اقطاع: تفاوت میان نسخهها
جز (جدا کردن مدخل اقطاع پیامبر) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''اِقطاع''' واگذاری زمین موات یا معادنِ رها شده، به فرد یا گروهی از سوی حاکم اسلامی برای احیاء آن است. | '''اِقطاع''' واگذاری زمین موات یا معادنِ رها شده، به فرد یا گروهی از سوی حاکم اسلامی برای احیاء آن است. اقطاع به شکل تملیک یا استفاده از منافع بوده است. فقیهان شیعه و سنی درباره انواع اقطاع، بخصوص مالکیت آن، احکام مشابه یا متفاوت دادهاند. | ||
===تعریف=== | ===تعریف=== | ||
خط ۵: | خط ۵: | ||
=== تاریخچه === | === تاریخچه === | ||
گفته شده نخستین کسی که در [[مکه]]، زمینهایی را اِقطاع کرد، [[قصی بن کلاب|قُصی بن کِلاب]]، از اجداد [[پیامبر]] | گفته شده نخستین کسی که در [[مکه]]، زمینهایی را اِقطاع کرد، [[قصی بن کلاب|قُصی بن کِلاب]]، از اجداد [[پیامبر]] بود. او هر گروه از [[قریش]] را در بخشی از این زمینها ساکن ساخت و زمین مقابل [[کعبه]] را برای خود برگزید.<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج3، ص259-260.</ref> به گفته سعید بن محمد بن جبیر بن مطعم، منزل متعلق به جدش در مکه از اقطاعات قصی بن کلاب بوده و نیز دیگر منازل قریش در مکه به اقطاع قصی، واگذار شدند.<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج3، ص260.</ref> پس از ظهور [[اسلام]]، پیامبر بخشی از سرزمینهای تصرف شده را به [[مهاجران]] و درخواستکنندگان واگذار کرد<ref>حجاز در صدر اسلام، ص344.</ref> بر پایه [[سنت پیامبر]] در اقطاع، فقیهان سدههای بعد به تدوین اصول و شرایط و ضوابط آن پرداختند.<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج9، ص643.</ref> | ||
==انواع اقطاع== | ==انواع اقطاع== | ||
خط ۳۷: | خط ۳۷: | ||
فقیهان درباره جواز اقطاع معادن دیدگاههایی گوناگون ارائه کردهاند: | فقیهان درباره جواز اقطاع معادن دیدگاههایی گوناگون ارائه کردهاند: | ||
آ. اقطاع معادن ظاهر یا سطحی، اقطاع معادنی که برداشت از آنها نیاز به کار اضافی و حفاری و صرف هزینه ندارد و در دسترس همگان است؛ مانند معادن نمک، مومیا، سرمه، یاقوت، کبریت و برخی معادن نفت و قیر. شماری از فقیهان گفتهاند که امام میتواند آنها را به اِقطاع به دیگران واگذار کند. اما شماری دیگر قائل به اشتراک همه [[مسلمانان]] در این معادن هستند. در این صورت، اگر کسی این معادن را احیا کند، مالک آنها نمیشود. همچنین اگر کسی آنها را تَحْجیر نماید، این معادن به او اختصاص نمییابد.<ref>قواعد الاحکام، ج2، ص271؛ الدر المختار، ج6، ص756-757.</ref> | |||
ب. معادن باطنی و غیر آشکار (زیر سطحی) که دسترسی به آنها نیاز به کار و صرف هزینه دارد؛ همچون آهن، طلا، نقره، سرب، مس، و بلور. شماری از فقیهان | |||
ب. اقطاع معادن باطنی و غیر آشکار (زیر سطحی) که دسترسی به آنها نیاز به کار و صرف هزینه دارد؛ همچون آهن، طلا، نقره، سرب، مس، و بلور. شماری از فقیهان این گونه معادن را متعلق به [[امام]] دانستهاند که به هر که خواهد، بر پایه مصلحت، اقطاع کند. شماری دیگر قائل به عدم اختصاص این معادن به امام هستند؛ اما جایز میدانند که امام پیش از تحجیر و احیای آن به دست دیگران، آن را اقطاع کند.<ref>المهذب، ج2، ص34؛ شرائع الاسلام، ج4، ص796؛ قواعد الاحکام، ج2، ص272.</ref> برخی فقیهان مذاهب اهل سنت در اقطاع معادن، دیدگاهی نزدیک به شیعه دارند<ref>المغنی، ج6، ص156-158؛ المجموع، ج15، ص227-232؛ نیل الاوطار، ج6، ص54-55.</ref> <ref>الفقه الاسلامی، ج5، ص580-887.</ref> | |||
==احکام زمینهای موات== | ==احکام زمینهای موات== | ||
در منابع فقهی شیعه و سنی برای زمینهای موات سه گونه حکم بیان شده است: احیا، حمی، اقطاع.<ref>المبسوط، ج3، ص270؛ المجموع، ج15، ص230؛ تذکرة الفقهاء، ج2، ص411.</ref> حِمَی به معنی قرقگاه، ناحیهای گیاهی است که مورد حمایت قرار میگیرد تا دیگران حیوانات خود را در آن نچرانند.<ref>لسان العرب، ج1، ص802، «حمی. </ref> حمای نقیع در جنوب مدینه، از آنِ رسول خدا(ص) بوده است.<ref>صحیح البخاری، ج3، ص78؛ مسند احمد، ج2، ص155؛ وفاء الوفاء، ج3، ص218.</ref> روایت شده که رسول خدا(ص) به مقمّل، ناحیهای در نقیع، آمد و درباره چراگاه نقیع فرمود: برای اسبهای مجاهدان در راه خدا، نیکو مرتعی است. سپس آن را در تصرف گرفت و بر آن نگهبانی گمارد.<ref>وفاء الوفاء، ج3، ص217-219؛ معجم ما استعجم، ج4، ص1324.</ref> همچنین از حماهای پیامبر(ص) قرقگاهی است که به درخواست عمرو بن سلمة بن سَکَن بن قُریط پس از اسلام آوردن به او داده شد. این حمی به طول | در منابع فقهی شیعه و سنی برای زمینهای موات سه گونه حکم بیان شده است: احیا، حمی، اقطاع.<ref>المبسوط، ج3، ص270؛ المجموع، ج15، ص230؛ تذکرة الفقهاء، ج2، ص411.</ref> حِمَی به معنی قرقگاه، ناحیهای گیاهی است که مورد حمایت قرار میگیرد تا دیگران حیوانات خود را در آن نچرانند.<ref>لسان العرب، ج1، ص802، «حمی. </ref> حمای نقیع در جنوب مدینه، از آنِ رسول خدا(ص) بوده است.<ref>صحیح البخاری، ج3، ص78؛ مسند احمد، ج2، ص155؛ وفاء الوفاء، ج3، ص218.</ref> روایت شده که رسول خدا(ص) به مقمّل، ناحیهای در نقیع، آمد و درباره چراگاه نقیع فرمود: برای اسبهای مجاهدان در راه خدا، نیکو مرتعی است. سپس آن را در تصرف گرفت و بر آن نگهبانی گمارد.<ref>وفاء الوفاء، ج3، ص217-219؛ معجم ما استعجم، ج4، ص1324.</ref> همچنین از حماهای پیامبر(ص) قرقگاهی است که به درخواست عمرو بن سلمة بن سَکَن بن قُریط پس از اسلام آوردن به او داده شد. این حمی به طول ۹ میل و عرض شش میل در جنوب مدینه و در نقیع قرار داشت. گروهی از بنیجعفر بن کلاب بدون اذن او ستوران خود را در آنجا چرانیدند. چون پیامبر(ص) این خبر را شنید، خشمگین شد و فرمان اخراج آنان را داد.<ref>الاغانی، ج24، ص314-315؛ معجم البلدان، ج3، ص354.</ref> | ||
[[پیامبر(ص)]] در دیگر سرزمینهای [[حجاز]] از جمله در [[مکه]] نیز اقطاعاتی داشت؛ مانند اقطاع زمین بهاندازه پرتاب دو تیر و یک سنگ در [[رهاط|رُهاط]] (ناحیهای در فاصله سه شب از مکه) به راشد بن عبد رب السلمی<ref>الطبقات، ج1، ص274؛ البدایة و النهایه، ج5، ص365؛ مکاتیب الرسول، ج3، ص436-438.</ref> و اقطاع محدب یا مَحدث/مُحدث (محلی میان مکه و [[عسفان|عُسفان]] یا [[طائف]]) به [[عبدالله وقاص]] و فرزندان قمامه از قبیله سلمی<ref>مکاتیب الرسول، ج3، ص443.</ref> و نیز اقطاع زمین ذات الحباطی به [[سلمة بن مالک سلمی]]<ref>الطبقات، ج2، ص34؛ اسد الغابه، ج2، ص339؛ مکاتیب الرسول، ج3، ص446.</ref> و اعطای رحیح/ رخیخ/ رجیج (در طریق مکه و [[بصره]]) به [[سعیر بن عداء|سُعیر بن عَداء]].<ref>الطبقات، ج1، ص282؛ مکاتیب الرسول، ج3، ص460.</ref> | [[پیامبر(ص)]] در دیگر سرزمینهای [[حجاز]] از جمله در [[مکه]] نیز اقطاعاتی داشت؛ مانند اقطاع زمین بهاندازه پرتاب دو تیر و یک سنگ در [[رهاط|رُهاط]] (ناحیهای در فاصله سه شب از مکه) به راشد بن عبد رب السلمی<ref>الطبقات، ج1، ص274؛ البدایة و النهایه، ج5، ص365؛ مکاتیب الرسول، ج3، ص436-438.</ref> و اقطاع محدب یا مَحدث/مُحدث (محلی میان مکه و [[عسفان|عُسفان]] یا [[طائف]]) به [[عبدالله وقاص]] و فرزندان قمامه از قبیله سلمی<ref>مکاتیب الرسول، ج3، ص443.</ref> و نیز اقطاع زمین ذات الحباطی به [[سلمة بن مالک سلمی]]<ref>الطبقات، ج2، ص34؛ اسد الغابه، ج2، ص339؛ مکاتیب الرسول، ج3، ص446.</ref> و اعطای رحیح/ رخیخ/ رجیج (در طریق مکه و [[بصره]]) به [[سعیر بن عداء|سُعیر بن عَداء]].<ref>الطبقات، ج1، ص282؛ مکاتیب الرسول، ج3، ص460.</ref> | ||
از قَطائع خلفای سهگانه و حکمرانان<ref>فتوح البلدان، ص146-149؛ تاریخ ابن خلدون، ج2، ص4-7؛ ج3، ص285-286؛ الکامل، ج7، ص130.</ref> پس از آنها به افراد فراوان یاد شده است. عثمان، خلیفه سوم، اموال فراوان را با عناوین گوناگون به خویشاوندان و اصحاب خود اقطاع کرد.<ref>فتوح البلدان، ص146؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج1، ص269.</ref> از اینرو، حضرت علی(ع) هنگامی که به خلافت رسید، قَطائع عثمان را به مسلمانان برگرداند و فرمود که اگر این مال را در مهریه زنان به کار برده یا با آن کنیز خریده باشند، آن را به [[بیتالمال]] مسلمانان برمیگرداند.<ref>نهج البلاغه، شرح عبده، ج1، ص46.</ref> | از قَطائع خلفای سهگانه و حکمرانان<ref>فتوح البلدان، ص146-149؛ تاریخ ابن خلدون، ج2، ص4-7؛ ج3، ص285-286؛ الکامل، ج7، ص130.</ref> پس از آنها به افراد فراوان یاد شده است. عثمان، خلیفه سوم، اموال فراوان را با عناوین گوناگون به خویشاوندان و اصحاب خود اقطاع کرد.<ref>فتوح البلدان، ص146؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج1، ص269.</ref> از اینرو، حضرت علی(ع) هنگامی که به خلافت رسید، قَطائع عثمان را به مسلمانان برگرداند و فرمود که اگر این مال را در مهریه زنان به کار برده یا با آن کنیز خریده باشند، آن را به [[بیتالمال]] مسلمانان برمیگرداند.<ref>نهج البلاغه، شرح عبده، ج1، ص46.</ref> | ||
نسخهٔ ۱۲ مارس ۲۰۲۱، ساعت ۱۴:۲۴
اِقطاع واگذاری زمین موات یا معادنِ رها شده، به فرد یا گروهی از سوی حاکم اسلامی برای احیاء آن است. اقطاع به شکل تملیک یا استفاده از منافع بوده است. فقیهان شیعه و سنی درباره انواع اقطاع، بخصوص مالکیت آن، احکام مشابه یا متفاوت دادهاند.
تعریف
ریشه اقطاع، «قطع» به معنی سرزنش کردن، فرارسیدنِ زمان چیدن خرما، بریدن و جدا کردن و بخشیدن چیزی یا زمینی به دیگری است.[۱] اقطاع در فقه تعریف می شود به اینکه حاکم اسلامی قطعه زمین موات و کوهها و معادنی را که بهرهبرداری از آنها نیاز به کار و صرف هزینه دارد، در اختیار فرد یا گروهی قرار دهد تا از آنها بهرهبرداری کنند.[۲] به آنچه در اختیار افراد قرار میگیرد، اِقطاعه یا قَطعیه گفته میشود[۳] در فارسی از آن به تُیول که واژهای ترکی است، نام برده میشود.[۴]
تاریخچه
گفته شده نخستین کسی که در مکه، زمینهایی را اِقطاع کرد، قُصی بن کِلاب، از اجداد پیامبر بود. او هر گروه از قریش را در بخشی از این زمینها ساکن ساخت و زمین مقابل کعبه را برای خود برگزید.[۵] به گفته سعید بن محمد بن جبیر بن مطعم، منزل متعلق به جدش در مکه از اقطاعات قصی بن کلاب بوده و نیز دیگر منازل قریش در مکه به اقطاع قصی، واگذار شدند.[۶] پس از ظهور اسلام، پیامبر بخشی از سرزمینهای تصرف شده را به مهاجران و درخواستکنندگان واگذار کرد[۷] بر پایه سنت پیامبر در اقطاع، فقیهان سدههای بعد به تدوین اصول و شرایط و ضوابط آن پرداختند.[۸]
انواع اقطاع
اقطاع به دو نوع تملیک و غیر تملیک انجام میشده و هر یک از این دو، دارای شکلهایی بوده است.
اقطاع به شکل تملیک
در این واگذاری، فرد دریافت کننده (مُقْطَعله) مالکِ زمین اقطاع میشده است. [۹][۱۰] بیشتر اقطاع تملیک از زمینهای مَوات و اندکی از زمینهای آباد صورت گرفته است. در این اقطاع گاهی امکان ارث گذاشتن زمین بوده و گاهی منحصر به زندگی مُقْطَعله بود که از آن به عُمرا و معاش یاد شده است.[۱۱]
اقطاع تملیک نیز خود دوگونه است: 1. اِقطاع زمین و معدن برای احیا و بهرهبرداری از آن. 2. اِقطاع زمین برای خانهسازی (اقطاع دُور). در هر دو شکل، شخص دریافت کننده و احیا کننده زمین، مالک آن میگردید.
دیدگاههای فقهی
برخی فقیهان، اقطاع برای خانهساختن را از گونه غیر تملیک دانستهاند؛ زیرا به باور آنان این اقطاع مانند سکونت دادن مهاجران در خانههای انصار[۱۲] موقتی بوده است. در نظر آنان معصوم، مالک همه زمینهای موات و زمینهای آباد بدون مالک است.[۱۳]
فقیهان اهل سنت اقطاع زمینهای موات را جایز میدانند.[۱۴] برخی فقیهان اهل سنت برای امام اقطاع غیر موات را آن هم به نحو تملیک و انتفاع به خاطر وجود مصلحت جایز دانستهاند.[۱۵] در جواب این پرسش که آیا در زمان واگذاری، شخص مُقْطَعله زمین یا معدن را مالک میشود؟ فقیهان شیعه[۱۶] و برخی مذاهب اهل سنت[۱۷] همچون حنبلیان بر این باورند که اقطاع ملکیتآور نیست و اقطاع امام همچون تَحْجِیر است.[۱۸] در مقابل، برخی دیگر از فقیهان اهل سنت، خود اِقطاع را موجب ملکیت دانستهاند.[۱۹]
اگر مُقْطَع له در احیا و آباد کردن زمین کوتاهی و تاخیر کند، چنانچه عذری موجه برای تاخیر داشته باشد و از امام و حاکم مهلت بطلبد، به وی مهلت داده میشود و اگر عذری نداشته باشد، حاکم به او اختیار میدهد که به احیای زمین بپردازد یا آن را به دیگری واگذارد. اگر وی این کار را انجام ندهد، زمین از او پس گرفته میشود.[۲۰]
فقیهان اهل سنت در این فرض که کسی بدون اجازه مُقْطَعله به احیای زمینی که از سوی امام به او اقطاع شده، بپردازد، سخنانی گوناگون ارائه کردهاند: برخی آن را ملک احیاکننده دانستهاند و شماری گفتهاند که اگر پیش از گذشت سه سال از وقت اقطاع به احیای آن بپردازد، آن ملک از آنِ مُقْطَعله است و پس از سه سال از آنِ احیاکننده.[۲۱]
اقطاع به شکل غیر تملیک
در اقطاع به شکل غیر تملیک شخص مقطعله زمین و معدن را مالک نمیشده و تنها از درآمد و محصولات و منافع دیگر آن بهره میبرده است.[۲۲] اینگونه از اقطاع سه نوع دارد: استغلال، طعمه و ارفاق.
1. اقطاع اِستِغلال. مقداری معین از درآمد و خراج زمینهای خراجی به نظامیان و کارمندان دولت به عنوان حقوق و مستمری آنان پرداخت میشده است.[۲۳] فقیهان شیعه درباره جواز دریافت اینگونه اقطاع در دوران غیبت دیدگاههای متفاوت ارائه کردهاند.[۲۴]
2. اقطاع طُعْمه (اطعام): اعطای محصول و عوائد زمین به صورت دائم یا موقت به اشخاص بوده است.[۲۵]
3. اقطاع اِرفاق درباره جایگاههای نشستن و بساط کردن در بازارها و میدانها و کنار راههای عمومی و صحن مساجد برای کسب و کار است. فقیهان شیعه بر این باورند که واگذاری ارفاق از آنرو که به عموم مردم تعلق دارد و همگان در استفاده از آن مساوی هستند، جایز نیست.[۲۶] البته شماری از فقیهان این حق را برای امام معصوم قائل شدهاند.[۲۷] فقیهان اهل سنت اِقطاع اِرفاق را برای سلطان و حاکم اسلامی جایز میدانند.[۲۸]
احکام اقطاع معادن
فقیهان درباره جواز اقطاع معادن دیدگاههایی گوناگون ارائه کردهاند:
آ. اقطاع معادن ظاهر یا سطحی، اقطاع معادنی که برداشت از آنها نیاز به کار اضافی و حفاری و صرف هزینه ندارد و در دسترس همگان است؛ مانند معادن نمک، مومیا، سرمه، یاقوت، کبریت و برخی معادن نفت و قیر. شماری از فقیهان گفتهاند که امام میتواند آنها را به اِقطاع به دیگران واگذار کند. اما شماری دیگر قائل به اشتراک همه مسلمانان در این معادن هستند. در این صورت، اگر کسی این معادن را احیا کند، مالک آنها نمیشود. همچنین اگر کسی آنها را تَحْجیر نماید، این معادن به او اختصاص نمییابد.[۲۹]
ب. اقطاع معادن باطنی و غیر آشکار (زیر سطحی) که دسترسی به آنها نیاز به کار و صرف هزینه دارد؛ همچون آهن، طلا، نقره، سرب، مس، و بلور. شماری از فقیهان این گونه معادن را متعلق به امام دانستهاند که به هر که خواهد، بر پایه مصلحت، اقطاع کند. شماری دیگر قائل به عدم اختصاص این معادن به امام هستند؛ اما جایز میدانند که امام پیش از تحجیر و احیای آن به دست دیگران، آن را اقطاع کند.[۳۰] برخی فقیهان مذاهب اهل سنت در اقطاع معادن، دیدگاهی نزدیک به شیعه دارند[۳۱] [۳۲]
احکام زمینهای موات
در منابع فقهی شیعه و سنی برای زمینهای موات سه گونه حکم بیان شده است: احیا، حمی، اقطاع.[۳۳] حِمَی به معنی قرقگاه، ناحیهای گیاهی است که مورد حمایت قرار میگیرد تا دیگران حیوانات خود را در آن نچرانند.[۳۴] حمای نقیع در جنوب مدینه، از آنِ رسول خدا(ص) بوده است.[۳۵] روایت شده که رسول خدا(ص) به مقمّل، ناحیهای در نقیع، آمد و درباره چراگاه نقیع فرمود: برای اسبهای مجاهدان در راه خدا، نیکو مرتعی است. سپس آن را در تصرف گرفت و بر آن نگهبانی گمارد.[۳۶] همچنین از حماهای پیامبر(ص) قرقگاهی است که به درخواست عمرو بن سلمة بن سَکَن بن قُریط پس از اسلام آوردن به او داده شد. این حمی به طول ۹ میل و عرض شش میل در جنوب مدینه و در نقیع قرار داشت. گروهی از بنیجعفر بن کلاب بدون اذن او ستوران خود را در آنجا چرانیدند. چون پیامبر(ص) این خبر را شنید، خشمگین شد و فرمان اخراج آنان را داد.[۳۷]
پیامبر(ص) در دیگر سرزمینهای حجاز از جمله در مکه نیز اقطاعاتی داشت؛ مانند اقطاع زمین بهاندازه پرتاب دو تیر و یک سنگ در رُهاط (ناحیهای در فاصله سه شب از مکه) به راشد بن عبد رب السلمی[۳۸] و اقطاع محدب یا مَحدث/مُحدث (محلی میان مکه و عُسفان یا طائف) به عبدالله وقاص و فرزندان قمامه از قبیله سلمی[۳۹] و نیز اقطاع زمین ذات الحباطی به سلمة بن مالک سلمی[۴۰] و اعطای رحیح/ رخیخ/ رجیج (در طریق مکه و بصره) به سُعیر بن عَداء.[۴۱]
از قَطائع خلفای سهگانه و حکمرانان[۴۲] پس از آنها به افراد فراوان یاد شده است. عثمان، خلیفه سوم، اموال فراوان را با عناوین گوناگون به خویشاوندان و اصحاب خود اقطاع کرد.[۴۳] از اینرو، حضرت علی(ع) هنگامی که به خلافت رسید، قَطائع عثمان را به مسلمانان برگرداند و فرمود که اگر این مال را در مهریه زنان به کار برده یا با آن کنیز خریده باشند، آن را به بیتالمال مسلمانان برمیگرداند.[۴۴]
پیوند به بیرون
پانویس
- ↑ لسان العرب، ج8، ص276؛ مجمع البحرین، ج4، ص381، «قطع.
- ↑ الوسیله، ج1، ص134؛ الاراضی، ص415.
- ↑ العین، ج1، ص135، «قطع.
- ↑ لغتنامه، ج4، ص6357، «تیول.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج3، ص259-260.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج3، ص260.
- ↑ حجاز در صدر اسلام، ص344.
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج9، ص643.
- ↑ لسان العرب، ج8، ص281؛ عمدة القاری، ج12، ص220.
- ↑ لسان العرب، ج8، ص281؛ تحریر الاحکام، ص107.
- ↑ فتح الباری، ج5، ص36؛ مغنی المحتاج، ج2، ص367-368.
- ↑ فتح الباری، ج5، ص36.
- ↑ الخلاف، ج3، ص525؛ جامع المقاصد، ج7، ص29-30.
- ↑ بدائع الصنائع، ج6، ص194؛ المجموع، ج15، ص227-230.
- ↑ کشاف القناع، ج4، ص238.
- ↑ الروضة البهیه، ج7، ص159؛ مسالک الافهام، ج12، ص418-419.
- ↑ المجموع، ج15، ص227؛ الشرح الکبیر، ج6، ص169؛ کشاف القناع، ج4، ص237-238.
- ↑ المجموع، ج15، ص227؛ المغنی، ج6، ص169.
- ↑ الموسوعة الفقهیه، ج2، ص239.
- ↑ جامع المقاصد، ج7، ص29-30.
- ↑ المجموع، ج15، ص231.
- ↑ نیل الاوطار، ج6، ص56.
- ↑ الاحکام السلطانیه، ص290-291.
- ↑ مسالک الافهام، ج3، ص443-449.
- ↑ مجله تاریخ اسلام، ش12، ص5-14، «طعمه و تحول آن در تشکیلات اداری و مالی صدر اسلام.
- ↑ المهذب، ج2، ص34؛ الغنیه، ص294؛ جواهر الکلام، ج38، ص86-87.
- ↑ المهذب، ج2، ص33-34.
- ↑ المغنی، ج6، ص163-164؛ کشاف القناع، ج4، ص238.
- ↑ قواعد الاحکام، ج2، ص271؛ الدر المختار، ج6، ص756-757.
- ↑ المهذب، ج2، ص34؛ شرائع الاسلام، ج4، ص796؛ قواعد الاحکام، ج2، ص272.
- ↑ المغنی، ج6، ص156-158؛ المجموع، ج15، ص227-232؛ نیل الاوطار، ج6، ص54-55.
- ↑ الفقه الاسلامی، ج5، ص580-887.
- ↑ المبسوط، ج3، ص270؛ المجموع، ج15، ص230؛ تذکرة الفقهاء، ج2، ص411.
- ↑ لسان العرب، ج1، ص802، «حمی.
- ↑ صحیح البخاری، ج3، ص78؛ مسند احمد، ج2، ص155؛ وفاء الوفاء، ج3، ص218.
- ↑ وفاء الوفاء، ج3، ص217-219؛ معجم ما استعجم، ج4، ص1324.
- ↑ الاغانی، ج24، ص314-315؛ معجم البلدان، ج3، ص354.
- ↑ الطبقات، ج1، ص274؛ البدایة و النهایه، ج5، ص365؛ مکاتیب الرسول، ج3، ص436-438.
- ↑ مکاتیب الرسول، ج3، ص443.
- ↑ الطبقات، ج2، ص34؛ اسد الغابه، ج2، ص339؛ مکاتیب الرسول، ج3، ص446.
- ↑ الطبقات، ج1، ص282؛ مکاتیب الرسول، ج3، ص460.
- ↑ فتوح البلدان، ص146-149؛ تاریخ ابن خلدون، ج2، ص4-7؛ ج3، ص285-286؛ الکامل، ج7، ص130.
- ↑ فتوح البلدان، ص146؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج1، ص269.
- ↑ نهج البلاغه، شرح عبده، ج1، ص46.
منابع
- الاحکام السلطانیه: الماوردی (م. 450ق.)، به کوشش خالد، بیروت، دار الکتاب العربی، 1415ق؛
- اخبار مکه: الفاکهی (م. 279ق.)، به کوشش ابن دهیش، بیروت، دار خضر، 1414ق؛
- الاراضی: محمد اسحق الفیاض، بغداد، المکتبة الوطنیه، 1981م؛
- الارشاد: المفید (م. 413ق.)، بیروت، دار المفید، 1414ق؛
- اسد الغابه: ابن اثیر (م. 630ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی؛
- الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م. 852ق.)، به کوشش علی معوض و عادل عبدالموجود، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق؛
- الاغانی: ابوالفرج الاصفهانی (م. 356ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1415ق؛
- الاقتصاد الهادی: الطوسی (م. 460ق.)، به کوشش حسن سعید، تهران، مکتبة جامع چهل ستون، 1400ق؛
- الام: الشافعی (م. 204ق.)، بیروت، دار الفکر، 1403ق؛
- امتاع الاسماع: المقریزی (م. 845ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1420ق؛
- بحار الانوار: المجلسی (م. 1110ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق؛
- البدایة و النهایه: ابن کثیر (م. 774ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408ق؛
- بدائع الصنائع: علاء الدین الکاسانی (م. 587ق.)، پاکستان، المکتبة الحبیبیه، 1409ق؛
- تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (م. 808ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1391ق؛
- تاریخ المدینة المنوره: ابن شبه (م. 262ق.)، به کوشش شلتوت، قم، دار الفکر، 1410ق؛
- التبیان: الطوسی (م. 460ق.)، به کوشش العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛
- تحریر الاحکام فی تدبیر اهل اسلام: محمد بن ابراهیم (م. 733ق.)، به کوشش عبدالله بن زید آل محمود، قطر، دار الثقافه، 1408ق؛
- تذکرة الفقهاء: العلامة الحلی (م. 726ق.)، قم، آل البیت:، 1414ق؛
- تهذیب الاحکام: الطوسی (م. 460ق.)، به کوشش موسوی و آخوندی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1365ش؛
- جامع المقاصد: الکرکی (م. 940ق.)، قم، آل البیت:، 1411ق؛
- جواهر الکلام: النجفی (م. 1266ق.)، به کوشش قوچانی و دیگران، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛
- حجاز در صدر اسلام: صالح احمد العلی، ترجمه: آیتی، تهران، مشعر، 1375ش؛
- الخلاف: الطوسی (م. 460ق.)، به کوشش خراسانی و دیگران، قم، نشر اسلامی، 1407ق؛
- دائرة المعارف بزرگ اسلامی: زیر نظر بجنوردی، تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ، 1372ش؛
- الدر المنثور: السیوطی (م. 911ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1365ق؛
- الدر المختار: الحصکفی (م. 1088ق.)، بیروت، دار الفکر، 1415ق؛
- الروضة البهیة: الشهید الثانی (م. 965ق.)، به کوشش کلانتر، قم، داوری، 1410ق؛
- السرائر: ابن ادریس (م. 598ق.)، قم، نشر اسلامی، 1411ق؛
- السقیفة و فدک: الجوهری (م. 333ق.)، به کوشش امینی، بیروت، شرکة الکتبی، 1413ق؛
- سنن ابی داود: السجستانی (م. 275ق.)، به کوشش سعید محمد اللحام، بیروت، دار الفکر، 1410ق؛
- السنن الکبری: البیهقی (م. 458ق.)، بیروت، دار الفکر؛
- السیرة النبویه: ابن هشام (م. 213/218ق.)، به کوشش محمد محیی الدین، مصر، مکتبة محمد علی صبیح، 1383ق؛
- شرائع الاسلام: المحقق الحلی (م. 676ق.)، به کوشش سید صادق شیرازی، تهران، استقلال، 1409ق؛
- شرح اصول کافی: محمد صالح مازندرانی (م. 1081ق.)، به کوشش سید علی عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1421ق؛
- شرح نهج البلاغه: ابن ابی الحدید (م. 656ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، 1378ق؛
- صحیح البخاری: البخاری (م. 256ق.)، بیروت، دار الفکر، 1401ق؛
- صحیح مسلم بشرح النووی: النووی (م. 676ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، 1407ق؛
- الطبقات الکبری: ابن سعد (م. 230ق.)، بیروت، دار صادر؛
- عمدة القاری: العینی (م. 855ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛
- عون المعبود: العظیم آبادی (م. 1329ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق؛
- العین: خلیل (م. 175ق.)، به کوشش المخزومی و السامرائی، دار الهجره، 1409ق؛
- عیون الاثر: ابن سید الناس (م. 734ق.)، بیروت، مؤسسة عزالدین، 1406ق؛
- الغدیر: الامینی (م. 1390ق.)، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1366ش؛
- غنیة النزوع: الحلبی (م. 585ق.)، به کوشش بهادری، قم، مؤسسه امام صادق7، 1417ق؛
- فتح الباری: ابن حجر العسقلانی (م. 852ق.)، بیروت، دار المعرفه؛
- فتوح البلدان: البلاذری (م. 279ق.)، بیروت، دار الهلال، 1988م؛
- الفقه الاسلامی و ادلته: وهبة الزحیلی، دمشق، دار الفکر، 1418ق؛
- فقه السنه: سید سابق، بیروت، دار الکتاب العربی؛
- فقه القرآن: الراوندی (م. 573ق.)، به کوشش الحسینی، قم، مکتبة النجفی، 1405ق؛
- قواعد الاحکام: العلامة الحلی (م. 726ق.)، قم، النشر الاسلامی، 1413ق؛
- الکافی: الکلینی (م. 329ق.)، به کوشش غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1375ش؛
- الکامل فی التاریخ: ابن اثیر (م. 630ق.)، بیروت، دار صادر، 1385ق؛
- کشاف القناع: منصور البهوتی (م. 1051ق.)، به کوشش محمد حسن، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1418ق؛
- کفایة الاحکام (کفایة الفقه): محمد باقر السبزواری (م. 1090ق.)، اصفهان، مدرسه صدر مهدوی؛
- کنز العمال: المتقی الهندی (م. 975ق.)، به کوشش السقاء، بیروت، الرساله، 1413ق؛
- لسان العرب: ابن منظور (م. 711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛
- لغتنامه: دهخدا (م. 1334ش.) و دیگران، مؤسسه لغتنامه و دانشگاه تهران، 1377ش؛
- المبسوط فی فقه الامامیه: الطوسی (م. 460ق.)، به کوشش بهبودی، تهران، المکتبة المرتضویه؛
- مجله تاریخ اسلام: قم، دانشگاه باقر العلوم؛
- مجمع البحرین: الطریحی (م. 1085ق.)، به کوشش الحسینی، تهران، فرهنگ اسلامی، 1408ق؛
- مجمع الفائدة و البرهان: المحقق الاردبیلی (م. 993ق.)، به کوشش عراقی و دیگران، قم، نشر اسلامی، 1416ق؛
- المجموع شرح المهذب: النووی (م. 676ق.)، دار الفکر؛
- المحلی بالآثار: ابن حزم الاندلسی (م. 456ق.)، به کوشش احمد شاکر، بیروت، دار الفکر؛
- مختصر المزنی: المزنی (م. 263ق.)، بیروت، دار المعرفه؛
- مسالک الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام: الشهید الثانی (م. 965ق.)، قم، معارف اسلامی، 1416ق؛
- مسند احمد: احمد بن حنبل (م. 241ق.)، بیروت، دار صادر؛
- المعارف: ابن قتیبه (م. 276ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، الرضی، 1373ش؛
- المعتبر: المحقق الحلی (م. 676ق.)، مؤسسه سید الشهداء، 1363ش؛
- معجم البلدان: یاقوت الحموی (م. 626ق.)، بیروت، دار صادر، 1995م؛
- معجم ما استعجم: عبدالله البکری (م. 487ق.)، به کوشش مصطفی السقاء، بیروت، عالم الکتب، 1403ق؛
- المغازی: الواقدی (م. 207ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، 1409ق؛
- مغنی المحتاج: محمد الشربینی (م. 977ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1377ق؛
- المغنی: عبدالله بن قدامه (م. 620ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه؛
- المقنعه: المفید (م. 413ق.)، قم، نشر اسلامی، 1410ق؛
- مکاتیب الرسول: احمدی میانجی، تهران، دار الحدیث، 1419ق؛
- مناقب آل ابی طالب: ابن شهرآشوب (م. 588ق.)، به کوشش گروهی از اساتید، المکتبة الحیدریه، 1376ق؛
- منتهی المطلب: العلامة الحلی (م. 726ق.)، مشهد، آستان قدس رضوی، 1412ق؛
- موسوعة التاریخ الاسلامی: محمدهادی یوسفی غروی، قم، مجمع الفکر الاسلامی، 1417ق؛
- الموسوعة الفقهیه: کویت، وزارة الاوقاف و الشؤون الاسلامیه، 1410ق؛
- الموطّا: مالک بن انس (م. 179ق.)، به کوشش محمد فؤاد، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1406ق؛
- المهذب: القاضی ابن البراج (م. 481ق.)، به کوشش جمعی از محققان، قم، نشر اسلامی، 1406ق؛
- نهج البلاغه: شرح عبده، قم، دار الذخائر، 1412ق؛
- نیل الاوطار: الشوکانی (م. 1255ق.)، بیروت، دار الجیل، 1973م؛
- الوسیلة الی نیل الفضیله: ابن حمزه (م. 560ق.)، به کوشش الحسون، قم، مکتبة النجفی، 1408ق؛
- وفاء الوفاء: السمهودی (م. 911ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، 2006م.