جعفر بن ابی طالب

جعفر بن ابي‌طالب، پسر عموي پيامبر، سرپرست مهاجران به حبشه و از فرماندهان شهيد در سريه مؤته

ابوعبدالله[۱] جعفر بن ابي طالب بن عبدالمطلب بن هاشم، و مادرش فاطمه بنت اسد بن هاشم* از دو طرف هاشمي تبار است.[۲] وي در مکه متولد شد.[۳] با توجه به اين که قول مشهور سن جعفر را ده سال بزرگ‌تر از امام علي(ع) دانسته‌اند[۴] زمان تولد وي بيست سال پس از عام الفيل (حدود سال 590م.) بوده است.جعفر به دليل شرايط سخت اقتصادي و عيال‌واري پدرش ابوطالب، بخشي از نوجواني خويش را تا زمان اسلام آوردن، به پيشنهاد رسول خدا تحت کفالت عمويش عباس[۵] و به نقلي حمزه به سر برد. [۶]

جعفر هنگام بعثت پيامبر(ص) حدود بيست سال داشت و از نخستين گروندگان به اسلام بود. برخي وي را سومين مرد مسلمان دانسته‌اند[۷] که پس از برادرش علي(ع) و زيد بن حارثه* (فرزند خوانده پيامبر(ص)) در همان سال نخست بعثت به پيامبر ايمان آورد.[۸] به نقل ابوالفرج،اسلام آوردن جعفر در سال نخست بعثت مورد اتفاق بوده[۹] و بر اساس خبري او‌ اندکي پس از برادرش علي(ع) مسلمان شد.[۱۰] مطابق گزارشي، جعفر به همراه علي (ع) و با اقتداي به پيامبر(ص) نخستين نماز جماعت در اسلام را اقامه کرده و در اين اقدام، پدرش ابوطالب مشوق وي بود.[۱۱]به موجب اخبار ديگري جعفر در آغاز دعوت علني و در يوم الانذار[۱۲] مسلمان شد و بيست و ششمين[۱۳]يا سي‌امين[۱۴] و يا سي و دومين[۱۵] مسلمان بود.

جعفر در هجرت دوم[۱۶]مسلمانان به حبشه (سال چهارم يا پنجم بعثت) سرپرستي مسلمانان مهاجر را که تعدادشان از 70 تا 100 نفر دانسته شده بر عهده داشت.[۱۷] بعدها پيامبر(ص) طي نامه‌اي که با عمرو بن اميه ضَمري براي نجاشي فرستاد، از وي خواسته بود تا به اوضاع جعفر و ديگر مسلمانان مهاجر رسيدگي کند.[۱۸] جعفر را مي‌توان نخستين مدافع و مبلغ اسلام در خارج از جزيرة العرب دانست.در اين هجرت همسر او اسماء بنت عميس خثعمي نيز حضور داشت.[۱۹] برخي مفسران نزول آية 10 زمر/39 را در شأ‌ن جعفر و مهاجران حبشه دانسته‌اند.مطابق اين آيه،آنان که در راه خدا،خانه و ديار خود را ترک کرده و در زمان سختي صبر پيشه کردند،از پاداش الهي بهره‌مند مي شوند.[۲۰]

زماني که نمايندگان قريش خواستند با دادن هدايايي به پادشاه حبشه (نجاشي) نظر وي را براي بازگرداندن مسلمانان به مکه جلب کنند، جعفر با تبيين منطقي عقايد اسلام و مسلمانان و بيان ديدگاه اسلام درباره حضرت مسيح، موجب متقاعد شدن نجاشي و اطرافيانش شد. بدين ترتيب نمايندگان قريش در اقدام خود ناکام ماندند.[۲۱] به نقل ابن‌عباس، نجاشي از مهاجران مسلمان خواست که آياتي از قرآن را براي او تلاوت کنند، جعفر[۲۲] آياتي از سوره مريم دربارة عيسي(ع) و مادرش را تلاوت کرد که اشک از چشمان نجاشي،کشيشان و راهباني که در آن‌جا جمع بودند سرازير شد. آيات 82 - 86 مائده/5 اين جريان را چنين به پيامبر(ص) خبر مي‌دهد که مسيحيان تحت تأثير عالمان فروتن و خداترسشان در مقايسه با يهود و مشرکان، نزديک‌ترين کيش به مسلمانانند.[۲۳] طبق نقلي، نجاشي مسلمانان را حزب ابراهيم خطاب کرد و با بي‌اعتنايي به اعتراض فرستادگان قريش که خود را حزب ابراهيم دانستند، آنان را با هدايايشان بازگرداند. قرآن کريم در آية 68 آل عمران/3 اين جريان را براي رسول خدا حکايت کرد و بر ايمان و درستي عقيده جعفر و ديگر مهاجران گواهي داد.[۲۴]

از اقدامات ديگر جعفر در حبشه اطلاع چنداني در دست نيست. مطابق اخباري با فعاليت او تعدادي از حبشيان به اسلام گرويده و بعد ها به همراه او به مدينه آمدند.[۲۵] برخي مفسران آيه 82 مائده/5: «لتجدن اشد الناس عداوة...» را درباره مؤمناني دانسته‌اند که با جعفر مسلمان شدند و همراه او به مدينه هجرت کردند.[۲۶] به نقل برخي مفسران آية 121 بقره/2 درباره چهل نفر از اهل کتاب است که در حبشه به جعفر پيوستند و همراه وي در سال هفتم هجري به مدينه آمدند.[۲۷] برخي مفسران آيات 52 - 55 قصص/28 را در شرح حال اينان دانسته‌اندکه به دست جعفر بن ابيطالب ايمان آورده بودند.[۲۸] آية 41 نحل/16 نيز دربارة جعفر، امام علي(ع) و برخي ديگر نازل شده که به خاطر ستمديدگي در راه خدا و هجرت در دنيا و آخرت داراي پاداشند.[۲۹]

جعفر در سال هفتم هجرت از حبشه به مدينه بازگشت.[۳۰] منابع به دليل تأخير در بازگشت جعفر و همراهان وي به رغم نياز به وجود آنان در سال‌هاي اوليه هجرت،اشاره اي نکرده‌اند. با رسيدن جعفر، پيامبر پيشاني او را بوسيد و چون آمدن جعفر با فتح خيبر همزمان شده بود، فرمود نمي‌دانم به کداميک از اين دو:آمدن جعفر و يا پيروزي در خيبر مسرور شوم.[۳۱] نيز آن حضرت نماز جعفر طيار را به وي تعليم داد.[۳۲]پيامبر ضمن اختصاص بخشي از غنايم خيبر به جعفر[۳۳]، خانه‌اي نزديک مسجد نبوي در اختيارش قرار داد و او را همانند ديگر مهاجران به حبشه«صاحب الهجرتين» ناميد.[۳۴] وي در همين سال در عمرة‌القضا، از سوي پيامبر مأموريت يافت تا ميمونه دختر حارث* بن حزن را براي آن حضرت خواستگاري کند.[۳۵]

جعفر در سال هشتم هجرت، از سوي پيامبر(ص) به عنوان يکي از فرماندهان لشکر سه هزار نفري مسلمانان(و يا نخستين فرمانده[۳۶]) در سريه اي که به مؤته*و بعدها به سپاه امرا شهرت يافت، انتخاب شد تا به انتقام خون حارث بن عمير ازدي سفير رسول خدا، با سپاه روم بجنگد. وي پس از شهادت زيد بن حارثه،[۳۷] پرچم را به دست گرفت و پس از رشادت‌هايي، در حالي که دو دستش قطع شده و زخمهاي بسياري برداشته بود، به شهادت رسيد. [۳۸] به فرموده پيامبر، خداوند به جاي دو دست جعفر که در اين نبرد قطع شد، به وي دو بال عطا کردکه با آنها در بهشت هرجا که خواهد پرواز ‌کند.[۳۹] لقب طيار و ذوالجناحين براي جعفر، برگرفته از اين سخن پيامبر(ص) است.[۴۰] درباره اين لقب وجه تسميه ديگري هم ذکر شده است.[۴۱] وي را نخستين کسي دانسته‌اند که پس از اسلام، مرکب خويش را پي کرد و سپس به نبرد با دشمن پرداخت.[۴۲] جعفر را نخستين شهيد از خاندان ابوطالب و سن او را هنگام شهادت حدود 41 سال دانسته‌اند[۴۳] که با زمان تولد وي در بيست عام الفيل همخواني دارد. البته در برخي منابع، سن وي را 33، 34[۴۴] و39[۴۵] سال نيز ثبت کرده و برخي مورد اخير را تقويت کرده‌اند.[۴۶]

با اطلاع رسول خدا از شهادت جعفر،آن حضرت گريست و ضمن اعلام خبر شهادت وي و ديگر شهدا به دل‌جويي از همسر و فرزندان جعفر پرداخته و براي آنان دعا کرد.[۴۷] همچنين رسول خدا مسلمانان را به گريه بر جعفر سفارش کرده[۴۸] و از اطرافيان خود خواست تا غذاي خانواده داغ‌ديده جعفر را تهيه کنند که به مدت سه روز تهيه شد و اين اقدام در ميان بني هاشم مرسوم گرديد.[۴۹] مطابق نقلي پيامبر سر فرزندان جعفر را تراشيد[۵۰] فاطمه(س) بر شهادت جعفر شيون و زاري کرد.[۵۱]حسان بن ثابت و ديگران نيز در رثاي جعفر اشعاري سرودند.[۵۲] بنا به روايتي منظور از شهدا در آية 69 نساء/4 جعفر و حمزه‌اند که در کنار پيامبران، صديقان و صالحان از نعمت الهي برخوردارند. [۵۳]

==فضايل و مناقب جعفر: او پس از مسلمان شدن به دليل گشاده‌دستي و دستگيري از مستمندان، لقب ابوالمساکين(پدر بينوايان) يافت.[۵۴] برخي لقب ياد شده را از سوي پيامبر دانسته‌اند.[۵۵] پيامبر(ص) او را از لحاظ جسمي و اخلاقي شبيه خود مي‌دانست[۵۶] و در کنار حمزه و علي(ع) بهترين مردم معرفي مي‌کرد.[۵۷] آن حضرت همچنين آفرينش مردمان را از درختان مختلف ولي طينت خود و جعفر را يکي دانست.[۵۸] در سخن ديگري از پيامبر(ص)، جعفر در کنار حمزه و علي بهترين مردم شمرده شده است.[۵۹] و به موجب نقلي، در غياب او، بين جعفر و معاذ بن جبل عقد اخوت بست[۶۰] و سهمي از غنايم جنگ بدر را براي جعفر که در آن زمان در حبشه بود،کنار گذاشت.[۶۱] نيز به رغم عدم حضور جعفر و ديگر مهاجران به حبشه در غزوه خيبر، سهمي از غنايم آن را بدانان اختصاص داد.[۶۲]در منابع اهل سنت، صفات و ويژگي‌هاي ديگري چون خطيب توانا،سرداري برجسته و شجاع، با سخاوت و آگاه به مسائل ديني از جعفر ياد شده است.[۶۳]

اهل بيت و صحابه پيامبر(ص) نيز جعفر و خانواده وي را بسيار احترام مي‌کردند. برخي اهل سنت دايره شمول اهل بيت را -که از نظر شيعه بر معصومان عليهم‌السلام اختصاص دارد- وسعت داده و آل جعفر را نيز داخل در آن دانسته‌اند که صدقه بر آنان حرام است.[۶۴] ابن عباس*در پاسخ پرسش فردي صحابي که از اهل بيت پرسيده بود، هفت خصلت براي آنان برشمرد که يکي از آنها افتخار داشتن جعفر است که با دوبال در بهشت پرواز مي‌کند.[۶۵] در سخن برخي اهل بيت نيز به جعفر افتخار شده چنان که امام حسين در عاشورا به وي افتخار کرد[۶۶] امام علي فرزندان جعفر را اکرام مي‌کرد چنان که به نقل عبدالله بن جعفر، هر گاه وي از عمويش علي(ع) چيزي طلب مي‌کرد، آن حضرت را به حق جعفر قسم مي‌داد و با درخواستش موافق مي‌شد.[۶۷] اميرمؤمنان دختر خود، زينب را به ازدواج عبدالله بن جعفر درآورد.[۶۸] برخي صحابه همانند عمر و فرزندش عبدالله، عبدالله بن جعفر را «ابن ذي الجناحين» خطاب مي‌کردند.[۶۹] ابوهريره نيز رواياتي از بخشندگي‌هاي جعفر و فضل و شرافت او نقل کرده است.[۷۰]

برخي مفسران ذيل بعضي آيات قرآن کريم، جعفر بن ابي‌طالب را مشمول و مصداق بارز آنها دانسته‌اند. برخي از اين آيات بر اساس روايات ذيل آن، بيانگر مقام بالاي جعفر در بين مؤمنان است. در بيشتر اين موارد نام جعفر هم رديف مؤمناني چون حمزه و امام علي(ع) و به عنوان الگويي براي اهل ايمان ذکر شده است. آية 13 بقره/2[۷۱]، 54 انعام/6[۷۲]، 19 توبه/9 و آية 47 حجر/15[۷۳] از آن جمله است. جعفر همچنين از مصاديق مؤمنان راستين درآية ‌15 حجرات/49[۷۴]،از ياوران [دين] خدا در آية 14 صف/61[۷۵] و از مصاديق «متقون» در آية 34 انفال/8 دانسته شده که همچون امام علي و حمزه[۷۶]، برخلاف مشرکان، شايستگي سرپرستي و اداره مسجدالحرام و کعبه را دارند. [۷۷] نيز براساس روايتي از امام باقر(ع) ذيل آيه 33 احزاب/33، جعفر، علي(ع)، حمزه* و عبيدة بن حارث هم‌پيمان شده بودند که در راه خدا و رسولش وفادار بمانند و آنان به عهد خود وفا کردند.[۷۸] منظور از اهل ايمان و عمل نيک در آية 21 جاثيه/45 پيامبر و اهل بيتش و جعفر دانسته شده و در مقابل بني‌اميه اهل ارتکاب بدي‌ها شمرده شده‌اند.[۷۹] طبق روايتي از ابن عباس، جعفر از مصاديق «رجال» در آيه 46 اعراف/7 است که در روز جزا بر جايگاه‌هاي اهل بهشت اشراف دارند و اين نشان از بلندي مرتبه آنان دارد.[۸۰] در روايتي از ابوهريره رسول خدا(ص)، علي(ع)، حمزه، جعفر و عقيل* را از مصاديق اولياء الله در آية 62 يونس/10 معرفي کرد.[۸۱] ذيل آيات ديگري نيز از جعفر ياد شده است.

به نقل امام باقر(ع)، آيه 40 حج/22 درباره جعفر، علي و حمزه نازل شده[۸۲] که تنها به جرم استواري در ايمان به پروردگار از خانه و کاشانة خويش رانده شده‌اند. او راوي حديث نبوي بود و از وي فرزندش عبدالله، ابوموسي اشعري و عمرو عاص روايت نقل کرده‌اند.[۸۳]

==فرزندان و نوادگان جعفر:

جعفر در حبشه از اسماء بنت عميس صاحب سه پسر به نام‌هاي عبدالله، محمد و عون شد.[۸۴] به موجب گزارشي محمد و عون در واقعه کربلا و يا در صفين به شهادت رسيدند.[۸۵] اما مطابق سخن برخي محققان محمد با اميرمؤمنان به کوفه رفت و در نبرد صفين شهيد شد و آن که در کربلا حضور داشته محمد بن عبدالله بن جعفر است.[۸۶] گفته شده قاسم بن محمد بن جعفر نيز در کربلا شهيد شده است.[۸۷]نسل جعفر از عبدالله*تداوم يافت. وي نخستين فرزند مسلمانان در حبشه و در ميان مسلمانان از جايگاه ويژه‌اي برخوردار بود. به نقلي عون و محمد در جريان فتوحات در ايران در شوشتر به شهادت رسيدند.[۸۸] از نسل جعفر کساني از اصحاب و راويان ائمه (عليهم‌السلام) بودند. داود بن قاسم بن اسحاق، اسماعيل بن عبدالله بن جعفر از تابعين و اصحاب امام سجاد(ع)، جعفر بن ابراهيم بن محمد، صالح بن منصور بن عبدالله و ابراهيم بن علي بن عبدالله از آن جمله‌اند.[۸۹]

برخي از نسل جعفر به امارت حرمين رسيدند. از آن جمله است: اسحاق بن محمد بن يوسف جعفري در سال 271ق، موسي بن محمد بن يوسف پس از درگذشت اسحاق و سليمان بن محمد بن يوسف که همگي در مدينه امارت داشتند.[۹۰] محمد بن حسن بن معاويه بن عبدالله نيز از سوي نفس زکيه* در سال 145 والي مکه شد.[۹۱] نسل جعفر به آل جعفر شهرت دارند.آنان موقوفاتي در حرمين داشته و در برخي سالها بر سر اداره آنها منازعه داشتند.[۹۲] برخي از آنان در حضرموت ساکن شدند و با تيره هايي چون آل کده نزاع‌هايي داشتند.[۹۳] در اُثيل ميان بدر و صفراء؛ فرزندان جعفر چشمه‌اي داشتند.[۹۴]

==اماکن منسوب به جعفر

جعفر طيار در مکه خانه‌اي داشت که ابن جبير در سده ششم به وجود آن که در نزديکي اقامتگاهش بوده، اشاره کرده اما مکان دقيق آن را مشخص نکرده است.[۹۵] همچنين فاسي با اشاره به مکاني در مکه که به محل تولد امام جعفر صادق(ع) شناخته مي‌شده، گفته است که اين مکان به محل تولد جعفر طيار نيز شناخته مي‌شود.[۹۶] جعفر در مدينه نيز خانه‌اي داشت که رسول خدا(ص) طرح آن را ريخته بود.[۹۷] گويا اين خانه در شرق خانه عباس بن عبدالمطلب و مشرف به ضلع جنوبي مسجد‌ النبي قرار داشت.[۹۸] عمر بن خطّاب براي توسعه مسجد نبوي، نيمي از مساحت آن را به صد هزار (درهم) خريداري و به مسجد افزود.[۹۹] اين اقدام به عثمان بن عفّان نيز نسبت داده شده است، لذا سمهودي احتمال داده است که هر يک از اين دو خليفه، نيمي از آن خانه را خريداري کرده و در توسعه خود به مسجد افزوده‌اند.[۱۰۰]

در برخي منابع شيعه، خطبه‌اي از اميرالمؤمنين(ع) نقل شده است که در آن، امام(ع) الحاق خانة جعفر طيار در مدينه به مسجد پيامبر(ص) را از موارد مخالفت خلفاي پيش از خود با سنّت پيامبر(ص) دانسته و بيرون آوردن خانه از فضاي مسجد و باز گرداندن آن به دست وارثانش را آرزو کرده است.[۱۰۱] بر اساس روايت ديگري از آن امام، تخريب خانه جعفر و افزودن آن به مسجد، به دست عمر بن خطاب و بدون پرداخت هيچ مبلغي به فرزندان جعفر صورت گرفته است.[۱۰۲]

امروزه مزار جعفر طيار همچون ساير شهداي مؤته در شهرستاني به همين نام(مزار) در استان کَرک اردن قرار دارد و از مهم‌ترين زيارتگاه‌هاي اردن به شمار مي‌آيد. نزديک اين زيارتگاه، مزار زيد بن حارثه و عبدالله بن رواحه ـ از ديگر شهداي غزوة مؤته ـ واقع شده است.[۱۰۳] مورخان و جهانگردان مسلمان از ديرباز به قبر جعفر طيار اشاره کرده‌اند.[۱۰۴] دربارة تاريخ ساخت بناي اولية زيارتگاه اطلاع دقيقي وجود ندارد. اما کتيبه‌اي به خط کوفي از دورة فاطمي(حک: 358-567 ق) بر روي قبر باقي مانده که بيانگر اهتمام فاطميان به اين زيارتگاه است[۱۰۵] که در نيمة دوم سدة هفتم نيز به دست ملک ظاهر بيبرس مملوکي توسعه يافته و اوقاف جديدي به اوقاف آن افزوده شده است.[۱۰۶] بر اساس کتيبه‌هاي ديگري نيز از دورة مملوکي و عثماني، بناي زيارتگاه در 727 ق به دست بهادر بدري، نائب السلطنه (والي) مملوکي در شوبک و کرک، و در 752 ق به دست شمس‌الدين هاروني در دورة پادشاه مملوکي الناصر محمد، و در 1331 ق به دست قهرمان سيفي افندي بازسازي و توسعه يافته است.[۱۰۷]

در فاصلة 1930-1934 م، به دستور ملک عبدالله پادشاه اردن، ساختمان وسيع‌تري با سه گنبد و دو مناره در محل زيارتگاه جعفر طيار احداث گرديد و دو گنبد کوچک نيز برروي قبر زيد بن حارثه و عبدالله بن رواحه ساخته شد.[۱۰۸] در دهه‌هاي اخير دولت اردن طرح توسعة جديدي براي زيارتگاه جعفر طيار تصويب کرد و بر اساس اين طرح، ساختمان جديد و وسيع‌تري در کنار ساختمان قبلي احداث شده است.[۱۰۹] همچنين در سال 1420 ق برروي قبر جعفر طيار ضريح نقره‌اي مشبّک مربّعي از سوي محمد برهان الدين داعي مطلق فرقة اسماعيليان بُهرة هند نصب شده که بدنة آن با نقوش و تزئينات و کتيبه‌هايي به خط کوفي ـ که يادآور معماري دورة فاطمي مصر مي‌باشد ـ آراسته شده است.

علاوه بر قبر جعفر طيار در «مزار»، ويرانه‌هاي زيارتگاهي در روستاي مؤته ـ محل وقوع غزوة مؤته ـ در 12 کيلومتري شهر کرک وجود دارد که نزد اهالي به «مشهد» شناخته مي‌شود و در واقع محل شهادت جعفر طيار دانسته شده است. قدمت بنا از دورة ايوبي(حک:567-647ق) يا مملوکي(حک:647-923ق) است؛ اما در گذر زمان ويران و به تلّي از سنگ و خاک تبديل شده بود و تنها يک طاق سنگي از ميان آن سر برآورده بود. در جريان کاوش‌هاي باستان‌شناسي واحد آثار اسلامي وزارت اوقاف اردن در اين محل، بقاياي بنا به طور کامل از زير خاک بيرون آورده و مشخص شد که طاق باقي‌مانده، يکي از چهارطاق اصلي بنا است که بر فراز آن گنبدي برپا بوده است. همچنين اين کاوش‌ها نشان داد که بناي مشهد داراي محرابي در ضلع جنوبي و يک ورودي و اتاق‌هايي در ضلع شمالي بوده است. در ميان اتاق يک قبر سنگي نمادين به نشانه محل شهادت جعفر طيار به چشم مي‌خورد.[۱۱۰]

همچنين براي جعفر طيار مزارات متعدّدي نيز در کوهستان‌هاي لاذقيه در مناطق ساحلي سوريه، از جمله در شهر صافيتا، در منطقه «خربة المعزه» (در جاده صافيتا ـ طرطوس)، در قله کوه جعفر طيار در منطقه «قسطل معاف» (در شمال لاذقيه) وجود دارد. بناي بيشتر اين مزارات جديد است و قدمت آن از يک يا دو قرن فراتر نمي‌رود. ساختمان آنها عمدتاً از اتاقي ساده و گنبددار تشکيل شده است و قبور موجود در آنها معمولاً به ارتفاع يک متر يا بيشتر از کف مزار بالا آمده و با پارچه‌هايي به رنگ سبز يا ديگر رنگ‌ها پوشيده شده است. از مشهورترينِ اين مزارات، زيارتگاه معروف به «مقامات بني‌هاشم» واقع در قلة يکي از بلندترين کوه‌هاي استان لاذقيه به نام کوه جعفر طيار (در 20 کيلومتري شرق قَرداحه) است. بناي آن شامل چندين اتاق و گنبد در امتداد يکديگر است که در داخل آن علاوه بر جعفر طيار، قبور نمادين چند تن از بني‌هاشم از جمله حمزه سيدالشهداء و طالب و عقيل ـ فرزندان ابوطالب ـ وجود دارد.[۱۱۱] اين زيارتگاه به دست شيخ خليل بن معروف نُمَيله (م 1231ق) از مشايخ فرقه علويان، به اعتبار خوابي که ديده بود، ايجاد شده است. او در خواب جعفر طيار را ديده بود که به وي دستور ساخت اين مزار را داده بود.

اهالي مناطق ساحلي سوريه، که غالباً از پيروان فرقه علويان هستند، براي جعفر طيار تعبير «المَلَک» (فرشته) را به‌کار برده و از وي با نام «الملک جعفر الطيار» ياد مي‌کنند. وجود مزارات نمادين متعدّد براي وي در اين مناطق، نشان‌دهنده تقدس و محبوبيت بالاي جعفر طيار نزد علويان و جايگاه ويژه وي در باورها و اعتقادات پيروان اين فرقه است.[۱۱۲] شيخ سليمان الاحمد (1288-1363 ق)، عالم علوي، در شرح بيتي از مکزون سنجاري (583-638 ق) که در آن به طالب، عقيل و جعفر، فرزندان ابوطالب اشاره شده است، نوشته است: به عقيل، در خشکي، و به جعفر، در دريا استغاثه مي‌شود.[۱۱۳]

پانویس

  1. الطبقات، ج4، ص25؛ انساب الاشراف، ج1، ص225.
  2. المحبر، ص457.
  3. الاستيعاب، ج1، ص242.
  4. الطبقات، ج1، ص97؛ الاستيعاب، ج1، ص242.
  5. السيرة النبويه، ج1، ص246؛ تاريخ الطبري، ج2، ص313.
  6. الاستغاثه، ج2، ص30؛ مناقب، ج2، ص27؛ بحار الانوار، ج38، ص254، 295.
  7. سير اعلام النبلاء، ج1، ص216؛ تهذيب الکمال، ج5، ص52.
  8. مقاتل‏ الطالبيين، ص32؛ مناقب، ج2، ص27؛ اسد الغابه، ج1، ص341.
  9. مقاتل‏ الطالبيين، ص32.
  10. اسد الغابه، ج1، ص341.
  11. تاريخ دمشق، ج 54، ص165 ؛ مناقب، ج1، ص301؛ اسد الغابه، ج1، ص341.
  12. تاريخ يعقوبي، ج2، ص28.
  13. الاصابه، ج1، ص592.
  14. تاريخ ‏الاسلام، ج1، ص139.
  15. اسد الغابه، ج1، ص341 ؛ سير اعلام النبلاء، ج1، ص216 ؛ الاصابه، ج1، ص592.
  16. الطبقات، ج4، ص25 ؛ انساب الاشراف، ج1، ص225.
  17. الطبقات، ج4، ص25؛ سير اعلام النبلاء، ج1، ص206.
  18. تاريخ الطبري، ج2، ص652.
  19. الطبقات، ج4، ص25.
  20. تفسير بغوي، ج4، ص74 ؛ تفسير قرطبي، ج15، ص240؛ مبهمات القرآن، ج2، ص438.
  21. السيرة النبويه، ج1، ص335-336.
  22. الطبقات، ج4، ص93؛ تفسير قمي، ج1، ص176-177.
  23. تاريخ يعقوبي، ج 2، ص29؛ اسباب النزول، واحدي 205-206؛ تفسير قرطبي، ج6، ص255.
  24. اسباب النزول، ص111.
  25. انساب الاشراف، ج1، ص225؛ الاستيعاب، ج1، ص242.
  26. التبيان، ج3، ص613.
  27. مجمع البيان، ج 1، ص374 ؛ اسباب النزول، ص43.
  28. التبيان، ج8، ص162-163؛ مجمع البيان، ج 9، ص367، تفسير قرطبي، ج 13، ص296.
  29. شواهد التنزيل، ج 1، ص431.
  30. الطبقات، ج4، ص25؛ تاريخ الطبري، ج11، ص459.
  31. السيرة النبويه، ج2، ص359؛ الطبقات، ج4، ص25 - 26؛ انساب الاشراف، ج1، ص225.
  32. الکافي، ج3، ص465؛ من لايحضره الفقيه، ج1، ص552.
  33. الطبقات، ج4، ص.26
  34. انساب الاشراف، ج2، ص299.
  35. اتحاف الوري، ج1، ص475.
  36. تاريخ يعقوبي، ج2، ص65؛ مقاتل الطالبيين، ص29.
  37. السيرة النبويه، ج2، ص373؛ انساب الاشراف، ج1، ص487-488.
  38. الطبقات، ج4، ص28؛ انساب الاشراف، ج1، ص487؛ الاستيعاب، ج1، ص244-245.
  39. الطبقات، ج4، ص28 - 29 ؛ انساب الاشراف، ج1، ص487 ؛ مقاتل‏ الطالبيين، ص34.
  40. انساب الاشراف، ج2، ص298؛ تاريخ دمشق، ج19، ص368.
  41. تاريخ دمشق، ج54، ص165.
  42. السيرة النبويه، ج2، ص378؛ الطبقات، ج4، ص28؛ تاريخ الطبري، ج3، ص39؛ ج11، ص494.
  43. الاستيعاب، ج1، ص245؛ اسد الغابه، ج1، ص344؛ مقاتل الطالبيين، ص25.
  44. السيرة النبويه، ج2، ص378؛ مقاتل‏ الطالبيين، ص32.
  45. البداية و النهايه، ج 4، ص256.
  46. البداية و النهايه، ج 4، ص256.
  47. تاريخ دمشق، ج27، ص254-258؛ سبل الهدي، ج11، ص108.
  48. السيرة النبويه، ج2، ص380 - 381؛ الطبقات، ج4، ص29-30 ؛ انساب الاشراف، ج1، ص488.
  49. انساب الاشراف، ج1، ص488؛ تاريخ يعقوبي، ج2، ص66.
  50. الاستيعاب، ج3، ص1367.
  51. انساب الاشراف، ج1، ص488 ؛ الاستيعاب، ج1، ص243؛ اسد الغابه، ج1، ص343.
  52. السيرة النبويه، ج2، ص386 - 387؛ مقاتل‏ الطالبيين، ص32 – 33؛ تاريخ دمشق، ج72، ص129 - 130.
  53. تفسير فرات الكوفي، ص113؛ التبيان، ج5، ص318؛ شواهد التنزيل، ج1، ص196.
  54. مقاتل‏ الطالبيين، ص26؛ اسد الغابه، ج1، ص342؛ سير اعلام النبلاء، ج1، ص217.
  55. اسد الغابه، ج1، ص342.
  56. الطبقات، ج4، ص26 - 27 ؛ انساب الاشراف، ج2، ص204؛ تاريخ يعقوبي، ج2، ص117.
  57. مقاتل‏ الطالبيين، ص34.
  58. مقاتل‏ الطالبيين، ص34 - 35 ؛ تاريخ دمشق، ج19، ص362 ؛ سير اعلام النبلاء، ج1، ص214.
  59. مقاتل‏ الطالبيين، ص34.
  60. السيرة النبويه، ج1، ص505؛ البداية و النهايه، ج3، ص226.
  61. سير اعلام النبلاء، ج1، ص216.
  62. الطبقات، ج4، ص26، 30؛ فتوح البلدان، ص38.
  63. نک: دانشنامه جهان اسلام، ج10، ص407.
  64. بهجة النفوس، ج2، ص944؛ امتاع الاسماع، ج5، ص377؛ بحار الانوار، ج23، ص115.
  65. الارشاد، ج1، ص37؛ بحار الانوار، ج37، ص48.
  66. الارشاد، ج2، ص96-97.
  67. الاستيعاب، ج1، ص244 ؛ اسد الغابه، ج1، ص344؛ سير اعلام النبلاء، ج1، ص20.
  68. انساب الاشراف، ج2، ص29.
  69. اسد الغابه، ج1، ص344؛ سير اعلام النبلاء، ج1، ص215؛ الاصابه، ج1، ص594.
  70. الطبقات، ج4، ص31؛ الاستيعاب، ج1، ص244؛ اسد الغابه، ج1، ص342.
  71. شواهد التنزيل، ج 1، ص93.
  72. تفسير فرات الکوفي، ص134؛ شواهد التنزيل، ج1، ص261؛ مجمع البيان، ج 4، ص476.
  73. شواهد التنزيل، ج1، ص414؛ البرهان، ج3، ص374.
  74. شواهد التنزيل، ج 2، ص259.
  75. تفسير قرطبي، ج 19، ص89؛ الدر المنثور، ج 6، ص214؛ البرهان، ج 5، ص369.
  76. شواهد التنزيل، ج 1، ص283.
  77. الكافي، ج 8، ص204 ؛ تفسير قمي، ج 1، ص284؛ تفسير عياشي، ج 2، ص83.
  78. الخصال، ص376؛ مجمع البيان، ج5، ص122؛ التبيان، ج 8، ص329؛ ج5، ص318.
  79. شواهد التنزيل، ج 2، ص239؛ البرهان، ج5، ص29.
  80. مجمع البيان، ج4، ص652؛ تفسير قرطبي، ج7، ص212؛ روح المعاني، ج4، ص363.
  81. شواهد التنزيل، ج 1، ص354.
  82. تفسير قمي، ج2، ص84؛ الكافي، ج8، ص338؛ شواهد التنزيل، ج1، ص521.
  83. اسد الغابه، ج1، ص342-343؛ التحفة اللطيفه، ج1، ص240.
  84. الطبقات، ج8، ص219؛ انساب الاشراف، ج2، ص298؛ تاريخ دمشق، ج27، ص250.
  85. انساب الاشراف، ج2، ص299.
  86. معجم رجال الحديث، ج16، ص166.
  87. معجم رجال الحديث، ج15، ص50.
  88. الاستيعاب، ج3، ص1247.
  89. رجال النجاشي، ص110، 156، 175، 216، 225، 271و 352.
  90. نک: تاريخ امراء المدينه، ص197- 198، 215 - 216.
  91. اتحاف الوري، ج2، ص186-187.
  92. تاريخ ابن خلدون، ج4، ص148.
  93. ادام القوت، ص559، 602- 605.
  94. الاماکن، ص8؛ وفاء الوفاء، ج4، ص8.
  95. رحلة ابن جبير، ص83.
  96. شفاء الغرام، ج1، ص360.
  97. الدرة الثمينه، ص110؛ وفاء الوفاء، ج2، ص76.
  98. بيوت الصحابه، ص77.
  99. الدرة الثمينه، ص110؛ وفاء الوفاء، ج2، ص76.
  100. وفاء الوفاء، ج2، ص76.
  101. كتاب سليم بن قيس، ص263؛ الاحتجاج، ج 1، ص392.
  102. كتاب سليم بن قيس، ص229.
  103. اوضح المسالک، ص547، 576؛ المعالم الاثيره، ص237.
  104. نک: الاشارات، ص26؛ معجم البلدان، ج 5، ص220.
  105. الموسم، ش4، ص1074، «الآثار الاسلاميه في بلدتي مؤتة والمزار».
  106. الوافي بالوفيات، ج 10، ص213.
  107. الموسم، ش4، ص1074، «الآثار الاسلاميه في بلدتي مؤته والمزار».
  108. الموسم، ش4، ص1074، «الآثار الاسلاميه في بلدتي مؤته والمزار».
  109. نك: المنهاج، ش4، ص233-240، «مؤتة عراقة الماضي وروح ذي الجناحين».
  110. الموسم، ش4، ص1072-1073، «الآثار الاسلاميه في بلدتي مؤته والمزار».
  111. وقف ميراث جاويد، ش76، ص118-119، «زيارتگاه‌هاي اهل‌بيت و اصحاب عليهم‌السلام در سوريه».
  112. وقف ميراث جاويد، ش76، ص118، «زيارتگاه‌هاي اهل‌بيت و اصحاب عليهم‌السلام در سوريه».
  113. نک: هفت‌آسمان، شماره 50، ص68-69، «بررسي اجمالي مزارات فرق شيعه در شام».

منابع

 محتوای این مقاله برگرفته شده از: دانشنامه حج و حرمین شریفین مدخل جعفر بن ابی طالب.
  • اتحاف الوری، عمر بن محمد بن فهد ( -۸۸۵ق.)، به کوشش عبدالکریم، مکه، جامعة ام القری، ۱۴۰۸ق.
  • الاحتجاج علی اهل اللجاج، احمد بن علی الطبرسی ( -۵۲۰ق.)، به کوشش سید محمد باقر موسوی خرسان، نجف، دارالنعمان، ۱۳۸۶ق.
  • ادام القوت فی ذکر بلدان حضر موت، عبدالرحمن بن عبیدالله السقاف، به کوشش محمد مصطفی باذیب و محمد ابوبکر الخطیب، بیروت، دارالمنهاج، ۱۴۲۵ق.
  • الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، شیخ مفید محمد بن محمد بن النعمان، شیخ مفید (۳۳۶-۴۱۳ق.)، تحقیق موسسه آل البیت لاحیاء التراث، بیروت، دارالمفید، ۱۴۱۴ق.
  • اسباب النزول، علی بن احمد الواحدی ( -۴۶۸ق.)، به کوشش کمال بسیونی زغلول، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۱ق.
  • لاستغاثه فی بدع الثلاثه، ابوالقاسم علی بن احمد الکوفی ( -۳۵۲ق.) بی جا، بی نا، بی تا.
  • الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، یوسف بن عبدالله ابن عبدالبر (۳۶۸-۴۶۳ق.)، تحقیق علی محمد بجاوی، بیروت، دارالجیل، ۱۴۱۲ق.
  • اسد الغابه فی معرفه الصحابه، علی بن محمد ابن الاثیر (۵۵۵-۶۳۰ق.)، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹ق.
  • الاشارات الی معرفه الزیارات، علی بن ابی‌بکر الهروی ( -۶۱۱ق.)، به کوشش علی عمر، قاهره، مکتبه الثقافه الدینیه، ۱۴۲۳ق.
  • الاصابه فی تمییز الصحابه، ابن حجر العسقلانی (۷۷۳-۸۵۲ق.)، به کوشش علی محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
  • الاماکن او ما اتفق لفظه و افترق مسماه من الامکنه، محمد بن موسی الحازمی ( -۵۸۴ق.).
  • امتاع الاسماع بما للنبی من الاحوال و الاموال و الحفدة و المتاع، احمد بن علی المقریزی ( -۸۴۵ق.) به کوشش محمد عبدالحمید النمیسی، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق.
  • انساب الاشراف، احمد بن یحیی البلاذری ( -۲۷۹ق.)، تحقیق سهیل صادق زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۷ق.
  • اوضح المسالک الی معرفه البلدان و الممالک، محمد بن علی البروسوی ( - ۹۹۷ ق)، به کوشش الرواضیه، بیروت، دارالغرب، ۱۴۲۷ق.
  • بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، محمد باقر المجلسی (۱۰۳۷-۱۱۱۰ق.)، تصحیح محمد باقر بهبودی و سید ابراهیم میانجی و سید محمد مهدی موسوی خرسان، بیروت، داراحیاء التراث العربی و موسسه الوفاء، ۱۴۰۳ق.
  • البدایه و النهایه فی التاریخ، اسماعیل بن عمر بن کثیر (۷۰۰-۷۷۴ق.)، بیروت، مکتبه المعارف، ۱۴۱۱ق.
  • البرهان فی تفسیر القرآن، هاشم بن سلیمان البحرانی ( -۱۱۰۷ق.)، تهران، البعثه، ۱۴۱۵ق.
  • بهجة النفوس و الاسرار، عبدالله المرجانی ( -۶۹۹ق.)، به کوشش محمد عبدالوهاب، بیروت، دارالغرب الاسلامی، ۲۰۰۲م.
  • بیوت الصحابه حول المسجد النبوی الشریف، محمد الیاس عبدالغنی، مدینه، مرکز طیبه، ۱۴۱۷ق.
  • تاریخ ابن خلدون (ال‍ع‍ب‍ر و دی‍وان ال‍م‍ب‍ت‍داء و ال‍خ‍ب‍ر ف‍ی ای‍ام ال‍ع‍رب و ال‍ع‍ج‍م و ال‍ب‍رب‍ر و م‍ن ع‍اص‍ره‍م م‍ن ذوی ال‍س‍ل‍طان الاک‍ب‍ر)، عبدالرحمن بن محمد عبدالرحمن بن محمد ابن خلدون ( -۸۰۸ق.)، به کوشش خلیل شحاده و سهیل صادق زکار، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۸ق.
  • تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر، شمس‌الدین محمد بن احمد الذهبی ( -۷۴۸ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۴۱۰ق.
  • تاریخ الیعقوبی، احمد بن ابی یعقوب الیعقوبی ( -۲۹۲ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق.
  • تاریخ امراء المدینه ال‍م‍ن‍وره۱ ه‍ -۱۴۱۷ ه‍.، عارف احمد عبدالغنی، تهران، اقلیم، ۱۴۱۸ق.
  • تاریخ الطبری (تاریخ الامم و الملوک)، محمد بن جریر الطبری (۲۲۴-۳۱۰ق.)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
  • تاریخ مدینه دمشق، علی بن الحسن ابن عساکر ( -۵۷۱ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ق.
  • التبیان فی تفسیر القرآن، محمد بن حسن الطوسی (۳۸۵-۴۶۰ق.)، به کوشش احمد حبیب قصیر عاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۹۶۳م.
  • التحفة اللطیفه، شمس‌الدین محمد بن عبدالرحمن السخاوی ( -۹۰۲ق.)، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق.
  • تفسیر العیاشی، محمد بن مسعود العیاشی ( -۳۲۰ق.)، تحقیق سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، مکتبه العلمیه الاسلامیه، ۱۳۸۰ق.
  • تفسیر القمی، علی بن ابراهیم قمی ( -۳۰۷ق.)، به کوشش سید طیب موسوی جزائری، قم، انتشارات دارالکتاب، ۱۴۰۴ق..
  • معالم التنزیل فی التفسیر و التاویل (تفسیر البغوی)، الحسین بن مسعود البغوی (۵۱۶-۴۳۲ق.)، به کوشش خالد عبدالرحمن العک و مروان سوار، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۰۷ق.
  • تفسیر فرات الکوفی، فرات بن ابراهیم الکوفی ( -۳۰۷ق.)، به کوشش محمد کاظم، تهران، وزارت ارشاد، ۱۳۷۴ش.
  • تفسیر قرطبی (الجامع لاحکام القرآن)، محمد بن احمد القرطبی ( -۶۷۱ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق.
  • تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، یوسف بن عبدالرحمن المزی ( -۷۴۲ق.)، به کوشش بشار عواد معروف، بیروت، موسسه الرساله، ۱۹۸۵م.
  • الخصال المحموده و المذمومه، شیخ صدوق محمد بن علی بن بابویه (۳۱۱-۳۸۱ق.)، به کوشش علی اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۴۱۰ق.
  • دانشنامه جهان اسلام، زیر نظر غلام علی حداد عادل و دیگران، تهران، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، ۱۳۷۸ش.
  • الدرة الثمینة فی اخبار المدینه، محمد ابن النجار ( -۶۴۳ق.)، به کوشش صلاح الدین، مرکز بحوث و دراسات المدینه، ۱۴۲۷ق.
  • رجال النجاشی (فهرس اسماء مصنفی الشیعه)، احمد بن علی النجاشی ( -۴۵۰ق.)، تحقیق سید موسی شبیری زنجانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ چهارم، ۱۴۱۳ق.
  • رحلة ابن جبیر، محمد بن احمد بن جبیر ( -۶۱۴ق.)، بیروت، دار مکتبة الهلال، ۱۹۸۶م.
  • روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، محمود بن عبدالله الآلوسی ( -۱۲۷۰ق.)، به کوشش علی عبدالباری عطیه، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
  • سبل الهدی و الرشاد فی سیره خیر العباد، محمد بن یوسف الشمس الشامی ( -۹۴۲ق.)، به کوشش عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق.
  • سیر اعلام النبلاء، شمس‌الدین محمد بن احمد الذهبی ( -۷۴۸ق.)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق.
  • السیرة النبویه، عبدالملک بن هشام ( -۲۱۸ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، دارالمعرفه.
  • شفاء الغرام باخبار البلد الحرام، محمد بن احمد التقی الفاسی ( -۸۳۲ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۱ق.
  • شواهد التنزیل لقواعد التفضیل فی الایات النازله فی اهل البیت، الحاکم الحسکانی ( -۵۰۶ق.)، به کوشش محمد باقر محمودی، تهران،وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۴۱۱ق.
  • الطبقات الکبری ( الطبقه الخامسه من الصحابه)، محمد بن سعد ( -۲۳۰ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۰ق.
  • فتوح البلدان، احمد بن یحیی البلاذری ( -۲۷۹ق.)، بیروت، دار و مکتبه الهلال، ۱۹۸۸م.
  • الکافی، محمد بن یعقوب کلینی ( -۳۲۹ق.)، به کوشش علی اکبر غفاری، تهران، انتشارات دارالکتب اسلامیه، ۱۳۷۵ش.
  • کتاب سلیم بن قیس الهلالی، به کوشش محمد باقر انصاری، قم، الهادی، ۱۴۲۰ق.
  • تفسیر مبهمات القرآن الموسوم بصله الجمع وعائد التذییل لموصول کتابی الاعلام و التکمیل، محمد بن علی البلنسی ( -۷۸۲ق.)، به کوشش حنیف بن حسن القاسمی، بیروت، دارالغرب الاسلامی، ۱۴۱۱ق.
  • مجمع البیان فی تفسیر القرآن، الفضل بن الحسن الطبرسی (۴۶۸-۵۴۸ق.)، مقدمه محمد جواد بلاغی (۱۸۶۴-۱۹۳۳م.)، تصحیح سید هاشم رسولی محلاتی و فضل الله یزدی طباطبایی، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۰۶ق.
  • المحبّر، محمد بن حبیب( -۲۴۵ق.)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دارالافاق الجدیده، بی تا.
  • المعالم الاثیره، محمد محمد حسن شراب، بیروت، دارالقلم، ۱۴۱۱ق.
  • معجم البلدان، یاقوت بن عبدالله الحموی ( -۶۲۶ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۵م.
  • معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواه، سید ابوالقاسم موسوی خویی (۱۳۱۷-۱۴۱۳ق.)، بیروت، دارالزهراء، ۱۴۰۳ق.
  • مقاتل الطالبیین، ابوالفرج الاصفهانی ( -۳۵۶ق.)، به کوشش سید احمد صقر، بیروت، دارالمعرفه.
  • من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق محمد بن علی بن بابویه (۳۱۱-۳۸۱ق.)، تحقیق و تصحیح علی اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.
  • مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب ( -۵۸۸ق.)، به کوشش گروهی از اساتید نجف، نجف، المکتبه الحیدریه، ۱۳۷۶ق.
  • المنهاج (فصلنامه)، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه.
  • الموسم (فصلنامه)، محمد سعید الطریحی، بیروت.
  • الوافی بالوفیات، خلیل بن ابیک الصفدی ( -۷۶۴ق.)، به کوشش الارنؤوط و ترکی مصطفی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ق.
  • وفاء الوفاء باخبار دارالمصطفی، علی بن عبدالله السمهودی ( -۹۱۱ق.)، به کوشش محمد محیی الدین عبدالحمید، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۲۰۰۶م.
  • وقف میراث جاوید، (فصلنامه) تهران، سازمان اوقاف و امور خیریه.
  • هفت آسمان (فصلنامه)، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب.