عبدالله بن عباس
این مقاله هماکنون در دست ویرایش است.
این برچسب را کاربر:Jalalyaghmoori در تاریخ ۲۰ مهر ۱۳۹۶ برای جلوگیری از تعارض ویرایشی قرار داده است. لطفا بدون توافق با کاربر فوق برچسب را برندارید. |
عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب، عموزاده و صحابی رسول خدا(ص)، امیر الحاج و بنیانگذار مکتب تفسیری مکه است. او روایتهای فراوانی از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده و شاگرد امام علی(ع) نیز بوده است. وی در زمان خلفا، به ویژه خلیفه دوم و سوم، در عین جوانی مورد توجه بود و طرف مشورت قرار میگرفت. در فتح افریقیه در سپاه عبدالله بن سعد بن ابیسرح حضور داشت و فرماندهی بخشی از آن را عهدهدار بود. در سال ۳۰ق. تحت فرماندهی سعید بن العاص در فتح طبرستان حضور یافت. او در سال ۳۵ق. از سوی عثمان و در سالهای 36 و 39 از سوی علی(ع) امیر الحاج شد منابع از حج گزاردن او همراه امام حسین(ع)، دو سال پیش از مرگ معاویه خبر دادهاند.
اطلاعات فردی | |
---|---|
نام کامل | عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب |
لقب | ابوالعباس |
نسب | قریش |
تاریخ تولد | سه سال پیش از هجرت |
زادگاه | شعب ابوطالب در مکه |
محل زندگی | مکه، مدینه، بصره |
تاریخ وفات | ۶۸ قمری |
شهر وفات | طائف |
خویشاوندان سرشناس | پیامبر اسلام(ص)، علی بن ابی طالب(ع)، عباس بن عبدالمطلب، حمزه بن عبدالمطلب و... . |
اطلاعات علمی | |
استادان | حضرت محمد(ص)، حضرت علی(ع) |
تألیفات | تفسیر ابن عباس |
فعالیتهای اجتماعی-سیاسی | |
سیاسی | فرمانده سپاه امیرالمؤمنین(ع) در جنگهای جمل و صفین و والی بصره، نماینده گفتگو با خوارج نهروان |
اجتماعی | امیر الحاج |
او از نزدیکترین مشاوران علی بن ابیطالب(ع) به شمار میآمد. در جنگ جمل فرماندهی جناح راست سپاه علی(ع) را عهدهدار بود و در جنگ صفین و شب لیلة الهریر فرمانده جناح چپ سپاه بود. در ماجرای حکمیت، علی(ع) قصد داشت تا او را به نمایندگی از خود نزد عمرو عاص بفرستد؛ اما کوفیان نپذیرفتند. همو نماینده علی(ع) برای گفتوگو با خوارج نهروان بود. او والی بصره بود و برخی گزارشها از برکناری او از این سِمت به دست علی(ع) حکایت دارند.
بنا بر نقلی، او در ماجرای صلح امام حسن(ع) با معاویه حاضر بود و پس از رد درخواست معاویه برای همکاری با او، در مکه ساکن شد. پس از مرگ معاویه و شروع زمامداری یزید بن معاویه، او از کسانی بود که در مکه کوشیدند تا حسین بن علی(ع) را از رفتن به کوفه بازدارند. او به ایشان توصیه کرد تا به یمن برود که شیعیان پدرش در آنجا ساکن بودند.
افزون بر تفسیر و علوم قرآن، ابن عباس در فقه، تاریخ، انساب، ایام العرب، حساب و شعر عرب نیز استاد بود. تلاشهای علمی او هنگام حضورش در مکه در زمینه بیان احادیث پیامبر(ص) و تفسیر قرآن، به پایهگذاری مکتب تفسیری مکه انجامید. تفسیری را به ابن عباس نسبت دادهاند که با عنوان تنویر المقباس من تفسیر ابن عباس بارها در مصر چاپ شده است.
زندگینامه
تولد و وفات، پدر و مادر
عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب، مکنّا به ابوالعباس، سه سال پیش از هجرت هنگام حضور مسلمانان و بنیهاشم و از جمله عباس و خانوادهاش، در شعب ابیطالب زاده شد.[۱] پدرش عباس (م.۳۴ق.) عموی رسول خدا(ص) و مادرش ام فضل، لبابه کبرا دختر حارث هلالی خواهر میمونه همسر رسول خدا(ص) است.[۲] درباره ایمان آوردن والدینش اختلاف است. گفتهاند: پدرش عباس پیش از هجرت ایمان آورد و ایمان خود را کتمان کرد[۳] و مادرش ام فضل نخستین زنی بود که پس از خدیجه ایمان آورد.[۴] پدرش عباس در جنگ بدر در سپاه مشرکان مکه بود و به اسارت مسلمانان درآمد.[۵] عباس در فتح مکه به عنوان مسلمان با پیامبر(ص) همراه شد.[۶] عبدالله و خانوادهاش پس از فتح مکه به مدینه مهاجرت کردند.[۷]
فرزندان
از او پنج پسر به نامهای عباس، محمد، فضل، عبدالرحمن و علی و دختری به نام لبابه از زنی به نام زرعه بنت مشرح بن معد بر جای ماند.[۸] جز علی که کوچکترین آنان بود و در سال ۴۰ق. زاده شد، دیگر فرزندانش دارای اولاد نشدند و خلفای عباسی از نسل اویند.[۹] ابن عباس از کنیزی دختری به نام اسماء داشته است. نیز در منابع از پسری برای وی به نام عثمان از کنیزی دیگر نام بردهاند.[۱۰]
وفات
عبدالله بن عباس به سال ۶۸ق. در طائف که به دستور ابن زبیر به آنجا تبعید شده بود، در حالیکه بینایی خود را از دست داده بود، درگذشت[۱۱] و محمد بن حنفیه که مانند او به طائف تبعید شده بود، بر جنازهاش نماز گزارد.[۱۲]
فعالیتهای سیاسی و اجتماعی
دوران پیامبر(ص) و خلفای سه گانه
عبدالله بن عباس هنگام رحلت پیامبر(ص) ۱۳ ساله بود.[۱۳] بنا بر گزارشی، وی حدود ۳۰ ماه پیامبر(ص) را در مدینه درک کرد.[۱۴] او مدعی بود که دو بار جبرئیل را در حضور پیامبر(ص) دیده است.[۱۵] سخنوری، بلاغت، توان استدلال و آراستگی ظاهر او را معاصرانش ستودهاند.[۱۶]
در زمان خلیفه اول، گزارشی درخور توجه درباره عملکرد سیاسی یا علمی او نرسیده است. بر پایه سخن خود وی، در این دوره برای طلب علم و جمعآوری احادیث رسول خدا(ص) بسیار کوشیده است.[۱۷] او در زمان خلفا، به ویژه خلیفه دوم و سوم، در عین جوانی مورد توجه بود و طرف مشورت قرار میگرفت.[۱۸] عمر هنگام مشورت با بزرگان صحابه او را نیز در جمع اصحاب بدر فرامیخواند و نظرش را جویا میشد و گاه نظرش را بر دیدگاههای بزرگان صحابه ترجیح میداد.[۱۹] همو در جمع صحابه از وی درباره تأویل و بطن برخی آیات میپرسید.[۲۰] او اعتقاد داشت ابن عباس جوانی است که خرد پیران و زبانی بسیار پرسشگر و قلبی خردمند دارد.[۲۱] همین سبب شد که گاه از همفکری او استفاده کند؛ ولی در گزارشی نیامده که برای وی جایگاه سیاسی در نظر گرفته باشد.
ابن عباس در زمان خلافت عثمان پویایی اجتماعی و سیاسی بیشتری داشته است. آوردهاند که به سال ۲۷ق. در فتح افریقیه، حد فاصل تونس و مراکش، در سپاه عبدالله بن سعد بن ابیسرح حضور داشت و فرماندهی بخشی از آن را عهدهدار بود. در سال ۳۰ق. تحت فرماندهی سعید بن العاص در فتح طبرستان حضور یافت[۲۲] و در سال ۳۵ق. از سوی عثمان امیر الحاج شد.[۲۳]
دوران خلافت امام علی(ع)
حضور ابن عباس در دوران خلافت علی(ع) بسیار برجسته است. او از نزدیکترین مشاوران علی بن ابیطالب(ع) به شمار میآمد. آوردهاند که به پیشنهاد همو، علی(ع) درخواست طلحه و زبیر را برای حکمرانی کوفه و بصره رد کرد[۲۴] و در بسیاری از مراحلِ دشوار به عنوان نماینده و سخنگوی علی(ع) نقشآفرینی کرد.[۲۵] او در جنگ جمل فرماندهی جناح راست سپاه علی(ع) را عهدهدار بود[۲۶] و به نمایندگی از ایشان با طلحه و زبیر، از سران سپاه جمل ملاقات کرد.[۲۷] در پایان همین نبرد، وی استاندار بصره و نواحی آن شد.[۲۸] در جنگ صفین و شب سرنوشتساز «لیلة الهریر» فرمانده جناح چپ سپاه بود.[۲۹] خطبه او در صفین در منابع آمده است.[۳۰] در ماجرای حکمیت، علی(ع) قصد داشت تا او را به نمایندگی از خود نزد عمرو عاص بفرستد؛ اما کوفیان نپذیرفتند.[۳۱] او نخستین کسی بود که به تصمیم ابوموسی اشعری در ماجرای حکمیت سخت اعتراض کرد و او را بیتدبیر خواند.[۳۲] همو نماینده علی(ع) برای گفتوگو با خوارج نهروان بود.[۳۳] متن مذاکره وی در برخی منابع متقدم آمده است.[۳۴]
پس از حضور وی در جنگ نهروان تا زمان شهادت امام علی(ع) تصویری روشن از زندگی و عملکرد سیاسی و اجتماعی او در دست نیست. امام علی(ع) در نامهای خبر شهادت محمد بن ابیبکر و تصرف مصر به دست معاویه در سال ۳۸ق. را به وی داده است. در آن هنگام او والی بصره بود.[۳۵]
بر پایه گزارشی، وی به سال ۴۰ق. در بصره حضور نداشت[۳۶] و امور خراج آن به دست زیاد بن ابیه[۳۷] و امور قضای آن به دست ابوالاسود دوئلی (م.۶۹ق.) سامان میپذیرفت.[۳۸] سبب عدم حضور وی در بصره به درستی مشخص نیست. در برخی منابع، گزارشی از برکناری وی از جانب امیرمؤمنان(ع) دیده میشود.[۳۹] طبق برخی شواهد تاریخی، به نظر میرسد وی در این زمان در مکه حضور داشته است. درصورت پذیرش این گزارش که وی در این سال از سوی علی(ع) امیر الحاج مسلمانان بوده[۴۰]، حضور او در مکه و دوری از محل امارتش توجیهپذیر است. برخی سبب ترک بصره را اختلاف نظر و مشاجره لفظی وی با ابوالاسود دوئلی قاضی بصره دانستهاند که زمینه شکایت ابوالاسود به علی(ع) و طرح دعاوی مالی و نامهنگاریهایی را فراهم آورد. محتوای این نامهها در برخی کتب تاریخی آمده است.[۴۱] ابن عباس در یکی از آن نامهها به علی(ع)، ادعای اختلاس اموال بیت المال بصره را که از جانب ابوالاسود مطرح شده بود، نمیپذیرد.[۴۲]
نقل این ماجرا باعث رویکردهای متناقض درباره ابن عباس شده[۴۳] و به ابهام در این زمینه افزوده است. با آن که این ماجرا در کتب تاریخ نقل شده[۴۴]، سیره عملی ابن عباس بر اطاعت از علی(ع) استوار است و رویکردهای او پس از شهادت علی(ع) نیز امتداد این اطاعت را نشان میدهند. از این رو، برخی منکر این گزارشها شدهاند.[۴۵] یکی از دانشوران معتزلی در سده هفتم برخی از جنبههای این ماجرا را نقد و بررسی کرده است.[۴۶]
در دوره معاصر، یکی از پژوهشگران تاریخ، گزارشهای خیانت ابن عباس در بیت المال بصره را از منظر سندی و محتوایی با عنوان ابن عباس و اموال بصره ارزیابی کرده است.[۴۷] وی جریان اموال بصره و نامهنگاری میان علی(ع) و ابن عباس را از برخی کتب تاریخی مانند انساب الاشراف و کامل ابن اثیر نقل کرده[۴۸] و پس از گزارش سخنان قیس بن سعد و عبدالله بن زبیر درباره سرقت اموال بصره به دست ابن عباس[۴۹] آن را با توجه به سیره ابن عباس پیش و پس از این واقعه در حمایت از علی، رد کرده است.[۵۰] وی سیر تاریخی رخدادهای این گزارشها را مردود دانسته[۵۱] و درستی آمار ۱۱ نامه در سال ۴۰ق. میان علی(ع) و ابن عباس را نپذیرفته است.[۵۲] مولف با بیان شواهدی، اختلاف میان ابوالاسود و ابن عباس را بعید دانسته است. به نظر او یافت نشدن گزارش مجازات ابن عباس به دست علی(ع) شاهدی بر رد این ماجراست؛ چرا که طبق این گزارشها ابن عباس که افزون بر ۰۰۰/۰۰۰/۶ درهم یا دینار را به سرقت برده بود، در مکه و تحت حاکمیت علی(ع) حضور داشت.
از سوی دیگر، از آن پس، از مُکنت و ثروت ابن عباس در متون تاریخی سخنی به میان نیامده است. اگر وی این اموال را انتقال داده بود، باید از ثروت او گزارش میشد. نیز گزارشی در دست نیست که معاویه از این ماجرا یاد کرده باشد. در صورت درستی این خبر، معاویه از این حربه تبلیغی برای حمله به بنیهاشم و تخریب شیعیان استفاده میکرد. افزون بر این، با وجود مخارج فراواندار الخلافه و جنگهایی که علی(ع) درگیر آن بود، گرد آمدن چنین مبلغی در خزانه بصره بعید به نظر میرسد.
پس از شهادت امام علی(ع)
برخی گزارشها گواهند که وی تا زمان شهادت علی(ع) در بصره بود و پس از شهادت ایشان، مردم را به بیعت با حسن بن علی(ع) ترغیب میکرد.[۵۳] برخی گفتهاند که در زمان بیعت مردم با امام حسن(ع) او در بصره حضور داشته و طی نامهای از ایشان حمایت کرده است.[۵۴] بنا بر نقلی، او در ماجرای صلح امام حسن(ع) با معاویه هم حاضر بود و پس از رد درخواست معاویه برای همکاری با او، در مکه ساکن شد.[۵۵]
پس از مرگ معاویه و شروع زمامداری یزید بن معاویه، او از کسانی بود که در مکه کوشیدند تا حسین بن علی(ع) را از رفتن به کوفه بازدارند. او به ایشان توصیه کرد تا به یمن برود که شیعیان پدرش در آنجا ساکن بودند.[۵۶]
وقتی عبدالله بن زبیر به سال۶۴ق. در مکه بر یزید شورید، مردم با او به عنوان خلیفه بیعت کردند[۵۷]؛ ولی ابن عباس از بیعت سر باززد. یزید چون از عدم بیعت او با رقیب سیاسیاش آگاهی یافت، در نامهای وی را برای پشتیبانیاش از خود ستود؛ ولی او در نامهای به یزید، وی را سخت نکوهش کرد و با یادآوری شهادت حسین بن علی(ع) و دیگر کارهای او و پدرش، آنان را سزاوار خلافت بر مسلمانان ندانست[۵۸] و ناخشنودی خود را از وضع سیاسی و اجتماعی آن روزگار ابراز کرد. از سوی دیگر، بر اثر عدم بیعت با عبدالله بن زبیر زیر فشار قرار گرفت و حتی ابن زبیر قصد کرد خانه وی را در مکه آتش بزند[۵۹] و سرانجام تصمیم گرفت او را از مکه به طائف تبعید کند.[۶۰]
جایگاه علمی
روایت از پیامبر(ص)
بر پایه گزارشهای خود او، وی پس از رحلت رسول خدا(ص) در طلب علم و جمعآوری احادیث ایشان بسیار کوشیده است.[۶۱] او چگونگی عبادتهای فردی پیامبر(ص) و نماز شب ایشان را روایت کرده است.[۶۲] این نشان میدهد که او میکوشید همواره همراه رسول خدا(ص) باشد. پیامبر(ص) نیز به او توجه داشت و از خدا خواست تا بدو علم دین و تأویل قرآن را بیاموزد.[۶۳] وجود این گزارشها با اسناد گوناگون که بیشتر خودش آنها را روایت کرده، بدین معناست که وی بارها این افتخار را در محافل مطرح میکرده است.[۶۴]
او با وجود سن کم، روایتهای فراوان از پیامبر(ص) نقل کرده است. مجموع روایتهای منقول از وی به حدود ۱۷۰۰ میرسد.[۶۵] در دو صحیح بخاری و مسلم ۹۵ حدیث به صورت مشترک و ۱۲۰ حدیث در بخاری و ۴۹ حدیث در مسلم به صورت منفرد از او نقل شده است.[۶۶] نیز از علی(ع)، معاذ بن جبل، ابوذر، عمر بن خطاب، اُبی بن کعب، زید بن ثابت و دیگران روایت نقل کرده است.[۶۷]
شاگردی حضرت علی(ع)
او از شاگردان برجسته علی(ع) بود. خود میگوید: برای آموختن آنچه نزد علی(ع) بود، به دیگران مراجعه نکردم.[۶۸] گفتهاند در کودکی همواره همراه علی(ع) بوده و ایشان مربی علمی او بوده است.[۶۹] وی علم خود را در برابر علم علی(ع) قطرة بارانی در برابر اقیانوس دانسته است.[۷۰] او به عنوان مفسری برجسته هرگز مقام تفسیری خود را با علی(ع) مقایسهپذیر نمیدانست[۷۱] و دانش تفسیری خود را مدیون علی بن ابیطالب(ع) میشمرد.[۷۲] از او روایتهای درخور توجه در شخصیت و فضیلت علی(ع) در منابع سنی[۷۳] و شیعه[۷۴] رسیده است. وی را ترجمان القرآن[۷۵]، حِبْر الامّه و امام التفسیر خواندهاند.[۷۶]
تخصص در علوم
توجه و علاقه او به فراگیری علوم باعث شد در بسیاری از دانشها تبحر یابد. افزون بر تفسیر و علوم قرآن، در فقه، تاریخ، انساب، ایام العرب، حساب و شعر عرب نیز استاد بود.[۷۷] برخی از شاگردانش او را به سبب گستردگی علمش «بحر» خواندهاند.[۷۸]
تلاشهای علمی او هنگام حضورش در مکه در زمینه بیان احادیث پیامبر(ص) و تفسیر قرآن، به پایهگذاری مکتب تفسیری مکه انجامید.[۷۹] از میان تابعین نامآور، کسانی چون سعید بن جبیر (م.۹۵ق.)، مجاهد بن جبر (م.۱۰۴ق.)، عکرمة بن عبدالله البربری (م.۱۰۴ق.)، طاووس بن کیسان الیمانی (م.۱۰۶ق.) وعطاء بن ابیرباح (م.۱۱۴ق.)[۸۰] از شاگردان سرشناس او هستند که از برجستهترین دانشوران مسلمان به شمار میآیند. از این میان، عطاء بن ابیرباح در مناسک حج داناترین به شمار میرفت.[۸۱]
ابن عباس در مکه افزون بر تعلیم مسائل فقهی، به تفسیر و گاه تأویل کلام خدا میپرداخت. وی در تفسیر آیات از تسلطش بر زبان و شعر طوایف مختلف عرب سود میجست. سیوطی درکتاب الاتقان فی علوم القرآن بخشی از تفاسیر وی را آورده[۸۲] و برخی از تأویلاتش را جداگانه نقل کرده است.[۸۳] در میان صحابه و تابعین، آرای تفسیری او جایگاهی مهم دارد. آوردهاند که صحابه هنگام اختلاف در تفسیر قرآن سخن وی را مقدم میداشتند.[۸۴] مرجعیت علمی او در میان صحابه مربوط به دوره حضور وی در مکه است[۸۵]؛ دورهای که عبدالله بن عمر او را اعلم میدانست.[۸۶]
برخی نظریات علمی
پژوهشهای جدیدی درباره نظریههای تفسیری ابن عباس صورت گرفته است؛ مانند صحیفه علی بن ابیطلحه عن ابن عباس فی تفسیر القرآن الکریم که در یک مجلد به دست راشد عبدالمنعم الرجال گرد آمده است[۸۷] و تفسیر ابن عباس و مرویاته فی التفسیر من کتب السنه اثر عبدالعزیز بن عبدالله الحمیدی که روایتهای تفسیری او را از کتبی مانند صحیح بخاری، صحیح مسلم، موطأ مالک، و سنن ابیداود، نسائی، ترمذی، ابن ماجه، دارمی، دارقطنی، و مسند احمد و شافعی گرد آورده که شامل ۳۸۲ گزارش تفسیری است.[۸۸]
از موضوعات مهم در زندگی ابن عباس، رویکردهای کلامی و اعتقادی اوست. بیتردید وی از نزدیکترین افراد به علی(ع) بوده و روایتهایی پرشمار در فضیلتهای ایشان از پیامبر(ص) نقل کرده است. از او درباره علی(ع) روایتی بلند رسیده که در آن به مضامین احادیث رایت، دار، ابلاغ سوره برائت، نخستین مسلمان، حدیث کساء، حدیث منزلت، لیلة المبیت، سد ابواب و حدیث غدیر اشاره شده است.[۸۹] نیز گزارشهایی معتبر از احتجاج وی با عمر درباره مشروعیت خلافتش در دست است. او در گفتوگویی با عمر، در اختلاف نظری آشکار با وی، بر نکتهای کلیدی تأکید میکند که نشان دهنده اعتقادش به الهی بودن منصب خلافت و امامت است.[۹۰]
در مباحث فقهی، دیدگاه او به عنوان یک صحابی معتبر، قرابتی فراوان با دیدگاه اهل بیت: دارد. در وضو قائل به مسح سر و پا طبق روش اهل بیت: بود و سرپیچی از آن را خلاف کتاب خدا میدانست.[۹۱] او در زمره مخالفان با تحریم ازدواج موقت از جانب عمر بود و بر پایداری این سنت پیامبر تأکید داشت.[۹۲] نیز قیاس را در فقه حجت نمیدانست و مدعی بود نخستین قیاس کننده، شیطان بوده است و کسی که در دین بر پایه رأی خود قیاس کند، با شیطان همراه است.[۹۳]
شاگردان
از امتیازاتش این است که شاگردانش مانند عکرمه (م.۱۰۴ق.)، کریب، مجاهد بن جبر (م.۱۰۴ق.)، ابومعبد، عطاء بن ابیرباح (م.۱۱۴ق.)، عروة بن زبیر (م.۹۳ق.) و سعید بن جبیر (م.۹۵ق.)[۹۴] بسیاری از روایتهای وی را برای آیندگان ضبط کردهاند. این مهم باعث حفظ و تثبیت جایگاه علمی ابن عباس در حافظه تاریخ شده است. در مجموع حدود ۲۰۰ نفر از وی روایت کردهاند.[۹۵]
اثر علمی
از ابن عباس اثر علمی مکتوب بر جای نمانده است. تفسیری را به ابن عباس نسبت دادهاند که با عنوان تنویر المقباس من تفسیر ابن عباس بارها در مصر چاپ شده است. این اثر به دست محمد بن یعقوب فیروز آبادی شافعی (م.۸۱۷ق.) صاحب القاموس المحیط از تفسیر طبری استخراج شده است.[۹۶] در نسبت این تفسیر به ابن عباس تردیدهایی ابراز شده است.[۹۷] از جمله طرق این تفسیر، طریق محمد بن مروان از کلبی از ابوصالح از ابن عباس است که برخی آن را ضعیف دانستهاند.[۹۸]
ابن عباس و حج
از او روایتهای بسیار درباره مناسک حج و چگونگی حجگزاری رسول خدا(ص) در مسند احمد نقل شده است.[۹۹] وی در آگاهی از مناسک حج، در میان صحابه و دانشوران، کارشناس به شمار میرفت. بر پایه روایتی، عایشه در موسم حج در پاسخ کسانی که از احکام و مناسک آن میپرسیدند، ابن عباس را در این موضوع اعلم میدانست.[۱۰۰]
در سال ۳۵ق. که عثمان بن عفان، خلیفه سوم، در محاصره معترضان بود، ابن عباس از سوی وی امیر الحاج شد.[۱۰۱] عثمان نخست میخواست خالد بن عاص، والی مکه، را امیر الحاج کند؛ اما با پیشبینی عدم مقبولیت خالد نزد مسلمانان، از ابن عباس خواست که در صورت امتناع خالد، او با مردم حج بگزارد. وی در این سال با مردم حج گزارد[۱۰۲] و در مراسم حج، بیانیه عثمان را برای مردم خواند.[۱۰۳] آنگاه که او از سفر حج بازگشت، معترضان، عثمان را در مدینه کشته بودند.[۱۰۴]
هنگامی که علی(ع) به سال ۳۶ق. در تدارک نبرد صفین بود، ابن عباس به فرمان علی(ع) امیر الحاج مسلمانان شد و پس از اتمام موسم حج به صفین رفت.[۱۰۵] بر پایه گزارشی دیگر، در سال ۳۹ق. نیز وی از سوی علی(ع) امیر الحاج بود؛ سالی که یزید بن شجرة الرهاوی از جانب معاویه، امیر الحاج شامیان شد.[۱۰۶] در دوران زمامداری معاویه، هنگامی که ابن عباس به حج میرفت، موکبی از دانشمندان و بزرگان پیرامون وی گرد میآمدند. بر پایه برخی گزارشها، شکوه موکب او با موکب معاویه برابری میکرد.[۱۰۷] منابع از حج گزاردن او همراه امام حسین(ع) دو سال پیش از مرگ معاویه خبر دادهاند.[۱۰۸]
پیوند به بیرون
پانویس
- ↑ انساب الاشراف، ج۴، ص۳۹.
- ↑ الطبقات، ج۴، ص۶؛ الاستیعاب، ج۴، ص۴۶۱.
- ↑ الطبقات، ج۴، ص۱۰؛ الاستیعاب، ج۲، ص۳۵۹؛ اسد الغابه، ج۳، ص۱۶۴.
- ↑ الطبقات، ج۸، ص۲۷۷؛ الاستیعاب، ج۴، ص۴۶۱.
- ↑ الطبقات، ج۴، ص۱۲؛ الاستیعاب، ج۲، ص۳۵۸.
- ↑ الاستیعاب، ج۲، ص۳۵۹.
- ↑ الطبقات، ج۸، ص۲۷۸؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۳۲.
- ↑ انساب الاشراف، ج۴، ص۹۳.
- ↑ اخبار الدولة العباسیه، ص۱۳۴؛ جمهرة انساب العرب، ص۱۹.
- ↑ انساب الاشراف، ج۴، ص۹۳-۹۵.
- ↑ انساب الاشراف، ج۴، ص۷۰-۷۱؛ الاستیعاب، ج۳، ص۶۷، ۷۰؛ اسد الغابه، ج۳، ص۲۹۴-۲۹۵.
- ↑ انساب الاشراف، ج۴، ص۷۱؛ اخبار الدولة العباسیه، ص۱۳۲.
- ↑ انساب الاشراف، ج۴، ص۴۰؛ اخبار الدولة العباسیه، ص۲۵؛ الاستیعاب، ج۳، ص۶۷.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۳۲.
- ↑ انساب الاشراف، ج۴، ص۴۱؛ الاستیعاب، ج۳، ص۶۷.
- ↑ نک: انساب الاشراف، ج۴، ص۴۳، ۶۲؛ الاصابه، ج۴، ص۱۲۲؛ الاستیعاب، ج۳، ص۶۸.
- ↑ الاصابه، ج۴، ص۱۲۵.
- ↑ انساب الاشراف، ج۴، ص۳۹.
- ↑ الطبقات، ج۲، ص۳۶۵-۳۶۶؛ مسند احمد، ج۱، ص۳۳۷-۳۳۸.
- ↑ مسند احمد، ج۱، ص۳۳۷-۳۳۸.
- ↑ الاستیعاب، ج۳، ص۶۷.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۶۰۷؛ الکامل، ج۳، ص۸۹.
- ↑ انساب الاشراف، ج۴، ص۳۹؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷۶.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۳۲.
- ↑ وقعة صفین، ص۳۱۷-۳۱۸؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۹۰.
- ↑ تاریخ طبری، ج۳، ص۲۴؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۱۷.
- ↑ تاریخ طبری، ج۳، ص۳۹.
- ↑ الاخبار الطوال، ص۱۵۲؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۶۰؛ مروج الذهب، ج۲، ص۳۷۲.
- ↑ الاخبار الطوال، ص۱۷۱، ۱۸۸؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۱۰۰.
- ↑ وقعة صفین، ص۳۱۷-۳۱۸.
- ↑ الاخبار الطوال، ص۱۹۲؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸۹.
- ↑ تاریخ طبری، ج۳، ص۱۱۳.
- ↑ تاریخ طبری، ج۳، ص۱۱۴؛ الفتوح، ج۴، ص۲۶۸.
- ↑ المصنف، ج۱۰، ص۱۵۸-۱۶۰.
- ↑ تاریخ طبری، ج۳، ص۱۳۵.
- ↑ تاریخ طبری، ج۴، ص۱۰۸؛ الکامل، ج۳، ص۳۸۶.
- ↑ تاریخ طبری، ج۳، ص۶۰؛ الاصابه، ج۴، ص۱۲۹.
- ↑ الکامل، ج۳، ص۳۹۸.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۴-۳۳۵.
- ↑ تاریخ طبری، ج۳، ص۱۵۱.
- ↑ نک: انساب الاشراف، ج۲، ص۱۷۰؛ الکامل، ج۳، ص۳۹۶-۳۹۷؛ ابن عباس و اموال البصره، ص۲۰-۲۱.
- ↑ نک: تاریخ طبری، ج۳، ص۱۵۴.
- ↑ نک: شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۱۷۰-۱۷۱؛ اعیان الشیعه، ج۱، ص۵۲۷-۵۲۸.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۱۷۰؛ الکامل، ج۳، ص۳۸۶-۳۸۷؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۱۰۸.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۱۷۱.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۱۷۱-۱۷۲.
- ↑ ابن عباس و اموال البصره، ص۳۸-۶۸.
- ↑ ابن عباس و اموال البصره، ص۱۶-۲۱.
- ↑ ابن عباس و اموال البصره، ص۲۲-۲۳.
- ↑ ابن عباس و اموال البصره، ص۳۱.
- ↑ ابن عباس و اموال البصره، ص۳۳-۳۴.
- ↑ ابن عباس و اموال البصره، ص۳۵.
- ↑ انساب الاشراف، ج۲، ص۱۷۶؛ الکامل، ج۳، ص۳۸۶-۳۸۷، ۳۹۸؛ ابن عباس و اموال البصره، ص۵۴-۵۷.
- ↑ الفتوح، ج۴، ص۲۸۳.
- ↑ تاریخ طبری، ج۳، ص۱۵۵؛ الاصابه، ج۴، ص۱۲۹.
- ↑ الکامل، ج۴، ص۳۹.
- ↑ الکامل، ج۴، ص۱۲۳.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۷-۲۴۸؛ الکامل، ج۴، ص۱۲۷- ۱۲۸.
- ↑ اسد الغابه، ج۳، ص۲۹۴؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۶.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۲؛ شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۱۰۳.
- ↑ الاصابه، ج۴، ص۱۲۵.
- ↑ صحیح البخاری، ج۲، ص۴۱-۴۲، ۴۵-۴۶.
- ↑ مسند احمد، ج۱، ص۲۶۶، ۳۱۴، ۲۳۸، ۳۳۵؛ الطبقات، ج۲، ص۳۶۵.
- ↑ نک: مسند احمد، ج۱، ص۲۶۶، ۳۱۴، ۲۳۸، ۳۳۵.
- ↑ نک: مسند احمد، ج۱، ص۲۱۴-۳۷۴.
- ↑ نک: الجمع بین الصحیحین، ج۲، ص۱۰۶.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۳۲.
- ↑ الاستیعاب، ج۳، ص۱۱۰۴؛ جامع بیان العلم، ج۲، ص۵۸.
- ↑ اخبار الدولة العباسیه، ص۲۸.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۹.
- ↑ سعد السعود، ص۲۸۵.
- ↑ التفسیر و المفسرون، معرفت، ج۱، ص۲۲۵.
- ↑ خصائص امیر المؤمنین، ص۷۵-۷۶، ۹۴-۹۵؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۲۱۰-۲۱۱.
- ↑ المناقب، کوفی، ج۲، ص۳۷۹، ۴۱۳، ۴۲۵، ۴۵۴، ۴۶۴، ۴۶۷؛ فضائل امیر المؤمنین، ص۱۵۰؛ مناقب، ابن شهر آشوب، ج۲، ص۲۸۸.
- ↑ انساب الاشراف، ج۴، ص۴۳.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۳۱.
- ↑ انساب الاشراف، ج۴، ص۴۴-۴۵؛ اسد الغابه، ج۳، ص۲۹۳.
- ↑ الطبقات، ج۲، ص۳۶۶؛ الاستیعاب، ج۳، ص۶۸.
- ↑ التفسیر و المفسرون، ذهبی، ج۱، ص۱۰۷.
- ↑ التفسیر و المفسرون، ذهبی، ج۱، ص۱۰۷.
- ↑ وفیات الاعیان، ج۳، ص۲۶۱.
- ↑ الاتقان، ج۱، ص۳۴۷-۳۷۷؛ الاصابه، ج۴، ص۱۲۷-۱۲۸.
- ↑ الاتقان، ج۱، ص۴۱۰-۴۱۷.
- ↑ التفسیر و المفسرون، ذهبی، ج۱، ص۱۰۷.
- ↑ نک: اسد الغابه، ج۳، ص۱۸۷؛ الاصابه، ج۴، ص۱۲۷.
- ↑ الاصابه، ج۴، ص۱۲۷.
- ↑ نک: صحیفة علی بن ابی طلحه عن ابن عباس فی تفسیر القرآن الکریم.
- ↑ نک: تفسیر ابن عباس و مرویاته.
- ↑ مسند احمد، ج۱، ص۳۳۰-۳۳۱.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۷۸؛ الکامل، ج۳، ص۶۳-۶۵.
- ↑ المصنف، ج۱، ص۳۲؛ سنن ابن ماجه، ج۱، ص۱۵۶.
- ↑ مسند احمد، ج۱، ص۳۳۷؛ انساب الاشراف، ج۴، ص۵۵؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۰.
- ↑ روض الجنان، ج۸، ص۱۳۹؛ التفسیر الکبیر، ج۱۴، ص۲۰۹.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۳۲-۳۳۳.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۳۳.
- ↑ التفسیر و المفسرون، ذهبی، ج۱، ص۸۵.
- ↑ التفسیر و المفسرون، ذهبی، ص۸۵-۸۶.
- ↑ الاتقان، ج۲، ص۴۹۷.
- ↑ نک: مسند احمد، ج۱، ص۲۱۴-۳۷۴.
- ↑ الطبقات، ج۲، ص۳۶۹؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۱؛ الاصابه، ج۴، ص۱۲۷.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷۶؛ انساب الاشراف، ج۴، ص۳۹.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۶۸۴.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۷۰۳.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۶۸۴.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸۹-۱۹۰؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۷۸.
- ↑ تاریخ طبری، ج۳، ص۱۵۱.
- ↑ الاستیعاب، ج۳، ص۶۸؛ شذرات الذهب، ج۱، ص۷۵.
- ↑ الغدیر، ج۱، ص۱۹۸.
منابع
- ابن عباس و اموال البصره: جعفر مرتضی عاملی، قم، مطبعة الحکمه، ۱۳۹۶ق
- الاتقان: السیوطی (م.۹۱۱ق.)، به کوشش سعید، لبنان،دار الفکر، ۱۴۱۶ق
- اخبار الدولة العباسیه: مولف ناشناس (م.قرن ۳ق.)، به کوشش الدوری و المطلبی، بیروت،دار الطلیعه، ۱۳۹۱ق
- الاخبار الطوال: ابن داود الدینوری (م.۲۸۲ق.)، به کوشش عبدالمنعم، قم، الرضی، ۱۴۱۲ق
- الاستیعاب: ابن عبدالبر (م.۴۶۳ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت،دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق
- اسد الغابه: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، به کوشش علی محمد، بیروت،دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق
- الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت،دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق
- اعیان الشیعه: سید محسن الامین (م.۱۳۷۱ق.)، به کوشش حسن الامین، بیروت،دار التعارف
- انساب الاشراف: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش زکار، بیروت،دار الفکر، ۱۴۱۷ق
- البدایة و النهایه: ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت،دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق
- تاریخ الامم و الملوک: الطبری (م.۳۱۰ق.)، بیروت،دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۷ق
- تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م.۲۹۲ق.)، بیروت،دار صادر، ۱۴۱۵ق
- تفسیر ابن عباس (صحیفة علی بن ابیطلحه): راشد عبدالمنعم، الکتب الثقافیه، ۱۴۱۱ق
- تفسیر ابن عباس و مرویاته فی التفسیر من کتب السنه: عبدالعزیز بن عبدالله الحمیدی، جامعة ام القری، سلسلة من التراث الاسلامی
- التفسیر الکبیر: الفخر الرازی (م.۶۰۶ق.)، بیروت،دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۵ق
- التفسیر و المفسرون: الذهبی، بیروت،دار القلم، ۱۴۰۷ق
- التفسیر و المفسرون: معرفت، مشهد، الجامعة الرضویه، ۱۴۱۸ق
- جامع بیان العلم و فضله: ابن عبدالبر (م.۴۶۳ق.)، بیروت،دار الکتب العلمیه، ۱۳۹۸ق
- الجمع بین الصحیحین: محمد بن فتوح الحمیدی، به کوشش البواب، بیروت،دار ابن حزم، ۱۴۲۳ق
- جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.۴۵۶ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت،دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق
- خصائص امیر المؤمنین علی بن ابیطالب: احمد بن شعیب النسائی (م.۳۰۳ق.)، به کوشش الامینی، مکتبة نینوی الحدیثه
- روض الجنان: ابوالفتوح رازی (م.۵۵۴ق.)، به کوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۵ش
- سعد السعود: ابن طاووس (م.۶۶۴ق.)، قم، الرضی، ۱۳۶۳ش
- سنن ابن ماجه: ابن ماجه (م.۲۷۵ق.)، به کوشش محمد فؤاد، بیروت،دار احیاء التراث العربی، ۱۳۹۵ق
- سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق
- شذرات الذهب: عبدالحی بن عماد الحنبلی (م.۱۰۸۹ق.)، بیروت،دار الفکر، ۱۴۰۹ق
- شرح نهج البلاغه: ابن ابیالحدید (م.۶۵۶ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل،دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق
- صحیح البخاری: البخاری (م.۲۵۶ق.)، بیروت،دار الفکر، ۱۴۰۱ق
- الطبقات الکبری: ابن سعد (م.۲۳۰ق.)، بیروت،دار صادر
- الغدیر: الامینی (م.۱۳۹۰ق.)، تهران،دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۶ش
- الفتوح: ابن اعثم الکوفی (م.۳۱۴ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت،دار الاضواء، ۱۴۱۱ق
- فضائل امیر المؤمنین۷: ابن عقدة الکوفی (م.۳۳۳ق.)، به کوشش فیض الدین
- الکامل فی التاریخ: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت،دار صادر، ۱۳۸۵ق
- مروج الذهب: المسعودی (م.۳۴۶ق.)، به کوشش اسعد داغر، قم،دار الهجره، ۱۴۰۹ق
- مسند احمد: احمد بن حنبل (م.۲۴۱ق.)، بیروت،دار صادر
- المصنّف: عبدالرزاق الصنعانی (م.۲۱۱ق.)، به کوشش حبیب الرحمن، المجلس العلمی
- مناقب آل ابیطالب: ابن شهر آشوب (م.۵۸۸ق.)، به کوشش گروهی از اساتید، نجف، المکتبة الحیدریه، ۱۳۷۶ق
- مناقب الامام امیر المؤمنین(ع): محمد بن سلیمان الکوفی (م.۳۰۰ق.)، به کوشش محمودی، قم، احیاء الثقافة الاسلامیه،۱۴۱۲ق
- وفیات الاعیان: ابن خلکان (م.۶۸۱ق.)، به کوشش احسان عباس، بیروت،دار صادر
- وقعة صفین: ابن مزاحم المنقری (م.۲۱۲ق.)، به کوشش عبدالسلام، قم، مکتبة النجفی، ۱۴۰۴ق.