نفوذ شيعه را در اين شهر کاست. البته به سادگي امکان قطع سلطه اشراف در مدينه فراهم نبود؛ به ويژه که آنان توانستند بسيار زود با صلاح الدين ايوبي ارتباط برقرارکنند.
از سده ششم ق. تسلط شیعیان بر مدینه رو به گسترش نهاد. در نیمه دوم سده هشتم ق. برخی امیران مدینه در تشیع خود بسیار استوار بودند. شریف مانع بن علی بن مسعود که در سال‌های ۷۵۳–۷۵۹ق. امیر مدینه بود، سخت در تشیع خود استوار بود و همین سبب شد به دست مخالفان کشته شود.<ref>. اطلس شیعه، ص416.</ref> درباره ثابت بن نعیر بن جماز (م. ۸۱۱ق) که در حوالی سال ۷۸۹ق. به بعد حاکم مدینه بود، گفته‌اند که در تشیع تعصب داشت.<ref>. الضوء اللامع، ج3، ص50.</ref> قلقشندی به سال ۷۹۹ق. با اشاره به تغییراتی که در حکمرانی مدینه رخ داد، از تسلط بنی‌عطیه و بنی‌جماز از سادات حسینی، بر آن شهر سخن گفته و این دو خاندان را برمذهب امامیه دانسته که به امامت دوازده امام باور دارند. وی تأکید می‌کند که بر خلاف مدینه، حکمرانی مکه در دست زیدیه است.<ref>. صبح الاعشی، ج4، ص306.</ref> ابن خلدون نیز حاکمان مکه را زیدی و حکمرانان مدینه را رافضی دانسته است.<ref>. تاریخ ابن خلدون، ج4، ص16.</ref> در حکمرانی جماز بن منصور، امامیه نمود داشتند و احکام و قضایا در دست آنان بود.<ref>. المغانم المطابه، ج3، ص1189.</ref> با وجود این، برخی از امیران مدینه مانند زهیر بن سلیمان بن جماز<ref>. التحفة اللطیفه، ج1، ص360.</ref> (حک: ۸۶۵–۸۷۴ق) و فارس بن شامان بن زهیر، مخالف شیعیان خوانده شده‌اند.


در دوران مماليک، از هنگام سلطنت قلاوون مملوکي، مدينه شاهد تحولاتي در جهت تغيير مذهب بود. امور خطابت و قضاوت در مدينه از دست شيعيان بيرون رفت و به اهل سنت وا‌گذار شد.<ref>. المغانم المطابه، ج3، ص1236؛ التاريخ الشامل، ج2، ص264-265.</ref> نيز برخي از آنان با شيعيان به ستيز برخاستند و اميران مدينه را زير فشار قرار ‌دادند.<ref>. تاريخ المدينه، ص192-205؛ التحفة اللطيفه، ج1، ص258.</ref>
اشراف در حمایت دولت‌های بزرگ مانند فاطمیان، عباسیان، ممالیک، عثمانی و آل رسول که بر یمن حاکم بود، قرار داشتند و معمولاً از این زاویه، زیر فشار قرار می‌گرفتند.<ref>. اطلس شیعه، ص415.</ref> دولت ایوبی بر خلاف مصلحت‌اندیشی و رفتار مناسب با اشراف و شیعیان که انتقاد سنیان افراطی را در پی داشت،<ref>. اطلس شیعه، ص415.</ref> به تدریج رویکرد ضد شیعی گرفت و نفوذ شیعه را در این شهر کاست. البته به سادگی امکان قطع سلطه اشراف در مدینه فراهم نبود؛ به ویژه که آنان توانستند بسیار زود با صلاح الدین ایوبی ارتباط برقرارکنند.


عثماني‌ها نيز در دوران سلطه بلند مدت خود بر حجاز، بر شيعيان سخت مي‌گرفتند و آنان را حاميان دولت صفوي مي‌شمردند. آنان در فرماني خواستار بيرون رفتن ايرانيان از مدينه شدند و شيعيان تا چند سال توفيق حضور در مراسم حج را نيافتند.<ref>. نک: التاريخ الشامل، ج2، ص351.</ref> با وجود اين، حتي در سده‌هاي دوازدهم و سيزدهم ق. که سادات حسيني مدينه زير سلطه اشراف حسني مکه بودند، برخي از خاندان‌هاي حسيني همچنان بر تشيع امامي پايداري ورزيدند. از آن جمله هواشم بودند که درحوالي منطقه العوالي مدينه مي‌زيستند. در بسياري از سفرنامه‌هاي فارسي دوره قاجار<ref>. اطلس شيعه، ص417.</ref>، از ديدار با اشراف شيعه مدينه، سران نخاوله٭ و همچنين شماري از قبايل عرب سخن به ميان آمده است که شيعه امامي بوده و در نواحي مکه مي‌زيسته‌اند. سيد شرف الدين نيز در سفرش به مدينه در سال 1328ق.، مورد استقبال سران اشراف حسيني مدينه قرار گرفت که شيعه امامي بودند.<ref>. بغية الراغبين، ج2، ص197-198.</ref> سيد محسن امين از سادات مدينه ياد کرده که شيعه امامي بودند و آثاري از کتاب‌هاي شيعه در دست داشته، وقفي براي اطعام روز عاشورا مقرر کرده بودند.<ref>. اعيان الشيعه، ج1، ص208.</ref>
در دوران ممالیک، از هنگام سلطنت قلاوون مملوکی، مدینه شاهد تحولاتی در جهت تغییر مذهب بود. امور خطابت و قضاوت در مدینه از دست شیعیان بیرون رفت و به اهل سنت واگذار شد.<ref>. المغانم المطابه، ج3، ص1236؛ التاریخ الشامل، ج2، ص264-265.</ref> نیز برخی از آنان با شیعیان به ستیز برخاستند و امیران مدینه را زیر فشار قرار دادند.<ref>. تاریخ المدینه، ص192-205؛ التحفة اللطیفه، ج1، ص258.</ref>


==روابط اشراف با دولت‌هاي همسايه==
عثمانی‌ها نیز در دوران سلطه بلند مدت خود بر حجاز، بر شیعیان سخت می‌گرفتند و آنان را حامیان دولت صفوی می‌شمردند. آنان در فرمانی خواستار بیرون رفتن ایرانیان از مدینه شدند و شیعیان تا چند سال توفیق حضور در مراسم حج را نیافتند.<ref>. نک: التاریخ الشامل، ج2، ص351.</ref> با وجود این، حتی در سده‌های دوازدهم و سیزدهم ق؛ که سادات حسینی مدینه زیر سلطه اشراف حسنی مکه بودند، برخی از خاندان‌های حسینی همچنان بر تشیع امامی پایداری ورزیدند. از آن جمله هواشم بودند که درحوالی منطقه العوالی مدینه می‌زیستند. در بسیاری از سفرنامه‌های فارسی دوره قاجار،<ref>. اطلس شیعه، ص417.</ref> از دیدار با اشراف شیعه مدینه، سران نخاوله٭ و همچنین شماری از قبایل عرب سخن به میان آمده است که شیعه امامی بوده و در نواحی مکه می‌زیسته‌اند. سید شرف الدین نیز در سفرش به مدینه در سال ۱۳۲۸ق. مورد استقبال سران اشراف حسینی مدینه قرار گرفت که شیعه امامی بودند.<ref>. بغیة الراغبین، ج2، ص197-198.</ref> سید محسن امین از سادات مدینه یاد کرده که شیعه امامی بودند و آثاری از کتاب‌های شیعه در دست داشته، وقفی برای اطعام روز عاشورا مقرر کرده بودند.<ref>. اعیان الشیعه، ج1، ص208.</ref>
اهميت مدينه منوره و نگاه ويژه مسلمانان به آن به منزله نخستين مرکز دولت اسلامي و وجود حرم نبوي و آثار اسلامي بر جاي مانده از آن، حاکميت‌هاي مسلمان را برآن مي‌داشت که براي نفوذ در آن شهر به رقابت برخيزند.


===روابط اشراف با فاطميان===  
== روابط اشراف با دولت‌های همسایه ==
با تأسيس دولت فاطمي در مصر (365ق.)، اميران مدينه که از لحاظ نسبي و عقيدتي احساس نزديکي بيشتري با آنان مي‌کردند، اطاعت خود را از آنان با خواندن خطبه به نام ايشان اعلام کردند.<ref>. تاريخ ابن خلدون، ج4، ص140؛ التحفة اللطيفه، ج2، ص257.</ref> نفوذ فاطميان در مدينه از سال 348ق. و با وساطت آنان ميان سادات حسني و حسيني آغاز شده بود که به توقف ستيز‌هاي ايشان انجاميد.<ref>. التاريخ الشامل، ج2، ص133.</ref> المعز فاطمي براي کسب مشروعيت و نفوذ در حرمين شريفين، هداياي فراوان به آن دو شهر مي‌فرستاد. سادات حسيني نيز که از ياري‌هاي مادي و معنوي فاطميان بهره‌مند بودند، به نام ايشان خطبه مي‌خواندند.<ref>. التحفة اللطيفه، ج2، ص257.</ref>
اهمیت مدینه منوره و نگاه ویژه مسلمانان به آن به منزله نخستین مرکز دولت اسلامی و وجود حرم نبوی و آثار اسلامی بر جای مانده از آن، حاکمیت‌های مسلمان را برآن می‌داشت که برای نفوذ در آن شهر به رقابت برخیزند.


پس از مرگ معز به سال 365ق. حکمران مدينه، طاهر بن مسلم، نخست از خواندن خطبه به نام فرزند وي، العزيز، خودداري کرد. اما با تهديد نظامي العزيز فاطمي به سال 366ق. و فرستادن لشکري که در اواخر سال 367ق.
=== روابط اشراف با فاطمیان ===
به مدينه رسيد، ديگر بار به نام فاطميان
با تأسیس دولت فاطمی در مصر (۳۶۵ق)، امیران مدینه که از لحاظ نسبی و عقیدتی احساس نزدیکی بیشتری با آنان می‌کردند، اطاعت خود را از آنان با خواندن خطبه به نام ایشان اعلام کردند.<ref>. تاریخ ابن خلدون، ج4، ص140؛ التحفة اللطیفه، ج2، ص257.</ref> نفوذ فاطمیان در مدینه از سال ۳۴۸ق؛ و با وساطت آنان میان سادات حسنی و حسینی آغاز شده بود که به توقف ستیزهای ایشان انجامید.<ref>. التاریخ الشامل، ج2، ص133.</ref> المعز فاطمی برای کسب مشروعیت و نفوذ در حرمین شریفین، هدایای فراوان به آن دو شهر می‌فرستاد. سادات حسینی نیز که از یاری‌های مادی و معنوی فاطمیان بهره‌مند بودند، به نام ایشان خطبه می‌خواندند.<ref>. التحفة اللطیفه، ج2، ص257.</ref>
خطبه خواند.<ref>. تاريخ ابن خلدون، ج4، ص65-66؛ التاريخ الشامل، ج2، ص137-138.</ref> به سال 368ق. در پي رسيدن هداياي ‌گرانبهاي عضد الدوله بويهي، امير الامراي بغداد، ديگر بار اشراف حسيني تا سال 380ق. به نام عباسيان و آل بويه خطبه خواندند. در اين سال، العزيز فاطمي مدينه را محاصره کرد و حکمران آن ناچار به همراهي با فاطميان شد. پس از يک دهه به سال390ق. ديگر بار روابط ايشان به سبب انکار نسب فاطميان از سوي حکمران مدينه، تيره شد. در پي آن، خليفه فاطمي حکمران مکه را در تصرف مدينه ياري کرد.<ref>. التاريخ الشامل، ج2، ص145-146.</ref> از اين پس فاطميان سياستي ماندگارتر را براي نفوذ در مدينه در پيش گرفتند و با فرستادن داعيان و مبلغان شيعي براي گسترش تشيع کوشيدند. برخي از تاريخ‌‌نگاران معاصر مدينه اين روش را کارآمد ندانسته‌اند.<ref>. التاريخ الشامل، ج2، ص143-144.</ref>  


به سال 436ق. شريف طفيل به مصر رفت و روابط با فاطميان دوستانه شد و به رغم قدرت‌ يافتن ديگر بار اشراف حسيني، نفوذ فاطميان با فراز و نشيب‌هايي تا سال 492ق. ادامه يافت. به سال 469ق. پس از آن که حسين بن مهنا بر زائران مدينه ماليات بست، فردي علوي قيام کرد و به نام خليفه فاطمي خطبه خواند و ابن مهنا گريخت.<ref>. المنتظم، ج16، ص180.</ref> پس از هفت ماه مالک بن حسين بن حمزه حکمراني را به‌ دست گرفت و اوضاع را به روال سابق بازگرداند.
پس از مرگ معز به سال ۳۶۵ق. حکمران مدینه، طاهر بن مسلم، نخست از خواندن خطبه به نام فرزند وی، العزیز، خودداری کرد. اما با تهدید نظامی العزیز فاطمی به سال ۳۶۶ق؛ و فرستادن لشکری که در اواخر سال ۳۶۷ق.
به مدینه رسید، دیگر بار به نام فاطمیان
خطبه خواند.<ref>. تاریخ ابن خلدون، ج4، ص65-66؛ التاریخ الشامل، ج2، ص137-138.</ref> به سال ۳۶۸ق. در پی رسیدن هدایای گرانبهای عضد الدوله بویهی، امیر الامرای بغداد، دیگر بار اشراف حسینی تا سال ۳۸۰ق. به نام عباسیان و آل بویه خطبه خواندند. در این سال، العزیز فاطمی مدینه را محاصره کرد و حکمران آن ناچار به همراهی با فاطمیان شد. پس از یک دهه به سال۳۹۰ق. دیگر بار روابط ایشان به سبب انکار نسب فاطمیان از سوی حکمران مدینه، تیره شد. در پی آن، خلیفه فاطمی حکمران مکه را در تصرف مدینه یاری کرد.<ref>. التاریخ الشامل، ج2، ص145-146.</ref> از این پس فاطمیان سیاستی ماندگارتر را برای نفوذ در مدینه در پیش گرفتند و با فرستادن داعیان و مبلغان شیعی برای گسترش تشیع کوشیدند. برخی از تاریخ‌نگاران معاصر مدینه این روش را کارآمد ندانسته‌اند.<ref>. التاریخ الشامل، ج2، ص143-144.</ref>


===روابط اشراف با عباسيان===
به سال ۴۳۶ق. شریف طفیل به مصر رفت و روابط با فاطمیان دوستانه شد و به رغم قدرت یافتن دیگر بار اشراف حسینی، نفوذ فاطمیان با فراز و نشیب‌هایی تا سال ۴۹۲ق. ادامه یافت. به سال ۴۶۹ق. پس از آن که حسین بن مهنا بر زائران مدینه مالیات بست، فردی علوی قیام کرد و به نام خلیفه فاطمی خطبه خواند و ابن مهنا گریخت.<ref>. المنتظم، ج16، ص180.</ref> پس از هفت ماه مالک بن حسین بن حمزه حکمرانی را به دست گرفت و اوضاع را به روال سابق بازگرداند.
در دهه‌هاي نخست حکومت اشراف و نفوذ فاطميان، عباسيان در حجاز نفوذ نداشتند. اما اشراف براي بهره‌مندي از ياري‌ دو دستگاه خلافت فاطمي و عباسي، کوشيدند تا با هر دو کانون قدرت ارتباط داشته باشند.


در برهه‌هايي روابط اشراف مدينه با بني‌عباس دوستانه بود. به احتمال فراوان، به سبب روابط دوستانه ميان اشراف مدينه و دولت شيعي‌آل بويه، عضدالدوله نخستين بار ديواري پيرامون شهر مدينه کشيد.<ref>. التاريخ الشامل، ج2، ص141.</ref> با سفر شريف قاسم بن مهنا به بغداد در سال 566ق. خليفه عباسي، المستضيء بالله، با استقبال گرم از او، وي را به‌گونه تشريفاتي براي حکمراني مدينه تعيين کرد. به فرمان اين خليفه، قاسم در موسم571ق. به جاي مکثر بن عيسي شريف مکه، به حکمراني آن شهر رسيد. اما او با اين استدلال که پس از بيرون رفتن حاجيان از مکه جرئت ماندن در مکه را ندارد، بيش از سه روز در آن شهر نماند.<ref>. العقد الثمين، ج7، ص31-32.</ref> از اين پس روابط اشراف حسيني با عباسيان با توجه به نفوذ ايوبيان در مدينه و جانبداري آنان از دستگاه خلافت عباسي، همچنان دوستانه بود و اشراف به نام آنان در کنار ايوبيان خطبه مي‌خواندند.
=== روابط اشراف با عباسیان ===
در دهه‌های نخست حکومت اشراف و نفوذ فاطمیان، عباسیان در حجاز نفوذ نداشتند. اما اشراف برای بهره‌مندی از یاری دو دستگاه خلافت فاطمی و عباسی، کوشیدند تا با هر دو کانون قدرت ارتباط داشته باشند.


===روابط با ايوبيان (حك: 567ـ 648ق.)===
در برهه‌هایی روابط اشراف مدینه با بنی‌عباس دوستانه بود. به احتمال فراوان، به سبب روابط دوستانه میان اشراف مدینه و دولت شیعی‌آل بویه، عضدالدوله نخستین بار دیواری پیرامون شهر مدینه کشید.<ref>. التاریخ الشامل، ج2، ص141.</ref> با سفر شریف قاسم بن مهنا به بغداد در سال ۵۶۶ق. خلیفه عباسی، المستضیء بالله، با استقبال گرم از او، وی را به‌گونه تشریفاتی برای حکمرانی مدینه تعیین کرد. به فرمان این خلیفه، قاسم در موسم۵۷۱ق. به جای مکثر بن عیسی شریف مکه، به حکمرانی آن شهر رسید. اما او با این استدلال که پس از بیرون رفتن حاجیان از مکه جرئت ماندن در مکه را ندارد، بیش از سه روز در آن شهر نماند.<ref>. العقد الثمین، ج7، ص31-32.</ref> از این پس روابط اشراف حسینی با عباسیان با توجه به نفوذ ایوبیان در مدینه و جانبداری آنان از دستگاه خلافت عباسی، همچنان دوستانه بود و اشراف به نام آنان در کنار ایوبیان خطبه می‌خواندند.
با روي کار آمدن ايوبيان، صلاح الدين ايوبي پس از تسلط بر مصر و نفوذ در حرمين شريفين توانست با دادن امتيازاتي به اشراف حاکم بر مکه و مدينه، آنان را قانع کند تا براي خلفاي عباسي خطبه بخوانند.<ref>. شفاء الغرام، ج2، ص364؛ تاريخ مکه، ص280.</ref> نفوذ ايوبيان در مدينه پيش از مکه آغاز شد و سادات حسيني حاکم بر اين شهر، از مدت‌ها پيش با روي گرداندن از فاطميان، ارتباطي گسترده با صلاح الدين ايوبي يافته بودند.<ref>. تاريخ امراء المدينه، ص247-248.</ref> استقبال حکمران مدينه، سالم بن مهنا حسيني، از عيسي بن عادل ايوبي حاکم حلب در روزهاي حج و همراهي با او تا مکه، از روابط صميمانه آن‌ها نشان دارد.<ref>. شفاء الغرام، ج2، ص370.</ref> در فتح انطاکيه به سال 584ق. امير مدينه قاسم بن مهنا نيز حضور داشت.<ref>. تاريخ المدينه، ص215؛ تاريخ ابن خلدون، ج5، ص368؛ ج4، ص140؛ المنهل، ج4، ص191.</ref> صلاح الدين به قاسم بن مهنا بسيار احترام مي‌نهاد و او را سمت راست خود مي‌نشانيد و در غزواتش وي را همراه مي‌برد.<ref>. الکامل، ج12، ص20؛ تاريخ المدينه، ص215؛ المغانم المطابه، ج3، ص1266-1267.</ref>


از پيامدهاي سفر برخي حکمرانان ايوبي به مدينه، حذف جمله «حى علي خير العمل» به منزله نماد تشيع از اذان بود که موافقت حکمران مدينه قاسم بن مهنا را در پي داشت. اين روابط باعث توجه صلاح الدين به حرمين شد و سبب گشت او افزون بر منع دريافت مکوس (ماليات برحاجيان) از سوي اشراف، مالياتي ديگر مقرر کند. نيز خادماني از خواجگان (اغاوات) براي اداره مسجد نبوي با مسئوليت شيخ حرم تعيين کرد و با اختصاص درآمد دو شهر نقاده و قياده در ساحل نيل، حقوق ثابتي براي آنان در نظر گرفت.<ref>. مرآة الحرمين، ص518.</ref> ياري‌هاي صلاح الدين به اشراف<ref>. التحفة اللطيفه، ج2، ص378.</ref> مانند قاسم بن مهنا در کنار کمک‌هايي که همان سال‌ها از بغداد به مدينه فرستاده مي‌شد، در تغيير رويکرد سياسي ـ مذهبي اشراف بي‌تأثير نبود.<ref>. التاريخ الشامل، ج2، ص183.</ref> از اين سال به بعد، نام حاکمان ايوبي پس از نام خليفه عباسي در خطبه‌هاي مدينه برده مي‌شد، بي‌آن‌که ايوبيان در امور حکومتي دخالت کنند. برخي از استيلاي ايوبيان بر مدينه در ميان سال‌هاي 578 تا 581ق. به دست طغتکين بن ايوب، برادر صلاح الدين، سخن گفته و حذف «حى علي خير العمل» در اذان را که از هنگام نفوذ فاطميان رايج شده بود، از کارهاي او دانسته‌اند.<ref>. شفاء الغرام، ج2، ص314؛ تاريخ مکه، ص306.</ref> اشراف هنگام تهاجم بيگانگان از حمايت ايوبيان برخوردار بودند. به سال 578ق. که رينالد (ارانط)، سردار صليبي، به سوي مدينه حمله کرد و تا تيماء در وادي القري پيش آمد، يکي از برادرزادگان صلاح الدين ايوبي آن را دفع کرد.<ref>. التاريخ الشامل، ج2، ص184.</ref>
=== روابط با ایوبیان (حک: ۵۶۷–۶۴۸ق) ===
با روی کار آمدن ایوبیان، صلاح الدین ایوبی پس از تسلط بر مصر و نفوذ در حرمین شریفین توانست با دادن امتیازاتی به اشراف حاکم بر مکه و مدینه، آنان را قانع کند تا برای خلفای عباسی خطبه بخوانند.<ref>. شفاء الغرام، ج2، ص364؛ تاریخ مکه، ص280.</ref> نفوذ ایوبیان در مدینه پیش از مکه آغاز شد و سادات حسینی حاکم بر این شهر، از مدت‌ها پیش با روی گرداندن از فاطمیان، ارتباطی گسترده با صلاح الدین ایوبی یافته بودند.<ref>. تاریخ امراء المدینه، ص247-248.</ref> استقبال حکمران مدینه، سالم بن مهنا حسینی، از عیسی بن عادل ایوبی حاکم حلب در روزهای حج و همراهی با او تا مکه، از روابط صمیمانه آن‌ها نشان دارد.<ref>. شفاء الغرام، ج2، ص370.</ref> در فتح انطاکیه به سال ۵۸۴ق. امیر مدینه قاسم بن مهنا نیز حضور داشت.<ref>. تاریخ المدینه، ص215؛ تاریخ ابن خلدون، ج5، ص368؛ ج4، ص140؛ المنهل، ج4، ص191.</ref> صلاح الدین به قاسم بن مهنا بسیار احترام می‌نهاد و او را سمت راست خود می‌نشانید و در غزواتش وی را همراه می‌برد.<ref>. الکامل، ج12، ص20؛ تاریخ المدینه، ص215؛ المغانم المطابه، ج3، ص1266-1267.</ref>


در روابط نيرومند ميان اشراف حسيني با ايوبيان شام، چند عامل در ميان بود. اختلاف و رقابت ميان دو جناح از خاندان ايوبي در مصر و شام پس از درگذشت صلاح الدين (م.589ق.) و تلاش هر يک براي نفوذ در حجاز، نزديکي مدينه به شام و نيز تحريک و ياري اميران مکه از سوي حکمرانان ايوبي مصر بر ضد اميران مدينه، مايه روي آوردن اشراف حسيني به ايوبيان شام شد<ref>. المدينة المنوره، ص48.</ref>؛ چنان‌که سالم بن قاسم حسيني از پشتيباني ملک معظم عيسي بن عادل، حکمران دمشق، برخوردار بود. در برابر، حکمران مکه شريف قتاده نيز با ملک کامل در مصر متحد بود.<ref>. التاريخ الشامل، ج2، ص205.</ref>  
از پیامدهای سفر برخی حکمرانان ایوبی به مدینه، حذف جمله «حی علی خیر العمل» به منزله نماد تشیع از اذان بود که موافقت حکمران مدینه قاسم بن مهنا را در پی داشت. این روابط باعث توجه صلاح الدین به حرمین شد و سبب گشت او افزون بر منع دریافت مکوس (مالیات برحاجیان) از سوی اشراف، مالیاتی دیگر مقرر کند. نیز خادمانی از خواجگان (اغاوات) برای اداره مسجد نبوی با مسئولیت شیخ حرم تعیین کرد و با اختصاص درآمد دو شهر نقاده و قیاده در ساحل نیل، حقوق ثابتی برای آنان در نظر گرفت.<ref>. مرآة الحرمین، ص518.</ref> یاری‌های صلاح الدین به اشراف<ref>. التحفة اللطیفه، ج2، ص378.</ref> مانند قاسم بن مهنا در کنار کمک‌هایی که همان سال‌ها از بغداد به مدینه فرستاده می‌شد، در تغییر رویکرد سیاسی ـ مذهبی اشراف بی‌تأثیر نبود.<ref>. التاریخ الشامل، ج2، ص183.</ref> از این سال به بعد، نام حاکمان ایوبی پس از نام خلیفه عباسی در خطبه‌های مدینه برده می‌شد، بی‌آن‌که ایوبیان در امور حکومتی دخالت کنند. برخی از استیلای ایوبیان بر مدینه در میان سال‌های ۵۷۸ تا ۵۸۱ق. به دست طغتکین بن ایوب، برادر صلاح الدین، سخن گفته و حذف «حی علی خیر العمل» در اذان را که از هنگام نفوذ فاطمیان رایج شده بود، از کارهای او دانسته‌اند.<ref>. شفاء الغرام، ج2، ص314؛ تاریخ مکه، ص306.</ref> اشراف هنگام تهاجم بیگانگان از حمایت ایوبیان برخوردار بودند. به سال ۵۷۸ق؛ که رینالد (ارانط)، سردار صلیبی، به سوی مدینه حمله کرد و تا تیماء در وادی القری پیش آمد، یکی از برادرزادگان صلاح الدین ایوبی آن را دفع کرد.<ref>. التاریخ الشامل، ج2، ص184.</ref>


در سال‌هاي بعد نيز چنين تنش‌هايي برقرار بود؛ چنان‌که حکمران مدينه شيحه با ياري شاميان توانست لشکر يمن را از مکه دور کند.<ref>. التحفة اللطيفه، ج2، ص226؛ السلوک، ج1، ص312؛ المنهل، ج4، ص191-192.</ref>
در روابط نیرومند میان اشراف حسینی با ایوبیان شام، چند عامل در میان بود. اختلاف و رقابت میان دو جناح از خاندان ایوبی در مصر و شام پس از درگذشت صلاح الدین (م. ۵۸۹ق) و تلاش هر یک برای نفوذ در حجاز، نزدیکی مدینه به شام و نیز تحریک و یاری امیران مکه از سوی حکمرانان ایوبی مصر بر ضد امیران مدینه، مایه روی آوردن اشراف حسینی به ایوبیان شام شد<ref>. المدینة المنوره، ص48.</ref>؛ چنان‌که سالم بن قاسم حسینی از پشتیبانی ملک معظم عیسی بن عادل، حکمران دمشق، برخوردار بود. در برابر، حکمران مکه شریف قتاده نیز با ملک کامل در مصر متحد بود.<ref>. التاریخ الشامل، ج2، ص205.</ref>


===روابط اشراف با مماليك (648ـ923ق.)===
در سال‌های بعد نیز چنین تنش‌هایی برقرار بود؛ چنان‌که حکمران مدینه شیحه با یاری شامیان توانست لشکر یمن را از مکه دور کند.<ref>. التحفة اللطیفه، ج2، ص226؛ السلوک، ج1، ص312؛ المنهل، ج4، ص191-192.</ref>
از هنگامي که مماليک در ميانه سده هفتم ق. در مصر به قدرت رسيدند و دولت عباسي به دست مغولان از ميان رفت، حرمين زير سيطره آنان قرار گرفت. نخستين برقراري روابط ميان اشراف حسيني و مماليک به سال 658ق. بازمي‌گردد. در اين سال، قاضي تقي شافعي از سوي حکمران مدينه مأموريت يافت تا نزد سلطان قطز مملوکي (حک: 657ـ658ق.) رود و او را که به قبض اوقاف مدينه در مصر متهم شده بود، به آزادسازي آن خشنود کند. قاضي با مرگ قُطز و سلطنت يافتن بَيبْرَس (حک: 658ـ676ق.) روبه‌رو شد. از اين هنگام نفوذ مماليک با ارسال اموال براي ساخت مسجد نبوي در مدينه آغاز گشت.<ref>. السلوک، ج1، ص445؛ التحفة اللطيفه، ج1، ص222-223.</ref> به سال 662ق. سلطان مملوکي، فردي به نام شکال بن محمد را براي گردآوري زکات فرستاد که با ممانعت شريف جماز حکمران مدينه روبه‌رو شد. شکال با ياري جستن از بنوخالد، مايه هراس جماز شد و او آمادگي خود را براي گزاردن حق سلطان اعلام کرد.<ref>. السلوک، ج2، ص43.</ref> نيز مماليک اخذ ماليات از زائران مرقد نبوي را ممنوع کردند و به جاي آن، درآمد يک آبادي را براي حکمران مدينه قرار دادند. از آن پس زمينه نفوذ سياسي مماليک در مدينه فراهم شد. به سال 665 / 666ق. بيبرس در حکمراني مدينه دخالت کرد و شريف بدرالدين مالک بن منيف را در حکمراني و اوقاف آن شهر با عمويش جماز که حکمران مدينه بود، شريک کرد و جماز نيز پذيرفت.<ref>. نهاية الارب، ج3، ص146-147؛ السلوک، ج2، ص44.</ref> اين به معناي پذيرش سلطه سياسي و ديني مماليک از سوي اشراف مدينه بود. نيز در همين سال، ناصرالدين بن محيي الدين حاجب از سوي سلطان مملوکي براي گردآوري خراج مدينه مأموريت يافت و او زکات جمع شده را به مصر فرستاد.<ref>. نهاية الارب، ج3، ص149.</ref>


مماليک براي ايفاي نقش در حرمين بسيار کوشيدند. نفوذ آنان در روزگار چَقمَق، از مماليک مصر، بيشتر شد و امير سودون که از سوي او ناظر حرمين (شيخ حرم) شده بود، در بسياري از کارها دخالت مي‌کرد. به گزارش ابن فرحون، از زمان سلطان قلاوون مملوکي، يکي از دانشوران سني از سوي سلطان مصر به مدت شش ماه براي امامت جمعه و خطبه‌ها و قضاوت ميان اهل سنت به مدينه اعزام مي‌شد. برخي از آنان با شيعيان و شعائر مذهبي آن‌ها به ستيز برمي‌خاستند و حتي اميران مدينه را زير فشار قرار مي‌دادند.<ref>. تاريخ المدينه، ص192، 199، 2۰2، 2۰5.</ref> بر پايه گزارشي، واپسين قضاوت شيعه در مدينه از آن آل سنان بن عبدالوهاب بن نميله حسيني در نيمه دوم سده هفتم ق. بود.<ref>. التحفة اللطيفه، ج1، ص28.</ref> از آن پس قضاوت در اختيار اهل سنت قرار گرفت.<ref>. تاريخ المدينه، ص2۰6-2۰7.</ref> نيز مماليک از سال 842ق. از ورود جنازه‌هاي شيعه به درون حرم پيشگيري کردند و تنها ورود جنازه‌هاي اشراف و اهل سنت را مجاز دانستند. اين رسم تا زمان سمهودي پابرجا بود.<ref>. وفاء الوفاء، ج2، ص103-104.</ref>
=== روابط اشراف با ممالیک (۶۴۸–۹۲۳ق) ===
از هنگامی که ممالیک در میانه سده هفتم ق. در مصر به قدرت رسیدند و دولت عباسی به دست مغولان از میان رفت، حرمین زیر سیطره آنان قرار گرفت. نخستین برقراری روابط میان اشراف حسینی و ممالیک به سال ۶۵۸ق. بازمی‌گردد. در این سال، قاضی تقی شافعی از سوی حکمران مدینه مأموریت یافت تا نزد سلطان قطز مملوکی (حک: ۶۵۷–۶۵۸ق) رود و او را که به قبض اوقاف مدینه در مصر متهم شده بود، به آزادسازی آن خشنود کند. قاضی با مرگ قُطز و سلطنت یافتن بَیبْرَس (حک: ۶۵۸–۶۷۶ق) روبه‌رو شد. از این هنگام نفوذ ممالیک با ارسال اموال برای ساخت مسجد نبوی در مدینه آغاز گشت.<ref>. السلوک، ج1، ص445؛ التحفة اللطیفه، ج1، ص222-223.</ref> به سال ۶۶۲ق. سلطان مملوکی، فردی به نام شکال بن محمد را برای گردآوری زکات فرستاد که با ممانعت شریف جماز حکمران مدینه روبه‌رو شد. شکال با یاری جستن از بنوخالد، مایه هراس جماز شد و او آمادگی خود را برای گزاردن حق سلطان اعلام کرد.<ref>. السلوک، ج2، ص43.</ref> نیز ممالیک اخذ مالیات از زائران مرقد نبوی را ممنوع کردند و به جای آن، درآمد یک آبادی را برای حکمران مدینه قرار دادند. از آن پس زمینه نفوذ سیاسی ممالیک در مدینه فراهم شد. به سال ۶۶۵ / ۶۶۶ق. بیبرس در حکمرانی مدینه دخالت کرد و شریف بدرالدین مالک بن منیف را در حکمرانی و اوقاف آن شهر با عمویش جماز که حکمران مدینه بود، شریک کرد و جماز نیز پذیرفت.<ref>. نهایة الارب، ج3، ص146-147؛ السلوک، ج2، ص44.</ref> این به معنای پذیرش سلطه سیاسی و دینی ممالیک از سوی اشراف مدینه بود. نیز در همین سال، ناصرالدین بن محیی الدین حاجب از سوی سلطان مملوکی برای گردآوری خراج مدینه مأموریت یافت و او زکات جمع شده را به مصر فرستاد.<ref>. نهایة الارب، ج3، ص149.</ref>


بدين ترتيب، سلطه آنان بر مدينه اوج يافت. حکمرانان مملوکي همانند قايتباي هنگام سفر به مدينه، با انجام دادن کارهاي عمراني، ياري‌هاي فراوان به اشراف حسيني مي‌نمودند.<ref>. التاريخ الشامل، ج2، ص311.</ref> نيز اشراف از ياري‌ آنان در مسجدالنبي و مدينه برخوردار مي‌شدند.<ref>. نک: التاريخ الشامل، ج2، ص311.</ref>
ممالیک برای ایفای نقش در حرمین بسیار کوشیدند. نفوذ آنان در روزگار چَقمَق، از ممالیک مصر، بیشتر شد و امیر سودون که از سوی او ناظر حرمین (شیخ حرم) شده بود، در بسیاری از کارها دخالت می‌کرد. به گزارش ابن فرحون، از زمان سلطان قلاوون مملوکی، یکی از دانشوران سنی از سوی سلطان مصر به مدت شش ماه برای امامت جمعه و خطبه‌ها و قضاوت میان اهل سنت به مدینه اعزام می‌شد. برخی از آنان با شیعیان و شعائر مذهبی آن‌ها به ستیز برمی‌خاستند و حتی امیران مدینه را زیر فشار قرار می‌دادند.<ref>. تاریخ المدینه، ص192، 199، 2۰2، 2۰5.</ref> بر پایه گزارشی، واپسین قضاوت شیعه در مدینه از آن آل سنان بن عبدالوهاب بن نمیله حسینی در نیمه دوم سده هفتم ق. بود.<ref>. التحفة اللطیفه، ج1، ص28.</ref> از آن پس قضاوت در اختیار اهل سنت قرار گرفت.<ref>. تاریخ المدینه، ص2۰6-2۰7.</ref> نیز ممالیک از سال ۸۴۲ق. از ورود جنازه‌های شیعه به درون حرم پیشگیری کردند و تنها ورود جنازه‌های اشراف و اهل سنت را مجاز دانستند. این رسم تا زمان سمهودی پابرجا بود.<ref>. وفاء الوفاء، ج2، ص103-104.</ref>


===روابط اشراف با عثماني===
بدین ترتیب، سلطه آنان بر مدینه اوج یافت. حکمرانان مملوکی همانند قایتبای هنگام سفر به مدینه، با انجام دادن کارهای عمرانی، یاری‌های فراوان به اشراف حسینی می‌نمودند.<ref>. التاریخ الشامل، ج2، ص311.</ref> نیز اشراف از یاری آنان در مسجدالنبی و مدینه برخوردار می‌شدند.<ref>. نک: التاریخ الشامل، ج2، ص311.</ref>
پس از شکست مملوکان مصر از عثماني و اظهار اطاعت شريف مكه از آنان، حاکميت اشراف از سوي آن دولت به رسميت شناخته شد.<ref>. الدولة العثمانيه، ص129-130.</ref> نسبت يافتن اشراف به خاندان پيامبر، پيشينه ديرينه در امور حرمين شريفين و نفوذشان در ميان مسلمانان را نمي‌توان در تأييد حکمراني اشراف ناديده انگاشت. در آغاز، دولت عثماني حکمراني مدينه را نيز در پي اعلان اطاعت اشراف حسني مکه از آنان، به ايشان وا‌گذار کرد.<ref>. الدولة العثمانيه، ص130؛ التاريخ الشامل، ج2، ص333-334.</ref> اما پس از مدتي، حکومت مدينه به شيوه پيشين عثماني، در اختيار سادات حسيني قرار گرفت. در آغاز نفوذ عثماني، شيعيان خطابت و حکومت را در دست داشتند.<ref>. التحفة اللطيفه، ج1، ص28.</ref>


در کنار قدرت اشراف، شيخ الحرمي نيز مقامي رسمي بود که وي به‌گونه مستقيم از سوي استانبول به آن منصوب مي‌شد و نفوذي چشمگير داشت. عثماني‌ها با هدف تضعيف قدرت اشراف، منصب شيخ الحرمي را معمولاً از حکمرانان خود برمي‌گزيدند.<ref>. مرآة الحرمين، ج1، ص260.</ref> به تدريج از ميانه سده يازدهم ق. حکمرانان عثماني کوشيدند تا حکمراني مدينه را به دست شيخ حرم بسپارند. البته اين به معناي خاتمه يافتن قدرت اشراف حسيني نبود؛ زيرا آنان بخشي از اداره شهر را در اختيار داشتند.<ref>. اشراف مکه، ص87-88.</ref>
=== روابط اشراف با عثمانی ===
پس از شکست مملوکان مصر از عثمانی و اظهار اطاعت شریف مکه از آنان، حاکمیت اشراف از سوی آن دولت به رسمیت شناخته شد.<ref>. الدولة العثمانیه، ص129-130.</ref> نسبت یافتن اشراف به خاندان پیامبر، پیشینه دیرینه در امور حرمین شریفین و نفوذشان در میان مسلمانان را نمی‌توان در تأیید حکمرانی اشراف نادیده انگاشت. در آغاز، دولت عثمانی حکمرانی مدینه را نیز در پی اعلان اطاعت اشراف حسنی مکه از آنان، به ایشان واگذار کرد.<ref>. الدولة العثمانیه، ص130؛ التاریخ الشامل، ج2، ص333-334.</ref> اما پس از مدتی، حکومت مدینه به شیوه پیشین عثمانی، در اختیار سادات حسینی قرار گرفت. در آغاز نفوذ عثمانی، شیعیان خطابت و حکومت را در دست داشتند.<ref>. التحفة اللطیفه، ج1، ص28.</ref>


حکمراني اشراف مدينه از هنگام نفوذ عثماني در اين شهر رو به ضعف نهاد و استقلال سياسي خود را از دست داد و تابع امارت مکه شد و نام حکمران مدينه پس از سلطان عثماني و حکمران مکه در مرتبه سوم قرار گرفت. افزون بر آن، گاه حکمران مکه بستگان خود را به عنوان نايب به مدينه مي‌فرستاد که داراي اختيارات بود و امير اسمي، از اشراف حسيني، نيز در معرض برکناري قرار داشت.<ref>. التاريخ الشامل، ج2، ص333-334.</ref> از حدود نيمه سده نهم ق. به ‌بعد، کمتر به نام و زمان حکمراني اشراف حسيني در منابع اشاره شده است. سرانجام حکمراني آنان در اواخر سده يازدهم ق. با درگذشت واپسين حکمران حسيني، حسن بن زبيري، و افزوده شدن اداره مدينه به حکومت مکه به پايان رسيد.<ref>. التاريخ الشامل، ج2، ص334.</ref> از آن پس اشراف حسني در کنار شيخ حرم که همه امور حکومتي را در اختيار داشت، به‌‌گونه صوري و تشريفاتي، اداره مدينه را در دست داشتند.<ref>. نک: تحفة المحبين، ص56.</ref> در نيمه سده 12 ق. لعن رافضيان بر منبر مدينه در روزگار نادر شاه افشار و در حکمراني سعود بن سعيد حسيني مکي انجام شد.<ref>. تاريخ مکه، ص510.</ref> نيز از دفن شيعيان در بقيع پيشگيري شد و آنان به ناچار درگذشتگان خود را در مشربه ام ‌ابراهيم٭ و نيز در کنار قبا به خاک مي‌سپردند.<ref>. الشيعة في المدينه، ص170.</ref>
در کنار قدرت اشراف، شیخ الحرمی نیز مقامی رسمی بود که وی به‌گونه مستقیم از سوی استانبول به آن منصوب می‌شد و نفوذی چشمگیر داشت. عثمانی‌ها با هدف تضعیف قدرت اشراف، منصب شیخ الحرمی را معمولاً از حکمرانان خود برمی‌گزیدند.<ref>. مرآة الحرمین، ج1، ص260.</ref> به تدریج از میانه سده یازدهم ق. حکمرانان عثمانی کوشیدند تا حکمرانی مدینه را به دست شیخ حرم بسپارند. البته این به معنای خاتمه یافتن قدرت اشراف حسینی نبود؛ زیرا آنان بخشی از اداره شهر را در اختیار داشتند.<ref>. اشراف مکه، ص87-88.</ref>


با تسلط آل سعود بر مدينه، آنان برخي اشراف همانند شريف علي بن شحاد (م.1360ق.) را شهردار کردند. ملک سعود به ديدار شريف شاهين مي‌رفت و امير عبدالمحسن بن عبدالعزيز، حکمران مدينه، با شريف نامي بن شاهين وصلت کرد و دختر او را به همسري برگزيد. نيز برخي جوانان تيره شياهين با آنان ازدواج کردند.<ref>. الشيعة في المدينه، ص27.</ref>
حکمرانی اشراف مدینه از هنگام نفوذ عثمانی در این شهر رو به ضعف نهاد و استقلال سیاسی خود را از دست داد و تابع امارت مکه شد و نام حکمران مدینه پس از سلطان عثمانی و حکمران مکه در مرتبه سوم قرار گرفت. افزون بر آن، گاه حکمران مکه بستگان خود را به عنوان نایب به مدینه می‌فرستاد که دارای اختیارات بود و امیر اسمی، از اشراف حسینی، نیز در معرض برکناری قرار داشت.<ref>. التاریخ الشامل، ج2، ص333-334.</ref> از حدود نیمه سده نهم ق. به بعد، کمتر به نام و زمان حکمرانی اشراف حسینی در منابع اشاره شده است. سرانجام حکمرانی آنان در اواخر سده یازدهم ق. با درگذشت واپسین حکمران حسینی، حسن بن زبیری، و افزوده شدن اداره مدینه به حکومت مکه به پایان رسید.<ref>. التاریخ الشامل، ج2، ص334.</ref> از آن پس اشراف حسنی در کنار شیخ حرم که همه امور حکومتی را در اختیار داشت، به‌گونه صوری و تشریفاتی، اداره مدینه را در دست داشتند.<ref>. نک: تحفة المحبین، ص56.</ref> در نیمه سده ۱۲ ق. لعن رافضیان بر منبر مدینه در روزگار نادر شاه افشار و در حکمرانی سعود بن سعید حسینی مکی انجام شد.<ref>. تاریخ مکه، ص510.</ref> نیز از دفن شیعیان در بقیع پیشگیری شد و آنان به ناچار درگذشتگان خود را در مشربه ام ابراهیم٭ و نیز در کنار قبا به خاک می‌سپردند.<ref>. الشیعة فی المدینه، ص170.</ref>


از روابط اشراف با ديگر دولت‌هاي همسايه مانند حاکمان يمن، ايلخانان مغول و صفويه آگاهي چندان در دست نيست. دوري يمن از مدينه و وابستگي حاکمان آن به قدرت‌هاي برتر در دوره‌هاي گوناگون را مي‌توان از علل ارتباط اندک آنان با اشراف مدينه برشمرد. اشراف حسيني با ايلخانان مغول در اواخر حکومت ايشان روابطي داشتند. امير چوپان٭ امير الامراي ايلخانان در مدينه کارهايي عمراني داشت و از جمله مدرسه‌اي ساخت.<ref>. الدرر الکامنه، ج2، ص92؛ النجوم الزاهره، ج9، ص272-273.</ref> برخي از اين بنا با عنوان چوپانيه ياد کرده‌اند.<ref>. تاريخ ابن الوردي، ج2، ص280.</ref> از ديگر کارهاي او ساختن حمامي در آن شهر بود.<ref>. تاريخ ابن الوردي، ج2، ص274.</ref> امير چوپان پس از مرگ در گورستان بقيع به خاک سپرده شد.<ref>. السلوک، ج3، ص114؛ النجوم الزاهره، ج9، ص273.</ref>
با تسلط آل سعود بر مدینه، آنان برخی اشراف همانند شریف علی بن شحاد (م. ۱۳۶۰ق) را شهردار کردند. ملک سعود به دیدار شریف شاهین می‌رفت و امیر عبدالمحسن بن عبدالعزیز، حکمران مدینه، با شریف نامی بن شاهین وصلت کرد و دختر او را به همسری برگزید. نیز برخی جوانان تیره شیاهین با آنان ازدواج کردند.<ref>. الشیعة فی المدینه، ص27.</ref>


اشراف از اين رو که از سوي حکومت عثماني منصوب مي‌شدند، به راحتي امکان برقراري ارتباط با دولت شيعي صفويه را که دشمن عثماني بود، نداشتند. در آن روزگار، هر ساله شمار فراواني زائر از ايران راهي حرمين شريفين مي‌شدند. نيز شماري از دانشوران و فقيهان شيعه از ايران در حرمين اقامت داشتند. همچنين برخي شاهان صفوي همانند شاه عباس اول بخشي از درآمد ميدان نقش جهان اصفهان را به سادات حسيني مدينه اختصاص دادند.<ref>. اطلس شيعه، ص417.</ref>
از روابط اشراف با دیگر دولت‌های همسایه مانند حاکمان یمن، ایلخانان مغول و صفویه آگاهی چندان در دست نیست. دوری یمن از مدینه و وابستگی حاکمان آن به قدرت‌های برتر در دوره‌های گوناگون را می‌توان از علل ارتباط اندک آنان با اشراف مدینه برشمرد. اشراف حسینی با ایلخانان مغول در اواخر حکومت ایشان روابطی داشتند. امیر چوپان٭ امیر الامرای ایلخانان در مدینه کارهایی عمرانی داشت و از جمله مدرسه‌ای ساخت.<ref>. الدرر الکامنه، ج2، ص92؛ النجوم الزاهره، ج9، ص272-273.</ref> برخی از این بنا با عنوان چوپانیه یاد کرده‌اند.<ref>. تاریخ ابن الوردی، ج2، ص280.</ref> از دیگر کارهای او ساختن حمامی در آن شهر بود.<ref>. تاریخ ابن الوردی، ج2، ص274.</ref> امیر چوپان پس از مرگ در گورستان بقیع به خاک سپرده شد.<ref>. السلوک، ج3، ص114؛ النجوم الزاهره، ج9، ص273.</ref>


شيعه امامي بودن سادات حسيني، در مهاجرت آنان به ايران و هند مؤثر بود. حسن بن نورالدين از دانشوران اشراف، در ايران نزد شيخ حسين بن عبدالصمد، پدر شيخ بهايي، و خود شيخ بهايي و گروهي ديگر در قزوين و شهرهاي ديگر دانش آموخت. سيد ضامن بن شدقم، مؤلف کتاب تحفة الازهار، سال‌هاي پياپي به ايران آمد و رفت داشت و يکي از همسرانش اصفهاني بود.<ref>. تحفة الازهار، ج1، ص45-48.</ref> هدف اشراف از آمدن به ايران، زيارت امام رضا7، آموختن دانش و بهره‌مندي از مواهب مادي از جانب شاه يا ديگران بود.
اشراف از این رو که از سوی حکومت عثمانی منصوب می‌شدند، به راحتی امکان برقراری ارتباط با دولت شیعی صفویه را که دشمن عثمانی بود، نداشتند. در آن روزگار، هر ساله شمار فراوانی زائر از ایران راهی حرمین شریفین می‌شدند. نیز شماری از دانشوران و فقیهان شیعه از ایران در حرمین اقامت داشتند. همچنین برخی شاهان صفوی همانند شاه عباس اول بخشی از درآمد میدان نقش جهان اصفهان را به سادات حسینی مدینه اختصاص دادند.<ref>. اطلس شیعه، ص417.</ref>


برخي از اشراف آل مهنا در دوره‌هاي بعد به ايران مهاجرت کردند. محمد بن جويبر از اين سلسله که سيدي بزرگوار و پرهيزگار بود، روزگاري را در ايران گذراند و همسري شيرازي داشت. فرزندش جابر از همين همسر بود. همچنين دختري به نام دلالا داشت که مادرش ترک بود. جابر بن محمد در اصفهان درگذشت.<ref>. تحفة الازهار، ج2، ص336-339.</ref>
شیعه امامی بودن سادات حسینی، در مهاجرت آنان به ایران و هند مؤثر بود. حسن بن نورالدین از دانشوران اشراف، در ایران نزد شیخ حسین بن عبدالصمد، پدر شیخ بهایی، و خود شیخ بهایی و گروهی دیگر در قزوین و شهرهای دیگر دانش آموخت. سید ضامن بن شدقم، مؤلف کتاب تحفة الازهار، سال‌های پیاپی به ایران آمد و رفت داشت و یکی از همسرانش اصفهانی بود.<ref>. تحفة الازهار، ج1، ص45-48.</ref> هدف اشراف از آمدن به ایران، زیارت امام رضا۷، آموختن دانش و بهره‌مندی از مواهب مادی از جانب شاه یا دیگران بود.


==کارنامه اشراف حسيني==
برخی از اشراف آل مهنا در دوره‌های بعد به ایران مهاجرت کردند. محمد بن جویبر از این سلسله که سیدی بزرگوار و پرهیزگار بود، روزگاری را در ایران گذراند و همسری شیرازی داشت. فرزندش جابر از همین همسر بود. همچنین دختری به نام دلالا داشت که مادرش ترک بود. جابر بن محمد در اصفهان درگذشت.<ref>. تحفة الازهار، ج2، ص336-339.</ref>
در هفت سده حکمراني اشراف حسيني بر مدينه، افرادي بسيار از اين خاندان بر اين شهر حکم راندند. (نک: انتهاي مقاله؛ نيز ← اميران مدينه) به رغم حکومت بلند مدت، کارهايي چشمگير در زمينه‌هاي فرهنگي و عمراني نداشتند. شايد دليل آن را در نداشتن استقلال کامل و وابستگي آنان به قدرت‌هاي همسايه و نبود امکانات مالي، بتوان جست. نيز دولت‌هاي صاحب نفوذ در حرمين که براي دستيابي به مشروعيت و محبوبيت مي‌کوشيدند، با صرف هزينه به کارهاي عام المنفعه مي‌پرداختند تا آن‌ها را به نام خود ثبت کنند. همچنين اشراف با مشکلاتي پرشمار دست و پنجه نرم مي‌کردند که مانع انجام کارهاي مهم بود. با وجود اين، اشراف کارهايي سودمند داشته‌اند.


از مشکلات اشراف حسيني، مي‌توان به هجوم قبايل صحرانشين، غارت‌گران و راهزنان و نيز در برهه‌اي تهديدهاي صليبيان<ref>. التاريخ الشامل، ج2، ص184.</ref> اشاره کرد. اشراف بخشي از توان خود را براي مبارزه با اين مشکلات صرف مي‌کردند. به سال 590ق. قبيله زعب از تيره‌هاي بني‌سُليم به مدينه حمله کرد و هاشم بن قاسم که جانشين حکمران مدينه بود، جان خود را در راه دفاع از شهر از دست داد.<ref>. التاريخ الشامل، ج2، ص193.</ref> روحيه سلحشوري قاسم بن جماز نيز در ايجاد امنيت مدينه و پيشگيري از حمله اعراب بسيار مؤثر بود.<ref>. التاريخ الشامل، ج2، ص208-209.</ref> همچنين زبيري بن قيس به امنيت مدينه اهتمام بسيار داشت و اعراب تهديد‌کننده را با ياري سلطان ظاهر مملوکي عقب راند. همو برخي از اشراف حسيني را که به گنجينه‌هاي مسجد نبوي دستبرد زدند، سخت عقوبت کرد.<ref>. التاريخ الشامل، ج2، ص303.</ref> او با آن که شيعه امامي بود، از وقوع فتنه ميان شيعه و سني پيشگيري مي‌کرد.<ref>. التاريخ الشامل، ج2، ص305.</ref>
== کارنامه اشراف حسینی ==
در هفت سده حکمرانی اشراف حسینی بر مدینه، افرادی بسیار از این خاندان بر این شهر حکم راندند. (نک: انتهای مقاله؛ نیز ← امیران مدینه) به رغم حکومت بلند مدت، کارهایی چشمگیر در زمینه‌های فرهنگی و عمرانی نداشتند. شاید دلیل آن را در نداشتن استقلال کامل و وابستگی آنان به قدرت‌های همسایه و نبود امکانات مالی، بتوان جست. نیز دولت‌های صاحب نفوذ در حرمین که برای دستیابی به مشروعیت و محبوبیت می‌کوشیدند، با صرف هزینه به کارهای عام‌المنفعه می‌پرداختند تا آن‌ها را به نام خود ثبت کنند. همچنین اشراف با مشکلاتی پرشمار دست و پنجه نرم می‌کردند که مانع انجام کارهای مهم بود. با وجود این، اشراف کارهایی سودمند داشته‌اند.


از کارهاي سعد بن ثابت بن جماز به سال 751ق. در نخستين سال حکمراني، حفر ديگر بار خندق مدينه بود که در زمان حکمراني شريف فضل به پايان رسيد.<ref>. المغانم المطابه، ج3، ص1208.</ref> عطية بن منصور را از اشرافي دانسته‌اند که با خرافات مبارزه نمود و عدالت را پيشه ساخت. او به مرمت راه‌ها توجهي ويژه نمود. وي سيره‌اي پسنديده داشت و امنيت را حکم‌فرما کرد. وي به فرزندانش سفارش مي‌نمود که در احکام و قضايا عدالت را مد نظر داشته باشند. او را اميري دادگر، پرهيزگار و عابد شمرده‌اند. جماز بن شيحه نيز نيک‌کردار و دلير خوانده شده است.<ref>. المغانم المطابه، ج3، ص1183؛ التحفة اللطيفه، ج2، ص264.</ref>
از مشکلات اشراف حسینی، می‌توان به هجوم قبایل صحرانشین، غارت‌گران و راهزنان و نیز در برهه‌ای تهدیدهای صلیبیان<ref>. التاریخ الشامل، ج2، ص184.</ref> اشاره کرد. اشراف بخشی از توان خود را برای مبارزه با این مشکلات صرف می‌کردند. به سال ۵۹۰ق. قبیله زعب از تیره‌های بنی‌سُلیم به مدینه حمله کرد و هاشم بن قاسم که جانشین حکمران مدینه بود، جان خود را در راه دفاع از شهر از دست داد.<ref>. التاریخ الشامل، ج2، ص193.</ref> روحیه سلحشوری قاسم بن جماز نیز در ایجاد امنیت مدینه و پیشگیری از حمله اعراب بسیار مؤثر بود.<ref>. التاریخ الشامل، ج2، ص208-209.</ref> همچنین زبیری بن قیس به امنیت مدینه اهتمام بسیار داشت و اعراب تهدیدکننده را با یاری سلطان ظاهر مملوکی عقب راند. همو برخی از اشراف حسینی را که به گنجینه‌های مسجد نبوی دستبرد زدند، سخت عقوبت کرد.<ref>. التاریخ الشامل، ج2، ص303.</ref> او با آن که شیعه امامی بود، از وقوع فتنه میان شیعه و سنی پیشگیری می‌کرد.<ref>. التاریخ الشامل، ج2، ص305.</ref>


افزون‌‌خواهي عموزادگان اشراف حسني به عنوان اميران مکه و تنش ميان ايشان و اميران مدينه که گاه به تحريک قدرت‌هاي همسايه صورت مي‌گرفت، از ديگر مشکلات آنان بود. با توجه به توانمندي اميران مکه و تحريک دولت‌هاي همسايه، گاه آنان بر مدينه چيره مي‌شدند. شکر بن ابوالفتوح محمد بن حسن از اشراف حسني و محمد بن جعفر بن حمد، حکمراني مدينه را نيز بر عهده داشتند. در برابر، برخي اميران مدينه نيز بر مکه حکومت داشتند؛ چنان‌که جماز بن شيحه به مکه حمله کرد و امارت آن شهر را مدتي کوتاه در دست گرفت.<ref>. المغانم المطابه، ج3، ص1183-1184.</ref> آل زيان، از تيره‌هاي اشراف حسيني، با اشراف حسني مکه پيوند ازدواج برقرار کردند. همين نشان مي‌دهد که روابط اين دو خاندان در قياس با دوره‌هاي پيشين دوستانه بود.<ref>. تحفة الازهار، ج1، ص506، 509.</ref>
از کارهای سعد بن ثابت بن جماز به سال ۷۵۱ق. در نخستین سال حکمرانی، حفر دیگر بار خندق مدینه بود که در زمان حکمرانی شریف فضل به پایان رسید.<ref>. المغانم المطابه، ج3، ص1208.</ref> عطیة بن منصور را از اشرافی دانسته‌اند که با خرافات مبارزه نمود و عدالت را پیشه ساخت. او به مرمت راه‌ها توجهی ویژه نمود. وی سیره‌ای پسندیده داشت و امنیت را حکم‌فرما کرد. وی به فرزندانش سفارش می‌نمود که در احکام و قضایا عدالت را مد نظر داشته باشند. او را امیری دادگر، پرهیزگار و عابد شمرده‌اند. جماز بن شیحه نیز نیک‌کردار و دلیر خوانده شده است.<ref>. المغانم المطابه، ج3، ص1183؛ التحفة اللطیفه، ج2، ص264.</ref>


اشراف حسيني براي حکومت بر مدينه اختلاف و درگيري داشتند. هبة بن جماز با عموزادگانش به سال 779ق. به ستيز برخاستند که به پيروزي هبه انجاميد. نيز پس از مرگ جماز بن شيحه، ميان برادرانش درگيري‌هايي رخ داد.<ref>. المغانم المطابه، ج3، ص1185.</ref> هنگام سفر شيحة بن هاشم به عراق، اشراف آل جماز در حکومت مدينه طمع ورزيدند. از اين رو، مدتي براي حکمراني در اين شهر ميان برخي تيره‌هاي اشراف درگيري‌هايي رخ داد که سرانجام به سرکوب آنان انجاميد و فرزند شيحه، عيسي، حکمران مدينه باقي ماند.<ref>. التحفة اللطيفه، ج1، ص56، 447.</ref>
افزون‌خواهی عموزادگان اشراف حسنی به عنوان امیران مکه و تنش میان ایشان و امیران مدینه که گاه به تحریک قدرت‌های همسایه صورت می‌گرفت، از دیگر مشکلات آنان بود. با توجه به توانمندی امیران مکه و تحریک دولت‌های همسایه، گاه آنان بر مدینه چیره می‌شدند. شکر بن ابوالفتوح محمد بن حسن از اشراف حسنی و محمد بن جعفر بن حمد، حکمرانی مدینه را نیز بر عهده داشتند. در برابر، برخی امیران مدینه نیز بر مکه حکومت داشتند؛ چنان‌که جماز بن شیحه به مکه حمله کرد و امارت آن شهر را مدتی کوتاه در دست گرفت.<ref>. المغانم المطابه، ج3، ص1183-1184.</ref> آل زیان، از تیره‌های اشراف حسینی، با اشراف حسنی مکه پیوند ازدواج برقرار کردند. همین نشان می‌دهد که روابط این دو خاندان در قیاس با دوره‌های پیشین دوستانه بود.<ref>. تحفة الازهار، ج1، ص506، 509.</ref>


وجود صاحب منصباني همچون شيخ حرم و خطيب و قاضي که از سوي دولت‌هايي چون مماليک و عثماني منصوب مي‌شدند و در امور شهر نفوذ داشتند، از ديگر مشکلات اشراف بود و دست آنان را براي انجام برخي کارها مي‌بست. به سال 683ق. مماليک، امامت و خطابت مدينه را به عمر بن احمد انصاري سپردند.<ref>. الدرر الکامنه، ج4، ص177؛ التحفة اللطيفه، ج1، ص28؛ ج2، ص328.</ref> شيخ الحرم‌هايي مانند دينار بن عبدالله<ref>. المغانم المطابه، ج3، ص1202.</ref> و ظهيرالدين مختار بر اشراف و اميران مدينه بسيار سخت مي‌گرفتند. ظهيرالدين رعب و وحشت را در دل‌هاي شرفا و اميران حاکم ساخت و اوقاف و املاک را از دست آنان بيرون کرد.<ref>. تاريخ المدارس الوقفيه، ص484.</ref>
اشراف حسینی برای حکومت بر مدینه اختلاف و درگیری داشتند. هبة بن جماز با عموزادگانش به سال ۷۷۹ق. به ستیز برخاستند که به پیروزی هبه انجامید. نیز پس از مرگ جماز بن شیحه، میان برادرانش درگیری‌هایی رخ داد.<ref>. المغانم المطابه، ج3، ص1185.</ref> هنگام سفر شیحة بن هاشم به عراق، اشراف آل جماز در حکومت مدینه طمع ورزیدند. از این رو، مدتی برای حکمرانی در این شهر میان برخی تیره‌های اشراف درگیری‌هایی رخ داد که سرانجام به سرکوب آنان انجامید و فرزند شیحه، عیسی، حکمران مدینه باقی ماند.<ref>. التحفة اللطیفه، ج1، ص56، 447.</ref>


مدينه به لحاظ امکانات مالي در مضيقه بود و به بيرون وابستگي داشت. همين گاه موجب مي‌شد تا اشراف درآمد صدقات و موقوفه‌هاي پيامبر را به خود اختصاص دهند.آنان در چند نوبت به گنجينه‌هاي نبوي دست اندازي کردند.<ref>. التحفة اللطيفه، ج1، ص45؛ وفاء الوفاء، ج2، ص141؛ التاريخ الشامل، ج2، ص32۰.</ref>با وجود اين مشکلات، يکي از خدمات اشراف، حفظ مدينه از آسيب‌هاي نبرد بود. سياست بي‌طرفي شريف شيحه در درگيري‌هاي ايوبيان و اشراف مکه، مدينه را ازآسيب‌هاي اين نبرد در امان داشت.<ref>. التاريخ الشامل، ج2، ص213.</ref>
وجود صاحب منصبانی همچون شیخ حرم و خطیب و قاضی که از سوی دولت‌هایی چون ممالیک و عثمانی منصوب می‌شدند و در امور شهر نفوذ داشتند، از دیگر مشکلات اشراف بود و دست آنان را برای انجام برخی کارها می‌بست. به سال ۶۸۳ق. ممالیک، امامت و خطابت مدینه را به عمر بن احمد انصاری سپردند.<ref>. الدرر الکامنه، ج4، ص177؛ التحفة اللطیفه، ج1، ص28؛ ج2، ص328.</ref> شیخ الحرم‌هایی مانند دینار بن عبدالله<ref>. المغانم المطابه، ج3، ص1202.</ref> و ظهیرالدین مختار بر اشراف و امیران مدینه بسیار سخت می‌گرفتند. ظهیرالدین رعب و وحشت را در دل‌های شرفا و امیران حاکم ساخت و اوقاف و املاک را از دست آنان بیرون کرد.<ref>. تاریخ المدارس الوقفیه، ص484.</ref>


از ميان اشراف دانشمنداني برخاستند؛ از جمله: سيد مهنا بن سنان بن عبدالوهاب، قاضي نجم الدين نويسنده کتاب المسائل المهنائيه، سيد بدرالدين حسن، سيد حسن بن علي مشهور به ابن شدقم٭، سيد احمد بن سعد بن علي بن شدقم نقيب (م.988ق.) و حسين بن يحيي حربي قاضي مدينه. با عنايت به اهميت اشراف، تک نگاشته‌هايي درباره آنان در دست است؛ مانند النخبة الثمينة في نسب اشراف المدينه از سيد علي بن علي نقيب شدقمي و تحفة الرياض في انساب الاشراف المدينه از سيد ضامن بن شدقم حسيني.
مدینه به لحاظ امکانات مالی در مضیقه بود و به بیرون وابستگی داشت. همین گاه موجب می‌شد تا اشراف درآمد صدقات و موقوفه‌های پیامبر را به خود اختصاص دهند. آنان در چند نوبت به گنجینه‌های نبوی دست اندازی کردند.<ref>. التحفة اللطیفه، ج1، ص45؛ وفاء الوفاء، ج2، ص141؛ التاریخ الشامل، ج2، ص32۰.</ref>با وجود این مشکلات، یکی از خدمات اشراف، حفظ مدینه از آسیب‌های نبرد بود. سیاست بی‌طرفی شریف شیحه در درگیری‌های ایوبیان و اشراف مکه، مدینه را ازآسیب‌های این نبرد در امان داشت.<ref>. التاریخ الشامل، ج2، ص213.</ref>


در کنار ديوار غربي بقيع، بنايي مسقف با ابعاد 50 در 20 متر بود که «فسقيه» يا «طاجن» ناميده مي‌شد و مدفن اميران اشراف بود. در گسترش‌هاي اخير بقيع، اين بنا همراه ديگر قبه‌هاي آرامگاه‌هاي اشراف از ميان رفت.<ref>. الشيعة في المدينه، ص48-49.</ref> برخي منابع تصريح دارند که کساني از اشراف همانند فضل بن قاسم در قبه حسن بن علي7 و عباس بن عبدالمطلب به خاک سپرده شده‌اند.<ref>. المغانم المطابه، ج3، ص1264.</ref>
از میان اشراف دانشمندانی برخاستند؛ از جمله: سید مهنا بن سنان بن عبدالوهاب، قاضی نجم الدین نویسنده کتاب المسائل المهنائیه، سید بدرالدین حسن، سید حسن بن علی مشهور به ابن شدقم٭، سید احمد بن سعد بن علی بن شدقم نقیب (م. ۹۸۸ق) و حسین بن یحیی حربی قاضی مدینه. با عنایت به اهمیت اشراف، تک نگاشته‌هایی درباره آنان در دست است؛ مانند النخبة الثمینة فی نسب اشراف المدینه از سید علی بن علی نقیب شدقمی و تحفة الریاض فی انساب الاشراف المدینه از سید ضامن بن شدقم حسینی.


اکنون نسل اشراف حسيني در مدينه باقي است و شاخه «حسينيه» آن با عنوان «شداقمه»٭ و تيره‌هايي چون شياهين، العلي، شهيل، آل مبارک، آل عساف‌ و آل زهير شناخته مي‌شوند. از چهره‌هاي مشهور ايشان مي‌توان به شريف احمد بن سعد بن ابي‌القاسم (م.1384ق.) اشاره کرد. از ديگر شاخه‌هاي آنان «مواسمه» از تبار موسي بن علي بن حسن بن جعفر خواري، و جعافره از نسل امام جعفر صادق7 هستند.<ref>. نک: الشيعة في المدينه، ص11-13.</ref> اشراف در سرزمين‌هايي همچون عوالي و در شرق مشربه ام ‌ابراهيم ساکن بودند. باغ‌ها و مزارع ايشان در ناحيه «قربان» قرار داشت. شريف شحاد بن علي و برادرش ناصر بن علي، افزون بر اين املاک، در جاي‌هايي از مدينه اوقاف و عمارات داشتند.<ref>. الشيعة في المدينه، ص49.</ref>
در کنار دیوار غربی بقیع، بنایی مسقف با ابعاد ۵۰ در ۲۰ متر بود که «فسقیه» یا «طاجن» نامیده می‌شد و مدفن امیران اشراف بود. در گسترش‌های اخیر بقیع، این بنا همراه دیگر قبه‌های آرامگاه‌های اشراف از میان رفت.<ref>. الشیعة فی المدینه، ص48-49.</ref> برخی منابع تصریح دارند که کسانی از اشراف همانند فضل بن قاسم در قبه حسن بن علی۷ و عباس بن عبدالمطلب به خاک سپرده شده‌اند.<ref>. المغانم المطابه، ج3، ص1264.</ref>


==پانویس==
اکنون نسل اشراف حسینی در مدینه باقی است و شاخه «حسینیه» آن با عنوان «شداقمه» ٭ و تیره‌هایی چون شیاهین، العلی، شهیل، آل مبارک، آل عساف و آل زهیر شناخته می‌شوند. از چهره‌های مشهور ایشان می‌توان به شریف احمد بن سعد بن ابی‌القاسم (م. ۱۳۸۴ق) اشاره کرد. از دیگر شاخه‌های آنان «مواسمه» از تبار موسی بن علی بن حسن بن جعفر خواری، و جعافره از نسل امام جعفر صادق۷ هستند.<ref>. نک: الشیعة فی المدینه، ص11-13.</ref> اشراف در سرزمین‌هایی همچون عوالی و در شرق مشربه ام ابراهیم ساکن بودند. باغ‌ها و مزارع ایشان در ناحیه «قربان» قرار داشت. شریف شحاد بن علی و برادرش ناصر بن علی، افزون بر این املاک، در جای‌هایی از مدینه اوقاف و عمارات داشتند.<ref>. الشیعة فی المدینه، ص49.</ref>
 
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}


==منابع==
== منابع ==


{{دانشنامه
{{دانشنامه
  | آدرس = http://hzrc.ac.ir/post/9066/اشراف-حسيني
  | آدرس = http://hzrc.ac.ir/post/9066/اشراف-حسینی
  | عنوان = اشراف حسینی
  | عنوان = اشراف حسینی
  | نویسنده = سيد محمود ساماني
  | نویسنده = سید محمود سامانی
}}
}}
 
* '''اشراف مکة المکرمة و امرائها فی العهد العثمانی'''، اسماعیل حقی جارشلی، ترجمه، خلیل علی مراد، بیروت، الدار العربیة للموسوعات، ۱۴۲۴ق.
* '''اشراف مکة المکرمة و امرائها في العهد العثماني'''، اسماعيل حقي جارشلي، ترجمه، خليل علي مراد، بيروت، الدار العربية للموسوعات، 1424ق.  
* '''اطلس شیعه'''، رسول جعفریان، سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، ۱۳۸۷ش.
* '''اطلس شيعه'''، رسول جعفريان، سازمان جغرافيايي نيروهاي مسلح، 1387ش.  
* '''اعیان الشیعه'''، سید محسن الامین (م. ۱۳۷۱ق)، به کوشش حسن الامین، بیروت، دار التعارف.
* '''اعيان الشيعه'''، سيد محسن الامين (م.1371ق)، به كوشش حسن الامين، بيروت، دار التعارف.  
* '''بغیة الراغبین'''، سید عبدالحسین شرف الدین، بیروت، الدار الاسلامیه، ۱۴۱۱ق.
* '''بغية الراغبين'''، ‌سيد عبدالحسين شرف الدين، بيروت، الدار الاسلاميه، 1411ق.  
* '''تاریخ ابن الوردی'''، ابن الوردی (م. ۷۴۹قبیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۷ق.
* '''تاريخ ابن الوردي'''، ابن الوردي (م.749قبيروت، دار الکتب العلميه، 1417ق.  
* '''تاریخ ابن خلدون'''، ابن خلدون (م. ۸۰۸ق)، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۸ق.
* '''تاريخ ابن خلدون'''، ابن خلدون (م.808ق)، به كوشش خليل شحاده، بيروت، دار الفكر، 1408ق.  
* '''تاریخ امراء المدینه'''، عارف عبدالغنی، دمشق، دار کنان.
* '''تاريخ امراء المدينه'''، عارف عبدالغني، دمشق، دار کنان.  
* '''التاریخ الشامل'''، عبدالباسط بدر، مدینه، ۱۴۱۴ق.
* '''التاريخ الشامل'''، عبدالباسط بدر، مدينه، 1414ق.  
* '''تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک)'''، الطبری (م. ۳۱۰ق)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
* '''تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك)'''، الطبري (م.310ق)، به كوشش محمد ابوالفضل، بيروت، دار احياء التراث العربي.  
* '''تاریخ المدارس الوقفیه'''، طارق بن عبدالله، مدینه، الجامعة الاسلامیه، ۱۴۲۳ق.
* '''تاريخ المدارس الوقفيه'''، طارق بن عبدالله، مدينه، الجامعة الاسلاميه، 1423ق.  
* '''تاریخ المدینة المنوره'''، ابن فرحون (م. ۷۶۹ق)، به کوشش شکری، بیروت، دار الارقم.
* '''تاريخ المدينة المنوره'''، ابن فرحون (م.769ق)، به کوشش شکري، بيروت، دار الارقم.  
* '''تاریخ مکه از آغاز تا پایان دولت شرفای مکه'''، احمد السباعی (م. ۱۴۰۴ق)، ترجمه، جعفریان، تهران، مشعر، ۱۳۸۵ش.
* '''تاريخ مکه از آغاز تا پايان دولت شرفاي مکه'''، احمد السباعي (م.1404ق)، ترجمه، جعفريان، تهران، مشعر، 1385ش.  
* '''تاریخ الیعقوبی'''، احمد بن یعقوب (م. ۲۹۲قبیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق.
* '''تاريخ اليعقوبي'''، احمد بن يعقوب (م.292قبيروت، دار صادر، 1415ق.  
* '''تحفة الازهار و زلال الانهار'''، ضامن بن شدقم الحسینی (م. ۱۰۹۰ق)، به کوشش الجبوری، تهران، میراث، ۱۴۲۰ق.
* '''تحفة الازهار و زلال الانهار'''، ضامن بن شدقم الحسيني (م.1090ق)، به کوشش الجبوري، تهران، ميراث، 1420ق.  
* '''التحفة اللطیفة فی تاریخ المدینه'''، شمس الدین السخاوی (م. ۹۰۲قبیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق.
* '''التحفة اللطيفة في تاريخ المدينه'''، شمس الدين السخاوي (م.902قبيروت، دار الکتب العلميه، 1414ق.  
* '''تحفة المحبین و الاصحاب'''، عبدالرحمن الانصاری (م. ۱۱۹۵ق)، به کوشش العرویسی، تونس، المکتبة العتیقه، ۱۳۹۰ق.
* '''تحفة المحبين و الاصحاب'''، عبدالرحمن الانصاري (م.1195ق)، به کوشش العرويسي، تونس، المکتبة العتيقه، 1390ق.  
* '''الدرر الکامنه'''، ابن حجر العسقلانی (م. ۸۵۲ق)، به کوشش عبدالمعید، هند، دائرة المعارف العثمانیه، ۱۳۹۲ق.
* '''الدرر الکامنه'''، ابن حجر العسقلاني (م.852ق)، به کوشش عبدالمعيد، هند، دائرة المعارف العثمانيه، 1392ق.  
* '''الدولة العثمانیه'''، عیسی الحسن، بیروت، الاهلیه، ۲۰۰۹م.
* '''الدولة العثمانيه'''، عيسي الحسن، بيروت، الاهليه، 2009م.  
* '''جمهرة انساب العرب'''، ابن حزم (م. ۴۵۶ق)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق.
* '''جمهرة انساب العرب'''، ابن حزم (م.456ق)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق.  
* '''السلوک لمعرفة دول الملوک'''، المقریزی (م. ۸۴۵ق)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق.
* '''السلوک لمعرفة دول الملوک'''، المقريزي (م.845ق)، به کوشش محمد عبدالقادر، بيروت، دار الکتب العلميه، 1418ق.  
* '''شذرات الذهب'''، عبدالحی بن العماد (م. ۱۰۸۹ق)، به کوشش الارنؤوط، بیروت، دار ابن کثیر، ۱۴۰۶ق.
* '''شذرات الذهب'''، عبدالحي بن العماد (م.1089ق)، به كوشش الارنؤوط، بيروت، دار ابن كثير، 1406ق.  
* '''شفاء الغرام'''، محمد الفأسی (م. ۸۳۲ق)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۱ق.
* '''شفاء الغرام'''، محمد الفأسي (م.832ق)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، دار الكتب العلميه، 1421ق.  
* '''الشیعة فی المدینة المنوره'''، عبدالرحیم بن حسن بن محمد حربی، سید الشهداء، ۱۴۲۲ق.
* '''الشيعة في المدينة المنوره'''، عبدالرحيم بن حسن بن محمد حربي، سيد الشهداء، 1422ق.  
* '''صبح الاعشی'''، احمد بن علی القلقشندی (م. ۸۲۱ق)، به کوشش زکار، دمشق، وزارة الثقافه، ۱۹۸۱م.
* '''صبح الاعشي'''، احمد بن علي القلقشندي (م.821ق)، به كوشش زكار، دمشق، وزارة الثقافه، 1981م.  
* '''الضوء اللامع'''، شمس الدین السخاوی (م. ۹۰۲قبیروت، دار مکتبة الحیاة.
* '''الضوء اللامع'''، شمس الدين السخاوي (م.902قبيروت، دار مکتبة الحياة.  
* '''العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین'''، محمد الفأسی (م. ۸۳۲ق)، به کوشش فؤاد سیر، مصر، الرساله، ۱۴۰۶ق.
* '''العقد الثمين في تاريخ البلد الامين'''، محمد الفأسي (م.832ق)، به كوشش فؤاد سير، مصر، الرساله، 1406ق.  
* '''عمدة الطالب'''، ابن عنبة (م. ۸۲۸ق)، به کوشش آل الطالقانی، نجف، المکتبة الحیدریه، ۱۳۸۰ق.
* '''عمدة الطالب'''، ابن عنبة (م.828ق)، به كوشش آل الطالقاني، نجف، المکتبة الحيدريه، 1380ق.  
* '''الکامل فی التاریخ'''، ابن اثیر (م. ۶۳۰قبیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق.
* '''الكامل في التاريخ'''، ابن اثير (م.630قبيروت، دار صادر، 1385ق.  
* '''لحظ الالحاظ'''، ابن فهد الهاشمی (م. ۸۷۱ق)، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۹ق.
* '''لحظ الالحاظ'''، ابن فهد الهاشمي (م.871ق)، دار الکتب العلميه، 1419ق.  
* '''لسان العرب'''، ابن منظور (م. ۷۱۱ق)، قم، ادب الحوزه، ۱۴۰۵ق.
* '''لسان العرب'''، ابن منظور (م.711ق)، قم، ادب الحوزه، 1405ق.  
* '''المدینة المنورة فی العصر المملوکی'''، عبدالرحمن مدیرس، ریاض، مرکز الملک فیصل، ۱۴۲۲ق.
* '''المدينة المنورة في العصر المملوکي'''، عبدالرحمن مديرس، رياض، مرکز الملک فيصل، 1422ق.  
* '''مرآة الحرمین'''، ابراهیم رفعت پاشا (م. ۱۳۵۳ق)، قم، المطبعة العلمیه، ۱۳۴۴ق.
* '''مرآة الحرمين'''، ابراهيم رفعت پاشا (م.1353ق)، قم، المطبعة العلميه، 1344ق.  
* '''مروج الذهب'''، المسعودی (م. ۳۴۶ق)، به کوشش اسعد داغر، قم، دار الهجره، ۱۴۰۹ق.
* '''مروج الذهب'''، المسعودي (م.346ق)، به كوشش اسعد داغر، قم، دار الهجره، 1409ق.  
* '''المغانم المطابه'''، محمد الفیروزآبادی (م. ۸۱۷قالمدینه، مرکز بحوث و دراسات المدینه، ۱۴۲۳ق.
* '''المغانم المطابه'''، محمد الفيروزآبادي (م.817قالمدينه، مرکز بحوث و دراسات المدينه، 1423ق.  
* '''المنتظم'''، ابن الجوزی (م. ۵۹۷ق)، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق.
* '''المنتظم'''، ابن الجوزي (م.597ق)، به كوشش محمد عبدالقادر و ديگران، بيروت، دار الكتب العلميه، 1412ق.  
* '''المنهل الصافی'''، یوسف بن تغری (م. ۸۷۴ق)، به کوشش محمد امین، الهیئة المصریه.
* '''المنهل الصافي'''، يوسف بن تغري (م.874ق)، به کوشش محمد امين، الهيئة المصريه.  
* '''موسوعة مکة المکرمة و المدینة المنوره'''، احمد زکی یمانی، مصر، مؤسسة الفرقان، ۱۴۲۹ق.
* '''موسوعة مكة المكرمة و المدينة المنوره'''، احمد زكي يماني، مصر، مؤسسة الفرقان، 1429ق.  
* '''النجوم الزاهره'''، ابن تغری بردی الاتابکی (م. ۸۷۴ق)، مصر، وزارة الثقافة و الارشاد القومی.
* '''النجوم الزاهره'''، ابن تغري بردي الاتابکي (م.874ق)، مصر، وزارة الثقافة و الارشاد القومي.  
* '''نهایة الارب'''، احمد بن عبدالوهاب النویری (م. ۷۳۳ق)، قاهره، دار الکتب و الوثائق، ۱۴۲۳ق.
* '''نهاية الارب'''، احمد بن عبدالوهاب النويري (م.733ق)، قاهره، دار الکتب و الوثائق، 1423ق.  
* '''وفاء الوفاء'''، السمهودی (م. ۹۱۱ق)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۲۰۰۶م.
* '''وفاء الوفاء'''، السمهودي (م.911ق)، به كوشش محمد عبدالحميد، بيروت، دار الكتب العلميه، 2006م.
* {{پایان}}
* {{پایان}}

نسخهٔ ‏۱۶ آوریل ۲۰۲۰، ساعت ۱۶:۱۹

اشراف حسینی: خاندانی از سادات حسینی حاکم بر مدینه منوره از قرن چهارم تا پایان قرن یازدهم ق.

اشراف حسینی از نسل امام حسین۷ از خاندان حکومت‌گر مدینه بودند که حکمرانی‌شان بر این شهر، از نیمه دوم سده چهارم ق. تا اواخر سده یازدهم ق. ادامه یافت. حکومت بلند مدت آنان در آغاز زیر نفوذ فاطمیان مصر (حک: ۳۵۸–۵۶۷ق) شکل گرفت و هم‌زمان عباسیان (حک: ۱۳۲–۶۵۶ق)، سپس ایوبیان (حک: ۵۶۷–۶۴۸ق)، ممالیک (حک: ۶۴۸–۹۲۳ق) و بعدها با تسلط عثمانی‌ها بر مصر و شام به سال ۹۲۳ق. حکومت این دسته از اشراف، زیر تأثیر و تابع حکومت این دولت قرار گرفت و تا اواخرسده یازدهم ق؛ که به فرمان دولت عثمانی مدینه زیر نظر حکمرانی مکه درآمد، تداوم یافت.[۱]

اشراف جمع شریف به معنی برتر، والا نسب و بلند مرتبه است.[۲] این لقب از نیمه دوم سده چهارم ق. به بعد از سوی فاطمیان مصر به نسل حسنین۸ به منزله حاکمان حرمین شریفین، پس از آن که اشراف به نام آنان در حرمین خطبه خواندند، به‌گونه رسمی به کار رفت[۳] و در دوره‌های بعد نهادینه گشت و در نامه‌نگاری‌ها و اسناد دولت‌هاییِ ِهمانند ممالیک و عثمانی آورده می‌شد. این بدان معنا نیست که تنها به حاکمان حرمین شریفین از نسل حسنین۸ اشراف گفته می‌شد؛ بلکه دیگر افراد منتسب به این خاندان نیز شریف نامیده می‌شدند. (← اشراف حسنی)

تشکیل حکمرانی اشراف حسینی

مدینه تا اواسط سده سوم ق. همانند مکه به ترتیب از سوی دولت‌های امویان و عباسیان و بیشتر به دست وابستگان این سلسله‌ها، اداره می‌شد. سپس بحرانی بر آن منطقه حاکم شد که از رقابت‌های فاطمیان و عباسیان برای نفوذ بر حرمین شریفین اثر می‌پذیرفت. سرانجام با حمایت‌های فاطمیان، حکمرانی اشراف حسینی بر مدینه شکل گرفت. البته پیش از آغاز حکومت آنان، برخی از سادات حسنی مانند اسماعیل بن یوسف بنی‌اُخیضر/ اخضر مدتی کوتاه به حکمرانی مدینه دست یافتند.[۴]

زمان دقیق تأسیس حکمرانی اشراف حسینی و چگونگی آن چندان روشن نیست. اما از حدود سال ۳۸۱ق. تا اواخر سده یازدهم ق. پیوسته سادات حسینی حکومت مدینه را در دست داشتند. درباره این‌که چه کسی از نسل امام حسین۷ نخستین بار به حکمرانی مدینه دست یافت، اختلاف نظر است. برخی این شخص را طاهر/ ظاهر بن محمد/ مسلم بن عبیدالله بن طاهر بن یحیی بن حسن بن جعفر بن عبیدالله الاعرج بن حسین اصغر بن علی بن الحسین۷ دانسته‌اند.[۵] جد اعلای او از مدینه نزد حاکم مصر اخشید محمد بن طُغج (حک: ۳۲۳–۳۳۴ق) رفت و او اقطاعی به حسن بخشید و وی در مصر ماندگار شد. هنگامی که فاطمیان بر مصر تسلط یافتند، خلیفه فاطمی المعز، دختر مسلم بن عبیدالله را برای پسرش خواستگاری کرد که با پاسخ منفی مسلم روبه‌رو شد. در پی آن مسلم زندانی شد.[۶]

در گزارشی دیگر، از مرگ مسلم در زندان و فرار فرزندش طاهر و حکمرانی او سخن گفته شده است.[۷] با درگذشت طاهر (۳۸۱ق) فرزندش حسن به حکمرانی مدینه رسید.[۸] اما عموزادگان پدرش، از تبار ابو احمد قاسم بن عبیدالله بن طاهر بن یحیی، با چیرگی بر حسن، به حکمرانی مدینه دست یافتند.[۹] نخستین حکمران از این خاندان، ابوهاشم داود بن قاسم بود.[۱۰] پس از او حکمرانی مدینه در نسل وی ادامه یافت و بدین ترتیب، مدینه منوره از حدود اواخر سده چهارم ق. شاهد حکومت خاندان‌هایی از نسل امام حسین۷ بود که در تاریخ با عنوان اشراف حسینی شناخته می‌شوند.

شاخه‌ها

اشراف حسینی در گذر زمان، در حکومت بلند مدت خود، مانند اشراف حسنی مکه به شاخه‌های گوناگون قسمت شدند. برخی از شاخه‌های حکومت‌گر مشهور آنان عبارتند از:

آل مُهَنّا

آنان فرزندان ابو عماره حمزه مشهور به مهنا اکبر بن داود بن احمد بن قاسم از نسل امام سجاد7[۱۱] هستند. به سال ۴۰۱ق. داود بن قاسم خود را به فاطمیان نزدیک کرد و با حمایت آنان حکومت مدینه را به دست آورد. پس از حکمرانی کوتاه مدت وی در حدود یک سال، فرزندانش هانی (سلیمان) و مُهَنّا (حمزه) به حکمرانی آن شهر رسیدند.[۱۲] پس از حمزه، پسرش شهاب الدین حسین حدود ۴۰ سال از ۴۲۸ تا ۴۶۹ق. حکمران مدینه بود.[۱۳] در سال ۴۶۹ق. حسین بن مهنا به سبب بستن مالیات بر زائران مرقد نبوی، با قیام محیط علوی روبه‌رو شد و از مدینه گریخت. پس از مدتی کوتاه، دیگر بار فرزندان مهنا حکمرانی مدینه را در دست گرفتند.[۱۴] برخی حسین بن مهنا را نخستین حکمران مدینه از اشراف حسینی دانسته‌اند.[۱۵] مهنا الاعرج (م. ۵۵۸ق) فرزند او نیز حکمرانی مدینه را در دست داشته است.[۱۶] در دوره حکمرانی آل مهنا، ابوالفتح (م. ۴۳۰ق) از اشراف حسنی مکه به فرمان الحاکم بالله فاطمی با چیرگی بر آنان به سال ۳۹۰ق. مدتی حکمرانی مدینه را در دست داشت[۱۷] که جزئیات آن روشن نیست. آل سبیع، آل جَمّاز (جَمامِزَه)،[۱۸] آل عطیه، آل طفیل، آل زَیّان و آل نُعیر از زیرشاخه‌های آل مهنا هستند که با هویتی متمایز از آل مهنا در دوره‌هایی حکمرانی مدینه را بر عهده داشتند.

آل سُبیع

بدانان سُبیعیه و سُبعه نیز گفته می‌شود. آنان از شاخه‌های اشراف حسینی، فرزندان سبیع بن مهنا الاکبر بن داود، حکمران مدینه هستند. وی دو پسر به نام‌های مهنا و عماره بر جای نهاد[۱۹] و کسانی از نسل او بر مدینه حکمرانی یافتند. منظور بن عماره تا سال ۴۹۵/۴۹۷ق؛ که درگذشت، حکمران مدینه بود. پس از او فرزندش جانشین وی شد. نسل او به دو شاخه ظوالم که خود به آل حَیار و آل طراد و شاخه رمحه (فرزندان رمیح بن راجح بن مهنا) قسمت شدند که تا سده یازدهم ق. در مدینه و پیرامون آن ساکن بودند.[۲۰]

آل طُفیل

طفیل بن منصور بن جماز بن شیحه چند نوبت به حکمرانی مدینه دست یافت که بار نخست در سال ۷۲۸ق. بود. وی امیری با همت، کریم و با هیبت خوانده شده است.[۲۱] فرزندان وی یحیی، مانع، عقیل، قاسم، مغامس و عجمی بودند که فرد اخیر به نیابت از پدرش حکمران مدینه شد.[۲۲] آنان و نسلشان به آل طفیل شناخته می‌شوند. نسل یحیی بن طفیل به آل عنقا (عنقا بن یحیی) شهرت یافتند و از آنان گزارشی در دست نیست. تبار مغامس که به آل مانع شهرت یافتند، آل شعبان، آل موسی از نسل موسی بن سند بن طفیل و آل محمد (محمد بن سنان) از دیگر زیرمجموعه‌های آل طفیل هستند.[۲۳] از این خاندان، تنها تا سده ۱۱ق. آگاهی‌هایی در دست است.

آل جماز

حکومت آنان بر مدینه از نیمه دوم سده هشتم ق. آغاز شد و حدود یک سده ادامه یافت. نسب ایشان به شریف جماز بن منصور بن جماز بن شیحه حسینی می‌رسد.[۲۴] جماز به منزله سرسلسله این خاندان در ۱۱ربیع الآخر سال ۶۵۹ق. حکمرانی مدینه را عهده‌دار شد و به سال ۷۰۴ق. درگذشت.[۲۵] شفیع، علی و هبه فرزندان او بودند که تبارشان به ترتیب به آل شفیع، آل ابی‌الظهور و آل هبه شهرت یافتند.[۲۶] برخی از امیران این سلسله اشراف عبارتند از: هبة بن جماز (حک: ۷۷۳–۷۸۲ق) که سبب حکمرانی او تغییر مذهب از امامی به شافعی دانسته شده است،[۲۷] هَیازع (حک: ۷۸۹ق)، عُریر بن هیازع (حک: ۸۱۵ق)، حَشرم بن دوغان بن جعفر بن هبه (حک: ۸۲۸ق) و حیدرة بن دوغان (۸۲۹–۸۳۲ق)، سلیمان بن عریر (حک: ۸۴۲ق)، جماز بن هبه (حک: ۸۷۳ق) و قُسیطل بن سلیمان بن هبه (حک: ۸۸۳ق).[۲۸]

از دیگر کسانی که از آل جماز به حکمرانی مدینه رسیدند، می‌توان از قاسم بن منصور جماز یاد کرد. وی به سال ۷۲۸ق. به حکمرانی مدینه رسید و پس از درگذشت او، برادرش به حکمرانی دست یافت.[۲۹] نیز از نسل مقبل بن جماز بن شیحه، حکمران مدینه (مقتول در۷۰۹ق)[۳۰] ماجد بن مقبل حکمرانی مدینه را به جای عمویش منصور بن جماز عهده‌دار گشت و به سال ۷۱۷ق. کشته شد.[۳۱] از حکمرانی محمد بن مقبل، آگاهی در دست نیست. تبارش در حله عراق ساکن گشتند[۳۲] و با عنوان شرفا شناخته می‌شدند. برخی از آنان به شوشتر و پیرامون آن کوچ کردند و در مدینه در پایان سده ۱۱ق. کسی از آنان باقی نماند.[۳۳]

آل عطیه

آنان از تبار عطیة بن منصور بن جماز بن شیحه هستند. وی را امیری عادل و پرهیزگار و عابد شمرده‌اند.[۳۴] او دو نوبت به حکمرانی مدینه رسید. بار نخست به جانشینی از برادرش جماز بن منصور (۷۵۹–۷۷۳ق) و دیگر بار به درخواست برخی اشراف (۷۸۲–۷۸۳ق)[۳۵] حکمران گشت. وی سیره‌ای پسندیده داشت و در دوران او امنیت حکم‌فرما بود. او به فرزندانش سفارش کرد که در احکام و قضایا، عدالت را مد نظر داشته باشند.[۳۶] فرزندش محمد به سال ۷۸۵ق. با شریف جماز، به اشتراک، حکمران مدینه بودند. علی از دیگر پسران عطیه بود که به سال ۷۸۹ق. به حکمرانی آن شهر رسید. پس از او مانع/ ماتع بن علی به سال ۸۳۰ق. عهده‌دار حکمرانی شد. وی سیره‌ای پسندیده داشت[۳۷] و به دست حیدر بن دوغان به انتقام برادرش کشته شد.[۳۸] فرزندش امیال نیز از سال ۸۳۹ق. تا هنگام مرگش به سال ۸۵۵ق. چند نوبت حکمران مدینه شد.[۳۹]

آل زَیان

نسب آنان به شریف زیان بن منصور بن جماز بن شیحه، حکمران مدینه، و با چند واسطه به عبیدالله بن اعرج بن حسین بن علی زین العابدین می‌رسد. زیان به رغم پیشنهاد حکمرانی مدینه پس از پدرش، از پذیرش آن خودداری کرد و تا رسیدن برادرش عطیه، از قلعه (محل حکمرانی مدینه) نگاهبانی کرد.[۴۰] نسل او از فرزندش سلیمان ادامه یافت. آل ابراهیم، آل زاهر و آل زُهیر[۴۱] از زیرمجموعه‌های آل زیان هستند که از میان ایشان، آل زهیر به لحاظ کثرت و عهده‌داری حکمرانی مدینه، شهرتی بیشتر دارد. شریف زهیر بن سلیمان بن زیان با حکمران مدینه مانع بن علی جنگید و به دست اوکشته شد.[۴۲] شامان بن زهیر نیز به سال‌های ۸۷۸–۸۸۳ق. حکمران مدینه بود.[۴۳] شریف بارز بن فارس نیز سه نوبت به حکمرانی رسید و به سال ۹۵۸ق. درگذشت. ازدیگر امیران این خاندان، مانع بن عامر بن شامان است که به‌گونه پراکنده چند بار به حکمرانی رسید.[۴۴] آل زیان با اشراف حسنی مکه چند بار پیوند ازدواج برقرار کردند.[۴۵] این نشان می‌دهد که روابط این دو خاندان، در قیاس با دوره‌های پیشین، دوستانه بود. (← زیان، خاندان)

آل نُعیر

آنان از نسل نعیر بن منصور بن جماز بن شیحه، حکمران مدینه، هستند. تبار نعیر از ثابت و عجلان ادامه یافت و به دو شاخه آل ابی‌ذر بن عجلان بن نعیر و آل ثابت بن نعیر قسمت شد. از این خاندان، شماری به حکمرانی مدینه رسیدند. عجلان به سال ۸۱۱ق؛ و ثابت به سال ۷۸۹ق؛ و پس از آن در چند نوبت حکمران مدینه بودند. نیز از فرزندان ثابت ۱۰ تن به امیری رسیدند. ضیغم بن خشرم/حثرم بن ثابت (حک: ۸۵۰ق)، زبیر بن قیس بن ثابت (حک: ۸۵۴ق)، ضیغم بن خشرم بن نجاد (حک: ۸۶۹ق)، قسیطل بن زهیر (حک: ۱۰۰۰ق) و علی بن میزان (حک: ۱۰۴۰ق) از آن جمله هستند. آل نعیر، جز کسانی که حکمران بودند، در صحراهای پیرامون مدینه می‌زیستند.[۴۶]

آل هدف (هدفان)

فرزندان شریف هدف بن کبیش، امیر مدینه، به آل هدف شناخته می‌شوند. هدف به‌گونه اشتراکی به سال ۷۰۹ق؛ و به‌گونه مستقل به سال ۷۲۵ق. حکمرانی مدینه را عهده‌دار بود.[۴۷] نسل او از پسرانش مخدور، سلوقی و نُغیمش استمرار یافت.[۴۸]

مذهب اشراف مدینه

امیران اشراف، گرایش‌های شیعی داشتند. مهم‌ترین و رایج‌ترین نشانه آن، ذکر «حی علی خیرالعمل» در اذان در برخی از دوره‌ها بود. در میان آنان، پیروان فاطمیان اسماعیلی، زیدیان یمن و امامیان به چشم می‌خوردند. با توجه به حاکم بودن اشراف به عنوان سادات اصیل حسینی، وجود نمادهای مذهب امامی در مدینه طبیعی به نظر می‌رسید. در دوران فاطمیان و ایوبیان، مردم مدینه به لحاظ گرایش مذهبی، شیعه امامی بودند و میان امیران مدینه از بنی‌مهنا از نوادگان امام حسین۷ و فاطمیان روابط دوستانه برقرار بود. فاطمیان، به ویژه در دوران خلافت الحاکم، برای رواج عقاید شیعی همانند برپایی مراسم جشن تولد پیامبر۹، جشن غدیر و عزاداری روز عاشورا در مدینه منوره بسیار کوشیدند.[۴۹] تلاش‌های آنان را در کنار کوشش دانشوران شیعه عراقی در گسترش تشیع نمی‌توان نادیده گرفت.[۵۰] به گزارش ابن فرحون، رواج تشیع امامی در مدینه با حمایت‌های آل مهنا و آل سنان از دانشوران شیعه صورت گرفت.[۵۱] حسن بن علی بن سنان ملقب به عزیز از قاضیان امامیه در مدینه بود.[۵۲]

از سده ششم ق. تسلط شیعیان بر مدینه رو به گسترش نهاد. در نیمه دوم سده هشتم ق. برخی امیران مدینه در تشیع خود بسیار استوار بودند. شریف مانع بن علی بن مسعود که در سال‌های ۷۵۳–۷۵۹ق. امیر مدینه بود، سخت در تشیع خود استوار بود و همین سبب شد به دست مخالفان کشته شود.[۵۳] درباره ثابت بن نعیر بن جماز (م. ۸۱۱ق) که در حوالی سال ۷۸۹ق. به بعد حاکم مدینه بود، گفته‌اند که در تشیع تعصب داشت.[۵۴] قلقشندی به سال ۷۹۹ق. با اشاره به تغییراتی که در حکمرانی مدینه رخ داد، از تسلط بنی‌عطیه و بنی‌جماز از سادات حسینی، بر آن شهر سخن گفته و این دو خاندان را برمذهب امامیه دانسته که به امامت دوازده امام باور دارند. وی تأکید می‌کند که بر خلاف مدینه، حکمرانی مکه در دست زیدیه است.[۵۵] ابن خلدون نیز حاکمان مکه را زیدی و حکمرانان مدینه را رافضی دانسته است.[۵۶] در حکمرانی جماز بن منصور، امامیه نمود داشتند و احکام و قضایا در دست آنان بود.[۵۷] با وجود این، برخی از امیران مدینه مانند زهیر بن سلیمان بن جماز[۵۸] (حک: ۸۶۵–۸۷۴ق) و فارس بن شامان بن زهیر، مخالف شیعیان خوانده شده‌اند.

اشراف در حمایت دولت‌های بزرگ مانند فاطمیان، عباسیان، ممالیک، عثمانی و آل رسول که بر یمن حاکم بود، قرار داشتند و معمولاً از این زاویه، زیر فشار قرار می‌گرفتند.[۵۹] دولت ایوبی بر خلاف مصلحت‌اندیشی و رفتار مناسب با اشراف و شیعیان که انتقاد سنیان افراطی را در پی داشت،[۶۰] به تدریج رویکرد ضد شیعی گرفت و نفوذ شیعه را در این شهر کاست. البته به سادگی امکان قطع سلطه اشراف در مدینه فراهم نبود؛ به ویژه که آنان توانستند بسیار زود با صلاح الدین ایوبی ارتباط برقرارکنند.

در دوران ممالیک، از هنگام سلطنت قلاوون مملوکی، مدینه شاهد تحولاتی در جهت تغییر مذهب بود. امور خطابت و قضاوت در مدینه از دست شیعیان بیرون رفت و به اهل سنت واگذار شد.[۶۱] نیز برخی از آنان با شیعیان به ستیز برخاستند و امیران مدینه را زیر فشار قرار دادند.[۶۲]

عثمانی‌ها نیز در دوران سلطه بلند مدت خود بر حجاز، بر شیعیان سخت می‌گرفتند و آنان را حامیان دولت صفوی می‌شمردند. آنان در فرمانی خواستار بیرون رفتن ایرانیان از مدینه شدند و شیعیان تا چند سال توفیق حضور در مراسم حج را نیافتند.[۶۳] با وجود این، حتی در سده‌های دوازدهم و سیزدهم ق؛ که سادات حسینی مدینه زیر سلطه اشراف حسنی مکه بودند، برخی از خاندان‌های حسینی همچنان بر تشیع امامی پایداری ورزیدند. از آن جمله هواشم بودند که درحوالی منطقه العوالی مدینه می‌زیستند. در بسیاری از سفرنامه‌های فارسی دوره قاجار،[۶۴] از دیدار با اشراف شیعه مدینه، سران نخاوله٭ و همچنین شماری از قبایل عرب سخن به میان آمده است که شیعه امامی بوده و در نواحی مکه می‌زیسته‌اند. سید شرف الدین نیز در سفرش به مدینه در سال ۱۳۲۸ق. مورد استقبال سران اشراف حسینی مدینه قرار گرفت که شیعه امامی بودند.[۶۵] سید محسن امین از سادات مدینه یاد کرده که شیعه امامی بودند و آثاری از کتاب‌های شیعه در دست داشته، وقفی برای اطعام روز عاشورا مقرر کرده بودند.[۶۶]

روابط اشراف با دولت‌های همسایه

اهمیت مدینه منوره و نگاه ویژه مسلمانان به آن به منزله نخستین مرکز دولت اسلامی و وجود حرم نبوی و آثار اسلامی بر جای مانده از آن، حاکمیت‌های مسلمان را برآن می‌داشت که برای نفوذ در آن شهر به رقابت برخیزند.

روابط اشراف با فاطمیان

با تأسیس دولت فاطمی در مصر (۳۶۵ق)، امیران مدینه که از لحاظ نسبی و عقیدتی احساس نزدیکی بیشتری با آنان می‌کردند، اطاعت خود را از آنان با خواندن خطبه به نام ایشان اعلام کردند.[۶۷] نفوذ فاطمیان در مدینه از سال ۳۴۸ق؛ و با وساطت آنان میان سادات حسنی و حسینی آغاز شده بود که به توقف ستیزهای ایشان انجامید.[۶۸] المعز فاطمی برای کسب مشروعیت و نفوذ در حرمین شریفین، هدایای فراوان به آن دو شهر می‌فرستاد. سادات حسینی نیز که از یاری‌های مادی و معنوی فاطمیان بهره‌مند بودند، به نام ایشان خطبه می‌خواندند.[۶۹]

پس از مرگ معز به سال ۳۶۵ق. حکمران مدینه، طاهر بن مسلم، نخست از خواندن خطبه به نام فرزند وی، العزیز، خودداری کرد. اما با تهدید نظامی العزیز فاطمی به سال ۳۶۶ق؛ و فرستادن لشکری که در اواخر سال ۳۶۷ق. به مدینه رسید، دیگر بار به نام فاطمیان خطبه خواند.[۷۰] به سال ۳۶۸ق. در پی رسیدن هدایای گرانبهای عضد الدوله بویهی، امیر الامرای بغداد، دیگر بار اشراف حسینی تا سال ۳۸۰ق. به نام عباسیان و آل بویه خطبه خواندند. در این سال، العزیز فاطمی مدینه را محاصره کرد و حکمران آن ناچار به همراهی با فاطمیان شد. پس از یک دهه به سال۳۹۰ق. دیگر بار روابط ایشان به سبب انکار نسب فاطمیان از سوی حکمران مدینه، تیره شد. در پی آن، خلیفه فاطمی حکمران مکه را در تصرف مدینه یاری کرد.[۷۱] از این پس فاطمیان سیاستی ماندگارتر را برای نفوذ در مدینه در پیش گرفتند و با فرستادن داعیان و مبلغان شیعی برای گسترش تشیع کوشیدند. برخی از تاریخ‌نگاران معاصر مدینه این روش را کارآمد ندانسته‌اند.[۷۲]

به سال ۴۳۶ق. شریف طفیل به مصر رفت و روابط با فاطمیان دوستانه شد و به رغم قدرت یافتن دیگر بار اشراف حسینی، نفوذ فاطمیان با فراز و نشیب‌هایی تا سال ۴۹۲ق. ادامه یافت. به سال ۴۶۹ق. پس از آن که حسین بن مهنا بر زائران مدینه مالیات بست، فردی علوی قیام کرد و به نام خلیفه فاطمی خطبه خواند و ابن مهنا گریخت.[۷۳] پس از هفت ماه مالک بن حسین بن حمزه حکمرانی را به دست گرفت و اوضاع را به روال سابق بازگرداند.

روابط اشراف با عباسیان

در دهه‌های نخست حکومت اشراف و نفوذ فاطمیان، عباسیان در حجاز نفوذ نداشتند. اما اشراف برای بهره‌مندی از یاری دو دستگاه خلافت فاطمی و عباسی، کوشیدند تا با هر دو کانون قدرت ارتباط داشته باشند.

در برهه‌هایی روابط اشراف مدینه با بنی‌عباس دوستانه بود. به احتمال فراوان، به سبب روابط دوستانه میان اشراف مدینه و دولت شیعی‌آل بویه، عضدالدوله نخستین بار دیواری پیرامون شهر مدینه کشید.[۷۴] با سفر شریف قاسم بن مهنا به بغداد در سال ۵۶۶ق. خلیفه عباسی، المستضیء بالله، با استقبال گرم از او، وی را به‌گونه تشریفاتی برای حکمرانی مدینه تعیین کرد. به فرمان این خلیفه، قاسم در موسم۵۷۱ق. به جای مکثر بن عیسی شریف مکه، به حکمرانی آن شهر رسید. اما او با این استدلال که پس از بیرون رفتن حاجیان از مکه جرئت ماندن در مکه را ندارد، بیش از سه روز در آن شهر نماند.[۷۵] از این پس روابط اشراف حسینی با عباسیان با توجه به نفوذ ایوبیان در مدینه و جانبداری آنان از دستگاه خلافت عباسی، همچنان دوستانه بود و اشراف به نام آنان در کنار ایوبیان خطبه می‌خواندند.

روابط با ایوبیان (حک: ۵۶۷–۶۴۸ق)

با روی کار آمدن ایوبیان، صلاح الدین ایوبی پس از تسلط بر مصر و نفوذ در حرمین شریفین توانست با دادن امتیازاتی به اشراف حاکم بر مکه و مدینه، آنان را قانع کند تا برای خلفای عباسی خطبه بخوانند.[۷۶] نفوذ ایوبیان در مدینه پیش از مکه آغاز شد و سادات حسینی حاکم بر این شهر، از مدت‌ها پیش با روی گرداندن از فاطمیان، ارتباطی گسترده با صلاح الدین ایوبی یافته بودند.[۷۷] استقبال حکمران مدینه، سالم بن مهنا حسینی، از عیسی بن عادل ایوبی حاکم حلب در روزهای حج و همراهی با او تا مکه، از روابط صمیمانه آن‌ها نشان دارد.[۷۸] در فتح انطاکیه به سال ۵۸۴ق. امیر مدینه قاسم بن مهنا نیز حضور داشت.[۷۹] صلاح الدین به قاسم بن مهنا بسیار احترام می‌نهاد و او را سمت راست خود می‌نشانید و در غزواتش وی را همراه می‌برد.[۸۰]

از پیامدهای سفر برخی حکمرانان ایوبی به مدینه، حذف جمله «حی علی خیر العمل» به منزله نماد تشیع از اذان بود که موافقت حکمران مدینه قاسم بن مهنا را در پی داشت. این روابط باعث توجه صلاح الدین به حرمین شد و سبب گشت او افزون بر منع دریافت مکوس (مالیات برحاجیان) از سوی اشراف، مالیاتی دیگر مقرر کند. نیز خادمانی از خواجگان (اغاوات) برای اداره مسجد نبوی با مسئولیت شیخ حرم تعیین کرد و با اختصاص درآمد دو شهر نقاده و قیاده در ساحل نیل، حقوق ثابتی برای آنان در نظر گرفت.[۸۱] یاری‌های صلاح الدین به اشراف[۸۲] مانند قاسم بن مهنا در کنار کمک‌هایی که همان سال‌ها از بغداد به مدینه فرستاده می‌شد، در تغییر رویکرد سیاسی ـ مذهبی اشراف بی‌تأثیر نبود.[۸۳] از این سال به بعد، نام حاکمان ایوبی پس از نام خلیفه عباسی در خطبه‌های مدینه برده می‌شد، بی‌آن‌که ایوبیان در امور حکومتی دخالت کنند. برخی از استیلای ایوبیان بر مدینه در میان سال‌های ۵۷۸ تا ۵۸۱ق. به دست طغتکین بن ایوب، برادر صلاح الدین، سخن گفته و حذف «حی علی خیر العمل» در اذان را که از هنگام نفوذ فاطمیان رایج شده بود، از کارهای او دانسته‌اند.[۸۴] اشراف هنگام تهاجم بیگانگان از حمایت ایوبیان برخوردار بودند. به سال ۵۷۸ق؛ که رینالد (ارانط)، سردار صلیبی، به سوی مدینه حمله کرد و تا تیماء در وادی القری پیش آمد، یکی از برادرزادگان صلاح الدین ایوبی آن را دفع کرد.[۸۵]

در روابط نیرومند میان اشراف حسینی با ایوبیان شام، چند عامل در میان بود. اختلاف و رقابت میان دو جناح از خاندان ایوبی در مصر و شام پس از درگذشت صلاح الدین (م. ۵۸۹ق) و تلاش هر یک برای نفوذ در حجاز، نزدیکی مدینه به شام و نیز تحریک و یاری امیران مکه از سوی حکمرانان ایوبی مصر بر ضد امیران مدینه، مایه روی آوردن اشراف حسینی به ایوبیان شام شد[۸۶]؛ چنان‌که سالم بن قاسم حسینی از پشتیبانی ملک معظم عیسی بن عادل، حکمران دمشق، برخوردار بود. در برابر، حکمران مکه شریف قتاده نیز با ملک کامل در مصر متحد بود.[۸۷]

در سال‌های بعد نیز چنین تنش‌هایی برقرار بود؛ چنان‌که حکمران مدینه شیحه با یاری شامیان توانست لشکر یمن را از مکه دور کند.[۸۸]

روابط اشراف با ممالیک (۶۴۸–۹۲۳ق)

از هنگامی که ممالیک در میانه سده هفتم ق. در مصر به قدرت رسیدند و دولت عباسی به دست مغولان از میان رفت، حرمین زیر سیطره آنان قرار گرفت. نخستین برقراری روابط میان اشراف حسینی و ممالیک به سال ۶۵۸ق. بازمی‌گردد. در این سال، قاضی تقی شافعی از سوی حکمران مدینه مأموریت یافت تا نزد سلطان قطز مملوکی (حک: ۶۵۷–۶۵۸ق) رود و او را که به قبض اوقاف مدینه در مصر متهم شده بود، به آزادسازی آن خشنود کند. قاضی با مرگ قُطز و سلطنت یافتن بَیبْرَس (حک: ۶۵۸–۶۷۶ق) روبه‌رو شد. از این هنگام نفوذ ممالیک با ارسال اموال برای ساخت مسجد نبوی در مدینه آغاز گشت.[۸۹] به سال ۶۶۲ق. سلطان مملوکی، فردی به نام شکال بن محمد را برای گردآوری زکات فرستاد که با ممانعت شریف جماز حکمران مدینه روبه‌رو شد. شکال با یاری جستن از بنوخالد، مایه هراس جماز شد و او آمادگی خود را برای گزاردن حق سلطان اعلام کرد.[۹۰] نیز ممالیک اخذ مالیات از زائران مرقد نبوی را ممنوع کردند و به جای آن، درآمد یک آبادی را برای حکمران مدینه قرار دادند. از آن پس زمینه نفوذ سیاسی ممالیک در مدینه فراهم شد. به سال ۶۶۵ / ۶۶۶ق. بیبرس در حکمرانی مدینه دخالت کرد و شریف بدرالدین مالک بن منیف را در حکمرانی و اوقاف آن شهر با عمویش جماز که حکمران مدینه بود، شریک کرد و جماز نیز پذیرفت.[۹۱] این به معنای پذیرش سلطه سیاسی و دینی ممالیک از سوی اشراف مدینه بود. نیز در همین سال، ناصرالدین بن محیی الدین حاجب از سوی سلطان مملوکی برای گردآوری خراج مدینه مأموریت یافت و او زکات جمع شده را به مصر فرستاد.[۹۲]

ممالیک برای ایفای نقش در حرمین بسیار کوشیدند. نفوذ آنان در روزگار چَقمَق، از ممالیک مصر، بیشتر شد و امیر سودون که از سوی او ناظر حرمین (شیخ حرم) شده بود، در بسیاری از کارها دخالت می‌کرد. به گزارش ابن فرحون، از زمان سلطان قلاوون مملوکی، یکی از دانشوران سنی از سوی سلطان مصر به مدت شش ماه برای امامت جمعه و خطبه‌ها و قضاوت میان اهل سنت به مدینه اعزام می‌شد. برخی از آنان با شیعیان و شعائر مذهبی آن‌ها به ستیز برمی‌خاستند و حتی امیران مدینه را زیر فشار قرار می‌دادند.[۹۳] بر پایه گزارشی، واپسین قضاوت شیعه در مدینه از آن آل سنان بن عبدالوهاب بن نمیله حسینی در نیمه دوم سده هفتم ق. بود.[۹۴] از آن پس قضاوت در اختیار اهل سنت قرار گرفت.[۹۵] نیز ممالیک از سال ۸۴۲ق. از ورود جنازه‌های شیعه به درون حرم پیشگیری کردند و تنها ورود جنازه‌های اشراف و اهل سنت را مجاز دانستند. این رسم تا زمان سمهودی پابرجا بود.[۹۶]

بدین ترتیب، سلطه آنان بر مدینه اوج یافت. حکمرانان مملوکی همانند قایتبای هنگام سفر به مدینه، با انجام دادن کارهای عمرانی، یاری‌های فراوان به اشراف حسینی می‌نمودند.[۹۷] نیز اشراف از یاری آنان در مسجدالنبی و مدینه برخوردار می‌شدند.[۹۸]

روابط اشراف با عثمانی

پس از شکست مملوکان مصر از عثمانی و اظهار اطاعت شریف مکه از آنان، حاکمیت اشراف از سوی آن دولت به رسمیت شناخته شد.[۹۹] نسبت یافتن اشراف به خاندان پیامبر، پیشینه دیرینه در امور حرمین شریفین و نفوذشان در میان مسلمانان را نمی‌توان در تأیید حکمرانی اشراف نادیده انگاشت. در آغاز، دولت عثمانی حکمرانی مدینه را نیز در پی اعلان اطاعت اشراف حسنی مکه از آنان، به ایشان واگذار کرد.[۱۰۰] اما پس از مدتی، حکومت مدینه به شیوه پیشین عثمانی، در اختیار سادات حسینی قرار گرفت. در آغاز نفوذ عثمانی، شیعیان خطابت و حکومت را در دست داشتند.[۱۰۱]

در کنار قدرت اشراف، شیخ الحرمی نیز مقامی رسمی بود که وی به‌گونه مستقیم از سوی استانبول به آن منصوب می‌شد و نفوذی چشمگیر داشت. عثمانی‌ها با هدف تضعیف قدرت اشراف، منصب شیخ الحرمی را معمولاً از حکمرانان خود برمی‌گزیدند.[۱۰۲] به تدریج از میانه سده یازدهم ق. حکمرانان عثمانی کوشیدند تا حکمرانی مدینه را به دست شیخ حرم بسپارند. البته این به معنای خاتمه یافتن قدرت اشراف حسینی نبود؛ زیرا آنان بخشی از اداره شهر را در اختیار داشتند.[۱۰۳]

حکمرانی اشراف مدینه از هنگام نفوذ عثمانی در این شهر رو به ضعف نهاد و استقلال سیاسی خود را از دست داد و تابع امارت مکه شد و نام حکمران مدینه پس از سلطان عثمانی و حکمران مکه در مرتبه سوم قرار گرفت. افزون بر آن، گاه حکمران مکه بستگان خود را به عنوان نایب به مدینه می‌فرستاد که دارای اختیارات بود و امیر اسمی، از اشراف حسینی، نیز در معرض برکناری قرار داشت.[۱۰۴] از حدود نیمه سده نهم ق. به بعد، کمتر به نام و زمان حکمرانی اشراف حسینی در منابع اشاره شده است. سرانجام حکمرانی آنان در اواخر سده یازدهم ق. با درگذشت واپسین حکمران حسینی، حسن بن زبیری، و افزوده شدن اداره مدینه به حکومت مکه به پایان رسید.[۱۰۵] از آن پس اشراف حسنی در کنار شیخ حرم که همه امور حکومتی را در اختیار داشت، به‌گونه صوری و تشریفاتی، اداره مدینه را در دست داشتند.[۱۰۶] در نیمه سده ۱۲ ق. لعن رافضیان بر منبر مدینه در روزگار نادر شاه افشار و در حکمرانی سعود بن سعید حسینی مکی انجام شد.[۱۰۷] نیز از دفن شیعیان در بقیع پیشگیری شد و آنان به ناچار درگذشتگان خود را در مشربه ام ابراهیم٭ و نیز در کنار قبا به خاک می‌سپردند.[۱۰۸]

با تسلط آل سعود بر مدینه، آنان برخی اشراف همانند شریف علی بن شحاد (م. ۱۳۶۰ق) را شهردار کردند. ملک سعود به دیدار شریف شاهین می‌رفت و امیر عبدالمحسن بن عبدالعزیز، حکمران مدینه، با شریف نامی بن شاهین وصلت کرد و دختر او را به همسری برگزید. نیز برخی جوانان تیره شیاهین با آنان ازدواج کردند.[۱۰۹]

از روابط اشراف با دیگر دولت‌های همسایه مانند حاکمان یمن، ایلخانان مغول و صفویه آگاهی چندان در دست نیست. دوری یمن از مدینه و وابستگی حاکمان آن به قدرت‌های برتر در دوره‌های گوناگون را می‌توان از علل ارتباط اندک آنان با اشراف مدینه برشمرد. اشراف حسینی با ایلخانان مغول در اواخر حکومت ایشان روابطی داشتند. امیر چوپان٭ امیر الامرای ایلخانان در مدینه کارهایی عمرانی داشت و از جمله مدرسه‌ای ساخت.[۱۱۰] برخی از این بنا با عنوان چوپانیه یاد کرده‌اند.[۱۱۱] از دیگر کارهای او ساختن حمامی در آن شهر بود.[۱۱۲] امیر چوپان پس از مرگ در گورستان بقیع به خاک سپرده شد.[۱۱۳]

اشراف از این رو که از سوی حکومت عثمانی منصوب می‌شدند، به راحتی امکان برقراری ارتباط با دولت شیعی صفویه را که دشمن عثمانی بود، نداشتند. در آن روزگار، هر ساله شمار فراوانی زائر از ایران راهی حرمین شریفین می‌شدند. نیز شماری از دانشوران و فقیهان شیعه از ایران در حرمین اقامت داشتند. همچنین برخی شاهان صفوی همانند شاه عباس اول بخشی از درآمد میدان نقش جهان اصفهان را به سادات حسینی مدینه اختصاص دادند.[۱۱۴]

شیعه امامی بودن سادات حسینی، در مهاجرت آنان به ایران و هند مؤثر بود. حسن بن نورالدین از دانشوران اشراف، در ایران نزد شیخ حسین بن عبدالصمد، پدر شیخ بهایی، و خود شیخ بهایی و گروهی دیگر در قزوین و شهرهای دیگر دانش آموخت. سید ضامن بن شدقم، مؤلف کتاب تحفة الازهار، سال‌های پیاپی به ایران آمد و رفت داشت و یکی از همسرانش اصفهانی بود.[۱۱۵] هدف اشراف از آمدن به ایران، زیارت امام رضا۷، آموختن دانش و بهره‌مندی از مواهب مادی از جانب شاه یا دیگران بود.

برخی از اشراف آل مهنا در دوره‌های بعد به ایران مهاجرت کردند. محمد بن جویبر از این سلسله که سیدی بزرگوار و پرهیزگار بود، روزگاری را در ایران گذراند و همسری شیرازی داشت. فرزندش جابر از همین همسر بود. همچنین دختری به نام دلالا داشت که مادرش ترک بود. جابر بن محمد در اصفهان درگذشت.[۱۱۶]

کارنامه اشراف حسینی

در هفت سده حکمرانی اشراف حسینی بر مدینه، افرادی بسیار از این خاندان بر این شهر حکم راندند. (نک: انتهای مقاله؛ نیز ← امیران مدینه) به رغم حکومت بلند مدت، کارهایی چشمگیر در زمینه‌های فرهنگی و عمرانی نداشتند. شاید دلیل آن را در نداشتن استقلال کامل و وابستگی آنان به قدرت‌های همسایه و نبود امکانات مالی، بتوان جست. نیز دولت‌های صاحب نفوذ در حرمین که برای دستیابی به مشروعیت و محبوبیت می‌کوشیدند، با صرف هزینه به کارهای عام‌المنفعه می‌پرداختند تا آن‌ها را به نام خود ثبت کنند. همچنین اشراف با مشکلاتی پرشمار دست و پنجه نرم می‌کردند که مانع انجام کارهای مهم بود. با وجود این، اشراف کارهایی سودمند داشته‌اند.

از مشکلات اشراف حسینی، می‌توان به هجوم قبایل صحرانشین، غارت‌گران و راهزنان و نیز در برهه‌ای تهدیدهای صلیبیان[۱۱۷] اشاره کرد. اشراف بخشی از توان خود را برای مبارزه با این مشکلات صرف می‌کردند. به سال ۵۹۰ق. قبیله زعب از تیره‌های بنی‌سُلیم به مدینه حمله کرد و هاشم بن قاسم که جانشین حکمران مدینه بود، جان خود را در راه دفاع از شهر از دست داد.[۱۱۸] روحیه سلحشوری قاسم بن جماز نیز در ایجاد امنیت مدینه و پیشگیری از حمله اعراب بسیار مؤثر بود.[۱۱۹] همچنین زبیری بن قیس به امنیت مدینه اهتمام بسیار داشت و اعراب تهدیدکننده را با یاری سلطان ظاهر مملوکی عقب راند. همو برخی از اشراف حسینی را که به گنجینه‌های مسجد نبوی دستبرد زدند، سخت عقوبت کرد.[۱۲۰] او با آن که شیعه امامی بود، از وقوع فتنه میان شیعه و سنی پیشگیری می‌کرد.[۱۲۱]

از کارهای سعد بن ثابت بن جماز به سال ۷۵۱ق. در نخستین سال حکمرانی، حفر دیگر بار خندق مدینه بود که در زمان حکمرانی شریف فضل به پایان رسید.[۱۲۲] عطیة بن منصور را از اشرافی دانسته‌اند که با خرافات مبارزه نمود و عدالت را پیشه ساخت. او به مرمت راه‌ها توجهی ویژه نمود. وی سیره‌ای پسندیده داشت و امنیت را حکم‌فرما کرد. وی به فرزندانش سفارش می‌نمود که در احکام و قضایا عدالت را مد نظر داشته باشند. او را امیری دادگر، پرهیزگار و عابد شمرده‌اند. جماز بن شیحه نیز نیک‌کردار و دلیر خوانده شده است.[۱۲۳]

افزون‌خواهی عموزادگان اشراف حسنی به عنوان امیران مکه و تنش میان ایشان و امیران مدینه که گاه به تحریک قدرت‌های همسایه صورت می‌گرفت، از دیگر مشکلات آنان بود. با توجه به توانمندی امیران مکه و تحریک دولت‌های همسایه، گاه آنان بر مدینه چیره می‌شدند. شکر بن ابوالفتوح محمد بن حسن از اشراف حسنی و محمد بن جعفر بن حمد، حکمرانی مدینه را نیز بر عهده داشتند. در برابر، برخی امیران مدینه نیز بر مکه حکومت داشتند؛ چنان‌که جماز بن شیحه به مکه حمله کرد و امارت آن شهر را مدتی کوتاه در دست گرفت.[۱۲۴] آل زیان، از تیره‌های اشراف حسینی، با اشراف حسنی مکه پیوند ازدواج برقرار کردند. همین نشان می‌دهد که روابط این دو خاندان در قیاس با دوره‌های پیشین دوستانه بود.[۱۲۵]

اشراف حسینی برای حکومت بر مدینه اختلاف و درگیری داشتند. هبة بن جماز با عموزادگانش به سال ۷۷۹ق. به ستیز برخاستند که به پیروزی هبه انجامید. نیز پس از مرگ جماز بن شیحه، میان برادرانش درگیری‌هایی رخ داد.[۱۲۶] هنگام سفر شیحة بن هاشم به عراق، اشراف آل جماز در حکومت مدینه طمع ورزیدند. از این رو، مدتی برای حکمرانی در این شهر میان برخی تیره‌های اشراف درگیری‌هایی رخ داد که سرانجام به سرکوب آنان انجامید و فرزند شیحه، عیسی، حکمران مدینه باقی ماند.[۱۲۷]

وجود صاحب منصبانی همچون شیخ حرم و خطیب و قاضی که از سوی دولت‌هایی چون ممالیک و عثمانی منصوب می‌شدند و در امور شهر نفوذ داشتند، از دیگر مشکلات اشراف بود و دست آنان را برای انجام برخی کارها می‌بست. به سال ۶۸۳ق. ممالیک، امامت و خطابت مدینه را به عمر بن احمد انصاری سپردند.[۱۲۸] شیخ الحرم‌هایی مانند دینار بن عبدالله[۱۲۹] و ظهیرالدین مختار بر اشراف و امیران مدینه بسیار سخت می‌گرفتند. ظهیرالدین رعب و وحشت را در دل‌های شرفا و امیران حاکم ساخت و اوقاف و املاک را از دست آنان بیرون کرد.[۱۳۰]

مدینه به لحاظ امکانات مالی در مضیقه بود و به بیرون وابستگی داشت. همین گاه موجب می‌شد تا اشراف درآمد صدقات و موقوفه‌های پیامبر را به خود اختصاص دهند. آنان در چند نوبت به گنجینه‌های نبوی دست اندازی کردند.[۱۳۱]با وجود این مشکلات، یکی از خدمات اشراف، حفظ مدینه از آسیب‌های نبرد بود. سیاست بی‌طرفی شریف شیحه در درگیری‌های ایوبیان و اشراف مکه، مدینه را ازآسیب‌های این نبرد در امان داشت.[۱۳۲]

از میان اشراف دانشمندانی برخاستند؛ از جمله: سید مهنا بن سنان بن عبدالوهاب، قاضی نجم الدین نویسنده کتاب المسائل المهنائیه، سید بدرالدین حسن، سید حسن بن علی مشهور به ابن شدقم٭، سید احمد بن سعد بن علی بن شدقم نقیب (م. ۹۸۸ق) و حسین بن یحیی حربی قاضی مدینه. با عنایت به اهمیت اشراف، تک نگاشته‌هایی درباره آنان در دست است؛ مانند النخبة الثمینة فی نسب اشراف المدینه از سید علی بن علی نقیب شدقمی و تحفة الریاض فی انساب الاشراف المدینه از سید ضامن بن شدقم حسینی.

در کنار دیوار غربی بقیع، بنایی مسقف با ابعاد ۵۰ در ۲۰ متر بود که «فسقیه» یا «طاجن» نامیده می‌شد و مدفن امیران اشراف بود. در گسترش‌های اخیر بقیع، این بنا همراه دیگر قبه‌های آرامگاه‌های اشراف از میان رفت.[۱۳۳] برخی منابع تصریح دارند که کسانی از اشراف همانند فضل بن قاسم در قبه حسن بن علی۷ و عباس بن عبدالمطلب به خاک سپرده شده‌اند.[۱۳۴]

اکنون نسل اشراف حسینی در مدینه باقی است و شاخه «حسینیه» آن با عنوان «شداقمه» ٭ و تیره‌هایی چون شیاهین، العلی، شهیل، آل مبارک، آل عساف و آل زهیر شناخته می‌شوند. از چهره‌های مشهور ایشان می‌توان به شریف احمد بن سعد بن ابی‌القاسم (م. ۱۳۸۴ق) اشاره کرد. از دیگر شاخه‌های آنان «مواسمه» از تبار موسی بن علی بن حسن بن جعفر خواری، و جعافره از نسل امام جعفر صادق۷ هستند.[۱۳۵] اشراف در سرزمین‌هایی همچون عوالی و در شرق مشربه ام ابراهیم ساکن بودند. باغ‌ها و مزارع ایشان در ناحیه «قربان» قرار داشت. شریف شحاد بن علی و برادرش ناصر بن علی، افزون بر این املاک، در جای‌هایی از مدینه اوقاف و عمارات داشتند.[۱۳۶]

پانویس

  1. . نک: تاریخ امراء المدینه، ص134؛ التاریخ الشامل، ج2، ص135-194.
  2. . لسان العرب، ج9، ص169، «شرف».
  3. . تاریخ مکه، ص274؛ موسوعة مکة المکرمه، ج2، ص588.
  4. . تاریخ یعقوبی، ج2، ص498؛ تاریخ طبری، ج9، ص346؛ مروج الذهب، ج4، ص94.
  5. . جمهرة انساب العرب، ص55؛ تاریخ ابن خلدون، ج4، ص139-140.
  6. . عمدة الطالب، ص335.
  7. . تاریخ ابن خلدون، ج4، ص140؛ التاریخ الشامل، ج2، ص138-139.
  8. . تاریخ ابن خلدون، ج4، ص140.
  9. . تاریخ ابن خلدون، ج4، ص140.
  10. . المنهل، ج4، ص189.
  11. . التحفة اللطیفه، ج1، ص56، 297.
  12. . تاریخ امراء المدینه، ص234.
  13. . عمدة الطالب، ص337.
  14. . المنتظم، ج16، ص180؛ التاریخ الشامل، ج2، ص166-167.
  15. . التحفة اللطیفه، ج1، ص56، 297.
  16. . التحفة اللطیفه، ج1، ص56.
  17. . تاریخ ابن خلدون، ج4، ص140؛ المنهل، ج4، ص189.
  18. . تاریخ المدینه، ص228؛ عمدة الطالب، ص338.
  19. . التحفة اللطیفه، ج1، ص381؛ موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص139.
  20. . موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص139.
  21. . الدرر الکامنه، ج2، ص386؛ المغانم المطابه، ج3، ص1223؛ تحفة الازهار، ج2، ص450.
  22. . موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص158-159.
  23. . موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص159.
  24. . موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص134.
  25. . المدینة المنوره، ص31-32.
  26. . موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص134.
  27. . المغانم المطابه، ج3، ص1311.
  28. . موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص135.
  29. . التحفة اللطیفه، ج2، ص378.
  30. . الدرر الکامنه، ج6، ص118؛ المغانم المطابه، ج3، ص1184، 1223.
  31. . صبح الاعشی، ج4، ص305؛ التحفة اللطیفه، ج2، ص399.
  32. . عمدة الطالب، ص338.
  33. . موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص169.
  34. . المغانم المطابه، ج3، ص1255؛ التحفة اللطیفه، ج2، ص264.
  35. . التحفة اللطیفه، ج1، ص57.
  36. . المغانم المطابه، ج3، ص1259.
  37. . الضوء اللامع، ج6، ص236.
  38. . لحظ الالحاظ، ص200.
  39. . الضوء اللامع، ج5، ص146، 277؛ ج6، ص236؛ شذرات الذهب، ج9، ص416.
  40. . التحفة اللطیفه، ج3، ص197ـ199.
  41. . موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص138.
  42. . الضوء اللامع، ج3، ص239؛ المنهل، ج5، ص368.
  43. . الضوء اللامع، ج2، ص166.
  44. . تحفة الازهار، ج2، ص400.
  45. . تحفة الازهار، ج1، ص506، 509.
  46. . موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص169-170.
  47. . المنهل، ج4، ص196؛ التحفة اللطیفه، ج3، ص426-427.
  48. . تحفة الازهار، ج2، ص407.
  49. . نک: التاریخ الشامل، ج2، ص146.
  50. . اطلس شیعه، ص415.
  51. . تاریخ المدینه، ص195؛ المدینة المنوره، ص196-197.
  52. . التحفة اللطیفه، ج1، ص279.
  53. . اطلس شیعه، ص416.
  54. . الضوء اللامع، ج3، ص50.
  55. . صبح الاعشی، ج4، ص306.
  56. . تاریخ ابن خلدون، ج4، ص16.
  57. . المغانم المطابه، ج3، ص1189.
  58. . التحفة اللطیفه، ج1، ص360.
  59. . اطلس شیعه، ص415.
  60. . اطلس شیعه، ص415.
  61. . المغانم المطابه، ج3، ص1236؛ التاریخ الشامل، ج2، ص264-265.
  62. . تاریخ المدینه، ص192-205؛ التحفة اللطیفه، ج1، ص258.
  63. . نک: التاریخ الشامل، ج2، ص351.
  64. . اطلس شیعه، ص417.
  65. . بغیة الراغبین، ج2، ص197-198.
  66. . اعیان الشیعه، ج1، ص208.
  67. . تاریخ ابن خلدون، ج4، ص140؛ التحفة اللطیفه، ج2، ص257.
  68. . التاریخ الشامل، ج2، ص133.
  69. . التحفة اللطیفه، ج2، ص257.
  70. . تاریخ ابن خلدون، ج4، ص65-66؛ التاریخ الشامل، ج2، ص137-138.
  71. . التاریخ الشامل، ج2، ص145-146.
  72. . التاریخ الشامل، ج2، ص143-144.
  73. . المنتظم، ج16، ص180.
  74. . التاریخ الشامل، ج2، ص141.
  75. . العقد الثمین، ج7، ص31-32.
  76. . شفاء الغرام، ج2، ص364؛ تاریخ مکه، ص280.
  77. . تاریخ امراء المدینه، ص247-248.
  78. . شفاء الغرام، ج2، ص370.
  79. . تاریخ المدینه، ص215؛ تاریخ ابن خلدون، ج5، ص368؛ ج4، ص140؛ المنهل، ج4، ص191.
  80. . الکامل، ج12، ص20؛ تاریخ المدینه، ص215؛ المغانم المطابه، ج3، ص1266-1267.
  81. . مرآة الحرمین، ص518.
  82. . التحفة اللطیفه، ج2، ص378.
  83. . التاریخ الشامل، ج2، ص183.
  84. . شفاء الغرام، ج2، ص314؛ تاریخ مکه، ص306.
  85. . التاریخ الشامل، ج2، ص184.
  86. . المدینة المنوره، ص48.
  87. . التاریخ الشامل، ج2، ص205.
  88. . التحفة اللطیفه، ج2، ص226؛ السلوک، ج1، ص312؛ المنهل، ج4، ص191-192.
  89. . السلوک، ج1، ص445؛ التحفة اللطیفه، ج1، ص222-223.
  90. . السلوک، ج2، ص43.
  91. . نهایة الارب، ج3، ص146-147؛ السلوک، ج2، ص44.
  92. . نهایة الارب، ج3، ص149.
  93. . تاریخ المدینه، ص192، 199، 2۰2، 2۰5.
  94. . التحفة اللطیفه، ج1، ص28.
  95. . تاریخ المدینه، ص2۰6-2۰7.
  96. . وفاء الوفاء، ج2، ص103-104.
  97. . التاریخ الشامل، ج2، ص311.
  98. . نک: التاریخ الشامل، ج2، ص311.
  99. . الدولة العثمانیه، ص129-130.
  100. . الدولة العثمانیه، ص130؛ التاریخ الشامل، ج2، ص333-334.
  101. . التحفة اللطیفه، ج1، ص28.
  102. . مرآة الحرمین، ج1، ص260.
  103. . اشراف مکه، ص87-88.
  104. . التاریخ الشامل، ج2، ص333-334.
  105. . التاریخ الشامل، ج2، ص334.
  106. . نک: تحفة المحبین، ص56.
  107. . تاریخ مکه، ص510.
  108. . الشیعة فی المدینه، ص170.
  109. . الشیعة فی المدینه، ص27.
  110. . الدرر الکامنه، ج2، ص92؛ النجوم الزاهره، ج9، ص272-273.
  111. . تاریخ ابن الوردی، ج2، ص280.
  112. . تاریخ ابن الوردی، ج2، ص274.
  113. . السلوک، ج3، ص114؛ النجوم الزاهره، ج9، ص273.
  114. . اطلس شیعه، ص417.
  115. . تحفة الازهار، ج1، ص45-48.
  116. . تحفة الازهار، ج2، ص336-339.
  117. . التاریخ الشامل، ج2، ص184.
  118. . التاریخ الشامل، ج2، ص193.
  119. . التاریخ الشامل، ج2، ص208-209.
  120. . التاریخ الشامل، ج2، ص303.
  121. . التاریخ الشامل، ج2، ص305.
  122. . المغانم المطابه، ج3، ص1208.
  123. . المغانم المطابه، ج3، ص1183؛ التحفة اللطیفه، ج2، ص264.
  124. . المغانم المطابه، ج3، ص1183-1184.
  125. . تحفة الازهار، ج1، ص506، 509.
  126. . المغانم المطابه، ج3، ص1185.
  127. . التحفة اللطیفه، ج1، ص56، 447.
  128. . الدرر الکامنه، ج4، ص177؛ التحفة اللطیفه، ج1، ص28؛ ج2، ص328.
  129. . المغانم المطابه، ج3، ص1202.
  130. . تاریخ المدارس الوقفیه، ص484.
  131. . التحفة اللطیفه، ج1، ص45؛ وفاء الوفاء، ج2، ص141؛ التاریخ الشامل، ج2، ص32۰.
  132. . التاریخ الشامل، ج2، ص213.
  133. . الشیعة فی المدینه، ص48-49.
  134. . المغانم المطابه، ج3، ص1264.
  135. . نک: الشیعة فی المدینه، ص11-13.
  136. . الشیعة فی المدینه، ص49.

منابع

محتوای این مقاله برگرفته شده از: دانشنامه حج و حرمین شریفین مدخل اشراف حسینی.
  • اشراف مکة المکرمة و امرائها فی العهد العثمانی، اسماعیل حقی جارشلی، ترجمه، خلیل علی مراد، بیروت، الدار العربیة للموسوعات، ۱۴۲۴ق.
  • اطلس شیعه، رسول جعفریان، سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، ۱۳۸۷ش.
  • اعیان الشیعه، سید محسن الامین (م. ۱۳۷۱ق)، به کوشش حسن الامین، بیروت، دار التعارف.
  • بغیة الراغبین، سید عبدالحسین شرف الدین، بیروت، الدار الاسلامیه، ۱۴۱۱ق.
  • تاریخ ابن الوردی، ابن الوردی (م. ۷۴۹ق)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۷ق.
  • تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون (م. ۸۰۸ق)، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۸ق.
  • تاریخ امراء المدینه، عارف عبدالغنی، دمشق، دار کنان.
  • التاریخ الشامل، عبدالباسط بدر، مدینه، ۱۴۱۴ق.
  • تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک)، الطبری (م. ۳۱۰ق)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
  • تاریخ المدارس الوقفیه، طارق بن عبدالله، مدینه، الجامعة الاسلامیه، ۱۴۲۳ق.
  • تاریخ المدینة المنوره، ابن فرحون (م. ۷۶۹ق)، به کوشش شکری، بیروت، دار الارقم.
  • تاریخ مکه از آغاز تا پایان دولت شرفای مکه، احمد السباعی (م. ۱۴۰۴ق)، ترجمه، جعفریان، تهران، مشعر، ۱۳۸۵ش.
  • تاریخ الیعقوبی، احمد بن یعقوب (م. ۲۹۲ق)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق.
  • تحفة الازهار و زلال الانهار، ضامن بن شدقم الحسینی (م. ۱۰۹۰ق)، به کوشش الجبوری، تهران، میراث، ۱۴۲۰ق.
  • التحفة اللطیفة فی تاریخ المدینه، شمس الدین السخاوی (م. ۹۰۲ق)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق.
  • تحفة المحبین و الاصحاب، عبدالرحمن الانصاری (م. ۱۱۹۵ق)، به کوشش العرویسی، تونس، المکتبة العتیقه، ۱۳۹۰ق.
  • الدرر الکامنه، ابن حجر العسقلانی (م. ۸۵۲ق)، به کوشش عبدالمعید، هند، دائرة المعارف العثمانیه، ۱۳۹۲ق.
  • الدولة العثمانیه، عیسی الحسن، بیروت، الاهلیه، ۲۰۰۹م.
  • جمهرة انساب العرب، ابن حزم (م. ۴۵۶ق)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق.
  • السلوک لمعرفة دول الملوک، المقریزی (م. ۸۴۵ق)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق.
  • شذرات الذهب، عبدالحی بن العماد (م. ۱۰۸۹ق)، به کوشش الارنؤوط، بیروت، دار ابن کثیر، ۱۴۰۶ق.
  • شفاء الغرام، محمد الفأسی (م. ۸۳۲ق)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۱ق.
  • الشیعة فی المدینة المنوره، عبدالرحیم بن حسن بن محمد حربی، سید الشهداء، ۱۴۲۲ق.
  • صبح الاعشی، احمد بن علی القلقشندی (م. ۸۲۱ق)، به کوشش زکار، دمشق، وزارة الثقافه، ۱۹۸۱م.
  • الضوء اللامع، شمس الدین السخاوی (م. ۹۰۲ق)، بیروت، دار مکتبة الحیاة.
  • العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین، محمد الفأسی (م. ۸۳۲ق)، به کوشش فؤاد سیر، مصر، الرساله، ۱۴۰۶ق.
  • عمدة الطالب، ابن عنبة (م. ۸۲۸ق)، به کوشش آل الطالقانی، نجف، المکتبة الحیدریه، ۱۳۸۰ق.
  • الکامل فی التاریخ، ابن اثیر (م. ۶۳۰ق)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق.
  • لحظ الالحاظ، ابن فهد الهاشمی (م. ۸۷۱ق)، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۹ق.
  • لسان العرب، ابن منظور (م. ۷۱۱ق)، قم، ادب الحوزه، ۱۴۰۵ق.
  • المدینة المنورة فی العصر المملوکی، عبدالرحمن مدیرس، ریاض، مرکز الملک فیصل، ۱۴۲۲ق.
  • مرآة الحرمین، ابراهیم رفعت پاشا (م. ۱۳۵۳ق)، قم، المطبعة العلمیه، ۱۳۴۴ق.
  • مروج الذهب، المسعودی (م. ۳۴۶ق)، به کوشش اسعد داغر، قم، دار الهجره، ۱۴۰۹ق.
  • المغانم المطابه، محمد الفیروزآبادی (م. ۸۱۷ق)، المدینه، مرکز بحوث و دراسات المدینه، ۱۴۲۳ق.
  • المنتظم، ابن الجوزی (م. ۵۹۷ق)، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق.
  • المنهل الصافی، یوسف بن تغری (م. ۸۷۴ق)، به کوشش محمد امین، الهیئة المصریه.
  • موسوعة مکة المکرمة و المدینة المنوره، احمد زکی یمانی، مصر، مؤسسة الفرقان، ۱۴۲۹ق.
  • النجوم الزاهره، ابن تغری بردی الاتابکی (م. ۸۷۴ق)، مصر، وزارة الثقافة و الارشاد القومی.
  • نهایة الارب، احمد بن عبدالوهاب النویری (م. ۷۳۳ق)، قاهره، دار الکتب و الوثائق، ۱۴۲۳ق.
  • وفاء الوفاء، السمهودی (م. ۹۱۱ق)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۲۰۰۶م.