پرش به محتوا

کاربر:Mo.ali.rezapour/صفحه تمرین۱

از ویکی حج

اسماعیل

تولد

هنگامي‌که حضرت ابراهيم7 از آتش نمروديان نجات يافت، به فرمان خداوند، سرزمين آنان را به سوي بيت‌ المقدس ترک کرد. (انبياء/21، 68ـ71)[۱] وي از خداوند خواست فرزنداني صالح به او عطا فرمايد. خداوند تولد پسري بردبار را به وي بشارت داد. (صافّات/37، 97ـ101) بسياري از مفسران، اين فرزند را اسماعيل7 دانسته‌اند.[۲] اين فرزند در پي آگاهي از رؤياي پدرش براي ذبح خود، به او وعده داد که در برابر اين رخداد بردبار باشد. همين که اسماعيل7 به صراحت در شمار صابران ياد شده، تأييدي بر درستي تطبيق اسماعيل بر آن غلام حليم است. (صافّات/37، 101ـ102؛ انبياء/21، 85)

مادر اسماعيل، هاجر3 کنيز مصري ساره، همسر نخست ابراهيم، بود که به سبب نازايي آن بانو و با پيشنهاد خود او[۳] به ازدواج ابراهيم7 درآمد.[۴] عهد عتيق تاريخ اين ازدواج را 10 سال پس از ورود ابراهيم7 به کنعان مي‌داند.[۵] قرآن کريم تولد اسماعيل را عطيه‌اي الهي براي ابراهيم7 مي‌شمرد که در دوران کهنسالي او رخ داد: {الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ}. (ابراهيم/14، 39) سن وي هنگام تولد اسماعيل به اختلاف 86، 87، 90، 99 و 117 سال ‌گزارش شده است.[۶]

به گزارش تاريخ‌‌نگاران مسلمان، سكونت هاجر3 و اسماعيل7 در مكه و مجاورت خانه خدا، امري مسلّم ‌است[۷] که قرآن كريم نيز آن را به صراحت ‌گزارش کرده است: {رَبَّنَا إِنِّي أَسكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيرِ ذِي زَرعٍ عِندَ بَيتِكَ المُحَرَّمِ...} (ابراهيم/14، 37)

نقش اسماعیل در پیدایش و آبادانی مکه

تاريخ‌‌نگاران مسلمان[1] [۸]و بيشتر مفسران[2] [۹]ذيل آيه 37 ابراهيم/14، پيدايش زمزم و گرد آمدن برخي قبايل در پيرامون آن و آبادي و رونق گرفتن مکه را با آمدن هاجر3 و اسماعيل7 پيوند داده و آن را از آثار دعاي حضرت ابراهيم7 دانسته‌اند. بر پايه برخي از روايات، هاجر3 جامه‌اي را که همراه داشت، بر درختي افکند و همراه اسماعيل7 در سايه آن پناه گرفت. حضرت ابراهيم7 هنگام ترک آنان، در پاسخ هاجر گفت: شما را به خدايي مي‌سپارم که به فرمان وي در اين سرزمين جايگزينتان کردم.[1][۱۰] بر پايه پاره‌اي گزارش‌ها، هاجر3 و اسماعيل7 در جاي کنوني حجر اسماعيل سکونت يافتند.[2] [۱۱]در روايتي منسوب به امام صادق7، حجر اسماعيل٭ خانه ايشان معرفي شده است.[3] [۱۲]

در پي ناياب شدن آب آشاميدني در آن بيابان خشک و سوزان، هاجر3 از کوه صفا بالا رفت و چون آبي يا کسي را نيافت، پايين آمد و از کوه مروه بالا رفت.[1][۱۳] درباره سبب اين بالا رفتن، به مواردي چون جست‌وجوي آب[2][۱۴]، ياري جستن از رهگذري[3][۱۵] يا نظاره‌گر مرگ فرزند نشدن[4][۱۶] اشاره شده است. شماري از تاريخ‌‌نگاران[5][۱۷] و مفسران[6] [۱۸]بالا رفتن هاجر از صفا و مروه را هفت بار شمرده‌اند و همين را سبب تشريع هفت بار سعي ميان صفا و مروه دانسته‌اند. ( صفا و مروه) سرانجام هاجر از فراز مروه آبي را در کنار اسماعيل7 ديد و نزد وي بازگشت. او پيرامون آب را با رمل‌ فراگرفت.[7] [۱۹]پيدايش اين چشمه که بعدها زمزم نام گرفت، بر اثر ساييده شدن پاي اسماعيل7 بر زمين و از ارهاصات وي دانسته شده است.[8][۲۰] ارهاص، رويدادي فراعادي است که پيش از نبوت يک پيامبر و در پيوند با وي رخ مي‌دهد. بر همين اساس، زمزم را «چاه اسماعيل» نيز خوانده‌اند.[9][۲۱]

با پيدايش چشمه زمزم در آن بيابان بي‌آب و علف، برخي کاروان‌ها در آن‌جا توقف کردند و شماري از قبايل در پيرامون آن گرد آمدند. آن‌ها در آغاز نيازمندي‌هاي خود را به دست کاروان‌هاي عبوري تأمين مي‌کردند که در آن‌جا توقف مي‌نمودند.[10][۲۲] به گزارش منابع تاريخي[11][۲۳] و تفسيري[12] [۲۴]قبيله جُرْهُم در مسير حرکت به سوي شام با ديدن پرندگان بر روي کوه‌ها و صخره‌هاي مشرف بر زمزم، وجود آب را احتمال دادند و به سوي آن آمدند. بر پايه گزارشي ديگر، جرهميان نزديک مکه سکونت داشتند. آن‌ها با ديدن آب جاري، از هاجر3 و اسماعيل7 اجازه خواستند که در آن محل سکنا گزيده، از آن آب بهره ‌گيرند.[1][۲۵] شماري از دانشمندان با اشاره به موقعيت جغرافيايي و نبود آب در آن منطقه[2][۲۶]، گوارايي و فراواني آب زمزم[3][۲۷] را سبب گرد آمدن قبيله جرهم٭ و پيدايش شهر مکه دانسته‌اند.

اسماعیل و بنای کعبه

قرآن کريم از همکاري اسماعيل با پدرش ابراهيم8 در بالا بردن پايه‌هاي کعبه و بازسازي آن خبر مي‌دهد: {إِذ يَرفَعُ إِبرَاهِيمُ القَوَاعِدَ مِنَ البَيتِ وَإِسمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّل مِنَّا إِنَّكَ أَنتَ السَّمِيعُ العَلِيمُ} (بقره/2، 127) روايت‌هاي اسلامي اين داستان را به تفصيل آورده و گاه درباره جزئيات آن به قصه‌پردازي پرداخته‌اند.[1][۲۸] اين کار در سال دوم سکونت هاجر و اسماعيل در مکه و با فرمان الهي ‌گزارش شده است.[2][۲۹] بيشتر مفسران بر اين باورند که کعبه پيش از ابراهيم7 وجود داشت؛ ولي آثارش تا حدي از ميان رفته بود و حضرت ابراهيم و اسماعيل8 آن را بازسازي کردند.[3][۳۰] روايت‌هاي رسيده از امامان معصوم: نيز مؤيد اين گزارشند.[4][۳۱] مي‌گويند آن‌ها با راهنمايي جبرئيل جاي کعبه را يافتند.[5][۳۲] در برابر، مفسراني مانند مجاهد و جز او گفته‌اند: کعبه نخستين بار به دست حضرت ابراهيم و اسماعيل8 ساخته شد.[6][۳۳] ( کعبه) گفته‌اند: حضرت اسماعيل7 پيشتر سنگ گرد آورده بود[7][۳۴] و هنگام ساخت کعبه، آن‌ها را به دست ابراهيم7 مي‌داد و ايشان نيز ديوارهاي آن را مي‌ساخت.[8][۳۵] بر پايه برخي روايت‌ها، چهار فرشته سنگ مي‌آوردند و حضرت ابراهيم و اسماعيل8 کعبه را مي‌ساختند. آن‌ها ديوارها را تا ارتفاع12 ذراع ساختند و دَرِي براي ورود و بيرون رفتن در آن نهادند.[9][۳۶]

حضرت ابراهيم و اسماعيل8 افزون بر ساختن کعبه، فرمان يافتند تا خانه خدا را براي طواف‌کنندگان، مجاوران، رکوع‌‌کنندگان و سجده‌کنندگان، پاک و پاکيزه کنند: {وَعَهِدنَا إِلَى إِبرَاهِيمَ وَإِسمَاعِيلَ أَن طَهِّرَا بَيتِيَ لِلطَّائِفِينَ و العَاكِفِينَ و الرُّكَّعِ السُّجُودِ} (بقره/2، 125) مقصود از تطهير را پاک کردن خانه خدا از بت‌ها، مظاهر شرک و بت‌پرستي[1][۳۷]، نجاساتي مانند خون و مدفوع حيوانات، و بنياد نهادن آن بر پايه پاکي گفته‌اند.[2][۳۸] اين کار مي‌تواند مربوط به سال‌هاي پس از بازسازی کعبه باشد.

ابراهيم و اسماعيل8 هنگام ساخت کعبه از خداوند خواستند تا از نسل آن‌ها امتي مسلمان و تسليم در برابر فرمان الهي پديد آورد: {رَبَّنَا وَاجعَلنَا مُسلِمَينِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسلِمَةً لَكَ...} (بقره/2، 128) برخي مفسران {أُمَّةً مُسلِمَةً} را فقط اشاره به نوادگان اسماعيل7 و شماري ديگر شامل بني‌اسرائيل نيز دانسته‌اند.[3][۳۹] آن دو همچنين هنگام ساختن کعبه از خداوند خواستند که از نسل آنان پيامبري را برانگيزد تا آيات الهي را براي آن‌ها تلاوت کند، کتاب و حکمت را به آنان بياموزد و به تزکيه آنان بپردازد: {رَبَّنَا وَابعَث فِيهِم رَسُولاً مِنهُم يَتْلُوا عَلَيهِم آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الكِتَابَ و الحِكمَةَ وَيُزَكِّيهِم...} (بقره/2، 129) مفسران مقصود از اين پيامبر را رسول خدا9 دانسته‌اند.[4] [۴۰]پيامبر گرامي9 نيز خود را مصداق اين دعا دانسته است.[5][۴۱] مفرد آوردن واژه « رَسُولاً» نيز مي‌تواند مؤيد اين معنا باشد؛ چرا که در ميان بني‌اسرائيل، پيامبران گوناگون برانگيخته شدند.

حج گزاری اسماعیل

حج‌گزاری حضرت اسماعيل7 موضوعي ديگر است که مفسران ذيل برخي آيات قرآن کريم و نيز تاريخ‌‌نگاران به آن پرداخته‌اند. ابراهيم و اسماعيل8 در زمان ساخت کعبه از خداوند خواستند که چگونگي عبادت و مناسکشان را نيز به آنان نشان دهد: {...وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُب عَلَيْنَا...} (بقره/2، 128) مفسران مقصود از مناسک را اعمال حج مانند طواف، سعي ميان صفا و مروه، وقوف در عرفات، رمي‌ جمرات و مانند آن دانسته‌اند که خداوند در پي آن دعا اين مناسک را به آن دو آموخت.[1][۴۲] ظاهر برخي از آيات به انجام مناسک حج از سوي حضرت ابراهيم و اسماعيل8 اشاره دارد. (بقره/2، 128؛ صافّات/37، 102)[1][۴۳] بر پايه برخي روايت‌ها، آن دو نخستين حج خود را پيش از بازسازي کعبه انجام دادند.[2][۴۴] از ظاهر روايت‌هاي ديگر برمي‌آيد که نخستين حج آنان پس از ساخت کعبه بوده است.[3][۴۵] بر پايه برخي از روايات اسلامي، در نخستين حج، جبرئيل از آغاز مناسک تا پايان، همراه حضرت ابراهيم و اسماعيل8 بود و يکايک اعمال و مناسک حج مانند غسل ورود به حرم، چگونگي مُحرِم و مُحِل شدن، تلبيه گفتن، سعي ميان صفا و مروه و ذکرهاي آن، استلام حجرالاسود، طواف کعبه و نماز در مقام ابراهيم را به آنان مي‌آموخت.[4][۴۶] حج‌گزاري حضرت اسماعيل7 در سال‌هاي بعد نيز ‌گزارش شده است.[5][۴۷]

ذبح اسماعیل

به گزارش قرآن کريم، هنگامي‌که فرزند ابراهيم7 به سن جواني رسيد، ابراهيم در رؤيا ديد که فرزند خود را سر مي‌بُرد. او نظر پسرش را در اين زمينه جويا شد. پسر، پدر را به انجام فرمان الهي دعوت کرد و وعده صبر و بردباري داد: {قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى‏ فِى الْمَنامِ أَنِّى أَذْبَحُكَ فَانْظُر ما ذا تَرى قالَ يا أَبَتِ افْعَل ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنى‏ إِن شاءَ اللهُ مِنَ الصَّابِرينَ} (صافّات/37، 102) قرآن کريم بدون پرداختن به نام ذبيح و جزئيات ديگر اين رويداد، فقط بخش‌هاي مهم و گزيده آن را در مسير اهداف هدايتي و تربيتي خود ‌گزارش کرده است. اما مفسران به جزئيات نيز پرداخته‌اند. بر پايه گفته برخي از مفسران، حضرت ابراهيم7 سه بار پياپي در شب‌هاي ترويه٭، عرفه و عيد قربان رؤياي قرباني کردن فرزندش را ديد. فرداي شب اول در فکر فرورفت که اين رؤيا رحماني است يا شيطاني. از اين رو، آن روز، ترويه نام گرفت. در روز دوم دانست که رؤيايش الهي است؛ پس آن روز، عرفه ناميده شد. در روز سوم نيز قصد ذبح فرزندش را کرد و از اين رو، آن روز، روز قرباني کردن (عيد قربان) نام گرفت.[1][۴۸] اين سخنان با عهد پيامبران سازگار نيست؛ زيرا رؤياي آنان از گونه‌هاي وحي است و ترديد در آن راه ندارد. درباره اين نام‌گذاري‌ها وجوهي ديگر نيز گفته‌اند.[2][۴۹]

قرآن کريم در اين زمينه که ذبيح کدام يک از دو فرزند ابراهيم بوده، سخني نگفته است. از اين رو، مفسران در آن به اختلاف سخن رانده‌اند. شماري از مفسران نخستين[1][۵۰]، همه مفسران شيعه[2][۵۱] و برخي مفسران اهل سنت[3][۵۲] اسماعيل7 را ذبيح خوانده‌اند و برخي از مفسران نخستين[4][۵۳] و بيشتر اهل سنت[5][۵۴] هماهنگ با ‌گزارش کتاب مقدس[6][۵۵] اسحاق7 را ذبيح دانسته‌اند.

پانویس

  1. جامع البيان، ج23، ص89؛ معاني القرآن، ج6، ص46؛ الميزان، ج7، ص230.
  2. تفسير مجاهد، ص543؛ مجمع البيان، ج8، ص322؛ الصافي، ج4، ص276.
  3. کتاب مقدس، پيدايش، 16: 1-2؛ تاريخ يعقوبي، ج1، ص25.
  4. کتاب مقدس، پيدايش، 15: 16؛ تاريخ يعقوبي، ج1، ص25؛ قاموس کتاب مقدس، ص73.
  5. کتاب مقدس، پيدايش، 16: 1-4.
  6. کتاب مقدس، پيدايش، 16: 15-16؛ تاريخ يعقوبي، ج1، ص25؛ مروج الذهب، ج1، ص57.
  7. تاريخ يعقوبي، ج1، ص25؛ تاريخ طبري، ج1، ص255؛ الكامل، ج1، ص103.
  8. [1]. الکامل، ج1، ص103-105؛ تاريخ ابن خلدون، ج1، ص350؛ قصص الانبياء، جزائري، ص142.
  9. [2]. جامع البيان، ج13، ص300-302؛ مجمع البيان، ج1، ص389؛ الميزان، ج1، ص288.
  10. [1]. بحار الانوار، ج12، ص98؛ الصافي، ج3، ص92؛ نور الثقلين، ج2، ص549.
  11. [2]. جامع البيان، ج1، ص762.
  12. [3]. الکافي، ج4، ص210؛ بحار الانوار، ج12، ص117.
  13. [1]. الکافي، ج4، ص202؛ مجمع البيان، ج1، ص389؛ روض الجنان، ج2، ص154.
  14. [2]. تاريخ طبري، ج1، ص252؛ الکافي، ج4، ص202؛ الکامل، ج1، ص103.
  15. [3]. تفسير قمي، ج1، ص61؛ جامع البيان، ج13، ص301؛ تفسير ثعلبي، ج5، ص322.
  16. [4]. سيره ابن اسحاق، ج2، ص77؛ اخبار مکه، ج1، ص55.
  17. [5]. نک: تاريخ طبري، ج1، ص257؛ دلائل النبوه، ج2، ص48.
  18. [6]. احکام القرآن، جصاص، ج1، ص95؛ احکام القرآن، ابن عربي، ج3، ص95.
  19. [7]. تفسير قمي، ج1، ص61؛ جامع البيان، ج13، ص302؛ الصافي، ج3، ص93.
  20. [8]. الکافي، ج4، ص202؛ التفسير الکبير، ج19، ص136؛ الخرائج و الجرائح، ج2، ص930.
  21. [9]. نک: تاريخ طبري، ج2، ص255؛ السيرة النبويه، ابن هشام، ج1، ص97.
  22. [10]. الکافي، ج4، ص202.
  23. [11]. تاريخ طبري، ج1، ص256؛ البداية و النهايه، ج1، ص179؛ تاريخ ابن خلدون، ج1، ص350.
  24. [12]. تفسير قمي، ج1، ص61؛ مجمع البيان، ج1، ص389؛ تفسير ثعلبي، ج5، ص322.
  25. [1]. نک: تاريخ طبري، ج1، ص258؛ تفسير قمي، ج1، ص61؛ مجمع البيان، ج1، ص389.
  26. [2]. جامع البيان، ج13، ص301؛ مجمع البيان، ج6، ص84؛ تفسير بغوي، ج3، ص38.
  27. [3]. معجم البلدان، ج3، ص148.
  28. [1]. نک: تاريخ طبري، ج1، ص259-260؛ صحيح البخاري، ج4، ص116-117؛ اخبار مکه، ج2، ص32.
  29. [2]. الکافي، ج4، ص203.
  30. [3]. جامع البيان، ج1، ص749؛ مجمع البيان، ج2، ص382؛ التفسير الکبير، ج4، ص57.
  31. [4]. نک: الکافي، ج4، ص203؛ مجمع البيان، ج1، ص388؛ بحار الانوار، ج12، ص93-94.
  32. [5]. تاريخ طبري، ج1، ص253؛ تفسير قمي، ج1، ص62.
  33. [6]. التبيان، ج1، ص462؛ مجمع البيان، ج1، ص387.
  34. [7]. الکافي، ج4، ص203.
  35. [8]. تاريخ طبري، ج1، ص253؛ تفسير قمي، ج1، ص62؛ نور الثقلين، ج1، ص129.
  36. [9]. الکافي، ج4، ص203.
  37. [1]. جامع البيان، ج1، ص749.
  38. [2]. التبيان، ج1، ص454؛ مجمع البيان، ج1، ص382؛ الميزان، ج1، ص281.
  39. [3]. جامع البيان، ج1، ص769.
  40. [4]. تنوير المقباس، ص18؛ التبيان، ج1، ص466؛ التفسير الکبير، ج4، ص72-73.
  41. [5]. التبيان، ج1، ص467؛ مجمع البيان، ج1، ص393.
  42. [1]. جامع البيان، ج1، ص769؛ التبيان، ج1، ص464-465؛ مجمع البيان، ج1، ص392.
  43. [1]. جامع البيان، ج1، ص769؛ التبيان، ج1، ص464؛ تفسير قرطبي، ج2، ص126.
  44. [2]. بحارالانوار، ج12، ص93؛ جامع احاديث الشيعه، ج10، ص432.
  45. [3]. تفسير قمي، ج1، ص62؛ مجمع البيان، ج1، ص389؛ بحار الانوار، ج12، ص100.
  46. [4]. الکافي، ج4، ص202؛ علل الشرايع، ج2، ص587؛ بحار الانوار، ج12، ص93-96.
  47. [5]. نک: الکافي، ج4، ص203-205؛ علل الشرايع، ج2، ص587-588؛ وسائل الشيعه، ج13، ص210-212.
  48. [1]. تفسير مقاتل، ج3، ص104؛ التفسير الکبير، ج26، ص153؛ تفسير بيضاوي، ج5، ص20.
  49. [2]. نک: تفسير قمي، ج1، ص61؛ مجمع البيان، ج11، ص389؛ بحار الانوار، ج12، ص125.
  50. [1]. نک: جامع البيان، ج23، ص100؛ التبيان، ج8، ص518؛ التفسير الکبير، ج26، ص158.
  51. [2]. التبيان، ج8، ص518؛ مجمع البيان، ج8، ص322؛ الميزان، ج7، ص232.
  52. [3]. تفسير بيضاوي، ج5، ص20-21؛ تفسير ابن کثير، ج4، ص16؛ اضواء البيان، ج6، ص318.
  53. [4]. نک: جامع البيان، ج23، ص100؛ التبيان، ج8، ص518؛ التفسير الکبير، ج2، ص154.
  54. [5]. تفسير مجاهد، ج2، ص543؛ تفسير مقاتل، ج3، ص104؛ تاريخ طبري، ج1، ص263.
  55. [6]. کتاب مقدس، پيدايش، 22: 2-13.

منابع