کاربر:Abbasahmadi1363/صفحه تمرین۲

حرمین: مکه و مدینه و محدوده‌ای معین از پیرامون آن‌ها واژه حرمين، تثنيه حَرَم است و حَرَم از ريشه «ح ر م» صفت مشبهه، و جمع آن «حُرُم»[۱]، و در لغت به معناي ممنوع بودن و حرمت است[۲]؛ چه عقلاً ممنوع باشد و چه شرعاً و عرفاً.[۳] همچنين به اماکن مقدس، به سبب حرمت و احترامي که دارند و نيز ممنوع بودن برخي چيزها در آنها، حرم گفته مي‌شود.[۴] مراد از حرمين، به طور خاص، حرم مکي و مدني است.[۵] در روايات شيعه[۶] و سني[۷] و نيز عبارات فقهاي اماميه[۸] و اهل ‌سنت[۹] مقصود از حرمين همين معناست و اطلاق آن بر جاهاي ديگر، مانند عتبات عاليات و شهرهاي کربلا، نجف، سامرا و مشهد، مجازي است.[۱۰] به همين جهت در منابع اسلامي، اصطلاحات ترکيبي مانند آداب الحرمين[۱۱]، اهل الحرمين[۱۲]، خادم الحرمين[۱۳]، امام الحرمين (لقب ابوالمعالي عبدالملک بن عبدالله جويني، از عالمان بزرگ شافعي در قرن پنجم هجري[۱۴]) و بين الحرمين[۱۵]، به حرم مکي و مدني مربوط است.

حرم مکی

حرم، به صورت مطلق، در روايات شيعه [۱۶] و اهل سنت[۱۷] و همچنين عبارات فقهاي شيعه[۱۸] و سني[۱۹]، بر حرم مکي اطلاق مي‌شود. در روايات، حرم الله[۲۰]، و چون وطن اصلي پيامبر9 است، حرم الرسول نيز اطلاق شده است.[۲۱]

ورود به حرم مکي، جز از مواقيت معين و بدون احرام، جايز نيست[۲۲] و به سبب احترام و احکام ويژه‌اي که دارد، از ساير سرزمين‌ها متمايز است.[۲۳] فرد منسوب به حرم را حِرمي[۲۴]، و کسي که با احرام وارد حرم شود، مُحرِم مي‌نامند.[۲۵]

قداست حرم به‌اندازه‌اي است که در شماري از آيات (بقره/2، 191؛ توبه/9، 28؛ اسراء/17، 1) بر آن، اطلاق مسجدالحرام شده است.[۲۶]

بر پايه روايات شيعه، اولين سرزميني که آفريده شده، حرم مکي است[۲۷] و قرآن کريم حرم شدن آن را به خداوند منسوب کرده است: (ا نَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذي حَرَّمَها...). (نمل/27، 91) به گفته مفسران، مراد از «الْبَلْدَة» در آيه ياد شده، مکه است.[۲۸] در آيه 126 بقره/2 و آيه 35 ابراهيم/14 به دعاي ابراهيم7، مبني بر امنيت سرزمين مکه، اشاره شده است.

درباره کيفيت، زمان و علت حرم شدن مکه و نيز حدود و نشانه‌هاي حرم مکي و...، روايات و ديدگاه‌ها مختلف است. در آن دسته از رواياتي که به نقش ابراهيم7 در ساخت کعبه و تعيين حدود حرم اشاره شده، صرف نظر از برخي جزئيات، با آيات قرآن قابل تأييد است. در مورد زمان حرم شدن مکه در روايات، به سه دوره تاريخي اشاره شده است:

1. بر اساس روايتي که از رسول خدا9 در منابع شيعه و سني آمده، آن روزي که خداوند آسمان‌ها و زمين را آفريد، مکه را حرم قرار داد و تا روز قيامت، بر حرم بودن خود، باقي است.[۲۹]

2. بر پايه روايات شيعي، آدم7 پس از هبوط بر کوه ابوقبيس، از وحشتي که بر او عارض شد، به درگاه خدا شکايت کرد. خداوند ياقوت سرخي در مکان کعبه قرار داد تا آدم7 بر گرد آن طواف کند و تا هر جا نور اين ياقوت تابيد، خداوند آن را حرم قرار داد.[۳۰] بر اساس روايات اهل تسنن، هنگامي که آن حضرت به زمين فرود آمد، به خاطر بيم از شرّ شيطان، به خدا پناه برد. خداوند فرشتگاني را فرستاد و در محل نصب نشانه‌هاي حرم قرار گرفتند تا از آدم7 حراست کنند. از اين جهت، محدوده بين او و جايگاه توقف فرشتگان، حرم شد[۳۱] و به روايتي به محاذات آن، تا هفت آسمان و زمين، و به قولي تا عرش خدا، حرم است.[۳۲]

3. در برخي روايات، حرم شدن مکه به دوران ابراهيم7 برمي‌گردد.[۳۳] اهل تسنن نقل کرده‌اند: هنگام بناي کعبه به دست ابراهيم7، پس از نصب حجرالأسود، نوري از آن درخشيد و تا هر جا نور آن امتداد يافت، حرم قرار گرفت.[۳۴]

روايت ديگري سبب حرم شدن مکه و دور ماندن آن از بلايا را به سبب دعاي آن حضرت مي‌داند.[۳۵] برخي نقل کرده‌اند حرم بودن مکه تا زمان ابراهيم7 پنهان بود و او آن را آشکار کرد.[۳۶] آيه 37 ابراهيم/14 گوياي آن است که مکه، پيش از آن حضرت نيز، حرمت داشته است.[۳۷] بر حسب روايات، محدوده حرم توسط ابراهيم7، و با راهنمايي جبرئيل، علامت‌گذاري شد[۳۸] و از آن زمان تا به حال، نشانه‌هاي آن، به طور مرتب، بازسازي شده‌اند. به گزارش برخي منابع، مجموع بازسازي‌هاي نشانه‌هاي حرم، از زمان حضرت اسماعيل7 تاکنون، 25 بار مي‌شود.[۳۹] به گفته برخي، مقصود از شعائرالله در آيه (يا أَيهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّه...) (مائده/5، 2) نشانه‌هاي حرم است که از آنجا بدون احرام نبايد وارد حرم شد.[۴۰] (← انصاب حرم)

درباره علت حرم شدن مکه و احترام آن، روايات مختلف است. روايتي مي‌گويد حرم شدن مکه به اين سبب است که هنگام خلقت آسمان‌ها و زمين، فقط منطقه حرم بود که امر تکويني خدا را اجابت کرد.[۴۱] بر اساس روايتي از امام صادق7، حرمت حرم مکي به خاطر مسجدالحرام است.[۴۲] افزون بر اين روايت، از روايات ديگر[۴۳] و نيز فتواي فقهاي شيعه[۴۴] ـ که مي‌گويند کعبه، قبله کساني است که در مسجدالحرام‌اند و مسجدالحرام، قبله کساني است که در حرمند و حرم، قبله کساني است که بيرون از آن هستند (بر خلاف روايتي از اهل تسنن که حرم را قبله اهل زمين مي‌داند[۴۵])ـ استفاده مي‌شود که حرمت حرم در اصل به خاطر کعبه است؛ زيرا بر پايه آيه 96 آل عمران/3 اولين خانه‌اي که براي منافع عموم مردم بنا شد، کعبه است. روايتي مي‌گويد ابراهيم7، با راهنمايي جبرئيل، آن را بنياد نهاد[۴۶] و برخي، با توجه به آيه 127 بقره/2، گفته‌اند با فرزندش اسماعيل7 آن را نوسازي کرد.[۴۷]

احترام حرم مکی

انبيا و ملت‌هاي پيش از اسلام، برخورد احترام‌آميزي با حرم مکي داشته‌اند.[۴۸] نقل شده ابراهيم و اسماعيل8 به امر خداوند، مأمور به حج شدند؛ هنگامي که به حرم رسيدند، جبرئيل از آنان خواست که پياده شده، غسل کنند و وارد حرم شوند و سپس چگونگي احرام، لبّيک گفتن و ساير مناسک حج را به ترتيب به آنان آموخت.[۴۹]

در عصر جاهليت نيز حرم مکي مورد احترام مشرکان بود و به صورت‌هاي مختلف، احترام خود را ابراز مي‌کردند. هنگامي که وارد حرم مي‏شدند، جامه‏هاي خود را، که آلوده به گناه مي‌دانستند، از تن بيرون مي‏آوردند و تا وقتي در حرم بودند آنها را نمي‏پوشيدند.[۵۰] به احترام حرم، متعرض مجرم نمي‌شدند.[۵۱] برخي از عرب‌هاي جاهلي گاهي متعهد مي‌شدند از گياه حرم نخورند[۵۲] و گاهي، به نشانه اهل حرم بودن، گردن‌بندي از پوست درختان حرم به گردن خويش و مرکبشان مي‌آويختند تا به خاطر احترام حرم، کسي متعرض آنان نشود.[۵۳] در سايه امنيت حرم، اهل آن به هر جا که مي‌خواستند، مي‌رفتند و وقتي مي‌گفتند ما اهل حرم هستيم، کسي متعرض آنان نمي‌شد.[۵۴] قريش نيز به دليل اينکه اهل و ساکن حرم بودند، خود را برتر از ساير عرب مي‏دانستند. اما جرهميان، پس از سرپرستي طولاني‌مدت خود بر حرم، به هتک حرمت آن پرداختند.[۵۵] (← جاهليت)

در دين اسلام نيز احترام حرم و ساکنان آن، تأکيد شده است. بر پايه روايات شيعه[۵۶] و اهل سنت[۵۷]، در روز فتح مکه، رسول اکرم9 تأکيد فرمود: شکستن حرمت حرم، براي هيچ‌کس، پيش از او روا نبوده و از اين به بعد هم روا نيست و تنها به مدت کوتاهي براي آن حضرت حلال شد.[۵۸]

حرمت و احترام ويژه حرم، سبب شده تا خواندن نماز در هر جاي آن فضيلت داشته باشد. ولي با فضيلت‌ترين جاي آن، بين دَرِ کعبه و حجرالاسود است.[۵۹]

نقل شده امام صادق7، وقتي به حرم رسيد، از مرکب پياده شد، غسل کرد و با پاي برهنه وارد حرم شد و پاداش ورود به حرم با پاي پياده را براي خشنودي خدا، سبب محو گناهان بسيار، ثبت حسنات فراوان و افزايش درجات و برآورده شدن حاجات دانست.[۶۰] بر اساس روايتي از اهل تسنن، هر حسنه در حرم برابر يکصد هزار حسنه عادي است[۶۱] و کيفر گناه در حرم نيز دو برابر است.[۶۲] برخي مورخان خروج امام حسين7 را از مکه به کوفه در سال 60 ق.، بيم از کشتن وي و هتک حرمت حرم مي‌دانند.[۶۳]   به رغم سفارش فراوان درباره احترام حرم، حرمت حرم مکي، از سوي برخي حاکمان بلاد اسلامي، شکسته شده که از آن جمله مي‌توان به حمله سپاهيان يزيد بن معاويه در سال 64ق.[۶۴] و حمله حجاج از طرف عبدالملک مروان در سال 73 ق.[۶۵]، اشاره کرد. نمونه‌هاي ديگري از حرمت‌شکني حرم مکي در منابع تاريخي آمده است.[۶۶] (← بلد الحرام)

امنیت حرم مکی

امنيت حرم مکي، در آيات متعددي از قرآن، مورد توجه قرار گرفته است. خداوند در آيه 97 آل عمران/3 به صراحت مي‌فرمايد: (...وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِنا...)؛ «هر کس وارد حرم شود، در امان است». در جاهليت هر کس به حرم پناهنده مي‌شد، در امان بود و در دوران اسلام نيز پناهنده به حرم، گرچه مجرم باشد، تا زماني که در حرم باشد، در امان است؛ جز اينکه در حرم مرتکب جرمي شده باشد.[۶۷]

امنيت حرم، از جمله نعمت‌هايي است که خداوند بر اهل مکه منت گذارده و در پاسخ به بهانه‌جويي مشرکانی که مي‌گفتند در صورت ايمان به پيامبر9 امنيت آنان به خطر مي‌افتد، مي‌گويد آيا ما براي ايشان، حرم مکه را محل امني قرار نداديم؟ (قصص/28، 57، عنکبوت /29، 67) به باور برخي، امنيت حرم، امري تکويني و ذاتي است؛ بدين معنا که ساکنان حرم در اينجا احساس امنيت مي‌کنند.[۶۸] به گفته‌اي، حيوانات وحشي هم در آنجا احساس امنيت دارند.[۶۹]

برخي ديگر امنيت حرم را صرفاً تشريعي مي‌دانند؛ زيرا به حکم الهي، ساکنان و پناه‌آورندگان به حرم، بايد از تعرض در امان باشند.[۷۰] برخي براي ذاتي نبودن امنيت حرم، به آيه (لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ) (بلد/90، 1-2) استدلال کرده‌اند. بر پايه اين آيه، امنيت حرم صرفاً به برکت وجود رسول اکرم9 است. شاهد ديگر بر ذاتي نبودن امنيت حرم اين است که امنيت آن، شامل کساني که احترام آن را هتک مي‌کنند، نمي‌شود. (بقره/2، 191-194[۷۱]) (← امنيت حرم، بلدالامين)

حدود حرم مکی

‌درباره حدود حرم مکي، نظرات مختلفي نقل شده است.[۷۲] فأسي، گزارش جامعي از حدود حرم، با مقياس ميل و ذرع، آورده است.[۷۳] درباره مرز حرم، از سمت طائف بر جاده عرفه از وادي نَمِره، چهار قول وجود دارد: حدود هجده، يازده، نُه و هفت ميل؛ و از سمت عراق، چهار قول وجود دارد: هفت، هشت، ده، و شش ميل؛ و از سمت جِعرانه، دو قول وجود دارد: نه و دوازده ميل؛ و از سمت تنعيم، چهار قول است: سه، حدود چهار، چهار و پنج ميل؛ و از سمت جدّه، دو قول آمده است: ده، و حدود هجده ميل؛ و از سمت يمن، دو قول است: شش و هفت ميل.[۷۴]

نخستين فقيه شيعي که حدود حرم را تعيين کرده، قاضي بن براج است. به گفته وي، حد حرم به سمت مدينه سه، به سمت يمن هفت، به سمت عراق هفت، به سمت جده ده و به سمت طائف يازده ميل است.[۷۵] در برخي منابع فقهي گفته شده حد حرم، چهار فرسخ در چهار فرسخ است.[۷۶]

به نظر مي‌رسد اختلاف ‌اندک درباره حدود حرم، ناشي از ابزارها و مقياس‌هاي گوناگون، کيفيت اندازه‌گيري، نقطه شروع ‌اندازه‌گيري يا به خاطر پستي و بلندي زمين باشد.[۷۷] بر اساس تحقيقات ميداني برخي محققان معاصر، فاصله حد حرم با واحد متر از راه طائف 18333 متر، از سوي عراق 5/1335 متر، از طريق تنعيم (راه مدينه) 6148 متر و از سمت يمن 75/12009 متر است.[۷۸]

محيط حرم، 127 کيلومتر مربع است که از «قرن الأعفر» شروع مي‌شود و پس از دور زدن حرم به همان جا پايان مي‌پذيرد. مرز شرقي حرم از ناحيه جنوب از کوه «قرن الأعفر» تا «ريع النقوا»، مرز شمالي از ناحيه غرب گردنه «نقوا» تا انتهاي کوه «ناصريه»، مرز غربي از سمت شمال غربي از علائم «أعشاش» تا کوه «دومة السوداء» و مرز جنوبي از کوه «نعيله» غربي از سمت جنوب غربي تا انتهاي کوه «صيفه» است.[۷۹] مساحت کل حرم، بر اساس نقشه هوايي، 300/550 متر مربع است.[۸۰]

حرم مدني

مدينه و بخشي از پيرامون آن، احترام و احکام خاصي دارد و برخي از کارهايي که در بيرون آن مجاز است، در آنجا مجاز نيست. حرم قرار گرفتن مدينه*، هم در منابع روايي اهل تسنن[۸۱] و هم در منابع حديثي شيعه، آمده است.[۸۲] در روايتي پيامبر9 فرمود:‌ «همان‌گونه که براي هر پيامبري حرمي است، حرم من مدينه است».[۸۳] پيامبر9 در جاي ديگري حرم قرار گرفتن مدينه از سوي خود را به حرم قرار گرفتن مکه از سوي ابراهيم همانند کردند.[۸۴] در روايتي اشاره شده پيامبر9، مدينه را حرم قرار داد و خداوند آن را تنفيذ کرد.[۸۵] از امام علي7 نيز روايت شده مکه، حرم خدا و مدينه، حرم پيامبر خداست.[۸۶] حرم مدينه، از مشرق و مغرب، ميان دو سنگلاخ (حَرّه شرقي و حَرّه غربي) محصور است.[۸۷]

حدود حرم مدنی

درباره حدود حرم مدينه تعبيرات مختلفي در منابع آمده است: از «عَير» تا «ثَور»[۸۸]، (حد فاصل دو کوه صَور)[۸۹]، از «عير» تا «وُعَير»[۹۰] از کوه ذُباب تا قلعه واقم و وادي عُرَيض و نقب از جانب مکه.[۹۱] مقصود از «عائر»، که در برخي منابع آمده، همان «عير» است.[۹۲] گرچه برخي وجود کوهي به نام عير و ثور را انکار کرده‌اند[۹۳]، ولي برخي گفته‌اند در مدينه، دو کوه به همين نام‌ها وجود دارد.[۹۴] برخي محل کوه ثور* را پشت کوه احد* دانسته‌اند.[۹۵] بعضي بر اين باورند که حديث «حرّم النّبي صلي الله عليه وسلم ما بين عير إلي ثور»[۹۶] در اصل «ما بين عير إلي أحد» بوده است.[۹۷] در نقلي، در صحيح بخاري، به جاي ثور، کذا آمده است.[۹۸] فاصله ثور و عير تا مسجد نبوي، حدود 8 کيلومتر است.[۹۹]

سَمْهودي از حدود طبيعي حرم مدينه روايات مختلفي نقل کرده است.[۱۰۰] برخي، نام کوه‌ها و ساير علايم جغرافيايي حرم مدينه را با توضيحات آورده‌اند.[۱۰۱] به نقلي کعب بن مالک، به امر رسول اکرم9، حرم مدني را از بلندي‌هاي «ذات الجيش»، «شريب» و «مخيض» علامت‌گذاري کرده است.[۱۰۲] در روايت ديگري مکان‌هاي علامت‌گذاري شده، با کمي تفاوت، نقل شده است.[۱۰۳]

بر اساس منابع روايي شيعه و اهل تسنن، مساحت حرم مدني، يک بريد در يک بريد است.[۱۰۴] در برخي ديگر از روايات شيعي، بدون تعيين مساحت، تنها اشاره شده که محدوده حرم همين مقدار (شناخته شده) است[۱۰۵]؛ فقيهان شيعه نيز همين را پذيرفته[۱۰۶] و بر اساس آن احکام شرعي را بار کرده‌اند.

احترام حرم مدنی

درباره حرم قرار گرفتن مدينه و سبب آن، بنا به گفته سمهودي، ديدگاه‌هاي مختلفي وجود دارد[۱۰۷]:

به باور برخي، حرم قرار گرفتن مدينه از سوي خداوند به احترام رسول اکرم9 است.

برخي از اين مسئله، تحليل عرفاني به دست داده و گفته‌اند: مدينه و محدوده‌اي معين از پيرامون آن، به سبب مشاهده امري رباني از سوي پيامبر9 در اين ناحيه، حرم قرار داده شد؛ چنانچه از برخي اهل شهود نقل شده که در اين محدوده، انوار الهي را شهود کرده‌اند. بنابراين، احکام ظاهري حرم مدني، با توجه به حقائق باطني است.

برخي برآنند که حرم شدن مدينه، نظير حرم شدن مکه و پيرامون آن است؛ همان‌طور که منشأ حرم شدن مکه، هبوط آدم و نزول فرشتگان به همراه او بوده، درباره حرم مدني هم احتمال دارد فرشتگانِ نگاهبان وجود شريف پيامبر اسلام9 در اين محدوده نازل شده باشند. (← حرم مکی)

ديدگاه ديگري حرم شدن مدينه را به سبب قداست محلي مي‌داند که قبر شريف نبوي در آن قرار دارد؛ زيرا ذره‌اي که منشأ خلقت آن وجود شريف بوده، در اين مکان قرار داشته و بر اساس روايتي، بزرگ‌ترين باغ‌هاي بهشت در همين جا خواهد بود و از اينجا نوري به پيرامون خود تابانده و تا هر جا تابش آن، با چشم، قابل ديدن بوده، حرم قرار گرفته است.

برخي گفته‌اند آن روزي که پيامبر اکرم9 قدم به مدينه نهادند، نوري از او منتشر شد و تا هر جا آن نور قابل مشاهده بوده، حرم قرار گرفت. روايتي نيز موافق با اين ديدگاه وارد شده است.[۱۰۸]

بر اساس ديدگاه‌هاي ياد شده، حرم شدن مدينه يا به سبب قداستي است که در اين سرزمين وجود دارد يا به سبب برکت وجود شريف پيامبر9 است. ولي در رواياتي که از آن حضرت درباره حرم شدن مدينه نقل شده، به اين وجوه اشاره‌اي نشده است و از ظاهر آنها استفاده مي‌شود که حرم شدن مدينه، صرفاً حکمي تشريعي است. مضمون چند روايت ديگري که از آن حضرت نقل شده، مانند اينکه با اشاره به مدينه آن را حرمي ايمن دانست[۱۰۹] و نيز کسي را که موجب ترس ساکنان آن شود[۱۱۰] و نيز کسي را که در آن مرتکب قتل شود[۱۱۱]، نفرين کرد، گوياي آن است که هدف از اين تشريع، مصونيت‌بخشي به مدينه و ساکنان آن بوده است.

فضایل مشترک حرمين

بر پايه روايات شيعه، فضيلت نماز در حرمين برابر با هزار نماز در غير حرمين است[۱۱۲] و کسي که در يکي از حرمين از دنيا برود، مهاجر الي الله به شمار آمده، در قيامت با اصحاب بدر محشور مي‌شود[۱۱۳]، در موقف حساب احضار نمي‌شود[۱۱۴]، از فزع اکبر[۱۱۵] و عذاب در امان است[۱۱۶] و از شفاعت پيامبر اکرم9 بهره‌مند خواهد شد.[۱۱۷]

احکام مشترک حرمين

از جمله احکام مشترک حرمین، کامل خواندن [۱۱۸] و برخي به تخيير نماز مسافر است. در دسته‌اي از روايات شيعي[۱۱۹]، به فضيلت و اتمام نماز در حرمين، براي مسافر، توصيه شده است؛ بر همين اساس، برخي فقيهان شيعه، اتمام را مستحب دانسته‌اند[۱۲۰] و برخی به تخییر بین قصر و اتمام فتوا داده‌اند.[۱۲۱] نظر به اينکه محدوده اتمام نماز در روايات متفاوت ذکر شده، برخي فقها اتمام را مختص به دو شهر مکه و مدينه قديم[۱۲۲] و برخي مختص به مسجدين (مسجدالحرام و مسجدالنبي) دانسته‌اند.[۱۲۳] شيخ صدوق تصريح کرده مقصود از افضل بودن اتمام نماز در حرمين، نيت اقامت ده روز و اتمام نماز در آنهاست.[۱۲۴]

از دیگر احکام مشترک حرمین، کراهت خروج از حرمين، پیش از بالا آمدن روز و پيش از خواندن نماز ظهر[۱۲۵] و حرمت بريدن درختان است.[۱۲۶]

براي بين الحرمين نيز احکام مشترکي ذکر شده است: بر اساس برخي روايات اهل بيت:[۱۲۷]، در مواضعي از بين الحرمين، خواندن نماز مکروه است. اين مکان‌ها عبارتند از بيداء (ذات الجيش)، ذات الصلاصل، وادي ضجنان و وادي الشقره.[۱۲۸] به فتواي برخي فقيهان شيعه، صيد در بين الحرمين نيز حرام است.[۱۲۹] (← بين الحرمين)

تفاضل حرمين

با توجه به اختصاصات حرم مکي و مدني، در اینکه کدام یک بر دیگری برتر است، اختلاف شده است.[۱۳۰] بر پايه روايتي شيعي، مقيم شدن در مدينه، افضل از مکه است.[۱۳۱] اهل تسنن رواياتي را آورده‌اند[۱۳۲] که بر اساس آن، فضایل مدينه به دوران زندگاني رسول اکرم9 اختصاص ندارد. بلکه برکات و آثار آن تا قيامت تداوم دارد.[۱۳۳]

زرندي حنفي‌مذهب (م.802ق.) مضمون روايات اهل سنت را درباره فضایل و اختصاصات هر يک از حرم مکي و مدني، در قالب گفت‌وگو و تفاخر آنها، در کتابي به نام المرور بين العلمين في مفاخرة الحرمين، به تصوير کشيده است. در اين گفت‌وگو، درباره فضيلت‌هاي مدينه، به فتح مدينه با قرآن و نه شمشير، گسترش اسلام از مدينه به مناطق ديگر، ساکن شدن رسول اکرم9 در آن، فضيلت نماز در مسجدالنبي، وجود مضجع شريف نبوي در مدينه، نزول فرشتگان بر آن و همچنين ويژگي‌هاي سرزمين مدينه و شفابخشي خاک و بوي خوش آن و شخصيت‌هاي مدني، و درباره حرم مکي نیز به وجود نشانه‌هاي خدا در اين سرزمين، مانند کعبه و طواف فرشتگان بر گرد آن، صفا و مروه، منا و عرفات، آب زمزم، فضيلت نماز در مسجدالحرام و وطن اصلي بودن آن براي پيامبر9 اشاره کرده است.[۱۳۴]

در اين ميان، از اين واقعيت نمي‌توان چشم ‌پوشيد که درباره احترام مکه، آياتي وارد شده است. (بقره/2، 125- 126؛ ابراهيم/14، 35؛ نمل/27، 91؛ تين/95، 3) (← بلدالحرام، بلدالامين)، ولي درباره حرم مدني، چنين چيزي وجود ندارد. همچنين بر پايه رواياتي که مي‌گويد مکه حرم خداست[۱۳۵]، فضيلت حرم مکي بر مدني را تقويت مي‌کند.

تمايزات حرمين

به فتواي برخي فقيهان شيعه[۱۳۶] و سني[۱۳۷]، صيد و بريدن درختان حرم مدني حرام نبوده، کفاره هم ندارد. افزون بر اين، فقيهان شيعه، براي ورود به حرم مدني، بستن احرام را واجب نمي‌دانند.[۱۳۸] بنا بر روايات شيعه، آنچه در حرم مکي بر انسان حرام مي‌شود، در حرم مدني حرام نمي‌شود.[۱۳۹] همچنين در کل حرم مکي، صيد حرام است. ولي صيد در حرم مدني، تنها بين دو حَرّه (سنگلاخ) شرقي و غربي، حرام است.[۱۴۰] چنانچه بر اساس روايت ديگري، خوردن صيد حرم مکي جايز نيست، ولي خوردن صيد حرم مدني جايز است[۱۴۱] و اگر مُحرِم، پرنده‌اي را به حرم مکي برد، جايز نيست آن را بيرون کند. اما اگر به حرم مدني برد، مجاز است.[۱۴۲]

به گفته برخي اهل سنت، حرم بودن حرم مدني عارضي است و انجام مناسک به حرم مکي اختصاص دارد.[۱۴۳] علاوه بر اينکه از درختان حرم مدني، به‌اندازه نياز مي‌توان استفاده کرد و در صيد حرم مدني، کفاره واجب نيست.[۱۴۴]

آداب و احکام حرم مکی

حرم مکي آداب و احکام ويژه‌اي دارد. برخي تا هفده مورد از آنها را شماره کرده‌اند[۱۴۵]؛ از جمله: با طهارت و غسل وارد شود[۱۴۶]، دعاي مخصوص بخواند.[۱۴۷] و مهم‌تر از همه، احرام ببندد.[۱۴۸] (← آداب الحرمين)

براي واردين به حرم مکي، احکام ويژه‌اي نيز وجود دارد:

به فتواي فقيهان شيعه، اگر کسي وارد حرم شد و پيش از انجام مناسک حج فوت کرد، به احترام حرم، از حجة الاسلام وي کفايت مي‌کند.[۱۴۹]

بر پايه روايات[۱۵۰] و نيز فتواي فقهاي شيعه[۱۵۱] و اهل سنت[۱۵۲]، اگر کسي در خارج حرم جنايتي مرتکب، و به حرم پناهنده شد، در امان است و براي خروج از حرم بايد او را در تنگنا قرار داد. اما اگر کسي در حرم مرتکب جنايتي شود، چون حرمت حرم را شکسته، در حرم مجازات مي‌شود.

مطابق روايات[۱۵۳] و نيز ديدگاه فقهاي اماميه[۱۵۴]، اگر کسي در حرم مرتکب قتل شد، ديه آن يک‌سوم افزايش مي‌يابد و اگر بيرون از حرم، با تير‌اندازي و مانند آن کسي را در حرم بکشد، به سبب شکستن حرمت حرم، ديه قتل تغليظ مي‌شود و مجازات آن، همانند قتل در حرم است.[۱۵۵]

بر پايه منابع روايي شيعه[۱۵۶] و اهل تسنن[۱۵۷] و نيز از منظر فقيهان اسلامي[۱۵۸]، کندن، بريدن و اتلاف درختان و گياهان حرم جايز نيست. برخي درختان ميوه، مانند نخل[۱۵۹] و نيز تهيه علوفه براي شتر[۱۶۰]، استثنا شده‌اند. برخي مذاهب اسلامي، بين تر يا خشک و نيز خودرو بودن و نبودن آنها تفاوت گذاشته و گفته‌اند: اگر خودرو و تر باشد، جايز نيست.[۱۶۱]

بر اساس آيه 95 مائده/5[۱۶۲]، روايات شيعه[۱۶۳] و نيز اهل تسنن[۱۶۴] و نيز فتواي فقهاي شيعه[۱۶۵] و سني[۱۶۶]، شکار حيوانات حرم جايز نيست و بر اساس آيه 95 مائده/5، اگر کسي در حرم صيد کند، بايد کفاره بدهد. صيد در حرم شامل گرفتن، کشتن و خوردن گوشت حيوان و نيز تخم و جوجه‌هاي آن مي‌شود.[۱۶۷] ناگفته نماند که حيوانات خطرزا و موذي استثنا شده‌اند.[۱۶۸]

بر پايه روايتي شيعي، حمل سلاح در حرم جايز نيست.[۱۶۹]

بيرون بردن ريگ، خاک و سنگ حرم، به نظر شافعي، جايز نيست؛ ولي شيخ طوسي، از فقهاي اماميه، به دليل اصالة ‌الاباحه، آن را مجاز مي‌داند.[۱۷۰] برخي فقهاي شافعي، حمل خاک و سنگ حرم را به جاي ديگر مکروه مي‌دانند.[۱۷۱] شماري از فقهاي اماميه، احتياط را برگزيده و مي‌گويند: «اگر کسي خاک و سنگ حرم را بيرون آورد، در صورت امکان، برگرداند[۱۷۲]؛ زيرا زمين حرم به ملکيت کسي در نمي‌آيد.[۱۷۳]

ميان فقها، درباره جواز خريد و فروش خانه‌هاي مکه، اختلاف نظر است.[۱۷۴] برخي فقيهان شيعه، اجاره وسيع خانه‌هاي مکه را حرام[۱۷۵]، و برخي اهل سنت به صورت مطلق مکروه دانسته[۱۷۶] و برخي، همانند شافعي، آن را جايز مي‌دانند.[۱۷۷] در روايات نيز از فروش و اجاره خانه‌هاي مکه نهي شده است.[۱۷۸] قرآن کريم، در آيه 25 حج/22، حق استفاده از مسجدالحرام را براي همگان، اعم از ساکنان آن و نيز افراد مسافر، يکسان مي‌داند: (...وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذِي جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ سَواءً الْعاكِفُ فِيهِ وَ الْبادِ...}. به گفته شيخ طوسي، مراد از مسجدالحرام در آيه ياد شده، کل منطقه حرم است.[۱۷۹]

بر اساس روايات شيعي، سنگ‌هاي جمرات بايد از محدوده حرم (غير از مسجدالحرام و مسجد خيف) باشد.[۱۸۰]

ورود مشرک و کافر به حرم، بر اساس ديدگاه فقيهان شيعه[۱۸۱] و اهل تسنن[۱۸۲]، با توجه به آيه 28 توبه/9 جايز نيست.

به فتواي برخي فقيهان شيعه[۱۸۳] و اهل تسنن[۱۸۴]، بر پايه آيه 191 بقره/2 جنگ ابتدايي در حرم ممنوع است.

به فتواي برخي فقهاي اماميه[۱۸۵] و اهل تسنن[۱۸۶]، برداشتن لقطه (چيز گم‌شده) حرم (مگر براي شناسايي مالک آن)، جايز نيست.

آداب و احکام حرم مدني

براي حرم مدني آداب و احکامي مشابه با حرم مکي نقل شده است؛ از جمله رواياتي در فضيلت غسل و طهارت، هنگام ورود به مدينه و براي زيارت قبر شريف رسول اکرم9 وارد شده است.[۱۸۷] برخي فقهاي اهل ‌سنت نيز به استحباب غسل، فتوا داده‌اند.[۱۸۸] درباره حکم صيد و قطع درختان حرم مدني، روايات رسيده از اهل بيت: مختلف است؛ برخي بر جواز[۱۸۹] و دسته‌اي بر عدم جواز، دلالت دارد[۱۹۰] و پاره‌اي ديگر صيد پرنده را مجاز دانسته، ولي قطع درختان آن را جايز ندانسته‌ است[۱۹۱]همچنين بر اساس رواياتي از اهل تسنن، قطع درختان حرم مدني و نيز ريختن برگ آنها، جايز نيست.[۱۹۲]

  1. التحقيق، ج2، ص204، «حرم».
  2. مفردات، ص229؛ لسان العرب، ج12، ص122، «حرم».
  3. مفردات، ص229؛ التحقيق، ج2، ص204.
  4. معجم مقاييس، ج2، ص45؛ مفردات، ص230، «حرم».
  5. جمهرة اللغه، ص390-391؛ معجم البلدان، ج2، ص243.
  6. الکافي، ج1، ص473؛ ج4، ص256، 524.
  7. السنن الکبري، ج1، ص245؛ مجمع الزوائد، ج7، ص304؛ فتح الباري، ج13، ص93.
  8. المقنع، ص262؛ الهدايه، ص90.
  9. المغني، ج1، ص503؛ ج3، ص219؛ ج6، ص333.
  10. دائرة المعارف تشيع، ج6، ص241-242.
  11. الذريعه، ج1، ص17.
  12. الخلاف، ج1، ص317.
  13. التاريخ الکبير، ج3، ص524؛ الاعلام، ج2، ص48.
  14. الاعلام، ج4، ص160.
  15. بحارالانوار، ج52، ص184، 211؛ ج96، ص377؛ المحاسن، ج1، ص70.
  16. الكافي، ج4، ص231-239؛ التهذيب، ج5، ص95.
  17. صحيح البخاري، ج2، ص95، 214.
  18. فقه الرضا، ص218؛ الخلاف، ج2، ص265.
  19. المبسوط، سرخسي، ج4، ص20، 27، 29، 31-32؛ الشرح الکبير، ج1، ص628؛ ج2، ص436؛ ج3، ص209.
  20. الکافي، ج4، ص214-215، 225، 563، 586؛ صحيح البخاري، ج2، ص95، 214.
  21. الحدائق، ج7، ص317-318.
  22. الشرح الکبير، ج3، ص206؛ المبسوط في فقه الاماميه، ج1، ص311-312.
  23. الاحکام السلطانيه، ج2، ص164-167؛ شفاء الغرام، ج1، ص105.
  24. العين، ج3، ص221؛ تاج العروس، ج16، ص141؛ لسان العرب، ج12، ص120، «حرم».
  25. لسان العرب، ج12، ص123، «حرم».
  26. جامع البيان، ج10، ص74؛ مجمع البيان، ج5، ص32؛ روح البيان، ج5، ص104.
  27. تفسير قمي، ج1، ص60؛ البرهان، ج1، ص331.
  28. تفسير مقاتل، ج3، ص319؛ جامع البيان، ج20، ص17؛ التبيان، ج8، ص125.
  29. صحيح البخاري، ج2، ص214؛ الكافي، ج4، ص225؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص245-246.
  30. من لايحضره الفقيه، ج2، ص192؛ الکافي، ج4، ص195؛ وسائل الشيعه، ج13، ص221.
  31. اخبار مکه، الازرقي، ج1، ص37-38؛ الزهور المقتطفه، ص33؛ شفاء الغرام، ج1، ص105.
  32. اخبار مکه، الازرقي، ج2، ص124-125.
  33. صحيح البخاري، ج3، ص22، 225؛ صحيح مسلم، ج4، ص112، 118.
  34. اخبار مکه، الازرقي، ج1، ص65؛ شفاء الغرام، ج1، ص105.
  35. الاحکام السلطانيه، ج2، ص165.
  36. وفاء الوفاء، ج4، ص189.
  37. التفسير الکبير، ج19، ص104.
  38. اخبار مکه، الازرقي، ج2، ص128؛ الزهور المقتطفه، ص33.
  39. الحرم المكي الشريف، ص115-117.
  40. التبيان، ج3، ص419؛ مجمع البيان، ج3، ص237؛ البحر المحيط، ج4، ص164-165.
  41. شفاء الغرام، ج1، ص105.
  42. علل الشرائع، ج2، ص415؛ المحاسن، ج2، ص330؛ بحارالانوار، ج96، ص43-44.
  43. وسائل الشيعه، ج4، ص304.
  44. الخلاف، ج1، ص296؛ المهذب، ج1، ص84.
  45. اخبار مکه، الازرقي، ج2، ص19.
  46. نورالثقلين، ج1، ص129.
  47. مجمع البيان، ج1، ص389.
  48. الام، ج2، ص154؛ معرفة السنن، ج4، ص167.
  49. الکافي، ج4، ص202-203.
  50. المنمق، ص127؛ تاريخ اليعقوبي، ج1، ص256-257؛ المفصل، ج11، ص357.
  51. شفاء الغرام، ج1، ص130؛ المفصل، ج11، ص160.
  52. اخبار مکه، الازرقي، ج1، ص180.
  53. شفاء الغرام، ج1، ص110؛ التبيان، ج3، ص420.
  54. جامع البيان ج20، ص60؛ ج21، ص10؛ مجمع البيان، ج8، ص458؛ تفسير القرطبي، ج13، ص364.
  55. اخبار مکه، الازرقي، ج1، ص57؛ السيرة النبويه، ج1، ص199؛ المنمق، ص127.
  56. الكافي، ج4، ص226؛ من لايحضره الفقيه، ص245-246.
  57. صحيح البخاري، ج2، ص214.
  58. صحيح البخاري، ج2، ص214؛ الكافي، ج4، ص226؛ من لايحضره الفقيه، ص245-246.
  59. وسائل الشيعه، ج5، ص274؛ فتح الباري، ج3، ص55-56.
  60. التهذيب، ج5، ص97.
  61. السنن الکبري، ج4، ص331؛ عمدة القاري، ج9، ص130.
  62. تفسير القرطبي، ج12، ص35.
  63. اخبار مکه، الازرقي، ج2، ص132؛ تاريخ الطبري، ج4، ص289؛ اخبار مکه، الفاکهي، ج2، ص260-261.
  64. تاريخ الطبري، ج4، ص383.
  65. تاريخ الطبري، ج5، ص29.
  66. شفاء الغرام، ج2، ص370-372؛ تحصيل المرام، ص845.
  67. التبيان، ج2، ص537؛ كنز الدقائق، ج3، ص171.
  68. التبيان، ج8، ص165؛ نيز نک: اخبار مکه، الفاکهي، ج1، ص357-360.
  69. تفسير بغوي، ج3، ص540.
  70. التبيان، ج8، ص165.
  71. تسنيم، ج6، ص597؛ نک: جرعه‌اي از صهباي حج، ص72-73.
  72. الاحکام السلطانيه، ج2، ص164-165؛ النهايه، ص234.
  73. شفاء الغرام، ج1، ص108-127.
  74. شفا الغرام، ج1، ص108-123.
  75. المهذب، ج1، ص273.
  76. جواهر الکلام، ج20، ص301.
  77. شفاء الغرام، ج1، ص116.
  78. الحرم المكي الشريف، ص157-158.
  79. الحرم المكي الشريف، ص165، 179، 219، 331، 365.
  80. الحرم المکي الشريف، ص165.
  81. مسند الامام احمد بن حنبل، ج1، ص318؛ المعجم الاوسط، ج6، ص356؛ كنز العمال، ج12، ص237.
  82. التهذيب، ج6، ص12؛ الكافي، ج4، ص563.
  83. مسند الامام احمد بن حنبل، ج1، ص318؛ المعجم الاوسط، ج6، ص356؛ كنز العمال، ج12، ص237.
  84. الكافي، ج4، ص564-565؛ معالم المدينة المنوره، ج2، ص448-449.
  85. بصائر الدرجات، ص401؛ وسائل الشيعه، ج14، ص366.
  86. الكافي، ج4، ص563؛ التهذيب، ج6، ص12.
  87. الكافي، ج4، ص564-565؛ نيز نک: مسند الامام احمد بن حنبل، ج3، ص23؛ صحيح مسلم، ج4، ص113.
  88. صحيح مسلم، ج4، ص115؛ صحيح البخاري، ج8، ص10.
  89. الكافي، ج4، ص564.
  90. الکافي، ج4، ص564؛ مرآة العقول، ج18، ص279؛ جواهر الكلام، ج20، ص75.
  91. الكافي، ج4، ص564؛ معاني الاخبار، ص337.
  92. المجموع، ج7، ص486.
  93. معجم ما استعجم، ج1، ص348.
  94. معجم ما استعجم، ج1، ص350.
  95. تاريخ مكة المشرفه، ج1، ص238.
  96. المجموع، ج7، ص486؛ معجم ما استعجم، ج1، ص167.
  97. المجموع، ج7، ص486؛ معجم ما استعجم، ج1، ص350.
  98. صحيح البخاري، ج4، ص67؛ ج8، ص144.
  99. احکام و خصائص الحرمين، ج2، ص760.
  100. وفاء الوفاء، ج1، ص105، 108.
  101. فرهنگ اعلام جغرافيايي، ص133.
  102. المعجم الاوسط، ج9، ص68.
  103. وفاء الوفاء، ج1، ص109، «پاورقي».
  104. الكافي، ج4، ص563؛ المعجم الاوسط، ج9، ص68؛ مرآة العقول، ج18، ص279.
  105. من لايحضره الفقيه، ج2، ص192؛ الکافي، ج4، ص195.
  106. جواهر الكلام، ج20، ص303.
  107. وفاء الوفاء، ج1، ص117-118.
  108. وفاء الوفا، ج1، ص117-118.
  109. صحيح مسلم، ج4، ص117-118؛ السنن الكبري، ج5، ص198؛ المعجم الكبير، ج6، ص92.
  110. مسند الامام احمد بن حنبل، ج4، ص55-56؛ مجمع الزوايد، ج3، ص306.
  111. التهذيب، ج10، ص216.
  112. الخصال، ص628.
  113. كامل الزيارات، ص44؛ بحارالانوار، ج96، ص387.
  114. الكافي، ج4، ص548؛ من لايحضره الفقيه، ج2، ص229.
  115. من لايحضره الفقيه، ج1، ص139؛ ج2، ص229؛ وسائل الشيعه، ج3، ص162.
  116. الکافي، ج4، ص558؛ سنن دارقطني، ج2، ص244؛ الدعوات، ص241.
  117. المعجم الكبير، ج6، ص240؛ مجمع الزوائد، ج3، ص306؛ الآحاد و المثاني، ج2، ص61.
  118. التهذيب، ج5، ص425؛ تذكرة الفقها، ج8، ص444؛ جواهر الکلام، ج14، ص330.
  119. الکافي، ج4، ص524؛ وسائل الشيعه، ج8، ص526، 533.
  120. التهذيب، ج5، ص425؛ تذكرة الفقها، ج8، ص444؛ جواهر الکلام، ج14، ص330.
  121. مناهج الاخيار، ج3، ص695؛ جواهر الکلام، ج14، ص329.
  122. مناسک حج (محشي)، ص486.
  123. السرائر، ج1، ص342؛ العروة الوثقي، ج3، ص516.
  124. الخصال، ج1، ص252.
  125. نک: الكافي، ج4، ص17، 543؛ التهذيب، ج5، ص452؛ تذكرة الفقهاء، ج8، ص447؛ تحرير الاحكام، ج2، ص116، 882 .
  126. تذکرة الفقهاء، ج7، ص364، 375، 376.
  127. نک: المحاسن، ج2، ص365.
  128. المهذب، ج1، ص75-76؛ الحدائق، ج7، ص212-216.
  129. المبسوط في فقه الاماميه، ج1، ص354.
  130. المرور بين العلمين، ص91-124؛ وفاء الوفا، ج1، ص85-95؛ الاحاديث الواردة في فضائل المدينه، ص1-3.
  131. التهذيب، ج6، ص14.
  132. صحيح البخاري، ج2، ص222-224؛ صحيح ابن حبان، ج9، ص50-52.
  133. الاحاديث الواردة في فضائل المدينه، ص1-3.
  134. المرور بين العلمين، ص91-124.
  135. الکافي، ج4، ص214-215، 225، 563، 586؛ صحيح البخاري، ج2، ص214.
  136. تذكرة الفقهاء، ج7، ص380؛ نيز نک: منتهي المطلب، ج2، ص799؛ جواهر الکلام، ج20، ص77-79.
  137. المجموع، ج7، ص480، 497.
  138. تذکرة الفقهاء، ج7، ص381؛ جواهر الکلام، ج20، ص79.
  139. قرب الاسناد، ص301.
  140. التهذيب، ج6، ص13.
  141. الکافي، ج4، ص565.
  142. التهذيب، ج5، ص349.
  143. اعانة الطالبين، ج4، ص140؛ مغني المحتاج، ج4، ص54.
  144. المجموع، ج7، ص497؛ الشرح الکبير، ج3، ص370-373.
  145. المجموع، ج7، ص467-469؛ ج8، ص5؛ نک: لب اللباب، ص294-295.
  146. التهذيب، ج5، ص97؛ المقنعه، ص399.
  147. وسائل الشيعه، ج13، ص195؛ المجموع، ج8، ص5.
  148. المبسوط في فقه الاماميه، ج1، ص311-312؛ الشرح الکبير، ج3، ص206.
  149. جواهر الکلام، ج17، ص295-296؛ تحرير الوسيله، ج1، ص382-383؛ العروة الوثقي، ج4، ص391.
  150. الكافي، ج4، ص226؛ التهذيب، ج5، ص419.
  151. المبسوط في فقه الاماميه، ج7، ص117؛ شرائع الاسلام، ج1، ص251.
  152. الشرح الکبير، ج10، ص146-147، 149؛ فتح القدير، ج1، ص362-364.
  153. الکافي، ج4، ص14.
  154. المبسوط في فقه الاماميه، ج7، ص116-117؛ المختصر النافع، ج2، ص302.
  155. تحرير الاحکام، ج5، ص562؛ ايضاح الفوائد، ج4، ص681.
  156. الكافي، ج4 ص230-231؛ التهذيب، ج5، ص379-380.
  157. سنن النسايي، ج5، ص211.
  158. جواهر الكلام، ج18، ص413؛ المبسوط، سرخسي، ج4، ص103؛ تذکرة الفقها، ج7، ص372.
  159. من لايحضره الفقيه، ج2، ص255.
  160. تذکرة الفقهاء، ج7، ص365؛ السنن الکبري، ج5، ص201؛ نک: الشرح الکبير، ج3، ص367.
  161. تذکرة الفقهاء، ج7، ص365؛ الفقه علي المذاهب الاربعه، ج1، ص648-649.
  162. احكام القرآن، جصاص، ج4، ص130؛ مجمع البيان، ج3، ص378.
  163. التهذيب، ج5، ص359، 361-362؛ وسائل الشيعه، ج13، ص25، 43، 72.
  164. سنن النسايي، ج5، ص211.
  165. المبسوط في فقه الاماميه، ج1، ص343؛ تذكرة الفقهاء، ج7، ص263.
  166. المغني، ج3، ص288؛ المجموع، ج7، ص304، 441.
  167. تذکرة الفقهاء، ج7، ص264؛ ذخيرة المعاد، ج2، ص588-589؛ نيز نک: المجموع، ج7، ص319.
  168. الوسيله، ص164.
  169. وسائل الشيعه، ج13، ص256.
  170. الخلاف، ج2، ص409.
  171. الام، ج7، ص155؛ فتح العزيز، ج7، ص513؛ تذکرة الفقهاء، ج7، ص380.
  172. استفتائات حج (هزار مسئله)، ص301.
  173. زبدة البيان، ص221.
  174. الدروس الشرعيه، ج3، ص200.
  175. الخلاف، ج3، ص189؛ الدروس الشرعيه، ج3، ص200.
  176. الدر المختار، ج6، ص525؛ شرح معاني الآثار، ج4، ص49.
  177. المجموع، ج7، ص466؛ ج9، ص248.
  178. سنن دارقطني، ج3، ص49؛ وسائل الشيعه، ج13، ص268-269.
  179. الخلاف، ج3، ص189.
  180. الکافي، ج4، ص478؛ وسائل الشيعه، ج14، ص32.
  181. المبسوط في فقه الاماميه، ج2، ص47؛ کنز العرفان، ج1، ص46.
  182. الام، ج1، ص71؛ ج4 ص187؛ المحلي، ج4، ص243.
  183. زبدة البيان، ص308.
  184. احكام القرآن، جصاص، ج1، ص321؛ احكام القرآن، ابن عربي، ج1، ص108.
  185. الشرائع، ج1، ص252؛ تذكرة الفقهاء، ج8، ص442.
  186. المغني، ج6، ص332-333؛ المجموع، ج15، ص249.
  187. الکافي، ج4، ص550، التهذيب، ج6، ص5.
  188. الدر المختار، ج1، ص184؛ المجموع، ج8، ص273؛ فتح الوهاب، ج1، ص257.
  189. قرب الاسناد، ص301.
  190. معاني الاخبار، ص337.
  191. معاني الاخبار، ص338.
  192. صحيح مسلم، ج4، ص113؛ مسند الامام احمد بن حنبل، ج1، ص181، 185؛ مسند ابي يعلي، ج2، ص282-283.