جز
←ابولهب و پیامبر(ص)
جز (←ابولهب و پیامبر(ص)) |
|||
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
====آزار پیامبر(ص)==== | ====آزار پیامبر(ص)==== | ||
ابولهب و همسرش اُمجمیل در مکه همسایه پیامبر بودند. ایشان بعدها از این همسایگی همواره به بدی یاد میکرد و میفرمود: در میان دو همسایه شرور و آزارگر، ابولهب و عقبة بن | ابولهب و همسرش اُمجمیل در مکه همسایه پیامبر بودند. ایشان بعدها از این همسایگی همواره به بدی یاد میکرد و میفرمود: در میان دو همسایه شرور و آزارگر، ابولهب و [[عقبة بن ابیمعیط]]، قرار گرفته بودم که هر روز کثافات حیوانات را بر در خانهام میریختند.<ref>الطبقات، ج۱، ص۲۰۱؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۴۸.</ref> روزی [[حمزة بن عبدالمطلب]]، ابولهب را در حال ریختن کثافات بر در خانه پیامبر دید و مقداری از آن را برداشت و بر سر خود او ریخت. از آن پس این آزار کمتر شد.<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۱۴۷-۱۴۸.</ref> وی از تهمت و افترا نیز برای آزار پیامبر بهره میبرد. بر پایه گزارشی، روزی پیامبر در [[مسجد]] بود و ابولهب سنگی را بالا برد تا به پیامبر بزند. اما دستش در هوا خشک شد و نزد ایشان به تضرع و زاری برخاست و پیمان بست که اگر او را عفو کند، دیگر ایشان را نیازارد. ولی به محض رها شدن، به ایشان گفت: تو جادوگری توانا هستی.<ref>مناقب، ج۱، ص۶۸.</ref> | ||
به نقل ابن | به نقل [[ابن عباس]]، [[ولید بن مغیره]] هنگام [[موسم حج]] از قریش خواست تا برای جلوگیری از گسترش اسلام در خارج مکه راهی بیابند. هر کس پیشنهادی داشت. ابولهب گفت: من میگویم او شاعر است. در پاسخ این تهمت او آیه۴۱ [[سوره حاقه|سوره حاقّه]] {{قلم رنگ|سبز|وَمَا هُوَ بِقَولِ شَاعِرٍ...}} نازل شد و پیامبر را از آن مبرا دانست.<ref>مناقب، ج۱، ص۴۵.</ref> نیز ذیل [[آیه|آیات]] ۹۴-۹۵ [[سوره حجر]] آوردهاند که ابولهب یکی از مسخره کنندگان بود که خداوند وعده داد تا پیامبر را از شر آنان نگاه دارد. | ||
پس از آشکار شدن دعوت، پیامبر در موسم حج به منزلگاههای حاجیان میرفت یا در بازارهای | پس از آشکار شدن دعوت، پیامبر در موسم حج به منزلگاههای حاجیان میرفت یا در بازارهای [[بازار عکاظ|عکاظ]]، [[بازار مجنه|مجنه]] و [[بازار ذی المجاز|ذی المجاز]] آنان را به گونههای مختلف به اسلام فرامیخواند. اما ابولهب همواره در پی آن حضرت بود و ایشان را میآزرد و با شیوههای گوناگون در ناکام گذاشتن دعوتش میکوشید.<ref>الطبقات، ج۱، ص۲۱۶؛ مسند احمد، ج۳، ص۴۹۲؛ المناقب، ج۱، ص۵۹.</ref> آوردهاند گروهی که قصد داشتند برای شنیدن سخنان پیامبر نزد وی روند، برای تحقیق از ابولهب خواستند درباره پسر برادرش با آنان سخن گوید. وی به طعنه گفت: هنوز نتوانستهایم جنون وی را درمان کنیم. پس آن گروه بازگشتند و با پیامبر ملاقات نکردند.<ref>مناقب، ج۱، ص۵۱.</ref> در موسم حج که پیامبر در پی دعوت حجگزاران به اسلام بود، ابولهب به دنبال او میرفت و میگفت: این پسر برادر من است که دروغ میگوید و جادو میکند.<ref>مناقب، ج۱، ص۵۹.</ref> | ||
====همراهی مشرکان در محاصره اقتصادی مسلمانان==== | ====همراهی مشرکان در محاصره اقتصادی مسلمانان==== | ||
ابولهب در محاصره اقتصادی مسلمانان در شعب | ابولهب در [[محاصره اقتصادی مسلمانان در شعب ابوطالب|محاصره اقتصادی مسلمانان]] در [[شعب ابیطالب]]، با مشرکان همراه شد و تنها فرد از بنیعبدالمطلب بود که وارد شعب نشد.<ref>الطبقات، ج۱، ص۲۰۹.</ref> وی بازرگانان را تحریک میکرد که قیمت کالاهایشان را برای مسلمانان بسیار بالا ببرند تا توان خرید از آنان گرفته شود و در تأمین نیازمندیهایشان با مشکل روبهرو گردند.<ref>الصحیح من سیرة النبی، ج۳، ص۳۲۸.</ref> پس از درگذشت ابوطالب، دشمنی و آزار قریش فزونی یافت. بر پایه گزارشی، هنگامی که ابولهب به ریاست بنیهاشم رسید، نزد پیامبر آمد و گفت: به همان شیوه که در زمان زندگی ابوطالب رفتار میکردی، رفتار کن. سوگند به لات! تا من زنده باشم، کسی بر تو دست نخواهد یافت. در این هنگام، [[ابن عیطله]]، پیامبر(ص) را دشنام داد و ابولهب به او حمله برد و از پیامبر دفاع کرد. چون این خبر به دیگر مشرکان رسید، آنان تحریک ابولهب پرداختند تا وی حمایتش را از پیامبر برداشت.<ref>الطبقات، ج۱، ص۲۱۱.</ref> برخی محققان به ادلهای این گزارش را رد کردهاند.<ref>الصحیح من سیرة النبی، ج۳، ص۲۵۸-۲۵۹.</ref> در پی شروع آزار بیباکانه قریش، پیامبر(ص) همراه [[زید بن حارثه]] در اواخر [[شوال]] سال دهم بعثت به [[طائف]] رفت.<ref>الطبقات، ج۱، ص۲۱۱.</ref> | ||
====شرکت در ماجرای دارالندوة==== | ====شرکت در ماجرای دارالندوة==== | ||
ابولهب در ماجرای دارالندوه نیز حضور داشت<ref>السیرة الحلبیه، ج۲، ص۱۸۹-۱۹۰.</ref> که تصمیم به قتل پیامبر گرفتند و بر آن شدند تا مردانی از همه طوایف قریش، از جمله ابولهب، در این توطئه شرکت کنند. پس از وفات ابوطالب، نفوذ ابولهب در میان بنیهاشم افزایش یافته بود و او ریاست بنیهاشم را از آن خود میدانست. بر اثر دشمنی بارز وی با پیامبر، آن اتحاد پیشین که در میان بنیهاشم به پشتوانه و حمایت ابوطالب وجود داشت، ممکن نبود.<ref>السیرة الحلبیه، ج۲، ص۳۳۲؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۶۰.</ref> به نقل بسیاری از منابع، جبرئیل خبر این توطئه را به پیامبر داد.<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۳۳۳؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۰۶.</ref> ابن سعد آگاهی پیامبر را از طریق شخصی به نام رقیعة بن ابوصیفی دانسته است.<ref>الطبقات، ج۸، ص۲۲۲-۲۲۳.</ref> در شب موعود ۴۰ نفر از قریشیان خانه پیامبر را محاصره کردند. آنان نخست قصد داشتند همان آغاز شب به خانه پیامبر هجوم برند. بر پایه گزارشی، ابولهب قریش را از حمله شبانه بازداشت.<ref>تفسیر قمی، ج۱، ص۳۰۲.</ref> او و دوستانش تا صبح منتظر خروج پیامبر شدند<ref>سبل الهدی، ج۳، ص۳۳۰؛ السیرة الحلبیه، ج۲، ص۱۹۱.</ref>؛ اما صبحگاه فهمیدند که ایشان از خانه بیرون رفته و | ابولهب در [[ماجرای دارالندوه]] نیز حضور داشت<ref>السیرة الحلبیه، ج۲، ص۱۸۹-۱۹۰.</ref> که تصمیم به قتل پیامبر گرفتند و بر آن شدند تا مردانی از همه طوایف قریش، از جمله ابولهب، در این توطئه شرکت کنند. پس از وفات ابوطالب، نفوذ ابولهب در میان بنیهاشم افزایش یافته بود و او ریاست بنیهاشم را از آن خود میدانست. بر اثر دشمنی بارز وی با پیامبر، آن اتحاد پیشین که در میان بنیهاشم به پشتوانه و حمایت ابوطالب وجود داشت، ممکن نبود.<ref>السیرة الحلبیه، ج۲، ص۳۳۲؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۶۰.</ref> به نقل بسیاری از منابع، [[جبرئیل]] خبر این توطئه را به پیامبر داد.<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۳۳۳؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۰۶.</ref> [[ابن سعد]] آگاهی پیامبر را از طریق شخصی به نام [[رقیعة بن ابوصیفی]] دانسته است.<ref>الطبقات، ج۸، ص۲۲۲-۲۲۳.</ref> در شب موعود ۴۰ نفر از قریشیان خانه پیامبر را محاصره کردند. آنان نخست قصد داشتند همان آغاز شب به خانه پیامبر هجوم برند. بر پایه گزارشی، ابولهب قریش را از حمله شبانه بازداشت.<ref>تفسیر قمی، ج۱، ص۳۰۲.</ref> او و دوستانش تا صبح منتظر خروج [[پیامبر(ص)|پیامبر]] شدند<ref>سبل الهدی، ج۳، ص۳۳۰؛ السیرة الحلبیه، ج۲، ص۱۹۱.</ref>؛ اما صبحگاه فهمیدند که ایشان از خانه بیرون رفته و [[علی(ع)]] را به جای خود خوابانده است.<ref>السیرة الحلبیه، ج۲، ص۱۹۴.</ref> بدین ترتیب، ابولهب و دیگر نمایندگان قریش در این توطئه ناکام ماندند. | ||
====شرکت نکردن در جنگ بدر==== | ====شرکت نکردن در جنگ بدر==== | ||
ابولهب در نبرد | ابولهب در نبرد [[جنگ بدر|بدر]]، نخستین برخورد جدی مسلمانان با قریش، شرکت نداشت. گویند: هر یک از قریشیان که به بدر نرفت، کسی را به جای خود فرستاد. ولی ابولهب دشمن سرسخت رسول خدا(ص) از این کار سر باززد. بزرگان قریش به او گفتند: تو از بزرگان و سروران [[قریش]] هستی. اگر همراهی نکنی، افراد قومت آن را بهانه و دستاویز قرار داده، به جنگ نمیآیند. بنا بر این، یا خود در جنگ شرکت کن و یا کسی را به جای خویش بفرست! [[ابوجهل]] که از اسلام آوردن او بیم داشت، برای تحریک وی سوگند یاد کرد: ما تنها برای حفظ دین تو و پدرانت به خشم آمدهایم و به جنگ میرویم. گویند: ابولهب از ترس خوابِ خواهر خود، [[عاتکه]]، به این جنگ نمیرفت. عاتکه در خواب دیده بود که مردی در ابطح، کعبه و بالای کوه ابوقبیس، سه بار فریاد زد: شما تا سه روز دیگر به کشتارگاه خود میروید. سپس سنگی را از فراز کوه به زیر افکند که هر بخش از آن به یکی از خانههای قریش، جز [[بنیهاشم]] و [[بنیزهره]]، وارد شد. ابوجهل از شنیدن این خواب بسیار خشمگین بود و میگفت: [[نبوت]] در مردان بنیهاشم کم بود که زنانشان نیز ادعای آن را دارند!<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۴۴۱-۴۴۲؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۹۵-۹۶؛ سبل الهدی، ج۴، ص۲۰-۲۱.</ref> ابولهب معتقد بود که خواب عاتکه حتماً محقق خواهد شد. نقل شده که او در برابر بخشش ۴۰۰۰ درهم که از [[عاص بن هشام بن مغیره]] طلب داشت و او نمیتوانست بپردازد، وی را به جای خویش به این جنگ فرستاد.<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۴۴۳؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۹۶؛ سبل الهدی، ج۴، ص۲۱.</ref> گویند: وی این پول را در قمار از عاص برده بود.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۱۳۷.</ref> ابولهب هر چند در نبرد بدر شرکت نکرد، سرسختانه پیگیر اخبار آن بود. خبر کشته شدن قریشیان در بدر هنگامی به وی رسید که کنار [[زمزم]] نشسته بود. او از برادر زادهاش ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب از چگونگی کارزار پرسید و چنین شنید: «چون با مسلمانان روبهرو شدیم، آنان هرگونه خواستند، ما را کشتند و اسیر کردند. سوگند میخورم که مردانی سپید چهره را میان آسمان و زمین سوار بر اسبهای ابلق دیدم که هیچ چیز یارای ایستادگی در برابرشان را نداشت. آنان فرشتگانی بودند که مسلمانان را یاری میکردند.» ابولهب سخت برآشفت و او را زیر ضرب و شتم گرفت. پس از این روز، ابولهب هفت شب بیشتر زنده نبود. | ||
==مطالعه بیشتر== | ==مطالعه بیشتر== |