آل سعود خاندان سلطنتی حاکم بر بخش‌هایی از شبه جزیره عرب و سپس سراسر عربستان سعودی، از سده هجدهم تا کنون

خاندان سعود

آل سعود نام خاندان پادشاهی کشور عربستان سعودی است که دو شهر مقدس مکه و مدینه در قلمرو آنان بود. اجداد این خاندان مانند دیگر قبیله‌های عرب بر منطقه زیر نفوذ خود، یعنی بخشی از نجد* فرمان می‌راندند و از جایگاهی ویژه برخوردار نبودند و در اداره کارهای مکه و مدینه نقشی نداشتند.[۱]

اصل و نسب

درباره نسب آنان دو نظر کاملاً متفاوت وجود دارد. یکی این که از اعراب اصیل شبه جزیره عربستان هستند و دیگری این که ریشه غیر عربی دارند و در طول زمان به قبایل عرب پیوسته‌اند. بر پایه نظر نخست، آل سعود از تیره‌های قبیله عنزه، یکی از قبایل بزرگ و معروف عربی‌اند و نسبشان به ربیعه، نزار، معد و سرانجام عدنان* می‌رسد.[۲] این گروه جد آل سعود را «مقرن بن مرخان» از تبار بکر بن وائل می‌دانند.[۳] ادله فراوان برای اثبات این نظر ذکر نشده و تنها سندی که می‌توان به آن استناد کرد، چند شجره‌نامه متأخر است[۴] که به اعتقاد برخی، دروغین و ساختگی هستند. محمد بن امین تمیمی، مسئول عالی کتابخانه‌های عربستان سعودی، به عنوان یکی از متهمان تزویر در این موضوع نام برده می‌شود.[۵]

بر پایه نظر دیگر، آل سعود ریشه‌ای یهودی دارند و از بصره به شبه جزیره آمده‌اند. صاحبان این نظر، انتساب آل سعود را به قبیله عنزه درست نمی‌دانند و بر این باورند که جد بزرگ آنان «مردخای بن ابراهیم بن موشی» تاجری یهودی در بصره بوده است. بر پایه گزارشی، به سال 851ق. کاروانی از عشیره مسالیخ از قبیله عنزه برای خرید غلات رهسپار عراق می‌شود. مردخای نزد آنان می‌رود و ادعا می‌کند از عمو زادگان آن‌هاست و سپس همراهشان به نجد می‌رود. او پس از مدتی سرگردانی و جابه‌جایی در مناطق مختلف نجد، سرانجام در جایی نزدیک ریاض کنونی ساکن می‌شود و آن را درعیه نام می‌نهد[۶] و نام خود را نیز به «مرخان بن ابراهیم بن موسی» تغییر می‌دهد. مرخان با قبایل بسیاری وصلت کرد و نتیجه این ازدواج‌ها فرزندانی فراوان بود که همگی نام‌های عربی داشتند. فرزند بزرگ او نیز که از بصره همراه پدر به نجد رفته بود، نامش را از «ماکرن» به «مقرن» تغییر می‌دهد. او فرزندانی به نام‌های محمد و سعود داشت. از این پس نام‌های یهودی به فراموشی سپرده می‌شوند و آل سعود نام اصلی این خاندان می‌گردد.[۷] صاحبان این نظریه برای اثبات ادعای خود، به این ادله و قراین استناد می‌کنند: 1. در میان نیاکان آل سعود، نام‌های همانند اسامی یهودی به چشم می‌خورد.[۸] 2. شجره‌نامه‌های آل سعود از چنان دنباله بلندی برخوردارند که هیچ همانندی در میان اشخاص یا تیره‌های دیگر ندارد. شجره‌نامه آنان تا 470 مرتبه ادامه می‌یابد و در مقایسه با سلسله نسب پیامبر9 با 21 مرتبه، شگفت‌انگیز و مشکوک به نظر می‌رسد.[۹] 3. در سده اخیر، موضوع یهودی بودن آل سعود توجه برخی رسانه‌های عربی را برانگیخت؛ اما ملک فیصل و دیگر مسئولان سعودی به آن واکنش نشان ندادند.[۱۰]

تاریخ سیاسی

آل سعود حکومت خود را از شهر کوچک درعیه در سرزمین نجد آغاز کردند. این خاندان از سال 1139ق. تا کنون در سه دوره جداگانه حکومت کرده و هر بار طی لشکرکشی‌ها و جنگ‌هایی به مرور حکومت خود را در سراسر نجد و حجاز گسترش داده‌اند.

دوره یکم (1139-1223ق.)

پس از ثبات نسبی حکمرانی کوچک درعیه در زمان سعود بن مقرن، حمله سعودیان به سرزمین‌های اطراف برای گسترش نفوذ آغاز شد و فرزند وی محمد به طور رسمی سلطنت آل سعود را تأسیس کرد.[۱۱] محمد بن سعود در سال 1157ق. با محمد بن عبدالوهاب هم‌پیمان شد.[۱۲] با این پیمان که به «البیعة الکبریٰ» معروف گشت، حکومت و سلطنت از آن محمد بن سعود و خاندانش؛ و رهبری دینی از آن محمد بن عبدالوهاب و نسل وی به‌گونه موروثی شد. این سنت تا امروز همچنان پابرجاست و تعالیم محمد بن عبدالوهاب به طور رسمی در عربستان ترویج می‌شود.[۱۳] (← وهابیت)

با تکیه بر این پیمان و به بهانه شرک‌زدایی و بر پایی توحید، قلمرو آل سعود از طریق قتل و غارت و خونریزی در بخش بزرگی از شبه جزیره به‌ مرور گسترده شد.[۱۴] بر پایه فتوای محمد بن عبدالوهاب، همه عرب‌های شبه جزیره کافر به شمار می‌رفتند و از دین اسلام خارج شده بودند و تنها کسی در امان می‌ماند که از توحید محمد بن عبدالوهاب پیروی کند. در غیر این صورت، جان و مالش مباح می‌شد.[۱۵] هرکس به کیش وهابی می‌گروید، باید دیگر بار شهادتین را بر زبان می‌آورد و گواهی می‌داد که خود و پدر و مادرش کافر بوده‌اند.[۱۶] در سال 1228ق. با حمله ابراهیم پاشا والی مصر، این دوره به پایان رسید و عبدالله بن سعود به دست ابراهیم پاشا دستگیر و به آستانه تحویل داده شد.[۱۷] مهم‌ترین رویدادهای این دوره عبارتند از: حمله سعود بن عبدالعزیز به کربلا در سال 1216ق.[۱۸] که حدود 2000 نفر در آن کشته شدند[۱۹]؛ تصرف مکه و مدینه در سال‌های 1218ق. و 1220ق. و ویرانی مقابر و مشاهد در مکه و مدینه[۲۰]؛ فتح ریاض به دست عبدالعزیز پس از 27 سال جنگ میان آل سعود و ابن دواس که قربانیان بسیاری از دو طرف بر جای نهاد.[۲۱] در این دوره، بر اثر حملات پیاپی مصریان به فرماندهی طوسون* در سال 1228ق. شریف غالب، امیر حجاز، تبعید شد و محمد علی پاشا، حاکم مصر، در سال 1230ق. بر فیصل بن سعود چیره گشت.[۲۲]

دوره دوم (1240-1309ق.)

پس از بازگشت ابراهیم پاشا به مصر، عبدالله بن محمد بن سعود در سال 1225ق. دولت دوم را تأسیس کرد. وی ریاض را بازستاند و آن را به جای درعیه، مرکز حکومت قرار داد.[۲۳] در این دوره، شماری از پادشاهان سعودی که آخرینشان عبدالرحمن بن فیصل بود، تا سال 1309ق. حکومت کردند. سرانجام آل رشید، از خاندان‌های با نفوذ و معروف شبه جزیره که از هم‌پیمانان آل سعود بود، بر آنان شورید و با غلبه بر ایشان، دیگر بار سلطنتشان را برانداخت. آن‌گاه عبدالرحمن بن فیصل به منطقه کویت پناهنده شد.[۲۴]

دوره سوم (1319ق. تاکنون)

با منزوی شدن خاندان سعودی، آل‌ رشید قدرت را یکسره از آن خود کردند. آنان سلسله‌ای از امیران عرب از قبیله شمر بودند که از آغاز سده هجدهم بر سرزمین سریر در شمال نجد حکمرانی داشتند و مرکز حکومت آنان شهر «حایل» بود. معمولاً آل‌ رشید و آل سعود در زد و خورد و جنگ به سر می‌بردند.[۲۵] فرزند عبدالرحمن به نام عبدالعزیز پس از سال‌ها زندگی در کویت به سال 1319ق. به ریاض رفت و پنهانی وارد قصر آل‌ رشید شد و با کشتن حاکم وقت، دوره سوم سلطنت آل سعود را پایه‌ نهاد.[۲۶] این دوره تا کنون ادامه یافته و مهم‌ترین رویدادهای آن عبارتند از: حمله به حجاز در سال 1343ق.[۲۷]؛ اختلاف میان پادشاهی نجد و ملک حسین و برچیده شدن حکومت اشراف بر حجاز[۲۸]؛ قتل عام و کشتار دوم مدینه و شهرهای اطراف[۲۹]؛ ادغام دو پادشاهی جداگانه نجد و حجاز[۳۰] و تعیین نام «المملکة العربیة السعودیه» در سال 1351ق. /1939م. برای کشور زیر سلطه آل سعود. (تصویر شماره 5)

بدین ترتیب، آل سعود با پیروزی بر دو رقیب دیرین خود یعنی آل رشید و اشراف* حجاز، حاکم مطلق شبه جزیره شدند. رفتارهای آنان، به ویژه در دوره سوم، مخالفت‌ کشورهای مختلف را به همراه داشت. تصرف وحشیانه حجاز، برکناری اشراف هاشمی و ناآرامی‌های پس از آن، بسیاری از کشورهای اسلامی را به رژیم سعودی بدگمان کرد. افراطی‌گری خاندان سعودی در میان اهل‌ سنت و افزایش نگرانی کشورها، به ویژه ایران به عنوان تنها کشور شیعه، از بی‌حرمتی و تخریب آرامگاه چهره‌های مورد احترام و مکان‌های مقدس در مکه و مدینه، موجی از مخالفت را برانگیخت. اعلامیه مفتی بزرگ مصر در ممنوعیت حج، نخستین واکنش مخالفت‌آمیز بود. مردم دیگر کشورها از جمله مسلمانان هند نیز کارهایی از این دست انجام دادند. ایران نیز در 25 اسفند 1304ش. عزیمت زائران به عربستان را رسماً ممنوع اعلام کرد.[۳۱] تبلیغات اشراف هاشمی و انتشار گزارش‌هایی از تخریب و کشتار، در گسترش این موج مخالفت‌ مؤثر بود. در گزارشی از وزیر خارجه حکومت حجاز «فؤاد الخطیب» به وزیر مختار ایران «غفار خان جلال السلطنه» ضمن شرح مفصل حمله به طائف و رفتار سعودیان در مکه و مدینه، از ایران درخواست شد برای جلوگیری از این‌گونه فعالیت‌های عربستان اقدام کند. البته ایران در آن دوره تمایلی به حمایت از حکومت حجاز نشان نداد و سرگرم تنظیم روابط خود با حکومت جدید عربستان بود.[۳۲] عربستان سعودی در این دوره، به ویژه دوران ملک فیصل (حک: 1964-1975م.) روزگاری سرشار از تحولات را پشت سر نهاد و در زمینه‌ سیاست‌گذاری‌ داخلی و به ویژه خارجی، و نیز تغییرات اقتصادی ‌ـ‌ اجتماعی،‌ دگرگون شد. یکی از مهم‌ترین رخدادهای این دوره، تأسیس سازمان کنفرانس اسلامی* بود که در سال 1394ق./1974م. با حضور شش عضو تشکیل شد و نخستین بار سازمان آزادیبخش فلسطین به عنوان تنها نماینده مردم فلسطین در آن شرکت کرد.[۳۳] اشغال مسجدالحرام در زمان ملک خالد به سال 1399ق./1979م. یکی از رویدادهای مهم این دوره است. این اشغال به دست گروهی مسلح از مخالفان سلطنت خاندان سعودی و متمایل به اخوان المسلمین، به فرماندهی محمد بن عبدالله قحطانی صورت گرفت؛ اما با دستگیری و اعدام شورشیان این آشوب پایان یافت.[۳۴]

عوامل چیرگی آل سعود بر عربستان و تثبیت حکومت سعودی

آل سعود که حکومت خود را با تسلط بر شهر کوچک درعیه آغاز کرده بودند، در نیمه اول سده بیستم، بر اثر عوامل زیر به حکومت بی‌رقیب منطقه در سراسر نجد و حجاز تبدیل شدند:

  1. قدرت و تسلط بنیان‌گذار دور سوم حکومت سعودی: محمد بن عبدالعزیز بن فیصل، از بزرگ‌ترین و قدرتمندترین فرمانروایان سعودی، با هجوم‌های سخت و کوبنده و بهره‌گیری از حرکت «اخوان التوحید» توانست مخالفان خود را در میان قبایل مختلف سرکوب کند. اخوان التوحید سازمان دینی‌ـ نظامی وهابیان و مهم‌ترین ابزار پیشبرد اهداف عبدالعزیز به شمار می‌رفت. عبدالعزیز افزون بر سرکوب قبایل مخالف که دشمنان کوچک‌تر او بودند، دو دشمن قوی و رقیب خود، یعنی آل رشید و اشراف هاشمی را نیز از میان برد و حکومتی قدرتمند و بی‌رقیب پدید آورد.[۳۵]
  2. پشتیبانی انگلیس: این عامل چندان مهم و مؤثر است که می‌توان آن را زمینه تأثیر عامل پیشین قلمداد کرد. انگلیس که منافع خود را در برابر عثمانی و آل رشید در خطر می‌دید، در همان سال‌های آغازین شکل‌گیری حکومت سوم سعودی، با بهره جستن از اعراب مخالف آل‌ رشید، یعنی شیخ مبارک، حاکم کویت، قبایل وهابی مذهب و یکی از قبایل جنوب عراق به نام «منتفق» ائتلافی به سرکردگی عبدالعزیز پدید آورد.[۳۶] پس از تأسیس حکومت سوم سعودی، انگلیس برای دستیابی به اهداف خود، آل سعود و آل‌ هاشم را به بازی گرفت؛ بدین ترتیب که افسری از کارگزاران خود را نزد هر یک فرستاد. «ادوارد لارنس» را نزد شریف حسین و «ویلیام شکسپیر» را نزد ابن سعود گسیل نمود. سپس «هری سنت جان فیلبی» که خود را مسلمان نشان می‌داد و نامش را عبدالله نهاده بود، به جای شکسپیر از مشاوران ویژه عبدالعزیز شد.[۳۷] انگلیس با هر دو طرف پیمان‌های مختلف بست و به آنان وعده‌های همانند برای حکومت بر عربستان بزرگ داد. اگر چه انگلیس برای دستیابی به منافع خود، از حامیان بزرگ آل سعود بود، سیاست دوگانه‌اش ایجاب می‌کرد در موقعیت‌های مقتضی بر ضدّ عربستان اقدام کند؛ مانند تاختن بر نجد به دنبال گردهمایی 1339ق./1921م. که در آن، ابن سعود را پادشاه نجد و همه سرزمین‌های وابسته شناختند[۳۸] و نیز حمله به نجد در سال 1346ق./1928م.[۳۹]

آل سعود و حجاز

چنان‌که اشاره شد، اهمیت حجاز به سبب وجود دو شهر مقدس مکه و مدینه و مرکزیت دینی آن است. آل سعود در سه سده حکومت خود، نقشی اساسی در تحولات منطقه حجاز داشته‌اند:

غلبه بر اشراف و تصرف حجاز

از زمان روی کار آمدن خلفای فاطمی، منطقه حجاز زیر نظر اشراف و جدا از حکومت‌های مرکزی اداره می‌شد.[۴۰] با روی کار آمدن آل سعود، این روند همچنان ادامه داشت؛ اما به دو دلیل میان آل سعود و اشراف نزاعی همیشگی وجود داشت: اول حرکت اصلاح دینی و دعوت محمد بن عبدالوهاب که به عقیده خودشان بر پایه انکار بدعت‌ها و خرافات بود؛ و دوم آن که اشراف به سبب سیادت خود، حکمرانی دیگران را بر مکه و مدینه نمی‌پذیرفتند.[۴۱] با تصرف مکه و مدینه در دو دوره، نفوذ اشراف کاسته و سپس یکسره برچیده شد. شریف مکه غالب بن مساعد در نامه‌ای که به سعود بن عبدالعزیز نوشت، از او خواست تا یکی از دانشوران وهابی را بفرستد تا وی را از حقیقت وهابیت آگاه کند؛ اما این دعوت به نتیجه مطلوب نینجامید و زمینه‌ساز جنگ میان نجد وحجاز شد.[۴۲] آل سعود نخستین بار در سال 1218ق. به حجاز حمله کردند. در این حمله، سعود دوم پس از تصرف مکه، شریف غالب را برکنار و برادرش عبدالمعین را به جای وی منصوب کرد.[۴۳] در سال 1220ق. سعودیان به مدینه نیز هجوم بردند[۴۴]. با سقوط دولت اول آل سعود در سال 1228ق. به دست ابراهیم پاشا، شریف غالب* به مکه بازگشت و حجاز از سلطه آل سعود خارج شد[۴۵]. از آن پس، مقابر و مشاهد تا اندازه‌ای بازسازی شدند.[۴۶]

در دولت سوم، شریف حسین به سال 1326ق. به عنوان شریف مکه روی کار آمد.[۴۷] پس از چندی شریف حسین خود را پادشاه عرب نامید و همین انگیزه اختلاف میان او و پادشاه نجد یعنی ملک عبدالعزیز را فراهم کرد.[۴۸] عبدالعزیز در 9 شعبان 1334ق./1916م. استقلال پادشاهی حجاز را اعلان کرد.[۴۹] در سال 1338ق. نجدیان را از گزاردن حج بازداشت.[۵۰] حجاز از نظر اقتصادی و به ویژه سیاسی برای انگلیس اهمیت فراوانی داشت[۵۱]. اما انگلیسیان با نجد نیز روابط نزدیک داشتند و برای تأمین منافع دو سویه خود، به این اختلافات دامن می‌زدند.[۵۲] سرانجام در ذی‌قعده 1343ق./1924م. جلسه‌ای به ریاست عبدالرحمن بن فیصل تشکیل شد که پادشاه، علما و رؤسای قبایل در آن حضور داشتند. در این جلسه، صلاحیت شریف حسین برای حکومت بر حجاز را مردود شمردند و با حمله به حجاز موافقت کردند.[۵۳] در همین سال، ملک عبدالعزیز بر شریف حسین چیره و وارد مکه شد.[۵۴] وی در سال 1344ق. خود را پادشاه حجاز نامید[۵۵] و با او بیعت کردند.[۵۶] نخستین بار شوروی حکومت آل سعود را که اکنون بر سراسر نجد و حجاز حکم می‌راند، به رسمیت شناخت و سپس کشورهایی همچون بریتانیا، هلند، ترکیه، بلژیک، سویس و آلمان به ترتیب چنین کردند. ایران در سال 1929م. با تأخیر، حکومت سعودی را به رسمیت شناخت. علت این تاخیر، حملات سعودیان به مکه و مدینه و تخریب مقابر و مشاهد آن سرزمین بود.[۵۷] در محرم سال 1346ق. نمایندگان کشورهای اسلامی و عربی در همایش کشورهای مسلمان در مکه، قطعنامه‌ای صادر کردند و عبدالعزیز بن عبدالرحمن را حافظ «عتبات مقدسه اسلامی» در مکه و مدینه خواندند.[۵۸] وی در سال 1351ق./1939م. پس از ادغام دو پادشاهی جداگانه نجد و حجاز، پادشاهی عربستان سعودی را تأسیس کرد.[۵۹]

کشتار و قتل عام در حجاز

در قلمرو آل سعود، بر پایه تعالیم محمد بن عبدالوهاب، عموم مسلمانان کافر به شمار می‌رفتند و جان و مالشان مباح بود. از این رو، هرکه به آیین وهابیت درمی‌آمد، باید پس از شهادتین، گواهی می‌داد که خود و پدر و مادرش کافر بوده‌اند[۶۰]. بدین سبب، بیشتر دوره‌های اقتدار آل سعود با حوادث خونین و خشونت‌بار همراه بوده که تفصیل آن در نوشته‌های مورخان آل‌سعود، خواه موافقان و خواه مخالفان، آمده است.[۶۱] شماری از این حوادث به سبب اختلاف درباره سلطه بر حجاز و مکان‌های مقدس آن، در این منطقه رخ داد[۶۲] که کشتار طائف از نمونه‌های نمایان آن است. این حادثه هنگامی رخ داد که بسیاری از اهالی مکه برای ییلاق به طائف رفته بودند. پس از آن که علمای وهابی فتوای حمله به حجاز را دادند، در هفتم صفر 1343ق. ملک عبدالعزیز به آن سرزمین هجوم برد و مرد و زن و کودک را از دم تیغ گذراند.[۶۳] این قتل عام به قدری گسترده و بی‌رحمانه بود که واکنش‌هایی تند را در کشورهای دیگر برانگیخت و عبدالعزیز را ناچار کرد پس از اظهار تأسف، برخی از نیروهایش را بازگرداند.[۶۴] پیش از این در سال 1218ق. عثمان المضایفی، سرکرده لشکر سعود بن عبدالعزیز، به حجاز لشکر کشیده و با این که بدون مقاومت مردم وارد طائف شده بود، بسیاری را در کوچه و بازار و خانه‌هایشان کشته و اموال آنان را به تاراج برده بود. آنان اگر چه در مکه قتل و کشتار صورت ندادند، خرابی‌های بسیار به بار آوردند[۶۵]. سپس این لشکرکشی‌ها را به سمت جده ادامه دادند؛ اما با مقاومت جدی رو‌به‌رو شدند و سرانجام آن سرزمین را رها کردند.[۶۶] افزون بر این کشتارها، شمار بسیاری از مردم مکه در محاصره‌های پیش از آن، بر اثر قحطی و گرسنگی تباه شدند. در سال 1220ق. مکه در محاصره آل سعود قرار گرفت و همه راه‌های ارتباطی از سوی حجاز و یمن و نجد و تهامه بسته شد و ورود کاروان‌هایی که غذا و نیازمندی‌های مردم را فراهم می‌کردند، ناممکن شد. از این روی، پس از مرگ تعدادی از مردم شهر، شریف غالب، حاکم مکه، به پذیرش صلح ناچار گشت و آیین وهابیت را به طور موقت پذیرفت.[۶۷]

تخریب مشاهد و مقابر

طی دو لشکرکشی آل سعود به حجاز، کشتار و خرابی‌های بسیار به بار آمد. دردناک‌تر از همه، ویرانی مقابر، مشاهد، مساجد و خانه‌های کهن بازمانده از صدر اسلام در مکه و مدینه بود. وهابیان بدون توجه به اهمیت دینی و تاریخی این بناها، آن‌ها را ویران کردند.[۶۸] ویرانی نخست به سال 1218ق. در مکه[۶۹] و سال 1220ق. در مدینه رخ داد[۷۰] که خشم مسلمانان را برانگیخت و همراه عواملی دیگر، زمینه سقوط آل سعود را در سال 1228ق. فراهم آورد.[۷۱] در حمله دوم به مکه و مدینه، این ویرانی‌ها بار دیگر رخ داد.[۷۲] مهم‌ترین بناهای ویران شده به دست آل سعود در مکه، عبارتند از: خانه ارقم* بن ابی ارقم که نخستین پایگاه پنهان تبلیغ توحید در صدر اسلام در دامنه کوه صفا بود؛ دارالندوه* یکی از کهن‌‌ترین مکان‌های مکه که به ‌دست قصی بن کلاب برای رایزنی درباره مهم‌ترین کارهای سیاسی، اقتصادی و نظامی مکه ساخته شده بود؛ خانه حضرت خدیجه3 در محله معروف به «حی القشاشیه» در کوچه حجر؛ خانه ابوطالب* در ابتدای منازل بنی‌‌هاشم و در چند متری زادگاه پیامبر؛ زادگاه حمزه سیدالشهداء7 پایین مکه در محل «بازان»؛ خانه عبدالله بن جدعان* در پشت صفا و مروه که پیمان معروف «حلف الفضول*» آن‌جا بسته شده بود؛ زادگاه امام جعفر صادق7 معروف به دار أبی سعید نزدیک دار العجله؛ خانه حارث بن عبدالمطلب* که انذار عشیره در آن اتفاق افتاد؛ مسجد شق القمر* موسوم به مسجد بلال حبشی که می‌گویند شق ‌القمر در سال نهم بعثت در آن رخ داده است؛ مسجد ابراهیم7 بر فراز کوه ابوقبیس.[۷۳]

در مدینه نیز این مساجد تخریب شدند: مسجد بنی‌‌عدی در دار النابغه کنار مقبره عبدالله بن عبدالمطلب؛ مسجد بنی‌‌ظفر در شرق بقیع که به نظر برخی، سوره مائده در آن‌جا بر پیامبر نازل شد و از این ‌رو به مسجد مائده نیز مشهور بوده است؛ مسجد دار سعد بن خیثمه در کنار مسجد قبا؛ مسجد بنی‌حارثه، کمی پایین‌تر از مسجد شیخان؛ مسجد عرفه پشت مسجد قبا؛ مسجد حمزه سیدالشهداء7؛ مدفن نخست حمزه7؛ مسجد بقیع در قبرستان بقیع* و غرب مدفن عقیل و همسران پیامبر9 در امتداد دیوار غربی بقیع روبه‌روی قبور ائمه:؛ مسجد بنی‌‌ساعده در شمال غربی مسجدالنبی؛ سکونتگاه فاطمه صغرا دختر امام حسین7 که به مسجد تبدیل شده بود؛ مسجد ثنیة الوداع بر فراز کوه ذباب؛ مسجد علی عریضی، سکونتگاه علی بن جعفر برادر امام موسی کاظم 7 در 6 کیلومتری مدینه.[۷۴]

افزون بر این مساجد و خانه‌های تاریخی، به دستور سعودی‌ها و بر پایه آیین وهابیت، همه مقابر بلندتر از سطح زمین و گنبدها و بارگاه‌ها، همچون بقعه‌های قبرستان بقیع، ویران شدند.[۷۵] می‌گویند در حمله دوم به حجاز و پس از تصرف مکه، عبدالعزیز قصد داشت بارگاه پیامبر را نیز ویران کند؛ اما با شدت یافتن مخالفت‌ها از این کار دست کشید.[۷۶]

آل سعود و حج

آل سعود در برگزاری مراسم حج و آیین‌های زیارتی و عبادی آن نقش‌های گوناگون داشته‌اند:

مشکل‌آفرینی برای حاجیان و پیشگیری از برگزاری حج

پس از چیرگی آل سعود بر منطقه حجاز، سختگیری‌هایی بر حاجیان آغاز شد. سعود بن عبدالعزیز شرط‌هایی برای کاروان حج مصر و شام قرار داد که تنها با رعایت آن‌ها اجازه می‌داد حج بگزارند: هیچ حاکم یا امیری همراهشان نباشد؛ خداوند را با صدای بلند نخوانند و عبارت «یا محمد» را بر زبان نیاورند؛ هر یک از حاجیان 10 سکه طلا بپردازد؛ امیر کاروان مصر و شام در هر سال که برای حج می‌آیند، هر یک 10 کنیز و 10 غلام سفید هدیه کنند. نیز از ورود افراد ریش تراشیده برای ادای حج جلوگیری می‌کردند.[۷۷]

آل سعود بر پایه تعالیم وهابیت، از ورود کاروان‌هایی که با خود نشان‌ها و شمایل‌هایی را حمل می‌کردند، به بهانه شرک‌آمیز بودن این کار پیشگیری می‌کردند. برای نمونه در یکی از سال‌ها اجازه ورود به محمل شام* را ندادند[۷۸] و آن را آتش زدند.[۷۹] محمل صندوق‌واره‌ای به شکل خیمه بود که علامت و شعار حاجیان شمرده می‌شد[۸۰] و در واقع وسیله‌ای برای جمع‌کردن حاجیان بود که حمل آن سنتی قدیمی به شمار می‌رفت[۸۱]؛ اما وهابیان آن را نوعی بت‌پرستی می‌دانستند[۸۲]. از این رو، در این سال، با اتهام بت‌پرستی به حاجیان شامی، آنان را بدون ادای مناسک حج بازگرداندند[۸۳]. سال بعد نیز آنان را به دلیل عمل نکردن به شرط‌های پیش گفته، بدون حج برگشت دادند.[۸۴] حاجیان مصری نیز در سالی دیگر پرده‌ای همراه داشتند که در مصر برای کعبه بافته شده بود و به همین سبب از میانه راه بازگردانده شدند. همچنین حاجیان مصر، شام و یمن به مدت شش سال بر اثر درخواست عوارض سنگین سفر حج از جانب سعودی‌ها، از ادای فریضه حج بازماندند.[۸۵]

قتل‌عام حاجیان ایرانی

کشتار بی‌سابقه حاجیان در ایام برگزاری حج به دست آل سعود، از مهم‌ترین رویدادهای معاصر حج است. حاجیان ایرانی در پی برگزاری آیین برائت از مشرکان* در سال 1407ق. در حرم امن الهی با سلاح‌های گرم و سرد و گازهای سمی سربازان سعودی به شهادت رسیدند. با شهادت حدود 400 حاجی، این روز به جمعه خونین* معروف شد و در پی آن، روابط ایران و عربستان به طور کامل قطع و حج‌گزاری ایرانیان سه سال تعطیل شد.[۸۶] حکومت سعودی نخست بسیار کوشید تا این رخداد را درگیری و نزاع میان حاجیان ایرانی و حجاج دیگر کشورها نشان دهد.[۸۷] سپس ادعا کرد که این حادثه بر اثر انجام وظیفه مأموران امنیتی برای حفظ امنیت و جلوگیری از اغتشاش و آشوب حاجیان ایرانی در مسجدالحرام رخ داده است. اما برپایه ادله مستند و گواهی شاهدان عینی، مراسم برائت با فاصله بسیار از مسجدالحرام و با آرامش و دور از هرگونه بی‌نظمی و آشوب در حال انجام بود.[۸۸] پس از این کشتار، با وجود تلاش‌های تبلیغاتی گسترده رژیم سعودی، توجه بسیاری از رسانه‌ها و محافل عمومی مسلمانان بر موضوع آینده حرمین و عدم صلاحیت آل سعود برای تصدی حج متمرکز گشت.[۸۹]

توسعه و بازسازی حرمین

در دوره آل سعود اقدامات عمرانی بسیار برای توسعه مکان‌های زیارتی و دینی مکه و مدینه به انجام رسیده است:

  1. توسعه مسجدالحرام و بازسازی کعبه: مسجدالحرام و کعبه شاهد بازسازی‌ها و ترمیم‌هایی در دوره‌های مختلف بوده است. در دوره آل سعود، ملک عبدالعزیز کارهای گوناگون در زمینه معماری کعبه، حرم مکی، چاه زمزم، مسجدها و... انجام داد.[۹۰] وی اولین بار در سال 1344ق. مسجدالحرام را بازسازی کرد و طرح توسعه گسترده‌ای تنظیم نمود[۹۱] که در زمان سعود بن عبدالعزیز آغاز شد و سپس ملک فیصل آن را ادامه داد. در زمان خالد بن عبدالعزیز در سال 1396ق. اجرای این طرح به پایان رسید. طرح دوم توسعه که بزرگ‌تر از طرح پیشین بود، در زمان ملک فهد به سال 1409ق. آغاز شد.[۹۲] کعبه نیز دو بار تعمیر گشت: نخست در سال 1377ق. که ملک عبدالعزیز سقف قدیم کعبه را برداشت و سقفی جدید برایش بنا کرد. نیز همو در سال 1366ق. دَرِِِِِ جدیدی برای کعبه ساخت.[۹۳] این در به دست عبدالرحیم امین بحاری مکی در 15 ذی‌حجه نصب شد.[۹۴] در تعمیر دوم که به سال 1417ق. به دست ملک فهد انجام گشت، قسمت‌هایی از کعبه بازسازی شد.[۹۵]
  2. توسعه مسجد نبوی: همانند مسجدالحرام، مسجد نبوی نیز در دوره در زمان سعودیان توسعه یافت. ملک عبدالعزیز در سال 1348ق. دستور داد اصلاحاتی در آن صورت گیرد و در سال 1370ق. طرح توسعه آن را ارائه داد. انجام این طرح در سال 1372ق. به دست پسرش سعود آغاز شد.[۹۶] این توسعه در زمان ملک فیصل و خالد بن عبدالعزیز نیز ادامه یافت. پاکسازی چاه زمزم را هم می‌توان اقدامی در مسیر توسعه و ترمیم حرمین دانست. بزرگ‌ترین پاکسازی این چاه در تاریخ 28/5/1399ق. تا 25/7/1399ق. انجام شد. در این پاکسازی، افزون بر گل ‌و ‌لای و سنگ، انبوهی از ظرف‌های سفالی، سطل‌های چرمی و پلاستیکی، ظرف‌های قدیمی و عجیب، پول، چاقو، شاخ بز، انگشتر و… از چاه بیرون آمد و از آن پس، میزان آبدهی چاه بهبود یافت.[۹۷]
  3. ساخت کارگاه پرده‌بافی: از کارهای دیگری که در دوره سعودی‌ها انجام شد، ساختن نخستین کارگاه پرده‌بافی* در مکه به سال 1346ق. به دستور ملک عبدالعزیز بود.[۹۸] نخستین پرده محصول این کارگاه در همین سال بافته شد. دومین کارگاه پرده‌بافی نیز به سال 1397ق. در ام الجود به بهره‌برداری رسید.[۹۹]
  4. تغییر شیوه نماز جماعت در مسجدالحرام: مرسوم بود در مسجدالحرام نماز جماعت به امامت چهار امام از مذاهب چهارگانه، جداگانه برگزار می‌شد. ملک عبدالعزیز این سنت را برچید و دستور داد که در هر نوبت تنها یک نماز جماعت برگزار شود؛ به این ترتیب که در هر نوبت امامی از یک مذهب، نماز بگزارد. اکنون امام جماعت تنها از میان وهابیان انتخاب می‌شود.[۱۰۰]
  5. ایجاد نظام اداری برای کارهای حج و امکانات رفاهی برای حاجیان: در زمان عبدالعزیز تنظیمات اداری گسترده و خدمات رفاهی در زمینه بهداشت، اسکان، تأمین آب و غذا، و گسترش راه‌ها و وسایل حمل و نقل برای بهبود حال حاجیان صورت گرفت.[۱۰۱] البته بودجه این امکانات از مالیات‌های خود حاجیان تأمین می‌شد و آنان معمولاً از میزان این مالیات ناراضی بوده‌اند.[۱۰۲] شریف مکه اگر چه از جانب عثمانی انتخاب می‌شد، مستقل عمل می‌کرد و سازماندهی اداری منظم و کاملی نداشت. پس از تسلط سعودی‌ها بر حجاز، عبدالعزیز اقداماتی برای تکامل دستگاه اداری حج انجام داد و به همین منظور «الادارة العامة للحج*» را تأسیس کرد. نیز دو نمایندگی در مدینه و جده برای کارهای حج در نظر گرفته شد[۱۰۳]. همچنین در تاریخ 20/3/1345ق. «نظام ادارة الحج» در 42 ماده تنظیم شد.[۱۰۴] اقدام‌های رفاهی برای حاجیان در دوره سعودی، به ویژه زمان عبدالعزیز، در زمینه سازماندهی حمل و نقل، اسکان، درمان و تشکیل هیئت‌های نظارت بر کارهای حاجیان بود.[۱۰۵]

در کنار اقدامات عمرانی سعودی‌ها، وجود برخی نواقص و مشکلات هر ساله سبب وقوع حوادثی برای حاجیان در منا و عرفات و دیگر مَشاهد می‌شود که فاجعه‌بارترین آن‌ها آتش‌سوزی سال 1353شمسی بود که بسیاری از حجاج را به کام مرگ کشید. پس از این آتش‌سوزی، پیکرهای سوخته با لودر گردآوری و یک جا دفن شدند.[۱۰۶] نمونه‌هایی دیگر از آتش‌سوزی در منا نیز گزارش شده است.[۱۰۷] در سال 1384ش./2006م. تخریب پل جمرات بر اثر ازدحام جمعیت، به کشته شدن 362 نفر و زخمی شدن 289 نفر انجامید. نیز در همان سال بر اثر فروریختن یک باب ساختمان چند طبقه در نزدیكی مسجدالحرام 76 نفر از حجاج كشته و 62 نفر زخمی شدند.[۱۰۸] دو سال پیش از آن نیز بر اثر سقوط حاجیان از پل جمرات به سبب ازدحام جمعیت، بیش از 244 زائر، بیشتر از كشورهای جنوب شرق آسیا، جان باختند. این رویددهای پیاپی در پل جمرات سبب شد که طرحی جامع برای ساخت پلی پنج طبقه در جمرات تهیه شود که در سال 2009م. به طور کامل گشایش یافت.[۱۰۹]

منابع

آل سعود الاصل و السلوک: محمد مظفر الادهمی، بغداد، دار الشئون الثقافیة العامه، 1999م؛ الاسلام والوثنیة السعودیه: فهد القحطانی، منظمة الثورة الاسلامیه، 1406ق؛ اسناد روابط ایران و عربستان سعودی (1304-1357ش): علی محقق، تهران، وزارت امور خارجه، 1379ش؛ اعمال الملک عبدالعزیز المعماریه: ناصر علی الحارثی، ریاض، دار ملک عبدالعزیز، 1425ق؛ البقیع قصة تدمیر آل سعود للآثار الاسلامیة فی الحجاز: یوسف الهاجری، مؤسسة البقیع، 1411ق؛ تاریخ آل‌سعود: ناصر سعید، دار مکة المکرمه، 1404ق؛ تاریخ الحجاز السیاسی: وهیب طالب محمد، بیروت، دار العربیة للموسوعات، 1427ق؛ تاریخ المملکة العربیة السعودیه: صلاح الدین مختار، دار مکتبة الحیاة، 1390ق؛ تاریخ امراء مکة المکرمه: عارف عبدالغنی (م.1344ق.)، دار البشائر، 1423ق؛ تاریخ الجزیرة ‌العربیه فی حیاة الشیخ محمد بن عبدالوهاب: حسین خلف شیخ خزعل، مکتبة الهلال؛ تاریخ عرب در قرون جدید: لوتسکی، ترجمه: پرویز بابایی، چاپار شاهرضا، 1354ش؛ تاریخ معاصر کشورهای عربی: فرهنگستان علوم شوروی، ترجمه: محمد حسین شهری، آوا، 1360ش؛ تاریخ نجد الحدیث و ملحقاته: امین الریحانی، بیروت، المطبعة العلمیة لیوسف صادر، 1928م؛ تاریخ نجد و دعوة الشیخ محمد بن عبدالوهاب: عبدالله فیلبی، ترجمه: عمر الدیراوی، بیروت، المکتبة الاهلیه؛ تاریخ و آثار اسلامی مکه مکرمه و مدینه منوره: اصغر قائدان، تهران، مشعر، 1374ش؛ التنظیمات الداخلیة فی مکة المکرمه: منی بنت قائد آل ثابتة القحطانی، ریاض، دار الملک عبدالعزیز، 1426ق؛ جزیرة العرب فی القرن العشرین: حافظ وهبة، قاهره، مکتبة النهضة المصریه، 1340ق؛ الحج و العمره: وزارة الحج السعودی، شماره 39؛ خطط الشام: محمد کرد علی، بیروت، دار العلم للملایین، 1390ق؛ خلاصة الکلام فی بیان امراء البلد الحرام: احمد بن زینی دحلان (م.1304ق.)، مصر، المطبعة الخیریه، 1305ق؛ در خاورمیانه چه گذشت: ناصرالدین نشاشیبی، ترجمه: روحانی، تهران، توس، 1367ش؛ الدرر السنیة فی الرد علی الوهابیه: احمد بن زینی دحلان، استانبول، دار الشفقه، 1396ق؛ الرحلة السعودیة الحجازیة النجدیه: محمد سعود الغوری، مکتبة الثقافة الدینیه، 1428ق؛ رعایة الحرمین الشریفین فی عهد خادم الحرمین الشریفین: محمد بن عبدالله بن سبیل، الریاض، مکتبة الملک فهد الوطنیه، 1421ق؛ روابط ایران و عربستان در سده بیستم: حمید احمدی، تهران، وزارت امور خارجه، 1386ش؛ روایت حج خونین: تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1367ش؛ سرزمین حاکمان: رابرت لیسی، ترجمه: فیروزه خلعتبری، شباویز، 1365ش؛ سلطان نجد و الحجاز و ملک المملکة العربیة السعودیه: عبدالحسین بن صالح الیوسف، ریاض، 1413ق؛ سید الجزیرة عبدالعزیز آل‌سعود: ارمسترونغ، ترجمه: رافد خیشان الاسدی، بیروت، دار الوراق، 2009م؛ الشرق الاوسط: الادارة العامة المملکة السعودیه، شماره 9908؛ شناخت عربستان سعودی: علی محمدی آشنانی، مشعر، 1381ش؛ عجائب الآثار فی التراجم و الاخبار: عبدالرحمن بن حسن الجبرلی، بیروت، دار الجیل؛ عنوان المجد فی تاریخ نجد: عثمان بن بشر، حنبلی، مکتبة الریاض؛ فتنة الوهابیه: احمد بن زینی دحلان؛ قلب الجزیره: هاری سینت فیلبی، ترجمه: محمد حسن، قاهره، المجلس الاعلی للثقافه؛ کشتار مکه و آینده حرمین: ظفر بنگاش؛ مجزرة مکة قصة المذبحة السعودیة للحجاج: فهد المحصلانی، الصفاء، 1408ق؛ مذکرات فیلبی فی العراق و الجزیرة العربیه: هری سنت جان فیلبی (م.1960م.)، ترجمه: جعفر الخیاط، بیروت، الدار العربیة للموسوعات، 1387ق؛ مرافق الحج و خدماتها المدنیة فی عهد ملک عبدالعزیز: ولید بن محمد بن احمد جمیل، سلسلة مشروع وزارة التعلیم العالی للنشر، جامعة محمد بن سعود الاسلامیه، 1343ق؛ میقات حج (فصلنامه): تهران، حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت؛ هذه هی الوهابیه: محمد جواد مغنیه، بیروت، دار العلم للملایین، 1964م.

فریده منبری

  1. جزیرة العرب، ص215؛ آل سعود، ص8 .
  2. تاریخ الجزیره، ص149.
  3. تاریخ نجد الحدیث، ص62.
  4. تاریخ نجد الحدیث، ص108.
  5. تاریخ آل سعود، ج1، ص177.
  6. تاریخ آل سعود، ج1، ص14-15.
  7. تاریخ آل سعود، ج1، ص18.
  8. تاریخ آل سعود، ج1، ص18.
  9. تاریخ آل سعود، ج1، ص177.
  10. تاریخ آل سعود، ج1، ص17-18.
  11. تاریخ المملکة العربیة السعودیه، ج1، ص32.
  12. تاریخ نجد الحدیث، ص30؛ کشتار مکه، ص56.
  13. تاریخ الجزیره، ص159.
  14. جزیرة العرب، ص310.
  15. آل ‌سعود، ص9.
  16. الدرر السنیه، ص46.
  17. البقیع قصة التدمیر، ص90.
  18. عنوان المجد، ج1، ص121؛ تاریخ المملکة العربیة السعودیه، ج1، ص73.
  19. حیاة الشیخ محمد بن عبدالوهاب، ص386-387.
  20. عنوان المجد، ج1، ص136-137.
  21. تاریخ المملکة العربیة السعودیه، ج1، ص42.
  22. عجائب الآثار، ج3، ص408؛ فتنة الوهابیه، ص16.
  23. جزیرة العرب، ص228.
  24. تاریخ نجد الحدیث، ص106.
  25. در خاورمیانه چه گذشت، ص349.
  26. جزیرة العرب، ص239.
  27. جزیرة العرب، ص266؛ تاریخ المملکة العربیة السعودیه، ج2، ص289.
  28. جزیرة العرب، ص206-214.
  29. البقیع قصة التدمیر، ص110.
  30. کشتار مکه، ص67.
  31. روابط ایران و عربستان، ص52-57.
  32. اسناد روابط ایران و عربستان، سند شماره 10، «پیام رئیس حزب ملی حجاز به وزیر مختار ایران»، نمره 714.
  33. سرزمین سلاطین، ج2، ص619.
  34. سرزمین سلاطین، ج2، ص731.
  35. سرزمین سلاطین، ج2، ص203-211.
  36. تاریخ عرب، ص534-535.
  37. قلب الجزیره، ص380-382.
  38. تاریخ معاصر کشورهای عربی، ج1، ص262.
  39. تاریخ معاصر کشورهای عربی، ج1، ص263-269.
  40. جزیرة العرب، ص148.
  41. جزیرة العرب، ص202.
  42. تاریخ نجد الحدیث، ص67.
  43. جزیرة العرب، ص220.
  44. عنوان المجد، ص217.
  45. تاریخ نجد الحدیث، ص67.
  46. البقیع قصة التدمیر، ص91.
  47. جزیرة العرب، ص150.
  48. جزیرة العرب، ص206.
  49. خطط الشام، ج3، ص139.
  50. الاسلام و الوثنیه، ص112؛ تاریخ امراء مکة المکرمه، ص819؛ تاریخ المملکة العربیة السعودیه، ج2، ص291.
  51. کشتار مکه، ص59-61.
  52. تاریخ الحجاز السیاسی، ص309-344.
  53. تاریخ المملکة العربیة السعودیه، ج2، ص289.
  54. جزیرة العرب، ص263.
  55. کشتار مکه، ص66.
  56. تاریخ المملکة العربیة السعودیه، ج2، ص387.
  57. تاریخ نجد الحدیث، ص355.
  58. تاریخ معاصر کشورهای عربی، ج2، ص164.
  59. کشتار مکه، ص67.
  60. خلاصة الکلام، ص229.
  61. نک: مذکرات فیلبی فی العراق، ص386-390.
  62. نک: تاریخ آل سعود، ج1، ص172-173؛ عنوان المجد، ج1، ص210؛ کشتار مکه، ص65.
  63. الاسلام و الوثنیة السعودیه، ص115؛ البقیع قصة التدمیر، ص108.
  64. تاریخ الحجاز السیاسی، ص377.
  65. عجائب الآثار، ج2، ص585-586.
  66. عجائب الآثار، ج3، ص11، 415؛ الدرر السنیه، ص45.
  67. الدرر السنیه، ص45.
  68. جزیرة العرب، ص273؛ کشتار مکه، ص57.
  69. تاریخ امراء مکه، ص819؛ تاریخ الجزیره، ص378.
  70. تاریخ الجزیره، ص378؛ جزیرة العرب فی القرن العشرین، ص220-221؛ عنوان المجد، ج1، ص136-137.
  71. البقیع قصة التدمیر، ص90؛ کشتار مکه، ص57.
  72. تاریخ آل سعود، ج1، ص302.
  73. تاریخ و آثار اسلامی، ص146-158.
  74. تاریخ و آثار اسلامی، ص328-337.
  75. هذه هی الوهابیه، ص139.
  76. تاریخ آل سعود، ج1، ص302.
  77. تاریخ آل سعود، ج1، ص34.
  78. عنوان المجد، ج1، ص139.
  79. تاریخ آل سعود، ج1، ص36.
  80. سید الجزیره، ص247.
  81. جزیرة العرب، ص221.
  82. سید الجزیره، ص247.
  83. کشتار مکه، ص57.
  84. جزیرة العرب، ص221.
  85. تاریخ آل سعود، ج1، ص35.
  86. شناخت عربستان سعودی، ص133؛ روایت حج خونین، ص24-35.
  87. مجزرة مکه، ص72.
  88. مجزرة مکه، ص77-107؛ روایت حج خونین، ص39-127.
  89. کشتار مکه، ص75.
  90. اعمال الملک عبدالعزیز، ص11.
  91. رعایة الحرمین، ص15.
  92. رعایة الحرمین، ص23-43.
  93. رعایة الحرمین، ص19-22.
  94. سلطان نجد، ص292.
  95. سلطان نجد، ص62.
  96. سلطان نجد، ص31-32.
  97. سلطان نجد، ص72.
  98. الرحلة السعودیه، ص218.
  99. الرحلة السعودیه، ص17، 27.
  100. رعایة الحرمین، ص15.
  101. التنظیمات الداخلیه، ص381-485.
  102. تاریخ نجد الحدیث، ص353.
  103. مرافق الحج، ص46.
  104. مرافق الحج، ص48.
  105. سلطان نجد، ص684-685.
  106. میقات حج، ش54، ص151، «حج‌گزاری در سال‌های آغازین انقلاب».
  107. نک: میقات حج، ش17، ص191، «برائت در عرفات»؛ ش20، ص157، «نامه رئیس سازمان حج به وزیر عربستان».
  108. الشرق الاوسط، جمعـة 13 ذو الحجـة 1426ق.
  109. الحج و العمره، ش39، «احداث پل جدید جمرات، تحولی در مفهوم مدیریت اجتماعات بزرگ انسانی».