کاربر:Jalalyaghmoori/کارها
آیه انذار: آیه 214 سوره شعراء درباره انذار خویشاوندان پیامبر9
انذار مصدر باب اِفعال از ریشه «ن ـ ذ ـ ر» و به معنای آگاه ساختن همراه بیم و پرهیز است.[۱] این مفهوم در بیش از 124 جا در قرآن به كار رفته[۲] و در کنار تبشیر از وظایف مهم پیامبران به شمار رفته است.
آیاتی چند، آیه انذار نامیده شدهاند؛ از جمله: مدثّر/74، 1-2؛ توبه/9، 122؛ شوری/42، 7. اما مشهورترین آنها آیه 214 شعراء/26 است که فرمان خداوند به پیامبر را برای انذار خویشاوندانش در آغاز دعوت علنی، در سال چهارم بعثت بیان میکند: {وَ أَنذِر عَشِیرَتَكَ الْأَقرَبِین}.[۳] خداوند به رسول خود فرمان میدهد که پیش از ابلاغ دعوت عمومی، نخست خاندان خود را از عذاب الهی بترساند و دعوت توحید و رسالت را بر آنان عرضه کند. در بیان سبب آغاز دعوت از خویشاوندان، گفتهاند ضرورت داشت تا پیامبر از حمایت خاندانش در محیط قبایلی عرب برخوردار شود و نیز بر آنان اتمام حجت کند.[۴]
بر پایه روایتها، پیامبر پس از نزول این آیه به علی7 دستور داد که بنیعبدالمطلب[۵] را که در آن روز 40 نفر از جمله عموهای پیامبر همچون ابوطالب، حمزه، عباس و ابولهب بودند، به خانه ابوطالب[۶] فراخواند. برخی نیز دعوت شدگان را بنیهاشم[۷] یا آل عبدمناف[۸] و محل دعوت را خانه خود پیامبر[۹]، شعب ابیطالب[۱۰] یا کوه ابوقبیس[۱۱] دانستهاند. آنگاه همه مهمانان به گونهای معجزهآسا، با یک صاع خوراک ران گوسفند و یک قدح شیر به دست پیامبر گرامی، سیر و سیراب شدند. سپس پیامبر9 پیام الهی را به آنان ابلاغ كرد. ابولهب با جادو خواندن این مراسم، جلسه را بر هم زد و از ابلاغ پیامبر9 جلوگیری کرد. روز بعد هم به همین ترتیب عمل شد و پیامبر9 خطاب به حاضران، از رسالت خویش سخن گفت و از آنان در این راه یاری خواست؛ ولی هیچ کس جز علی7 دعوت او را اجابت نکرد و وعده یاری نداد.
پیامبر9 پس از اتمام حجت بر قوم خود، علی بن ابیطالب7 را برادر، وصی و خلیفه خود در میان مردم خواند: «إنّ هذا أﺧﻰ و وﺻﻴﻰ و ﺧﻠﻴﻔﺘﻰ فیکم فاسمعوا له و أطیعوا».[۱۲] جمع حاضر با طعنه زدن بر ابوطالب که اطاعت از پسرش بر او واجب شده بود، پراکنده شدند.[۱۳] این ماجرا که شمار فراوانی از اصحاب مشهور پیامبر چون امام علی7[۱۴]، ابورافع[۱۵]، براء بن عازب[۱۶] و ابن عباس[۱۷] آن را روایت کردهاند، با اندکی اختلاف در منابع شیعه و سنی گزارش آمده است.[۱۸]
ماجرای آیه انذار به گونههایی دیگر نیز گزارش شده است. با توجه به فضای زمانی و مکانی طرح این گزارشها به نظر میرسد که مربوط به دوره دعوت عمومی و پس از دعوت خویشاوندان هستند و به اشتباه با موضوع آیه انذار که مربوط به دعوت خویشاوندان است، یکی انگاشته شدهاند. برای نمونه در گزارشی آمده است که رسول خدا بر فراز كوه صفا رفت و با اعلان آن که میخواهد خبری مهم را به مردم برساند، قریش را پیرامون خود گرد آورد. نخست از کافران درباره صداقت خود و اعتماد و اطمینان آنان به خویشتن اقرار گرفت و آنگاه ایشان را از عذاب سخت خداوند بیم داد. در این میان، ابولهب به پیامبر اعتراض و توهین میکند و در پی آن، در نکوهش او سوره مسد نازل میشود.[۱۹] این گزارش از جهت مخالفت با ظاهر آیه که انذار را برای خویشاوندان و نه همه قریش میشمرد و نیز استبعاد نزول سوره مسد/111 با لحن شدید آن در این دوره آغازین، قابل نقد و تردید است.
بر پایه گزارشی دیگر، پیامبر بر كوه مروه ایستاد و ابتدا آل فهر را دعوت کرد و در پی آن همه قریش حضور یافتند. آنگاه با ندا دادن آل لؤی، آل کعب، آل مره، آل کلاب، آل قصی، آل عبدمناف و آل هاشم، تیرههای مختلف قریش را به ترتیب استثنا کرد و تنها هاشمیان را نگاه داشت. سپس آنان را در منزل بزرگترین عموی خود حارث بن عبدالمطلب گرد آورد و اطعام کرد. سپس انذار را به آنان ابلاغ نمود. ابولهب حاضران را به اطاعت از وی تشویق کرد و ابوطالب نیز وعده یاری داد و بسیاری از جمله جعفر بن ابیطالب و عتبة بن حارث در همین روز ایمان آوردند.[۲۰] این گزارش که تنها یعقوبی با روایتی مرسل آن را یاد کرده، افزون بر برخی نکات ناهمگون با سیر حوادث صدر اسلام مانند حمایت ابولهب، سبک و ساختاری داستانی دارد که نشان از برساخته بودن آن است.
روایتهایی دیگر نیز در شرح ماجرای آیه انذار گزارش شده که ناسازگاریهای فراوان آنها با دوره زمانی آغاز دعوت، مانند حضور افرادی چون حضرت فاطمه3 و عایشه که آن هنگام هنوز زاده نشده بودند[۲۱]، گویای آن است که احتمالاً شرح دعوتهای بعدی پیامبر، به اشتباه با دعوت آیه انذار ارتباط داده شده است.[۲۲]
متکلمان شیعه با متواتر خواندن گزارش حادثه آیه انذار که به «حدیث دار» و «حدیث عشیره» معروف است[۲۳]، از این رخداد برای اثبات خلافت بلا فصل امام علی7 استدلال كردهاند.[۲۴] بر پایه روایتی، خود امام علی7 در دوران خلافتش با این آیه بر حقانیت خلافت و وصایت خویشتن استدلال کرده است. ابن كَوَّاء، یکی از خوارج، از وی پرسید: «چرا در میان فرزندان عبدالمطلب، تو وصی پیامبر شدی؟» امام با تمسک به آیه انذار، ماجرای آن روز را شرح داد.[۲۵] همچنین بر پایه گزارش ربیعة بن ناجد، علی7 در پاسخ این پرسش که چگونه وی با وجود عموی پیامبر از ایشان ارث برد، ماجرای روز انذار را شرح داد و به آن استناد کرد.[۲۶]
دانشمندان اهل سنت در واکنشهای گوناگون، به نقد یا توجیه این روایت پرداختهاند. ابن تیمیه، حدیث دار را برساخته شمرده، اشکالهای فراوان بر آن وارد ساخته و بر ترک آن ادعای اجماع کرده است.[۲۷] اما این روایت در منابع معتبر حدیثی بسیاری از اهل سنت آمده و از اشکالهای سندی یا محتوایی پیراسته است.[۲۸]
منابع
الارشاد: المفید (م.413ق.)، به كوشش آل البیت:، بیروت، دار المفید، 1414ق؛ اطلس تاریخ اسلام: حسین مونس، ترجمه: آذرتاش آذرنوش، تهران، سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، 1385ش؛ تاج العروس: الزبیدی (م.1205ق.)، به كوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1414ق؛ تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م.292ق.)، بیروت، دار صادر، 1415ق؛ تاریخ تحلیلی اسلام: محمد نصیری رضی، مجموعه معارف، قم؛ تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوك): الطبری (م.310ق.)، به كوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، 1403ق؛ تفسیر ابن کثیر (تفسیر القرآن العظیم): ابن كثیر (م.774ق.)، به كوشش مرعشلی، بیروت، دار المعرفه، 1409ق؛ تفسیر القمی: القمی (م.307ق.)، به كوشش الجزائری، قم، دار الکتاب، 1404ق؛ تفسیر ثعلبی (الكشف و البیان): الثعلبی (م.427ق.)، به كوشش ابن عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1422ق؛ جامع البیان: الطبری (م.310ق.)، به كوشش صدقی جمیل، بیروت، دار الفکر، 1415ق؛ الخرائج و الجرائح: الراوندی (م.573ق.)، مؤسسة الامام المهدی، قم؛ الدر المنثور: السیوطی (م.911ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1365ق؛ السیرة الحلبیه: الحلبی (م.1044ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1400ق؛ السیرة النبویه: ابن هشام (م.8-213ق.)، به كوشش محمد محیی الدین، مصر، مكتبة محمد علی صبیح و اولاده، 1383ق؛ الشافی فی الامامه: السید المرتضی (م.436ق.)، به كوشش حسینی، تهران، موسسة الصادق7، 1410ق؛ الشیعة فی المیزان: محمد جواد مغنیه (م.1400ق.)، بیروت، دار المعارف للمطبوعات، 1399م؛ الصحیح من سیرة النبی9: جعفر مرتضی العاملی، بیروت، دار السیره، 1414ق؛ الطرائف: ابن طاووس (م.664ق.)، قم، مطبعة الخیام،1399ق؛ غایة المرام فی شرح شرائع الاسلام: مفلح بن الحسن الصیمری (م. قرن9)، به كوشش كوثرانی، بیروت، دار الهادی، 1420ق؛ الغدیر: الامینی (م.1390ق.)، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1366ش؛ الكامل فی التاریخ: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.630ق.)، بیروت، دار صادر، 1385ق؛ مجمع البیان: الطبرسی (م.548ق.)، به كوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، 1415ق؛ المعجم الاحصائی: محمود روحانی، مشهد، آستان قدس رضوی، 1366ش؛ مفردات: الراغب (م.425ق.)، نشر الكتاب، 1404ق؛ منهاج السنة النبویه: ابن تیمیه (م.728ق.)، به كوشش محمد رشاد، مؤسسه قرطبه، 1406ق؛ منهاج الکرامه: العلامة الحلی (م.726ق.)، به کوشش عبدالرحیم مبارک، مشهد، تاسوعا، 1379ش؛ المیزان: الطباطبایی (م.1402ق.)، بیروت، اعلمی، 1393ق؛ نهج الایمان: علی بن یوسف ابن جبیر (م. قرن هفت )، به کوشش احمد حسینی، مشهد، مجتمع امام هادی7، 1418ق.
محمد یعقوب بشوی
آیه تبلیغ: آیه شصت و هفتم سوره مائده، متضمن ابلاغ ولایت و امامت علی بن ابیطالب7 در بازگشت از حجة الوداع
این آیه که در واپسین روزهای حیات رسول خدا9 نازل شد، به جهت داشتن واژه «بَلّغْ» به آیه تبلیغ معروف شده است.[۲۹] بر پایه این آیه، ایشان مأمور شد پیامی بسیار مهم را از سوی خداوند به مسلمانان ابلاغ کند و اگر در ابلاغ آن کوتاهی ورزد، رسالت خویش را به انجام نرسانده است. خداوند به وی اطمینان میدهد که او را از گزند و آسیب مردم حفظ کند: {یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغ مَا أُنزِلَ إِلَیكَ مِن رَبِّكَ وَإِن لَم تَفعَل فَمَا بَلَّغتَ رِسَالَتَهُ وَاللهُ یعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللهَ لا یهدِی القَومَ الكَافِرِینَ}. با نزول آیة وجوب حج (حجّ/22، 27) در سال دهم ق.[۳۰]، منادیانی از سوی رسول خدا9 اعلان کردند که ایشان عازم حج است.[۳۱] همین مطلب با پیک به مسلمانان دور از مدینه نیز اعلان شد.[۳۲] همچنین پیامبر9 در نامهای به حضرت علی7 که از طرف ایشان به یمن فرستاده شده بود، از او خواست که همراه مسلمانان آن دیار به مکه بشتابد.[۳۳] شماری بسیار از مسلمانان[۳۴]، همسران پیامبر[۳۵] و حضرت فاطمه3 در این سفر با پیامبر9 همراه شدند.[۳۶] منابع تاریخی شمار جمعیت همراه با ایشان را در این سفر به اختلاف تا بیش از 124000 نفر ذکر کردهاند.[۳۷] در متون اسلامی، از این حج پیامبر9 به حَجَّة الوداع، حجة الاسلام، حجة الکمال و حجة التمام یاد شده است.[۳۸]
رسول خدا پس از گزاردن مناسک حج، روز چهاردهم ذیحجه، همراه دیگر مسلمانان مکه را ترک کرد و پنجشنبه هجدهم ذیحجه به منطقه غدیر خم، مکانی در جحفه، رسید. پنج ساعت از روز گذشته بود[۳۹] که آیه تبلیغ بر ایشان فرود آمد.[۴۰] رسول خدا9 در آن هوای بسیار گرم نیمروز پس از اقامه نماز ظهر در اجتماع عظیم مسلمانان بر فراز منبری که از جهاز شتران فراهم آمده بود[۴۱] خطبهای خواند و از ادای وظیفه رسالت و نزدیکی رحلتش خبر داد. سپس به پاسداشت دو امانت ارزشمند، قرآن و عترت، سفارش کرد. آنگاه سه مرتبه فرمود: «أیها الناس! مَن أولی بِالمؤمنین مِنْ أنفُسِهم...؟»[۴۲]. حاضران در آنجا گفتند: خدا و رسولش آگاهترند. پیامبر9 فرمود: «إنّ الله مولاىَ، و أنَا مَولَی المُؤمنین و انی اولی بهم من أنفسهم فَمَن كُنتُ مولاه فَهذا مولاه[۴۳]، ألا فَلیبَلِّغ الشاهد الغایب».[۴۴] در این هنگام، صحابه از جمله ابوبکر و عمر بن خطاب، به علی7 تهنیت گفتند. هنوز جمعیت پراکنده نشده بود که جبرئیل فرود آمد و پیامبر را به نزول آیه اکمال و اتمام نعمت مژده داد: {الیومَ أَكمَلتُ لَكُم دِینَكُم وَأَتمَمتُ عَلَیكُم نِعمَتِی}. (مائده/5، 3)[۴۵] بر پایه روایتی، پیامبر9 به حضرت علی7 فرمود: پس از نزول آیه تبلیغ، اگر آنچه را که درباره ابلاغ ولایت تو امر شده بود، انجام نمیدادم، عملم تباه و نابود میشد.[۴۶] همه مفسران شیعه[۴۷] با تکیه بر روایتهایی[۴۸] از امامان معصوم: شأن نزول آیه تبلیغ را امامت و ولایت علی بن ابیطالب7 در واقعه غدیر دانستهاند؛ چنانکه بسیاری از صحابه رسول خدا[۴۹]، مورخان[۵۰] و مفسران اهل سنت نیز چنین گفتهاند.
مؤلف کتاب الغدیر نام 30 تن از محدثان و مفسران سرشناس اهل سنت را میآورد که شأن نزول آیه تبلیغ را ولایت و امامت علی بن ابیطالب7 در روز غدیر خم دانستهاند. از جمله آنان محمد بن جریر طبری مؤلف تفسیر جامع البیان و تاریخ طبری است که کتاب الولایه را درباره حدیث غدیر نگاشته است. او از طریق زید بن ارقم نقل میکند که پیامبر در بازگشت از حجة الوداع در غدیر خم فرمود: خداوند آیه {یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغ مَا أُنزِلَ إِلَیكَ مِن رَّبِّكَ...} را بر من نازل کرد و جبرئیل به من فرمان داد تا در این مکان بایستم و به همگان اعلان کنم: «إنّ عَلىّ بنَ أبى طالب أخى وَ وَصیى و خَلیفَتى وَ الإمام بَعدى». سپس فرمود: خداوند جز به این خشنود نیست که ولایت علی را به شما تبلیغ کنم. خدا او را ولی و امام شما قرار داده و اطاعتش را بر همگان واجب و حکمش را بایسته و سخنش را حق قرار داده اس. کسی که با او مخالفت کند، ملعون؛ و آن که تصدیقش کند، برخوردار از رحمت است.[۵۱] پس از او مفسران دیگر همچون ابواسحاق ثعلبی[۵۲] در تفسیر الکشف و البیان و واحدی نیشابوری[۵۳] در کتاب اسباب النزول و حاکم حسکانی[۵۴] مؤلف شواهد التنزیل و جلال الدین سیوطی[۵۵] مؤلف تفسیر الدر المنثور و فخر رازی[۵۶] در تفسیر کبیر از طرق مختلف شأن نزول آیه تبلیغ را ولایت و امامت علی7 در حجة الوداع ذکر کردهاند.
برخی در توجیه شأن نزول این آیه گفتهاند: کلمه «مولا» در حدیث «... مَن کُنت مَولاه فَهذا على مَولاه» در مقام امامت و ولایت نیست؛ بلکه به معنای دوست است.[۵۷] در پاسخ به این توجیه گفته شده است: سفارش به محبت و دوستی علی7 نیاز به این همه مقدمه و متوقف ساختن جمعیت در بیابان سوزان و گرفتن اعترافهای پیاپی ازآنان نداشت. افزون بر این، تأکید بر دوستی علی7 را بارها مردم از زبان پیامبر9 شنیده بودند و این آن قدر اهمیت نداشت که اگر رسول خدا9 آن را ابلاغ نمیکرد، رسالت خود را به انجام نرسانده باشد.[۵۸] در منابع تفسیری اهل سنت، درباره سبب نزول آیه تبلیغ و مفهوم {بَلِّغ مَا أُنزِلَ إِلَیكَ} احتمالهای دیگری مطرح شده است:
1. آیه تبلیغ در آغاز بعثت در مکه نازل شد و پیامبر9 را به اظهار[۵۹] و تبلیغ حقایق دین به همه مردم امر کرد.[۶۰] بر پایه برخی نقلها، نزول آیه پس از اظهار رسالت و دعوت عمومی دانسته شده است. به موجب روایتهایی، ابوطالب در سالهای آغازین بعثت برای محافظت از پیامبر9 مراقبانی از بنیهاشم گمارده بود. هنگامیکه این آیه نازل شد، رسول خدا9 از ابوطالب خواست که برای او مراقبی قرار ندهد؛ زیرا خداوند او را از گزند جن و انس نگاهبانی خواهد کرد.[۶۱]
در نقد این نظر گفته شده است: همه مفسران باور دارند که سوره مائده/5 در اواخر عمر پیامبر در مدینه نازل شده[۶۲] و برخی نزول آن را در حجة الوداع دانستهاند.[۶۳] بر این اساس، احتمال نزول آیه تبلیغ در سالهای نخست بعثت و عدم الحاق آن به سورهای خاص در سالیان دراز، درست به نظر نمیرسد.[۶۴]
2. برخی دیگر از مفسران بر این باورند که آیه تبلیغ با توجه به سیاق آیات قبل و بعد، درباره اهل کتاب است و خداوند پیامبرش را مأمور به تبلیغ حقایق اسلام در برابر اهل کتاب میکند[۶۵] و مقصود از {مَا أُنزِلَ إِلَیكَ} در آیه، حکم رجم و قصاص است که یهود در تورات و نصارا در انجیل آن را تغییر داده بودند.[۶۶]
در نقد این احتمال گفته شده است: از سیاق آیه تبلیغ، به ویژه جمله {وَالله یعصِمُکَ من النّاس} برمیآید که پیامبر9 در این آیه، مأمور به تبلیغ امری مهم و خطیر بوده که با تبلیغ آن، بیم خطر بر جان ایشان یا دین اسلام وجود داشته است. اما وضعیت یهود آن روزگار در حجاز به گونهای نبود که خطری از سوی آنان رسول خدا را تهدید کند تا مجوز تأخیر مأموریت الهی یا دست برداشتن از آن شود[۶۷]؛ زیرا آیه تبلیغ هنگامی نازل شد که اقتدار و شوکت یهود بر اثر جنگهای بنیقریظه و خیبر و تبعید شماری از آنان (احزاب/ 33، 26-27؛ حشر/59، 2-3) از میان رفته بود و مسیحیان نیز در عربستان، به ویژه مدینه، دارای قدرت نبودند. از این رو، یهود و نصارا در اواخر زندگی رسول خدا، به عنوان اقلیت دینی جزیه میپرداختند.[۶۸] نیز اگر سیاق آیه تبلیغ با آیات قبل و بعد یکسان باشد، پیامی که در آیه تبلیغ، رسول خدا مأمور به آن شده همان چیزی است که در آیه بعد آمده است: {قُل یا أَهلَ الكِتَابِ لَسْتُم عَلَى شَیءٍ حَتَّى تُقِیمُوا التَّورَاةَ وَالإنجِیلَ...}. (مائده /5، 68) در این آیه تکلیف طاقتفرسایی به اهل کتاب نشده تا رسول خدا در ابلاغ آن احساس خطر کند.[۶۹] پیامبر9 در سالهای نخست بعثت، مأمور مبارزه با شرک و بتپرستی و دعوت به توحید در میان مشرکان متعصب قریش بود که بسیار خطرناکتر از اهل کتاب بودند؛ اما رسول خدا هیچ گاه در انجام مأموریت خویش احساس خطر نمیکرد تا خداوند به او وعده محافظت از خطر مشرکان را بدهد.[۷۰] از محتوای آیه و شأن نزول آن برمیآید که سیاق آیه تبلیغ با سیاق آیات قبل و بعد از آن یکسان نیست؛ بلکه این آیه دربردارنده پیامی مهم و مستقل است.
برخی مفسران اهل سنت سخنانی دیگر درباره سبب نزول این آیه ذکر نمودهاند. فخر رازی و دیگران بیش از 10 قول در این زمینه نقل کردهاند.[۷۱]
منابع
الاحتجاج: ابومنصور الطبرسی (م.520ق.)، به كوشش سید محمد باقر، دار النعمان، 1386ق؛ اسباب النزول: الواحدی (م.468ق.)، قاهره، الحلبی و شركاه، 1388ق؛ الامالی: الصدوق (م.381ق.)، قم، البعثه، 1417ق؛ بحار الانوار: المجلسی (م.1110ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق؛ البدایة و النهایه: ابن كثیر (م.774ق.)، به كوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408ق؛ تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوك): الطبری (م.310ق.)، به كوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، 1403ق؛ تاریخ مدینة دمشق: ابن عساكر (م.571ق.)، به كوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1415ق؛ تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م.292ق.)، بیروت، دار صادر، 1415ق؛ التبیان: الطوسی (م.460ق.)، به كوشش العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ التحریر و التنویر: ابن عاشور (م.1393ق.)، مؤسسة التاریخ؛ تفسیر ابن ابیحاتم (تفسیر القرآن العظیم): ابن ابیحاتم (م.327ق.)، به كوشش اسعد محمد، بیروت، المكتبة العصریه، 1419ق؛ تفسیر ابن کثیر (تفسیر القرآن العظیم): ابن كثیر (م.774ق.)، به كوشش شمس الدین، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1419ق؛ التفسیر الحدیث: محمد عزّة دروزه (م.1404ق.)، بیروت، دار الغرب الاسلامی، 1421ق؛ تفسیر العیاشی: العیاشی (م.320ق.)، به كوشش رسولی محلاتی، تهران، المكتبة العلمیة الاسلامیه؛ تفسیر القمی: القمی (م.307ق.)، به كوشش الجزائری، قم، دار الکتاب، 1404ق؛ التفسیر الكبیر: الفخر الرازی (م.606ق.)، قم، دفتر تبلیغات، 1413ق؛ تفسیر بغوی (معالم التنزیل): البغوی (م.510ق.)، به كوشش خالد عبدالرحمن، بیروت، دار المعرفه؛ تفسیر ثعلبی (الكشف و البیان): الثعلبی (م.427ق.)، به كوشش ابن عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1422ق؛ تفسیر قرطبی (الجامع لأحكام القرآن): القرطبی (م.671ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1405ق؛ تفسیر مقاتل بن سلیمان: عبدالله محمود شحاته، بیروت، التاریخ العربی، 1423ق؛ جامع البیان: الطبری (م.310ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1412ق؛ الدر المنثور: السیوطی (م.911ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1365ق؛ دلائل النبوه: البیهقی (م.458ق.)، به كوشش عبدالمعطی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1405ق؛ روح المعانی: الآلوسی (م.1270ق.)، به كوشش علی عبدالباری، بیروت، 1415ق؛ روض الجنان: ابوالفتوح رازی (م.554ق.)، به كوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، 1375ش؛ زاد المسیر: ابن جوزی (م.597ق.)، به كوشش محمد عبدالرحمن، بیروت، دار الفکر، 1407ق؛ السیرة الحلبیه: الحلبی (م.1044ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1400ق؛ السیرة النبویه: ابن كثیر (م.774ق.)، به كوشش صدقی جمیل، بیروت، دار الفکر، 1418ق؛ السیرة النبویه: ابن هشام (م.8-213ق.)، به كوشش السقاء و دیگران، بیروت، المكتبة العلمیه؛ شواهد التنزیل: الحاكم الحسكانی (م.506ق.)، به كوشش محمودی، تهران، وزارت ارشاد، 1411ق؛ عیون الاثر: ابن سید الناس (م.734ق.)، بیروت، دار القلم، 1414ق؛ الغدیر: الامینی (م.1390ق.)، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1366ش؛ غرائب القرآن: نظام الدین النیشابوری (م.728ق.)، به كوشش زكریا عمیرات، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1416ق؛ الكافی: الكلینی (م.329ق.)، به كوشش غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1375ش؛ مجمع البیان: الطبرسی (م.548ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مكاتیب الرسول: احمدی میانجی، تهران، دار الحدیث، 1419ق؛ المنار: رشید رضا (م.1354ق.)، قاهره، دار المنار، 1373ق؛ مناقب آل ابیطالب: ابن شهر آشوب (م.588ق.)، به كوشش گروهی از اساتید، نجف، المکتبة الحیدریه، 1376ق؛ المیزان: الطباطبایی (م.1402ق.)، بیروت، اعلمی، 1393ق؛ نمونه: مكارم شیرازی و دیگران، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1375ش؛ نور الثقلین: العروسی الحویزی (م.1112ق.)، به كوشش رسولی محلاتی، اسماعیلیان، 1373ش؛ نهج الحق و كشف الصدق: العلامة الحلی (م.726ق.)، به كوشش الحسنی الارموی، قم، دار الهجره، 1407ق.
لطف الله خراسانی
آیه تحویل قبله: Ñ آیه قبله
آیه حج: نود و هفتمین آیه سوره آلعمران، دربردارنده تشریع وجوب حج
بر اساس این آیه، خداوند حج را بر کسانی واجب کرده که استطاعت آن را داشته باشند و هر کس از آن روی گرداند و ناسپاسی کند، خداوند از جهانیان بینیاز است: {وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ البَیتِ مَنِ استَطَاعَ إِلَیهِ سَبِیلا وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ اللهَ غَنِی عَنِ العَالَمِینَ}. (آل عمران/3، 97)
آیات مربوط به حج و ارکان و احکام آن بسیارند و در سورههای قرآن پراکندهاند؛ اما آیه معروف به «آیه حجّ» که بسیاری از مفسران و دانشپژوهان از آن با همین تعبیر یاد کردهاند[۷۲] آیه 97 آل عمران/3 است. افزون بر این، برخی از مفسران و فقها از آیه 196 بقره/2[۷۳] و آیه 27 حجّ/22[۷۴] به آیه حجّ تعبیر کردهاند.
بر پایه برخی نقلها، آخرین آیهای که در مدینه پیش از حرکت پیامبر9 به سوی مکه برای انجام مناسک حج نازل شد، همین آیه حجّ بود.[۷۵] بر اساس نقلی دیگر، این آیه همراه دیگر آیات سوره آل عمران در سال سوم هجرت در مدینه نازل شد و پیامبر9 تا سال دهم هجرت به گزاردن حج توفیق نیافت.[۷۶]
معارف آیه حج
1. تشریع وجوب حج: مفسران درباره زمان تشریع وجوب حج بر یک نظر نیستند. برخی بر این باورند که وجوب حج در زمان ابراهیم7 تشریع شد؛ چنانکه در آیه 27 حجّ/22 آمده است. ابراهیم7 مردم را به حج فراخواند و این وجوب تا روزگار بعثت پیامبر گرامی9 ادامه یافت[۷۷] و آیه {وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ البَیتِ} همان وجوب را امضا کرد.[۷۸] گروهی دیگر با این باور که سوره حج مکی است، دلالت آیه {وَأَذِّن فِی النَّاسِ بِالحَجِّ} (حجّ/22، 27) بر وجوب حج را مربوط به پیش از هجرت دانستهاند.[۷۹] برخی دیگر به دلیل نزول سوره آل عمران و آیه {وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ البَیتِ} در سال سوم هجرت[۸۰]، تشریع وجوب حج را مربوط به همان سال دانستهاند. گروهی نیز نزول آیه 196 بقره/2 در سال ششم هجرت[۸۱] یا نزول آیه 96 آل عمران/3 را سبب وجوب حج دانستهاند[۸۲]؛ اما بسیاری از مفسران وجوب حج را مربوط به سال دهم[۸۳] با نزول آیه 97 آل عمران یا آیه 27 حج دانستهاند. روایتهایی از معصومان: نیز مؤید همین سخن است.[۸۴] برخی وجود لام در (لِلَّهِ} و کلمه {عَلَى} در آیه {وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ البَیتِ} و نیز جمله خبریه و اسمیه بودن آن را موجب دلالت بر وجوب حج و تأکید بر آن دانستهاند.[۸۵] (← حجّ)
2. عمومیت خطاب: برخی بر عمومیت خطاب در آیه حج ادعای اجماع کردهاند؛ یعنی همگان اعم از مرد، زن، مومن و کافر را در بر میگیرد؛ اما به جهت عدم توجه تکلیف به صغیر، شامل وی نمیشود.[۸۶] بر اساس روایتی، پیامبر گرامی9 پیروان سایر ادیان را نیز مخاطب آیه دانست و آنان را به انجام حج فرمان داد؛ ولی ایشان از به جای آوردن حج سر باززدند و بدین جهت آیه97 آل عمران/3: {وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ اللهَ غَنِی عَنِ العَالَمِینَ} نازل شد.[۸۷] فقیهان شیعه و برخی از فقیهان اهل سنت بر این باورند که بر پایه این آیه، حج بر کافران همانند مؤمنان واجب است و اسلام فقط شرط صحت آن دانسته شده است نه شرط وجوب.[۸۸] برخی دیگر بر این باورند که حج عبادت است و کافران به عبادات اسلامی مکلف نیستند.[۸۹]
3. وجوب مقید به استطاعت: در آیه {وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ البَیتِ مَنِ استَطَاعَ إِلَیهِ سَبِیلا} وجوب حج به استطاعت مشروط شده است.[۹۰] مفسران و فقیهان درباره استطاعت که شرط وجوب حج است، اختلافنظر دارند.[۹۱] برخی استطاعت را توان تأمین هزینه سفر و مرکب معنا کردهاند؛ چنانکه روایتی از رسول خدا9 مؤید همین مطلب است.[۹۲] برخی دیگر استطاعت را به صحت بدن و توان راه رفتن تفسیر کردهاند.[۹۳] بسیاری از فقیهان شیعه و نیز برخی از اهل سنت[۹۴] مقصود از استطاعت را در آیه عام دانستهاند که شامل استطاعت مالی، جانی، طریقی و زمانی میشود[۹۵]؛ چنانکه حضرت علی7 مقصود از «سبیل» در آیه را صحت بدن و هزینه و مرکب سفر دانسته است.[۹۶] روایتهای دیگر معصومان: نیز مؤید همین معنا هستند.[۹۷] (← استطاعت)
4. وجوب حج و فوریت آن: برخی از مفسران اهل سنت نزول آیه حج در سال سوم هجرت و حج نگزاردن پیامبر تا سال دهم هجرت را دلیل عدم فوریت وجوب حج دانستهاند.[۹۸] فقیهان شیعه و بسیاری از اهل سنت بر اساس آیه حج و آیه 196 بقره/2 بر فوریت انجام حج پس از حصول استطاعت و بقیه شروط وجوب حج استدلال کردهاند.[۹۹] در این زمینه ادعای اتفاقنظر نیز شده است.[۱۰۰] (← استطاعت)
5. تکرار حج: بر اساس آیه حج و دیگر آیات مربوط به آن، بر هر انسانی یک بار حج واجب میشود[۱۰۱]؛ زیرا امر به حج در آیات، بر ایجاد ماهیت حج دلالت دارد و ایجاد ماهیت با انجام یک بار محقق میگردد.[۱۰۲] افزون بر اجماع بر این مطلب که برخی ادعا کردهاند[۱۰۳]، پاسخ رسول خدا به سؤالکنندگان در این زمینه، مؤید همین مطلب است.[۱۰۴]
6. خروج از دایره اسلام: مفسران مقصود از {مَن کَفَر} را در آیه حج کسی دانستهاند که منکر وجوب حج گردد[۱۰۵]؛ اما کسی که به وجوب آن معتقد باشد ولی حج را ترک کند، کافر قلمداد نمیشود.[۱۰۶] بر پایه سخن برخی از مفسران، مقصود از {وَمَن كَفَرَ} کفر به معنای خروج از دایره اسلام نیست، بلکه کفران نعمت است؛ زیرا امتثال امر الهی، شکر نعمت و عدم اطاعت آن کفران نعمت است.[۱۰۷] این حدیث پیامبر گرامی9 حمل بر سخت گرفتن بر ترککنندگان حج شده که ذیل آیه حجّ فرمود: هر کس هزینه سفر و مرکب آن را داشته باشد و حج نگزارد، به دین یهود یا نصارا از دنیا میرود.[۱۰۸]
7. اخلاص در حج: بر اساس آیه 97 آل عمران/3 حج از حقوق الهی بر بندگان است: {وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ البَیتِ} و بندگان خدا باید از روی اخلاص، حج را برای خداوند انجام دهند.
منابع
احكام القرآن: الجصاص (م.370ق.)، به كوشش قمحاوی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1405ق؛ ارشاد الاذهان: العلامة الحلی (م 726ق.)، به كوشش فارس الحسون، قم، نشر اسلامی، 1410ق؛ التبیان: الطوسی (م.460ق.)، به كوشش العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ تذكرة الفقهاء: العلامة الحلی (م.726ق.)، قم، آل البیت:، 1414ق؛ تفسیر ابن کثیر (تفسیر القرآن العظیم): ابن كثیر (م.774ق.)، به كوشش شمس الدین، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1419ق؛ التفسیر الكبیر: الفخر الرازی (م.606ق.)، قم، دفتر تبلیغات، 1413ق؛ تفسیر قرطبی (الجامع لأحكام القرآن): القرطبی (م.671ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1405ق؛ جامع البیان: الطبری (م.310ق.)، به كوشش صدقی جمیل، بیروت، دار الفكر، 1415ق؛ جواهر الكلام: النجفی (م.1266ق.)، به كوشش قوچانی و دیگران، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ الخلاف: الطوسی (م.460ق.)، به كوشش سید علی خراسانی و دیگران، قم، نشر اسلامی، 1418ق؛ الدر المنثور: السیوطی (م.911ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1421ق؛ روح المعانی: الآلوسی (م.1270ق.)، به كوشش علی عبدالباری، بیروت، 1415ق؛ روض الجنان: ابوالفتوح رازی (م.554ق.)، به كوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، 1375ش؛ ریاض المسائل: سید علی الطباطبائی (م.1231ق.)، قم، النشر الاسلامی، 1412ق؛ شرائع الاسلام: المحقق الحلی (م.676ق.)، به كوشش سید صادق شیرازی، تهران، استقلال، 1409ق؛ الكافی: الكلینی (م.329ق.)، به كوشش غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1375ش؛ كشاف القناع: منصور البهوتی (م.1051ق.)، به كوشش محمد حسن، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق؛ كشف الغطاء: كاشف الغطاء (م.1227ق.)، مهدوی، اصفهان؛ كنز العرفان فی فقه القرآن: الفاضل المقداد (م.826ق.)، به كوشش بهبودی، تهران، مرتضوی، 1373ش؛ مجمع البیان: الطبرسی (م.548ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1406ق؛ المجموع شرح المهذب: النووی (م.676ق.)، دار الفكر؛ مسالك الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام: الشهید الثانی (م.965ق.)، قم، معارف اسلامی، 1416ق؛ منتهی المطلب: العلامة الحلی (م.726ق.)، چاپ سنگی؛ المنیر: وهبة الزحیلی، بیروت، دار الفكر المعاصر، 1411ق؛ المیزان: الطباطبایی (م.1402ق.)، بیروت، اعلمی، 1393ق؛ وسائل الشیعه: الحر العاملی (م.1104ق.)، قم، آل البیت:، 1412ق.
لطف الله خراسانی
آیه رضوان: آیه هجدهم سوره فتح درباره بیعت صحابه با رسول خدا9 در عمره ناتمام سال ششم
این آیه گویای خشنودی خداوند از مؤمنان صادق در بیعت با پیامبر9 است. از آنجا که در این آیه از مؤمنان اظهار رضایت شده، آن را «آیه رضوان» گفتهاند[۱۰۹]: {لَقَد رَضِی اللَّهُ عَنِ الْمُؤمِنِینَ إِذ یبَایعُونَكَ تَحتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِم فَأَنزَلَ السَّكِینَةَ عَلَیهِم وَأَثَابَهُم فَتحًا قَرِیبًا}. (فتح/48، 18)
پیامبر9 همراه برخی مسلمانان که شمار آنان را 1400 تا 1600 تن نوشتهاند[۱۱۰]، در ذی قعده سال ششم هجرت به قصد زیارت خانه خدا و انجام مناسک حج عازم مكه شد.[۱۱۱] چون به حدیبیه در نه میلی مكه رسیدند[۱۱۲]، مشركان قریش راه را بر آنان بستند و از ورودشان به مكه جلوگیری كردند. رسول خدا9 خَراش بن خزاعی را به سوی مشركان قریش فرستاد تا به آنان بگوید كه مسلمانان برای زیارت خانه خدا آمدهاند و در پی جنگ نیستند. مشركان شتر قاصد پیامبر9 را پی كرده، او را بازگرداندند.[۱۱۳] سپس عثمان برای رساندن پیام به مكه فرستاده شد.[۱۱۴] تأخیر سه روزه عثمان موجب شایعه قتل وی شد.[۱۱۵] با انتشار این شایعه، پیامبر9 زیر درختی[۱۱۶] به نام سمره[۱۱۷] با اصحاب خویش بیعت كرد[۱۱۸] كه با مشركان بجنگند و كسی از جنگ نگریزد.[۱۱۹] بدین رو این پیمان بیعت رضوان، بیعت شجره، یا بیعت حدیبیه نامیده میشود.[۱۲۰] خداوند با نزول آیه رضوان خشنودی خویش را از آن مؤمنان بیان كرد.
افزون بر خشنودی خداوند از مؤمنان که آن را به معنای پاداش آنان دانستهاند[۱۲۱]، چند مطلب دیگر در این آیه بیان شده است: 1. علم خداوند به نیت مؤمنان. گفتهاند مراد از {مَا فِی قُلُوبِهِم} در آیه، حسن نیت و صدق در بیعت[۱۲۲] یا ایمان و دوستی دین[۱۲۳] یا غیرت و تصمیم بر سازش نکردن در برابر مشركان است.[۱۲۴] 2. نزول سكینه و آرامش در قلب مؤمنان و ثبات بر دین[۱۲۵]، از دیگر پاداشهای نیك به بیعتكنندگان است. 3. بشارت به فتح و پیروزی در آیندهای نزدیك که مقصود از آن را فتح خیبر[۱۲۶]، فتح مكه[۱۲۷] یا فتح هجر[۱۲۸] (بحرین) دانستهاند.
برخی از مفسران اهل سنت ذیل آیه رضوان روایتی از رسول خدا نقل كردهاند كه هیچ یک از بیعتكنندگان پیمان رضوان یا اصحاب شجره به تعبیر مورخان، وارد جهنم نمیشود.[۱۲۹] بر پایه روایتی دیگر از آن حضرت، بیعتكنندگان در پیمان رضوان بهترین افراد روی زمین هستند.[۱۳۰] از این رو، به گفته آلوسی، دوستی و تکریم بیعتکنندگان رضوان و نیز خشنودی از آنان، بر مسلمانان لازم است.[۱۳۱] اما بر پایه نقل ابن عباس در تفسیر {فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِم فَأَنزَلَ السَّكِینَةَ عَلَیهِم} سكینه و آرامش تنها بر آن دسته از بیعت كنندگان پیمان رضوان نازل شد كه خداوند از وفای آنان به عهد و پیمانشان آگاه بود.[۱۳۲] بر این اساس، روایت نقل شده از ابن عباس روایتهای پیشین را تخصیص میزند؛ بدین معنا كه تنها آن دسته از بیعتكنندگان پیمان رضوان وارد جهنم نمیشوند كه مشمول آرامش الهی شده باشند، نه همه آنان. دلیل این مطلب آیه 10 همین سوره است كه بیعت با پیامبر9 را به منزله بیعت با خدا، و بیعتشكنی با پیامبر9 را بیعتشكنی با خدا دانسته و بشارت پاداش را تنها به كسانی داده كه بر پیمان خویش وفادار بمانند[۱۳۳]: {إِنَّ الَّذِینَ یبَایعُونَكَ إِنَّمَا یبَایعُونَ اللهَ یدُ اللهِ فَوْقَ أَیدِیهِمْ فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا ینكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَیهُ اللهَ فَسَیؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا}. (فتح/48، 10) این آیه در چینش آیات این سوره، پیش از آیه رضوان قرار گرفته؛ اما از حیث نزول پس از آن نازل شده است. از این جهت به آن آیه شرط گفتهاند که رضایت خداوند از بیعت كنندگان را به عدم مخالفت با پیامبر و وفا به عهد و پیمانشان با ایشان مشروط میكند.[۱۳۴] نیز گفتار برخی از بیعتكنندگان رضوان مؤید این است كه آنان پس از بیعت رضوان اعمالی مرتکب شدند كه خود از آینده خویش در هراس بودند. براء بن عازب که یکی از آنان بود، در پاسخ کسی که او را به سبب شرکت در بیعت رضوان آسوده خاطر میپنداشت، گفت: کسی نمیداند که شرکتکنندگان در بیعت رضوان، پس از آن، چه کارهایی کردند و چه انحرافهایی در دین پدید آوردند.[۱۳۵]
منابع
الاصفی: الفیض الكاشانی (م.1091ق.)، قم، مكتب الاعلام الاسلامی، 1418ق؛ بحار الانوار: المجلسی (م.1110ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق؛ البحر المحیط: ابوحیان الاندلسی (م.754ق.)، به كوشش عادل احمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1422ق؛ تاریخ خلیفه: خلیفة بن خیاط (م.240ق.)، به كوشش سهیل زكار، بیروت، دار الفکر، 1414ق؛ تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوك): الطبری (م.310ق.)، به كوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، 1403ق؛ تفسیر القمی: القمی (م.307ق.)، به كوشش الجزائری، قم، دار الکتاب، 1404ق؛ التفسیر الكبیر: الفخر الرازی (م.606ق.)، قم، دفتر تبلیغات، 1413ق؛ جامع البیان: الطبری (م.310ق.)، به كوشش صدقی جمیل، بیروت، دار الفکر، 1415ق؛ الدر المنثور: السیوطی (م.911ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1365ق؛ روح المعانی: الآلوسی (م.1270ق.)، به كوشش محمد حسین، بیروت، دار الفکر، 1417ق؛ الروض الانف: السهیلی (م.581ق.)، به كوشش عبدالرحمن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1412ق؛ روض الجنان: ابوالفتوح رازی (م.554ق.)، به كوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، 1375ش؛ السیرة النبویه: ابن هشام (م.8-213ق.)، به كوشش محمد محیی الدین، مصر، مكتبة محمد علی صبیح و اولاده، 1383ق؛ صحیح البخاری: البخاری (م.256ق.)، بیروت، دار الفکر، 1401ق؛ الطبقات الكبری: ابن سعد (م.230ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق؛ عیون الاثر: ابن سید الناس (م.734ق.)، بیروت، مؤسسة عزالدین، 1406ق؛ الكامل فی التاریخ: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.630ق.)، بیروت، دار صادر، 1385ق؛ لسان العرب: ابن منظور (م.711ق.)، به كوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408ق؛ لغت نامه: دهخدا (م.1334ش.) و دیگران، تهران، مؤسسه لغت نامه و دانشگاه تهران، 1373ش؛ مجمع البیان: الطبرسی (م.548ق.)، به كوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، 1415ق؛ المعارف: ابن قتیبه (م.276ق.)، به كوشش ثروت عكاشه، قم، شریف رضی، 1373ش؛ معجم البلدان: یاقوت الحموی (م.626ق.)، بیروت، دار صادر، 1995م؛ المغازی: الواقدی (م.207ق.)، به كوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، 1409ق؛ المنتظم: ابن جوزی (م.597ق.)، به كوشش نعیم زرزور، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1412ق؛ المیزان: الطباطبایی (م.1402ق.)، بیروت، اعلمی، 1393ق.
لطف الله خراسانی
آیه سقایة الحاج: نوزدهمین آیه سوره توبه، درباره آب دادن به حاجیان و تعمیر مسجدالحرام و ایمان به خدا و قیامت و جهاد در راه خدا
سِقایت از ریشه «س ـ ق ـ ی»، مصدر و به معنای آب دادن دیگران است.[۱۳۶] از این رو آیه 19 توبه/9 آیه سقایة الحاج نام گرفته[۱۳۷] که واژه سقایت در آن آمده و بیانگر آن است که ایمان به خدا و روز جزا و جهاد در راه خدا از سقایت حاجیان و آبادکردن مسجدالحرام برتر است: {أَجَعَلتُم سِقَایةَ الحَاجِّ وَعِمَارَةَ المَسجِدِ الحَرَامِ كَمَن آمَنَ بِاللهِ وَالیومِ الآخِرِ وَجَاهَدَ فِی سَبِیلِ اللهِ لا یستَوُونَ عِندَ اللهِ وَاللهُ لا یهدِی القَومَ الظَّالِمِینَ}. (توبه/9، 19)
افزون بر معنای مزبور، واژه سقایت به معنای جای آشامیدن آب[۱۳۸] و نیز ظرف آب: {جَعَلَ السِّقَایةَ فِی رَحلِ أَخِیهِ} (یوسف/12، 70) آمده است. سقایت و آب دادن به زائران خانه خدا از مناصب و شئون مسجدالحرام بود که اعراب جاهلی بدان افتخار و مباهات میکردند. سقایت از مناصبی بود که قُصَی بن کلاب، از اجداد پیامبر گرامی9 بعد از خارجکردن مکه از دست قبیله خزاعه، برای اداره مسجدالحرام و زائران خانه خدا آن را پدید آورد.[۱۳۹] وی هنگام وفاتش این سمت را به پسرش عبدمناف واگذارد[۱۴۰] و از آن پس این سمت در میان فرزندان عبدمناف وجود داشت[۱۴۱] تا در پایان به عباس بن عبدالمطلب رسید. سقایة العباس در مسجدالحرام بنایی داشت که گفتهاند در جهت جنوبی زمزم بوده است.[۱۴۲] بر پایه روایتی، رسول خدا9 نیز سقایت زائران خانه خدا را برای بنیهاشم و پردهداری کعبه را برای بنیعبدالدار قرار داد.[۱۴۳] (← سقایت)
در شأن نزول آیه سقایة الحاج نقل شده است که عباس بن عبدالمطلب به جهت عهدهداری سقایت حاجیان و طلحة بن شیبه به جهت کلیدداری کعبه و عمارت مسجدالحرام بر یکدیگر فخر میفروختند. آن دو با ورود علی بن ابیطالب نزد خود، او را در این باره داور قرار دادند. وی خود را به سبب سبقت در ایمان میان مردان این امت و هجرت و جهاد در راه خدا و نماز گزاردن به سوی دو قبله با پیامبر9 برتر از هر دو خواند. عباس و طلحه خصومت میان خود و تفاخر علی بن ابیطالب بر خویش را نزد پیامبر9 بردند. ایشان سکوت کرد تا آیه {أَجَعَلتُم سِقَایةَ الحَاجِّ...} نازل شد.[۱۴۴] همین شأن نزول با اندکی تفاوت، در روایتی از امام صادق7[۱۴۵] و نیز منابع دیگر یاد شده است.[۱۴۶]
افزون بر این شأن نزول، اقوال دیگری هم ذکر شده است: 1. بر پایه روایتی، علی7 از عمویش عباس خواست که به مدینه هجرت کند و به رسول خدا9 بپیوندد. وی پاسخ داد: من در مکه عهدهدار سقایت حاجیان و آبادگر مسجدالحرام هستم. آنگاه این آیه نازل شد.[۱۴۷] بر پایه روایتی دیگر، اختلافی میان علی7 و عباس پدید آمد و عباس بدان سبب که عموی پیامبر9 بود و سقایت حاجیان و تعمیر مسجدالحرام را بر عهده داشت، خود را برتر از علی7 میپنداشت. بدین جهت این آیه نازل شد.[۱۴۸] بر پایه گزارشی دیگر، پس از فتح مکه، پیامبر9 سقایت حجگزاران را به عمویش عباس و کلیدداری کعبه را به عثمان بن طلحه داد. عباس به علی7 گفت: رسول خدا به تو کاری مهم نداد. در این هنگام، آیه سقایة الحاج نازل شد.[۱۴۹]
2. بر اساس نقلی، پس از آن که عباس بن عبدالمطلب در غزوه بدر اسیر شد، او را به تمسخر گرفتند. وی در پاسخ به مسلمانان گفت: اگر شما در اسلام آوردن و هجرت و جهاد بر ما سبقت گرفتید، ما آبادگر مسجدالحرام و ساقی زائران خانه خدا بودهایم. در این حال، این آیه نازل شد.[۱۵۰]
3. بر پایه روایتی دیگر، آیه سقایة الحاج درباره علی7، حمزه، عباس و شیبه نازل شد، در حالی که عباس و شیبه به سقایة الحاج و پردهداری کعبه افتخار میکردند.[۱۵۱]
4. بر پایه گزارشی از نعمان بن بشیر، چند تن در کنار منبر رسول خدا9 با یکدیگر سخن میگفتند. یکی از آنان سقایت حاجیان و دیگری عمارت مسجدالحرام و شخص سوم جهاد در راه خدا را برترین اعمال پس از اسلام خواندند. عمر بن خطاب آنان را از این گفتاری و بلند کرد صدایشان در کنار منبر پیامبر9 منع کرد و اختلاف آنان را با رسول خدا9 در میان گذاشت. آنگاه آیه سقایة الحاج نازل شد.[۱۵۲]
5. بر پایه گزارشی دیگر، گروهی از مشرکان، سقایت زائران خانه خدا و عمارت کعبه و مسجدالحرام را از ایمان به خدا و جهاد در راه او برتر میپنداشتند. خداوند در رد سخن ایشان، این آیه را نازل کرد.[۱۵۳]
6. بر پایه گزارشی، مشرکان به یهود گفتند: سقایت حاجیان و عمارت مسجدالحرام از آن ماست. آیا ما برتر هستیم یا محمّد و اصحابش؟ یهود پاسخ دادند: شما برترید. در ردّ سخن آنان این آیه نازل شد.[۱۵۴]
گرچه اقوال مختلفی در شأن نزول آیه سقایة الحاج ذکر شده و اکثر قریب به اتفاق آنها با مضمون آیه مخالفتی ندارند، از بیشتر این روایتها برمیآید که آیه در شأن علی بن ابیطالب7[۱۵۵] به سبب سبقت گرفتن در ایمان به خدا و روز جزا و جهاد در راه خدا نازل شده است. افزون بر این که روایتهای امامان معصوم: مؤید همین مطلباند[۱۵۶]، بر اساس روایتی از ابوذر غفاری، علی7 در حدیث شورا ضمن احتجاجهایش بر برتری خود بر اعضای شورایی که عمر بن خطاب مشخص کرده بود، به شأن نزول آیه سقایة الحاج استدلال نمود و حاضران در شورا این مطلب را تأیید کردند.[۱۵۷]
مفسران در تفسیر این آیه سه دیدگاه ارائه کردهاند: 1. برخی بر این باورند که مخاطبان آیه مشرکان هستند؛ زیرا به گفته ابن عباس، آنان میپنداشتند کسی که به تعمیر خانه خدا و سقایت حاجیان میپردازد، از کسی که به خدا و روز جزا و جهاد فی سبیل الله ایمان داشته باشد، برتر است. آنان افتخار میکردند که اهل حرم هستند و از ایمان آوردن به خدا تکبر میورزیدند[۱۵۸]؛ چنانکه بعضی از اقوال در سبب نزول آیه نیز مؤید همین مطلب است.[۱۵۹] بر پایه نقل گروهی دیگر از مفسران، مخاطبان آیه شماری ازمؤمنان بودند که میپنداشتند عمارت و سقایت آنان پیش از ایمان آوردنشان و نیز همین اعمال به دست مشرکان، با سقایت و تعمیر مسجدالحرام بعد از ایمان آوردن برابر است. افزون بر سیاق انکاری آیه[۱۶۰]، بعضی از اقوال در سبب نزول آیه نیز مؤید این مطلب است.[۱۶۱]
2. در تفسیری دیگر، سقایت و عمارت، مصدر و به معنای فعل است و جمله {من آمن بالله و الیوم الآخر} به فاعل اشاره دارد. بر این اساس، ظاهر لفظ اقتضای تشبیه فعل به فاعل و صفت به ذات دارد و این محال است[۱۶۲]؛ زیرا مقابله باید میان دو چیز همسنخ، مانند دو انسان یا دو عمل صورت پذیرد، نه میان انسان و عملی از او.[۱۶۳] از همین رو، مفسران ناچار به تأویل آیه شدهاند؛ یا بدین سان که مضاف در تقدیر گرفته شود: «أجعلتم أهل السقایة و عمارة المسجدالحرام ...» یا گفته شود: «أجعلتم سقایة الحاج کإیمان من آمن بالله ...».[۱۶۴] برخی نیز گفتهاند: نیازی به تقدیر مضاف نیست؛ بلکه مصدر در اینجا به معنای فاعل است.[۱۶۵] در آیه سقایة الحاج، میان سقایت حاجیان و تعمیر مسجدالحرام از سویی و ایمان به خدا و روز جزا و شرکت در جهاد در راه خدا از سویی دیگر سنجش صورت پذیرفته و خداوند از نابرابری آنها در فضل و برتری خبر داده است.[۱۶۶]
3. به گفته علامه طباطبایی، ذکر سقایت حاجیان و عمارت مسجدالحرام بدون هرگونه قید در برابر ایمان به خدا و قیامت و جهاد فی سبیل الله به این معناست که سقایت و عمارت تهی از ایمان هرگز با ایمان به خدا برابر نیست و خداوند آن را رد میکند[۱۶۷]. برخی از مفسران گفتهاند: عمل نیک و عبادی هر چند عظیم اگر با ایمان توأم نباشد، ارزش ندارد[۱۶۸] و ذیل آیه: {وَاللهُ لاَ یهدِی القَومَ الظَّالِمِینَ} مؤید همین است. افزون بر این، آیات قبل و بعد آیه سقایة الحاج وحدت معنایی دارند و دلالت میکنند که زنده بودن و ارزش و نیز سبب قرب الی الله بودن هر عمل، بر روح ایمان مبتنی است.[۱۶۹]
منابع
اخبار مكه: الازرقی (م.248ق.)، به كوشش رشدی الصالح، مکه، مكتبة الثقافه، 1415ق؛ اسباب النزول: الواحدی (م.468ق.)، قاهره، الحلبی و شركاه، 1388ق؛ اطیب البیان: عبدالحسین طیب، تهران، انتشارات اسلامی، 1364ش؛ الامالی: الطوسی (م.460ق.)، قم، دار الثقافه، 1414ق؛ بحار الانوار: المجلسی (م.1110ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق؛ تاج العروس: الزبیدی (م.1205ق.)، به كوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1414ق؛ التبیان: الطوسی (م.460ق.)، به كوشش العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ الصافی: الفیض الكاشانی (م.1091ق.)، بیروت، اعلمی، 1402ق؛ تفسیر العیاشی: العیاشی (م.320ق.)، به كوشش رسولی محلاتی، تهران، المكتبة العلمیة الاسلامیه؛ تفسیر القمی: القمی (م.307ق.)، به كوشش الجزائری، قم، دار الکتاب، 1404ق؛ التفسیر الكبیر: الفخر الرازی (م.606ق.)، قم، دفتر تبلیغات، 1413ق؛ التنبیه و الاشراف: المسعودی (م.345ق.)، بیروت، دار صعب؛ جامع البیان: الطبری (م.310ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1412ق؛ الدر المنثور: السیوطی (م.911ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1365ق؛ دعائم الاسلام: النعمان المغربی (م.363ق.)، به كوشش فیضی، قاهره، دار المعارف، 1383ق؛ ذخائر العقبی: احمد بن عبدالله الطبری (م.694ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1974م؛ روح المعانی: الآلوسی (م.1270ق.)، به كوشش علی عبدالباری، بیروت، 1415ق؛ روض الجنان: ابوالفتوح رازی (م.554ق.)، به كوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، 1375ش؛ السیرة النبویه: ابن هشام (م.8-213ق.)، به كوشش السقاء و دیگران، بیروت، المکتبة العلمیه؛ شواهد التنزیل: الحاكم الحسكانی (م.506ق.)، به كوشش محمودی، تهران، وزارت ارشاد، 1411ق؛ الصحیح من سیرة النبی9: جعفر مرتضی العاملی، بیروت، دار السیره، 1414ق؛ الطبقات الكبری: ابن سعد (م.230ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق؛ القاموس المحیط: الفیروزآبادی (م.817ق.)، بیروت، دار العلم؛ الكشاف: الزمخشری (م.538ق.)، مصطفی البابی، 1385ق؛ لسان العرب: ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛ لغت نامه: دهخدا (م.1334ش.) و دیگران، تهران، مؤسسه لغتنامه و دانشگاه تهران، 1373ش؛ مجمع البیان: الطبرسی (م.548ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.241ق.)، بیروت، دار صادر؛ المصنّف: ابن ابیشیبه (م.235ق.)، به كوشش سعید محمد، دار الفكر، 1409ق؛ المعجم الاوسط: الطبرانی (م.360ق.)، قاهره، دار الحرمین، 1415ق؛ المنمق: ابن حبیب (م.245ق.)، به كوشش احمد فاروق، بیروت، عالم الکتب، 1405ق؛ المیزان: الطباطبایی (م.1402ق.)، بیروت، اعلمی، 1393ق؛ نهج الحق و كشف الصدق: العلامة الحلی (م.726ق.)، به كوشش الحسنی الارموی، قم، دار الهجره، 1407ق.
هادی مجیدی
- ↑ مفردات، ص487؛ تاج العروس، ج7، ص517، «نذر».
- ↑ المعجم الاحصائی، ج3، ص1542.
- ↑ جامع البیان، ج19، ص148.
- ↑ تاریخ تحلیلی اسلام، ج1، ص84-85.
- ↑ نک: تاریخ طبری، ج2، ص63.
- ↑ الارشاد، ج1، ص49؛ الشافی، ج3، ص144.
- ↑ تفسیر قمی، ج2، ص124؛ السیرة الحلبیه، ج1، ص460.
- ↑ نک: تفسیر ابن کثیر، ج3، ص51.
- ↑ نک: الشیعة فی المیزان، ص429.
- ↑ مجمع البیان، ج7، ص356.
- ↑ نک: تفسیر ابن کثیر، ج3، ص51.
- ↑ تاریخ طبری، ج2، ص63؛ قس: جامع البیان، ج19، ص146.
- ↑ نک: تاریخ طبری، ج2، ص63؛ تفسیر ثعلبی، ج7، ص182؛ الکامل، ج2، ص63.
- ↑ تاریخ طبری، ج2، ص63.
- ↑ مجمع البیان، ج7، ص356.
- ↑ تفسیر ثعلبی، ج7، ص182.
- ↑ الکامل، ج2، ص63.
- ↑ برای نمونه نک: السیرة النبویه، ج1، ص262؛ مجمع البیان، ج7، ص352-353.
- ↑ نک: جامع البیان، ج19، ص147.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج2، ص27.
- ↑ جامع البیان، ج19، ص150.
- ↑ نک: الدر المنثور، ج5، ص95-96؛ المیزان، ج15، ص335.
- ↑ نهج الایمان، ص233؛ الطرائف، ص20؛ الغدیر، ج2، ص278.
- ↑ الشافی، ج2، ص77؛ منهاج الكرامه، ص148؛ غایة المرام، ج2، ص245.
- ↑ الخرائج، ص84.
- ↑ نهج الایمان، ص235-236.
- ↑ منهاج السنه، ج7، ص445؛ الصحیح من سیرة النبی، ج3، ص63.
- ↑ نک: الغدیر، ج2، ص278؛ الصحیح من سیرة النبی، ج3، ص64-65.
- ↑ نهج الحق، ص172؛ الغدیر، ج1، ص9؛ نمونه، ج5، ص4.
- ↑ جامع البیان، ج17، ص189؛ التبیان، ج7، ص309؛ السیرة الحلبیه، ج3، ص308.
- ↑ الکافی، ج4، ص245؛ دلائل النبوه، ج5، ص433؛ البدایة و النهایه، ج5، ص127.
- ↑ بحار الانوار، ج21، ص396؛ مکاتیب الرسول، ج1، ص282.
- ↑ روض الجنان، ج7، ص63؛ مکاتیب الرسول، ج1، ص283.
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج4، ص601؛ تاریخ طبری، ج2، ص401؛ عیون الاثر، ج2، ص342.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج2، ص109؛ البدایة و النهایه، ج5، ص131؛ السیرة الحلبیه، ج3، ص308.
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج4، ص602؛ تاریخ طبری، ج2، ص204؛ عیون الاثر، ج2، ص344.
- ↑ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج2، ص154؛ السیرة الحلبیه، ج3، ص308.
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج4، ص606؛ البدایة و النهایه، ج5، ص125؛ الغدیر، ج1، ص9.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج2، ص112؛ الغدیر، ج1، ص10، 214.
- ↑ تفسیر ابن ابی حاتم، ج4، ص1172؛ اسباب النزول، ص135؛ الدر المنثور، ج2، ص298.
- ↑ الغدیر، ج1، ص10.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج1، ص332؛ تاریخ دمشق، ج42، ص219؛ السیرة الحلبیه، ج3، ص336.
- ↑ السیرة الحلبیه، ج3، ص336؛ تاریخ دمشق، ج42، ص219.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج1، ص334؛ الغدیر، ج1، ص11؛ المیزان، ج6، ص54.
- ↑ البدایة و النهایه، ج5، ص233؛ تاریخ دمشق، ج42، ص237-238.
- ↑ الامالی، ص584؛ نور الثقلین، ج1، ص654.
- ↑ تفسیر قمی، ج1، ص171؛ مجمع البیان، ج3-4، ص344؛ المیزان، ج6، ص48.
- ↑ الامالی، ص584؛ الاحتجاج، ج1، ص67-74؛ مناقب، ج2، ص224.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج12، ص50؛ المیزان، ج6، ص59.
- ↑ تاریخ دمشق، ج42، ص237.
- ↑ الغدیر، ج1، ص214-223.
- ↑ تفسیر ثعلبی، ج4، ص92.
- ↑ اسباب النزول، ص135.
- ↑ شواهد التنزیل، ج1، ص250.
- ↑ الدر المنثور، ج2، ص298.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج12، ص50.
- ↑ روح المعانی، ج3، ص234؛ المنار، ج6، ص465.
- ↑ نمونه، ج5، ص16.
- ↑ تفسیر بغوی، ج2، ص51؛ تفسیر قرطبی، ج6، ص242؛ الدر المنثور، ج2، ص298.
- ↑ المنار، ج6، ص463، 467.
- ↑ اسباب النزول، ص135؛ زاد المسیر، ج2، ص301؛ الدر المنثور، ج2، ص298.
- ↑ زاد المسیر، ج2، ص301؛ التحریر و التنویر، ج5، ص151-152.
- ↑ التفسیر الحدیث، ج9، ص9.
- ↑ التحریر و التنویر، ج5، ص152.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج1، ص492؛ جامع البیان، ج6، ص198؛ التفسیر الکبیر، ج12، ص50.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج12، ص49.
- ↑ المیزان، ج6، ص42.
- ↑ المیزان، ج6، ص43.
- ↑ المیزان، ج6، ص42.
- ↑ المیزان، ج6، ص42.
- ↑ تفسیر ثعلبی، ج4، ص90؛ غرائب القرآن، ج2، ص616؛ التفسیر الکبیر، ج12، ص48.
- ↑ احکام القرآن، ج3، ص17؛ تفسیر ابن کثیر، ج2، ص70؛ الدر المنثور، ج2، ص52.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج5، ص153.
- ↑ ریاض المسائل، ج6، ص31.
- ↑ احکام القرآن، ج3، ص17-18.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج4، ص144.
- ↑ احکام القرآن، ج5، ص64.
- ↑ المیزان، ج4، ص355.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج4، ص144.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج4، ص144؛ المنیر، ج4، ص16.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج5، ص153؛ کنز العرفان، ج1، ص266، 274.
- ↑ مسالک الافهام، ج2، ص119.
- ↑ احکام القرآن، ج5، ص64؛ التبیان، ج7، ص309؛ کنز العرفان، ج1، ص268.
- ↑ الکافی، ج4، ص245.
- ↑ کنز العرفان، ج1، ص267.
- ↑ روض الجنان، ج4، ص447؛ تفسیر قرطبی، ج4، ص144؛ المنیر، ج4، ص18.
- ↑ جامع البیان، ج4، ص29؛ روض الجنان، ج4، ص450.
- ↑ منتهی المطلب، ج2، ص659.
- ↑ المجموع، ج7، ص18؛ کشاف القناع، ج2، ص439.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج4، ص145.
- ↑ مسالک الافهام، ج2، ص122.
- ↑ جامع البیان، ج2، ص22؛ الدر المنثور، ج2، ص55.
- ↑ مجمع البیان، ج4، ص799؛ روض الجنان، ج4، ص448.
- ↑ جامع البیان، ج4، ص26؛ کنز العرفان، ج1، ص264.
- ↑ کنز العرفان، ج1، ص264؛ الدر المنثور، ج2، ص55-56.
- ↑ جامع البیان، ج4، ص26.
- ↑ کنز العرفان، ج1، ص264.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج4، ص144؛ المجموع، ج7، ص102.
- ↑ الخلاف، ج2، ص257؛ المجموع، ج7، ص103؛ المنیر، ج4، ص16؛ کشف الغطاء، ج2، ص429.
- ↑ جواهر الکلام، ج17، ص223.
- ↑ شرائع الاسلام، ج1، ص163؛ ارشاد الاذهان، ج1، ص307.
- ↑ تذکرة الفقهاء، ج7، ص15؛ جواهر الکلام، ج17، ص220.
- ↑ جواهر الکلام، ج17، ص220.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج4، ص144؛ الدر المنثور، ج4، ص55.
- ↑ جامع البیان، ج4، ص27؛ التبیان، ج2، ص538.
- ↑ الکافی، ج4، ص266؛ التبیان، ج2، ص538؛ وسائل الشیعه، ج11، ص16.
- ↑ مجمع البیان، ج2، ص799؛ روح المعانی، ج1، ص115.
- ↑ جامع البیان، ج7، ص113؛ تفسیر قرطبی، ج4، ص153؛ الدر المنثور، ج2، ص56.
- ↑ تفسیر قمی، ج2، ص314؛ الاصفی، ج2، ص1181؛ بحارالانوار، ج20، ص354.
- ↑ الطبقات، ج2، ص73؛ تاریخ طبری، ج2، ص271.
- ↑ السیرة النبویه، ج3، ص774؛ تاریخ خلیفه، ص36؛ المعارف، ص162.
- ↑ السیرة النبویه، ج3، ص308؛ الطبقات، ج2، ص74؛ معجم البلدان، ج2، ص229.
- ↑ الكامل، ج2، ص203؛ المنتظم، ج3، ص269.
- ↑ المغازی، ج2، ص600؛ المنتظم، ج3، ص269.
- ↑ تاریخ طبری، ج2، ص279؛ الكامل، ج2، ص202.
- ↑ لسان العرب، ج7، ص420؛ لغت نامه، ج8، ص12129.
- ↑ جامع البیان، ج26، ص113؛ البحر المحیط، ج9، ص492.
- ↑ السیرة النبویه، ج3، ص780؛ عیون الاثر، ج2، ص119.
- ↑ الروض الانف، ج6، ص460؛ عیون الاثر، ج2، ص119.
- ↑ جامع البیان، ج26، ص110؛ مجمع البیان، ج9، ص194.
- ↑ البحر المحیط، ج9، ص492؛ المیزان، ج18، ص284.
- ↑ جامع البیان، ج26، ص114؛ روض الجنان، ج17، ص337؛ المیزان، ج18، ص285.
- ↑ البحر المحیط، ج9، ص492.
- ↑ روح المعانی، ج25، ص163.
- ↑ جامع البیان، ج26، ص114.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج28، ص96؛ البحر المحیط، ج9، ص493؛ المیزان، ج18، ص285.
- ↑ جامع البیان، ج26، ص114؛ روح المعانی، ج14، ص164.
- ↑ روح المعانی، ج14، ص165.
- ↑ الدر المنثور، ج6، ص68.
- ↑ صحیح البخاری، ج5، ص66؛ الدر المنثور، ج6، ص68.
- ↑ روح المعانی، ج14، ص163.
- ↑ الدر المنثور، ج6، ص66.
- ↑ المیزان، ج18، ص292.
- ↑ تفسیر قمی، ج2، ص315.
- ↑ صحیح البخاری، ج5، ص66.
- ↑ لسان العرب، ج6، ص391، «سقی»؛ لغت نامه، ج9، ص13678، «سقایت».
- ↑ نهج الحق، ص182؛ الصحیح من سیرة النبی، ج5، ص123.
- ↑ القاموس المحیط، ج4، ص343؛ تاج العروس، ج19، ص530.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص130؛ الطبقات، ج1، ص60؛ المنمق، ص189.
- ↑ الطبقات، ج1، ص60؛ اخبار مکه، ج1، ص110؛ التنبیه و الاشراف، ص180.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص132؛ الطبقات، ج1، ص63.
- ↑ اخبار مکه، ج2، ص59.
- ↑ مسند احمد، ج6، ص401؛ المعجم الاوسط، ج1، ص230؛ ذخائر العقبی، ص15.
- ↑ جامع البیان، ج10، ص68؛ روض الجنان، ج9، ص192؛ الدرالمنثور، ج3، ص219.
- ↑ اسباب النزول، ص164؛ تفسیر قمی، ج1، ص284؛ تفسیر عیاشی، ج2، ص83.
- ↑ جامع البیان، ج10، ص68؛ شواهد التنزیل، ج1، ص321؛ مجمع البیان، ج5، ص27.
- ↑ الکشاف، ج2، ص180؛ التفسیر الکبیر، ج16، ص11؛ الدرالمنثور، ج3، ص218.
- ↑ شواهد التنزیل، ج1، ص320؛ الدر المنثور، ج3، ص218؛ بحارالانوار، ج36، ص38.
- ↑ دعائم الاسلام، ج1، ص19؛ بحار الانوار، ج38، ص236.
- ↑ جامع البیان، ج10، ص125؛ التبیان، ج5، ص190؛ الدر المنثور، ج3، ص218.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج2، ص83؛ الصافی، ج2، ص328.
- ↑ جامع البیان، ج10، ص67؛ الدر المنثور، ج3، ص218.
- ↑ جامع البیان، ج10، ص67؛ روض الجنان، ج9، ص191.
- ↑ التبیان، ج5، ص191؛ الکشاف، ج2، ص180؛ التفسیر الکبیر، ج16، ص11.
- ↑ اسباب النزول، ص164؛ المصنف، ج7، ص504؛ شواهد التنزیل، ج1، ص326.
- ↑ تفسیر قمی، ج1، ص284؛ تفسیر عیاشی، ج2، ص83؛ التبیان، ج5، ص190.
- ↑ الامالی، ص550.
- ↑ جامع البیان، ج10، ص66؛ الدر المنثور، ج4، ص145؛ روح المعانی، ج5، ص258.
- ↑ الکشاف، ج2، ص180؛ روض الجنان، ج9، ص191.
- ↑ المیزان، ج9، ص204.
- ↑ اسباب النزول، ص164؛ جامع البیان، ج10، ص67؛ الدر المنثور، ج3، ص218.
- ↑ روض الجنان، ج9، ص192؛ التفسیر الکبیر، ج16، ص12؛ روح المعانی، ج5، ص258.
- ↑ المیزان، ج9، ص203.
- ↑ الکشاف، ج2، ص180؛ روض الجنان، ج9، ص192؛ التفسیر الکبیر، ج16، ص12.
- ↑ روح المعانی، ج5، ص258.
- ↑ جامع البیان، ج10، ص68؛ التبیان، ج5، ص190.
- ↑ المیزان، ج9، ص204.
- ↑ الکشاف، ج2، ص180؛ التفسیر الکبیر، ج16، ص12؛ اطیب البیان، ج6، ص194.
- ↑ المیزان، ج9، ص205.