حیره

از ویکی حج

موقعیت

شهر حيره، در جنوب شرقى نجف كنونى و كنار درياچه‌اى به نام نجف[یادداشت ۱] قرار داشت. شهر حیره، مرکز سرزمین حیره بود، که دره پايين‌دستِ فرات و قسمت بالاى خليج فارس را دربر مى‌گرفت.[۱]

علت نامگذاری

واژه «حيره» در زبان مردم عربستان جنوبى به معناى اردوگاه است. در برخى منابع آمده كه حيره واژه‌ای آرامى بوده و به معناى مجموعه‌اى از خيمه‌هاست. پیش از شکل‌گیری شهر حیره، مردم آن منطقه خیمه‌نشین بودند، تا این که خیمه‌نشین‌ها گرد هم آمده، اردوگاه ثابت اميران لَخمى شکل گرفت و به تدریج، شهر پدید آمد. از این روی، به حیره یعنی اردوگاه و مجموعه‌ای از خیمه‌ها نامیده شد.[۱]

به این شهر، «حیرة النجف» نیز گفته می‌شد. چون حيره، زمانى شهرى بزرگ و مشهور در سرزمين عراق و در منطقه نجف، در سه ميلى كوفه قرار داشت.[۲]

از شکل‌گیری تا سرانجام

پیدایش

در اوايل سده سوم ميلادى شماری از طایفه‌های عرب در پايان دوره اشكانيان، به كرانه فرات آمده و به بخش‌هايى از بين‌النهرين دست يافتند. [یادداشت ۲][۳] اين مهاجرين، به تدریج روستاها و قلعه‌هايى بنا كردند كه از پيوستن آنها به يك‌ديگر، شهرهايى پديد آمد؛ حيره یکی از آنها بود و در جايى نزديك محل كنونى كوفه در كنار بيابان قرار داشت. آب و هواى قابل تحمل، فراوانى جويبارهاى فرات، مساعد بودن شرايط طبيعى و هموار بودن زمين باعث آبادانى و گسترش اين سرزمين گرديد و صحراگردان و چادرنشينان را به سوى تمدن پيش برد.[۴]

حيره در واقع حلقه وصل بين صحرا و مرز عراق به شمار مى‌رفت و گويى محل تلاقى زندگى بدوى و شهرنشينى بود. اعرابى كه در بحرين اجتماع كرده و به آنان «تنوخى» مى‌گفتند، به قبیل‌های لَخمى و اَزْدْ پيوسته و در غرب فرات، حيره كنونى و توابع آن ساكن شدند. صحرانوردانى كه از زندگى كوچ‌نشينى خسته شده و کسانی كه از ميان قوم خود طرد می‌شدند، به اين ناحيه آمده و در آن‌جا اقامت گزيدند.[۵]

اوج

در سده‌ی پنجم و ششم ميلادى توان رزمى حيره و شعاع عمل آن افزایش يافت و حدود شرقى شبه‌جزيره عربستان جزو قلمرو آنان گرديد. بنی لخم که حاکمیت حیره را در دست داشتند، افراد قبيله بَكر را ياور مزدبگير خود کرده، با قبیله‌‌های سليم و هوازِن معاهده بسته و با اعضاى طايفه نُمير و بنى‌تميم متحد شدند.[۶] در این دوره، حيره و توابعش كشورى وسيع را تشكيل مى‌داد كه سواحل جنوبى فرات تا باديةالشام، واقع در غرب عراق كنونى را دربر مى‌گرفت.[۷] در شهر حیره، قصرها، بناها، معبدها، ديرها و كنيسه‌هاى متعددى وجود داشته است. امروزه آن منطقه در حواشى نجف و كوفه قرار دارد.[۲]

ضعف

پس از آن‌كه رسول اكرم (صلى الله عليه و آله) به رسالت برگزيده شد و براى فرمانروايان جهان دربارهْ رسالت خود از جانب خداوند عزوجلّ، نامه‌هايى فرستاد، نامه‌اى نيز به امير حيره نوشت و او را به سوى اسلام فراخواند. در منابع تاريخى از پاسخ حاكم حيره به اين دعوت گزارشى موجود نيست؛ اما خاتم پيامبران (صلى الله عليه و آله) از چيره گرديدن پيروان خويش بر امپراتورى ايران و حيره خبر داد و مسلمانان را بر اين خبر غيبى شادمان ساخت. حتى در بيانى گوهرافشان، پيش‌گويى فرمود: زنى كه نامش «كرامت» است و اهل حيره مى‌باشد، به عقد و ازدواج يكى از رزمندگان اسلام درخواهد آمد.[۸]
پس از آن‌كه خالد بن وليد، سردار سپاه اسلام به فرمان خليفه وقت، بر سرزمين بحرين، از توابع ايران غلبه يافت، مقدر گرديد كه به سوى بين‌النهرين حركت كند.... بعد از فتح برخى آبادى‌هاى مسير و نبردهايى در كوت العماره فعلى، وَلَجَه و اُليس (كه در سال ١٢ هجرى رخ داد و به نبرد «نهر الدم» نيز مشهور است) خالد چنين تدبير كرد كه با كشتى از رودخانه فرات به حيره برود. مرزبان اين ناحيه، آزادبِه، از نقشه او آگاه شد؛ پس در حوالى غريين اردو زد و پسرش را روانه ساخت تا مسير آب را از بالاتر عوض كند و از حجم آن بكاهد. با كاهش ميزان آب فرات، كشتى‌هايى كه سپاهيان اسلام آماده كرده بودند به گل نشست و آنان با مشكلى غير قابل پيش‌بينى روبه‌رو شدند. در اين ميان خالد از راه خشكى خود را به فرزند مرزدار حيره رساند و در فرات بادقلى كه نهرى منشعب از فرات بود، با وى درگير شد و او را كشت و يارانش را پراكنده ساخت. با وضع جديد راه براى محاصره حيره باز شد. وقتى آزادبِه از قتل پسر مطلع گرديد، ديگر روحيه مقاومت در خود نديد و از شدت يأس و حرمان گريخت. خالد به راه خود ادامه داد تا به دروازه حيره رسيد. بزرگان شهر كه از نصارا بودند، تسليم نشدند؛ دروازه را بستند و در كاخ خويش ماندند و به مقاومت برخاستند. خالد شهر را محاصره كرد و بر آنان تنگ گرفت. رزمندگان اسلام بر اين قوم يك شبانه‌روز درنگ دادند؛ اما باز هم مردم حيره سر تسليم فرود نياوردند. سرانجام مردم از اين وضع نگران‌كننده به ستوه آمدند و از اشراف و بزرگان قوم كه درون قصرها و دژهاى استوار خويش خزيده بودند و جز از جنگ دَم نمى‌زدند، شِكوه آغاز كردند و بر آنان لعن و نفرين حواله نمودند و خطاب به اين مرفهان بى‌درد و عافيت‌طلبان گفتند: چرا ما را به كشتن مى‌دهيد؟ ! بايد در برابر مسلمانان تسليم شويد. بر اثر اصرار اهالى، سرانجام كاخ‌نشينان حاضر به مصالحه گرديدند و گفت‌وگوهايى بين فرمانده لشكر اسلام و برخى رؤساى بانفوذ شهر صورت گرفت. در پايان اين بحث‌هاى توأم با جدال‌هاى گفتارى، خالد با اهل حيره صلح كرد؛ به اين شرط كه در هر سال جزيه‌اى بدهند و بر مسلمانان نشورند و آنچه از گزارش نفشه‌هاى دشمنان و ايرانيان به دست آوردند، براى مسلمانان بازگويند. اين فتح در ربيع‌الاول سال ١٢ هجرى اتفاق افتاد. خالد مژده پيروزى را همراه جزيه و هدايايى به مدينه، نزد خليفه وقت فرستاد. از هفت‌هزار نفر اهالى حيره كه متجاوز از هزار نفرشان از پرداخت جزيه معاف شدند، ساليانه صرفاً شصت‌هزار درهم گرفته مى‌شد. اگرچه بين اهل شهر و مسلمانان صلح‌نامه‌اى امضاء شد، اما پس از رفتن سپاهيان اسلام از عراق، اهل حيره از پرداخت باقى جزيه سرپيچى كردند. با وجود اين روى برتافتن‌ها با اهل حيره به ملايمت رفتار شد.[۹]


كليد فتوحات بين‌النهرين

با فتح حيره، كليد تصرف بين‌النهرين به دست رزمندگان مسلمان افتاد؛ بدين معنا كه آنان به صورت واحدهاى نظامى، تا كرانه دجله پيش آمدند و قلعه‌هاى بزرگ و كوچك متعددى را به تصرف درآوردند و در جبهه‌هاى مختلفى پيكار نمودند و از دخالت امپراتورى بيزانس در حوادث بين‌النهرين جلوگيرى كردند.[۱۰] چون خالد بن وليد عازم شام گرديد، مثنى بن حارثه جانشين وى شد و در حوالى حيره اردو زد. در اين حال اهالى منطقه به دستور و تحريك رستم فرخزاد (سردار ايرانى) به مسلمانان مستقر در حدود حيره يورش بردند؛ به گونه‌اى كه وضع آنان در عراق به خطر افتاد. مثنى بن حارثه عقب‌نشينى كرد و براى تجهيز لشكر عازم مدينه شد. ٣او در اين شهر براى مردم سخنرانى كرد و سُستى و هراس خسروان را بيان كرد و جنگ با ايرانيان را امرى آسان توصيف نمود. پس از چند روز عده‌اى از مسلمانان براى اين سفر سرنوشت‌ساز بسيج شدند. خليفه دوم، ابوعبيدة بن مسعود ثقفى (پدر مختار) را كه زودتر از ديگران داوطلب شده بود، به فرماندهى لشكرى تازه‌نفس برگزيد. يك ماه بعد از ورود ابن‌حارثه به حيره، لشكر ابوعبيد به اين سرزمين رسيد و به سازماندهى سپاه اسلام پرداخت. جابان، سردار ايرانى با لشكرى براى دفع قواى وى به مقابله آمد؛ اما در نبردى كه بين آنان روى داد، لشكر جابان شكست خورد و خودش به اسارت مسلمانان درآمد. ابوعبيد كم‌كم بر نواحى اطراف حيره و ديگر نقاط بين‌النهرين غلبه يافت. بعد از آن مسلمين بار ديگر به شهر حيره رفتند و در بين راه دهقانان همه جا تسليم شدند و جزيه دادند.

در اين ميان لشكرى تازه‌نفس به فرماندهى بهمن جادويه از تيسفون رسيد و در كرانه شرقى فرات و در حوالى حيره، در كوفه كنونى اردو زد. دستگاه او با شوكت و عظيم بود و چندين فيل در لشكر خود داشت. ابوعبيد روبه‌روى اين سپاه، در كرانه غربى فرات، سپاه خود را مستقر ساخت و با شهامتى كه از خود نشان داد، همراه نيروهاى خويش از پلى كه بر فرات بسته بودند، عبور كرد و با لشكريان بهمن درگير شد. فيل‌هايى كه در سپاه ايران بود، اسبان تازى را مى‌رماند. ابوعبيد خواست به فيل‌ها هجوم ببرد، اما يكى از فيل‌ها كه زخم ديده بود، وى را با خرطوم خود ربود و به زير پاى خويش افكند و، بدين‌گونه ابوعبيد ثقفى به شهادت رسيد. اين وضع باعث پراكندگى لشكر تحت امر ابوعبيد شد. مثنى بن حارثه نيز كه با باقى‌مانده لشكر مشغول حماسه‌آفرينى بود به شدت مجروح شد.

چندى بعد عده‌اى نيرو به همراهى جرير بن عبدالله از مدينه به عراق رسيد. چندى بعد از رخدادهاى قبلى، فرزند حارثه در نُخيله كه نهرى از فرات (به نام بويب) از آن‌جا عبور مى‌كرد، با لشكر ايران برخورد كرد و جنگ سختى درگرفت كه طرفين بر ادامه آن پافشارى كردند و داد دلاورى دادند. مسعود، برادر مثنى كشته شد، اما مسلمانان اين بار مقاومت كردند و جنگ ادامه يافت تا آن‌كه هزيمت بر سپاه بى‌سالار ايران افتاد. فراريان در طول رودخانه فرات پراكنده شدند. بعد از واقعه بويب كه «يوم نخيله» يا «يوم اعشار» نام گرفت، پيروزى‌هاى بزرگى نصيب سپاه اسلام شد. از حيره تا كسكر و از آن‌جا تا عين الثمر و انبار، ميدان نبرد قواى مسلمانان با مشركان و كافران گرديد. فرزند حارثه، بشير بن الخصاصيه را به ولايت حيره گماشت و خود براى ادامه فتوحات مهيا گشت و بخش‌هاى ديگرى از بين‌النهرين را به تصرف درآورد.[۱۱] هجده ماه بعد از اين نبردها، جنگ قادسيه در حوالى قادسيه رخ داد. در اين نبرد سرنوشت‌ساز سپاه اسلام بر دولت ساسانى غلبه يافت و تيسفون به تصرف مسلمانان درآمد.[۱۲]

ویرانی

همسايه‌اى جديد براى حيره

سعد بن ابى‌وقاص، فرمانده قواى مسلمانان در نبرد قادسيه، پس از اين فتح بزرگ، به سوى مدائن رفت و اين قلمرو را به تصرف خود درآورد. آن‌گاه مقرر گرديد كه در همان نزديكى، مقرّى براى سكونت رزمندگان انتخاب كند. وى مى‌خواست به شهر انبار برود و آن را مركز فرمانروايى و پايگاه بسيج لشكريان مسلمان قرار دهد، ولى شرايط اين شهر با طبع آنان سازگارى نداشت. سپس در چند كيلومترى حيره، طرح شهر جديدى را ريخت كه كوفه نام گرفت. بنيان اين شهر در سال ١٧ هجرى گذاشته شد و بر روى رسوبات استپى در كنار شاخه اصلى رودخانه فرات و در ارتفاع حدود ٢٢ مترى از سطح درياى آزاد، در نزديكى حيره بنا گرديد.[۱۳]

با تأسيس كوفه، حيات سياسى و اجتماعى حيره در مسير زوال افتاد و آبادانى در آن كاستى گرفت و در اوايل حكومت معتضد عباسى كاملاً ويران شد. ابوالحسن على بن حسين المسعودى مورخ بزرگ شيعه گفته است:

با وجود متروك گرديدن حيره، اين شهر به دليل لطافت هوا، جاذبه‌هاى اقليمى و نزديكى به خورنق و نجف، عده‌اى از حاكمان عباسى در آن به سر مى‌بردند اما اكنون (زمان تأليف كتاب مروج الذهب: سال ٣٣٢ هجرى) جز بوم (جغد) و انعكاس صوت افراد، كسى آن‌جا نمى‌باشد.[۱۴]

مسعودى در جاى ديگر مى‌نويسد:

به روزگار ما كه سال ٣٣٢ هجرى است، حيره خراب است و كسى در آن‌جا سكونت ندارد. از حيره تا كوفه سه ميل [تقريبا شش كيلومتر]راه است.[۱۵]
براى برپايى ستون‌هاى مسجد كوفه از سنگ‌هاى قصرهاى حيره استفاده كردند.[۱۶] اما برخى شواهد نشان مى‌دهد كه اگر چه حيره بعد از گسترش اسلام، رونق قبلى خود را از دست داد، ولى كوفه همچنان به اين شهر وابستگى داشته است. به نظر مى‌رسد برخى از سرشناسان حيره، در مراحل نخستين تكوين كوفه تأثير بيشترى داشته‌اند كه مى‌توان آن را دورهْ حيره در شكل‌گيرى تاريخ كوفه دانست. سبك ايرانى همراه با رنگ و بوى بابلى كه صبغه‌اى از عناصر يونانى نيز در آن ديده مى‌شد، در سبك معمارى حيره و اطراف آن آشكار بود كه اين شيوه، به اضافه طرح‌هاى يمنى، پيش از هر چيز در تهيه نقشه فضاى مركزى كوفه سهمى مهم و انكارناپذير داشته است.[۱۷]

نظام سیاسی

اميران حيره از اعراب بنى‌لَخم بودند كه از سوى فرمانروايان ساسانى حمايت مى‌شدند؛ زيرا لَخميان سدّى استوار ميان ايران و اعراب پديد آوردند و از تجاوز و تعدى قبايل بدوى به مرزهاى ايران جلوگيرى مى‌كردند. حكمران اين خاندان در واقع بزرگ‌ترين دولت عربى نيمه متمدن را در منطقه حيره به وجود آورد.[۱۸]مدت امارت آنان را منابع تاريخى حدود ٣٠٠ سال ذكر كرده‌اند. مسعودى مى‌گويد:

حاكمان حيره اعم از بنى نصر، لخميان، غسّانيان، تميم، كِنده و ايرانى كه بيست و چند نفر بوده‌اند، در مجموع ۵٢٢ سال و چند ماه حكومت كرده‌اند.[۱۹]

از معروف‌ترين امراى لَخمى، نُعمان اول معروف به «اعور» را بايد نام برد كه با يزدگرد اول، حاكم ساسانى معاصر بود و گويند قصر خورنق را او ساخت كه پرورشگاه بهرام گور گرديد؛ ولى در اواخر عمر از فرمانروايى كناره‌گيرى كرد و جامهْ زهد پوشيد و به سير و سياحت پرداخت. پس از او پسرش زمام امور حيره را به دست گرفت. او را اميرى با همت، سخت‌كوش و مقتدر معرفى كرده‌اند و در جنگ بين ايران و روم فداكارى فوق‌العاده‌اى از خود بروز داد. بعد از او چند تن ديگر از بنى‌لَخم در حيره امارت كردند تا اين‌كه نوبت به منذر سوم رسيد كه از شكوه و جلال او ماجراهايى نقل كرده‌اند.[۲۰]

واپسين فرد از دودمان لَخميان، نُعمان سوم است كه از ۵٩٢ م تا ۶١۴ م حكومت كرد. وى در برابر شاهان ايران روش مستقلى در پيش گرفت و در برابر خواسته‌هاى آنان سر تسليم فرود نمى‌آورد. [۲۱]


پادشاهان حيره در تاريخ مشهورند. ماجراى يكى از آنان به نام «منذر» و دو نديمى كه داشت و كشته شدن آن دو نديم به فرمان پادشاه در حال مستى و بناى دو قبۀ يادبود براى آن دو به نام «غريّين» در كتب تاريخ آمده است.[۲۲] (ر. ك: واژۀ «غرى») .

حیره و دیگر دولت‌ها

شیوخ غسّانی

شيوخ غسّانى از سده سوم تا هفتم ميلادى در شمال شرقى شبه جزيره عربستان و اطراف پالميرا (از توابع شام) با حمايت بيزانس (روم شرقى) فرمانروايى مى‌كردند. اميران اين قوم، روميان را در مقابل تهاجم اعراب باديه حفظ مى‌كردند و در جنگ‌ها اين امپراتورى را يارى مى‌دادند. غسّانى‌ها با اميران لَخمى حيره در رقابت و نزاع دائمى بودند. در نيمه سده ششم ميلادى كه لَخميان در حوالى حلب از غسّانى‌ها شكست خوردند، اين سلسله و بعدها ساسانيان، نفوذ سياسى و اجتماعى خود را در عربستان از دست دادند.[۲۳]

دولت بنی کِنده

دولت بنى‌كِنده چندى در حَضرَموت يمن استقرار داشت، اما در نيمه سده پنجم ميلادى قلمرو خود را تا نَجد (در شبه‌جزيره عربستان) گسترش داد. حارث بن عمرو كندى با قبول عقايد انحرافى مزدكى كه از جانب قباد، فرمانرواى وقت ايران حمايت مى‌شد، امارت حيره را به دست آورد؛ اما در عهد انوشيروان حيره دوباره به دست امراى لَخمى افتاد.[۲۴]

دولت حمیریان

دولت حميريان كه در يمن استقرار داشت و حتى كِندى‌ها زير نظر آنان بودند، با لَخميان حيره مناسباتى داشتند. مُنذر، حاكم حيره ضمن اتحاد با ذونُواس حِميرى موفق شد تا تلاش بيزانس براى دست‌يابى به اتحاد حِمير و حبشه و حصول روابط دوستانه با نوبيان (در آفريقاى شرقى) را برهم زند.[۲۵]

ساسانیان

ساسانيان در صدد بودند تا با وساطت لَخميان، نه تنها از حواشى بيابان حراست كنند، بلكه نفوذ سياسى خود را در غرب شبه‌جزيره عربستان گسترش دهند. چنين مى‌نمايد كه ايران به عنوان بخشى از مبارزه‌اش با بيزانس، از قبل از سدهْ ششم ميلادى مى‌كوشيد از طريق مسير مهم فرهنگى تجارى حيره - مكه حتى در مكه و يثرب (بعدها مدينةالنبى) نيز اعمال نفوذ كند و بدين طريق با نفوذ قبايل قدرتمند حجاز و يمن مقابله نمايد.[۲۶]

دین و فرهنگ

غالب سكنه حيره مسيحيان نسطورى بودند و زبان دينى و فرهنگى آنان «سُريانى» بود. خواندن و نوشتن مى‌دانستند و برخى افراد كه با حيره در ارتباط بودند، الفباى زبان عربى را كه به تازگى مراحل تكامل خود را طى مى‌كرد، به حجاز بردند.[۵]


در حيره گرايش‌هاى گوناگون فرقه‌اى وجود داشت؛ چنان‌كه عمرو بن عُدى، پادشاه عرب حيره از فرقه مانويان حمايت مى‌كرد و برخى از آنان مسيحى نسطورى بودند. ذونواس كه يهودى بود، تحت تأثير عقايد خود به آزار اين مسيحيان پرداخت. فتنه مَزدكى كه در زمان قباد به وجود آمد و خود را به صورت يك مسلك سياسى اشتراكى نشان داد، به تشنج‌هايى در سرزمين حيره انجاميد.[۲۷]


از آن‌جا كه حيره و توابعش كشورى وسيع را تشكيل مى‌داده كه سواحل جنوبى فرات تا باديةالشام، واقع در غرب عراق كنونى را دربر مى‌گرفت و اين قلمرو از تنوع قومى و قبيله‌اى برخوردار بود، بر شبكه روابط اجتماعى و فرهنگ اين سرزمين اثر گذاشت. موقعيت حيره به عنوان مركز سياسى قبايل عرب، اعتبار فرمانروايان آن، شهرت لَخميان، نظام دولتى و روابط گسترده با ديگر سرزمين‌ها و قبايل كه در اسناد سريانى آمده، نقش سياسى اجتماعى حيره را به اثبات مى‌رساند.[۷]

حیره در حکومت امام علی(ع)

هنگامى كه امير مؤمنان (عليه السلام) كوفه را مركز حكومت عادلانه خويش قرار داد، حيره همچنان مورد توجه آن امام همام، كارگزاران و يارانش بود. احمد بن مروان مالكى به سند خود از هارون بن عنتره، از پدرش نقل كرده است كه گفت: در حيره، كنار خورنق، بر حضرت على (عليه السلام) وارد شدم. آن وجود مبارك كه فرمانرواى جهان اسلام بود، حوله‌اى بر دوش داشت كه فرسوده و كهنه بود؛ با اين وجود به دليل غلبه برودت زمستان، از سرماى شديد برخود مى‌لرزيد. عرض كردم: اى امير اهل ايمان! خداوند متعال براى تو و خانواده‌ات از بيت‌المال مسلمين بهره‌اى قرار داده است؛ با اين حال چرا برخود تنگ مى‌گيرى و اين مشقت را تحمل مى‌كنى؟ ! فرمود: به خدا سوگند از اموال شما اهالى كوفه چيزى ذخيره نكرده‌ام و اين حوله را هم با خود از مدينه آورده‌ام.[۲۸]

از منابع معتبر تاريخى چنين برمى‌آيد كه آن حضرت سپاه خود را در محلى بين حيره و كوفه كه «جَرَعه» نام داشت، بسيج و تجهيز مى‌كرد. جندب بن عبدالله ازدى (از صحابى آن حضرت) مى‌گويد: نزد امام نشسته بودم كه عبدالله بن قعين از جانب محمد بن ابى‌بكر (حاكم مصر) آمد و خواست كه به فرياد او برسند. حضرت مردم را به مسجد فراخواند و در سخنانى از آنان خواست در جَرَعه (بين حيره و كوفه) اجتماع كنند تا از آن‌جا به امداد والى مصر بروند. امام بامداد روز ديگر به سوى اين ناحيه به راه افتاد و تا نيم‌روز درنگ كرد؛ ولى حتى صد نفر هم نيامد. شبانگاه بزرگان كوفه را فراخواند و خطاب به آنان فرمود: چرا در يارى من اين همه درنگ مى‌كنيد و براى گرفتن حقتان نمى‌جنگيد؟ !

مالك بن كعب ارحَبى (از ياران و كارگزاران حضرت) اعلام آمادگى كرد. وقتى شمارى از افراد با وى همراه گرديدند، با آنان از كوفه بيرون رفت و در جايى ميان حيره و كوفه لشكرگاه برپا كرد. حضرت على (عليه السلام) وى و سپاهيانش را كه دوهزار نفر بودند، تا حدود حيره همراهى كرد. مالك با اين نيروها چند شبانه‌روز طى طريق كرده بود كه خبر شهادت محمد بن ابوبكر به امام رسيد. امام نيز عبدالرحمن بن شُريح شامى را از پى مالك فرستاد و او را از راه بازگردانيد.[۲۹]

كارگزار اميرالمؤمنين (عليه السلام) در حيره

قرظة بن كعب انصارى از شخصيت‌هاى بزرگ صدر اسلام بود كه در غزوه‌هاى بدر و اُحُد حضور داشت. حضرت على (عليه السلام) پرچم انصار را در جنگ صفين به او سپرد و در زمان خليفه دوم، سرزمين رى توسط وى فتح شد. در جنگ نهروان نيز امام را همراهى مى‌كرد. فرزندش عمرو بن قرظه انصارى در قيام عاشورا در زمرهْ اصحاب امام حسين (عليه السلام) بود و در ركاب آن حضرت به شهادت رسيد. ٣وقتى قرظه از سوى مولاى متقيان به عنوان كارگزار بهقباذات (مناطقى از حيره) تعيين شد،[۳۰] حضرت در نامه‌اى به وى نوشت:

مردانى از ذمّيان حوزه مأموريت تو، نهرى را در زمين خود نام بُردند كه بى‌اثر گرديده و زير خاك رفته است كه مسلمانان عهده‌دار احياى آن مى‌باشند؛ پس تو و ايشان بنگريد. سپس نهر را آباد ساز كه اگر احيا شود و آنان توانا گردند، نزد من بهتر است تا بيرون روند يا اين‌كه در اصلاح و احياى سرزمين‌ها ناتوان باشند و كوتاهى كنند.[۳۱]

يكى از سران خوارج به خَريت بن راشد شورشى برپا كرد و براى نواحى قلمرو حضرت على (عليه السلام) در عراق مشكلاتى به وجود آورد. حضرت بخشنامه‌اى از تمامى كارگزاران خود خواست در صورتى كه با او برخورد كردند، گزارش دهند. قرظة بن كعب پيكى را همراه نامه‌اى نزد حضرت در فرستاد و امام را از برخى تنش‌هاى سياسى كه خَريت بن راشد در حيره به وجود آورده بود، آگاه كرد.[۳۲] قرظه پس از فرماندارى بر بهقباذات (بخش جنوبى حيره) مسئول جمع‌آورى مآليات در منطقه عين التمر گرديد. سرانجام وى در سال ۴٠ هجرى درگذشت و حضرت على (عليه السلام) بر پيكرش نماز خواند.[۳۳]

ابرهاى تيره و تار در آسمان حيره

كارگزار امام على (عليه السلام) در حيره به حضرت گزارش داد كه خريت بن راشد و حاميانش به سوى نِفْرْ رفته، مرد تازه‌مسلمانى را كشته‌اند و مخالف مشركى را امان داده‌اند. امير مؤمنان (عليه السلام) در پاسخ وى نوشت:

اما بعد، از مضمون نامه و آن‌چه دربارهْ گروهى كه از قلمرو تو گذشته‌اند و مسلمانان نيكوكارى را كشته و مشركى را امان داده‌اند گفته بودى، آگاه شدم. اينها افرادى هستند كه شيطان فريبشان داده و گمراه گرديده‌اند. پس بر سر كارت باش و خراج گردآورى شده را بفرست؛ زيرا تو فرمان‌بُردار و نيك‌خواه هستى.[۳۴]

سپس مولاى متقيان نامه‌اى براى زياد بن حفصه نوشت و از وى خواست تا شورشيان را تعقيب كند و اگر آنان را دستگير كرد، به كوفه نزد حضرت بفرستد و در صورتى كه سر برتافتند، با آنان به ستيز برخيزد؛ زيرا به فرمايش امام، اين منحرفان از حق فاصله گرفته، مرتكب قتل شده و در راه‌هاى سواد (حيره و توابع) هراس ايجاد كرده‌اند.[۳۵]

هنگامى‌كه معاوية بن ابى‌سفيان از طريق جاسوسان خود مطلع گرديد كه در عراق اختلاف پديده آمده، زمينه را براى پياده كردن نيرنگ‌هاى خود مناسب ديد و تصميم گرفت تا با ايجاد ناامنى و يغماگرى، بر آشفتگى بين‌النهرين بيفزايد. ضحاك بن قيس از افرادى بود كه مأمور اجراى اين نقشه شوم شد، ولى در جنگ صفين با فرزند ابوسفيان همراه گرديده و بعد از هلاكت زياد بن اميه، از سوى معاويه، والى كوفه شده بود و تا سال ۵٧ هجرى امارت كوفه و توابع را عهده‌دار بود.[۳۶]

معاويه ضحاك را با چهارهزار نفر مأمور كرد كه اطراف كوفه را مورد تاخت و تاز قرار دهند، ولى به شهر كوفه وارد نشوند. ضحاك به عراق آمد و بر اطراف شهر حيره يورش برد. او برادرزاده عبدالله بن مسعود (صحابى رسول اكرم (صلى الله عليه و آله)) را كه عازم سفر حج بود، به شهادت رساند و وسايل و امكانات حاجيان را غارت كرد. گزارش دستبُرد وى به حيره و توابع، به اطلاع امام (عليه السلام) رسيد. امام در مسجد كوفه در خطبه‌اى مردم را براى سركوبى و دستگيرى ضحاك بسيج كرد. در آغاز كسى پاسخ امام را نداد و چون حضرت از پراكندگى و سُست عنصرى آنان زبان بر مذمت و گلايه گشود و تنها و پاى پياده از كوفه خارج شد و به سوى حيره حركت كرد، حدود چهارهزار نفر گرد آمدند. امام، حجر بن عدى كندى را فرمانده آنان قرار داد تا ضحاك را تعقيب و مجازات كنند. حُجر در حالت جنگ‌وگريز به جست‌وجوى اين فرد شقى و پليد پرداخت تا در ناحيه تدمير به او رسيد و وى را متوقف ساخت و ساعت‌ها با هم جنگيدند. از ياران ضحاك نوزده نفر و از نيروهاى حُجر دو تن كشته شدند و ضحاك شب‌هنگام گريخت.[۳۷]

عقيل بن ابى‌طالب وقتى از ياغى‌گرى ضحاك در حيره آگاه شد، به برادر خود على (عليه السلام) نامه‌اى با اين مضامين نگاشت:

در مكه بودم كه از مردمش شنيدم فرزند قيس بر حيره حمله بُرده و هرچه خواسته، اموال مردم اين سامان را تاراج كرده و بدون آن‌كه آسيبى به وى وارد شود، بازگشته است و اين ضحاك كيست؟ زبون بى‌ريشه‌اى چون گياه هرزى فاقد ارزش در بيابان. وقتى خبر يورش او را به حيره شنيدم با خود گفتم: مگر شيعيان و يارانت، تو را رها كرده‌اند؟![۳۸]

امام در پاسخ برادر خود نوشت:

نامه‌ات همراه عبدالرحمن بن عبيد ازدى رسيد. گفته بودى ضحاك بن قيس بر مردم حيره حمله برده است. ضحاك بسى كمتر و حقيرتر از آن است كه بخواهد در حيره توقفى داشته باشد (و در اين منطقه تشنج‌آفرينى كند) ؛ بلكه او با چند سوار آمد، آهنگ سماوه (از توابع حيره) نمود و بر واقعه، شِراف و قسطنقطانه و حوالى آن گذاشت. من سپاهى عظيم از مسلمانان را بر سرش فرستادم. چون خبر به او رسيد، گريخت؛ اما با آن‌كه دور شده بود، به وى رسيدند و خورشيد نزديك غروب بود كه ميان دو گروه پيكارى درگرفت، ولى ضحاك و يارانش تاب شمشيرهاى ما را نياوردند و پا به گريز نهادند؛ درحالى‌كه نوزده تن از يارانش كشته شدند. باقى با دل خسته و تن فرسوده، بعد از آن‌كه كارشان به جان رسيده بود و جز رمقى بيش نداشتند، بعد از رنج فراوان نجات يافتند.[۳۹]

حیره و قیام مختار

اگرچه كوفه جديد، حيات سياسى، اجتماعى و فرهنگى حيره را تحت تأثير خود قرار داد، اما حيره همچنان كانون حركت‌ها و خيزش‌ها يا پناهگاهى براى برخى فرمانروايان خودسر باقى ماند.

در سال ۶۶ هجرى كه مختار بن ابوعبيد ثقفى قيام كرد، در اولين مرحله، اردوى خود را در منطقه سبخه مستقر ساخت. سبخه پهنه‌اى خشك و نمك‌زار يا به نقلى مردابى بود كه در بعضى فصول از آب اشباع مى‌گرديد و نى‌هاى خودرو در آن مى‌روييد. سبخه بين حيره و نجف قرار داشت و گاهى طغيان آب فرات آن را به زير خود فرو مى‌بُرد. مختار در اين قلمرو با چهارهزار مرد جنگى در مقابل نيروى دوهزار نفرى سرسپرده به امير كوفه موضع گرفت. منطقه نبرد از چنان موقعيتى برخوردار بود كه مى‌توانست اين سپاه بزرگ را در خود جاى دهد و در عين حال، عقب‌نشينى و كمك‌رسانى يا حتى فرار نيروها را به بيرون از منطقه نبرد امكان‌پذير سازد.[۴۰]

مختار پس از آن‌كه بر اوضاع كوفه احاطه يافت، به انتصاب و اعزام واليان در قلمرو خود پرداخت. در آن زمان مناطقى كه از رود فرات و نهرهاى آن سيراب مى‌شدند، به «بهقباذات» موسوم بودند. حيره و برخى توابعش نيز جزو بهقباذات سُفلى قرار مى‌گرفت كه مختار فردى لايق و شايسته به نام حبيب بن منقذ ثورى را به سمت فرماندارى اين منطقه تعيين كرد.[۴۱]

حیره و قیام زید بن علی(ع)

به سال ١٢٢ هجرى زيد بن على در شهر كوفه عليه ستمگران اموى و مروانى قيام كرد. اين زمان با خلافت غاصبانه هشام بن عبدالملك مقارن بود. يوسف بن عمر ثقفى كه امير وقت كوفه بود، به دليل فعاليت‌هاى انقلابى زيد در اين شهر، كوفه را براى اقامت خود مناسب نديد و از شهر بيرون رفت و در حيره، با قواى خود بر تپه‌اى موضع گرفت و رَيان بن سلمه اراشى را با دو هزار نفر به جنگ با فرزند امام سجاد (عليه السلام) فرستاد. سپاه ريان در حيره استقرار يافت تا آن‌كه قواى شامى از راه رسيد و به آنان پيوست. درگيرى شديدى بين آنان و نيروهاى زيد درگرفت. عمده نبرد در مناطقى بين حيره و كوفه روى داد. هنگامى كه قيام زيد سركوب شد و آن انسان شجاع و وارسته به شهادت رسيد و يوسف بن عمر مطمئن شد كه آشفتگى‌هاى كوفه رو به پايان است، از به كوفه بازگشت و بر بالاى منبر رفت و به مذمت كوفيان پرداخت و آنان را كه با اين جنبش دينى و مردمى همراهى كرده بودند به قتل، اسارت و تبعيد تهديد كرد.[۴۲]

در برخى منابع تصريح شده است كه اگر زيد به سوى حيره رفته بود، قيامش با شكست مواجه نمى‌شد؛ زيرا او به كُناسه كوفه رفت كه در آن‌جا گروهى شامى كمين كرده بودند و بر آنان حمله آورد و اين قواى اعزامى را در هم شكست. از آن‌جا به طرف جبانه رفت كه بين كوفه و حيره قرار داشت. يوسف بن عمرو و قوايش در همان حوالى موضع گرفته بودند و عده‌اى از اشراف كوفه با وى همراهى مى‌كردند. ريان بن سلمه كه فرماندهى نيروهاى دشمن را عهده‌دار بود، اجازه نداد زيد بن على به يوسف بن عمرو كه در حيره بود، نزديك شود. اگر شرايط براى ورود زيد به مقر يوسف در حيره فراهم شده بود، حاكم كوفه و همراهانش كه بر تپه‌اى قرار گرفته بودند، بر اثر هجوم سپاهيان زيد به هلاكت مى‌رسيدند. او وقتى با نيروهاى ريان بن سلمه مواجه گرديد، ناگزير به كوفه بازگشت و درگيرى‌ها در كوچه‌هاى اين شهر شدت يافت. رفته رفته اطرافيانش پراكنده گرديدند و سرانجام وى به شهادت رسيد. والى كوفه به اين جنايات بسنده نكرد و همسر زيد را در حيره به قتل رساند.[۴۳]

خلفاى عباسى نيز از حيره به عنوان پايگاهى براى سركوب خيزش‌هاى شيعيان، سادات و امام‌زادگان استفاده مى‌كردند. ابوجعفر منصور عباسى هنگامى كه در حيره اقامت داشت (به سال ١٣٧ق) عده‌اى از هاشميان را دستگير و روانه زندان كرد. همچنين وى عبدالله بن حسن بن حسن (عليه السلام) و خانواده‌اش را در حيره دستگير و محبوس نمود. آنان پيوسته در زندان به سر مى‌بُردند تا به شهادت رسيدند و به قولى عده‌اى آنان را ديدند كه بر ديوارهاى حيره ميخ‌كوب شده‌اند. منصور در كنار همين شهر، هاشميه را ساخت كه در واقع زندان او براى مخالفانش بود.[۴۴]

هنگامى‌كه منتصر عباسى به خلافت رسيد، دستور داد تا مردم را از زيارت قبور آل ابوطالب در حيره منع نكنند، اوقاف اين خاندان را رها كرده و متعرض شيعيان آنها نشوند.[۴۵] از اين نكته تاريخى برمى‌آيد كه در زمان عباسيان، حيره پايگاهى براى پيروان اهل بيت (عليهم السلام) و افرادى از خاندان عترت و طهارت به شمار مى‌رفته است.[۴۶]

حیره در روایات

در روايات است كه حضرت على (عليه السلام) منطقۀ ميان نجف تا حيره را به چهل‌هزار درهم از دهقانان خريد و بر اين معامله، شاهدانى گرفت؛ چون ميدانست مدفن او در اين منطقه خواهد بود.[۴۷] امام صادق (عليه السلام) نيز قبر حضرت على (عليه السلام) را در منطقۀ بين حيره و نجف معرفى ميكرد و به زيارت ميرفت.[۴۸] عبدالله بن سنان ميگويد: وقتى امام صادق (عليه السلام) در حيره بود، بارها به زيارت آن‌جا رفت و فرمود كه اين قبر على بن ابيطالب است.[۴۹]

پانوشت

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ دائرة المعارف فارسى، ج اول، ص ٨٧٣.
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ حیره، فرهنگنامه زیارت، فصلنامه زیارت،‌ شماره ۵، ص۱۰.
  3. تاريخ نوين عراق، ص ٢١؛ تاريخ سياسى اقتصادى عراق، ص ٢٢؛ عراق ساختارها و فرايند گرايش سياسى، ص ٢٨.
  4. كوفه پيدايش شهر اسلامى، ص ١۶و ١٧.
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ الاعلاق النفسيه، ص ٢٢۶.
  6. كوفه پيدايش شهر اسلامى، ص ١٨.
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ اعراب حدود مرزهاى روم شرقى و ايران، ص ١٨۶- ١٨۵.
  8. عزالدين ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج ٣، ص ١٢٧٩، طبقات، واقدى، ج اول، ص ٢۴٩.
  9. بلاذرى، فتوح البلدان، ص ٢۴۴؛ تاريخ طبرى، ج ۴، ص ١۴٨١ و ١۴٨٠؛ كامل ابن اثير، ج ٣، ص ١٢٧٩ و ١٢٧٨؛ دينورى، اخبار الطوال، ص ١١٧.
  10. برتولداشپولر، تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامى، ترجمه جواد فلاطورى، ج اول، ص ٩.
  11. كامل ابن اثير، ج ٣، ص ١٣۴۶؛ اخبار الطوال، ص ١١٠؛ تاريخ يعقوبى، ج ٢، ص ١١٠.
  12. فتوح البلدان، ص ١٨؛ محمد حميدالله، وثائق، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، ص ٣١٠ و ٣٠٩؛ س. ج. تقى‌زاده، از پرويز تا چنگيز، ص ٣.
  13. سيد حسين بن السيد احمد البراقى النجفى، تاريخ كوفه، حرره و اضاف اليه: سيد محمدصادق بحرالعلوم، ص ١١۴ و ١١٣؛ كوفه پيدايش شهر اسلامى، ص ٨۴ و ٨٣.
  14. مسعودى، مروج الذهب، ج اول، ص ۴۶۵.
  15. مسعودى، مروج الذهب، ج اول، ص۹۸.
  16. لسترنج، جغرافياى تاريخى سرزمين‌هاى خلافت شرقى، ترجمه محمود عرفان، ص ٨٢ و ٨١.
  17. فتوح البلدان، ص ٢٧۵؛ كوفه پيدايش شهر سالامى، ص ٨٢ و ١١٣.
  18. حمزه بن حسن اصفهانى سنى مسلوك الارض. . . ، ص ٧۴ و ٧٣، اخبار الطوال، دينورى، ص ١٠٩.
  19. مسعودى، التنبيه والاشراف، ص ١۶٧.
  20. عبدالحسين زرين‌كوب، تاريخ ايران بعد از اسلام، ص ٢٣٠ و ٢٢٩.
  21. اعراب حدود مرزهاى روم شرقى و ايران، ص ٢٨٢- ٢٨٠.
  22. موسوعه العتبات المقدسه، ج۶ ص٢٨.
  23. ويل دورانت تاريخ تمدن، ج ۴، بخش اول، ص ١٩٩، تاريخ يعقوبى، ج اول، ص ٢٠٣.
  24. احسان يارشاطر و ديگران، تاريخ ايران از سلوكيان تا فروپاشى دولت ساسانيان، ج سوم، قسمت اول، ص ٧١۵.
  25. نينا پيگولوسكايا، اعراب حدود مرزهاى روم شرقى و ايران، ص ١٩٠و ١٨٩.
  26. تاريخ ايران از سلوكيان تا فروپاشى ساسانيان، ج ٣، قسمت اول، ص ٧١٢ و ٧١١.
  27. ابن واضح يعقوبى، البلدان، ص ١۵٣؛ كريستن سن، ايران در زمان ساسانيان، ص ٢١٠.
  28. سبط ابن جوزى، تذكرة الخواص، ص ١٠٨، على بن عيسى اربلى، كشف الغمه، ج اول، ص ٢٣٠.
  29. ابن هلال ثقفى، الغارات، ص ١٠۶ و ١٠۵.
  30. اخبار الطوال، ص ١۵٣؛ نصر بن مزاحم منقدى، پيكار صفين ص ١٢.
  31. تاريخ يعقوبى، ح ٢، ص ١١٨.
  32. شرح نهج‌البلاغه، ابن ابى الحديد، ح ٣، ص ١٣١.
  33. سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج ٨، ص ۴٢٩؛ محدث قمى، تحفه الاحباب، ص ٣٩۵.
  34. الغارات، ص ٢٢٨؛ شرح نهج‌البلاغه، ج ٣، ص ١٣٢.
  35. مجلسى، بحارالانوار، ج ٣٣، ص ۴٠٨؛ شرح نهج‌البلاغه، ج ٣، ص ١٣٢.
  36. عزيزالله عطاردى، اعلام كتاب الغارات، ص ۴۵٠ و ۴۴٩.
  37. الغارات، ص ١۶٠ - ١۵٩؛ فرازى از خطبه ٢٩ نهج‌البلاغه؛ تاريخ طبرى، ج ۴، ص ١٠۴؛ بلاذرى، انساب الاشراف، ج ٢، ص ٧۴.
  38. ابن قتيبه دينورى، الامامة و السياسية، ج اول، ص ١۵٣؛ انساب الاشراف، ج ٢، ص ٧۴.
  39. الغارات، ص ١۶١.
  40. كوفه پيدايش شهر اسلامى، ص ٢٧٣ و ٢٧٢.
  41. ياقوت حموى، معجم البلدان، ج اول، ص ۵١۶؛ سيد ابوفاضل رضوى اردكانى، ماهيت قيام مختار، ص ٣٩٠.
  42. حسين كريمان، سيره و قيام زيد بن على*، ص ٢٧٧، ٢٩٧، ٢٩٩، ٣١٧؛ سيد عبدالرزاق مقدم، رهبر انقلاب خونين كوفه، ترجمه عزيزالله عطاردى، ص ٢١٨.
  43. رهبر انقلاب خونين كوفه، ص ٢٢٣ و ٢٢٢؛ مسعودى، مروج الذهب، ج ٢، ص ٢۵١.
  44. تاريخ يعقوبى، ج دوم، ص ٣۵٣، ٣۵٧، ٣۶٠، ٣۶۵.
  45. مروج الذهب، ج ٢، ص ۵۴٢.
  46. حیره گذرگاه حیرت و عبرت، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۶، ص۹۰.
  47. بحار الأنوار، ج ٢٢ ص ٣۶.
  48. كامل الزيارات، ص ٣۴.
  49. كافى، ج ١ ص ۴۵۶.
  1. این دریاچه، اكنون به طور كلّى خشك شده است. برخی بحر نجفِ کنونی را که باتلاقی است نزدیک نجف بخش‌ باقی مانده از همان دریاچه دانسته‌اند.
  2. بین النهرین، بخشی از كشور عراق است كه به صورت جلگه‌اى بين دو رودخانه دجله و فرات قرار گرفته است. این منطقه، در قرون گذشته بسيار حاصلخيزبوده و تمدنى با سابقه چهارهزار ساله وجود داشته است. نخستين ساكنان جلگه بین النهرین، شيوهْ زندگى روستايى و صحرانشينى را رها کرده و به زندگى شهرى روى آوردند.

منابع

این مقاله برگرفته از مقاله حیره گذرگاه حیرت و عبرت، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۶، بهار 1390، ص 74 است.
  • الاعلاق النفسيه، ابن رسته،
  • دائرة المعارف فارسى، غلامحسين مصاحب
  • تاريخ نوين عراق، قب مار، ترجمه محمد عباس‌پور،
  • تاريخ سياسى اقتصادى عراق، على بيگدلى،
  • عراق ساختارها و فرايند گرايش سياسى، سيد حسين سيف زاده،.
  • بحار الأنوار،
  • كامل الزيارات،
  • كافى،
  • كوفه پيدايش شهر اسلامى، هشام جعيط، ترجمه ابوالحسن سروقد مقدم،
  • موسوعه العتبات المقدسه، جعفر خليلى،
  • اعراب حدود مرزهاى روم شرقى و ايران، نينا پيگولوسكايا، ترجمه عنايت‌الله رضا،