آیه تحویل قبله: Ñ آیه قبله


لطف‌ الله خراسانی

آیه رضوان: آیه هجدهم سوره فتح درباره بیعت صحابه با رسول خدا9 در عمره ناتمام سال ششم

این آیه گویای خشنودی خداوند از مؤمنان صادق در بیعت با پیامبر9 است. از آن‌جا که در این آیه از مؤمنان اظهار رضایت شده، آن را «آیه رضوان» گفته‌اند[۱]: {لَقَد رَضِی اللَّهُ عَنِ الْمُؤمِنِینَ إِذ یبَایعُونَكَ تَحتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِم فَأَنزَلَ السَّكِینَةَ عَلَیهِم وَأَثَابَهُم فَتحًا قَرِیبًا}. (فتح/48، 18)

پیامبر9 همراه برخی مسلمانان که شمار آنان را 1400 تا 1600 تن نوشته‌اند[۲]، در ذی قعده سال ششم هجرت به قصد زیارت خانه خدا و انجام مناسک حج عازم مكه شد.[۳] چون به حدیبیه در نه میلی مكه رسیدند[۴]، مشركان قریش راه را بر آنان بستند و از ورودشان به مكه جلوگیری كردند. رسول خدا9 خَراش بن خزاعی را به سوی مشركان قریش فرستاد تا به آنان بگوید كه مسلمانان برای زیارت خانه خدا آمده‌اند و در پی جنگ نیستند. مشركان شتر قاصد پیامبر9 را پی كرده، او را بازگرداندند.[۵] سپس عثمان برای رساندن پیام به مكه فرستاده شد.[۶] تأخیر سه روزه عثمان موجب شایعه قتل وی شد.[۷] با انتشار این شایعه، پیامبر9 زیر درختی[۸] به نام سمره[۹] با اصحاب خویش بیعت كرد[۱۰] كه با مشركان بجنگند و كسی از جنگ نگریزد.[۱۱] بدین رو این پیمان بیعت رضوان، بیعت شجره، یا بیعت حدیبیه نامیده می‌شود.[۱۲] خداوند با نزول آیه رضوان خشنودی خویش را از آن مؤمنان بیان كرد.

افزون بر خشنودی خداوند از مؤمنان که آن را به معنای پاداش آنان دانسته‌اند[۱۳]، چند مطلب دیگر در این آیه بیان شده است: 1. علم خداوند به نیت مؤمنان. گفته‌اند مراد از {مَا فِی قُلُوبِهِم} در آیه، حسن نیت و صدق در بیعت[۱۴] یا ایمان و دوستی دین[۱۵] یا غیرت و تصمیم بر سازش نکردن در برابر مشركان است.[۱۶] 2. نزول سكینه و آرامش در قلب مؤمنان و ثبات بر دین[۱۷]، از دیگر پاداش‌های نیك به بیعت‌كنندگان است. 3. بشارت به فتح و پیروزی در آینده‌ای نزدیك که مقصود از آن را فتح خیبر[۱۸]، فتح مكه[۱۹] یا فتح هجر[۲۰] (بحرین) دانسته‌اند.

برخی از مفسران اهل‌ سنت ذیل آیه رضوان روایتی از رسول خدا نقل كرده‌اند كه هیچ یک از بیعت‌كنندگان پیمان رضوان یا اصحاب شجره به تعبیر مورخان، وارد جهنم نمی‌شود.[۲۱] بر پایه روایتی دیگر از آن حضرت، بیعت‌كنندگان در پیمان رضوان بهترین افراد روی زمین هستند.[۲۲] از این رو، به گفته آلوسی، دوستی و تکریم بیعت‌کنندگان رضوان و نیز خشنودی از آنان، بر مسلمانان لازم است.[۲۳] اما بر پایه نقل ابن عباس در تفسیر {فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِم فَأَنزَلَ السَّكِینَةَ عَلَیهِم} سكینه و آرامش تنها بر آن دسته از بیعت كنندگان پیمان رضوان نازل شد كه خداوند از وفای آنان به عهد و پیمانشان آگاه بود.[۲۴] بر این اساس، روایت نقل شده از ابن عباس روایت‌های پیشین را تخصیص می‌زند؛ بدین معنا كه تنها آن دسته از بیعت‌كنندگان پیمان رضوان وارد جهنم نمی‌شوند كه مشمول آرامش الهی شده باشند، نه همه آنان. دلیل این مطلب آیه 10 همین سوره است كه بیعت با پیامبر9 را به منزله بیعت با خدا، و بیعت‌شكنی با پیامبر9 را بیعت‌شكنی با خدا دانسته و بشارت پاداش را تنها به كسانی داده كه بر پیمان خویش وفادار بمانند[۲۵]: {إِنَّ الَّذِینَ یبَایعُونَكَ إِنَّمَا یبَایعُونَ اللهَ یدُ اللهِ فَوْقَ أَیدِیهِمْ فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا ینكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَیهُ اللهَ فَسَیؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا}. (فتح/48، 10) این آیه در چینش آیات این سوره، پیش از آیه رضوان قرار گرفته؛ اما از حیث نزول پس از آن نازل شده است. از این جهت به آن آیه شرط گفته‌اند که رضایت خداوند از بیعت كنندگان را به عدم مخالفت با پیامبر و وفا به عهد و پیمانشان با ایشان مشروط می‌كند.[۲۶] نیز گفتار برخی از بیعت‌كنندگان رضوان مؤید این است كه آنان پس از بیعت رضوان اعمالی مرتکب شدند كه خود از آینده خویش در هراس بودند. براء بن عازب که یکی از آنان بود، در پاسخ کسی که او را به سبب شرکت در بیعت رضوان آسوده خاطر می‌پنداشت، گفت: کسی نمی‌داند که شرکت‌کنندگان در بیعت رضوان، پس از آن، چه کارهایی کردند و چه انحراف‌هایی در دین پدید آوردند.[۲۷]

منابع

الاصفی: الفیض الكاشانی (م.1091ق.)، قم، مكتب الاعلام الاسلامی، 1418ق؛ بحار الانوار: المجلسی (م.1110ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق؛ البحر المحیط: ابوحیان الاندلسی (م.754ق.)، به كوشش عادل احمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1422ق؛ تاریخ خلیفه: خلیفة بن خیاط (م.240ق.)، به كوشش سهیل زكار، بیروت، دار الفکر، 1414ق؛ تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوك): الطبری (م.310ق.)، به كوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، 1403ق؛ تفسیر القمی: القمی (م.307ق.)، به كوشش الجزائری، قم، دار الکتاب، 1404ق؛ التفسیر الكبیر: الفخر الرازی (م.606ق.)، قم، دفتر تبلیغات، 1413ق؛ جامع البیان: الطبری (م.310ق.)، به كوشش صدقی جمیل، بیروت، دار الفکر، 1415ق؛ الدر المنثور: السیوطی (م.911ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1365ق؛ روح المعانی: الآلوسی (م.1270ق.)، به كوشش محمد حسین، بیروت، دار الفکر، 1417ق؛ الروض الانف: السهیلی (م.581ق.)، به كوشش عبدالرحمن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1412ق؛ روض الجنان: ابوالفتوح رازی (م.554ق.)، به كوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، 1375ش؛ السیرة النبویه: ابن هشام (م.8-213ق.)، به كوشش محمد محیی الدین، مصر، مكتبة محمد علی صبیح و اولاده، 1383ق؛ صحیح البخاری: البخاری (م.256ق.)، بیروت، دار الفکر، 1401ق؛ الطبقات الكبری: ابن سعد (م.230ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق؛ عیون الاثر: ابن سید الناس (م.734ق.)، بیروت، مؤسسة عزالدین، 1406ق؛ الكامل فی التاریخ: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.630ق.)، بیروت، دار صادر، 1385ق؛ لسان العرب: ابن منظور (م.711ق.)، به كوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408ق؛ لغت نامه: دهخدا (م.1334ش.) و دیگران، تهران، مؤسسه لغت نامه و دانشگاه تهران، 1373ش؛ مجمع البیان: الطبرسی (م.548ق.)، به كوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، 1415ق؛ المعارف: ابن قتیبه (م.276ق.)، به كوشش ثروت عكاشه، قم، شریف رضی، 1373ش؛ معجم البلدان: یاقوت الحموی (م.626ق.)، بیروت، دار صادر، 1995م؛ المغازی: الواقدی (م.207ق.)، به كوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، 1409ق؛ المنتظم: ابن جوزی (م.597ق.)، به كوشش نعیم زرزور، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1412ق؛ المیزان: الطباطبایی (م.1402ق.)، بیروت، اعلمی، 1393ق.

لطف‌ الله خراسانی

آیه سقایة الحاج: نوزدهمین آیه سوره توبه، درباره آب دادن به حاجیان و تعمیر مسجدالحرام و ایمان به خدا و قیامت و جهاد در راه خدا

سِقایت از ریشه «س ـ ق ـ ی»، مصدر و به معنای آب دادن دیگران است.[۲۸] از این رو آیه 19 توبه/9 آیه سقایة الحاج نام گرفته[۲۹] که واژه سقایت در آن آمده و بیانگر آن است که ایمان به خدا و روز جزا و جهاد در راه خدا از سقایت حاجیان و آباد‌کردن مسجدالحرام برتر است: {أَجَعَلتُم سِقَایةَ الحَاجِّ وَعِمَارَةَ المَسجِدِ الحَرَامِ كَمَن آمَنَ بِاللهِ وَالیومِ الآخِرِ وَجَاهَدَ فِی سَبِیلِ اللهِ لا یستَوُونَ عِندَ اللهِ وَاللهُ لا یهدِی القَومَ الظَّالِمِینَ}. (توبه/9، 19)

افزون بر معنای مزبور، واژه سقایت به معنای جای آشامیدن آب[۳۰] و نیز ظرف آب: {جَعَلَ السِّقَایةَ فِی رَحلِ أَخِیهِ} (یوسف/12، 70) آمده است. سقایت و آب دادن به زائران خانه خدا از مناصب و شئون مسجدالحرام بود که اعراب جاهلی بدان افتخار و مباهات می‌کردند. سقایت از مناصبی بود که قُصَی بن کلاب، از اجداد پیامبر گرامی9 بعد از خارج‌کردن مکه از دست قبیله خزاعه، برای اداره مسجدالحرام و زائران خانه خدا آن را پدید آورد.[۳۱] وی هنگام وفاتش این سمت را به پسرش عبدمناف واگذارد[۳۲] و از آن پس این سمت در میان فرزندان عبدمناف وجود داشت[۳۳] تا در پایان به عباس بن عبدالمطلب رسید. سقایة العباس در مسجدالحرام بنایی داشت که گفته‌اند در جهت جنوبی زمزم بوده است.[۳۴] بر پایه روایتی، رسول خدا9 نیز سقایت زائران خانه خدا را برای بنی‌هاشم و پرده‌داری کعبه را برای بنی‌‌عبدالدار قرار داد.[۳۵] (← سقایت)

در شأن نزول آیه سقایة الحاج نقل شده است که عباس بن عبدالمطلب به جهت عهده‌داری سقایت حاجیان و طلحة بن شیبه به جهت کلیدداری کعبه و عمارت مسجدالحرام بر یکدیگر فخر می‌فروختند. آن دو با ورود علی بن ابی‌طالب نزد خود، او را در این باره داور قرار دادند. وی خود را به سبب سبقت در ایمان میان مردان این امت و هجرت و جهاد در راه خدا و نماز گزاردن به سوی دو قبله با پیامبر9 برتر از هر دو خواند. عباس و طلحه خصومت میان خود و تفاخر علی بن ابی‌طالب بر خویش را نزد پیامبر9 بردند. ایشان سکوت کرد تا آیه {أَجَعَلتُم سِقَایةَ الحَاجِّ...} نازل شد.[۳۶] همین شأن نزول با اندکی تفاوت، در روایتی از امام صادق7[۳۷] و نیز منابع دیگر یاد شده است.[۳۸]

افزون بر این شأن نزول، اقوال دیگری هم ذکر شده است: 1. بر پایه روایتی، علی7 از عمویش عباس خواست که به مدینه هجرت کند و به رسول خدا9 بپیوندد. وی پاسخ داد: من در مکه عهده‌دار سقایت حاجیان و آبادگر مسجدالحرام هستم. آن‌گاه این آیه نازل شد.[۳۹] بر پایه روایتی دیگر، اختلافی میان علی7 و عباس پدید آمد و عباس بدان سبب که عموی پیامبر9 بود و سقایت حاجیان و تعمیر مسجدالحرام را بر عهده داشت، خود را برتر از علی7 می‌پنداشت. بدین جهت این آیه نازل شد.[۴۰] بر پایه گزارشی دیگر، پس از فتح مکه، پیامبر9‌ سقایت حج‌گزاران را به عمویش عباس و کلیدداری کعبه را به عثمان بن طلحه داد. عباس به علی7 گفت: رسول خدا به تو کاری مهم نداد. در این هنگام، آیه سقایة الحاج نازل شد.[۴۱]

2. بر اساس نقلی، پس از آن که عباس بن عبدالمطلب در غزوه بدر اسیر شد، او را به تمسخر گرفتند. وی در پاسخ به مسلمانان گفت: اگر شما در اسلام آوردن و هجرت و جهاد بر ما سبقت گرفتید، ما آبادگر مسجدالحرام و ساقی زائران خانه خدا بوده‌ایم. در این حال، این آیه نازل شد.[۴۲]

3. بر پایه روایتی دیگر، آیه سقایة الحاج درباره علی7، حمزه، عباس و شیبه نازل شد، در حالی که عباس و شیبه به سقایة الحاج و پرده‌داری کعبه افتخار می‌کردند.[۴۳]

4. بر پایه گزارشی از نعمان بن بشیر، چند تن در کنار منبر رسول خدا9 با یکدیگر سخن می‌گفتند. یکی از آنان سقایت حاجیان و دیگری عمارت مسجدالحرام و شخص سوم جهاد در راه خدا را برترین اعمال پس از اسلام خواندند. عمر بن خطاب آنان را از این گفتاری و بلند کرد صدایشان در کنار منبر پیامبر9 منع کرد و اختلاف آنان را با رسول خدا9 در میان گذاشت. آن‌گاه آیه سقایة الحاج نازل شد.[۴۴]

5. بر پایه گزارشی دیگر، گروهی از مشرکان، سقایت زائران خانه خدا و عمارت کعبه و مسجدالحرام را از ایمان به خدا و جهاد در راه او برتر می‌پنداشتند. خداوند در رد سخن ایشان، این آیه را نازل کرد.[۴۵]

6. بر پایه گزارشی، مشرکان به یهود گفتند: سقایت حاجیان و عمارت مسجدالحرام از آن ماست. آیا ما برتر هستیم یا محمّد و اصحابش؟ یهود پاسخ دادند: شما برترید. در ردّ سخن آنان این آیه نازل شد.[۴۶]

گرچه اقوال مختلفی در شأن نزول آیه سقایة الحاج ذکر شده و اکثر قریب به اتفاق آن‌ها با مضمون آیه مخالفتی ندارند، از بیشتر این روایت‌ها برمی‌آید که آیه در شأن علی بن ابی‌‌طالب7[۴۷] به سبب سبقت گرفتن در ایمان به خدا و روز جزا و جهاد در راه خدا نازل شده است. افزون بر این که روایت‌های امامان معصوم: مؤید همین مطلب‌اند[۴۸]، بر اساس روایتی از ابوذر غفاری، علی7 در حدیث شورا ضمن احتجاج‌هایش بر برتری خود بر اعضای شورایی که عمر بن خطاب مشخص کرده بود، به شأن نزول آیه سقایة الحاج استدلال نمود و حاضران در شورا این مطلب را تأیید کردند.[۴۹]

مفسران در تفسیر این آیه سه دیدگاه ارائه کرده‌اند: 1. برخی بر این باورند که مخاطبان آیه مشرکان هستند؛ زیرا به گفته ابن عباس، آنان می‌پنداشتند کسی که به تعمیر خانه خدا و سقایت حاجیان می‌پردازد، از کسی که به خدا و روز جزا و جهاد فی سبیل‌ الله ایمان داشته باشد، برتر است. آنان افتخار می‌کردند که اهل حرم هستند و از ایمان آوردن به خدا تکبر می‌ورزیدند[۵۰]؛ چنان‌که بعضی از اقوال در سبب نزول آیه نیز مؤید همین مطلب است.[۵۱] بر پایه نقل گروهی دیگر از مفسران، مخاطبان آیه شماری ازمؤمنان بودند که می‌پنداشتند عمارت و سقایت آنان پیش از ایمان آوردنشان و نیز همین اعمال به دست مشرکان، با سقایت و تعمیر مسجدالحرام بعد از ایمان آوردن برابر است. افزون بر سیاق انکاری آیه[۵۲]، بعضی از اقوال در سبب نزول آیه نیز مؤید این مطلب است.[۵۳]

2. در تفسیری دیگر، سقایت و عمارت، مصدر و به معنای فعل است و جمله {من آمن بالله و الیوم الآخر}‌ به فاعل اشاره دارد. بر این اساس، ظاهر لفظ اقتضای تشبیه فعل به فاعل و صفت به ذات دارد و این محال است[۵۴]؛ زیرا مقابله باید میان دو چیز هم‌سنخ، مانند دو انسان یا دو عمل صورت پذیرد، نه میان انسان و عملی از او.[۵۵] از همین رو، مفسران ناچار به تأویل آیه شده‌اند؛ یا بدین سان که مضاف در تقدیر گرفته شود: «أجعلتم أهل السقایة و عمارة المسجدالحرام ...» یا گفته شود: «أجعلتم سقایة الحاج کإیمان من آمن بالله ...».[۵۶] برخی نیز گفته‌اند: نیازی به تقدیر مضاف نیست؛ بلکه مصدر در این‌جا به معنای فاعل است.[۵۷] در آیه سقایة الحاج، میان سقایت حاجیان و تعمیر مسجدالحرام از سویی و ایمان به خدا و روز جزا و شرکت در جهاد در راه خدا از سویی دیگر سنجش صورت پذیرفته و خداوند از نابرابری آن‌ها در فضل و برتری خبر داده است.[۵۸]

3. به گفته علامه طباطبایی، ذکر سقایت حاجیان و عمارت مسجدالحرام بدون هرگونه قید در برابر ایمان به خدا و قیامت و جهاد فی سبیل‌ الله به این معناست که سقایت و عمارت تهی از ایمان هرگز با ایمان به خدا برابر نیست و خداوند آن را رد می‌کند[۵۹]. برخی از مفسران گفته‌اند: عمل نیک و عبادی هر چند عظیم اگر با ایمان توأم نباشد، ارزش ندارد[۶۰] و ذیل آیه: {وَاللهُ لاَ یهدِی القَومَ الظَّالِمِینَ} مؤید همین است. ‌افزون بر این، آیات قبل و بعد آیه سقایة الحاج وحدت معنایی دارند و دلالت می‌کنند که زنده بودن و ارزش و نیز سبب قرب الی‌ الله بودن هر عمل، بر روح ایمان مبتنی است.[۶۱]

منابع

اخبار مكه: الازرقی (م.248ق.)، به كوشش رشدی الصالح، مکه، مكتبة الثقافه، 1415ق؛ اسباب النزول: الواحدی (م.468ق.)، قاهره، الحلبی و شركاه، 1388ق؛ اطیب البیان: عبدالحسین طیب، تهران، انتشارات اسلامی، 1364ش؛ الامالی: الطوسی (م.460ق.)، قم، دار الثقافه، 1414ق؛ بحار الانوار: المجلسی (م.1110ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق؛ تاج العروس: الزبیدی (م.1205ق.)، به كوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1414ق؛ التبیان: الطوسی (م.460ق.)، به كوشش العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ الصافی: الفیض الكاشانی (م.1091ق.)، بیروت، اعلمی، 1402ق؛ تفسیر العیاشی: العیاشی (م.320ق.)، به كوشش رسولی محلاتی، تهران، المكتبة العلمیة الاسلامیه؛ تفسیر القمی: القمی (م.307ق.)، به كوشش الجزائری، قم، دار الکتاب، 1404ق؛ التفسیر الكبیر: الفخر الرازی (م.606ق.)، قم، دفتر تبلیغات، 1413ق؛ التنبیه و الاشراف: المسعودی (م.345ق.)، بیروت، دار صعب؛ جامع‌ البیان: الطبری (م.310ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1412ق؛ الدر المنثور: السیوطی (م.911ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1365ق؛ دعائم الاسلام: النعمان المغربی (م.363ق.)، به كوشش فیضی، قاهره، دار المعارف، 1383ق؛ ذخائر العقبی: احمد بن عبدالله الطبری (م.694ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1974م؛ روح المعانی: الآلوسی (م.1270ق.)، به كوشش علی عبدالباری، بیروت، 1415ق؛ روض الجنان: ابوالفتوح رازی (م.554ق.)، به كوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، 1375ش؛ السیرة النبویه: ابن هشام (م.8-213ق.)، به كوشش السقاء و دیگران، بیروت، المکتبة العلمیه؛ شواهد التنزیل: الحاكم الحسكانی (م.506ق.)، به كوشش محمودی، تهران، وزارت ارشاد، 1411ق؛ الصحیح من سیرة النبی9: جعفر مرتضی العاملی، بیروت، دار السیره، 1414ق؛ الطبقات الكبری: ابن سعد (م.230ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق؛ القاموس المحیط: الفیروزآبادی (م.817ق.)، بیروت، دار العلم؛ الكشاف: الزمخشری (م.538ق.)، مصطفی البابی، 1385ق؛ لسان العرب: ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛ لغت نامه: دهخدا (م.1334ش.) و دیگران، تهران، مؤسسه لغتنامه و دانشگاه تهران، 1373ش؛ مجمع البیان: الطبرسی (م.548ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.241ق.)، بیروت، دار صادر؛ المصنّف: ابن ابی‌شیبه (م.235ق.)، به كوشش سعید محمد، دار الفكر، 1409ق؛ المعجم الاوسط: الطبرانی (م.360ق.)، قاهره، دار الحرمین، 1415ق؛ المنمق: ابن حبیب (م.245ق.)، به كوشش احمد فاروق، بیروت، عالم الکتب، 1405ق؛ المیزان: الطباطبایی (م.1402ق.)، بیروت، اعلمی، 1393ق؛ نهج الحق و كشف الصدق: العلامة الحلی (م.726ق.)، به كوشش الحسنی الارموی، قم، دار الهجره، 1407ق.

هادی مجیدی

  1. تفسیر قمی، ج2، ص314؛ الاصفی، ج2، ص1181؛ بحارالانوار، ج20، ص354.
  2. الطبقات، ج2، ص73؛ تاریخ طبری، ج2، ص271.
  3. السیرة النبویه، ج3، ص774؛ تاریخ خلیفه، ص36؛ المعارف، ص162.
  4. السیرة النبویه، ج3، ص308؛ الطبقات، ج2، ص74؛ معجم البلدان، ج2، ص229.
  5. الكامل، ج2، ص203؛ المنتظم، ج3، ص269.
  6. المغازی، ج2، ص600؛ المنتظم، ج3، ص269.
  7. تاریخ طبری، ج2، ص279؛ الكامل، ج2، ص202.
  8. لسان العرب، ج7، ص420؛ لغت نامه، ج8، ص12129.
  9. جامع البیان، ج26، ص113؛ البحر المحیط، ج9، ص492.
  10. السیرة النبویه، ج3، ص780؛ عیون الاثر، ج2، ص119.
  11. الروض الانف، ج6، ص460؛ عیون الاثر، ج2، ص119.
  12. جامع البیان، ج26، ص110؛ مجمع البیان، ج9، ص194.
  13. البحر المحیط، ج9، ص492؛ المیزان، ج18، ص284.
  14. جامع البیان، ج26، ص114؛ روض الجنان، ج17، ص337؛ المیزان، ج18، ص285.
  15. البحر المحیط، ج9، ص492.
  16. روح المعانی، ج25، ص163.
  17. جامع البیان، ج26، ص114.
  18. التفسیر الکبیر، ج28، ص96؛ البحر المحیط، ج9، ص493؛ المیزان، ج18، ص285.
  19. جامع البیان، ج26، ص114؛ روح المعانی، ج14، ص164.
  20. روح المعانی، ج14، ص165.
  21. الدر المنثور، ج6، ص68.
  22. صحیح البخاری، ج5، ص66؛ الدر المنثور، ج6، ص68.
  23. روح المعانی، ج14، ص163.
  24. الدر المنثور، ج6، ص66.
  25. المیزان، ج18، ص292.
  26. تفسیر قمی، ج2، ص315.
  27. صحیح البخاری، ج5، ص66.
  28. لسان العرب، ج6، ص391، «سقی»؛ لغت نامه، ج9، ص13678، «سقایت».
  29. نهج الحق، ص182؛ الصحیح من سیرة النبی، ج5، ص123.
  30. القاموس المحیط، ج4، ص343؛ تاج العروس، ج19، ص530.
  31. السیرة النبویه، ج1، ص130؛ الطبقات، ج1، ص60؛ المنمق، ص189.
  32. الطبقات، ج1، ص60؛ اخبار مکه، ج1، ص110؛ التنبیه و الاشراف، ص180.
  33. السیرة النبویه، ج1، ص132؛ الطبقات، ج1، ص63.
  34. اخبار مکه، ج2، ص59.
  35. مسند احمد، ج6، ص401؛ المعجم الاوسط، ج1، ص230؛ ذخائر العقبی، ص15.
  36. جامع البیان، ج10، ص68؛ روض الجنان، ج9، ص192؛ الدرالمنثور، ج3، ص219.
  37. ‌اسباب النزول، ص164؛ تفسیر قمی، ج1، ص284؛ تفسیر عیاشی، ج2، ص83.
  38. جامع البیان، ج10، ص68؛ شواهد التنزیل، ج1، ص321؛ مجمع البیان، ج5، ص27.
  39. الکشاف، ج2، ص180؛ ‌التفسیر الکبیر، ج16، ص11؛ الدرالمنثور، ج3، ص218.
  40. شواهد التنزیل، ج1، ص320؛ الدر المنثور، ج3، ص218؛ بحارالانوار، ج36، ص38.
  41. دعائم الاسلام، ج1، ص19؛ بحار الانوار، ج38، ص236.
  42. جامع البیان، ج10، ص125؛ التبیان، ج5، ص190؛ الدر المنثور، ج3، ص218.
  43. تفسیر عیاشی، ج2، ص83؛ الصافی، ج2، ص328.
  44. جامع البیان، ج10، ص67؛ الدر المنثور، ج3، ص218.
  45. جامع البیان، ج10، ص67؛ روض الجنان، ج9، ص191.
  46. التبیان، ج5، ص191؛ الکشاف، ج2، ص180؛ التفسیر الکبیر، ج16، ص11.
  47. اسباب النزول، ص164؛ المصنف، ج7، ص504؛ شواهد التنزیل، ج1، ص326.
  48. تفسیر قمی، ج1، ص284؛ تفسیر عیاشی، ‌ج2، ص83؛ التبیان، ج5، ص190.
  49. الامالی، ص550.
  50. جامع البیان، ج10، ص66؛ الدر المنثور، ج4، ص145؛ روح المعانی، ج5، ص258.
  51. الکشاف، ج2، ص180؛ روض الجنان، ج9، ص191.
  52. المیزان، ج9، ‌ص204.
  53. اسباب النزول، ص164؛ جامع البیان، ‌ج10، ص67؛ الدر المنثور، ج3، ص218.
  54. روض الجنان، ج9، ص192؛ التفسیر الکبیر، ج16، ص12؛ روح المعانی، ‌ج5، ص258.
  55. المیزان، ج9، ص203.
  56. الکشاف، ج2، ص180؛ روض الجنان، ج9، ص192؛ التفسیر الکبیر، ج16، ص12.
  57. روح المعانی، ج5، ص258.
  58. جامع البیان، ج10، ص68؛ التبیان، ج5، ص190.
  59. المیزان، ج9، ص204.
  60. الکشاف، ج2، ص180؛ التفسیر الکبیر، ج16، ص12؛ اطیب البیان، ج6، ص194.
  61. المیزان، ج9، ص205.