ابوهُرَیرَه

راوی بیشترین حدیث از پیامبر۹

عُمیر بن عامر بن ذی الشری[۱] از تیره دَوْس قبیله اَزْد یمن بود.[۲] شرح حال‌نگاران با توجه به اختلاف بسیار در نام او، شرح حالش را در بخش کنیه‌ها آورده‌اند. کتاب‌های رجالی و تاریخی بیش از ۱۸ نام برای او ثبت کرده‌اند؛ از جمله: عبدالرحمن بن صخر، عبدالله بن عامر، عبدالله بن عائذ، سُکین بن صخر و عامر بن عبدشمس.[۳] میمونه / امیمه[۴] دختر صُفیح / صبیح بن حارث، مادر او بود[۵] که به گزارش ابوهریره با دعای پیامبر مسلمان شد.[۶] از آن‌جا که وی به سال ۵۸ق. در ۷۸ سالگی درگذشت، می‌توان تولد او را حدود ۲۰ سال پیش از هجرت دانست.[۷]

وی به کنیه ابوهریره شهرت داشت. بر پایه گزارش خودش، از آن‌جا که در جوانی گربه‌ای را نگاه می‌داشت[۸]، این کنیه را پدرش به او داد.[۹] برخی بر آنند که رسول خدا این کنیه را به او داده است.[۱۰] این سخن پذیرفتنی نیست؛ زیرا رسول خدا بر کسی لقب زشت نمینهاد، بلکه لقبها و نامهای ناروا را تغییر میداد. از او با لقب «شیخ المَضِیره» نیز یاد شده؛ زیرا بر سفره مضیره (غذای مخصوص و لذیذ معاویه) حضور می‌یافت.[۱۱] او را فردی شوخ طبع، گندمگون، چهارشانه، دارای موی بلند، گشاده دندان، با ریش بلند خضاب شده به رنگ زرد، و دارای سبیل تراشیده وصف کردهاند.[۱۲]

جوانی ابوهریره: ابوهریره پیش از اسلام با یتیمی و فقر و چوپانی نزد خانواده‌اش زندگی می‌کرد.[۱۳] نخستین بار همراه هیئت یمن به ریاست طفیل بن عَمْرو دَوْسی، در سال هفتم ق. در مدینه[۱۴] یا خیبر[۱۵] نزد رسول خدا۹ آمد و اسلام را پذیرفت. به سبب حضور نداشتن در صلح حدیبیه، از غنیمت‌های خیبر که به حاضران در حدیبیه اختصاص داشت، بی‌بهره ماند.[۱۶] در روایتی غیر معتبر، از حضور او در غزوه ذات الرِقاع در سال چهارم ق.[۱۷] یاد شده است.

ابوهریره پس از مسلمان شدن نیز با کمک گرفتن از افراد خیر و با خدمتکاری روزگار می‌گذراند. از او بارها گزارش شده که گاه در این دوران، گرسنگی بر وی آن چنان سخت می‌شد که از ضعف بی‌هوش می‌گشت[۱۸] و به بهانه پرسش از صحابه، مهمان سفره‌های آنان می‌شد؛ اما برخی صحابه به این خواسته او توجه نمی‌کردند.[۱۹] او از رسول خدا بیشتر یاری می‌گرفت و گاه کار بدان جا می‌رسید[۲۰] که گفته شده: یک بار پیامبر خواست او را تنبیه کند[۲۱] و نیز به او سفارش می‌کرد با کاستن از دیدار‌هایش محبوبیت خود را افزایش دهد.[۲۲] وی در این مدت به بُسره دختر غزوان، همسر عثمان، در برابر وعده‌ای غذا و بهره‌مندی نوبه‌ای از مرکب، خدمت میکرد و در مسافرت همراه او برایش آواز «حِداء» میخواند و او از این آواز لذت میبرد. وی پس از مرگ عثمان با همین زن ازدواج کرد.[۲۳] برخی او را از اصحاب صفه شمردهاند که تا پایان زندگانی رسول خدا۹ همچنان در صفه میزیست.[۲۴] بر پایه چند روایت، رسول خدا۹ در سال هشتم[۲۵] وی را همراه لشکر علاء بن عبدالله حَضْرَمی به بحرین فرستاد و او مؤذن علاء شد.[۲۶] وی در عمرة القضاء به سال هفتم ق. شتران قربانی را می‌راند[۲۷] و بر پایه گفته خودش در غزوه مؤته به سال هشتم ق. نیز حضور داشت.[۲۸]

او در حجة الوداع به سال دهم ق. حضور داشت و روایت‌هایی را از این رخداد مهم گزارش کرده است. از جمله در غدیر خم از رسول خدا۹ روایت «من کنت مولاه فعلی مولاه...» را شنید و آن را گزارش کرد.[۲۹] نیز نزول آیه {اَلیومَ أَکمَلتُ لَکم دِینَکم وَأَتمَمتُ عَلَیکم نِعمَتِی} (مائده/۵، ۳) را درباره امیر مؤمنان۷ و برابری ثواب روزه گرفتن در روز ۱۸ ذی‌حجه با روزه ۶۰ ماه را روایت نموده است.[۳۰] تأکید پیامبر۹ بر حرمت مال و جان مسلمانان بر یکدیگر، تأکید بر دوری از شرک، قتل، زنا، سرقت[۳۱] و فرمان ایشان به همسرانش برای ماندن در خانه پس از انجام حج واجب در حجة الوداع را نیز گزارش کرده است.[۳۲] وی در جریان ابلاغ آیه برائت به سال نهم ق. در مکه امام علی۷ را همراهی کرد و ایشان را یاری داد.[۳۳] او از راویان شمایل رسول خدا۹ بود. بر پایه روایتی، روزی ایشان خطاب به ابوهریره، ابومحذوره و سمرة بن جندب فرمود: آخرین کس از شما که بمیرد، در آتش است.[۳۴] هرکس میخواست وی را آزار دهد، به او میگفت که سمره درگذشته؛ و او بیهوش میشد.[۳۵] این خبر را می‌توان هشداری به این سه نفر و آینده‌نگری پیامبر درباره سرنوشت آنان دانست.[۳۶] همانند این روایت درباره خبر پیامبر به ابوهریره و فرات بن حیان و رجّال بن عنفوه آمده است که ایشان دندان یکی از آنان را در آتش دوزخ بزرگ‌تر از کوه احد دانست. این خبر باعث شد ابوهریره تا زمان با خبر شدن از مرگ رجّال که در پی ارتداد کشته شد، از دوزخی بودن خود بیم داشته باشد.[۳۷]

ابوهریره پس از پیامبر: با توجه به جایگاه فرودست اجتماعی و قبیله‌ای ابوهریره، طبیعی است‌که از نقش او در رویداد سقیفه اطلاعی در دست نباشد. در جریان ارتداد مردم بحرین، ابوبکر، ابوهریره را با علاء حضرمی به آن منطقه فرستاد.[۳۸] تا زمانی‌که علاء حضرمی زنده بود، بر آن منطقه حکم می‌راند. او به سال ۲۰ق. در زمان خلافت عمر درگذشت و خلیفه، ابوهریره را حکمران بحرین کرد.[۳۹] برخی از ولایت او بر عمان و یمامه نیز سخن گفته‌اند.[۴۰]

پس از پیامبر۹ به ویژه در دوران حکومت ابوهریره بر بحرین، ثروت و چنان بسیار شد که باعث اتهامش نزد عمر گشت.[۴۱] او لباس‌های فاخر می‌پوشید[۴۲] و دارای خدمتکار بود[۴۳] و کشتزارهایی در راه میان مکه و مدینه[۴۴] و قصری در عقیق، ییلاق مدینه، داشت.[۴۵] بر پایه گزارشی، خلیفه دوم ابوهریره را به مدینه احضار کرد و به سبب جمع‌آوری ثروت فراوان، او را شلاق زد و بخشی از اموالش را ستاند و حکومت بحرین را دیگر بار به او پیشنهاد کرد. اما او نپذیرفت؛ زیرا نمی‌خواست باز اموالش ضبط و خودش مجازات شود.[۴۶]

گزارش شده که در ایام حج، ابوهریره از کسانی بود که به عنوان جانشین عثمان در مدینه می‌ماندند.[۴۷] او که به سبب وابستگی و علاقهمندی به عثمان، هنگام محاصره خانه وی، برای دفاع و حمایت از او نزدش مانده بود[۴۸]، در روز قتل عثمان از قاتلان می‌خواست تا خودش را نیز بکشند.[۴۹] او هرگاه به یاد رویداد مرگ عثمان می‌افتاد، با صدای بلند می‌گریست.[۵۰]

پس از بیعت مسلمانان با امام علی۷، معاویه که در پی بهانه‌ای برای مخالفت با ایشان بود، ابوهریره و نعمان بن بشیر را نزد ایشان فرستاد تا از او بخواهند که قاتلان عثمان را به معاویه تحویل دهد. امام علی۷ با گوشزد‌کردن حقانیت خود و طرفداری بیشتر صحابه بزرگ پیامبر از خود، آن دو را به سبب همراهی با معاویه سرزنش کرد. گویا معاویه که می‌دانست این‌کار از دست امام علی خارج است، از وجهه ابوهریره و نعمان بن بشیر برای متهم‌کردن امام به جانبداری از قاتلان عثمان بهره برد.[۵۱] نعمان با شنیدن سخنان امام علی۷ با ایشان اعلام همراهی کرد و در مدینه ماند. اما ابوهریره بی‌توجه به این سخنان به شام بازگشت و به فرمان معاویه، خودداری امام را از تحویل قاتلان عثمان به مردم شام اعلام کرد.[۵۲]

بر پایه گزارشی دیگر، ابوهریره و ابودرداء در کشاکش نبرد صفین نزد امام علی۷ رفتند و تحویل قاتلان عثمان به معاویه و خلع وی از خلافت را از او خواستند. امام علی۷ با اظهار نارضایتی از قتل عثمان و نشناختن قاتلان او که در شورش مردمی کشته شده بود، از آن دو خواست تا اگر این قاتلان را می‌شناسند، آنان را تحویل گیرند. آن دو که محمد بن ابی‌بکر، مالک اشتر و عمار یاسر را قاتل عثمان می‌دانستند، از آنان خواستند تا تسلیم معاویه شوند. در واکنش به این خواسته، بیش از ۰۰۰/۱۰ نفر از لشکر عراق گرد آمدند و خود را قاتل عثمان نامیدند و باعث شدند تا فرستادگان معاویه با دست خالی بازگردند. پس از این رویداد، عبدالرحمن بن غنم اشعری با اطلاع از میانجیگری ابوهریره و ابودرداء، آنان را که به جای حمایت از امام علی که شایستگی خلافت داشت و خلافتش مورد تأیید اکثر صحابه بود، از معاویه جانبداری کرده بودند، سخت سرزنش کرد.[۵۳]

هر چند از همراهی ابوهریره با معاویه در نبرد صفین گزارشی در دست نیست، بر پایه گزارشی، بلال، پسر ابوهریره، امیر پیادگان در جناح چپ لشکر معاویه بود.[۵۴] نیز به دنبال غارت مدینه به دست بُسر بن أَرطات در سال ۳۹ق. به فرمان معاویه، وی ابوهریره را به امامت جماعت در مدینه گمارد.[۵۵] او امامت جماعت مردم مدینه را بر عهده داشت؛ اما با رسیدن لشکر امام علی۷ به فرماندهی جاریة بن قدامه که در تعقیب بُسر بودند، ابوهریره گریخت.[۵۶] جاریة بن قدامه، ابوهریره را ابوسِنّور (پدر گربه) نامید و وی را تهدید کرد که در صورت دستیابی به او، گردنش را بزند.[۵۷] با شهادت امیر مؤمنان۷ و بیعت مردم با امام حسن۷، جاریه به کوفه بازگشت و ابوهریره که گریخته بود، بار دیگر امامت جماعت مدینه را عهده‌دار شد.[۵۸]

آن‌گاه که وی از صلح میان امامحسن۷ و معاویه آگاه شد، از حجاز به معاویه پیوست[۵۹] و زمانی که استقبال مردم کوفه را از معاویه در مسجد دید، زانو زد و با شور و هیجان سخت و با تأکید بر این که بر رسول خدا۹ دروغ نمیبندد، روایتی از پیامبر درباره لعن فتنه‌گران در حرم نبوی خواند و امام علی۷ را مصداق آن معرفی کرد. معاویه به پاداش این کار، حکمرانی مدینه را به ابوهریره داد.[۶۰] بر پایه گزارش‌هایی، معاویه هرگاه از او خشمگین می‌شد، وی را از حکومت مدینه عزل می‌کرد و هرگاه از او خشنود بود، دیگر بار او را منصوب می‌کرد. گزارش شده که او در این دوران بیشتر به عنوان جانشین مروان بن حکم، امیر مدینه از سوی معاویه، بر مدینه حکومت کرد.[۶۱] ابوهریره در زمان خلافت معاویه، از نزدیکان مروان به شمار میرفت و هنگام مسافرت او، در مدینه جانشینش بود.[۶۲]

ابوهریره از کسانی بود که در برابر عطایای معاویه به جعل روایت‌هایی درباره فضیلت‌های شیخین و عثمان و به‌ ویژه معاویه دست زدند.[۶۳] گاه نیز توجیه‌گر خطاهای معاویه در برابر اعتراض مسلمانان بود. از جمله می‌توان به سخنان او با عبادة بن صامت اشاره نمود که به حمل بار شراب‌ معاویه اعتراض کرده بود.[۶۴]

ابوهریره و اهل بیت:: ابوهریره در مسائل سیاسی همواره در صف برابر اهل بیت قرار داشت و با معاویه همکاری کرد.[۶۵] اما گاه روایت‌هایی در فضیلت‌های اهل بیت: از او گزارش شده است که می‌توان آن را در جهت کسب اعتماد توده مردم و به تناسب اوضاع اجتماعی و سیاسی روز دانست. بر پایه گزارشی، او تا هنگامی‌که از یاری معاویه بهره می‌برد، سکوت می‌کرد و چون از یاری او بی‌بهره می‌ماند، به سخن می‌آمد[۶۶] و احتمالاً از او انتقاد می‌کرد یا از فضیلت‌های اهل‌بیت سخن می‌گفت. او در حالی که گاه معاویه را به سبب نبرد با امیر مؤمنان علی۷ سرزنش میکرد[۶۷]، با معاویه نیز همنشین و هم‌سفره بود؛ ولی ترجیح می‌داد نمازش را با امیر مؤمنان علی۷ بخواند؛ زیرا خودش میگفت: غذای معاویه چربتر، خواندن نماز پشت سر علی۷ برتر و شرکت نکردن در نبرد با ایشان به سلامت نزدیک‌تر است.[۶۸]

بر پایه گزارش تاریخ‌نگاران، ابوهریره بر عایشه[۶۹] و ام سلمه[۷۰] نماز گزارد؛ ولی برخی درگذشت ام سلمه را پس از مرگ وی می‌دانند[۷۱] و بر این باورند که سعید بن زید بر ام سلمه نماز گزارد.[۷۲]

مرگ ابوهریره را در سالهای۵۷ یا ۵۸ق. در مدینه یاد کردهاند.[۷۳] وی در قصر خود در وادی عقیق، از ییلاقهای مدینه و درّهای در غرب این شهر، درگذشت و جنازه او را به مدینه آوردند. گفتهاند که ولید بن عتبة بن ابی‌سفیان، امیر مدینه، بر او نماز گزارد و وی را در بقیع به خاک سپردند.[۷۴] آن‌گاه که ولید خبر مرگ او را به معاویه رساند، وی دستور داد به پاس همراهی ابوهریره با عثمان در دوران محاصره خانه‌اش، ولید به فرزندانش نیکی کند و ۰۰۰/۱۰ درهم به آنان بدهد.[۷۵] نیز فرزندان عثمان در تشییع جنازه وی حضور یافتند.[۷۶]

از مُحرَر/مُحرِز، عبدالرحمن و بلال به عنوان پسران ابوهریره نام برده‌اند. اینان از پدرشان روایت کرده‌اند.[۷۷] ابوهریره دختری نیز داشته که همسر سعید بن مسیب، از فقیهان هفت‌گانه، بوده و به علت همین رابطه سببی، سعید را داناترین فرد به حدیث‌های او دانسته‌اند.[۷۸] فقیه مالکی، یوسف بن یحیی بن یوسف اندلسی (م.۲۸۸ق.) از دودمان وی است.[۷۹]

روایت‌های ابوهریره: با وجود همراهی یک‌ سال و هفت ماهه ابوهریره با پیامبر، روایت‌های او از مجموع روایت‌های امام علی۷ و صحابه‌ای چون عایشه، ابوبکر و عمر بیشتر است.[۸۰] از او۵۳۷۴ روایت گزارش شده است.[۸۱] کثرت روایت‌های او، با وجود زمان کوتاه مصاحبتش با رسول خدا۹ سبب شد تا در زمان زندگانی‌اش مورد اعتراض و نقادی صحابه قرار گیرد.[۸۲] بیشتر صحابه او را به دروغگویی و جعل حدیث متهم کرده و گفتهاند: چگونه وی به تنهایی این همه روایت را از رسول خدا۹ شنیده و چه کسی شاهد شنیدن این روایت‌ها از رسول خدا۹ بوده است؟ از این رو، خلیفه دوم وی را به سبب گزارش روایت‌های بسیار و جعل و وضع حدیث، تازیانه زد.[۸۳] حضرت علی۷ او را دروغگوترین مردم معرفی کرده[۸۴] و عایشه نیز فراوانی روایت‌های او را انکار کرده است.[۸۵] این اعتراض‌ها باعث بدگمانی مردم عراق به او شده بود.[۸۶] وی تحت تأثیر کعب الاحبار یهودی، اسرائیلیات فراوان را به متون اسلامی راه داد و مورد انکار صحابه قرار گرفت.[۸۷] او در مواجهه با این اعتراض‌ها، فراوانی روایت‌هایش را مرهون همراهی مداوم با پیامبر۹ به سبب فقر و بیکاری خود و نیز کرامت یا دعای پیامبر دانست. این کرامات با اختلاف بسیار و به صورت داستان‌های گوناگون گزارش شده است.[۸۸] بعدها نیز برخی از دانشمندان رجال وحدیث و نیز بزرگانی چون ابوحنیفه، بسیاری از روایت‌های او را نپذیرفتند و وی را به جعل حدیث متهم کردند.[۸۹] از جمله این حدیث‌ها، اخباری با این مضامین‌اند: سینه معاویه به دعای پیامبر از نور علم و ایمان لبریز شد؛ پیامبر با معاویه در بهشت وعده دیدار نهاد؛ پیامبر با دست خود غذا در دهان معاویه می‌گذاشت؛ و تنها دوزخیان معاویه را لعن می‌کنند.[۹۰] اما بر پایه سخن نسائی، تنها فضیلت معاویه، نفرین پیامبر بود که خدا هیچ ‌گاه شکمش را سیر نکند.[۹۱] بر پایه گزارش ابن حجر، احمد بن حنبل و نسائی و اسحاق بن راهویه بیشتر روایت‌های فضیلت‌ معاویه را ساختگی می‌دانستند؛ روایت‌هایی که به دست دشمنان امام علی۷ جعل می‌شدند که نمی‌توانستند برای ایشان عیبی بیابند. نیز در برابر، برای دشمنش معاویه، این فضیلت‌ها را جعل کردند.[۹۲] اما بسیاری از دانشوران اهل سنت با پذیرش اصل عدالت صحابه، روایت‌های او را پذیرفته‌اند. این روایت‌ها بخشی انبوه از مسانید و صحاح اهل سنت را در بر گرفته‌اند.[۹۳] بیش از ۸۰۰ نفر از ابوهریره روایت گزارش کردهاند[۹۴] که مزی نام بیشتر آنان را آورده است.[۹۵]

با این حال، روایت‌هایی معتبر نیز از او گزارش شده است؛ از جمله حدیثی بدین مضمون که امام علی۷ از حاضران در غدیر خم خواست تا سخنان رسول خدا۹ درباره امام علی۷ و بیعت مردم با او را در این روزگواهی دهند (حدیث مُناشده). ابوهریره از کسانی بود که این رویداد را گواهی داد.[۹۶] وی در قبیله کنده درکوفه امامت جماعت داشت و به پرسش‌های مردم پاسخ میداد. جوانی از او پرسید: آیا از رسول خدا۹ درباره علی بن ابیطالب۷ شنیدهای که فرمود: «اللهم والِ من والاه و عادِ من عاداه»؟ ابوهریره گفت: آری. جوان گفت: به خدا سوگند! تو با دشمن او دوستی نمودی و با ولی وی دشمنی کردی.[۹۷]

هنگامی که مروانیان مانع دفن امام حسن۷ کنار مزار جدش رسول خدا۹ شدند، ابوهریره اعتراض کرد و گفت: از رسول خدا۹ شنیدم که فرمود: حسن و حسین۸ سید جوانان بهشتند. او این کار مروان را برای محبوبیت نزد معاویه دانست.[۹۸] از دیگر روایت‌ها که وی در فضیلت اهل بیت: گزارش کرده، آن است که پیامبر به امام علی، امام حسن و امام حسین: و فاطمه۳ نگریست و خود را دشمن دشمنان و دوست دوستانشان دانست.[۹۹] نیز روایت نموده که بهترین زنان جهانیان، فاطمه۳، خدیجه کبرا۳، مریم دختر عمران و آسیه همسر فرعون هستند.[۱۰۰] نیز روزی پیامبر با گوشه پیراهنش خاک را از پاهای امام حسین۷ می‌زدود و خطاب به ایشان، سوگند یاد کرد: اگر آنچه من درباره تو می‌دانم، مردم نیز می‌دانستند، تو را بر گردن‌هایشان حمل می‌کردند.[۱۰۱] وی بیش از ۳۵ روایت درباره فضیلت مکه، حج و عمره از پیامبر۹ گزارش کرده است؛ از جمله مباهات خداوند به چهره غبارآلود اهل عرفات[۱۰۲]؛ آمرزش گناهان حاجیان، بدان سان که پس از حج تا آن‌گاه که خود را نیالوده باشند، مانند نوزادی پاک می‌شوند[۱۰۳]؛ خداوند در برابر هر گام مرکب حج‌گزاران برای آنان حسنه می‌نویسد و گناهانشان را پاک می‌کند و درجه آنان را بالا می‌برد[۱۰۴]؛ عمره دوم کفاره گناهان میان آن عمره و عمره اول است و حج مقبول برترین کار نزد خدا و پاداشش بهشت است[۱۰۵]؛ کسی که برای حج از خانه بیرون می‌رود، اگر در میان راه وفات یابد، خداوند برای او تا روز قیامت ثواب حج مینویسد و کسی که برای عمره بیرون رود، خداوند برای او پاداش عمرهگزار را تا روز قیامت مینویسد[۱۰۶]؛ نماز گزاردن در مسجد من از نماز گزاردن در مساجد دیگر جز مسجدالحرام بهتر است[۱۰۷]؛ جهاد پیرمردان و ناتوانان و زنان، حج و عمره است.[۱۰۸]

می‌توان گفت آن دسته از روایت‌های ابوهریره که منفعت یا مصلحت حاکمان معاصرش را تأمین می‌کرده و نیز روایت‌هایی که معارض معتبر دارد، پذیرفته نیست و تنها با وجود قراین و شواهد تأییدگر می‌توان به روایت‌های او استناد کرد.

منابع

ابوهریره: عبدالحسین شرف الدین (م.۱۳۷۷ق.)، قم، انصاریان؛ احقاق الحق: نورالله الحسینی الشوشتری (م.۱۰۱۹ق.)، تعلیقات: شهاب الدین نجفی، قم، مکتبة النجفی، ۱۴۰۶ق؛ ادب الدنیا و الدین: الماوردی (م.۴۵۰ق.)، بیروت، دار و مکتبة هلال، ۱۴۲۱ق؛ الاستیعاب: ابن عبدالبر (م.۴۶۳ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق؛ اسد الغابه: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق؛ الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق؛ الاعلام: الزرکلی (م.۱۳۹۶ق.)، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۹۹۷م؛ الامامة و السیاسه: ابن قتیبه (م.۲۷۶ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۰ق؛ امتاع الاسماع: المقریزی (م.۸۴۵ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق؛ انساب الاشراف: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق؛ الایضاح: الفضل بن شاذان (م.۲۶۰ق.)، به کوشش الحسینی الارموی، دانشگاه تهران، ۱۳۶۳ش؛ البدء و التاریخ: المطهر المقدسی (م.۳۵۵ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۹۰۳م؛ البدایة و النهایه: ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، بیروت، مکتبة المعارف؛ تأویل مختلف الحدیث: ابن قتیبه (م.۲۷۶ق.)، به کوشش اسماعیل اسعردی، بیروت، دار الکتب العلمیه؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق؛ تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ تاریخ خلیفه: خلیفة بن خیاط (م.۲۴۰ق.)، به کوشش فواز، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق؛ التاریخ الکبیر: البخاری (م.۲۵۶ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷ق؛ تاریخ مدینة دمشق: ابن عساکر (م.۵۷۱ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق؛ تاریخ المدینة المنوره: ابن شبّة النمیری (م.۲۶۲ق.)، به کوشش شلتوت، قم، دار الفکر، ۱۴۱۰ق؛ تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م.۲۹۲ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق؛ تدریب الراوی: السیوطی (م.۹۱۱ق.)، به کوشش عبدالوهاب، ریاض، مکتبة الریاض الحدیثه؛ تهذیب الکمال: المزی (م.۷۴۲ق.)، به کوشش بشار عواد، بیروت، الرساله، ۱۴۱۵ق؛ الثقات: ابن حبان (م.۳۵۴ق.)، مؤسسة الکتب الثقافیه، ۱۳۹۳ق؛ جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.۴۵۶ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ الدر المنثور: السیوطی (م.۹۱۱ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۳۶۵ق؛ دلائل النبوه: البیهقی (م.۴۵۸ق.)، به کوشش عبدالمعطی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۵ق؛ ربیع الابرار: الزمخشری (م.۵۸۳ق.)، بیروت، اعلمی، ۱۴۱۲ق؛ السنن الکبری: البیهقی (م.۴۵۸ق.)، بیروت، دار الفکر؛ سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق؛ السیرة النبویه: ابن هشام (م.۸-۲۱۳ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، المکتبة العلمیه؛ شذرات الذهب: عبدالحی بن العماد (م.۱۰۸۹ق.)، به کوشش عبدالقادر و الارنؤوط، دمشق، دار ابن کثیر، ۱۴۰۶ق؛ احقاق الحق: نورالله الحسینی الشوشتری (م.۱۰۱۹ق.)، تعلیقات: شهاب الدین نجفی، قم، مکتبة النجفی، ۱۴۰۶ق؛ شرح نهج البلاغه: ابن ابی‌الحدید (م.۶۵۶ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق؛ شیخ المضیرة ابوهریره: محمود ابوریه، بیروت، اعلمی، ۱۹۶۹م؛ صحیفة همام بن منبه: همام بن منبه (م.۱۳۲ق.)، به کوشش رفعت فوزی، قاهره، مکتبة الخانجی، ۱۴۰۶ق؛ الطبقات الکبری: ابن سعد (م.۲۳۰ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ الطبقات: خلیفة بن خیاط (م.۲۴۰ق.)، به کوشش سهیل زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۴ق؛ عیون الاخبار: ابن قتیبه (م.۲۷۶ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ الغارات: ابراهیم الثقفی الکوفی (م.۲۸۳ق.)، به کوشش المحدث، بهمن، ۱۳۵۵ش؛ الغدیر: الامینی (م.۱۳۹۰ق.)، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۶ش؛ فتح الباری: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، بیروت، دار المعرفه؛ الفتوح: ابن اعثم الکوفی (م.۳۱۴ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۱ق؛ فتوح البلدان: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، بیروت، دار الهلال، ۱۹۸۸م؛ کتاب الولایه: ابن عقدة الکوفی (م.۳۳۳ق.)؛ کنز العمال: المتقی الهندی (م.۹۷۵ق.)، به کوشش صفوة السقاء، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق؛ الکنی و الالقاب: شیخ عباس القمی (م.۱۳۵۹ق.)، تهران، مکتبة الصدر، ۱۳۶۸ش؛ المحبّر: ابن حبیب (م.۲۴۵ق.)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده؛ المستدرک علی الصحیحین: الحاکم النیشابوری (م.۴۰۵ق.)، به کوشش مرعشلی، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.۲۴۱ق.)، بیروت، دار صادر؛ المصنّف: عبدالرزاق الصنعانی (م.۲۱۱ق.)، به کوشش حبیب الرحمن، المجلس العلمی؛ المعارف: ابن قتیبه (م.۲۷۶ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، شریف رضی، ۱۳۷۳ش؛ معجم البلدان: یاقوت الحموی (م.۶۲۶ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۵م؛ معجم ما استعجم: عبدالله البکری (م.۴۸۷ق.)، به کوشش مصطفی السقا، بیروت، عالم الکتب، ۱۴۰۳ق؛ المغازی: الواقدی (م.۲۰۷ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۹ق؛ مکاتیب الرسول: احمدی میانجی، تهران، دار الحدیث، ۱۴۱۹ق؛ المنتظم: ابن الجوزی (م.۵۹۷ق.)، به کوشش نعیم زرزور، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق؛ الوافی بالوفیات: الصفدی (م.۷۶۴ق.)، به کوشش احمد الارنؤوط و ترکی مصطفی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ق.

محمد سعید نجاتی

أُبی بن کعب

از صحابیان و کاتبان وحی و امامان قرائت، صاحب مصحف

نام کامل او أبی بن کعب بن قیس بن عبید بن زید بن معاویه است.[۱۰۹] نسب معاویة بن عمرو به نجار بازمی‌گردد. ابی از قبیله خزرج تیره بنی‌نجار است که به قبیله ثعلبة بن عمرو بن خزن انتها می‌یابد.[۱۱۰] مادرش صهیلة بنت اسود بن حرام از بنی‌نجار است.[۱۱۱] در منابع چندکنیه برای او ثبت شده است: یکی ابوالمنذر است که پیامبر گرامی۹ او را به این کنیه نامید.[۱۱۲] منابع به علت این کنیه‌گذاری اشاره نکرده‌اند. دیگری ابوالطفیل است که خلیفه دوم او را از آن‌جا که فرزندی به نام طفیل داشت، به این کنیه نامید.[۱۱۳] نیز روایت شده که پیامبر گرامی۹ او را سید الانصار لقب داده است.[۱۱۴] همچنین عمر او را سید المسلمین خطاب کرد.[۱۱۵] لقب سید المسلمین از سوی صحابه و نه پیامبر، به او داده شد و مورد توجه اصحاب، به‌ ویژه انصار، قرار گرفت. این که پیامبر هم او را سید المسلمین خوانده باشد، نیازمند تصریح یا قراینی است که در دست نیست. کسی می‌تواند سرور مسلمانان باشد که پیامبر۹ او را امام مسلمانان و پیشوای آنان پس از خود معرفی کند.

منابع به تاریخ ولادت ابی اشاره نکرده‌اند. او در مدینه، در محل زندگی خزرجیان رشد یافت.[۱۱۶] این که وی پیش از اسلام، از جمله احبار و دانشمندان یهود بوده باشد، بر پایه منابع رجالی اثبات‌پذیر نیست. نیز احاطه او به تورات و عهد عتیق و کتاب‌های مذهبی یهودیان و آگاهی وی از بشارت‌های تورات درباره پیامبر گرامی۹، در منبعی معتبر یافت نشده است.

ابی در عصر پیامبر۹: ابی در بیعت عقبه دوم به سال سیزدهم بعثت حضور داشت که در آن بیش از ۷۰ تن از مردم مدینه با پیامبر گرامی۹ بیعت کردند.[۱۱۷] نیز همه افراد قبیله او در استقبال از پیامبر هنگام ورود به مدینه همراه اوسیان شرکت داشتند.[۱۱۸] منابع تاریخی، اسلام آوردن ابی را در عقبه دوم می‌دانند؛ اما ابن هشام نام او را در شمار افراد عقبه اول و دوم نیاورده و این احتمال را به میان آورده که وی پس از عقبه اول و پیش از عقبه دوم به دست مصعب بن عمیر اسلام آورده باشد.[۱۱۹]

در رویداد پیمان برادری، پیامبر میان او و طلحة بن عبیدالله پیمان بست.[۱۲۰] برخی منابع، پیمان برادری او را با سعد بن زید بن عمرو بن نفیل دانسته‌اند.[۱۲۱] وی در بیشتر سریه‌ها و غزوه‌ها شرکت داشت و از نخستین مبارزان مسلمان به شمار می‌آید. در نخستین سریه‌ای که به فرماندهی حمزه عموی پیامبر همراه ۳۰ رزمنده صورت گرفت و سریه حمزة بن عبدالمطلب نامیده شد، او یکی از رزمندگان بود.[۱۲۲] در غزوه بدر[۱۲۳] و احد[۱۲۴] و نیز در غزوه بنی‌المصطلق (المُرَیسیع) در سال پنجم ق. حضورداشت.[۱۲۵] مورخان او را از صحابه‌ای می‌دانند که در بیشتر غزوه‌ها حضور داشته‌اند.[۱۲۶]

اُبی و مسئولیت‌های زمان پیامبر: ابی یکی از اصحاب فتوا در میان اصحاب پیامبر۹ بود و گفته‌اند: یکی از شش نفری است که دانش پیامبر به آنان رسید.[۱۲۷] گاه مسؤول گردآوری صدقات از سوی پیامبر بود و در جمع‌آوری صدقات بسیار دقت داشت.[۱۲۸] گاهی نیز از جانب پیامبر۹ مأمور آموزش احکام اسلام به نومسلمانان می‌شد؛ از جمله وفد بنیعامر و وفد بنیحنیفه که به مدینه آمدند.[۱۲۹]

ابی افزون بر همراهی پیامبر در نبرد‌ها، کاتب وحی و قاری قرآن بود. اگر چه در روزگار جاهلیت، کتابت در میان عرب رواج نداشت، ابی بن کعب از کسانی بود که در آن دوره کتابت را فراگرفته بودند.[۱۳۰] برخی مورخان او را نخستین کاتب وحی در مدینه می‌دانند[۱۳۱] و گویند: پیامبر۹ در صورت حضور نداشتن ابی، در پی سایر کاتبان وحی مانند زید بن ثابت می‌فرستاد.[۱۳۲] اما از منابع برمی‌آید که کتابت وحی به دست حضرت علی۷ و زید بن ثابت بسیار بیشتر از ابی بن کعب بوده است. از این رو، بهتر است گفته شود ابی از نخستین کاتبان وحی بود، نه نخستین آنان. طبری کتابت او را در غیاب علی۷ و عثمان می‌داند.[۱۳۳] وی افزون بر کتابت وحی، کاتب نامه‌های پیامبر بود و نیز نامه‌های رسیده برای ایشان را می‌خواند و نامه‌هایی را که به درخواست پیامبر باید مخفی می‌ماند، مانند نامه عباس عموی پیامبر به او پیش از نبرد احد، پنهان می‌کرد.[۱۳۴] او نخستین کسی بود که در پایانِ نامه‌ها، اسم خود را به عنوان کاتب می‌نگاشت.[۱۳۵] بر پایه شمارش نووی، حدیث‌های ابی در کتب معتبر به ۱۶۴ حدیث می‌رسد[۱۳۶] که از آن میان، بیش از ۶۰ حدیث در صحاح سته و سه حدیث مشترکاً در صحیحین آمده است.[۱۳۷]

قرائت اُبی: بر پایه روایت‌هایی، پیامبر۹ ابی را بهتر از سایر اصحاب یا سایر امت در قرائت دانست.[۱۳۸] بر پایه عقاید شیعی، امام علی۷ از آن ‌رو که امام و خلیفه برحق پیامبر در همه شئون، از جمله آگاهی به قرآن و تفسیر و قرائت آن بود، در این زمینه نیز سرآمد بوده است. برخی از پژوهشگران معاصر معتقدند که منظور این حدیث شأنیت ابی برای تعلیم قرآن است؛ یعنی سزاست مسلمانان قرائت قرآن را از او فراگیرند، نه این که در قرائت از همه صحابه برتر باشد.[۱۳۹] از این رو، در روایتی از پیامبر۹ سفارش شده است که مسلمانان قرائت قرآن را از چهار تن فراگیرند که یکی از آن‌ها ابی بن کعب است.[۱۴۰] بر پایه روایتی، او قرآن را در هر هشت شب ختم می‌کرد.[۱۴۱] برخی از قرآن‌پژوهان خاورشناس معتقدند او نقل به معنا را جایز می‌دانست و در مقایسه با ابن مسعود، در این زمینه اختلاف‌هایی داشت.[۱۴۲] نقل به معنا اگر برای توضیح بیشتر باشد، تا حدی پذیرفتنی است؛ اما اگر به معنای انتساب سخن خود به قرآن یا معصومان: باشد، پذیرفتنی نیست. سابقه رواج قرائت ابی به دوره پیش از تدوین مصحف عثمان بازمی‌گردد و قرائت او یکی از چند قرائت متداول در آن دوره بوده است.[۱۴۳] در روایتی از امام صادق۷ قرائت ابی به تأیید اهل بیت: رسیده است.[۱۴۴] قرائت ابی و سپس زید بن ثابت، بنیان قرائت حجاز تلقی می‌گردد و بر قرائت عاصم از قرائات کوفی تأثیر فراوان داشته است.[۱۴۵] نسخه‌ای در تفسیر قرآن به روایت ابوجعفر رازی از ربیع بن انس از ابوالعالیه از ابی بن کعب در سده‌های نخستین متداول بوده و مورد استفاده طبری و ابی‌حاتم در تفسیر، احمد بن حنبل در مسند و حاکم نیشابوری در مستدرک قرار گرفته است.[۱۴۶] ابن عباس، ابوهریره، عبدالله بن سائب، عبدالله بن عیاش بن ابی ربیعه و ابوعبدالرحمن سلمی قرائت قرآن را از ابی فراگرفتند و سوید بن غفله، عبدالرحمن بن أبزی و ابومهلب از او حدیث گزارش کرده‌اند.[۱۴۷] اُبَی علم به قرآن و قرائت صحیح آن را از پیامبر آموخته بود و بسیار می‌کوشید تا پس از ایشان تغییری در قرائت آن روی ندهد. زمانی که خلیفه سوم برای در امان ماندن از پیامدهای تفسیر آیه ۳۴ توبه/۹ که در نکوهش ثروت‌اندوزی است، قصد تغییری جزئی و برداشتن «واو» از متن قرآن را داشت، ابی به او هشدار داد و گفت: «واو» را در آیه سر جای خود بگذار و گر نه شمشیر خود را بر دوش مینهم![۱۴۸]

اُبی و رویداد سقیفه: پس از رحلت پیامبر گرامی۹ و رویداد سقیفه، ابی بن کعب از معدود کسانی بود که با ابوبکر به مخالفت برخاست و خلافت را حق علی۷ ‌دانست. او از جمله ۱۲ نفری بود که مخالف خلافت ابوبکر بودند و جانشینی وی را انکار کردند.[۱۴۹] او گواهی داد که پیامبر۹ حضرت علی۷ را به عنوان جانشین و امام پس از خود و ناصح امت معرفی کرده است.[۱۵۰] وی از علاقه‌مندان صمیمی خاندان پیامبر۹ بود و می‌گفت: روزی که پیامبر۹ زنده بود، همه به یک نقطه نظر داشتند؛ ولی پس از وفات ایشان، صورتها به چپ و راست منحرف شد.[۱۵۱] او با ابوبکر بیعت نکرد و شورای سقیفه را بی‌ارزش خواند.[۱۵۲] برخی از محققان، تعصب قبیله‌ای، خزرجی بودن و ارتباطش با سعد بن عباده را در این میان مؤثر می‌دانند. عصر روزی که حادثه سقیفه به سود ابوبکر خاتمه یافت و او از منزل پیامبر۹ بازمی‌گشت، در پاسخ یکی از انصار که از وضع خاندان پیامبر پرسید، با نگرانی از حال آنان یاد کرد و گفت: چگونه می‌شود حال کسانی که خانه آن‌ها تا دیروز محل رفت و آمد فرشته وحی و کاشانه پیامبر خدا بود و امروز جنب‌وجوشی در آن به چشم نمیخورد و از وجود پیامبر۹ خالی است؟[۱۵۳] از او این روایت از پیامبر۹ گزارش شده است: «یا أُبی! علیک بعلی فإنه الهادی المهدی الناصح لأُمتی».[۱۵۴] منابع تاریخی او را از فقیهان دوران خلفا، به ویژه عمر و عثمان، می‌دانند.[۱۵۵] آن‌گاه که نماز تراویح به پیشنهاد خلیفه دوم به جماعت برگزار می‌شد، ابی در سال ۱۴ق. امامت جماعت آن را بر عهده داشت؛ اما پس از چندی، گویا به علت مخالفت با این بدعت، آن را رها کرد و مردم پیوسته می‌گفتند: «أین أُبی» یا «ابقِ أُبی».[۱۵۶]

مصحف اُبی: ابی دارای مصحفی بودکه با قرآن رایج میان مسلمانان تفاوت‌هایی داشت. مصحف وی دارای ۱۱۵ سوره بود و وترتیب سوره‌های آن با مصحف ابن مسعود هماهنگ بود، جز این که سوره انفال را پیش از سوره توبه نوشته بود.[۱۵۷] در مصحف او، دو سوره به نام‌های حفد و خلع بود[۱۵۸] که دعای قنوت‌اند و ظاهراً به اشتباه در میان سوره‌های قرآنی ثبت شده بودند. نیز میان سوره‌های فیل و قریش، «بسم الله الرحمن الرحیم» نیامده بود و گویا این دو یک سوره فرض شده بودند.[۱۵۹] البته روایت‌های اهل بیت: نیز به این حقیقت اشاره دارد[۱۶۰]، اگر چه در مصحف باید با بسم الله بیاید. ابتدای سوره زمر در این مصحف با «حم» شروع می‌شد؛ یعنی حوامیم هشت سوره بود.[۱۶۱] همچنین برخی کلمات به مترادف‌های آن‌ها تبدیل شده بودند؛ مثلاً آیه {قَالُوا یا وَیلَنَا مَن بَعَثَنَا مِن مَرقَدِنَا} (یس/۳۶، ۵۲) به صورت «من هبنا من مرقدنا» یا آیه {کلَّمَا أَضَاءَ لَهُم مَشَوا فِیهِ} (بقره/۲، ۲۰) به صورت «مروا فیه» یا “سعوا فیه» آمده بود.[۱۶۲] ابن ندیم به گزارش از فضل بن شاذان، سابقه رواج مصحف ابی را در روستایی در بصره به نام قریة الانصار می‌داند که محمد بن عبدالملک انصاری آن را که از پدرانشان روایت می‌کردند، ارائه نمود.[۱۶۳] بر پایه برخی گزارش‌ها، در رویداد همسان‌سازی مصحف‌ها در زمان عثمان، مصحف ابی بن کعب منبع اصلی کار زید بن ثابت بود.[۱۶۴] سپس این مصحف مانند سایر مصحف‌ها به استثنای مصحف ابن مسعود، پس از همسان‌سازی مصحف‌ها، سوزانده شد یا نوشته‌هایش با آب و سرکه جوشانده و محو گشت.[۱۶۵]

مسجد ابی در مدینه: مسجد ابی در مدینه که به مسجد بنیجدیله معروف است، مورد توجه پیامبر بوده و ایشان در آن نماز گزارده است.[۱۶۶] ساختمان این مسجد که ویران شده بود، به دست دولت عثمانی تجدید بنا شد و برایش محرابی قرار دادند.[۱۶۷]

ویژگی‌های اخلاقی ابی: از ویژگی‌های اخلاقی ابی، زهد و ورع اوست. جابر گزارش می‌کند: درباره حقیقت زهد و اعراض از دنیا سخن رفت. به سراغ خلیفه دوم رفتیم تا از او بپرسیم. او ما را به سیدالمسلمین ابی بن کعب ارجاع داد.[۱۶۸]

از دیگر ویژگی‌های اخلاقی وی، سختگیری او در معاملات و رفتارهاست. زر بن حبیش گزارش می‌کند: به مدینه آمدم و سراغ ابی رفتم و از او به سبب کم لطفی‌اش به ما گله کردم.[۱۶۹] نیز می‌توان به همراهی پیوسته‌اش با پیامبر۹ و بسیار سوال کردنش از ایشان اشاره داشت. بر پایه گزارش اصحاب، وی پیوسته درباره موضوعات گوناگون از پیامبر می‌پرسید.[۱۷۰]

مجلس درس ابی و مدرسه تفسیر مدینه: ابی در مسجد پیامبر۹ مجلسی بر پا می‌کرد و حدیث‌های ایشان را برای مردم بازگو می‌نمود. نیز برای جمعیت بسیاری که در خانه او گرد می‌آمدند، حدیث گزارش می‌کرد.[۱۷۱] او مؤسس مدرسه تفسیر مدینه به شمار می‌آید و تفسیر او از طریق نوشته‌هایش در حواشی مصحفش یا شاگردان و راویانش منتقل شده است.[۱۷۲] یکی از راه‌های شناسایی سوره‌های مدنی ومکی در قرآن، معرفی سوره‌های مدنی از سوی ابی دانسته شده است؛ زیرا او همواره در مدینه کنار پیامبر۹ حضور داشت و سوره‌های مدنی را کاملا می‌شناخت.[۱۷۳]

ارتباط ابی با برخی آیات مدنی: شأن نزول چند آیه قرآن با ابی پیوند دارد. به گزارش عکرمه و مقاتل، دو تن یهودی خطاب به ابی و جمعی از مسلمانان، دین خود را بهتر از اسلام دانستند. در پی آن، آیه {کنتُم خَیرَ أُمَّةٍ أُخرِجَت لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالمَعْرُوفِ وَتَنهَونَ عَنِ المُنکرِ وَتُؤمِنُونَ بِاللهِ وَلَو آمَنَ أَهلُ الکتَابِ لَکانَ خَیرًا لَهُم مِنهُمُ المُؤمِنُونَ وَأَکثَرُهُمُ الفَاسِقُونَ} (آل عمران/۳، ۱۱۰) نازل شد و دین اسلام را برتر دانست. در گزارشی تاریخی درباره رویداد افک (تهمت به عایشه) آمده است که‌ام طفیل آن‌گاه که این شایعه را برای همسرش ابی گزارش ‌کرد، وی سخت آن را انکار نمود و دروغ خواند و گفت: همسران پیامبر از همسران ما بسیار بهترند و آن‌گاه که اینان سراغ آن کار نمی‌روند، سزاوارتر است که همسران پیامبر نیز چنین نکنند. سپس آیه ۱۲ نور/۲۴ نازل شد: {لَولَا إِذ سَمِعتُمُوهُ ظَنَّ المُؤمِنُونَ وَالمُؤمِنَاتُ بِأَنفُسِهِم خَیرًا وَقَالُوا هَذَا إِفک مُبِینٌ}؛ نیز پیامبر گرامی۹ به او فرمود: خداوند امر کرده است که بر تو قرآن بخوانم. او از این که خود را مورد عنایت پروردگار دید، متأثر شد و پیامبر این آیه را تلاوت فرمود: {قُل بِفَضلِ اللهِ وَبِرَحمَتِهِ فَبِذَلِک فَلیفرَحُوا هُوَ خَیرٌ مِمَّا یجمَعُونَ}. (یونس/۱۰، ۵۸)[۱۷۴] در روزگار عثمان، برای یکسان‌کردن مصحف‌ها، پس از ناتوانی گروه نخست، ابی ریاست گروه دوم را بر عهده داشت و او املا می‌کرد و دیگران می‌نوشتند.[۱۷۵] خلیفه دوم علی۷ را در داوری و ابی را در قرائت قرآن از همه برتر می‌دانست؛ اگر چه خود می‌گفت: گاه بر پایه قرائت ابی عمل نمی‌کنم.[۱۷۶] گویا او به برتری ابی در قرائت، باور حقیقی نداشت و یا قرائت وی گاه با اعتقادات و عملکرد خلیفه سازگار نبود و از این روی، به آن عمل نمی‌کرد.

درگذشت اُبی: تاریخ رحلت ابی به درستی معلوم نیست. سال وفاتش را ۱۹ق.[۱۷۷]، ۲۰ق.[۱۷۸] و ۲۲ق. در زمان خلافت عمر می‌دانند.[۱۷۹] برخی دیگر آن را در سال۳۰ق. در روزگار خلافت عثمان دانسته‌اند؛ اما بیشتر مورخان رحلت وی را در زمان خلافت عمر ثبت کرده‌اند.[۱۸۰] مدائنی زمان مرگ ابی، عباس و ابوسفیان بن حرب را نزدیک به هم در اوایل خلافت عثمان می‌داند. او می‌نویسد: بیشتر معتقدند ابی در زمان خلافت عمر وفات یافته است.[۱۸۱] با توجه به حضور ابی در جمع‌آوری و یکسان‌سازی قرآن و نیز دیدار زر بن حبیش با او در دوره خلافت عثمان و پرسش مردم از وی درباره فتنه روزگار عثمان، به نظر می‌رسد رحلت وی در اواخر خلافت عثمان بوده است.[۱۸۲] او در مدینه منوره درگذشت و در بقیع به خاک سپرده شد. اشاره برخی منابع به این که قبری منسوب به ابی در مقابر دمشق وجود دارد، صحیح نیست.[۱۸۳]

منابع

ابی بن کعب الرجل المصحف: الشحات سید زغلول، اسکندریه، الهیئة المصریة العامه، ۱۳۹۸ق؛ ابی بن کعب و مکانته بین مفسری الصحابه: مشعات سعود عبدالعیساوی، بیروت، الرساله، ۱۴۲۷ق؛ الاتقان: السیوطی (م.۹۱۱ق.)، به کوشش سعید، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۶ق؛ الاحتجاج: ابومنصور الطبرسی (م.۵۲۰ق.)، به کوشش سید محمد باقر، دار النعمان، ۱۳۸۶ق؛ الاستیعاب: ابن عبدالبر (م.۴۶۳ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق؛ اسد الغابه: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق؛ الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق؛ انساب الاشراف: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق؛ بحار الانوار: المجلسی (م.۱۱۱۰ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق؛ تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (م.۸۰۸ق.)، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۸ق؛ تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ تاریخ القرآن: تیودور نولدکه، ترجمه و کوشش: جورج تامر، دار النشر جورج المز، ۲۰۰۰م؛ تاریخ مدینة دمشق: ابن عساکر (م.۵۷۱ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق؛ تاریخ المدینة المنوره: ابن شبّة النمیری (م.۲۶۲ق.)، به کوشش شلتوت، قم، دار الفکر، ۱۴۱۰ق؛ تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م.۲۹۲ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق؛ تحف العقول: حسن بن شعبة الحرانی (م.قرن۴ق.)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، ۱۴۰۴ق؛ تفسیر ثعلبی (الکشف و البیان): الثعلبی (م.۴۲۷ق.)، به کوشش ابن عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ق؛ تفسیر الصحابی الجلیل ابی بن کعب: عبدالجواد خلف، قاهره، دار البیان، ۲۰۰۱م؛ تقریب التهذیب: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، به کوشش مصطفی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق؛ تهذیب الاسماء و اللغات: النووی (م.۶۷۶ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه؛ تهذیب الکمال: المزی (م.۷۴۲ق.)، به کوشش بشار عواد، بیروت، الرساله، ۱۴۱۵ق؛ جامع‌البیان: الطبری (م.۳۱۰ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۱۲ق؛ حلیة الاولیاء: ابونعیم الاصفهانی (م.۴۳۰ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۵ق؛ الدر المنثور: السیوطی (م.۹۱۱ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۳۶۵ق؛ الدرجات الرفیعة فی طبقات الشیعه: سید علی خان (م.۱۱۲۰ق.)، به کوشش بحر العلوم، قم، بصیرتی، ۱۳۹۷ق؛ رجال الطوسی: الطوسی (م.۴۶۰ق.)، به کوشش قیومی، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۵ق؛ السبعة فی القرائات: ابن مجاهد (م.۳۲۴ق.)، به کوشش شوقی ضیف، قاهره، دار المعارف؛ سنن ابی‌داود: السجستانی (م.۲۷۵ق.)، به کوشش سعید محمد اللحام، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۰ق؛ السنن الکبری: البیهقی (م.۴۵۸ق.)، بیروت، دار الفکر؛ سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق؛ السیرة النبویه: ابن هشام (م.۸-۲۱۳ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، المکتبة العلمیه؛ شرح نهج البلاغه: ابن ابی‌الحدید (م.۶۵۶ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق؛ صحیح البخاری: البخاری (م.۲۵۶ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۱ق؛ صحیح مسلم بشرح النووی: النووی (م.۶۷۶ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۷ق؛ الطبقات الکبری: ابن سعد (م.۲۳۰ق.)، بیروت، دار صادر؛ الطبقات: خلیفة بن خیاط (م.۲۴۰ق.)، به کوشش سهیل زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۴ق؛ الفهرست: ابن الندیم (م.۴۳۸ق.)، به کوشش تجدد؛ الکافی: الکلینی (م.۳۲۹ق.)، به کوشش غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۵ش؛ کتاب سلیم بن قیس: الهلالی (م.۷۶ق.)، به کوشش انصاری، قم، الهادی، ۱۴۲۰ق؛ المبسوط: السرخسی (م.۴۸۳ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق؛ مجمع البیان: الطبرسی (م.۵۴۸ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، ۱۴۱۵ق؛ مجمع الرجال: علی القهپانی، قم، اسماعیلیان؛ مجموع الفتاوی: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق.)، به کوشش عبدالرحمن، مکتبة ابن تیمیه؛ المحبّر: ابن حبیب (م.۲۴۵ق.)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده؛ المحرر الوجیز: ابن عطیة الاندلسی (م.۵۴۶ق.)، به کوشش عبدالسلام، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۳ق؛ مرآة الحرمین: ابراهیم رفعت پاشا (م.۱۳۵۳ق.)، قم، المطبعة العلمیه، ۱۳۴۴ق؛ المستدرک علی الصحیحین: الحاکم النیشابوری (م.۴۰۵ق.)، به کوشش مرعشلی، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.۲۴۱ق.)، بیروت، دار صادر؛ المصاحف: ابن ابی‌داود السجستانی (م.۲۷۵ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۵ق؛ معالم مکة و المدینة من الماضی و الحاضر: یوسف رغدا العاملی، بیروت، دار المرتضی، ۱۴۱۸ق؛ المعرفة و التاریخ: الفسوی (م.۲۷۷ق.)، به کوشش اکرم الامری، بیروت، الرساله، ۱۴۰۱ق؛ المغازی: الواقدی (م.۲۰۷ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۹ق؛ منهاج السنة النبویه: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق.)، به کوشش محمد رشاد، مؤسسة قرطبه، ۱۴۰۶ق؛ وسائل الشیعه: الحر العاملی (م.۱۱۰۴ق.)، قم، آل‌ البیت:، ۱۴۱۲ق.

سید قاسم رزاقی موسوی

ابیدوس: Ñ ازیریس

اتحاف فضلاء الزمن: Ñ تاریخ مکة المکرمه

اتحاف الزائر و اطراف المقیم للسائر

کتابی در آداب و احکام زیارت مرقد نبوی۹ نوشته ابوالیمن عبدالصمد بن عبدالوهاب بن عساکر دمشقی شافعی (۶۱۴-۶۸۶ق.)[۱۸۴]

این کتاب که نامش به معنای «ارمغانی برای زائر و هدیه‌ای از مقیم مدینه به مسافر آن» است، درباره ‌آداب و احکام زیارت مرقد نبوی۹ نگاشته شده و راهنمای سفرهای زیارتی به مدینه و در بر دارنده تشویق زائران به اعمال و مستحبات این شهر مقدس است.

امین الدین ابوالیمن عبدالصمد بن عبدالوهاب بن ابی‌البرکات بن حسن بن عساکر دمشقی شافعی، معروف به ابن عساکر، در دمشق زاده شد.[۱۸۵] وی از عموزادگان ابن عساکر، صاحب تاریخ دمشق، است.[۱۸۶] آموختن فقه و روایت را نزد ابن قدامه مقدسی (م.۶۲۰ق.)، مجد الدین قزوینی (م.۶۲۲ق.)، ابوالقاسم صرصری (م.۶۲۶ق.) و جدش ابوالبرکات بن عساکر (م.۶۲۷ق.) آغاز کرد.[۱۸۷] در ۲۰ سالگی عازم بغداد شد و از استادان نامی آن دیار بهره برد و در سال ۶۴۱ق. از ابن نجار (م.۶۴۳ق.) اجازه روایت الدرة الثمینة فی اخبار المدینه را گرفت. (ص۴۶-۴۷) در سال ۶۳۵ق. برای حج از بغداد راهی حجاز شد و از آن‌جا به شام بازگشت و از دانشمندان بزرگ دمشق، حمات، حلب، و حِمْص همچون ابوالوفاء (م.۶۴۱ق.) (نک: ص۱۷۵)، علم‌الدین سخاوی (م.۶۴۳ق.) (نک: ص۱۷۵) و شمس‌الدین دمشقی (م.۶۴۸ق.) (ص۶۷) بهره‌گرفت. بار دیگر به بغداد رفت و از آن‌جا به مصر سفر کرد.

در مدت اقامتش در مصر، در نبرد صلیبی هفتم معروف به دمیاط شرکت کرد و مجروح شد.[۱۸۸] پس از نبرد به سال۶۴۸ق. به حجاز سفر کرد و باقی عمرخود را نزدیک ۴۰ سال در مکه و مدینه گذراند.[۱۸۹] از احوال شخصی او گزارشی دیگر در دست نیست.[۱۹۰] وی در این کتاب از ۶۵ تن روایت کرده که از ۱۸ تن آنان اجازه گزارش حدیث دارد. (ص۲۶-۳۷، «مقدمه»)

ابن عساکر نزد مردم مصر، یمن و شام محبوبیت داشت و حکمرانان این سرزمین‌ها از او دعوت کردند؛ اما درخواست آنان را نپذیرفت و حجاز را ترک نکرد.[۱۹۱] او مدرّس علوم دینی بود و وصف مجالس فراوان درسش که در کتاب ملء العیبه آمده، نشان از توفیق او در تدریس و شاگردپروری دارد.[۱۹۲] محمد بن احمد مطری، نویسنده التعریف بما آنست الهجره، کتابی مستقل در موضوع مدینه، از شاگردان اوست.[۱۹۳]

نگاشته‌های ابن عساکر فراوان است؛ از جمله حاشیه بر الدرة الثمینه[۱۹۴] و غزوة دمیاط.[۱۹۵] او در سال ۶۸۶ق.[۱۹۶] یا ۶۸۷ق.[۱۹۷] درگذشت و در بقیع پشت قبة العباس به خاک سپرده شد.[۱۹۸]

اهمیت کتاب: اتحاف الزائر از مهم‌ترین و نخستین کتاب‌های زیارتی‌ ‌مناسکی است که در آن شیوه‌ای نو برای راهنمایی زائران به کار رفته است. کتاب‌های پسین در موضوع مکه و مدینه مانند التعریف بما آنست الهجره[۱۹۹] و تحقیق النصره[۲۰۰] و وفاء الوفاء[۲۰۱] به این کتاب استناد کرده‌اند. اصرار راویان پرشمار برای گرفتن اجازه از ابن عساکر و حتی شاگردان او برای روایت این کتاب، گویای منزلت آن نزد محدثان است.[۲۰۲]

ابن عساکر دقتی فراوان در گزارش اسناد حدیث‌ها داشته است. برخی منابع وی صحیح بخاری، صحیح مسلم، جامع ترمذی، مسند طیالسی، اخبار المدینه ابن زباله و الدرة الثمینه هستند. او سلسله سند را کامل یاد می‌کند و درباره راوی و نام او (ص۸۶)، مفاهیم و اصطلاحات حدیث (ص۸۴) و نکات لغوی و نحوی آن (ص۲۷، ۹۷، ۹۹، ۱۴۱، ۱۵۰، ۱۸۵، ۱۹۹) مباحثی پیش می‌کشد. او از تکرار حدیث پروا ندارد و حدیث‌های دارای مضمون واحد را با سندهای مختلف یاد می‌کند. (۱۵۹-۱۶۵)

محتوای کتاب: کتاب را می‌توان به دو بخش قسمت کرد:

۱. زیارت و آداب و احکام آن: این بخش با موضوعات و مباحثی در تشویق و ترغیب خواننده به زیارت مدینه و مسجدالنبی آغاز می‌شود؛ مانند شفاعت پیامبر گرامی۹ برای زائران قبر ایشان (ص۷-۲۱)، فضیلت سفر فقط برای سه مسجد (مسجدالحرام، مسجدالنبی و مسجد الاقصی) (ص۲۳-۲۷) و فضیلت نماز در مسجدالنبی۹. (ص۳۰-۳۸) سپس اعمال، مناسک و آداب زیارت مرقد نبوی را از نیت تا وداع، گام به گام همراه مستندات روایی آورده است. او بر استجابت دعا، طلب شفاعت و پذیرش توبه در مسجدالنبی۹ تأکید دارد. (ص۵۷-۶۱) صلوات بر پیامبر۹، تلاوت قرآن و حمد و شکر خداوند از اعمالی هستند که در جای ‌جای کتاب بر آن‌ها تأکید رفته است. وی در کنار یادکرد آداب و سنن زیارت، به اموری می‌پردازد که آن‌ها را بدعت می‌داند و نیز از مکروهات و محرّمات زیارت سخن می‌گوید. (برای نمونه: ص۶۶، ۶۹-۷۰)

آداب و احکام زیارت قبور، به ویژه قبرستان بقیع و شهیدان اُحُد، از دیگر مطالب کتاب است که ابن عساکر احکام آن را بر پایه مذهب شافعی آورده است. (برای نمونه: ص۹۵، ۱۰۱، ۱۰۹) او زیارت اهل قبور و به ویژه بقیع را هر روز، مخصوصاً جمعه، از مستحبات و اعمال پر فضیلت دانسته (ص۹۵-۹۶)؛ اما تبرک جستن و بوسیدن و طواف قبر را بدعت و حرام شمرده است. (ص۶۶-۶۷) او مشاهدات خود از قبه‌های بقیع، از جمله قبه عباس بن عبدالمطّلب، مالک بن انس، عقیل، عثمان و چهار امام معصوم: آورده و به قدمت و بلندی آن‌ها اشاره کرده است. (ص۱۰۵)

مباحث پیرامونی پرشمار در کتاب دیده می‌شود؛ مانند سرگذشت منبر و رویداد جِذع (ص۸۵-۹۴)، ابولبابه، روایت «فاطمة بضعة منّی» و حکم حرمت سبّ حضرت فاطمه۳ (ص۱۲۳-۱۲۴)، سخن درباره جای مرقد حضرت فاطمه۳ (ص۱۰۱، ۱۱۱)، جواز و بلکه استحباب طلب شفاعت از حضرت رسول۹ و توسل به ایشان و تجدید توبه در مرقد نبوی(ص۵۸-۶۰) و برشمردن صحابه و مشاهیری که در بقیع دفن شده‌اند. (ص۱۰۵-۱۰۸)

۲. چگونگی و تاریخ وفات پیامبر و وصف دفن و کفن و مرقد او: نویسنده به تصریح خود، این فصل را از باب احترام پیامبر۹ گشوده است (ص۱۴۷) که مهم‌ترین مباحث آن عبارتند از: بیماری پیامبر۹ و زمان و مکان رحلت ایشان که ضمن آن، از فضیلت‌های عایشه و ابوبکر بسیار سخن رفته است، رفتار صحابه در مواجهه با این رخداد (ص۱۷۷)، نوحه‌خوانی و شعرسرایی اطرافیان و نزدیکان پیامبر۹ از جمله حضرت زهرا۳ (ص۲۳۴)، اوصاف ظاهری و سخنانی در چگونگی قبر پیامبر۹، ابوبکر و عمر. (ص۲۴۹-۲۶۵)

چاپ‌ها: نخستین بار حسین محمد علی شکری کتاب را در شرکت دارالارقم بن ابی‌ارقم لبنان با ۲۰۰ صفحه در قطع وزیری و با استفاده از دو نسخه خطی در سال ۱۴۱۷ق. چاپ کرد. بار دیگر مصطفی عمار آن را در مرکز بحوث و دراسات مدینه به سال ۱۴۲۶ق. در ۳۷۶ صفحه در قطع وزیری و با استفاده از یک نسخه خطی تصحیح و چاپ نمود. او افزون بر این نسخه، به منابعی که ابن عساکر از آن‌ها گزارش کرده، مراجعه و گزارش وی را با آن‌ها سنجیده است. (ص۵۶، «مقدمه»)

منابع

البدایة و النهایه: ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، به کوشش علی محمد و عادل احمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ التاریخ و المورخون بمکه: محمد حبیب الهیله، مکه، مؤسسة الفرقان، ۱۹۹۴م؛ التحفة اللطیفه: شمس الدین السخاوی (م.۹۰۲ق.)، به کوشش عبدالله بن عباس و دیگران، السعودیه، مرکز دراسات المدینه، ۱۴۲۹ق؛ تحقیق النصرة بتلخیص معالم دارالهجره: ابی‌بکر بن الحسین المراغی(م.۸۱۶ق.)، بیروت، المکتبة العلمیه، ۱۴۰۱ق؛ التعریف بما آنست الهجرة من معالم دارالهجره: محمد بن احمد المطری (م.۷۴۱ق.)، بیروت، المکتبة العلمیه، ۱۴۰۲ق؛ السلوک لمعرفة دول الملوک: المقریزی (م.۸۴۵ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ شذرات الذهب: عبدالحی بن العماد (م.۱۰۸۹ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۲۱ق؛ العبر فی اخبار من غبر: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش محمد بن السعید، بیروت، دار الکتب العلمیه؛ العقد الثمین: محمد الفأسی (م.۸۳۲ق.)، به کوشش فؤاد سیر، مصر، الرساله، ۱۴۰۶ق؛ عقد الجمان فی تاریخ اهل الزمان: بدر الدین محمود العینی (م.۸۵۵ق.)، به کوشش محمد امین، مرکز تحقیق التراث، جامعة القاهره، ۱۴۰۸ق؛ ملء العیبة بما جمع بطول الغیبه: محمد بن عمر ابن رشید الفهری السبتی (م.۷۲۱ق.)، به کوشش محمد الحبیب، دار الغرب الاسلامی، ۱۴۰۸ق؛ الوافی بالوفیات: الصفدی (م.۷۶۴ق.)، دار الفکر، ۱۴۲۵-۱۴۲۶ق؛ وفاء الوفاء: السمهودی (م.۹۱۱ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۲۰۰۶م؛ وفیات الاعیان: ابن خلکان (م.۶۸۱ق.)، به کوشش احسان عباس، بیروت، دار صادر.

سید مجتبی حسینی

اتمام علی اعلام الانام بتاریخ بیت‌الله الحرام: Ñ اعلام الانام بتاریخ بیت‌الله الحرام

اتیوپی: Ñ حبشه

إثارة الترغیب و...

: کتابی در بیان فضیلت‌ها، مناسک و آداب زیارت مکه، مدینه و بیت المقدس، نوشته شمس الدین محمد بن اسحاق خوارزمی (م.۸۲۷ق.)[۲۰۳]

از این کتاب در همه منابع با نام اثارة الترغیب والتشویق الی المساجد الثلاثة والبیت العتیق یاد شده است؛ ولی مصحح در نسخه چاپی نام کتاب را بدین صورت تغییر داده است: اثارة الترغیب و التشویق الی تاریخ المساجد الثلاثة و البیت العتیق. وی علت این کار را تشابه نام کتاب با کتاب جمال الدین محمد بن محب الدین طبری با عنوان التشویق الی البیت العتیق در عین تفاوت موضوع دو کتاب دانسته است؛ زیرا موضوع این کتاب، تاریخ مساجد سه‌گانه و موضوع کتاب طبری، فقه حج است.[۲۰۴] همان ‌سان که از نام اثر پیداست، خوارزمی این کتاب را برای تشویق و ترغیب مردم به حج و زیارت و در پاسخ به نیاز حج‌گزاران و زائران نگاشته است. (ص۲۲، «مقدمه مؤلف»)

خوارزمی از دانشوران حنفی است که در فقه و نحو به فضیلت از او یاد شده است.[۲۰۵] از زمان ولادت او گزارشی در دست نیست؛ ولی با توجه به این که فاسی وفات وی را درحدود ۶۰ سالگی دانسته[۲۰۶] و سال وفات او ۸۲۷ق. است، می‌توان زمان تولدش را در حدود سال ۷۶۷ق. تخمین زد. علت انتساب او به خوارزم و نیز محل تولدش معلوم نیست؛ ولی روشن است که در مکه اقامت داشته است.[۲۰۷]

خوارزمی علوم عربی را از پدر همسرش، شمس‌الدین معروف به مُعید، فراگرفت و سال‌های بسیار به نیابت از او و پسرش، شهاب‌الدین احمد، به امامت مقام حنفی در مسجدالحرام مشغول بود.[۲۰۸] او برای کسب درآمد مدتی به هند مسافرت کرد و سپس به مکه بازگشت.[۲۰۹] از کارهای او در مکه، ترسیم نقشه مسجدالحرام و کعبه و راهنمایی زائران هندی و دیگران با این نقشه‌ها بوده است.[۲۱۰]

عاتق بن غیث بلادی ضمن بیان سرگذشت محمد بن محمود خوارزمی (م.۸۱۳ق.) یاد کرده که به ظاهر شرح حال وی با محمد بن اسحاق خوارزمی که معاصر او بوده و شرح حال آن دو با هم بسیار مشابهت دارد، اشتباه شده و می‌توان این شرح حال را به هر دو نسبت داد.[۲۱۱]

تنها اثر بر جای مانده از خوارزمی إثارة الترغیب است و کتابی در مناسک نیز به او نسبت داده‌اند که اکنون اثری از آن نیست.[۲۱۲] خوارزمی در روش و محتوای کتاب، به اخبار مکه ازرقی نظر داشته و کار او همانند آن اثر است، با این تفاوت که مباحث تاریخی کتاب ازرقی را فرونهاده و بیشتر به مباحثی درباره فضیلت‌های حج و عمره و امور مربوط بدان پرداخته است. او به وضعیت و اطلاعات مکه در زمان خود هیچ اشاره‌ای ندارد، مگر در مواردی اندک؛ مانند نشان دادن جای قبر افرادی در قبرستان مکه (معلات) در آن زمان. (ص۲۵۳) او بر پایه سنت رایج نویسندگان درباره مکه و مدینه، به موضوعاتی همچون اندازه و مساحت جای‌ها و اماکن حج و حرم (برای نمونه: ۲۳۹-۲۴۱، ۳۳۶، ۳۶۲) و پیشینه‌ای مختصر از این جای‌ها (برای نمونه: ص۳۰۱-۳۰۴) نیز پرداخته است.

پیش از خوارزمی، سعد الله بن عمر بن علی اسفراینی مکی (م.۷۸۶ق.)کتاب زبدة الاعمال و خلاصة الافعال را نگاشته که بخش نخست آن تلخیصی از اخبار مکه ازرقی است و اثارة الترغیب به لحاظ ساختار، محتوا، منبع و انگیزه نگارش بسیار همانند این اثر است. هر دو کتاب افزون بر پرداختن به فضیلت‌های حج و حرم، بابی را به فضیلت مدینه و حرم نبوی اختصاص داده‌اند و در عناوین و شمار فصل‌های هر باب تقریباً یکسان‌اند؛ با این تفاوت که خوارزمی دو باب دیگر در فضیلت بیت المقدس و زیارت قبر حضرت ابراهیم۷ افزوده است.

خوارزمی افزون بر استفاده از اخبار مکه ازرقی (برای نمونه: ص۱۱۰، ۲۳۶، ۲۳۹) به دیگر منابع معتبر اهل سنت در تاریخ و حدیث همچون صحاح سته به ویژه صحیح بخاری (برای نمونه: ۳۱۴، ۳۵۳، ۳۷۲) و صحیح مسلم (برای نمونه: ص۶۶، ۳۷۶،۳۱۶) و هدایة السالک الی المذاهب الاربعة فی المناسک نوشته عزالدین بن جماعه کنانی (م.۷۶۷ق.) استناد کرده است. (برای نمونه: ص۱۶۷،۲۴۰) او در بخش فضیلت‌های مدینه بیشتر از ابن نجار (م.۶۳۴ق.) (برای نمونه: ص۳۶۵-۳۶۶، ۳۷۳، ۳۹۰)، ابن زباله (م.۱۹۹ق.) (برای نمونه: ص۳۳۶، ۳۶۴، ۳۷۳، ۳۹۰) و مطری (م.۷۴۱ق.) (برای نمونه: ۳۶۹، ۳۷۳-۳۷۴) که هر یک صاحب اثری مستقل درباره مدینه‌اند، گزارش کرده است.

روایت‌های نبوی بخش عمده کتاب را تشکیل می‌دهند. خوارزمی برای اختصار، این روایت‌ها را بدون سلسله اسناد راویان آورده است. اثارة الترغیب مشتمل بر حدیث‌های ضعیف بسیار است و روایت‌های متعدد از کعب الأحبار (برای نمونه: ص۳۰، ۳۱۲، ۴۲۴) و وهب بن منبّه (برای نمونه: ص۸۸، ۱۶۵، ۳۱۹) در این کتاب به چشم می‌خورند. نویسنده در خاتمه کتاب، علت گزارش این‌گونه حدیث‌ها را جواز عمل به روایت‌های ضعیف در آداب و سنن دانسته و سخن بعضی از دانشوران را در این زمینه آورده است. (ص۴۴۰-۴۴۱)

آیات قرآنی و آرای مفسران و منابع تفسیری همچون تفسیر ابن عباس (برای نمونه: ص۱۲۵) بخش عمده کتاب را به خود اختصاص داده‌اند. خوارزمی آیات مرتبط با موضوعات را بیان کرده و ذیل آن‌ها به تفسیر و گاه یادکرد سبب نزول (برای نمونه: ص۳۴) پرداخته است. او سخنان بسیاری از مفسران را بیان کرده و گاه یکی را برگزیده است. (برای نمونه: ص۳۸)

یادکرد حکایت صوفیان، عارفان و صالحان در فصل‌هایی جداگانه (تمام فصل ۴۱) یا ضمن مباحث (برای نمونه: ص۱۲۹)، گزارش اشعار مرتبط با موضوعات (ص۹۵، ۱۸۷، ۲۰۷، ۲۷۸)، بیان اسرار معنوی حج (ص۱۸۴-۱۹۰) و سرّ سعی میان صفا و مروه (۲۷۸-۲۹۱) نشان از گرایش صوفیانه و عارفانه خوارزمی دارند. او روایت‌ها و سخنان درباره محل دفن و شبانه به خاک سپرده شدن حضرت فاطمه زهرا۳ را یاد کرده است. (ص۳۵۷) وی افزون بر بیان احکام وآداب در ضمن مباحث (برای نمونه: ص۱۵۳) فصلی خاص را به آداب حج از خروج از خانه تا پایان مناسک و بازگشت به وطن (ص۲۵۸-۲۷۷) و فصلی را به آداب زیارت حرم نبوی از هنگام ورود به این شهر (ص۳۴۲-۳۴۸) اختصاص داده است. او این کتاب را برای عموم زائران از همه مذاهب نگاشته و از این رو، در بیان احکام افزون بر رأی مذهب خود، به اختلافات مذاهب همچون شافعی (برای نمونه: ص۱۴۹، ۱۵۳، ۲۸۴، ۲۸۹)، مالکی (برای نمونه: ص۱۸۱، ۲۷۱، ۲۷۷) و حنبلی (برای نمونه: ص۱۸۱، ۲۸۲، ۳۷۸) و گاه بررسی و نقد سخنان دانشوران مذاهب پرداخته است. (برای نمونه: ص۱۸۱)

دسته‌بندی و تبویب مطالب از نقاط قوت اثارة الترغیب است و کتاب از نظمی درخور بهره دارد. نویسنده نخست عناوین بخش‌های کتاب را برگزیده و سپس برای هر عنوان فصل‌هایی گشوده و ذیل هر فصل، آیات، روایت‌ها و سخنان متناسب با آن را بیان کرده است. با توجه به این که اثارة الترغیب از کتب «فضایل» به شمار می‌آید، نویسنده در چهار بخش به فضیلت‌های اماکن مساجد سه‌گانه و قبر حضرت ابراهیم۷ پرداخته که منظور از فضیلت گاه ثواب زیارت و گاه ارزش و برتری آن‌جای‌هاست. محمد بن احمد زَمْلَکانی به سال ۸۳۱ق. خلاصه‌ای از این کتاب را نگاشته[۲۱۳] که به گزارش زِرِکْلی، به چاپ رسیده[۲۱۴] و نسخه خطی آن در استانبول موجود است.[۲۱۵]

چاپ‌ها: سید حسن کسروی اثارة الترغیب را با استفاده از نسخه خطی کتابخانه الازهریه قاهره تصحیح کرده و در انتشارات دارالکتب العلمیه بیروت به سال ۱۴۲۰ق. در ۴۴۸ صفحه و قطع وزیری به چاپ رسانده است. تصحیح دیگر کتاب از مصطفی محمد حسین الذهبی است. او کتاب را به سال ۱۴۱۸ق. با استفاده از همان نسخه الازهریه تصحیح و بسیاری از اسرائیلیات و حدیث‌های ضعیف را حذف کرده و در انتشارات مکتبة نزار مصطفی الباز در دو جلد و ۵۰۰ صفحه به چاپ رسانده است. نیز رساله‌ای از ابن تیمیه به نام زیارة بیت المقدس بر آن افزوده و علت این افزایش را رواج بعضی عقاید باطل درباره بیت المقدس در میان اهل سنت، همچون وقوف عصر عرفه در آن‌جا و طواف بر صخره شمرده و اثارة الترغیب را مشتمل بر برخی از آن عقاید دانسته است. او در مقدمه‌اش سخنان برخی از دانشوران را در برائت از طواف بر صخره یا سایر بدعت‌ها بیان و کتاب‌هایی را در این موضو ع معرفی کرده است.[۲۱۶]

منابع

اتحاف الوری باخبار ام القری: عمر بن محمد بن فهد (م.۸۸۵ق.)، به کوشش شلتوت و دیگران، مکه، دار احیاء التراث الاسلامی، ۱۴۰۴ق؛ إثارة الترغیب و التشویق الی المساجد الثلاثة و البیت العتیق: محمد بن اسحاق الخوارزمی (م.۸۲۷ق.)، به کوشش کسروی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق؛ الاعلام: الزرکلی (م.۱۳۹۶ق.)، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۹۸۰م؛ بُغیة الوُعاة: السیوطی (م.۹۱۱ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، دار الفکر، ۱۳۹۹ق؛ تاریخ الادب العربی: بروکلمان (م.۱۳۷۵ق.)، قم، دار الکتاب الاسلامی، ۱۴۲۹ق؛ الضوء اللامع: شمس الدین السخاوی (م.۹۰۲ق.)، قاهره، دار الکتاب الاسلامی؛ العقد الثمین: محمد الفأسی (م.۸۳۲ق.)، به کوشش محمد حامد، بیروت، الرساله، ۱۴۰۶ق؛ کشف الظنون: حاجی خلیفه (م.۱۰۶۷ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۲۸ق؛ المدینة المنورة فی مئة مخطوط: به کوشش عمار منلا، السعودیه، مرکز دراسات المدینة المنوره، ۱۴۲۰ق؛ معجم المؤلفین: عمر کحاله، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ نشر الریاحین: عاتق بن غیث البلادی، مکه، دار مکه، ۱۴۱۴ق.

سید حامد علی‌زاده موسوی

اَثایه

استراحتگاه میان راه مدینه و مکه، محل نماز صبح پیامبر۹ در حجة الوداع

أَثایة به کسر، فتح و ضم همزه تلفظ شده است[۲۱۷] که فتح آن نام‌آورتر است. برخی نیز آن را «أثاثة» یا «أثانة»آورده‌اند.[۲۱۸]

«أثایة» مکانی معروف در راه «جُحفه» در فاصله ۲۵ فرسخی مدینه[۲۱۹] و حدود چهار کیلومتری راه شوسه منتهی به یمن است.[۲۲۰] این مکان حد فاصل و مرز میان دو منطقه «حجاز» و «تهامه» به شمار می‌آید.[۲۲۱] برخی با افزودن کلمه «آبار» (چاه‌های آب)، یا «شرف» به ابتدای این کلمه، آن را «آبار الاثایه» و «شرف الاثایه»[۲۲۲] معرفی کردهاند.

در حجة الوداع آن‌گاه که رسول خدا۹ برای انجام اعمال حج از مدینه به سمت مکه می‌رفت، نماز صبح‌ را در این منطقه خواند[۲۲۳] و بعدها به همین سبب مسجدی در این مکان بنا شد.[۲۲۴] در همین مکان، شتر ابوبکر که مسئولیت نگهداری آن بر عهده غلام ابوبکر و حامل مواد غذایی پیامبر۹ در حجة الوداع بود، گم شد و پس از مدتی یکی از صحابه آن را یافت.[۲۲۵]

اثایه امروزه میان مسافران و بومیان به نام «بئار الشفیه»، چند چاه آب در حدود ۳۴ کیلومتری مُسَیجِد در راه مدینه به بدر، معروف است. بعضی از این چاه‌ها هنوز هم آب دارند.[۲۲۶] در آن‌جا مسجدی نیز برای رسول خداست[۲۲۷] که گویا همان مسجد الأثایه است.

منابع

امتاع الاسماع: المقریزی (م.۸۴۵ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق؛ سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی (م.۹۴۲ق.)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق؛ مراصد الاطلاع: صفی الدین عبدالمؤمن بغدادی (م.۷۳۹ق.)، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق؛ المعالم الاثیره: محمد محمد حسن شراب، ترجمه: شیخی، تهران، مشعر، ۱۳۸۳ش؛ المعالم الاثیره: محمد محمد حسن شراب، دمشق، دار القلم، ۱۴۱۱ق؛ معجم الادباء: یاقوت الحموی (م.۶۲۶ق.)، دار المغرب الاسلامی، ۱۹۹۳م؛ معجم البلدان: یاقوت الحموی (م.۶۲۶ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۵م؛ معجم ما استعجم: عبدالله البکری (م.۴۸۷ق.)، به کوشش السقاء، بیروت، عالم الکتاب، ۱۴۰۳ق؛ المغازی: الواقدی (م.۲۰۷ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، الاعلمی، ۱۴۰۹ق.

سید علی حسین‌پور

  1. سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۵۷۸؛ تهذیب الکمال، ج۳۴، ص۳۶۶.
  2. الطبقات، ابن سعد، ج۵، ص۱۹۶؛ جمهرة انساب العرب، ص۳۸۱-۳۸۲؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۰۳.
  3. الاستیعاب، ج۴، ص۱۷۶۸-۱۷۶۹؛ اسد الغابه، ج۵، ص۳۱۹؛ الاصابه، ج۷، ص۳۵۲.
  4. المعارف، ص۲۷۷؛ الاصابه، ج۸، ص۳۲.
  5. المعارف، ص۲۲۷؛ سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۵۷۹.
  6. الاصابه، ج۷، ص۳۵۵؛ اسد الغابه، ج۶، ص۴۰۶.
  7. الاصابه، ج۷، ص۳۶۲.
  8. الطبقات، ابن سعد، ج۴، ص۲۴۵؛ اسد الغابه، ج۵، ص۳۲۰.
  9. تاریخ دمشق، ج۶۷، ص۲۹۸؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۰۳.
  10. الاستیعاب، ج۴، ص۱۷۷۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۰۳.
  11. ربیع الابرار، ج۳، ص۲۲۷؛ الکنی و الالقاب، ج۱، ص۱۸۱.
  12. المعارف، ص۲۷۸؛ سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۵۸۶.
  13. الطبقات، ابن سعد، ج۴، ص۲۴۳؛ البدء و التاریخ، ج۵، ص۱۱۳.
  14. الطبقات، ابن سعد، ج۱، ص۲۶۵؛ المنتظم، ج۳، ص۳۰۴.
  15. الطبقات، ابن سعد، ج۴، ص۲۴۴.
  16. الطبقات، ابن سعد، ج۴، ص۲۴۳.
  17. تاریخ طبری، ج۲، ص۵۵۶.
  18. اسد الغابه، ج۵، ص۳۲۰؛ تاریخ الاسلام، ج۴، ص۳۵۰.
  19. انساب الاشراف، ج۲، ص۱۵۱؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۰۴.
  20. الاصابه، ج۱، ص۷۳؛ امتاع الاسماع، ج۱۱، ص۲۴۵.
  21. تاریخ دمشق، ج۶۷، ص۳۲۶؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۰۵.
  22. عیون الاخبار، ج۳، ص۳۰؛ ادب الدنیا، ص۱۹۱.
  23. البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۱۰؛ الاصابه، ج۸، ص۵۲.
  24. تاریخ دمشق، ج۶۷، ص۳۱۹؛ سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۵۹۱.
  25. معجم البلدان، ج۱، ص۳۴۸؛ مکاتیب الرسول، ج۲، ص۳۳۶.
  26. البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۱۳؛ سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۲۶۳.
  27. دلائل النبوه، ج۴، ص۳۲۰؛ البدایة و النهایه، ج۴، ص۲۳۱.
  28. المغازی، ج۲، ص۷۶۰، ۷۶۵.
  29. کتاب الولایه، ص۲۰۶.
  30. البدایة و النهایه، ج۵، ص۲۱۴.
  31. البدایة و النهایه، ج۵، ص۱۹۷.
  32. الطبقات، ابن سعد، ج۸، ص۱۶۷؛ اسد الغابه، ج۶، ص۱۲۶.
  33. تاریخ الاسلام، ج۲، ص۶۶۵؛ البدایة و النهایه، ج۵، ص۳۷.
  34. تهذیب الکمال، ج۱۲، ص۱۳۳؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۱۸۴.
  35. سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۱۸۵.
  36. ابوهریره، ص۲۱۵.
  37. الاستیعاب، ج۳، ص۱۲۵۸؛ الاصابه، ج۲، ص۴۴۶؛ ابوهریره، ص۲۱۲.
  38. تاریخ طبری، ج۳، ص۳۰۴؛ الکامل، ج۲، ص۳۶۹.
  39. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۵۳؛ انساب الاشراف، ج۱۰، ص۳۶۸.
  40. تاریخ طبری، ج۴، ص۱۱۲؛ البدایة و النهایه، ج۷، ص۱۰۱.
  41. فتوح البلدان، ص۸۹؛ انساب الاشراف، ج۱۰، ص۳۶۸.
  42. الطبقات، ابن سعد، ج۴، ص۲۴۳؛ تاریخ الاسلام، ج۴، ص۳۵۱.
  43. تاریخ دمشق، ج۶۷، ص۳۶۶؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۱۰.
  44. معجم ما استعجم، ج۴، ص۱۳۳۱.
  45. الاصابه، ج۷، ص۳۶۲.
  46. المصنف، ج۱۱، ص۳۲۳؛ الطبقات، ابن سعد، ج۴، ص۲۵۰.
  47. تاریخ دمشق، ج۱۹، ص۳۱۷.
  48. تاریخ طبری، ج۴، ص۳۵۳؛ انسابالاشراف، ج۵، ص۵۶۳.
  49. تاریخ المدینه، ج۴، ص۱۲۴۶؛ تاریخ دمشق، ج۳۹، ص۴۸۴.
  50. انساب الاشراف، ج۵، ص۵۹۷؛ الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۵۹.
  51. انساب الاشراف، ج۲، ص۴۴۵؛ الغارات، ج۲، ص۴۴۶.
  52. انساب الاشراف، ج۲، ص۴۴۶.
  53. الامامة و السیاسه، ج۱، ص۱۲۸؛ الفتوح، ج۳، ص۶۳؛ اسد الغابه، ج۳، ص۳۸۳.
  54. تاریخ خلیفه، ص۱۱۸؛ تاریخ الاسلام، ج۶، ص۳۰۵.
  55. انساب الاشراف، ج۲، ص۴۵۸؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۱۴۰.
  56. الغارات، ج۲، ص۶۳۹؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰۰.
  57. تاریخ طبری، ج۵، ص۱۴۰.
  58. تاریخ طبری، ج۵، ص۱۴۰؛ البدایة و النهایه، ج۷، ص۳۲۲.
  59. الغارات، ج۲، ص۶۵۶.
  60. شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۷.
  61. تاریخ الاسلام، ج۴، ص۳۵۶؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۱۳.
  62. الطبقات، ابن سعد، ج۴، ص۲۵۰؛ المعارف، ص۲۷۸.
  63. شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۷.
  64. تاریخ دمشق، ج۲۶، ص۱۹۸؛ الغدیر، ج۱۰، ص۱۸۰.
  65. الغارات، ج۲، ص۵۶۹.
  66. البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۱۴.
  67. انساب الاشراف، ج۲، ص۴۲۵؛ الغارات، ج۲، ص۴۴۶.
  68. ربیع الابرار، ج۳، ص۲۲۷؛ شذرات الذهب، ج۱، ص۶۴.
  69. تاریخ دمشق، ج۳، ص۲۰۲.
  70. المحبّر، ص۸۵؛ الطبقات، ابن سعد، ج۸، ص۷۶.
  71. البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۱۴.
  72. الاستیعاب، ج۴، ص۱۹۲۱؛ اسد الغابه، ج۶، ص۲۸۹.
  73. الطبقات، خلیفه، ص۱۹۲؛ الاستیعاب، ج۴، ص۱۷۷۲؛ تاریخ دمشق، ج۶۷، ص۳۰۸.
  74. البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۱۴.
  75. البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۱۵.
  76. الطبقات، ابن سعد، ج۴، ص۲۷۴؛ الاصابه، ج۷، ص۳۶۱.
  77. الثقات، ج۵، ص۸۲؛ جمهرة انساب العرب، ص۳۸۲؛ تاریخ دمشق، ج۳۶، ص۳۴-۳۵.
  78. سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۲۱۸.
  79. تاریخ الاسلام، ج۲۱، ص۳۳۹؛ الاعلام، ج۸، ص۲۵۷.
  80. شیخ المضیره، ص۱۲۵.
  81. سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۶۳۲.
  82. الطبقات، ابن سعد، ج۴، ص۲۴۷؛ تأویل مختلف الحدیث، ص۲۸.
  83. شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۷-۶۸.
  84. شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۸.
  85. تأویل مختلف الحدیث، ص۴۱.
  86. تاریخ دمشق، ج۵، ص۹۵؛ شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۷.
  87. شیخ المضیره، ص۱۳، ۸۹..
  88. البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۰۵؛ امتاع الاسماع، ج۱۱، ص۲۴۶؛ الاصابه، ج۷، ص۳۵۵-۳۵۶.
  89. شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۸.
  90. تاریخ دمشق، ج۵۹، ص۸۹-۱۰۶.
  91. تاریخ الاسلام، ج۲۳، ص۱۰۷؛ الوافی بالوفیات، ج۶، ص۲۵۷.
  92. فتح الباری، ج۷، ص۸۱.
  93. صحیفة همام، ص۵؛ سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۶۰۸.
  94. تدریب الراوی، ج۲، ص۲۱۷.
  95. تهذیب الکمال، ج۲۲، ص۱۹۴-۱۹۵.
  96. البدایة و النهایه، ج۷، ص۳۴۷.
  97. الایضاح، ص۴۹۶؛ الغدیر، ج۱، ص۲۰۴.
  98. انساب الاشراف، ج۳، ص۶۵؛ احقاق الحق، ج۱۹، ص۲۴۸.
  99. البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۶؛ الاصابه، ج۲، ص۶۲.
  100. الاصابه، ج۸، ص۲۶۴؛ الاستیعاب، ج۴، ص۱۸۲۱.
  101. الطبقات، ابن سعد، خامسه۱، ص۳۹۶؛ تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۱۸۰.
  102. المستدرک، ج۱، ص۴۶۵؛ السنن الکبری، ج۵، ص۵۸.
  103. مسند احمد، ج۲، ص۴۱۰؛ صحیح البخاری، ج۲، ص۲۰۹.
  104. الدر المنثور، ج۱، ص۲۱۰؛ کنز العمال، ج۵، ص۱۳.
  105. مسند احمد، ج۲، ص۲۴۶.
  106. الدر المنثور، ج۲، ص۲۰۹.
  107. الدر المنثور، ج۲، ص۵۴.
  108. الدر المنثور، ج۱، ص۲۱۰.
  109. الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۴۹۸؛ الطبقات، خلیفه، ص۱۵۷؛ الاصابه، ج۱، ص۱۸۰.
  110. تهذیب الاسماء، ج۱، ص۱۰۸-۱۰۹؛ تهذیب الکمال، ج۲، ص۲۶۲.
  111. الاستیعاب، ج۱، ص۶۵.
  112. اسد الغابه، ج۱، ص۶۱.
  113. اسد الغابه، ج۱، ص۶۱.
  114. سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۳۹۶.
  115. اسد الغابه، ج۱، ص۶۱؛ الاصابه، ج۱، ص۱۸۱.
  116. اسد الغابه، ج۱، ص۶۱.
  117. اسد الغابه، ج۱، ص۶۱؛ الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۴۹۸؛ الاستیعاب، ج۱، ص۶۶.
  118. تهذیب الاسماء، ج۱، ص۱۰۹؛ نک: تهذیب الکمال، ج۲، ص۲۶۲.
  119. تفسیر الصحابی، ص۱۳.
  120. الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۲۱۶؛ المحبّر، ص۷۳؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۷۱.
  121. السیرة النبویه، ج۱، ص۵۰۵-۵۰۶؛ المستدرک، ج۳، ص۳۰۳؛ رجال الطوسی، ص۲۲.
  122. المغازی، ج۱، ص۹.
  123. المغازی، ج۱، ص۱۶۳؛ الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۸۸؛ رجال الطوسی، ص۲۲.
  124. المغازی، ج۱، ص۲۰۴؛ الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۴۹۸.
  125. المغازی، ج۱، ص۴۰۵.
  126. الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۴۹۸؛ تهذیب الکمال، ج۲، ص۲۶۴.
  127. المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۴۴۵.
  128. مسند احمد، ج۵، ص۱۴۲؛ المستدرک، ج۱، ص۳۹۹؛ السنن الکبری، ج۴، ص۹۶.
  129. تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۴۷۵-۴۷۶.
  130. الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۴۹۸.
  131. الاستیعاب، ج۱، ص۶۸؛ اسد الغابه، ج۱، ص۶۲؛ الاصابه، ج۱، ص۱۸۱.
  132. الاستیعاب، ج۱، ص۶۸؛ اسد الغابه، ج۱، ص۶۲.
  133. تاریخ طبری، ج۶، ص۱۷۹.
  134. المغازی، ج۱، ص۲۰۴؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۸۳.
  135. اسد الغابه، ج۱، ص۶۲.
  136. تهذیب الاسماء، ص۱۰۹.
  137. سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۴۰۱.
  138. الطبقات، ابن سعد، ج۲، ص۳۴۱؛ سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۳۹۲.
  139. ابی بن کعب، زغلول، ص۱۶-۱۷.
  140. صحیح البخاری، ج۴، ص۲۲۸؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۴۹.
  141. الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۵۰۰.
  142. تاریخ القرآن، ص۵۳۴.
  143. المصاحف، ص۳۱-۳۳.
  144. الکافی، ج۲، ص۶۳۴.
  145. نک: السبعة فی القرائات، ص۵۵، ۶۹-۷۱؛ نک: المبسوط، ج۲۹، ص۱۳۶؛ ج۱۶، ص۳۷.
  146. الاتقان، ج۲، ص۲۴۰.
  147. تهذیب الکمال، ج۲، ص۲۶۳.
  148. الدر المنثور، ج۳، ص۲۳۲.
  149. کتاب سلیم بن قیس، ص۱۳۸-۱۴۰؛ بحار الانوار، ج۲۸، ص۱۹۹-۲۰۰.
  150. نک: تحف العقول، ص۴۲۸؛ الاحتجاج، ج۱، ص۱۰۲.
  151. حلیة الاولیاء، ج۱، ص۲۵۴.
  152. نک: کتاب سلیم بن قیس، ص۱۳۸-۱۴۰؛ شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۵۱-۵۲.
  153. الدرجات الرفیعه، ص۳۲۴-۳۲۵.
  154. الاحتجاج، ج۱، ص۱۵۷؛ بحار الانوار، ج۲۹، ص۸۷-۸۸..
  155. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶۱، ۱۷۳.
  156. سنن ابی داود، ج۱، ص۳۲۲؛ سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۴۰۰.
  157. الاتقان، ج۱، ص۱۷۵.
  158. الاتقان، ج۱، ص۱۷۸.
  159. الاتقان، ج۱، ص۱۷۹.
  160. وسائل الشیعه، ج۶، ص۵۶.
  161. الاتقان، ج۱، ص۱۷۵.
  162. مجمع البیان، ج۸، ص۲۸۰؛ المحرر الوجیز، ج۴، ص۴۵۸.
  163. الفهرست، ص۲۹.
  164. المصاحف، ص۳۰-۳۱، ۶۳-۶۴.
  165. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷۰.
  166. تاریخ المدینه، ج۱، ص۱۶۴؛ مرآة الحرمین، ج۱، ص۴۲۰؛ معالم مکة و المدینه، ص۳۹۲.
  167. مرآة الحرمین، ص۴۲۰.
  168. الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۴۹۹؛ تاریخ دمشق، ج۷، ص۳۳۹؛ تهذیب الکمال، ج۲، ص۲۶۹.
  169. ابی بن کعب، عیساوی، ص۴۷.
  170. جامع البیان، ج۲، ص۸؛ تفسیر ثعلبی، ج۴، ص۲۰۹؛ الدر المنثور، ج۱، ص۱۴۵.
  171. ابی بن کعب، عیساوی، ص۷۱.
  172. ابی بن کعب، زغلول، ص۸۶-۸۸.
  173. ابی بن کعب، عیساوی، ص۷۶.
  174. الطبقات، ابن سعد، ج۲، ص۳۴۱؛ الاستیعاب، ج۱، ص۶۷؛ اسد الغابه، ج۱، ص۶۲.
  175. الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۵۰۲.
  176. الاستیعاب، ج۱، ص۶۸.
  177. تهذیب الکمال، ج۲، ص۲۷۱؛ تقریب التهذیب، ج۱، ص۷۱.
  178. تهذیب الکمال، ج۲، ص۲۷۱.
  179. الاستیعاب، ج۱، ص۶۹؛ اسد الغابه، ج۱، ص۶۳؛ الاصابه، ج۱، ص۱۸۱.
  180. اسد الغابه، ج۱، ص۶۳؛ الاصابه، ج۱، ص۱۸۱.
  181. الاستیعاب، ج۱، ص۶۹.
  182. اسد الغابه، ج۱، ص۶۳؛ تهذیب الکمال، ج۲، ص۲۷۱-۲۷۲.
  183. تاریخ دمشق، ج۷، ص۳۴۷؛ منهاج السنه، ج۷، ص۴۳؛ مجموع فتاوی ابن تیمیه، ج۲۷، ص۴۸۴.
  184. ملء العیبه، ص۱۴۵؛ العقد الثمین، ج۵، ص۴۳۲.
  185. الوافی بالوفیات، ج۱۳، ص۲۳۴؛ العقد الثمین، ج۵، ص۴۳۳؛ شذرات الذهب، ج۵، ص۳۹۵-۳۹۶.
  186. وفیات الاعیان، ج۳، ص۳۰۹؛ البدایة و النهایه، ج۱۲، ص۲۶۱.
  187. الوافی بالوفیات، ج۱۳، ص۲۳۴؛ العقد الثمین، ج۵، ص۴۳۳.
  188. ملء العیبه، ص۲۱۳-۲۱۹.
  189. العبر، ج۳، ص۳۶۲؛ شذرات الذهب، ج۵، ص۳۹۶.
  190. الوافی بالوفیات، ج۱۳، ص۲۳۳-۲۳۴؛ العقد الثمین، ج۵، ص۴۳۲-۴۳۳.
  191. البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۲۵۸؛ العقد الثمین، ج۵، ص۴۳۴؛ عقد الجمان، ص۳۶۷.
  192. ملء العیبه، ص۱۴۷، ۱۹۳.
  193. التعریف، ص۱۰؛ التحفة اللطیفه، ج۴، ص۳۶۲.
  194. التعریف، ص۵۶.
  195. العقد الثمین، ج۵، ص۴۳۴؛ التاریخ و المورخون، ص۵۱.
  196. البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۲۵۸؛ العبر، ج۳، ص۳۶۲؛ العقد الثمین، ج۵، ص۴۳۳.
  197. الوافی بالوفیات، ج۱۳، ص۲۳۴؛ السلوک، ج۲، ص۲۰۹.
  198. العقد الثمین، ج۵، ص۴۳۳؛ التحفة اللطیفه، ج۵، ص۳۶۲-۳۶۳.
  199. التعریف، ص۱۰، ۱۷، ۲۰، ۲۲.
  200. تحقیق النصره، ص۲۶-۲۷، ۹۴، ۱۰۱، ۱۰۳-۱۰۴، ۱۱۱.
  201. وفاء الوفاء، ج۱، ص۹۴؛ ج۲، ص۱۰۷، ۱۱۸، ۱۲۹، ۲۹۸، ۳۰۹.
  202. التحفة اللطیفه، ج۴، ص۳۶۲؛ ج۵، ص۱۰۲، ۵۳۸-۵۳۹.
  203. اتحاف الوری، ج۳، ص۶۱۲؛ العقد الثمین، ج۱، ص۴۱۲.
  204. اثارة الترغیب، ص۸، «مقدمه کسروی».
  205. العقد الثمین، ج۱، ص۴۱۲؛ الضوء اللامع، ج۷، ص۱۳۳؛ معجم المؤلفین، ج۹، ص۴۰.
  206. العقد الثمین، ج۱، ص۴۱۲.
  207. بغیة الوعاة، ج۱، ص۵۴؛ العقد الثمین، ج۱، ص۴۱۲.
  208. الضوء اللامع، ج۷، ص۱۳۳؛ العقد الثمین، ج۱، ص۴۱۲.
  209. العقد الثمین، ج۱، ص۴۱۲؛ الضوء اللامع، ج۷، ص۱۳۳.
  210. العقد الثمین، ج۱، ص۴۱۲.
  211. نشر الریاحین، ج۲، ص۷۳۰.
  212. کشف الظنون، ج۶، ص۱۴۸؛ معجم المؤلفین، ج۹، ص۴۰.
  213. تاریخ الادب العربی، ج۱۰، ص۱۵۱.
  214. الاعلام، ج۶، ص۳۰.
  215. المدینة المنوره، ج۱، ص۳۳۳-۳۳۸.
  216. اثارة الترغیب، ص۸-۱۱، «مقدمه ذهبی».
  217. سبل الهدی، ج۸، ص۴۹۱؛ المعالم الاثیره، ص۱۵.
  218. معجم البلدان، ج۱، ص۹۰؛ المعالم الاثیره، ص۱۹.
  219. معجم البلدان، ج۱، ص۹۰؛ مراصد الاطلاع، ج۱، ص۲۵.
  220. المعالم الاثیره، ترجمه، ص۱۹.
  221. معجم ما استعجم، ج۱، ص۱۱؛ ج۳، ص۸۰۵.
  222. المعالم الاثیره، ترجمه، ص۲۴، ۲۰۹.
  223. المغازی، ج۳، ص۱۰۹۳؛ امتاع الاسماع، ج۲، ص۱۰۵.
  224. معجم ما استعجم، ج۳، ص۷۷۰.
  225. امتاع الاسماع، ج۲، ص۱۰۵.
  226. المعالم الاثیره، ص۱۵.
  227. المعالم الاثیره، ص۱۷۶.