بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶۴: | خط ۶۴: | ||
|إِلٰهِی کَیْفَ تَکِلُنِی وَقَدْ تَکَفَّلْتَ لِی، وَکَیْفَ أُضٰامُ وَأَنْتَ النّٰاصِرُ لِی، أَمْ کَیْفَ أَخِیبُ وَأَنْتَ الْحَفِیُّ بِی، هٰا أَنَا أَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ بِفَقْرِی إِلَیْکَ، وَکَیْفَ أَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ بِمٰا هُوَ مَحٰالٌ أَنْ یَصِلَ إِلَیْکَ، أَمْ کَیْفَ أَشْکُو إِلَیْکَ حٰالِی وَهُوَ لاٰ یَخْفیٰ عَلَیْکَ، أَمْ کَیْفَ أُتَرْجِمُ بِمَقٰالِی، وَهُوَ مِنْکَ بَرَزٌ إِلَیْکَ، أَمْ کَیْفَ تُخَیِّبُ آمٰالِی وَهِیَ قَدْ وَفَدَتْ إِلَیْکَ، أَمْ کَیْفَ لاٰ تُحْسِنُ أَحْوٰالِی وَبِکَ قٰامَتْ. | |إِلٰهِی کَیْفَ تَکِلُنِی وَقَدْ تَکَفَّلْتَ لِی، وَکَیْفَ أُضٰامُ وَأَنْتَ النّٰاصِرُ لِی، أَمْ کَیْفَ أَخِیبُ وَأَنْتَ الْحَفِیُّ بِی، هٰا أَنَا أَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ بِفَقْرِی إِلَیْکَ، وَکَیْفَ أَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ بِمٰا هُوَ مَحٰالٌ أَنْ یَصِلَ إِلَیْکَ، أَمْ کَیْفَ أَشْکُو إِلَیْکَ حٰالِی وَهُوَ لاٰ یَخْفیٰ عَلَیْکَ، أَمْ کَیْفَ أُتَرْجِمُ بِمَقٰالِی، وَهُوَ مِنْکَ بَرَزٌ إِلَیْکَ، أَمْ کَیْفَ تُخَیِّبُ آمٰالِی وَهِیَ قَدْ وَفَدَتْ إِلَیْکَ، أَمْ کَیْفَ لاٰ تُحْسِنُ أَحْوٰالِی وَبِکَ قٰامَتْ. | ||
|خدایا چگونه مرا وا میگذاری در صورتی که کفایتم کردی و چگونه مورد ستم واقع گردم با اینکه تو یاور منی یا چگونه ناامید گردم در صورتی که تو نسبت به من مهربانی هماکنون به درگاه تو توسل جویم بوسیلهٔ آن نیازی که به درگاهت دارم و چگونه توسل جویم بوسیلهٔ فقری که محال است پیرامون تو راه یابد یا چگونه از حال خویش به درگاهت شکوه کنم با اینکه حال من بر تو پنهان نیست چگونه با زبان (قال) ترجمهٔ حال خود کنم در صورتی که آنهم از پیش تو بُرُوز کرده به نزد خودت یا چگونه آرزوهایم به نومیدی گراید با اینکه به آستان تو وارد شده یا چگونه احوالم را نیکو نکنی با اینکه احوال من به تو قائم است | |خدایا چگونه مرا وا میگذاری در صورتی که کفایتم کردی و چگونه مورد ستم واقع گردم با اینکه تو یاور منی یا چگونه ناامید گردم در صورتی که تو نسبت به من مهربانی هماکنون به درگاه تو توسل جویم بوسیلهٔ آن نیازی که به درگاهت دارم و چگونه توسل جویم بوسیلهٔ فقری که محال است پیرامون تو راه یابد یا چگونه از حال خویش به درگاهت شکوه کنم با اینکه حال من بر تو پنهان نیست چگونه با زبان (قال) ترجمهٔ حال خود کنم در صورتی که آنهم از پیش تو بُرُوز کرده به نزد خودت یا چگونه آرزوهایم به نومیدی گراید با اینکه به آستان تو وارد شده یا چگونه احوالم را نیکو نکنی با اینکه احوال من به تو قائم است | ||
|إِلٰهِی مٰا أَلْطَفَکَ بِی مَعَ عَظِیمِ جَهْلِی! وَمٰا أَرْحَمَکَ بِی مَعَ قَبِیحِ فِعْلِی! إِلٰهِی مٰا أَقْرَبَکَ مِنِّی وَأَبْعَدَنِی عَنْکَ! وَمٰا أَرْأَفَکَ بِی فَمَا الَّذِی یَحْجُبُنِی عَنْکَ، إِلٰهِی عَلِمْتُ بِاخْتِلاٰفِ الْآثٰارِ، وَتَنَقُّلاٰتِ الْأَطْوٰارِ، أَنَّ مُرٰادَکَ مِنِّی أَنْ تَتَعَرَّفَ إِلَیَّ فِی کُلِّ شَیْءٍ، حَتّیٰ لاٰ أَجْهَلَکَ فِی شَیْءٍ. إِلٰهِی کُلَّمٰا أَخْرَسَنِی لُؤْمِی أَنْطَقَنِی کَرَمُکَ، وَکُلَّمٰا آیَسَتْنِی أَوْصٰافِی | |إِلٰهِی مٰا أَلْطَفَکَ بِی مَعَ عَظِیمِ جَهْلِی! وَمٰا أَرْحَمَکَ بِی مَعَ قَبِیحِ فِعْلِی! إِلٰهِی مٰا أَقْرَبَکَ مِنِّی وَأَبْعَدَنِی عَنْکَ! وَمٰا أَرْأَفَکَ بِی فَمَا الَّذِی یَحْجُبُنِی عَنْکَ، إِلٰهِی عَلِمْتُ بِاخْتِلاٰفِ الْآثٰارِ، وَتَنَقُّلاٰتِ الْأَطْوٰارِ، أَنَّ مُرٰادَکَ مِنِّی أَنْ تَتَعَرَّفَ إِلَیَّ فِی کُلِّ شَیْءٍ، حَتّیٰ لاٰ أَجْهَلَکَ فِی شَیْءٍ. إِلٰهِی کُلَّمٰا أَخْرَسَنِی لُؤْمِی أَنْطَقَنِی کَرَمُکَ، وَکُلَّمٰا آیَسَتْنِی أَوْصٰافِی أَطْمَعَتْنِي مِنَنُكَ. | ||
|خدایا چه اندازه به من لطف داری با این نادانی عظیم من و چقدر به من مهر داری با این کردار زشت من خدایا چقدر تو به من نزدیکی و در مقابل چقدر من از تو دورم و با اینهمه که تو نسبت به من مهربانی پس آن چیست که مرا از تو محجوب دارد خدایا آن طوری که من از روی اختلاف آثار و تغییر و تحول اطوار بدست آوردهام مقصود تو از من آنست که خود را در هر چیزی (جداگانه) به من بشناسانی تا من در هیچ چیزی نسبت به تو جاهل نباشم خدایا هر اندازه پستی من زبانم را لال میکند کرم تو آنرا گویا میکند و هر اندازه اوصاف من مرا مأیوس میکند نعمتهای تو به طمعم اندازد خدایا آنکس که کارهای خوبش کار بد باشد پس چگونه کار بدش بد نباشد و آنکس که حقیقتگوییهایش ادعایی بیش نباشد پس چگونه ادعاهایش ادعا نباشد خدایا فرمان نافذت و مشیت قاهرت برای هیچ گویندهای فرصت گفتار نگذارد و برای هیچ صاحب حالی حسوحال به جای ننهد خدایا چه بسیار طاعتی که (پیشخود) پایهگذاری کردم و چه بسیار حالتی که بنیادش کردم ولی (یاد) عدل تو اعتمادی را که بر آنها داشتم یکسره فرو ریخت بلکه فضل تو نیز اعتمادم را بهم زد خدایا تو میدانی که اگر چه طاعت تو در من بصورت کاری مثبت ادامه ندارد ولی دوستی و تصمیم بر انجام آن در من ادامه دارد خدایا چگونه تصمیم گیرم در صورتی که تحت قهر توأم و چگونه تصمیم نگیرم با اینکه تو دستورم دهی خدایا تفکر (یا گردش) من در آثار تو راه مرا به دیدارت دور سازد پس کردار مرا با خودت بوسیلهٔ خدمتی که مرا به تو برساند چگونه استدلال شود بر وجود تو به چیزی که خود آن موجود در هستیش نیازمند به تو است و آیا اساساً برای ما سوای تو ظهوری هست که در تو نباشد تا آن وسیلهٔ ظهور تو گردد تو کِی پنهان شدهای تا محتاج بدلیلی باشد که به تو راهنمائی کند و چه وقت دور ماندهای تا آثار تو ما را به تو واصل گرداند کور است آن چشمی که تو را نبیند که مراقب او هستی و زیانکار باد سودای آن بنده که از محبت خویش به او بهرهای ندادی خدایا فرمان دادی که به آثار تو رجوع کنم پس بازم گردان بسوی خود (پس از مراجعه به آثار) به پوششی از انوار و راهنمایی و از بینشجوئی تا بازگردم بسویت پس از دیدن آثار هم چنانکه آمدم بسویت از آنها که نهادم از نظر به آنها مصون مانده و همتم را از اعتماد بدانها برداشته باشم که براستی تو بر هر چیز توانائی | |خدایا چه اندازه به من لطف داری با این نادانی عظیم من و چقدر به من مهر داری با این کردار زشت من خدایا چقدر تو به من نزدیکی و در مقابل چقدر من از تو دورم و با اینهمه که تو نسبت به من مهربانی پس آن چیست که مرا از تو محجوب دارد خدایا آن طوری که من از روی اختلاف آثار و تغییر و تحول اطوار بدست آوردهام مقصود تو از من آنست که خود را در هر چیزی (جداگانه) به من بشناسانی تا من در هیچ چیزی نسبت به تو جاهل نباشم. خدایا هر اندازه پستی من زبانم را لال میکند کرم تو آنرا گویا میکند و هر اندازه اوصاف من مرا مأیوس میکند نعمتهای تو به طمعم اندازد | ||
|إِلٰهِي مَنْ كٰانَتْ مَحٰاسِنُهُ مَسٰاوِيَ فَكَيْفَ لاٰ تَكُونُ مَسٰاوِيهِ مَسٰاوِيَ، وَمَنْ كٰانَتْ حَقٰائِقُهُ دَعٰاوِيَ، فَكَيْفَ لاٰتَكُونُ دَعٰاوِيهِ دَعٰاوِيَ، إِلٰهِي حُكْمُكَ النّٰافِذُ وَمَشِيَّتُكَ الْقٰاهِرَةُ لَمْ يَتْرُكٰا لِذِيمَقٰالٍ مَقٰالاً، وَلاٰ لِذِي حٰالٍ حٰالاً. إِلٰهِي كَمْ مِنْ طٰاعَةٍ بَنَيْتُهٰا، وَحالَةٍ شَيَّدْتُهٰا، هَدَمَ اعْتِمٰادِي عَلَيْهٰا عَدْلُكَ، بَلْ أَقٰالَنِي مِنْهٰا فَضْلُكَ. إِلٰهِي إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنِّي وَإِنْ لَمْ تَدُمِ الطّٰاعَةُ مِنِّي فِعْلاً جَزْماً فَقَدْ دٰامَتْ مَحَبَّةً وَعَزْماً. | |||
|خدایا آنکس که کارهای خوبش کار بد باشد پس چگونه کار بدش بد نباشد و آنکس که حقیقتگوییهایش ادعایی بیش نباشد پس چگونه ادعاهایش ادعا نباشد خدایا فرمان نافذت و مشیت قاهرت برای هیچ گویندهای فرصت گفتار نگذارد و برای هیچ صاحب حالی حسوحال به جای ننهد خدایا چه بسیار طاعتی که (پیشخود) پایهگذاری کردم و چه بسیار حالتی که بنیادش کردم ولی (یاد) عدل تو اعتمادی را که بر آنها داشتم یکسره فرو ریخت بلکه فضل تو نیز اعتمادم را بهم زد خدایا تو میدانی که اگر چه طاعت تو در من بصورت کاری مثبت ادامه ندارد ولی دوستی و تصمیم بر انجام آن در من ادامه دارد | |||
|إِلٰهِي كَيْفَ أَعْزِمُ وَ أَنْتَ الْقٰاهِرُ، وَ كَيْفَ لاٰ أَعْزِمُ وَ أَنْتَ الْآمِرُ، إِلٰهِي تَرَدُّدِي الْآثٰارِ يُوجِبُ بُعْدَ الْمَزٰارِ، فَاجْمَعْنِي عَلَيْكَ بِخِدْمَةٍ تُوصِلُنِي إِلَيْكَ، كَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِمٰا هُوَ فِي وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَيْكَ، أَيَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ مٰا لَيْسَ لَكَ حَتّىٰ يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَلَكَ، مَتيٰغِبْتَ حَتّيٰتَحْتٰاجَإِلىٰ دَلِيلٍ يَدُلُّ عَلَيْكَ، وَمَتىٰ بَعُدْتَ حَتّىٰ تَكُونَ الْآثٰارُ هِيَ الَّتِي تُوصِلُ إِلَيْكَ، عَمِيَتْ عَيْنٌ لاٰ تَرٰاكَ عَلَيْهٰا رَقِيباً، وَخَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّكَ نَصِيباً. إِلٰهِی أَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ إِلَی الْآثٰارِ، فَأَرْجِعْنِی إِلَیْکَ بِکِسْوَةِ الْأَنْوٰارِ، وَهِدٰایَةِ الاِسْتِبْصٰارِ، حَتّیٰ أَرْجِعَ إِلَیْکَ مِنْهٰا کَمٰا دَخَلْتُ إِلَیْکَ مِنْهٰا، مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ إِلَیْهٰا، وَمَرْفُوعَ الْهِمَّةِ عَنِ الاِعْتِمٰادِ عَلَیْهٰا، إِنَّکَ عَلیٰ کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ. | |||
| خدایا چگونه تصمیم گیرم در صورتی که تحت قهر توأم و چگونه تصمیم نگیرم با اینکه تو دستورم دهی خدایا تفکر (یا گردش) من در آثار تو راه مرا به دیدارت دور سازد پس کردار مرا با خودت بوسیلهٔ خدمتی که مرا به تو برساند چگونه استدلال شود بر وجود تو به چیزی که خود آن موجود در هستیش نیازمند به تو است و آیا اساساً برای ما سوای تو ظهوری هست که در تو نباشد تا آن وسیلهٔ ظهور تو گردد تو کِی پنهان شدهای تا محتاج بدلیلی باشد که به تو راهنمائی کند و چه وقت دور ماندهای تا آثار تو ما را به تو واصل گرداند کور است آن چشمی که تو را نبیند که مراقب او هستی و زیانکار باد سودای آن بنده که از محبت خویش به او بهرهای ندادی خدایا فرمان دادی که به آثار تو رجوع کنم پس بازم گردان بسوی خود (پس از مراجعه به آثار) به پوششی از انوار و راهنمایی و از بینشجوئی تا بازگردم بسویت پس از دیدن آثار هم چنانکه آمدم بسویت از آنها که نهادم از نظر به آنها مصون مانده و همتم را از اعتماد بدانها برداشته باشم که براستی تو بر هر چیز توانائی | |||
|إِلٰهِی هٰذٰا ذُلِّی ظٰاهِرٌ بَیْنَ یَدَیْکَ، وَهٰذٰا حٰالِی لاٰ یَخْفیٰ عَلَیْکَ، مِنْکَ أَطْلُبُ الْوُصُولَ إِلَیْکَ، وَبِکَ أَسْتَدِلُّ عَلَیْکَ، فَاهْدِنِی بِنُورِکَ إِلَیْکَ، وَأَقِمْنِی بِصِدْقِ الْعُبُودِیَّةِ بَیْنَ یَدَیْکَ. إِلٰهِی عَلِّمْنِی مِنْ عِلْمِکَ الْمَخْزُونِ، وَصُنِّی بِسِتْرِکَ الْمَصُونِ. إِلٰهِی حَقِّقْنِی بِحَقٰائِقِ أَهْلِ الْقُرْبِ، وَاسْلُکْ بِی مَسْلَکَ أَهْلِ الْجَذْبِ. إِلٰهِی أَغْنِنِی بِتَدْبِیرِکَ لِی عَنْ تَدْبِیرِی، وَبِاخْتِیٰارِکَ عَنِ اخْتِیٰارِی، وَأَوْقِفْنِی عَلیٰ مَرٰاکِزِ اضْطِرٰارِی. | |إِلٰهِی هٰذٰا ذُلِّی ظٰاهِرٌ بَیْنَ یَدَیْکَ، وَهٰذٰا حٰالِی لاٰ یَخْفیٰ عَلَیْکَ، مِنْکَ أَطْلُبُ الْوُصُولَ إِلَیْکَ، وَبِکَ أَسْتَدِلُّ عَلَیْکَ، فَاهْدِنِی بِنُورِکَ إِلَیْکَ، وَأَقِمْنِی بِصِدْقِ الْعُبُودِیَّةِ بَیْنَ یَدَیْکَ. إِلٰهِی عَلِّمْنِی مِنْ عِلْمِکَ الْمَخْزُونِ، وَصُنِّی بِسِتْرِکَ الْمَصُونِ. إِلٰهِی حَقِّقْنِی بِحَقٰائِقِ أَهْلِ الْقُرْبِ، وَاسْلُکْ بِی مَسْلَکَ أَهْلِ الْجَذْبِ. إِلٰهِی أَغْنِنِی بِتَدْبِیرِکَ لِی عَنْ تَدْبِیرِی، وَبِاخْتِیٰارِکَ عَنِ اخْتِیٰارِی، وَأَوْقِفْنِی عَلیٰ مَرٰاکِزِ اضْطِرٰارِی. | ||
|خدایا این خواری من است که پیش رویت عیان و آشکار است و این حال (تباه) من است که بر تو پوشیده نیست از تو خواهم که مرا به خود برسانی و بوسیلهٔ ذات تو بر تو دلیل میجویم پس به نور خود مرا بر ذاتت راهنمائی فرما و به یادآر مرا با بندگی صادقانه در پیش رویت خدایا بیاموز به من از دانش مخزونت و محفوظم دار به پردهٔ مصونت خدایا مرا به حقائق نزدیکان درگاهت بیارای و به راه اهل جذبه و شوقت ببر خدایا بینیاز کن مرا به تدبیر خودت دربارهام از تدبیر خودم و به اختیار خودت از اختیار خودم و بر جاهای بیچارگی و درماندگیام مرا واقف گردان | |خدایا این خواری من است که پیش رویت عیان و آشکار است و این حال (تباه) من است که بر تو پوشیده نیست از تو خواهم که مرا به خود برسانی و بوسیلهٔ ذات تو بر تو دلیل میجویم پس به نور خود مرا بر ذاتت راهنمائی فرما و به یادآر مرا با بندگی صادقانه در پیش رویت خدایا بیاموز به من از دانش مخزونت و محفوظم دار به پردهٔ مصونت خدایا مرا به حقائق نزدیکان درگاهت بیارای و به راه اهل جذبه و شوقت ببر خدایا بینیاز کن مرا به تدبیر خودت دربارهام از تدبیر خودم و به اختیار خودت از اختیار خودم و بر جاهای بیچارگی و درماندگیام مرا واقف گردان |