ابوعبدالله احمد بن محمد بن حنبل (۱۶۴ـ۲۴۱ق./۷۸۰ـ۸۵۵م.) امام اهل حدیث در بغداد، چهارمین پیشوای اهل تسنن در فقه، و مدافع سرسخت مکتب حدیث‌گرایی است. بر اثر تلاش‌های شاگرد مکتبش ابن تیمیه(۶۶۱ـ ۷۲۸ق.) و سپس محمد بن عبدالوهاب (۱۱۱۵ـ ۱۲۰۶ق.)، وی شخصیت مرجع و الهام‌بخش عقیدتی وهابیت به شمار می‌رود. او را به حافظه قوی، زهد، فروتنی، تلاش در طلب دانش و استقامت در راه عقیده ستوده‌اند. آگاهی وی به اخبار، مبانی حدیثی، تنوع طرق، رجال و آسیب‌های حدیث، معروف است.[۱] از اساتید برجسته‌ای چون وکیع (۱۲۹ـ۱۹۷ق.)، سفیان بن عُیینه (۱۰۷ ـ ۱۹۸ق.)، هُشَیم بن بشیر (۱۰۴ـ۱۸۳ق.) و شافعی (۱۵۰ـ۲۰۴ق.) بهره جست و شاگردانی چون بخاری (۱۹۴ـ۲۵۶ق.)، مسلم (۲۰۶ـ۲۶۱ق.) و ابوداود (۲۰۲ـ۲۷۵ق.) را پرورش داد. بیشتر در زمینه حدیث آثاری بر جای نهاد که مشهورترین آن‌ها مسند وی است. او معاصر امام کاظم (۱۲۸ـ۱۸۳ق.)، امام رضا (۱۴۸ـ۲۰۳ق.)، امام جواد (۱۹۵ـ۲۲۰ق.) و امام هادی (۲۱۲ـ۲۵۴ق.)(ع) و هم‌روزگار با خلفای عباسی، ابوجعفر منصور (۹۵ـ۱۵۸ق.)، مهدی (۱۲۷ـ۱۶۹ق.)، هادی (۱۴۴ـ۱۷۰ق.)، هارون (۱۴۹ـ۱۹۳ق.)، امین (۱۷۰ـ۱۹۸ق.)، مأمون (۱۷۰ـ۲۱۸ق.)، معتصم (۱۷۹ـ۲۲۷ق.)، واثق (۲۰۰ـ۲۳۲ق.) و متوکل (۲۰۶ـ۲۴۷ق.) بود.

زیست‌نامه

تبارنامه و زادگاه

ابن حنبل در ربیع الاول[۲] سال ۱۶۴ق. زاده شد.[۳] نسب وی به تیره بنی‌شیبان بن ذهل از خاندان بنی‌ربیعه از عرب‌ عدنانی بازمی‌گردد[۴] و از همین روی وی را شیبانی و ذهلی خوانده‌اند.[۵] برخی نیز اصل وی را به ذهل بن شیبان رسانده‌اند.[۶] نیز او را سدوسی خوانده‌اند[۷]؛ زیرا تبارش به سدوس فرزند شیبان[۸] بازمی‌گردد.[۹] لیکن در نسب‌نامه وی نامی از سدوس به میان نیامده است.[۱۰] او را مروزی الاصل نیز لقب داده‌اند.[۱۱]

جد وی، حنبل بن هلال، حکمران سرخس در دوره امویان و داعی (تبلیغ‌گر) عباسیان بود.[۱۲] پدرش را در کودکی[۱۳] و به گزارشی در اوان بلوغ[۱۴] از دست داد و مادرش سرپرستی وی را عهده‌دار گشت.[۱۵] در کودکی به بغداد آمد[۱۶] که در آن هنگام تازه تأسیس یافته بود و مرکز خلافت منصور عباسی به شمار می‌رفت.[۱۷]

سفرها و اساتید

ابن حنبل در طول زندگانی خود، در داخل عراق به کوفه، بصره و سامرا سفر نمود و به مکه، مدینه، یمن، شام و خراسان نیز مسافرت کرد.

بغداد

ابن حنبل در مدت حضور خود در بغداد، از محضر دانشمندانی بسیار بهره جست که برجسته‌ترین آن‌ها ابویوسف یعقوب بن ابراهیم (۱۱۳ـ۱۸۲ق.) قاضی القضات بغداد، همراه ۱۷ساله ابوحنیفه و نخستین ترویج‌گر فقه و اصول حنفی است[۱۸] که بر شاگرد خود بسیار اثر نهاد.[۱۹] ابن حنبل از سال ۱۷۹ق. به مدت چهار سال با هُشَیم بن بشیر (۱۰۴ـ۱۸۳ق.) همراه بود[۲۰] که از محدّثان طراز اول و استاد امام مالک، سفیان ثوری، وکیع و بسیاری دیگر به شمار می‌رفت و همه بر وثاقت وی همداستان بودند.[۲۱] وی از محضر یحیی بن مَعِین (م.۲۳۳ق.) چهره نام‌آور رجالی آن روزگار نیز بهره برد.[۲۲] همچنین از ابراهیم بن سعد زهری (۱۰۹ـ۱۸۴ق.) حامل حدیث‌های دانشمندان مدینه، ابن شهاب زهری (۵۸ـ۱۲۴ق.) و محمد بن اسحاق (م.۱۵۱ق.)[۲۳] روایت کرده است.[۲۴] بی‌پروایی وی در حلال دانستن سماع و موسیقی و بهره بردن از آن[۲۵] بر ابن حنبل نیز اثر نهاد و در وی گرایش‌های صوفیانه برانگیخت.[۲۶] او از اسحاق بن راهویه (۱۶۱ـ۲۳۸ق.) محدث نام‌آور اهل سنت[۲۷] و دوست صمیمی و همراه خود در سفرهای حجاز و یمن[۲۸] نیز حدیث دریافت نمود.[۲۹] وی از محضر محدثان دیگر چون هاشم بن قاسم (۱۳۴ حدود۲۰۷ق.)[۳۰] مظفر بن مُدرِک (م.۲۰۷ق.)، هَیثم بن جَمیل (م.۲۱۳ق.)[۳۱]، حمّاد بن خالد خیاط[۳۲]، منصور بن سَلَمه (م.۲۰۷ـ۲۱۰ق.)[۳۳]، رَوح بن عُباده (م.۲۰۵ق.)[۳۴]، اسود بن شاذان (م.۲۰۸ق.)[۳۵] و عفان بن مسلم (۱۳۴ـ۲۲۰ق.)[۳۶] که۱۰ سال با او همراه بود[۳۷]، بهره جست.

کوفه

بر پایه روایتی، نخستین تجربه حدیثی احمد در ۱۵ سالگی و با سفرش به کوفه به قصد استماع از علی بن هاشم (م.۱۷۹ق.)آغاز گردید.[۳۸] علی بن هاشم از شیعیانی بود که برخی عوام به او کینه می‌ورزیدند؛ اما پیشوایان حدیث وی را ثقه می‌شمردند.[۳۹] نیز از محضر وَکیع بن جرّاح (۱۲۹ـ۱۹۷ق.) بهره برد که در فقه از مذهب ابوحنیفه پیروی می‌کرد[۴۰] و به جهت دلبستگی به خاندان اهل بیت(ع) به رافضی‌گری متهم بود.[۴۱] دیدار او با عبدالله بن ادریس (۱۲۰ـ۱۹۲ق.) از پیروان مکتب مدینه و راوی مرسلات مالک از علی(ع) نیز در همین شهر رخ داد.[۴۲] گویا وی با ابن أبی‌زائده (۱۱۹ـ۱۸۲ق.)[۴۳]، ابو‌معاویه ضَرِیر (۱۱۳ـ۱۹۵ق.) مرجئی[۴۴]، عبدالله بن نُمیر (۱۱۵ـ۱۹۹ق.)[۴۵] راوی حدیث‌های اعمش[۴۶] و حماد بن اسامه (۱۲۱ـ۲۰۱ق.)[۴۷] نیز در همین شهر دیدار و از آن‌ها حدیث گزارش کرده است.

بصره

ابن حنبل چهار بار در سال‌های ۱۸۶، ۱۹۰، ۱۹۴ و ۲۰۰ق. به بصره سفر کرد.[۴۸] در نخستین سفر خود، از محضر بِشر بن مفضّل (م.۱۸۶/۱۸۷ق.) از مخالفان جدی جهمیه[۴۹] بهره برد و از وی بسیار اثر پذیرفت.[۵۰] او در این سفر از مرحوم بن عبدالعزیز (۱۰۳ـ۱۸۷/۱۸۸ق.) و نیز زیاد بن رَبیع (م.۱۸۵/۱۸۶ق.) بهره جست. در سفر دوم خود، از محمد بن ابی‌عَدِی (م.۱۹۴ق.)[۵۱] و در سفر سوم به مدت شش ماه از یحیی بن سعید قَطّان (۱۲۰ـ۱۹۸ق.) نخستین نویسنده در زمینه جرح و تعدیل بهره برد.[۵۲] سرانجام در چهارمین سفر خود به بصره، از محضر عبدالصمد بن عبدالوارث(م.۲۰۷ق.) و ابوداود طیالسی (م.۲۰۳/۲۰۴ق.) صاحب مسند و محمد بن بکر بُرسانی (م.۲۰۳ق.) حدیث آموخت.[۵۳] گویا استماع او از عبدالرحمن بن مهدی (۱۳۵ـ۱۹۸ق.) نقاد خبیر رجال[۵۴]، عثمان بن عمر (م.۲۰۷ تا ۲۰۹ق.)[۵۵]، محمد بن جعفر غندر (م.۱۹۳ق.)[۵۶]، اسماعیل بن عُلَیه(۱۱۶ـ۱۹۳ق.)[۵۷] و وهب بن جریر (م.۲۰۶ق.)[۵۸] نیز در بصره رخ داده است.

مکه

سال‌های ۱۸۷ تا ۱۹۸ق. شاهد رفت و آمدهای احمد به حجاز و گاه درنگ وی در آن سرزمین بوده است. وی میان این سال‌ها پنج بار برای زیارت بیت‌ الله الحرام و حج گزاردن راهی مکه شد. این سفرها در سال‌های ۱۸۷، ۱۹۱، ۱۹۶، ۱۹۷ و ۱۹۸ق. رخ داد. در سال ۱۹۷ق. مدتی کوتاه در مکه مقیم شد.[۵۹] به علت ناتوانی مالی، از این پنج حج، سه حج را پیاده به جای آورد و در یک حج تنها۳۰ درهم هزینه کرد.[۶۰] بر پایه روایت نوح بن حبیب، ابن حنبل در سال ۱۹۸ق. در کنار مسجد خیف به تعلیم حدیث و فقه اشتغال داشت.[۶۱] احمد در مکه از محضر محدثانی برجسته بهره برد و ابوالبخْتری (م.۲۰۰ق.) را در سال ۱۸۷ق. دیدار کرد؛ امااز وی به سبب ضعیف بودنش روایتی ننوشت.[۶۲] در سال ۱۹۱ق. با ولید بن مسلم (۱۱۹ـ۱۹۵ق.) حافظ حدیث‌های دراز و ملاحم[۶۳] دیدار کرد.[۶۴] در همین سال، از سفیان بن عیینه (۱۰۷ـ ۱۹۸ق.) هم‌طبقه مالک بن انس (۹۳ـ۱۷۹ق.)[۶۵] و مرجع مکتب حدیثی مکه و حجاز[۶۶] روایت آموخت.[۶۷] وی به اعتراف ابن حنبل و دیگران، وارث حدیث‌های عمرو بن دینار (۴۶ـ۱۲۶ق.) فقیه نامدار شیعی[۶۸] مکه بود.[۶۹] احمد در گرایش به مکتب حجاز، وامدار او بود و وی را بر همه مشایخ خود ترجیح می‌داد[۷۰] و داناترین مردم روزگار خود به سنّت می‌دانست.[۷۱] ابن حنبل در مکه از ابوسعید مولی بنی‌هاشم (م.۱۹۷ق.)[۷۲] و اسحاق بن راهویه پیش‌گفته نیز بهره حدیثی برد. وی یحیی بن سلیم طائفی (م.۱۹۵ق.) را هم دیدار کرد؛ ولی از او که حدیث‌ها را به هم می‌آمیخت، جز یک روایت گزارش نکرد.[۷۳]

مدینه

ابن حنبل دو بار میان سال‌های ۱۹۷ و ۱۹۹ق. به مدینه سفر کرد. این سفرها پس از انجام مناسک حج صورت پذیرفت.[۷۴] به باور شیخ طوسی (۳۸۵ـ۴۶۰ق.) او از محضر امام رضا(ع) بهره برده است.[۷۵] بیشترین بهره‌گیری احمد از مکتب حجاز در عراق رخ داد. محمد بن ادریس شافعی (۱۵۰ـ۲۰۴ق.) که احمد پیشتر در بغداد او را دیدار کرده بود، از اساتید فقه وی در مدینه به شمار می‌رود.[۷۶] بر خلاف برخی پندار‌ها[۷۷] این دیدار بارها صورت ‌پذیرفت.[۷۸] ابن حنبل همنشینی با وی را بر ابن عیینه ترجیح می‌داد و او را آگاه‌ترین مردم به کتاب و سنّت می‌دانست و همواره عقل و بیان وی را می‌ستود[۷۹]؛ چنان‌که شافعی نیز در حدیث به احمد اقتدا می‌کرد و او را داناتر از خود می‌شمرد.[۸۰] از سفارشی که او به ابن راهویه (۱۶۱ـ۲۳۸ق.) درباره بهره بردن از مجلس شافعی پیش از مهاجرت وی به مصر در ۱۹۹ق.کرده، برمی‌آید که این دیدارها میان سال‌های ۱۹۷ و ۱۹۸ق. صورت گرفته است.

یمن

ابن حنبل در سال ۱۹۹ق. به‌ رغم ناتوانی مالی، برای بهره‌بردن از محضر عبدالرزاق بن هَمّام (۱۲۶ـ۲۱۱ق.) محدّث برجسته شیعی یمن[۸۱] از حجاز راهی صنعا شد.[۸۲] احمد وی را بر شیوخ بصری خود ترجیح می‌داد[۸۳] و او را بهترین کسی می‌دانست که حدیث گزارش کرده است.[۸۴] وی درباره غلوّ عبدالرزاق در تشیع اظهار ناآگاهی کرده، ولی او را علاقه‌مند به نقل روایات شایعه‌آمیز دانسته است.[۸۵] نیز او با ابوقرّه موسی بن طارق (م.۲۰۳ق.) دیدار داشته است.[۸۶]

وفات و نسل

احمد سرانجام در یک روز جمعه از ماه ربیع الآخر[۸۷] سال ۲۴۱ق.[۸۸] در عراق[۸۹] درگذشت. وی در بخش غربی بغداد[۹۰] در باب الحرب[۹۱] به خاک سپرده شد و محمد بن طاهر (م.۲۹۸ق.) فرزند امیر خراسان[۹۲] بر او نماز گزارد.[۹۳] جمعیتی انبوه برای تشییع وی گرد آمدند و در سوگش نوحه سرودند.[۹۴] در سال ۴۶۶ق. قبر او بر اثر سیل بغداد ویران شد.[۹۵] در سال ۵۷۴ق. خلیفه مستضیء عباسی (۵۵۳ـ۶۲۲ق.) لوحی منقوش به آیة الکرسی و مشتمل بر ستایش ابن حنبل، بر قبر وی نهاد.[۹۶] از فرزندان او، عبدالله و صالح از دانشمندان دوران خود به شمار می‌رفتند.[۹۷] صالح (م.۲۶۶ق.) در اصفهان منصب قضاوت داشت و در همان جا نیز درگذشت.[۹۸] عبدالله (م.۲۹۰ق.) نیز راوی آثار پدر بود و بر آن روایاتی افزود.[۹۹]

اطلاعات علمی

جایگاه و آثار علمی ابن حنبل

فارغ از اغراق‌های برخی معاصران در ستایش ابن حنبل[۱۰۰] وی از حافظان بزرگ حدیث بوده است. به‌ رغم تفاخرهای رایج آن دوران به حفظ‌خوانی حدیث، او همواره بر نگاشته‌ها تکیه می‌کرد[۱۰۱] و در کنار پرورش شاگردانی برجسته، آثاری مکتوب بر جای نهاد

مسند احمد

برجسته‌ترین اثر احمد بن حنبل، مسند اوست. این اثر با ۲۶۳۰۰ روایت از میان ده‌ها هزار روایت رایج[۱۰۲]، بزرگ‌ترین کتاب حدیثی متقدم اهل سنت در زمینه‌های عقیدتی، اخلاقی، تفسیری، فقهی، فضیلت‌ها، ‌و سیره، از زبان حدود ۷۰۰ صحابی[۱۰۳] است. به باور برخی، گردآوری نهایی مسند به دست عبدالله بن احمد صورت گرفت.[۱۰۴] گویا او چند حدیث نیز به اثر پدر افزوده است.[۱۰۵] وی روایت‌های مسند را که بر خلاف ترتیب موضوعی صحاح، به ترتیب اشخاص یا قبایل سامان گرفته[۱۰۶]، از طریق سماع از پدر[۱۰۷] یا قرائت بر وی، به‌ رغم نهی پدر از آن، با افزوده‌هایی از خود[۱۰۸] ترتیب داده است. حنبل بن اسحاق، برادرزاده ابن حنبل و صالح، فرزندش، نیز مسند را از او شنیده‌اند.[۱۰۹] ابوبکر قطیعی، شاگرد عبدالله، آن را با افزوده‌هایی از خود، روایت کرده است.[۱۱۰] مهم‌ترین ویژگی مسند ابن حنبل نسبت به مجموعه‌های حدیثی اهل سنت، وجود بسیاری از روایت‌های منقول از اهل بیت یا درفضیلت‌ ایشان و اختصاص مسندی به امام علی(ع) و فاطمه زهرا(س) است.

مسند ابن حنبل که با گزینشی احتیاط‌آمیز[۱۱۱] به گزارش گسترده روایت‌ پرداخته، از استقبال کم‌نظیر محدثان آن روزگار برخوردار گشت و دیری نپایید که منزلتی والا یافت تا جایی که از همان آغاز، برخی همه روایت‌های آن را از دیدگاه ابن حنبل صحیح دانستند و برای اثبات مدعای خود، به گزارش‌هایی درباره میزان حزم‌گرایی ابن حنبل در هنگام فراهم ساختن مسند و نیز تصریحات گاه و بی‌گاه وی بر معیار خواندن این کتاب، استناد کردند.[۱۱۲] این دیدگاه به تدریج به افراط گرایید تا آن‌جا که ابوالعلاء همدانی وجود هر‌گونه حدیث‌ ساختگی را در مسند احمد انکار نمود.[۱۱۳] ولی ابن جوزی (م.۵۹۷ق.) با ذکر نمونه‌هایی، به وجود احادیث ساختگی در این اثر اعتراف کرده است.[۱۱۴] ابن تیمیه (م.۷۲۸ق.) در تلاش برای داوری میان این دو نگرش، به پشتوانه رسالت کلی مسند نویسان، یعنی گزارش بیطرفانه روایات، تعمّد کذب را از ابن حنبل که خود را متعهد به ترک روایت‌های راویان مشهور به کذب دانسته، نفی می‌کند.[۱۱۵]

این جهت‌گیری در پی رشد دانش رجال و نیز وجود حدیث‌های مخالف با مزاج سلفیان، از جمله اخبار فضیلت‌های علی(ع) صورت پذیرفته است.[۱۱۶] ابن حجر عسقلانی (۷۷۳ـ۸۵۲ق.) با تدوین کتابی در تبیین احادیث ساختگی مسند و دفاع از برخی از آن‌ها، به تثبیت این نظریه یاری رساند[۱۱۷]؛ ولی با جعلی خواندن روایت‌های فضیلت مخالفت کرد.[۱۱۸]

دیگر کتابها

ابن حنبل کتابی دیگر در باب زهد نگاشته که به تعبیر ابن تیمیه، از دروغ‌پردازی‌های متداول در این‌گونه کتب تهی است.[۱۱۹] از کتاب‌های منسوب به وی العلل و معرفة الرجال، الاسماء و الکنی و... است که بر پایه استقرای برخی معاصران به۵۰ اثر میرسد.[۱۲۰] بسیاری از این کتاب‌ها به دست شاگردان وی تدوین شده‌اند. برای نمونه در میان کتاب‌های فقهی چون الاشربه صغیر، الاشربه کبیر، و المناسکتنها کتاب فقهی تألیف خود وی رساله‌ای در باب نماز است.[۱۲۱] البته به ادعای ذهبی (م.۷۴۸ق.) همین کتاب نیز از آنِ وی نیست.[۱۲۲] عبدالله بن احمد راوی برخی از این کتب است.[۱۲۳]

اندیشه‌های ابن حنبل

برخی عوامل در شکل‌دهی به شخصیت و باورهای ابن حنبل سهیم بودند؛ از جمله: رواج فزاینده حدیث‌های دروغین تا جایی که بغداد‌دار الضرب لقب یافت؛ گسترش قلمرو جغرافیایی اسلام و ارتباط مسلمانان با تمدن‌ها و فلسفه‌های بزرگ آن زمان؛ آغاز نهضت ترجمه؛ رواج مکاتب و مذاهب مختلف؛ نفوذ موالی به دستگاه خلافت و اقتدار روزافزون آن‌ها؛ پیدایش ستیز‌ها و تکفیرها میان مذاهب؛ و رواج اشرافیت در جامعه.

=دیدگاه‌های عقیدتی

خدا و صفاتش

به روایت ابن خیاط (م.۵۱۳ق.) از عقاید توحیدی ابن حنبل، جزء ناپذیری خداوند و توقیفی بودن صفات او است.[۱۲۴] وی اوصافی چون سمیع و بصیر را مستلزم وجود سمع و بصر در خداوند می‌داند و او را دارای وجه می‌شمرد؛ اما نه به‌گونه دیگر وجوه و نه همراه با جسمانیت وی. دستان وی نیز گرچه صفت ذاتی اویند، به هیچ وجه مستلزم جسمانیت وی یا ترکب و محدودیت و مانند آن نیستند.[۱۲۵] از این رو، وی از مخالفان دیدگاه‌های جهم بن صفوان (م.۱۲۸ق.) است[۱۲۶] و انتقادهای او به جهمیه در دو کتاب الرد علی الجهمیه منسوب به وی و نیز کتاب السنّه نگاشته فرزندش عبدالله، گرد آمده است. وی آن‌ها را به پیروی از متشابهات قرآن متهم کرد و در توصیف مذهب آنان در قالبی اعتراض‌آمیز، نامحدود بودن خداوند، عینیت ذات و صفات و... را نفی نمود.[۱۲۷] کتاب الرد علی الجهمیه با حمایت بیهقی (م.۴۵۸ق.)، ابن ابی‌یعلی (م.۵۲۶ق.)، ابن تیمیه (م.۷۲۸ق.) و نیز ابن قیم (م.۷۵۱ق.) روبه‌رو شد. ذهبی با تشکیک در سند این کتاب، صحت انتساب آن به او را نپذیرفته است.[۱۲۸]

خلقت قرآن

درباره خلقت قرآن نیز از ابن حنبل دیدگاه‌های گوناگون گزارش شده است؛ چنان‌که در رویداد محنه توقف نمود.[۱۲۹] لیکن به روایت یعقوبی، او در پی فشارهای حکومت و با تلقین اسحاق بن ابراهیم، از راه تقیه حدوث قرآن را پذیرفت.[۱۳۰] وی در روایاتی به رد مخلوق دانستن قرآن بسنده کرده است[۱۳۱]، گر چه روایت‌های فراوان تأکید دارند که او به قدیم بودن قرآن باور داشته است.[۱۳۲]

رویداد محنه

مأمون عباسی در ربیع الاول سال ۲۱۸ق. به بازجویی از عقاید شخصیت‌های دینی و سیاسی درباره حدوث و قدم قرآن همت گماشت و همگان را به پذیرش اندیشه حدوث قرآن وادار ساخت. اسحاق بن ابراهیم، حکمران بغداد، به فرمان وی همه فقیهان و محدثان بغداد، از جمله ابن حنبل را بازجویی کرد.[۱۳۳] وی به‌ رغم اعتراف یارانش، از پذیرش مفاد اعترافنامه خودداری ورزید[۱۳۴] و در پی آن به حبس و قتل تهدید شد. اسحاق بار دیگر حجت را بر محدثان تمام و تهدید کرد که در صورت مخالفت، آن‌ها را دست بسته به اردوگاه خلیفه در طرطوس در کرانه شرقی دریای مدیترانه خواهد برد. سرانجام تنها ابن حنبل و محمد بن نوح بر عقیده خود پای فشردند. دیری نپایید که به فرمان خلیفه، همه آن‌ها از مسیر شهر انبار به طرطوس فرستاده شدند؛ اما با رسیدن خبر مرگ مأمون در رقه شام، در کرانه غربی رود فرات، از همان مسیر به بغداد بازگشتند.[۱۳۵] بر پایه گزارشی، دستگیری و حبس وی ۲۸ ماه طول کشید.[۱۳۶] با توجه به آزادی او در ماه رمضان سال ۲۲۰ق. این گزارش معقول می‌نماید. برخی مجموع دوران حبس او را ۲۸ روز دانسته‌اند.[۱۳۷] با روی کار آمدن معتصم عباسی در سال ۲۱۸ق. و به تحریک معتزله، دیگر بار کار بر اهل حدیث سخت شد. معتصم احمد را فراخواند وچون با اصرار وی بر قدیم دانستن قرآن روبه‌رو شد، او را ۳۳ یا ۲۳ یا ۱۸ و یا۸۰ ضربه تازیانه زد.[۱۳۸] به گفته برخی، احمد زخم بسیار برداشت و بی‌هوش شد.[۱۳۹] به باور یعقوبی (م.۲۹۲ق.) سرانجام وی به‌اندیشه حدوث قرآن تن داد. ابن حبّان (م.۳۵۴ق.) و بسیاری دیگر بر این باورند که او تا پایان بر دیدگاه خود پای فشرد.[۱۴۰] وی در دوران ۱۴ ساله خلافت معتصم و واثق، به حبس خانگی دچار گردید[۱۴۱] و از تکاپوهای حدیثی محروم ماند. سرانجام در دوران متوکل و با بازگشت حدیثگرایی به عرصه دربار، گویا وی پنج سال تدریس کرد. در پی درخواست خلیفه از او برای تعلیم فرزندانش در سال ۲۳۷ق. سوگند یاد کرد تا دیگر حدیث نگوید و تا هنگام مرگش حدیث نگفت.[۱۴۲]

قابلیت زیادت و نقصان در ایمان

بر پایه شواهدی، ابن حنبل ایمان را پذیرنده زیادت و نقصان می‌دانست[۱۴۳] و آن را ترکیب نیت و سخن و عمل می‌خواند. وی جبری‌مذهب بود و حسن و قبح عقلی را باور نداشت و بهشت و دوزخ را مخلوق می‌شمرد و به شفاعت در روز قیامت پایبند بود.[۱۴۴] از جمله عقاید منسوب به او، رؤیت خداوند در روز قیامت است.[۱۴۵]

رعایت ترتیب در فضیلت خلفا

بر پایه برخی روایات، وی در فضیلت خلفا به ترتیب آن‌ها پایبند بود[۱۴۶] و از این رو، شیعیان را که علی(ع) را بر ابابکر برتری می‌دهند، بر خطا می‌دانست. توقف وی در برتر شمردن علی(ع) بر عثمان را گزارش کرده‌اند[۱۴۷]، حال آن‌که وی راوی انبوهی از روایت‌ها در برتری علی(ع) چون حدیث طیر مشوی، مؤاخات، رایت و غدیر است[۱۴۸] و بر اختصاص بیشترین روایت‌های فضیلت به علی(ع) تصریح نموده[۱۴۹] و از این طریق، در تعدیل عثمان‌گرایی در میان اهل سنت نقشی مهم ایفا کرده است. بر پایه گزارشی از عبدالله بن احمد، وی از دلیل سکوت پدر درباره علی(ع) پرسید. او به برتری علی بر خلفای سه‌گانه و دیگر صحابه اشاره کرد؛ با این استدلال که علی از خاندانی است که هیچ‌کس را نمی‌توان با آن‌ها مقایسه کرد.[۱۵۰]

دیدگاه‌ها و جهت‌گیری‌های سیاسی

وی خلافت را تنها حق قریش می‌دانست؛ حقی که با جور و ستم از اعتبار نمی‌افتد. فارغ از باور به مشروعیت حکومت‌ها، چنان‌که از سیره وی نیز نمایان است، او به حرمت قیام بر ضدّ هر حاکم شایسته یا ناشایست معتقد بود. البته اطاعت از حاکمان را تنها تا جایی روا می‌دانست که به ارتکاب حرام الهی نینجامد. بر این اساس، همراهی در جنگ‌ها واجب و نمازگزاردن به امامت حاکم، سنّت است؛ زیرا خداوند به ولایت وی بر جامعه راضی است و نباید به مشیت خدا اعتراض کرد.[۱۵۱]

‚====دیدگاه‌های فقهی==== دیدگاه‌های فقهی ابن حنبل همچون دیدگاه‌های کلامی‌اش، افزون بر سخنان پراکنده وی، از کتاب مسند و دیگر کتاب‌های او برآمده است. از آن‌جا که او مسند را بدون پایبندی به صحّت همه روایت‌های آن نگاشته، برخی از دانشمندان در فقیه نامیدن وی تردید کرده‌اند؛ چنان‌که طبری (م.۳۱۰ق.) در اختلاف الفقهاء و ابن عبدالبرّ (م.۴۶۳ق.) در الاتقاء علی الائمة الثلاثة از یادکرد وی به منزله فقیه خودداری ورزیده‌اند. طبری در همین راه به بهانه تشیعش از حنبلیان آزار دید و از دفن در قبرستان مسلمانان محروم ماند.[۱۵۲] در این میان، حنبلیان به پشتوانه گزارش‌هایی از احتیاط ابن حنبل در نقل حدیث‌های مربوط به حلال و حرام[۱۵۳]، حدیث‌های فقهی مسند وی را در حکم دیدگاه‌های او می‌انگارند و از فقیه خواندن او ابا ندارند.[۱۵۴]

استحباب زیارت قبور برای مردان

ابن حنبل زیارت قبور را برای مردان مستحب می‌دانست.[۱۵۵] ولی ابن تیمیه به پشتوانه کلام خرقی، ظاهر این گفتار را فقط دلالتگر بر جواز می‌داند.[۱۵۶] وی نخست قرائت فاتحه هنگام زیارت قبور را بدعت می‌خواند؛ اما سپس به روایتی در این باب برخورد و از نظر خویش بازگشت.[۱۵۷] درباره نظر وی در زمینه زیارت زنان نیز روایت‌هایی متعارض در نهی یا اباحه به چشم می‌خورد.[۱۵۸]

عدم وجوب حج بر مرتد

حنبلیان، همچون حنفیان، حج را بر مرتد واجب نمی‌دانند.[۱۵۹] اما از احمد درباره استنابه در حجّ مستحب برای فرد دارای قدرت که پیشتر حجّة الاسلام به‌جای آورده، دو روایت در منع و جواز به چشم می‌خورد.[۱۶۰] ابن حنبل تمتع را بر اِفراد و اِفراد را بر قران ترجیح می‌دهد.[۱۶۱] وی همچون مالک بن انس، احرام عمره از میقات را بهتر از احرام پیش از آن می‌داند.[۱۶۲] وی به ‌سان شافعی، نیت را در شکل گرفتن احرام کافی می‌داند[۱۶۳] و تلبیه را مستحب می‌شمرد.[۱۶۴] از دید او، بر خلاف پیشوایان دیگر مذاهب، محرم نمی‌تواند در عدّه به همسر مطلّقه خود رجوع کند.[۱۶۵] ولی بر پایه روایتی دیگر از ابن حنبل، این رجوع جایز است.[۱۶۶] درباره رکن بودن سعی میان صفا و مروه، از احمد دو روایت به چشم می‌خورد.[۱۶۷]

مکتب حدیثی ابن حنبل

نقل‌گرایی

نقل‌گرایی به معنای اعتماد به حدیث‌های پیامبر اکرم(ص) و صحابه، به گونه‌ای ضابطه‌مند و مبتنی بر دانش رجال، برای ترسیم چهره عقیدتی و فقهی اسلام[۱۶۸]، با خودداری نسبی از ابراز عقیده شخصی درباره آن[۱۶۹]، در کنار رجوع به ظواهر قرآن با پرهیز از تفسیر یا تأویل آن[۱۷۰] و تأکید بر سنّت ابزاری در فهم قرآن[۱۷۱] است.

برخی نهی ابن حنبل از قیاس را به سبب تشویق مردم برای فراگیری حدیث دانسته‌اند.[۱۷۲] زادگاه اهل حدیث، حجاز است و ابن حنبل امتداد عراقی آن را رقم زده است.[۱۷۳]

همچنین احتیاط‌های سندی و سختگیری‌هایی در گزارش و تحمل حدیث در این سرزمین به کار بسته می‌شد و رفته رفته، با مهاجرت دانشمندان حجازی به عراق، میراث حجاز در آن خطه نیز رواج گرفت.[۱۷۴] وی با تأکید بر همه آموزه‌های اهل حدیث، خود را پیرو صحابه رسول خدا معرفی کرد.[۱۷۵] احمد به سان دیگر هم‌مشربان خود هیچ پروا نداشت که درباره آن‌چه نمی‌داند، ابراز جهل کند.[۱۷۶] او با دو رویداد مواجه بود؛ یکی افراطی یعنی اظهار نظر در همه مسائل مستحدثه بر پایه رأی؛ و دیگری تفریطی یعنی سکوت در همه مسائل مستحدثه. او با انتخاب مسلکی میانه مبتنی بر رجوع به حدیث و عدم اعتنا به مستحدثات نادره، با ردّ لا ادری‌گری مالک و برای فرار از قیاسگرایی ابوحنیفه، به حجیت نسبی روایت‌های ضعیف تن داد.[۱۷۷]

وی به منظور تدوین حدیث، نخست روایات را فارغ از صدق و کذب گردآوری کرد.[۱۷۸] سپس با گزینش حدیث‌های معروف[۱۷۹] به نگاشتن روایات صحیح و ضعیف همت گمارد. او در فراوانی نقل حدیث بر صاحبان مکتب حجاز، چون مالک بن انس، برتری دارد. به گمان برخی، این ناشی از حجم بسیار انباشته‌های حدیثی او است. برخی نیز با ردّ این نظریه، احتیاطگرایی مالک در ترک حدیث‌های مشکوک را عامل این پدیده می‌دانند.[۱۸۰] البته نمی‌توان از مشایخ فراوان ابن حنبل غافل ماند.

تأویل‌ستیزی و تشبیه‌گریزی

پرهیز از تأویل قرآن کریم و سنت با تلاش در تفسیر آن دو بر پایه ظواهر بدون توجه به اقتضائات عقلی و عقلایی، شیوه ابن حنبل به شمار می‌رود.[۱۸۱] وی با پیروی از مالک بن انس و با استناد به آیه ۷ آل عمران/۳ از تأویل کتاب و سنّت خودداری می‌کرد.[۱۸۲] او با ردّ عقیده جهمیه در نفی صفاتی چون ید و وجه از خداوند و تأویل آن‌ها، با اثبات این‌گونه صفات برای خدا، از تشبیه آن به صفات مخلوق پرهیز کرد[۱۸۳] و کسانی را که صفات خداوند را به مخلوق قیاس می‌کنند، تکفیر نمود.[۱۸۴] به باور ابن قیم (م.۷۵۱ق.) وی از تعطیل، تخییل، تمثیل، و تجهیل گریخت و دانش این دست روایت‌ها را به خداوند واگذارد.[۱۸۵] او به سبب مشی احتیاط آمیزش از نگاشتن دیدگاه‌های کلامی و فقهی خود پرهیز می‌کرد و اندیشه‌های وی به دست شاگردانش تنظیم شد.[۱۸۶] دلبستگی فراوان وی به ‌گزارشگری و فرار از داوری، باعث پدید آمدن قرائت‌های گوناگون از دیدگاه‌های عقیدتی و فقهی وی شد تا جایی که گاه چهار دیدگاه گوناگون در یک فرع فقهی به وی نسبت یافته است.

مبانی نص‌گرایی و سلفگروی

ابن قیم (م.۷۵۱ق.) پنج حاکم بر فتاوی ابن حنبل را به ترتیب چنین برشمرده است: نصگرایی، پذیرش فتوای صحابه، اجتهاد شخصی به هنگام اختلاف صحابه بر پایه اقربیت به کتاب و سنت، عمل به حدیث‌های ضعیف به شرط نداشتن معارض، و قیاس به منزله آخرین راه چاره.[۱۸۷] وی در تبیین مراد از حدیث ضعیف، آن را نه باطل و منکر، بلکه یکی از انواع حدیث حسن می‌انگارد؛ زیرا تا آن هنگام، برخلاف تقسیم سه‌گانه حدیث به صحیح، حسن و ضعیف، تقسیم دوگانه صحیح و ضعیف رواج داشت.[۱۸۸] ولی این مبنا چندان محکم نمی‌نماید؛ زیرا ابن حنبل حدیث ضعیف را در مرحله متأخر از سخن صحابه به شمار آورده است. او اجماع‌های ادعا شده را دروغین می‌پنداشت و آن را ناشی از دست نیافتن به سخن مخالف می‌دانست.[۱۸۹] وی تنها اجماع صحابه را حجت می‌دانست[۱۹۰] و به لزوم پیروی از سنت و مذهب امت و پرهیز از گرایش به اقلیت‌های مذهبی سفارش می‌کرد.[۱۹۱]

مبانی نقد رجال

احمد با بهره‌گیری از اساتیدی چون سفیان بن عیینه (۱۰۷ـ ۱۹۸ ق.)، عبدالرحمن بن مهدی (۱۳۵ـ۱۹۸ق.)، یحیی بن سعید قَطّان (۱۲۰ـ۱۹۸ق.) و یحیی بن مَعِین (م.۲۳۳ق.) به منزله پیشوا در جرح و تعدیل تجلی نمود.[۱۹۲] او از صحابه یعنی کسانی که پیامبر اکرم(ص) را گر چه لحظه‌ای دیدار کرده باشند[۱۹۳]، قدردانی می‌کرد[۱۹۴] و پیوسته به یادکرد محاسن آن‌ها و اجتناب از بیان اختلاف‌های میان آنان سفارش می‌نمود.[۱۹۵] وی اعتماد به حدیث‌های عامه‌پسند و باورهای ناسازگار با مشرب اهل حدیث را مخل به وثاقت نمی‌دانست.[۱۹۶] به رغم پرهیز از همنشینی با اصحاب رأی، گزارش حدیث آنان را جایز شمرده و البته از دیگر محدثان در نکوهش ابوحنیفه حدیث‌هایی روایت کرده است.[۱۹۷] وی همچنین اعتقاد به اختیار و خلق قرآن را مخل به وثاقت نمی‌شمرد.[۱۹۸]

ملازمت او با دانشمندان شیعی چون سفیان بن عیینه (۱۰۷ـ۱۹۸ق.)، عبدالرزاق بن هَمّام (۱۲۶ـ۲۱۱ق.)، علی بن هاشم بن بُرید (م.۱۷۹ق.)، وَکیع بن جرّاح (۱۲۹ـ۱۹۷ق.) و بیشتر محدثان کوفه و بسیاری دیگر، خود شاهدی گویا بر میزان اعتماد وی به حدیث‌های شیعی است.[۱۹۹] او به تولی و محبّت اهل بیت هیچ اعتراض نکرد؛ بلکه در پاسخ تنداندیشانی که وی را از همنشینی با این‌گونه دانشوران پرهیز می‌دادند، آن را کاری شایسته و نشانه سرسپردگی به خاندان پیامبر(ص) به شمار می‌آورد.[۲۰۰] البته وی دشنام دهندگان به صحابه را رافضی می‌خواند و وثاقت آن‌ها را باور نداشت.[۲۰۱]

جایگاه ابن حنبل میان اهل حدیث و سلفیان

از او به منزله داناترین عالم دوران در زمینه حدیث یاد کرده‌اند.[۲۰۲] ابن بدران عواملی از این قبیل را در گرایش دانشوران به مذهب وی مؤثر می‌داند: سلامت نظر ابن حنبل، تسلط وی بر علوم قرآن و تاریخ و نقد رجال، وسعت بی‌نظیر دانش حدیث‌شناسی و احاطه وی به دیدگاه‌های صحابه و تابعان و مبانی اجتهاد و قیاس.[۲۰۳] با وفات او، شاگردان فراوانش به ترویج حدیث‌ها و دیدگاه‌های وی پرداختند. نام این شاگردان در احصاء ابو الحجاج مزی (م.۷۴۲ق.) یاد شده است.[۲۰۴]

ابن حنبل از اظهار رأی خودداری می‌کرد؛ اما آرای وی را فرزندان و شاگردانش گرد آوردند. به ‌گزارش ابن قیم (م.۷۵۱ق.)، احمد بن محمد خلال (م.۳۱۱ق.) مجموعه آرای وی را در ۲۰ کتابچه گرد آورد.[۲۰۵] کتاب خلال، بنیان مذهب حنبلی قرار گرفت. عمر بن حسین خرقی (م.۳۳۴ق.) کتاب فقهی مختصری افزون بر ۲۳۰۰ مسئله تحریر کرد که به دست ابویعلی، ابن حامد و موفق الدین مقدسی (م.۶۲۰ق.) با کتاب المغنی و نیز به دست برخی دانشوران دیگر شرح شد. عبدالعزیز بن جعفر (م.۲۶۳ق.) با نگاشتن الشافی و التنبیه بر غنای فقهی کتاب خلال افزود.[۲۰۶] در میان نویسندگان فقه حنبلی، موفق الدین مقدسی (م.۶۲۰ق.) به نگارش المقنع، الکافی، الانصاف و العمده همت گماشت. کتاب المقنع وی به‌ دست ابن قدامه مقدسی (م.۶۸۲ق.) در الشرح الکبیر و نیز ابن مفلح مقدسی (م.۸۰۳ق.) در المبدع، شرح شد و محمد بن أبی‌الفتح (م.۷۰۹ق.) در کتاب المطلع علی ابواب المقنع آن را تلخیص کرد. ابن تیمیه نیز شرحی بر عمده وی نگاشت. عبدالسلام بن عبدالله بن‌ تیمیه (م.۶۵۲ق.) المحرر فی الفقه را به رشته تحریر درآورد و محمد بن مفلح مقدسی(م.۷۶۳ق.) الفروع را در فقه حنبلی نگاشت. موسی بن احمد حجاوی (م.۹۶۸ق.) تألیفاتی در فقه پدید آورد. کتاب الاقناع وی به دست محمد بن صالح عثیمین (م.۱۴۲۱ق.) از پیشوایان معاصر سلفیه تلخیص شد و کتاب زاد المستنقع فی اختصار المقنع از همو نیز به دست دانشمندانی چون محمد بن محمد شنقیطی (م.۱۱۸۶ق.)، فیصل بن عبدالعزیز (م.۱۳۷۶ق.)، محمد بن صالح عثیمین (م.۱۴۲۱ق.) با الشرح الممتع و نیز حمد بن عبدالله بن حمد شرح گشت. همچنین منصور بن یونس (م.۱۰۵۱ق.) شرح منتهی الارادات را به رشته تحریر درآورد و علی بن محمد بعلی با نگارش الاختیارات الفقهیه دیدگاه‌های فقهی ابن تیمیه را که بر پایه اجتهاد خود از مکتب فقهی ابن حنبل برگزیده بود، گرد آورد.

نیز افرادی چون عبدالله بن احمد (م.۲۹۰ق.)، محمد بن اسماعیل بخاری (۱۹۴ـ۲۵۶ق.)، ابراهیم بن یعقوب جوزجانی (م.۲۵۹ق.)، ابوبکر أثرم (م.۲۶۱ق.)، احمد بن عبدالله عجلی (م.۲۶۱ق.)، ابوداود سجستانی (۲۰۲ـ۲۷۵ق.)، ابوزرعه دمشقی (م.۲۸۰ق.)، ابوعبید آجری، ابوحاتم رازی (۱۹۵ـ۲۷۷ق.)، نسائی (۲۱۵ـ۳۰۳ق.)، محمد بن عمرو عُقَیلی (م.۳۲۲ق.)، ابن ابی‌حاتم (م.۳۲۷ق.)، ابن حبان بستی (م۳۵۴ق.)، عبدالله بن عدی (۲۷۷ـ۳۶۵ق.)، ابویعلی خلیلی (م.۴۴۶ق.)، و خطیب بغدادی (م.۴۶۳ق.) در قالب سؤالات، علل حدیث، تاریخ، و جرح و تعدیل یا تراجم، به گردآوری دیدگاه‌های رجالی وی همت گماردند.

گرایش اعتقادی احمد که مبتنی بر فهم ساختارمند حدیث‌ بود، دستخوش قرائت‌های گوناگون شد. ابوالحسن اشعری (۲۶۰ـ۳۲۴ق.) بنیان‌گذار مکتب کلامی، دیدگاه‌های خود را به ابن حنبل نسبت داد و خود را اهل حدیث خواند.[۲۰۷] با ظهور محمد بن حسن بربهاری (م.۳۶۲ق.) گرایش تشبیه به‌اندیشه کلامی ابن حنبل نسبت یافت.[۲۰۸] تفکر تشبیه با تقریر کتاب طبقات الحنابله به دست ابن ابی‌یعلی حنبلی (م.۵۲۶ق.) در میان حنبلیان رسمیت گرفت. نویسنده با استناد به روایتی مرسل از ابوالعباس اصطخری (م.۳۳۶ق.) درباره عقیده ابن حنبل، خداوند را بر عرشی نشاند که بر آب است و بالاتر از آسمان هفتم جای گرفته و چند سالی تا زمین فاصله دارد. او معیت خدا با آدمی را به معنای دانش وی به احوال انسان دانست و خدا را عالم‌تر از دیگران به قلمرو خویش خواند. از دید او، خداوند می‌جنبد، می‌خندد و هر شب به آسمان دنیا نزول اجلال می‌کند. خدا آدمی را بر صورت خویش آفریده؛ آسمان و زمین را به کف گرفته؛ در روز قیامت پای خود را در آتش می‌نهد.[۲۰۹] این تقریر با اعتراض معاصران وی روبه‌رو شد تا جایی که او را پایهگذار اندیشه تشبیه در میان حنبلیان خواندند.[۲۱۰]

از دیدگاه ذهبی (م.۷۴۸ق.) وی به علل و رجال حدیث ناآگاه بوده و به حدیث‌های واهی بسیار در اصول و فروع استناد کرده است.[۲۱۱] از دیدگاه ابن عساکر (م.۵۷۱ق.) همین قرائت سبب پدید آمدن طیف حدیثگرای افراطی در میان حنبلیان شد.[۲۱۲]

حنبلیان، بر خلاف دیگر مذاهب، نتوانستند از جمعیتی انبوه برخوردار شوند. ابن خلدون دوری این مذهب از اجتهاد را دلیل استقبال اندک مقلّدان می‌داند.[۲۱۳] ولی ابن بدران این علت را در عزلت‌گزینی و زهدگرایی هواداران این مکتب می‌جوید[۲۱۴]، چنان‌که استقبال حجاز از رهاورد فکری ابن حنبل به علت سادگی مظاهر تمدن در آن سرزمین دانسته شده است.[۲۱۵] به روایت ابن خلدون (م.۸۰۸ق.) تا پیش از حمله تاتارها به بغداد در سال ۶۱۶ق. بیشتر حنبلیان در این شهر و شام اقامت داشتند و گاه ستیز‌هایی میان آن‌ها و شیعیان درمی‌گرفت. آنان سپس در شام تمرکز گزیدند.[۲۱۶]

ابن تیمیه حرانی در شام نقشی مهم در تحکیم این حرکت ایفا کرد و با تألیف کتاب منهاج السنه بسیاری از مناقب علی(ع) را از جمله افزوده‌های ابوبکر قطیعی دانست. وی با زیارت قبور به قصد توسل سخت مخالفت ورزید[۲۱۷] و کتاب الجواب الباهر فی زوّار المقابر و زیارة القبور و الاستنجاد بالمقبور را در این زمینه نگاشت.

حرکت ابن تیمیه این بار نیز با عنوان حنبلی‌گری به دست محمد بن عبدالوهاب (۱۱۱۵ـ۱۲۰۶ق.) رهبر حرکت سلفی وهابیت حجاز کامل شد. وی دعوت خود را در سال ۱۱۴۳ق. آغاز کرد و پس از تجربه‌ای ناموفق در عیینه نجد، به سال ۱۱۵۷ق. راهی درعیه شد. افکار وی با استقبال حکمران درعیه، محمد بن سعود (م.۱۱۷۹ق.) روبه‌رو گشت و او توانست به پشتوانه فتاوی ابن تیمیه، قلمروی گسترده شامل شرق شبه جزیره، صحرای نجد، حجاز، و بخشی از یمن را تصرف کند.[۲۱۸] حرکت محمد بن عبدالوهاب همچون جمال الدین قاسمی (م.۱۳۳۲ق.) در شام و مودودی در هند، در شمار حرکت‌های سلفی به شمار می‌رود، با این تفاوت که ستیزی عقیدتی و میان‌مذهبی خوانده شده که برخلاف این‌گونه نهضت‌ها، از مدل سلفی تنویری بر پایه وحدت جامعه اسلامی در برابر استعمار غرب پیروی نمی‌کند.[۲۱۹]

پانویس

  1. نک: الجرح و التعدیل، ج۱، ص۲۹۲-۳۱۰.
  2. صفة الصفوه، ج۲، ص۳۳۶؛ تهذیب الاسماء، ج۱، ص۱۴۴.
  3. تاریخ بغداد، ج۴، ص۴۱۵.
  4. التاریخ الکبیر، ج۲، ص۵؛ التاریخ الصغیر، ج۲، ص۳۴۴؛ تاریخ بغداد، ج۴، ص۴۱۴.
  5. التاریخ الکبیر، ج۲، ص۵؛ التاریخ الصغیر، ج۲، ص۳۴۴.
  6. تاریخ بغداد، ج۴، ص۴۱۳.
  7. معرفة الثقات، ج۱، ص۱۹۴؛ تاریخ بغداد، ج۵، ص۱۸۱.
  8. الاعلام، ج۳، ص۸۰.
  9. معرفة الثقات، ج۱، ص۱۹۴.
  10. الثقات، ج۸، ص۱۸؛ جمهرة انساب العرب، ص۳۱۹؛ تاریخ بغداد، ج۴، ص۴۱۲.
  11. الانساب، ج۲، ص۲۷۷.
  12. تاریخ بغداد، ج۴، ص۴۱۵.
  13. تاریخ بغداد، ج۵، ص۱۸۱؛ شذرات الذهب، ج۳، ص۱۸۵.
  14. شذرات الذهب، ج۳، ص۱۸۵.
  15. تاریخ بغداد، ج۴، ص۴۱۵.
  16. وفیات الاعیان، ج۱، ص۶۴.
  17. آثار البلاد، ص۳۷۲-۳۷۳.
  18. تاریخ الاسلام، ج۱۲، ص۴۹۸-۴۹۹؛ الاعلام، ج۸، ص۱۹۳.
  19. تاریخ الاسلام، ج۱۲، ص۵۰۰، ۵۰۲.
  20. الاعلام، ج۸، ص۸۹.
  21. تهذیب الاسماء، ج۲، ص۱۷۹.
  22. تاریخ بغداد، ج۱۴، ص۱۷۹-۱۸۰.
  23. تاریخ بغداد، ج۶، ص۸۱.
  24. الجرح و التعدیل، ج۲، ص۱۰۱؛ التعدیل و التجریح، ج۱، ص۳۳۴؛ تهذیب التهذیب، ج۱، ص۱۰۵.
  25. تاریخ بغداد، ج۶، ص۸۴.
  26. نک: تلبیس ابلیس، ج۱، ص۲۹۸-۲۹۹.
  27. الجرح و التعدیل، ج۱، ص۲۹۳.
  28. العلل و معرفة الرجال، ج۱، ص۶۲.
  29. تاریخ بغداد، ج۶، ص۳۴۶، ۳۵۱.
  30. تهذیب الکمال، ج۳۰، ص۱۳۵؛ میزان الاعتدال، ج۴، ص۲۹۰.
  31. تاریخ الاسلام، ج۱۴، ص۳۸۹.
  32. التاریخ الکبیر، ج۳، ص۲۶؛ تهذیب الکمال، ج۷، ص۲۳۴.
  33. الطبقات، ج۷، ص۲۴۸؛ تهذیب الکمال، ج۲۸، ص۵۳۱؛ تهذیب التهذیب، ج۱۰، ص۲۷۳.
  34. المنتظم، ج۱۰، ص۱۴۳؛ تاریخ الاسلام، ج۱۴، ص۱۵۵؛ میزان الاعتدال، ج۲، ص۵۸.
  35. المنتظم، ج۱۰، ص۱۸۲.
  36. تاریخ الاسلام، ج۱۵، ص۲۹۸.
  37. العلل و معرفة الرجال، ج۳، ص۴۳۵؛ تاریخ الاسلام، ج۱۵، ص۳۰۱.
  38. تاریخ بغداد، ج۴، ص۴۱۶.
  39. تاریخ الاسلام، ج۱۲، ص۳۱۰.
  40. تهذیب الاسماء، ج۳، ص۵-۶؛ تاریخ الاسلام، ج۱۳، ص۴۳۹-۴۴۹.
  41. تهذیب التهذیب، ج۱۰، ص۸۹؛ میزان الاعتدال، ج۴، ص۹۴؛ تاریخ الاسلام، ج۱۳، ص۴۴۹.
  42. تاریخ الاسلام، ج۱۳، ص۲۴۹.
  43. میزان الاعتدال، ج۴، ص۳۷۴.
  44. الانساب، ج۸، ص۳۹۱.
  45. تاریخ الاسلام، ج۱۳، ص۲۶۴.
  46. العلل و معرفة الرجال، ج۳، ص۳۰۹.
  47. التاریخ الکبیر، ج۳، ص۲۸؛ تاریخ الاسلام، ج۱۴، ص۱۲۵؛ تهذیب التهذیب، ج۳، ص۳.
  48. تهذیب الکمال، ج۱، ص۴۴۶.
  49. المعرفة و التاریخ، ج۳، ص۳۷۸.
  50. تهذیب الکمال، ج۱، ص۴۴۶.
  51. تهذیب الکمال، ج۲۴، ص۳۲۲؛ تاریخ الاسلام، ج۱۳، ص۳۷۳؛ میزان الاعتدال، ج۳، ص۶۴۷.
  52. تهذیب الاسماء، ج۳، ص۱۸؛ تهذیب الکمال، ج۱، ص۴۴۶؛ میزان الاعتدال، ج۱، ص۱.
  53. تهذیب الکمال، ج۱، ص۴۴۶.
  54. طبقات الفقهاء، ج۱، ص۹۱؛ تهذیب الاسماء، ج۱، ص۴۲۱.
  55. تهذیب الکمال، ج۱۹، ص۴۶۱؛ میزان الاعتدال، ج۳، ص۴۹.
  56. میزان الاعتدال، ج۳، ص۵۰۲.
  57. المنتظم، ج۹، ص۲۲۶؛ تاریخ الاسلام، ج۱۳، ص۶۶.
  58. تهذیب الکمال، ج۳۱، ص۱۲۳.
  59. تهذیب الکمال، ج۱، ص۴۴۷.
  60. المنتظم، ج۱۱، ص۲۸۷.
  61. تهذیب التهذیب، ج۱، ص۶۴.
  62. تهذیب الکمال، ج۱، ص۴۴۶.
  63. المعرفة و التاریخ، ج۲، ص۴۲۱.
  64. تهذیب الکمال، ج۱، ص۴۴۷.
  65. الجرح و التعدیل، ج۱، ص۳۳؛ تاریخ بغداد، ج۶، ص۲۳۴؛ ج۹، ص۱۷۹.
  66. تهذیب التهذیب، ج۴، ص۱۰۷؛ الاعلام، ج۳، ص۱۰۵.
  67. المنتظم، ج۱۰، ص۶۶؛ تهذیب الکمال، ج۱، ص۴۴۷.
  68. الاعلام، ج۵، ص۷۷.
  69. تاریخ ابن معین، ج۳، ص۸۰، ۱۳۷؛ الجرح و التعدیل، ج۱، ص۳۳؛ تاریخ بغداد، ج۹، ص۱۸۱؛ تهذیب الاسماء، ج۱، ص۳۰۵.
  70. المنتظم، ج۱۰، ص۶۸.
  71. الجرح و التعدیل، ج۱، ص۳۳؛ تاریخ بغداد، ج۹، ص۱۸۳.
  72. تاریخ ابن معین، ج۴، ص۳۲۷؛ تهذیب الکمال، ج۱۷، ص۲۱۷.
  73. تهذیب الکمال، ج۳۱، ص۳۶۶؛ میزان الاعتدال، ج۴، ص۳۸۴.
  74. EI (The Encyclopaedia of Islam) AHMAD.
  75. رجال طوسی، ص۳۵۱.
  76. الجرح و التعدیل، ج۷، ص۲۰۲-۲۰۳.
  77. EI (The Encyclopaedia of Islam) AHMAD.
  78. تهذیب الاسماء، ج۱، ص۷۵.
  79. الجرح و التعدیل، ج۷، ص۲۰۳.
  80. العلل و معرفة الرجال، ج۱، ص۴۶۲.
  81. معرفة الثقات، ج۲، ص۹۳؛ تهذیب الکمال، ج۱۸، ص۵۹.
  82. تهذیب الکمال، ج۱، ص۴۴۷.
  83. تهذیب الکمال، ج۱۸، ص۵۷؛ تهذیب التهذیب، ج۶، ص۲۷۹.
  84. الکامل، ج۶، ص۴۰۶؛ تهذیب الکمال، ج۱۸، ص۵۶.
  85. تهذیب الکمال، ج۱۸، ص۶۰؛ میزان الاعتدال، ج۲، ص۶۱۰.
  86. معجم البلدان، ج۳، ص۱۳۱؛ تهذیب الکمال، ج۲۹، ص۸۱؛ تاریخ الاسلام، ج۱۳، ص۴۱۶.
  87. المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۲۱۲.
  88. التاریخ الکبیر، ج۲، ص۵.
  89. مروج الذهب، ج۴، ص۲۰.
  90. الطرائف، ص۳۵۵.
  91. التعدیل و التجریح، ج۱، ص۳۲۰.
  92. الاعلام، ج۶، ص۱۷۱.
  93. مروج الذهب، ج۴، ص۲۰.
  94. مروج الذهب، ج۴، ص۲۰؛ وفیات الاعیان، ج۱، ص۶۵؛ السلفیه، ‌ص۱۱۹.
  95. البدایة و النهایه، ج۱۲، ص۱۰۹.
  96. المنتظم، ج۱۸، ص۲۴۹.
  97. وفیات الاعیان، ج۱، ص۶۵.
  98. وفیات الاعیان، ج۱، ص۶۵.
  99. الاعلام، ج۴، ص۶۵؛ معجم المؤلفین، ج۶، ص۲۹.
  100. نک: صفة الصفوه، ج۲، ص۳۳۷؛ وفیات الاعیان، ج۱، ص۶۴؛ سیر اعلام النبلاء، ج۱۱، ص۱۸۷.
  101. الجرح و التعدیل، ج۱، ص۲۹۵؛ ج۲، ص۶۹.
  102. خصائص مسند احمد، ص۱۳، ۱۵.
  103. خصائص مسند احمد، ص۱۵.
  104. EI (The Encyclopaedia of Islam) AHMAD HANBAL.
  105. نک: خصائص مسند احمد، ص۱۳.
  106. خصائص مسند احمد، ص۱۸-۲۱.
  107. تهذیب الکمال، ج۱۴، ص۲۸۹.
  108. سیر اعلام النبلاء، ج۱۳، ص۵۲۴.
  109. خصائص مسند احمد، ص۱۳.
  110. منهاج السنة النبویه، ج۷، ص۹۷.
  111. خصائص مسند احمد، ص۱۳-۱۴.
  112. خصائص مسند احمد، ص۱۵-۱۸.
  113. اضواء علی السنة المحمدیه، ص۳۲۶.
  114. مجموع الفتاوی، ج۱، ص۲۴۸.
  115. منهاج السنة النبویه، ج۷، ص۹۷.
  116. الموضوعات، ج۱، ص۳۶۶؛ منهاج السنة النبویه، ج۷، ص۲۲۴.
  117. القول المسدد، ص۵.
  118. القول المسدد، ص۷.
  119. مجموع الفتاوی، ج۱۸، ص۷۲.
  120. نک: مسائل الامام احمد، ج۱، ص۱۱۷-۱۲۴.
  121. المدخل الی مذهب الامام احمد، ج۱، ص۱۲۴.
  122. سیر اعلام النبلاء، ج۱۱، ص۳۳۰.
  123. تاریخ بغداد، ج۹، ص۳۷۵.
  124. العقیده، ص۱۰۱-۱۰۲.
  125. العقیده، ص۱۰۲-۱۰۴.
  126. کتاب السنه، ج۱، ص۱۰۳.
  127. الرد علی الزنادقه، ص۱۹-۲۲.
  128. سیر اعلام النبلاء، ج۱۱، ص۲۸۷.
  129. الثقات، ج۱، ص۱۹۴.
  130. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷۲.
  131. کتاب السنه، ج۱، ص۱۳۲.
  132. کتاب السنه، ج۱، ص۱۰۲، ۱۰۳؛ العقیده، ص۶۰، ۶۸، ۷۲، ۷۹.
  133. تاریخ طبری، ج۸، ص۶۳۶-۶۳۷؛ تجارب الامم، ج۴، ص۱۶۷.
  134. تاریخ طبری، ج۸، ص۶۳۱-۶۳۹؛ قس: تجارب الامم، ج۴، ص۱۶۶-۱۶۷؛ المنتظم، ج۱۱، ص۱۹-۲۲.
  135. تاریخ طبری، ج۸، ص۶۴۰-۶۴۵؛ الفتوح، ج۸، ص۴۲۲؛ المنتظم، ج۱۱، ص۲۲-۲۴.
  136. سیر اعلام النبلاء، ج۱۱، ص۲۵۲.
  137. وفیات الاعیان، ج۱، ص۶۴.
  138. مروج الذهب، ج۳، ص۴۶۴؛ قس: المنتظم، ج۱۱، ص۴۴.
  139. تاریخ مختصر الدول، ص۱۳۹.
  140. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷۲؛ وفیات الاعیان، ج۱، ص۶۴، ۸۴؛ قس: الثقات، ج۸، ص۱۹.
  141. وفیات الاعیان، ج۱، ص۶۴.
  142. المنتظم، ج۱۱، ص۲۸۸.
  143. کتاب السنه، ج۱، ص۳۰۷.
  144. العقیده، ص۶۲-۷۷.
  145. اصول السنه، ص۲۳؛ درء تعارض العقل و النقل، ج۱، ص۳۰۱.
  146. کتاب السنه، ج۲، ص۵۷۳.
  147. العقیده، ص۶۲-۶۴.
  148. فضائل الصحابه، ج۲، ص۵۶۵-۷۲۷.
  149. تفسیر ثعلبی، ج۴، ص۸۱؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۶-۲۷.
  150. طبقات الحنابله، ج۲، ص۱۲۰.
  151. العقیده، ص۶۵-۷۶.
  152. تاریخ بخارا، ص۲۸۱.
  153. خصائص المسند، ص۱۳-۱۵.
  154. برای نمونه: طبقات الفقهاء، ص۹۱-۹۲؛ المدخل الی مذهب الامام احمد، ج۱، ص۱۰۶-۱۰۸.
  155. المغنی، ج۲، ص۴۲۶.
  156. المحرر فی الفقه، ج۱، ص۲۱۳.
  157. المغنی، ج۲، ص۴۲۶.
  158. المغنی، ص۴۳۰.
  159. الفقه علی المذاهب الاربعه، ج۱، ص۶۳۲.
  160. المغنی، ج۳، ص۱۸۵.
  161. المغنی، ج۳، ص۲۳۸.
  162. المغنی، ج۳، ص۲۲۱.
  163. الفقه علی المذاهب الاربعه، ج۱، ص۶۳۹.
  164. المغنی، ج۳، ص۲۵۶.
  165. المغنی، ج۳، ص۳۴۱.
  166. متن الخرقی، ص۵۷.
  167. المغنی، ج۳، ص۴۱۰.
  168. لوامع الانوار البهیه، ج۱، ص۶۴.
  169. تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۵۵۸.
  170. الملل و النحل، ج۱، ص۱۰۴.
  171. اصول السنه، ص۱۶.
  172. المدخل الی مذهب الامام احمد، ج۱، ص۱۰۱-۱۰۲.
  173. نک: تاریخ الاسلام، ج۱۱، ص۳۲۷.
  174. تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۵۵۷-۵۶۸.
  175. اصول السنه، ص۱۴.
  176. اعلام الموقعین، ج۱، ص۳۳.
  177. جامع العلوم، ص۹۳.
  178. سیر اعلام النبلاء، ج۱۱، ص۱۸۸.
  179. اضواء علی السنة المحمدیه، ص۳۲۹.
  180. تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۵۶۱-۵۶۲.
  181. اصول السنه، ص۱۶.
  182. الملل و النحل، ج۱، ص۱۰۴.
  183. الصواعق المرسله، ج۱، ص۲۳۰.
  184. الملل و النحل، ج۱، ص۱۰۳.
  185. الصواعق المرسله، ج۲، ص۴۴۰.
  186. اعلام الموقعین، ج۱، ص۲۸.
  187. اعلام الموقعین، ج۱، ص۲۹-۳۲.
  188. اعلام الموقعین، ج۱، ص۳۱.
  189. الصواعق المرسله، ج۲، ص۵۷۹.
  190. العقیده، ص۱۲۳.
  191. العقیده، ص۶۰.
  192. الجرح و التعدیل، ج۱، ص۳۰۲.
  193. اسد الغابه، ج۱، ص۱۹.
  194. العقیده، ص۶۷.
  195. العقیده، ص۶۵.
  196. تهذیب الکمال، ج۱۸، ص۶۰؛ میزان الاعتدال، ج۲، ص۶۱۰.
  197. العلل و معرفة الرجال، ج۲، ص۱۷۸، ۴۷۷؛ ج۳، ص۲۶۹- ۲۷۶.
  198. العلل و معرفة الرجال، ج۲، ص۵۰۴؛ ج۳، ص۱۵۶.
  199. العلل و معرفة الرجال، ج۱، ص۲۷۹؛ ج۲، ص۴۹۰، ۵۴۵.
  200. تاریخ بغداد، ج۱۰، ص۲۶۱؛ تهذیب الکمال، ج۱۷، ص۱۸۰؛ تهذیب التهذیب، ج۶، ص۱۷۹.
  201. العلل و معرفة الرجال، ج۲، ص۶۰۱.
  202. الجرح و التعدیل، ج۱، ص۲۹۲، ۳۰۲.
  203. المدخل الی مذهب الامام احمد، ج۱، ص۱۰۳-۱۰۶.
  204. تهذیب الکمال، ج۱، ص۴۴۰-۴۴۲.
  205. اعلام الموقعین، ج۱، ص۲۸.
  206. المدخل الی مذهب الامام احمد، ج۱، ص۱۲۴.
  207. الابانه، ج۱، ص۲۰.
  208. البدء و التاریخ، ج۵، ص۱۵۰؛ قس: الانساب، ج۲، ص۱۳۳-۱۳۴؛ تاریخ الاسلام، ج۲۴، ص۳۰.
  209. العقیده، ص۷۸-۷۹.
  210. الوافی بالوفیات، ج۳، ص۸.
  211. الوافی بالوفیات، ج۳، ص۸.
  212. تبیین کذب المفتری، ص۱۶۳.
  213. تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۵۶۶.
  214. المدخل الی مذهب الامام احمد، ج۱، ص۱۱۰.
  215. نک: تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۵۶۸.
  216. تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۵۶۶.
  217. رفع الملام عن الائمة الاعلام، ص۷۰؛ اقتضاء الصراط المستقیم، ص۱۰۸-۱۰۹.
  218. الاعلام، ج۶، ص۲۵۷.
  219. السلفیة بین اهل السنة و الامامیه، ص۴۲-۴۳.

منابع

 محتوای این مقاله برگرفته شده از: دانشنامه حج و حرمین شریفین مدخل [http://hajj.ir/99/3264 احمد بن حنبل
نویسنده = سید محسن کاظمی].
  • آثار البلاد و اخبار العباد: زکریا بن محمد القزوینی (م.۶۸۲ق.)، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۳ش
  • الابانة عن اصول الدیانه: ابوالحسن الاشعری (م.۳۲۴ق.)، به کوشش فوقیه حسین، قاهره،‌دار الانصار، ۱۳۹۷ق
  • اسد الغابه: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت،‌دار الفکر، ۱۴۰۹ق
  • اصول السنه: احمد بن حنبل (م.۲۴۱ق.)، عربستان،‌دار المنار، ۱۴۱۱ق
  • اضواء علی السنة المحمدیه: محمود ابوریه (م.۱۳۸۵ق.)، قم، البطحاء
  • الاعلام: الزرکلی (م.۱۳۹۶ق.)، بیروت،‌دار العلم للملایین، ۱۹۸۰م
  • اعلام الموقعین: ابن قیم الجوزیه (م.۷۵۱ق.)، به کوشش طه عبدالرئوف، بیروت،‌دار الجیل، ۱۹۷۳م
  • اقتضاء الصراط المستقیم: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق.)، به کوشش محمد حامد فقهی، قاهره، چاپخانه السنة المحمدیه، ۱۳۶۹ق
  • الانساب: عبدالکریم السمعانی (م.۵۶۲ق.)، به کوشش عبدالرحمن، حیدرآباد، دائرة المعارف العثمانیه، ۱۳۸۲ق
  • البدء و التاریخ: المطهر المقدسی (م.۳۵۵ق.)، بورسعید، مکتبة الثقافة الدینیه
  • البدایة و النهایه: ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، بیروت، مکتبة المعارف
  • تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (م.۸۰۸ق.)، به کوشش خلیل شحاده، بیروت،‌دار الفکر، ۱۴۰۸ق
  • تاریخ ابن معین: یحیی بن معین (م.۲۳۳ق.)، به کوشش احمد محمد، مکه، مرکز البحث العلمی، ۱۳۹۹ق
  • تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت،‌دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق
  • تاریخ بخارا: محمد بن جعفر نرشخی (م.۳۴۸ق.)، ترجمه: القباوی، تلخیص محمد بن زفر، به کوشش مدرس رضوی، تهران، توس، ۱۳۶۳ش
  • تاریخ بغداد: الخطیب البغدادی (م.۴۶۳ق.)، به کوشش عبدالقادر، بیروت،‌دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۷ق
  • التاریخ الصغیر: البخاری (م.۲۵۶ق.)، به کوشش محمود ابراهیم، بیروت،‌دار المعرفه، ۱۴۰۶ق
  • تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت،‌دار احیاء التراث العربی
  • التاریخ الکبیر: البخاری (م.۲۵۶ق.)، بیروت،‌دار الفکر، ۱۴۰۷ق
  • تاریخ مختصر الدول: غریغوریوس الملطی ابن العبری (م.۶۸۵ق.)، به کوشش الیسوعی، بیروت،‌دار الشرق، ۱۹۹۲م
  • تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م.۲۹۲ق.)، بیروت،‌دار صادر، ۱۴۱۵ق
  • تبیین کذب المفتری: ابن عساکر (م.۵۷۱ق.)، بیروت،‌دار الکتاب العربی، ۱۴۰۴ق
  • تجارب الامم: ابوعلی مسکویه (م.۴۲۱ق.)، به کوشش امامی، تهران، سروش، ۱۳۷۹ش
  • التعدیل و التجریح: سلیمان بن خلف (م.۴۷۴ق.)، به کوشش البزار، مراکش، وزارة الاوقاف
  • تفسیر ثعلبی (الکشف و البیان): الثعلبی (م.۴۲۷ق.)، به کوشش ابن عاشور، بیروت،‌دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ق
  • تلبیس ابلیس: عبدالرحمن ابن جوزی (م.۵۹۷ق.)، به کوشش جمیلی، بیروت،‌دار الکتاب العربی، ۱۴۰۵ق
  • تهذیب الاسماء و اللغات: النووی (م.۶۷۶ق.)، بیروت،‌دار الکتب العلمیه
  • تهذیب التهذیب: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، بیروت،‌دار الفکر، ۱۴۰۴ق
  • تهذیب الکمال: المزی (م.۷۴۲ق.)، به کوشش بشار عواد، بیروت، الرساله، ۱۴۱۵ق
  • الثقات: ابن حبان (م.۳۵۴ق.)، الکتب الثقافیه، ۱۳۹۳ق
  • جامع العلوم و الحکم: عبدالرحمن بن رجب، بیروت،‌دار المعرفه، ۱۴۰۸ق
  • الجرح و التعدیل: ابن ابی‌حاتم الرازی (م.۳۲۷ق.)، بیروت،‌دار الفکر، ۱۳۷۲ق
  • جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.۴۵۶ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت،‌دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق
  • خصائص مسند الامام احمد: محمد بن عمر المدینی (م.۵۸۱ق.)، ریاض، مکتبة التوبه، ۱۴۱۰ق
  • دَرْءُ تعارض العقل و النقل: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق.)، به کوشش محمد رشاد، ریاض،‌دار الکنوز الادبیه، ۱۳۹۱ق
  • رجال الطوسی: الطوسی (م.۴۶۰ق.)، به کوشش قیومی، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۵ق
  • الرد علی الزنادقة و الجهمیه: احمد بن حنبل (م.۲۴۱ق.)، به کوشش محمد راشد، قاهره، المطبعة السلفیه، ۱۳۹۳ق
  • رفع الملام عن الائمة الاعلام: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق.)، ریاض، الرئاسة العامة للادارات العلمیه، ۱۴۰۳ق
  • السلفیة بین اهل السنة و الامامیه: سید محمد کثیری، بیروت، غدیر، ۱۴۱۸ق
  • سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق
  • شذرات الذهب: عبدالحی بن العماد (م.۱۰۸۹ق.)، به کوشش الارنؤوط، بیروت،‌دار ابن کثیر، ۱۴۰۶ق
  • شواهد التنزیل: الحاکم الحسکانی (م.۵۰۶ق.)، به کوشش محمودی، تهران، وزارت ارشاد، ۱۴۱۱ق
  • صفة الصفوه: ابن الجوزی (م.۵۹۷ق.)، به کوشش محمود فاخوری و محمد رواس، بیروت،‌دار المعرفه، ۱۳۹۹ق
  • الصواعق المرسله: ابن قیم الجوزیه (م.۷۵۱ق.)، به کوشش علی بن محمد، ریاض،‌دار العاصمه، ۱۴۱۸ق
  • طبقات الحنابله: محمد ابن ابی‌یعلی (م.۵۲۶ق.)، بیروت،‌دار المعرفه
  • طبقات الفقهاء: ابواسحاق شیرازی (م.۴۷۶ق.)، به کوشش احسان عباس، بیروت،‌دار الرائد العربی، ۱۹۷۰م
  • الطبقات الکبری: ابن سعد (م.۲۳۰ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت،‌دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق
  • الطرائف: ابن طاوس (م.۶۶۴ق.)، قم، مطبعة الخیام، ۱۳۹۹ق
  • العقیده: روایت ابی‌بکر خلاد از احمد بن حنبل، به کوشش عبدالعزیز السیروان، دمشق،‌دار قتیبه، ۱۴۰۸ق
  • العلل و معرفة الرجال: احمد بن حنبل (م.۲۴۱ق.)، به کوشش وصی الله محمد عباس، بیروت، المکتب الاسلامی، ۱۴۰۸ق
  • الفتوح: ابن اعثم الکوفی (م.۳۱۴ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت،‌دار الاضواء، ۱۴۱۱ق
  • فضائل الصحابه: احمد بن حنبل
  • م.۲۴۱ق.)، به کوشش وصی الله محمد عباس، بیروت، الرساله، ۱۴۰۳ق
  • الفقه علی المذاهب الاربعه: عبدالرحمن الجزیری (م.۱۳۶۰ق.)، بیروت،‌دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۶ق
  • القول المسدد فی الذب عن المسند للامام احمد: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، قاهره، مکتبة ابن تیمیه، ۱۴۰۱ق
  • کتاب السنه: احمد بن حنبل (م.۲۴۱ق.)، به کوشش محمد سعید قحطانی، دمام،‌دار ابن قیم، ۱۴۰۶ق
  • الکامل فی التاریخ: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت،‌دار صادر، ۱۳۸۵ق
  • لوامع الانوار البهیه: محمد بن احمد السفارینی (م.۱۱۸۸ق.)، دمشق، الخافقین، ۱۴۰۲ق
  • متن الخرقی علی مذهب احمد بن حنبل: عمر بن الحسین خرقی (م.۳۳۴ق.)،‌دار الصحابة للتراث، ۱۴۱۳ق
  • مجموع الفتاوی ابن تیمیه: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق.)، به کوشش الباز و الجزار،‌دار الوفاء، ۱۴۲۶ق
  • المحرر فی الفقه علی مذهب احمد بن حنبل: عبدالسلام بن عبدالله بن الخضر (م.۶۵۲ق.)، ریاض، مکتبة المعارف، ۱۴۰۴ق
  • المدخل الی مذهب الامام احمد بن حنبل: عبدالقادر بن بدران (م.۱۳۴۶ق.)، به کوشش عبدالله بن عبدالمحسن، بیروت، الرساله، ۱۴۰۱ق
  • مروج الذهب: المسعودی (م.۳۴۶ق.)، به کوشش اسعد داغر، قم،‌دار الهجره، ۱۴۰۹ق
  • مسائل الامام احمد بن حنبل و اسحاق بن راهویه: اسحاق بن منصور المروزی (م.۲۵۱ق.)، مدینه، عمادة البحث العلمی، ۱۴۲۵ق
  • معجم البلدان: یاقوت الحموی (م.۶۲۶ق.)، بیروت،‌دار صادر، ۱۹۹۵م
  • معجم المؤلفین: عمر کحّاله، بیروت،‌دار احیاء التراث العربی ـ مکتبة المثنی
  • معرفة الثقات: العجلی (م.۲۶۱ق.)، مدینه، مکتبة الدار، ۱۴۰۵ق
  • المعرفة و التاریخ: الفسوی (م.۲۷۷ق.)، به کوشش اکرم الامری، بیروت، الرساله، ۱۴۰۱ق
  • المغنی: عبدالله بن قدامه (م.۶۲۰ق.)، بیروت،‌دار الفکر، ۱۴۰۵ق
  • الملل و النحل: الشهرستانی (م.۵۴۸ق.)، به کوشش سید کیلانی، بیروت،‌دار المعرفه، ۱۳۹۵ق
  • المنتظم: ابن الجوزی (م.۵۹۷ق.)، به کوشش نعیم زرزور، بیروت،‌دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق
  • منهاج السنة النبویه: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق.)، به کوشش محمد رشاد، قرطبه، ۱۴۰۶ق
  • الموضوعات: ابن الجوزی (م.۵۹۷ق.)، به کوشش عبدالرحمن مدینه، المکتبة السلفیه، ۱۳۸۶ق
  • میزان الاعتدال فی نقد الرجال: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت،‌دار المعرفه، ۱۳۸۲ق
  • الوافی بالوفیات: الصفدی (م.۷۶۴ق.)، به کوشش الارنؤوط و ترکی مصطفی، بیروت،‌دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ق
  • وفیات الاعیان: ابن خلکان (م.۶۸۱ق.)، به کوشش احسان عباس، بیروت،‌دار صادر.
  • The Encyclopaedia of Islam, Brill Academic Publishers, 2003.