کاربر:Abazar/کارها

نسخهٔ تاریخ ‏۶ سپتامبر ۲۰۱۷، ساعت ۰۹:۰۹ توسط Hasaninasab (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «ابجَد: از حاکمان افسانه‌ای مکه روایت‌های تاریخی، ریشه‌یابی‌های اسطوره‌ا...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

ابجَد: از حاکمان افسانه‌ای مکه

روایت‌های تاریخی، ریشه‌یابی‌های اسطوره‌ای مختلفی از ابجد داشته‌اند، به ویژه در شش شکل نخست. بر اساس معروف‌ترین آن‌ها ترکیب ابجد (اباجاد[۱]) تا قَرَشَت را نام پادشاهانی دانسته‌اند که با شعیب۷ هم‌نسب و از فرزندان مَحْض/مَحْضَر/ محصن بن جَنْدل بن یعْصُب بن مَدینْ بن ابراهیم۷ بوده‌اند.[۲]

برخی منابع، بدون پرداختن به جزئیات، ابجد را حاکم مکه یا جایی اطراف حجاز[۳]؛ هَوَّز و حُطّی را پادشاهان دیار «وج»، مکانی با فاصله ۱۲فرسخی مکه در حومه طائف[۴]؛ و کَلِمَن و سَعْفَص و قَرَشَت را از حاکمان مَدْین، شمال غربی حجاز، دانسته‌اند.[۵]

در نقلی دیگر، اینان پادشاهان مصر بودند و کلمن بر مدین یا بر سراسر این منطقه پادشاهی داشته و بر اثر تکذیب شعیب۷ عذاب بر منطقه حکومت او نازل گشت و همه نابود شدند.[۶] ابن خلدون با اشاره به گزارش مسعودی، در این که ابجد از حاکمان مکه بوده باشد، تردید کرده است.[۷] در برخی منابع تفسیری نیز ذیل آیه نخست سوره بقره/۲ و سخن از حرف مقطّعه، ابجد از حاکمان مکه معرفی شده است.[۸]

ابجد نخستین صورت از صور هشت‌گانه دستگاه ابجدی است. ترتیب این صور بر اساس ترتیب الفبای مردم فنیقیه است که از اقوام متمدن آسیای غربی بوده‌اند.[۹] مردم فنیقیه ۲۲ حرف خود را در شش گروه گنجانده بودند: «اَبْجَد» «هَوَّز» «حُطِّی» «کَلِمَن» «سَعْفَص» و «قَرَشَت». با ورود این دستگاه به زبان عربی، اَعراب «ثَخِّذ» و «ضَظَغ» را نیز بر آن افزودند تا ۲۸ حرف عربی را در ا ین دستگاه بگنجانند و به این دو قسم اخیر «روادف» گفتند[۱۰].

دستگاه ابجدی دارای ارزش عددی ویژه است و در برابر هر حرف یک عدد قرار می‌گیرد. ارتباط اعداد و حروف در این دستگاه و استفاده پیشگویان و ساحران از آن، این حروف را مرموز و اسرارآمیز جلوه داده است.[۱۱] بر پایه برخی روایت‌های ابجد، صورت‌های شش‌گانه نام روزهای هفته‌اند[۱۲].

منابع

البدء و التاریخ: المطهر المقدسی (م.۵۰۷ق.)، مکتبة الثقافة الدینیه، بورسعید؛ البدایة و النهایه: ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، بیروت،‌دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق؛ تاج العروس: الزبیدی (م.۱۲۰۵ق.)، بیروت،‌دار الفکر؛ تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (م.۸۰۸ق.)، بیروت،‌دار احیاء التراث العربی؛ تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۳ق؛ التحریر و التنویر: ابن عاشور (م.۱۳۹۳ق.)، تونس، الدار التونسیه؛ شفاء الغرام: محمد الفأسی (م.۸۳۲ق.)، به کوشش مصطفی محمد، مکه، مکتبة و مطبعة النهضة الحدیثه، ۱۹۹۹م؛ الفهرست: ابن ندیم (م.۴۳۸ق.)، به کوشش رضا تجدد، تهران، امیر کبیر، ۱۳۶۶ش؛ لغت نامه: علی اکبر دهخدا، دانشگاه تهران، ۱۳۷۲ش؛ مروج الذهب: المسعودی (م.۳۴۶ق.)، به کوشش اسعد داغر، قم،‌دار الهجره، ۱۴۰۹ق؛ معجم البلدان: یاقوت الحموی (م.۶۲۶ق.)، بیروت،‌دار احیاء التراث العربی، ۱۳۹۹ق.

محمد وحیدی

ابراهیم۷: از پیامبران اولوالعزم، پدر ادیان ابراهیمی، سازنده کعبه و بنیان‌گذار آیین حج

واژه ابراهیم با اندکی اختلاف به شکل‌های گوناگون در کتب لغت آمده و در مجموع هفت شکل به جز ابراهیم، برای آن ثبت شده است: إبراهُم، ابراهَم، إبرَهَم، ابراهِم، إبراهام، ابرُهُم و ابراهوم.‌[۱۳] برخی نیز از وجود نه قرائت برای این واژه در قرآن یاد کرده‌اند.[۱۴]

این واژه ریشه‌ای غیر عربی دارد و در اصل آن اختلاف است.[۱۵] برخی آن را عبری و گروهی سریانی دانسته‌اند؛ چنان‌که تلفظ‌های مشابهی در مندایی و حبشی نیز گزارش شده‌اند.[۱۶] اما با توجه به ظهور متأخر این زبان‌ها نسبت به زمان حضرت ابراهیم و نیز با عنایت به اطلاعات تاریخی از سرزمین ابراهیم در جنوب عراق کنونی، باید آن را متعلق به زبان بابلی کهن شمرد. البته نخستین سند موجود از این واژه در متون عبری و به طور مشخص در عهد عتیق به چشم می‌خورد. از همین روی، عربی بودن آن نقدپذیر است و اشتقاقش از «برهمه» به معنای تیزبینی[۱۷] کاملاً برساخته به نظر می‌رسد. دیدگاه دیگر آن است که ابراهیم مرکب از «إب» به معنای پدر و «راهیم» به معنای رحیم است.[۱۸] با توجه به شواهد زبانی بر این کلمات در زبان‌های سامی قدیم و نیز عبری و سریانی، این دیدگاه پذیرفتنی به نظر می‌رسد.[۱۹] گروهی نیز بخش دوم را از ریشه «رام» به معنای بلند مرتبه شمرده و مجموع کلمه را به معنای پدر عالی یا متعالی دانسته‌اند.[۲۰]

حضرت ابراهیم در هر سه دین یهودیت، مسیحیت و اسلام و نیز ادیان همجوارشان مانند صابئه جایگاهی ویژه دارد و همگی خود را به ایشان نسبت داده‌اند و از همین رو به پدر امت‌ها معروف شده است.[۲۱] داستان زندگی او به تفصیل در تورات و قرآن آمده که دارای اشتراک فراوان و چند تفاوت است. در تورات با تأکید بر زندگی شخصی ابراهیم، مراحل آن از تولد تا مهاجرت از بابِل و ورود به سرزمین کَنْعان و رخدادهای گوناگون بعدی بیان شده است.[۲۲] اما در قرآن بر پایه شیوه متداولش با صرف نظر از اطلاعات شخصی و تاریخی، بر جنبه‌های مربوط به رسالت و مقام الهی او تأکید شده است؛ از جمله احتجاج با کافر زمان خود (بقره/۲، ۲۵۸)، شکستن بت‌ها (انبیاء/۲۱، ۵۸؛ صافّات/۳۷، ۹۳)، رهایی از آتش و تبدیل آن به گلستان (انبیاء/۲۱، ۶۹)، نشان دادن ملکوت به وی (انعام/۶، ۷۵)، نیل به مقام امامت (بقره/۲، ۱۲۴) و عزیمت به مکه و بنای کعبه (ابراهیم/۱۴، ۳۷) که یا در تورات نیامده و یا به اختصار و در سیاق داستان زندگی‌اش به آن‌ها اشاره شده است.

در روایت‌های اسلامی به اطلاعات گسترده درباره زندگی شخصی ابراهیم برمی‌خوریم. همه روایت‌ها در تولد ابراهیم در سرزمین بابل، در جنوب عراق کنونی، اتفاق‌نظر دارند[۲۳] و محل دقیق آن را در پایتخت این سرزمین نزدیک شهر ناصریه کنونی دانسته‌اند که به نام بابل معروف بوده است.[۲۴] نیز از «کوثا ربّا» نزدیک کوفه کنونی به عنوان شهر محل تولد وی یاد شده است.[۲۵]

جنجالی‌ترین موضوع درباره حضرت ابراهیم در روایت‌های اسلامی، آیین پدر اوست که ناشی از اختلافی کلامی درباره ضرورت موحد بودن نیاکان پیامبر تا آدم۷ یا عدم ضرورت آن است. در قرآن از فردی مشرک به نام آزر با وصف «اب ابراهیم» یاد شده (انعام/۶، ۷۴) که ظاهرا پدر او بوده است. وی در روایت‌های اهل‌ سنت به نام تارح بن ناحور یاد شده[۲۶] که بعد از عهده‌داری سمت خزانه‌داری نمرود[۲۷] لقب آزر یافت.[۲۸] در روایت‌های شیعی در کافی نیز نام پدر ابراهیم صریحاً آزر دانسته شده[۲۹] که برخی از شارحان، این روایت را تقیه دانسته‌اند؛ زیرا بر پایه روایت‌های متواتر از پیامبر و اهل‌ بیت:، همه نیاکان پیامبران موحد بوده‌اند و در برخی روایت‌ها نیز به موحد بودن پدر ابراهیم تصریح شده است.[۳۰]

هجرت از بابل: موضوع هجرت ابراهیم۷ از سرزمین اصلی خود چند بار در قرآن گزارش شده و با تعبیرهایی گوناگون از آن یاد شده است: {‌أَعتَزِلُکم و ما تَدعونَ مِن دونِ اللَّه...} (مریم/۱۹، ۴۸)، {إِنِّی ذاهِبٌ إِلی رَبِّی...} (صافّات/۳۷، ۹۹)، {إِنِّی مُهاجِرٌ إِلی رَبِّی...} (عنکبوت/۲۹، ۲۶)، {و نَجَّیناهُ و لوطاً...} (انبیاء/۲۱، ۷۱). بنا بر روایت‌های تفسیری، مقصد این هجرت سرزمین مقدس[۳۱] و در گزارشی غیر مشهور، مصر بوده[۳۲] که با ظاهر آیه {و نَجَّیناهُ و لوطاً إِلَی الأَرضِ الَّتی بارَکنا فیها لِلعالَمین} (انبیاء/۲۱، ۷۱) به ضمیمه آیه {إِلَی المَسجِدِ الأَقصَی الَّذِی بارَکنا حَولَه} (اسراء/۱۷، ۱) ناسازگار است؛ هر چند در روایتی از ابن عباس، مقصد هجرت ابراهیم به دلیل وصف مکه به برکت در آیه {إِنَّ أَوَّلَ بَیت وُضِعَ لِلنّاسِ‌لَلَّذِی بِبَکةَ مُبارَکاً‌...} (آل‌عمران/۳، ۹۶) مکه دانسته شده است.[۳۳]

این هجرت پس از رهایی ابراهیم از آتش[۳۴] و بر اساس روایت‌هایی چند، در پی تبعید وی به دست نمرود بوده است.[۳۵] درباره همراهان وی در این سفر تنها از لوط در قرآن نام برده شده است: {و‌نَجَّیناهُ و لوطاً إِلَی الأَرضِ الَّتی بارَکنا فیها لِلعالَمین}. (انبیاء/۲۱، ۷۱) در روایت‌ها نیز از ساره همسر ابراهیم، در شمار همراهان یاد شده است.[۳۶]

طبق روایت تورات، ابراهیم همراه پدرش تارح و همسرش ساره و برادرزاده‌اش لوط از اور کلدان بیرون آمد و به حران هجرت کرد و همان جا تارح درگذشت.[۳۷] سپس به فرمان خدا حران را به مقصد سرزمین کنعان ترک کرد.[۳۸] سرزمین مقدس به عنوان مقصد نهایی هجرت او یاد شده است.[۳۹] برخی روایت‌ها، نقل تورات را تأیید می‌کند که بر اساس آن، ابراهیم ابتدا به حران رفت و مدتی در آن‌جا اقامت گزید و سپس‌ دوباره از حران، رهسپار فلسطین شد.[۴۰]

سفر به مکه: در قرآن، بر خلاف تورات، از سفر ابراهیم به مکه یاد شده که احتمالاً دست‌کم دو بار رخ داده است. در سفر نخست، هاجر و اسماعیل نیز همراه وی بودند و او آنان را در مکه سکنا داد. در آن زمان، مکه سرزمینی خشک و بی‌آب و علف بود[۴۱]: {رَبَّنا إِنِّی أَسکنتُ مِن ذُرِّیتِی بِواد غَیرِ ذِی زَرع عِندَ بَیتِک المُحَرَّم...}. (ابراهیم/۱۴، ۳۷) برخی مفسران به استناد آیه اخیر، آن سرزمین را فاقد هر نوع حیات دانسته‌اند.[۴۲] بر پایه روایت‌های فراوان، حضرت اسماعیل در این سفر نوزاد بوده است و ابراهیم به فرمان خداوند و همراهی جبرئیل، اسماعیل را در جایگاه کنونی حجر اسماعیل نهاد.[۴۳] بر اساس روایتی دیگر، پس از رسیدن به مکه و بازگشت ابراهیم، حضرت اسماعیل از شدت تشنگی به حالت مرگ افتاد تا آن که به لطف خدا، در آن سرزمین آب یافت شد و مقصد کاروان‌هایی از یمن گردید.[۴۴]

برخی مفسران از تعبیر {غَیرِ ذِی زَرعٍ} درباره مکه (ابراهیم/۱۴، ۳۷) و نیز نیایش حضرت: {رَبِّ اجعَل هذا بَلَداً ءَامِناً...} (بقره/۲، ۱۲۶) برداشت کرده‌اند که هنگام ورود آنان به سرزمین مکه، در آن مکان، شهری نبوده و سکنا یافتن اسماعیل و هاجر در آن سرزمین، زمینه‌ساز تأسیس شهر مکه شده است. اما دعای ابراهیم در آیه {رَبِّ اجعَل هذا البَلَدَ ءَامِناً...} (ابراهیم/۱۴، ۳۵) که در آن، برخلاف آیه پیشین، بلد به صورت معرفه آمده، در سفرهای بعدی ابراهیم بوده است. همین نشان می‌دهد که به تدریج شهری در آن مکان تأسیس شده بود[۴۵]؛ چنان‌که دعای ابراهیم برای گرایش مردم به سمت این شهر: {أَفئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهوِی إِلَیهِم...} سبب رونق مکه و اقبال مردم به حج شمرده شده است.[۴۶]

در تورات از سفر ابراهیم همراه هاجر و اسماعیل یاد شده که به درخواست ساره و سپس فرمان خدا برای پذیرش درخواستش رخ داده است. بر پایه گزارش تورات، ساره پس از تولد اسحاق از در ناسازگاری با هاجر، مادر اسماعیل، درآمد و از ابراهیم خواست تا هاجر و اسماعیل را دور کند.[۴۷] ابراهیم آزرده شد؛ اما خداوند دستور داد که درخواست ساره را بپذیرد. از این روی، ابراهیم، اسماعیل و مادرش هاجر را با توشه‌اندک به سفر برد.[۴۸] به تصریح تورات، در این هنگام، سن ابراهیم ۱۰۰ و سن اسماعیل ۱۴ سال بوده است[۴۹] که با گزارش قرآن ناسازگار است. داستان ظهور چشمه آب زیر پای اسماعیل در تورات نیز آمده[۵۰] که با سن نوزادی اسماعیل، و نه نوجوانی او، سازگار است.

موضوع اختلافی دیگر، مقصد هاجر و اسماعیل است. تورات این مقصد را بئر سبع[۵۱] و قرآن آن را مکه می‌داند. (ابراهیم/۱۴، ۳۷) علامه بلاغی با مطالعه تطبیقی قرآن و تورات در این موضوع، ثابت می‌کند که میان آن دو ناسازگاری نیست. وی بر این باور است که سفر ابراهیم به مکه از سفرهای خاص وی بوده و مانند هجرت از بابل، بازتاب عمومی نداشته و از این رو، در تورات انعکاس تفصیلی نیافته است. تورات تنها از رفتن آنان به بئر سبع یاد می‌نماید و ادامه این سفر تا مکه را انکار نمی‌کند؛ چنان‌که تفصیلات فراوان دیگری از زندگی ابراهیم مانند سرگذشت وی در بابل یا جزئیات سفرهایش در تورات نیامده است. وی سپس در پاسخ به این اعتراض که چگونه رخدادی مهم مانند رفتن به مکه و بنای کعبه در تورات مغفول مانده، می‌گوید: تورات کنونی بر نگارش سرگذشت بنی‌اسرائیل و نه امور مربوط به اقوام دیگر تمرکز کرده است. از سوی دیگر، احتمال پنهان داشتن موضوع سفر به مکه و بنای کعبه، با توجه به اثبات چنین فضیلت بزرگی برای غیر بنی‌اسرائیل کاملاً منطقی و محتمل است. به علاوه عرب از گذشته دور تا کنون بر موضوع ساخت کعبه به دست ابراهیم اتفاق‌نظر داشته‌اند و با توجه به این تواتر بزرگ، احتمال دروغ بودن این امر کاملا منتفی است.

برخی گفته‌اند: عرب از دانش و اطلاعات کافی برخوردار نبوده و نمی‌توان به اطلاعات تاریخی‌اش استناد کرد. علامه بلاغی این سخن را برخاسته از نبود اطلاع کافی و درست درباره قبایل عرب می‌داند و بر این باور است که اطلاعات عرب درباره سلسله انساب و روابط خویشاوندی و اطلاعات تاریخی مربوط به آن با توجه به کاربرد فراوانش در زندگی اجتماعی‌شان، بسیار مفصل و دقیق بوده است. با عنایت به درگیری شدید و طولانی بین عدنانیان و قحطانیان، هرگز قحطانیان در ادعای افتخارآمیز انتساب عدنانیان به اسماعیل تردید نکرده‌اند. آن‌گاه وی به استناد اطلاعات کلی و عمومی یاد شده در تورات درباره مکان استقرار اسماعیل ثابت می‌کند که این مکان در حجاز کنونی است و عدم ارائه اطلاعات تفصیلی می‌تواند از بیابانی بودن منطقه و نبودن مشخصات جغرافیایی شناخته شده در آن زمان مانند کوه و دریا و رود و نیز شهرهای آباد بسیار و نزدیک به هم در آن حدود ناشی شده باشد.[۵۲]

بر پایه ظاهر آیات قرآن، ابراهیم بیش از یک بار به مکه سفر کرد. در سفر نخست، فرزند نوزادش اسماعیل و هاجر را در آن‌جا سکونت داد (ابراهیم/۱۴، ۳۷) و در سفر دوم، کعبه را با کمک فرزند جوانش اسماعیل بنا کرد و مراسم حج را به جا آورد. (بقره/۲، ۱۲۷) اما با توجه به عدم تصریح قرآن به نوزادی اسماعیل به هنگام سفر نخست، احتمال یکی بودن هر دو سفر یاد شده پذیرفتنی است؛ چنان‌که با توجه به تصریح قرآن که در کهنسالی، اسماعیل به او بخشیده شد: {اَلحَمدُللهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَی الکبَرِ إِسماعیل...} (ابراهیم/۱۴، ۳۹) و نیز سختی و درازی سفر از فلسطین به مکه، انجام سفرهای گوناگون بعید به نظر می‌رسد.

بنای کعبه: از ظاهر برخی آیات، مانند {إِنَّ أَوَّلَ بَیت وُضِعَ لِلنّاس...} (آل‌عمران/۳، ۹۶) و روایت‌های صریح برمی‌آید که کعبه قبل از ابراهیم وجود داشته و به دست حضرت آدم بنا شده است.[۵۳] همچنین برخی از مفسران به آیه {وَ إِذ یرفَعُ إِبراهیمُ القَواعِدَ مِنَ البَیت...} (بقره/۲، ۱۲۷) برای اثبات وجود کعبه پیش از ابراهیم و نقش وی در تعمیر و بازسازی آن تمسّک جسته‌اند.[۵۴] در مقابل، برخی از مفسران پس از یادکرد روایت‌های فراوان در این زمینه، ابراهیم را بنیان‌گذار کعبه دانسته و اخبار ساخت کعبه به دست آدم را ضعیف شمرده‌اند.[۵۵]

مقام‌ ابراهیم‌ در کنار کعبه‌ نیز اثری دیگر از اوست: {وَإِذ جَعَلنَا البَیتَ مَثَابَةً لِّلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِن مَّقَامِ إِبرَاهِیمَ مُصَلًّی}. (بقره/۲، ۱۲۵؛ نیز نک: آل‌عمران/۳، ۹۷) گفته‌اند این همان سنگی است که وی به‌ هنگام‌ بنای‌ کعبه‌ زیر پای‌ خود نهاد. برخی نیز خود خانه کعبه‌ را همان مقام‌ ابراهیم‌ دانسته‌اند.[۵۶]

از روایت‌های فراوان برمی‌آید که مکان کعبه در آغاز برای ابراهیم مشخص نبوده و جبرئیل مکان ساختن آن را به وی آموخت.[۵۷] در آیات قرآن، دستور بنای کعبه به ابراهیم، صریحاً یاد نشده است؛ اما در برخی روایت‌ها که مفسران به آن‌ها تمسک کرده‌اند، آمده که خدا او را مأمور ساختن کعبه فرمود.[۵۸]

بر پایه روایت‌های متواتر، ابراهیم در بنای کعبه تنها نبوده و اسماعیل یاری‌اش می‌کرده و برایش آجر یا سنگ می‌آورده و ابراهیم آن را می‌ساخته است.[۵۹] در برخی روایت‌ها نیز از یاری فرشتگان به آنان یاد شده است.[۶۰] مصالح ساختمان نوعی آجر یا سنگ قرمز بوده که از پنج کوه مختلف پیرامون کعبه و بر اساس روایتی، از کوه طُوی‌ٰ آورده بودند.[۶۱]

درباره کیفیت و مراحل ساخت گفته‌اند که چون دیوار کعبه به ۱۲ ذراع رسید، دو در برای آن قراردادند: یکی برای ورود و دیگری برای خروج. دستگیره‌ای از آهن نیز بر آن دو گذاشتند. درهای کعبه برهنه بود تا آن‌گاه که اسماعیل و همسرش بر آن پرده‌ای نهادند و سپس همسر اسماعیل پیشنهاد داد که پیراهنی برای کعبه ببافند؛ زیرا دیوار آن زبر بود. ابراهیم این پیشنهاد را پذیرفت. اسماعیل نیز سقفی از چوب و برگ نخل و گل برخانه خدا نهاد.[۶۲]

فراخوانی مردم به حج: پس از ساختن کعبه، به ابراهیم فرمان داده شد که مردم را از سوی خدا به حج فراخواند: {و‌أَذِّن فی النّاسِ بِالحَجّ...}. (حجّ/۲۲، ۲۷) او بر کوه ابوقبیس ایستاد و دست بر گوش خود نهاد و فریاد برآورد:‌ای مردم! خدای خود را اجابت کنید. گروهی از قبیله یمنی جُرْهُم نخستین کسانی بودند که دعوتش را اجابت کردند.[۶۳] در روایتی از امام صادق۷ آمده که این ندای ابراهیم نسل به نسل تا روز قیامت انتقال یافته[۶۴] و تلبیه پاسخ به این نداست.[۶۵]

درباره چگونگی اجرای این دعوت، گزارش‌هایی مفصل در اخبار و روایت‌های تاریخی آمده است که گاه رنگ افسانه یافته و نقد پذیرند؛ به ویژه که بسیاری از آن‌ها سخنان غیر معصومان‌اند و مستند درستی ندارند؛ از جمله این که پس از فرمان حج، ابراهیم به خدا گفت: صدای من به جایی نمی‌رسد. خدا به او فرمود: وظیفه تو ابلاغ آن است. پس بر جایگاه کنونی مقام ابراهیم که به سان کوهی مرتفع بود، ایستاد و ندا داد:‌ای مردم! عزیمت به بیت عتیق برای ادای حج بر شما واجب است؛ پس خدای خویش را اجابت کنید. همه مردم از اطراف زمین به او پاسخ دادند. آن‌گاه ایشان با خانواده‌اش حج گزارد.[۶۶] در روایتی دیگر از ابن عباس آمده که هنگام ابلاغ دعوت حج، کوه‌ها سر خود را فرود آوردند و آبادی‌های جهان سر برافراشتند تا صدای ابراهیم به گوش همگان برسد.[۶۷] در برخی تفاسیر نیز گزارش شده که خداوند فقط به کسانی اجازه شنیدن این دعوت را داد که می‌دانست آن را اجابت خواهند کرد.[۶۸] بر پایه روایتی دیگر، وقتی خدا به ابراهیم فرمان اعلان حج داد، وی بر سنگی ایستاد و ندای حج سرداد؛ ولی سنگ از سنگینی این دعوت تاب نیاورد و فروریخت.[۶۹]

حج‌گزاری ابراهیم۷: از ظاهر آیات قرآن برمی‌آید که ابراهیم با مناسک حج آشنا نبوده است. از این رو، از خداوند خواست تا آن را به وی بیاموزد: {... وأَرِنا مَناسِکنا...}. (بقره/۲، ۱۲۸) در بیان آنچه به ابراهیم آموخته شد، برخی مفسران از موارد زیر یاد کرده‌اند: طواف خانه خدا، سعی میان صفا و مروه، افاضه از عرفات و رمی جمرات.[۷۰] برخی دیگر مناسک را به معنای خود عبادت دانسته‌اند؛ نه اعمالی که با آن، عبادت انجام می‌پذیرد. در این صورت، ابراهیم درخواست یادگیری اعمال را ندارد؛ بلکه خواهان مشاهده حقیقت عبادت است.[۷۱]

تعبیر «اَرِنا» (از ریشه رؤیت) به معنای تعلیم دانسته شده است[۷۲]؛ به گونه‌ای که یقینی و خطاناپذیر باشد.[۷۳] بر همین اساس، فخر رازی دو مرحله گفتاری و رفتاری برای این تعلیم شمرده است: در مرحله نخست، شیوه انجام مناسک، تشریح شد و در مرحله دوم جبرئیل همه مناسک را به طور عملی به ابراهیم ارائه داد تا وی به عرفات رسید. آن‌گاه به ابراهیم گفت: مناسکی را که به تو ارائه دادم، به درستی آموختی؟ ابراهیم گفت: آری. گفته‌اند که نام‌گذاری عرفات به معنای «مکان شناخت» از همین روست.[۷۴]

مفسران درباره چگونگی همراهی جبرئیل با ابراهیم و اسماعیل نیز نقل‌هایی آورده‌اند. نخست جبرئیل به افراشتن پایه‌های خانه خدا (رفع القواعد) فرمان داد. سپس دست ابراهیم را گرفت و او را به صفا و بعد به مروه برد و گفت: این دو از شعائر خدایند. از آن‌جا به منا رفتند و ابلیس را نزدیک درختی ایستاده دیدند. جبرئیل تکبیر گفت و فرمان داد که به ‌سویش سنگ پرتاب کنند. ابراهیم و اسماعیل چنین کردند. سپس ابلیس نزدیک جمره وسطی ایستاد و خواست کارهایی انحرافی در حج جعل کند. باز به فرمان جبرئیل، ابراهیم و اسماعیل تکبیرگویان سنگبارانش کردند و به همین ترتیب در جمره سوم نیز به ابلیس سنگ افکندند. سپس به مشعر الحرام و از آن‌جا به عرفات رفتند. جبرئیل سه بار از ابراهیم جویا شد: آیا مناسک را به درستی آموختی؟ و ابراهیم پاسخ مثبت داد.[۷۵] بر پایه روایتی، جبرئیل روز هشتم ذی‌حجه (یوم الترویه) بر ابراهیم نازل شد و به او گفت که آب برگیرند؛ زیرا در منا و عرفات آب نبود. از همین روی، آن روز را «یوم الترویه» نامیده‌اند. سپس به منا رفتند و جبرئیل آنچه به حضرت آدم۷ گفته بود، به ابراهیم۷ نیز گفت و او انجام داد.[۷۶]

این روایت‌ها بر مبنای قرائت مشهور از آیه {اَرِنا مَناسِکَنا} است؛ اما در قرائتی دیگر از این آیه به نقل ابن مسعود، «اَرِهِم مَناسِکَهُم» آمده است. در این صورت، منظور از ضمیر «هم» خاندان ابراهیم و دیگر مردم است و خداوند به وی فرمان می‌دهد که شیوه درست حج‌گزاری را به فرزندانش و مردم بیاموزد.[۷۷]

درباره تعداد حج‌گزاری‌های ابراهیم، گزارشی در دست نیست؛ اما به استناد تعبیر {اَرِنا مَناسِکَنا} می‌توان برداشت کرد که نخستین حج ابراهیم پس از ساختن خانه خدا بوده است.[۷۸] نیز این دیدگاه مورد تأیید کسانی است که او را بنیان ‌گذار کعبه می‌دانند.[۷۹] با این حال در روایت‌هایی آمده که نخستین حج ابراهیم پیش از بنای کعبه بوده است.[۸۰] نیز بر پایه روایتی، مردم عرب پیش از عزیمت ابراهیم به مکه هم بر ویرانه خانه خدا حج می‌گزاردند.[۸۱] البته این روایت‌های اندک با شمار بسیاری از روایت‌ها و نیز ظاهر آیات قرآنی سازگار نمی‌نماید.

نسل، وفات و مزار ابراهیم۷: ابراهیم‌ در بزرگسالی از بی‌فرزندی‌ به پروردگار شکایت برد و خداوند به او وعده اجابت داد.[۸۲] آن‌گاه ساره که از ناباروری خویش آگاه بود، کنیزش هاجر را به‌ همسری ابراهیم‌ درآورد. آثار حمل‌ به زودی در وی آشکار گشت و ابراهیم‌ ۸۶ ساله‌ بود که‌ اسماعیل‌ به دنیا آمد.[۸۳] در قرآن‌ نیز به‌ تولد اسماعیل در سالخوردگی‌ ابراهیم بدون یادکرد سن او اشاره شده است.‌ (ابراهیم/۱۴، ۳۹) اما در برخی‌ روایت‌ها، سن‌ ابراهیم‌ در این هنگام‌ ۶۴ یا ۱۱۷ سال‌ دانسته شده است.[۸۴]

بر پایه گزارش تورات، خدا در ۹۹ سالگی ابراهیم با وی پیمان بست‌ و وعده فرزندی از ساره به نام اسحاق را به او داد و اسماعیل در این هنگام ۱۳ سال داشت.[۸۵] قرآن‌ نیز از میثاق‌ خدا با ابراهیم‌ یاد کرده است (بقره‌/۲، ۱۲۵؛ احزاب/۳۳، ۷) که‌ پس از سرافرازی ابراهیم در همه آزمایش‌های خدا محقق شد و خدا او را به مقام امامت خلق رسانید و چون‌ ابراهیم‌ خواست‌ که‌ این‌ پیشوایی‌ به‌ خاندان او نیز عطا شود، فرمود:‌ عهد من‌ به‌ ستمکاران‌ نمی‌رسد. (بقره/۲، ۱۲۴)

ابراهیم از طریق فرزند نخستش اسماعیل، نیای بزرگ عرب‌های عدنانی به شمار می‌رود که قریش و بنی‌هاشم و پیامبراکرم۹ نیز از ایشان‌اند. او از طریق فرزند دیگرش اسحاق، نیای بنی‌اسرائیل و یهودیان است.[۸۶] از این رو، وی به «ابوجمهور» مکنی شده است. همچنین به گزارش تورات، ابراهیم بعد از ساره با زنی به‌ نام قطوره ازدواج کرد[۸۷] که کنعانی یا عرب شمرده شده است و از او شش فرزند پدید آمد. از این فرزندان نیز قبایلی پدید آمدند که با جرهمیان در مکه‌ می‌زیستند.[۸۸]

بر پایه گزارش تورات، ابراهیم در ۱۷۵ سالگی‌ پس از تقسیم اموال خود میان فرزندانش درگذشت‌[۸۹] و اسماعیل‌ و اسحاق‌ او را کنار‌ ساره‌ در فلسطین به‌ خاک سپردند.[۹۰] ازرقی‌ در روایتی نادر، مدفن‌ او را کعبه‌ دانسته‌ است.[۹۱]

جایگاه ابراهیم۷ نزد اقوام و ملل: ابراهیم‌ خلیل‌ در میان پیروان ادیان توحیدی، پیشوای‌ موحدان و پدر امت‌های یکتاپرست به شمار می‌رود. عهدین و قرآن او را الگوی تسلیم در برابر خداوند و صاحب والاترین فضیلت‌های اخلاقی شمرده‌اند.[۹۲] قرآن‌، وی‌ را مردی بردبار و رئوف‌ دانسته که برای خود و دیگران آمرزش می‌طلبید (هود/۱۱، ۷۵؛ توبه/۹، ۱۱۴) و همواره‌ فرمانبر خدا بود و فرزندانش‌ را نیز به‌ تسلیم‌ در برابر حکم‌ و مشیت‌ پروردگار سفارش می‌کرد. (بقره‌/۲، ۱۳۱، ۱۳۲) خداوند او را «حنیف” یعنی رویگردان از باطل به سوی حق (نحل‌/۱۶، ۱۲۰؛ نک: آل‌عمران‌/۳، ۱۷، ۶۸؛ نساء/۴، ۱۲۵) و نخستین مسلمان شمرده است. (انعام‌/۶، ۱۶۳)

عرب پیش‌ از اسلام‌ نیز ابراهیم را کاملاً می‌شناخت. تصویر یا تندیس‌ او و اسماعیل را در خانه کعبه‌ نهاده بودند و بر پایه روایتی، پیامبر۹ هنگام فتح‌ مکه، این دو تندیس را از درون کعبه بیرون کشید و شکست.[۹۳] افزون بر این، آثاری پرشمار از‌ ابراهیم‌ و دین‌ شامل مقامات، زیارتگاه‌ها، اندیشه‌ها و اعمال توحیدی منسوب به وی، در سراسر منطقه سامی‌نشین از بین‌ النهرین تا شبه جزیره سینا یافت می‌شود که نشان تأثیر گسترده و عمیق وی در میان اقوام و امت‌ها و ملت‌های این منطقه است.[۹۴]

منابع

اخبار مکه: الازرقی (م.۲۴۸ق.)، به کوشش رشدی الصالح، مکه، مکتبة الثقافه، ۱۴۱۵ق؛ اعلام القرآن: شبستری، قم، دفتر تبلیغات، ۱۳۷۹ش؛ بحار الانوار: المجلسی (م.۱۱۱۰ق.)، بیروت،‌دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق؛ البحر المحیط: ابوحیان الاندلسی (م.۷۵۴ق.)، به کوشش عادل احمد و دیگران، بیروت،‌دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۲ق؛ بصائر ذوی التمییز: الفیروز آبادی (م.۸۱۷ق.)، به کوشش محمد علی، بیروت، المکتبة العلمیه؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت،‌دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق؛ تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۳ق؛ تاریخ مدینة دمشق: ابن عساکر (م.۵۷۱ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت،‌دار الفکر، ۱۴۱۵ق؛ التبیان: الطوسی (م.۴۶۰ق.)، به کوشش العاملی، بیروت،‌دار احیاء التراث العربی؛ تفسیر ابن کثیر (تفسیر القرآن العظیم): ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، به کوشش مرعشلی، بیروت،‌دار المعرفه، ۱۴۰۹ق؛ تفسیر العیاشی: العیاشی (م.۳۲۰ق.)، به کوشش رسولی محلاتی، تهران، المکتبة العلمیة الاسلامیه؛ تفسیر القمی: القمی (م.۳۰۷ق.)، به کوشش الجزائری، قم،‌دار الکتاب، ۱۴۰۴ق؛ التفسیر الکبیر: الفخر الرازی (م.۶۰۶ق.)، قم، دفتر تبلیغات، ۱۴۱۳ق؛ تفسیر ثعلبی (الکشف و البیان): الثعلبی (م.۴۲۷ق.)، به کوشش ابن عاشور، بیروت،‌دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ق؛ تفسیر قرطبی (الجامع لاحکام القرآن): القرطبی (م.۶۷۱ق.)، بیروت،‌دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق؛ تفسیر مقاتل بن سلیمان: مقاتل بن سلیمان (م.۱۵۰ق.)، به کوشش احمد فرید،‌دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۴ق؛ جامع البیان: الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش صدقی جمیل، بیروت،‌دار الفکر، ۱۴۱۵ق؛ حقائق التأویل: الشریف الرضی (م.۴۰۶ق.)، با شرح کاشف الغطاء، بیروت،‌دار المهاجر؛ حواشی الشروانی و العبادی: الشروانی (م.۱۳۰۱ق.) و العبادی (م.۹۹۴ق.)، بیروت،‌دار احیاء التراث العربی؛ الدر المنثور: السیوطی (م.۹۱۱ق.)، بیروت،‌دار المعرفه، ۱۳۶۵ق؛ روح المعانی: الآلوسی (م.۱۲۷۰ق.)، بیروت،‌دار احیاء التراث العربی؛ سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی (م.۹۴۲ق.)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت،‌دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق؛ السنن الکبری: البیهقی (م.۴۵۸ق.)، بیروت،‌دار الفکر؛ الصافی: الفیض الکاشانی (م.۱۰۹۱ق.)، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۲ق؛ الصحاح: الجوهری (م.۳۹۳ق.)، به کوشش احمد العطار، بیروت،‌دار العلم للملایین، ۱۴۰۷ق؛ صحیح البخاری: البخاری (م.۲۵۶ق.)، بیروت،‌دار الفکر، ۱۴۰۱ق؛ الطبقات الکبری: ابن سعد (م.۲۳۰ق.)، بیروت،‌دار صادر؛ العرب‌ و الیهود فی‌ التاریخ: احمد سوسه، دمشق‌، ۱۹۷۲م‌؛ علل الشرایع: الصدوق (م.۳۸۱ق.)، به کوشش بحر العلوم، نجف، المکتبة الحیدریه، ۱۳۸۵ق؛ عمدة القاری: العینی (م.۸۵۵ق.)، بیروت،‌دار احیاء التراث العربی؛ غریب القرآن الکریم: الطریحی (م.۱۰۸۵ق.)، به کوشش محمد کاظم، قم، زاهدی؛ فتح الباری: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، بیروت،‌دار المعرفه؛ قاموس الکتاب المقدس: بطرس عبدالملک و دیگران، قاهره،‌دار الثقافه، ۱۹۹۴م؛ قصص الانبیاء: ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، به کوشش مصطفی عبدالواحد،‌دار الکتب الحدیثه، ۱۳۸۸ق؛ قصص الانبیاء: الجزائری (م.۱۱۱۲ق.)، قم، الشریف الرضی؛ الکافی: الکلینی (م.۳۲۹ق.)، به کوشش غفاری، تهران،‌دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۵ش؛ الکامل فی التاریخ: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت،‌دار صادر، ۱۳۸۵ق؛ کتاب مقدس: ترجمه: فاضل خان همدانی، ویلیام گلن، هنری مرتن، تهران، اساطیر، ۱۳۸۰ش؛ کنز الدقایق: المشهدی (م.۱۱۲۵ق.)، به کوشش درگاهی، تهران، وزارت ارشاد، ۱۴۱۱ق؛ لسان العرب: ابن منظور (م.۷۱۱ق.)، قم، ادب الحوزه، ۱۴۰۵ق؛ مجمع البیان: الطبرسی (م.۵۴۸ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، ۱۴۱۵ق؛ مروج الذهب: المسعودی (م.۳۴۶ق.)، به کوشش اسعد داغر، قم،‌دار الهجره، ۱۴۰۹ق؛ المستدرک علی الصحیحین: الحاکم النیشابوری (م.۴۰۵ق.)، به کوشش مرعشلی، بیروت،‌دار المعرفه، ۱۴۰۶ق؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.۲۴۱ق.)، بیروت،‌دار صادر؛ المعارف: ابن قتیبه (م.۲۷۶ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، شریف رضی، ۱۳۷۳ش؛ معجم البلدان: یاقوت الحموی (م.۶۲۶ق.)، بیروت،‌دار صادر، ۱۹۹۵م؛ المعرب من الکلام الاعجمی: الجوالیقی (م.۵۴۰ق.)، به کوشش خلیل عمران، بیروت،‌دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۹ق؛ من لایحضره الفقیه: الصدوق (م.۳۸۱ق.)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، ۱۴۰۴ق؛ المیزان: الطباطبایی (م.۱۴۰۲ق.)، بیروت، اعلمی، ۱۳۹۳ق؛ نور الثقلین: العروسی الحویزی (م.۱۱۱۲ق.)، به کوشش رسولی محلاتی، اسماعیلیان، ۱۳۷۳ش؛ واژه‌های دخیل در قرآن مجید: آرتور جفری، ترجمه: بدره‌ای، توس، ۱۳۷۲ش؛ وسائل الشیعه: الحر العاملی (م.۱۱۰۴ق.)، قم، آل‌ البیت:، ۱۴۱۲ق؛ الهدی الی دین المصطفی۹: البلاغی (م.۱۳۵۲ق.)، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۵ق.

Judaica, Letterpress Enterprises, Jerusalem, 1996.

علی شیخ

ابراهیم بن محمد۹: فرزند رسول خدا۹، مدفون در بقیع

ابراهیم فرزند رسول خدا۹ و مادرش ماریه قِبطِیه، کنیزی بود که مُقَوْقِس، حاکم اسکندریه، در سال ششم ق. به پیامبر اکرم۹ هدیه کرد.[۹۵] ماریه کنیزی سفید و زیباروی و مورد علاقه رسول خدا۹ بود[۹۶] و پس از اسلام آوردن، رسول خدا۹ او را به همسری برگزید و او را در نخلستانی که امروز به «مَشْرَبه‌ام ابراهیم» معروف است و از اموال بنی‌نضیر بود، جای داد.[۹۷] مشربه امروز در شارع علی بن ابی‌طالب۷ جای دارد و با دیواری سیمانی محصور شده است. ابراهیم در ذی‌حجه سال هشتم ق. در مدینه از ماریه زاده شد.[۹۸] خبر ولادت او را قابله ماریه، سَلَمی، کنیز آزاد شده رسول خدا۹ برای شوهرش ابورافع آورد. ابورافع مژده تولد ابراهیم را به پیامبر داد و ایشان غلامی را برای مژدگانی به ابورافع بخشید[۹۹] و فرمود: امشب دارای فرزندی شدم. نام پدرم ابراهیم را بر او نهادم.[۱۰۰] نیز فرمود: این پسر، مادرش را از بردگی آزاد کرد.[۱۰۱] بعد از تولد ابراهیم، جبرئیل با کنیه «ابو ابراهیم» نزد رسول خدا۹ آمد و بر ایشان سلام داد.[۱۰۲] روز هفتم ولادت ابراهیم، رسول خدا۹ گوسفندی را به رسم عقیقه، قربانی کرد و به وزن موهای سر او میان فقیران نقره قسمت کرد. سپس دستور داد آن موها را دفن کنند.[۱۰۳] این کار رسول خدا۹ به عنوان سنت ایشان، تأکیدی بر استحباب این رسم هنگام ولادت فرزند است.

بعد از تولد ابراهیم، زنان انصار بسیار مشتاق بودند تا به وی شیر دهند. پیامبر او را به‌ام برده، دختر مُنذِر بن زید از طایفه بنی‌نجار[۱۰۴] و همسر بَراءِ بن اوس[۱۰۵] سپرد. ایشان هر روز برای دیدن فرزندش ابراهیم به قبیله بنینجار می‌رفت و خواب قیلوله نیمروز خود را کنار پسرش ابراهیم انجام می‌داد.[۱۰۶]

رسول خدا۹ ابراهیم را شبیه خود می‌دانست. ابن سعد در روایتی از عایشه آورده است: روزی رسول خدا۹ ابراهیم را همراه خود نزد عایشه برد و به او فرمود: «انظُری إلی شَبَهِه بِی»؛ «شباهتش را به من بنگر». عایشه گفت: شباهتی نمی‌بینم. وی فرمود: مگر سفیدی او را نمی‌بینی؟ عایشه پاسخ داد: هر کودکی که دوران جنینی‌اش کوتاه باشد، سفید و فربه می‌شود.[۱۰۷]

باردار شدن ماریه از پیامبر، سبب ناخوشایندی برخی از همسران ایشان شد.[۱۰۸] نیز در روایتی از امام باقر۷ نقل شده است که رسول خدا۹ به ماریه دستور حجاب داد. این بر زنان ایشان ناخوش آمد و سبب حسادت آنان به ماریه شد.[۱۰۹] گویا همین سبب انتقال ماریه به بیرون مدینه گشت.

ابراهیم پس از یک سال و اندی، روز سه‌شنبه دهم ربیع الاول سال دهم ق. وفات یافت.[۱۱۰] برخی وفات او را در ۱۸ رجب همان سال دانسته‌اند.[۱۱۱] مدت عمر وی را به اختلاف ۱۶ یا ۱۸[۱۱۲] یا ۲۲ ماه گفته‌اند.[۱۱۳] بنا بر این که او در ذی‌حجه سال هشتم زاده شده و در ربیع الاول سال دهم رحلت کرده باشد، ۱۶ ماه زنده بوده است. رسول خدا۹ بعد از درگذشت او فرمود: او در بهشت دایه‌ای دارد که باقیمانده مدت شیرخواری‌اش را کامل خواهد کرد.[۱۱۴]

هنگام مرگ او خورشید گرفت و مردم پنداشتند که خورشید گرفتگی به سبب درگذشت او است. رسول خدا۹ دستور داد مردم در مسجد گرد آیند. سپس فرمود: خورشید و ماه دو نشانه خدایند که برای مرگ یا زندگی کسی نمی‌گیرند.[۱۱۵] پیامبر در مرگ فرزندش ابراهیم سخت اندوهگین شد و ‌گریست. از ایشان پرسیدند: آیا شما هم گریه می‌کنید؟ فرمود: دل می‌سوزد و چشم اشک می‌ریزد؛ اما سخنی نمی‌گویم که خدا را به خشم آورد. این گریه از سر مهربانی و دلسوزی است.[۱۱۶] بعد از درگذشت ابراهیم، رسول خدا۹ دستور داد تا علی ‌بن ابی‌طالب۷ او را برای دفن آماده کند. امام علی۷ او را غسل داد و کفن کرد.[۱۱۷] سپس پیامبر فرمود: او را در کنار یار پیشگام خود، عثمان بن مظعون دفن می‌کنیم: «نَدفِنُه عند فَرَطنا عثمان بن مظعون». عثمان از این جهت پیشگام خوانده شده که نخستین دفن شده در بقیع بود. به دستور پیامبر گرامی۹ ابراهیم را در قبرستان بقیع و کنار قبر عثمان بن مظعون که رسول خدا به او علاقه بسیار داشت، دفن کردند.[۱۱۸] هنگام دفن ابراهیم، پیامبر۹ به علی ‌بن ابی‌طالب۷ دستور داد تا وارد قبر شود و سنگ لحد را بگذارد. مردم گمان کردند جایز نیست کسی وارد قبر فرزند خود شود. پیامبر فرمود: حرام نیست که در قبر فرزندان خویش وارد شوید؛ اما از این بیمناکم که وقتی در قبر وارد شوید و کفن را از صورت فرزندتان کنار زنید، شیطان با شما بازی کند تا در بی‌تابی افراط ورزید و اجر و پاداش شما تباه شود.[۱۱۹] بعد از دفن ابراهیم، پیامبر دستور داد بر روی قبر وی آب بپاشند.[۱۲۰]

پس از مرگ ابراهیم، برخی از زنان رسول خدا۹ طعنه زدند که اگر محمد پیامبر بود، فرزندش نمی‌مرد.[۱۲۱] برخی نیز ایشان را ابتر نامیدند.[۱۲۲] عده‌ای از مردم گفتند: رسول خدا از شدت بی‌تابی و ناراحتی فراموش کرد بر فرزندش نماز بگزارد. جبرئیل فرود آمد و سخنان مردم را به رسول خدا خبر داد. پیامبر روبه‌روی جمعیت ایستاد و فرمود: جبرئیل سخنان شما را به من خبر داد. اما چنان نیست که گفتید. خداوند متعالی پنج نماز بر شما واجب کرده و امر فرموده که نماز میت نخوانم مگر بر جنازه‌ای که نماز خوانده باشد یا به صورت تمرینی بتواند نماز بخواند.[۱۲۳] مقصود از این جمله اخیر آن است که دست کم آن کودک به هفت سالگی رسیده باشد. از این رو، در فقه شیعه نماز میت تنها بر جنازه کودکی واجب است که شش سال او تمام شده باشد.[۱۲۴] بر پایه روایتی از امام کاظم۷ پس از درگذشت ابراهیم سه سنت جریان یافت که مستند فقها برای سه حکم فقهی شد؛ از جمله استحباب نماز میت بر کودک، و نه وجوب آن.[۱۲۵]

از رسول خدا۹ نقل شده است: اگر ابراهیم زنده می‌ماند، جزیه را از هر قبطی برمی‌داشتم و هیچ یک از دایی‌های او برده نمی‌شدند. نیز نقل کرده‌اند که امام حسن مجتبی۷ با معاویه گفت‌وگو کرد تا در گرفتن جزیه از اهالی حَفْن از منطقه اَنِصنا[۱۲۶] زادگاه مادر ابراهیم تسامح ورزد.[۱۲۷]

مقبره ابراهیم: بنا بر گزارش مورخان، افرادی برجسته از خاندان پیامبر و صحابه رسول خدا۹ در بقیع گنبد و بارگاه‌هایی داشتند که به دست وهابی‌ها ویران شد. از جمله این گنبدها که از گنبدهای دیگر بلندتر و بزرگ‌تر بوده، گنبد ابراهیم بوده است.[۱۲۸] ابن بطوطه (م.۷۷۹ق.) که خود در سال ۷۲۵ق. از بقیع دیدار کرده، مشاهدات خود را از گنبد ابراهیم چنین وصف می‌کند: از جمله مشاهد متبرکه، بقیع غَرْقَد است که در شرق مدینه جای دارد و راه آن از دروازه مشهور به باب البقیع است. وقتی از دروازه مزبور خارج می‌شوی، در سمت چپ، قبر صفیه و روبه‌روی آن، قبر مالک بن انس است که گنبدی کوچک دارد و در جلو آن قبر فرزند گرامی رسول خدا۹ ابراهیم است که گنبدی سفید دارد.[۱۲۹]

قبه‌ها و گنبدهای بقیع تا زمان حکومت سعودی‌ها برقرار بوده است. سمهودی نیز از این گنبدها، به‌ ویژه گنبد و بارگاه ابراهیم، چنین گزارش می‌دهد: ضریح ابراهیم مانند ضریح امام حسن مجتبی و عباس و چسبیده به دیوار جنوبی حرم است و در دیوار آن شبکه‌هایی دیده می‌شود.[۱۳۰] ظاهراً این گنبدها تجدید بنا می‌شده است. با وجود گزارش‌هایی از سده‌های پیشین از گنبد ابراهیم، رفعت پاشا گفته است: این گنبد بالای قبر ابراهیم در سال ۱۲۳۳ق. به دست سلطان محمود عثمانی بنا گردیده است.[۱۳۱]

منابع

الاستیعاب: ابن عبدالبر (م.۴۶۳ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت،‌دار الجیل، ۱۴۱۲ق؛ اسد الغابه: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، به کوشش علی محمد، بیروت،‌دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق؛ الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت،‌دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق؛ انساب الاشراف: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش زکار، بیروت،‌دار الفکر، ۱۴۱۷ق؛ تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۳ق؛ تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م.۲۹۲ق.)، بیروت،‌دار صادر، ۱۴۱۵ق؛ تاریخ مدینة دمشق: ابن عساکر (م.۵۷۱ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت،‌دار الفکر، ۱۴۱۵ق؛ تذکرة الفقهاء: العلامة الحلی (م.۷۲۶ق.)، قم، آل‌ البیت:، ۱۴۱۴ق؛ الجامع الصغیر: السیوطی (م.۹۱۱ق.)، بیروت،‌دار الفکر، ۱۴۰۱ق؛ جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.۴۵۶ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت،‌دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ جواهر الکلام: النجفی (م.۱۲۶۶ق.)، به کوشش قوچانی و دیگران، بیروت،‌دار احیاء التراث العربی؛ الحدائق الناضره: یوسف البحرانی (م.۱۱۸۶ق.)، به کوشش آخوندی، قم، نشر اسلامی، ۱۳۶۳ش؛ الخلاف: الطوسی (م.۴۶۰ق.)، به کوشش سید علی خراسانی و دیگران، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۸ق؛ رحلة ابن بطوطه: ابن بطوطه (م.۷۷۹ق.)، به کوشش علی منتصر، بیروت، الرساله، ۱۴۰۵ق؛ السیرة النبویه: ابن هشام (م.۸-۲۱۳ق.)، به کوشش محمد محیی الدین، مصر، مکتبة محمد علی صبیح و اولاده، ۱۳۸۳ق؛ الطبقات الکبری: ابن سعد (م.۲۳۰ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت،‌دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ فتح الباری: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، بیروت،‌دار المعرفه؛ الکافی: الکلینی (م.۳۲۹ق.)، به کوشش غفاری، تهران،‌دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۵ش؛ کتاب سلیم بن قیس: الهلالی (م.۷۶ق.)، به کوشش انصاری، قم، الهادی، ۱۴۲۰ق؛ المجموع شرح المهذب: النووی (م.۶۷۶ق.)،‌دار الفکر؛ المحاسن: ابن خالد البرقی (م.۲۷۴ق.)، به کوشش حسینی، تهران،‌دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۲۶ش؛ مرآة الحرمین: ابراهیم رفعت پاشا، قاهره،‌دار الکتب المصریه، ۱۳۴۴ق؛ مسند ابی‌یعلی: احمد بن علی بن المثنی (م.۳۰۷ق.)، به کوشش حسین سلیم، بیروت،‌دار المأمون للتراث؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.۲۴۱ق.)، بیروت،‌دار صادر؛ مصباح المتهجد: الطوسی (م.۴۶۰ق.)، بیروت، فقه الشیعه، ۱۴۱۱ق؛ المصنّف: عبدالرزاق الصنعانی (م.۲۱۱ق.)، به کوشش حبیب الرحمن، المجلس العلمی؛ المعارف: ابن قتیبه (م.۲۷۶ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، شریف رضی، ۱۳۷۳ش؛ مغنی المحتاج: محمد الشربینی (م.۹۷۷ق.)، بیروت،‌دار احیاء التراث العربی، ۱۳۷۷ق؛ النوادر: احمد بن عیسی اشعری، قم، مدرسة الامام المهدی(عج)، ۱۴۰۸ق؛ وفاء الوفاء: السمهودی (م.۹۱۱ق.)، به کوشش قاسم السامرائی، مؤسسة الفرقان، ۱۴۲۲ق.

رمضان محمدی

ابراهیم بن محمد استرآبادی: از بانیان ایرانی کارهای عمرانی مکه در سده پنجم

ابونصر ابراهیم بن محمد بن علی استرآبادی فارسی[۱۳۲] از ایرانیانی است که در دو شهر مقدس مکه و مدینه خدمات عمرانی مهمی را پی ریخته است. از سال تولد و درگذشت وی گزارشی در دست نیست. او در سال ۴۶۶ق. به مکه عزیمت کرد و در مدت حضورش، خدماتی چشمگیر به ویژه در مسجدالحرام داشت. از اقدام‌های او تعمیر جای‌هایی از مسجدالحرام بود که پیش‌تر ویران شده بودند؛ اما علت ویرانی آن‌ها در منابع گزارش نشده است. او در ماه رجب سال یاد شده، همه آن ویرانی‌ها را با ۰۰۰/۳۰ دیناری که به این کار اختصاص داده بود، تعمیر کرد[۱۳۳] و با مانده آن مبلغ، قناتی را که زُبیده همسر هارون الرشید از عرفات به سمت مکه روان ساخته بود، بازسازی و تعمیر کرد.[۱۳۴]

وی خانه خدا را که دو سال[۱۳۵] بدون پرده بود، با پارچه سفید بافت هند پوشانید که همراه خود آورده بود.[۱۳۶] این بر خلاف رسم عباسیان بود که کعبه را با پارچه سیاه که شعار آنان بود، می‌پوشاندند؛ رسمی که مدت‌ها پس از آنان نیز ادامه یافت.[۱۳۷] نیز وی ناودانی نقره‌ای برای کعبه نصب کرد و گفت: اگر مطمئن ‌بودم که ناودان طلایی بر جای می‌ماند، آن را از طلا می‌ساختم.[۱۳۸] از دیگر اقدام‌های او تعمیر مسجد تنعیم معروف به مسجد هلیجه[۱۳۹] بود که به کمک برادرش ابومسعود علی بن محمد انجام داد.[۱۴۰] نام هر دو بر روی سنگی بدین ترتیب روی دیوار نوشته شده است[۱۴۱]: «أمر بعمارة مسجد عایشه‌ام المؤمنین بأمر منه الرئیس الأجلّ السید فخر الرؤسا و مغیث/ مغیب الحرمین أبوالنصر إبراهیم بن محمد بن ﻋﻠﻰ عنه و عن أخیه ذی المحاسن اﺑﻰ مسعود ﻋﻠﻰ بن محمد بن ﻋﻠﻰ تقبل الله عملهما و بلغهما ﻓﻰ الدارین أملهما و شکر سعیهما ولا قطع من الحرمین أثرهما».[۱۴۲]

بر پایه گزارشی، ابونصر صدقات فراوان را به تهیدستان مکه و مدینه اختصاص داد و این کار به طور مستمر تا یک سال ادامه یافت.[۱۴۳] از همین رو، او را مغیث الحرم لقب دادند.[۱۴۴] بر پایه گزارشی ضعیف، ابونصر این کار را به فرمان سلطان ملکشاه سلجوقی (م.۴۸۵ق.) پسر آلب ‌ارسلان و برای ادای نذر وی انجام داده است.[۱۴۵] گفته شده این دارایی متعلق به سلطان ملکشاه بود که نذر داشت تا پس از نجات از حبس و دشواری‌ها آن را هزینه کند.[۱۴۶]

منابع

اتحاف الوری باخبار ام القری: عمر بن محمد بن فهد (م.۸۸۵ق.)، به کوشش فهیم محمد، مکه، جامعة ام‌ القری، ۱۴۰۴ق؛ اخبار مکة و ما جاء فیها من الآثار: الازرقی (م.۲۴۸ق.)، به کوشش رشدی الصالح، مکه،‌دار الثقافه، ۱۴۰۳ق؛ تاریخ دولت آل سلجوق: عماد الدین محمد بن محمد الاصفهانی (م.۵۹۷ق.)، بیروت،‌دار الآفاق الجدیده، ۱۹۸۰م؛ التاریخ القویم: محمد طاهر الکردی، بیروت،‌دار الخضر، ۱۴۲۰ق؛ تاریخ مکه: احمد السباعی (م.۱۴۰۴ق.)، به کوشش رسول جعفریان، تهران، مشعر، ۱۳۸۵ش؛ تحصیل المرام: محمد بن احمد الصباغ (م.۱۳۲۱ق.، به کوشش ابن ‌دهیش، مکه، مکتبة الاسدی، ۱۴۲۴ق؛ التحفة اللطیفه: شمس الدین السخاوی (م.‌۹۰۲‌ق.)، بیروت،‌دار الکتب العلمیه، ۱۹۹۳‌م؛ شفاء الغرام: محمد الفأسی (م.۸۳۲ق.)، ترجمه: محمد مقدس، تهران، مشعر، ۱۳۸۶ش؛ العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین: محمد الفأسی (م.۸۳۲ق.)، به کوشش محمد حامد، بیروت، الرساله، ۱۴۰۶ق؛ مرآة الحرمین: ابراهیم رفعت پاشا (م.۱۳۵۳ق.)، بیروت،‌دار المعرفه، ۱۳۲۷ق؛ میقات حج (فصلنامه): تهران، حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت.

هاشم مالکی

ابراهیم پاشا:Ñ محمد علی پاشا

ابرق: مال اهدایی به کعبه

اَبْرَق به معنای چیزی است که در آن سیاه و سفید همراه شده باشند[۱۴۷] یا سنگ و گل و یا شن و خاک در آن آمیخته باشد.[۱۴۸] نیز به هر زمین یا کوهی که دارای دو رنگ باشد، ابرق گفته میشود.[۱۴۹] مکان‌هایی بدین نام در حجاز وجود دارند.[۱۵۰] از میان مورخان، تنها ازرقی از ابرق به معنای مال کعبه یاد کرده است.[۱۵۱] به گفته وی هدایای کعبه درون چاهی ریخته می‌شد که ابراهیم و اسماعیل۸ هنگام پایه‌گذاری خانه خدا آن را کنده بودند.[۱۵۲]

شاید به سبب رنگارنگ بودن و گوناگونی این اموال اهدایی، آن‌ها را ابرق می‌گفته‌اند. مردم برای این مال حرمت فراوان قائل بودند و باور داشتند که این مال در صورتی که با مالی دیگر آمیخته شود، موجب نابودی آن خواهد شد وکمترین گرفتاری برای دارنده چنین مالی، دشوار شدن جان کندن اوست.[۱۵۳] به گزارش ازرقی از عبدالله بن زراره، جان دادن جوانی از پرده‌داران کعبه دشوار شد و پس از اعتراف وی به ربودن ۴۰۰ دینار از اموال کعبه، پدرش پرداخت آن را بر عهده گرفت. آن‌گاه جوان به راحتی جان سپرد.[۱۵۴] (← هدایا)

منابع

اخبار مکه: الازرقی (م.۲۴۸ق.)، به کوشش رشدی الصالح، مکه، مکتبة الثقافه، ۱۴۱۵ق؛ تاج العروس: الزبیدی (م.۱۲۰۵ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت،‌دار الفکر، ۱۴۱۴ق.؛ اریخ مکة المشرفه: محمد بن احمد ابن الضیاء (م.۸۵۴ق.)، به کوشش علاء و ایمن، بیروت،‌دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۴ق؛ لسان العرب: ابن منظور (م.۷۱۱ق.)، قم، ادب الحوزه، ۱۴۰۵ق.؛ جمع البحرین: الطریحی (م.۱۰۸۵ق.)، به کوشش الحسینی، تهران، نشر الثقافة الاسلامیه، ۱۳۷۵ش؛ معجم البلدان: یاقوت الحموی (م.۶۲۶ق.)، بیروت،‌دار احیاء التراث العربی، ۱۳۹۹ق؛ معجم ما استعجم: عبدالله البکری (م.۴۸۷ق.)، به کوشش السقاء، بیروت، عالم الکتب، ۱۴۰۳ق؛ معجم مقاییس اللغه: احمد بن فارس (م.‌۳۹۵‌ق.)، به‌کوشش عبدالسلام، قم، دفتر تبلیغات، ۱۴۰۴‌ق.

سید خلیل جوادی

  1. البدء و التاریخ، ج۳، ص۷۷.
  2. تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۴۳.
  3. تاریخ طبری، ج۱، ص۱۳۴؛ مروج الذهب، ج۲، ص۱۲۸؛ البدء و التاریخ، ج۳، ص۷۷.
  4. معجم البلدان، ج۴، ص۹.
  5. مروج الذهب، ج۲، ص۱۲۸؛ الفهرست، ص۷؛ شفاء الغرام، ج۱، ص۶۴۱-۶۴۲.
  6. مروج الذهب، ج۲، ص۱۲۸؛ البدء و التاریخ، ج۳، ص۷۶.
  7. تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۴۳.
  8. التحریر و التنویر، ج۱، ص۲۱۲-۲۱۴.
  9. لغت نامه، ج۱، ص۲۲۴، «ابجد».
  10. تاج العروس، ج۴، ص۳۴۲، «ابجد»؛ الفهرست، ص۷.
  11. نک: مروج الذهب، ج۲، ص۱۲۸؛تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۱۱۴-۱۱۵.
  12. تاریخ طبری، ج۱، ص۲۸؛ البدایة و النهایه، ج۱، ص۱۶.
  13. المعرّب، ص‌۱۲؛ بصائر ذوی التمییز، ج‌۶، ص‌۳۲.
  14. سبل الهدی، ج۱، ص۳۰۶.
  15. نک: الصحاح، ج۵، ص۱۸۷۱؛ لسان العرب، ج۱۲، ص۴۸، «برهم».
  16. واژه‌های دخیل، ص۹۹-۱۰۱.
  17. روح المعانی، ج۳۰، ص۱۱۱.
  18. الصحاح، ج‌۵، ص‌۱۸۷۱؛ لسان العرب، ج۱۲، ص۴۸؛ البحر المحیط، ج۱، ص۵۴۲.
  19. نک: واژه‌های دخیل، ص۱۰۰-۱۰۱.
  20. جوداییکا، «ابراهیم».
  21. نک: کتاب مقدس، پیدایش، ۱۶: ۵؛ تفسیر مقاتل، ج۲، ص۳۴۹.
  22. کتاب مقدس، پیدایش ۱۲: ۱-۲۵.
  23. معجم البلدان، ج۱، ص۳۸۳.
  24. عمدة القاری، ج۱۵، ص۳۴۰.
  25. الکافی، ج۸، ص۳۷۰.
  26. الطبقات، ج۱، ص۵۴؛ تاریخ الاسلام، ج۱، ص۲۱.
  27. تفسیر قرطبی، ج۷، ص۲۲.
  28. تاریخ دمشق، ج۲۲، ص۲۳۱؛ عمدة القاری، ج۱، ص۱۱۴؛ الدرالمنثور، ج۲، ص۲۴۷.
  29. الکافی، ج۸، ص۳۶۶.
  30. مجمع البیان، ج۴، ص۹۰؛ بحار الانوار، ج۱۲، ص۴۹؛ نور الثقلین، ج۱، ص۷۲۹.
  31. جامع البیان، ج۲۰، ص۱۷۴؛ الکافی، ج‌۸، ص‌۳۷۱؛ بحار الانوار، ج۱۲، ص۴۵.
  32. الکامل، ج۱، ص۱۰۰.
  33. جامع ‌البیان، ج‌۱۷، ص‌۶۲‌؛ مجمع‌ البیان، ج‌۷، ص‌۱۰۰.
  34. جامع ‌البیان، ج‌۱۷، ص۶۰؛ الکافی، ج۸، ص۳۷۰-۳۷۱.
  35. الکافی، ج‌۸، ص‌۳۷۱؛ بحار الانوار، ج‌۱۲، ص‌۳۹-۱۵۴.
  36. مجمع البیان، ج۸، ص‌۲۱؛ تفسیر قرطبی، ج۹، ص۳۷۰؛ قصص الانبیاء، ابن کثیر، ص۱۶۸.
  37. کتاب مقدس، پیدایش، ۱۱: ۳۱.
  38. کتاب مقدس، پیدایش، ۱۲: ۴-۵.
  39. کتاب مقدس، پیدایش، ۱۲: ۱.
  40. جامع ‌البیان، ج‌۱۷، ص‌۶۱‌؛ تفسیر قرطبی، ج۱۵، ص۹۸؛ ج‌۲۳، ص‌۶۵‌؛ اعلام القرآن، ص‌۲۳.
  41. جامع البیان، ج۱، ص۷۵۵؛ مجمع البیان، ج۶، ص۸۴.
  42. المیزان، ج۱۲، ص۷۷.
  43. صحیح البخاری، ج۴، ص۱۱۶؛ الکافی، ج۴، ص۲۰۱.
  44. الکافی، ج۴، ص۲۰.
  45. المیزان، ج۱۲، ص۶۸.
  46. حواشی الشروانی، ج۴، ص۶۶.
  47. کتاب مقدس، پیدایش، ۲۱: ۱۰-۱۴.
  48. کتاب مقدس، پیدایش،۲۱: ۱۴.
  49. کتاب مقدس، پیدایش، ۲۱: ۵، ۱۷: ۱۸،۲۴، ۲۵.
  50. کتاب مقدس، پیدایش، ۱۶: ۱۷-۱۹.
  51. کتاب مقدس، پیدایش، ۲۱ : ۱۵.
  52. الهدی، ج۲، ص۱۵۲-۱۵۸.
  53. مجمع البیان، ج۱، ص۳۸۶؛ فتح الباری، ج۶، ص۲۹۰-۲۹۱؛ کنز الدقائق، ج۱، ص۳۳۸-۳۳۹.
  54. تفسیر قمی، ج۱، ص۶۱؛ تفسیر عیاشی، ج۱، ص۶۰؛ حقایق التأویل، ص۱۷۶.
  55. تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص۳۹۱.
  56. جامع البیان، ج۱، ص۷۴۶-۷۴۷؛ قس‌: التفسیر الکبیر، ج۴، ص۵۴.
  57. تفسیر قمی، ج۱، ص۶۲؛ مجمع البیان، ج۱، ص۳۸۹؛ بحار الانوار، ج۹۶، ص۳۸.
  58. تفسیر قمی، ج۱، ص۶۱؛ الصافی، ج۱، ص۱۸۹؛ بحار الانوار، ج۱۲، ص۹۹.
  59. تفسیر ثعلبی، ج۱، ص۲۷۴؛ المیزان، ج۱، ص۲۹۲؛ مجمع‌ البیان، ج‌۱، ص‌۳۸۹.
  60. عمدة القاری، ج۹، ص۲۱۳.
  61. تفسیر قمی، ج۱، ص۶۲؛ عمدة القاری، ج۹، ص۲۱۳؛ الصافی، ج۱، ص۱۸۹.
  62. الکافی، ج۴، ص۲۰۳؛ بحار الانوار، ج‌۱۲، ص‌۱۰۵.
  63. الکافی، ج۴، ص۲۰۵؛ عمدة القاری، ج۹، ص۱۲۸؛ وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۱۵.
  64. علل الشرایع، ج۲، ص۴۲۰؛ وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۱۵.
  65. من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۱۹۶؛ علل الشرایع، ج۲، ص۴۱۶.
  66. تفسیر قمی، ج۲، ص۸۳؛ المستدرک، ج۲، ص۳۸۸-۳۸۹؛ بحارالانوار، ج۱۲، ص۱۱۶.
  67. مسند احمد، ج۱، ص۲۹۸؛ السنن الکبری، ج۵، ص۱۵۴.
  68. مجمع البیان، ج۷، ص۱۴۵.
  69. علل الشرایع، ج۲، ص۴۲۳.
  70. التبیان، ج۱، ص۴۶۳.
  71. مجمع البیان، ج۱، ص۳۹۱؛ المیزان، ج۱، ص۲۸۴.
  72. غریب القرآن، ص۲۹.
  73. المیزان، ج۱، ص۲۸۴.
  74. التفسیر الکبیر، ج۴، ص۶۸-۶۹.
  75. تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص۱۸۹؛ الدر المنثور، ج۱، ص۱۳۷.
  76. بحار الانوار، ج۱۲، ص۱۰۰.
  77. روح المعانی، ج۱، ص۳۸۵-۳۸۶.
  78. تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص۱۸۹؛ بحار الانوار، ج۱۲، ص۱۰۰.
  79. التبیان، ج‌۱، ص‌۴۶۲.
  80. الکافی، ج۴، ص۲۰۲-۲۰۳.
  81. الکافی، ج۴، ص۲۰۳؛ بحار الانوار، ج‌۱۲، ص‌۹۴.
  82. کتاب مقدس، پیدایش، ۱۵: ۱-۴.
  83. کتاب مقدس، پیدایش، ۱۶.
  84. التفسیر الکبیر، ج۱۹، ص۱۳۸.
  85. کتاب مقدس، پیدایش، ۱۷.
  86. قاموس الکتاب المقدس، ص۹-۱۰.
  87. کتاب مقدس، پیدایش، ۲۵:۱؛ قس‌: المعارف، ص۳۳.
  88. الطبقات، ج۱، ص۴۸؛ تاریخ طبری، ج۱، ص۲۱۹؛ مروج الذهب، ج۱، ص۵۸.
  89. کتاب مقدس، پیدایش، ۲۵: ۶، ۷؛ قس‌: تاریخ طبری، ج۱، ص۲۱۹؛ مروج‌ الذهب، ج۱، ص۵۸.
  90. کتاب مقدس، پیدایش، ۲۵: ۹، ۱۱.
  91. اخبار مکه، ص۷۳.
  92. کتاب مقدس، پیدایش، ۱۲: ۱-۳؛ قصص الانبیاء، جزائری، ص۱۱۰.
  93. صحیح البخاری، ج۵، ص۹۳؛ فتح الباری، ج۸، ص۱۴.
  94. العرب و الیهود، ص۲۵۱، ۲۵۶.
  95. السیرة النبویه، ج۱، ص۱۲۳؛ المعارف، ص۱۴۳؛ الاستیعاب، ج۱، ص۵۴.
  96. الطبقات، ج۱، ص۱۰۷.
  97. الطبقات، ج۱، ص۱۰۷.
  98. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۸۷؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۳۶۲.
  99. انساب الاشراف، ج۲، ص۱۱۹؛ المجموع، ج۵، ص۱۱۱.
  100. الاستیعاب، ج۱، ص۵۴.
  101. الطبقات، ج۱، ص۱۰۸.
  102. الطبقات، ج۱، ص۱۰۸.
  103. الاستیعاب، ج۱، ص۵۴.
  104. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۸۷؛ انساب الاشراف، ج۲، ص۸۶.
  105. اسد الغابه، ج۱، ص۳۹؛ ج۵، ص۵۶۸.
  106. الطبقات، ج۱، ص۱۰۸؛ الاصابه، ج۷، ص۱۶۷.
  107. الطبقات، ج۱، ص۱۰۹؛ انساب الاشراف، ج۲، ص۸۶.
  108. الطبقات، ج۱، ص۱۰۸.
  109. الطبقات، ج۱، ص۱۰۸.
  110. الطبقات، ج۱، ص۱۱۵.
  111. مصباح المتهجد، ص۸۱۲.
  112. الطبقات، ج۱، ص۱۱۲؛ انساب الاشراف، ج۲، ص۸۸.
  113. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۸۷.
  114. الطبقات، ج۱، ص۱۱۱؛ مسند ابی یعلی، ج۳، ص۲۵۱؛ فتح الباری، ج۳، ص۱۹۵.
  115. مسند احمد، ج۴، ص۲۴۵؛ جمهرة انساب العرب، ج۵، ص۹۷.
  116. المصنف، ج۳، ص۵۵۳؛ جمهرة انساب العرب، ج۵، ص۱۴۶.
  117. الکافی، ج۳، ص۲۰۸.
  118. الطبقات، ج۳، ص۳۰۰؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۴۳؛ ج۱۰، ص۲۵۳.
  119. الکافی، ج۳، ص۲۰۹؛ المحاسن، ج۲، ص۳۱۴.
  120. الطبقات، ج۱، ص۱۱۳؛ الاستیعاب، ج۱، ص۱۵۷.
  121. تاریخ دمشق، ج۳، ص۱۷۶؛ النوادر، ص۱۰۳.
  122. کتاب سلیم بن قیس، ص۲۷۸.
  123. المحاسن، ج۲، ص۳۱۳؛ الکافی، ج۳، ص۲۰۸-۲۰۹.
  124. الحدائق، ج۱۰، ص۳۷۱؛ نک: جواهر الکلام، ج۱۲، ص۸.
  125. تذکرة ‌الفقهاء، ج۴، ص۱۶۷؛ الخلاف، ج۱، ص۶۷۸.
  126. الطبقات، ج۱، ص۱۰۷.
  127. الطبقات، ج۱، ص۱۱۵؛ مغنی المحتاج، ج۴، ص۲۵۹؛ الجامع الصغیر، ج۲، ص۴۳۳.
  128. مرآة الحرمین، ج۱، ص۴۲۶.
  129. رحلة ابن بطوطه، ص۱۴۳.
  130. وفاء الوفاء، ج۳، ص۳۰۳.
  131. مرآة الحرمین، ج۱، ص۴۲۶.
  132. العقد الثمین، ج۳، ص۲۶۱؛ التحفة اللطیفه، ج۱، ص۲۵۴.
  133. اتحاف الوری، ج۲، ص۴۷۵؛ مرآة الحرمین، ج۱، ص۲۸۳.
  134. العقد الثمین، ج۳، ص۲۶۱.
  135. میقات حج، ش۵۷، ص۷۸، “تاریخ حج‌گزاری».
  136. شفاء الغرام، ج۱، ص۲۳۱؛ مرآة الحرمین، ج۱، ص۲۸۳؛ التاریخ القویم، ج۲، ص۵۵۷.
  137. اخبار مکه، ج۱، ص۲۵۸؛ تاریخ مکه، ص۲۷۸.
  138. العقد الثمین، ج۳، ص۲۶۱-۲۶۲؛ اتحاف‌ الوری، ج۲، ص۴۷۶؛ تحصیل المرام، ج۱، ص۴۷۴.
  139. العقد الثمین، ج۳، ص۲۶۱؛ اتحاف‌ الوری، ج۲، ص۴۷۵.
  140. العقد الثمین، ج۳، ص۲۶۱؛ اتحاف‌ الوری، ج۲، ص۴۷۵.
  141. العقد الثمین، ج۳، ص۲۶۱؛ اتحاف‌ الوری، ج۲، ص۴۷۵.
  142. العقد الثمین، ج۳، ص۲۶۱؛ اتحاف‌ الوری، ج۲، ص۴۷۵.
  143. العقد الثمین، ج۳، ص۲۶۳؛ اتحاف الوری، ج۲، ص۴۷۶.
  144. اتحاف الوری، ج۲، ص۴۷۵.
  145. تاریخ آل سلجوق، ‌ص۴۶-۷۵.
  146. اتحاف الوری، ج۲، ص۴۷۶.
  147. لسان العرب، ج۱۰، ص۱۶؛ مجمع البحرین، ج۴، ص۱۸۹، «برق».
  148. معجم مقاییس اللغه، ج۱، ص۲۲۶؛ معجم البلدان، ج۱، ص۵۹، ۶۵؛ لسان العرب، ج۱۰، ص۱۶، «برق».
  149. تاج العروس، ج۱۳، ص۲۱، «برق».
  150. معجم ما استعجم، ج۴، ص۱۲۳۶؛ نک: معجم البلدان، ج۱، ص۶۹.
  151. اخبار مکه، ج۱، ص۲۴۷-۲۴۸.
  152. اخبار مکه، ج۱، ص۲۴۵.
  153. اخبار مکه، ج۱، ص۲۴۸.
  154. اخبار مکه، ج۱، ص۲۴۷؛ تاریخ مکة المشرفه، ج۱، ص۱۱۷.