مدینه
پیشینه
در آغاز دوره اسلامى
پس از رحلت رسول خدا(ص) ، شهر مدينه به صورت مركز خلافت درآمد. اين مركزيت تا سال نخست خلافت امام على(ع) يعنى سال ٣۶ هجرى ادامه داشت. پس از آن كه امام از مدينه عازم كوفه شد، مدينه، از مركزيت خارج گرديد و اداره آن در عهده اميرانى درآمد كه از سوى عراق و سپس شام و نقاط ديگر بر دنياى اسلام حكومت مىكردند. اين زمان، افزون بر انصار، شمار زيادى از مهاجران مسلمان و ديگر مسلمانان مكه به ويژه تعداد زيادى از طايفه قريش در مدينه سكونت داشتند و اين شهر توسعه بسيار يافت.
نخستين اميران مدينه در دوره خلافت امام على(ع) ، ابوالحسن مازنى انصارى، سهلبن حُنَيف و تمّامبن عباسبن عبدالمطلب و ابو ايوب انصارى و قُثَمبن عباس بودند. پس از آن در روزگار معاويه، مدتى مروان بن حكم و سپس سعيد بن عاص، عمرو بن سعيد بن عاص و وليد بن عُتْبةبن ابىسفيان امارت بر اين شهر را عهدهدار شدند.
در دوره عباسيان
عباسيان در شهر كوفه قدرت را به دست گرفتند و در دوره منصور، بغداد را ساختند و خلافت را به آنجا انتقال دادند. نخستين امير آنان در مدينه، از خاندان عباسى يحيىبن جعفر بن تمامبن عباس بود كه از سوى سفّاح منصوب شد. پس از وى، داود بن على بن عبدالله و سپس موسى بن داود بن على به همين ترتيب اين شهر مهم، همانند ساير شهرهاى بزرگ در اختيار عباس زادگان بود، گرچه به ندرت افراد غير عباسى، براى مدتى كوتاه به امارت اين شهر مىرسيدند.
شهر مدينه در سال ١۴۵ با يك شورش علوى بسيار پرنفوذ مواجه شد. محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن بن على(ع) با لقب نفس زكيّه و به عنوان مهدى در اين شهر سر به شورش برداشت و آن را تصرف كرد. وى اندكى بيش از دو ماه و نيم بر شهر مسلط بود تا آن كه سپاه عباسى از راه رسيد و فرماندهى سپاه را عيسى بن موسى عباسى عهدهدار بود. اين سپاه توانست شورش را به شدت سركوب كند. قبر نفس زكيه در غرب مدينه تا قرنها مشخص بود و در دوره وهابىها آثار آن كه در ابتداى شارع سلطانه بود، از ميان رفت. به رغم اين شهرت، بر اساس آنچه در تاريخ طبرى و پس از آن در مآخذ ديگرى مانند تاريخ ابن العماد حنبلى آمده، قبر نفس زكيه در بقيع بوده است.[۱]
دولت استوار علويان مدينه از قرن چهارم تا ششم
از سال ٣٠٠ هجرى به بعد، شمار علويانى كه به طور عادى به امارت مدينه و مكه مىرسيدند، رو به فزونى گذاشت. سليمان بن محمد، جعفر بن محمد، قاسم بن محمد، محمد بن عبيدالله بن طاهر، مسلم بن احمد، قاسم بن عبيدالله، از علوى و جعفرى از نسل عبدالله بن جعفر و احيانا عقيل پشت سر هم بر مدينه حكومت كردند. در ادامه، باز هم از برخى امراى ترك به عنوان حاكم مدينه ياد شده اما يكى در ميان و يا حتى بيشتر، اين علويان بودند كه بر اين شهر حكمرانى مىكردند.
از اخبارى كه درباره امراى اين دوره مدينه و پس از آن در اختيار داريم، مىتوانيم دريابيم كه تقريباً دولت علويان مدينه، از اوايل قرن چهارم آغاز شده و همچنان استمرار يافته است؛ به طورى كه از سال ٣٨١ به بعد، از هيچ غير علوى به عنوان حاكم مدينه ياد نمىشود. گفتنى است كه به احتمال زياد، به دليل روابط حسنه ميان علويان مدينه و دولت شيعى آل بويه، عضدالدوله براى نخستين بار ديوارى در اطراف شهر مدينه كشيده است كه البته بعدها تخريب شد و اميران ديگر آن را بازسازى كردند. ١ از فرد ديگرى كه در كشيدن ديوار مدينه ياد شده، جمالالدين ابومنصور اصفهانى است كه كارهاى خير او در حرمين شريفين، در تمامى آثار تاريخى قرن ششم به بعد، منعكس شده است.
در دوره دولت عثمانی
مدينه روزگار را تحت سيطره يك دولت علوى و يك شيخ الحرم كه از سوى مماليك نصب مىشد، تا پايان دولت مماليك، در سال ٩٢٣ سپرى كرد.
با سقوط دولت مماليك، حجاز سلطه سلطان سليم عثمانى را به رسميت شناخت. سلطان سليم نخستين كسى بود كه لقب «خادمالحرمين الشريفين» را براى خود باب كرد كه تا به امروز نيز ادامه يافته است.
اين زمان، شريف مكه ١ شخصى به نام بركات بن محمد بود كه فرزندش را با كليد كعبه به ديدار سلطان فرستاد. از اين زمان، كمكم مدينه نيز زير سلطه شريف مكه درآمد و او به تدريج بر تمامى حجاز حكومت مىكرد. در مقام به رسميت شناختن سلطه عثمانى بر حرمين، سلاطين عثمانى، همه ساله مبالغ زيادى پول ميان علويان و ديگر مردمان اين دو شهر توزيع مىكردند. به علاوه، تلاشهاى زيادى در اصلاح و بهبود وضعيت عمرانى دو شهر به ويژه اماكن مقدسه آنها انجام دادند.
گفتنى است شرفاى مكه از نسل امام حسن(ع) بودند، در كنار شرفا و امرا، شيخ حرم نيز يك مقام رسمى بود كه به طور مستقيم از سوى استانبول به اين مقام منصوب مىشد. به تدريج از اواسط قرن يازدهم هجرى، سلاطين عثمانى تلاش كردند تا امارت مدينه را نيز از علويان بگيرند و به دست شيخ حرم بسپارند. با اين حال، طى اين مدت، هنوز علويانِ حسنى در مدينه قدرت داشتند و بخشى از اداره سياسى اين شهر در اختيار آنها بود. در كنار آن، شهر مكه، همچنان در اختيار شرفا، يعنى سادات حسينى بود كه بر تمامى حجاز حكمرانى داشتند و البته وابسته به دولت عثمانى بودند.
آنچه قابل يادآورى است اين است كه علويان حاكم در اين دو شهر، گاه بر تسنن و گاه بر تشيع خود تأكيد داشتند. اين نيز ممكن بود كه برخى از خاندانهاى علوى به تشيع و برخى به تسنن گرايش داشته باشند. به هر روى، به دليل وابستگى به دولت عثمانى، و وجود اكثريت سنى شهر و نيز حُجّاج ساير كشورها، حتى كسانى كه شيعه بودند، در بسيارى از موارد مجبور به تقيّه بودند. در تمام دوره صفوى، شمار زيادى از علماى شيعه عرب و ايرانى در مدينه و مكه زندگى مىكردند.
در دوره سعودی
آخرين شريف قدرتمند حجاز، شريف حسين است كه پس از وى، دولت سعودى دوم به رهبرى ملك عبدالعزيز به سال ١٣۴۴ بر اين شهر تسلط يافت. نخستين امير سعودى اين شهر ناصر بن سعود فرهان بود كه بلافاصله پس از تسلط بر اين شهر، اماكن موجود در بقيع و سسپس احد را تخريب كرده و به صورت ويرانهاى رهاساخت.
از آن زمان به بعد، اميران مختلفى از خاندان سعودى بر اين شهر مقدس حكمرانى كرده و طى اين مدت، با اعمال سليقههاى مذهبى خود، به اداره مسجد النبى(ص) و ساير اماكن مقدسه اين شهر پرداختهاند. در تمام اين مدت، به جز سالهاى اخير، سختگيرى زيادى نسبت به ساكنان شيعه اين شهر داشته و اميد آن داشتند كه بتوانند ريشه تشيع را در اين شهر بخشكانند. اكنون چند سالى است كه با درايت بيشترى با مسأله برخورد كرده و بر دامنه آزادىهاى مذهبى نسبت به شهروندان شيعه خود در مدينه و منطقه شرقى يعنى احساء و قطيف افزودهاند.
شهر مدينه در دوره سعودى، به ويژه زمان فهد، توسعه زيادى يافته و از توجه خاص مسؤولان سعودى برخوردار بوده است. مشكل عمده اين توسعه، نابودى شكل تاريخى طبيعى شهر است كه نه تنها بسيارى از اماكن متبرك در توسعه از ميان رفته است.
جغرافیا
مساجد و اماکن مذهبی و تاریخی
مسجد النبی
بقیع
موقعیت غزوه احد
- ↑ شذرات الذهب فى اخبار من ذهب، ذيل حوادث سال ١۴۴