آیه غار

از ویکی حج
فرازی از آیه غار، آیه چهلم سوره توبه

آیه غار: چهلمین آیه سوره توبه درباره پناهنده‌شدن پیامبر(ص) به غار.

متن و ترجمه

در آیه غار، خداوند به مؤمنان خطاب کرده است که اگر پیامبر اسلام(ص) را در جنگ تبوک یاری نکنند، خودش او را یاری خواهد کرد؛ چنانکه هنگام بیرون راندنش از سوی کافران او را یاری کرد؛ آنگاه که همراه رسول خدا، ابوبکر، نگران بود و پیامبر او را با وعده همراهی خداوند دلداری داد. سپس خداوند یادآور می‌شود که پیامبر را در غار ثور و در غزوه‌های پیشین یاری کرده است:

إِلا تَنصُـرُوهُ فَقَد نَصَـرَهُ اللَّهُ إِذ أَخرَجَهُ الَّذِینَ كَفَرُوا ثَانِی اثنَینِ إِذ هُمَا فِی الغَارِ إِذ یقُولُ لِصَاحِبِهِ لا تَحزَن إِنَّ اللهَ مَعَنَا فَأَنزَلَ اللهُ سَكِینَتَهُ عَلَیهِ وَأَیدَهُ بِجُنُودٍ لَم تَرَوهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِینَ كَفَرُوا السُّفلَى وَكَلِمَةُ اللهِ هِی العُلیا وَاللهُ عَزِیزٌ حَكِیمٌ [۱]
اگر او [پيامبر] را يارى نكنيد، قطعاً خدا او را يارى كرد؛ هنگامى كه كسانى كه كفر ورزيدند، او را [از مكّه‌] بيرون كردند، و او نفرِ دوم از دو تن بود، آنگاه كه در غار [ثور] بودند، وقتى به همراه خود مى‌گفت: «اندوه مدار كه خدا با ماست.» پس خدا آرامش خود را بر او فرو فرستاد، و او را با سپاهيانى كه آنها را نمى‌ديديد تأييد كرد، و كلمه كسانى را كه كفر ورزيدند پست‌تر گردانيد و كلمه خداست كه برتر است و خدا شكست‌ناپذيرِ حكيم است.[۲]

موضوع آیه

آیه در شمار آیات غزوه تبوک است و به پناهنده‌شدن رسول خدا به غار ثور و برخورداری او از نصرت الهی هنگام هجرت اشاره دارد. از همین رو به «آیه غار» معروف شده است.[۳] در پی گردهمایی سران قریش در دار الندوه و تصمیم بر قتل پیامبر و آگاهی‌دادن خداوند به پیامبرش درباره توطئه مشرکان[۴] (انفال/8، 30) پیامبر به امام علی دستور داد تا آن شب در بسترش بخوابد.[۵] سپس خود شبانه از خانه خارج شد و بر اساس گزارش‌ها، همراه ابوبکر به غار ثور پناه برد.[۶]

برخی گزارش‌ها حکایت دارد که در آغاز حرکت به سوی غار ثور، ابوبکر با رسول خدا همراه نبوده است.[۷] افزون بر این، گزارش‌های تاریخی درباره همراه پیامبر در این سفر یکسان نیستند.[۸] سُراقة بن مالک که همراه مشرکان، اثر پای ایشان را تا جلو غار ثور دنبال می‌کرد،[۹] به مشرکان گفت: ردّ پای پیامبر تا اینجا ادامه دارد؛ اما وی از اینجا یا به آسمان یا به اعماق زمین و یا به درون غار رفته است[۱۰] و به درون غار رفتنش به دلیل تار عنکبوت و لانه کبوتران در دهانه غار منتفی است. بدین جهت مشرکان از ادامه تعقیبش نومید شدند و پیامبر پس از سه روز ماندن در آنجا راهی مدینه شد.[۱۱]

شأن نزول

بر پایه گزارش‌های تاریخی، در سال نهم هجرت، پیامبر مسلمانان را از حرکت به تبوک برای رویارویی با رومیان خبر داد. از آنجا که فاصله مدینه تا تبوک ۶۱۰ کیلومتر و تا شام ۶۹۲ کیلومتر بود،[۱۲] و این جنگ نیز با فصل گرما و برداشت خرما همراه بود،[۱۳]جنگ با امپراتوری روم کاری دشوار بود. تردید و سستی مسلمانان در حرکت به سوی جبهه جنگ، از آیات مربوط به غزوه تبوک به روشنی پیداست.[۱۴] در آیات ۳۸ و ۳۹ سوره توبه خداوند مؤمنان را به شرکت در جنگ ترغیب می‌کند و کسانی را که از شرکت در جنگ سستی ورزند و زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح دهند، نکوهش و به عذاب و جایگزینی قومی دیگر به جای آنان تهدید می‌کند. در آیه غار نیز به یاری پیامبر از سوی خداوند در جای‌های پر مخاطره همچون غار ثور و غزوه‌های پیشین و همین مرحله اشاره شده است.

مراد از غار

غار همان سوراخ و شکاف کوه است و مراد از آن در این آیه، غاری است که بالای کوه ثور[۱۵] در پنج کیلومتری مکه[۱۶] در سمت یمن قرار دارد. البته بر پایه روایتی، مقصود غار حرا است.[۱۷]

پیشینه بحث از آیه غار

پس از رحلت پیامبر اسلام، این آیه همواره مورد توجه مفسران و دانش‌پژوهان شیعه و سنی بوده و بحث‌های گوناگونی را برانگیخته است. برخی راه افراط و برخی راه تفریط پیموده‌اند؛ تا آنجا که گروهی با استناد به این آیه، همراهی ابوبکر با پیامبر را برترین فضیلت برای وی در میان همه اصحاب شمرده و آن را علت اولویت وی بر دیگران در جانشینی او دانسته‌اند. بر پایه روایتی، خداوند در این آیه همه مسلمانان را سرزنش و تنها ابوبکر را ستایش کرد.[۱۸]

بر پایه گزارش منابع تاریخی، نخستین ‌بار پس از وفات پیامبر ابوعبیده بر اساس این فضیلت، به اولویت ابوبکر در خلافت استناد نمود.[۱۹] و سپس عمر بن خطاب در سقیفه بنی‌‌ساعده با تمسک به این آیه امتیازهای ویژه‌ای را برای ابوبکر ذکر کرد.[۲۰] بدین سان، گروهی به استناد همراهی ابوبکر با پیامبر در غار، او را سزاوارترین شخص برای جانشینی او دانسته‌اند.[۲۱]

در روز بیعت عام نیز عمر مهم‌ترین سبب برتری ابوبکر و اولویت وی را برای خلافت، همراهی او با پیامبر در غار ذکر کرد و با استناد به آیه غار، او را سزاوارترین فرد برای سرپرستی امور مسلمانان دانست و مردم را به بیعت با او تشویق کرد.[۲۲] عثمان بن عفان نیز به همین آیه برای اثبات اولویت ابوبکر در خلافت استناد کرده است.[۲۳] این شیوه در همه روزگاران پی گرفته شده است.[۲۴] و حتی برخی مفسران اهل‌ سنت با استناد به این آیه، ۱۲ فضیلت برای ابوبکر یاد کرده‌اند.[۲۵] در منابع روایی شیعه از وجود چنین مباحثی در زمان ائمه سخن رفته است. در برخی از روایت‌ها، مناظره ائمه: با استدلال‌‌کنندگان به آیه غار و نیز مناظره شاگردان آنان یاد شده است.[۲۶]

تفسیر‌های مختلف از آیه غار

اساسی‌ترین نکات مورد تمسک و نقد مفسران و دانشوران، عبارتند از:

1. {ثَانِی اثنَینِ}؛ در این تعبیر، خداوند به «همراه پیامبر9» که بیش از یک نفر نبوده، اشاره می‌کند. مورخان [۲۷] و مفسران[۲۸] نام همراه رسول خدا در غار ثور را ابوبکر یاد کرده‌اند. برخی از این تعبیر قرآن منزلتی بی‌نظیر برای ابوبکر برداشت کرده و او را هم‌ردیف و همسان پیامبر9 به شمار آورده‌اند.[۲۹] مخالفان این استدلال گفته‌اند: این تعبیر تنها گزارشی درباره پیامبر9‌ و همراه او و تعداد افراد است و این که همزمان با حضور رسول خدا در غار ثور فردی دیگر هم با وی بوده است. چنین تعبیری فضیلت و ستایشی را برای همراه ایشان در بر ندارد؛‌ چنانکه ممکن است افراد مختلف در مقام شمارش کنار هم قرار گیرند.[۳۰]

2. {إِذ هُمَا فِی الغَارِ}؛ این بخش آیه به پناه بردن رسول خدا و همراهش به غار ثور اشاره دارد.[۳۱] برخی با استناد به این تعبیر نیز منقبتی ویژه برای ابوبکر برداشت کرده‌اند.[۳۲] مخالفان این برداشت گفته‌اند: این تعبیر تنها از حضور پیامبر9 با همراهش در غار ثور حکایت دارد[۳۳] و تنها اجتماع در مکان، موجب مدح یا ذم افراد نمی‌گردد؛ چنان‌که مسجد پیامبر9 که شریف‌تر از غار ثور است، مؤمن و منافق را در خویش جای داده است و در قرآن کریم (120 ‌اعراف/7؛ 40 هود/11؛ 28 مؤمنون/23؛ 120شعراء/26 و 37 معارج/70) بارها از اجتماع مؤمن و کافر در یک مکان گزارش شده است.[۳۴]

3. {إِذ یقُولُ لِصَاحِبِهِ}؛ در این جمله از یار و همراه پیامبر9 در غار ثور به «صاحب» تعبیر شده است. به گفته فخر رازی برترین امتیاز برای ابوبکر این است که خداوند او را صاحب پیامبرش به شمار آورده[۳۵] و بر پایه گزارشی، مصاحبت ابوبکر با رسول خدا9 به امر جبرئیل بوده است.[۳۶] بر پایه گزارشی، همراهی ابوبکر با پیامبر9 در آیه غار برای هیچ یک از اصحاب رسول خدا9 ثابت نشده است.[۳۷] اما برخی از مفسران اهل‌ سنت انکار صحابی بودن ابوبکر را مساوی با کفر و انکار و ردّ صریح قرآن دانسته‌اند.[۳۸] مخالفان این برداشت با استناد به معنای کلمه صاحب (ملازم و همراه[۳۹]) که می‌تواند مصداق‌هایی فراوان داشته باشد و نیز شواهدی از قرآن، تنها مصاحبت با پیامبر9 را فضیلت ندانسته‌اند؛ چنان‌که در آیه 22 تکویر/81 پیامبر9 مصاحب کافران شمرده شده است. در آیه 37 کهف/18 به مصاحبت مؤمن و کافر اشاره می‌شود. از این رو، می‌توان گفت تنها مصاحبت، سبب مدح یا ذم و فضل یا نقصان نمی‌گردد.[۴۰] به گفته علامه طباطبایی، همراهی با رسول خدا9 افتخار شمرده می‌شود و هر کسی در پی آن است؛ ولی در فرهنگ قرآن این‌گونه امور از فضیلت و ارزش برخوردار نیست؛ زیرا در عرف قرآن عبادت و تقوا ملاک برتری‌اند (حجرات/ 49، 13)[۴۱]، چنان‌که در آیه 29 فتح/ 48 به صفات اصحاب و پیروان پیامبر9 اشاره شده است. بر پایه روایت‌ها، خداوند به دل‌های آدمیان می‌نگرد نه به رفتار ظاهری و جایگاه اجتماعی آنان.[۴۲]

4. {لا تَحزَن}؛ مفسران اهل‌ سنت بر این باورند که حزن و اندوهی که ابوبکر را در غار ثور فراگرفت، بر اثر ترس از جان خویش نبود؛ بلکه او نگران حال رسول خدا9 و آینده اسلام بود. ایشان این را نشانه ایمان، اخلاص و دلسوزی او برای پیامبر9 شمرده‌اند.[۴۳] برخی دیگر بر این باورند که جمله «لا تَحزَن» اگر مایه نکوهش نباشد، بیانگر هیچ‌‌گونه مدح و ستایشی نیز نیست؛ بلکه تنها نهی از خوف و ترس است.[۴۴] اثبات این که حزن ابوبکر برای خود یا رسول خدا9 بوده، به دلیلی دیگر نیاز دارد.

5. {إِنَّ اللهَ مَعَنَا}؛ در این قسمت از آیه، رسول خدا9 همراهی خداوند را با خود و همراه خویش‌ یادآوری می‌کند. برخی بر این باورند که مقصود معیت و همراهی خاص و ویژه الهی است؛ زیرا معیت و همراهی را خداوند با همه موجودات دارد.[۴۵] به گفته آلوسی، این همراهی خداوند با پیامبر و همراه وی، ویژه ابوبکر است و برای هیچ یک از صحابه ثابت نشده است. حتی هیچ پیامبری معیت و همراهی خداوند را افزون بر خویش به یکی از صحابه خود نسبت نداده است. این ویژگی، ابوبکر را نه تنها از اصحاب پیامبر9 بلکه از صحابه همه پیامبران ممتاز و جدا می‌سازد.[۴۶]

برخی دیگر بر این باورند که مقصود از {مَعَنا} در آیه تنها پیامبر9 است و ایشان با لفظ جمع از خود تعبیر کرده است، همچون سخن خداوند: {إِنَّا نَحنُ نَزَّلنَا الذِّكرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ}. (حجر/15، 9) افزون بر این، برخی گفته‌اند که ابوبکر به پیامبر9 گفت: نگرانی من درباره برادرت علی بن ابی‌طالب است. رسول خدا فرمود: «لاتَحزَن» نگران مباش؛ خداوند با من و برادرم علی بن ابی‌طالب است.[۴۷] به گفته برخی دیگر، با توجه به نگرانی همراه پیامبر9‌ ایشان برای رفع اضطراب وی فرمود: {اِنّ اللهَ مَعَنا}. نیز گفته‌اند این جمله شاید گویای سرزنش باشد[۴۸]، چنان‌که به انجام دهنده کار ناپسند گفته می‌شود: «لا تَفعَل اِنّ اللهَ مَعَنا»؛ یعنی خداوند از کردار ما آگاه است. از این رو، نمی‌توان از این سخن برداشت مدح و فضیلت کرد، مگر با دلیلی دیگر.[۴۹]

6. {فَأَنزَلَ اللهُ سَكِینَتَهُ عَلَیهِ}؛ در این قسمت آیه، به نزول آرامش الهی تنها بر یک نفر اشاره شده است؛ اما درباره مرجع ضمیر {عَلَیهِ} دو احتمال وجود دارد: أ. مفسران شیعه[۵۰] و مفسران مشهور اهل‌ سنت[۵۱] برآنند که این ضمیر به پیامبر9 باز می‌گردد. ب. برخی دیگر بازگشت این ضمیر به ابوبکر را منطقی‌تر پنداشته‌اند[۵۲]؛‌ با این استدلال که پیامبر9 به تسکین و آرامش نیاز نداشت، زیرا طمأنینه و آرامش الهی همواره همراه او بود[۵۳] و تنها ابوبکر که در آن موقعیت، مضطرب و اندوهگین بود، به آرامش نیاز داشت. فخر رازی با بیان ادله‌ای، بر نادرستی بازگشت ضمیر «علیه» به رسول خدا اصرار دارد.[۵۴] عده‌ای نیز گفته‌اند که بازگشت این ضمیر به پیامبر9 به معنای وجود کمال اتحاد و پیوستگی میان ابوبکر و پیامبر9 است؛ یعنی در جایی که ابوبکر محزون و نگران بود ، سکینه و آرامش بر پیامبر9 نازل شد و این نشان از آن دارد که آن دو همچون یک شخص در دو قالب جسمانی بوده‌اند.[۵۵]

برخی دیگر از مفسران اهل‌ سنت بازگشت ضمیر {عَلَیهِ} به پیامبر9 را سزاوارتر دانسته‌اند؛ زیرا نزول سکینه و آرامش از ویژگی‌های انبیاست و دیگران شایسته آن نیستند. افزون بر آن، احتمال دارد جمله {فَأَنزَلَ اللهُ سَكِینَتَهُ عَلَیهِ} اشاره به حضرت و یار او در مراحل مختلف گذشته، همچون غزوه بدر و حنین باشد.[۵۶]

علامه طباطبایی بر لزوم برگشت ضمیر {عَلَیهِ} بر پیامبر9 چنین استدلال کرده است: أ. همه ضمیرهای قبل و بعد در کلماتی همانند {تَنصـُروُه}، {نَصَـره}، {صاحبه}، {اَخرجه} و {اَیده} به پیامبر9 بازمی‌گردد و بازگشت ضمیر «عَلَیهِ» به ابوبکر در این میان، بدون قرینه قطعی توجیه علمی ندارد. افزون بر این، اگر {أَنزَلَ اللَّهُ سَكِینَتَهُ عَلَیه} مربوط به ابوبکر باشد، باید جمله {أَیدَهُ بِجُنُودٍ لَم تَرَوهَا} نیز به وی ربط یابد؛ زیرا این دو جمله از سیاق واحدی برخوردارند و تفکیک میان آن دو صحیح نیست. ب. در این آیه، محور سخن، نصرت ویژه خداوند برای پیامبر9 در موقعیتی است که کسی دیگر توان یاری او را نداشته؛ چنان‌که بخش‌های مختلف آیه به آن اشاره دارند. ج. این آیه از سیاق واحدی برخوردار است و جمله {جَعَلَ الَّذِینَ كَفَرُوا السُّفلَی وَكَلِمَةُ اللهِ هِی العُلیا وَاللهُ عَزِیزٌ حَكِیمٌ} بیانگر جملات پیشین است و مقصود از {كَلِمَة} سخن کافران است که برای قتل پیامبر9 در دار الندوه تصمیم گرفته بودند و مراد از{كَلِمَةُ اللهِ هِی العُلیا} وعده نصرت الهی است. از این رو، باید پیش‌تر سخنی از نصرت و یاری پیامبر9 به میان آید تا این جمله بدان اشاره داشته باشد.[۵۷] برخی گفته‌اند: پیامبر9 همواره از آرامش الهی برخوردار بوده و در این موقعیت هم به نزول آرامش نیاز نداشته است و از این رو ضمیر{عَلَیهِ} به ابوبکر بازمی‌گردد که به آرامش نیاز داشته است. در پاسخ اینان، نمونه‌ای از آیات را یاد کرده‌اند که در آن‌ها خداوند از نزول آرامش بر پیامبرش و مؤمنان سخن گفته است[۵۸]؛ همانند {ثُمَّ أَنزَلَ اللهُ سَكِینَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى المُؤمِنِینَ} (توبه/9، 26) و آیه 26 فتح/48. در برخی دیگر از آیات، نزول سکینه و آرامش ویژه مؤمنان یاد شده است؛ همانند {هُوَ الَّذِی أَنزَلَ السَّكِینَةَ فِی قُلُوبِ المُؤمِنِینَ}. (فتح/48، 4، 18) در پی تصریح آیات مزبور به نزول آرامش بر پیامبر9 و قلوب مؤمنان، این پرسش مطرح شده است که چرا در آیه غار اشاره‌ای به نزول آرامش بر همراه رسول خدا9 نشده، چنان‌که در آیات دیگر به نزول آن بر پیامبر9 و مؤمنان تصریح شده است.[۵۹]

پیوند به بیرون

پانویس

  1. سوره توبه، آیه ۴۰.
  2. ترجمه فولادوند
  3. سلسلة مؤلفات الشیخ المفید، ج۸، ص۱۲۵؛ شرح المنام، ص۲۵؛ مناقب، ج۱، ص۳۰۴؛ المیزان، ج۹، ص۲۹۴.
  4. الطبقات، ج1، ص176؛ المنتظم، ج3، ص45.
  5. الکامل، ج۲، ص۱۰۳؛ المنتظم، ج۳، ص۴۷؛ البدایة و النهایه، ج۳، ص۲۱۶.
  6. الطبقات، ج۱، ص۱۷۷؛ البدایة و النهایه، ج۳، ص۲۱۹.
  7. تاریخ طبری، ج۲، ص۱۰۲؛ الصحیح من سیرة النبی، ج۴، ص۱۰.
  8. شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۸۲.
  9. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۹؛ دلائل النبوه، ج۲، ص۴۸۲.
  10. روض الجنان، ج۳، ص۲۵۲؛ البدایة و النهایه، ج۳، ص۲۲۲، ۲۲۳.
  11. المنتظم، ج۳، ص۵۱؛ البدایة و النهایه، ج۳، ص۱۸۳.
  12. المغازی، ج۳، ص۹۹۰؛ البدایة و النهایه، ج۵، ص۵، ۶.
  13. تاریخ طبری، ج۲، ص۳۶۶؛ الکامل، ج۲، ص۲۷۶.
  14. جامع البیان، ج۱۰، ص۱۷۲، ۱۷۳؛ مجمع البیان، ج۵، ص۵۵، ۵۶.
  15. المحرر الوجیز، ج۳، ص۳۵؛ تفسیر ثعالبی، ج۳، ص۱۸۲.
  16. سبل الهدی، ج۱، ص۱۴، «مقدمه».
  17. الدر المنثور، ج۴، ص۲۴۵.
  18. الوسیط، ج۲، ص۲۵۷؛ تفسیر بغوی، ج۲، ص۳۴۹؛ الدر المنثور، ج۴، ص۱۹۹.
  19. الطبقات، ج۳، ص۱۳۵؛ المصنف، ‌ج۸، ص۵۷۳؛ کنز العمال، ج۵، ص۶۴۹، ۶۵۰.
  20. مجمع الزوائد، ج۵، ص۱۸۲؛ الدر المنثور، ج۴، ص۲۴۳.
  21. البدایة و النهایه، ج۵، ص۲۶۷؛ الصحیح من سیرة النبی، ج۴، ص۷۸.
  22. البدایة و النهایه، ج۵، ص۲۶۷، ۲۶۸.
  23. کنز العمال، ج۵، ص۶۵۳؛ الصحیح من سیرة النبی، ج۴، ص۷۸.
  24. تاریخ دمشق، ج۳۰، ص۲۶۶.
  25. التفسیر الکبیر، ج۱۶، ص۶۳-۶۷.
  26. تفسیر قمی، ج۱، ص۱۲۹۰؛ تفسیر عیاشی، ج۲، ص۸۸، ۸۹؛ الاختصاص، ص۹۶؛ الاحتجاج، ج۲، ص۳۲۶.
  27. الطبقات، ج3، ص135؛ تاریخ طبری، ج2، ص450؛ تاریخ دمشق، ج30، ص14، 22.
  28. جامع البیان، ج10، ص175؛ مجمع البیان، ج5، ص57؛ تفسیر ابن کثیر، ج2، ص372.
  29. التفسیر الکبیر، ‌ج16، ص64؛ فتح الباری، ج13، ص180.
  30. سلسلة مؤلفات الشیخ المفید، ج8، ص27-28؛ التبیان، ج5، ص222.
  31. تفسیر عبدالرزاق، ج2، ص276؛ مجمع البیان، ج5، ص57.
  32. روح المعانی، ج5، ص288.
  33. التبیان، ج5، ص288؛ الاحتجاج، ج2، ص326.
  34. الافصاح، ص189-190؛ الاحتجاج، ج2، ص326.
  35. التفسیر الکبیر، ج16، ص65.
  36. البحر المحیط، ج5، ص421.
  37. روح المعانی، ج10، ص100.
  38. تفسیر بغوی، ج2، ص349؛ الکشاف، ج2، ص272.
  39. مفردات، ص475، «صحب».
  40. التبیان، ج5، ص222؛ الاحتجاج، ج2، ص327.
  41. المیزان، ج17، ص79؛ الصحیح من سیرة النبی، ج4، ص24.
  42. مسند احمد، ج2، ص285؛ الامالی، ص536.
  43. تفسیر ثعلبی، ج5، ص47؛ تفسیر قرطبی، ج8، ص146.
  44. التبیان، ج5، ص223؛ کنز الفوائد، ص203.
  45. التفسیر الکبیر، ج16، ص65؛ روح المعانی، ج10، ص97.
  46. روح المعانی، ج10، ص100.
  47. سلسلة مؤلفات الشیخ المفید، ج8، ص28؛ الاحتجاج، ج2، ص611.
  48. الافصاح، ص190؛ بحار الانوار، ج27، ص320.
  49. الافصاح، ص190؛ التبیان، ج5، ص223.
  50. مجمع البیان، ج5، ص58؛ روض الجنان، ج9، ص253؛ المیزان، ج9، ص279.
  51. جامع البیان، ج10، ص177؛ المحرر الوجیز، ج3، ص36؛ البحر المحیط، ج5، ص45.
  52. تفسیر قرطبی، ج7، ص147.
  53. تفسیر سمرقندی، ج2، ص59؛ تفسیر بغوی، ج2، ص250؛ الوسیط، ج6، ص292.
  54. التفسیر الکبیر، ج16، ص66.
  55. روح المعانی، ج10، ص96.
  56. المحرر الوجیز، ج3، ص36.
  57. المیزان، ج9، ص279.
  58. المیزان، ج9، ص281.
  59. الصحیح من سیرة النبی، ج4، ص27.

منابع

  • الاحتجاج: ابومنصور الطبرسی (م.520ق.)، به كوشش سید محمد باقر، دار النعمان، 1386ق.
  • الاختصاص: المفید (م.413ق.)، به كوشش غفاری و زرندی، بیروت، دار المفید، 1414ق.
  • الافصاح فی الامامه: المفید (م.413ق.)، قم، مؤسسة البعثه، 1414ق.
  • الامالی: الطوسی (م.460ق.)، قم، دار الثقافه، 1414ق.
  • بحار الانوار: المجلسی (م.1110ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق
  • البحر المحیط: ابوحیان الاندلسی (م.754ق.)، به كوشش عادل احمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1422ق
  • البدایة و النهایه: ابن كثیر (م.774ق.)، به كوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408ق.
  • تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوك): الطبری (م.310ق.)، به كوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، 1403ق.
  • تاریخ مدینة دمشق: ابن عساكر (م.571ق.)، به كوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1415ق
  • التبیان: الطوسی (م.460ق.)، به كوشش العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
  • تفسیر ابن کثیر (تفسیر القرآن العظیم): ابن كثیر (م.774ق.)، به كوشش مرعشلی، بیروت، دار المعرفه، 1409ق.
  • تفسیر العیاشی: العیاشی (م.320ق.)، به كوشش رسولی محلاتی، تهران، المكتبة العلمیة الاسلامیه.
  • تفسیر القمی: القمی (م.307ق.)، به كوشش الجزائری، قم، دار الكتاب، 1404ق
  • التفسیر الكبیر: الفخر الرازی (م.606ق.)، قم، دفتر تبلیغات، 1413ق.
  • التفسیر الوسیط: سید محمد طنطاوی، قاهره، دار المعارف، 1412ق
  • تفسیر بغوی (معالم التنزیل): البغوی (م.510ق.)، به كوشش عبدالرزاق، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1420ق.
  • تفسیر ثعالبی (الجواهر الحسان): الثعالبی (م.875ق.)، به كوشش عبدالفتاح و دیگران، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1418ق.
  • تفسیر ثعلبی (الكشف و البیان): الثعلبی (م.427ق.)، به كوشش ابن عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1422ق.
  • تفسیر سمرقندی (بحر العلوم): السمرقندی (م.375ق.)، به كوشش عمر بن غرامه، بیروت، دار الفكر، 1416ق.
  • تفسیر صنعانی (تفسیر عبدالرزاق): عبدالرزاق الصنعانی (م.211ق.)، به كوشش مصطفی مسلم، ریاض، مکتبة الرشد، 1410ق.
  • تفسیر قرطبی (الجامع لاحكام القرآن): القرطبی (م.671ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1405ق
  • جامع البیان: الطبری (م.310ق.)، به كوشش صدقی جمیل، بیروت، دار الفکر، 1415ق
  • الدر المنثور: السیوطی (م.911ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1365ق
  • دلائل النبوه: البیهقی (م.458ق.)، به كوشش عبدالمعطی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1405ق.
  • روح المعانی: الآلوسی (م.1270ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
  • روض الجنان: ابوالفتوح رازی (م.554ق.)، به كوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، 1375ش.
  • سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی (م.942ق.)، به كوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق.
  • سلسلة مؤلفات الشیخ المفید: المفید (م.413ق.)، دار المفید، 1414ق.
  • شرح المنام: الشیخ المفید (م.413ق.)، به کوشش مهدی نجف، بیروت، دار المفید، 1414ق
  • شواهد التنزیل: الحاكم الحسكانی (م.506ق.)، به كوشش محمودی، تهران، وزارت ارشاد، 1411ق.
  • الصحیح من سیرة النبی9: جعفر مرتضی العاملی، بیروت، دار السیره، 1414ق.
  • الطبقات الكبری: ابن سعد (م.230ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق.
  • فتح الباری: ابن حجر العسقلانی (م.852ق.)، بیروت، دار المعرفه.
  • الكامل فی التاریخ: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.630ق.)، بیروت، دار صادر، 1385ق
  • الكشاف: الزمخشری (م.538ق.)، مصطفی البابی، 1385ق.
  • كنز الفوائد: الكراجكی (م.449ق.)، قم، مکتبة المصطفوی، 1410ق.
  • كنز العمال: المتقی الهندی (م.975ق.)، به كوشش صفوة السقاء، بیروت، الرساله، 1413ق
  • مجمع البیان: الطبرسی (م.548ق.)، به كوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، 1415ق.
  • مجمع الزوائد: الهیثمی (م.807ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، 1402ق.
  • المحرر الوجیز: ابن عطیة الاندلسی (م.546ق.)، به كوشش عبدالسلام، لبنان، دار الکتب العلمیه، 1413ق.
  • مسند احمد: احمد بن حنبل (م.241ق.)، بیروت، دار صادر؛ المصنّف: ابن ابی‌شیبه (م.235ق.)، به كوشش سعید محمد، دار الفكر، 1409ق.
  • المغازی: الواقدی (م.207ق.)، به كوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، 1409ق.
  • مفردات: الراغب (م.425ق.)، نشر الكتاب، 1404ق.
  • ناقب آل ابی‌طالب: ابن شهر آشوب (م.588ق.)، به كوشش گروهی از اساتید، نجف، المکتبة الحیدریه، 1376ق.
  • المنتظم: ابن جوزی (م.597ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1412ق.
  • المیزان: الطباطبایی (م.1402ق.)، بیروت، اعلمی، 1393ق.