چیستی

حج از ريشه «ح ج ج» و در لغت به معناي قصد کردن،[۱] بازداشتن،[۲] زياد رفت و آمد کردن آمده است.[۳] برخي معناي اصلي اين ريشه را قصد همراه با عمل[۴] يا استقامت[۵] دانسته و معناي اصطلاحي حج را مطابق با آن تفسير کرده‌اند و در اصطلاح فقها، حج عبارت است از قصد کردن خانه خدا و انجام دادن مناسک مخصوص[۶] در زمان خاص[۷] يا مجموع مناسک انجام گرفته در سفر حج.[۸] به ادا کننده مناسک حج يا حج‌گزار، «حاجّ» (جمع آن: حجاج و حجيج) گفته مي‌شود.[۹]

دانشنامه: آهنگ خانه خدا در موسم خاص براي به جا آوردن مناسک ويژه.

انواع حج

حج از جهات گوناگون به گونه‌هاي مختلف تقسيم شده است، از جمله: حج اکبر و حج اصغر. مراد از حج اکبر در برخي منابع فقهي، مناسک حج از جمله وقوف در عرفات و رمي ‌جمره و مراد از حج اصغر عمره است.[۱۰] همچنانکه معاني ديگري نيز براي اين دو ذکر شده است.[۱۱] (نيز  حج اکبر*).

حج از نظر حکم شرعي تکليفي به حج واجب و مستحب (مندوب) تقسيم مي‌شود. حج واجب آن است که يا به سبب فراهم شدن شرايط استطاعت بر کسي واجب ‌شود، که به آن «حجة الاسلام» نيز مي‌گويند،[۱۲] يا با اسباب عارضي مانند نذر، عهد، قسم و اجاره (نيابت).[۱۳] حج غير واجب آن است که فاقد اسباب وجوب باشد، که «حج النفل» و «حج التّطوع»[۱۴] هم خوانده مي‌شود. همچنين حج از آن جهت که حج‌گزار آن را از جانب ديگري به جا آورد يا از جانب خود، به حج نيابتي و غير نيابتي تقسيم شده است. در حج نيابتي (حج استنابه‌اي) حج‌گزار آن را به جاي فرد ديگر و به نيابت از او انجام مي‌دهد[۱۵] که گاهي «تبرّعي» يعني بدون دريافت اجرت است[۱۶] و گاهي «استيجاري» يعني در مقابل دريافت اجرت است.[۱۷] همچنين حج نيابتي از نظر مکان آغاز نيابت، به «حج بلدي*» و «حج ميقاتي*» تقسيم شده است. در حج بلدي حج‌گزار به نيابت از منوب عنه از وطن او و در حج ميقاتي از ميقات، حج را به‌جا مي‌آورد.[۱۸] (← حج بلدي) همچنين براي حج اقسام ديگري نيز ذکر کرده‌اند، از جمله: حج صروره* يعني حج شخصي که تاکنون حج[۱۹] يا حج واجب[۲۰] به جا نياورده است؛ «حج بذلي» *، حجي که هزينة آن را ديگري پرداخت کند.[۲۱] «حج تسکع» * يعني حجي که با زحمت و بدون زاد و توشه انجام شود[۲۲] و «حج مستقر*» يعني حجي که وجوب آن بر مکلف استقرار يافته است.[۲۳] (← استقرار حج)

پیشینه حج

قرآن در آية 33 حج/22 از خانة کعبه به عنوان خانة کهن (الْبَيتِ الْعَتِيقِ) و در آية 96 آل عمران/3 از آن به عنوان نخستين خانه‌اي که براي انسان‌ها قرار داده شده، ياد کرده و در آية 34 حج/22، همة امت‌ها را داراي مناسک و عباداتي شمرده است.[۲۴] اين آيات حاکي از قدمت داشتن خانه کعبه و نيز مناسک حج و رواج آن پيش از اسلام است؛ اما دربارة اين که بناي کعبه و نيز اعمال حج از چه زماني آغاز شده، روايات مختلفي وجود دارد. برخي از روايات حاکي از آن است که فرشتگان بنيانگذار کعبه و اولين حج‌گزاران بوده‌اند. بنابر روايتي خداوند در زير عرش «بيت المعمور» را براي طواف فرشتگان بنا نهاد و ملائکه را مأمور کرد که مشابه آن خانه‌اي را در زمين بنا کنند.[۲۵] برخي روايات جبرئيل را اولين کسي از اهل آسمان دانسته‌اند که حج خانه خدا گزارده است.[۲۶] بنابر رواياتي ديگر، زمان حج فرشتگان دو يا سه هزار سال پيش از خلقت آدم (ع) بوده است.[۲۷] در روايتي از امام باقر (ع) نقل شده که پس از فرود آدم به روي زمين، جبرئيل خانه کعبه را که از بين رفته بود بر پايه‌هاي سابق آن بنا نهاد و سپس همراه با فرشتگان برگرد آن طواف کرد و حضرت آدم و حوا نيز چنين کردند.[۲۸] در برابر، احاديثي ديگر حضرت آدم (ع) را بنيانگذار خانة کعبه و نخستين حج‌گزار خوانده‌اند[۲۹] که شايد مراد آنان، اولين بنيانگذار و حج‌گزار از آدميان بوده است. رواياتي هم به صراحت از بازسازي خانة کعبه به دست حضرت آدم (ع) سخن گفته‌اند.[۳۰] بنابر روايات، پس از فرود آدم (ع) به زمين و بناي کعبه، جبرئيل مناسک حج را به حضرت آدم آموزش داد و آن حضرت مناسک را همراه با جبرئيل به جا آورد.[۳۱] مفاد روايت آن است که پس از اداي مناسک منا، فرشتگان در مواجهه با حضرت آدم (ع)، قبولي حج او را آرزو کردند و از اداي حج خود در دوهزار سال قبل خبر دادند.[۳۲] برپاية برخي روايات، حضرت آدم 1000 بار به مکه رفت و 700 حج و 300 عمره ادا کرد.[۳۳] پس از حضرت آدم، شيث فرزند و وصي آن حضرت هم خانة کعبه را بازسازي کرد و حج به جا آورد.[۳۴] در برخي روايات از حج گزاردن نوح نيز ياد شده است.[۳۵]

در طوفان نوح، بناي کعبه از بين رفت تا آن‌که در عهد حضرت ابراهيم (ع)، بنابر آية 26 حج/22، خداوند جايگاه خانه کعبه را به آن حضرت نشان داد: «وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهيمَ مَکانَ الْبَيتِ». حضرت ابراهيم (ع) با کمک فرزندش اسماعيل (ع)، خانة کعبه را تجديد بنا کرد: «وَ إِذْ يرْفَعُ إِبْراهيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيتِ وَ إِسْماعيل» (بقره/2، 127). سپس حضرت ابراهيم (ع) مأمور گرديد تا مردم را براي اداي مناسک حج به مکه فرا بخواند: «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يأْتُوک رِجالاً وَ عَلي‏ کلِّ ضامِرٍ يأْتينَ مِنْ کلِّ فَجٍّ عَميقٍ» (حجّ/22، 27). بنابر روايات، آن حضرت با استقرار بر روي سنگي اين مأموريت را انجام داد و مردم براي اداي حج عازم مکه شدند.[۳۶] به موجب برخي روايات، مخاطب نداي ابراهيم (ع) همة کساني بودند که در شرق و غرب عالم ساکن بودند و نيز کساني که هنوز به دنيا نيامده بودند و همگي به نداي آن حضرت پاسخ مثبت دادند و لبيک گفتند.[۳۷] همچنين حضرت ابراهيم (ع) همراه با حضرت اسماعيل (ع) و شماري از موحدان مناسک حج را به جا آوردند.[۳۸]

در ادوار بعد، پيروان شريعت حضرت ابراهيم (ع) يعني خاندان و فرزندان آن حضرت حج را به جا مي‌آوردند.[۳۹] همچنين پيامبران ديگر الهي از جمله حضرت موسي (ع)،[۴۰] حضرت عيسي (ع)،[۴۱] حضرت سليمان (ع) همراه با گروهي از انسان‌ها و جنيان،[۴۲] حضرت داود (ع)[۴۳] نيز مناسک حج را به جا آوردند (براي تفصيل بيشتر ← حج پيامبران). افزون بر پيامبران، اداي مناسک حج در ميان ديگر بندگان صالح و پيروان شرايع هم رواج داشته است؛ مثلاً در برخي روايات از حجِ هرسالة حضرت خضر[۴۴] و نيز حج ذوالقرنين همراه با 600،000 سوار سخن به ميان آمده است.[۴۵] بنابر روايتي از امام صادق (ع) آية 27 قصص/28 که در آن تعبير «حِجَج» به معناي سال آمده، شاهدي بر رواج حج در ميان پيروان شرايع پيشين به شمار مي‌رود.[۴۶]

مناسک حج و زيارت کعبه در ميان پيروان برخي شرايع متأخّر اهميت خود را از دست داد، مثلاً پيروان حضرت موسي (ع) مکان‌هايي چون بيت المقدس، بيت ايل، بيت آوِن، بيت حور، هيکل سليمان، طور سينا را براي حج و ديگر اعمال عبادي خود برگزيدند؛ همچنانکه اين اهمال و دوري از حج ابراهيمي در ميان مسيحيان نيز شيوع يافت.[۴۷] اعراب هم در عصر جاهليت چون خود را پيرو شريعت حضرت ابراهيم (ع) مي‌شمردند،[۴۸] اصل مناسک حج را حفظ کردند و به شماري از تعاليم آن حضرت ملتزم بودند[۴۹]؛ ولي انحرافاتي در آن پديد آوردند و بسياري از احکام و آداب حج را تغيير دادند،[۵۰] از جملة اينها بود: طواف با بدن عريان[۵۱] و کف زدن و هلهله کردن در مسجدالحرام[۵۲] بنابر آية 35 انفال/8 (براي تفصيل بيشتر← حج جاهلي).

حج در شريعت اسلام

زمان تشریع حج

در آيات متعدد قرآن از جمله آية 97 آل عمران/3 و 27 حج/22، پيامبر اکرم (ص) و مسلماناني که توان انجام دادن اين عبادت را دارند، به اداي آن مأمور شده‌اند: «وَ لِلَّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيهِ سَبيلا». اما دربارة اين که تشريع حج در چه سالي بوده، آراء مختلف است. برخي اصولاً تشريع حج را پيش از هجرت دانسته‌اند.[۵۳] از جمله مستندات آنان روايات حاکي از حج پيامبر (ص) قبل از هجرت است.[۵۴] از جمله رواياتي از ابن عباس که سه بار حج گزاردن پيامبر (ص)[۵۵] يا حج‌گزاردن هر سالة آن حضرت را گزارش کرده[۵۶] يا احاديثي که از دوبار حج گزاردن پيامبر (ص)[۵۷] يا حج گزاردن مکرر آن حضرت[۵۸] ياد کرده‌اند يا رواياتي از امام صادق (ع) که حاکي از اداي چندين حج در مکه يا 10 حج يا 20 حج از جانب پيامبر (ص) به همراه قريش است.[۵۹] همچنين حديثي را که از تشريع عمره در مدينه گزارش کرده[۶۰] دال بر تشريع حج در مکه شمرده‌اند.[۶۱] در برابر، بسياري از عالمان شيعه و اهل سنت اصولاً تشريع حج را پس از هجرت دانسته‌اند، هر چند در اين باره که در چه سالي بوده، اختلاف نظر دارند. برخي بر آن‌اند که حج در سال سوم هجري با نزول آيه 97 آل عمران/3 تشريع شد؛ ولي پيامبر (ص) اداي آن را تا سال دهم به تأخير‌انداخت.[۶۲] نظر ديگر آن است که حج در سال پنجم[۶۳] يا ششم هجري[۶۴] با نزول آية 196 بقره/2 تشريع گرديد: «وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ». برخي نيز تشريع حج را در سال نهم يا دهم دانسته‌اند.[۶۵] دربارة هر يک از سال‌هاي ديگر از سال نخست تا دهم هجرت نيز آرايي نقل شده است.[۶۶]

نخستین حج مسلمانان از مدینه

در سال ششم هجري پيامبر (ص) براي نخستين بار همراه با 1400 نفر از مسلمانان براي اداي مناسک حج عازم مکه شد، ولي مشرکان با مسدود کردن راه در حديبيه مانع رسيدن مسلمانان به مکه شدند. از اين رو، آن حضرت و همراهان با ذبح قرباني از احرام خارج شدند و در سال بعد بر طبق عهدنامة حديبيه تنها قضاي عمره را به جا آوردند که به «عمرة القضاء» معروف شد.[۶۷] بر اساس روايات، شأن نزولِ آية 27 فتح/48 که در آن از رؤياي پيامبر (ص) مبني بر ورود بدون ترس مسلمانان به مسجدالحرام با امنيت و با موهاي حلق و تقصير شده سخن به ميان آمده، همين واقعه است:[۶۸] «لَتَدْخُلُنَّ الْمسجدالحرام إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنينَ مُحَلِّقينَ رُؤُسَکمْ وَ مُقَصِّرينَ لا تَخافُونَ».

منع مشرکان از حج

با نزول آيات نخست سورة برائت در سال نهم هجري، پيامبر اسلام (ص) مأمور شد تا اين آيات را در موسم حج به مشرکان ابلاغ کند.[۶۹] پيامبر (ص) ابتدا ابوبکر را به همراه عمر بن خطاب و گروهي از مسلمانان به مکه فرستاد تا اين مأموريت را انجام دهند، ولي قبل از رسيدن ابوبکر به مکه، پيامبر (ص) به دستور خداوند امير مؤمنان علي (ع) را مأمور ابلاغ اين آيات به مکيان کرد.[۷۰] از اين رو، علي (ع) اين آيات را در روز دهم ذي حجه براي مکيان تلاوت کرد که مضمون آنها، منع مشرکان از انجام دادن حج و نيز منع از طواف با بدن برهنه بود.[۷۱] نزول آية 28 توبه/9 که مشرکان را «نَجَس» شمرد و آنان را از نزديک شدن به مسجدالحرام برحذر داشت، در اين سال بود:[۷۲] «إِنَّمَا الْمُشْرِکونَ نَجَسٌ فَلا يقْرَبُوا الْمسجدالحرام بَعْدَ عامِهِمْ هذا». برخي بر آن‌اند که مشرکان در اين سال تنها از انجام دادن حج ممنوع بوده‌اند و ورود آنان به مکه براي تجارت جايز بوده است.[۷۳]

حجة الوداع

پانویس

  1. . معجم مقاييس اللغه، ج2، ص29، «حجج»؛ لسان العرب، ج2، ص226، «حجج».
  2. . العين، ج3، ص9 «حجج»؛ تاج العروس، ج3، ص314، «حجج».
  3. . لسان العرب، ج2، ص226-227؛ تاج العروس، ج3، ص314، «حجج».
  4. . التحقيق، ج2، ص169، «حجج».
  5. . معجم فروق اللغويه، ص176، «حجج».
  6. . کشف اللثام، ج5، ص75؛ اعانة الطالبين، ج2، ص311.
  7. . جواهر الکلام، ج17، ص219- 220؛ الدر المختار، ج2، ص499.
  8. . جواهر الکلام، ج17، ص220؛ اعانة الطالبين، ج2، ص317.
  9. . العين، ج3، ص9؛ لسان العرب، ج2، ص226.
  10. . علل الشرائع، ج2، ص442؛ کشف الغطا، ج4، ص465؛ حاشية رد المحتار، ج2، ص684.
  11. . حاشيه رد المحتار، ج2، ص684؛ فتح الباري، ج8، ص242.
  12. . جواهر الکلام، ج17، ص223.
  13. . هدي المتقين، ص153.
  14. . منتهي المطلب، ج10، ص111.
  15. . الخلاف، ج2، ص248- 249؛ فقه الحج، ج1، ص283.
  16. . فقه الصادق، ج9، ص252؛ براهين الحج، ج1، ص319.
  17. . موسوعه الامام الخويي، ج3، ص200.
  18. . المقنعه، ص394- 396.
  19. . مسالک الافهام الي تنقيح الشرائع، ج2، ص286؛ جامع المقاصد، ج3، ص227.
  20. . السرائر، ج1، ص630.
  21. . مستمسک العروه، ج10، ص138- 139.
  22. . الروضة البهيه، ج2، ص170.
  23. . مستند الشيعه، ج13، ص138- 139؛ العروة الوثقي ج4، ص453.
  24. . مجمع البيان، ج7، ص168؛ تفسير قرطبي، ج12، ص58.
  25. . مستدرک الوسائل، ج9، ص328؛ جامع احاديث الشيعه، ج10، ص9.
  26. . علل الشرائع، ج2، ص595؛ وسائل الشيعه، ج11، ص129.
  27. . الکافي، ج4، ص194؛ من لايحضره الفقيه، ج2، ص230؛ علل الشرائع، ج2، ص407.
  28. . الکافي، ج4، ص197؛ علل الشرائع، ج2، ص421- 422.
  29. . من لايحضره الفقيه، ج2، ص229- 230؛ وسائل الشيعه، ج13، ص208.
  30. . الکافي، ج4، ص188- 189؛ وسائل الشيعه، ج13، ص294.
  31. . الکافي، ج4، ص190-191؛ علل الشرائع، ج2، ص400.
  32. . الکافي، ج4، ص194؛ من لايحضره الفقيه، ج2، ص230.
  33. . من لايحضره الفقيه، ج2، ص229؛ وسائل الشيعه، ج11، ص128.
  34. . بحار الانوار، ج11، ص261؛ عمدة القاري، ج15، ص217؛ تاريخ الطبري، ج1، ص110.
  35. . مستدرک الوسائل، ج8، ص9؛ جامع احاديث الشيعه، ج10، ص17.
  36. . الکافي، ج4، ص335؛ مجمع البيان، ج7، ص145؛ وسائل الشيعه، ج11، ص238.
  37. . تاريخ الطبري، ج1، ص183؛ الکامل، ج1، ص107.
  38. . تاريخ الطبري، ج1، ص183؛ الکامل، ج1، ص107.
  39. . الکافي، ج4، ص205؛ وسائل الشيعه، ج11، ص8.
  40. . الکافي، ج4، ص213-214؛ وسائل الشيعه، ج12، ص386.
  41. . صحيح مسلم، ج4، ص60؛ الکافي، ج4، ص213.
  42. . الکافي، ج4، ص213؛ من لايحضره الفقيه، ج4، ص235.
  43. . مستدرک الوسائل، ج10، ص43؛ جامع احاديث الشيعه، ج10، ص200.
  44. . مستدرک الوسائل، ج10ع ص43؛ جامع الاحاديث الشيعه، ج10، ص200.
  45. . مستدرک الوسائل، ج5، ص398؛ بحار الانوار، ج12، ص195.
  46. . مستدرک الوسائل، ج8، ص9؛ بحار الانوار، ج96، ص64.
  47. . حج عبر الحضارات والامم، ص91-96، 120-132.
  48. . الميزان، ج3، ص277، 351.
  49. . الميزان، ج7، ص191؛ بحار الانوار، ج96، ص90.
  50. . احکام القرآن، ج3، ص302؛ التفسير الکبير، ج5، ص193.
  51. . مجمع البيان، ج4، ص239؛ تفسير ابن کثير، ج2، ص217.
  52. . مجمع البيان، ج4، ص462؛ جامع البيان، ج9، ص316.
  53. . تلخيص الحبير، ج7، ص3؛ السيرة الحلبيه، ج3، ص308؛ روح المعاني، ج28، ص100.
  54. . الصحيح من سيرة النبي، ج14، ص31.
  55. . فتح الباري، ج8، ص80.
  56. . سبل الهدي، ج8، ص444؛ اعيان الشيعه، ج1، ص288.
  57. . سنن ابن ماجه، ج2، ص1027؛ سنن الترمذي، ج2، ص155.
  58. . الکافي، ج4، ص244؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص443.
  59. . الکافي، ج4، ص244-245؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص443.
  60. . الکافي، ج4، ص265.
  61. . الصحيح من سيرة النبي، ج14، ص31.
  62. . تفسير قرطبي، ج4، ص144.
  63. . تذکرة الفقها، ج7، ص18؛ عمدة القاري، ج9، ص122.
  64. . المجموع، ج7، ص104؛ اضواء البيان، ج4، ص339؛ التفسير الوسيط، ج1، ص98.
  65. . احکام القرآن، ج3، ص302؛ کشاف القناع، ج2، ص437.
  66. . روح المعاني، ج28، ص100.
  67. . مجمع البيان، ج2، ص28؛ تاريخ يعقوبي، ج2؛ ص55.
  68. . جامع البيان، ج26، ص140؛ التبيان، ج9، ص335.
  69. . ؟
  70. . سنن الکبري، ج5، ص129- 130؛ المستدرک، ج3، ص51.
  71. . صحيح البخاري، ج1، ص97؛ سنن الترمذي، ج2، ص179.
  72. . جامع البيان، ج10، ص136؛ مجمع البيان، ج5، ص38.
  73. . احکام القرآن، ج1، ص88؛ روح المعاني، ج10، ص76.

منابع

 محتوای این مقاله برگرفته شده از: دانشنامه حج و حرمین شریفین مدخل حج.