کاربر:Mo.ali.rezapour/صفحه تمرین۱: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''شق الصدر''' اشاره به معجزه ای درباره پیامبر دارد که در آن ... | '''شق الصدر''' اشاره به معجزه ای درباره پیامبر دارد که در آن ... | ||
== | ==شرح داستان== | ||
جمعی از اهل حدیث از حلیمه سعدیه نقل کرده اند پس از آنکه محمد را برای شیر دادن به میان قبیله خود بردم هنوز چند ماهی از این ماجرا نگذشته بود که محمد با فرزندان دیگربرای بازی به پشت چادرها رفتند،ناگهان برادر رضاعی او سراسیمه و شتابان به نزد ما امده گفت برادر قریشی ما را دریابید که دو مرد سفیدپوش او را گرفته خواباندند، سینه او را بیرون آوردند. حلیمه گوید: من و شوهرم به جانب او روان شدیم، بچه را با رنگی پریده، مضطرب و و حشت زده در نقطه ای از بیابان مشاهده کردیم، بی اختیار در آغوشش کشیده، بدو گفتیم: پسرجان چه اتفاقی برایت افتاده، او گفت: دو مرد سفید پوش پیش من آمدند و مرا خوابانده سینه ام را شکافتند، قلب مرا درآوردند و غده ای سیاه از آن بیرون کشیدند و آن را در طشت طلایی شستشو دادند و دوباره در جایش قرار دادند.(سیره ابن هشام،۱،ص۱۷۴ و ص۱۷۵؛ تاریخ طبری، ج۲، ۱۵۸ تا ص۱۶۲؛ تاریخ یعقوبی،ج۱،ص۱۰، صحیح مسلم، کتاب الایمان، ح۲۳۶) (مقاله شق الصدر ازپندار تا حقیقت، ص۱۱۳ تا ص۱۱۴)<ref>کربلایی پازوکی، علی، «سرگذشت «شق صدر النبی» از پندار تا حقیقت»، کلام اسلامی پاييز 1378 - شماره 31، </ref> | |||
حليمه گفت: دوباره محمد ـ ص ـ را با خود به صحرا آورديم, چند ماه بيش نگذشته بود, او روزى همراه برادرش در پشت خانه هايمان (چادرها) به چراى گوسفندان مشغول بود, ناگهان پسرمان, دوان دوان نزد ما آمد و گفت: برادر قرشى ام را دريابيد, كه دو مرد سپيد جامه او را خواباندند و شكم وى را شكافته و آن را بهم مى زدند. من و شوهرم هراسان بيرون دويديم و او را رنگ پريده يافتيم كه در كنارى ايستاده بود. او را در آغوش گرفتيم و من پرسيدم اى پسرم تو را چه شده است؟ محمد ـ ص ـ فرمود: دو مرد سپيد جامه آمدند و مرا بر زمين خواباندند و شكمم را شكافته و در آن چيزى مى جستند كه نمى دانم آن چه بوده. حليمه گفت: او را به داخل چادر آورديم. و شوهرم گفت اى حليمه, مى ترسم اين پسر بچه بيمارى جنون پيدا كرده باشد. او را پيش از آنكه عارضه اش شدت پيدا كند به خانواده اش برگردان. حليمه گفت: محمد را برداشتم و راهى مكه شدم و او را به مادرش تحويل دادم. آمنه مادر محمد ـ ص ـ مى پرسيد: چطور شد او را آوردى, تو كه علاقه داشتى, بيشتر نگاهش بدارى؟ حليمه پاسخ داد: پسرم ديگر بزرگ شده بود و من هم تكليفم را انجام داده ام و ترسيدم پيش آمد سوئى برايش اتفاق بيفتد و لذا او را سالم, آن گونه كه دوست مى دارى به تو برگرداندم. آمنه گفت: موضوع اين طور نيست, راست بگو اى حليمه, آيا بر او از شيطان بيم داشتى؟ حليمه گفت: چون آمنه اصرار كرد, گفتم آرى. بعد آمنه گفت: چنين نيست, شيطان بر او راه ندارد و او در آينده, شأن و مقامى ارجمند خواهد داشت.<ref>ابو جعفر محمدبن جرير طبرى. تاريخ الطبرى. (1408 ق). ج 1, ص 455.</ref> | حليمه گفت: دوباره محمد ـ ص ـ را با خود به صحرا آورديم, چند ماه بيش نگذشته بود, او روزى همراه برادرش در پشت خانه هايمان (چادرها) به چراى گوسفندان مشغول بود, ناگهان پسرمان, دوان دوان نزد ما آمد و گفت: برادر قرشى ام را دريابيد, كه دو مرد سپيد جامه او را خواباندند و شكم وى را شكافته و آن را بهم مى زدند. من و شوهرم هراسان بيرون دويديم و او را رنگ پريده يافتيم كه در كنارى ايستاده بود. او را در آغوش گرفتيم و من پرسيدم اى پسرم تو را چه شده است؟ محمد ـ ص ـ فرمود: دو مرد سپيد جامه آمدند و مرا بر زمين خواباندند و شكمم را شكافته و در آن چيزى مى جستند كه نمى دانم آن چه بوده. حليمه گفت: او را به داخل چادر آورديم. و شوهرم گفت اى حليمه, مى ترسم اين پسر بچه بيمارى جنون پيدا كرده باشد. او را پيش از آنكه عارضه اش شدت پيدا كند به خانواده اش برگردان. حليمه گفت: محمد را برداشتم و راهى مكه شدم و او را به مادرش تحويل دادم. آمنه مادر محمد ـ ص ـ مى پرسيد: چطور شد او را آوردى, تو كه علاقه داشتى, بيشتر نگاهش بدارى؟ حليمه پاسخ داد: پسرم ديگر بزرگ شده بود و من هم تكليفم را انجام داده ام و ترسيدم پيش آمد سوئى برايش اتفاق بيفتد و لذا او را سالم, آن گونه كه دوست مى دارى به تو برگرداندم. آمنه گفت: موضوع اين طور نيست, راست بگو اى حليمه, آيا بر او از شيطان بيم داشتى؟ حليمه گفت: چون آمنه اصرار كرد, گفتم آرى. بعد آمنه گفت: چنين نيست, شيطان بر او راه ندارد و او در آينده, شأن و مقامى ارجمند خواهد داشت.<ref>ابو جعفر محمدبن جرير طبرى. تاريخ الطبرى. (1408 ق). ج 1, ص 455.</ref> | ||
منبع داستان: بخاری، صحیح البخاری، ۱۴۲۲ق، ج۱، ص۷۸؛ ج۲، ص۱۵۶؛ ج۴، ص۱۳۵؛ ج۵، ص۵۲. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، بیروت، دار طوق النجاة، ۱۴۲۲ق. ابنالحجاج، صحیح مسلم، دار احیاء التراث العربی، ج۱، ص۱۴۷. ابنالحجاج، مسلم، صحیح مسلم، تحقیق: محمد فؤاد عبدالباقی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا. | |||
==معرفی و نقد== | |||
ماجرای شق صدر در اغلب كتب سيره, تاريخ, حديث و تفسير به صورتهاى مختلف آمده است.<ref>سيد علوى سيد ابراهيم، «نقد آراء سيره نويسان در داستان شق صدر»، آیینه پژوهش، شماره ۱۰، ۱۳۷۰ش، ص۱۲.</ref> از مجموع احاديث يادشده و غير يادشده, بر مى آيد كه ماجرا, در سنين مختلف رخ داده است. بر اساس برخى روايات, در دوران خردسالى, هنگامى كه او در ميان قبيله بنى سعد بوده, اتفاق افتاده است. و بر پايه برخى ديگر در سن و سال نزديك به چهل سالگى, قبل از بعثت و يا در مقدمه معراج, واقع شده است, كه به صراحت تمام, تعدد واقعه را اثبات مى كنند.<ref>سيد علوى، «نقد آراء سيرهنويسان در داستان شق صدر»، ص۱۴.</ref> ناقلان این داستان میگویند این عمل در مدت عمر پیامبر پنج مرتبه تکرار شده است.(مقاله از پندار تا حقیقت، ص۱۱۴.<ref>کربلایی پازوکی، «سرگذشت «شق صدر النبی» از پندار تا حقیقت»، </ref> | |||
از مجموع روايات داستان شق صدر, برمى آيد كه هدف عمده آنها, بيان پاكى, قداست و عصمت رسول اكرم مى باشد.<ref>سيد علوى، «نقد آراء سيره نويسان در داستان شق صدر»، ص۱۷.</ref> | |||
عالمان اهل سنت این داستان را پذیرفته و آن را از کمالات پیامبر برشمرده اند. اکثریت عالمان شیعی این داستان را جعلی و از اسرائیلیات می دانند.ص۱۱۵.<ref>کربلایی پازوکی، «سرگذشت «شق صدر النبی» از پندار تا حقیقت»،</ref> عده ای نیز وقوع این حادثه را از قبیل تمثیل و تمثل دانسته ودر صدد توجیه عقلانی آن بوده اند؛ مانند علامه طباطبایی.ص۱۱۶.<ref>کربلایی پازوکی، «سرگذشت «شق صدر النبی» از پندار تا حقیقت»،</ref> بعضی از دانشمندان شیعی نیز این داستان را پذیرفته اند. مانند علامه مجلسی.ص۱۱۶.<ref>کربلایی پازوکی، «سرگذشت «شق صدر النبی» از پندار تا حقیقت»،</ref> منشاء این حادثه را در کتابهای روایی و تاریخی غیر امامیه می توان یافت و علمای اهل سنت را از نظریه پردازان این داستان می توان ذکر کرد.ص۱۱۸.<ref>کربلایی پازوکی، «سرگذشت «شق صدر النبی» از پندار تا حقیقت»،</ref> | |||
'''نقد''' | |||
نقد روایات: ضعف سند روایات. از راویان این حدیث کسانی هستند که ثقه نیستند. همچنین گفته شده متن این روایت نیز ضعیف است . و بین مفاد این روایات تعارض وجود دارد.ص۱۲۰.<ref>کربلایی پازوکی، «سرگذشت «شق صدر النبی» از پندار تا حقیقت»،</ref> سید جعفر مرتضی عاملی، مؤلف کتاب الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ماجرای شق الصدر را گزارشی اسطورهای و برگرفته از داستانهای جاهلیت دانسته است. عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم (ص)، ۱۴۲۶ق، ج۲، ص۱۷۱. عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الأعظم (ص)، قم، دار الحدیث، ۱۴۲۶ق. | |||
در بررسى احاديث شق صدر, قابل دقت مى باشد, اين است كه آيا واقعه شكافته شدن سينه, چه يكى باشد يا متعدد, امرى محسوس, مادى و بدنى بوده و يا فقط روحى, مثالى, شهودى و تمثل برزخى بوده است. علامه طباطبايى به صراحت فرمودند كه آن, از مقوله تمثل برزخى بوده است و جز آن را مردود دانسته اند.<ref>سيد علوى، «نقد آراء سيره نويسان در داستان شق صدر»، ص۱۵.</ref> سيد محمدحسين طباطبايى ـ قدس سره ـ در تفسير سوره (الم نشرح لك صدرك), حديث شق صدر را از ابى بن كعب و او از ابوهريره, به صورتى متفاوت با آنچه از ديگران نقل كرديم, به نقل از تفسير درّالمنثور آورده است و سپس مى نويسد: داستان با همه طول و تفصيلش اگر تمثل برزخى را مطرح كند, اشكال و ضررى ندارد. اما در اين زمينه سخن را به درازا كشانده و حديث را توجيه جسمانى و مادى كرده اند و وجوهى گفته اند كه ذكر آنها هيچ فايده اى را در بر ندارد, بعد از آنكه پوچى و بى پايگى همه آنها روشن مى باشد.<ref>سيد محمد حسين طباطبايى. الميزان. (تهران, آخوندى). ج 20, ص452; ج 13, ص 32.</ref> | |||
سومين مطلب در اين باره, تفاوت و اختلاف فاحش متن احاديث است; هر چند كه برخيها با عنوان كردن تعدد واقعه, خواسته اند اختلاف ميان روايات شق صدر را توجيه كرده و بر طرف سازند, ليكن سخن در اين است كه همان روايات شكافته شدن سينه بار نخست, متنى ناهماهنگ و غير قابل جمع دارند و اين خود, نشانه دسّ و تحريف است, كه تحقيق و بررسى را ضرورى مى سازد.<ref>سيد علوى، «نقد آراء سيره نويسان در داستان شق صدر»، ص۱۵.</ref> | سومين مطلب در اين باره, تفاوت و اختلاف فاحش متن احاديث است; هر چند كه برخيها با عنوان كردن تعدد واقعه, خواسته اند اختلاف ميان روايات شق صدر را توجيه كرده و بر طرف سازند, ليكن سخن در اين است كه همان روايات شكافته شدن سينه بار نخست, متنى ناهماهنگ و غير قابل جمع دارند و اين خود, نشانه دسّ و تحريف است, كه تحقيق و بررسى را ضرورى مى سازد.<ref>سيد علوى، «نقد آراء سيره نويسان در داستان شق صدر»، ص۱۵.</ref> | ||
خط ۱۱: | خط ۲۴: | ||
محدثان و گزارش كنندگان دست اول حادثه عبارتند از: ابوذر غفارى, ابوهريره, انس بن مالك, شدّاد بن اوس, عبدالله بن جعفر و مالك بن صعصعه انصارى. در ميان اسناد حديث شق صدر, به كسانى برمى خوريم كه مجهولند و نام و نشانى روشن از ايشان در كتب تراجم و رجال و انساب, ديده نمى شود<ref>سيد علوى، «نقد آراء سيره نويسان در داستان شق صدر»، ص۱۵.</ref> | محدثان و گزارش كنندگان دست اول حادثه عبارتند از: ابوذر غفارى, ابوهريره, انس بن مالك, شدّاد بن اوس, عبدالله بن جعفر و مالك بن صعصعه انصارى. در ميان اسناد حديث شق صدر, به كسانى برمى خوريم كه مجهولند و نام و نشانى روشن از ايشان در كتب تراجم و رجال و انساب, ديده نمى شود<ref>سيد علوى، «نقد آراء سيره نويسان در داستان شق صدر»، ص۱۵.</ref> | ||
بدون ترديد قصه گويان و نقّالان, كه برخى از گزارشگران حديث شق صدر از آن گروهند, در پروراندن داستان, نقش عمده داشته اند.<ref>سيد علوى، «نقد آراء سيره نويسان در داستان شق صدر»، ص۱۸.</ref> | بدون ترديد قصه گويان و نقّالان, كه برخى از گزارشگران حديث شق صدر از آن گروهند, در پروراندن داستان, نقش عمده داشته اند.<ref>سيد علوى، «نقد آراء سيره نويسان در داستان شق صدر»، ص۱۸.</ref> | ||
خط ۲۰: | خط ۳۲: | ||
== تیتر == | == تیتر == | ||
المیزان این قصه را در آیه اول سوره اسرا میگوید. | المیزان این قصه را در آیه اول سوره اسرا میگوید. | ||
== پانویس == | == پانویس == |