کاربر:Abbasahmadi1363/صفحه تمرین۲

حج: آهنگ خانه خدا در موسم خاص براي به جا آوردن مناسک ويژه حج از ريشه «ح ج ج» و در لغت به معناي قصد کردن،[۱] بازداشتن،[۲] زياد رفت و آمد کردن آمده است.[۳] برخي معناي اصلي اين ريشه را قصد همراه با عمل[۴] يا استقامت[۵] دانسته و معناي اصطلاحي حج را مطابق با آن تفسير کرده‌اند و در اصطلاح فقها، حج عبارت است از قصد کردن خانه خدا و انجام دادن مناسک مخصوص[۶] در زمان خاص[۷] يا مجموع مناسک انجام گرفته در سفر حج.[۸] به ادا کننده مناسک حج يا حج‌گزار، «حاجّ» (جمع آن: حجاج و حجيج) گفته مي‌شود.[۹] حج از جهات گوناگون به گونه‌هاي مختلف تقسيم شده است، از جمله: حج اکبر و حج اصغر. مراد از حج اکبر در برخي منابع فقهي، مناسک حج از جمله وقوف در عرفات و رمي ‌جمره و مراد از حج اصغر عمره است.[۱۰] همچنانکه معاني ديگري نيز براي اين دو ذکر شده است.[۱۱] (نيز  حج اکبر*). حج از نظر حکم شرعي تکليفي به حج واجب و مستحب (مندوب) تقسيم مي‌شود. حج واجب آن است که يا به سبب فراهم شدن شرايط استطاعت بر کسي واجب ‌شود، که به آن «حجة الاسلام» نيز مي‌گويند[۱۲]، يا با اسباب عارضي مانند نذر، عهد، قسم و اجاره (نيابت).[۱۳] حج غير واجب آن است که فاقد اسباب وجوب باشد، که «حج النفل» و «حج التّطوع»[۱۴] هم خوانده مي‌شود. همچنين حج از آن جهت که حج‌گزار آن را از جانب ديگري به جا آورد يا از جانب خود، به حج نيابتي و غير نيابتي تقسيم شده است. در حج نيابتي (حج استنابه‌اي) حج‌گزار آن را به جاي فرد ديگر و به نيابت از او انجام مي‌دهد[۱۵] که گاهي «تبرّعي» يعني بدون دريافت اجرت است[۱۶] و گاهي «استيجاري» يعني در مقابل دريافت اجرت است.[۱۷] همچنين حج نيابتي از نظر مکان آغاز نيابت، به «حج بلدي*» و «حج ميقاتي*» تقسيم شده است. در حج بلدي حج‌گزار به نيابت از منوب عنه از وطن او و در حج ميقاتي از ميقات، حج را به‌جا مي‌آورد.[۱۸] (← حج بلدي) همچنين براي حج اقسام ديگري نيز ذکر کرده‌اند، از جمله: حج صروره* يعني حج شخصي که تاکنون حج[۱۹] يا حج واجب[۲۰] به جا نياورده است؛ «حج بذلي»*، حجي که هزينة آن را ديگري پرداخت کند.[۲۱] «حج تسکع»* يعني حجي که با زحمت و بدون زاد و توشه انجام شود[۲۲] و «حج مستقر*» يعني حجي که وجوب آن بر مکلف استقرار يافته است.[۲۳] (← استقرار حج) پيشينه حج: قرآن در آية 33 حج/22 از خانة کعبه به عنوان خانة کهن (الْبَيتِ الْعَتِيقِ) و در آية 96 آل عمران/3 از آن به عنوان نخستين خانه‌اي که براي انسان‌ها قرار داده شده، ياد کرده و در آية 34 حج/22، همة امت‌ها را داراي مناسک و عباداتي شمرده است.[۲۴] اين آيات حاکي از قدمت داشتن خانه کعبه و نيز مناسک حج و رواج آن پيش از اسلام است؛ اما دربارة اين که بناي کعبه و نيز اعمال حج از چه زماني آغاز شده، روايات مختلفي وجود دارد. برخي از روايات حاکي از آن است که فرشتگان بنيانگذار کعبه و اولين حج‌گزاران بوده‌اند. بنابر روايتي خداوند در زير عرش «بيت المعمور» را براي طواف فرشتگان بنا نهاد و ملائکه را مأمور کرد که مشابه آن خانه‌اي را در زمين بنا کنند.[۲۵] برخي روايات جبرئيل را اولين کسي از اهل آسمان دانسته‌اند که حج خانه خدا گزارده است.[۲۶] بنابر رواياتي ديگر، زمان حج فرشتگان دو يا سه هزار سال پيش از خلقت آدم(ع) بوده است.[۲۷] در روايتي از امام باقر(ع) نقل شده که پس از فرود آدم به روي زمين، جبرئيل خانه کعبه را که از بين رفته بود بر پايه‌هاي سابق آن بنا نهاد و سپس همراه با فرشتگان برگرد آن طواف کرد و حضرت آدم و حوا نيز چنين کردند.[۲۸] در برابر، احاديثي ديگر حضرت آدم(ع) را بنيانگذار خانة کعبه و نخستين حج‌گزار خوانده‌اند[۲۹] که شايد مراد آنان، اولين بنيانگذار و حج‌گزار از آدميان بوده است. رواياتي هم به صراحت از بازسازي خانة کعبه به دست حضرت آدم(ع) سخن گفته‌اند.[۳۰] بنابر روايات، پس از فرود آدم(ع) به زمين و بناي کعبه، جبرئيل مناسک حج را به حضرت آدم آموزش داد و آن حضرت مناسک را همراه با جبرئيل به جا آورد.[۳۱] مفاد روايت آن است که پس از اداي مناسک منا، فرشتگان در مواجهه با حضرت آدم(ع)، قبولي حج او را آرزو کردند و از اداي حج خود در دوهزار سال قبل خبر دادند.[۳۲] برپاية برخي روايات، حضرت آدم 1000 بار به مکه رفت و 700 حج و 300 عمره ادا کرد.[۳۳] پس از حضرت آدم، شيث فرزند و وصي آن حضرت هم خانة کعبه را بازسازي کرد و حج به جا آورد.[۳۴] در برخي روايات از حج گزاردن نوح نيز ياد شده است.[۳۵]

در طوفان نوح، بناي کعبه از بين رفت تا آن‌که در عهد حضرت ابراهيم(ع)، بنابر آية 26 حج/22، خداوند جايگاه خانه کعبه را به آن حضرت نشان داد: «وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهيمَ مَکانَ الْبَيتِ». حضرت ابراهيم(ع) با کمک فرزندش اسماعيل(ع)، خانة کعبه را تجديد بنا کرد: «وَ إِذْ يرْفَعُ إِبْراهيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيتِ وَ إِسْماعيل» (بقره/2، 127). سپس حضرت ابراهيم(ع) مأمور گرديد تا مردم را براي اداي مناسک حج به مکه فرا بخواند: «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يأْتُوک رِجالاً وَ عَلي‏ کلِّ ضامِرٍ يأْتينَ مِنْ کلِّ فَجٍّ عَميقٍ» (حجّ/22، 27). بنابر روايات، آن حضرت با استقرار بر روي سنگي اين مأموريت را انجام داد و مردم براي اداي حج عازم مکه شدند.[۳۶] به موجب برخي روايات، مخاطب نداي ابراهيم(ع) همة کساني بودند که در شرق و غرب عالم ساکن بودند و نيز کساني که هنوز به دنيا نيامده بودند و همگي به نداي آن حضرت پاسخ مثبت دادند و لبيک گفتند. [۳۷] همچنين حضرت ابراهيم(ع) همراه با حضرت اسماعيل(ع) و شماري از موحدان مناسک حج را به جا آوردند.[۳۸]

در ادوار بعد، پيروان شريعت حضرت ابراهيم(ع) يعني خاندان و فرزندان آن حضرت حج را به جا مي‌آوردند.[۳۹] همچنين پيامبران ديگر الهي از جمله حضرت موسي(ع)[۴۰]، حضرت عيسي(ع)[۴۱]، حضرت سليمان(ع) همراه با گروهي از انسان‌ها و جنيان[۴۲]، حضرت داود(ع)[۴۳] نيز مناسک حج را به جا آوردند (براي تفصيل بيشتر ← حج پيامبران). افزون بر پيامبران، اداي مناسک حج در ميان ديگر بندگان صالح و پيروان شرايع هم رواج داشته است؛ مثلاً در برخي روايات از حجِ هرسالة حضرت خضر[۴۴] و نيز حج ذوالقرنين همراه با 600،000 سوار سخن به ميان آمده است.[۴۵] بنابر روايتي از امام صادق(ع) آية 27 قصص/28 که در آن تعبير «حِجَج» به معناي سال آمده، شاهدي بر رواج حج در ميان پيروان شرايع پيشين به شمار مي‌رود.[۴۶] مناسک حج و زيارت کعبه در ميان پيروان برخي شرايع متأخّر اهميت خود را از دست داد، مثلاً پيروان حضرت موسي(ع) مکان‌هايي چون بيت المقدس، بيت ايل، بيت آوِن، بيت حور، هيکل سليمان، طور سينا را براي حج و ديگر اعمال عبادي خود برگزيدند؛ همچنانکه اين اهمال و دوري از حج ابراهيمي در ميان مسيحيان نيز شيوع يافت.[۴۷] اعراب هم در عصر جاهليت چون خود را پيرو شريعت حضرت ابراهيم(ع) مي‌شمردند[۴۸]، اصل مناسک حج را حفظ کردند و به شماري از تعاليم آن حضرت ملتزم بودند[۴۹] ؛ ولي انحرافاتي در آن پديد آوردند و بسياري از احکام و آداب حج را تغيير دادند[۵۰]، از جملة اينها بود: طواف با بدن عريان[۵۱] و کف زدن و هلهله کردن در مسجدالحرام[۵۲] بنابر آية 35 انفال/8 (براي تفصيل بيشتر← حج جاهلي). حج در شريعت اسلام: در آيات متعدد قرآن از جمله آية 97 آل عمران/3 و 27 حج/22، پيامبر اکرم(ص) و مسلماناني که توان انجام دادن اين عبادت را دارند، به اداي آن مأمور شده‌اند: «وَ لِلَّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيهِ سَبيلا». اما دربارة اين که تشريع حج در چه سالي بوده، آراء مختلف است. برخي اصولاً تشريع حج را پيش از هجرت دانسته‌اند.[۵۳] از جمله مستندات آنان روايات حاکي از حج پيامبر(ص) قبل از هجرت است.[۵۴] از جمله رواياتي از ابن عباس که سه بار حج گزاردن پيامبر(ص)[۵۵] يا حج‌گزاردن هر سالة آن حضرت را گزارش کرده[۵۶] يا احاديثي که از دوبار حج گزاردن پيامبر(ص)[۵۷] يا حج گزاردن مکرر آن حضرت[۵۸] ياد کرده‌اند يا رواياتي از امام صادق(ع) که حاکي از اداي چندين حج در مکه يا 10 حج يا 20 حج از جانب پيامبر(ص) به همراه قريش است. [۵۹] همچنين حديثي را که از تشريع عمره در مدينه گزارش کرده[۶۰] دال بر تشريع حج در مکه شمرده‌اند.[۶۱] در برابر، بسياري از عالمان شيعه و اهل سنت اصولاً تشريع حج را پس از هجرت دانسته‌اند، هر چند در اين باره که در چه سالي بوده، اختلاف نظر دارند. برخي بر آن‌اند که حج در سال سوم هجري با نزول آيه 97 آل عمران/3 تشريع شد؛ ولي پيامبر(ص) اداي آن را تا سال دهم به تأخير‌انداخت.[۶۲] نظر ديگر آن است که حج در سال پنجم[۶۳] يا ششم هجري[۶۴] با نزول آية 196 بقره/2 تشريع گرديد: «وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ». برخي نيز تشريع حج را در سال نهم يا دهم دانسته‌اند.[۶۵] دربارة هر يک از سال‌هاي ديگر از سال نخست تا دهم هجرت نيز آرايي نقل شده است.[۶۶] در سال ششم هجري پيامبر(ص) براي نخستين بار همراه با 1400 نفر از مسلمانان براي اداي مناسک حج عازم مکه شد، ولي مشرکان با مسدود کردن راه در حديبيه مانع رسيدن مسلمانان به مکه شدند. از اين رو، آن حضرت و همراهان با ذبح قرباني از احرام خارج شدند و در سال بعد بر طبق عهدنامة حديبيه تنها قضاي عمره را به جا آوردند که به «عمرة القضاء» معروف شد.[۶۷] بر اساس روايات، شأن نزولِ آية 27 فتح/48 که در آن از رؤياي پيامبر(ص) مبني بر ورود بدون ترس مسلمانان به مسجدالحرام با امنيت و با موهاي حلق و تقصير شده سخن به ميان آمده، همين واقعه است[۶۸]: «لَتَدْخُلُنَّ الْمسجدالحرام إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنينَ مُحَلِّقينَ رُؤُسَکمْ وَ مُقَصِّرينَ لا تَخافُونَ». با نزول آيات نخست سورة برائت در سال نهم هجري، پيامبر اسلام (ص) مأمور شد تا اين آيات را در موسم حج به مشرکان ابلاغ کند.[۶۹] پيامبر(ص) ابتدا ابوبکر را به همراه عمر بن خطاب و گروهي از مسلمانان به مکه فرستاد تا اين مأموريت را انجام دهند، ولي قبل از رسيدن ابوبکر به مکه، پيامبر(ص) به دستور خداوند امير مؤمنان علي(ع) را مأمور ابلاغ اين آيات به مکيان کرد.[۷۰] از اين رو، علي(ع) اين آيات را در روز دهم ذي حجه براي مکيان تلاوت کرد که مضمون آنها، منع مشرکان از انجام دادن حج و نيز منع از طواف با بدن برهنه بود.[۷۱] نزول آية 28 توبه/9 که مشرکان را «نَجَس» شمرد و آنان را از نزديک شدن به مسجدالحرام برحذر داشت، در اين سال بود[۷۲]: «إِنَّمَا الْمُشْرِکونَ نَجَسٌ فَلا يقْرَبُوا الْمسجدالحرام بَعْدَ عامِهِمْ هذا». برخي بر آن‌اند که مشرکان در اين سال تنها از انجام دادن حج ممنوع بوده‌اند و ورود آنان به مکه براي تجارت جايز بوده است.[۷۳] در سال دهم هجري، آية 27 حج/22 نازل شد که مفاد آن دستور به پيامبر(ص) براي فراخواني مسلمانان به اداي مناسک حج بود[۷۴]: «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يأْتُوک رِجالاً وَ عَلي‏ کلِّ ضامِرٍ يأْتينَ مِنْ کلِّ فَجٍّ عَميق». در پي نزول اين آيه، آن حضرت با فرستان مأموراني به همة سرزمين‌هاي اسلامي ‌به مسلمانان اعلام کرد که هر کس قصد اداي حج و فراگيري مناسک آن را دارد، در مدينه با پيامبر(ص) همراه شود.[۷۵] طبق نقل برخي منابع، در اين سفر حج که آخرين حج آن حضرت بود و به حجة الوداع مشهور شد[۷۶]، بيش از صدهزار مسلمان آن حضرت را همراهي کردند.[۷۷] (←حجة الوداع*) اهميت و جايگاه حج حج در همة شرايع الهي و نيز شريعت اسلام از اهميت و جايگاه والايي برخوردار است. از جمله وجوه اهميت حج، مأمور گرديدن دو پيامبر بزرگ الهي يعني حضرت ابراهيم(ع) و حضرت اسماعيل(ع) از سوي خداوند است که مکلّف شدند مکان اين عبادت بزرگ را براي حج‌گزاران آماده سازند: «وَ عَهِدْنا إِلي‏ إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ أَنْ طَهِّرا بَيتِي لِلطَّائِفينَ وَ الْعاکفينَ وَ الرُّکعِ السُّجُود». افزون بر اين، در آيات قرآن و روايات کساني که به قصد اداي حج عازم اين سرزمين مي‌شوند، کاروان خدا[۷۸] و ميهمان ويژة خداوند[۷۹] خوانده شده[۸۰] و مسلمانان از تعرض به آنان و حتي حيواناتي که براي حج علامت گذاري گرديده، منع شده‌اند. (مائده/5، 2) در رواياتي ديگر زمان انجام اين عبادت يعني دهة ذي حجه از پاک‌ترين زمان‌ها و اعمال آن داراي بر‌ترين پاداش[۸۱] و از محبوب‌ترين اعمال صالح نزد خداوند[۸۲] به شمار رفته است. حج از جمله عباداتي به شمار مي‌رود که اصول عقايد دين و نيز بسياري از فروع دين را در بطن خود دارد، مثلاً اصل توحيد که در بسياري از اعمال حج از جمله ذکر تلبيه (لبيک اللهم لبيک،... )[۸۳] تبلور يافته است. بر پاية برخي روايات، مراد از اتمام حج و عمره در آية 196 بقره/2 ديدار با پيامبر(ص) و امامان(ع) پس از اداي مناسک حج است که نشانه اهميت توجه حج گزار به مسئله نبوت و امامت به شمار مي رود.[۸۴] همچنين حاجيان با جدا شدن از مظاهر دنيوي و پوشيدن لباس احرام در حج به ياد مرگ، آخرت و معاد مي‌افتند.[۸۵] بسياري از فروع دين نيز در عبادت حج گنجانده شده است، مانند نماز طواف که حاجيان بدان مکلف‌اند[۸۶] و روزه که به عنوان کفارة برخي اعمال در حج مقرّر شده است (بقره/2، 196). همچنين در برخي روايات، حج نوعي جهاد در راه خدا[۸۷] و جهاد مقبول[۸۸] خوانده شده است. به علاوه، ديگر فروع دين مانندتولّي يعني دوستي با دوستان خداوند را از برخي آيات مرتبط با حج مانند آية 37 ابراهيم/14 که در روايات به دوستي اهل بيت(ع) تفسير شده است[۸۹] و نيز تبرّي يعني دشمني با دشمنان خدا را از آيات سورة برائت مي‌توان استفاده کرد. اعمال نيک ديگري هم در قالب مناسک حج ديده مي‌شود، مانند قرباني کردن در راه خدا «» (بقره/2، 196) اطعام به فقيران «» (حجّ/22، 28) هجرت در راه خدا «» (حجّ/22، 27) توبه و استغفار «» (بقره/2، 199) و کارهاي خير ديگر: «فَمَنْ حَجَّ الْبَيتَ... مَنْ تَطَوَّعَ خَيراً فَإِنَّ اللَّهَ شاکرٌ عَليمٌ» (بقره/2، 158). بر اين اساس، در احاديث معتبر حج از ارکان پنجگانه اسلام شمرده شده است.[۹۰] همچنين بر پايه برخي روايات، حج از بسياري از کارهاي خير و عبادات ديگر از جمله جهاد در راه خدا با همراهي غير معصوم[۹۱]، آزاد سازي برده در راه خدا[۹۲]، انفاق در راه خدا[۹۳] و حتي نماز و روزة مستحب[۹۴] برتر است. در حديثي سبب برتري حج را بر نماز آن دانسته‌اند‌ که در حج نماز وجود دارد؛ ولي در نماز حج نيست.[۹۵] بنابر حديثي ديگر، سبب برتري حج بر نماز و روزه، دوري حج‌گزار از خانوادة خويش براي مدتي طولاني، تحمل رنج و مشقت بدني و انفاق اموال در راه آن است.[۹۶] از ديگر ادلة اهميت حج آن است که امامان معصوم(ع) در دعاهاي خود در اوقات خاص از جمله ماه رمضان، شبهاي قدر[۹۷] و پس از هر نماز، همواره توفيق اداي حج را از خداوند در‌خواست مي‌کردند[۹۸] و مؤمنان را به تکرار حج تا 50 حج و حتي بيشتر از آن[۹۹] بلکه تکرار آن در هر سال[۱۰۰] ترغيب مي‌کردند، حتي اگر همراه با صرفه‌جويي در مخارج زندگي و اکتفا کردن به معيشت کم و حتي قرض کردن مخارج آن باشد.[۱۰۱] البته قرض گرفتن براي سفر حج مشروط بدان شده که قرض کننده بتواند آن را بپردازد.[۱۰۲] افزون بر اين، در سيرة معصومان(ع) سفر مکرّر حج ديده مي‌شود، چنان‌که نقل شده که حضرت آدم 700 بار[۱۰۳]، و پيامبر اکرم(ص) 10 يا 20 بار[۱۰۴]، امام حسن مجتبي(ع) 15 يا 25 بار[۱۰۵] و امام سجاد(ع) 20 يا 22 يا 25 بار[۱۰۶] حج گزاردند و حضرت خضر[۱۰۷] و امام عصر(ع)[۱۰۸] هر سال در حج حضور دارند. اهميت حج در شريعت اسلامي چنان است که حاکمان اسلامي ‌مأمور شده‌اند که در صورت ترک حج از سوي مسلمانان، آنان را به اجبار راهي حج کنند[۱۰۹] و در صورت نبودن هزينة سفر، آن را از بيت المال تأمين کنند.[۱۱۰] ترک کردن حج و نيز به تأخير‌انداختن آن تا زمان مرگ در احاديث بسيار مذمّت شده و آن را به مثابة کفر و مردن بر دين يهود و نصارا شمرده[۱۱۱]، و موجب هلاکت[۱۱۲]، محروم شدن از شفاعت پيامبر(ص)[۱۱۳]، پشيماني[۱۱۴] و نابينايي در قيامت[۱۱۵] دانسته‌اند. اهداف و آثار حج مناسک حج از يک سو داراي اغراض و حکمتهاي مهمّي است و از سوي ديگر، برکات و فوائد بسيار هم در دنيا و هم آخرت براي شخص حج‌گزار و ديگران در پي دارد. در قرآن، غرض از تکليف به حج، وجود منافع براي انسانها ذکر شده است: «وَ أَذِّن في النَّاسِ بِالحَْجّ... لِّّيشْهَدُواْ مَنَافِعَ لَهُمْ» (حجّ/22، 27-28). احاديث مراد از منافع را هم برکات دنيوي و هم منافع اخروي دانسته[۱۱۶] و احاديثي ديگر حج را موجب خير دنيا و آخرت شمرده‌اند.[۱۱۷] برخي از مهم ترين اهداف و اغراض حج، که در عين حال از آثار آن هم به شمار مي‌روند، عبارت‌اند از:  توبه و آمرزش گناهان: بنابر روايتي از امام صادق(ع) سبب اصلي بناي کعبه، توبة فرزندان آدم و پاکي آنان از گناه است؛ همچنان که خداوند بيت المعمور را براي توبة فرشتگان آفريد.[۱۱۸] امام رضا(ع) هم علت تشريع حج را کوچ کردن به سوي خداوند و توبه از گناهان گذشته وآغاز کردن حياتي نوين دانسته است.[۱۱۹] بر پاية روايتي، يکي از مصاديق «منافع» در آية 28 حجّ/22 مغفرت و بخشايش الهي است.[۱۲۰]  تهذيب نفس و تقوا: يکي ديگر از اهداف و آثار حج خودسازي و زدودن رذايل اخلاقي از نفس و تقرّب به خداوند است که در روايتي از امام رضا(ع) بدان تصريح شده است.[۱۲۱] در حديثي از امام علي(ع) يکي از اغراض عبادت حج، بيرون راندن تکبر از قلوب و جايگزيني خشوع و فروتني به جاي آن ذکر شده است.[۱۲۲] بنابر روايات، حکمتهاي تشريع هر يک از مناسک حج نيز خودسازي است ؛ چنانکه بر پاية روايتي از امام صادق(ع) حکمت ذبح قرباني ذبح هواهاي نفساني و طمع، رمي‌جمرات به مثابة دور کردن شهوات و اعمال ناپسند و حلق به منزلة برکندن عيوب ظاهري و باطني انسان است.[۱۲۳] ديگر هدف مهم تشريع حج که در قرآن بدان تصريح شده، ايجاد ملکه تقوا در انسان است: «الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ...َ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيرَ الزَّادِ التَّقْوي‏ وَ اتَّقُونِ يا أُولِي الْأَلْباب» (بقره/2، 197). افزون بر اين، در آيات 189، 196 بقره/2 و 96 مائده/5 نيز اين نکته مطرح شده است. در احاديث هم ضرورت رعايت تقوا از سوي حج‌گزاران از هنگام احرام تا پايان مناسک تأکيد گرديده است.[۱۲۴]  برپاداشتن دين و تقويت ايمان: از ديگر اهداف حج بر پاية متون ديني، اقامة دين خداوند و تقويت آن است: «جَعَلَ اللَّهُ الْکعْبَةَ الْبَيتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ» (مائده/5، 97). در احاديث، تعبير «قياما للناس» در آيه، به اقامة دين و معاش مردم تفسير شده است.[۱۲۵] بر پاية روايتي ديگر، قيام دين منوط به قائم بودن کعبه است.[۱۲۶] همچنين در رواياتي ديگر، حج پرچم اسلام[۱۲۷] و موجب رفعت دين[۱۲۸]، تقويت دين[۱۲۹] و اصلاح ايمان مردم[۱۳۰] به شمار رفته است.  پيوند معنوي با رهبري الهي (تولّي): از ديگر اهداف مهم حج، تقويت دوستي و پيوند با رهبران الهي يعني پيامبران و امامان عليهم‌السلام است. در آية 27 حج/22 حضرت ابراهيم(ع) مأمور شده‌ که انسان‌ها را به حج فراخواند تا مردم به سوي آن حضرت بيايند: «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يأْتُوک...». همچنين آن حضرت، به تصريح آية 37 سورة ابراهيم/14 درخواست کرده که خداوند دل‌هاي حج‌گزاران را به جانب ذريه و فرزندانش در مکه متمايل کند: «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوي إِلَيهِمْ». برخي روايات مراد از «ذرية ابراهيم» را اهل بيت عليهم‌السلام دانسته‌اند.[۱۳۱] بر پاية روايتي ديگر، کامل کردن حج که در آية 196 بقره/ 2 مؤمنان بدان مأمور شده‌اند، ديدار با پيامبر(ص)[۱۳۲] و امامان معصوم عليهم‌السلام[۱۳۳] است. اين امر در احاديثي ديگر نيز مورد تأکيد قرار گرفته است.[۱۳۴] همچنين در روايات، مراد از «قضاء تَفَث» (برطرف کردن آلودگي) در آية 29 حج/22، ديدار با امام معصوم (ع) ذکر شده است[۱۳۵]، از آن رو که امام معصوم انسان را از آفاتي چون جهل و گمراهي و اخلاق ناپسند دور مي‌سازد.[۱۳۶] افزون بر اين، امام روح حقيقي کعبه و روح همة مناسک حج و محور اصلي آن است که اهداف و اغراض مهم اين عبادت را محقق مي‌کند.[۱۳۷] معرفي امام حسن مجتبي(ع)[۱۳۸] و امام سجاد(ع)[۱۳۹] به فرزند مکه و منا و مشعر و عرفات، اشاره اي است به همين مسئله.  دوري از شيطان و دشمنان خدا (تبرّي): از ديگر اهداف حج را بايد دوري از شياطين جن و انس دانست که مهم‌ترين نماد آن در حج، رمي‌جمرات است که حاجيان بدان مکلف‌اند.[۱۴۰] برخي احاديث يکي از مصاديق «قضاء تفث» را در آية 29 حج/22 رمي‌جمرات دانسته‌اند.[۱۴۱] موضوع مهم ديگر، دوري از شياطين انساني است که با برائت از مشرکان محقق مي‌شود و پيامبر اکرم (ص) در آيات نخست سورة توبه مأمور به اجراي آن در حج شد. بر اين اساس، در آياتي از قرآن حضرت ابراهيم(ع) و پيامبر گرامي اسلام(ص) مهمترين الگوهاي مسلمانان در همة امور از جمله در عرصة تبري جستن از دشمنان خدا معرفي شده‌اند (ممتحنه/60، 4؛ احزاب/33، 21). پيشگيري از هلاکت انسان: از ديگر اهداف و آثار حج، بقاي حيات انسان‌ها و جلوگيري از هلاکت آنهاست. در آية 97 مائده/5 تصريح شده که خداوند کعبه را سبب پابرجا بودن انسان‌ها قرار داده است: «جَعَلَ اللَّهُ الْکعْبَةَ الْبَيتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ». برخي مفسران مراد از آن را حفظ و در امان بودن انسانها از خطرات دانسته[۱۴۲] و گفته‌اند که مردم با ترک کردن حج هلاک خواهند شد.[۱۴۳] اين نکته در احاديث اهل بيت(ع) نيز مطرح گرديده است.[۱۴۴] در روايتي امام صادق(ع) حج‌گزاران را موجب بقاي حيات کساني شمرده که حج را ترک مي‌کنند و در اين مورد به آية 251 بقره/2 استشهاد فرموده‌اندکه در آن از دفع شدن برخي از مردم توسّط برخي ديگر از سوي خداوند سخن به ميان آمده است[۱۴۵]: «وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْض». افزون بر اين، در احاديثي ديگر، نيت تجديد حج موجب افزوده شدن عمر و اداي مکرّر حج مانع مرگ ناگهاني دانسته شده است.[۱۴۶] تفقه و نشر احاديث: امام رضا(ع) يکي از اهداف حج را تفقه در دين و نقل روايت سخنان امامان(ع) و نشر آنها در سرزمين‌هاي اسلامي ‌و غير اسلامي ‌دانسته و به آية 122 توبه/9 استشهاد کرده‌اند که از لزوم هجرت براي تفقه در دين و انذار مردم پس از آن سخن به ميان آورده است. [۱۴۷] در حديثي ديگر، آشنايي با آثار و اخبار پيامبر اکرم(ص) از جمله اهداف حج به شمار رفته است.[۱۴۸] آزمايش بندگان: از جمله اهداف تشريع حج آزمون حج‌گزاران است. درحديثي از اميرمؤمنان(ع) مناسک حج آزمايشي دشوار به شمار رفته که با قرار داشتن کعبه در سرزميني سخت و ابتلاي حج‌گزاران به دشواريهاي متعدد تحقّق مي‌يابد.[۱۴۹] امام صادق(ع) غرض از آزمايش حج‌گزاران را آشکار شدن ميزان اطاعت آنان از خداوند شمرده است.[۱۵۰] منافع دنيوي: از ديگر اهداف حج، بهره‌مندي حج‌گزاران و افراد ديگر از منافع دنيوي و مادّي است که در آية 28 حج/22 بدان تصريح شده است: ‏ِ«...لِّيشْهَدُواْ مَنَافِعَ لَهُمْ». بر پاية احاديث، تعبير منافع در آيه مذکور افزون بر منافع اخروي، شامل بهره‌هاي مادي هم مي‌شود[۱۵۱]، مانند منافع کرايه دهندگان مرکب‌ها[۱۵۲] و سوداگران کالاها چه از ميان حج‌گزاران و چه ساير اشخاص و مجاوران کعبه.[۱۵۳] از جمله منافع مادي سفر حج، قرباني است که نصيب حج‌گزاران و فقيران مي‌شود (حج/22، 28، 36). بنا بر رواياتي ديگر، حج موجب غناي مادي حج‌گزاران[۱۵۴] و برآورده شدن نياز خانواده آنان[۱۵۵]، ازميان رفتن فقر،[۱۵۶] ورشکستگي[۱۵۷] و نيز موجب سلامتي بدن[۱۵۸] مي‌گردد.  پاداش اخروي: از ديگر آثار مهم حج، پاداش بزرگ اخروي است. بنابر روايتي، امام صادق(ع) از جمله مصاديق منافع را در آيه 28 حج/22 منافع اخروي دانسته است.[۱۵۹] امام علي (ع) نيز سبب قرار دادن کعبه را در سرزميني سخت و خشک، گشودن ابواب فضل و عفو الهي بر حج‌گزاران دانست.[۱۶۰] در احاديثي ديگر به ميزان پاداش اخروي حج گزار، از جمله هر گامي که او در سفر حج بر مي دارد، اشاره شده است. [۱۶۱] اقسام و اعمال حج مهمترين تقسيم بندي حج در فقه اسلامي، تقسيم آن به سه قسم تمتّع*، قران*، و افراد* است. حج تمتّع از دو بخش عمره و حج تشکيل شده که ابتدا عمره تمتّع و پس از خروج از احرام و احرام مجدّد، مناسک حج تمتّع به جا آورده مي‌شود.[۱۶۲] به نظر فقيهان امامي[۱۶۳] و حنفي[۱۶۴] به استناد روايات[۱۶۵] و آيه 196 بقره/2 حج تمتّع وظيفه آفاقيان (غير اهالي مکه و اطراف آن) است. در مقابل، فقيهان مالکي،[۱۶۶] شافعي[۱۶۷] و حنبلي[۱۶۸] اين نوع حج را براي اهل مکه جايز شمرده‌اند. (حج تمتّع) به نظر فقيهان امامي، حج قران، حجي است که حج‌گزار تنها اعمال حج را در زمان خود و عمره را پس از حج در طول سال به جا مي‌آورد و در طول مناسک حج، قرباني به همراه دارد.[۱۶۹] ولي به نظر فقهاي اهل سنت، حج قران آن است که حج‌گزار حج را با عمره جمع کرده و هر دو را با يک احرام انجام دهد و يا آن‌که پيش از اتمام اعمال عمره و خروج از احرام براي حج محرم شود.[۱۷۰] به نظر فقيهان امامي ‌اين حج وظيفه ساکنان و مجاوران مکه است.[۱۷۱] ولي بيشتر فقيهان اهل سنت اداي اين حج را براي همه حج‌گزاران صحيح دانسته‌اند[۱۷۲] هرچند حنفيان بر آنند که حج قران براي اهل مکه جايز نيست (حج قران).حج افراد آن است که حج‌گزار تنها اعمال حج را انجام‌دهد و عمره را پس از آن در ماه‌هاي حج يا غير آن به جا ‌آورد،[۱۷۳] مشروط بر آن که او استطاعت عمره را نيز داشته باشد.[۱۷۴] فقهاي اهل سنت حج افراد را اين دانسته‌اند که حج‌گزار قبل از ماه‌هاي حج، عمره را انجام دهد و سپس حج را به جا ‌آورد[۱۷۵]، يا آن که حج وعمره را جداگانه به جا آورد يا نخست حج را در زمان خود و سپس عمره را در غير ماه‌هاي حج انجام دهد.[۱۷۶] فقيهان امامي[۱۷۷] و حنفي[۱۷۸] به استناد آيه 196 بقره/2 و روايات اين نوع حج را نيز وظيفه اهل مکه و مجاوران آن دانسته‌اند ولي ديگر فقيهان اهل سنت، اداي حج افراد را براي همه حج‌گزاران جايز مي‌دانند. (حج افراد) در حج تمتّع، حج‌گزار نخست اعمال عمره تمتّع را به جا مي‌آورد که عبارت است از احرام*، طواف* عمره تمتّع، نماز طواف، سعي* بين صفا و مروه و تقصير[۱۷۹] (حلق و تقصير*) و سپس اعمال حج را بجا مي آورد که اين اعمال از نظر عموم فقيهان – بجز در مواردي مانند قرباني، طواف قدوم و طواف نساء-[۱۸۰] در هر سه نوع از حج بدين قرار است: 1) احرام * 2) تلبيه * 3) وقوف در عرفات * 4) وقوف در مشعر * 5) اعمال سرزمين منا شامل: رمي جمره * و حلق يا تقصير و بيتوته در منا * 6) طواف زيارت* و نماز آن 7) سعي ميان صفا و مروه * 8) طواف نساء* و نماز آن.[۱۸۱] (حج افراد *) در منابع فقهي اين بحث مطرح شده که از ميان سه نوع حج در مواردي که امکان گزينش يکي از آنان وجود دارد (از جمله در حج مستحب)کدام يک برتر است. فقهاي امامي[۱۸۲] و حنبلي[۱۸۳] حج تمتّع را افضل از دو نوع ديگر دانسته‌اند. بدين استناد که در قرآن تنها اين نوع حج ذکر شده است. (آيه 196 بقره/2) و از دو نوع حج ديگر ذکري به ميان نيامده است.[۱۸۴] افزون بر اين، در رواياتي از پيامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) به برتري حج تمتّع بر دو نوع ديگر حج تصريح شده است.[۱۸۵] همچنين در حج تمتّع، هم عمره و هم حج به جا آورده مي‌شود و حج همراه با عمره از حج بدون عمره برتر است و به علاوه، در اين حج، هر دو عمل در بهترين زمان يعني ماه‌هاي حج انجام مي‌شود در حالي که در دو نوع حج ديگر چنين نيست.[۱۸۶] در مقابل، حنفيان[۱۸۷] و برخي از فقهاي شافعي[۱۸۸]، حج قران را برتر دانسته‌اند زيرا به نظر آنها، حج پيامبر اسلام (ص) حج قران بوده است. به علاوه، در حديثي از پيامبر(ص) از مامور شدن آن حضرت از سوي جبرئيل به حج قران ياد شده است و در حديثي ديگر از آن حضرت مسلمانان مأمور شده‌اند که حج وعمره را پشت سر هم بجا آورند زيرا اين کار سبب طولاني شدن عمر مي‌گردد[۱۸۹] دليل ديگر آن که در حج قران (مطابق رأي اهل سنت) حج‌گزار ميان دوعبادت جمع مي‌کند و انجام دادن دو عبادت بهتر از يک عبادت استك[۱۹۰] افزون بر اين در حج قران، حج‌گزار از منزل خود محرم مي‌شود و مدت زمان احرام وي بيشتر است[۱۹۱] اتمام حج که در قرآن بدان فرمان داده شده (بقره/2، 196) مقتضي آن است که شخص از منزل خود محرم شود.[۱۹۲] به نظر مشهور فقيهان شافعي[۱۹۳] و مالکي[۱۹۴] حج افراد برترين نوع حج است زيرا در روايتي از جابر انجام دادن حج بدون عمره توسط پيامبر (ص) گزارش شده است.[۱۹۵] و نيز از آن روکه حج‌گزار در حج افراد تا پايان اعمال حج در احرام باقي مي ماند و اجازه خروج از آن را ندارد و هر يک از مناسک حج و عمره را به گونه مستقل و جداگانه انجام مي‌دهد. افزون بر اين، حج افراد به اتفاق همه مسلمانان مشروع است، در حالي که حج تمتّع را عمر بن خطّاب و حج قران را عثمان بن عفان ممنوع کرده است.[۱۹۶] علاوه بر اين به نظر اين دسته از فقها حج‌گزار در حج افراد نيازي به قرباني کردن ندارد ولي در قران و تمتّع، اگر آفاقي آن‌ها را انجام دهد، قرباني لازم است. همچنين حج خلفاي سه‌گانه نخستين از نوع افراد بوده است.[۱۹۷] احکام فقهي حج  وجوب حج: به نظر فقهاي امامي[۱۹۸] و اهل سنت[۱۹۹]، حج با وجود شرايطي بر مکلفان واجب مي‌گردد. از جمله ادله وجوب است: 1) آيه 97 آل‌عمران/3 که اين عمل را تکليفي الهي بر عهده انسان‌ها شمرده است[۲۰۰] 2) آيه 196 بقره/2 که به اتمام حج فرمان داده و لازمه آن وجوب اصل عمل است.[۲۰۱] 3) روايات از جمله رواياتي از پيامبر(ص) که حج را يکي از ارکان اسلام شمرده[۲۰۲] و مسلمانان را بدان فرا خوانده است[۲۰۳] و نيز رواياتي از امامان (ع) [۲۰۴] که حج را بر همگان واجب شمرده اند.[۲۰۵] شرايط وجوب: حج با تحقق شرايطي خاص بر مکلفان واجب مي‌شود؛ اين شرايط بر پايه همه يا برخي از مذاهب اسلامي عبارت‌اند از:  بلوغ: به نظر فقيهان امامي[۲۰۶] و اهل سنت[۲۰۷] يکي از شرايط واجب شدن حج، بلوغ است از اين رو حج بر نابالغان واجب نيست. مستند آن، روايات نبوي[۲۰۸] و احاديث امامان شيعه (ع) [۲۰۹] است.( حج کودکان)  عقل: شرط ديگر وجوب حج به نظر فقهاي امامي[۲۱۰] و اهل سنت[۲۱۱] عقل است. بر اساس روايات[۲۱۲] حج بر مجنون دائمي‌ يا ادواري که در غالب اوقات ديوانه است، واجب نيست.[۲۱۳] ( حج محجوران) حريت (آزاد بودن): شرط ديگر وجوب حج به نظر فقيهان امامي[۲۱۴] واهل سنت[۲۱۵] حريت است. از اين رو حج بر بردگان واجب نيست. مستند آن علاوه بر اجماع[۲۱۶] ناتواني بردگان از تصرف در اموال به تصريح آيه75 نحل/16 و نيزاحاديث منقول از پيامبر(ص)[۲۱۷] و امامان (ع)[۲۱۸] است که بر واجب نبودن حج بر بردگان دلالت دارند.[۲۱۹] همچنين فقهاي امامي[۲۲۰] و برخي فقهاي اهل سنت[۲۲۱] با استناد به روايات، حج برده را در صورت انجام دادن آن با اجازه مالک او و برخي فقيهان شافعي حتي در صورت اجازه ندادن مالک صحيح دانسته‌اند. ( حج محجوران*)

اسلام: از شرايط وجوب حج به نظر فقهاي حنفي[۲۲۲]، حنبلي[۲۲۳] و برخي مالکيان[۲۲۴] اسلام يعني مسلمان بودن حج گزار است. اين ديدگاه مبتني بر اين نظر است که کافران مخاطب به احکام فرعي اسلام نيستند.[۲۲۵] از جمله ادله آنان اين است که حج عبادت است و کافران اهل عبادت نيستند.[۲۲۶] در برابر، فقيهان امامي[۲۲۷] و شافعي[۲۲۸] و برخي مالکيان[۲۲۹]، اسلام را نه شرط وجوب حج بلکه شرط صحت دانسته و گفته‌اند که بر کفار نيز حج واجب است ولي در صورت انجام دادن، حج آنان صحيح نيست. از جمله مستندات اين ديدگاه افزون بر روايات،[۲۳۰] عموم کلمه «الناس» در آيه 97 آل عمران/3 است که شامل کافران نيز مي‌شود و نيز عموم آيه 196 بقره/2 که همگان را به اتمام حج و عمره فرمان داده است.[۲۳۱] (نيز استطاعت، اسلام، کافر)

 استطاعت: از ديگر شرايط واجب شدن حج به نظر فقيهان امامي[۲۳۲] و بيشتر فقهاي اهل سنت[۲۳۳] استطاعت است. مهمترين دليل اين شرط، در کنار احاديث[۲۳۴]، آيه 197 آل عمران/3 است که حج را بر افراد مستطيع واجب شمرده است.[۲۳۵] در برابر، شماري از فقيهان اهل سنت استطاعت را شرط وجوب ندانسته و بر آنند که اگر حج‌گزار با تکلف حج را به جا آورد حج او صحيح و مجزي به شمار مي رود.[۲۳۶] ( استطاعت) به نظر فقيهان حنفي[۲۳۷] و حنبلي[۲۳۸] يکي از شرايط تحقق استطاعت براي زنان همراهي يکي از بستگان مَحرم با زن هنگام سفر حج است.[۲۳۹] در برابر، فقيهان امامي[۲۴۰] و شافعي[۲۴۱] وجود مَحرم را شرط ندانسته‌اند، از آن رو که به استناد احاديث، حج رفتن زن همراه با اشخاص مورد اعتماد جايز است.[۲۴۲] ( استطاعت)  فوري بودن يا نبودن حج: در صورت حصول شرايط وجوب حج، درباره اين که آيا رفتن به حج فوري است يا به تاخير‌انداختن آن از سال استطاعت جايز است، اختلاف نظر وجود دارد؛ به نظر فقيهان امامي[۲۴۳]، حنبلي[۲۴۴] و برخي فقيهان حنفي[۲۴۵] و مالکي[۲۴۶]، وجوب حج فوري است و بايد در نخستين زمان ممکن، آن را به جا آورد. از جمله ادله اين قول، افزون بر اجماع، آيات 97 آل عمران/3 و 196 بقره/2 است که به وجوب حج فرمان داده و امر نيز دلالت بر فور دارد.[۲۴۷] دليل ديگر رواياتي نبوي[۲۴۸] و نيز احاديثي از امامان[۲۴۹] است که مسلمانان را به تعجيل و عدم تساهل در حج فرمان داده و حتي تأخير آن را موجب خروج از اسلام شمرده است. در برابر، شافعي[۲۵۰] و برخي از فقيهان حنفي و مالکي[۲۵۱]، تاخير حج را جايز دانسته‌اند هرچند انجام دادن فوري آن را مستحب شمرده‌اند. از جمله ادله آنان سيره پيامبر(ص) است که با آن‌که آيات حج در سال ششم هجري نازل شد ولي آن حضرت اداي آن را تا سال دهم به تاخير‌انداخت.[۲۵۲] در نقد اين دلائل گفته‌اند که اولا در سال ششم امکان به جا آوردن حج براي آن حضرت نبود. مؤيد اين امر صلح حديبيه است که پيامبر (ص) در آن سال براي عمره محرم شد ولي مشرکان مانع انجام يافتن حج شدند. ثانيا پيامبر(ص) حج را به تاخير نينداخت زيرا آيه دال بر وجوب حج يعني آيه 97 آل عمران/3 در سال نهم يا دهم نازل شد و آن حضرت بدون تاخير حج را در سال دهم به جا آورد.[۲۵۳] ثالثاً پيامبر(ص) قبل از هجرت بارها حج گزارده بود و تکليف حج از ايشان ساقط بود.  اتمام حج: پس از شروع حج، اتمام و کامل کردن آن بر حج‌گزار واجب است.[۲۵۴] مهمترين دليل اين حکم، آيه 196 بقره/2 است که مسلمانان را به اتمام حج فرمان داده است[۲۵۵] «واتموا الحج و العمرة لله» بر اين اساس حج‌گزار حق ندارد که برخي از اعمال حج را انجام دهد و برخي را رها نمايد.[۲۵۶] همچنين فقيهان امامي[۲۵۷] و بسياري از فقهاي اهل سنت[۲۵۸] به استناد آيه مذکور و احاديث گفته‌اند که اگر حج‌گزار حج را فاسد کند نيز بايد حج فاسد را به اتمام رساند و نمي‌تواند از آن خارج شود. به نظر فقهيان امامي‌ به استناد آيه و روايات، اتمام حج استحبابي نيز پس از آغاز کردن آن واجب است و با انعقاد احرام در حج مستحبي، کامل کردن آن واجب مي گردد.[۲۵۹] البته در صورتي که پس از شروع به اعمال حج به سبب پديد آمدن موانعي چون بيماري يا منع دشمن ادامه مناسک بسيار دشوار گردد، خروج از احرام با شرائطي جايز است. ( احصار و صد) تکرار حج: به نظر فقيهان امامي[۲۶۰] و عموم فقهيان اهل سنت[۲۶۱]، حج در طول عمر تنها يک بار واجب است. مستند اين حکم، اجماع مسلمانان[۲۶۲] و نيز مفاد آيه 97 آل عمران/3 است که مسلمانان را به اداي حج فرمان داده است و امر خداوند با يک بار انجام دادن محقق مي‌شود.[۲۶۳] ادله ديگر رواياتي از پيامبر اکرم(ص) [۲۶۴] و نيز سيره ايشان[۲۶۵] و احاديثي از شيعه(ع) [۲۶۶] در اين‌ باب است. در برابر، روايات نقل شده از اهل بيت حاکي از اين است که حج بر افراد توانگر در هر سال[۲۶۷] يا در هر پنج سال[۲۶۸] يک بار واجب است. مفاد رواياتي از اهل سنت هم بر وجوب تکرار حج دلالت دارد.[۲۶۹] بر اين اساس، شيخ صدوق به وجوب حج بر ثروتمندان در هر سال فتوا داده است[۲۷۰] و شماري از فقهاي اهل سنت نيز فتاواي مشابهي داده‌اند.[۲۷۱] ولي به نظر مشهور فقيهان امامي و اهل سنت اين ديدگاه، شاذ و مخالف اجماع مسلمانان[۲۷۲] و روايات مذکور، غير قابل عمل يا محمول بر استحباب[۲۷۳] يا وجوب کفايي است، يعني اين که در هر سال بايد شماري از افراد توانگر به حج بروند تا خانه خدا از حج گزار خالي نباشد.[۲۷۴] ولي استحباب تکرار حج مورد اتفاق همه فقيهان امامي[۲۷۵] و اهل سنت[۲۷۶] است که از جمله ادله آن، آيه 125 بقره/2 (و اذ جعلنا البيت مثابه للناس...) است با اين استدلال که «مثابه» در آيه به معناي مکاني است که مردم هر سال به آن رجوع مي‌کنند يا مکاني که هيچ کس از آن رويگردان نيست.[۲۷۷] همچنين روايات متعدد[۲۷۸] و نيز سيره پيامبران[۲۷۹] و امامان که به گونه مکرر حج مي‌گزاردند، بر استحباب تکرار حج دلالت دارد.  زمان حج: حج ماه‌هاي خاص و معيني دارد: «الحج اشهر معلومات» (بقره/2، 197) اما درباره مصاديق ماههاي حج آراي مختلفي مطرح شده است؛ به نظر مشهور فقيهان امامي[۲۸۰] و مالکي[۲۸۱] زمان انجام حج در سه ماه شوال، ذي قعده و ذي حجه است. از مستندات آنان، آيه 197 بقره/2 است با اين توضيح که کمترين مصداق «اشهر» در آيه، سه ماه است احاديث هم ماه‌هاي حج را در آيه به سه ماه مذکور تفسير کرده‌اند.[۲۸۲] در برابر، برخي از فقيهان امامي[۲۸۳] و شافعي[۲۸۴] زمان حج را دو ماه شوال و ذي قعده و ده شب نخست ذي حجه( تا طلوع فجر روز دهم) دانسته‌اند. آنان به ادامه آيه 197 بقره/2 استناد جسته‌اند که از انعقاد احرام حج در اين ماه‌ها و ترک محرمات احرام در آن‌ها سخن گفته است «فمن فرض فيهن الحج....» با اين استدلال که انعقاد احرام حج پس از طلوع فجر روز دهم امکان‌پذير نيست و ارتکاب محرمات احرام نيز در روز دهم جايز مي‌گردد. پس پايان ماه‌هاي حج ابتداي اين روز (دهم ذي حجه) است.[۲۸۵] ناقدان اين نظر پاسخ گفته‌اند که مراد از انعقاد حج در اين ماه‌ها در اين بخش از آيه غالب روزهاي اين ماهها يا بخش مهمي از روزهاي آنهاست نه همه روزهاي آنها. بنابراين نمي توان روز عيد قربان و روزهاي بعد را از شمول آيه بيرون دانست.[۲۸۶] حنفيان[۲۸۷] و حنبليان[۲۸۸] بر آن‌اند که زمان حج دو ماه مذکور به اضافه دهه نخست ذي حجه (تا پايان روز دهم) است. به نظر آنها روايتي از پيامبر(ص) که در آن روز دهم، روز حج اکبر به شمار رفته، دالّ بر آن است که اين روز هم از ايام حج است. به علاوه روز دهم ذي حجه در واقع مهمترين رکن زماني حج است که بسياري از اعمال مهم حج مانند رمي‌جمره عقبه، قرباني، حلق و طواف و سعي درآن روز انجام مي‌شود. نظر برخي از صحابه از جمله ابن مسعود و ابن عباس نيز همين است.[۲۸۹] آراي ديگري نيز درباره زمان دقيق مناسک حج مطرح شده است.[۲۹۰] بر اين اساس، به نظر فقيهان امامي[۲۹۱] و بسياري از فقهاي اهل سنت[۲۹۲] بايد احرام و اعمال حج در ماه‌هاي حج انجام شود و در صورت وقوع احرام حج در غير ماه‌هاي مذکور، اين احرام به احرام عمره تبديل مي‌گردد. مستند اين حکم افزون بر آيه مذکور رواياتي از امامان و صحابيان است.[۲۹۳] در برابر، برخي از فقهاي اهل سنت با استناد به آيه 189 بقره «يسئلونک عن الاهله قلي هي مواقيت للناس...» و ادله‌اي ديگر همه ماه‌هاي سال را ميقات حج و احرام حج را قبل از ماه‌هاي حج جايز شمرده‌اند.[۲۹۴] اين استدلال مورد مناقشه پيروان نظر مشهور قرار گرفته است.[۲۹۵]  تجارت در حج: تجارت و خريد و فروش در حج براي حج‌گزار و ديگران جايز است.[۲۹۶] مستند آن آيات 27-28 حج است که يکي از اغراض حج را دستيابي انسان‌ها به منافع دانسته است[۲۹۷] و در روايات يکي از مصاديق «منافع» سودهاي ناشي از تجارت براي حج‌گزاران و ديگران ذکر شده است.[۲۹۸] در آيه 198 بقره/2 نيز تجارت و کسب منافع مادي براي حج‌گزاران تجويز شده است.[۲۹۹] «ليس عليکم جناح ان تبتغوا...» در شأن نزول آيه گفته‌اند که مسلمانان صدر اسلام همچون دوران جاهليت تجارت در حج را ممنوع مي‌شمردند که با نزول اين آيه، اين کار مباح اعلام شد.[۳۰۰] آيه 2 مائده/5 نيز مسلمانان را از تعرض به کساني که قصد تجارت در حج را دارند بر حذر داشته است. [۳۰۱] البته برخي مراد از فضل الهي را در آيه بهره معنوي و يا مجموع بهره معنوي و مادي دانسته‌اند.[۳۰۲]  فراگيري مناسک حج: لازم است که قبل از اعمال حج، حج‌گزاران احکام آن را ياد بگيرند. پيامبر (ص) به فراگيري مناسک حج همراه با ساير احکام دين فرمان داده است.[۳۰۳] آن حضرت به مسلمانان توصيه فرمود که مناسک حج خود را از ايشان فرا گيرند.[۳۰۴] بنا بر روايات، در سيره پيامبران و مسلمانان نيز از يادگيري احکام حج قبل و در حين اعمال حج سخن به ميان آمده است. از جمله درباره حضرت آدم (ع) نقل شده که قبل از انجام دادن اعمال حج خداوند جبرئيل را براي تعليم مناسک به سوي آن حضرت فرستاد و آن حضرت پس از ياد گرفتن احکام حج اعمال آن را انجام داد.[۳۰۵] حضرت ابراهيم (ع) نيز از خداوند درخواست کرد که مناسک حج را به آن حضرت تعليم دهد.[۳۰۶] (بقره/2، 128) در پي اين درخواست خداوند جبرئيل را براي تعليم مناسک به سوي آن حضرت فرستاد.[۳۰۷] نقل شده که عرفات از آن رو به اين نام ناميده شد که جبرئيل در اين سرزمين از ابراهيم (ع) پرسيد که آيا مناسک حج را که به تو تعليم دادم، شناختي و پاسخ آن حضرت مثبت بود.[۳۰۸] پيامبر اسلام(ص) نيز در قبل از حجة الوداع در ميان مسلمانان اعلام کردند که هرکس قصد فراگرفتن حج را دارد با رسول خدا همراه شود. آداب حج در متون اسلامي‌آداب متعددي در حج براي حج‌گزاران بيان شده که برخي درباره اقدامات پيش از اداي حج و شماري مربوط به آداب انجام دادن اعمال حج و برخي ديگر ناظر به اعمال پس از مناسک حج است. برخي از اين آداب مربوط به قبولي حج بوده و بيشتر آنها جزء مستحبات حج مي باشد. مهمترين اين آداب عبارت‌اند از: 1. اخلاص در عمل: يکي از عمده‌ترين آداب حج آن است که تنها براي رضاي خدا انجام شود که نصّ آيه 196 بقره/2 خطاب به حج‌گزاران بر آن دلالت دارد: «واتموالحج والعمره لله» در احاديث هم بر اداي اين عمل براي رضاي خدا وخودداري از مقاصد غير الهي تاکيد شده است، از جمله امام صادق(ع) بر اخلاص نيت و تخليه قلب از هر چيز غير الهي در هنگام نيت حج تأکيد فرموده است.[۳۰۹] همچنين آن حضرت حج را به دو نوع حج براي خدا و حج براي مردم تقسيم کرده و پاداش حج براي رضاي خدا را بر عهده خداوند و حجي که براي انسان‌ها انجام گيرد را بر عهده مردم دانسته است. [۳۱۰] 2. توکل و تفويض امور به خدا: بر اساس احاديث، از آداب حج آن است که حج‌گزار در همه امور به خدا توکل کند و از اعتماد به توشه ي سفر و َمرکب و همراهان و توانايي و جواني و مال خود اجتناب کند.[۳۱۱] 3. اهتمام براي تأمين توشه حج: به نظر برخي مفسران، مراد از «الزاد» در آيه 197 بقره/2 (الحج اشهر معلومات.... الزاد التقوي) زاد و توشه مادي سفر حج است.[۳۱۲] در شان نزول آيه نقل شده که برخي از حج‌گزاران عازم سفر حج شده و با اين اعتقاد که ما به خدا توکل مي‌کنيم از برداشتن توشه سفر خودداري مي‌کردند که اين آيه نازل گرديد.[۳۱۳] در روايتي ديگر نيز با استناد به آيه 46 توبه/9 که از تهيه توشه سفر سخن به ميان آورده به تهيه نيازهاي خوراکي از سوي حج‌گزار قبل از سفر توصيه شده است.[۳۱۴] همچنين برخي گفته‌اند آيه 27 حج/22 که از استفاده حج‌گزاران از مرکب‌هاي لاغر ياد کرده «ويأتوک رجالا و علي کل ضامر....» بدان اشعار دارد که حج‌گزاران بايد از مرکب‌هاي سريع و قوي براي سفر حج بهره گيرند. در روايات بر تهيه هزينه و توشه حج تاکيد شده[۳۱۵] و کنار گذاشتن بخشي از سود کار در هر روز براي سفر حج توصيه شده تا حج گزار در سفر حج به سختي نيفتد.[۳۱۶] 4. گشاده‌دستي در هزينه کردن: در سفر حج گشاده دستي در هزينه کردن و سخت نگرفتن برخود توصيه شده است. در روايتي از مبغوص بودن اسراف نزد خدا جز در سفر حج و عمره ياد شده است.[۳۱۷] در حديثي از چانه‌زني در چند چيز از جمله پول قرباني و اجرت رفتن به مکه نهي شده است.[۳۱۸] هرچند در احاديث ديگري چانه زني در مبلغ قرباني جايز شمرده است.[۳۱۹] نقل شده که امام سجاد (ع) در سفر حج از بهترين انواع توشه‌ و خوراک از جمله بادام، شکر، شيريني‌ها و آرد آميخته با ترشي و آرد آميخته با شيريني استفاده مي‌کرد.[۳۲۰] در برابر، در روايتي کاستن از هزينه سفر حج و زياده‌روي نکردن در آن توصيه شده که آن را بر مواردي حمل کرده‌اند که حج‌گزار دچار تنگدستي باشد يا بيش ار حد گشاده دستي کند.[۳۲۱] همچنين روايات از سيره اهل بيت در مورد چانه زدن نسبت به هزينه قرباني درحج نقل شده است که اين روايات حمل بر موردي شده است که فروشندگان جزء مومنان نباشند[۳۲۲] و يا اختصاص به موردي دارد که فروشنده قصد فروش قرباني با قيمت غير متعارف دارد و خريدار مغبون مي گردد.[۳۲۳] 5. دعا و ياد خدا در سفر حج: از ديگر آداب حج، خواندن دعا و نماز هنگام خروج از منزل براي سفر حج است.[۳۲۴] از جمله اين آداب، بنا بر روايات، خواندن دعاي فرج(لا اله الا الله الحليم الکريم...) هنگام خروج از منزل است.[۳۲۵] بنا بر روايتي از امام رضا(ع) سزاوار است حج‌گزاري که قصد سفر حج دارد خانوده‌اش را گرد آورد و دو رکعت نماز گزارده و پس از ستايش خداوند و فرستادن صلوات بر پيامبر(ص) و اهل بيت او (ع) دعاي مخصوصي را بخواند. همچنين در اين روايت توصيه شده که او هنگام خروج از خانه و نيز هنگام سوار شدن بر مَرکب دعاهاي خاصي را بخواند و نيز استغفار، تسبيح، تهليل، تکبير و صلوات بر محمد و آل محمد را زياد بر زبان جاري کند.[۳۲۶] افزون بر اين، نمازها و ادعيه ديگري هنگام آغاز به سفر در روايات توصيه شده است.[۳۲۷] فقها نيز به استحباب خواندن دعاها و سوره‌ها و اعمالي ديگر هنگام خروج مسافر از منزل قائل شده‌اند.[۳۲۸] همچنين ياد خدا و اذکاري خاص در طول سفر حج توصيه شده است. در روايتي از امام صادق حج‌گزاران به تقواي الهي و ذکر بسيار خداوند و کم سخن گفتن توصيه شده‌اند.[۳۲۹] در حديثي ديگر آن حضرت حج‌گزاران را از هرچيزي که آنان را از ذکر الهي در اين مدت باز مي دارد، فرمان داده است.[۳۳۰] افزون بر اين در برخي آيات به گفتن ذکر خدا در مواقع خاص از حج توصيه شده است از جمله در آيه 198 بقره/2 که حج‌گزاران به گفتن ذکر خدا در مشعر الحرام و آيات 203 بقره/2 و 28 حج/22 که حاجيان به گفتن ذکر در ايامي خاص توصيه شده‌اند. ( ايام تشريق، تکببير)

6. استفاده از مال حلال: هزينه و توشه حج بايد از مال حلال و پاک باشد.[۳۳۱] بنا بر روايتي از امام باقر(ع) خداوند حج و عمره‌اي را که از مال حرام باشد نمي‌پذيرد.[۳۳۲] حتي اگر پرچمي حرام در اموال حج گزار باشد[۳۳۳] يا اينکه هزينه حج از راه‌هايي مانند جنايت، سرقت و ربا تأمين شده باشد.[۳۳۴] بنا بر روايتي، در صورتي که فرد با مال حرام حج‌گزارد و لبيک گويد، با تعبير «لا لبيک» و «لا سعديک» پاسخ داده مي‌شود، ولي اگر با مال حلال حج به جا آورد، با جملات «لبيک» و «سعديک» پاسخ داده مي‌شود.[۳۳۵] به گفته امام کاظم(ع) اهل بيت پيامبر(ص) حج واجب خود را از پاک‌ترين اموال خود هزينه مي‌کردند.[۳۳۶] 7. پرداخت حقوق ديگران: از ديگر آداب حج پرداخت حقوق ديگران پيش از اداي حج است.[۳۳۷] مفاد اين نکته در روايتي از امام صادق(ع) تصريح شده است[۳۳۸]حقوق مردم گستره وسيعي دارد که هم شامل حقوق مادي مي‌شود مانند ديون مادي ديگران و نيز حقوقي چون زکات و خمس و هم حقوق معنوي، مانند برطرف کردن حاجت مومنان، چنان که امام کاظم(ع) حج يکي از اصحاب خود را از آن رو که حاجت برادر مومن خود را برآورده نکرده بود، غير مقبول دانست.[۳۳۹] 8. تعجيل در رفتن به حج: با قطع نظر از حکم فقهي ِ وجوب يا عدم وجوب فوري بودن حج، از جمله آداب حج تعجيل در حج‌گزاري است[۳۴۰] که در روايات بدان اشاره شده است.[۳۴۱] در روايتي ديگر حکمت اين کار وقوع حوادثي چون بيماري حج‌گزار، يافت نشدن مرکب يا پديد آمدن نيازهاي جديد ذکر شده که ممکن است مانع حج گزاردن شود.[۳۴۲] 9. بلند نگاه داشتن مو: از آداب و مستحبات مختصّ مردان در حج، بلند نگه داشتن موها پيش از حج است.[۳۴۳] در روايات از زدودن موها از يک ماه پيش از حج[۳۴۴] يا از ده روز پس از شوال[۳۴۵] يا از ابتداي ذي حجه[۳۴۶] نهي شده است. در برخي روايات افزون بر موهاي سر، کوتاه کردن موي ريش هم منع شده است.[۳۴۷] بر اساس اين روايات، برخي کوتاه کردن موهاي سر را از آغاز ماه شوال تا قبل از حج مکروه شمرده‌اند.[۳۴۸] 10. ترک گناه و معصيت: به نظر برخي فقها و مفسران مراد از اجتناب از فسق که در آيه 197 بقره/2 توصيه شده، پرهيز از هرگونه گناه از جمله دروغ، فحش، تفاخر، لقب بد دادن و خارج شدن از حدود شرعي و ارتکاب گناه است.[۳۴۹] امام صادق(ع) با استناد به آيه مذکور، کامل شدن حج را حفظ زبان از هر گناه و معصيت و صادر نشدن گفتاري جز خير از حج‌گزار دانسته است.[۳۵۰] در رواياتي ديگر به روي گرداندن خداوند از حج‌گزاراني که از معاصي پرهيز نمي کنند، اشاره شده است.[۳۵۱] 11. شروع از مکه و ختم به مدينه: به نظر مشهور فقها مستحب است که حج‌گزار ابتدا مکه و سپس مدينه را زيارت کند.[۳۵۲] برخي روايات با تعابير گوناگون مويد اين نظرند، از جمله برتر بودن ختم زيارت به مدينه[۳۵۳]، اتمام حج به زيارت رسول خدا(ص)[۳۵۴]، ختم به زيارت اهل بيت (ع)[۳۵۵] و رفتن به نزد امامان (ع) و آگاه کردن آنان از ولايت خود[۳۵۶] در برابر، در روايتي از امام صادق (ع) از برتر بودن آغاز سفر حج از مدينه ياد شده[۳۵۷] و حديثي ديگر از مخير بودن حج‌گزار ميان شروع از مکه يا مدينه سخن گفته است[۳۵۸] از اين رو برخي از فقيهان امامي آغاز کردن سفر را از مدينه برتر دانسته‌اند.[۳۵۹] برخي سبب افضل بودن مدينه را آن دانسته‌اند که مدينه محل احرام پيامبر(ص) براي حج بوده است[۳۶۰] يا آنکه اهل بيت (ع) ابواب معرفت خدا و شناخت احکام الهي‌اند و براي ورود به خانه بايد از در خانه وارد شد[۳۶۱] ناقدان اين نظر گفته‌اند که ظاهرا مخاطب اين روايات، حج‌گزاراني بوده‌اند که از مناطقي چون عراق عازم سفر حج مي‌شدند زيرا عبور از مدينه بدون زيارت پيامبر(ص) و اهل بيت(ع) بي‌احترامي ‌تلقّي مي‌شود.[۳۶۲]  12. اخلاق نيک در سفر حج: از ديگر آداب سفر حج، داشتن اخلاق نيک هنگام سفر است.[۳۶۳] امام صادق(ع)، حج‌گزاران را به خلق و خوي نيک با همراهان سفر حج[۳۶۴] و امام رضا(ع) آنان را به اخلاق نيک و خوش رفتاري با همراهان و فرو بردن خشم و کم سخن گفتن و پرهيز از مجادله توصيه کرده‌اند.[۳۶۵] نقل شده که پيامبر اکرم (ص) در يکي از سفرهاي حج، افراد بداخلاق را از همراه شدن با کاروان نهي کرد.[۳۶۶] احاديث متعدد ديگري نيز در اين باره روايت شده است..[۳۶۷]  13. حج پياده و تحمل سختي‌ها: از ديگر توصيه هاي معصومان درباره حج پرهيز از راحت طلبي و تحمل کردن سختي‌هاست. امير مومنان (ع) يکي از حکمت‌هاي قرار دادن خانه کعبه را در زميني سخت، تحمل مشقت بيشتر و استحقاق پاداش بالاتر دانسته است.[۳۶۸] امام صادق(ع) حج‌گزاران را به کنار نهادن دنيا و راحت طلبي هنگام سفر حج توصيه فرمود.[۳۶۹] بر اين اساس، برخي از فقها حج با پاي پياده را برتر از حج به گونه سواره[۳۷۰] و حج با پاي برهنه را برتر از حج با پوشيدن کفش[۳۷۱] دانسته‌اند. مستند آن، به نظر برخي آيه 27 حج/22 است که حاجيان پياده را پيش از حاجيان سواره ذکر کرده است. [۳۷۲] «ياتوک رجالا و علي کل ضامر» و نيز روايات متعدد در اين باره[۳۷۳] به اين امر در سيره برخي امامان شيعه از جمله امام حسن مجتبي(ع)، امام سجاد(ع) و امام کاظم(ع) نيز گزارش شده است. [۳۷۴] (نيز حج پياده)  14. تعجيل در بازگشت از سفر حج: مستحب است که حج‌گزار پس از انجام دادن اعمال حج زودتر به وطن خويش بازگردد.[۳۷۵] در روايتي پيامبر اکرم (ص)، حج‌گزار را به تعجيل در بازگشت پس از حج فرمان داده و اجر اين عمل را بالاتر از ماندن شمرد.[۳۷۶] در حديثي ديگر آن حضرت به حج‌گزاران توصيه نمود که پس از اعمال حج بيش از سه روز در مکه اقامت نکنند.[۳۷۷] امام صادق(ع) نيز بنا بر روايتي حج‌گزاران را به رجوع به وطن پس از انجام مناسک حج فرمان داد و اين کار را سبب افزايش اشتياق حج‌گزار براي رجوع مجدد به مکه دانست.[۳۷۸] در حديثي ديگر آن حضرت ضمن توصيه به بازگشت پس از اعمال حج، ماندن در مکه را سبب قساوت قلب حج‌گزار شمرده است.[۳۷۹] بر اين اساس به نظر مشهور فقيهان امامي ‌و برخي فقيهان اهل سنت به استناد روايات مذکور، ماندن حج‌گزار در مکه پس از اعمال حج مکروه است.[۳۸۰] به تعبير اين روايات، توقّف زياد در مکه ممکن است اسباب خستگي حج‌گزار، کاهش احترام به مکه، ارتکاب گناه و افزايش عقوبت انسان به سبب آن و کاهش اشتياق بازگشت به اين سرزمين گردد.[۳۸۱] در مقابل، در رواياتي ديگر مومنان به مجاورت در مکه ترغيب شده‌اند[۳۸۲] که برخي از فقيهان با استناد به اين روايات و دلايل ديگر مجاورت در مکه را مستحب شمرده‌اند.[۳۸۳] (نيز اقامت در مکه) 15. وداع با کعبه: از ديگر آداب و مستحبات حج، به استناد روايات[۳۸۴] وداع با کعبه پس از اعمال حج و عمره و هنگام خروج از مکه است.[۳۸۵] در روايات روش وداع و آداب آن براي حج‌گزاران بيان شده است.[۳۸۶] برخي از فقهاي اهل سنت وداع کعبه و طواف وداع را براي حج‌گزاران واجب دانسته‌اند.[۳۸۷] 16. شريک کردن ديگران در حج و اعمال آن: از ديگر آداب حج شريک کردن ديگران در حج استحبابي و يا برخي اعمال آن همچون طواف است.[۳۸۸] بر پايه روايات شريک کردن ديگران در حج يا طواف مستحبي علاوه بر پاداش حج کامل براي ديگران – از جمله خويشان و يا پدر و مادر- داراي پاداش اضافه براي حج گزار به جهت صله رحم وي با خويشاوندانش است.[۳۸۹] حتي اگر اين افراد هزار نفر يا بيشتر باشند[۳۹۰] و يا در صورت فراموشي در پايان حج ديگران را در حج خود شريک نمايد.[۳۹۱] افزون بر اين در رواياتي ديگر از بجا آوردن طواف خانه خدا از طرف ديگران چه زنده و چه مرده و نيز از جانب امامان معصوم عليهم‌السلام و فاطمه زهرا عليها السلام ياد شده و اين عمل داراي پاداش زياد دانسته شده است.[۳۹۲] 17. هديه گرفتن در سفر حج: از ديگر آداب حج خريدن هديه در اين سفر براي ديگران از جمله خويشاوندان است.[۳۹۳] در رواياتي از امام صادق (ع) هديه حج از هزينه حج دانسته شده است[۳۹۴] که مراد از اين روايات طبق يک تفسير، استحباب خريد هديه براي ديگران در اين سفر است و اين که پاداش انفاق جهت خريد هديه همچون صرف هزينه براي حج است.[۳۹۵] برخي با استناد به احاديث [۳۹۶] هديه دادن آب زمزم از سوي حج گزار را به ديگران مستحب شمرده‌اند.[۳۹۷](سوغات) 18. عزم انجام دوباره حج: از ديگر مستحبات حج آن است که حج‌گزار پس از اتمام حج، عزم بازگشت داشته و از خداوند انجام دوباره حج را تقاضا کرده و نداشتن چنين نيتي مکروه است.[۳۹۸] در روايتي از رسول خدا و امام صادق (ع) عزم بر بازگشت به حج سبب افزايش عمر حج گزار دانسته شده[۳۹۹] و در احاديثي ديگر نداشتن اين نيت، سبب نزديک شدن اجل و عذاب شمرده شده است.[۴۰۰]  19. صدقه دادن خرما هنگام ترک مکه: بر اساس روايات،[۴۰۱] مستحب است که حج‌گزار به نيت کفاره گناهان که در هنگام احرام مرتکب شده مقداري خرما در هنگام ترک مکه صدقه دهد.[۴۰۲] در روايتي ديگر به انجام اين عمل هم در هنگام ورود و هم خروج از مکه و مدينه توصيه شده است.[۴۰۳] 20. استقبال و تکريم حج‌گزار: به استناد روايات مستحب[۴۰۴] است که پس از بازگشت حج‌گزار به وطن، ديگران به استقبال او رفته و ضمن مصافحه با او، وي را تکريم نمايند.[۴۰۵] در حديثي از امام صادق(ع) معانقه با حج‌گزار در حالي که غبار حج از بين نرفته، همانند استعلام حجر الاسود دانسته شده است.[۴۰۶] در حديثي از اميرالمؤمنين ضمن سفارش به طلب قبولي اعمال حاجي و آمرزش گناهان او، از بوسيدن ميان دو چشم و موضع سجده حج‌گزار نيز ياد گرديده است.[۴۰۷]

پانویس

الگو:پانوشت

منابع

  • احکام القرآن، احمد بن علي الجصاص ( -370ق.)، تحقيق عبدالسلام، بيروت، دارالکتب العلميه، 1415ق.
  • اضواء البيان في ايضاح القرآن بالقرآن، محمد امين الشنقيطي ( -1393ق.)، بيروت، دارالفکر، 1415ق.
  • اعانه الطالبين علي حل الفاظ فتح المعين، عثمان بن محمد البکري ( -1310ق.)، بيروت، دارالفکر، 1418ق.
  • اعيان الشيعه، سيد محسن الامين ( -1371ق.)، به کوشش سيد حسن الامين، بيروت، دارالتعارف، 1403ق.
  • اقبال الاعمال (الاقبال بالاعمال الحسنه فيما يعمل مره في السنه)، سيد بن طاوس (589-664ق.)، تصحيح جواد قيومي اصفهاني، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1414ق.
  • الاقناع في حل الفاظ ابي شجاع، محمد بن احمد الشربيني ( -977ق.)، بيروت، دارالمعرفه، بي تا.
  • الامالي، شيخ صدوق محمد بن علي بن بابويه (311-381ق.)، تصحيح قسم الدراسات الاسلاميه موسسه البعثه، تهران، انتشارات بنياد بعثت، 1417ق.
  • الامثل في تفسير کتاب الله المنزل، ناصر مکارم شيرازي، قم، مدرسه امام علي بن ابي ‌طالب، 1421ق.
  • الانتصار، السيد المرتضي ( -436ق.)، قم، نشر الاسلامي، 1415ق.
  • ايضاح الفوائد في شرح اشکالات القواعد، حسن بن يوسف حلي (648-771ق.)، تحقيق سيد حسين موسوي کرماني و علي پناه اشتهاردي و عبدالرحيم بروجردي، قم، انتشارات اسماعيليان، 1389ق.
  • بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، محمد باقر المجلسي (1037-1110ق.)، تصحيح محمد باقر بهبودي و سيد ابراهيم ميانجي و سيد محمد مهدي موسوي خرسان، بيروت، داراحياء التراث العربي و موسسه الوفاء، 1403ق.
  • البحر الرائق(شرح کنز الدقائق)، زين‌الدين بن ابراهيم بن نجيم ( -970ق.)، تحقيق زکريا عميرات، بيروت، دارالکتب العلميه، 1418ق.
  • بحوث فقهيه، حسين الحلي، بيروت، دارالزهراء، 13493ق.
  • بداية المجتهد و نهايه المقتصد، محمد بن احمد ابن رشد الاندلسي ( -595ق.)، تحقيق العطار، بيروت، دارالفکر، 1415ق.
  • بدائع الصنائع في ترتيب الشرائع، ابوبکر بن مسعود الکاساني ( -587ق.)، پاکستان، المکتبه الحبيبيه، 1409ق.
  • براهين الحج للفقهاء و الحجج،‏ رضا مدني کاشاني ( -1413ق.)،‏ مدرسه علميه آية الله مدني کاشاني‏، 1411ق‏.
  • تاج العروس من جواهر القاموس، مرتضي الزبيدي ( -1205ق.)، تحقيق علي شيري، بيروت، دارالفکر، 1414ق.
  • تاريخ اليعقوبي، احمد بن ابي يعقوب اليعقوبي ( -292ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق.
  • تاريخ الطبري (تاريخ الامم و الملوک)، محمد بن جرير الطبري (224-310ق.)، بيروت، موسسه الاعلمي، 1403ق.
  • التبيان في تفسير القرآن، محمد بن حسن الطوسي (385-460ق.)، به کوشش احمد حبيب قصير عاملي، بيروت، دار ‌‌احياء ‌‌التراث ‌‌العربي، 1963م.
  • تحرير الاحکام الشرعيه علي مذهب الاماميه، حسن بن يوسف حلي (648-726ق.)، به کوشش ابراهيم بهادري، قم، انتشارات موسسه امام صادق، 1420ق.
  • تحف العقول، حسن بن شعبة الحراني (قرن4ق.)، تصحيح علي اکبر غفاري، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1404ق.
  • تحفة الفقهاء، محمد بن احمد السمرقندي ( -539ق.)، بيروت، دارالکتب العلميه، 1414ق.
  • تذکرة الفقهاء، حسن بن يوسف حلي (648-726ق.)، قم، انتشارات موسسه آل البيت لاحياء التراث، 1414-1423ق.
  • تفسير ابن کثير (تفسير القرآن العظيم)، اسماعيل بن عمر بن کثير (700-774ق.)، به کوشش يوسف عبدالرحمن مرعشلي، بيروت، دارالمعرفه، 1412ق.
  • التفسير الکبير، محمد بن عمر الفخر الرازي ( -606ق.)، قم، مکتب الاعلام الاسلامي، 1413ق.
  • التفسير الوسيط، وهبة الزحيلي، بيروت، دارالفکر، 1427ق.
  • تفسير قرطبي (الجامع لاحکام القرآن)، محمد بن احمد القرطبي ( -671ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربيه، 1405ق.
  • تلخيص الحبير في تخريج احاديث الرافعي الکبير، ابن حجر العسقلاني، بيروت، دارالفکر، بي تا.
  • تهذيب الاحکام في شرح المقنعه للشيخ المفيد، محمد بن حسن الطوسي (385-460ق.)، به کوشش سيد حسن موسوي خرسان و علي آخوندي، تهران، انتشارات دارالکتب اسلاميه، 1365ش.
  • الثمر الداني علي رساله القيرواني، صالح بن عبدالله الآبي الازهري ( -1330ق.)، بيروت، مکتبه الثقافيه، بي تا.
  • جامع احاديث الشيعه، اسماعيل معزي ملايري، قم، مطبعة العلميه، 1399ق.
  • جامع البيان عن تاويل آي القرآن (تفسير الطبري)، محمد بن جرير الطبري (224-310ق.)، به کوشش صدقي جميل العطار، بيروت، دارالفکر، 1415ق.
  • جامع السعادات، محمد مهدي نراقي (1128-1209ق.)، به کوشش سيد محمد کلانتر، نجف، دارالنعمان، 1382ق.
  • جامع الاحاديث الجامع الصغير و زوائده و الجامع الکبير، عبدالرحمن بن ابي‌بکر السيوطي (849-911ق.)، تحقيق عباس احمد صقر و احمد عبدالجواد، بيروت، دارالفکر، 1414ق.
  • جامع المقاصد في شرح القواعد، علي بن حسين الکرکي ( -940ق.)، انتشارات موسسه آل البيت لاحياء التراث، 1408ق.
  • جواهر الکلام في شرح شرائع الاسلام، محمد حسين نجفي ( -1266ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، بي‏تا.
  • حاشية الدسوقي، محمد بن احمد الدسوقي ( -1230ق.)، احياء الکتب العربيه.
  • حاشية رد المحتار ع‍ل‍ي‌ الدر ال‍م‍خ‍ت‍ار، ش‍رح‌ ال‍ت‍ن‍وي‍ر الاب‍ص‍ار ف‍ي‌ ف‍ق‍ه‌ م‍ذه‍ب‌ الام‍ام‌ اب‍ي‌ح‍ن‍ي‍ف‍ه‌ ال‍ن‍ع‍م‍ان‌، محمد امين ابن عابدين ( -1252ق.)، بيروت، دارالفکر، 1415ق.
  • الحج عبر الحضارات والأمم‏، ماجدة آل مرتضي المومن، تحقيق محسن الأسدي‏، تهران، ‏ مشعر، 1422ق.
  • حج و عمره در قرآن و حديث،‏ محمد محمدي ري شهري،‏ تهران، ‏مشعر، 1428ق.
  • الحج و العمره في الکتاب والسنه، محمد محمدي ري شهري، قم، دارالحديث، 1376ش.
  • الحدائق الناضره في احکام العتره الطاهره، يوسف بن احمد البحراني ( -1186ق.)، تحقيق محمد تقي ايرواني و علي آخوندي، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1363ش.
  • حواشي العلامتين عبدالحميد الشرواني و احمد بن قاسم العبادي علي تحفه المنهاج بشرح المنهاج ابن حجر الهيثمي، الشرواني ( -1301ق.)و العبادي ( -994ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، بي تا.
  • الخصال المحموده و المذمومه، شيخ صدوق محمد بن علي بن بابويه (311-381ق.)، به کوشش علي اکبر غفاري، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1410ق.
  • الخلاف في الاحکام، محمد بن حسن الطوسي (385-460ق.)، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1407ق.
  • الرسائل العشر، احمد بن محمد بن فهد الحلي (757-841ق.)، به کوشش سيد مهدي رجايي، قم، انتشارات کتابخانه بزرگ حضرت آيت الله العظمي مرعشي نجفي، 1409ق.
  • روح المعاني في تفسير القرآن العظيم و السبع المثاني، محمود بن عبدالله الآلوسي ( -1270ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1415ق.
  • الروضه البهيه في شرح اللمعه الدمشقيه، زين الدين بن علي، شهيد ثاني (911-966ق.)، تحقيق سيد محمد کلانتر، قم، انتشارات مکتبه داوري، 1410ق.
  • روضه الطالبين و عمده المتقين، يحيي بن شرف النووي (631-676ق.)، به کوشش عادل احمد عبدالموجود و علي محمد معوض، بيروت، دارالکتب العلميه، بي‏تا.
  • رياض المسائل في بيان احکام الشرع بالدلائل، سيد علي طباطبائي ( -1231ق.)، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1412ق.
  • زبده البيان في احکام القرآن، مقدس اردبيلي احمد بن محمد ( -993ق.)، به کوشش محمد باقر بهبودي، تهران، مکتبه المرتضويه لاحياء الاثار الجعفريه، 1386ش.
  • سبل الهدي و الرشاد في سيره خير العباد، محمد بن يوسف الشمس الشامي ( -942ق.)، به کوشش عادل احمد عبدالموجود و علي محمد معوض، بيروت، دارالکتب العلميه، 1414ق.
  • السرائر الحاوي لتحرير الفتاوي، محمد بن احمد ابن ادريس ( -598ق.)، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1411ق.
  • سنن ابن ماجه، محمد بن زيد الربعي ابن ماجه ( -275ق.)، به کوشش محمدفؤاد عبدالباقي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1395ق.
  • سنن ابي داود، ابو داود سليمان بن الاشعث ( -275ق.)، تحقيق و تعليق سعيد محمد اللحام، بيروت، دارالفکر، 1410ق.
  • سنن الترمذي (الجامع الصحيح)، محمد عيسي الترمذي ( -279ق.)، به کوشش عبدالوهاب عبداللطيف، بيروت، دارالفکر، 1402ق.
  • السنن الکبري، احمد بن الحسين البيهقي (384-458ق.)، بيروت، دارالفکر، 1416ق.، 1416ق.
  • السيرة الحلبيه، نورالدين علي بن احمد الحلبي ( -1044ق.)، بيروت، دارالمعرفه، 1400ق.
  • شرائع الاسلام في مسائل الحلال و الحرام، جعفر بن حسن محقق حلي (602-676ق.)، به کوشش سيد صادق شيرازي، تهران، انتشارات استقلال، 1409ق.
  • شرح اصول کافي، محمد صالح مازندراني ( -1081ق.)، تصحيح سيد علي عاشور، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1421ق.
  • الشرح الکبير، عبدالرحمن بن قدامه ( -682ق.)، بيروت، دارالکتب العربي.
  • شفاء السقام في زياره خير الانام، تقي الدين السبکي ( -756ق.)، تحقيق الحسيني الجلالي، 1419ق.
  • صحيح البخاري، محمد بن اسماعيل البخاري ( -‌256‌ق.)، به کوشش عبدالعزيز بن عبدالله ‌بن ‌باز، بيروت، دارالفکر، 1401ق.
  • صحيح مسلم، مسلم بن حجاج نيشابوري (206-261ق.)، تصحيح محمد فواد عبدالباقي، بيروت، دارالفکر، 1419ق.
  • الصحيح من سيره النبي الاعظم، جعفر مرتضي عاملي، قم، دارالحديث، 1426ق.
  • صهباي حج، عبدالله جوادي آملي، تنظيم حسن واعظي محمدي، قم، اسراء، 1377ش.
  • العروة الوثقي، سيد محمد کاظم طباطبايي يزدي (1247-1337ق.)، قم، انتشارات مرکز فقهي ائمه اطهار، 1422ق.
  • علل الشرائع و الاحکام، شيخ صدوق محمد بن علي بن بابويه (311-381ق.)، به کوشش سيد محمد صادق بحرالعلوم، نجف، مکتبه الحيدريه، 1385ق.
  • عمدة القاري، محمود بن احمد البدرالعيني ( -855ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي.
  • العين، الخليل بن احمد الفراهيدي ( -170ق.)، به کوشش مهدي المخزومي و ابراهيم السامرائي، قم، دارالهجره، 1409ق.
  • فتح الباري ش‍رح‌ ص‍ح‍ي‍ح‌ الام‍ام‌ اب‍ي‌عبدالله‌ م‍ح‍م‍د ب‍ن‌ اس‍م‍اع‍ي‍ل‌ ال‍ب‍خ‍اري، ابن حجر العسقلاني (773-852ق.)، شرح عبدالعزيز بن عبدالله بن باز، تحقيق محمد فواد عبدالباقي و محب الدين خطيب، بيروت، دارالمعرفه، بي‏تا.
  • فتح العزيز، عبدالکريم بن محمد الرافعي ( -623ق.)، دارالفکر.
  • فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بيت، سيد محمود شاهرودي، قم، دائرة المعارف فقه اسلامي، 1382ش.
  • الفقه الاسلا مي‌وادلته، وهبة الزحيلي، دمشق، دارالفکر، 1418ق.
  • فقه الحج بحوث استدلاليه في الحج، لطف الله صافي گلپايگاني، قم، موسسه سيده المعصومه، 1423ق.
  • فقه الصادق عليه السلام، سيد محمد صادق حسيني روحاني، قم، دارالکتاب، 1413ق.
  • فقه القرآن، قطب الدين الراوندي ( -573ق.)، به کوشش سيد احمد حسيني اشکوري، قم، انتشارات کتابخانه بزرگ حضرت آيت الله العظمي مرعشي نجفي، 1405ق.
  • الفقه علي المذاهب الاربعه و مذهب اهل‌ البيت، عبدالرحمن الجزيري ( -1360ق.)، بيروت، دارالثقلين، 1419ق.
  • قواعد الاحکام في معرفه الحلال و الحرام، حسن بن يوسف حلي (648-726ق.)، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1413ق.
  • الکافي، محمد بن يعقوب کليني ( -329ق.)، به کوشش علي اکبر غفاري، تهران، انتشارات دارالکتب اسلاميه، 1375ش.
  • الکامل في التاريخ، علي بن محمد ابن الاثير ( -630ق.)، بيروت، دار صادر، 1385ق.
  • کشاف القناع عن متن الاقناع، منصور بن يونس البهوتي ( -1052ق.)، به کوشش محمد حسن محمد اسماعيل شافعي، بيروت، دارالکتب العلميه، 1418ق.
  • کشف الغطاء، جعفر بن خضر، کاشف الغطاء ( -1227ق.)، اصفهان، مهدوي.
  • کشف اللثام، محمد بن الحسن الفاضل الهندي ( -1137ق.)، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1416ق.
  • کنز العمال في سنن الاقوال و الافعال، علي بن حسام الدين الهندي ( -975ق.)، به کوشش بکري حياني و صفوه السقاء، بيروت، موسسه الرساله، 1409ق.
  • لسان العرب، محمد بن مکرم ابن منظور (630-711ق.)، قم، انتشارات ادب الحوزه، 1405ق.
  • المبسوط، محمد بن احمد السرخسي ( -483ق.)، بيروت، دارالمعرفه، 1406ق.
  • مجمع البيان في تفسير القرآن، الفضل بن الحسن الطبرسي (468-548ق.)، به کوشش گروهي از علما، بيروت، موسسه الاعلمي، 1415ق.
  • المجموع شرح المهذب، يحيي بن شرف النووي (631-676ق.)، بيروت، دارالفکر.
  • مختلف الشيعه في احکام الشريعه، حسن بن يوسف حلي (648-726ق.)، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1412ق.
  • مدارک الاحکام في شرح شرائع الاسلام، سيد محمد بن علي موسوي عاملي (956 – 1009ق.)، قم، انتشارات موسسه آل البيت لاحياء التراث، 1410ق.
  • المدونه الکبري، روايت سحنون بن سعيد التنوخي عن عبدالرحمن بن قاسم عن ابي عبدالله مالک بن انس، قاهره، دارالسعاده، بي تا.
  • مراسم العلويه في الاحکام النبويه، حمزة بن عبدالعزيز الديلمي (م0448.ق)، تحقيق محسن الحسيني الاميني، قم، اهل البيت، 1414ق.
  • مراه العقول في شرح اخبار آل الرسول، محمد باقر المجلسي (1037-1110ق.)، به کوشش سيد هاشم رسولي محلاتي، تهران، انتشارات دارالکتب اسلاميه، 1363ش.
  • مسالک الافهام الي آيات الاحکام، فاضل جواد الکاظمي ( -1065.ق)، تحقيق شريف زاده، مرتضويه، 1347ق.
  • مسالک الافهام الي تنقيح شرائع الاسلام، زين الدين بن علي، شهيد ثاني (911-966ق.)، قم، انتشارات معارف اسلامي، 1416ق.
  • مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، حسين نوري الطبرسي (1254-1320ق.)، قم، انتشارات موسسه آل البيت لاحياء التراث، 1408ق.
  • المستدرک علي الصحيحين، محمد بن عبدالله الحکام النيسابوري ( -405ق.)، تحقيق مرعشلي، بيروت، دارالمعرفه، 1406ق.
  • مستمسک العروة الوثقي، سيد محسن حکيم ( -1390ق.)، قم، انتشارات کتابخانه بزرگ حضرت آيت الله العظمي مرعشي نجفي، 1404ق.
  • مستند الشيعه في احکام الشريعه، احمد بن محمدمهدي النراقي (1185-1245ق.)، قم، انتشارات موسسه آل البيت لاحياء التراث، 1415ق.
  • مسند الامام احمد بن حنبل، احمد بن حنبل ( -241ق.)، بيروت، دارالصادر، بي تا.
  • مصباح الشريعه، المنسوب امام جعفر الصادق(ع) ( -148ق.)، بيروت، الاعلمي‌1400ق.
  • المعتبر في شرح المختصر، جعفر بن حسن محقق حلي (602-676ق.)، قم، انتشارات سيد الشهداء، 1364ش.
  • معجم الفاظ الفقه الجعفري، احمد فتح الله، الدمام، مطابع المدخول، 1415ق.
  • معجم الفروق اللغويه، ابوهلال العسکري ( -395ق.)، قم، نشر الاسلامي، 1412ق.
  • معجم مقاييس اللغه، احمد بن فارس ( -‌395‌ق.)، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1404‌ق.
  • مغني المحتاج الي معرفه معاني الفاظ المنهاج، محمد بن احمد الشربيني ( -977ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1377ق.
  • المغني، عبدالله بن قدامه ( -620ق.)، بيروت، دارالکتب العلميه.
  • المقنعه، شيخ مفيد محمد بن محمد بن النعمان (336-413ق.)، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1410ق.
  • مکارم الاخلاق، الفضل بن الحسن الطبرسي (قرن6ق.)، قم، انتشارات شريف الرضي، 1392ق.
  • من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق محمد بن علي بن بابويه (311-381ق.)، تحقيق و تصحيح علي اکبر غفاري، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ دوم، 1404ق.
  • منتهي المطلب في تحقيق المذهب، حسن بن يوسف حلي (648-726ق.)، مشهد، انتشارات بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي، 1414ق.
  • مواهب الجليل، محمد بن محمد الحطاب الرعيني ( -954ق.)، تحقيق زکريا عميرات، بيروت، دارالکتب العلميه، 1416ق.
  • موسوعه الامام الخويي، سيد ابوالقاسم موسوي خويي (1317-1413ق.)، قم، انتشارات احياء آثار الخويي، 1418ق.
  • الميزان في تفسير القرآن، سيد محمد حسين طباطبايي (1282-1360ش.)، بيروت، موسسه الاعلمي، 1393ق.
  • النجعه في شرح اللمعه، محمد تقي تستري، تهران، صدوق، 1406ق.
  • تفسير نور الثقلين، عبدعلي بن جمعه العروسي الحويزي ( -1112ق.)، به کوشش سيد هاشم رسولي محلاتي، قم، اسماعيليان، 1373ش.
  • نهج البلاغه، شريف الرضي (م 406ق.)، شرح صبحي صالح، قم، دارالاسوه، 1415ق.
  • نيل الاوطار: شرح منتقي الاخبار من الحاديث سيد الاخيار، محمد بن علي الشکوکاني ( -1255ق.)، بيروت، دارالجيل، 1973م.
  • الوافي، محمد بن شاه مرتضي فيض کاشاني (1006-1091ق.)، تحقيق ضياء الدين حسيني و کمال الدين فقيه ايماني، اصفهان، کتابخانه اميرالمومنين، 1406ق.
  • وسائل الشيعه (تفصيل وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعه)، محمد بن الحسن الحر العاملي (1033-1104ق.)، به کوشش عبدالرحيم رباني شيرازي، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1403ق.
  • هدي المتقين إلي شريعة سيد المرسلين‌، نجفي، کاشف الغطاء، جعفر کاشف الغطاء(م1361ق)‌، نجف، مطبعة کاشف الغطاء‌، 1423ه‍ ق‌.
  • سيد جعفر صادقي فدکي
  1. . معجم مقاييس اللغه، ج2، ص29، «حجج»؛ لسان العرب، ج2، ص226، «حجج».
  2. . العين، ج3، ص9 «حجج»؛ تاج العروس، ج3، ص314، «حجج».
  3. . لسان العرب، ج2، ص226-227؛ تاج العروس، ج3، ص314، «حجج».
  4. . التحقيق، ج2، ص169، «حجج».
  5. . معجم فروق اللغويه، ص176، «حجج».
  6. . کشف اللثام، ج5، ص75؛ اعانة الطالبين، ج2، ص311.
  7. . جواهر الکلام، ج17، ص219- 220؛ الدر المختار، ج2، ص499.
  8. . جواهر الکلام، ج17، ص220؛ اعانة الطالبين، ج2، ص317.
  9. . العين، ج3، ص9؛ لسان العرب، ج2، ص226.
  10. . علل الشرائع، ج2، ص442؛ کشف الغطا، ج4، ص465؛ حاشية رد المحتار، ج2، ص684.
  11. . حاشيه رد المحتار، ج2، ص684؛ فتح الباري، ج8، ص242.
  12. . جواهر الکلام، ج17، ص223.
  13. . هدي المتقين، ص153.
  14. . منتهي المطلب، ج10، ص111.
  15. . الخلاف، ج2، ص248- 249؛ فقه الحج، ج1، ص283.
  16. . فقه الصادق، ج9، ص252؛ براهين الحج، ج1، ص319.
  17. . موسوعه الامام الخويي، ج3، ص200.
  18. . المقنعه، ص394- 396.
  19. . مسالک الافهام الي تنقيح الشرائع، ج2، ص286؛ جامع المقاصد، ج3، ص227.
  20. . السرائر، ج1، ص630.
  21. . مستمسک العروه، ج10، ص138- 139.
  22. . الروضة البهيه، ج2، ص170.
  23. . مستند الشيعه، ج13، ص138- 139؛ العروة الوثقي ج4، ص453.
  24. . مجمع البيان، ج7، ص168؛ تفسير قرطبي، ج12، ص58.
  25. . مستدرک الوسائل، ج9، ص328؛ جامع احاديث الشيعه، ج10، ص9.
  26. . علل الشرائع، ج2، ص595؛ وسائل الشيعه، ج11، ص129.
  27. . الکافي، ج4، ص194؛ من لايحضره الفقيه، ج2، ص230؛ علل الشرائع، ج2، ص407.
  28. . الکافي، ج4، ص197؛ علل الشرائع، ج2، ص421- 422.
  29. . من لايحضره الفقيه، ج2، ص229- 230؛ وسائل الشيعه، ج13، ص208.
  30. . الکافي، ج4، ص188- 189؛ وسائل الشيعه، ج13، ص294.
  31. . الکافي، ج4، ص190-191؛ علل الشرائع، ج2، ص400.
  32. . الکافي، ج4، ص194؛ من لايحضره الفقيه، ج2، ص230.
  33. . من لايحضره الفقيه، ج2، ص229؛ وسائل الشيعه، ج11، ص128.
  34. . بحار الانوار، ج11، ص261؛ عمدة القاري، ج15، ص217؛ تاريخ الطبري، ج1، ص110.
  35. . مستدرک الوسائل، ج8، ص9؛ جامع احاديث الشيعه، ج10، ص17.
  36. . الکافي، ج4، ص335؛ مجمع البيان، ج7، ص145؛ وسائل الشيعه، ج11، ص238.
  37. . تاريخ الطبري، ج1، ص183؛ الکامل، ج1، ص107.
  38. . تاريخ الطبري، ج1، ص183؛ الکامل، ج1، ص107.
  39. . الکافي، ج4، ص205؛ وسائل الشيعه، ج11، ص8.
  40. . الکافي، ج4، ص213-214؛ وسائل الشيعه، ج12، ص386.
  41. . صحيح مسلم، ج4، ص60؛ الکافي، ج4، ص213.
  42. . الکافي، ج4، ص213؛ من لايحضره الفقيه، ج4، ص235.
  43. . مستدرک الوسائل، ج10، ص43؛ جامع احاديث الشيعه، ج10، ص200.
  44. . مستدرک الوسائل، ج10ع ص43؛ جامع الاحاديث الشيعه، ج10، ص200.
  45. . مستدرک الوسائل، ج5، ص398؛ بحار الانوار، ج12، ص195.
  46. . مستدرک الوسائل، ج8، ص9؛ بحار الانوار، ج96، ص64.
  47. . حج عبر الحضارات والامم، ص91-96، 120-132.
  48. . الميزان، ج3، ص277، 351.
  49. . الميزان، ج7، ص191؛ بحار الانوار، ج96، ص90.
  50. . احکام القرآن، ج3، ص302؛ التفسير الکبير، ج5، ص193.
  51. . مجمع البيان، ج4، ص239؛ تفسير ابن کثير، ج2، ص217.
  52. . مجمع البيان، ج4، ص462؛ جامع البيان، ج9، ص316.
  53. . تلخيص الحبير، ج7، ص3؛ السيرة الحلبيه، ج3، ص308؛ روح المعاني، ج28، ص100.
  54. . الصحيح من سيرة النبي، ج14، ص31.
  55. . فتح الباري، ج8، ص80.
  56. . سبل الهدي، ج8، ص444؛ اعيان الشيعه، ج1، ص288.
  57. . سنن ابن ماجه، ج2، ص1027؛ سنن الترمذي، ج2، ص155.
  58. . الکافي، ج4، ص244؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص443.
  59. . الکافي، ج4، ص244-245؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص443.
  60. . الکافي، ج4، ص265.
  61. . الصحيح من سيرة النبي، ج14، ص31.
  62. . تفسير قرطبي، ج4، ص144.
  63. . تذکرة الفقها، ج7، ص18؛ عمدة القاري، ج9، ص122.
  64. . المجموع، ج7، ص104؛ اضواء البيان، ج4، ص339؛ التفسير الوسيط، ج1، ص98.
  65. . احکام القرآن، ج3، ص302؛ کشاف القناع، ج2، ص437.
  66. . روح المعاني، ج28، ص100.
  67. . مجمع البيان، ج2، ص28؛ تاريخ يعقوبي، ج2؛ ص55.
  68. . جامع البيان، ج26، ص140؛ التبيان، ج9، ص335.
  69. . ؟
  70. . سنن الکبري، ج5، ص129- 130؛ المستدرک، ج3، ص51.
  71. . صحيح البخاري، ج1، ص97؛ سنن الترمذي، ج2، ص179.
  72. . جامع البيان، ج10، ص136؛ مجمع البيان، ج5، ص38.
  73. . احکام القرآن، ج1، ص88؛ روح المعاني، ج10، ص76.
  74. . الکافي، ج4، ص245؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص454.
  75. . مستدرک الوسائل، ج8، ص84؛ بحار الانوار، ج21، ص383-384.
  76. . نيل الاوطار، ج5، ص145؛ عمدة القاري، ج18، ص36.
  77. . المجموع، ج7، ص104.
  78. . الکافي، ج4، ص255؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص24.
  79. . وسائل الشيعه، ج14، ص586؛ جامع احاديث الشيعه، ج12، ص628.
  80. . الکافي، ج4، ص256؛ وسائل الشيعه، ج11، ص99.
  81. . سنن ابن ماجه، ج1، ص550؛ وسائل الشيعه، ج14، ص273.
  82. . صحيح البخاري، ج1، ص8.
  83. . صحيح البخاري، ج2، ص147؛ الکافي، ج4، ص250.
  84. . الکافي، ج4، ص549؛ من لايحضره الفقيه، ج2، ص578.
  85. . مستدرک الوسائل، ج10، ص74؛ بحار الانوار، ج96، ص125.
  86. . الکافي، ج4، ص425؛ صحيح مسلم، ج4، ص40.
  87. . الکافي، ج4، ص259؛ من لايحضره الفقيه، ج4، ص416.
  88. . صحيح البخاري، ج2، ص141؛ سنن الکبري، ج9، ص21.
  89. . نور الثقلين، ج2، ص550؛ بحار الانوار، ج65، ص85-86.
  90. . صحيح بخاري، ج1، ص8؛ من لايحضره الفقيه، ج2، ص74.
  91. . الکافي، ج4، ص260؛ وسائل الشيعه، ج11، ص122.
  92. . تهذيب الاحکام، ج5، ص22؛ وسائل الشيعه، ج11، ص119.
  93. . تهذيب الاحکام، ج5، ص19؛ وسائل الشيعه، ج11، ص113.
  94. . الکافي، ج2، ص19؛ من لايحضره الفقيه، ج2، ص221.
  95. . علل الشرائع، ج2، ص457؛ من لايحضره الفقيه، ج2، ص221- 222.
  96. . علل الشرائع، ج2، ص457؛ وسائل الشيعه، ج11، ص112.
  97. . الکافي، ج4، ص74؛ وسائل الشيعه، ج10، ص325.
  98. . اقبال الاعمال، ج1، ص79؛ بحار الانوار، ج84، ص318.
  99. . من لايحضره الفقيه، ج2، ص217؛ وسائل الشيعه، ج11، ص127.
  100. . من لايحضره الفقيه، ج2، ص518؛ وسائل الشيعه، ج13، ص192.
  101. . تهذيب الاحکام، ج5، ص441؛ وسائل الشيعه، ج11، ص140.
  102. . تهذيب الاحکام، ج5، ص442؛ وسائل الشيعه، ج11، ص141.
  103. . من لايحضره الفقيه، ج2، ص229؛ وسائل الشيعه، ج11، ص128.
  104. . الکافي، ج4، ص244، 252؛ وسائل الشيعه، ج11، ص124-125.
  105. . مستدرک الوسائل، ج8، ص29-30؛ المستدرک، ج3، ص169.
  106. . وسائل الشيعه، ج11، ص125؛ مستدرک الوسائل، ج8، ص48-49.
  107. . مستدرک الوسائل، ج10، ص43؛ جامع احاديث الشيعه، ج10، ص200.
  108. . من لايحضره الفقيه، ج2، ص20؛ وسائل الشيعه، ج11، ص135.
  109. . الکافي، ج4، ص260؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص23.
  110. . الکافي، ج4، ص272؛ من لايحضره الفقيه، ج2، ص420.
  111. . وسائل الشيعه، ج11، ص30؛ مستدرک الوسائل، ج8، ص18.
  112. . الکافي، ج2، ص451؛ وسائل الشيعه، ج1، ص19.
  113. . الحج و العمره في الکتاب و السنه، ص169؛ تفسير قرطبي، ج4، ص153.
  114. . من لايحضره الفقيه، ج2، ص220؛ وسائل الشيعه، ج11، ص102.
  115. . الکافي، ج4، ص269؛ وسائل الشيعه، ج11، ص26.
  116. . الکافي، ج4، ص422؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص122.
  117. . من لايحضره الفقيه، ج2، ص219؛ وسائل الشيعه، ج11، ص58.
  118. . الکافي، ج4، ص188؛ وسائل الشيعه، ج13، ص295.
  119. . علل الشرائع، ج1، ص273؛ وسائل الشيعه، ج11، ص13.
  120. . الکافي، ج4، ص264.
  121. . علل الشرائع، ج2، ص404؛ بحار الانوار، ج6، ص96.
  122. . الکافي، ج4، ص201؛ نهج البلاغه، خطبه 192.
  123. . مصباح الشريعه، ص49؛ مستدرک الوسائل، ج10، ص173.
  124. . الکافي، ج4، ص338؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص296.
  125. . وسائل الشيعه، ج11، ص60؛ جامع احاديث الشيعه، ج10، ص69.
  126. . الکافي، ج4، ص271؛ من لايحضره الفقيه، ج2، ص243.
  127. . نهج البلاغه، خطبه192؛ وسائل الشيعه، ج11، ص15.
  128. . علل الشرائع، ج1، ص248؛ وسائل الشيعه، ج1، ص22.
  129. . بحار الانوار، ج6، ص110 و ج50، ص267؛ وسائل الشيعه، ج11، ص15.
  130. . وسائل الشيعه، ج11، ص15؛ بحار الانوار، ج59، ص267.
  131. . الکافي، ج1، ص392؛ بحار الانوار، ج27، ص74.
  132. . بحار الانوار، ج97، ص139؛ جامع احاديث الشيعه، ج12، ص229.
  133. . الکافي، ج4، ص549؛ نور الثقلين، ج1، ص183.
  134. . علل الشرائع، ج2، ص459؛ بحار الانوار، ج96، ص374.
  135. . الکافي، ج4، ص549؛ من لايحضره الفقيه، ج2، ص484-486.
  136. . مرآه العقول، ج4، ص287؛ الامثل، ج10، ص336-337.
  137. . صهباي حج، ص99-100.
  138. . الامالي، ص245؛ تحف العقول، ص233.
  139. . بحار الانوار، ج45، ص138؛ الصحيح من سيرة النبي، ج29، ص54.
  140. . الروضة البيهه، ج2، ص281-282.
  141. . مستدرک الوسائل، ج9، ص372؛ بحار الانوار، ج96، ص312.
  142. . التبيان، ج4، ص31؛ فقه القرآن، ج1، ص86.
  143. . مجمع البيان، ج3، ص424؛ روح المعاني، ج7، ص35.
  144. . الکافي، ج4، ص271؛ وسائل الشيعه، ج11، ص21.
  145. الکافي، ج2، ص451؛ وسائل الشيعه، ج1، ص28.
  146. . الکافي، ج4، ص261؛ من لايحضره الفقيه، ج2، ص220.
  147. . علل الشرائع، ج1، ص273؛ وسائل الشيعه، ج11، ص13.
  148. . علل الشرائع، ج2، ص406؛ وسائل الشيعه، ج11، ص15.
  149. . نهج البلاغه، خطبه192؛ الکافي، ج4، ص199.
  150. . الکافي، ج4، ص198؛ من لايحضره الفقيه، ج2، ص250.
  151. . الکافي، ج4، ص422؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص122.
  152. . علل الشرائع، ج2، ص406؛ وسائل الشيعه، ج11، ص14.
  153. . علل الشرائع، ج1، ص273؛ وسائل الشيعه، ج11، ص13.
  154. . من لايحضره الفقيه، ج2، ص265؛ وسائل الشيعه، ج11، ص12.
  155. . الکافي، ج4، ص252؛ وسائل الشيعه، ج11، ص9.
  156. . من لايحضره الفقيه، ج2، ص222؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص21.
  157. . وسائل الشيعه، ج11، ص108؛ بحار الانوار، ج96، ص12.
  158. .الکافي، ج4، ص252؛ وسائل الشيعه، ج11، ص252.
  159. . الکافي، ج4، ص422؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص122.
  160. . نهج البلاغه، خطبه192؛ الکافي، ج4، ص199.
  161. . الکافي، ج4، ص253؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص24.
  162. . الحدائق الناضره، ج14، ص315؛ قواعد الاحکام، ج1، ص398.
  163. . السرائر، ج1، ص519؛ المعتبر، ج2، ص783؛ الحدائق الناضره، ج14، ص320.
  164. . المبسوط في فقه الاماميه، ج4، ص169؛ البحر الرائق، ج2، ص636، 640.
  165. . الکافي، ج4، ص299؛ وسائل الشيعه، ج11، ص239.
  166. . مواهب الجليل، ج4، ص84.
  167. . المجموع، ج7، ص169؛ روضة الطالبين، ج2، ص328.
  168. . المغني، ج3، ص502.
  169. . مختلف الشيعه، ج4، ص24؛ منتهي المطلب، ج10، ص121.
  170. . المبسوط في فقه الاماميه، ج4، ص25؛ المغني، ج3، ص247؛ الاقناع، ج1، ص237.
  171. . الخلاف، ج2، ص272؛ تحرير الاحکام، ج1، ص557.
  172. . المجموع، ج7، ص169؛ المدونة الکبري، ج1، ص360- 378.
  173. . المعتبر، ج2، ص785؛ المغني، ج3، ص247.
  174. . الحدائق الناضره، ج14، ص369.
  175. . مغني المحتاج، ج1، ص514؛ حواشي الشرواني، ج4، ص146.
  176. . مواهب الجليل، ج4، ص68.
  177. . المجموع، ج7، ص150-165؛ المغني، ج3، ص232؛ نک: تذکرة الفقهاء، ج7، ص169-170.
  178. . بدائع الصنائع، ج2، ص169، 172؛ بداية المجتهد، ج1، ص267؛ البحر الرائق، ج2، ص632.
  179. . الروضة البهيه، ج2، ص314
  180. . المقنعه، ص391؛ مواهب الجليل، ج4، ص148؛ البحر الرائق، ج2، ص614.
  181. . المراسم العلويه، ص103- 105؛ شرائع الاسلام، ج1، ص175.
  182. . الخلاف، ج2، ص266؛ تذکرة الفقهاء، ج7، ص170.
  183. . المغني، ج3، ص233؛ کشاف القناع، ج2، ص476.
  184. . تذکرة الفقهاء، ج7، ص172؛ منتهي المطلب، ج10، ص139؛ المغني، ج3، ص234.
  185. . سنن ابي داود، ج1، ص462؛ الکافي، ج3، ص234.
  186. . الخلاف، ج2، ص266؛ تذکرة الفقهاء، ج7، ص172.
  187. . المبسوط في فقه الاماميه، ج4، ص27؛ تحفة الفقهاء، ج1، ص413.
  188. . المجموع، ج7، ص150- 152.
  189. . بدائع الصنائع، ج2، ص175.
  190. . تحفة الفقهاء، ج1، ص413؛ بدائع الصنائع، ج2، ص175.
  191. . المبسوط في فقه الاماميه، ج4، ص27.
  192. . بدائع الصنائع، ج2، ص174- 175.
  193. . المجموع، ج7، ص150، 152؛ روضة الطالبين، ج2، ص586.
  194. . مواهب الجليل، ج4، ص68- 69.
  195. . المجموع، ج7، ص152؛ فتح العزيز، ج7، ص107.
  196. . مواهب الجليل، ج4، ص68- 69.
  197. . مواهب الجليل، ج4، ص68- 69؛ الثمر الداني، ص383.
  198. . منتهي المطلب، ج10، ص14- 17؛ مسالک الافهام الي تنقيح الشرائع، ج2، ص119؛ مدارک الاحکام، ج7، 16.
  199. . المجموع، ج7، ص7؛ مواهب الجليل، ج3، ص423؛ المغني، ج3، ص159.
  200. . منتهي المطلب، ج10، ص14- 17؛ المجموع، ج7، ص7.
  201. . تذکرة الفقهاء، ج7، ص9؛ فقه القرآن، ج1، ص263؛ المغني، ج3، ص159.
  202. . الکافي، ج2، ص18؛ صحيح البخاري، جج5، ص157.
  203. . مسند الامام احمد بن حنبل، ج2، ص508؛ صحيح مسلم، ج4، ص102.
  204. . الحدائق الناضره، ج14، ص19؛ جواهر الکلام، ج17، ص221.
  205. . الکافي، ج4، ص265؛ وسائل الشيعه، ج11، ص17.
  206. . قواعد الاحکام، ج1، ص402؛ شرائع الاسلام، ج1، ص163.
  207. . الاقناع، ج1، ص230؛ بدائع الصنائع، ج2، ص160؛ مواهب الجليل، ج3، ص446- 447.
  208. . سنن ابن ماجه، ج1، ص658؛ سنن ابي داود، ج2، ص338.
  209. . الکافي، ج4، ص278؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص6.
  210. . شرائع الاسلام، ج1، ص162؛ تحرير الاحکام، ج1، ص543.
  211. . المجموع، ج7، ص20؛ مواهب الجليل، ج3، ص446- 447؛ المغني، ج3، ص161.
  212. . سنن ابن ماجه، ج4، ص267؛ الکافي، ج4، ص267؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص3.
  213. . تحرير الاحکام، ج1، ص543- 544.
  214. . المعتبر، ج2، ص749؛ تحرير الاحکام، ج1، ص544.
  215. . الاقناع، ج1، ص230؛ مواهب الجليل، ج3، ص442؛ کشاف القناع، ج2، ص440.
  216. . تذکرة الفقهاء، ج7، ص41؛ المغني، ج3، ص161.
  217. . السنن الکبري، ج5، ص179؛ مجمع الزوائد، ج3، ص206.
  218. . الکافي، ج4، ص266؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص4.
  219. . فتح العزيز، ج7، ص8؛ تذکرة الفقهاء، ج7، ص41؛ کشاف القناع، ج2، ص440.
  220. . شرائع الاسلام، ج1، ص164؛ الحدائق الناضره، ج14، ص72.
  221. . المجموع، ج7، ص56؛ المغني، ج3، ص201.
  222. . تحفة الفقهاء، ج1، ص383؛ بدائع الصنائع، ج2، ص120.
  223. . المغني، ج3، ص160؛ کشاف القناع، ج2، ص439.
  224. . الثمر الداني، ص359؛ مواهب الجليل، ج3، ص424.
  225. . المغني، ج3، ص160؛ المجموع، ج7، ص18.
  226. . بدائع الصنائع، ج2، ص120؛ تحفة الفقهاء، ج1، ص383.
  227. . الخلاف، ج2، ص245؛ تحرير الاحکام، ج2، ص90
  228. . المجموع، ج6، ص252؛ الفقه الاسلامي، ج3، ص2076- 2077.
  229. . الثمر الداني، ص359؛ مواهب الجليل، ج3، ص424- 425.
  230. . الخلاف، ج2، ص245.
  231. . الخلاف، ج2، ص245؛ تذکرة الفقهاء، ج7، ص92- 93.
  232. . مستند الشيعه، ج11، ص23- 24؛ الخلاف، ج2؛ ص247.
  233. . المغني، ج3، ص161؛ بدائع الصنائع، ج2، ص120.
  234. . تذکرة الفقهاء، ج7، ص49؛ المغني، ج3، ص161.
  235. . تذکرة الفقهاء، ج7، ص49؛ بدائع الصنائع، ج2، ص120.
  236. . المجموع، ج7، ص19؛ مواهب الجليل، ج3، ص445.
  237. . البحر الرائق، ج2، ص552.
  238. . کشاف القناع، ج2، ص457؛ المغني، ج3، ص201.
  239. . کشاف القناع، ج2، ص457؛ المغني، ج3، ص201.
  240. . تذکرة الفقهاء، ج7، ص82؛ الحدائق الناضره، ج11، ص92.
  241. . المجموع، ج8، ص343.
  242. . تذکرة الفقهاء، ج7، ص82؛ الحدائق الناضره، ج14، ص145.
  243. . الخلاف، ج2، ص257؛ مستند الشيعه، ج11، ص12- 13.
  244. . المغني، ج3، ص195؛ کشاف القناع، ج2، ص438.
  245. . تحفة الفقهاء، ج1، ص380؛ بدائع الصنائع، ج2، ص119.
  246. . مواهب الجليل، ج3، ص421؛ حاشية الدسوقي، ج2، ص3.
  247. . الخلاف، ج2، ص257؛ المغني، ج3، ص195.
  248. . تذکرة الفقهاء، ج7، ص17؛ المغني، ج3، ص195.
  249. . تذکرة الفقهاء، ج7، ص17؛ مستند الشيعه، ج11، ص13.
  250. . المجموع، ج7، ص102.
  251. . بدائع الصنائع، ج2، ص119؛ مواهب الجليل، ج3، ص421.
  252. . المجموع، ج7، ص102؛ المبسوط في فقه الاماميه، ج4، ص164.
  253. . تذکرة الفقهاء، ج7، ص19.
  254. . مستند الشيعه، ج13، ص129- 130.
  255. . الحدائق الناضره، ج16، ص6؛ مستند الشيعه، ج13، ص129- 130.
  256. . الحدائق الناضره، ج16، ص308؛ المجموع، ج7، ص388.
  257. . الخلاف، ج2، ص365؛ تذکرة الفقهاء، ج8، ص30.
  258. . المغني، ج3، ص378؛ المجموع، ج7، ص388؛ الاقناع، ج1، ص240.
  259. . الحدائق الناضره، ج15، ص406؛ رياض المسائل، ج7، ص193.
  260. . المعتبر، ج2، ص746.
  261. . المجموع، ج7، ص9؛ مواهب الجليل، ج3، ص412؛ المبسوط، سرخسي، ج4، ص2.
  262. . المعتبر، ج2، ص746؛ منتهي المطلب، ج10، ص16.
  263. . تذکرة الفقهاء، ج7، ص15؛ فتح العزيز، ج7، ص2- 4.
  264. . تذکرة الفقهاء، ج7، ص9؛ المجموع، ج7، ص9؛ المغني، ج3، ص159.
  265. . مغني المحتاج، ج1، ص460؛ حواشي الشرواني، ج4، ص4.
  266. . تذکرة الفقهاء، ج7، ص9؛ جواهر الکلام، ج17، ص220.
  267. . الکافي، ج4، ص265؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص16.
  268. . تهذيب الاحکام، ج5، ص450؛ وسائل الشيعه، ج11، ص138.
  269. . کنز العمال، ج5، ص4- 5.
  270. . علل الشرائع، ج2، ص405؛ ر.ک: جواهر الکلام، ج17، ص221.
  271. . المجموع، ج7، ص9؛ مواهب الجليل، ج3، ص412.
  272. . جواهر الکلام، ج17، ص221؛ المجموع، ج7، ص9؛ مواهب الجليل، ج3، ص412.
  273. . مستند الشيعه، ج11، ص11؛ الاقناع، ج1، ص230؛ مغني المحتاج، ج1، ص460.
  274. . تذکرة الفقهاء، ج7، ص16؛ مستند الشيعه، ج11، ص11.
  275. . تحرير الاحکام، ج1، ص535؛ العروة الوثقي، ج4، ص595.
  276. . مغني المحتاج، ج1، ص460؛ مواهب الجليل، ج3، ص415؛ المبسوط، سرخسي، ج4، ص2.
  277. . مسالک الافهام الي آيات الاحکام، ج2، ص238- 239؛ مجمع البيان، ج1، ص378.
  278. . مغني المحتاج، ج1، ص460؛ مدارک الاحکام، ج7، ص19.
  279. . وسائل الشيعه، ج11، ص131- 132؛ مستدرک الوسائل، ج8، ص48- 49.
  280. . تذکرة الفقهاء، ج7، ص183؛ مستند الشيعه، ج11، ص244.
  281. . مواهب الجليل، ج4، ص22.
  282. . تذکرة الفقهاء، ج7، ص183؛ مواهب الجليل، ج4، ص22.
  283. . الخلاف، ج2، ص258؛ مستند الشيعه، ج11، ص244.
  284. . المجموع، ج7، ص142، 145.
  285. . تذکرة الفقهاء، ج7، ص183؛ الحدائق الناضره، ج14، ص356؛ المغني، ج3، ص263.
  286. . تذکرة الفقهاء، ج7، ص184؛ المغني، ج3، ص263.
  287. . المبسوط، سرخسي، ج4، ص60؛ تحفة الفقهاء، ج1، ص390.
  288. . المغني، ج3، ص263؛ الشرح الکبير، ج3، ص223.
  289. . المغني، ج3، ص263.
  290. . الحدائق الناضره، ج14، ص354؛ مستند الشيعه، ج11، ص244.
  291. . تذکرة الفقهاء، ج7، ص186.
  292. . المجموع، ج7، ص144.
  293. . تذکرة الفقهاء، ج7، ص186؛ المجموع، ج7، ص144.
  294. . المغني، ج3، ص224- 225؛ مواهب الجليل، ج4، ص25؛ بدائع الصنائع، ج2، ص160.
  295. . الانتصار، ص236- 237؛ فقه القران، ج1، ص272.
  296. . مسالک الافهام الي تنقيح الشرائع، ج2، ص136.
  297. . زبدة‌البيان، ص224؛ احکام القرآن، ج1، ص375.
  298. . علل الشرائع، ج1، ص273؛ وسائل الشيعه، ج11، ص13.
  299. . زبدة البيان، ص268؛ مواهب الجليل، ج3، ص502.
  300. . جامع البيان، ج2، ص385؛ مجمع البيان، ج2، ص47.
  301. . جامع البيان، ج6، ص83؛ التبيان، ج3، ص423؛ کنز العرفان، ج1، ص332.
  302. . مجمع البيان، ج2، ص47؛ احکام القرآن، ج2، ص380؛ تفسير قرطبي، ج6، ص44.
  303. . کنز العمال، ج5، ص23؛ الجامع الصغير، ج1، ص510؛ مستدرک الوسائل، ج8، ص44.
  304. . مستدرک الوسائل، ج9، ص420؛ کنز العمال، ج5، ص116.
  305. . الکافي، ج4، ص190؛ علل الشرائع، ج2، ص400.
  306. . مجمع البيان، ج1، ص391؛ احکام القرآن، ج1، ص98.
  307. . وسائل الشيعه، ج11، ص230؛ فتح الباري، ج6، ص289.
  308. . مسالک الافهام الي آيات الاحکام، ج2، ص304؛ التفسير الکبير، ج4، ص69.
  309. . مصباح الشريعه، ص163؛ مستدرک الوسائل، ج10، ص172.
  310. . بحار الانوار، ج96، ص24.
  311. . مستدرک الوسائل، ج10، ص172؛ بحار الانوار، ج96، ص24.
  312. . مجمع البيان، ج2، ص45؛ تفسير قرطبي، ج2، ص411.
  313. . سنن ابي داود، ج1، ص389- 390؛ مجمع البيان، ج2، ص45.
  314. . وسائل الشيعه، ج11، ص35؛ بحار الانوار، ج96، ص119.
  315. . بحار الانوار، ج96، ص9؛ جامع احاديث الشيعه، ج10، ص209.
  316. . الکافي، ج4، ص280؛ وسائل الشيعه، ج11، ص143.
  317. . من لايحضره الفقيه، ج2، ص279؛ وسائل الشيعه، ج11، ص150؛ مستدرک الوسائل، ج8، ص43.
  318. . من لايحضره الفقيه، ج2، ص282؛ بحار الانوار، ج46، ص71.
  319. . الکافي، ج4، ص496؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص209.
  320. . شرح اصول کافي، ج12، ص426.
  321. . مرآة العقول، ج17، ص170.
  322. . الوافي، ج14، ص1130؛ الحدائق الناضره، ج18، ص48.
  323. . النجعه في شرح اللمعه، ج7، ص122.
  324. . مدارک الاحکام، ج7، ص241؛ الحدائق الناضره، ج14، ص47؛ نک: جواهر الکلام، ج18، ص137- 147.
  325. . تهذيب الاحکام، ج5، ص50؛ وسائل الشيعه، ج11، ص383.
  326. . مستدرک الوسائل، ج9، ص160؛ بحار الانوار، ج96، ص120.
  327. . الکافي، ج4، ص285؛ من لايحضره الفقيه، ج2، ص271.
  328. . الحدائق الناضره، ج14، ص25- 55؛ نک: جواهر الکلام، ج18، ص137- 147.
  329. . الکافي، ج4، ص338؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص296.
  330. . مصباح الشريعه، ص48؛ مستدرک الوسائل، ج10، ص172.
  331. . العروة الوثقي، ج4، ص339.
  332. . الامالي، ص527؛ بحار الانوار، ج93، ص164.
  333. . وسائل الشيعه، ج11، ص146؛ بحار الانوار، ج96، ص120.
  334. . الکافي، ج5، ص124؛ من لايحضره الفقيه، ج3، ص162.
  335. . الکافي، ج5، ص124؛ تهذيب الاحکام، ج6، ص368.
  336. . من لايحضره الفقيه، ج1، ص189.
  337. . الفقه علي مذاهب الاربعه، ص888؛ جامع السعادات، ج3، ص309.
  338. . مصباح الشريعه، ص47؛ مستدرک الوسائل، ج10، ص172.
  339. . بحار الانوار، ج48، ص85.
  340. . حج و عمره در قرآن و حديث، ص260.
  341. مسند الامام احمد بن حنبل، ج1، ص314.
  342. . مستدرک الوسائل، ج8، ص17؛ سنن ابن ماجه، ج2، ص962.
  343. . کشف اللثام، ج5، ص244؛ جواهر الکلام، ج18، ص174.
  344. . من لايحضره الفقيه، ج2، ص301؛ وسائل الشيعه، ج12، ص316.
  345. . وسائل الشيعه، ج12، ص317؛ بحار الانوار، ج96، ص133.
  346. . الکافي، ج4، ص318؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص47.
  347. . الکافي، ج4، ص317؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص47.
  348. . وسائل الشيعه، ج12، ص319
  349. . مسالک الافهام الي آيات الاحکام، ج2، ص193؛ مرآة العقول، ج17، ص270؛ تفسير الکبير، ج5، ص180.
  350. . الکافي، ج4، ص338؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص296.
  351. . الکافي، ج4، ص286؛ وسائل الشيعه، ج12، ص11.
  352. . من لايحضره الفقيه، ج2، ص558؛ جامع احاديث الشيعه، ج10، ص491.
  353. . الکافي، ج4، ص549؛ من لايحضره الفقيه، ج2، ص484.
  354. الخصال، ص616؛ بحار الانوار، ج10، ص16.
  355. . علل الشرائع، ج2، ص459؛ وسائل الشيعه، ج14، ص324.
  356. . الکافي، ج1، ص293؛ علل الشرائع، ج2، ص406.
  357. . من لايحضره الفقيه، ج2، ص559؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص439.
  358. . تهذيب الاحکام، ج5، ص440؛ وسائل الشيعه، ج14، ص320.
  359. . وسائل الشيعه، ج14، ص319؛ نک: جواهر الکلام، ج20، ص81.
  360. . سبل الهدي، ج3، ص322؛ شفاء السقام، ص146.
  361. . مستند الشيعه، ج13، ص330.
  362. . من لايحضره الفقيه، ج2، ص558؛ الحدائق الناضره، ج17، ص403.
  363. . بحار الانوار، ج10، ص475؛ کشف الغطاء، ج4، ص443- 445.
  364. . مصباح الشريعه، ص48؛ مستدرک الوسائل، ج10، ص173.
  365. . مستدرک الوسائل، ج9، ص160؛ بحار الانوار، ج96، ص120.
  366. . مکارم الاخلاق، ص251؛ بحار الانوار، ج73، ص273.
  367. . من لايحضره الفقيه، ج2، ص296- 298؛ وسائل الشيعه، ج12، ص9- 13.
  368. . نهج البلاغه، خطبه 192؛ الکافي، ج4، ص199.
  369. . مصباح الشريعه، ص163؛ مستدرک الوسائل، ج10، ص172.
  370. . ايضاح الفوائد، ج4، ص66؛ المجموع، ج7، ص91.
  371. . وسائل الشيعه، ج11، ص78.
  372. . زبدة البيان، ص224؛ مسالک الافهام، ج2، ص120.
  373. . وسائل الشيعه، ج11، ص79، 80؛ مستدرک الوسائل، ج8، ص29؛ جامع احاديث الشيعه، ج10، ص479.
  374. . تهذيب الاحکام، ج5، ص11؛ وسائل الشيعه، ج11، ص80.
  375. . جامع احاديث الشيعه، ج12، ص224؛ تذکرة الفقهاء، ج8، ص447.
  376. . المستدرک، ج1، ص259.
  377. . مسند الامام احمد بن حنبل، ج5، ص52؛ صحيح مسلم، ج4، ص104.
  378. . الکافي، ج4، ص230؛ وسائل الشيعه، ج13، ص234.
  379. . علل الشرائع، ج3، ص446؛ وسائل الشيعه، ج13، ص234.
  380. . شرائع الاسلام، ج1، 210؛ تذکرة الفقهاء، ج8، ص447؛ الحدائق الناضره، ج17، ص346.
  381. . جواهر الکلام، ج20، ص71؛ المجموع، ج8، ص278.
  382. . وسائل الشيعه، ج13، ص231؛ جامع احاديث الشيعه، ج10، ص84- 88.
  383. . الرسائل العشر، ص226؛ المجموع، ج8، ص278.
  384. . الکافي، ج4، ص530
  385. . تذکرة الفقهاء، ج8، ص377؛ المجموع، ج8، ص256.
  386. . الکافي، ج4، ص530؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص280.
  387. . المغني، ج2، ص485؛ المبسوط، سرخسي، ج4، ص35.
  388. . الحدائق الناضره، ج14، ص275؛ موسوعه الامام الخويي، ج30، ص383.
  389. .الکافي، ج4، ص315؛ من لايحضره الفقيه، ج2، ص460.
  390. . الکافي، ج4، ص317.
  391. . من لايحضره الفقيه، ج2، ص462؛ وسائل الشيعه، ج11، ص204.
  392. . الکافي، ج4، ص315؛ وسائل الشيعه، ج11، ص197.
  393. . العروة الوثقي، ج2، ص215- 216؛ بحوث فقهيه، ص33.
  394. . الکافي، ج4، ص280؛ وسائل الشيعه، ج11، ص148.
  395. . وسائل الشيعه، ج11، ص149.
  396. . من لايحضره الفقيه، ج2، ص208؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص472.
  397. . وسائل الشيعه، ج13، ص245.
  398. .تحرير الاحکام، ج2، ص114.
  399. .الکافي، ج4، ص281؛ من لايحضره الفقيه، ج2، ص220.
  400. . من لايحضره الفقيه، ج2، ص220.
  401. . الکافي، ج4، ص533؛ وسائل الشيعه، ج14، ص292.
  402. . تذکرة الفقهاء، ج8، ص382؛ الحدائق الناضره، ج17، ص343.
  403. . وسائل الشيعه، ج13، ص150؛ بحار الانوار، ج96، ص318.
  404. . الکافي، ج2، ص174 و ج4، ص264؛ من لايحضره الفقيه، ج2، ص228.
  405. . الحدائق الناضره، ج17، ص386- 387؛ الوافي، ج14، 1299.
  406. . من لايحضره الفقيه، ج2، ص300؛ وسائل الشيعه، ج11، ص445.
  407. . الخصال، ص635.