کاربر:Abazar/کارها: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حج
جزبدون خلاصۀ ویرایش
(انتقال ابوحنیفه به مدخل جدید)
خط ۱: خط ۱:
== ابوحنیفه ==
: پیشوای مذهب حنفی، از شاگردان امام باقر و امام صادق۸
ابوحنیفه نعمان بن ثابت به سال ۸۰ق.<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۳۱؛ سیر اعلام النبلاء، ج۶، ص۳۹۰.</ref> در خانواده‌ای ایرانی در کوفه زاده شد. درباره پیشینه خاندان وی گزارش‌های متفاوت در دست است. برخی پدر او را غلام آزاد شده بنی‌تَیم الله بن ثعلبه از قبیله رَبیعه<ref>الطبقات، خلیفه، ص۲۸۴؛ المنتخب، ص۱۳۸؛ الانتقاء، ص۱۲۲.</ref>، یکی از شاخه‌های مهم قبیله بزرگ بَکر بن وائل، دانسته و از این رو، ابوحنیفه را نیز از موالی بنی‌تیم معرفی کرده‌اند.<ref>الجرح و التعدیل، ج۸، ص۴۴۹.</ref> بر پایه روایتی از عُمر بن حَمّاد نواده ابوحنیفه، زوطی پدر بزرگ ابوحنیفه از مردم بلخ بود که پس از اسارت در جریان فتح خراسان، به عراق آورده شد. گرویدن وی به اسلام آزادی‌اش را در پی داشت. سپس فرزندش ثابت، زاده شد.<ref>الفهرست، ص۲۵۵؛ تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۲۶.</ref> اما برخی روایت‌ها ولادت ابوحنیفه را پیش از اسلام آوردن پدرش دانسته‌اند.<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۲۶.</ref> برخی گزارش‌ها اجداد او را از هرگونه قید بندگی مبرا دانسته، نیای او را نعمان بن مرزبان معرفی می‌کنند که در جشن نوروز یا مهرگان به حضرت علی۷ پالوده تقدیم داشت و ایشان فرزند او را دعا کرد.<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۲۶؛ سیر اعلام النبلاء، ج۶، ص۳۹۵؛ تاریخ الثقات، ص۴۵۰.</ref> در روایت‌هایی غلوآمیز، تبار ایرانی ابوحنیفه به پادشاهان اساطیری ایران رسیده است.<ref>الجواهر المضیئه، ج۱، ص۵۱.</ref>
از زندگی شخصی ابوحنیفه آگاهی چندان در دست نیست. او برای گذران معاش به تجارت خز، نوعی پارچه از پشم و ابریشم، می‌پرداخت. او از فقیهان ودانشوران فراوان دانش آموخت؛ ولی استاد ویژه وی حماد بن ابی‌سلیمان (م.۱۲۰ق.) بود که ابوحنیفه تا زمان وفات او به مدت ۱۸سال در حلقه درسش شرکت جست.<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۲۶.</ref> از دیگر استادان وی می‌توان به عامر شعبی، ابواسحاق سبیعی، عاصم بن ابی‌النجود در کوفه<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۲۶؛ تهذیب الکمال، ج۲۹، ص۴۱۸-۴۱۹.</ref> و قتادة بن دعامه در بصره<ref>الجرح و التعدیل، ج۸، ص۴۴۹.</ref> اشاره کرد. نیز در یک یا چند سفر به حجاز نزد شیوخ حرمین همچون عطاء بن ابیرباح فقیه بزرگ مکه و عمرو بن دینار و الزبیر مکی<ref>تهذیب الکمال، ج۲۹، ص۴۱۹-۴۲۰.</ref> و در مدینه نزد دانشورانی چون نافع غلام ابن عمر، محمد بن منکدر، ابن شهاب زُهری و ربیعة بن ابی‌عبدالرحمن، از فقیهان اهل رأی، دانش آموخت.<ref>تهذیب الکمال، ج۲۹، ص۴۱۸-۴۱۹.</ref> نیز در این شهر از محضر امامان شیعه، امام باقر و امام صادق۸ بهره برد و از ایشان روایت کرد.<ref>الجرح و التعدیل، ج۸، ص۴۴۹؛ جامع مسانید ابی حنیفه، ج۱، ص۳۸۸-۳۹۹؛ ج۲، ص۸۳؛ تهذیب الکمال، ج۲۹، ص۴۱۹.</ref> در نقلی مشهور از ابوحنیفه، وی دوسال حضور خود در درس امام صادق۷ را سبب حیات و ماندگاری خویش دانسته است.<ref>الخلاف، ج۱، ص۳۳؛ المراجعات، ص۱۵.</ref> به‌ رغم برخی روایت‌ها از امام باقر<ref>الکافی، ج۱، ص۳۹۳؛ الاثناعشریه، ص۱۷۶.</ref> و امام صادق۸<ref>رجال کشی، ص۱۴۵-۱۴۶، ۱۴۹.</ref> در نکوهش ابوحنیفه و ارادت اندکش به علی۷<ref>المسترشد، ص۲۰۷؛ الامالی، ص۲۶-۲۸.</ref> برخی گزارش‌های حنفیان از روابط دوستانه ابوحنیفه و امام صادق۷ حکایت دارند.<ref>جامع مسانید ابی حنیفه، ج۲، ص۸۳-۸۴.</ref> شیخ طوسی وی را در زمره اصحاب ایشان شمرده است.<ref>رجال طوسی، ص۳۱۵.</ref> قاضی نعمان، فقیه اسماعیلی، از روابط گرم وی با شیعیان به رغم اختلاف‌های عقیدتی سخن رانده است.<ref>دعائم الاسلام، ج۱، ص۹۶.</ref> در برخی منابع از دیدار او با چهار تن از صحابه، انس بن مالک، عبدالله بن حارث بن جزء، ابن ابی‌اوفی و ابوطفیل عامر بن واثله سخن به میان آمده است.<ref>مسند ابی حنیفه، ص۲۴؛ تهذیب الاسماء، ج۲، ص۵۰۱؛ ابوحنیفة النعمان، ص۷۰-۷۱.</ref> اما کتب طبقات، او را از تابعین هم نشمرده‌اند.
ابوحنیفه پس از درگذشت حماد بن ابی‌سلیمان، به عنوان برجسته‌ترین شاگرد حلقه او، مرجع صدور فتوا و تدریس فقه در کوفه و از جایگاه اجتماعی ویژه‌ای برخوردار شد.<ref>ابوحنیفة النعمان، ص۵۵-۵۶.</ref> در سال‌های پایانی حکومت بنی‌امیه (۱۲۱-۱۳۲ق.) به عنوان فقیهی مخالف با فساد دستگاه حکومت، با دیدگاه‌های اعتقادی خاص خود، بسیار مورد توجه جناح‌های مخالف حکومت، جز خوارج، قرار گرفت. در قیام زید بن علی به سال۱۲۲ق. پنهانی او را یاری کرد و مال و جنگ‌افزار در اختیارش نهاد. این کار او را محمد دیباج فرزند امام جعفر صادق۷ از ائمه زیدی ستایش کرد.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۴۳۵؛ مقاتل الطالبیین، ص۹۹-۱۰۰.</ref> در سال‌های۱۲۷-۱۲۸ق. که خوارج صُفری به رهبری ضحّاک بن قیس شیبانی کوفه را تصرف کردند، وی با آنان مناظراتی داشت.<ref>الانتقاء، ص۱۵۸-۱۵۹؛ تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۶۳.</ref>
ابوحنیفه در زمان فرمانروایی یزید بن هبیره بر عراق در سال‌های پایانی حکومت امویان، از جانب او برای تصدی منصب قضاوت یا نظارت بر بیت‌ المال دعوت شد؛ اما از پذیرش آن سر باز زد و به دستور وی به ۱۰۰ ضربه شلاق محکوم شد که هر روز ۱۰ ضربه به او زده شد.<ref>المقالات و الفرق، ص۱۳۳؛ تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۲۸.</ref> سپس بر اثر فشار ابن‌هبیره به مکه گریخت<ref>جامع مسانید ابی حنیفه، ج۱، ص۶۶.</ref> و رقابتی سخت را با ایوب سختیانی، فقیه بصره، آغاز کرد که آن هنگام در حرم به سر می‌برد.<ref>المعرفة و التاریخ، ج۲، ص۸۷۸؛ تاریخ ابوزرعه، ج۱، ص۵۰۷.</ref>
در پی پیروزی عباسیان و به خلافت رسیدن سفّاح (۱۳۲ق.) ابوحنیفه به کوفه بازگشت<ref>الامالی، ص۲۸؛ جامع مسانید ابی حنیفه، ج۱، ص۶۶.</ref>؛ ولی از بیعت کردن با سفاح طفره رفت.<ref>مناقب ابی حنیفه، ج۱، ص۱۵۰-۱۵۱.</ref> از این رو، برخی معتقدند که وی خلافت عباسیان را قبول نداشت و هرگز با سفاح و منصور بیعت نکرد<ref>شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۱۵۸.</ref>؛ گر چه از پیشنهاد منصور برای مناظره با امام صادق۷ استقبال کرد.<ref>مناقب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۳۷۸؛ تهذیب الکمال، ج۵، ص۷۹-۸۰.</ref> مخالفت او با حاکمان عباسی هنگامی آشکارتر شد که در جریان قیام ابراهیم بن عبدالله حسنی از امامان زیدی به سال ۱۴۵ق. در بصره بر ضدّ خلافت منصور، ضمن حمایت از او، مردم را به یاری‌اش ترغیب کرد و در نامه‌ای از او خواست تا با حضور در کوفه از حمایت بیشتر وی برخوردار شود.<ref>المعرفة و التاریخ، ج۲، ص۷۸۸؛ مقاتل الطالبیین، ص۲۳۵، ۲۴۰، ۲۴۳، ۲۵۱؛ تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۳۰.</ref>
ابوحنیفه در سال‌های پایانی عمر خود پیشنهاد منصور را برای پذیرفتن منصب قضاوت نپذیرفت؛ اما در برابر اصرار وی برای نظارت بر بخشی از کار ساختمان شهر بغداد تسلیم شد.<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۶۱۹؛ الانباء فی تاریخ الخلفاء، ص۶۴-۶۵؛ الفخری فی الآداب السلطانیه، ص۱۵۰؛ مجمل التواریخ و القصص، ص۵۱۴.</ref> ابوالعلاء واسطی این گزارش را ساختگی دانسته است.<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۲۹.</ref> در پی قیام حسان بن مجالد خارجی به سال ۱۴۸ق. نزدیک موصل، منصور که از موصلیان به خشم آمده بود، ابوحنیفه و دو فقیه دیگر از کوفیان را احضار کرد تا با تأیید نقض عهدنامه خلیفه با موصلیان، او را در سرکوب ایشان برحق شمارند؛ ولی ابوحنیفه بر خلاف میل او نظر داد.<ref>الکامل، ج۵، ص۵۸۵.</ref>
ابوحنیفه درآخرین روزهای زندگانی‌اش، به دستور منصور به بغداد فراخوانده و زندانی شد و پس از چند روز در رجب یا شعبان سال۱۵۰ق. در ۷۰ سالگی در زندان درگذشت.<ref>الطبقات، ابن سعد، ج۶، ص۳۶۸-۳۶۹؛ الفهرست، ص۲۵۵؛ تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۲۹-۳۳۰، ۴۲۴.</ref> برخی مرگ او را بر اثر مسموم شدن به زهر دانسته‌اند.<ref>نک: تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۳۰-۳۳۱.</ref> پیکر وی پس از آن که حسن بن عُماره بَجَلی، محدث کوفی، بر آن نماز گزارد، در مقبره خیزران بغداد به خاک سپرده شد.<ref>الفهرست، ص۲۵۵-۲۵۶؛ تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۴۲۴.</ref> در سال ۴۵۹ق. قبه و مدرسه‌ای به نام مدرسة الاصحاب بر آن برپا گشت.<ref>الکامل، ج۱۰، ص۵۴.</ref> حنفیان او را «امام اعظم» لقب داده‌اند.<ref>کشف الظنون، ج۱، ص۷۶۰؛ ج۲، ص۱۶۸۰، ۱۸۳۶؛ هدیة العارفین، ج۲، ص۴۹۵.</ref> وی را چهار شانه، سبزه و زیباروی وصف کرده‌اند.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۶، ص۳۹۹.</ref>
مکتب فقهی ابوحنیفه: دانش ابوحنیفه و مبانی فقهی او از مکتب عراق متأثر بود که در سده اول با مهاجرت صحابه بزرگی چون امام علی۷ و ابن مسعود در آن دیار پایه‌گذاری شد. این مکتب در کنار عنصر نقل، از رأی هم بهره می‌گرفت و گوی سبقت را از فقهیان اهل رأی مکه همچون عبیدالله بن ابی‌یزید ربود.<ref>الطبقات، ابن سعد، ج۵، ص۳۵۴.</ref> رفته رفته در نیمه دوم سده نخست، فقیهان کوفی در استنباط فروع فقهی، عمل به رأی و اجتهاد را پس از رجوع به قرآن، سنت پیامبر۹ و سخنان صحابه<ref>سنن النسائی، ج۸، ص۲۳۰-۲۳۱.</ref> توصیه می‌کردند. در این حال، عمل به قیاس نیز میان گروهی از فقیهان کوفه چون حماد بن ابی‌سلیمان، استاد ابوحنیفه، رواج یافت.<ref>الاستذکار، ج۳، ص۱۱؛ تهذیب، ج۳، ص۱۴؛ ابوحنیفة النعمان، ص۵۵.</ref>
در سده دوم، ابوحنیفه نیز از این سنت پیروی کرد و رأی<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۵۱.</ref> و قیاس<ref>ابوحنیفة النعمان، ص۱۳۵-۱۳۹.</ref> را از منابع استنباط فقهی خود دانست. به استناد روایتی از یحیی بن ضریس، کتاب خدا و سنت پیامبر۹ و روایت‌های صحیح ایشان به نقل ثقات از ثقات، و نیز سخنان صحابه و اجتهاد و رأی<ref>الانتقاء، ص۱۴۳؛ تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۶۵.</ref> منابع فقه ابوحنیفه را تشکیل می‌دادند. بر پایه روایتی از ابن صباح، منابع فقه او کتاب خدا، حدیث صحیح، آرای صحابه و تابعین، و قیاس دانسته شده است.<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۴۰.</ref> بهره‌گیری از افعال صحابه نیز به ‌عنوان دیگر منبع فقهی ابوحنیفه در مسانید روایت‌های او به چشم می‌خورد.<ref>الآثار، ص۳، ۶.</ref>
حلقه درس ابوحنیفه در کوفه، به‌ رغم جو علمی مخالف، با استقبال بسیار دانش‌دوستان از مناطق دور و نزدیک روبه‌رو شد. این عاملی برای تبلیغ فقه او در زمان حیاتش گشت. در میان شاگردان او، ابویوسف از موقعیتی ممتاز برخوردار بود و در انتقال تعالیم وی و تدوین آموزه‌هایش نقشی اساسی ایفا کرد. در مصر اسماعیل بن یسع کوفی که از سال ۱۶۴ق. بر کرسی قضاوت نشسته بود، بر پایه مذهب ابوحنیفه داوری می‌کرد.<ref>فتوح مصر و اخبارها، ص۴۰۶؛ اخبار القضاة، ج۳، ص۲۳۶؛ ابوحنیفة النعمان، ص۳۴۳-۳۴۶؛ ابوحنیفه، ص۴۰۲-۴۰۴.</ref> او نخستین حنفی بود که قاضی القضات مصر شد و مذهب حنفی را در آن سرزمین ترویج کرد.<ref>الاعلام، ج۱، ص۳۲۹.</ref> در دیگر مناطق شمال آفریقا، اسد بن فرات، عبدالله ‌بن فروخ و عبدالله ‌بن غانم از مروجان تعالیم ابوحنیفه بودند.<ref>ابوحنیفه، ص۴۰۳؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۵، ص۳۷۹، «ابوحنیفه».</ref> در مشرق نیز با توجه به حضور شماری از خراسانیان در حلقه درس وی، خراسان به عنوان ریشه‌دارترین پایگاه فقه حنفی پس از عراق مورد توجه قرار گرفت. (← ادامه مقاله، مکتب فقهی ابوحنیفه) آموزه‌های او، به رغم مخالفت‌ها و حتی لعن وی بر منبر دمشق، در دهه‌های میانی سده دوم ق. در شام نیز رواج یافت.<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۴۱۲-۴۱۶.</ref> بدین ترتیب، تعالیم او جز در مدینه، در همه سرزمین‌های اسلامی رونق یافت<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۹۵.</ref> و در فاصله کمتر از یک سده به رقیب جدی فقه مالکی که سابقه بیشتری داشت، بدل شد.<ref>نک: ابوحنیفه، ص۴۰۵.</ref>
مکتب فقهی ابوحنیفه نزد پیروان دیگر مذاهب فقهی با واکنش‌هایی متفاوت روبه‌رو شد. از زمان حیات وی برخی آرای او، به ویژه تمسک به رأی و قیاس، در مناظراتی با امام صادق و امام کاظم۸ و شاگردان آنان چون محمد بن علی مؤمن الطاق و هشام بن حکم مورد نقد قرار گرفت.<ref>الاختصاص، ص۹۰، ۱۰۹؛ الفهرست، ص۲۲۴؛ جامع مسانید ابی حنیفه، ج۲، ص۳۳۸.</ref> در سده چهارم، فقیه نامدار امامی، شیخ مفید، شیوه‌های اصولی و برخی فروع فقهی وی را به نقد کشید.<ref>المسائل الصاغانیه، ص۱۱۴، ۱۴۵-۱۴۶.</ref>
اصحاب حدیث که پس از قرآن، احادیث را پایه دانش دین می‌دانستند و با رأی و اجتهاد مخالفتی سرسختانه داشتند، از بزرگ‌ترین مخالفان مکتب ابوحنیفه بودند و او را لعن و متهم به کفر می‌کردند.<ref>الانتقاء، ص۱۴۹.</ref> این مخالفت با آغاز جریان علمی تدوین حدیث در نیمه دوم سده دوم ق. صورتی جدی‌تر گرفت.<ref>نک: دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۹، ص۱۲۶، «اصحاب رأی».</ref> معتزلیان<ref>شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۳۱.</ref> و نیز پیروان مکتب بغداد<ref>الفهرست، ص۱۸۵، ۲۰۸؛ شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۳۱.</ref> در نیمه دوم سده دوم و اوایل سده سوم به نقد آرای فقهی او پرداختند و با نگارش ردیه‌هایی، به عمل به رأی تاختند. همزمان با همین دوره در مکتب بغدادی خراسان، بسیاری از معتزلیان ایران و عراق، به رغم مخالفت اعتقادی با ابوحنیفه، به مذهب او گرایش یافتند.<ref>الفهرست، ص۲۶۰-۲۶۱؛ الجواهر المضیئه، ج۱، ص۱۵۶، ۳۱۵.</ref> این امر به تدریج موجب شد تا آنان در شخصیت اعتقادی ابوحنیفه نیز تجدید نظر کنند.<ref>المقالات، ص۱۰۵؛ مناقب ابی حنیفه، ج۱، ص۱۰۸.</ref> زیدیان نیز به مکتب فقهی ابوحنیفه توجه کردند.<ref>مسند زید، ص۲۹۳.</ref> در سده چهارم ق. قرائت متون فقه حنفی برای دانش‌اندوزان فقه زیدی امری متداول بود.<ref>الحدائق الوردیه، محلی، ص۲۴۶.</ref> این گرایش بی‌تأثیر از خدمات ابوحنیفه به قیام‌های زیدی و دیدگاه وی درباره حکومت‌های اموی و عباسی نبود.
پیروان ابوحنیفه با استناد به سخنان وی درباره دوری جستن از تقلید کورکورانه، تا نسل‌ها بعد، تقلید عالمی از عالم دیگر را بدون آگاهی از مبنای حکم، حرام می‌شمردند.<ref>الجواهر المضیئه، ج۱، ص۳۴۷؛ الرد علی بشر المریسی، ص۱۴۴.</ref> این بر خلاف روشی بود که بعدها در میان اهل سنت در تقلید از امام مذاهب فقهی رایج شد.
احکام حج نزد ابوحنیفه: ابوحنیفه به رغم آن که آشنایی مردم با مناسک حج را مدیون امام صادق۷ می‌دانست<ref>من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۵۱۹.</ref>، فتاوایی متفاوت با ایشان در این زمینه دارد. وی در مورد اوامر وجوبی قرآن (فریضه‌ها)، هر‌گونه تخلف عمدی یا سهوی را مبطل عبادت می‌شمرد؛ ولی در مورد سنت پیامبر۹ تخلف غیرعمدی را موجب بطلان عبادت نمی‌دانست. بر این اساس، در برخورد با آیة {اِنَّ الصَّفا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ} (بقره/۲/۱۵۸) با نظر به این که در آیه امری صریح به سعی میان صفا و مروه وجود ندارد، این سعی را واجب غیرمفروض (غیر رکن) شمرده است.<ref>احکام القرآن، ج۱، ص۱۱۸ به بعد.</ref> نیز اجاره برای حج را صحیح نمی‌دانست و با باطل شمردن چنین اجاره‌ای، حج اجیر را برای مستأجر بی‌اثر می‌شمرد.<ref>المحلی، ج۷، ص۲۷۴؛ الخلاف، ج۲، ص۳۸۵.</ref>
احادیث بسیار به روایت از ابوحنیفه بر جای مانده که به دست شاگردانش در مجموعه‌های مختلف و با عنوان مشترک مسند ابی‌حنیفه گرد آمده و از برخی جز نامی بر جای نمانده است.<ref>جامع مسانید ابی‌حنیفه، ج۲، ص۳۴۴ به بعد.</ref> تنها یک حدیث او در صحاح سته در باب حدود سنن نسایی نقل شده است.<ref>تهذیب الکمال، ج۱۸، ص۱۴۷.</ref> این برخاسته از مخالفت اصحاب حدیث با برخی آرای فقهی و اعتقادی او همچون رأی و ارجاء است.<ref>المعرفة و التاریخ، ج۲، ص۷۴۶ به بعد؛ تاریخ ابوزرعه، ج۱، ص۵۰۵ به بعد.</ref> رجالیان اصحاب حدیث نیز به‌ رغم تصریح بر راستگویی وی<ref>معرفة الرجال، ج۱، ص۷۹؛ تاریخ اسماء الثقات، ص۳۲۳، ۳۳۳.</ref> به تضعیف او پرداخته‌اند.<ref>الطبقات، ابن سعد، ج۶، ص۳۶۹.</ref> ابن‌ حبان گرچه تعداد روایت‌های ابوحنیفه را ۱۳۰ حدیث شمرده، او را به علم حدیث ناآشنا دانسته است.<ref>المجروحین، ج۳، ص۶۳.</ref> گویا ابوحنیفه با سست دانستن مبانی اهل حدیث در پذیرش روایات، بسیاری از احادیث را نامعتبر می‌دانست و این مایه تشدید خشم ورزیدن محدثان به او می‌شد.<ref>الجرح و التعدیل، ج۸، ص۴۴۹.</ref> امامیه به نقل چند حدیث از طریق ابوحنیفه در سه کتاب از کتب اربعه خود پرداخته‌اند.<ref>الکافی، ج۷، ص۲۴۲، ۴۰۴؛ تهذیب، ج۲، ص۳۱۷؛ ج۶، ص۲۷۷-۲۷۸؛ ج۱۰، ص۸۰؛ الاستبصار، ج۱، ص۴۰۸.</ref>
مکتب اعتقادی ابوحنیفه: ابوحنیفه در موضوع «ایمان» و«ارجاء» که در روزگار او از مباحث مورد اختلاف بود، همانند مرجئه باور داشت که ایمان زیادت و نقصان نمی‌پذیرد. شاید این دیدگاه او سبب شد تا بسیاری وی را در زمره مرجئه شمرند.<ref>المقالات و الفرق، ص۱۳۳؛ تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۷۱؛ معرفة الرجال، ج۲، ص۱۹۰.</ref> اما او در رسالة خود به عثمان بِتّی و نیز در العالم و المتعلم به نقد آرای مرجئه تندرو پرداخته و از افکار آنان بیزاری جسته است. وی برخلاف آنان که ارتکاب گناه کبیر را در نقصان ایمان بی‌تأثیر می‌دانستند و شخص مومن را با ارتکاب هر گناهی مستحق دوزخ نمی‌شمردند، بر ارزش عمل تأکید کرد و با صراحت اعلان داشت که همه مؤمنان لزوماً به بهشت نخواهند رفت و گناهکارانی که توبه نکنند، به اراده خداوند، عذاب یا بخشوده می‌شوند.<ref>نک: ابوحنیفة النعمان، ص۳۰۸-۳۰۹.</ref> نیز بر خلاف خوارج که مرتکب گناه کبیر را کافر می‌دانستند، عمل را با همه ارزش آن، جدا از حقیقتی به نام ایمان ‌شمرد و بدون این که به مسلمان عاصی وعده بهشت دهد، او را مؤمن و برادر دینی دیگر افراد جامعه ‌دانست.
از دیگر رویکردهای اعتقادی ابوحنیفه، نظر وی درباره عثمان و علی۷ بود. برخی چون خوارج ایمان هر دو را زیر سوال می‌بردند و مرجئه نخستین درباره اصل ایمان آن دو قائل به توقف بودند.<ref>الطبقات، ابن سعد، ج۶، ص۲۱۴.</ref> اما ابوحنیفه در کتاب خود، امر عثمان و علی۷ را به خداوند ارجاع داده است.<ref>الفقه الاکبر، ص۶.</ref> این سخن وی بر خلاف مرجئه، تنها ناظر به رفتار علی۷ و عثمان است. وی حضرت علی۷ را در تمام جنگ‌هایش بر طریق حق دانسته ودشمنان او را طغیانگر شمرده است.<ref>ابوحنیفه، ص۱۴۵.</ref> از این رو، نظریه تفضیل خلفای چهارگانه به ترتیب تصدی خلافت<ref>الفقه الاکبر، ص۱۸.</ref> و نیز برتری علی۷ بر عثمان<ref>شرح الفقه الاکبر، ص۱۱۳.</ref> به او نسبت داده شده است. وی پس از حضرت علی۷، امام حسن۷ را خلیفه و امام بر حق می‌شناخت.<ref>الخلاف، ج۳، ص۱۰۴.</ref> این باورها و نیز همکاری او با محمد بن عبدالله حسنی موجب شد تا برخی او را زیدی بدانند.<ref>الملل و النحل، ج۱، ص۱۵۸.</ref> نیز به رغم مخالفت او با جَهم بن صفوان، اهل حدیث به‌ سبب برخی از اعتقادات مشترک او با جهم، او را جهمی ‌خواندند.
ابوحنیفه در موضوعاتی چون قضا و قدر<ref>حلیة الاولیاء، ج۳، ص۳۱۴؛ تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۷۳.</ref>، خلق قرآن<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۷۴-۳۷۶؛ شرح الفقه الاکبر، ص۴۸.</ref>، نظم ومعنای قرآن<ref>المبسوط، ج۱، ص۳۷.</ref> و اصحاب پیامبر۹<ref>الفقه الاکبر، ص۱۸؛ حلیة الاولیاء، ج۳، ص۳۱۴.</ref> نظرهایی را ارائه کرده است. وی صابئین را از اهل کتاب و خوردن گوشت‌های ذبح شده آنان و ازدواج با زنانشان را جایز دانسته است.<ref>الکشاف، ج۱، ص۶۰۸؛ تفسیر قرطبی، ج۱، ص۴۳۴.</ref> وی با نگرانی از اختلاف‌های مذهبی مسلمانان، ضمن تأکید بر دانش‌اندوزی و دوری از هرگونه افراط و تقلید کورکورانه<ref>شرح العالم و المتعلم، ص۶۱ به بعد.</ref> لبه تیز حملات خود را متوجه خوارج می‌کرد. او که از اوان جوانی در محافل اعتقادی کوفه شرکتی فعال داشت، با سفر به کوفه و بصره، به مناظره با خوارج می‌پرداخت. مناظرات او با خوارج اباضیه و صفریه بصره<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۳۳.</ref> و نیز با ضحاک بن قیس الستاری رئیس خوارج فرقه صفریه در کوفه درباره ماجرای تحکیم<ref>الانتقاء، ص۱۵۸-۱۵۹.</ref> از آن جمله‌اند. مناظرات او با برخی ائمه شیعه و دانشوران امامی کوفه در مسائل مختلف اعتقادی چون امامت، ایمان و قدر<ref>التوحید، ص۹۶؛ الامالی، ص۲۲، ۲۶؛ الاحتجاج، ج۲، ص۱۵۸-۱۵۹.</ref> و نیز با عمرو بن عبید از بنیان‌گذاران معتزله<ref>فضل الاعتزال، ص۲۵۰.</ref> و جهم بن صفوان بنیان‌گذار جهمیه<ref>مناقب ابی حنیفه، ج۱، ص۱۴۵.</ref> در مسئله ایمان و نقد نظریه آنان درباره عذاب قبر<ref>الفقه الاکبر، ص۲۱.</ref> از دیگر تلاش‌های علمی اوست.
مکتب اعتقادی ابوحنیفه، برخلاف مکتب فقهی او، هرگز در عراق و غرب جهان اسلام شکوفا نشد؛ اما در شرق به ویژه در شهرهای بلخ، سمرقند و بخارا، مورد توجه بسیار قرار گرفت.<ref>نک: ابوحنیفه، ص۴۰۶.</ref> مردم خراسان در زمان حیات ابوحنیفه از مهم‌ترین هواداران او بودند و بسیاری از دانش‌اندوزان بلخی در مجلس درس ابوحنیفه در عراق شرکت داشتند.<ref>الانتقاء، ص۱۵۴.</ref> آنان پس از درگذشت وی همچنان هوادارش ماندند تا آن‌جا که بلخ را مرجی آباد می‌خواندند؛ چرا که پیروان این مکتب از سوی اصحاب حدیث، به دلیل انتساب ابوحنیفه به مرجئه، مرجی خطاب می‌شدند.<ref>الطبقات، ابن سعد، ج۷، ص۱۰۵-۱۰۹؛ الجرح و التعدیل، ج۱، ص۱۲۲.</ref> ابومطیع بلخی، نظریه‌پرداز شاخص این مکتب و ابومقاتل حفص بن سلم سمرقندی، نخستینِ راوی کتاب العالم و المتعلم<ref>شرح العالم و المتعلم، ص۷۴.</ref> از بارزترین شاگردان خراسانی ابوحنیفه بودند که پس از او به ترویج مکتب اعتقادی‌اش کمک کردند.
آثار اعتقادی بر جای مانده از مکتب ابوحنیفه تا پیش از سده سوم ق. بیشتر بیانگر تضاد این مکتب با مکاتبی چون شیعه، خوارج و معتزله‌اند و گاه دیدگاه‌های اعتقادی و فقهی او را در کنار اینان مطرح کرده‌اند. در نمونه‌ای ابوحنیفه در پاسخ به پرسشی درباره اهل‌ سنت و جماعت، برتر شمردن ابوبکر و عمر (تفضیل شیخین)، دوست داشتن عثمان و علی (حب ختنین)، حلال شمردن نبیذ خرما، تکفیر نکردن مرتکبان گناه کبیر و مسح بر کفش را از ویژگی‌های آنان دانسته است.<ref>بستان العارفین، ص۱۸۷.</ref>
مکتب حنفی در دوره سامانیان و با حمایت آنان، از رشد و ثباتی چشمگیر در ماوراء النهر برخوردار شد تا بدان جا که امیر اسماعیل سامانی از حکیم سمرقندی خواست تا عقاید اهل‌ سنت و جماعت را در کتابی گرد آورد و بدین ترتیب کتاب السواد الاعظم نوشته شد.<ref>السواد الاعظم، ص۱۷-۲۰.</ref> با برافتادن سلسله سامانیان در ۳۸۹ق. این مکتب دچار افول گشت و در دوره غزنویان از حمایت کافی بهره نگرفت. از این دوره بود که با کم‌ رنگ شدن ارجاء حنفی، فرقه‌شناسان برخلاف گذشته<ref>مفاتیح العلوم، ص۲۸.</ref> ابوحنیفه را مرجی ندانستند و او و حنفیان را در زمره اهل‌ سنت و جماعت شمردند<ref>الملل و النحل، ج۱، ص۱۴۱؛ الفرق بین الفرق، ص۱۴.</ref> و گام‌هایی برای از میان برداشتن فاصله مکتب حنفی و دیگر مکاتب اهل‌ سنت برداشتند.<ref>رساله‌ای در فضل ابوالحسن اشعری، بیهقی، ص۱۰۱-۱۰۲.</ref> این کارها سرانجام به ضعف مکتب اعتقادی حنفی و پیوستن بسیاری از حنفیان به پیروان کلام اشعری انجامید.<ref>طبقات الشافعیه، ج۳، ص۳۷۰-۳۷۷.</ref>
مصنفات فراوان در فقه و اعتقادات به ابوحنیفه نسبت داد‌ه‌اند<ref>کتاب الحیوان، ج۱، ص۸۷؛ الفهرست، ص۲۵۵.</ref> که برخی از آن‌ها همچون کتاب الرهن، رسالة املاها فی نصرة قول اهل السنه ان الاستطاعه مع الفعل و الرد علی‌ القدریه از میان رفته و برخی مانند العالم و المتعلم درباره تعالیم ارجاء حنفی و تبیین رابطه ایمان و عمل، رسالة الی عثمان البتّی درباره ارجاء، الفقه الابسط و وصیته الی تلمیذه القاضی ابویوسف موجود است. از کتاب الفقه الاکبر منسوب به او تنها برخی از عبارات در بعضی از شروح این کتاب یافت شده‌اند.<ref>الفهرست، ص۲۵۵.</ref> با توجه به تصریح برخی گزارش‌ها به نام ۱۰ تن از شاگردان خاص ابوحنیفه که وی را در تدوین کتب یاری می‌دادند<ref>ابوحنیفة النعمان، ص۶۷-۶۸.</ref>، می‌توان گفت که برخی از آثار منتسب به ابوحنیفه املائات او هستند.
کتاب‌های فراوان درباره ابوحنیفه با این موضوعات نگاشته شده‌اند:
۱. مسند نویسی؛ همچون: مسند ابی‌حنیفه از ابومحمد عبدالله بن محمد بخاری، مسند ابی‌حنیفه از ابوعبدالله حسین بن محمد بلخی و جامع مسانید ابی‌حنیفه از ابوالمؤید محمد بن‌ محمود خوارزمی که تلفیقی است از ۱۵ مسند نگاشته شده برای ابوحنیفه.
۲. مناقب‌نویسی؛ همچون: مناقب ابیحنیفه از موفق بن احمد مکی خوارزمی، مناقب ابیحنیفه از ابن بزاز.
۳. ردیه نویسی؛ همچون: الرد علی ابیحنیفه از عبدالله بن ابیر حمیدی از اصحاب حدیث و المسائل الصاغانیه فی الرد علی ابیحنیفه از شیخ مفید، متکلم و فقیه امامی.
۴. اختلاف‌های فقهی؛ همچون: اختلاف ابیحنیفة و ابن ابیلیلی از قاضی ابویوسف و التقریب فی المسائل الخلافیة بین ابی‌حنیفة و اصحابه از ابوالحسین قدوری.
۵. اخبار ابوحنیفه؛ همچون: کتاب ابیحنیفة النعمان بن ثابت و اصحابه از ابوعبدالله محمد بن عمران مرزبانی و اخبار ابی‌حنیفة و اصحابه از ابوعبدالله‌ حسین ‌بن ‌علی‌ صیمری.
کتابی نیز به قلم ابوالعباس جعفر بن محمد مستغفری (م.۴۳۲ق.) با عنوان حج ابی‌حنیفه نگاشته شده است.
منابع
الآثار: ابویوسف یعقوب بن ابراهیم (م.۱۸۲ق.)، به کوشش ابوالوفاء، بیروت، دار الکتب العلمیه؛ الابانه: ابوالحسن اشعری (م.۳۲۴ق.)، حیدرآباد دکن، ۱۴۰۰ق؛ ابوحنیفة النعمان: وهبی سلیمان، دمشق، دار القلم، ۱۴۲۰ق؛ ابوحنیفه: محمد ابوزهره، قاهره، دار الفکر العربی، ۱۹۹۷م؛ الاثنا عشریه: الحر العاملی (م.۱۱۰۴ق.)، قم، دار الکتب العلمیه؛ الاحتجاج: ابومنصور الطبرسی (م.۵۲۰ق.)، به کوشش سید محمد باقر، دار النعمان، ۱۳۸۶ق؛ احکام القرآن: الجصاص (م.۳۷۰ق.)، به کوشش قمحاوی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق؛ اخبار القضاة: محمد بن خلف بن حیان (م.۳۰۶ق.)، بیروت، عالم الکتب؛ الاختصاص: المفید (م.۴۱۳ق.)، به کوشش غفاری و زرندی، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ق؛ الاستبصار: الطوسی (م ۴۶۰ق.)، به کوشش موسوی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۳ش؛ الاستذکار: ابن عبدالبر (م.۴۶۳ق.)، به کوشش سالم محمد و محمد علی، دار الکتب العلمیه، ۲۰۰۰م؛ الاعلام: الزرکلی (م.۱۳۹۶ق.)، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۹۹۷م؛ الامالی: المفید (م.۴۱۳ق.)، به کوشش غفاری و استاد ولی، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ق؛ الانباء فی تاریخ الخلفاء: ابن العمرانی (۵۸۰ ش)، به کوشش السامرائی، قاهره، الآفاق العربیه، ۱۴۱۹ق؛ الانتقاء من فضائل الثلالة الأئمة الفقهاء: ابن عبدالبر (م.۴۶۳ق.)، دار الکتب العلمیه؛ انساب الاشراف: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق؛ بستان العارفین (فی هامش تنبیه الغافلین): نصر بن محمد السمرقندی (م.۳۷۳ق.)، دهلی، کتابخانه اشاعة الاسلام؛ تاریخ ابی‌زرعة الدمشقی: عبدالرحمان بن عمرو (م.۲۸۱ق.)، به کوشش القوجانی، دمشق؛ تاریخ اسماء الثقات: عمر بن احمد بن شاهین (م.۳۸۵ق.)، السامرائی، کویت، دار السلفیه،۱۴۰۴ق؛ تاریخ بغداد: الخطیب البغدادی (م.۴۶۳ق.)، به کوشش عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۷ق؛ تفسیر قرطبی (الجامع لاحکام القرآن): القرطبی (م.۶۷۱ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق؛ التوحید: مفضل بن عمر الجعفی (م.۱۶۰ق.)، به کوشش کاظم المظفر، بیروت، الوفاء، ۱۴۰۴ق؛ تهذیب الاحکام: الطوسی (م.۴۶۰ق.)، به کوشش موسوی و آخوندی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ش؛ تهذیب الاسماء و اللغات: النووی (م.۶۷۶ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۹۹۶م؛ تهذیب التهذیب: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۴ق؛ تهذیب الکمال: المزی (م.۷۴۲ق.)، به کوشش بشار عواد، بیروت، الرساله، ۱۴۱۵ق؛ جامع مسانید ابی‌حنیفه: خوارزمی (م.۶۶۵ق.)، دار الکتب العلمیه؛ الجرح و التعدیل: ابن ابی‌حاتم الرازی (م.۳۲۷ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۳۷۲ق؛ الجواهر المضیه فی طبقات الحنفیه: عبدالقادر بن محمد القرشی (م.۷۷۵ق.)، به کوشش عبدالصالح، مؤسسة الرساله؛ الحدائق الوردیه: حمید بن احمد محلی، به کوشش مادلونگ، بیروت، ۱۹۸۷م؛ حلیة الاولیاء: ابونعیم الاصفهانی (م.۴۳۰ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۷ق؛ الخلاف: الطوسی (م.۴۶۰ق.)، به کوشش سید علی خراسانی و دیگران، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۸ق؛ رجال الطوسی: الطوسی (م.۴۶۰ق.)، به کوشش القیومی، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۵ق؛ رجال کشّی (اختیار معرفة الرجال): الطوسی (م.۴۶۰ق.)، به کوشش مصطفوی، دانشگاه مشهد، ۱۳۴۸ش؛ الرد علی بشر المریسی: عثمان بن سعید دارمی، به کوشش محمد حامد، بیروت، دار الکتب العلمیه؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی: زیر نظر بجنوردی، تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ، ۱۳۷۲ش؛ دعائم الاسلام: النعمان المغربی (م.۳۶۳ق.)، به کوشش فیضی، قاهره، دار المعارف، ۱۳۸۳ق؛ سنن النسائی: النسائی (م.۳۰۳ق.)، به کوشش عبدالغفار، سید کسروی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۱ق؛ السواد الاعظم: اسماعیل بن محمد، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۱۳۴۸ش؛ سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق؛ شرح العالم و المتعلم: ابن فورک (م.۴۰۶ق.)، به کوشش السایح، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیه، ۱۴۳۰ق؛ شرح الفقه الاکبر: ملا علی القاری (م.۱۰۱۴ق.)، به کوشش السایح و علی وهبه، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیه، ۱۴۳۰ق؛ شرح نهج البلاغه: ابن ابی‌الحدید (م.۶۵۶ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق؛ طبقات الشافعیة الکبری: تاج‌ الدین السبکی (م.۷۷۱ق.)، به کوشش عبدالفتاح، دار احیاء الکتب العربیه؛ الطبقات الکبری: ابن سعد (م.۲۳۰ق.)، بیروت، دار صادر؛ الطبقات: خلیفة بن خیاط (م.۲۴۰ق.)، به کوشش سهیل زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۴ق؛ فتوح مصر و اخبارها: ابن عبدالحکم (م.۲۵۷ق.)، به کوشش الحجیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۶ق؛ الفخری فی الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیه: ابن‌طقطقی (م.قرن ۸)، عبدالقادر محمد، بیروت، دار القلم، ۱۴۱۸ق؛ الفرق بین الفرق: عبدالقاهر بن طاهر البغدادی (م.۴۲۹ق.)، به کوشش مشکور، اشراقی، ۱۳۵۸ق؛ فضل الاعتزال: ابوالقاسم بلخی، به کوشش فؤاد سعید، تونس، ۱۳۹۳ق؛ الفقه الاکبر فی التوحید: ابوحنیفه نعمان بن ثابت (م.۱۵۰ق.)، به کوشش محمود عمران، بغداد، مکتب قباء، ۱۹۹۰ق؛ الفهرست: ابن الندیم (م.۴۳۸ق.)، به کوشش تجدد؛ الکافی: الکلینی (م.۳۲۹ق.)، به کوشش غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۵ش؛ الکامل فی التاریخ: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق؛ کتاب الحیوان: الجاحظ (م.۲۵۵ق.)، به کوشش عبدالسلام، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۶ق؛ کتاب المجروحین: ابن حبّان (م.۳۵۴ق.)، به کوشش محمود ابراهیم، مکه، دار الباز؛ الکشاف: الزمخشری (م.۵۳۸ق.)، قم، بلاغت، ۱۴۱۵ق؛ کشف الظنون: حاجی خلیفه (م.۱۰۶۷ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۳ق؛ المبسوط: السرخسی (م.۴۸۳ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق؛ مجمل التواریخ و القصص: به کوشش ملک ‌الشعرای بهار، تهران، کلاله خاور؛ المحلی بالآثار: ابن حزم الاندلسی (م.۴۵۶ق.)، به کوشش احمد شاکر، بیروت، دار الفکر؛ المراجعات: سید عبدالحسین شرف‌ الدین (م.۱۳۷۶ق.)، به کوشش الراضی، بیروت، ۱۴۰۲ق؛ المسائل الصاغانیه: المفید (م.۴۱۳ق.)، به کوشش سید محمد قاضی، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ق؛ المسترشد: الطبری الشیعی (م.قرن۴)، به کوشش محمودی، تهران، کوشانپور، ۱۴۱۵ق؛ مسند ابی‌حنیفه: ابونعیم الاصبهانی (م.۴۳۰ق.)، به کوشش محمد الفاریابی، ریاض، الکوثر، ۱۴۱۵ق؛ مسند زید بن علی: زید بن علی (م.۱۲۲ق.)، بیروت، مکتبة الحیاة؛ معرفة الثقات: العجلی (م.۲۶۱ق.)، به کوشش قلعجی، بیروت، دار مکتبة للنشر؛ معرفة الرجال: یحیی بن معین (م.۲۳۳ق.)، به کوشش القصار، دمشق، مجمع اللغة العربیه، ۱۴۰۵ق؛ المعرفة و التاریخ: الفسوی (م.۲۷۷ق.)، به کوشش اکرم الامری، بیروت، الرساله، ۱۴۰۱ق؛ مفاتیح العلوم: یوسف الخوارزمی، تهران، یاوران، ۱۳۸۰ش؛ مقاتل الطالبیین: ابوالفرج الاصفهانی (م.۳۵۶ق.)، به کوشش مظفر، قم، دار الکتاب، ۱۳۸۵ق؛ المقالات و الفرق: اشعری قمی (م.۳۰۱ق.)، به کوشش مشکور، مؤسسه مطبوعاتی عطایی؛ الملل و النحل: الشهرستانی (م.۵۴۸ق.)، به کوشش سید کیلانی، بیروت، دار المعرفه، ۱۳۹۵ق؛ من لایحضره الفقیه: الصدوق (م.۳۸۱ق.)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، ۱۴۰۴ق؛ مناقب آل‌ ابی‌طالب: ابن شهر آشوب (م.۵۸۸ق.)، به کوشش گروهی از اساتید، نجف، المکتبة الحیدریه، ۱۳۷۶ق؛ مناقب ابی‌حنیفه: موفق بن احمد مکی، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۱ق؛ المنتخب من کتاب ذیل المذیل: الطبری (م.۳۱۰ق.)، بیروت، اعلمی؛ هدیة العارفین: اسماعیل باشا (م.۱۳۳۹ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
سید علی خیرخواه علوی
== ابوخِفاد اسدی ==
== ابوخِفاد اسدی ==
: از متولیان کعبه در روزگار جاهلی
: از متولیان کعبه در روزگار جاهلی

نسخهٔ ‏۲۴ سپتامبر ۲۰۱۷، ساعت ۱۸:۱۱

ابوخِفاد اسدی

از متولیان کعبه در روزگار جاهلی

نام ابوخفاد و اصل و نسبش دانسته نیست. نسبت اسدی گویای آن است که وی به قبیله بنی‌اسد بن خُزَیمه از عرب عدنانی نسب می‌برد. در منابع متقدم و تاریخ‌های محلی مکه از ابوخفاد ذکری به میان نیامده است. در گزارش فاسی (م.۸۳۲ق.) آمده که ابوخفاد پس از اُسَید بن عمرو تمیمی، از سوی مُضَر، یکی از دو قبیله بزرگ عرب عدنانی، به تولیت خانه خدا برگزیده شد.[۱]

فاسی پس از معرفی ابوخفاد در شمار صاحبان عمر طولانی، به شعری از ابولبید جعفری درباره او اشاره کرده است.[۲] اما بیشتر منابع آن را درباره اکثم بن صیفی تمیمی[۳] مکنّا به ابوحفاد / ابوخفاد / ابوحیده[۴] از حکما[۵] و خطبای روزگار رسول خدا۹ دانسته‌اند.[۶] در این منابع، از تولیت اکثم بر کعبه سخن نرفته است.

در گزارشی، ابوخفاد اسدی را چنین وصف کرده‌اند: اگر بر کسانی وارد می‌شد، به قدری درنگ می‌کرد تا از غذای ایشان بخورد. زیاده‌روی او در خوردن، موجب بزرگی شکمش شد. از این رو، او را حارث الحنط و ابوالحنطات لقب دادند. به نقل فاسی، پس از درگذشت او، تولیت کعبه به خاندان جمان بن سعد و سپس به اَضْبَط بن قُرَیع واگذار شد.[۷] از زمان و مدت تولیت ابوخفاد و کارهایش در مکه، گزارشی در دست نیست.

منابع

انساب الاشراف: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق؛ تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م.۲۹۲ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق؛ جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.۴۵۶ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ شفاء الغرام: محمد الفأسی (م.۸۳۲ق.)، به کوشش مصطفی محمد، مکه، النهضة الحدیثه، ۱۹۹۹م؛ الغیبه: النعمانی (م.۳۸۰ق.)، به کوشش فارس حسون، قم، انوار الهدی، ۱۴۲۲ق؛ کمال ‌الدین: الصدوق (م.۳۸۱ق.)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، ۱۴۰۵ق؛ المعارف: ابن قتیبه (م.۳۷۶ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، شریف رضی، ۱۳۷۳ش.

سید محمود سامانی

ابودُجانه انصاری

از اصحاب پیامبر۹ و جانشین ایشان در مدینه در حجة الوداع

سَمّاک بن ‌خَرَشة بن اوس بن لوذان، مشهور به ابودجانه[۸] از قبیله خزرج از تیره بنیساعده بود.[۹] این طایفه در محله‌ای در شرق بازار یثرب در راه شام و کنار چاه بُضاعه زندگی می‌کردند.[۱۰]

از زندگانی پیش از اسلام ابودجانه گزارشی در دست نیست. او از نخستین مسلمانان مدینه بود که در شکستن بت‌های بنیساعده شرکت داشت.[۱۱] هنگام ورود پیامبر۹ به مدینه، وی از ایشان خواست تا به منزلش فرود آید.[۱۲] در پیمان برادری، پیامبر۹ او را برادر عُتْبة ‌بن غَزْوان از قبیله مازن کرد.[۱۳]

ابودجانه در بیشتر جنگ‌های زمان پیامبر، از جمله بدر، حضور داشت.[۱۴] او از رزم‌آوران شجاع بود و با دو شمشیر می‌جنگید. از این رو، به وی «ذوالسیفین» می‌گفتند.[۱۵] نیز به سبب پوشیدن زرهی ویژه موسوم به مُشَهّره، او را ذوالمُشَهّره می‌خواندند.[۱۶] وی در جنگ اُحد به سال سوم ق. نیز حضور داشت. در این غزوه، پیامبر۹ خواست تا یکی از یارانش حق شمشیرش را ادا کند. ابودجانه که می‌دانست حق آن شمشیر جنگیدن تا خم شدن است، از پیامبر خواست تا این کار را به وی بسپارد و ایشان پذیرفت.[۱۷] او هنگام جنگ، دستمالی سرخ مشهور به دستار مرگ[۱۸] بر سر می‌بست و هنگام رفتن به میدان با غرور گام برمی‌داشت و رجز می‌خواند. پیامبر با دیدن او فرمود: خداوند این‌گونه راه رفتن را جز در مانند چنین جایگاهی دوست ندارد.[۱۹] وی بر هند، همسر ابوسفیان که مشرکان را به جنگ تحریک می‌کرد، چیره گشت؛ ولی از کشتن او چشم پوشید و گفت: شمشیر رسول خدا گرامی‌تر از آن است که بر سر زنی فرود آید.[۲۰]

ابودجانه در اُحد با پیامبر۹ بیعت کرد که تا مرز مرگ بجنگد.[۲۱] در دشوار‌ترین لحظات جنگ که بیشتر مسلمانان پیامبر۹ را تنها گذاشتند، او پایداری کرد و خود را سپر ایشان قرار داد و بر روی پیامبر خم شد تا تیرهای فراوان بر پشتش بنشیند.[۲۲] وی عبدالله بن حمید اسدی را که با ابی‌بن خلف جُمَحی بر قتل پیامبر هم‌پیمان شده بود، هلاک کرد.[۲۳] او در این نبرد شماری دیگر از جنگاوران دشمن را کشت[۲۴] و از همین رو، پیامبر۹ وی را دعا کرد.[۲۵]

ابودجانه در غزوه بنی‌نضیر به سال چهارم ق. نیز حضور داشت و تحت فرماندهی امیرمؤمنان علی۷ مأموریت یافت منطقه را از جنگاوران فرمانبردار عَزوک، از دلیران یهود که به دست حضرت علی۷ کشته شد، پاکسازی کند.[۲۶] پس از پیروزی در این نبرد، پیامبر۹ اموال قبیله بنی‌نضیر را میان مهاجران قسمت کرد و با آن که انصار از آن سهمی نمی‌بردند، به ابودجانه و سهل بن حنیف که فقیر بودند، سهمی بخشید.[۲۷]

وی در غزوه خیبر به سال هفتم ق. نیز حضور یافت و در کشتن چند تن از دلیران دشمن نقش داشت.[۲۸] سپس پیشاپیشِ دیگر مسلمانان به قلعه‌های خیبر حمله برد.[۲۹] پس از جنگ خیبر، هنگام بازگشتِ مسلمانان به مدینه در نبرد وادی‌ القری، یهودیان بر سپاه پیامبر۹ یورش آوردند و ۱۱ تن از آنان کشته شدند که ابودجانه دو تن از آنان را کشت.[۳۰] نیز در جنگ حنین به سال هشتم ق. وی با همراهی و یاری امیرمؤمنان علی۷ چند تن از پرچمداران دشمن را هلاک کرد.[۳۱] به نقلی، در غزوه تبوک به سال نهم ق. پیامبر۹ پرچم خزرجیان را به او سپرد.[۳۲] در حجة الوداع به سال دهم ق. پیامبر۹ هنگام خروج از مدینه، او را به جای خود گمارد.[۳۳]

ابودجانه پس از رحلت پیامبر۹: وی در جنگ یمامه همراه سپاهی برای نابودی فتنه مسیلمه کذّاب که مدّعی نبوّت بود، به سرزمین یمامه فرستاده شد. او برای کشتن مسیلمه خود را به درون باغی که وی و هوادارانش در آن پناه گرفته بودند، رساند و هنگام ورود به باغ پایش شکست[۳۴]؛ ولی توانست به ‌طور مستقیم در قتل مسیلمه شرکت کند.[۳۵]

در زمان وفات ابودجانه اختلاف نظر است. برخی او را از شهیدان نبرد یمامه[۳۶] به سال ۱۲ق.[۳۷] دانسته‌اند. بعضی از مأموریت وی برای جمع‌آوری خمس غنایم سرزمین‌های فتح شده در دوره عمر[۳۸] و حضورش در قادسیه[۳۹] و نیز صفّین به سال۳۶-۳۷ق. و شهادتش در این نبرد در رکاب امام علی۷ یاد کرده‌اند.[۴۰] ابن حَجَر به نقل از ابن اعثم و دیگران، سمّاک انصاری را که در جنگ قادسیه و نیز در جنگ صفین در رکاب حضرت علی۷ بوده، کسی جز ابودجانه دانسته است.[۴۱]

بر پایه روایتی، وی مانند سلمان، مقداد و مالک اشتر از کسانی است که در رکاب حضرت ولی عصر[ قیام می‌کند و ایشان وی را به فرمانروایی کشوری منصوب می‌نماید.[۴۲]

بر پایه گزارش ابن سعد، تنها فرزند وی خالد است که مادرش آمنه بنت عمرو بوده است و او را از یاران امیرمؤمنان علی۷ شمرده‌اند.[۴۳] نوادگان خالد تا سده سوم در مدینه و بغداد بودند.[۴۴] از ابودجانه حرزی معروف نیز نقل شده است[۴۵]؛ هر چند در انتساب آن به وی تشکیک شده و بعضی آن را ضعیف دانسته‌اند.[۴۶]

منابع

الارشاد: المفید (م.۴۱۳ق.)، به کوشش آل‌ البیت:، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ق؛ الاستیعاب: ابن عبدالبر (م.۴۶۳ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق؛ اسد الغابه: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی؛ الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق؛ اعلام الوری: الطبرسی (م.۵۴۸ق.)، قم، آل البیت:، ۱۴۱۷ق؛ اعیان الشیعه: سید محسن الامین (م.۱۳۷۱ق.)، به کوشش حسن الامین، بیروت، دار التعارف؛ امتاع الاسماع: المقریزی (م.۸۴۵ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق؛ انساب الاشراف: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق؛ بحار الانوار: المجلسی (م.۱۱۱۰ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق؛ البدایة و النهایه: ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق؛ تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۳ق؛ تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م.۲۹۲ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق؛ التبیان: الطوسی (م.۴۶۰ق.)، به کوشش العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.۴۵۶ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ دلائل النبوه: البیهقی (م.۴۵۸ق.)، به کوشش عبدالمعطی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۵ق؛ سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی (م.۹۴۲ق.)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق؛ سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش گروهی ازمحققان، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق؛ السیرة النبویه: ابن هشام (م.۸-۲۱۳ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، المکتبة العلمیه؛ شرف النبی: ابوسعید واعظ خرگوشی (م.۴۰۶ق.)، به کوشش روشن، بابک، ۱۳۶۱ش؛ صحیح مسلم بشرح النووی: النووی (م.۶۷۶ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۷ق؛ الطبقات الکبری: ابن سعد (م.۲۳۰ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ عیون الاثر: ابن سید الناس (م.۷۳۴ق.)، بیروت، دار القلم، ۱۴۱۴ق؛ فتوح البلدان: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش صلاح‌ الدین، قاهره، النهضة المصریه، ۱۹۵۶م؛ الکامل فی التاریخ: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق؛ معجم البلدان: یاقوت الحموی (م.۶۲۶ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۵م؛ المعجم الکبیر: الطبرانی (م.۳۶۰ق.)، به کوشش حمدی عبدالمجید، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق؛ المغازی: الواقدی (م.۲۰۷ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۹ق؛ المنتظم: ابن جوزی (م.۵۹۷ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق؛ الوافی بالوفیات: الصفدی (م.۷۶۴ق.)، به کوشش الارنؤوط و ترکی مصطفی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ق؛ وفاء الوفاء: السمهودی (م.۹۱۱ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۲۰۰۶م.

سید محمد مهدی حسین‌پور

ابوذر غفاری

از نخستین مسلمانان و جانشین پیامبر۹ در برخی غزوه‌ها

جندب / بُریر بن جُنادة بن کعیب بن صُعیر، معروف به ابوذر غفاری[۴۷] از صحابه بزرگ رسول خدا۹ [۴۸] از قبیله بنی‌غفار بود. بنی‌غفار از تیره بنی‌کنانه از عرب عدنانی و ساکنان اطراف مکه بودند[۴۹] که در فتح مکه با ۳۰۰ نفر[۵۰] و در حنین با ۱۰۰۰ نفر[۵۱] پیامبر را یاری دادند و ایشان با آنان پیمان دفاعی داشت[۵۲] و آنان را در کنار انصار و چند قبیله دیگر، دوستان و هواداران خود می‌دانست[۵۳] و برای سکونتشان بخشی از مدینه را اختصاص داد.[۵۴]

از زندگی پیش از اسلام ابوذر آگاهی چندان در دست نیست. بر پایه روایتی، در جاهلیت شبانی می‌کرد[۵۵] و دلیرانه یک‌تنه در برابر کاروانی می‌ایستاد.[۵۶] سه سال پیش از پذیرش اسلام، خدای یگانه را می‌پرستید و نماز می‌گزارد و از بت‌ها دوری می‌جست.[۵۷] بر پایه گزارش‌هایی، آیه ۱۷ زمر/۳۹ در مدح او و دو تن دیگر نازل شده است که در جاهلیت نیز از بت‌پرستی دوری می‌کردند.[۵۸] وی پنجمین فردی بود که اسلام آورد.[۵۹] برخی او را چهارمین مسلمان دانسته‌اند.[۶۰] بر همین اساس او را از سابقان در اسلام شمرده‌اند.[۶۱] داستان اسلام آوردن او را گوناگون[۶۲] و حتی پس از رخدادی اعجازآمیز[۶۳] یاد کرده‌اند. مشهور است که چون خبر بعثت پیامبر۹ را شنید، برادرش را برای خبریابی به مکه فرستاد و پس از شنیدن سخن او، خود به مکه آمد و پس از تحمل سختی و برخورد با دشمنان اسلام، پیامبر گرامی۹ را دیدار نمود و اسلام آورَد.[۶۴] او با پیامبر بیعت کرد که در راه خدا از ملامت هیچ سرزنش‌کننده‌ای نهراسد و حق بگوید، هر چند تلخ باشد.[۶۵]

پیامبر ابوذر را به تبلیغ دین در قبیله خویش تا هجرت به مدینه، مأمور کرد؛ امّا وی پیش از بازگشت در میان خفقان مشرکان، شعار توحید سر داد و با ضرب و شتم شدید آنان روبه‌رو شد.[۶۶] سپس به دیار خویش رفت. با تلاش او نیمی از بنی‌غفار تا پیش از هجرت به مدینه و نیم دیگر پس از هجرت مسلمان شدند.[۶۷] بر پایه برخی گزارش‌ها، در این مدت و احتمالاً هماهنگ با سیاست پیامبر در ایجاد ناامنی برای کاروان‌های تجاری قریش، ابوذر در محلی به نام «ثنیه غزال»، کاروان‌های تجاری قریش را تهدید می‌کرد و تنها پس از گفتن شهادتین، اموالشان را بازپس می‌داد.[۶۸] وی پس از جنگ اُحُد یا خندق[۶۹] به مدینه رفت و چون سکونت‌گاهی نداشت، در مکانی به نام صفّه در قسمت شمالی مسجد پیامبر اقامت گزید.[۷۰] ذیل آیات ۲۷-۲۸ کهف/۱۸ نقل شده که عده‌ای از همنشینی با صحابه تهیدست مانند ابوذر پرهیز می‌کردند و از پیامبر خواستند تا از فقیران دوری کند. اما این آیات، آن اصحاب تهیدست را کسانی دانست که هر صبح و شام خدا را خالصانه یاد می‌کنند و پیامبر را به همراهی با آنان فرمان داد و از پذیرش پیشنهاد اشراف بازداشت.[۷۱] ابوذر در سال اول که پیمان برادری برقرار شد، در مدینه حضور نداشت[۷۲]؛ اما کسانی مانند عبدالله بن‌ مسعود[۷۳]، هلال مولی مغیرة بن شعبه[۷۴]، سلمان[۷۵] و منذر بن عمرو[۷۶] را برادر او یاد کرده‌اند. می‌توان حدس زد که پیامبر به صورت غیابی برای او، مانند جعفر طیار، برادری برگزیده است.[۷۷] برخی محققان با تکیه بر شواهد و ادله بر این باورند که پیمان برادری او با سلمان بوده است.[۷۸] او تا پایان حیات پیامبر۹ با ایشان همراه بود.[۷۹] در شب زنده‌داری می‌کوشید. همگام با برخی مسلمانان، پس از نزول آیه ۱۷ ذاریات/۵۱: {کانُوا قَلِیلا مِنَ اللَّیلِ مَا یهْجَعُونَ} بر خود سخت می‌گرفت و از شدت خستگی با تکیه بر عصا نماز می‌گزارد و تنها اندکی از شب را به استراحت می‌پرداخت. با نزول آیه ۲۰ مزمّل/۷۳ از عنایت خاص خداوند به آنان یاد گشت و برای استراحت بیشتر به آنان رخصت داده شد.[۸۰] به نقل ابن عباس، مقصود از {طَائِفَةٌ مِنَ الَّذِینَ مَعَک} (مزمل/۷۳، ۲۰) امام علی۹ و ابوذر هستند که مانند پیامبر۹ نزدیک به دو سوم یا یک نیمه و یا یک سوم شب را به بیداری و عبادت می‌گذراندند.[۸۱]

در غزوه ذات الرقاع به سال چهارم ق.[۸۲]، بنیمصطلق به سال ششم ق.[۸۳] و عمرة القضاء به سال هفتم ق.[۸۴] و بر پایه گزارشی، در فتح مکه و حنین به سال هشتم ق.[۸۵] امامت جماعتِ مدینه و جانشینی پیامبر۹ را بر عهده داشت. اما برخی او را پرچمدار بنی‌غفار در این دو جنگ دانسته‌اند.[۸۶] ابوذر در جنگ تبوک به سال نهم ق. حضور داشت؛ ولی به سبب ضعف مرکب، با تأخیر و پیاده به حضور پیامبر۹ رسید.[۸۷] در این حال، پیامبر۹ از زندگی و مرگ او در تنهایی یاد کرد و او را کسی دانست که تنها وارد بهشت خواهد شد.[۸۸]

ابوذر در روزگار خلفا: با رحلت پیامبر گرامی۹ وی بر امامت علی۷ ثابت قدم ماند و به تعبیر امام صادق۷ از اندک کسانی بود که بر فرمان رسول خدا استواری ورزیدند.[۸۹] او تا پایان عمر دیگران را به همین ثبات قدم سفارش ‌کرد.[۹۰] از این رو، به ابوبکر به سبب غصب خلافت اعتراض نمود[۹۱] و همراه برخی دیگر از بزرگان صحابه، از علی۷ ‌خواست تا برای گرفتن حقّ خود برپا خیزد. وی در خطبه‌ای که در حضور ابوبکر، عمر، مهاجران و انصار خواند، بر حقّانیت علی۷ تأکید کرد.[۹۲] همین رابطه با خاندان پیامبر۹ و علی۷، او را در جمع کم‌شمار تشییع‌کنندگان حضرت فاطمه۳ قرار داد.[۹۳]

از زندگی ابوذر در زمان خلافت ابوبکر، چندان آگاهی در دست نیست. در دوره عمر یکی از چهار نفری بود که به‌ رغم عدم حضور در بدر، به سبب ارجمندی‌اش، در تقسیم دیوان در کنار بدریان قرار گرفت.[۹۴] پس از مرگ ابوبکر به شام رفت و آن‌جا سکنا گزید.[۹۵] به سال ۱۹ق. در فتح مصر به فرماندهی عمرو بن عاص شرکت کرد و گویا قصد اقامت در آن‌جا را داشت[۹۶]؛ اما به شام بازگشت و در یکی از جنگ‌های تابستانی معاویه، نبرد عَموریه، در سال ۲۳ ق. حضور یافت.[۹۷] در زمان خلافت عثمان، همچنان در شام ماند و در فتح قبرس به دست معاویه به سال۲۷ یا ۲۸ ق. حضور داشت.[۹۸] او که در زمان عثمان، نفوذ اشرافی‌گری و ثروت‌اندوزی را در جامعه اسلامی و حتی یاران پیامبر شاهد بود و دست‌اندازی بنی‌امیه را به عنوان خویشان خلیفه بر بیت المال می‌دید، به این پلیدی‌ها اعتراض می‌کرد. اختلاف او با معاویه و خلیفه سوم نیز به چگونگی استفاده آنان از بیت‌ المال ارتباط داشت. وی معتقد بود که نیمه دوم آیه ۳۴ توبه/ ۹: {یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ کثِیرًا مِنَ الأحبَارِ وَالرُّهبَانِ لَیأْکلُونَ أَموَالَ النَّاسِ بِالبَاطِلِ وَیصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللهِ وَالَّذِینَ یکنِزُونَ الذَّهَبَ وَالفِضَّةَ وَلا ینفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللهِ فَبَشِّرهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ} به اهل‌کتاب اختصاص ندارد؛ بلکه همه کسانی‌که طلا و نقره می‌اندوزند و در راه خدا انفاق نمی‌کنند، به عذاب الهی تهدید شده‌اند. او حاکمان را به اصلاح شئون زندگی مردم و بهره‌مندی همه طبقات از بیت‌ المال توصیه می‌کرد. از این رو، به کاخ‌سازی معاویه در شام اعتراض نمود و آیه کنز را برای او خواند. این اعتراض به هتک حرمت او از طرف معاویه و بازداری مردم از همنشینی با وی و سرانجام به بهانه فسادانگیزی در جامعه، به اخراج خشونت‌بار او به سوی مدینه انجامید.[۹۹]

ابوذر در مدینه هم ساکت ننشست. وی در مواجهه با عثمان بن‌ عفان، با انتقاد از وضع اجتماعی جامعه اسلامی، نیکی به همسایه و پیوند با خویشان را در کنار پرداخت زکات لازم شمرد.[۱۰۰] این که برخی آرای ابوذر را حاصل اجتهاد او دانسته و ضرورت انفاق تمام ثروت‌های زاید بر انفاق واجب را به او نسبت داده‌اند، سخنی درست نیست. او اقرار داشت که این سخنان را از پیامبر شنیده است.[۱۰۱] برخی محققان با بررسی دقیق این موضوع و با ادله تاریخی ثابت کرده‌اند که رأی و نظر ابوذر با دیگر صحابه هیچگونه تضادی نداشت و اتهاماتی که به وی وارد شده، برای تبرئه هیئت حاکمه وقت از فساد و تباه‌کردن بیت‌ المال بوده است.[۱۰۲]

ابوذر از آنان که مقام سیاسی را برای ثروت‌اندوزی می‌پذیرفتند، دوری می‌گزید. از این رو، آن‌گاه که ابوموسی‌اشعری، از کارگزاران عثمان در عراق، او را «برادر» خطاب کرد، وی را از تکرار این سخن بازداشت و برادری خود با ابوموسی را تا پیش از زمان خدمت در خلافت عثمان دانست.[۱۰۳] و آن‌گاه که ابوهُرَیره که او نیز سِمَتی را پذیرفته بود، ادعا کرد که در زمان مسئولیتش ثروتی نیندوخته، او را برادر خود دانست.[۱۰۴]

اعتراض او به عثمان و پافشاری بر حقیقتِ دینداری و پارسایی، موجب تبعیدش به ربذه شد؛ جایی که آن را هیچ خوش نداشت.[۱۰۵] هنگام تبعید وی به ربذه، عثمان همگان را از همراهی و بدرقه او نهی کرد. اما امام علی، امام حسن، امام حسین: و عقیل و عمار او را بدرقه کردند و در تأیید رویکرد او و برای همدردی با وی سخن گفتند. امام علی۷ خشم ابوذر بر حاکمان را خشمی مقدس و برای دین و سبب تبعید او را احساس خطر از روشنگری‌هایش دانست.[۱۰۶] این اجتماع باعث درگیری اندک با مروان شد که مأمور اخراج ابوذر بود و به این همراهان اعتراض کرد. عثمان امام علی۷ را به سبب فرمان نبردن از او و درگیری با مروان توبیخ نمود.[۱۰۷] درگیری ابوذر با عثمان و تبعیدش را ریشه ناخشنودی قبیله بنی‌غفار و هم‌پیمانانش از عثمان دانسته‌اند.[۱۰۸] حاکم بودن جوّ عثمانیگری در دوران بنی‌امیه تا سده دوم باعث شد تا بسیاری از راویانِ وابسته به اکثریت حاکم، در تلاشی هماهنگ سخن تند ابوذر را موجب اخراج وی از مدینه و به مصلحت خود او و اصحاب و نیز دین بدانند و با همین رویکرد، اقامت ابوذر در ربذه را به خواست خود وی و اعتراضش به عثمان را نادرست جلوه دهند[۱۰۹]؛ با این توجیه که او تنهایی را دوست می‌داشت و فقط برای گریز از اعرابی شدن که پیامبر۹ آن را بد شمرده بود، به مدینه رفت و آمد داشت.[۱۱۰] اما بیشتر مورخان، به استناد داده‌های تاریخی[۱۱۱]، اقامت ابوذر در آن‌جا را ناچاری و طبق تصمیم عثمان دانسته، معتقدند برخلاف خواست ابوذر که می‌خواست به مکه، بصره یا شام برود، وی را به ربذه تبعید کردند. بدین روی، رفتار خشم‌آلود عثمان با صحابی بزرگ پیامبر۹ را به نقد می‌کشند.[۱۱۲]

ویژگی‌های شخصیتی ابوذر: امام علی۷ به نقل از پیامبر۹ ابوذر را راستگوترین انسان‌ها خوانده است.[۱۱۳] شاید این سخن پیامبر موجب شد تا صداقت ابوذر میان عرب ضرب‌ المثل شود.[۱۱۴] پیامبر بدو علاقه داشت و او را از حواریان خود دانست[۱۱۵] و فرمود که بهشت در اشتیاق دیدار اوست.[۱۱۶] نیز وی را یکی از چهار کسی شمرد که خداوند او را فرمان داده تا آنان را دوست بدارد.[۱۱۷] هرگاه نزد پیامبر همراه گروهی حضور می‌یافت، ایشان وی را نزدیک‌تر از دیگر صحابه کنار خود جای می‌داد و در سخن گفتن به او رو می‌کرد. اگر او در جمع حاضر نبود، پیامبر از او خبر می‌گرفت.[۱۱۸] حتی گاه او را بر مرکب خود، پشت سر سوار می‌کرد.[۱۱۹]

زهد و پارسایی ابوذر موجب شد که پیامبر وی را به عیسی۷ تشبیه کند.[۱۲۰] او در زندگی به حداقل ممکن قناعت می‌کرد و حتی از کسی هدیه نمی‌پذیرفت.[۱۲۱] وی در حق‌گویی سرآمد بود؛ چنان که حضرت علی۷ او را همچون خود از کسانی می‌دانست که در راه خدا از سرزنش مردم نمی‌هراسند[۱۲۲] و این بر پایه پیمانش با پیامبر بود.[۱۲۳] از این رو، هرگز از بیان حق بازنایستاد و هنگامی‌که دستور خلیفه برای منع فتوا را به او ابلاغ کردند، سوگند یاد کرد که آنچه را از پیامبر۹ شنیده، بیان خواهد کرد، گر چه خنجری بر حلق او نهند.[۱۲۴]

ابوذر سرانجام در ربذه، از منزلگاه‌های کاروان‌های حج در طول تاریخ[۱۲۵]، در تنهایی و سختی همان‌گونه که پیامبر۹ خبر داده بود[۱۲۶]، در کنار همسر یا تنها دخترش به سال ۳۲ق. درگذشت[۱۲۷] و به دست کاروانی که از عراق می‌آمد و ابن مسعود و تنی چند از اصحاب آن ‌را همراهی می‌کردند[۱۲۸]، تجهیز شد. مالک اشتر بر او نماز گزارد[۱۲۹] و وی را همان جا به خاک سپردند.[۱۳۰] اکنون اثری از مدفن وی نیست.[۱۳۱] پیشتر مسجدی به نام ابوذر بوده که گویا قبرش همان جا قرار داشته است.[۱۳۲] زیارت وی در ربذه از مستحبات شمرده شده است.[۱۳۳] از او نسلی نمانده است.[۱۳۴]

در برخی منابع کتابی با عنوان خطبه به ابوذر نسبت داده شده که حاوی شرح رخدادهای پس از پیامبر۹ است.[۱۳۵] ده‌ها حدیث از پیامبر گرامی۹ به روایت او به ثبت رسیده است. احمد بن حنبل و سیوطی بسیاری از این احادیث را نقل کرده‌اند[۱۳۶]؛ از جمله روایتی که در آن آمده است: حفص بن معتمر، ابوذر را در کنار کعبه ملاقات ‌کرد، در حالی که درِ کعبه را گرفته بود و ضمن معرفی خود، روایت معروف سفینه را از پیامبر نقل کرد که اهل‌ بیت خود را مانند کشتی نوح دانست و مردم را به پیروی از آنان سفارش کرد[۱۳۷] و نیز این روایت که پیامبر گرامی۹ مسجدالحرام را نخستین مسجد روی زمین خواند که مسجدالاقصی ۴۰ سال پس از آن بنا شده است.[۱۳۸] نیز حدیث مشهور به «حدیث ابوذر» را روایت نموده که پیامبر۹ ثواب نماز گزاردن در مسجدالنبی و مسجدالحرام را برابر ۰۰۰/۱۰۰ نماز در دیگر مساجد ‌خواند.[۱۳۹]

در شمال شهر مدینه، در خیابان ابوذر در ۵۰۰ متری شمال مسجدالنبی مسجدی به نام ابوذر دیده می‌شود که به نام بحیر و سجده نیز معروف است.[۱۴۰]

منابع

الآحاد و المثانی: ابن ابی‌عاصم (م.۲۸۷ق.)، به کوشش فیصل، ریاض، دار الدرایه، ۱۴۱۱ق؛ ابوذر مسلمان یا سوسیالیست: جعفر مرتضی عاملی، به کوشش مرتضی عاملی، ۱۳۶۱ش؛ الاحتجاج: ابومنصور الطبرسی (م.۵۲۰ق.)، به کوشش سید محمد باقر، دار النعمان، ۱۳۸۶ق؛ الاخبار الطوال: ابن داود الدینوری (م.۲۸۲ق.)، به کوشش عبدالمنعم، قم، الرضی، ۱۴۱۲ق؛ الاختصاص: المفید (م.۴۱۳ق.)، به کوشش غفاری و زرندی، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ق؛ الاستیعاب: ابن عبدالبر (م.۴۶۳ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق؛ اسد الغابه: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق؛ الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق؛ اعلام الوری: الطبرسی (م.۵۴۸ق.)، قم، آل‌ البیت:، ۱۴۱۷ق؛ اعیان الشیعه: سید محسن الامین (م.۱۳۷۱ق.)، به کوشش حسن الامین، بیروت، دار التعارف؛ الامالی: الطوسی (م.۴۶۰ق.)، قم، دار الثقافه، ۱۴۱۴ق؛ الامالی: المفید (م.۴۱۳ق.)، به کوشش غفاری و استاد ولی، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ق؛ امتاع الاسماع: المقریزی (م.۸۴۵ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق؛ انساب الاشراف: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق؛ الانساب: عبدالکریم السمعانی (م.۵۶۲ق.)، به کوشش عبدالرحمن، حیدرآباد، دائرة المعارف العثمانیه، ۱۳۸۲ق؛ بحار الانوار: المجلسی (م.۱۱۱۰ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق؛ تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (م.۸۰۸ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۳۹۱ق؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق؛ تاریخ المدینة المنوره: ابن شبّة النمیری (م.۲۶۲ق.)، به کوشش شلتوت، قم، دار الفکر، ۱۴۱۰ق؛ تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۳ق؛ تاریخ مدینة دمشق: ابن عساکر (م.۵۷۱ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق؛ تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م.۲۹۲ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق؛ تفسیر ابن ابی‌حاتم (تفسیر القرآن العظیم): ابن ابی‌حاتم (م.۳۲۷ق.)، به کوشش اسعد محمد، بیروت، المکتبة العصریه، ۱۴۱۹ق؛ تفسیر القمی: القمی (م.۳۰۷ق.)، به کوشش الجزائری، قم، دار الکتاب، ۱۴۰۴ق؛ تفسیر قرطبی (الجامع لاحکام القرآن): القرطبی (م.۶۷۱ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق؛ جامع البیان: الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق؛ جمهرة انساب العرب: ابن‌ حزم (م.۴۵۶ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ جواهر الکلام: النجفی (م.۱۲۶۶ق.)، به کوشش قوچانی و دیگران، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ الخرائج و الجرائح: الراوندی (م.۵۷۳ق.)، قم، مؤسسة الامام المهدی[؛ الخصال: الصدوق (م.۳۸۱ق.)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۶ق؛ الدر الثمین فی معالم‌دار الرسول الامین۹: محمد الامین الشنقیطی، جده، دار القبله، ۱۴۱۳ق؛ الدر المنثور: السیوطی (م.۹۱۱ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۳۶۵ق؛ رجال کشّی (اختیار معرفة الرجال): الطوسی (م.۴۶۰ق.)، به کوشش میرداماد و رجائی، قم، آل البیت:، ۱۴۰۴ق؛ روح المعانی: الآلوسی (م.۱۲۷۰ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ روضة الواعظین: الفتال النیشابوری (م.۵۰۸ق.)، به کوشش سید محمد مهدی، قم، الرضی؛ زاد المسیر: ابن جوزی (م.۵۹۷ق.)، به کوشش عبدالرزاق، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۲۲ق؛ سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی (م.۹۴۲ق.)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق؛ السیرة الحلبیه: الحلبی (م.۱۰۴۴ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۰ق؛ السیرة النبویه: ابن هشام (م.۸ -۲۱۳ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، المکتبة العلمیه؛ الشافی فی الامامه: السید المرتضی (م.۴۳۶ق.)، به کوشش حسینی، تهران، موسسة الصادق۷، ۱۴۱۰ق؛ شرح نهج البلاغه: ابن ابی‌الحدید (م.۶۵۶ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق؛ شواهد التنزیل: الحاکم الحسکانی (م.۵۰۶ق.)، به کوشش محمودی، تهران، وزارت ارشاد، ۱۴۱۱ق؛ صحیح مسلم: مسلم (م.۲۶۱ق.)، بیروت، دار الفکر؛ الصحیح من سیرة النبی۹: جعفر مرتضی العاملی، بیروت، دار السیره، ۱۴۱۴ق؛ الطبقات الکبری: ابن سعد (م.۲۳۰ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ العقد الفرید: احمد ابن عبد ربه (م.۳۲۸ق.)، به کوشش الابیاری، بیروت، دار الکتاب العربی؛ الفهرست: الطوسی (م.۴۶۰ق)، به کوشش القیومی، نشر الفقاهه، ۱۴۱۷ق؛ الکافی: الکلینی (م.۳۲۹ق.)، به کوشش غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۵ش؛ الکامل فی التاریخ: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق؛ کنز العمال: المتقی الهندی (م.۹۷۵ق.)، به کوشش صفوة السقاء، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق؛ مجمع البحرین: الطریحی (م.۱۰۸۵ق.)، به کوشش الحسینی، تهران، فرهنگ اسلامی، ۱۴۰۸ق؛ مجمع البیان: الطبرسی (م.۵۴۸ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق؛ مجمع الزوائد: الهیثمی (م.۸۰۷ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۲ق؛ مروج الذهب: المسعودی (م.۳۴۶ق.)، به کوشش اسعد داغر، قم، دار الهجره، ۱۴۰۹ق؛ المستدرک علی الصحیحین: الحاکم النیشابوری (م.۴۰۵ق.)، به کوشش مرعشلی، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.۲۴۱ق.)، بیروت، دار صادر؛ المعارف: ابن قتیبه (م.۳۷۶ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، شریف رضی، ۱۳۷۳ش؛ المعالم الاثیره: محمد محمد حسن شراب، دمشق، دار القلم، ۱۴۱۱ق؛ معالم العلماء: ابن شهر آشوب (م.۵۸۸ق.)، قم؛ معجم البلدان: یاقوت الحموی (م.۶۲۶ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۵م؛ المعجم الکبیر: الطبرانی (م.۳۶۰ق.)، به کوشش حمدی عبدالمجید، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق؛ معجم قبائل العرب: عمر کحّاله، بیروت، الرساله، ۱۴۰۵ق؛ المغازی: الواقدی (م.۲۰۷ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۹ق؛ مکاتیب الرسول: احمدی میانجی، تهران، دار الحدیث، ۱۴۱۹ق؛ المناسک و اماکن طرق الحج: ابراهیم بن اسحاق الحربی (م.۲۸۵ق.)، به کوشش حمد الجاسر، ریاض، ۱۴۰۱ق؛ مناقب آل ابی‌طالب: ابن شهر آشوب (م.۵۸۸ق.)، به کوشش گروهی از اساتید، نجف، المکتبة الحیدریه، ۱۳۷۶ق؛ المنتظم: ابن جوزی (م.۵۹۷ق.)، به کوشش نعیم زرزور، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق؛ المیزان: الطباطبایی (م.۱۴۰۲ق.)، بیروت، اعلمی، ۱۳۹۳ق؛ نمونه: مکارم شیرازی و دیگران، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۵ش؛ نور الثقلین: العروسی الحویزی (م.۱۱۱۲ق.)، به کوشش رسولی محلاتی، اسماعیلیان، ۱۳۷۳ش؛ وفاء الوفاء: السمهودی (م.۹۱۱ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۲۰۰۶م.

سید علی رضا واسعی

ابورِغال

راهنمای اصحاب فیل هنگام حمله به مکه

از نام و زندگی ابورِغال چندان آگاهی در دست نیست. بر پایه گزارشی، آن‌گاه که ابرهه ۴۰ سال پیش از بعثت یا ۵۵ روز پیش از ولادت پیامبر گرامی۹ برای ویران‌کردن کعبه به مکه لشکرکشید، در راه به طائف رسید و از اهالی این شهر خواست تا راهنمایی در اختیار او بگذارند و آنان ابورِغال، از غلامان طائف، را در اختیار او نهادند.[۱۴۱] گویند: او در همین سفر در مُغَمَّس، دو میلی غُمیر، جایی میان ذات عِرقْ یعنی میقات عراقیان، و بستان[۱۴۲] درگذشت.[۱۴۳] قبری که مردم در مُغَمَّس بدان سنگ می‌زنند، قبر اوست.[۱۴۴] سنگ زدن به قبر او به صورت سنت درآمده[۱۴۵] و در اشعار[۱۴۶] و امثال عرب شهرت یافته است.[۱۴۷] ابن‌ اسحاق بی‌آن‌که از ابورِغال یاد کند، نام راهنمای ابرهه را نفیل دانسته است.[۱۴۸]

در برخی منابع از فردی با کنیه ابورغال یاد شده که فاصله زمانی بسیاری با راهنمای اصحاب فیل داشته است. او را از بزرگان قوم ثمود دانسته‌اند[۱۴۹] که هنگام نزول عذاب بر ثمود، در حرم الهی بود و بدین روی از عذاب آسمانی در امان ماند. اما آن‌گاه که حرم الهی را ترک کرد، عذاب بر او نازل گشت و او را کشت.[۱۵۰] برخی این ابورغال را کُنیه زید بن مِخلف[۱۵۱]، قُسِی بن مُنَبّه بن نبیت، جد اعلای ثقیف[۱۵۲] یا قسی برده ابورِغال[۱۵۳] دانسته‌اند. گویند: آن‌گاه که پیامبر گرامی۹ پس از فتح مکه به سال هشتم ق. به طائف رفت، به مردم خبر داد که در قبر ابورغال زید بن مِخْلَف شمشی طلا هست. مردم قبر او را شکافتند و آن شمش را بیرون آوردند. فقیهان اهل‌ سنت این رخداد را دلیلی بر جواز نبش قبر کافران برای به‌ دست آوردن مال دانسته‌اند.[۱۵۴]

ناسازگاری گزارش‌ها درباره ابورغال موجب شده است تا برخی محققان در وجود او تردید کنند و وی را شخصیتی افسانه‌ای بدانند.[۱۵۵] بر پایه نقل ابن کثیر، تشابه اسمی میان ابورِغال راهنمای اصحاب فیل با ابورغال پیش از او موجب شده تا مردم قبر هر دو را سنگباران کنند.[۱۵۶]

منابع

الاغانی: ابوالفرج الاصفهانی (م.۳۵۶ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه؛ انساب الاشراف: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق؛ البدایة و النهایه: ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق؛ تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (م.۸۰۸ق.)، بیروت، مؤسسة اعلمی، ۱۳۹۱ق؛ تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م.۳۱۰)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۳ق؛ تفسیر سمعانی (تفسیر القرآن): منصور السمعانی (م.۴۸۹ق.)، به کوشش یاسر ابراهیم و دیگران، ریاض، دار الوطن، ۱۴۱۸ق؛ جامع البیان: الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش خلیل المیس و دیگران، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق؛ دائرة المعارف الاسلامیه: مترجم: احمد شنتاوی و دیگران، تهران، جهان، ۱۹۳۳م؛ سبل الهدی و الرشاد: محمد بن یوسف الصالحی (م.۹۴۲ق.)، به کوشش احمد عادل و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق؛ سنن ابی‌داود: السجستانی (م.۲۷۵ق.)، به کوشش سعید محمد اللحام، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۰ق؛ سیره ابن اسحاق (السیرو المغازی): ابن اسحاق (م.۱۵۱ق.)، به کوشش محمد حمید الله، معهد الدراسات و الابحاث؛ السیرة الحلبیه: الحلبی (م.۱۰۴۴ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۰ق؛ السیرة النبویه: ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، به کوشش مصطفی عبدالواحد، بیروت، دار المعرفه، ۱۳۹۶ق؛ صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان: علی بن بلبان الفارسی (م.۷۳۹ق.)، به کوشش الارنؤوط، الرساله، ۱۴۱۴ق؛ فقه السنه: سید سابق، بیروت، دار الکتاب العربی؛ کشاف القناع: منصور البهوتی (م.۱۰۵۲ق.)، به کوشش محمد حسن، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ المحلی بالآثار: ابن حزم الاندلسی (م.۴۵۶ق.)، به کوشش احمد شاکر، بیروت، دار الفکر؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.۲۴۱ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۳۹۹ق؛ المعالم الاثیره: محمد محمد حسن شراب، بیروت، دار القلم، ۱۴۱۱ق؛ معجم البلدان: یاقوت الحموی (م.۶۲۶ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۳۹۹ق؛ المفصل: جواد علی، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۹۷۶م.

سید مجتبی موسوی

  1. شفاء الغرام، ج۲، ص۵۳.
  2. شفاء الغرام، ج۲، ص۵۳.
  3. المعارف، ص۲۹۹؛ الغیبه، ص۱۱۵؛ کمال الدین، ص۵۷۰.
  4. انساب الاشراف، ج۱۳، ص۶۷.
  5. المعارف، ص۲۹۹؛ جمهرة انساب العرب، ص۲۱۰.
  6. تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۱۲.
  7. شفاء الغرام، ج۲، ص۵۳.
  8. جمهرة انساب العرب، ص۳۶۶؛ الاستیعاب، ج۲، ص۶۵۱.
  9. اسد الغابه، ج۵، ص۱۸۴؛ البدایة و النهایه، ج۳، ص۳۸۸؛ ج۴، ص۱۷.
  10. معجم البلدان، ج۱، ص۴۴۲؛ وفاء الوفاء، ج۱، ص۱۶۵.
  11. الطبقات، ج۳، ص۴۶۱؛ تاریخ الاسلام، ج۳، ص۱۴۷.
  12. شرف النبی، ص۴۲۰؛ دلائل النبوه، ج۲، ص۵۰۴.
  13. اسد الغابه، ج۵، ص۱۸۴؛ سیر اعلام النبلاء، ج‌۱، ص‌۲۴۳.
  14. الطبقات، ج۳، ص۴۲۰؛ اسد الغابه، ج۲، ص۳۵۲؛ ج۵، ص۱۸۴؛ الاصابه، ج۷، ص۱۰۰.
  15. الوافی بالوفیات، ج۱۴، ص۳۵.
  16. الاستیعاب، ج۲، ص۴۷۷؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۱۵۹.
  17. صحیح مسلم، ج۷، ص۱۵؛ البدایة و النهایه، ج۴، ص۱۷؛ الاصابه، ج۷، ص۱۰۰.
  18. السیرة النبویه، ج۲، ص۶۸؛ عیون الاثر، ج۲، ص۱۶؛ البدایة و النهایه، ج۴، ص۱۷-۱۹.
  19. السیرة النبویه، ج۲، ص‌۶۶-۶۷؛ الطبقات، ج‌۳، ص‌۴۲۰؛ بحار الانوار، ج۷۳، ص۳۰۲.
  20. السیرة النبویه، ج۳، ص‌۶۹‌؛ تاریخ طبری، ج‌۲، ص۱۹۵، ۲۱۱؛ البدایة و النهایه، ج‌۴، ص۱۹.
  21. الطبقات، ج۳، ص۴۲۰؛ دلائل النبوه، ج۷، ص۱۱۸؛ المنتظم، ج۴، ص۹۱.
  22. السیرة النبویه، ج۲، ص‌۸۲‌؛ تاریخ طبری، ج‌۲، ص۱۹۸‌؛ المعجم الکبیر، ج۱۹، ص۹.
  23. المغازی، ج۱، ص۳۰۷؛ الکامل، ج‌۲، ص‌۱۵۵.
  24. المغازی، ج۱، ص۲۵۳، ۳۰۷-۳۰۸.
  25. المغازی، ج۱، ص۲۴۶؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۲۰.
  26. المغازی، ج۱، ص۳۷۲؛ الارشاد، ج۱، ص۹۳.
  27. المغازی، ج۱، ص۳۷۹؛ فتوح البلدان، ج۱، ص۲۱؛ التبیان، ج۹، ص۵۶۵.
  28. المغازی، ج‌۲، ص‌۶۵۴، ۷۱۰.
  29. البدایة و النهایه، ج‌۴، ص‌۲۲۵-۲۲۶.
  30. المغازی، ج۲، ص۷۱۰.
  31. المغازی، ج۳، ص۹۰۲.
  32. المغازی، ج‌۳، ص‌۹۹۶؛ امتاع الاسماع، ج۲، ص۵۱.
  33. السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۶۰۱‌؛ سبل الهدی، ج۸، ص۴۵۰.
  34. الاستیعاب، ج۲، ص۶۵۱؛ اسد الغابه، ج۲، ص۳۵۳؛ تاریخ الاسلام، ج۳، ص۷۰-۷۱.
  35. الطبقات، ج۳، ص۴۲۰؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۳۰؛ اسد الغابه، ج۲، ص۳۵۳.
  36. سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۲۴۴.
  37. الطبقات، ج۳، ص۴۲۰.
  38. البدایة و النهایه، ج‌۷، ص‌۱۳۷.
  39. الاصابه، ج‌۳، ص‌۱۴۶-۱۴۷.
  40. الاستیعاب، ج۲، ص۶۵۲؛ الکامل، ج۲، ص۳۶۶؛ البدایة و النهایه، ج‌۶، ص‌۳۷۱.
  41. الاصابه، ج۳، ص۱۴۶.
  42. الارشاد، ج۲، ص۳۸۶؛ اعلام الوری باعلام الهدی، ج۲، ص۲۹۲؛ اعیان الشیعه، ج۷، ص۳۱۸-۳۱۹.
  43. اسد الغابه، ج۲، ص۳۵۳؛ الاصابه، ج۳، ص۱۴۶؛ اعیان الشیعه، ج۷، ص۳۱۸.
  44. الطبقات، ج۳، ص۴۱۹-۴۲۰؛ تاریخ الاسلام، ج۳، ص۷۰.
  45. دلائل النبوه، ج۷، ص۱۱۸؛ بحار الانوار، ج۹۱، ص۲۲۰.
  46. الاستیعاب، ج۲، ص۶۵۲؛ اسد الغابه، ج۲، ص۳۵۳؛ البدایة و النهایه، ج۶، ص۳۷۱.
  47. الطبقات، ج۴، ص۱۶۵-۱۶۶؛ الاستیعاب، ج‌۱، ص‌۲۵۲.
  48. المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۴۷.
  49. جمهرة انساب العرب، ص۴۶۶؛ معجم قبائل العرب، ج۳، ص۸۹۰.
  50. المغازی، ج۲، ص۸۱۹؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۳۶۷.
  51. سبل الهدی، ج۵، ص۳۱۳.
  52. الطبقات، ج۱، ص۲۱۰؛ مکاتیب الرسول، ج۳، ص۲۵۷.
  53. الانساب، ج۱۰، ص۶۴؛ المعالم الاثیره، ص۹۹.
  54. تاریخ المدینه، ج۱، ص۲۶۰؛ وفاء الوفاء، ج۲، ص۲۶۳.
  55. الکافی، ج‌۸، ص‌۲۹۷.
  56. الطبقات، ج‌۴، ص‌۱۶۷.
  57. صحیح مسلم، ج‌۸، ص‌۳۶۰؛ الکافی، ج‌۸، ص‌۱۶۸.
  58. تفسیر ابن ابی حاتم، ج۱۰، ص۳۲۴۹؛ الدر المنثور، ج۵، ص۳۲۴.
  59. الطبقات، ج‌۴، ص‌۱۶۹؛ اسد الغابه، ج۱، ص۳۵۷.
  60. تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۲۳؛ الاستیعاب، ج۱، ص۲۵۲.
  61. شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۳۵.
  62. المستدرک، ج۳، ص۳۳۹؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۳۲۷.
  63. الکافی، ج‌۸، ص‌۲۹۷.
  64. الطبقات، ج‌۴، ص‌۱۶۹؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۵۵.
  65. تاریخ دمشق، ج۶۶، ص۱۷۶؛ اسد الغابه، ج۱، ص۳۵۷.
  66. الطبقات، ج۴، ص۱۷۰؛ الاستیعاب، ج۴، ص۲۱۷.
  67. الطبقات، ج۴، ص۱۶۷؛ تاریخ الاسلام، ج۱، ص۱۶۹.
  68. الطبقات، ج۴، ص۱۶۷-۱۶۸؛ انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۲۵.
  69. الطبقات، ج‌۴، ص‌۱۶۸؛ ج‌۳، ص‌۴۱۹؛ الاستیعاب، ج۱، ص۲۵۲.
  70. انساب الاشراف، ج۱، ص۲۷۲.
  71. جامع البیان، ج۱۵، ص۲۹۴؛ زاد المسیر، ج۳، ص۷۹.
  72. الطبقات، ج‌۴، ص‌۱۷۰؛ ج۳، ص۴۱۹.
  73. اعلام الوری، ج۱، ص۳۶۳؛ مناقب، ج‌۲، ص‌۲۲.
  74. الآحاد و المثانی، ج۲، ص۹۲؛ تاریخ دمشق، ج۱۹، ص۴۱۷.
  75. الکافی، ج۱، ص۴۰۱؛ ج۸، ص۱۶۲.
  76. السیرة النبویه، ج۱، ص۵۰۶؛ المنتظم، ج۳، ص۷۶.
  77. المنتظم، ج۳، ص۷۲؛ السیرة الحلبیه، ج۲، ص۲۹۳.
  78. الصحیح من سیرة النبی، ج۴، ص۲۴۲-۲۴۴.
  79. الاستیعاب، ج‌۱، ص‌۲۵۲.
  80. تفسیر قرطبی، ج۱۸، ص۳۶؛ الدر المنثور، ج۹، ص۱۱۳؛ روح المعانی، ج۱۴، ص۹.
  81. شواهد التنزیل، ج۲، ص۳۸۷؛ مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۷۵.
  82. السیرة النبویه، ج۲، ص۲۰۳.
  83. السیرة النبویه، ج۲، ص۲۸۹.
  84. مناقب، ج۱، ص۱۴۱.
  85. مناقب، ج۱، ص۱۴۱.
  86. المغازی، ج‌۲، ص‌۸۱۹؛ ج‌۳، ص‌۸۹۶‌.
  87. المغازی، ج۳، ص۱۰۰۰؛ الطبقات، ج‌۲، ص‌۱۲۵.
  88. المستدرک، ج۳، ص۵۱؛ الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۹۹؛ بحار الانوار، ج۲۲، ص۳۹۸.
  89. الکافی، ج‌۸، ص‌۲۴۵-۲۴۶؛ رجال کشی، ج۱، ص۲۷.
  90. الاحتجاج، ج‌۱، ص۲۲۶.
  91. تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۱۲۴؛ الاحتجاج، ج۱، ص۲۲۶.
  92. الخصال، ج۲، ص۴۶۱، ۴۶۳.
  93. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص‌۱۱۵.
  94. تاریخ طبری، ج۳، ص۱۰۹.
  95. الاستیعاب، ج‌۱، ص۲۵۲.
  96. المعجم الکبیر، ج‌۲، ص‌۱۴۸.
  97. تاریخ طبری، ج۳، ص‌۳۰۴‌.
  98. تاریخ طبری، ج۳، ص۳۱۵.
  99. الطبقات، ج‌۴، ص‌۱۷۱؛ تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۱۷۲.
  100. تاریخ طبری، ج۳، ص۳۳۶‌.
  101. المیزان، ج‌۹، ص۲۵۹؛ نمونه، ج‌۷، ص۴۰۰.
  102. ابوذر مسلمان یا سوسیالیست، ص۱۴.
  103. الطبقات، ج‌۴، ص‌۱۷۴.
  104. تاریخ دمشق، ج۶۶، ص۲۱۰-۲۱۱.
  105. تاریخ طبری، ج۳، ص۳۳۶‌؛ مروج الذهب، ج۲، ص۳۴۰-۳۴۱.
  106. الکافی، ج۸، ص۲۰۶-۲۰۷؛ نور الثقلین، ج۵، ص۳۵۶.
  107. شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۲۵۲-۲۵۳.
  108. انساب الاشراف، ج۶، ص۱۳۴.
  109. الکامل، ج‌۳، ص‌۱۱۵؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ق۲، ص۱۳۹.
  110. تاریخ طبری، ج۳، ص۳۳۶‌.
  111. الطبقات، ج‌۴، ص‌۱۷۲؛ تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۱۷۲.
  112. مروج الذهب، ج‌۲، ص‌۳۷۶-۳۷۷؛ الشافی، ج۴، ص‌۲۹۳- ۲۹۴.
  113. الطبقات، ج‌۴، ص‌۱۷۲؛ الامالی، طوسی، ص‌۷۱۰؛ بحار الانوار، ج۲۲، ص۴۱۷.
  114. العقد الفرید، ج‌۳، ص‌۷۰.
  115. الاختصاص، ص۶۱.
  116. الخصال، ج‌۱، ص‌۳۰۳.
  117. مسند احمد، ج۵، ص۳۵۶؛ الخصال، ج۱، ص۲۵۳؛ الامالی، مفید، ص۱۲۴؛ روضة الواعظین، ج۲، ص۲۸۳.
  118. ‌مجمع الزوائد، ج۹، ص۳۳۰؛ الاصابه، ج۷، ص۱۰۷؛ کنز العمال، ج۱۳، ص۳۱۱.
  119. الطبقات، ج‌۴، ص‌۱۷۲.
  120. المعجم الکبیر، ج‌۲، ص‌۱۴۹؛ الاستیعاب، ج‌۴، ص‌۱۶۵۵.
  121. المعجم الکبیر، ج‌۲، ص‌۱۵۰.
  122. الطبقات، ج‌۴، ص‌۱۷۵.
  123. المعجم الکبیر، ج‌۶، ص‌۱۲۶.
  124. الطبقات، ج‌۲، ص‌۲۷۰.
  125. نک: الاخبار الطوال، ص۳۸۵؛ معجم البلدان، ج۳، ص۲۴؛ المنتظم، ج۱۱، ص۳۲۰.
  126. المغازی، ج‌۳، ص‌۱۰۰۱.
  127. تاریخ طبری، ج۳، ص۳۵۴‌.
  128. تاریخ طبری، ج۳، ص۳۵۴‌.
  129. رجال کشی، ج۱، ص۲۸۲.
  130. المعجم الکبیر، ج‌۶، ص‌۱۲۶؛ تفسیر قمی، ج۱، ص۲۹۶؛ معجم البلدان، ج۳، ص۲۴.
  131. مجمع البحرین، ج۲، ص۱۳۱، «ربذ»؛ اعیان الشیعه، ج۴، ص۲۲۵.
  132. المناسک، ص۳۲۷.
  133. بحار الانوار، ج۹۷، ص۲۲۲؛ ج۹۹، ص۲۷۹؛ جواهر الکلام، ج۲۰، ص۱۰۳.
  134. جمهرة انساب العرب، ص‌۱۸۶.
  135. الفهرست، ص۹۵؛ معالم العلماء، ص۶۸.
  136. مسند احمد، ج۵، ص۱۴۴-۱۸۱.
  137. المعارف، ص۲۵۲؛ المستدرک، ج۳، ص۱۵۰-۱۵۱.
  138. امتاع الاسماع، ج۸، ص۱۹۷، «پاورقی».
  139. الامالی، طوسی، ص۵۲۸؛ جواهر الکلام، ج۱۴، ص۱۵۳.
  140. وفاء الوفاء، ج۳، ص۵۳؛ الدر الثمین، ص۱۷۰.
  141. تاریخ طبری، ج۱، ص۵۵۲؛ معجم البلدان، ج۵، ص۱۶۱؛ سبل الهدی، ج۱، ص۲۱۷.
  142. معجم البلدان، ج۴، ص۲۱۳؛ المفصل، ج۷، ص۳۴۳؛ المعالم الاثیره، ص۲۲۲.
  143. جامع البیان، ج۳۰، ص۳۸۷.
  144. جامع البیان، ج۳۰، ص۳۸۷؛ تفسیر سمعانی، ج۶، ص۲۸۳.
  145. انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱؛ الاغانی، ج۴، ص۲۹۹.
  146. البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۱۳؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۶۱.
  147. مسند احمد، ج۲، ص۱۴؛ المحلی، ج۹، ص۳۵۱.
  148. سیره ابن اسحاق، ج۱، ص۳۸.
  149. صحیح ابن حبان، ج۱۴، ص۷۸؛ معجم البلدان، ج۳، ص۵۳؛ البدایة و النهایه، ج۱، ص۱۵۷-۱۵۸؛ ج۴، ص۳۹۷.
  150. تاریخ طبری، ج۱، ص۱۶۲؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۳۲؛ السیرة الحلبیه، ج۳، ص۷۶-۷۷.
  151. معجم البلدان، ج۳، ص۵۳؛ المفصل، ج۴، ص۱۴۹.
  152. الاغانی، ج۴، ص۲۹۸.
  153. انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱.
  154. سنن ابی داود، ج۲، ص۵۴؛ کشاف القناع، ج۲، ص۱۶۸؛ فقه السنه، ج۱، ص۵۶۰.
  155. دائرة المعارف الاسلامیه، ج۱، ص۳۴۰.
  156. البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۱۳.