بنی‌جذیمه

نسخهٔ تاریخ ‏۱۲ اوت ۲۰۱۸، ساعت ۱۶:۴۱ توسط E ebrahimi (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «{{جا:ویرایش}} بنی‌جَذیمَه: از قبایل کِنانی ساکن نزدیک مکه در دوران جاهلی بن...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

بنی‌جَذیمَه: از قبایل کِنانی ساکن نزدیک مکه در دوران جاهلی


بنی‌جَذیمه از نسل جذیمة بن عامر بن عبدمنات بودند که به کنانة بن خزیمه نسب می‌‌بردند.[۱] از نسل برخی فرزندان جذیمه همانند ارقم[۲] تیره‌هایی چون بنی‌مساحق بن اقرم/ اقوم پدید آمدند.[۳] در منابع از قبایلی دیگر نیز با نام بنی‌جذیمه یاد شده است که تنها در نام با اینان مشترکند. بنی‌جذیمة بن سعد، از قبایل قحطانی یمن، از آن جمله هستند.[۴]


نام بنی‌جذیمه در برخی از منابع به ویژه کتب تفسیری، به اشتباه خزیمه آمده است[۵] که می‌‌تواند برآمده از تصحیف یا اشتباه شدن جذیمه با جد اعلای خود «خزیمة بن مدرکه» باشد. محل سکونت بنی‌جذیمه در غُمَیْصاء[۶] نزدیک مکه، در ناحیه یَلَمْلَم[۷] (میقات حاجیان یمنی در 100 کیلومتری مکه[۸]) بود. غمیصاء نام آبی از آب‌های بنی‌جذیمه بود[۹] که به تدریج بر سرزمین سکونت‌گاه آن‌ها اطلاق گشت. آگاهی‌هایی از چگونگی بت‌پرستی بنی‌جذیمه و حج‌گزاری آن‌ها در دوران جاهلی در منابع ارائه نشده است. قبیله کنانه بت «سُواع» در وادی نَعمان نزدیک مکه[۱۰] و «هُبَل»[۱۱] را پرستش می‌کرد و تلبیه آن‌ها عبارت بود از: «لبیک اللهم لبیک. الیوم یوم التعریف‌یوم الدعاء والوقوف»[۱۲]؛ «خداوندا! لبیک؛ امروز روز وقوف در عرفات[۱۳] و روز دعا و وقوف است». به نظر می‌رسد که بنی‌جذیمه نیز به عنوان یکی از تیره‌های کنانی، همانند اینان رفتار می‌کردند.


از رخدادهای دوران جاهلی بنی‌جذیمه می‌توان به مشاجره آن‌ها با قریش اشاره کرد. بر اساس این گزارش، اموال مردی از بنی‌جذیمه که در یمن درگذشته بود، به دست سه تن از قریشیان به نام فاکه بن مغیره عموی خالد بن ولید، عوف پدر عبدالرحمن صحابی، و عفان پدر عثمان که برای تجارت به یمن رفته بودند، برای تحویل به وارثان وی به مکه بازگردانده شد؛ اما پیش از آن که اموال به دست ورثه برسد، یکی از بنی‌جذیمه مدعی آن مال شد و همراه مردانی از بنی‌جذیمه به نبرد با مردان قریشی برخاست. در این درگیری، عوف بن عبدمناف و فاکه بن مغیره کشته شدند و اموالشان به دست بنی‌جذیمه تصاحب گشت. قریش پس از این رویداد آماده نبرد با بنی‌جذیمه شد. اما بزرگان بنی‌جذیمه این رخداد را تصمیم سران خود ندانسته، به قریش اعلام کردند که خسارت‌ها را جبران می‌‌کنند. از آن پس، اوضاع به حالت عادی برگشت و صلح میان آنان برقرار شد.[۱۴] البته آن‌ها به دریافت غرامت راضی نشدند و ولید بن مغیره، پدر خالد بن ولید، در بستر مرگ وصیت کرد که انتقام خون برادرش فاکه از بنی‌جذیمه گرفته شود.[۱۵]


ƒبنی‌جذیمه و پیامبر(ص): از روابط این قبیله با رسول خدا(ص) پیش از فتح مکه (8ق.) گزارشی چندان در دست نیست. نخستین گزارش کتب سیره و تاریخ به اعزام سریه خالد بن ولید به سوی آن‌ها در شوال سال هشتم ق. بازمی‌گردد که به «یوم غُمَیصاء»[۱۶] شناخته می‌‌شود؛ رسول خدا پس از فتح مکه برای دعوت قبایل بیابان‌نشین پیرامون مکه به اسلام، دسته‌‌هایی را گسیل داشت. یکی از این قبایل بنی‌جذیمه بود که خالد بن ولید مامور دعوت آن‌ها شد. آنان هم‌زمان با رسیدن خالد، با سلاح بیرون آمدند و اعلام کردند که اسلام را پیش از آن پذیرفته و مساجدی بنا کرده و اذان می‌‌گویند.[۱۷] بنی‌جذیمه پس از اطمینان از آن که خالد با آن‌ها به خشونت رفتار نخواهد کرد، تسلیم شدند؛ اما خالد به رغم اعتراض برخی از لشکریان مانند سالم مولی حذیفه، تنها به سبب کینه‌‌های دوران جاهلی و گویا وصیت پدرش، بسیاری از آن‌ها را کشت.[۱۸] مهاجران و انصار حاضر در لشکر خالد فرمان وی را گردن ننهادند و از قتل عام بنی‌جذیمه خودداری کردند. تنها بنی‌سُلیم که از بنی‌جذیمه کینه و دشمنی دیرین به دل داشتند، [۱۹] از دستور خالد در کشتن اسیران اطاعت کردند.[۲۰] بر پایه برخی از گزارش‌ها، خالد دست اسیران را بست و آن‌ها را میان سپاهیانش تقسیم کرد و نزدیک سحر دستور داد تا هر کس اسیر خود را بکشد. بنی‌سلیم به این فرمان سر سپردند؛ اما مهاجران و انصار اسیران خود را آزاد کردند و این کار خشم خالد را برانگیخت.[۲۱] چون این خبر به رسول خدا(ص)رسید، از اقدام خالد برائت جست و امیر مؤمنان علی(ع) را برای جبران کار ناپسند خالد به ‌سوی بنی‌جذیمه فرستاد.[۲۲] امام علی(ع) این ماموریت را به نیکی انجام داد و رسول خدا(ص) را خشنود کرد.[۲۳] امام با اموالی که پیامبر در اختیارش نهاده بود، دیه کشتگان بنی‌جذیمه را پرداخت کرد. سپس باقیمانده اموال را برای احتیاط میان آن‌ها تقسیم کرد و به مکه بازگشت و پیامبر را از کار خویش آگاه ساخت. پیامبر نیز از کار امام علی(ع) اظهار رضایت کرد.[۲۴] خالد که پس از این رخداد، موقعیت خویش را نزد رسول خدا(ص)متزلزل می‌‌دید، به بهانه‌‌های گوناگون، خود را در معرض دید پیامبر(ص)قرار می‌‌داد تا با ایشان هم‌صحبت شود؛ اما رسول خدا از او روی برمی‌‌گرداند.[۲۵] خالد این کار خود را با خواندن آیات: (قـاتِلوهُم یُعَذِّبهُمُ اللهُ بِاَیدیکُم ویُخزِهِم ویَنـصُرکُم عَلَیهِم ویَشفِ صُدورَ قَوم‌‌مُؤمِنین* و یُذهِب غَیظَ قُلوبِهِم و یَتوبُ اللهُ عَلی مَن یَشاءُ واللهُ عَلیمٌ حَکیم) (توبه/9، 14-15) که به کشتن کافران سفارش می‌‌کرد، نزد رسول خدا توجیه کرد[۲۶] و گفت که دیگران وی را بر این کشتار ترغیب کرده‌‌اند.[۲۷] برخی نیز برای توجیه رفتار خالد به پاسخ جذیمیان در برابر پرسش او اشاره کرده‌اند که به جای تعبیر «اسلمنا» از واژه «صبانا» بهره گرفتند. این واژه به معنای خروج از دینی به دین دیگر[۲۸] است که مشرکان درباره پیامبر به کار می‌‌بردند و صراحت در پذیرفتن اسلام نداشت. خالد که متوجه منظور آن‌ها نشده بود، به قتل عام آنان پرداخت.[۲۹] اما پیامبر عذر خالد را نپذیرفت و برائت خود را از رفتار او اعلام کرد[۳۰] و همان‌گونه که در اعتراض عبدالرحمن بن عوف[۳۱] و ابن عمر و سالم مولی ابو حذیفه به چشم می‌خورد، [۳۲] ریشه جنایت خالد را کینه‌های جاهلی دانست؛ زیرا به امام علی(ع) سفارش کرد که برای جبران کار خالد، ارزش‌های جاهلی را زیر پا بگذارد.[۳۳] از این گذشته، منابع اعتراف صریح خالد را در این زمینه که انگیزه کشتار بنی‌جذیمه کینه جاهلی او بوده، گزارش داده‌اند.[۳۴]


برخی از مفسران آیه 90 نساء/4[۳۵] و آیات آغازین توبه/9[۳۶] را درباره بنی‌جذیمه، بنی‌ضمره و بنی‌مدلج، از تیره‌های کنانی، دانسته‌‌اند و به پیمان عدم تعرض آن‌ها با پیامبر اشاره کرده‌اند. اما در این که بنی‌جذیمه مصداق این آیات باشند، تردید می‌توان کرد؛ زیرا در گزارش‌های کتب تاریخ و سیره درباره بنی‌جذیمه گزارشی از این پیمان یافت نمی‌‌شود. گویا از آن جا که این آیه درباره قبایل کنانی دیگر مانند بنی‌ضمره و بنی‌مدلج دانسته شده، به قبیله بنی‌جذیمه که از جمله قبایل کنانی بوده، نیز تسری یافته است. افزون بر این، موقعیت جغرافیایی بنی‌جذیمه که در جنوب مکه سکونت داشت، با موقعیت جغرافیایی آن دو قبیله کنانی دیگر که جایگاهشان به مدینه نزدیک‌‌تر بود، تفاوت داشت. بنی‌جذیمه به دلیل فاصله مکانی، از تیررس پیامبر دور بودند و ناچار نبودند که به پیامبر یا قبایل کنانی همتای خود پناهنده شوند.

پانویس

  1. انساب الاشراف، ج11، ص135؛ التنبیه و الاشراف، ص234؛ جمهرة انساب العرب، ص465.
  2. انساب الاشراف، ج11، ص136.
  3. انساب الاشراف، ج11، ص136؛ جمهرة انساب العرب، ص187.
  4. نسب معد، ج1، ص293؛ معجم قبائل العرب، ج1، ص175-176.
  5. تفسیر سمرقندی، ج3، ص40-41؛ تفسیر سورآبادی، ج3، ص1933.
  6. الطبقات، ج7، ص278؛ معجم البلدان، ج4، ص214.
  7. الطبقات، ج2، ص112.
  8. البلدان، ص155؛ المعالم الاثیره، ص301.
  9. المنمق، ص209.
  10. المحبر، ص316؛ تاریخ یعقوبی، ج1، ص255؛ الاعلام، ج5، ص234.
  11. المحبر، ص318؛ الاعلام، ج5، ص234.
  12. تاریخ یعقوبی، ج1، ص255.
  13. لسان العرب، ج9، ص242، «عرف.
  14. السیرة النبویه، ج2، ص431؛ المنمق، ص142-143؛ انساب الاشراف، ج11، ص136.
  15. المنمق، ص192.
  16. الطبقات، ج2، ص112.
  17. المغازی، ج3، ص875.
  18. المغازی، ج3، ص884؛ المنمق، ص209.
  19. تاریخ یعقوبی، ج2، ص61؛ معجم ما استعجم، ج3، ص1006.
  20. الطبقات، ج2، ص112.
  21. البدایة و النهایه، ج4، ص313؛ امتاع الاسماع، ج2، ص6-7.
  22. السیرة النبویه، ج2، ص429.
  23. المغازی، ج3، ص882.
  24. البدایة و النهایه، ج4، ص313.
  25. المغازی، ج3، ص883.
  26. الاغانی، ج7، ص208.
  27. سبل الهدی، ج6، ص203.
  28. النهایه، ج3، ص3؛ لسان العرب، ج1، ص108، «صبا.
  29. صحیح البخاری، ج5، ص125؛ النهایه، ج3، ص3.
  30. تاریخ یعقوبی، ج2، ص61؛ تاریخ طبری، ج3، ص68.
  31. تاریخ طبری، ج3، ص68؛ البدایة و النهایه، ج4، ص314.
  32. السیرة النبویه، ج2، ص430؛ البدایة و النهایه، ج4، ص313؛ سبل الهدی، ج6، ص201.
  33. السیرة النبویه، ج2، ص430؛ تاریخ طبری، ج3، ص67؛ دلائل النبوه، ج5، ص114.
  34. السیرة النبویه، ج2، ص431؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص61؛ تاریخ طبری، ج3، ص68.
  35. تفسیر ابن ابی حاتم، ج3، ص1027؛ تفسیر جلالین، ص263.
  36. فتح القدیر، ج2، ص386.

منابع

 محتوای این مقاله برگرفته شده از: دانشنامه حج و حرمین شریفین مدخل بنی‌جذیمه.
  • الاعلام:الزركلي (م.1396ق.)، بيروت، دار العلم للملايين، 1997م.
  • الاغاني:ابوالفرج الاصفهاني (م.356ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1415ق.
  • امتاع الاسماع:المقريزي (م.845ق.)، به كوشش محمد عبدالحميد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1420ق.
  • انساب الاشراف:البلاذري (م.279ق.)، به كوشش زكار و زركلي، بيروت، دار الفكر، 1417ق.
  • البداية و النهايه:ابن كثير (م.774ق.)، بيروت، مكتبة المعارف.
  • البلدان:احمد بن ابي‌يعقوب اليعقوبي (م.284ق.)، دار الكتب العلميه، 1422ق.
  • تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك):الطبري (م.310ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، بيروت، دار احياء التراث العربي.
  • تاريخ اليعقوبي:احمد بن يعقوب (م.292ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق.
  • تفسير ابن ابي‌حاتم (تفسير القرآن العظيم):ابن ابي‌حاتم (م.327ق.)، به كوشش اسعد محمد، بيروت، المكتبة العصريه، 1419ق.
  • تفسير الجلالين:جلال الدين المحلي (م.864ق.) و جلال الدين السيوطي (م.911ق.)، بيروت، دار المعرفه.
  • تفسير سمرقندي (بحر العلوم):السمرقندي (م.375ق.)، به كوشش عمر بن غرامه، بيروت، دار الفكر، 1416ق.
  • تفسير سورآبادي:عتيق نيشابوري (م.494ق.)، به كوشش سيرجاني، تهران، نشر نو، 1381ش.
  • التنبيه و الاشراف:المسعودي (م.345ق.)، بيروت، دار صعب.
  • جمهرة انساب العرب:ابن حزم (م.456ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق.
  • دلائل النبوه:البيهقي (م.458ق.)، به كوشش عبدالمعطي، بيروت، دار الكتب العلميه، 1405ق.
  • سبل الهدي:محمد بن يوسف الصالحي (م.942ق.)، به كوشش عادل احمد و علي محمد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق.
  • السيرة النبويه:ابن هشام (م.213/218ق.)، به كوشش السقاء و ديگران، بيروت، دار المعرفه.
  • صحيح البخاري:البخاري (م.256ق.)، بيروت، دار الفكر، 1401ق.
  • الطبقات الكبري:ابن سعد (م.230ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق.
  • فتح القدير:الشوكاني (م.1250ق.)، بيروت، دار ابن كثير، 1414ق.
  • لسان العرب:ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق.
  • المحبّر:ابن حبيب (م.245ق.)، به كوشش ايلزه ليختن شتيتر، بيروت، دار الآفاق الجديده.
  • المعالم الاثيره:محمد محمد حسن شراب، بيروت، دار القلم، 1411ق.
  • معجم البلدان:ياقوت الحموي (م.626ق.)، بيروت، دار صادر، 1995م.
  • معجم قبائل العرب:عمر كحّاله، بيروت، الرساله، 1405ق.
  • معجم ما استعجم:عبدالله البكري (م.487ق.)، به كوشش السقاء، بيروت، عالم الكتب، 1403ق.
  • المغازي:الواقدي (م.207ق.)، به كوشش مارسدن جونس، بيروت، اعلمي، 1409ق.
  • المنمق:ابن حبيب (م.245ق.)، به‏كوشش احمد فاروق، بيروت، عالم ‏الكتب، 1405ق.
  • نسب معد و اليمن الكبير:ابن الكلبي (م.204ق.)، به كوشش ناجي حسن، بيروت، عالم الكتب، 1425ق.
  • النهايه:مبارك ابن اثير (م.606ق.)، به كوشش الزاوي و الطناحي، قم، اسماعيليان، 1367ش.