اصلاح نویسه
(اصلاح ارقام) |
(اصلاح نویسه) |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
== موقعیت در گذشته == | == موقعیت در گذشته == | ||
ناحیه یا شهرستان انبار در منطقه مرزی «جزیره» با نواحی جنوبی عراق قرار میگرفت.<ref>استان انبار عراق درگذر تاریخ، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۹، ص۱۳۲.</ref> جزیره، به نواحی میان دجله و فرات، که جزو قلمرو عراق بود میگفتند؛<ref>اشکال العالم.</ref> رومیان به آن «مزو پوتامیا» ،{{یادداشت|Meso Potaamia}} یا «بینالنهرین» و فارسها در دوران ساسانیان به آن «میانرودان» میگفتند. جزیره، بخش شمالی عراق کنونی است و مرز آن با بخش جنوبی این کشور، خطی است که بین شهر باستانی انبار در ساحل غربی فرات و شهر تکریت در کرانه شرقی دجله کشیده شده باشد.<ref>تاریخ و فرهنگ ایران، ج ٢، ص ۶۴.</ref> | ناحیه یا شهرستان انبار در منطقه مرزی «جزیره» با نواحی جنوبی عراق قرار میگرفت.<ref>استان انبار عراق درگذر تاریخ، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۹، ص۱۳۲.</ref> جزیره، به نواحی میان دجله و فرات، که جزو قلمرو عراق بود میگفتند؛<ref>اشکال العالم.</ref> رومیان به آن «مزو پوتامیا» ،{{یادداشت|Meso Potaamia}} یا «بینالنهرین» و فارسها در دوران ساسانیان به آن «میانرودان» میگفتند. جزیره، بخش شمالی عراق کنونی است و مرز آن با بخش جنوبی این کشور، خطی است که بین شهر باستانی انبار در ساحل غربی فرات و شهر تکریت در کرانه شرقی دجله کشیده شده باشد.<ref>تاریخ و فرهنگ ایران، ج ٢، ص ۶۴.</ref> | ||
انبار، یکی از چهار ناحیه استان عالی بود{{یادداشت|یا «استان العال» به معنای قلمرو بالا.<ref>تاریخ و فرهنگ ایران، ج ١، ص ١٩٠و ١٩١.</ref>}} و استان عالی یکی از استانهای سرزمین سورستان معروف به سواد بود. سرزمین سورستان، ۱۲ استان و ۶۰ شهرستان داشت.<ref name=":0"/> سریانیها که همان نبطیها بودند، در این سرزمین میزیستند.<ref>مفاتیح العلوم، ص ١١۵؛ آثار الباقیه، ص ۵٩.</ref> | انبار، یکی از چهار ناحیه استان عالی بود{{یادداشت|یا «استان العال» به معنای قلمرو بالا.<ref>تاریخ و فرهنگ ایران، ج ١، ص ١٩٠و ١٩١.</ref>}} و استان عالی یکی از استانهای سرزمین سورستان معروف به سواد بود. سرزمین سورستان، ۱۲ استان و ۶۰ شهرستان داشت.<ref name=":0"/> سریانیها که همان نبطیها بودند، در این سرزمین میزیستند.<ref>مفاتیح العلوم، ص ١١۵؛ آثار الباقیه، ص ۵٩.</ref> | ||
به سورستان، سواد میگفتند، زیرا زمینهای ساحل دجله و فرات و میان آندو، آبرفتی بوده و دارای کشترازها، باغات و روستاهای سرسبزی بودند؛ هنگامی که مردم از جزیرة العرب خشک به سوی ایران میآمدند و به منطقه پردرخت میرسیدند، این چشمانداز سرسبز برای بینندگان، سیاه نشان داده میشد؛ از این روی، به آن «سواد العراق» میگفتند که بعدها به «السواد» تغییر یافت.<ref name=":0">تاریخ و فرهنگ ایران، ج ٢، ص ۶٧.</ref> استان عالی، که یکی از استانهای سرزمین سواد بود، در غرب بغداد قرار داشته و چهار ناحیه به نامهای انبار، مَسکِن، قُطرَبُّل و بادوریا داشت.<ref>مسالک و ممالک، ص٧؛ معجم البلدان؛ ج ١، ص ٢۶٧.</ref> | به سورستان، سواد میگفتند، زیرا زمینهای ساحل دجله و فرات و میان آندو، آبرفتی بوده و دارای کشترازها، باغات و روستاهای سرسبزی بودند؛ هنگامی که مردم از جزیرة العرب خشک به سوی ایران میآمدند و به منطقه پردرخت میرسیدند، این چشمانداز سرسبز برای بینندگان، سیاه نشان داده میشد؛ از این روی، به آن «سواد العراق» میگفتند که بعدها به «السواد» تغییر یافت.<ref name=":0">تاریخ و فرهنگ ایران، ج ٢، ص ۶٧.</ref> استان عالی، که یکی از استانهای سرزمین سواد بود، در غرب بغداد قرار داشته و چهار ناحیه به نامهای انبار، مَسکِن، قُطرَبُّل و بادوریا داشت.<ref>مسالک و ممالک، ص٧؛ معجم البلدان؛ ج ١، ص ٢۶٧.</ref> | ||
=== موقعیت شهر انبار === | === موقعیت شهر انبار === | ||
انبار، شهری در کناره غربی فرات، در ۶۲ کیلومتری غرب بغداد، و ۱۰ تا ۱۲ کیلومتری شمال غربی تیسفون، پایتخت ساسانی قرار داشت.<ref name=":2">تاریخ و فرهنگ ایران، ج ١، ص ١٩٠و ١٩١.</ref> گفته شده بنیانگذار اصلی آن لُهراسب بوده است.<ref name=":1"/> برخی بر این باورند که لهراسب این شهر را به جهت زندان اسیران، که بختالنصر از بیتالمقدس آورده بود ساخت.<ref name=":6"/> شاپور دوم، پسر هرمز دوم که از ۳۱۰ تا ۳۷۹ق. فرمانروایی کرد، آن را از نو ساخت تا یادگاری باشد از پیروزی وی، در این حدود بر گوردیانوس امپراتور روم و نیز برای آن که وقت ضرورت، هنگام نبرد با رومیان، به کار گرفته شود.<ref name=":1">تاریخ ایران بعد از اسلام، ص ٣٠٣؛ تاریخ ایران زمین، ص ٨۵، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ص ٧٢.</ref> | انبار، شهری در کناره غربی فرات، در ۶۲ کیلومتری غرب بغداد، و ۱۰ تا ۱۲ کیلومتری شمال غربی تیسفون، پایتخت ساسانی قرار داشت.<ref name=":2">تاریخ و فرهنگ ایران، ج ١، ص ١٩٠و ١٩١.</ref> گفته شده بنیانگذار اصلی آن لُهراسب بوده است.<ref name=":1"/> برخی بر این باورند که لهراسب این شهر را به جهت زندان اسیران، که بختالنصر از بیتالمقدس آورده بود ساخت.<ref name=":6"/> شاپور دوم، پسر هرمز دوم که از ۳۱۰ تا ۳۷۹ق. فرمانروایی کرد، آن را از نو ساخت تا یادگاری باشد از پیروزی وی، در این حدود بر گوردیانوس امپراتور روم و نیز برای آن که وقت ضرورت، هنگام نبرد با رومیان، به کار گرفته شود.<ref name=":1">تاریخ ایران بعد از اسلام، ص ٣٠٣؛ تاریخ ایران زمین، ص ٨۵، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ص ٧٢.</ref> | ||
== نام == | == نام == | ||
ایرانیان، انبار را فیروز شاپور میخواندند.<ref>مسالک و ممالک، ص ١٢.</ref> «شاپور»، برای اینکه شاپور دوم آن را ساخت و «فیروز»، زیرا این شهر را به یادگار از پیروزیاش در برابر امپراتور روم ساخت.<ref name=":1"/> شهر انبار، در نوشتههای رومی، به نام پریساپور{{یادداشت|Perisapor}} خوانده شده است که نام یونانی-رومی آن است.<ref name=":2"/> این شهر، به انبار نیز معروف بود چون در مواقع عادی و صلح، انبار توشه لشکریان و هنگام جنگ، محل ذخیره سلاح جنگجویان بود.<ref name=":1"/> | ایرانیان، انبار را فیروز شاپور میخواندند.<ref>مسالک و ممالک، ص ١٢.</ref> «شاپور»، برای اینکه شاپور دوم آن را ساخت و «فیروز»، زیرا این شهر را به یادگار از پیروزیاش در برابر امپراتور روم ساخت.<ref name=":1"/> شهر انبار، در نوشتههای رومی، به نام پریساپور{{یادداشت|Perisapor}} خوانده شده است که نام یونانی-رومی آن است.<ref name=":2"/> این شهر، به انبار نیز معروف بود چون در مواقع عادی و صلح، انبار توشه لشکریان و هنگام جنگ، محل ذخیره سلاح جنگجویان بود.<ref name=":1"/> | ||
این شهر، هاشمیه نیز نامیده شد. ابوالعباس سفاح، نخستین خلیفه عباسی، مقر فرمانروایی خود را از کوفه به شهر انبار، انتقال داده، آن را نوسازی کرده و در آن کاخی باشکوه برپا ساخت و آن را با انتساب به نیای خود هاشم بن عبد مناف، «هاشمیه» نامید. برخی بر این باورند که وی با این نامگذاری میخواست پیوستگی خاندان خود را به دودمان هاشمی که همان نیاکان حضرت محمد (ص) بودند، به اثبات رسانده و توجه مسلمانان را به سوی خود جلب کند.<ref name=":4">مبارزات شیعیان در دوره نخست خلافت عباسیان، ص ٨۵.</ref> | این شهر، هاشمیه نیز نامیده شد. ابوالعباس سفاح، نخستین خلیفه عباسی، مقر فرمانروایی خود را از کوفه به شهر انبار، انتقال داده، آن را نوسازی کرده و در آن کاخی باشکوه برپا ساخت و آن را با انتساب به نیای خود هاشم بن عبد مناف، «هاشمیه» نامید. برخی بر این باورند که وی با این نامگذاری میخواست پیوستگی خاندان خود را به دودمان هاشمی که همان نیاکان حضرت محمد (ص) بودند، به اثبات رسانده و توجه مسلمانان را به سوی خود جلب کند.<ref name=":4">مبارزات شیعیان در دوره نخست خلافت عباسیان، ص ٨۵.</ref> | ||
=== مناطق همنام === | === مناطق همنام === | ||
چندین موضع جغرافیایی در جهان اسلام با نام انبار مطرح شده است؛ یکی از آنها «انبار جوزجان» است؛ چنانکه ابنواضح یعقوبی<ref>البلدان، ص ۶٣.</ref> و ابنخردادبه از آن نام بردهاند.<ref>مسالک و ممالک، ص ١٢.</ref> انبار جوزجان را «انبیر» هم نوشتهاند. انبار جوزجان، به نوشته ابنحوقل، به فاصله یک روز از «اشبورقان» قرار داشته و بزرگتر از مرو الرود و دارای تاکها و باغها و بناهایش از گل بوده است.<ref>صورة الارض، ص ١٧٧.</ref> اکنون شهری بدین نام وجود ندارد ولی احتمال دارد در محل «ساری پل» کنونی در قسمت علیای رودخانه شبورقان بوده باشد.<ref>لغتنامه دهخدا، ج ٣، ص ٣۴٢٩.</ref> برخی گفتهاند انبار جوزجان، همان شهری است که ناصر خسرو قبادیانی هنگام سفر به اشبورقان از آنجا عبور کرده و آن را «کرسی جوزجانان» نامیده است.<ref>سفرنامه ناسرخسرو، ص ٢ و ٣.</ref> | چندین موضع جغرافیایی در جهان اسلام با نام انبار مطرح شده است؛ یکی از آنها «انبار جوزجان» است؛ چنانکه ابنواضح یعقوبی<ref>البلدان، ص ۶٣.</ref> و ابنخردادبه از آن نام بردهاند.<ref>مسالک و ممالک، ص ١٢.</ref> انبار جوزجان را «انبیر» هم نوشتهاند. انبار جوزجان، به نوشته ابنحوقل، به فاصله یک روز از «اشبورقان» قرار داشته و بزرگتر از مرو الرود و دارای تاکها و باغها و بناهایش از گل بوده است.<ref>صورة الارض، ص ١٧٧.</ref> اکنون شهری بدین نام وجود ندارد ولی احتمال دارد در محل «ساری پل» کنونی در قسمت علیای رودخانه شبورقان بوده باشد.<ref>لغتنامه دهخدا، ج ٣، ص ٣۴٢٩.</ref> برخی گفتهاند انبار جوزجان، همان شهری است که ناصر خسرو قبادیانی هنگام سفر به اشبورقان از آنجا عبور کرده و آن را «کرسی جوزجانان» نامیده است.<ref>سفرنامه ناسرخسرو، ص ٢ و ٣.</ref> | ||
یاقوت حموی از «سِکّة الانبار» نام میبرد که در بالای مرو است.<ref>برگزیده مشترک یاقوت حموی، ص ٢۵.</ref> در فرهنگهای جغرافیایی از چندین سرزمین دیگر با عنوان انبار یاد شده است؛ از جمله «انبار آبادی» در اطراف شهرستان بوکان آذربایجان غربی و انبار از توابع منطقه سید چشمه شهرستان ماکو.<ref>لغتنامه دهخدا، ج ٣، ص ٣۴٢٩.</ref> | یاقوت حموی از «سِکّة الانبار» نام میبرد که در بالای مرو است.<ref>برگزیده مشترک یاقوت حموی، ص ٢۵.</ref> در فرهنگهای جغرافیایی از چندین سرزمین دیگر با عنوان انبار یاد شده است؛ از جمله «انبار آبادی» در اطراف شهرستان بوکان آذربایجان غربی و انبار از توابع منطقه سید چشمه شهرستان ماکو.<ref>لغتنامه دهخدا، ج ٣، ص ٣۴٢٩.</ref> | ||
خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
==== عینالتمر ==== | ==== عینالتمر ==== | ||
ناحیه یا شهرستان انبار، دارای ۵ روستا بوده و شهر عینالتمر، از توابع آن بود. عینالتمر، به عنوان پادگانی ایرانی در حاشیه صحرا، در غرب فرات و جنوب شهر هیت قرار داشت.<ref>مسالک و ممالک، ص ١٣؛ برگزیده مشترک یاقوت حموی، ص ١٣۴.</ref> عین التمر نخلستانها و روستاهایی داشته و شخصی به نام مهران که فرزند بهرام چوبین بوده، در آنجا فرمانروایی میکرد. اعراب نمر، تغلب و ایاد در آنجا فراوان بودند. همین اعراب به فرمان عقة بن ابیعقه به معارضه با مسلمانان هنگام فتح عین التمر برخاستند.<ref>عبدالحسین زرینکوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ص ٣٠۴.</ref> | ناحیه یا شهرستان انبار، دارای ۵ روستا بوده و شهر عینالتمر، از توابع آن بود. عینالتمر، به عنوان پادگانی ایرانی در حاشیه صحرا، در غرب فرات و جنوب شهر هیت قرار داشت.<ref>مسالک و ممالک، ص ١٣؛ برگزیده مشترک یاقوت حموی، ص ١٣۴.</ref> عین التمر نخلستانها و روستاهایی داشته و شخصی به نام مهران که فرزند بهرام چوبین بوده، در آنجا فرمانروایی میکرد. اعراب نمر، تغلب و ایاد در آنجا فراوان بودند. همین اعراب به فرمان عقة بن ابیعقه به معارضه با مسلمانان هنگام فتح عین التمر برخاستند.<ref>عبدالحسین زرینکوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ص ٣٠۴.</ref> | ||
==== هیت ==== | ==== هیت ==== | ||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
==== زبَاء ==== | ==== زبَاء ==== | ||
مالک قلمرو انبار، در هنگام مهاجرت قبایل معروف به «عرب الضاحیه» به آن، بانویی به نام «زبّاء» بود که بر ساکنین آن فرمانروایی میکرد و اقتدارش ماجرای حکومت بلقیس بر سرزمین سبأ را در ذهنها تداعی مینمود. «جذیمة الابرش» فرزند «مالک بن قهم» وقتی در انبار فرود آمد، با لشکری که فراهم کرد، میخواست زبّاء را شکست بدهد، ولی شکست خورد و کشته شد. | مالک قلمرو انبار، در هنگام مهاجرت قبایل معروف به «عرب الضاحیه» به آن، بانویی به نام «زبّاء» بود که بر ساکنین آن فرمانروایی میکرد و اقتدارش ماجرای حکومت بلقیس بر سرزمین سبأ را در ذهنها تداعی مینمود. «جذیمة الابرش» فرزند «مالک بن قهم» وقتی در انبار فرود آمد، با لشکری که فراهم کرد، میخواست زبّاء را شکست بدهد، ولی شکست خورد و کشته شد. | ||
==== عمرو بن عدی ==== | ==== عمرو بن عدی ==== | ||
خط ۷۶: | خط ۷۶: | ||
==== یورش معاویه به انبار ==== | ==== یورش معاویه به انبار ==== | ||
پس از آنکه امام علی (ع) کوفه را مرکز حکومت بر جهان اسلام قرار داد و کارگزاران و والیان نقاط دیگر را تعیین کرد، «اشرس بن حسان بکری» معروف به ابوحسان را به سمت والی استان عالی به مرکزیت انبار منصوب کرد.<ref>سیمای کارگزاران علی بن ابیطالب امیرالمؤمنین (ع)، ج ١، ص ٢٧٨.</ref> | پس از آنکه امام علی (ع) کوفه را مرکز حکومت بر جهان اسلام قرار داد و کارگزاران و والیان نقاط دیگر را تعیین کرد، «اشرس بن حسان بکری» معروف به ابوحسان را به سمت والی استان عالی به مرکزیت انبار منصوب کرد.<ref>سیمای کارگزاران علی بن ابیطالب امیرالمؤمنین (ع)، ج ١، ص ٢٧٨.</ref> | ||
معاویه پس از فتح مصر و آگاهی از آشفتگیهای سیاسی اجتماعی عراق، عدهای از سران لشکر خود را به مناطق تحت قلمرو حضرت علی (ع) در عراق اعزام کرد تا با قتل و غارت، هراس و ناامنی را بر این مناطق حکمفرما سازند. از جمله آنها «سفیان بن عوف غامدی» است که به سوی انبار آمد. معاویه، به سفیان سفارش کرد وارد کوفه نشود، تنها به کشتار و چپاول بپردازد و بازگردد؛ هدف معاویه ایجاد وحشت و ناامنی بود. سفیان با ششهزار سرباز حرکت کرده، از شهر هیت و روستایی در غرب فرات و بالای شهر انبار، که مردمش گریخته بودند گذشته و به سمت انبار رفت. شماری از رزمندگان انبار با دیدن جمعیت زیاد نیروهای سفیان، پراکنده شدند. ابوحسان بکری، کارگزار امام علی (ع) با ۳۰ تن از یارانش آنقدر جنگید تا آنکه به شهادت رسید. او هنگام جنگ آیه ۲۳ سوره احزاب{{یادداشت|فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ ینْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلا.}} را میخواند و به کسانی که ملاقات با خدا را نمیخواهند سفارش میکرد تا زمانی که درگیر هستند از شهر خارج شوند؛ زیرا نبرد آنها، مانع از تعقیب فراریان است. وقتی خبر شهادت وی را یکی از مردم انبار به امام علی (ع) رساند، وی متأثر شده، به منبر رفته و از ابوحسان بکری به نیکی یاد کرد و از مردم کوفه خواست به سوی مهاجمان یورش برده آنها را بیرون کنند. امام به امید این که پاسخی بشنود سکوت کرد، ولی کسی چیزی نگفت. وقتی امام (ع) دید کسی او را یاری نمیکند پیاده از کوفه حرکت کرده، خود را به نخیله رساند. گروهی از مردم پشت سر او حرکت کردند.<ref>شرح نهج البلاغه ابن ابیالحدید، ج ٢، ص ٨۵، الغارات، ص ٢۵١.</ref> او در نخیله خطبهای خواند که در آن به مذمت سستی یارانش در نبرد پرداخته، از آنها به سبب یاری نکردن و تصرف انبار توسط معاویه، به سختی انتقاد کرد. بخشی از این خطبه، بعدها یکی از مشهورترین سخنان او شد که به این شرح است: «به من خبر رسیده که یکی از لشکریان معاویه بر یک زن مسلمان و یک زن کافر ذمی داخل شده و خلخال، دستبند و گردنبندها و گشوارههای او را کنده و آن زن نتوانسته جلوی این کار را بگیرد، مگر آنکه صدا به شیون و زاری بلند کند و از خویشاوندان خود کمک بطلبد. پس دشمنان با غنیمت و دارایی فراوان از انبار بیرون آمدند، در صورتی که به یک نفرشان هم زخمی نرسید و خونی از آنان بر زمین ریخته نشد. اگر مرد مسلمانی از شنیدن این واقعه، از شدت حزن و اندوه بمیرد، او را ملامتی نیست؛ بلکه نزد من به مُردن سزاوار است.»<ref>نهج البلاغه، خطبه ٢٧.</ref> پس از این خطبه، از مردم منطقه عراق تنها دو نفر به یاران امام علی (ع) افزوده شدند.{{یادداشت|«جندب بن عبدالله» و برادرش نزد امام (ع) آمدند و عرض کردند: ای مولای مؤمنان! ما در هر امری مطیع شما هستیم. امام فرمود: از شما دو نفر چه کاری پیش میرود؟}} امام (ع) با یارانی که از کوفه آمده بودند به کوفه بازگشت و سعید بن قیس همدانی را که از بزرگان قبیله همدان بود و مردم از او اطاعت میکردند خواسته و همراه با هشتهزار تن به انبار فرستاد. وقتی به «عانات» رسید، هانی بن خطاب همدانی را به جستجوی سفیان فرستاد؛ ولی آنها گریخته بودند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج ٢، ص ١٠٣؛ الفتوح، ص ٧١۴؛ الغارات، ص ٢۵١؛ اعلام غارات، ص ۴٢۵ و ۵۶٨؛ تجلی امامت، ص ۶۵٢.</ref> | معاویه پس از فتح مصر و آگاهی از آشفتگیهای سیاسی اجتماعی عراق، عدهای از سران لشکر خود را به مناطق تحت قلمرو حضرت علی (ع) در عراق اعزام کرد تا با قتل و غارت، هراس و ناامنی را بر این مناطق حکمفرما سازند. از جمله آنها «سفیان بن عوف غامدی» است که به سوی انبار آمد. معاویه، به سفیان سفارش کرد وارد کوفه نشود، تنها به کشتار و چپاول بپردازد و بازگردد؛ هدف معاویه ایجاد وحشت و ناامنی بود. سفیان با ششهزار سرباز حرکت کرده، از شهر هیت و روستایی در غرب فرات و بالای شهر انبار، که مردمش گریخته بودند گذشته و به سمت انبار رفت. شماری از رزمندگان انبار با دیدن جمعیت زیاد نیروهای سفیان، پراکنده شدند. ابوحسان بکری، کارگزار امام علی (ع) با ۳۰ تن از یارانش آنقدر جنگید تا آنکه به شهادت رسید. او هنگام جنگ آیه ۲۳ سوره احزاب{{یادداشت|فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ ینْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلا.}} را میخواند و به کسانی که ملاقات با خدا را نمیخواهند سفارش میکرد تا زمانی که درگیر هستند از شهر خارج شوند؛ زیرا نبرد آنها، مانع از تعقیب فراریان است. وقتی خبر شهادت وی را یکی از مردم انبار به امام علی (ع) رساند، وی متأثر شده، به منبر رفته و از ابوحسان بکری به نیکی یاد کرد و از مردم کوفه خواست به سوی مهاجمان یورش برده آنها را بیرون کنند. امام به امید این که پاسخی بشنود سکوت کرد، ولی کسی چیزی نگفت. وقتی امام (ع) دید کسی او را یاری نمیکند پیاده از کوفه حرکت کرده، خود را به نخیله رساند. گروهی از مردم پشت سر او حرکت کردند.<ref>شرح نهج البلاغه ابن ابیالحدید، ج ٢، ص ٨۵، الغارات، ص ٢۵١.</ref> او در نخیله خطبهای خواند که در آن به مذمت سستی یارانش در نبرد پرداخته، از آنها به سبب یاری نکردن و تصرف انبار توسط معاویه، به سختی انتقاد کرد. بخشی از این خطبه، بعدها یکی از مشهورترین سخنان او شد که به این شرح است: «به من خبر رسیده که یکی از لشکریان معاویه بر یک زن مسلمان و یک زن کافر ذمی داخل شده و خلخال، دستبند و گردنبندها و گشوارههای او را کنده و آن زن نتوانسته جلوی این کار را بگیرد، مگر آنکه صدا به شیون و زاری بلند کند و از خویشاوندان خود کمک بطلبد. پس دشمنان با غنیمت و دارایی فراوان از انبار بیرون آمدند، در صورتی که به یک نفرشان هم زخمی نرسید و خونی از آنان بر زمین ریخته نشد. اگر مرد مسلمانی از شنیدن این واقعه، از شدت حزن و اندوه بمیرد، او را ملامتی نیست؛ بلکه نزد من به مُردن سزاوار است.»<ref>نهج البلاغه، خطبه ٢٧.</ref> پس از این خطبه، از مردم منطقه عراق تنها دو نفر به یاران امام علی (ع) افزوده شدند.{{یادداشت|«جندب بن عبدالله» و برادرش نزد امام (ع) آمدند و عرض کردند: ای مولای مؤمنان! ما در هر امری مطیع شما هستیم. امام فرمود: از شما دو نفر چه کاری پیش میرود؟}} امام (ع) با یارانی که از کوفه آمده بودند به کوفه بازگشت و سعید بن قیس همدانی را که از بزرگان قبیله همدان بود و مردم از او اطاعت میکردند خواسته و همراه با هشتهزار تن به انبار فرستاد. وقتی به «عانات» رسید، هانی بن خطاب همدانی را به جستجوی سفیان فرستاد؛ ولی آنها گریخته بودند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج ٢، ص ١٠٣؛ الفتوح، ص ٧١۴؛ الغارات، ص ٢۵١؛ اعلام غارات، ص ۴٢۵ و ۵۶٨؛ تجلی امامت، ص ۶۵٢.</ref> | ||
==== کمیل، کارگزار شهر هیت ==== | ==== کمیل، کارگزار شهر هیت ==== | ||
هنگامی که نیروهای معاویه به فرماندهی سفیان بن عوف غامدی به شهر هِیت یورش بردند، پادگان انبار تقریباً از قوای مدافع شهر خالی بود و تنها ۲۰۰ نفر در آن مستقر بودند؛ زیرا کمیل بن زیاد بدون اطلاع و دستور امام علی (ع) با نیروهای خود از هِیت به سوی «قرقیسیاء» حرکت کرده بود تا با متجاوزان مقابله کند. امام علی (ع) این تصمیمگیری کمیل را نادرست خواند و او را از این کار بازداشت؛ زیرا وظیفه کارگزار حفظ حوزه مأموریت اوست و نباید منطقه خود را ترک کند تا مورد تعرض قرار گیرد. گلایه حضرت از کمیل در نامه ۶۱ نهج البلاغه آمده است. در این حال «شبث بن عامر ازدی» کارگزار شهر نصیبین، واقع در جزیره، در نامهای خطاب به کمیل از مأموریت عبدالرحمن بن اشتم، از جانب معاویه، برای کشتار و چپاول جزیره{{یادداشت|جزیره، به نواحی میان دجله و فرات، که جزو قلمرو عراق بود میگفتند؛ رومیان به آن «مزو پوتامیا»، یا «بینالنهرین» و فارسها در دوران ساسانیان به آن «میانرودان» میگفتند. جزیره، بخش شمالی عراق کنونی است.<ref>اشکال العالم؛ تاریخ و فرهنگ ایران، ج ٢، ص ۶۴.</ref>}} خبر داد. | هنگامی که نیروهای معاویه به فرماندهی سفیان بن عوف غامدی به شهر هِیت یورش بردند، پادگان انبار تقریباً از قوای مدافع شهر خالی بود و تنها ۲۰۰ نفر در آن مستقر بودند؛ زیرا کمیل بن زیاد بدون اطلاع و دستور امام علی (ع) با نیروهای خود از هِیت به سوی «قرقیسیاء» حرکت کرده بود تا با متجاوزان مقابله کند. امام علی (ع) این تصمیمگیری کمیل را نادرست خواند و او را از این کار بازداشت؛ زیرا وظیفه کارگزار حفظ حوزه مأموریت اوست و نباید منطقه خود را ترک کند تا مورد تعرض قرار گیرد. گلایه حضرت از کمیل در نامه ۶۱ نهج البلاغه آمده است. در این حال «شبث بن عامر ازدی» کارگزار شهر نصیبین، واقع در جزیره، در نامهای خطاب به کمیل از مأموریت عبدالرحمن بن اشتم، از جانب معاویه، برای کشتار و چپاول جزیره{{یادداشت|جزیره، به نواحی میان دجله و فرات، که جزو قلمرو عراق بود میگفتند؛ رومیان به آن «مزو پوتامیا»، یا «بینالنهرین» و فارسها در دوران ساسانیان به آن «میانرودان» میگفتند. جزیره، بخش شمالی عراق کنونی است.<ref>اشکال العالم؛ تاریخ و فرهنگ ایران، ج ٢، ص ۶۴.</ref>}} خبر داد. | ||
کمیل تصمیم گرفت جلوی تجاوز عبدالرحمن را بگیرد و با پیروزی بر وی، آزردگی امام خود را از حادثه قبلی جبران کند. پس «عبدالله بن وهب الراسبی» را در با ۴۰۰ سوار در هِیت جانشین خود قرار داد و خود با ۴۰۰ سوار به کمک شبث بن عامر پیوست. نبرد او با پیروزی همراه بوده، شماری از لشکریان معاویه کشته شده و مابقی فرار کردند. کمیل در نامهای خبر این پیروزی را به امام (ع) داد. امام علی (ع) در پاسخ از کمیل به نیکی اید کرده و برای او و یارانش دعا کرد.<ref>الفتوح، ص ٧١۵ و ٧١۶؛ انساب الاشراف، ج ٢، ص ۴٧٣.</ref> | کمیل تصمیم گرفت جلوی تجاوز عبدالرحمن را بگیرد و با پیروزی بر وی، آزردگی امام خود را از حادثه قبلی جبران کند. پس «عبدالله بن وهب الراسبی» را در با ۴۰۰ سوار در هِیت جانشین خود قرار داد و خود با ۴۰۰ سوار به کمک شبث بن عامر پیوست. نبرد او با پیروزی همراه بوده، شماری از لشکریان معاویه کشته شده و مابقی فرار کردند. کمیل در نامهای خبر این پیروزی را به امام (ع) داد. امام علی (ع) در پاسخ از کمیل به نیکی اید کرده و برای او و یارانش دعا کرد.<ref>الفتوح، ص ٧١۵ و ٧١۶؛ انساب الاشراف، ج ٢، ص ۴٧٣.</ref> | ||
==== مالک بن کعب ارحبی، والی عین التمر ==== | ==== مالک بن کعب ارحبی، والی عین التمر ==== | ||
مالک، فرزند کعب، کارگزار عین التمر از توابع استان انبار و امیر لشکری بود که امام علی (ع) از عراق برای یاری محمد بن ابیبکر به مصر فرستاد. او را مردی با فراست، مدیر و مدبّر خواندهاند. | مالک، فرزند کعب، کارگزار عین التمر از توابع استان انبار و امیر لشکری بود که امام علی (ع) از عراق برای یاری محمد بن ابیبکر به مصر فرستاد. او را مردی با فراست، مدیر و مدبّر خواندهاند. | ||
نعمان بن بشیر انصاری، همراه با ابوهریره از سوی معاویه مأمور شدند تا به کوفه، نزد امام علی (ع) بیایند و از ایشان بخواهند که قاتلان [[عثمان]] را تسلیم کند تا غائله به پایان رسد.{{یادداشت|برخی این اقدام معاویه را فریبکاری دانسته و بر این باورند که معاویه میدانست امام (ع) این فریبکاری او را نمیپذیرد، ولی میخواست جواب منفی حضرت را وسیلهای برای فریب شامیان و بر حق جلوه دادن خود قرار دهد.}} امام (ع) به آن دو فرستاده خواست از این سخنان درگذرند؛ سپس به نعمان بن بشیر گلایه کرد که همه انصار از او پیروی کردهاند جز گروهی اندک که نعمان جزء آنهاست. نعمان در پاسخ نامه معاویه را بهانهای دانست تا در جوار امام علی (ع) بماند. ابوهریره عازم شام گردید و نعمان بن بشیر چند ماه در کوفه اقامت گزید و سپس به «عین التمر» از توابع انبار گریخت. «مالک بن کعب ارحبی» کارگزار امام علی (ع) در این منطقه، او را دستگیر کرد و مورد بازجویی قرار داد و روانه زندانش کرد تا دربارهاش از امام (ع) فرمانی دریافت کند. نعمان برای رهایی از این گرفتاری به قرظة بن کعب انصاری متوسل شد. وی در حوالی عین التمر برای امام علی (ع) مالیات و صدقات جمعآوری میکرد. با اصرار فراوان قرظه، نعمان از آن وضع نجات یافت و به سرعت از عین التمر و قلمرو انبار دور شد و خود را به معاویه رساند و ماجرا را به وی بازگفت. | نعمان بن بشیر انصاری، همراه با ابوهریره از سوی معاویه مأمور شدند تا به کوفه، نزد امام علی (ع) بیایند و از ایشان بخواهند که قاتلان [[عثمان]] را تسلیم کند تا غائله به پایان رسد.{{یادداشت|برخی این اقدام معاویه را فریبکاری دانسته و بر این باورند که معاویه میدانست امام (ع) این فریبکاری او را نمیپذیرد، ولی میخواست جواب منفی حضرت را وسیلهای برای فریب شامیان و بر حق جلوه دادن خود قرار دهد.}} امام (ع) به آن دو فرستاده خواست از این سخنان درگذرند؛ سپس به نعمان بن بشیر گلایه کرد که همه انصار از او پیروی کردهاند جز گروهی اندک که نعمان جزء آنهاست. نعمان در پاسخ نامه معاویه را بهانهای دانست تا در جوار امام علی (ع) بماند. ابوهریره عازم شام گردید و نعمان بن بشیر چند ماه در کوفه اقامت گزید و سپس به «عین التمر» از توابع انبار گریخت. «مالک بن کعب ارحبی» کارگزار امام علی (ع) در این منطقه، او را دستگیر کرد و مورد بازجویی قرار داد و روانه زندانش کرد تا دربارهاش از امام (ع) فرمانی دریافت کند. نعمان برای رهایی از این گرفتاری به قرظة بن کعب انصاری متوسل شد. وی در حوالی عین التمر برای امام علی (ع) مالیات و صدقات جمعآوری میکرد. با اصرار فراوان قرظه، نعمان از آن وضع نجات یافت و به سرعت از عین التمر و قلمرو انبار دور شد و خود را به معاویه رساند و ماجرا را به وی بازگفت. | ||
خط ۹۰: | خط ۹۰: | ||
== امام حسن (ع) در انبار == | == امام حسن (ع) در انبار == | ||
[[امام حسن(ع)]]، برای مقابله با [[معاویه بن ابی سفیان|معاویه]]، فرماندهی از قبیله کِندِه را به همراه چهارهزار تن به انبار فرستاد و به او فرمان داد که در آنجا فرود آید و کاری نکند تا فرمان لازم به او برسد. وقتی این فرمانده در کرانه [[فرات]] و در قلمرو انبار فرود آمد، معاویه پیکی به سوی او فرستاد و در نامهای وعده فرمانداری یکی از نواحی شام یا عراق داده، از او خواست به سپاه او ملحق شود. همراه نامه پانصدهزار درهم نیز برای او فرستاد. آن فرمانده، به همراه ۲۰۰ نفر از یاران و خویشاوندان به معاویه پیوست. امام حسن (ع) از شنیدن این خبر، او را در وفاداری فقیر و بنده دنیا توصیف کرده{{یادداشت|امام حسن (ع) گفت: این مرد کندی نیز به امویان پیوست و به من و شما شیعیان خیانت کرد. چندین بار گفتم که چنین افرادی در وفاداری فقیرند و بندگان دنیا هستند. اکنون فرمانده دیگری را به جایش تعیین میکنم؛ گرچه میدانم او هم مثل فرمانده قبلی خیانت میکند و رضای خداوند را درباره ما مراعات نمیکند.}} و مرد دیگری را از قبیله بنیمراد با چهارهزار تن به انبار اعزام کرد و در حضور مردم به وی تأکید کرد که خیانت نورزد و سوگند داد که مرتکب چنین خطایی نشود. معاویه، پیکهایی به دیدارش فرستاد و در نامهای فرمانداری یکی از ایالات شام یا عراق را به او وعده داده و از وی خواست که به او بپیوندد. همراه نامه پنجهزار درهم برای او فرستاد. این فرمانده نیز به معاویه پیوست. این خیانتها، در بنیان لشکر انبار تزلزل افکند و هماهنگی آنها را برهم زد.<ref> | [[امام حسن(ع)]]، برای مقابله با [[معاویه بن ابی سفیان|معاویه]]، فرماندهی از قبیله کِندِه را به همراه چهارهزار تن به انبار فرستاد و به او فرمان داد که در آنجا فرود آید و کاری نکند تا فرمان لازم به او برسد. وقتی این فرمانده در کرانه [[فرات]] و در قلمرو انبار فرود آمد، معاویه پیکی به سوی او فرستاد و در نامهای وعده فرمانداری یکی از نواحی شام یا عراق داده، از او خواست به سپاه او ملحق شود. همراه نامه پانصدهزار درهم نیز برای او فرستاد. آن فرمانده، به همراه ۲۰۰ نفر از یاران و خویشاوندان به معاویه پیوست. امام حسن (ع) از شنیدن این خبر، او را در وفاداری فقیر و بنده دنیا توصیف کرده{{یادداشت|امام حسن (ع) گفت: این مرد کندی نیز به امویان پیوست و به من و شما شیعیان خیانت کرد. چندین بار گفتم که چنین افرادی در وفاداری فقیرند و بندگان دنیا هستند. اکنون فرمانده دیگری را به جایش تعیین میکنم؛ گرچه میدانم او هم مثل فرمانده قبلی خیانت میکند و رضای خداوند را درباره ما مراعات نمیکند.}} و مرد دیگری را از قبیله بنیمراد با چهارهزار تن به انبار اعزام کرد و در حضور مردم به وی تأکید کرد که خیانت نورزد و سوگند داد که مرتکب چنین خطایی نشود. معاویه، پیکهایی به دیدارش فرستاد و در نامهای فرمانداری یکی از ایالات شام یا عراق را به او وعده داده و از وی خواست که به او بپیوندد. همراه نامه پنجهزار درهم برای او فرستاد. این فرمانده نیز به معاویه پیوست. این خیانتها، در بنیان لشکر انبار تزلزل افکند و هماهنگی آنها را برهم زد.<ref>ترجمهٔ المناقب، ج ٢، ص ١١۴ و ١١۵، حیاة الامام الحسن (ع)، ج ۲، ص ١٣٢؛ بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۴٣ و ۴۴.</ref> | ||
بر پایه گزارشی که به امام حسن (ع) رسیده بود، معاویه پیشقراولان سپاه خود را به فرماندهی «عبدالله بن عامر» به انبار فرستاده بود تا پس از آرایش نظامی و بررسی تاکتیکی، از آنجا به مدائن بروند. به همین دلیل، امام (ع) در ساباطِ مدائن فرود آمد تا با بسیج نیروها، جلوی توطئه سپاه معاویه را بگیرد، ولی با پراکندگی سپاه و خیانت فرماندهان روبهرو شد.<ref>اخبار الطوال، ص ٢۶٣؛ مقاتل الطالبیین، ص ٧٢.</ref> | بر پایه گزارشی که به امام حسن (ع) رسیده بود، معاویه پیشقراولان سپاه خود را به فرماندهی «عبدالله بن عامر» به انبار فرستاده بود تا پس از آرایش نظامی و بررسی تاکتیکی، از آنجا به مدائن بروند. به همین دلیل، امام (ع) در ساباطِ مدائن فرود آمد تا با بسیج نیروها، جلوی توطئه سپاه معاویه را بگیرد، ولی با پراکندگی سپاه و خیانت فرماندهان روبهرو شد.<ref>اخبار الطوال، ص ٢۶٣؛ مقاتل الطالبیین، ص ٧٢.</ref> | ||
خط ۱۰۴: | خط ۱۰۴: | ||
اگرچه در دوران [[بنیعباس|عباسیان]]، [[بغداد]] بزرگترین شهر [[عراق]] بود، ولی با سه شهر بزرگ واسط، کوفه و بصره که توسط مسلمانان ساختند شده بود، چهار شهر بزرگ و پرجمعیت عراق در دوره عباسی محسوب میشد.<ref>جغرافیای تاریخی سرزمینهای شرقی، ص ٣ و ۴.</ref> | اگرچه در دوران [[بنیعباس|عباسیان]]، [[بغداد]] بزرگترین شهر [[عراق]] بود، ولی با سه شهر بزرگ واسط، کوفه و بصره که توسط مسلمانان ساختند شده بود، چهار شهر بزرگ و پرجمعیت عراق در دوره عباسی محسوب میشد.<ref>جغرافیای تاریخی سرزمینهای شرقی، ص ٣ و ۴.</ref> | ||
پس از کشته شدن ابراهیم امام، ابومسلم خراسانی، داعی عباسیان با لشکر خراسان روی به عراق آورد و در ۱۲ ربیعالثانی ۱۳۲ق. برادر ابراهیم امام را که ابوالعباس سفاح{{یادداشت|به فارسی یعنی خونریز.}} لقب داشت، بر مسند خلافت نشاند. ابوالعباس سفاح، نخستین خلیفه عباسی تمام مناطقی را که امویان در اختیار داشتند، به دست آورد.{{یادداشت|فاصله زمانی میان بیعت با سفاح برای خلافت و کشته شدن مروان حمار، آخرین فرمانروای اموی حدود نه ماه بود، که تمام آن در سال ۱۳۲ق. سپری شد؛ بنابراین، این تاریخ، هم زمان سقوط بنیامیه است و هم تاریخ روی کار آمدن بنیعباس.}}<ref>تاریخ ایران زمین، ص ١۴١.</ref> وی با وجود اقتداری که داشت، موفق نشد در کوفه که کانون شیعیان بود، زندگی کند؛ به همین دلیل مقر فرمانروایی خود را به شهر انبار، انتقال داده، آن را نوسازی کرده و در آن کاخی باشکوه برپا ساخت و آن را با انتساب به نیای خود هاشم بن عبد مناف، «هاشمیه» نامید. برخی بر این باورند که وی با نامگذاری میخواست پیوستگی خاندان خود را به دودمان هاشمی که همان نیاکان حضرت محمد (ص) بودند، به اثبات رسانده و توجه مسلمانان را به سوی خود جلب کند.<ref name=":4"/> | پس از کشته شدن ابراهیم امام، ابومسلم خراسانی، داعی عباسیان با لشکر خراسان روی به عراق آورد و در ۱۲ ربیعالثانی ۱۳۲ق. برادر ابراهیم امام را که ابوالعباس سفاح{{یادداشت|به فارسی یعنی خونریز.}} لقب داشت، بر مسند خلافت نشاند. ابوالعباس سفاح، نخستین خلیفه عباسی تمام مناطقی را که امویان در اختیار داشتند، به دست آورد.{{یادداشت|فاصله زمانی میان بیعت با سفاح برای خلافت و کشته شدن مروان حمار، آخرین فرمانروای اموی حدود نه ماه بود، که تمام آن در سال ۱۳۲ق. سپری شد؛ بنابراین، این تاریخ، هم زمان سقوط بنیامیه است و هم تاریخ روی کار آمدن بنیعباس.}}<ref>تاریخ ایران زمین، ص ١۴١.</ref> وی با وجود اقتداری که داشت، موفق نشد در کوفه که کانون شیعیان بود، زندگی کند؛ به همین دلیل مقر فرمانروایی خود را به شهر انبار، انتقال داده، آن را نوسازی کرده و در آن کاخی باشکوه برپا ساخت و آن را با انتساب به نیای خود هاشم بن عبد مناف، «هاشمیه» نامید. برخی بر این باورند که وی با نامگذاری میخواست پیوستگی خاندان خود را به دودمان هاشمی که همان نیاکان حضرت محمد (ص) بودند، به اثبات رسانده و توجه مسلمانان را به سوی خود جلب کند.<ref name=":4"/> | ||
ابوسلمه حفص بن سلیمان خلال، از قبیله همْدان که برای روی کار آمدن عباسیان تلاش بسیاری کرد و خونهای زیادی ریخت، به عنوان نخستین وزیر دولت بنیعباس تعیین شد و در این شهر استقرار یافت.<ref>التنبیه والاشراف، ص ٣٢٠.</ref> ابوسلمه را فردی مدبر و سیاستمدار گزارش کردهاند، ابومسلم خراسانی به برتری ابوسلمه حسادت ورزیده، او را نزد ابوالعباس سفاح، فردی خطرناک معرفی کرد که قصد دارد خلافت را به آل علی بازگرداند. ابومسلم تاکید کرد باید او را از میان برداشت. سفاح، ادعای ابومسلم را ثابت نشده دانسته، حاضر به کشتن وی نشد. این تحریکات به گوش ابوسلمه رسید و ابومسلم خراسانی پریشان شده، از جانب وی احساس خطر کرد؛ او جمعی از یاران مورد اعتماد خود را مأمور کرد تا برای ترور ابوسلمه در شهر انبار اقدام کنند. شبی ابوسلمه از کاخ سفاح در انبار بیرون آمد و کسی هم همراه او نبود. یاران ابومسلم موقعیت را مناسب دیدند و به ابوسلمه یورش بردند و او را کشتند. سفاح، به گفته خودش از کشته شدن ابوسلمه چیزی را از دست نداده، بنابراین متأسف و ناراحت نشد. البته بین مردم شایع کردند که خوارج او را کشتهاند.<ref>مروج الذهب، ج ٢، ص ٢٧۵؛ تاریخ عرب و اسلام، ص ٢١٨.</ref> | ابوسلمه حفص بن سلیمان خلال، از قبیله همْدان که برای روی کار آمدن عباسیان تلاش بسیاری کرد و خونهای زیادی ریخت، به عنوان نخستین وزیر دولت بنیعباس تعیین شد و در این شهر استقرار یافت.<ref>التنبیه والاشراف، ص ٣٢٠.</ref> ابوسلمه را فردی مدبر و سیاستمدار گزارش کردهاند، ابومسلم خراسانی به برتری ابوسلمه حسادت ورزیده، او را نزد ابوالعباس سفاح، فردی خطرناک معرفی کرد که قصد دارد خلافت را به آل علی بازگرداند. ابومسلم تاکید کرد باید او را از میان برداشت. سفاح، ادعای ابومسلم را ثابت نشده دانسته، حاضر به کشتن وی نشد. این تحریکات به گوش ابوسلمه رسید و ابومسلم خراسانی پریشان شده، از جانب وی احساس خطر کرد؛ او جمعی از یاران مورد اعتماد خود را مأمور کرد تا برای ترور ابوسلمه در شهر انبار اقدام کنند. شبی ابوسلمه از کاخ سفاح در انبار بیرون آمد و کسی هم همراه او نبود. یاران ابومسلم موقعیت را مناسب دیدند و به ابوسلمه یورش بردند و او را کشتند. سفاح، به گفته خودش از کشته شدن ابوسلمه چیزی را از دست نداده، بنابراین متأسف و ناراحت نشد. البته بین مردم شایع کردند که خوارج او را کشتهاند.<ref>مروج الذهب، ج ٢، ص ٢٧۵؛ تاریخ عرب و اسلام، ص ٢١٨.</ref> | ||
خط ۱۱۰: | خط ۱۱۰: | ||
سفاح برای شهر انبار با احداث بناها و مزارع و باغاتی، حومهای به وجود آورد که آن را «رُصافه»، به معنای کانون روییدنیها میگویند.<ref>برگزیده مشترک یاقوت حموی، ص ٩٧.</ref> | سفاح برای شهر انبار با احداث بناها و مزارع و باغاتی، حومهای به وجود آورد که آن را «رُصافه»، به معنای کانون روییدنیها میگویند.<ref>برگزیده مشترک یاقوت حموی، ص ٩٧.</ref> | ||
سرانجام ابوالعباس سفاح، در سال ۱۳۶ق. دچار بیماری آبله شده و در ۱۲ ذیحجه همان سال، در ۳۰ سالگی پس از چهار سال و هشت ماه خلافت، در شهر انبار مُرد.<ref name=":5">مروج الذهب، ج ٢، ص ٢٨۴؛ التنبیه والاشراف، ص ٣٢٠؛ تاریخ ایران زمین، ص ١۴٢.</ref> | سرانجام ابوالعباس سفاح، در سال ۱۳۶ق. دچار بیماری آبله شده و در ۱۲ ذیحجه همان سال، در ۳۰ سالگی پس از چهار سال و هشت ماه خلافت، در شهر انبار مُرد.<ref name=":5">مروج الذهب، ج ٢، ص ٢٨۴؛ التنبیه والاشراف، ص ٣٢٠؛ تاریخ ایران زمین، ص ١۴٢.</ref> | ||
==== منصور عباسی ==== | ==== منصور عباسی ==== | ||
پس از مرگ ابوالعباس سفاح در انبار، منصور عباسی که ۴۱ ساله بود، زمام امور را به دست گرفت.<ref name=":5"/> وی در محرم سال ۱۳۶ق. هنگام بازگشت از سفر [[حج]] و سرزمین [[حجاز]] به [[کوفه]] رسید و در [[حیره]] فرود آمد و با مردم نماز جمعه گذارد؛ سپس به پایتخت ابوالعباس، شهر انبار یا هاشمیه رفت و نزدیکان را فراخواند و بر خزانههای سفاح دست یافت. همان زمان که سفاح درگذشت و منصور مشغول اجرای مراسم حج بود، کارگزاران و فرماندهان در شهر انبار برای منصور بیعت گرفته بودند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج ٢، ص ٣۵١ - ٣۵٣.</ref> | پس از مرگ ابوالعباس سفاح در انبار، منصور عباسی که ۴۱ ساله بود، زمام امور را به دست گرفت.<ref name=":5"/> وی در محرم سال ۱۳۶ق. هنگام بازگشت از سفر [[حج]] و سرزمین [[حجاز]] به [[کوفه]] رسید و در [[حیره]] فرود آمد و با مردم نماز جمعه گذارد؛ سپس به پایتخت ابوالعباس، شهر انبار یا هاشمیه رفت و نزدیکان را فراخواند و بر خزانههای سفاح دست یافت. همان زمان که سفاح درگذشت و منصور مشغول اجرای مراسم حج بود، کارگزاران و فرماندهان در شهر انبار برای منصور بیعت گرفته بودند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج ٢، ص ٣۵١ - ٣۵٣.</ref> | ||
منصور، از قدرتی که ابومسلم خراسانی در [[خراسان]] به دست آورده بود میترسید. او را به انبار فراخواند؛ ولی او هر بار به بهانهای دعوت منصور را رد کرد. سرانجام وعدههای منصور عباسی، او را فریفت و عازم شهر انبار، دربار عباسی شد و در زمانی مناسب پیش روی خلیفه قطعه قطعه گردید. پیروان ابومسلم به خونخواهی وی در هاشمیه، انبار سابق بر منصور عباسی شوریدند. منصور، ۲۰۰ تن از آنان را که سرکردگان ایشان بودند به زندان افکند و این آشوب را سرکوب کرد. | منصور، از قدرتی که ابومسلم خراسانی در [[خراسان]] به دست آورده بود میترسید. او را به انبار فراخواند؛ ولی او هر بار به بهانهای دعوت منصور را رد کرد. سرانجام وعدههای منصور عباسی، او را فریفت و عازم شهر انبار، دربار عباسی شد و در زمانی مناسب پیش روی خلیفه قطعه قطعه گردید. پیروان ابومسلم به خونخواهی وی در هاشمیه، انبار سابق بر منصور عباسی شوریدند. منصور، ۲۰۰ تن از آنان را که سرکردگان ایشان بودند به زندان افکند و این آشوب را سرکوب کرد. | ||
منصور پس از آنکه خیال خود را از ناحیه ابومسلم و هوادارانش راحت کرد، پایتخت عباسیان را از انبار به [[بغداد]] انتقال داد و زندان ترسناک خود را در انبار قرار داد. وی عدهای از سادات حسنی را که در رأس آنان «[[عبدالله محض]]» نیز بود، در زیرزمینی در انبار حبس کرده بود که به دلیل تاریکی شدید، زندانیان شب را از روز تشخیص نمیدادند و ناچار، قرآن را پنج قسمت کرده و هریک از نمازهای پنجگانه را بعد از خواندن یک قسمت از قرآن اقامه میکردند. زندانیان به دلیل عفونتهای شدید، گرسنگی و تشنگی در همین زندان جان خود را از دست میدادند. «[[ابراهیم عمر]]» فرزند [[حسن مثنی]] در میان کسانی بود که آنان را در بند آهنین از [[مدینه]] به انبار آوردند. همچنین منصور عباسی در کاخ «ابن هبیره» انبار، نوادگان [[امام حسن(ع)]] را محبوس ساخت؛ آنگاه از میانشان [[محمد بن ابراهیم بن حسن]] را حاضر کرد و سرپا نگه داشت و دستور داد ستونی بر گِردش بنا نهادند و او را به همان حال رها ساخت تا گرسنه و تشنه از پای درآمد. سپس دستور قتل عدهای از همراهانش را داد. سرانجام منصور دریافت بسیاری از مردم [[خراسان]] و [[ایران]] [[شیعه]]<nowiki/>اند و علاقهمند به [[اهل بیت|اهل بیت (ع)]] و با زندانی کردن آل علی دست به کار خطرناکی زده است؛ از این روی، در انبار، به منبر رفت و در خطبهای دراز، موضع خود را در برابر علویان و آل ابوطالب مشروع جلوه داد.<ref>النزاع و التخاصم، ص ٧۴؛ مقاتل الطالبیین، ص ٢٢۶؛ الشیعه و الحاکمون، ص ١٢۵، ابومسلم سردار خراسان، ص ١٢۴ و ١۶٩؛ تاریخ عرب و اسلام، ص ٢١٨؛ مبارزات شیعیان. . . ، ص ١٣۵.</ref> | منصور پس از آنکه خیال خود را از ناحیه ابومسلم و هوادارانش راحت کرد، پایتخت عباسیان را از انبار به [[بغداد]] انتقال داد و زندان ترسناک خود را در انبار قرار داد. وی عدهای از سادات حسنی را که در رأس آنان «[[عبدالله محض]]» نیز بود، در زیرزمینی در انبار حبس کرده بود که به دلیل تاریکی شدید، زندانیان شب را از روز تشخیص نمیدادند و ناچار، قرآن را پنج قسمت کرده و هریک از نمازهای پنجگانه را بعد از خواندن یک قسمت از قرآن اقامه میکردند. زندانیان به دلیل عفونتهای شدید، گرسنگی و تشنگی در همین زندان جان خود را از دست میدادند. «[[ابراهیم عمر]]» فرزند [[حسن مثنی]] در میان کسانی بود که آنان را در بند آهنین از [[مدینه]] به انبار آوردند. همچنین منصور عباسی در کاخ «ابن هبیره» انبار، نوادگان [[امام حسن(ع)]] را محبوس ساخت؛ آنگاه از میانشان [[محمد بن ابراهیم بن حسن]] را حاضر کرد و سرپا نگه داشت و دستور داد ستونی بر گِردش بنا نهادند و او را به همان حال رها ساخت تا گرسنه و تشنه از پای درآمد. سپس دستور قتل عدهای از همراهانش را داد. سرانجام منصور دریافت بسیاری از مردم [[خراسان]] و [[ایران]] [[شیعه]]<nowiki/>اند و علاقهمند به [[اهل بیت|اهل بیت (ع)]] و با زندانی کردن آل علی دست به کار خطرناکی زده است؛ از این روی، در انبار، به منبر رفت و در خطبهای دراز، موضع خود را در برابر علویان و آل ابوطالب مشروع جلوه داد.<ref>النزاع و التخاصم، ص ٧۴؛ مقاتل الطالبیین، ص ٢٢۶؛ الشیعه و الحاکمون، ص ١٢۵، ابومسلم سردار خراسان، ص ١٢۴ و ١۶٩؛ تاریخ عرب و اسلام، ص ٢١٨؛ مبارزات شیعیان. . . ، ص ١٣۵.</ref> | ||
== برمکیان در انبار == | == برمکیان در انبار == | ||
[[برمکیان]] یا آل برمک، خاندانی از دولتمردان ایرانی بودند که در اواخر سده نخست قمری به دین اسلام درآمدند و نفوذی بسیار در دربار [[بنیامیه|خلفای اموی]]، در زمان خلافت عبدالملک مروان و جانشینان او به دست آوردند. دو سال پس از به حکومت رسیدن ابوالعباس سفاح در شهر انبار، یکی از بزرگترین مردان خاندان برمک که خالد نام داشت، به وزارت وی گماشته شد. او در زمان خلافت منصور عباسی هم در این سمت باقی ماند. پسر ارشدش یحیی که در آغاز، مربی و معلم هارون الرشید و سپس وزیر گردید، در مدتی نزدیک به هفت سال فرمانروای واقعی بود و خلیفه جز نامی نداشت. دو پسر یحیی، فضل و جعفر نیابت پدر را در مقام وزارت عهده دار گردیدند و بهترین مقامات و عالیترین مناصب دربار عباسی به برمکیان اختصاص یافت. این قدرت بیحساب، حسد و سعایت درباریان را برانگیخت. جعفر، یکی از سادات حسنی به نام یحیی بن عبدالله را که هارون در انبار به زندانی کرده بود، آزاد کرد و این تصمیم خلیفه را به شدت آشفته ساخت. سلطه بسیار برامکه فراتر از این بود. آنان به نام خود سکه میزدند و دستگاه بسیار باشکوهی برای خویش تدارک دیده بودند؛ به علاوه آنان به تلاش برای تأسیس دولتی در [[ایران]] متهم شدند. این عوامل باعث شد تا هارون برای براندازی برامکه در شهر انبار اقدام کند. | [[برمکیان]] یا آل برمک، خاندانی از دولتمردان ایرانی بودند که در اواخر سده نخست قمری به دین اسلام درآمدند و نفوذی بسیار در دربار [[بنیامیه|خلفای اموی]]، در زمان خلافت عبدالملک مروان و جانشینان او به دست آوردند. دو سال پس از به حکومت رسیدن ابوالعباس سفاح در شهر انبار، یکی از بزرگترین مردان خاندان برمک که خالد نام داشت، به وزارت وی گماشته شد. او در زمان خلافت منصور عباسی هم در این سمت باقی ماند. پسر ارشدش یحیی که در آغاز، مربی و معلم هارون الرشید و سپس وزیر گردید، در مدتی نزدیک به هفت سال فرمانروای واقعی بود و خلیفه جز نامی نداشت. دو پسر یحیی، فضل و جعفر نیابت پدر را در مقام وزارت عهده دار گردیدند و بهترین مقامات و عالیترین مناصب دربار عباسی به برمکیان اختصاص یافت. این قدرت بیحساب، حسد و سعایت درباریان را برانگیخت. جعفر، یکی از سادات حسنی به نام یحیی بن عبدالله را که هارون در انبار به زندانی کرده بود، آزاد کرد و این تصمیم خلیفه را به شدت آشفته ساخت. سلطه بسیار برامکه فراتر از این بود. آنان به نام خود سکه میزدند و دستگاه بسیار باشکوهی برای خویش تدارک دیده بودند؛ به علاوه آنان به تلاش برای تأسیس دولتی در [[ایران]] متهم شدند. این عوامل باعث شد تا هارون برای براندازی برامکه در شهر انبار اقدام کند. | ||
هارون پس از به جا آوردن حج، مدت کوتاهی در بغداد بود؛ آنگاه به سوی انبار رفت. روزی که به کشتن جعفر برمکی مصمم شد، «سندی بن شاهک» را احضار کرد و به وی گفت که بر خانه برمکیان، دبیران و خویشاوندان آنان، افرادی ویژه و مورد اطمینان بگمارد و این کار را نهانی انجام دهد. هارون الرشید در محلی از نهر انبار با جعفر برمکی نشست. وقتی جعفر رفت، هارون او را تا جایی که سوار مرکب میشد، بدرقه کرد و بازگشت و بر تخت خود قرار گرفت. جعفر سرمست و مغرور، بساط آواز و عیاشی را با عدهای از خوانندگان، کنیزان و اطرافیان به راه انداخت. در این میان هارون، یاسر خادم خویش را فراخواند و او را مأمور کشتن جعفر کرد. یاسر چنین کرد و سر جعفر را نزد هارون در خیمه خویش آورد. خود یاسر هم، توسط فرد دیگری به دستور هارون کشته شد. بدین ترتیب در سال ۱۸۷ق. هارون بسیاری از برامکه و دست نشاندگان آنان را از میان بُرد. یحیی، پدر جعفر و فضل، برادرش به زندان افکنده شدند و اموال تمام آنان مصادره گردید. مدت دولت و عزت برمکیان ۱۷ سال و اندی بود. شاعران هنگامی که در رثای برمکیان شعر میسرودند، مردم را به عبرت گرفتن از این ماجرا توجه میدادند.<ref>مروج الذهب، ص ٣٧٩ - ٣٨١؛ تاریخ یعقوبی، ج ٢، ص۴٣٠؛ تاریخ ایران زمین، ص ١۴۴ و ١۴۵؛ دایرة المعارف تشیع، ج ٣، س ١٩٠ - ١٩۴؛ برمکیان، ص ١٢١ به بعد.</ref> | هارون پس از به جا آوردن حج، مدت کوتاهی در بغداد بود؛ آنگاه به سوی انبار رفت. روزی که به کشتن جعفر برمکی مصمم شد، «سندی بن شاهک» را احضار کرد و به وی گفت که بر خانه برمکیان، دبیران و خویشاوندان آنان، افرادی ویژه و مورد اطمینان بگمارد و این کار را نهانی انجام دهد. هارون الرشید در محلی از نهر انبار با جعفر برمکی نشست. وقتی جعفر رفت، هارون او را تا جایی که سوار مرکب میشد، بدرقه کرد و بازگشت و بر تخت خود قرار گرفت. جعفر سرمست و مغرور، بساط آواز و عیاشی را با عدهای از خوانندگان، کنیزان و اطرافیان به راه انداخت. در این میان هارون، یاسر خادم خویش را فراخواند و او را مأمور کشتن جعفر کرد. یاسر چنین کرد و سر جعفر را نزد هارون در خیمه خویش آورد. خود یاسر هم، توسط فرد دیگری به دستور هارون کشته شد. بدین ترتیب در سال ۱۸۷ق. هارون بسیاری از برامکه و دست نشاندگان آنان را از میان بُرد. یحیی، پدر جعفر و فضل، برادرش به زندان افکنده شدند و اموال تمام آنان مصادره گردید. مدت دولت و عزت برمکیان ۱۷ سال و اندی بود. شاعران هنگامی که در رثای برمکیان شعر میسرودند، مردم را به عبرت گرفتن از این ماجرا توجه میدادند.<ref>مروج الذهب، ص ٣٧٩ - ٣٨١؛ تاریخ یعقوبی، ج ٢، ص۴٣٠؛ تاریخ ایران زمین، ص ١۴۴ و ١۴۵؛ دایرة المعارف تشیع، ج ٣، س ١٩٠ - ١٩۴؛ برمکیان، ص ١٢١ به بعد.</ref> | ||
خط ۱۵۲: | خط ۱۵۲: | ||
=== شهرها === | === شهرها === | ||
مرکز استان انبار، شهر رمادی است. از دیگر شهرهای آن، میتوان از فَلّوجه، حدیثه، عانه، هیت و قائم یاد کرد. وجه نامگذاری این استان، وجود ویرانههای شهر تاریخی انبار است که پیش از اسلام و اوایل دوره اسلامی، از شهرهای مهم عراق بوده است. معرفی اجمالی برخی از شهرهای آن به این شرح است: | مرکز استان انبار، شهر رمادی است. از دیگر شهرهای آن، میتوان از فَلّوجه، حدیثه، عانه، هیت و قائم یاد کرد. وجه نامگذاری این استان، وجود ویرانههای شهر تاریخی انبار است که پیش از اسلام و اوایل دوره اسلامی، از شهرهای مهم عراق بوده است. معرفی اجمالی برخی از شهرهای آن به این شرح است: | ||
===== باستانی انبار ===== | ===== باستانی انبار ===== | ||
خط ۱۵۸: | خط ۱۵۸: | ||
==== رمادی ==== | ==== رمادی ==== | ||
این شهر در ساحل غربی رود فرات، در فاصله حدود ۱۲۵ کیلومتری غرب [[بغداد]]<ref name=":7">موسوعة المدائن العراقیة، صص ١۶۶ و ١۶٧.</ref> و در حوالی انبار کهن قرار گرفته است.<ref>با استفاده از نقشه سیاسی عراق مندرج در اطلس جامع گیتاشناسی، چاپ ١٣٨٨، ١٣٨۶ش.</ref> شهر رمادی، از پیشینه تاریخی بالایی برخوردار نیست و | این شهر در ساحل غربی رود فرات، در فاصله حدود ۱۲۵ کیلومتری غرب [[بغداد]]<ref name=":7">موسوعة المدائن العراقیة، صص ١۶۶ و ١۶٧.</ref> و در حوالی انبار کهن قرار گرفته است.<ref>با استفاده از نقشه سیاسی عراق مندرج در اطلس جامع گیتاشناسی، چاپ ١٣٨٨، ١٣٨۶ش.</ref> شهر رمادی، از پیشینه تاریخی بالایی برخوردار نیست و هستهٔ اصلی آن، به دست والیان [[عثمانیان|دوره عثمانی]]، مدحت پاشا و نامق پاشا، در نیمه دوم سده نوزدهم میلادی تأسیس شد. با احداث جاده ماشینرو بغداد-دمشق در سال ۱۹۳۲م؛ که از میان رمادی میگذشت، به تدریج، ادارات دولتی و بناهای عامالمنفعه، در آن ایجاد شد و این شهر، توسعه یافت.<ref name=":7"/> | ||
==== هیت ==== | ==== هیت ==== | ||
خط ۲۰۷: | خط ۲۰۷: | ||
{{اصلی|مزار خضر نبی (ع) (انبار)}} | {{اصلی|مزار خضر نبی (ع) (انبار)}} | ||
این مزار، بر زمین مرتفعی که به همین نام (خضر) شناخته میشود، در فاصله یک کیلومتری از منطقه «کبیسه»، از توابع هیت، واقع است. مقبره آن از نظر تاریخی و معماری، دارای اهمیت بوده و از آثار دوره [[اتابکیان|اتابکی]] است.<ref>القباب المخروطیة فی العراق، صص ۶٧ و ۶٩.</ref> | این مزار، بر زمین مرتفعی که به همین نام (خضر) شناخته میشود، در فاصله یک کیلومتری از منطقه «کبیسه»، از توابع هیت، واقع است. مقبره آن از نظر تاریخی و معماری، دارای اهمیت بوده و از آثار دوره [[اتابکیان|اتابکی]] است.<ref>القباب المخروطیة فی العراق، صص ۶٧ و ۶٩.</ref> | ||
== پانوشت == | == پانوشت == | ||
خط ۲۱۶: | خط ۲۱۶: | ||
{{برگرفتگی | {{برگرفتگی | ||
| پیش از لینک = مقاله | | پیش از لینک = مقاله | ||
| منبع = استان انبار در گذر تاریخ تشیع، | | منبع = استان انبار در گذر تاریخ تشیع، | ||
| پس از لینک = غلامرضا گلیزواره، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره نهم، زمستان ۱۳۹۰، ص۱۲۲ و کتاب [http://lib.hajj.ir/View/fa/Book/BookView/Image/1473/1/29 زیارتگاههای عراق، معرفی زیارتگاه های مشهور در کشور عراق]، محمدمهدی فقیه بحرالعلوم و احمد خامه یار، نشر مشعر، تهران | | پس از لینک = غلامرضا گلیزواره، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره نهم، زمستان ۱۳۹۰، ص۱۲۲ و کتاب [http://lib.hajj.ir/View/fa/Book/BookView/Image/1473/1/29 زیارتگاههای عراق، معرفی زیارتگاه های مشهور در کشور عراق]، محمدمهدی فقیه بحرالعلوم و احمد خامه یار، نشر مشعر، تهران | ||
| لینک = http://lib.hajj.ir/View/fa/Book/BookView/Image/1267/1/122 | | لینک = http://lib.hajj.ir/View/fa/Book/BookView/Image/1267/1/122 | ||
خط ۲۴۶: | خط ۲۴۶: | ||
* '''تاریخ یعقوبی'''، | * '''تاریخ یعقوبی'''، | ||
* '''تجلی امامت'''، سید اصغر ناظمزاده قمی، | * '''تجلی امامت'''، سید اصغر ناظمزاده قمی، | ||
* ''' | * '''ترجمهٔ المناقب'''، فخرالدین علی بن حسن زوارهای، | ||
* '''التنبیه والاشراف'''، علی بن حسین مسعودی، | * '''التنبیه والاشراف'''، علی بن حسین مسعودی، | ||
* '''جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی'''، گای لسترنج، ترجمه محمود عرفان، | * '''جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی'''، گای لسترنج، ترجمه محمود عرفان، |