بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
طولانیشدن محاصره و کمبود مواد غذایی، بحران مدینه را سخت کرد؛<ref>الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۲۷.</ref> خداوند در آیات ۱۰ و ۱۱ [[سوره احزاب]] از وضع بحرانی مسلمانان یاد نموده و از امتحان مؤمنان و لغزش سستایمانها سخن به میان آورده است: {{قلم رنگ|سبز|إِذ جَاءُوکم مِن فَوْقِکم وَمِن أَسفَلَ مِنکم وَإِذ زَاغَتِ الأبصَارُ وَبَلَغَتِ القُلُوبُ الحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللهِ الظُّنُونَا هُنَالِک ابتُلِی المُؤمِنُونَ وَزُلزِلُوا زِلزَالا شدیدا}} (هنگامى كه از بالاى [سر] شما و از زير [پاى] شما آمدند، و آنگاه كه چشمها خيره شد و جانها به گلوگاهها رسيد و به خدا گمانهایی [نابجا] مىبرديد. آنجا [بود كه] مؤمنان در آزمايش قرار گرفتند و سخت تكان خوردند). | طولانیشدن محاصره و کمبود مواد غذایی، بحران مدینه را سخت کرد؛<ref>الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۲۷.</ref> خداوند در آیات ۱۰ و ۱۱ [[سوره احزاب]] از وضع بحرانی مسلمانان یاد نموده و از امتحان مؤمنان و لغزش سستایمانها سخن به میان آورده است: {{قلم رنگ|سبز|إِذ جَاءُوکم مِن فَوْقِکم وَمِن أَسفَلَ مِنکم وَإِذ زَاغَتِ الأبصَارُ وَبَلَغَتِ القُلُوبُ الحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللهِ الظُّنُونَا هُنَالِک ابتُلِی المُؤمِنُونَ وَزُلزِلُوا زِلزَالا شدیدا}} (هنگامى كه از بالاى [سر] شما و از زير [پاى] شما آمدند، و آنگاه كه چشمها خيره شد و جانها به گلوگاهها رسيد و به خدا گمانهایی [نابجا] مىبرديد. آنجا [بود كه] مؤمنان در آزمايش قرار گرفتند و سخت تكان خوردند). | ||
بر اثر این فشارها، برخی از منافقان در راستی وعدههای پیامبر تردید کردند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۶۹-۵۷۰.</ref> آنان سوگند خوردند که همه آن وعدهها فریب بوده و گفتند: در حالیکه جرئت قضای حاجت نداریم، چگونه محمد به ما وعده [[طواف]] کعبه و دستیابی به گنجهای فارس و [[روم]] را میدهد؟<ref>دلائل النبوه، ج۳، ص۴۰۲.</ref> مفسران نزول [[آیه]] ۱۲ سوره احزاب را درباره این گروه از منافقان دانستهاند:<ref>تفسیر ثعالبی، ج۴، ص۳۳۹؛ مجمع البیان، ج۸، ص۵۴۵؛ زاد المسیر، ج۳، ص۴۵۱.</ref> {قلم رنگ|سبز|وَإِذ یقُولُ المُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلا غُرُورًا}} ( هنگامى كه [[منافق|منافقان]] و كسانى كه در دلهايشان بيمارى است، مىگفتند: «خدا و فرستادهاش جز فريب به ما وعدهاى ندادند»). در آیه ۲۰ این [[سوره]] هم از آرزوی درونی منافقان در احزاب خبر داده شده که دوست داشتند کنار صحرانشینان و دور از نبرد بودند و از آنجا گزارشهای نبرد را پی میگرفتند:<ref>التبیان، ج۸، ص۳۲۴، ۳۲۹؛ تفسیر قرطبی، ج۱۴، ص۱۵۴-۱۵۵؛ تفسیر ثعالبی، ج۴، ص۳۴۰.</ref> | بر اثر این فشارها، برخی از منافقان در راستی وعدههای پیامبر تردید کردند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۶۹-۵۷۰.</ref> آنان سوگند خوردند که همه آن وعدهها فریب بوده و گفتند: در حالیکه جرئت قضای حاجت نداریم، چگونه محمد به ما وعده [[طواف]] کعبه و دستیابی به گنجهای فارس و [[روم]] را میدهد؟<ref>دلائل النبوه، ج۳، ص۴۰۲.</ref> مفسران نزول [[آیه]] ۱۲ سوره احزاب را درباره این گروه از منافقان دانستهاند:<ref>تفسیر ثعالبی، ج۴، ص۳۳۹؛ مجمع البیان، ج۸، ص۵۴۵؛ زاد المسیر، ج۳، ص۴۵۱.</ref> {{قلم رنگ|سبز|وَإِذ یقُولُ المُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلا غُرُورًا}} ( هنگامى كه [[منافق|منافقان]] و كسانى كه در دلهايشان بيمارى است، مىگفتند: «خدا و فرستادهاش جز فريب به ما وعدهاى ندادند»). در آیه ۲۰ این [[سوره]] هم از آرزوی درونی منافقان در احزاب خبر داده شده که دوست داشتند کنار صحرانشینان و دور از نبرد بودند و از آنجا گزارشهای نبرد را پی میگرفتند:<ref>التبیان، ج۸، ص۳۲۴، ۳۲۹؛ تفسیر قرطبی، ج۱۴، ص۱۵۴-۱۵۵؛ تفسیر ثعالبی، ج۴، ص۳۴۰.</ref> {{قلم رنگ|سبز|یوَدُّوا لَو أَنَّهُم بَادُونَ فِی الأعرَابِ یسأَلُونَ عَن أَنبَائِکم وَلَو کانُوا فِیکم مَا قَاتَلُوا إِلا قَلِیلاً}} (اگر دستههاى دشمن بازآيند آرزو مىكنند: كاش ميان اعراب باديهنشين بودند و از اخبار [مربوط به] شما جويا مىشدند و اگر در ميان شما بودند، جز اندكى جنگ نمىكردند). | ||
==عبور از خندق== | ==عبور از خندق== | ||
با عبور پنج تن از نامآوران سپاه دشمن، عمرو بن عبدود | با عبور پنج تن از نامآوران سپاه دشمن، [[عمرو بن عبدود|عَمرو بن عَبدَود]]، ضرار بن خطاب، [[عکرمة بن ابیجهل]]، نوفل بن عبدالله بن مغیره و هُبَیرة بن ابیوهب، از باریکهای در طول خندق، نبرد احزاب به مرحلهای تازه پای نهاد.<ref>السیرة النبویه، ابنهشام، ج۲، ص۲۲۴-۲۲۵؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰.</ref> عمرو که به تکسوار یلْیل شهرت داشت و جراحت نبرد بدر را بر تن داشت، با خود عهد کرده بود که تا از محمد و یارانش انتقام نگیرد، خود را نیاراید.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۷۰.</ref> او با عبور از خندق، در برابر سپاه [[مسلمان|مسلمانان]] آن قدر رجز خواند و مبارز طلبید که صدایش گرفت.<ref>المسترشد، ص۲۹۸؛ المنتظم، ج۲، ص۲۳۲؛ البدایة و النهایه، ج۴، ص۱۲۰.</ref> اما کسی را توان رویارویی با او نبود.<ref>الافصاح، ص۱۵۷.</ref> پیامبر سه بار در میان یارانش ندا داد و خواست تا کسی داوطلب نبرد با او شود. هر بار کسی جز [[حضرت علی|حضرت علی(ع)]] به درخواست ایشان پاسخ مثبت نداد. سرانجام علی پس از سه بار اجازه خواستن از ایشان، اذن یافت و راهی میدان شد.<ref>کنز الفوائد، ص۱۳۷؛ عیون الاثر، ج۲، ص۴۰-۴۱.</ref> پیامبر شمشیر خود، [[ذوالفقار]]، را به او داد و [[عمامه]] خویش را بر سرش بست و برایش دعا کرد<ref>شرح الاخبار، ج۱، ص۳۲۳-۳۲۴؛ المنتظم، ج۲، ص۲۳۲؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۴۸۶-۴۸۷.</ref> و مبارزه او با عمرو را به مثابه رویارویی تمام ایمان با تمام کفر دانست.<ref>الارشاد، ج۱، ص۱۳۰؛ کنز الفوائد، ص۱۳۷.</ref> | ||
به | به گزارشی،<ref>نک: الصحیح من سیرة النبی، ج۹، ص۳۴۸-۳۴۹.</ref> [[عمرو بن عبدود|عمرو]] پس از شناختن علی، جوانی وی و دوستی خود با [[ابوطالب]] را مانع نبرد دانست<ref>المغازی، ج۲، ص۴۷۱؛ الارشاد، ج۱، ص۹۸-۹۹؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۴۸۷.</ref> و خواهان جنگ با کسانی چون [[ابوبکر]] و [[عمر]] شد؛<ref>المغازی، ج۲، ص۴۷۱.</ref> اما برخی وحشت عمرو از نبرد با علی را به سبب دلیری او در [[غزوه بدر|بدر]] و [[غزوه احد|اُحُد]] و کشته شدن بزرگان [[قریش]] به دست او دانستهاند.<ref>شرح نهج البلاغه، ج۱۹، ص۶۴.</ref> علی با اصرار بر نبرد، از عمرو خواست تا یا اسلام بیاورد و یا برای مبارزه، از اسب پیاده شود. عمرو با خود عهد بسته بود که هرگاه مردی از [[قریش]] از او دو خواسته داشته باشد، یکی را بپذیرد. از این روی، با رد پذیرش اسلام، از اسب پیاده شد.<ref>الارشاد، ج۱، ص۹۸.</ref> | ||
با کشته شدن | در این نبرد تن به تن، [[حضرت علی(ع) هفت جراحت برداشت؛ اما توانست عمرو را به قتل برساند<ref>المغازی، ج۲، ص۴۷۱؛ السیرة النبویه، ابنکثیر، ج۳، ص۲۰۳؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۹، ص۶۴.</ref> و سرش را جدا کند و برای [[پیامبر(ص)]] بیاورد. [[ابوبکر]] و [[عمر]] برخاستند و سر علی را بوسیدند.<ref>الارشاد، ج۱، ص۱۰۴؛ مجمع البیان، ج۸، ص۵۳۹؛ شرح نهجالبلاغه، ج۱۹، ص۶۲.</ref> پیامبر ضربه او در آن روز را برتر از اعمال همه امت خود تا روز [[قیامت]] دانست.<ref>المستدرک، ج۳، ص۳۲؛ تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۱۹؛ شواهد التنزیل، ج۲، ص۱۲، ۱۴.</ref> به رغم آنکه مشرکان میخواستند جنازه عمرو را به ده هزار درهم بخرند، پیامبر بدون دریافت مبلغی، جنازه وی را به آنان تحویل داد.<ref>المصنف، ابن ابی شیبه، ج۷، ص۶۷۲.</ref> | ||
با کشته شدن [[عمرو بن عبدود|عمرو]]، همراهان او پا به فرار نهادند. در این گریز، نوفل بن عبدالله درون خندق افتاد و به دست علی کشته شد.<ref>الارشاد، ج۱، ص۹۹، ۱۰۲؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۴۸۷.</ref> فردای آن روز نیروهای دشمن به فرماندهی [[خالد بن ولید]] برای عبور از خندق و پیروزی بر مسلمانان بسیار کوشیدند؛ ولی به رغم یک روز مبارزه با مسلمانان، هیچ توفیقی نیافتند. از آن پس احزاب حرکتی همگانی انجام ندادند و تنها هر شب گروهی از آنان به مسلمانان شبیخون زدند.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۷۲، ۴۷۴؛ الطبقات، ج۲، ص۵۲-۵۳.</ref> | |||
==تدابیر پیامبر برای گسستن اتحاد دشمن== | ==تدابیر پیامبر برای گسستن اتحاد دشمن== | ||
با طولانی شدن محاصره و ادامه فشار بر مسلمانان، | با طولانی شدن محاصره و ادامه فشار بر مسلمانان، [[پیامبر(ص)]] کوشید با بهرهگیری از ناهمگونی سپاه دشمن، در صفوف آنان رخنه پدید آورد. بدین منظور در نخستین گام، با توجه به انگیزههای اقتصادی [[غطفان]]<ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۳.</ref> به آنان پیشنهاد کرد که با دریافت یک سوم محصول خرمای [[مدینه]]، از همراهی با احزاب دست کشند. غطفان نخست به طمع بهایی بیشتر، از پذیرش این پیشنهاد سر باز زدند<ref>المغازی، ج۲، ص۴۷۷-۴۷۸؛ شرح الاخبار، ج۱، ص۲۹۳؛ الارشاد، ج۱، ص۹۶.</ref> و چون پس از قدری درنگ بدان رضایت دادند،<ref>الطبقات، ج۲، ص۵۳؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۷۳.</ref> پیامبر(ص) پس از مشورت با بزرگان [[مدینه]] و مخالفت آنان، از پیشنهاد خویش چشم پوشید.<ref>المصنف، صنعانی، ج۵، ص۳۶۷-۳۶۸؛ الطبقات، ج۲، ص۵۳؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۷۲-۵۷۳.</ref> | ||
همچنین پیامبر از [[نعیم بن مسعود]] از تیره [[بنیاشجع]] که با دشمن ارتباط داشت، برای تفرقهافکنی میان [[یهود]] و مشرکان بهره برد. به گزارش [[موسی بن عقبه]]، پیامبر که میدانست نعیم برای احزاب خبر میبرد، به او گفت کارهای [[بنیقریظه]] هماهنگ با نقشه مسلمانان ضدّ [[قریش]] و به منظور دستیابی به غنیمتهای [[بنینضیر]] است.<ref>دلائل النبوه، ج۳، ص۴۰۴-۴۰۵؛ السیرة النبویه، ابنکثیر، ج۳، ص۲۱۴.</ref> نعیم با انتقال این سخن به قریش، مشرکان را در اعتماد به بنیقریظه دچار تردید کرد؛ به ویژه آن که بنیقریظه از پیشنهاد قریش برای حمله به مسلمانان در روز شنبه، به بهانه تقدس آن روز، سر باز زده بودند. مشرکان این کار آنان را نشانه همدل نبودنشان دانستند.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۸۶-۴۸۷.</ref> | |||
برخی از مورخان بر این باورند که نعیم گرچه در روزگار [[جاهلیت]] با یهودیان سر و سرّی داشت، در این دوران، دور از چشم مشرکان و یهود، مسلمان شده بود<ref>المغازی، ج۲، ص۴۸۰؛ البدایة و النهایه، ج۴، ص۱۲۸؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۳۰.</ref> و پیامبر(ص) با تمسک به این سخن که نبرد، خدعه و نیرنگ است، از او برای تفرقهافکنی میان دشمنان بهره برد.<ref>السیرة النبویه، ابنکثیر، ج۳، ص۲۱۴؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۷۸؛ عیون الاثر، ج۲، ص۴۳.</ref> او به [[بنیقریظه]] گفت: «مشرکان اگر ناکام شوند، به خانه خود بازمیگردند؛ اما شما که در خانه خویش میجنگید، باید تاوان نبرد را بپردازید.» بدین سان به آنان پیشنهاد داد تا از قریش و [[غطفان]] بخواهند برای تضمین پایداری خود تا پایان نبرد، چند گروگان به آنان بسپارند. همو سپس نزد مشرکان رفت و بنیقریظه را در کمین فرصتی خواند تا برای جبران پیمانشکنی خود با پیامبر، به بهانهای از قریش و غطفان گروگان گیرند و به پیامبر تحویل دهند. آنگاه که بنیقریظه از قریش گروگان خواستند، آنان سخن نعیم را باور کردند و پیشنهاد [[یهود]] را نپذیرفتند. بنیقریظه نیز این خودداری قریش را مهر تأییدی بر سخنان نعیم دانست.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۸۱-۴۸۵؛ الطبقات، ج۲، ص۵۳.</ref> | |||
==پایان جنگ== | |||
[[پیامبر(ص)]] توانست میان سپاه دشمن تفرقه افکند و اتحادشان را گسسته سازد؛<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۳، ص۲۲۹-۲۳۱؛ دلائل النبوه، ج۳، ص۴۰۴.</ref> اما همچنان خطر احزاب جدّی بود. از این رو، پیامبر با تضرع بسیار برای رهایی دعا میکرد. به گزارش [[جابر بن عبدالله]]، پیامبر(ص) سه روز بر فراز [[کوه سلع|کوه سَلع]] به راز و نیاز پرداخت تا این که در روز سوم دعایش مستجاب شد و شادی در چهره ایشان نمایان شد.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۸۸؛ تاریخ المدینه، ج۱، ص۵۹.</ref> بعدها مسلمانان بر دامنه غربی این کوه مسجدی بنا نهادند که به [[مسجد احزاب]] یا فتح شهرت یافت و از [[مساجد سبعه|مساجد سَبعه]] (مساجد هفتگانه) به شمار میرود.<ref>الطبقات، ج۲، ص۵۶؛ تاریخ المدینه، ج۱، ص۵۸-۵۹.</ref> | |||
در پی استجابت دعای حضرت، همان شب سرما و بادی سخت پدیدار شد؛ بهگونهای که آتشها را خاموش نمود و ریسمان خیمهها را از هم گسست.<ref>قصص الانبیاء، ص۳۴۲.</ref> وحشت و سستی جان مشرکان را فراگرفت و آنان را به عقبنشینی واداشت. روایتهای تفسیری، آیه۹ احزاب/۳۳ را درباره همین امداد الهی دانستهاند. در این آیه، خداوند مؤمنان را به یادآوری کمکهای خود سفارش کرده است: {یاَیها الَّذینَ ءامَنوا اذکروا نِعمَةَ اللهِ عَلَیکم اِذ جاءَتکم جُنودٌ فَاَرسَلنا عَلَیهِم ریحا وجُنودًا لَم تَرَوها وکانَ اللهُ بِما تَعمَلونَ بَصیراً}. از قتاده گزارش شده است که آن شب خداوند، هراس و باد و سپاهیانی نادیدنی را برانگیخت. باد هر آتشی را که مشرکان برمیافروختند، خاموش میکرد تا این که برای نجات خویش به کوچ تن دادند.<ref>جامع البیان، ج۲۱، ص۸۰-۸۱.</ref> | گفتهاند در پی استجابت دعای حضرت، همان شب سرما و بادی سخت پدیدار شد؛ بهگونهای که آتشها را خاموش نمود و ریسمان خیمهها را از هم گسست.<ref>قصص الانبیاء، ص۳۴۲.</ref> وحشت و سستی جان مشرکان را فراگرفت و آنان را به عقبنشینی واداشت. روایتهای تفسیری، آیه۹ احزاب/۳۳ را درباره همین امداد الهی دانستهاند. در این آیه، خداوند مؤمنان را به یادآوری کمکهای خود سفارش کرده است: {یاَیها الَّذینَ ءامَنوا اذکروا نِعمَةَ اللهِ عَلَیکم اِذ جاءَتکم جُنودٌ فَاَرسَلنا عَلَیهِم ریحا وجُنودًا لَم تَرَوها وکانَ اللهُ بِما تَعمَلونَ بَصیراً}. از قتاده گزارش شده است که آن شب خداوند، هراس و باد و سپاهیانی نادیدنی را برانگیخت. باد هر آتشی را که مشرکان برمیافروختند، خاموش میکرد تا این که برای نجات خویش به کوچ تن دادند.<ref>جامع البیان، ج۲۱، ص۸۰-۸۱.</ref> | ||
حذیفة بن یمان که از سوی | [[حذیفة بن یمان|حُذَیفة بن یمان]] که از سوی پیامبر(ص) مأموریت یافت تا از اردوگاه دشمن خبر آورد، از پریشانی اوضاع آنان و شتاب [[ابوسفیان]] و دیگر مشرکان در سوار شدن بر چارپایانشان برای فرار گزارش داد.<ref>السیرة النبویه، ابنهشام، ج۲، ص۲۳۱-۲۳۲؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۸۰-۵۸۱؛ الطبقات، ج۲، ص۵۳.</ref> ابوسفیان که به بازگشت تن داده بود، در نامهای به پیامبر، با اظهار شگفتی از طرح مسلمانان در حفر خندق، به [[لات]] و [[عزی|عُزّیٰ]] سوگند خورد که برای درمانده ساختن پیامبر برخیزد و ایشان را به نبردی دیگر چون [[غزوه احد|احد]] تهدید کرد که زنها در آن گریبان بدرند. پیامبر در پاسخ، به غرور دیرینه و کینهتوزی او اشاره کرد و وی را از روزی خبر داد که لات و عُزّیٰ و [[اساف]] و [[نائله]] و [[هبل|هُبَل]] را درهم خواهد شکست.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۹۲-۴۹۳.</ref> | ||
انس بن اوس و عبدالله بن سهل از بنیعبدالاشهل | ==شهدای غزوه احزاب== | ||
[[انس بن اوس]] و [[عبدالله بن سهل]] از [[بنیعبدالاشهل]] از قبیله [[اوس]]، [[طفیل بن نعمان]] از [[بنیسلمه]]، [[کعب بن زید]] از [[بنیدینار]] و [[ثعلبة بن عنمه]] از [[بنیجشم|بنیجُشم]] از قبیله [[خزرج]] را در شمار [[شهید|شهیدان]] [[غزوه|غَزوه]] خندق نام بردهاند.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۹۵-۴۹۶؛ الطبقات، ج۲، ص۵۳؛ تاریخ الاسلام، ج۲، ص۳۰۴-۳۰۵.</ref> [[سعد بن معاذ]] از [[بنیعبدالاشهل]] نیز که ریاست اوس را بر عهده داشت، در این نبرد مجروح و پس از اندک زمانی بر اثر آن جراحت شهید شد. از سپاه مشرکان نیز [[عثمان بن منبه]] از [[بنیعبدالدار]]، [[عمرو بن عبدود عامری]] و [[نوفل بن عبدالله مخزومی]] کشته شدند.<ref>السیرة النبویه، ابنهشام، ج۲، ص۲۵۰، ۲۵۲-۲۵۳؛ تاریخ المدینه، ج۱، ص۱۲۵.</ref> [[یعقوبی]] آمار شهیدان مسلمان را هشت و کشتگان مشرک را شش تن دانسته است.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰.</ref> | |||
==پیامدهای غزوه احزاب== | ==پیامدهای غزوه احزاب== | ||
با شکست مشرکان در دستیابی به اهداف خود به رغم بسیج نیرویی بینظیر، ابهت قریش در هم شکست و هجومهای آنان به مدینه پایان یافت. پیامبر در سخنانی به همین پیامد تصریح کرد.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۹۳؛ الکامل، ج۲، ص۱۸۴.</ref> نیز با پیمانشکنی یهود بنیقریظه و شکست آنان در نبرد با مسلمانان، مدینه از حضور یهودیان تهی شد. | با شکست مشرکان در دستیابی به اهداف خود به رغم بسیج نیرویی بینظیر، ابهت [[قریش]] در هم شکست و هجومهای آنان به [[مدینه]] پایان یافت. [[پیامبر(ص)]] در سخنانی به همین پیامد تصریح کرد.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۹۳؛ الکامل، ج۲، ص۱۸۴.</ref> نیز با پیمانشکنی یهود [[بنیقریظه]] و شکست آنان در نبرد با مسلمانان، [[مدینه]] از حضور [[یهود|یهودیان]] تهی شد. همچنین با توفیق [[مسلمان|مسلمانان]] در این نبرد، زمینه پذیرش حکومت مدینه از سوی قریش فراهم شد و روحیه اعتماد و خودباوری در مسلمانان تقویت گشت. سفر [[حج]] پیامبر و مسلمانان یک سال پس از نبرد احزاب و انعقاد پیمان [[صلح حدیبیه|حدیبیه]] در سال ششم قمری گواه این ادعا است. | ||
==پانویس== | ==پانویس== |