کاربر:Abbasahmadi1363/صفحه تمرین۲

نسخهٔ تاریخ ‏۲۱ ژانویهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۰:۳۶ توسط Abbasahmadi1363 (بحث | مشارکت‌ها) (ابرابزار)

آهنگ خانه خدا در موسم خاص برای به جا آوردن مناسک ویژه

حج از ریشه «ح ج ج» و در لغت به معنای قصد کردن،[۱] بازداشتن،[۲] زیاد رفت و آمد کردن آمده است.[۳] برخی معنای اصلی این ریشه را قصد همراه با عمل[۴] یا استقامت[۵] دانسته و معنای اصطلاحی حج را مطابق با آن تفسیر کرده‌اند و در اصطلاح فقها، حج عبارت است از قصد کردن خانه خدا و انجام دادن مناسک مخصوص[۶] در زمان خاص[۷] یا مجموع مناسک انجام گرفته در سفر حج.[۸] به ادا کننده مناسک حج یا حج‌گزار، «حاجّ» (جمع آن: حجاج و حجیج) گفته می‌شود.[۹] حج از جهات گوناگون به گونه‌های مختلف تقسیم شده است، از جمله: حج اکبر و حج اصغر. مراد از حج اکبر در برخی منابع فقهی، مناسک حج از جمله وقوف در عرفات و رمی جمره و مراد از حج اصغر عمره است.[۱۰] همچنانکه معانی دیگری نیز برای این دو ذکر شده است.[۱۱] (نیز  حج اکبر*).

حج از نظر حکم شرعی تکلیفی به حج واجب و مستحب (مندوب) تقسیم می‌شود. حج واجب آن است که یا به سبب فراهم شدن شرایط استطاعت بر کسی واجب شود، که به آن «حجة الاسلام» نیز می‌گویند،[۱۲] یا با اسباب عارضی مانند نذر، عهد، قسم و اجاره (نیابت).[۱۳] حج غیر واجب آن است که فاقد اسباب وجوب باشد، که «حج النفل» و «حج التّطوع»[۱۴] هم خوانده می‌شود. همچنین حج از آن جهت که حج‌گزار آن را از جانب دیگری به جا آورد یا از جانب خود، به حج نیابتی و غیر نیابتی تقسیم شده است. در حج نیابتی (حج استنابه‌ای) حج‌گزار آن را به جای فرد دیگر و به نیابت از او انجام می‌دهد[۱۵] که گاهی «تبرّعی» یعنی بدون دریافت اجرت است[۱۶] و گاهی «استیجاری» یعنی در مقابل دریافت اجرت است.[۱۷] همچنین حج نیابتی از نظر مکان آغاز نیابت، به «حج بلدی*» و «حج میقاتی*» تقسیم شده است. در حج بلدی حج‌گزار به نیابت از منوب عنه از وطن او و در حج میقاتی از میقات، حج را به‌جا می‌آورد.[۱۸] (← حج بلدی) همچنین برای حج اقسام دیگری نیز ذکر کرده‌اند، از جمله: حج صروره* یعنی حج شخصی که تاکنون حج[۱۹] یا حج واجب[۲۰] به جا نیاورده است؛ «حج بذلی» *، حجی که هزینة آن را دیگری پرداخت کند.[۲۱] «حج تسکع» * یعنی حجی که با زحمت و بدون زاد و توشه انجام شود[۲۲] و «حج مستقر*» یعنی حجی که وجوب آن بر مکلف استقرار یافته است.[۲۳] (← استقرار حج)

پیشینه حج

قرآن در آیة ۳۳ حج/۲۲ از خانة کعبه به عنوان خانة کهن (الْبَیتِ الْعَتِیقِ) و در آیة ۹۶ آل عمران/۳ از آن به عنوان نخستین خانه‌ای که برای انسان‌ها قرار داده شده، یاد کرده و در آیة ۳۴ حج/۲۲، همة امت‌ها را دارای مناسک و عباداتی شمرده است.[۲۴] این آیات حاکی از قدمت داشتن خانه کعبه و نیز مناسک حج و رواج آن پیش از اسلام است؛ اما دربارة این که بنای کعبه و نیز اعمال حج از چه زمانی آغاز شده، روایات مختلفی وجود دارد. برخی از روایات حاکی از آن است که فرشتگان بنیانگذار کعبه و اولین حج‌گزاران بوده‌اند. بنابر روایتی خداوند در زیر عرش «بیت المعمور» را برای طواف فرشتگان بنا نهاد و ملائکه را مأمور کرد که مشابه آن خانه‌ای را در زمین بنا کنند.[۲۵] برخی روایات جبرئیل را اولین کسی از اهل آسمان دانسته‌اند که حج خانه خدا گزارده است.[۲۶] بنابر روایاتی دیگر، زمان حج فرشتگان دو یا سه هزار سال پیش از خلقت آدم (ع) بوده است.[۲۷] در روایتی از امام باقر (ع) نقل شده که پس از فرود آدم به روی زمین، جبرئیل خانه کعبه را که از بین رفته بود بر پایه‌های سابق آن بنا نهاد و سپس همراه با فرشتگان برگرد آن طواف کرد و حضرت آدم و حوا نیز چنین کردند.[۲۸] در برابر، احادیثی دیگر حضرت آدم (ع) را بنیانگذار خانة کعبه و نخستین حج‌گزار خوانده‌اند[۲۹] که شاید مراد آنان، اولین بنیانگذار و حج‌گزار از آدمیان بوده است. روایاتی هم به صراحت از بازسازی خانة کعبه به دست حضرت آدم (ع) سخن گفته‌اند.[۳۰] بنابر روایات، پس از فرود آدم (ع) به زمین و بنای کعبه، جبرئیل مناسک حج را به حضرت آدم آموزش داد و آن حضرت مناسک را همراه با جبرئیل به جا آورد.[۳۱] مفاد روایت آن است که پس از ادای مناسک منا، فرشتگان در مواجهه با حضرت آدم (ع)، قبولی حج او را آرزو کردند و از ادای حج خود در دوهزار سال قبل خبر دادند.[۳۲] برپایة برخی روایات، حضرت آدم ۱۰۰۰ بار به مکه رفت و ۷۰۰ حج و ۳۰۰ عمره ادا کرد.[۳۳] پس از حضرت آدم، شیث فرزند و وصی آن حضرت هم خانة کعبه را بازسازی کرد و حج به جا آورد.[۳۴] در برخی روایات از حج گزاردن نوح نیز یاد شده است.[۳۵]

در طوفان نوح، بنای کعبه از بین رفت تا آن‌که در عهد حضرت ابراهیم (ع)، بنابر آیة ۲۶ حج/۲۲، خداوند جایگاه خانه کعبه را به آن حضرت نشان داد: «وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهیمَ مَکانَ الْبَیتِ». حضرت ابراهیم (ع) با کمک فرزندش اسماعیل (ع)، خانة کعبه را تجدید بنا کرد: «وَ إِذْ یرْفَعُ إِبْراهیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیتِ وَ إِسْماعیل» (بقره/۲، ۱۲۷). سپس حضرت ابراهیم (ع) مأمور گردید تا مردم را برای ادای مناسک حج به مکه فرا بخواند: «وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یأْتُوک رِجالاً وَ عَلی کلِّ ضامِرٍ یأْتینَ مِنْ کلِّ فَجٍّ عَمیقٍ» (حجّ/۲۲، ۲۷). بنابر روایات، آن حضرت با استقرار بر روی سنگی این مأموریت را انجام داد و مردم برای ادای حج عازم مکه شدند.[۳۶] به موجب برخی روایات، مخاطب ندای ابراهیم (ع) همة کسانی بودند که در شرق و غرب عالم ساکن بودند و نیز کسانی که هنوز به دنیا نیامده بودند و همگی به ندای آن حضرت پاسخ مثبت دادند و لبیک گفتند.[۳۷] همچنین حضرت ابراهیم (ع) همراه با حضرت اسماعیل (ع) و شماری از موحدان مناسک حج را به جا آوردند.[۳۸]

در ادوار بعد، پیروان شریعت حضرت ابراهیم (ع) یعنی خاندان و فرزندان آن حضرت حج را به جا می‌آوردند.[۳۹] همچنین پیامبران دیگر الهی از جمله حضرت موسی (ع)،[۴۰] حضرت عیسی (ع)،[۴۱] حضرت سلیمان (ع) همراه با گروهی از انسان‌ها و جنیان،[۴۲] حضرت داود (ع)[۴۳] نیز مناسک حج را به جا آوردند (برای تفصیل بیشتر ← حج پیامبران). افزون بر پیامبران، ادای مناسک حج در میان دیگر بندگان صالح و پیروان شرایع هم رواج داشته است؛ مثلاً در برخی روایات از حجِ هرسالة حضرت خضر[۴۴] و نیز حج ذوالقرنین همراه با ۶۰۰٬۰۰۰ سوار سخن به میان آمده است.[۴۵] بنابر روایتی از امام صادق (ع) آیة ۲۷ قصص/۲۸ که در آن تعبیر «حِجَج» به معنای سال آمده، شاهدی بر رواج حج در میان پیروان شرایع پیشین به شمار می‌رود.[۴۶]

مناسک حج و زیارت کعبه در میان پیروان برخی شرایع متأخّر اهمیت خود را از دست داد، مثلاً پیروان حضرت موسی (ع) مکان‌هایی چون بیت‌المقدس، بیت ایل، بیت آوِن، بیت حور، هیکل سلیمان، طور سینا را برای حج و دیگر اعمال عبادی خود برگزیدند؛ همچنانکه این اهمال و دوری از حج ابراهیمی در میان مسیحیان نیز شیوع یافت.[۴۷] اعراب هم در عصر جاهلیت چون خود را پیرو شریعت حضرت ابراهیم (ع) می‌شمردند،[۴۸] اصل مناسک حج را حفظ کردند و به شماری از تعالیم آن حضرت ملتزم بودند[۴۹]؛ ولی انحرافاتی در آن پدیدآوردند و بسیاری از احکام و آداب حج را تغییر دادند،[۵۰] از جملة اینها بود: طواف با بدن عریان[۵۱] و کف زدن و هلهله کردن در مسجدالحرام[۵۲] بنابر آیة ۳۵ انفال/۸ (برای تفصیل بیشتر← حج جاهلی).

حج در شریعت اسلام

در آیات متعدد قرآن از جمله آیة ۹۷ آل عمران/۳ و ۲۷ حج/۲۲، پیامبر اکرم (ص) و مسلمانانی که توان انجام دادن این عبادت را دارند، به ادای آن مأمور شده‌اند: «وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیهِ سَبیلا». اما دربارة این که تشریع حج در چه سالی بوده، آراء مختلف است. برخی اصولاً تشریع حج را پیش از هجرت دانسته‌اند.[۵۳] از جمله مستندات آنان روایات حاکی از حج پیامبر (ص) قبل از هجرت است.[۵۴] از جمله روایاتی از ابن عباس که سه بار حج گزاردن پیامبر (ص)[۵۵] یا حج‌گزاردن هر سالة آن حضرت را گزارش کرده[۵۶] یا احادیثی که از دوبار حج گزاردن پیامبر (ص)[۵۷] یا حج گزاردن مکرر آن حضرت[۵۸] یاد کرده‌اند یا روایاتی از امام صادق (ع) که حاکی از ادای چندین حج در مکه یا ۱۰ حج یا ۲۰ حج از جانب پیامبر (ص) به همراه قریش است.[۵۹] همچنین حدیثی را که از تشریع عمره در مدینه گزارش کرده[۶۰] دال بر تشریع حج در مکه شمرده‌اند.[۶۱] در برابر، بسیاری از عالمان شیعه و اهل سنت اصولاً تشریع حج را پس از هجرت دانسته‌اند، هر چند در این باره که در چه سالی بوده، اختلاف نظر دارند. برخی بر آن‌اند که حج در سال سوم هجری با نزول آیه ۹۷ آل عمران/۳ تشریع شد؛ ولی پیامبر (ص) ادای آن را تا سال دهم به تأخیرانداخت.[۶۲] نظر دیگر آن است که حج در سال پنجم[۶۳] یا ششم هجری[۶۴] با نزول آیة ۱۹۶ بقره/۲ تشریع گردید: «وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ». برخی نیز تشریع حج را در سال نهم یا دهم دانسته‌اند.[۶۵] دربارة هر یک از سال‌های دیگر از سال نخست تا دهم هجرت نیز آرایی نقل شده است.[۶۶]

در سال ششم هجری پیامبر (ص) برای نخستین بار همراه با ۱۴۰۰ نفر از مسلمانان برای ادای مناسک حج عازم مکه شد، ولی مشرکان با مسدود کردن راه در حدیبیه مانع رسیدن مسلمانان به مکه شدند. از این رو، آن حضرت و همراهان با ذبح قربانی از احرام خارج شدند و در سال بعد بر طبق عهدنامة حدیبیه تنها قضای عمره را به جا آوردند که به «عمرة القضاء» معروف شد.[۶۷] بر اساس روایات، شأن نزولِ آیة ۲۷ فتح/۴۸ که در آن از رؤیای پیامبر (ص) مبنی بر ورود بدون ترس مسلمانان به مسجدالحرام با امنیت و با موهای حلق و تقصیر شده سخن به میان آمده، همین واقعه است:[۶۸] «لَتَدْخُلُنَّ الْمسجدالحرام إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنینَ مُحَلِّقینَ رُؤُسَکمْ وَ مُقَصِّرینَ لا تَخافُونَ».

با نزول آیات نخست سورة برائت در سال نهم هجری، پیامبر اسلام (ص) مأمور شد تا این آیات را در موسم حج به مشرکان ابلاغ کند.[۶۹] پیامبر (ص) ابتدا ابوبکر را به همراه عمر بن خطاب و گروهی از مسلمانان به مکه فرستاد تا این مأموریت را انجام دهند، ولی قبل از رسیدن ابوبکر به مکه، پیامبر (ص) به دستور خداوند امیر مؤمنان علی (ع) را مأمور ابلاغ این آیات به مکیان کرد.[۷۰] از این رو، علی (ع) این آیات را در روز دهم ذی حجه برای مکیان تلاوت کرد که مضمون آنها، منع مشرکان از انجام دادن حج و نیز منع از طواف با بدن برهنه بود.[۷۱] نزول آیة ۲۸ توبه/۹ که مشرکان را «نَجَس» شمرد و آنان را از نزدیک شدن به مسجدالحرام برحذر داشت، در این سال بود:[۷۲] «إِنَّمَا الْمُشْرِکونَ نَجَسٌ فَلا یقْرَبُوا الْمسجدالحرام بَعْدَ عامِهِمْ هذا». برخی بر آن‌اند که مشرکان در این سال تنها از انجام دادن حج ممنوع بوده‌اند و ورود آنان به مکه برای تجارت جایز بوده است.[۷۳] در سال دهم هجری، آیة ۲۷ حج/۲۲ نازل شد که مفاد آن دستور به پیامبر (ص) برای فراخوانی مسلمانان به ادای مناسک حج بود:[۷۴] «وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یأْتُوک رِجالاً وَ عَلی کلِّ ضامِرٍ یأْتینَ مِنْ کلِّ فَجٍّ عَمیق». در پی نزول این آیه، آن حضرت با فرستان مأمورانی به همة سرزمین‌های اسلامی به مسلمانان اعلام کرد که هر کس قصد ادای حج و فراگیری مناسک آن را دارد، در مدینه با پیامبر (ص) همراه شود.[۷۵] طبق نقل برخی منابع، در این سفر حج که آخرین حج آن حضرت بود و به حجة الوداع مشهور شد،[۷۶] بیش از صدهزار مسلمان آن حضرت را همراهی کردند.[۷۷] (←حجة الوداع*)

اهمیت و جایگاه حج

حج در همة شرایع الهی و نیز شریعت اسلام از اهمیت و جایگاه والایی برخوردار است. از جمله وجوه اهمیت حج، مأمور گردیدن دو پیامبر بزرگ الهی یعنی حضرت ابراهیم (ع) و حضرت اسماعیل (ع) از سوی خداوند است که مکلّف شدند مکان این عبادت بزرگ را برای حج‌گزاران آماده سازند: «وَ عَهِدْنا إِلی إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ أَنْ طَهِّرا بَیتِی لِلطَّائِفینَ وَ الْعاکفینَ وَ الرُّکعِ السُّجُود».

افزون بر این، در آیات قرآن و روایات کسانی که به قصد ادای حج عازم این سرزمین می‌شوند، کاروان خدا[۷۸] و میهمان ویژة خداوند[۷۹] خوانده شده[۸۰] و مسلمانان از تعرض به آنان و حتی حیواناتی که برای حج علامت گذاری گردیده، منع شده‌اند. (مائده/۵، ۲)

در روایاتی دیگر زمان انجام این عبادت یعنی دهة ذی حجه از پاک‌ترین زمان‌ها و اعمال آن دارای برترین پاداش[۸۱] و از محبوب‌ترین اعمال صالح نزد خداوند[۸۲] به شمار رفته است.

حج از جمله عباداتی به شمار می‌رود که اصول عقاید دین و نیز بسیاری از فروع دین را در بطن خود دارد، مثلاً اصل توحید که در بسیاری از اعمال حج از جمله ذکر تلبیه (لبیک اللهم لبیک،...)[۸۳] تبلور یافته است. بر پایة برخی روایات، مراد از اتمام حج و عمره در آیة ۱۹۶ بقره/۲ دیدار با پیامبر (ص) و امامان (ع) پس از ادای مناسک حج است که نشانه اهمیت توجه حج گزار به مسئله نبوت و امامت به شمار می‌رود.[۸۴] همچنین حاجیان با جدا شدن از مظاهر دنیوی و پوشیدن لباس احرام در حج به یاد مرگ، آخرت و معاد می‌افتند.[۸۵] بسیاری از فروع دین نیز در عبادت حج گنجانده شده است، مانند نماز طواف که حاجیان بدان مکلف‌اند[۸۶] و روزه که به عنوان کفارة برخی اعمال در حج مقرّر شده است (بقره/۲، ۱۹۶). همچنین در برخی روایات، حج نوعی جهاد در راه خدا[۸۷] و جهاد مقبول[۸۸] خوانده شده است. به علاوه، دیگر فروع دین مانندتولّی یعنی دوستی با دوستان خداوند را از برخی آیات مرتبط با حج مانند آیة ۳۷ ابراهیم/۱۴ که در روایات به دوستی اهل بیت (ع) تفسیر شده است[۸۹] و نیز تبرّی یعنی دشمنی با دشمنان خدا را از آیات سورة برائت می‌توان استفاده کرد. اعمال نیک دیگری هم در قالب مناسک حج دیده می‌شود، مانند قربانی کردن در راه خدا «» (بقره/۲، ۱۹۶) اطعام به فقیران «» (حجّ/۲۲، ۲۸) هجرت در راه خدا «» (حجّ/۲۲، ۲۷) توبه و استغفار «» (بقره/۲، ۱۹۹) و کارهای خیر دیگر: «فَمَنْ حَجَّ الْبَیتَ… مَنْ تَطَوَّعَ خَیراً فَإِنَّ اللَّهَ شاکرٌ عَلیمٌ» (بقره/۲، ۱۵۸). بر این اساس، در احادیث معتبر حج از ارکان پنجگانه اسلام شمرده شده است.[۹۰] همچنین بر پایه برخی روایات، حج از بسیاری از کارهای خیر و عبادات دیگر از جمله جهاد در راه خدا با همراهی غیر معصوم،[۹۱] آزاد سازی برده در راه خدا،[۹۲] انفاق در راه خدا[۹۳] و حتی نماز و روزة مستحب[۹۴] برتر است. در حدیثی سبب برتری حج را بر نماز آن دانسته‌اند که در حج نماز وجود دارد؛ ولی در نماز حج نیست.[۹۵] بنابر حدیثی دیگر، سبب برتری حج بر نماز و روزه، دوری حج‌گزار از خانوادة خویش برای مدتی طولانی، تحمل رنج و مشقت بدنی و انفاق اموال در راه آن است.[۹۶]

از دیگر ادلة اهمیت حج آن است که امامان معصوم (ع) در دعاهای خود در اوقات خاص از جمله ماه رمضان، شبهای قدر[۹۷] و پس از هر نماز، همواره توفیق ادای حج را از خداوند درخواست می‌کردند[۹۸] و مؤمنان را به تکرار حج تا ۵۰ حج و حتی بیشتر از آن[۹۹] بلکه تکرار آن در هر سال[۱۰۰] ترغیب می‌کردند، حتی اگر همراه با صرفه‌جویی در مخارج زندگی و اکتفا کردن به معیشت کم و حتی قرض کردن مخارج آن باشد.[۱۰۱] البته قرض گرفتن برای سفر حج مشروط بدان شده که قرض کننده بتواند آن را بپردازد.[۱۰۲] افزون بر این، در سیرة معصومان (ع) سفر مکرّر حج دیده می‌شود، چنان‌که نقل شده که حضرت آدم ۷۰۰ بار،[۱۰۳] و پیامبر اکرم (ص) ۱۰ یا ۲۰ بار،[۱۰۴] امام حسن مجتبی (ع) ۱۵ یا ۲۵ بار[۱۰۵] و امام سجاد (ع) ۲۰ یا ۲۲ یا ۲۵ بار[۱۰۶] حج گزاردند و حضرت خضر[۱۰۷] و امام عصر (ع)[۱۰۸] هر سال در حج حضور دارند.

اهمیت حج در شریعت اسلامی چنان است که حاکمان اسلامی مأمور شده‌اند که در صورت ترک حج از سوی مسلمانان، آنان را به اجبار راهی حج کنند[۱۰۹] و در صورت نبودن هزینة سفر، آن را از بیت المال تأمین کنند.[۱۱۰] ترک کردن حج و نیز به تأخیرانداختن آن تا زمان مرگ در احادیث بسیار مذمّت شده و آن را به مثابة کفر و مردن بر دین یهود و نصارا شمرده،[۱۱۱] و موجب هلاکت،[۱۱۲] محروم شدن از شفاعت پیامبر (ص)،[۱۱۳] پشیمانی[۱۱۴] و نابینایی در قیامت[۱۱۵] دانسته‌اند.

اهداف و آثار حج

مناسک حج از یک سو دارای اغراض و حکمتهای مهمّی است و از سوی دیگر، برکات و فوائد بسیار هم در دنیا و هم آخرت برای شخص حج‌گزار و دیگران در پی دارد. در قرآن، غرض از تکلیف به حج، وجود منافع برای انسانها ذکر شده است: «وَ أَذِّن فی النَّاسِ بِالحْجّ… لِّّیشْهَدُواْ مَنَافِعَ لَهُمْ» (حجّ/۲۲، ۲۷–۲۸). احادیث مراد از منافع را هم برکات دنیوی و هم منافع اخروی دانسته[۱۱۶] و احادیثی دیگر حج را موجب خیر دنیا و آخرت شمرده‌اند.[۱۱۷] برخی از مهم‌ترین اهداف و اغراض حج، که در عین حال از آثار آن هم به شمار می‌روند، عبارت‌اند از:

توبه و آمرزش گناهان

بنابر روایتی از امام صادق (ع) سبب اصلی بنای کعبه، توبة فرزندان آدم و پاکی آنان از گناه است؛ همچنان که خداوند بیت المعمور را برای توبة فرشتگان آفرید.[۱۱۸] امام رضا (ع) هم علت تشریع حج را کوچ کردن به سوی خداوند و توبه از گناهان گذشته وآغاز کردن حیاتی نوین دانسته است.[۱۱۹] بر پایة روایتی، یکی از مصادیق «منافع» در آیة ۲۸ حجّ/۲۲ مغفرت و بخشایش الهی است.[۱۲۰]

تهذیب نفس و تقوا

یکی دیگر از اهداف و آثار حج خودسازی و زدودن رذایل اخلاقی از نفس و تقرّب به خداوند است که در روایتی از امام رضا (ع) بدان تصریح شده است.[۱۲۱] در حدیثی از امام علی (ع) یکی از اغراض عبادت حج، بیرون راندن تکبر از قلوب و جایگزینی خشوع و فروتنی به جای آن ذکر شده است.[۱۲۲] بنابر روایات، حکمتهای تشریع هر یک از مناسک حج نیز خودسازی است؛ چنان‌که بر پایة روایتی از امام صادق (ع) حکمت ذبح قربانی ذبح هواهای نفسانی و طمع، رمی‌جمرات به مثابة دور کردن شهوات و اعمال ناپسند و حلق به منزلة برکندن عیوب ظاهری و باطنی انسان است.[۱۲۳] دیگر هدف مهم تشریع حج که در قرآن بدان تصریح شده، ایجاد ملکه تقوا در انسان است: «الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ… َ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیرَ الزَّادِ التَّقْوی وَ اتَّقُونِ یا أُولِی الْأَلْباب» (بقره/۲، ۱۹۷). افزون بر این، در آیات ۱۸۹، ۱۹۶ بقره/۲ و ۹۶ مائده/۵ نیز این نکته مطرح شده است. در احادیث هم ضرورت رعایت تقوا از سوی حج‌گزاران از هنگام احرام تا پایان مناسک تأکید گردیده است.[۱۲۴]

برپاداشتن دین و تقویت ایمان

از دیگر اهداف حج بر پایة متون دینی، اقامة دین خداوند و تقویت آن است: «جَعَلَ اللَّهُ الْکعْبَةَ الْبَیتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنَّاسِ» (مائده/۵، ۹۷). در احادیث، تعبیر «قیاما للناس» در آیه، به اقامة دین و معاش مردم تفسیر شده است.[۱۲۵] بر پایة روایتی دیگر، قیام دین منوط به قائم بودن کعبه است.[۱۲۶] همچنین در روایاتی دیگر، حج پرچم اسلام[۱۲۷] و موجب رفعت دین،[۱۲۸] تقویت دین[۱۲۹] و اصلاح ایمان مردم[۱۳۰] به شمار رفته است.

پیوند معنوی با رهبری الهی (تولّی)

از دیگر اهداف مهم حج، تقویت دوستی و پیوند با رهبران الهی یعنی پیامبران و امامان علیهم‌السلام است. در آیة ۲۷ حج/۲۲ حضرت ابراهیم (ع) مأمور شده که انسان‌ها را به حج فراخواند تا مردم به سوی آن حضرت بیایند: «وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یأْتُوک…». همچنین آن حضرت، به تصریح آیة ۳۷ سورة ابراهیم/۱۴ درخواست کرده که خداوند دل‌های حج‌گزاران را به جانب ذریه و فرزندانش در مکه متمایل کند: «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوی إِلَیهِمْ». برخی روایات مراد از «ذریة ابراهیم» را اهل بیت علیهم‌السلام دانسته‌اند.[۱۳۱] بر پایة روایتی دیگر، کامل کردن حج که در آیة ۱۹۶ بقره/ ۲ مؤمنان بدان مأمور شده‌اند، دیدار با پیامبر (ص)[۱۳۲] و امامان معصوم علیهم‌السلام[۱۳۳] است. این امر در احادیثی دیگر نیز مورد تأکید قرار گرفته است.[۱۳۴] همچنین در روایات، مراد از «قضاء تَفَث» (برطرف کردن آلودگی) در آیة ۲۹ حج/۲۲، دیدار با امام معصوم (ع) ذکر شده است،[۱۳۵] از آن رو که امام معصوم انسان را از آفاتی چون جهل و گمراهی و اخلاق ناپسند دور می‌سازد.[۱۳۶] افزون بر این، امام روح حقیقی کعبه و روح همة مناسک حج و محور اصلی آن است که اهداف و اغراض مهم این عبادت را محقق می‌کند.[۱۳۷] معرفی امام حسن مجتبی (ع)[۱۳۸] و امام سجاد (ع)[۱۳۹] به فرزند مکه و منا و مشعر و عرفات، اشاره ای است به همین مسئله.

دوری از شیطان و دشمنان خدا (تبرّی)

از دیگر اهداف حج را باید دوری از شیاطین جن و انس دانست که مهم‌ترین نماد آن در حج، رمی‌جمرات است که حاجیان بدان مکلف‌اند.[۱۴۰] برخی احادیث یکی از مصادیق «قضاء تفث» را در آیة ۲۹ حج/۲۲ رمی‌جمرات دانسته‌اند.[۱۴۱] موضوع مهم دیگر، دوری از شیاطین انسانی است که با برائت از مشرکان محقق می‌شود و پیامبر اکرم (ص) در آیات نخست سورة توبه مأمور به اجرای آن در حج شد. بر این اساس، در آیاتی از قرآن حضرت ابراهیم (ع) و پیامبر گرامی اسلام (ص) مهمترین الگوهای مسلمانان در همة امور از جمله در عرصة تبری جستن از دشمنان خدا معرفی شده‌اند (ممتحنه/۶۰، ۴؛ احزاب/۳۳، ۲۱).

پیشگیری از هلاکت انسان

از دیگر اهداف و آثار حج، بقای حیات انسان‌ها و جلوگیری از هلاکت آنهاست. در آیة ۹۷ مائده/۵ تصریح شده که خداوند کعبه را سبب پابرجا بودن انسان‌ها قرار داده است: «جَعَلَ اللَّهُ الْکعْبَةَ الْبَیتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنَّاسِ». برخی مفسران مراد از آن را حفظ و در امان بودن انسانها از خطرات دانسته[۱۴۲] و گفته‌اند که مردم با ترک کردن حج هلاک خواهند شد.[۱۴۳] این نکته در احادیث اهل بیت (ع) نیز مطرح گردیده است.[۱۴۴] در روایتی امام صادق (ع) حج‌گزاران را موجب بقای حیات کسانی شمرده که حج را ترک می‌کنند و در این مورد به آیة ۲۵۱ بقره/۲ استشهاد فرموده‌اندکه در آن از دفع شدن برخی از مردم توسّط برخی دیگر از سوی خداوند سخن به میان آمده است:[۱۴۵] «وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْض». افزون بر این، در احادیثی دیگر، نیت تجدید حج موجب افزوده شدن عمر و ادای مکرّر حج مانع مرگ ناگهانی دانسته شده است.[۱۴۶]

تفقه و نشر احادیث

امام رضا (ع) یکی از اهداف حج را تفقه در دین و نقل روایت سخنان امامان (ع) و نشر آنها در سرزمین‌های اسلامی و غیر اسلامی دانسته و به آیة ۱۲۲ توبه/۹ استشهاد کرده‌اند که از لزوم هجرت برای تفقه در دین و انذار مردم پس از آن سخن به میان آورده است.[۱۴۷] در حدیثی دیگر، آشنایی با آثار و اخبار پیامبر اکرم (ص) از جمله اهداف حج به شمار رفته است.[۱۴۸]

آزمایش بندگان

از جمله اهداف تشریع حج آزمون حج‌گزاران است. درحدیثی از امیرمؤمنان (ع) مناسک حج آزمایشی دشوار به شمار رفته که با قرار داشتن کعبه در سرزمینی سخت و ابتلای حج‌گزاران به دشواریهای متعدد تحقّق می‌یابد.[۱۴۹] امام صادق (ع) غرض از آزمایش حج‌گزاران را آشکار شدن میزان اطاعت آنان از خداوند شمرده است.[۱۵۰]

منافع دنیوی

از دیگر اهداف حج، بهره‌مندی حج‌گزاران و افراد دیگر از منافع دنیوی و مادّی است که در آیة ۲۸ حج/۲۲ بدان تصریح شده است: ‏ِ «... لِّیشْهَدُواْ مَنَافِعَ لَهُمْ». بر پایة احادیث، تعبیر منافع در آیه مذکور افزون بر منافع اخروی، شامل بهره‌های مادی هم می‌شود،[۱۵۱] مانند منافع کرایه دهندگان مرکب‌ها[۱۵۲] و سوداگران کالاها چه از میان حج‌گزاران و چه سایر اشخاص و مجاوران کعبه.[۱۵۳] از جمله منافع مادی سفر حج، قربانی است که نصیب حج‌گزاران و فقیران می‌شود (حج/۲۲، ۲۸، ۳۶). بنا بر روایاتی دیگر، حج موجب غنای مادی حج‌گزاران[۱۵۴] و برآورده شدن نیاز خانواده آنان،[۱۵۵] ازمیان رفتن فقر،[۱۵۶] ورشکستگی[۱۵۷] و نیز موجب سلامتی بدن[۱۵۸] می‌گردد.

پاداش اخروی

از دیگر آثار مهم حج، پاداش بزرگ اخروی است. بنابر روایتی، امام صادق (ع) از جمله مصادیق منافع را در آیه ۲۸ حج/۲۲ منافع اخروی دانسته است.[۱۵۹] امام علی (ع) نیز سبب قرار دادن کعبه را در سرزمینی سخت و خشک، گشودن ابواب فضل و عفو الهی بر حج‌گزاران دانست.[۱۶۰] در احادیثی دیگر به میزان پاداش اخروی حج گزار، از جمله هر گامی که او در سفر حج برمی‌دارد، اشاره شده است.[۱۶۱]

اقسام و اعمال حج

مهمترین تقسیم‌بندی حج در فقه اسلامی، تقسیم آن به سه قسم تمتّع*، قران*، و افراد* است. حج تمتّع از دو بخش عمره و حج تشکیل شده که ابتدا عمره تمتّع و پس از خروج از احرام و احرام مجدّد، مناسک حج تمتّع به جا آورده می‌شود.[۱۶۲] به نظر فقیهان امامی[۱۶۳] و حنفی[۱۶۴] به استناد روایات[۱۶۵] و آیه ۱۹۶ بقره/۲ حج تمتّع وظیفه آفاقیان (غیر اهالی مکه و اطراف آن) است. در مقابل، فقیهان مالکی،[۱۶۶] شافعی[۱۶۷] و حنبلی[۱۶۸] این نوع حج را برای اهل مکه جایز شمرده‌اند. (حج تمتّع) به نظر فقیهان امامی، حج قران، حجی است که حج‌گزار تنها اعمال حج را در زمان خود و عمره را پس از حج در طول سال به جا می‌آورد و در طول مناسک حج، قربانی به همراه دارد.[۱۶۹] ولی به نظر فقهای اهل سنت، حج قران آن است که حج‌گزار حج را با عمره جمع کرده و هر دو را با یک احرام انجام دهد یا آن‌که پیش از اتمام اعمال عمره و خروج از احرام برای حج محرم شود.[۱۷۰] به نظر فقیهان امامی این حج وظیفه ساکنان و مجاوران مکه است.[۱۷۱] ولی بیشتر فقیهان اهل سنت ادای این حج را برای همه حج‌گزاران صحیح دانسته‌اند[۱۷۲] هرچند حنفیان بر آنند که حج قران برای اهل مکه جایز نیست (حج قران). حج افراد آن است که حج‌گزار تنها اعمال حج را انجام‌دهد و عمره را پس از آن در ماه‌های حج یا غیر آن به جا آورد،[۱۷۳] مشروط بر آن که او استطاعت عمره را نیز داشته باشد.[۱۷۴] فقهای اهل سنت حج افراد را این دانسته‌اند که حج‌گزار قبل از ماه‌های حج، عمره را انجام دهد و سپس حج را به جا آورد،[۱۷۵] یا آن که حج وعمره را جداگانه به جا آورد یا نخست حج را در زمان خود و سپس عمره را در غیر ماه‌های حج انجام دهد.[۱۷۶] فقیهان امامی[۱۷۷] و حنفی[۱۷۸] به استناد آیه ۱۹۶ بقره/۲ و روایات این نوع حج را نیز وظیفه اهل مکه و مجاوران آن دانسته‌اند ولی دیگر فقیهان اهل سنت، ادای حج افراد را برای همه حج‌گزاران جایز می‌دانند. (حج افراد)

در حج تمتّع، حج‌گزار نخست اعمال عمره تمتّع را به جا می‌آورد که عبارت است از احرام*، طواف* عمره تمتّع، نماز طواف، سعی* بین صفا و مروه و تقصیر[۱۷۹] (حلق و تقصیر*) و سپس اعمال حج را بجا می‌آورد که این اعمال از نظر عموم فقیهان – بجز در مواردی مانند قربانی، طواف قدوم و طواف نساء-[۱۸۰] در هر سه نوع از حج بدین قرار است: ۱) احرام * ۲) تلبیه * ۳) وقوف در عرفات * ۴) وقوف در مشعر * ۵) اعمال سرزمین منا شامل: رمی جمره * و حلق یا تقصیر و بیتوته در منا * ۶) طواف زیارت* و نماز آن ۷) سعی میان صفا و مروه * ۸) طواف نساء* و نماز آن.[۱۸۱] (حج افراد *)

در منابع فقهی این بحث مطرح شده که از میان سه نوع حج در مواردی که امکان گزینش یکی از آنان وجود دارد (از جمله در حج مستحب) کدام یک برتر است. فقهای امامی[۱۸۲] و حنبلی[۱۸۳] حج تمتّع را افضل از دو نوع دیگر دانسته‌اند. بدین استناد که در قرآن تنها این نوع حج ذکر شده است. (آیه ۱۹۶ بقره/۲) و از دو نوع حج دیگر ذکری به میان نیامده است.[۱۸۴] افزون بر این، در روایاتی از پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) به برتری حج تمتّع بر دو نوع دیگر حج تصریح شده است.[۱۸۵] همچنین در حج تمتّع، هم عمره و هم حج به جا آورده می‌شود و حج همراه با عمره از حج بدون عمره برتر است و به علاوه، در این حج، هر دو عمل در بهترین زمان یعنی ماه‌های حج انجام می‌شود در حالی که در دو نوع حج دیگر چنین نیست.[۱۸۶]

در مقابل، حنفیان[۱۸۷] و برخی از فقهای شافعی،[۱۸۸] حج قران را برتر دانسته‌اند زیرا به نظر آنها، حج پیامبر اسلام (ص) حج قران بوده است. به علاوه، در حدیثی از پیامبر (ص) از مأمور شدن آن حضرت از سوی جبرئیل به حج قران یاد شده است و در حدیثی دیگر از آن حضرت مسلمانان مأمور شده‌اند که حج وعمره را پشت سر هم بجا آورند زیرا این کار سبب طولانی شدن عمر می‌گردد[۱۸۹] دلیل دیگر آن که در حج قران (مطابق رأی اهل سنت) حج‌گزار میان دوعبادت جمع می‌کند و انجام دادن دو عبادت بهتر از یک عبادت استک[۱۹۰] افزون بر این در حج قران، حج‌گزار از منزل خود محرم می‌شود و مدت زمان احرام وی بیشتر است[۱۹۱] اتمام حج که در قرآن بدان فرمان داده شده (بقره/۲، ۱۹۶) مقتضی آن است که شخص از منزل خود محرم شود.[۱۹۲]

به نظر مشهور فقیهان شافعی[۱۹۳] و مالکی[۱۹۴] حج افراد برترین نوع حج است زیرا در روایتی از جابر انجام دادن حج بدون عمره توسط پیامبر (ص) گزارش شده است.[۱۹۵] و نیز از آن روکه حج‌گزار در حج افراد تا پایان اعمال حج در احرام باقی می‌ماند و اجازه خروج از آن را ندارد و هر یک از مناسک حج و عمره را به گونه مستقل و جداگانه انجام می‌دهد. افزون بر این، حج افراد به اتفاق همه مسلمانان مشروع است، در حالی که حج تمتّع را عمر بن خطّاب و حج قران را عثمان بن عفان ممنوع کرده است.[۱۹۶] علاوه بر این به نظر این دسته از فقها حج‌گزار در حج افراد نیازی به قربانی کردن ندارد ولی در قران و تمتّع، اگر آفاقی آن‌ها را انجام دهد، قربانی لازم است. همچنین حج خلفای سه‌گانه نخستین از نوع افراد بوده است.[۱۹۷]

احکام فقهی حج

وجوب حج

به نظر فقهای امامی[۱۹۸] و اهل سنت،[۱۹۹] حج با وجود شرایطی بر مکلفان واجب می‌گردد. از جمله ادله وجوب است: ۱) آیه ۹۷ آل‌عمران/۳ که این عمل را تکلیفی الهی بر عهده انسان‌ها شمرده است[۲۰۰] ۲) آیه ۱۹۶ بقره/۲ که به اتمام حج فرمان داده و لازمه آن وجوب اصل عمل است.[۲۰۱] ۳) روایات از جمله روایاتی از پیامبر (ص) که حج را یکی از ارکان اسلام شمرده[۲۰۲] و مسلمانان را بدان فرا خوانده است[۲۰۳] و نیز روایاتی از امامان (ع)[۲۰۴] که حج را بر همگان واجب شمرده‌اند.[۲۰۵]

شرایط وجوب

حج با تحقق شرایطی خاص بر مکلفان واجب می‌شود؛ این شرایط بر پایه همه یا برخی از مذاهب اسلامی عبارت‌اند از:

بلوغ

به نظر فقیهان امامی[۲۰۶] و اهل سنت[۲۰۷] یکی از شرایط واجب شدن حج، بلوغ است از این رو حج بر نابالغان واجب نیست. مستند آن، روایات نبوی[۲۰۸] و احادیث امامان شیعه (ع)[۲۰۹] است. ( حج کودکان)

عقل

شرط دیگر وجوب حج به نظر فقهای امامی[۲۱۰] و اهل سنت[۲۱۱] عقل است. بر اساس روایات[۲۱۲] حج بر مجنون دائمی یا ادواری که در غالب اوقات دیوانه است، واجب نیست.[۲۱۳] ( حج محجوران)

حریت (آزاد بودن)

شرط دیگر وجوب حج به نظر فقیهان امامی[۲۱۴] واهل سنت[۲۱۵] حریت است. از این رو حج بر بردگان واجب نیست. مستند آن علاوه بر اجماع[۲۱۶] ناتوانی بردگان از تصرف در اموال به تصریح آیه۷۵ نحل/۱۶ و نیزاحادیث منقول از پیامبر (ص)[۲۱۷] و امامان (ع)[۲۱۸] است که بر واجب نبودن حج بر بردگان دلالت دارند.[۲۱۹]

همچنین فقهای امامی[۲۲۰] و برخی فقهای اهل سنت[۲۲۱] با استناد به روایات، حج برده را در صورت انجام دادن آن با اجازه مالک او و برخی فقیهان شافعی حتی در صورت اجازه ندادن مالک صحیح دانسته‌اند. (حج محجوران*)

اسلام

از شرایط وجوب حج به نظر فقهای حنفی،[۲۲۲] حنبلی[۲۲۳] و برخی مالکیان[۲۲۴] اسلام یعنی مسلمان بودن حج گزار است. این دیدگاه مبتنی بر این نظر است که کافران مخاطب به احکام فرعی اسلام نیستند.[۲۲۵] از جمله ادله آنان این است که حج عبادت است و کافران اهل عبادت نیستند.[۲۲۶] در برابر، فقیهان امامی[۲۲۷] و شافعی[۲۲۸] و برخی مالکیان،[۲۲۹] اسلام را نه شرط وجوب حج بلکه شرط صحت دانسته و گفته‌اند که بر کفار نیز حج واجب است ولی در صورت انجام دادن، حج آنان صحیح نیست. از جمله مستندات این دیدگاه افزون بر روایات،[۲۳۰] عموم کلمه «الناس» در آیه ۹۷ آل عمران/۳ است که شامل کافران نیز می‌شود و نیز عموم آیه ۱۹۶ بقره/۲ که همگان را به اتمام حج و عمره فرمان داده است.[۲۳۱] (نیز استطاعت، اسلام، کافر)

استطاعت

از دیگر شرایط واجب شدن حج به نظر فقیهان امامی[۲۳۲] و بیشتر فقهای اهل سنت[۲۳۳] استطاعت است. مهمترین دلیل این شرط، در کنار احادیث،[۲۳۴] آیه ۱۹۷ آل عمران/۳ است که حج را بر افراد مستطیع واجب شمرده است.[۲۳۵] در برابر، شماری از فقیهان اهل سنت استطاعت را شرط وجوب ندانسته و بر آنند که اگر حج‌گزار با تکلف حج را به جا آورد حج او صحیح و مجزی به شمار می‌رود.[۲۳۶] ( استطاعت)

به نظر فقیهان حنفی[۲۳۷] و حنبلی[۲۳۸] یکی از شرایط تحقق استطاعت برای زنان همراهی یکی از بستگان مَحرم با زن هنگام سفر حج است.[۲۳۹] در برابر، فقیهان امامی[۲۴۰] و شافعی[۲۴۱] وجود مَحرم را شرط ندانسته‌اند، از آن رو که به استناد احادیث، حج رفتن زن همراه با اشخاص مورد اعتماد جایز است.[۲۴۲] ( استطاعت)

فوری بودن یا نبودن حج

در صورت حصول شرایط وجوب حج، درباره این که آیا رفتن به حج فوری است یا به تاخیرانداختن آن از سال استطاعت جایز است، اختلاف نظر وجود دارد؛ به نظر فقیهان امامی،[۲۴۳] حنبلی[۲۴۴] و برخی فقیهان حنفی[۲۴۵] و مالکی،[۲۴۶] وجوب حج فوری است و باید در نخستین زمان ممکن، آن را به جا آورد. از جمله ادله این قول، افزون بر اجماع، آیات ۹۷ آل عمران/۳ و ۱۹۶ بقره/۲ است که به وجوب حج فرمان داده و امر نیز دلالت بر فور دارد.[۲۴۷] دلیل دیگر روایاتی نبوی[۲۴۸] و نیز احادیثی از امامان[۲۴۹] است که مسلمانان را به تعجیل و عدم تساهل در حج فرمان داده و حتی تأخیر آن را موجب خروج از اسلام شمرده است. در برابر، شافعی[۲۵۰] و برخی از فقیهان حنفی و مالکی،[۲۵۱] تأخیر حج را جایز دانسته‌اند هرچند انجام دادن فوری آن را مستحب شمرده‌اند. از جمله ادله آنان سیره پیامبر (ص) است که با آن‌که آیات حج در سال ششم هجری نازل شد ولی آن حضرت ادای آن را تا سال دهم به تاخیرانداخت.[۲۵۲] در نقد این دلائل گفته‌اند که اولا در سال ششم امکان به جا آوردن حج برای آن حضرت نبود. مؤید این امر صلح حدیبیه است که پیامبر (ص) در آن سال برای عمره محرم شد ولی مشرکان مانع انجام یافتن حج شدند. ثانیاً پیامبر (ص) حج را به تأخیر نینداخت زیرا آیه دال بر وجوب حج یعنی آیه ۹۷ آل عمران/۳ در سال نهم یا دهم نازل شد و آن حضرت بدون تأخیر حج را در سال دهم به جا آورد.[۲۵۳] ثالثاً پیامبر (ص) قبل از هجرت بارها حج گزارده بود و تکلیف حج از ایشان ساقط بود.

اتمام حج

پس از شروع حج، اتمام و کامل کردن آن بر حج‌گزار واجب است.[۲۵۴] مهمترین دلیل این حکم، آیه ۱۹۶ بقره/۲ است که مسلمانان را به اتمام حج فرمان داده است[۲۵۵] «واتموا الحج و العمرة لله» بر این اساس حج‌گزار حق ندارد که برخی از اعمال حج را انجام دهد و برخی را رها نماید.[۲۵۶] همچنین فقیهان امامی[۲۵۷] و بسیاری از فقهای اهل سنت[۲۵۸] به استناد آیه مذکور و احادیث گفته‌اند که اگر حج‌گزار حج را فاسد کند نیز باید حج فاسد را به اتمام رساند و نمی‌تواند از آن خارج شود. به نظر فقهیان امامی به استناد آیه و روایات، اتمام حج استحبابی نیز پس از آغاز کردن آن واجب است و با انعقاد احرام در حج مستحبی، کامل کردن آن واجب می‌گردد.[۲۵۹] البته در صورتی که پس از شروع به اعمال حج به سبب پدید آمدن موانعی چون بیماری یا منع دشمن ادامه مناسک بسیار دشوار گردد، خروج از احرام با شرائطی جایز است. ( احصار و صد)

تکرار حج

به نظر فقیهان امامی[۲۶۰] و عموم فقهیان اهل سنت،[۲۶۱] حج در طول عمر تنها یک بار واجب است. مستند این حکم، اجماع مسلمانان[۲۶۲] و نیز مفاد آیه ۹۷ آل عمران/۳ است که مسلمانان را به ادای حج فرمان داده است و امر خداوند با یک بار انجام دادن محقق می‌شود.[۲۶۳]

ادله دیگر روایاتی از پیامبر اکرم (ص)[۲۶۴] و نیز سیره ایشان[۲۶۵] و احادیثی از شیعه (ع)[۲۶۶] در این باب است. در برابر، روایات نقل شده از اهل بیت حاکی از این است که حج بر افراد توانگر در هر سال[۲۶۷] یا در هر پنج سال[۲۶۸] یک بار واجب است. مفاد روایاتی از اهل سنت هم بر وجوب تکرار حج دلالت دارد.[۲۶۹] بر این اساس، شیخ صدوق به وجوب حج بر ثروتمندان در هر سال فتوا داده است[۲۷۰] و شماری از فقهای اهل سنت نیز فتاوای مشابهی داده‌اند.[۲۷۱] ولی به نظر مشهور فقیهان امامی و اهل سنت این دیدگاه، شاذ و مخالف اجماع مسلمانان[۲۷۲] و روایات مذکور، غیرقابل عمل یا محمول بر استحباب[۲۷۳] یا وجوب کفایی است، یعنی این که در هر سال باید شماری از افراد توانگر به حج بروند تا خانه خدا از حج گزار خالی نباشد.[۲۷۴]

ولی استحباب تکرار حج مورد اتفاق همه فقیهان امامی[۲۷۵] و اهل سنت[۲۷۶] است که از جمله ادله آن، آیه ۱۲۵ بقره/۲ (و اذ جعلنا البیت مثابه للناس…) است با این استدلال که «مثابه» در آیه به معنای مکانی است که مردم هر سال به آن رجوع می‌کنند یا مکانی که هیچ‌کس از آن رویگردان نیست.[۲۷۷] همچنین روایات متعدد[۲۷۸] و نیز سیره پیامبران[۲۷۹] و امامان که به گونه مکرر حج می‌گزاردند، بر استحباب تکرار حج دلالت دارد.

زمان حج

حج ماه‌های خاص و معینی دارد: «الحج اشهر معلومات» (بقره/۲، ۱۹۷) اما درباره مصادیق ماه‌های حج آرای مختلفی مطرح شده است؛ به نظر مشهور فقیهان امامی[۲۸۰] و مالکی[۲۸۱] زمان انجام حج در سه ماه شوال، ذی قعده و ذی حجه است. از مستندات آنان، آیه ۱۹۷ بقره/۲ است با این توضیح که کمترین مصداق «اشهر» در آیه، سه ماه است احادیث هم ماه‌های حج را در آیه به سه ماه مذکور تفسیر کرده‌اند.[۲۸۲] در برابر، برخی از فقیهان امامی[۲۸۳] و شافعی[۲۸۴] زمان حج را دو ماه شوال و ذی قعده و ده شب نخست ذی حجه (تا طلوع فجر روز دهم) دانسته‌اند. آنان به ادامه آیه ۱۹۷ بقره/۲ استناد جسته‌اند که از انعقاد احرام حج در این ماه‌ها و ترک محرمات احرام در آن‌ها سخن گفته است «فمن فرض فیهن الحج…» با این استدلال که انعقاد احرام حج پس از طلوع فجر روز دهم امکان‌پذیر نیست و ارتکاب محرمات احرام نیز در روز دهم جایز می‌گردد. پس پایان ماه‌های حج ابتدای این روز (دهم ذی حجه) است.[۲۸۵] ناقدان این نظر پاسخ گفته‌اند که مراد از انعقاد حج در این ماه‌ها در این بخش از آیه غالب روزهای این ماه‌ها یا بخش مهمی از روزهای آنهاست نه همه روزهای آنها؛ بنابراین نمی‌توان روز عید قربان و روزهای بعد را از شمول آیه بیرون دانست.[۲۸۶]

حنفیان[۲۸۷] و حنبلیان[۲۸۸] بر آن‌اند که زمان حج دو ماه مذکور به اضافه دهه نخست ذی حجه (تا پایان روز دهم) است. به نظر آنها روایتی از پیامبر (ص) که در آن روز دهم، روز حج اکبر به شمار رفته، دالّ بر آن است که این روز هم از ایام حج است. به علاوه روز دهم ذی حجه در واقع مهمترین رکن زمانی حج است که بسیاری از اعمال مهم حج مانند رمی‌جمره عقبه، قربانی، حلق و طواف و سعی درآن روز انجام می‌شود. نظر برخی از صحابه از جمله ابن مسعود و ابن عباس نیز همین است.[۲۸۹] آرای دیگری نیز درباره زمان دقیق مناسک حج مطرح شده است.[۲۹۰]

بر این اساس، به نظر فقیهان امامی[۲۹۱] و بسیاری از فقهای اهل سنت[۲۹۲] باید احرام و اعمال حج در ماه‌های حج انجام شود و در صورت وقوع احرام حج در غیر ماه‌های مذکور، این احرام به احرام عمره تبدیل می‌گردد. مستند این حکم افزون بر آیه مذکور روایاتی از امامان و صحابیان است.[۲۹۳] در برابر، برخی از فقهای اهل سنت با استناد به آیه ۱۸۹ بقره «یسئلونک عن الاهله قلی هی مواقیت للناس…» و ادله‌ای دیگر همه ماه‌های سال را میقات حج و احرام حج را قبل از ماه‌های حج جایز شمرده‌اند.[۲۹۴] این استدلال مورد مناقشه پیروان نظر مشهور قرار گرفته است.[۲۹۵]

تجارت در حج

تجارت و خرید و فروش در حج برای حج‌گزار و دیگران جایز است.[۲۹۶] مستند آن آیات ۲۷–۲۸ حج است که یکی از اغراض حج را دستیابی انسان‌ها به منافع دانسته است[۲۹۷] و در روایات یکی از مصادیق «منافع» سودهای ناشی از تجارت برای حج‌گزاران و دیگران ذکر شده است.[۲۹۸] در آیه ۱۹۸ بقره/۲ نیز تجارت و کسب منافع مادی برای حج‌گزاران تجویز شده است.[۲۹۹] «لیس علیکم جناح ان تبتغوا…» در شأن نزول آیه گفته‌اند که مسلمانان صدر اسلام همچون دوران جاهلیت تجارت در حج را ممنوع می‌شمردند که با نزول این آیه، این کار مباح اعلام شد.[۳۰۰] آیه ۲ مائده/۵ نیز مسلمانان را از تعرض به کسانی که قصد تجارت در حج را دارند بر حذر داشته است.[۳۰۱] البته برخی مراد از فضل الهی را در آیه بهره معنوی یا مجموع بهره معنوی و مادی دانسته‌اند.[۳۰۲]

فراگیری مناسک حج

لازم است که قبل از اعمال حج، حج‌گزاران احکام آن را یاد بگیرند. پیامبر (ص) به فراگیری مناسک حج همراه با سایر احکام دین فرمان داده است.[۳۰۳] آن حضرت به مسلمانان توصیه فرمود که مناسک حج خود را از ایشان فرا گیرند.[۳۰۴] بنا بر روایات، در سیره پیامبران و مسلمانان نیز از یادگیری احکام حج قبل و در حین اعمال حج سخن به میان آمده است. از جمله درباره حضرت آدم (ع) نقل شده که قبل از انجام دادن اعمال حج خداوند جبرئیل را برای تعلیم مناسک به سوی آن حضرت فرستاد و آن حضرت پس از یادگرفتن احکام حج اعمال آن را انجام داد.[۳۰۵] حضرت ابراهیم (ع) نیز از خداوند درخواست کرد که مناسک حج را به آن حضرت تعلیم دهد.[۳۰۶] (بقره/۲، ۱۲۸) در پی این درخواست خداوند جبرئیل را برای تعلیم مناسک به سوی آن حضرت فرستاد.[۳۰۷] نقل شده که عرفات از آن رو به این نام نامیده شد که جبرئیل در این سرزمین از ابراهیم (ع) پرسید که آیا مناسک حج را که به تو تعلیم دادم، شناختی و پاسخ آن حضرت مثبت بود.[۳۰۸] پیامبر اسلام (ص) نیز در قبل از حجة الوداع در میان مسلمانان اعلام کردند که هرکس قصد فراگرفتن حج را دارد با رسول خدا همراه شود.

آداب حج

در متون اسلامی‌آداب متعددی در حج برای حج‌گزاران بیان شده که برخی درباره اقدامات پیش از ادای حج و شماری مربوط به آداب انجام دادن اعمال حج و برخی دیگر ناظر به اعمال پس از مناسک حج است. برخی از این آداب مربوط به قبولی حج بوده و بیشتر آنها جزء مستحبات حج می‌باشد. مهمترین این آداب عبارت‌اند از:

اخلاص در عمل

یکی از عمده‌ترین آداب حج آن است که تنها برای رضای خدا انجام شود که نصّ آیه ۱۹۶ بقره/۲ خطاب به حج‌گزاران بر آن دلالت دارد: «واتموالحج والعمره لله» در احادیث هم بر ادای این عمل برای رضای خدا وخودداری از مقاصد غیر الهی تأکید شده است، از جمله امام صادق (ع) بر اخلاص نیت و تخلیه قلب از هر چیز غیر الهی در هنگام نیت حج تأکید فرموده است.[۳۰۹] همچنین آن حضرت حج را به دو نوع حج برای خدا و حج برای مردم تقسیم کرده و پاداش حج برای رضای خدا را بر عهده خداوند و حجی که برای انسان‌ها انجام گیرد را بر عهده مردم دانسته است.[۳۱۰]

توکل و تفویض امور به خدا

بر اساس احادیث، از آداب حج آن است که حج‌گزار در همه امور به خدا توکل کند و از اعتماد به توشهٔ سفر وَ مرکب و همراهان و توانایی و جوانی و مال خود اجتناب کند.[۳۱۱]

اهتمام برای تأمین توشه حج

به نظر برخی مفسران، مراد از «الزاد» در آیه ۱۹۷ بقره/۲ (الحج اشهر معلومات… الزاد التقوی) زاد و توشه مادی سفر حج است.[۳۱۲] در شان نزول آیه نقل شده که برخی از حج‌گزاران عازم سفر حج شده و با این اعتقاد که ما به خدا توکل می‌کنیم از برداشتن توشه سفر خودداری می‌کردند که این آیه نازل گردید.[۳۱۳] در روایتی دیگر نیز با استناد به آیه ۴۶ توبه/۹ که از تهیه توشه سفر سخن به میان آورده به تهیه نیازهای خوراکی از سوی حج‌گزار قبل از سفر توصیه شده است.[۳۱۴] همچنین برخی گفته‌اند آیه ۲۷ حج/۲۲ که از استفاده حج‌گزاران از مرکب‌های لاغر یاد کرده «ویأتوک رجالا و علی کل ضامر…» بدان اشعار دارد که حج‌گزاران باید از مرکب‌های سریع و قوی برای سفر حج بهره گیرند. در روایات بر تهیه هزینه و توشه حج تأکید شده[۳۱۵] و کنار گذاشتن بخشی از سود کار در هر روز برای سفر حج توصیه شده تا حج گزار در سفر حج به سختی نیفتد.[۳۱۶]

گشاده‌دستی در هزینه کردن

در سفر حج گشاده‌دستی در هزینه کردن و سخت نگرفتن برخود توصیه شده است. در روایتی از مبغوص بودن اسراف نزد خدا جز در سفر حج و عمره یاد شده است.[۳۱۷] در حدیثی از چانه‌زنی در چند چیز از جمله پول قربانی و اجرت رفتن به مکه نهی شده است.[۳۱۸] هرچند در احادیث دیگری چانه زنی در مبلغ قربانی جایز شمرده است.[۳۱۹] نقل شده که امام سجاد (ع) در سفر حج از بهترین انواع توشه و خوراک از جمله بادام، شکر، شیرینی‌ها و آرد آمیخته با ترشی و آرد آمیخته با شیرینی استفاده می‌کرد.[۳۲۰] در برابر، در روایتی کاستن از هزینه سفر حج و زیاده‌روی نکردن در آن توصیه شده که آن را بر مواردی حمل کرده‌اند که حج‌گزار دچار تنگدستی باشد یا بیش ار حد گشاده‌دستی کند.[۳۲۱] همچنین روایات از سیره اهل بیت در مورد چانه زدن نسبت به هزینه قربانی درحج نقل شده است که این روایات حمل بر موردی شده است که فروشندگان جزء مؤمنان نباشند[۳۲۲] یا اختصاص به موردی دارد که فروشنده قصد فروش قربانی با قیمت غیر متعارف دارد و خریدار مغبون می‌گردد.[۳۲۳]

دعا و یاد خدا در سفر حج

از دیگر آداب حج، خواندن دعا و نماز هنگام خروج از منزل برای سفر حج است.[۳۲۴] از جمله این آداب، بنا بر روایات، خواندن دعای فرج (لا اله الا الله الحلیم الکریم…) هنگام خروج از منزل است.[۳۲۵] بنا بر روایتی از امام رضا (ع) سزاوار است حج‌گزاری که قصد سفر حج دارد خانوده‌اش را گرد آورد و دو رکعت نماز گزارده و پس از ستایش خداوند و فرستادن صلوات بر پیامبر (ص) و اهل بیت او (ع) دعای مخصوصی را بخواند. همچنین در این روایت توصیه شده که او هنگام خروج از خانه و نیز هنگام سوار شدن بر مَرکب دعاهای خاصی را بخواند و نیز استغفار، تسبیح، تهلیل، تکبیر و صلوات بر محمد و آل محمد را زیاد بر زبان جاری کند.[۳۲۶] افزون بر این، نمازها و ادعیه دیگری هنگام آغاز به سفر در روایات توصیه شده است.[۳۲۷] فقها نیز به استحباب خواندن دعاها و سوره‌ها و اعمالی دیگر هنگام خروج مسافر از منزل قائل شده‌اند.[۳۲۸] همچنین یاد خدا و اذکاری خاص در طول سفر حج توصیه شده است. در روایتی از امام صادق حج‌گزاران به تقوای الهی و ذکر بسیار خداوند و کم سخن گفتن توصیه شده‌اند.[۳۲۹] در حدیثی دیگر آن حضرت حج‌گزاران را از هرچیزی که آنان را از ذکر الهی در این مدت بازمی‌دارد، فرمان داده است.[۳۳۰] افزون بر این در برخی آیات به گفتن ذکر خدا در مواقع خاص از حج توصیه شده است از جمله در آیه ۱۹۸ بقره/۲ که حج‌گزاران به گفتن ذکر خدا در مشعر الحرام و آیات ۲۰۳ بقره/۲ و ۲۸ حج/۲۲ که حاجیان به گفتن ذکر در ایامی خاص توصیه شده‌اند. ( ایام تشریق، تکببیر)

استفاده از مال حلال

هزینه و توشه حج باید از مال حلال و پاک باشد.[۳۳۱] بنا بر روایتی از امام باقر (ع) خداوند حج و عمره‌ای را که از مال حرام باشد نمی‌پذیرد.[۳۳۲] حتی اگر پرچمی حرام در اموال حج گزار باشد[۳۳۳] یا اینکه هزینه حج از راه‌هایی مانند جنایت، سرقت و ربا تأمین شده باشد.[۳۳۴] بنا بر روایتی، در صورتی که فرد با مال حرام حج‌گزارد و لبیک گوید، با تعبیر «لا لبیک» و «لا سعدیک» پاسخ داده می‌شود، ولی اگر با مال حلال حج به جا آورد، با جملات «لبیک» و «سعدیک» پاسخ داده می‌شود.[۳۳۵] به گفته امام کاظم (ع) اهل بیت پیامبر (ص) حج واجب خود را از پاک‌ترین اموال خود هزینه می‌کردند.[۳۳۶]

پرداخت حقوق دیگران

از دیگر آداب حج پرداخت حقوق دیگران پیش از ادای حج است.[۳۳۷] مفاد این نکته در روایتی از امام صادق (ع) تصریح شده است[۳۳۸]حقوق مردم گستره وسیعی دارد که هم شامل حقوق مادی می‌شود مانند دیون مادی دیگران و نیز حقوقی چون زکات و خمس و هم حقوق معنوی، مانند برطرف کردن حاجت مؤمنان، چنان‌که امام کاظم (ع) حج یکی از اصحاب خود را از آن رو که حاجت برادر مؤمن خود را برآورده نکرده بود، غیر مقبول دانست.[۳۳۹]

تعجیل دررفتن به حج

با قطع نظر از حکم فقهیِ وجوب یا عدم وجوب فوری بودن حج، از جمله آداب حج تعجیل در حج‌گزاری است[۳۴۰] که در روایات بدان اشاره شده است.[۳۴۱] در روایتی دیگر حکمت این کار وقوع حوادثی چون بیماری حج‌گزار، یافت نشدن مرکب یا پدید آمدن نیازهای جدید ذکر شده که ممکن است مانع حج گزاردن شود.[۳۴۲]

بلند نگاه داشتن مو

از آداب و مستحبات مختصّ مردان در حج، بلند نگه داشتن موها پیش از حج است.[۳۴۳] در روایات از زدودن موها از یک ماه پیش از حج[۳۴۴] یا از ده روز پس از شوال[۳۴۵] یا از ابتدای ذی حجه[۳۴۶] نهی شده است. در برخی روایات افزون بر موهای سر، کوتاه کردن موی ریش هم منع شده است.[۳۴۷] بر اساس این روایات، برخی کوتاه کردن موهای سر را از آغاز ماه شوال تا قبل از حج مکروه شمرده‌اند.[۳۴۸]

ترک گناه و معصیت

به نظر برخی فقها و مفسران مراد از اجتناب از فسق که در آیه ۱۹۷ بقره/۲ توصیه شده، پرهیز از هرگونه گناه از جمله دروغ، فحش، تفاخر، لقب بد دادن و خارج شدن از حدود شرعی و ارتکاب گناه است.[۳۴۹] امام صادق (ع) با استناد به آیه مذکور، کامل شدن حج را حفظ زبان از هر گناه و معصیت و صادر نشدن گفتاری جز خیر از حج‌گزار دانسته است.[۳۵۰] در روایاتی دیگر به روی گرداندن خداوند از حج‌گزارانی که از معاصی پرهیز نمی‌کنند، اشاره شده است.[۳۵۱]

شروع از مکه و ختم به مدینه

به نظر مشهور فقها مستحب است که حج‌گزار ابتدا مکه و سپس مدینه را زیارت کند.[۳۵۲] برخی روایات با تعابیر گوناگون موید این نظرند، از جمله برتر بودن ختم زیارت به مدینه،[۳۵۳] اتمام حج به زیارت رسول خدا (ص)،[۳۵۴] ختم به زیارت اهل بیت (ع)[۳۵۵] و رفتن به نزد امامان (ع) و آگاه کردن آنان از ولایت خود[۳۵۶] در برابر، در روایتی از امام صادق (ع) از برتر بودن آغاز سفر حج از مدینه یاد شده[۳۵۷] و حدیثی دیگر از مخیر بودن حج‌گزار میان شروع از مکه یا مدینه سخن گفته است[۳۵۸] از این رو برخی از فقیهان امامی آغاز کردن سفر را از مدینه برتر دانسته‌اند.[۳۵۹] برخی سبب افضل بودن مدینه را آن دانسته‌اند که مدینه محل احرام پیامبر (ص) برای حج بوده است[۳۶۰] یا آنکه اهل بیت (ع) ابواب معرفت خدا و شناخت احکام الهی‌اند و برای ورود به خانه باید از در خانه وارد شد[۳۶۱] ناقدان این نظر گفته‌اند که ظاهراً مخاطب این روایات، حج‌گزارانی بوده‌اند که از مناطقی چون عراق عازم سفر حج می‌شدند زیرا عبور از مدینه بدون زیارت پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) بی‌احترامی تلقّی می‌شود.[۳۶۲]

اخلاق نیک در سفر حج

از دیگر آداب سفر حج، داشتن اخلاق نیک هنگام سفر است.[۳۶۳] امام صادق (ع)، حج‌گزاران را به خلق و خوی نیک با همراهان سفر حج[۳۶۴] و امام رضا (ع) آنان را به اخلاق نیک و خوش رفتاری با همراهان و فرو بردن خشم و کم سخن گفتن و پرهیز از مجادله توصیه کرده‌اند.[۳۶۵]

نقل شده که پیامبر اکرم (ص) در یکی از سفرهای حج، افراد بداخلاق را از همراه شدن با کاروان نهی کرد.[۳۶۶] احادیث متعدد دیگری نیز در این باره روایت شده است.[۳۶۷]

حج پیاده و تحمل سختی‌ها

از دیگر توصیه‌های معصومان درباره حج پرهیز از راحت طلبی و تحمل کردن سختی‌هاست. امیر مؤمنان (ع) یکی از حکمت‌های قرار دادن خانه کعبه را در زمینی سخت، تحمل مشقت بیشتر و استحقاق پاداش بالاتر دانسته است.[۳۶۸] امام صادق (ع) حج‌گزاران را به کنار نهادن دنیا و راحت طلبی هنگام سفر حج توصیه فرمود.[۳۶۹] بر این اساس، برخی از فقها حج با پای پیاده را برتر از حج به گونه سواره[۳۷۰] و حج با پای برهنه را برتر از حج با پوشیدن کفش[۳۷۱] دانسته‌اند. مستند آن، به نظر برخی آیه ۲۷ حج/۲۲ است که حاجیان پیاده را پیش از حاجیان سواره ذکر کرده است.[۳۷۲] «یاتوک رجالا و علی کل ضامر» و نیز روایات متعدد در این باره[۳۷۳] به این امر در سیره برخی امامان شیعه از جمله امام حسن مجتبی (ع)، امام سجاد (ع) و امام کاظم (ع) نیز گزارش شده است.[۳۷۴] (نیز حج پیاده)

تعجیل در بازگشت از سفر حج: مستحب است که حج‌گزار پس از انجام دادن اعمال حج زودتر به وطن خویش بازگردد.[۳۷۵] در روایتی پیامبر اکرم (ص)، حج‌گزار را به تعجیل در بازگشت پس از حج فرمان داده و اجر این عمل را بالاتر از ماندن شمرد.[۳۷۶] در حدیثی دیگر آن حضرت به حج‌گزاران توصیه نمود که پس از اعمال حج بیش از سه روز در مکه اقامت نکنند.[۳۷۷] امام صادق (ع) نیز بنا بر روایتی حج‌گزاران را به رجوع به وطن پس از انجام مناسک حج فرمان داد و این کار را سبب افزایش اشتیاق حج‌گزار برای رجوع مجدد به مکه دانست.[۳۷۸] در حدیثی دیگر آن حضرت ضمن توصیه به بازگشت پس از اعمال حج، ماندن در مکه را سبب قساوت قلب حج‌گزار شمرده است.[۳۷۹] بر این اساس به نظر مشهور فقیهان امامی و برخی فقیهان اهل سنت به استناد روایات مذکور، ماندن حج‌گزار در مکه پس از اعمال حج مکروه است.[۳۸۰] به تعبیر این روایات، توقّف زیاد در مکه ممکن است اسباب خستگی حج‌گزار، کاهش احترام به مکه، ارتکاب گناه و افزایش عقوبت انسان به سبب آن و کاهش اشتیاق بازگشت به این سرزمین گردد.[۳۸۱] در مقابل، در روایاتی دیگر مؤمنان به مجاورت در مکه ترغیب شده‌اند[۳۸۲] که برخی از فقیهان با استناد به این روایات و دلایل دیگر مجاورت در مکه را مستحب شمرده‌اند.[۳۸۳] (نیز اقامت در مکه)

وداع با کعبه

از دیگر آداب و مستحبات حج، به استناد روایات[۳۸۴] وداع با کعبه پس از اعمال حج و عمره و هنگام خروج از مکه است.[۳۸۵] در روایات روش وداع و آداب آن برای حج‌گزاران بیان شده است.[۳۸۶] برخی از فقهای اهل سنت وداع کعبه و طواف وداع را برای حج‌گزاران واجب دانسته‌اند.[۳۸۷]

شریک کردن دیگران در حج و اعمال آن

از دیگر آداب حج شریک کردن دیگران در حج استحبابی یا برخی اعمال آن همچون طواف است.[۳۸۸] بر پایه روایات شریک کردن دیگران در حج یا طواف مستحبی علاوه بر پاداش حج کامل برای دیگران – از جمله خویشان یا پدر و مادر- دارای پاداش اضافه برای حج گزار به جهت صله رحم وی با خویشاوندانش است.[۳۸۹] حتی اگر این افراد هزار نفر یا بیشتر باشند[۳۹۰] یا در صورت فراموشی در پایان حج دیگران را در حج خود شریک نماید.[۳۹۱] افزون بر این در روایاتی دیگر از بجا آوردن طواف خانه خدا از طرف دیگران چه زنده و چه مرده و نیز از جانب امامان معصوم علیهم‌السلام و فاطمه زهرا علیها السلام یاد شده و این عمل دارای پاداش زیاد دانسته شده است.[۳۹۲]

هدیه گرفتن در سفر حج

از دیگر آداب حج خریدن هدیه در این سفر برای دیگران از جمله خویشاوندان است.[۳۹۳] در روایاتی از امام صادق (ع) هدیه حج از هزینه حج دانسته شده است[۳۹۴] که مراد از این روایات طبق یک تفسیر، استحباب خرید هدیه برای دیگران در این سفر است و این که پاداش انفاق جهت خرید هدیه همچون صرف هزینه برای حج است.[۳۹۵] برخی با استناد به احادیث[۳۹۶] هدیه دادن آب زمزم از سوی حج گزار را به دیگران مستحب شمرده‌اند.[۳۹۷](سوغات)

عزم انجام دوباره حج

از دیگر مستحبات حج آن است که حج‌گزار پس از اتمام حج، عزم بازگشت داشته و از خداوند انجام دوباره حج را تقاضا کرده و نداشتن چنین نیتی مکروه است.[۳۹۸] در روایتی از رسول خدا و امام صادق (ع) عزم بر بازگشت به حج سبب افزایش عمر حج گزار دانسته شده[۳۹۹] و در احادیثی دیگر نداشتن این نیت، سبب نزدیک شدن اجل و عذاب شمرده شده است.[۴۰۰]

صدقه دادن خرما هنگام ترک مکه

بر اساس روایات،[۴۰۱] مستحب است که حج‌گزار به نیت کفاره گناهان که در هنگام احرام مرتکب شده مقداری خرما در هنگام ترک مکه صدقه دهد.[۴۰۲] در روایتی دیگر به انجام این عمل هم در هنگام ورود و هم خروج از مکه و مدینه توصیه شده است.[۴۰۳]

استقبال و تکریم حج‌گزار

به استناد روایات مستحب[۴۰۴] است که پس از بازگشت حج‌گزار به وطن، دیگران به استقبال او رفته و ضمن مصافحه با او، وی را تکریم نمایند.[۴۰۵]

در حدیثی از امام صادق (ع) معانقه با حج‌گزار در حالی که غبار حج از بین نرفته، همانند استعلام حجر الاسود دانسته شده است.[۴۰۶] در حدیثی از امیرالمؤمنین ضمن سفارش به طلب قبولی اعمال حاجی و آمرزش گناهان او، از بوسیدن میان دو چشم و موضع سجده حج‌گزار نیز یاد گردیده است.[۴۰۷]

پانویس

  1. . معجم مقاییس اللغه، ج2، ص29، «حجج»؛ لسان العرب، ج2، ص226، «حجج».
  2. . العین، ج3، ص9 «حجج»؛ تاج العروس، ج3، ص314، «حجج».
  3. . لسان العرب، ج2، ص226-227؛ تاج العروس، ج3، ص314، «حجج».
  4. . التحقیق، ج2، ص169، «حجج».
  5. . معجم فروق اللغویه، ص176، «حجج».
  6. . کشف اللثام، ج5، ص75؛ اعانة الطالبین، ج2، ص311.
  7. . جواهر الکلام، ج17، ص219- 220؛ الدر المختار، ج2، ص499.
  8. . جواهر الکلام، ج17، ص220؛ اعانة الطالبین، ج2، ص317.
  9. . العین، ج3، ص9؛ لسان العرب، ج2، ص226.
  10. . علل الشرائع، ج2، ص442؛ کشف الغطا، ج4، ص465؛ حاشیة رد المحتار، ج2، ص684.
  11. . حاشیه رد المحتار، ج2، ص684؛ فتح الباری، ج8، ص242.
  12. . جواهر الکلام، ج17، ص223.
  13. . هدی المتقین، ص153.
  14. . منتهی المطلب، ج10، ص111.
  15. . الخلاف، ج2، ص248- 249؛ فقه الحج، ج1، ص283.
  16. . فقه الصادق، ج9، ص252؛ براهین الحج، ج1، ص319.
  17. . موسوعه الامام الخویی، ج3، ص200.
  18. . المقنعه، ص394- 396.
  19. . مسالک الافهام الی تنقیح الشرائع، ج2، ص286؛ جامع المقاصد، ج3، ص227.
  20. . السرائر، ج1، ص630.
  21. . مستمسک العروه، ج10، ص138- 139.
  22. . الروضة البهیه، ج2، ص170.
  23. . مستند الشیعه، ج13، ص138- 139؛ العروة الوثقی ج4، ص453.
  24. . مجمع البیان، ج7، ص168؛ تفسیر قرطبی، ج12، ص58.
  25. . مستدرک الوسائل، ج9، ص328؛ جامع احادیث الشیعه، ج10، ص9.
  26. . علل الشرائع، ج2، ص595؛ وسائل الشیعه، ج11، ص129.
  27. . الکافی، ج4، ص194؛ من لایحضره الفقیه، ج2، ص230؛ علل الشرائع، ج2، ص407.
  28. . الکافی، ج4، ص197؛ علل الشرائع، ج2، ص421- 422.
  29. . من لایحضره الفقیه، ج2، ص229- 230؛ وسائل الشیعه، ج13، ص208.
  30. . الکافی، ج4، ص188- 189؛ وسائل الشیعه، ج13، ص294.
  31. . الکافی، ج4، ص190-191؛ علل الشرائع، ج2، ص400.
  32. . الکافی، ج4، ص194؛ من لایحضره الفقیه، ج2، ص230.
  33. . من لایحضره الفقیه، ج2، ص229؛ وسائل الشیعه، ج11، ص128.
  34. . بحار الانوار، ج11، ص261؛ عمدة القاری، ج15، ص217؛ تاریخ الطبری، ج1، ص110.
  35. . مستدرک الوسائل، ج8، ص9؛ جامع احادیث الشیعه، ج10، ص17.
  36. . الکافی، ج4، ص335؛ مجمع البیان، ج7، ص145؛ وسائل الشیعه، ج11، ص238.
  37. . تاریخ الطبری، ج1، ص183؛ الکامل، ج1، ص107.
  38. . تاریخ الطبری، ج1، ص183؛ الکامل، ج1، ص107.
  39. . الکافی، ج4، ص205؛ وسائل الشیعه، ج11، ص8.
  40. . الکافی، ج4، ص213-214؛ وسائل الشیعه، ج12، ص386.
  41. . صحیح مسلم، ج4، ص60؛ الکافی، ج4، ص213.
  42. . الکافی، ج4، ص213؛ من لایحضره الفقیه، ج4، ص235.
  43. . مستدرک الوسائل، ج10، ص43؛ جامع احادیث الشیعه، ج10، ص200.
  44. . مستدرک الوسائل، ج10ع ص43؛ جامع الاحادیث الشیعه، ج10، ص200.
  45. . مستدرک الوسائل، ج5، ص398؛ بحار الانوار، ج12، ص195.
  46. . مستدرک الوسائل، ج8، ص9؛ بحار الانوار، ج96، ص64.
  47. . حج عبر الحضارات والامم، ص91-96، 120-132.
  48. . المیزان، ج3، ص277، 351.
  49. . المیزان، ج7، ص191؛ بحار الانوار، ج96، ص90.
  50. . احکام القرآن، ج3، ص302؛ التفسیر الکبیر، ج5، ص193.
  51. . مجمع البیان، ج4، ص239؛ تفسیر ابن کثیر، ج2، ص217.
  52. . مجمع البیان، ج4، ص462؛ جامع البیان، ج9، ص316.
  53. . تلخیص الحبیر، ج7، ص3؛ السیرة الحلبیه، ج3، ص308؛ روح المعانی، ج28، ص100.
  54. . الصحیح من سیرة النبی، ج14، ص31.
  55. . فتح الباری، ج8، ص80.
  56. . سبل الهدی، ج8، ص444؛ اعیان الشیعه، ج1، ص288.
  57. . سنن ابن ماجه، ج2، ص1027؛ سنن الترمذی، ج2، ص155.
  58. . الکافی، ج4، ص244؛ تهذیب الاحکام، ج5، ص443.
  59. . الکافی، ج4، ص244-245؛ تهذیب الاحکام، ج5، ص443.
  60. . الکافی، ج4، ص265.
  61. . الصحیح من سیرة النبی، ج14، ص31.
  62. . تفسیر قرطبی، ج4، ص144.
  63. . تذکرة الفقها، ج7، ص18؛ عمدة القاری، ج9، ص122.
  64. . المجموع، ج7، ص104؛ اضواء البیان، ج4، ص339؛ التفسیر الوسیط، ج1، ص98.
  65. . احکام القرآن، ج3، ص302؛ کشاف القناع، ج2، ص437.
  66. . روح المعانی، ج28، ص100.
  67. . مجمع البیان، ج2، ص28؛ تاریخ یعقوبی، ج2؛ ص55.
  68. . جامع البیان، ج26، ص140؛ التبیان، ج9، ص335.
  69. . ؟
  70. . سنن الکبری، ج5، ص129- 130؛ المستدرک، ج3، ص51.
  71. . صحیح البخاری، ج1، ص97؛ سنن الترمذی، ج2، ص179.
  72. . جامع البیان، ج10، ص136؛ مجمع البیان، ج5، ص38.
  73. . احکام القرآن، ج1، ص88؛ روح المعانی، ج10، ص76.
  74. . الکافی، ج4، ص245؛ تهذیب الاحکام، ج5، ص454.
  75. . مستدرک الوسائل، ج8، ص84؛ بحار الانوار، ج21، ص383-384.
  76. . نیل الاوطار، ج5، ص145؛ عمدة القاری، ج18، ص36.
  77. . المجموع، ج7، ص104.
  78. . الکافی، ج4، ص255؛ تهذیب الاحکام، ج5، ص24.
  79. . وسائل الشیعه، ج14، ص586؛ جامع احادیث الشیعه، ج12، ص628.
  80. . الکافی، ج4، ص256؛ وسائل الشیعه، ج11، ص99.
  81. . سنن ابن ماجه، ج1، ص550؛ وسائل الشیعه، ج14، ص273.
  82. . صحیح البخاری، ج1، ص8.
  83. . صحیح البخاری، ج2، ص147؛ الکافی، ج4، ص250.
  84. . الکافی، ج4، ص549؛ من لایحضره الفقیه، ج2، ص578.
  85. . مستدرک الوسائل، ج10، ص74؛ بحار الانوار، ج96، ص125.
  86. . الکافی، ج4، ص425؛ صحیح مسلم، ج4، ص40.
  87. . الکافی، ج4، ص259؛ من لایحضره الفقیه، ج4، ص416.
  88. . صحیح البخاری، ج2، ص141؛ سنن الکبری، ج9، ص21.
  89. . نور الثقلین، ج2، ص550؛ بحار الانوار، ج65، ص85-86.
  90. . صحیح بخاری، ج1، ص8؛ من لایحضره الفقیه، ج2، ص74.
  91. . الکافی، ج4، ص260؛ وسائل الشیعه، ج11، ص122.
  92. . تهذیب الاحکام، ج5، ص22؛ وسائل الشیعه، ج11، ص119.
  93. . تهذیب الاحکام، ج5، ص19؛ وسائل الشیعه، ج11، ص113.
  94. . الکافی، ج2، ص19؛ من لایحضره الفقیه، ج2، ص221.
  95. . علل الشرائع، ج2، ص457؛ من لایحضره الفقیه، ج2، ص221- 222.
  96. . علل الشرائع، ج2، ص457؛ وسائل الشیعه، ج11، ص112.
  97. . الکافی، ج4، ص74؛ وسائل الشیعه، ج10، ص325.
  98. . اقبال الاعمال، ج1، ص79؛ بحار الانوار، ج84، ص318.
  99. . من لایحضره الفقیه، ج2، ص217؛ وسائل الشیعه، ج11، ص127.
  100. . من لایحضره الفقیه، ج2، ص518؛ وسائل الشیعه، ج13، ص192.
  101. . تهذیب الاحکام، ج5، ص441؛ وسائل الشیعه، ج11، ص140.
  102. . تهذیب الاحکام، ج5، ص442؛ وسائل الشیعه، ج11، ص141.
  103. . من لایحضره الفقیه، ج2، ص229؛ وسائل الشیعه، ج11، ص128.
  104. . الکافی، ج4، ص244، 252؛ وسائل الشیعه، ج11، ص124-125.
  105. . مستدرک الوسائل، ج8، ص29-30؛ المستدرک، ج3، ص169.
  106. . وسائل الشیعه، ج11، ص125؛ مستدرک الوسائل، ج8، ص48-49.
  107. . مستدرک الوسائل، ج10، ص43؛ جامع احادیث الشیعه، ج10، ص200.
  108. . من لایحضره الفقیه، ج2، ص20؛ وسائل الشیعه، ج11، ص135.
  109. . الکافی، ج4، ص260؛ تهذیب الاحکام، ج5، ص23.
  110. . الکافی، ج4، ص272؛ من لایحضره الفقیه، ج2، ص420.
  111. . وسائل الشیعه، ج11، ص30؛ مستدرک الوسائل، ج8، ص18.
  112. . الکافی، ج2، ص451؛ وسائل الشیعه، ج1، ص19.
  113. . الحج و العمره فی الکتاب و السنه، ص169؛ تفسیر قرطبی، ج4، ص153.
  114. . من لایحضره الفقیه، ج2، ص220؛ وسائل الشیعه، ج11، ص102.
  115. . الکافی، ج4، ص269؛ وسائل الشیعه، ج11، ص26.
  116. . الکافی، ج4، ص422؛ تهذیب الاحکام، ج5، ص122.
  117. . من لایحضره الفقیه، ج2، ص219؛ وسائل الشیعه، ج11، ص58.
  118. . الکافی، ج4، ص188؛ وسائل الشیعه، ج13، ص295.
  119. . علل الشرائع، ج1، ص273؛ وسائل الشیعه، ج11، ص13.
  120. . الکافی، ج4، ص264.
  121. . علل الشرائع، ج2، ص404؛ بحار الانوار، ج6، ص96.
  122. . الکافی، ج4، ص201؛ نهج البلاغه، خطبه 192.
  123. . مصباح الشریعه، ص49؛ مستدرک الوسائل، ج10، ص173.
  124. . الکافی، ج4، ص338؛ تهذیب الاحکام، ج5، ص296.
  125. . وسائل الشیعه، ج11، ص60؛ جامع احادیث الشیعه، ج10، ص69.
  126. . الکافی، ج4، ص271؛ من لایحضره الفقیه، ج2، ص243.
  127. . نهج البلاغه، خطبه192؛ وسائل الشیعه، ج11، ص15.
  128. . علل الشرائع، ج1، ص248؛ وسائل الشیعه، ج1، ص22.
  129. . بحار الانوار، ج6، ص110 و ج50، ص267؛ وسائل الشیعه، ج11، ص15.
  130. . وسائل الشیعه، ج11، ص15؛ بحار الانوار، ج59، ص267.
  131. . الکافی، ج1، ص392؛ بحار الانوار، ج27، ص74.
  132. . بحار الانوار، ج97، ص139؛ جامع احادیث الشیعه، ج12، ص229.
  133. . الکافی، ج4، ص549؛ نور الثقلین، ج1، ص183.
  134. . علل الشرائع، ج2، ص459؛ بحار الانوار، ج96، ص374.
  135. . الکافی، ج4، ص549؛ من لایحضره الفقیه، ج2، ص484-486.
  136. . مرآه العقول، ج4، ص287؛ الامثل، ج10، ص336-337.
  137. . صهبای حج، ص99-100.
  138. . الامالی، ص245؛ تحف العقول، ص233.
  139. . بحار الانوار، ج45، ص138؛ الصحیح من سیرة النبی، ج29، ص54.
  140. . الروضة البیهه، ج2، ص281-282.
  141. . مستدرک الوسائل، ج9، ص372؛ بحار الانوار، ج96، ص312.
  142. . التبیان، ج4، ص31؛ فقه القرآن، ج1، ص86.
  143. . مجمع البیان، ج3، ص424؛ روح المعانی، ج7، ص35.
  144. . الکافی، ج4، ص271؛ وسائل الشیعه، ج11، ص21.
  145. الکافی، ج2، ص451؛ وسائل الشیعه، ج1، ص28.
  146. . الکافی، ج4، ص261؛ من لایحضره الفقیه، ج2، ص220.
  147. . علل الشرائع، ج1، ص273؛ وسائل الشیعه، ج11، ص13.
  148. . علل الشرائع، ج2، ص406؛ وسائل الشیعه، ج11، ص15.
  149. . نهج البلاغه، خطبه192؛ الکافی، ج4، ص199.
  150. . الکافی، ج4، ص198؛ من لایحضره الفقیه، ج2، ص250.
  151. . الکافی، ج4، ص422؛ تهذیب الاحکام، ج5، ص122.
  152. . علل الشرائع، ج2، ص406؛ وسائل الشیعه، ج11، ص14.
  153. . علل الشرائع، ج1، ص273؛ وسائل الشیعه، ج11، ص13.
  154. . من لایحضره الفقیه، ج2، ص265؛ وسائل الشیعه، ج11، ص12.
  155. . الکافی، ج4، ص252؛ وسائل الشیعه، ج11، ص9.
  156. . من لایحضره الفقیه، ج2، ص222؛ تهذیب الاحکام، ج5، ص21.
  157. . وسائل الشیعه، ج11، ص108؛ بحار الانوار، ج96، ص12.
  158. . الکافی، ج4، ص252؛ وسائل الشیعه، ج11، ص252.
  159. . الکافی، ج4، ص422؛ تهذیب الاحکام، ج5، ص122.
  160. . نهج البلاغه، خطبه192؛ الکافی، ج4، ص199.
  161. . الکافی، ج4، ص253؛ تهذیب الاحکام، ج5، ص24.
  162. . الحدائق الناضره، ج14، ص315؛ قواعد الاحکام، ج1، ص398.
  163. . السرائر، ج1، ص519؛ المعتبر، ج2، ص783؛ الحدائق الناضره، ج14، ص320.
  164. . المبسوط فی فقه الامامیه، ج4، ص169؛ البحر الرائق، ج2، ص636، 640.
  165. . الکافی، ج4، ص299؛ وسائل الشیعه، ج11، ص239.
  166. . مواهب الجلیل، ج4، ص84.
  167. . المجموع، ج7، ص169؛ روضة الطالبین، ج2، ص328.
  168. . المغنی، ج3، ص502.
  169. . مختلف الشیعه، ج4، ص24؛ منتهی المطلب، ج10، ص121.
  170. . المبسوط فی فقه الامامیه، ج4، ص25؛ المغنی، ج3، ص247؛ الاقناع، ج1، ص237.
  171. . الخلاف، ج2، ص272؛ تحریر الاحکام، ج1، ص557.
  172. . المجموع، ج7، ص169؛ المدونة الکبری، ج1، ص360- 378.
  173. . المعتبر، ج2، ص785؛ المغنی، ج3، ص247.
  174. . الحدائق الناضره، ج14، ص369.
  175. . مغنی المحتاج، ج1، ص514؛ حواشی الشروانی، ج4، ص146.
  176. . مواهب الجلیل، ج4، ص68.
  177. . المجموع، ج7، ص150-165؛ المغنی، ج3، ص232؛ نک: تذکرة الفقهاء، ج7، ص169-170.
  178. . بدائع الصنائع، ج2، ص169، 172؛ بدایة المجتهد، ج1، ص267؛ البحر الرائق، ج2، ص632.
  179. . الروضة البهیه، ج2، ص314
  180. . المقنعه، ص391؛ مواهب الجلیل، ج4، ص148؛ البحر الرائق، ج2، ص614.
  181. . المراسم العلویه، ص103- 105؛ شرائع الاسلام، ج1، ص175.
  182. . الخلاف، ج2، ص266؛ تذکرة الفقهاء، ج7، ص170.
  183. . المغنی، ج3، ص233؛ کشاف القناع، ج2، ص476.
  184. . تذکرة الفقهاء، ج7، ص172؛ منتهی المطلب، ج10، ص139؛ المغنی، ج3، ص234.
  185. . سنن ابی داود، ج1، ص462؛ الکافی، ج3، ص234.
  186. . الخلاف، ج2، ص266؛ تذکرة الفقهاء، ج7، ص172.
  187. . المبسوط فی فقه الامامیه، ج4، ص27؛ تحفة الفقهاء، ج1، ص413.
  188. . المجموع، ج7، ص150- 152.
  189. . بدائع الصنائع، ج2، ص175.
  190. . تحفة الفقهاء، ج1، ص413؛ بدائع الصنائع، ج2، ص175.
  191. . المبسوط فی فقه الامامیه، ج4، ص27.
  192. . بدائع الصنائع، ج2، ص174- 175.
  193. . المجموع، ج7، ص150، 152؛ روضة الطالبین، ج2، ص586.
  194. . مواهب الجلیل، ج4، ص68- 69.
  195. . المجموع، ج7، ص152؛ فتح العزیز، ج7، ص107.
  196. . مواهب الجلیل، ج4، ص68- 69.
  197. . مواهب الجلیل، ج4، ص68- 69؛ الثمر الدانی، ص383.
  198. . منتهی المطلب، ج10، ص14- 17؛ مسالک الافهام الی تنقیح الشرائع، ج2، ص119؛ مدارک الاحکام، ج7، 16.
  199. . المجموع، ج7، ص7؛ مواهب الجلیل، ج3، ص423؛ المغنی، ج3، ص159.
  200. . منتهی المطلب، ج10، ص14- 17؛ المجموع، ج7، ص7.
  201. . تذکرة الفقهاء، ج7، ص9؛ فقه القرآن، ج1، ص263؛ المغنی، ج3، ص159.
  202. . الکافی، ج2، ص18؛ صحیح البخاری، جج5، ص157.
  203. . مسند الامام احمد بن حنبل، ج2، ص508؛ صحیح مسلم، ج4، ص102.
  204. . الحدائق الناضره، ج14، ص19؛ جواهر الکلام، ج17، ص221.
  205. . الکافی، ج4، ص265؛ وسائل الشیعه، ج11، ص17.
  206. . قواعد الاحکام، ج1، ص402؛ شرائع الاسلام، ج1، ص163.
  207. . الاقناع، ج1، ص230؛ بدائع الصنائع، ج2، ص160؛ مواهب الجلیل، ج3، ص446- 447.
  208. . سنن ابن ماجه، ج1، ص658؛ سنن ابی داود، ج2، ص338.
  209. . الکافی، ج4، ص278؛ تهذیب الاحکام، ج5، ص6.
  210. . شرائع الاسلام، ج1، ص162؛ تحریر الاحکام، ج1، ص543.
  211. . المجموع، ج7، ص20؛ مواهب الجلیل، ج3، ص446- 447؛ المغنی، ج3، ص161.
  212. . سنن ابن ماجه، ج4، ص267؛ الکافی، ج4، ص267؛ تهذیب الاحکام، ج5، ص3.
  213. . تحریر الاحکام، ج1، ص543- 544.
  214. . المعتبر، ج2، ص749؛ تحریر الاحکام، ج1، ص544.
  215. . الاقناع، ج1، ص230؛ مواهب الجلیل، ج3، ص442؛ کشاف القناع، ج2، ص440.
  216. . تذکرة الفقهاء، ج7، ص41؛ المغنی، ج3، ص161.
  217. . السنن الکبری، ج5، ص179؛ مجمع الزوائد، ج3، ص206.
  218. . الکافی، ج4، ص266؛ تهذیب الاحکام، ج5، ص4.
  219. . فتح العزیز، ج7، ص8؛ تذکرة الفقهاء، ج7، ص41؛ کشاف القناع، ج2، ص440.
  220. . شرائع الاسلام، ج1، ص164؛ الحدائق الناضره، ج14، ص72.
  221. . المجموع، ج7، ص56؛ المغنی، ج3، ص201.
  222. . تحفة الفقهاء، ج1، ص383؛ بدائع الصنائع، ج2، ص120.
  223. . المغنی، ج3، ص160؛ کشاف القناع، ج2، ص439.
  224. . الثمر الدانی، ص359؛ مواهب الجلیل، ج3، ص424.
  225. . المغنی، ج3، ص160؛ المجموع، ج7، ص18.
  226. . بدائع الصنائع، ج2، ص120؛ تحفة الفقهاء، ج1، ص383.
  227. . الخلاف، ج2، ص245؛ تحریر الاحکام، ج2، ص90
  228. . المجموع، ج6، ص252؛ الفقه الاسلامی، ج3، ص2076- 2077.
  229. . الثمر الدانی، ص359؛ مواهب الجلیل، ج3، ص424- 425.
  230. . الخلاف، ج2، ص245.
  231. . الخلاف، ج2، ص245؛ تذکرة الفقهاء، ج7، ص92- 93.
  232. . مستند الشیعه، ج11، ص23- 24؛ الخلاف، ج2؛ ص247.
  233. . المغنی، ج3، ص161؛ بدائع الصنائع، ج2، ص120.
  234. . تذکرة الفقهاء، ج7، ص49؛ المغنی، ج3، ص161.
  235. . تذکرة الفقهاء، ج7، ص49؛ بدائع الصنائع، ج2، ص120.
  236. . المجموع، ج7، ص19؛ مواهب الجلیل، ج3، ص445.
  237. . البحر الرائق، ج2، ص552.
  238. . کشاف القناع، ج2، ص457؛ المغنی، ج3، ص201.
  239. . کشاف القناع، ج2، ص457؛ المغنی، ج3، ص201.
  240. . تذکرة الفقهاء، ج7، ص82؛ الحدائق الناضره، ج11، ص92.
  241. . المجموع، ج8، ص343.
  242. . تذکرة الفقهاء، ج7، ص82؛ الحدائق الناضره، ج14، ص145.
  243. . الخلاف، ج2، ص257؛ مستند الشیعه، ج11، ص12- 13.
  244. . المغنی، ج3، ص195؛ کشاف القناع، ج2، ص438.
  245. . تحفة الفقهاء، ج1، ص380؛ بدائع الصنائع، ج2، ص119.
  246. . مواهب الجلیل، ج3، ص421؛ حاشیة الدسوقی، ج2، ص3.
  247. . الخلاف، ج2، ص257؛ المغنی، ج3، ص195.
  248. . تذکرة الفقهاء، ج7، ص17؛ المغنی، ج3، ص195.
  249. . تذکرة الفقهاء، ج7، ص17؛ مستند الشیعه، ج11، ص13.
  250. . المجموع، ج7، ص102.
  251. . بدائع الصنائع، ج2، ص119؛ مواهب الجلیل، ج3، ص421.
  252. . المجموع، ج7، ص102؛ المبسوط فی فقه الامامیه، ج4، ص164.
  253. . تذکرة الفقهاء، ج7، ص19.
  254. . مستند الشیعه، ج13، ص129- 130.
  255. . الحدائق الناضره، ج16، ص6؛ مستند الشیعه، ج13، ص129- 130.
  256. . الحدائق الناضره، ج16، ص308؛ المجموع، ج7، ص388.
  257. . الخلاف، ج2، ص365؛ تذکرة الفقهاء، ج8، ص30.
  258. . المغنی، ج3، ص378؛ المجموع، ج7، ص388؛ الاقناع، ج1، ص240.
  259. . الحدائق الناضره، ج15، ص406؛ ریاض المسائل، ج7، ص193.
  260. . المعتبر، ج2، ص746.
  261. . المجموع، ج7، ص9؛ مواهب الجلیل، ج3، ص412؛ المبسوط، سرخسی، ج4، ص2.
  262. . المعتبر، ج2، ص746؛ منتهی المطلب، ج10، ص16.
  263. . تذکرة الفقهاء، ج7، ص15؛ فتح العزیز، ج7، ص2- 4.
  264. . تذکرة الفقهاء، ج7، ص9؛ المجموع، ج7، ص9؛ المغنی، ج3، ص159.
  265. . مغنی المحتاج، ج1، ص460؛ حواشی الشروانی، ج4، ص4.
  266. . تذکرة الفقهاء، ج7، ص9؛ جواهر الکلام، ج17، ص220.
  267. . الکافی، ج4، ص265؛ تهذیب الاحکام، ج5، ص16.
  268. . تهذیب الاحکام، ج5، ص450؛ وسائل الشیعه، ج11، ص138.
  269. . کنز العمال، ج5، ص4- 5.
  270. . علل الشرائع، ج2، ص405؛ ر.ک. جواهر الکلام، ج17، ص221.
  271. . المجموع، ج7، ص9؛ مواهب الجلیل، ج3، ص412.
  272. . جواهر الکلام، ج17، ص221؛ المجموع، ج7، ص9؛ مواهب الجلیل، ج3، ص412.
  273. . مستند الشیعه، ج11، ص11؛ الاقناع، ج1، ص230؛ مغنی المحتاج، ج1، ص460.
  274. . تذکرة الفقهاء، ج7، ص16؛ مستند الشیعه، ج11، ص11.
  275. . تحریر الاحکام، ج1، ص535؛ العروة الوثقی، ج4، ص595.
  276. . مغنی المحتاج، ج1، ص460؛ مواهب الجلیل، ج3، ص415؛ المبسوط، سرخسی، ج4، ص2.
  277. . مسالک الافهام الی آیات الاحکام، ج2، ص238- 239؛ مجمع البیان، ج1، ص378.
  278. . مغنی المحتاج، ج1، ص460؛ مدارک الاحکام، ج7، ص19.
  279. . وسائل الشیعه، ج11، ص131- 132؛ مستدرک الوسائل، ج8، ص48- 49.
  280. . تذکرة الفقهاء، ج7، ص183؛ مستند الشیعه، ج11، ص244.
  281. . مواهب الجلیل، ج4، ص22.
  282. . تذکرة الفقهاء، ج7، ص183؛ مواهب الجلیل، ج4، ص22.
  283. . الخلاف، ج2، ص258؛ مستند الشیعه، ج11، ص244.
  284. . المجموع، ج7، ص142، 145.
  285. . تذکرة الفقهاء، ج7، ص183؛ الحدائق الناضره، ج14، ص356؛ المغنی، ج3، ص263.
  286. . تذکرة الفقهاء، ج7، ص184؛ المغنی، ج3، ص263.
  287. . المبسوط، سرخسی، ج4، ص60؛ تحفة الفقهاء، ج1، ص390.
  288. . المغنی، ج3، ص263؛ الشرح الکبیر، ج3، ص223.
  289. . المغنی، ج3، ص263.
  290. . الحدائق الناضره، ج14، ص354؛ مستند الشیعه، ج11، ص244.
  291. . تذکرة الفقهاء، ج7، ص186.
  292. . المجموع، ج7، ص144.
  293. . تذکرة الفقهاء، ج7، ص186؛ المجموع، ج7، ص144.
  294. . المغنی، ج3، ص224- 225؛ مواهب الجلیل، ج4، ص25؛ بدائع الصنائع، ج2، ص160.
  295. . الانتصار، ص236- 237؛ فقه القران، ج1، ص272.
  296. . مسالک الافهام الی تنقیح الشرائع، ج2، ص136.
  297. . زبدةالبیان، ص224؛ احکام القرآن، ج1، ص375.
  298. . علل الشرائع، ج1، ص273؛ وسائل الشیعه، ج11، ص13.
  299. . زبدة البیان، ص268؛ مواهب الجلیل، ج3، ص502.
  300. . جامع البیان، ج2، ص385؛ مجمع البیان، ج2، ص47.
  301. . جامع البیان، ج6، ص83؛ التبیان، ج3، ص423؛ کنز العرفان، ج1، ص332.
  302. . مجمع البیان، ج2، ص47؛ احکام القرآن، ج2، ص380؛ تفسیر قرطبی، ج6، ص44.
  303. . کنز العمال، ج5، ص23؛ الجامع الصغیر، ج1، ص510؛ مستدرک الوسائل، ج8، ص44.
  304. . مستدرک الوسائل، ج9، ص420؛ کنز العمال، ج5، ص116.
  305. . الکافی، ج4، ص190؛ علل الشرائع، ج2، ص400.
  306. . مجمع البیان، ج1، ص391؛ احکام القرآن، ج1، ص98.
  307. . وسائل الشیعه، ج11، ص230؛ فتح الباری، ج6، ص289.
  308. . مسالک الافهام الی آیات الاحکام، ج2، ص304؛ التفسیر الکبیر، ج4، ص69.
  309. . مصباح الشریعه، ص163؛ مستدرک الوسائل، ج10، ص172.
  310. . بحار الانوار، ج96، ص24.
  311. . مستدرک الوسائل، ج10، ص172؛ بحار الانوار، ج96، ص24.
  312. . مجمع البیان، ج2، ص45؛ تفسیر قرطبی، ج2، ص411.
  313. . سنن ابی داود، ج1، ص389- 390؛ مجمع البیان، ج2، ص45.
  314. . وسائل الشیعه، ج11، ص35؛ بحار الانوار، ج96، ص119.
  315. . بحار الانوار، ج96، ص9؛ جامع احادیث الشیعه، ج10، ص209.
  316. . الکافی، ج4، ص280؛ وسائل الشیعه، ج11، ص143.
  317. . من لایحضره الفقیه، ج2، ص279؛ وسائل الشیعه، ج11، ص150؛ مستدرک الوسائل، ج8، ص43.
  318. . من لایحضره الفقیه، ج2، ص282؛ بحار الانوار، ج46، ص71.
  319. . الکافی، ج4، ص496؛ تهذیب الاحکام، ج5، ص209.
  320. . شرح اصول کافی، ج12، ص426.
  321. . مرآة العقول، ج17، ص170.
  322. . الوافی، ج14، ص1130؛ الحدائق الناضره، ج18، ص48.
  323. . النجعه فی شرح اللمعه، ج7، ص122.
  324. . مدارک الاحکام، ج7، ص241؛ الحدائق الناضره، ج14، ص47؛ نک: جواهر الکلام، ج18، ص137- 147.
  325. . تهذیب الاحکام، ج5، ص50؛ وسائل الشیعه، ج11، ص383.
  326. . مستدرک الوسائل، ج9، ص160؛ بحار الانوار، ج96، ص120.
  327. . الکافی، ج4، ص285؛ من لایحضره الفقیه، ج2، ص271.
  328. . الحدائق الناضره، ج14، ص25- 55؛ نک: جواهر الکلام، ج18، ص137- 147.
  329. . الکافی، ج4، ص338؛ تهذیب الاحکام، ج5، ص296.
  330. . مصباح الشریعه، ص48؛ مستدرک الوسائل، ج10، ص172.
  331. . العروة الوثقی، ج4، ص339.
  332. . الامالی، ص527؛ بحار الانوار، ج93، ص164.
  333. . وسائل الشیعه، ج11، ص146؛ بحار الانوار، ج96، ص120.
  334. . الکافی، ج5، ص124؛ من لایحضره الفقیه، ج3، ص162.
  335. . الکافی، ج5، ص124؛ تهذیب الاحکام، ج6، ص368.
  336. . من لایحضره الفقیه، ج1، ص189.
  337. . الفقه علی مذاهب الاربعه، ص888؛ جامع السعادات، ج3، ص309.
  338. . مصباح الشریعه، ص47؛ مستدرک الوسائل، ج10، ص172.
  339. . بحار الانوار، ج48، ص85.
  340. . حج و عمره در قرآن و حدیث، ص260.
  341. مسند الامام احمد بن حنبل، ج1، ص314.
  342. . مستدرک الوسائل، ج8، ص17؛ سنن ابن ماجه، ج2، ص962.
  343. . کشف اللثام، ج5، ص244؛ جواهر الکلام، ج18، ص174.
  344. . من لایحضره الفقیه، ج2، ص301؛ وسائل الشیعه، ج12، ص316.
  345. . وسائل الشیعه، ج12، ص317؛ بحار الانوار، ج96، ص133.
  346. . الکافی، ج4، ص318؛ تهذیب الاحکام، ج5، ص47.
  347. . الکافی، ج4، ص317؛ تهذیب الاحکام، ج5، ص47.
  348. . وسائل الشیعه، ج12، ص319
  349. . مسالک الافهام الی آیات الاحکام، ج2، ص193؛ مرآة العقول، ج17، ص270؛ تفسیر الکبیر، ج5، ص180.
  350. . الکافی، ج4، ص338؛ تهذیب الاحکام، ج5، ص296.
  351. . الکافی، ج4، ص286؛ وسائل الشیعه، ج12، ص11.
  352. . من لایحضره الفقیه، ج2، ص558؛ جامع احادیث الشیعه، ج10، ص491.
  353. . الکافی، ج4، ص549؛ من لایحضره الفقیه، ج2، ص484.
  354. الخصال، ص616؛ بحار الانوار، ج10، ص16.
  355. . علل الشرائع، ج2، ص459؛ وسائل الشیعه، ج14، ص324.
  356. . الکافی، ج1، ص293؛ علل الشرائع، ج2، ص406.
  357. . من لایحضره الفقیه، ج2، ص559؛ تهذیب الاحکام، ج5، ص439.
  358. . تهذیب الاحکام، ج5، ص440؛ وسائل الشیعه، ج14، ص320.
  359. . وسائل الشیعه، ج14، ص319؛ نک: جواهر الکلام، ج20، ص81.
  360. . سبل الهدی، ج3، ص322؛ شفاء السقام، ص146.
  361. . مستند الشیعه، ج13، ص330.
  362. . من لایحضره الفقیه، ج2، ص558؛ الحدائق الناضره، ج17، ص403.
  363. . بحار الانوار، ج10، ص475؛ کشف الغطاء، ج4، ص443- 445.
  364. . مصباح الشریعه، ص48؛ مستدرک الوسائل، ج10، ص173.
  365. . مستدرک الوسائل، ج9، ص160؛ بحار الانوار، ج96، ص120.
  366. . مکارم الاخلاق، ص251؛ بحار الانوار، ج73، ص273.
  367. . من لایحضره الفقیه، ج2، ص296- 298؛ وسائل الشیعه، ج12، ص9- 13.
  368. . نهج البلاغه، خطبه 192؛ الکافی، ج4، ص199.
  369. . مصباح الشریعه، ص163؛ مستدرک الوسائل، ج10، ص172.
  370. . ایضاح الفوائد، ج4، ص66؛ المجموع، ج7، ص91.
  371. . وسائل الشیعه، ج11، ص78.
  372. . زبدة البیان، ص224؛ مسالک الافهام، ج2، ص120.
  373. . وسائل الشیعه، ج11، ص79، 80؛ مستدرک الوسائل، ج8، ص29؛ جامع احادیث الشیعه، ج10، ص479.
  374. . تهذیب الاحکام، ج5، ص11؛ وسائل الشیعه، ج11، ص80.
  375. . جامع احادیث الشیعه، ج12، ص224؛ تذکرة الفقهاء، ج8، ص447.
  376. . المستدرک، ج1، ص259.
  377. . مسند الامام احمد بن حنبل، ج5، ص52؛ صحیح مسلم، ج4، ص104.
  378. . الکافی، ج4، ص230؛ وسائل الشیعه، ج13، ص234.
  379. . علل الشرائع، ج3، ص446؛ وسائل الشیعه، ج13، ص234.
  380. . شرائع الاسلام، ج1، 210؛ تذکرة الفقهاء، ج8، ص447؛ الحدائق الناضره، ج17، ص346.
  381. . جواهر الکلام، ج20، ص71؛ المجموع، ج8، ص278.
  382. . وسائل الشیعه، ج13، ص231؛ جامع احادیث الشیعه، ج10، ص84- 88.
  383. . الرسائل العشر، ص226؛ المجموع، ج8، ص278.
  384. . الکافی، ج4، ص530
  385. . تذکرة الفقهاء، ج8، ص377؛ المجموع، ج8، ص256.
  386. . الکافی، ج4، ص530؛ تهذیب الاحکام، ج5، ص280.
  387. . المغنی، ج2، ص485؛ المبسوط، سرخسی، ج4، ص35.
  388. . الحدائق الناضره، ج14، ص275؛ موسوعه الامام الخویی، ج30، ص383.
  389. . الکافی، ج4، ص315؛ من لایحضره الفقیه، ج2، ص460.
  390. . الکافی، ج4، ص317.
  391. . من لایحضره الفقیه، ج2، ص462؛ وسائل الشیعه، ج11، ص204.
  392. . الکافی، ج4، ص315؛ وسائل الشیعه، ج11، ص197.
  393. . العروة الوثقی، ج2، ص215- 216؛ بحوث فقهیه، ص33.
  394. . الکافی، ج4، ص280؛ وسائل الشیعه، ج11، ص148.
  395. . وسائل الشیعه، ج11، ص149.
  396. . من لایحضره الفقیه، ج2، ص208؛ تهذیب الاحکام، ج5، ص472.
  397. . وسائل الشیعه، ج13، ص245.
  398. . تحریر الاحکام، ج2، ص114.
  399. . الکافی، ج4، ص281؛ من لایحضره الفقیه، ج2، ص220.
  400. . من لایحضره الفقیه، ج2، ص220.
  401. . الکافی، ج4، ص533؛ وسائل الشیعه، ج14، ص292.
  402. . تذکرة الفقهاء، ج8، ص382؛ الحدائق الناضره، ج17، ص343.
  403. . وسائل الشیعه، ج13، ص150؛ بحار الانوار، ج96، ص318.
  404. . الکافی، ج2، ص174 و ج4، ص264؛ من لایحضره الفقیه، ج2، ص228.
  405. . الحدائق الناضره، ج17، ص386- 387؛ الوافی، ج14، 1299.
  406. . من لایحضره الفقیه، ج2، ص300؛ وسائل الشیعه، ج11، ص445.
  407. . الخصال، ص635.

منابع

  • احکام القرآن، احمد بن علی الجصاص (-۳۷۰ق)، تحقیق عبدالسلام، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
  • اضواء البیان فی ایضاح القرآن بالقرآن، محمد امین الشنقیطی (-۱۳۹۳ق)، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ق.
  • اعانه الطالبین علی حل الفاظ فتح المعین، عثمان بن محمد البکری (-۱۳۱۰ق)، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۸ق.
  • اعیان الشیعه، سید محسن الامین (-۱۳۷۱ق)، به کوشش سید حسن الامین، بیروت، دارالتعارف، ۱۴۰۳ق.
  • اقبال الاعمال (الاقبال بالاعمال الحسنه فیما یعمل مره فی السنه)، سید بن طاوس (۵۸۹–۶۶۴ق)، تصحیح جواد قیومی اصفهانی، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ۱۴۱۴ق.
  • الاقناع فی حل الفاظ ابی شجاع، محمد بن احمد الشربینی (-۹۷۷ق)، بیروت، دارالمعرفه، بی تا.
  • الامالی، شیخ صدوق محمد بن علی بن بابویه (۳۱۱–۳۸۱ق)، تصحیح قسم الدراسات الاسلامیه مؤسسه البعثه، تهران، انتشارات بنیاد بعثت، ۱۴۱۷ق.
  • الامثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، ناصر مکارم شیرازی، قم، مدرسه امام علی بن ابی طالب، ۱۴۲۱ق.
  • الانتصار، السید المرتضی (-۴۳۶ق)، قم، نشر الاسلامی، ۱۴۱۵ق.
  • ایضاح الفوائد فی شرح اشکالات القواعد، حسن بن یوسف حلی (۶۴۸–۷۷۱ق)، تحقیق سید حسین موسوی کرمانی و علی پناه اشتهاردی و عبدالرحیم بروجردی، قم، انتشارات اسماعیلیان، ۱۳۸۹ق.
  • بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، محمد باقر المجلسی (۱۰۳۷–۱۱۱۰ق)، تصحیح محمد باقر بهبودی و سید ابراهیم میانجی و سید محمد مهدی موسوی خرسان، بیروت، داراحیاء التراث العربی و مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۳ق.
  • البحر الرائق (شرح کنز الدقائق)، زین‌الدین بن ابراهیم بن نجیم (-۹۷۰ق)، تحقیق زکریا عمیرات، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق.
  • بحوث فقهیه، حسین الحلی، بیروت، دارالزهراء، ۱۳۴۹۳ق.
  • بدایة المجتهد و نهایه المقتصد، محمد بن احمد ابن رشد الاندلسی (-۵۹۵ق)، تحقیق العطار، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ق.
  • بدائع الصنائع فی ترتیب الشرائع، ابوبکر بن مسعود الکاسانی (-۵۸۷ق)، پاکستان، المکتبه الحبیبیه، ۱۴۰۹ق.
  • براهین الحج للفقهاء و الحجج، ‏ رضا مدنی کاشانی (-۱۴۱۳ق)، ‏ مدرسه علمیه آیة الله مدنی کاشانی‏، ۱۴۱۱ق‏.
  • تاج العروس من جواهر القاموس، مرتضی الزبیدی (-۱۲۰۵ق)، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۴ق.
  • تاریخ الیعقوبی، احمد بن ابی یعقوب الیعقوبی (-۲۹۲ق)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق.
  • تاریخ الطبری (تاریخ الامم و الملوک)، محمد بن جریر الطبری (۲۲۴–۳۱۰ق)، بیروت، مؤسسه الاعلمی، ۱۴۰۳ق.
  • التبیان فی تفسیر القرآن، محمد بن حسن الطوسی (۳۸۵–۴۶۰ق)، به کوشش احمد حبیب قصیر عاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۹۶۳م.
  • تحریر الاحکام الشرعیه علی مذهب الامامیه، حسن بن یوسف حلی (۶۴۸–۷۲۶ق)، به کوشش ابراهیم بهادری، قم، انتشارات مؤسسه امام صادق، ۱۴۲۰ق.
  • تحف العقول، حسن بن شعبة الحرانی (قرن۴ق)، تصحیح علی اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۴۰۴ق.
  • تحفة الفقهاء، محمد بن احمد السمرقندی (-۵۳۹ق)، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق.
  • تذکرة الفقهاء، حسن بن یوسف حلی (۶۴۸–۷۲۶ق)، قم، انتشارات مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، ۱۴۱۴–۱۴۲۳ق.
  • تفسیر ابن کثیر (تفسیر القرآن العظیم)، اسماعیل بن عمر بن کثیر (۷۰۰–۷۷۴ق)، به کوشش یوسف عبدالرحمن مرعشلی، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۱۲ق.
  • التفسیر الکبیر، محمد بن عمر الفخر الرازی (-۶۰۶ق)، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، ۱۴۱۳ق.
  • التفسیر الوسیط، وهبة الزحیلی، بیروت، دارالفکر، ۱۴۲۷ق.
  • تفسیر قرطبی (الجامع لاحکام القرآن)، محمد بن احمد القرطبی (-۶۷۱ق)، بیروت، دار احیاء التراث العربیه، ۱۴۰۵ق.
  • تلخیص الحبیر فی تخریج احادیث الرافعی الکبیر، ابن حجر العسقلانی، بیروت، دارالفکر، بی تا.
  • تهذیب الاحکام فی شرح المقنعه للشیخ المفید، محمد بن حسن الطوسی (۳۸۵–۴۶۰ق)، به کوشش سید حسن موسوی خرسان و علی آخوندی، تهران، انتشارات دارالکتب اسلامیه، ۱۳۶۵ش.
  • الثمر الدانی علی رساله القیروانی، صالح بن عبدالله الآبی الازهری (-۱۳۳۰ق)، بیروت، مکتبه الثقافیه، بی تا.
  • جامع احادیث الشیعه، اسماعیل معزی ملایری، قم، مطبعة العلمیه، ۱۳۹۹ق.
  • جامع البیان عن تاویل آی القرآن (تفسیر الطبری)، محمد بن جریر الطبری (۲۲۴–۳۱۰ق)، به کوشش صدقی جمیل العطار، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ق.
  • جامع السعادات، محمد مهدی نراقی (۱۱۲۸–۱۲۰۹ق)، به کوشش سید محمد کلانتر، نجف، دارالنعمان، ۱۳۸۲ق.
  • جامع الاحادیث الجامع الصغیر و زوائده و الجامع الکبیر، عبدالرحمن بن ابی‌بکر السیوطی (۸۴۹–۹۱۱ق)، تحقیق عباس احمد صقر و احمد عبدالجواد، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۴ق.
  • جامع المقاصد فی شرح القواعد، علی بن حسین الکرکی (-۹۴۰ق)، انتشارات مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، ۱۴۰۸ق.
  • جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، محمد حسین نجفی (-۱۲۶۶ق)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی‌تا.
  • حاشیة الدسوقی، محمد بن احمد الدسوقی (-۱۲۳۰ق)، احیاء الکتب العربیه.
  • حاشیة رد المحتار ع‍ل‍ی الدر ال‍م‍خ‍ت‍ار، ش‍رح ال‍ت‍ن‍وی‍ر الاب‍ص‍ار ف‍ی ف‍ق‍ه م‍ذه‍ب الام‍ام اب‍ی‌ح‍ن‍ی‍ف‍ه ال‍ن‍ع‍م‍ان، محمد امین ابن عابدین (-۱۲۵۲ق)، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ق.
  • الحج عبر الحضارات والأمم‏، ماجدة آل مرتضی المومن، تحقیق محسن الأسدی‏، تهران، ‏ مشعر، ۱۴۲۲ق.
  • حج و عمره در قرآن و حدیث، ‏ محمد محمدی ری شهری، ‏ تهران، ‏مشعر، ۱۴۲۸ق.
  • الحج و العمره فی الکتاب والسنه، محمد محمدی ری شهری، قم، دارالحدیث، ۱۳۷۶ش.
  • الحدائق الناضره فی احکام العتره الطاهره، یوسف بن احمد البحرانی (-۱۱۸۶ق)، تحقیق محمد تقی ایروانی و علی آخوندی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۶۳ش.
  • حواشی العلامتین عبدالحمید الشروانی و احمد بن قاسم العبادی علی تحفه المنهاج بشرح المنهاج ابن حجر الهیثمی، الشروانی (-۱۳۰۱ق) و العبادی (-۹۹۴ق)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.
  • الخصال المحموده و المذمومه، شیخ صدوق محمد بن علی بن بابویه (۳۱۱–۳۸۱ق)، به کوشش علی اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۴۱۰ق.
  • الخلاف فی الاحکام، محمد بن حسن الطوسی (۳۸۵–۴۶۰ق)، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۴۰۷ق.
  • الرسائل العشر، احمد بن محمد بن فهد الحلی (۷۵۷–۸۴۱ق)، به کوشش سید مهدی رجایی، قم، انتشارات کتابخانه بزرگ حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی، ۱۴۰۹ق.
  • روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، محمود بن عبدالله الآلوسی (-۱۲۷۰ق)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۵ق.
  • الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه، زین الدین بن علی، شهید ثانی (۹۱۱–۹۶۶ق)، تحقیق سید محمد کلانتر، قم، انتشارات مکتبه داوری، ۱۴۱۰ق.
  • روضه الطالبین و عمده المتقین، یحیی بن شرف النووی (۶۳۱–۶۷۶ق)، به کوشش عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی‌تا.
  • ریاض المسائل فی بیان احکام الشرع بالدلائل، سید علی طباطبائی (-۱۲۳۱ق)، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۴۱۲ق.
  • زبده البیان فی احکام القرآن، مقدس اردبیلی احمد بن محمد (-۹۹۳ق)، به کوشش محمد باقر بهبودی، تهران، مکتبه المرتضویه لاحیاء الاثار الجعفریه، ۱۳۸۶ش.
  • سبل الهدی و الرشاد فی سیره خیر العباد، محمد بن یوسف الشمس الشامی (-۹۴۲ق)، به کوشش عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق.
  • السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، محمد بن احمد ابن ادریس (-۵۹۸ق)، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۴۱۱ق.
  • سنن ابن ماجه، محمد بن زید الربعی ابن ماجه (-۲۷۵ق)، به کوشش محمدفؤاد عبدالباقی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۳۹۵ق.
  • سنن ابی داود، ابو داود سلیمان بن الاشعث (-۲۷۵ق)، تحقیق و تعلیق سعید محمد اللحام، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۰ق.
  • سنن الترمذی (الجامع الصحیح)، محمد عیسی الترمذی (-۲۷۹ق)، به کوشش عبدالوهاب عبداللطیف، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۲ق.
  • السنن الکبری، احمد بن الحسین البیهقی (۳۸۴–۴۵۸ق)، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۶ق. ۱۴۱۶ق.
  • السیرة الحلبیه، نورالدین علی بن احمد الحلبی (-۱۰۴۴ق)، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۰۰ق.
  • شرائع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، جعفر بن حسن محقق حلی (۶۰۲–۶۷۶ق)، به کوشش سید صادق شیرازی، تهران، انتشارات استقلال، ۱۴۰۹ق.
  • شرح اصول کافی، محمد صالح مازندرانی (-۱۰۸۱ق)، تصحیح سید علی عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۱ق.
  • الشرح الکبیر، عبدالرحمن بن قدامه (-۶۸۲ق)، بیروت، دارالکتب العربی.
  • شفاء السقام فی زیاره خیر الانام، تقی الدین السبکی (-۷۵۶ق)، تحقیق الحسینی الجلالی، ۱۴۱۹ق.
  • صحیح البخاری، محمد بن اسماعیل البخاری (-۲۵۶ق)، به کوشش عبدالعزیز بن عبدالله بن باز، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۱ق.
  • صحیح مسلم، مسلم بن حجاج نیشابوری (۲۰۶–۲۶۱ق)، تصحیح محمد فؤاد عبدالباقی، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۹ق.
  • الصحیح من سیره النبی الاعظم، جعفر مرتضی عاملی، قم، دارالحدیث، ۱۴۲۶ق.
  • صهبای حج، عبدالله جوادی آملی، تنظیم حسن واعظی محمدی، قم، اسراء، ۱۳۷۷ش.
  • العروة الوثقی، سید محمد کاظم طباطبایی یزدی (۱۲۴۷–۱۳۳۷ق)، قم، انتشارات مرکز فقهی ائمه اطهار، ۱۴۲۲ق.
  • علل الشرائع و الاحکام، شیخ صدوق محمد بن علی بن بابویه (۳۱۱–۳۸۱ق)، به کوشش سید محمد صادق بحرالعلوم، نجف، مکتبه الحیدریه، ۱۳۸۵ق.
  • عمدة القاری، محمود بن احمد البدرالعینی (-۸۵۵ق)، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
  • العین، الخلیل بن احمد الفراهیدی (-۱۷۰ق)، به کوشش مهدی المخزومی و ابراهیم السامرائی، قم، دارالهجره، ۱۴۰۹ق.
  • فتح الباری ش‍رح ص‍ح‍ی‍ح الام‍ام اب‍ی‌عبدالله م‍ح‍م‍د ب‍ن اس‍م‍اع‍ی‍ل ال‍ب‍خ‍اری، ابن حجر العسقلانی (۷۷۳–۸۵۲ق)، شرح عبدالعزیز بن عبدالله بن باز، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی و محب الدین خطیب، بیروت، دارالمعرفه، بی‌تا.
  • فتح العزیز، عبدالکریم بن محمد الرافعی (-۶۲۳ق)، دارالفکر.
  • فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت، سید محمود شاهرودی، قم، دائرة المعارف فقه اسلامی، ۱۳۸۲ش.
  • الفقه الاسلا می‌وادلته، وهبة الزحیلی، دمشق، دارالفکر، ۱۴۱۸ق.
  • فقه الحج بحوث استدلالیه فی الحج، لطف الله صافی گلپایگانی، قم، مؤسسه سیده المعصومه، ۱۴۲۳ق.
  • فقه الصادق علیه السلام، سید محمد صادق حسینی روحانی، قم، دارالکتاب، ۱۴۱۳ق.
  • فقه القرآن، قطب الدین الراوندی (-۵۷۳ق)، به کوشش سید احمد حسینی اشکوری، قم، انتشارات کتابخانه بزرگ حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی، ۱۴۰۵ق.
  • الفقه علی المذاهب الاربعه و مذهب اهل البیت، عبدالرحمن الجزیری (-۱۳۶۰ق)، بیروت، دارالثقلین، ۱۴۱۹ق.
  • قواعد الاحکام فی معرفه الحلال و الحرام، حسن بن یوسف حلی (۶۴۸–۷۲۶ق)، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۴۱۳ق.
  • الکافی، محمد بن یعقوب کلینی (-۳۲۹ق)، به کوشش علی اکبر غفاری، تهران، انتشارات دارالکتب اسلامیه، ۱۳۷۵ش.
  • الکامل فی التاریخ، علی بن محمد ابن الاثیر (-۶۳۰ق)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق.
  • کشاف القناع عن متن الاقناع، منصور بن یونس البهوتی (-۱۰۵۲ق)، به کوشش محمد حسن محمد اسماعیل شافعی، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق.
  • کشف الغطاء، جعفر بن خضر، کاشف الغطاء (-۱۲۲۷ق)، اصفهان، مهدوی.
  • کشف اللثام، محمد بن الحسن الفاضل الهندی (-۱۱۳۷ق)، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۴۱۶ق.
  • کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، علی بن حسام الدین الهندی (-۹۷۵ق)، به کوشش بکری حیانی و صفوه السقاء، بیروت، مؤسسه الرساله، ۱۴۰۹ق.
  • لسان العرب، محمد بن مکرم ابن منظور (۶۳۰–۷۱۱ق)، قم، انتشارات ادب الحوزه، ۱۴۰۵ق.
  • المبسوط، محمد بن احمد السرخسی (-۴۸۳ق)، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۰۶ق.
  • مجمع البیان فی تفسیر القرآن، الفضل بن الحسن الطبرسی (۴۶۸–۵۴۸ق)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، مؤسسه الاعلمی، ۱۴۱۵ق.
  • المجموع شرح المهذب، یحیی بن شرف النووی (۶۳۱–۶۷۶ق)، بیروت، دارالفکر.
  • مختلف الشیعه فی احکام الشریعه، حسن بن یوسف حلی (۶۴۸–۷۲۶ق)، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۴۱۲ق.
  • مدارک الاحکام فی شرح شرائع الاسلام، سید محمد بن علی موسوی عاملی (۹۵۶ – ۱۰۰۹ق)، قم، انتشارات مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، ۱۴۱۰ق.
  • المدونه الکبری، روایت سحنون بن سعید التنوخی عن عبدالرحمن بن قاسم عن ابی عبدالله مالک بن انس، قاهره، دارالسعاده، بی تا.
  • مراسم العلویه فی الاحکام النبویه، حمزة بن عبدالعزیز الدیلمی (م۰۴۴۸. ق)، تحقیق محسن الحسینی الامینی، قم، اهل البیت، ۱۴۱۴ق.
  • مراه العقول فی شرح اخبار آل الرسول، محمد باقر المجلسی (۱۰۳۷–۱۱۱۰ق)، به کوشش سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، انتشارات دارالکتب اسلامیه، ۱۳۶۳ش.
  • مسالک الافهام الی آیات الاحکام، فاضل جواد الکاظمی (-۱۰۶۵. ق)، تحقیق شریف‌زاده، مرتضویه، ۱۳۴۷ق.
  • مسالک الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام، زین الدین بن علی، شهید ثانی (۹۱۱–۹۶۶ق)، قم، انتشارات معارف اسلامی، ۱۴۱۶ق.
  • مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، حسین نوری الطبرسی (۱۲۵۴–۱۳۲۰ق)، قم، انتشارات مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، ۱۴۰۸ق.
  • المستدرک علی الصحیحین، محمد بن عبدالله الحکام النیسابوری (-۴۰۵ق)، تحقیق مرعشلی، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۰۶ق.
  • مستمسک العروة الوثقی، سید محسن حکیم (-۱۳۹۰ق)، قم، انتشارات کتابخانه بزرگ حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق.
  • مستند الشیعه فی احکام الشریعه، احمد بن محمدمهدی النراقی (۱۱۸۵–۱۲۴۵ق)، قم، انتشارات مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، ۱۴۱۵ق.
  • مسند الامام احمد بن حنبل، احمد بن حنبل (-۲۴۱ق)، بیروت، دارالصادر، بی تا.
  • مصباح الشریعه، المنسوب امام جعفر الصادق (ع) (-۱۴۸ق)، بیروت، الاعلمی۱۴۰۰ق.
  • المعتبر فی شرح المختصر، جعفر بن حسن محقق حلی (۶۰۲–۶۷۶ق)، قم، انتشارات سید الشهداء، ۱۳۶۴ش.
  • معجم الفاظ الفقه الجعفری، احمد فتح الله، الدمام، مطابع المدخول، ۱۴۱۵ق.
  • معجم الفروق اللغویه، ابوهلال العسکری (-۳۹۵ق)، قم، نشر الاسلامی، ۱۴۱۲ق.
  • معجم مقاییس اللغه، احمد بن فارس (-۳۹۵ق)، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ۱۴۰۴ق.
  • مغنی المحتاج الی معرفه معانی الفاظ المنهاج، محمد بن احمد الشربینی (-۹۷۷ق)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۳۷۷ق.
  • المغنی، عبدالله بن قدامه (-۶۲۰ق)، بیروت، دارالکتب العلمیه.
  • المقنعه، شیخ مفید محمد بن محمد بن النعمان (۳۳۶–۴۱۳ق)، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۴۱۰ق.
  • مکارم الاخلاق، الفضل بن الحسن الطبرسی (قرن۶ق)، قم، انتشارات شریف الرضی، ۱۳۹۲ق.
  • من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق محمد بن علی بن بابویه (۳۱۱–۳۸۱ق)، تحقیق و تصحیح علی اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.
  • منتهی المطلب فی تحقیق المذهب، حسن بن یوسف حلی (۶۴۸–۷۲۶ق)، مشهد، انتشارات بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، ۱۴۱۴ق.
  • مواهب الجلیل، محمد بن محمد الحطاب الرعینی (-۹۵۴ق)، تحقیق زکریا عمیرات، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۶ق.
  • موسوعه الامام الخویی، سید ابوالقاسم موسوی خویی (۱۳۱۷–۱۴۱۳ق)، قم، انتشارات احیاء آثار الخویی، ۱۴۱۸ق.
  • المیزان فی تفسیر القرآن، سید محمد حسین طباطبایی (۱۲۸۲–۱۳۶۰ش)، بیروت، مؤسسه الاعلمی، ۱۳۹۳ق.
  • النجعه فی شرح اللمعه، محمد تقی تستری، تهران، صدوق، ۱۴۰۶ق.
  • تفسیر نور الثقلین، عبدعلی بن جمعه العروسی الحویزی (-۱۱۱۲ق)، به کوشش سید هاشم رسولی محلاتی، قم، اسماعیلیان، ۱۳۷۳ش.
  • نهج البلاغه، شریف الرضی (م ۴۰۶ق)، شرح صبحی صالح، قم، دارالاسوه، ۱۴۱۵ق.
  • نیل الاوطار: شرح منتقی الاخبار من الحادیث سید الاخیار، محمد بن علی الشکوکانی (-۱۲۵۵ق)، بیروت، دارالجیل، ۱۹۷۳م.
  • الوافی، محمد بن شاه مرتضی فیض کاشانی (۱۰۰۶–۱۰۹۱ق)، تحقیق ضیاء الدین حسینی و کمال الدین فقیه ایمانی، اصفهان، کتابخانه امیرالمؤمنین، ۱۴۰۶ق.
  • وسائل الشیعه (تفصیل وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه)، محمد بن الحسن الحر العاملی (۱۰۳۳–۱۱۰۴ق)، به کوشش عبدالرحیم ربانی شیرازی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
  • هدی المتقین إلی شریعة سید المرسلین، نجفی، کاشف الغطاء، جعفر کاشف الغطاء (م۱۳۶۱ق)، نجف، مطبعة کاشف الغطاء، ۱۴۲۳ه‍.ق
  • سید جعفر صادقی فدکی