حسین حلی: تفاوت میان نسخه‌ها

۷٬۸۹۴ بایت حذف‌شده ،  ‏۲ نوامبر ۲۰۱۹
خط ۱۳۶: خط ۱۳۶:
ميرعلى ابوطبيخ (متوفاى ١٣۶١).<ref name=":4" />
ميرعلى ابوطبيخ (متوفاى ١٣۶١).<ref name=":4" />


پیوند این گروه که همه از اهل علم بودند، تا پیری برقرار بود. گفته شده سيد ميرعلى ابوطبيخ، یکی از دوستان وی، به بيمارى روماتيسم دچار و خانه‌نشين شد. دوستان بنا گذاشتند چهارشنبه هر هفته پس از پایان درس‌ها، به همراه حسین حلى غذاى خود را در خانه سيد ميرعلى بخورند و مايه تسلاى خاطر وى شوند كه البته نشستى علمى و ادبى نيز به شمار مى‌آمد، همراه با بحث و بررسى پيرامون مسائل فقهى و اصولى و ادبى و بيان نكته‌هاى اخلاقى و پندآموز.<ref>جعفرالخليلى، هكذا عرفتهم، ج١، ص١٢ - ١۴.</ref>
پیوند این گروه که همه از اهل علم بودند، تا پیری برقرار بود. گفته شده سيد ميرعلى ابوطبيخ، یکی از دوستان وی، به بيمارى روماتيسم دچار و خانه‌نشين شد. دوستان بنا گذاشتند چهارشنبه هر هفته پس از پایان درس‌ها، به همراه حسین حلى غذاى خود را در خانه سيد ميرعلى بخورند و مايه تسلاى خاطر وى شوند كه البته نشستى علمى و ادبى نيز به شمار مى‌آمد، همراه با بحث و بررسى پيرامون مسائل فقهى و اصولى و ادبى و بيان نكته‌هاى اخلاقى و پندآموز.<ref>جعفرالخليلى، هكذا عرفتهم، ج١، ص١٢ - ١۴.</ref> افزون بر توجهی که حسین حلی نسبت به دوستان خود داشت، در رشد علمى فرزندانِ دوستان خود نیز می‌کوشید. فرزندان سيد على ابوطبيخ، پیشرفت علمى خود را نتیجه توجه حسين حلى دانسته‌اند.<ref name=":4" />
 
افزون بر توجهی که حسین حلی نسبت به دوستان خود داشت، در رشد علمىفرزندان و دوستان خود سخت مى‌كوشيد و از آنها دستگيرى علمى و اخلاقى و ادبى مى‌نمود. فرزندان سيد على ابوطبيخ معترفند كه اگر از فضل و ادب و علمى بهره‌اى دارند، نتيجه بذل توجه شيخ حسين حلى است.<ref name=":4" />


==اخلاق==
==اخلاق==
خط ۱۵۲: خط ۱۵۰:


====تواضع====
====تواضع====
بزرگ و كوچك مورد احترام و تكريم شيخ حلى بودند و مقامات و موقعيت‌هاى اجتماعى افراد، در چشم ايشان جلوه‌اى نداشت و معتقد بود كه شرافت شخص است كه يك مكان يا موقعيت را ارزش مى‌بخشد يا برعكس، از ارزش مى‌اندازد. خود از آيت‌الله شيخ محمدعلى كاظمى، يكى از شاگردان ميرزاى نائينى شنيدم كه به پدرم مرحوم سيدعلى بحرالعلوم مى‌گفت: «به رفيقت شيخ حسين بگو وقتى وارد مجلس مى‌شود، در جايى كه بالاى مجلس برايش تدارك ديده‌اند بنشيند، نه پايين و دم در. اين تواضع بيش از حدّ او ما را دچار اضطرار مى‌كند؛ زيرا چون نمى‌خواهيم از او پيش باشيم و احترامش را به خود لازم مى‌دانيم، ناچاريم از جلسه بيرون برويم و پشت سر او قرار بگيريم. لااقل به خاطر ما، دست از اين كار بردارد» .
حسین حلی را فردی فروتن معرفی کرده‌اند. محمدعلى كاظمى، يكى از شاگردان [[ميرزاى نائينى]]، از سيد على بحرالعلوم، یکی از دوستان حسین حلی خواسته بود از حسین حلی بخواهد وقتى وارد مجلس مى‌شود، در جايى كه بالاى مجلس برايش آماده کرده‌اند بنشيند و پايين مجلس، دم در ننشیند. زیرا این فروتنی او، آن‌ها را نیز به دردسر می‌انداخت؛ چرا که احترام او را لازم می‌دانستند و نمی‌خواستند از او پیش‌تر نشسته باشند، از این رو ناچار می‌شدند یا از جلسه بیرون بروند یا پشت سر او قرار بگیرند.<ref name=":4" />
 
اين‌گونه تواضع و خاكسارى را ما تنها در پيامبران و رسولان و اوصيا و انسان‌هاى برگزيده‌اى همچون شيخ حسين حلى سراغ داريم و بس.<ref name=":4" />
<br />در ميان زبدگان علمى حوزه علميه نجف اشرف، شيخ حسين حلى، از نظر علمى و جايگاه حوزوى كمتر از ديگران نبود و شايد بتوان گفت كه مطرح نبودن ايشان به عنوان يكى از مراجع نام‌آور آن دوران، به سيره خود ايشان بازمى‌گردد كه با وجود مناسب بودن زمينه از هر جهت و اعتراف همگان به منزلت فقهى و اصولى ايشان، از عهده‌دارى مرجعيت دورى مى‌گزيد و بار مسئوليت زعامت دينى را بر دوش خود گران مى‌ديد و علاقه چندانى به اين امور نداشت.<ref>حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۸۷.</ref>
 
====عالم سياست====
على‌رغم تلاش‌هاى پيگير بعضى عالمان دينى در جدا كردن دين از سياست و پرداختن يكسره به فتوا در امور دينى غيرمربوط به سياست و منحصر نمودن نقش فقها به مسائل عبادى و روزمره و شخصى و مانند آن، سياست، بخشى بزرگ از زندگى اغلب مراجع دينى و عالمان حوزه علميه نجف و كربلا و كاظميه در اوايل سده سيزدهم هجرى را تشكيل مى‌داده است. عالمان فرهيخته اماميه هيچ‌گاه در مقابل مسائل كلى و عمومى مسلمانان به‌ويژه جامعه شيعى، همچون حكومت و ولايت و تصرف در ثروت‌هاى هنگفت ملى و برنامه‌ريزى براى اداره جامعه براساس قرآن و سنت، ساكت نبوده و همواره در موقعيت‌هاى حساس و حياتى، با ورود به صحنه اجتماع نقش اساسى خود را در جهت‌دهى به فعاليت‌هاى مختلف سياسى - اجتماعى به خوبى ايفا كرده‌اند.
 
درباره شخصيت شيخ حسين حليرحمه الله و فعاليت‌هاى سياسى او، چند مطلب گفتنى است:
 
با ورود نيروهاى اشغالگر انگليسى در سال ١٣٣٢ق/١٩١٣م به عراق براى خارج كردن اين كشور از سيطره عثمانى و به دست گرفتن سلطه بر اين سرزمين، علماى شيعه عراق از همه مردم براى جهاد عليه انگليسى‌ها و دفاع از اسلام و تشيع دعوت كردند و به وجوب اين جهاد فتوا صادر نمودند. شيخ حسين حلى نيز در آن روزگار و موقعيت حساس، با مبارزان و مجاهدان همراهى كرد. بايد توجه كرد كه سنّ اين بزرگوار در آن زمان، در حدود ٢٢ تا ٢٣ سال بوده است.<ref name=":5">حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۹۶.</ref> استاد حسن اسدى، تاريخ‌نگار انقلاب نجف معتقد است:
 
در ۴ صفر ١٣٣٣، عده‌اى از بزرگان همچون جعفر شيخ عبدالحسين و شيخ عبدالكريم جزائرى از راه بغداد حركت خود را به سوى جبهه جهاد پيش گرفتند و شمار كثيرى از عالمان و طالبان علوم دينى با ايشان همراهى نمودند.<ref>حسن‌الاسدى، ثورة النجف، ص٩١، دارالحرية للطباعة، ١٩٧۵م.</ref>
 
يكى از كسانى كه نسبت به حركت جهادى آن سال‌ها معرفت و شناختى دارد و مورد اعتماد است، براى من نقل كرد كه شيخ حسين حلى نخست به عنوان سرباز وظيفه در صف سپاهيان مدافع عراق قرار داشت. سيد محسن حكيم در بصره با ايشان برخورد مى‌كند و از سردسته مجاهدان يعنى سيد محمدسعيد حبوبى مى‌خواهد كه شيخ را از اردوگاه سربازان به سپاه مجاهدان منتقل كند. سيد حبوبى كه شيخ حلى را جزو سربازان وظيفه مى‌بيند، در اين كار ترديد و سرانجام با اصرار سيد محسن حكيم، شيخ را به اردوگاه مجاهدان مى‌فرستد.<ref name=":5" />
 
در قضيه مشروطه ايران، خاندان حلى، يعنى پدر و فرزندان، از خود استعداد شگرفى نشان دادند و پابه‌پاى جريان مشروطه تحولات و تحركات را رصد مى‌كردند و در حد توان خود نقش‌آفرين بودند.
 
تمام ناآرامى‌هاى سياسى در ايران و عراق، همواره دو كشور را تحت تأثير قرار داده، آثار آن به‌ويژه در مهم‌ترين مركز دينى يعنى نجف اشرف وسعت و عمق بيشترى داشته است. بدين سبب، در عكس‌العمل به انقلاب مشروطه، طبق دو ديدگاهى كه در آن زمان وجود داشت، دو مكتب در حوزه نجف به رهبرى دو عالم طراز اول، يعنى سيد محمدكاظم يزدى و شيخ محمدكاظم خراسانى به وجود آمد.
 
اكنون پرسش مهم اين است كه آيا در جريان اين تحولات و تغييرات، شيخ بزرگوار ما همچنان بر رأى خود يعنى بى‌جايگاه بودن عالمان دينى در سياست عصر غيبت، باقى ماند يا رويدادهاى سهمگين سياسى، ايشان را نيز به تجديد نظر و تغيير موضع واداشت.
 
پاسخ به اين پرسش آسان نيست به‌ويژه كه منابع مربوط به زندگى شيخ حسين حلى در اين باره مطلب چندانى ندارد و به كم و كيف موضوع نپرداخته است. شايد بتوان حقيقت امر را از گفت‌وگوهاى بين شيخ و نزديكان ايشان و تأثيرى كه از جهت فكرى بر آنها نهاده، پى‌گيرى كنيم.<ref>حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۹۷.</ref>
 
از جمله بزرگانى كه در تأييد و تحكيم مشروطه كتابى نگاشت و به دفاع از آن برخاست، ميرزاى نائينى بود. كتاب «تنبيه الامه و تنزيه المله» نتيجه و ثمره فكرى تقابل بين دو گروه مشروطه‌خواه و استبدادى در حوزه نجف به‌شمار مى‌آمد. شايد بتوان گفت رابطه ميان شيخ حلى و ميرزاى نائينى كه آن روز، مرجعيت دينى را بر عهده داشت، تأثيرى عميق بر ديدگاه وى گذارد و شاگرد توانست استاد خود را از اوج مشروطه‌گرايى چنان تنزل دهد كه به نقل بعضى تواريخ، در آخرين روزهاى حيات خويش تمام نسخه‌هاى چاپ شده فارسى و عربى اين كتاب را جمع‌آورى و از دسترس مردمان به دور داشت؛ به‌ويژه كه در ايران، مشروطه‌چى‌ها دست ظلم و تعدى به سوى مردم بيچاره و فريب‌خورده گشودند و به بهانه مخالفت با مشروطه و آزادى، بسيارى را تحت شديدترين آزارها قرار دادند و بزرگانى چون شيخ فضل‌الله نورى و شيخ باقر اصفهانى را به دار آويختند و به امورى پرداختند كه هرگز مورد تأييد شريعت اسلام نبود. اين همه، ميرزاى نائينى را بر آن داشت تا از رأى خود بازگردد و كتاب نام‌برده را با هزينه‌اى گزاف خريدارى و ناياب گرداند.<ref>آيت نور، ج١، ص١۶١.</ref>
 
===شيخ حلى و حوادث اخير در عراق===
در سده گذشته، كشور عراق با رويدادها و حوادث كمرشكن و بزرگ بسيارى به شكل انقلاب‌ها و كودتاها، روبه‌رو بوده است كه بعضى با كام‌يابى همراه گشته و بعضى نافرجام مانده است. از بزرگ‌ترين اين انقلاب‌ها، تبديل نظام پادشاهى به نظام جمهورى است كه در مسير خود، مردم و كشور عراق را با سختى‌ها و ناملايمات شديد روبه‌رو نمود و خسارت‌هاى هنگفتى به بار آورد.
 
سخت‌ترين دوره بر مردم عراق، دوران ديكتاتورى صدام حسين بود كه مى‌توان از آن به سياه‌ترين دوره تاريخ عراق تعبير كرد. در اين ميان، مرجعيت دينى به عنوان مركز مهم و تأثيرگذار در معادلات سياسى، هيچ‌گاه نسبت به اين حوادث بى‌موضع و ساكت نبود و در تحولات گوناگون، منطقه‌اى يا كشورى، رأى و نظر خويش اظهار نموده است.


شيخ حسين حليرحمه الله همواره خود را در كنار مرجعيت دينى و همكار و ياور قرار مى‌داد و از مشورت دادن به مراجع و تأييد آنها در موقعيت‌هاى حساس دريغ نمى‌ورزيد.<ref>حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۹۸.</ref>
==سياست==
نیروهای [[انگليس]]، در سال ١٣٣٢ق. (١٩١٣م) براى خارج كردن [[عراق]] از سيطره [[دوره عثمانى|عثمانى]] و تسلط بر اين کشور، وارد عراق شدند. عالمان [[شيعه]] عراق، فتوای جهاد عمومی علیه نیروهای انگلیس را صادر کردند. در ۴ صفر ١٣٣٣، عده‌اى از بزرگان همچون جعفر شيخ عبدالحسين و شيخ عبدالكريم جزائرى از راه بغداد حركت خود را به سوى جبهه جهاد پيش گرفته و شمار زیادی از عالمان و طلاب با آن‌ها همراه شدند.<ref>حسن‌الاسدى، ثورة النجف، ص٩١، دارالحرية للطباعة، ١٩٧۵م.</ref> حسين حلى، که در آن زمان، ۲۲ تا ۲۳ سال داشت، با مجاهدان همراهى كرد.<ref name=":5">حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۹۶.</ref> وی درآغاز به عنوان سرباز وظیفه در صف سپاهیان قرار گرفت. سپس با درخواست [[سید محسن حکیم]]، که او را میان سربازان وظیفه دید، سید محمدسعید حبوبی، سردسته مجاهدان، وی را به اردوگاه مجاهدان منتقل کرد.<ref name=":5" />


مرحوم پدرم كه در زمان خود، از عالمان روشن‌ضمير و آگاه به مسائل سياسى و اجتماعى بود، هرگاه از شيخ در مسائل مختلف نظر مى‌خواست، ايشان بى‌دريغ آنچه را كه صحيح و شرعى تشخيص مى‌داد، در اختيار پدر مى‌گذاشت؛ اما هرگاه مى‌خواستيم كه ايشان رأى خود را به صراحت و شفاف بيان كنند تا در معرض افكار عمومى قرار گيرد، امتناع مى‌ورزيد؛ از اين جهت به طور مستقيم در امور سياسى وارد نمى‌شد و نظر صريح نمى‌داد.<ref>حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۹۹.</ref>
به باور حسین حلی، عالمان دینی در سیاست، در عصر [[غیبت]] جایگاهی نداشتند.<ref name=":7">حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۹۷.</ref> وی با این دیدگاه، در دوره انقلاب [[مشروطه]] [[ايران|ایران]] قرار گرفت. در این دوره، دو دیدگاه درباره مشروطه بین عالمان نجف پدید آمد؛ یکی به رهبری سید [[محمدکاظم یزدی]] و دیگری [[محمدکاظم خراسانی]].<ref name=":7" /> میرزای نائینی،‌ نزدیک‌ترین استاد به حسین حلی، كتاب «تنبيه الامه و تنزيه المله» را در تأیید مشروطه نگاشت. برخی احتمال داده‌اند، رابطه ميان حسین حلى و ميرزاى نائينى، بر ديدگاه نائینی تأثیر گذاشته و او را از اوج مشروطه‌گرايى تنزل داد. نائینی در آخرين روزهاى زندگی، همه نسخه‌هاى چاپ شده فارسى و عربى کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله را جمع‌آورى و از دسترس مردمان دور نگه داشت؛ به‌ويژه كه در ايران، مشروطه‌چى‌ها، پس از روی کار آمدن، مخالفان مشروطه را آزار داده و بزرگانى مانند [[فضل‌الله نورى]] و باقر اصفهانى را به دار آويخته و به امورى پرداختند كه مورد تأييد [[اسلام]] نبود.<ref>آيت نور، ج١، ص١۶١.</ref>


===سخن پايانى===
حسین حلی، در دوره نظام [[صدام]] نیز، مستقیما در سیاست دخالت نکرده، هیچ موضع آشکار سیاسی نگرفت. اگر چه از مشورت دادن و تأیید عالمان سیاسی دریغ نمی‌کرد.<ref>حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۹۸.</ref> به گفته فرزند سيد على بحرالعلوم، هر گاه پدر برای مشورت در امور سیاسی نزد حسین حلی می‌رفت، وی آنچه درست و شرعی می‌دانست می‌گفت؛ ولی وقتی از او می‌خواست در معرض افکار عمومی قرار دهد، خودداری می‌کرد.<ref>حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۹۹.</ref>
پس از اين مرور گذرا بر زندگى و زمانه شيخ حسن حليرحمه الله مى‌توان نشانه‌هاى عظيم شخصيتى او را در چند مورد به اجمال اين‌گونه بيان كرد:


====الف) ايمان عميق====
==== ایمان عمیق ====
سخن و سيره شيخ تجلى ايمان عميق او به خداوند و كارگشايى او بود. قضيه‌اى كه با واسطه از زبان شيخ خواهيم خواند، دليل روشنى است بر باورهاى درست و الهى ايشان:
به گفته حسین حلی در میان یکی از درس‌ها،


روزى استاد در ميان درس رويدادى مهم از زندگى خود را چنين براى ما بازگو نمود: برادرم پارچه‌باف بود و من در خياطى كار مى‌كردم و پدرم يكى از عالمان بزرگ بود. روزى وارد كتابخانه پدرم شدم و ديدم ناراحت و افسرده در گوشه‌اى نشسته؛ سلام كردم و علت را پرسيدم. گفت: «به اين كتاب‌ها كه مى‌نگرم، غصه‌ام مى‌گيرد كه پس از من كسى نيست از آنها استفاده كند» . از اين سخن، بسيار متأثر شدم و همان‌جا آمادگى خود را براى آموختن علوم حوزوى به پدر اعلام كردم. بسيار خشنود شد و به سرعت، اسباب ورودم به حوزه را فراهم آورد و جشنى نيز به همين مناسبت در زادروز اميرمؤمنان (عليه السلام) برپا نمود و بستگان و دوستان بر اين واقعه، مرا تبريك و تهنيت گفتند و اظهار شادى و سرور كردند. اما كار به همين جا پايان نيافت؛ چون رابطه من با دروس حوزه و صرف و نحو و. . . بسيار مشكل بود. هرچه بيشتر مى‌خواندم، كمتر مى‌فهميدم. روزى پدرم از من مرفوعات و منصوبات را پرسيد و من از پاسخ درماندم؛ يعنى اين مطلب بسيار آسان را نياموخته بودم. رنگ رخساره پدر به نااميدى گراييد و با تأسف سرى تكان داد و گفت: «اين‌جا وقت تلف مى‌كنى، اگر قادر بر فهم درس‌ها نيستى، برگرد سر كار خياطى!».<ref>حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۹۹.</ref>
روزى استاد در ميان درس رويدادى مهم از زندگى خود را چنين براى ما بازگو نمود: برادرم پارچه‌باف بود و من در خياطى كار مى‌كردم و پدرم يكى از عالمان بزرگ بود. روزى وارد كتابخانه پدرم شدم و ديدم ناراحت و افسرده در گوشه‌اى نشسته؛ سلام كردم و علت را پرسيدم. گفت: «به اين كتاب‌ها كه مى‌نگرم، غصه‌ام مى‌گيرد كه پس از من كسى نيست از آنها استفاده كند» . از اين سخن، بسيار متأثر شدم و همان‌جا آمادگى خود را براى آموختن علوم حوزوى به پدر اعلام كردم. بسيار خشنود شد و به سرعت، اسباب ورودم به حوزه را فراهم آورد و جشنى نيز به همين مناسبت در زادروز اميرمؤمنان (عليه السلام) برپا نمود و بستگان و دوستان بر اين واقعه، مرا تبريك و تهنيت گفتند و اظهار شادى و سرور كردند. اما كار به همين جا پايان نيافت؛ چون رابطه من با دروس حوزه و صرف و نحو و. . . بسيار مشكل بود. هرچه بيشتر مى‌خواندم، كمتر مى‌فهميدم. روزى پدرم از من مرفوعات و منصوبات را پرسيد و من از پاسخ درماندم؛ يعنى اين مطلب بسيار آسان را نياموخته بودم. رنگ رخساره پدر به نااميدى گراييد و با تأسف سرى تكان داد و گفت: «اين‌جا وقت تلف مى‌كنى، اگر قادر بر فهم درس‌ها نيستى، برگرد سر كار خياطى!».<ref>حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۹۹.</ref>
۱۵٬۶۱۴

ویرایش