ستون حنانه

نسخهٔ تاریخ ‏۴ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۱۸:۵۵ توسط Pourghorbani (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

ستون حَنّانه (ستون گریه کننده)، تنه درخت نخلی (در عربی: الجِذْع) بوده که در زمان حیات پیامبر اسلام(ص) در مسجدالنبی قرار داشت و آن حضرت در هنگام سخنرانی برای نمازگزاران به آن تکیه می‌کرد.

ستون حنانه
اطلاعات اوليه
کاربری تکیه‌گاه پیامبر اسلام در هنگام سخنرانی در مسجد
مکان مسجدالنبی
نام‌های دیگر الجذع، استن حنانه
وقایع مرتبط گریه تنه درختِ تگیه‌گاه پیامبر
مشخصات
وضعیت از میان رفته

روایت شده که پس از ساخته شدن منبر برای رسول الله، صدایی شبیه گریه و ناله از تنه نخل بلند شد. به همین دلیل، به آن ستون حنانه گفته‌اند. بنابر برخی گزارش‌ها مردم فکر می‌کردند ستون حنانه یکی از ستون‌های مسجدالنبی است؛ اما این موضوع توسط برخی تاریخ‌نگاران رد شده است.

گفته شده آن تنه درخت را در مسجدالنبی جایی کنار منبر رسول‌الله و ستون مخلّقه دفن کردند.

پیشینه تاریخی ویرایش

پیامبر اسلام(ص) تا پیش از ساخته شدن منبر، بر تنه درخت خرمایی تکیه می‌داد و سخن می‌گفت. پس از ساخته شدن منبر در سال ششم یا هفتم[۱] و یا هشتم هجرت[۲] نخستین بار که برای سخنرانی و موعظه از منبر استفاده کرد، از آن تنه درخت، ناله‌ای همچون ناله ماده شتری که آن را از بچه خود جدا کرده باشند یا همانند صدای گاو[۳] به گوش رسید. در این هنگام، حضرت محمد از منبر فرود آمد و تنه درخت را دربرگرفت یا بر آن دست نهاد تا ناله‌اش خاموش شد.[۴] به نوشته منتهی الآمال، این موضوع از معجزات رسول خدا(ص) بوده و بنابر روایتی، پیامبر فرمود اگر من آن تنه درخت را دربر نمى‌گرفتم تا قیامت ناله مى‌کرد.[۵]

نام ویرایش

این تنه درخت را حنّانه نامیده‌اند. حنانه از ریشه حَنَّ به معنای صدای طرب‌انگیز یا غمگینانه است.[۶] همچنین در منابع حدیثی و جغرافیایی عربی آن را با عنوان الجِذع که به معنای تنه درخت است می‌شناسند.[۷]

سرنوشت تنه درخت ویرایش

بیشتر گزارش‌ها حاکی از آن است که این تنه درخت در همان زمان پیامبر در مسجد و نزدیک منبر او دفن شد.[۸] برخی گفته‌اند آن را زیر منبر و برخی گفته‌اند پایین منبر سمت چپ و برخی دیگر گفته‌اند در شرق منبر دفن کردند.[۹] بنابر روایتی پیامبر با تنه درخت صحبت کرد و از او پرسید که آیا می‌خواهد در بهشت جاودان درخت پر ثمری باشد که اولیاء الله از میوه آن بخورند یا می‌خواهد او را به باغی که در آن بوده بازگردانند؟ او بهشت و حیات جاودانه را انتخاب کرد.[۱۰]

بنابر گزارش‌هایی مکان قرار گرفتن چوب حنانه در نزدیکی ستون مخلقه بوده است.[۱۱]

باورهای عمومی ویرایش

گزارش‌هایی که از برخی دوره‌های تاریخی در دست است حاکی از آن است که مردم فکر می‌کردند یکی از ستون‌های مسجدالنبی همان ستون حنانه است. ابن جبیر (که میان سال‌های ۵۷۸ـ۵۸۸ق. به مدینه سفر کرده) گزارش می‌کند که مردم قطعه چوبی را که از زیر پوشش ستون نمایان بود به قصد تبرک لمس می‌کردند و می‌بوسیدند.[۱۲]ابن بطوطه نیز همین گزارش را در سفرنامه‌اش نقل کرده است[۱۳] و مَطَری، تاریخ‌نگار قرن هشتم قمری، نیز گزارش مشابهی نقل کرده است و بر نادرستی این باور تأکید می‌کند.[۱۴] مَراغی در تحقیق النصرة اشاره می‌کند که به دستور قاضی مدینه در ۷۵۵ق این قسمت از چوب را پوشاندند.[۱۵]

فضایل ستون حنانه ویرایش

بنابر برخی احادیث شیعی، نماز گزاردن در کنار حنانه[۱۶] توصیه شده است. گفته شده منظور از حنانه در این روایات احتمالا مکان آن در مسجدالنبی است.[۱۷]

در ادبیات عرفانی ویرایش

ماجرای گریه تنه درخت در فراغ پیامبر اسلام، در ادبیات عرفانی مسلمانان مورد توجه قرار گرفته است.[۱۸] از حسن بصری روایت شده وقتی حدیث الجذع را نقل می‌کرد می‌گریست و می‌گفت که تکه چوبی از شوق رسول‌الله گریه می‌کند، ای بندگان خدا چنین اشتیاقی در شما باید بیشتر باشد.[۱۹]

جلال الدین محمد بلخی، عارف و شاعر فارسی سرا (درگذشت: ۶۷۲ق)، درباره ستون حنانه سروده است:[۲۰]

استن حنانه از هجر رسولناله می‌زد همچو ارباب عقول
گفت پیغامبر چه خواهی ای ستونگفت جانم از فراقت گشت خون
گفت خواهی که ترا نخلی کنند؟شرقی و غربی ز تو میوه چنند
یا در آن عالم، حقت سروی کند؟تا تر و تازه بمانی تا ابد
گفت آن خواهم که دایم شد بقاشبشنو ای غافل کم از چوبی مباش
آن ستون را دفن کرد اندر زمینتا چو مردم حشر گردد یوم دین

جستارهای وابسته ویرایش

پانویس ویرایش

  1. بحار الانوار، ج21، ص47.
  2. اثاره الترغیب، ج2، ص 383
  3. دلائل النبوه، ج2، ص563-564؛ عیون الاثر، ج1، ص278؛ السیرة الحلبیه، ج2، ص366.
  4. شرف النبی، ص430؛ الخرائج و الجرائح، ج1، ص165-166.
  5. منتهی الآمال، ج۱، ص۸۴.
  6. معجم مقاییس اللغه، ج2، ص24، «حنّ».
  7. برای نمونه: وفاء الوفا، ج2، ص106
  8. نک:تحقیق النصرة، ص ۲۳۷
  9. تحقیق النصره بتلخیص معالم دارالهجره، ص 237
  10. وفاء الوفا، ح۲، ص ۱۰۸
  11. وفاء الوفا، ج۲، ص ۱۱۴
  12. رحلة ابن جبیر، ص149-150.
  13. رحلة ابن جبیر، ص149-150؛ رحلة ابن بطوطه، ج1، ص153.
  14. التعریف بما انست الهجره، ص 93
  15. تحقیقه النصره، ص۲۴۱
  16. مستدرک الوسائل، ج3، ص426؛ جامع احادیث الشیعه، ج4، ص515.
  17. دانشنامه جهان اسلام، مدخل حنانه
  18. نک: «تحلیلی از هفت روایت استن حنانه»
  19. وفاء الوفا، ج۲، ص 108
  20. مثنوی معنوی مولوی، دفتر اول

منابع ویرایش

* اثاره الترغیب و التشویق، محمد بن اسحاق خوارزمی، تحقیق مصطفی محمدحسین ذهبی، مکه، مکتبه نزار مصطفی الباز، ۱۴۱۸ق.
  • بحار الانوار، المجلسی (م.۱۱۱۰ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی،۱۴۰۳ق؛
  • تاریخ و آثار اسلامی مکه مکرمه و مدینه منوره، اصغر قائدان، مشعر، ۱۳۷۲ش؛
  • تحقیق النصره بتلخیص معالم دارالهجره، زین الدین المراغی، تحقیق ابویعقوب نشأت کمال، فیوم، دار الفلاح، ۲۰۰۹م.
  • جامع احادیث الشیعه، اسماعیل معزی ملایری، قم، المطبعه العلمیه، ۱۳۹۹ق؛
  • الخرائج والجرائح، سعید بن عبدالله (القطب الراوندی)، قم، مؤسسة الامام المهدی(ع)، ۱۴۰۹ه. ق.
  • الدره الثمینه فی اخبار المدینه، محمد بن محمود النجار (م.۶۴۳ق.)، به کوشش صلاح الدین، مرکز بحوث و دراسات المدینه، ۱۴۲۷ق؛
  • دلائل النبوه، البیهقی (م.۴۵۸ق.)، به کوشش عبدالمعطی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۵ق؛
  • رحله ابن بطوطه، ابن بطوطه (م.۷۷۹ق.)، ترجمه: محمد علی موحد، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۶ش؛
  • رحله ابن جبیر، محمد بن احمد (م.۶۱۴ق.)، بیروت، دار مکتبه الهلال، ۱۹۸۶م؛
  • السیره الحلبیه، الحلبی (م.۱۰۴۴ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۰ق؛
  • شرف النبی، ابوسعید واعظ خرگوشی، به کوشش روشن، تهران، بابک، ۱۳۶۱ش؛
  • عیون الاثر، ابن سید الناس (م.۷۳۴ق.)‏، بیروت، دار القلم‏، ۱۴۱۴ق؛
  • الغدیر، الامینی (م.۱۳۹۲ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۳۸۷ق؛
  • مستدرک الوسائل، النوری (م.۱۳۲۰ق.)، بیروت، آل البیت:، ۱۴۰۸ق؛
  • المعالم الاثیره، محمد محمد حسن شراب، تهران، مشعر، ۱۳۸۳ش؛
  • معجم المقاییس اللغه، ابن فارس (م.۳۹۵ق.)، به کوشش عبدالسلام، قم، دفتر تبلیغات، ۱۴۰۴ق؛
  • منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، به تحقیق: ناصر باقر بیدهندی، قم، انتشارات دلیل، ۱۳۷۹ش.
  • وفاء الوفاء، السمهودی (م.۹۱۱ق.)‏، به کوشش قاسم السامرائی، لندن، موسسه الفرقان للتراث الاسلامی، ۲۰۰۱ق.