|
|
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) |
خط ۱۱۴: |
خط ۱۱۴: |
| اجزای صوفه: Ñ حج جاهلی | | اجزای صوفه: Ñ حج جاهلی |
|
| |
|
| اجیاد: محلهای در شهر مکه
| |
|
| |
| اجیاد / جیاد<ref>معجم البلدان، ج۱، ص۱۰۵؛ الروض المعطار، ص۱۲.</ref> نام دو دره اجیاد کبیر و اجیاد صغیر در شهر مکه مکرمه است که در جنوب و جنوب شرقی مسجدالحرام قرار دارند. اجیاد از محلههای قدیم مکه است و در دامنه کوههایی همچون ابوقبیس<ref>اخبار مکه، ج۱، ص۹۶؛ المعالم الاثیره، ص۲۰.</ref>، صفا<ref>معجم البلدان، ج۱، ص۱۰۵.</ref>، خلیفه<ref>معجم البلدان، ج۲، ص۳۸۷.</ref> و اجیاد<ref>الروض المعطار، ص۱۲.</ref> واقع شده است. امروزه نیز از نقاط مسکونی مکه به شمار میرود که محلههای المصافی و بئر بلیله در آن قرار گرفتهاند.<ref>المعالم الاثیره، ص۲۰.</ref> گاه به آن، محله جیاد نیز گفته میشود.<ref>معجم البلدان، ج۱، ص۱۰۴؛ مراصد الاطلاع، ج۱، ص۳۳؛ سبل الهدی، ج۲، ص۱۵۷.</ref> (تصویر شماره ۱۲)
| |
|
| |
| در علت نامگذاری آن سخنان گوناگون گفتهاند: ۱. اگر اجیاد جمع جواد (اسب) باشد، چند سبب برای این نامگذاری یاد شده است: أ. هنگامی که قوم تُبَّع وارد سرزمین مکه شدند، اسبهای خود را در این منطقه بستند.<ref>اخبار مکه، ج۱، ص۱۳۳.</ref> ب. اسبان این منطقه برای حضرت اسماعیل۷ رام شدند. بر پایه سخنی، ایشان نخستین کسی بود که به فرمان خدا در این منطقه اسبسواری کرد.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۲۱؛ معجم البلدان، ج۱، ص۱۰۵.</ref> ج. در نبرد میان جُرْهُم و قبیله قطوراء، اهل قطوراء با اسبان خود از محل سکونت خویش در این منطقه بیرون آمدند.<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۱۱۲؛ اخبار مکه، ج۱، ص۸۲؛ معجم البلدان، ج۱، ص۱۰۵.</ref> ۲. اگر اجیاد جمع جید (گردن) باشد، علت نامگذاری این مکان آن است که چون در نبرد میان دو قبیله جُرْهُم و قَطوراء، مردم جرهم گردن شماری فراوان از افراد قبیله قطوراء، تیرهای ازعمالقه<ref>تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۲۲؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۳۹۵.</ref>، را در این مکان زدند، نام آن را اجیاد نهادند.<ref>معجم البلدان، ج۱، ص۱۰۵؛ السیرة الحلبیه، ج۱، ص۳۰.</ref> یاقوت حموی این نظریه را نپذیرفته است.<ref>معجم البلدان، ج۱، ص۱۰۵.</ref>
| |
|
| |
| اجیاد به صورت دو درّه (شِعْب) پهناور است که به اجیاد صغیر و اجیاد کبیر شهرت یافتهاند. این دو درّه کنار یکدیگر قرار دارند و در یک نقطه با هم تلاقی میکنند. اجیاد صغیر کنار کوه ابوقبیس<ref>اخبار مکه، ج۲، ص۲۹۰.</ref> و اجیاد کبیر کنار کوه خلیفه (خلیفة بن عُمَیر)<ref>اخبار مکه، ج۲، ص۲۹۱؛ معجم البلدان، ج۲، ص۳۸۷.</ref> قرار دارد. از همین روی، بارها سیل با عبور از این درهها و نیز با گذر از دره ابراهیم به سمت مسجدالحرام سرازیر شده است.<ref>اخبار مکه، ج۲، ص۳۱۴-۳۱۹؛ شفاء الغرام، ج۲، ص۴۴۹.</ref> برای جلوگیری از تخریب منازل و مسجدالحرام، سیلبندی در اجیاد صغیر بنا کردهاند و بر این اساس به اجیاد صغیر، «سَدّ» نیز میگویند.<ref>تاریخ مکه، ص۲۰.</ref>
| |
|
| |
| نخستین کسانی که در اجیاد سکنا گزیدند، قبیله قطوراء بودند. پس از پیدایش آب زمزم، دو قبیله جُرْهُم، ساکن شمال مدینه، به رهبری مضاض بن عمرو، پدر همسر حضرت اسماعیل۷<ref>مروج الذهب، ج۲، ص۲۲.</ref> و قَطوراء به ریاست سُمیدع (ابن حوثر<ref>معجم البلدان، ج۱، ص۱۰۵.</ref>)، از قبایل یمن که با هم عموزاده بودند، به مکه آمدند. این دو قبیله از کسانی که از طریق منطقه آنها وارد مکه میشدند، مالیات میگرفتند.<ref>مروج الذهب، ج۲، ص۲۲.</ref> بعدها برای حکومت بر تمام شهر مکه دچار اختلاف شدند و کارشان به نبرد و خونریزی انجامید. سمیدع کشته شد و قطوراء شکست خورد<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۱۱۲؛ اخبار مکه، ج۱، ص۸۲؛ معجم البلدان، ج۱، ص۱۰۵.</ref>؛ ولی دیگر بار میان آنها صلح برقرار شد.<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۱۱۲؛ معجم البلدان، ج۵، ص۱۸۵.</ref> پس از تسلط قصی بن کلاب بر مکه، مناطق مکه را قسمت کردند و هر قبیله را در یک منطقه جای دادند و منطقه اجیاد به قبیله بنیمخزوم رسید.<ref>اخبار مکه، ج۱، ص۱۶۱؛ معجم ما استعجم، ج۱، ص۲۵۸.</ref>
| |
|
| |
| در اجیاد چاههای فراوان وجود داشته که تقی الدین فاسی به آنها اشاره کرده است؛ از جمله چاهام الزّین کنار خانه شریفه فاطمه دختر ثقبه حاکم مکه، چاه وردیه، چاه عکرمه که ازرقی نیز از آن یاد کرده است<ref>اخبار مکه، ج۲، ص۲۲۵؛ شفاء الغرام، ج۱، ص۶۲۴.</ref>، بئر واسعه، چاهی در حوش الرّباع، بئر عفراء، بئر مسعود که نام دیگر آن ام الفاغیه بود، بئر المعلم، چاهام حجر، چاهی در کاروانسرای بنت التاج، و چاهی در حمام اجیاد.<ref>شفاء الغرام، ج۱، ص۵۹۷.</ref>
| |
|
| |
| اکنون یکی از درهای مسجدالحرام «باب اجیاد» نام دارد که کنار باب ملک عبدالعزیز است<ref>رحلة ابن بطوطه، ج۱، ص۳۷۷؛ شفاء الغرام، ج۱، ص۴۵۰؛ آثار اسلامی مکه و مدینه، ص۱۰۵.</ref> و به سوی اجیاد گشوده میشود. در بازسازی کعبه، پیامبر گرامی۹ همراه قریش سنگهای اجیاد را بر پشت خود حمل کردند و ارتفاع کعبه را به نُه متر رساندند.<ref>دلائل النبوه، ج۲، ص۵۴-۵۵؛ تاریخ الاسلام، ج۱، ص۶۹؛ امتاع الاسماع، ج۲، ص۳۴۴.</ref> بر پایه روایتی، پیامبر گرامی۹ در منطقه اجیاد چوپانی کرده است.<ref>الروض المعطار، ص۱۲؛ المعالم الاثیره، ص۲۰.</ref> پیمان معروف حلف الفضول با حضور پیامبر گرامی۹ ۲۰ سال پیش از بعثت<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۹۱.</ref> در خانه عبدالله بن جدعان، در محل تلاقی اجیاد صغیر و اجیاد کبیر بسته شد.<ref>اخبار مکه، ج۲، ص۲۵۷.</ref> بر پایه این پیمان، برخی افراد قبایل متعهد شدند در مکه ظلمی صورت نگیرد.<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۳؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۹۳.</ref> پس از ظهور اسلام، پیامبر گرامی۹ این پیمان را همچنان معتبر و محترم میدانست.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷؛ التنبیه والاشراف، ص۱۸۰.</ref>
| |
|
| |
| بر پایه گزارش برخی مورخان، رسول خدا۹ در اجیاد بر سنگی تکیه داده و استراحت کرده<ref>الاستبصار، ص۹.</ref> و گویا نماز نیز خوانده است<ref>المعالم الاثیره، ص۲۳۹.</ref> که زمان آن دانسته نیست. بعدها در محل آن، مسجدی به نام المتکا<ref>المعالم الاثیره، ص۲۳۹.</ref> (جای تکیه دادن) ساختند. ازرقی از این مسجد نام میبرد<ref>اخبار مکه، ج۲، ص۲۹۰.</ref> و به استناد برخی گزارشها، وجود چنین مسجدی را انکار میکند؛ اما نماز خواندن ایشان را در اجیاد تأیید مینماید.<ref>اخبار مکه، ج۲، ص۲۰۲.</ref> این مسجد اکنون ویران شده و به جای آن هتلی ساختهاند.<ref>آثار اسلامی مکه، ص۹۹.</ref>
| |
|
| |
| به گزارش ازرقی، اجیاد محل خروج دابة الارض در آخرالزمان است.<ref>اخبار مکه، ج۲، ص۱۵۸؛ حسن المحاضره، ج۲، ص۲۶۸.</ref> برخی روایتی ضعیف از رسول خدا۹ گزارش کردهاند که بدترین دره، اجیاد است<ref>المسالک و الممالک، ج۱، ص۳۹۹؛ المعجم الاوسط، ج۴، ص۳۱۹؛ تفسیر ابی السعود، ج۶، ص۳۰۱.</ref>؛ زیرا دابه از آن خروج میکند. نیز نام اجیاد در اشعاری بسیار آمده است.<ref>معجم البلدان، ج۱، ص۱۰۵.</ref> اکنون این منطقه کاملاً داخل شهر مکه قرار دارد و با تونلهای بزرگ به دیگر نقاط شهر متصل میشود. هتلهایی بلندطبقه در این منطقه به چشم میخورند که یکی از آنها اجیاد مکه نام دارد.
| |
|
| |
| ==پانویس==
| |
| {{پانویس}}
| |
|
| |
| ==منابع==
| |
| {{منابع}}
| |
| {{دانشنامه
| |
| | آدرس =
| |
| | عنوان =
| |
| | نویسنده = سید محمد معلمی
| |
| }}
| |
| * '''آثار اسلامی مکه و مدینه''': رسول جعفریان، تهران، مشعر، ۱۳۸۶ش
| |
| * '''اخبار مکه''': الازرقی (م.۲۴۸ق.)، به کوشش رشدی الصالح، مکه، مکتبة الثقافه، ۱۴۱۵ق
| |
| * '''الاستبصار فی عجائب الامصار''': نویسندهای مراکشی (م.قرن۶ق.)، بغداد، دار الشئون الثقافیه، ۱۹۸۶م
| |
| * '''امتاع الاسماع''': المقریزی (م.۸۴۵ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق
| |
| * '''البدایة و النهایه''': ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، بیروت، مکتبة المعارف
| |
| * '''تاریخ ابن خلدون''': ابن خلدون (م.۸۰۸ق.)، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۸ق
| |
| * '''تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر''': الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق
| |
| * '''تاریخ مکه''': احمد السباعی، مطبوعات نادی مکة الثقافی، ۱۴۰۴ق
| |
| * '''تاریخ الیعقوبی''': احمد بن یعقوب (م.۲۹۲ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق
| |
| * '''تفسیر ابوالسعود (ارشاد العقل السلیم)''': ابوالسعود (م.۹۸۲ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۱ق
| |
| * '''التنبیه و الاشراف''': المسعودی (م.۳۴۵ق.)، بیروت، دار صعب
| |
| * '''حسن المحاضرة فی اخبار مصر و القاهره''': السیوطی (م.۹۱۱ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق
| |
| * '''دلائل النبوه''': البیهقی (م.۴۵۸ق.)، به کوشش عبدالمعطی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۵ق
| |
| * '''الروض المعطار''': محمد بن عبدالمنعم الحمیری (م.۹۰۰ق.)، بیروت، مکتبة بیروت، ۱۹۸۴م
| |
| * '''رحلة ابن بطوطه''': ابن بطوطه (م.۷۷۹ق.)، الرباط، آکادیمیة المملکة المغربیه، ۱۴۱۷ق
| |
| * '''سبل الهدی''': محمد بن یوسف الصالحی (م.۹۴۲ق.)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق
| |
| * '''السیرة الحلبیه''': الحلبی (م.۱۰۴۴ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۰ق
| |
| * '''السیرة النبویه''': ابن هشام (م.۸-۲۱۳ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، المکتبة العلمیه
| |
| * '''شفاء الغرام''': محمد الفأسی (م.۸۳۲ق.)، به کوشش مصطفی محمد، مکه، النهضة الحدیثه، ۱۹۹۹م
| |
| * '''مراصد الاطلاع''': صفی الدین عبدالمؤمن بغدادی (م.۷۳۹ق.)، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق
| |
| * '''مروج الذهب''': المسعودی (م.۳۴۶ق.)، به کوشش اسعد داغر، قم، دار الهجره، ۱۴۰۹ق
| |
| * '''المسالک و الممال'''ک: ابوعبید البکری، به کوشش ادریان فان لیوفن و اندری فیری، دار الغرب الاسلامی، ۱۹۹۲م
| |
| * '''المعالم الاثیره''': محمد محمد حسن شراب، بیروت، دار القلم، ۱۴۱۱ق
| |
| * '''المعجم الاوسط''': الطبرانی (م.۳۶۰ق.)، قاهره، دار الحرمین، ۱۴۱۵ق
| |
| * '''معجم البلدان''': یاقوت الحموی (م.۶۲۶ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۵م
| |
| * '''معجم ما استعجم''': عبدالله البکری (م.۴۸۷ق.)، به کوشش مصطفی السقاء، بیروت، عالم الکتاب، ۱۴۰۳ق.
| |
| {{پایان}}
| |
|
| |
|
| |
|
| |
| الاحادیث الواردة فی فضائل المدینه: کتابی مشتمل بر حدیثهایی در ویژگیها و فضیلتهای شهر مدینه، تألیف صالح الرفاعی
| |
|
| |
| صالح بن حامد بن سعید رفاعی از محققان معاصر اهل سنت و دانشآموخته دانشگاه اسلامی مدینه منوره است. این کتاب دانشنامه دکتری وی است که در سال ۱۴۱۱ق. با درجه ممتاز پذیرفته و از سوی همین دانشگاه منتشر شده است. مؤلف دارای اثری دیگر در موضوع حدیث با نام الثقات الذین ضعفوا فی بعض شیوخهم (دار الخضیری، مدینه، ۱۴۱۸ق.) است.
| |
|
| |
| رفاعی با تألیف این کتاب کوشیده است اثری جامعتر در موضوع فضیلتهای مدینه نسبت به آثار پیشین همانند فضائل المدینه تألیف ابوسعید مفضل جندی (م.۳۰۸ق.) و اربعون حدیثاً فی فضائل المدینه اثر محمد بن احمد خصاصی الشاذلی (م.۱۱۰۷ق.) پدید آورد. او تنها به گزارش حدیث بسنده نکرده و به تحلیل سندی و متنی آنها نیز پرداخته است. (برای نمونه: ص۵۹۰-۵۹۳) رفاعی معتقد است که حتی در روایتهای فضیلت نیز نمیتوان به حدیثهای ضعیف استناد کرد. (ص۲۸) وی در تحلیلهای سندی و رجالی بیشتر از ناصر الدین البانی اثر پذیرفته (برای نمونه: ص۴۳۶، ۴۴۲-۴۴۴) و در تحلیل متن روایتها از دیدگاه ابن تیمیه متاثر است. (برای نمونه: ص۳۴۲، ۵۸۵)
| |
|
| |
| رفاعی حدیثهای کتاب را از منابع حدیثی گوناگون، از جمله مسند ابیداود سلیمان بن داود الطیالسی، مسند ابیبکر، مسند امام احمد حنبل، مسند ابییعلی موصلی، معجم کبیر و معجم صغیر طبرانی، و برخی کتب تاریخ مدینه مانند تاریخ المدینه ابن شبّه، الدرة الثمینة فی اخبار المدینه ابن نجار و وفاء الوفاء سمهودی برآورده (ص۱۴) و در روایتهای طولانی، تنها بخش مرتبط با مدینه منوره را آورده و در هر باب نخست روایتهای صحیح و سپس روایتهای ضعیف را یاد کرده است. این کتاب حاوی ۳۷۵ حدیث نامکرر است که مؤلف ۱۳۳ حدیث را صحیح و حسن و ۱۹۳ حدیث را ضعیف و ۴۹ حدیث را ساختگی دانسته است. (ص۶۶۴)
| |
|
| |
| کتاب در قالب مقدمه، سه باب و خاتمه تدوین یافته است. مؤلف در مقدمه با بیان همیشگی بودن فضیلتهای مدینه منوره، اختصاص برخی از آنها به زمانی معین را رد (ص۳۰) و با بررسی برخی نامهای این شهر، حدود جغرافیایی آن را معین کرده است. (ص۳۳-۴۲)
| |
|
| |
| باب اول در نُه فصل به ویژگیهای شهر مدینه میپردازد. برخی از مباحث این باب عبارتند از: جایگاه معنوی و حرم بودن مدینه، ایمنی آن از تب و طاعون و فتنه دجّال (ص۴۷،۱۲۰، ۱۸۰-۱۸۱، ۱۸۶)، فضیلت اقامت در این شهر و تحمّل مشکلات آن، شفاعت پیامبر۹ برای مردم مدینه و دعای ایشان برای برکت یافتن این شهر (ص۲۱۵-۲۱۶) و فراوانی روزی در آن (ص۲۱۷)، فضیلت کسانی که در آن وفات مییابند(ص۲۶۴-۲۸۴) و در امان بودن ایشان از هراسهای روز قیامت (ص۲۷۱)، ناامیدی شیطان از ورود شرک به مدینه بر اثر ظهور اسلام (ص۳۴۸)، منع ظلم به مدینه و مردم آن و نفرین ظالمان بر مدینه. (ص۲۵۱-۲۵۳)
| |
|
| |
| مؤلف برخی روایتها درباره آفرینش پیامبر گرامی۹ را یاد و رد میکند که بر پایه آنها، پیامبر گرامی۹ از همان خاکی آفریده شده که در آن دفن گشته است. (ص۳۴۱-۳۴۲) در گفتار پیرامون مقایسه فضیلت مدینه و مکه، مؤلف بیشترِ روایتها در فضلیت شهرها را ساختگی میداند (ص۳۴۹-۳۶۴) و تنها صحت روایتی از پیامبر گرامی۹ را میپذیرد که بر پایه آن، هنگام خروج از مکه، آنجا را بهترین و محبوبترین زمین نزد خداوند خواند. (ص۳۲۵)
| |
|
| |
| باب دوم کتاب در شش فصل به فضیلت مسجد نبوی پرداخته و مباحثی از این دست را پیش کشیده است: بنای مسجد نبوی بر پایه تقوا (ص۳۶۷-۳۷۳)، فضل و ثواب نماز در آن (ص۴۰۰)، جواز اعتکاف در آن (ص۵۰۹)، دوری نمازگزارانش از آتش دوزخ (ص۴۳۵-۴۳۶)، برابری نماز در این مسجد با حج (ص۴۳۷-۴۳۸)، همسنگ بودن تعلیم و تعلّم در آن با جهاد (ص۴۳۸، ۵۱۰، ۵۱۲)، و سنگین بودن گناه و سوگند دروغ در آن. (ص۴۹۹-۵۰۳)
| |
|
| |
| مؤلف، قبله مسجدالنبی۹ را موازی کعبه میداند؛ اما آن دسته روایتها را سست و ضعیف میشمرد که پیامبر گرامی۹ بیآن که دوری مسافت، کوهها و موانع دیگر مانع شده باشند، کعبه را از این مکان دیده است. (ص۵۱۶-۵۱۷) او با ذکر رویات شَدّ الرحال که بیانگر انحصار جواز مسافرت به سوی سه مسجد (مسجدالنبی، مسجدالحرام و مسجد الاقصی) هستند (ص۴۳۹-۴۵۵)، روایتهای دلالتگر بر فضیلت قصد سفر برای زیارت مرقد نبوی (ص۵۸۳-۵۹۵) را ضعیف شمرده و با تمسک به سخن ابن تیمیه و امثال وی، این کار را مشروع نمیداند. البته در نظر او، زیارت برای کسی که با نیتّی دیگر به مسجد نبوی آید، صالح و مستحب است. (ص۵۹۵) با این حال، حدیثهای گوناگون و معتبری را درباره زیارت بقیع از جانب پیامبر۹ و دعای ایشان برای اهل بقیع گزارش کرده است. (ص۵۹۶-۶۱۴)
| |
|
| |
| باب سوم کتاب در فضیلت دیگر مکانهای مقدس شهر مدینه است و موضوعاتی همچون مسجد قبا و بنای آن بر پایه تقوا (ص۵۲۳-۵۳۹)، برابری ثواب نماز در آن با عمره (ص۵۳۲، ۵۴۱) و توجه ویژه پیامبر۹ به این مسجد (ص۵۵۲) را در بر دارد. درباره وادی عقیق و بطحان و فضیلت آنها روایتهایی در کتاب آمده (ص۶۲۳-۶۳۳) و سپس چند روایت در فضیلت خاک مدینه و خاصیت شفابخشی آن یاد شده که مؤلف آنها را ضعیف و مردود شمرده (ص۶۳۴-۶۴۲)؛ ولی روایتهای گوناگون در شفابخشی خرمای عَجْوِه مدینه و بهشتی بودن آن را گزارش کرده و صحیح خوانده است. (ص۶۵۱)
| |
|
| |
| کتاب الاحادیث الوارده تا کنون سه بار در انتشارات دانشگاه اسلامی مدینه منوره، مُجَمَّع ملک فهد و دارالخضیری چاپ شده است. مؤلف در سال ۱۴۲۷ق. با حذف حدیثهای ضعیف و افزودن دیدگاه برخی از دانشوران درباره شهر مدینه، تلخیصی از کتاب را نیز با عنوان الاحادیث الصحیحة فی فضائل المدینه منتشر کرده است.
| |
|
| |
|
| |
| ==پانویس==
| |
| {{پانویس}}
| |
|
| |
| ==منابع==
| |
| {{منابع}}
| |
| {{دانشنامه
| |
| | آدرس =
| |
| | عنوان =
| |
| | نویسنده = ابوذر جعفری
| |
| }}
| |
| {{پایان}}
| |
|
| |
| أحبار: دانشوران یهود
| |
|
| |
| أحبار جمع «حبر» است<ref>لسان العرب، ج۴، ص۱۵۷، «حبر».</ref> که برخی آن را به کسر حاء<ref>لسان العرب، ج۴، ص۱۵۷؛ مختار الصحاح، ص۷۱، «حبر».</ref> و بعضی به فتح آن قرائت کرده<ref>الصحاح، ج۲، ص۶۲۰؛ تاج العروس، ج۶، ص۲۲۹، «حبر».</ref> و گاه نیز هر دو وجه را صحیح دانستهاند.<ref>التفسیر الکبیر، ج۶، ص۳۷؛ التحقیق، ج۲، ص۱۵۴، «حبر».</ref> حِبر به معنای مُرکّب<ref>العین، ج۳، ص۲۱۸؛ لسان العرب، ج۴، ص۱۵۷؛ القاموس المحیط، ج۲، ص۲، «حبر».</ref>، زیبایی<ref>معجم مقاییس اللغه، ج۲، ص۱۲۷، «حبر». </ref>، اثر، و اثر نیکو<ref>الصحاح، ج۲، ص۶۱۹؛ القاموس المحیط، ج۲، ص۲.</ref> و حَبر به همان معانی، جز مُرکّب، آمده است.<ref>القاموس المحیط، ج۲، ص۲.</ref> برخی این واژه را غیر عربی و برگرفته از کلمه عِبری «حابر» به معنای جادوگری و تمرین سحر یا «حابار» به معنای ساحر و کاهن دانستهاند. آمدن ریشه حبر به معنای سحر در زبان عبری و رواج کهانت و سحر از زمانهای گذشته در میان دانشوران یهود، مؤید این نظر معرفی شده است.<ref>التحقیق، ج۲، ص۱۵۵.</ref> افرادی مانند گایگر (Geiger)، فن کریمر (Von Kremer) و آرتور جفری (Arthur Jeffery) آن را برگرفته از واژهای عبری به معنای معلم دانستهاند که در نوشتههای ربانیان یهود به مثابه یک عنوان و لقب افتخاری به کار میرفته است.<ref>واژههای دخیل، ص۱۰۵-۱۰۶، «احبار».</ref>
| |
|
| |
| حبر در اصطلاح به دانشوران دینی اهل کتاب، به ویژه دانشوران یهود، هر چند که بعدها مسلمان شده باشند، گفته میشود.<ref>العین، ج۳، ص۲۱۸؛ التفسیر الکبیر، ج۱۶، ص۳۷.</ref> البته کاربرد آن درباره دانشوران یهود که از فرزندان هارون۷ هستند، رایج گشته است.<ref>قس: الصحاح، ج۲، ص۶۲۰؛ التفسیر الکبیر، ج۱۶، ص۳۷.</ref> عبدالله بن عباس نیز به سبب داشتن بهره فراوان از حدیث، فقه و تفسیر قرآن با عنوان «حبر هذه الاُمه» خوانده شده است.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۳۱؛ الوافی بالوفیات، ج۱۷، ص۱۲۲؛ عمدة القاری، ج۱۳، ص۲۶۰.</ref> احتمالاً سبب دیگر آن آشنایی بسیار وی با منابع اهل کتاب بوده است. البته حدیثهایی که این نامگذاری را به پیامبر۹ نسبت دادهاند، ضعیفند.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۳۹؛ الغدیر، ج۱۰، ص۹۵.</ref> در این که کدام یک از دو قرائت حبر در معنای دانشوران یهود فصیحتر است، اختلاف وجود دارد.<ref>الصحاح، ج۲، ص۶۲۰؛ لسان العرب، ج۴، ص۱۵۷؛ تاج العروس، ج۶، ص۲۲۹.</ref>
| |
|
| |
| واژهپژوهان درباره چگونگی ارتباط میان معنای لغوی و اصطلاحی حبر اختلاف دارند. برخی تناسب آن را آگاهی دانشوران به تحبیر (نیکوسازی) سخن و دانش دانستهاند.<ref>الصحاح، ج۲، ص۶۲۰؛ مجمع البحرین، ج۱، ص۴۴۴، «حبر».</ref> فرّاء که معنای لغوی حبر را «نعمت» میداند، سبب این نامگذاری را بهرهمندی احبار از نعمت اخلاق نیکو خوانده است.<ref>معجم الفروق اللغویه، ص۱۷۵، «حبر».</ref> برخی دیگر با اشاره به معنای «اثر نیکو» این تناسب را بر جای ماندن آثار نیکوی دانشمندان در میان مردم یاد کردهاند.<ref>مفردات، ص۲۱۵، «حبر».</ref> گروهی دیگر سبب این نامگذاری را استفاده دانشوران از حبر (جوهر) هنگام نوشتن میدانند.<ref>روح البیان، ج۳، ص۴۱۵؛ التحقیق، ج۲، ص۱۵۴، «حبر».</ref>
| |
|
| |
| واژه احبار چهار بار در قرآن کریم به صورت صریح آمده است. در سوره مائده/۵ خداوند در احتجاج برابر یهودیانی که حکم رجم را انکار و آیات مربوط به آن را پنهان میکردند، بیان میکند: احکام نازل شده الهی، نور و هدایتند و پیامبران و احبار صالحِ گذشته که این آیات را حفظ و بر پایه آن حکم میکردند، گواهند که این حکم در تورات وجود دارد. سپس آنان را از پنهانکردن و تحریف آیات خدا نهی مینماید و به حکمکردن بر پایه شریعت الهی دعوت میکند.<ref>التفسیر الکبیر، ج۱۲، ص۲-۳؛ المیزان، ج۵، ص۳۴۳.</ref> (مائده/۵، ۴۴) در آیه ۶۳ مائده/ ۵ احبار به سبب ترک امر به معروف و نهی از منکر و سکوت در برابر گناه و تعدی، سرزنش گشتهاند و این وظیفه به آنان یادآوری شده است.<ref>جامع البیان، ج۶، ص۴۰۲؛ التفسیر الکبیر، ج۱۲، ص۳۹.</ref> در آیه ۳۱ توبه/۹ یهودیان توبیخ شدهاند؛ زیرا احبار را همانند خدای خود ساختند و هرگاه آنان یکی از احکام خدا را تغییر میدادند، از آنها پیروی میکردند.<ref>التبیان، ج۲، ص۴۸۸؛ التفسیر الکبیر، ج۸، ص۹۲.</ref> نیز خداوند مسلمانان را از عناد احبار در برابر دین خدا و فساد مالی شماری بسیار از آنان که در خوردن مال حرام و دریافت رشوه برای تغییر احکام ریشه داشت، آگاه میسازد.<ref>التبیان، ج۵، ص۲۱۰؛ جوامع الجامع، ج۲، ص۵۱.</ref> (توبه/۹، ۳۴)
| |
|
| |
| شماری از آیات قرآن کریم بدون تصریح به واژه احبار، از دانشوران یهود یاد کرده، به برخی از صفات آنان پرداختهاند؛ همچون: نادیده گرفتن حق<ref>مجمع البیان، ج۱، ص۳۱۹؛ الامثل، ج۱، ص۳۱۲-۳۱۳.</ref> (بقره/۲، ۱۰۱)، سرپیچی از احکام تورات و تحریف آن<ref>مجمع البیان، ج۱، ص۲۷۰.</ref> (بقره/۲، ۷۵)، تجارت از راه دین<ref> الامثل، ج۳، ص۴۰.</ref> (آل عمران/۳، ۱۸۷)، عمل نکردن آنان بر پایه دانش خویش (جمعه/۶۲، ۵).
| |
|
| |
| پیشینه حضور احبار یهود در حجاز: درباره پیشینه و سبب حضور احبار در حجاز که با مهاجرت یهودیان به این منطقه همزمانی دارد، گزارشهای گوناگون در دست است که به ترتیب تاریخی از این قرارند:
| |
|
| |
| برخی از گزارشها حضور آنان را در مدینه به دوران حضرت موسی۷ (قرن ۱۲ ق.م.) برگرداندهاند. آنگاه که سپاهی از بنیاسرائیل برای برابری با هجوم عَمالیقِ ساکن در حجاز<ref>الاعلاق النفیسه، ص۶۰؛ الاغانی، ج۲۲، ص۱۱۱-۱۱۲.</ref>، روانه آنجا شد، پس از پیروزی در آن منطقه ساکن گشت.<ref>الاغانی، ج۲۲، ص۱۱۲؛ معجم البلدان، ج۵، ص۸۴؛ خلاصة الوفاء، ج۱، ص۱۷۴-۱۷۶.</ref> این گزارش را نادرست و ساخته شده یهودیان دانستهاند که هدف از آن، اثبات حضور آنان از زمان حضرت موسی۷ در حجاز است.<ref>المستوطنات الیهودیه، ص۳۶؛ نک: مدینة یثرب، ص۶۳-۶۶.</ref>
| |
|
| |
| بر پایه گزارشهای دیگر، آنان در دوران حضرت داود و سلیمان۸ در سدههای نُه تا۱۰ ق.م. ساکن حجاز شدند.<ref>خلاصة الوفاء، ج۱، ص۱۷۵؛ مدینة یثرب، ص۶۶.</ref> روایتی دیگر زمان سکونت آنان را قرن ششم پیش از میلاد (۵۸۶ و ۵۸۷ ق.م.)<ref>مدینة یثرب، ص۷۳.</ref> و همزمان با حمله بُختُ النُّصَُر، پادشاه بابل، به فلسطین و نابودی اورشلیم و اسارت بسیاری از ساکنان آن دانسته است. بر این اساس، گروهی از یهودیان و احبار برای نجات جان خویش به حجاز آمده، در یثرب ساکن شدند.<ref>البدایة و النهایه، ج۲، ص۴۷؛ خلاصة الوفاء، ج۱، ص۱۷۶.</ref> بیشتر مورخان آغاز سکونت یهودیان در حجاز را سال ۷۰م. و همزمان با حمله تیتوس، امپراتور روم، به شهر بیت المقدس دانستهاند. در این زمان، گروهی از یهودیان و دانشوران آنان که بعدها قبایل اصلی یهود را در مدینه شکل دادند، با فرار از چنگ ارتش روم، در حجاز ساکن شدند.<ref>معجم البلدان، ج۵، ص۸۴؛ خلاصة الوفاء، ج۱، ص۱۶۰؛ مدینة یثرب، ص۷۵-۸۱.</ref> مورخ یهودی ولف سان (Wolfe son) و نیز موشه گیل (Moshe gil) با تصریح به این نظر، گزارشهای مربوط به ورود یهودیان به حجاز در زمان حضرت موسی۷ را به طور ضمنی رد کردهاند.<ref>تاریخ یهود، ص۹؛The origin of the jews of yathrib, p280, p203-224.</ref>
| |
|
| |
| بر پایه برخی گزارشهای تاریخی، احبار بر پایه نشانههای یاد شده در تورات برای پیامبر خاتم۹ و با اعتقاد به مهاجرت ایشان به منطقهای پر از نخل میان دو منطقه سنگلاخ، تیماء در نزدیکی یثرب و به احتمالی خود یثرب را مطابق با آن نشانهها یافته، در آنجا سکنا گزیدند.<ref>معجم البلدان، ج۵، ص۸۴؛ خلاصة الوفاء، ج۱، ص۱۷۴-۱۷۶؛ مدینة یثرب، ص۶۳-۶۴.</ref> برخی از احبار به دیگران سفارش میکردند در صورت دیدار آن پیامبر، در ایمان به وی تردید نکنند.<ref>مجمع البیان، ج۱، ص۱۱۳؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۳۲۷؛ امتاع الاسماع، ج۳، ص۳۵۵.</ref> بر پایه روایتی از امام صادق۷، در کتب یهود، محلی میان دو کوه عیر و اُحُد به عنوان مقصد هجرت پیامبر موعود یاد شده بود. گروهی از آنان با این گمان که کوه حداد در نزدیکی یثرب همان اُحُد است، در مناطق تیماء، خیبر و فدک ساکن شدند.<ref>الکافی، ج۸، ص۳۰۸-۳۰۹؛ مجمع البیان، ج۱، ص۲۹۹؛ المیزان، ج۱، ص۲۲۳.</ref>
| |
|
| |
| بر پایه گفته ولف سان، منابع یهودی درباره یهودیان شمال حجاز سخنی نگفتهاند. با توجه به دقت یهودیان در نگارش تاریخ خود، محققان تاریخ یهود از سکوت منابع یهودی در این زمینه در شگفتند.<ref>تاریخ الیهود، ص۵۳.</ref> برخی پژوهشگران بر پایه مطالعات زبانشناسی و تفاوت فرهنگی یهودیان یثرب و فلسطین، در بنیاسرائیلی بودن یهودیانی چون قبیله بنینضیر تردید کرده، آنها را از عربهای یهودی شده دانستهاند.<ref>نک: المفصل، ج۶، ص۵۳۰-۵۳۲.</ref>
| |
|
| |
| برخی از احبار یهود مانند کعب بن اشرف، جایگاه اجتماعی و دینی برجستهای میان یهود و مردم یثرب داشتند. او که از احبار ثروتمند بنینضیر بود، به سبب کمکهای مالی خویش نفوذی فراوان در میان دیگر احبار یهود داشت.<ref>السیرة الحلبیه، ج۳، ص۱۴۶-۱۴۷.</ref>
| |
|
| |
| احبار و بشارت ظهور پیامبر گرامی۹
| |
|
| |
| ۱. آگاهی از بشارت ظهور: بر پایه سخن قرآن کریم و دیگر منابع اسلامی، دانشوران و احبار یهود نشانهها و محل ظهور و هجرت پیامبر خاتم را در تورات و زبور خوانده و از نسلهای گذشته شنیده بودند؛ ولی بسیاری از آنان این حقایق را کتمان میکردند. بر پایه سخن صریح قرآن کریم، بشارت بعثت پیامبر گرامی۹ و ویژگیهای ایشان در تورات و انجیل آمده است. (اعراف/۷، ۱۵۷) این نشانهها بهاندازهای روشن بود که آنها پیامبر گرامی۹ را مانند فرزندان خود میشناختند؛ ولی گروهی از آنان این حقایق را آگاهانه کتمان میکردند.<ref>مجمع البیان، ج۱، ص۴۲۶؛ الصافی، ج۵، ص۴۶؛ المیزان، ج۱، ص۳۲۶-۳۲۷؛ الامثل، ج۱، ص۴۲۰.</ref> (بقره/۲، ۱۴۶) بر پایه همین آگاهیهای پیشین، یهودیان و دانشورانشان همواره در برابر تعدّی و تجاوز اعراب، چشم امید به ظهور منجی داشتند و آنگاه که یهودیان یثرب با دو قبیله اوس و خزرج درگیر میشدند، میگفتند: به زودی با پیروی از پیامبری که ظهور خواهد کرد، شما را مانند قوم عاد و ارم از میان میبریم و بتهایتان را نابود میکنیم. آنان پس از بعثت پیامبر۹ به سبب حسادت و سودخواهی، به او کفر ورزیدند؛ اما انصار که با شنیدن گزارشها و صفات پیامبر موعود از زبان یهودیان، آماده این رویداد شده بودند، به اسلام گرویدند.<ref>الکافی، ج۸، ص۳۱۰؛ امتاع الاسماع، ج۳، ص۳۵۹؛ الصافی، ج۱، ص۱۶۰.</ref> (بقره/۲، ۸۹)
| |
|
| |
| در منابع تاریخی مسلمانان نیز گزارشهای گوناگون درباره آگاهی دانشوران یهود از زمان ظهور پیامبر گرامی۹ و نام و محل هجرت و خاتمیت ایشان در دست است.<ref>البدایة و النهایه، ج۲، ص۳۲۷؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج۱، ص۲۱۴؛ امتاع الاسماع، ج۳، ص۳۵۵.</ref> هنگامی که تُبَّع بن حسان، از پادشاهان سلسله حمیر در یمن، با حمله به یهودیان مدینه بر آنان چیره شد، تصمیم گرفت که مدینه را ویران کند. احبار یهود به او گفتند: تو قادر به این کار نخواهی بود؛ زیرا این سرزمین محل هجرت پیامبری از فرزندان اسماعیل۷ است که در مکه مبعوث خواهد شد. تُبَّع که از دانش آنان آگاه بود، از ویرانکردن مدینه چشم پوشید و با جمعی از احبار روانه مکه شد. گروهی از اطرافیان، تبع را تحریک کردند تا با ویران ساختن مکه، اموال و گنجهای آن را غارت کرده، با سنگهای آن بنایی در یمن بسازد تا اعراب برای زیارت به آنجا روند. احبار یهود ضمن بازداشتن وی از این کار، کعبه را خانه خدا خواندند که هرکس قصد آسیب رساندن به آن را داشته باشد، نابود خواهد شد. همان شب تبع به سختی بیمار شد. احبار از وی خواستند در صورتی که قصد دستاندازی به کعبه را دارد، از آن چشم بپوشد تا بهبود یابد. وی چنین کرد و بهبود یافت. از آن پس، او همواره کعبه را تکریم میکرد و آن را با پارچهای پوشاند و مناسک حج را انجام داد. وی آن دانشوران یهودی را همراه خود به یمن برد و خود و همه قومش به دین یهود گرویدند.<ref>المعارف، ص۶۳۴-۶۳۵؛ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۱۹۷-۱۹۸؛ قس: بحار الانوار، ج۱۵، ص۲۱۴.</ref>
| |
|
| |
| برخی منابع گزارش کردهاند که ابوطالب در یکی از سفرهای تجاری خود به شام، حضرت محمد۹ را که نوجوان بود، همراه برد. هنگامی که به منطقه تیماء در نزدیکی یثرب رسیدند، یکی از احبار آن منطقه نشانههای آخرین پیامبر را در حضرت محمد۹ دید. آنگاه نزد ابوطالب آمد و او را از رفتن به شام منع کرد و گفت: اگر به شام بروید، یهودیان از روی دشمنی او را خواهند کشت. ابوطالب از ادامه سفر چشم پوشید و محمد۹ را به مکه بازگرداند.<ref>المصنف، عبدالرزاق، ج۵، ص۳۱۸؛ تاریخ الاسلام، ج۱، ص۶۰.</ref> داستانی همانند این درباره بحیرای راهب نیز روایت شده است.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۳۲-۳۳؛ تاریخ الاسلام، ج۱، ص۵۸-۶۰.</ref> در برخی گزارشها نیز آمده که یک دانشمند یهودی به عبدالمطلب خبر داد که از نسل او پیامبری برانگیخته خواهد شد.<ref>المستدرک، ج۲، ص۶۰۱؛ امتاع الاسماع، ج۴، ص۳۶-۳۷؛ السیرة الحلبیه، ج۱، ص۷۱.</ref>
| |
|
| |
| بر پایه برخی گزارشها، بنیقریظه و بنیقینقاع در حالی وارد یثرب شدند که به بعثت حضرت محمد۹ در منطقه حجاز ایمان داشتند. عبدالله بن هیبان، یکی از احبار شام، چند سال پیش از بعثت پیامبر گرامی۹ در یثرب اقامت گزید. به سبب زهد فراوان وی، مردم از او خواستند که برای زدودن قحطی و نزول باران دعا کند و دعایش مستجاب شد. آنگاه که مرگ خود را نزدیک دید، یهودیان را در خانهاش گرد آورد و به آنان گفت: «من از سرزمینهای سرسبز و پر برکت به این سرزمین خشک و بیآب و علف آمدم؛ زیرا پیامبر موعود به زودی ظهور و به یثرب هجرت خواهد کرد. مبادا که دیگران در ایمان به وی از شما سبقت گیرند! آن پیامبر موعود با دشمنان خود خواهد جنگید و آنها را همراه با خانوادههایشان به اسارت خواهد گرفت.» بر پایه همین گزارشها، آنگاه که یهودیان بنیقریظه در محاصره مسلمانان قرار گرفتند، برخی از آنان با سرزنش همکیشان خود، محمد۹ را همان پیامبری دانستند که ابن هیبان نشانهها و ویژگیهای او را گفته بود. سپس از صف یهودیان خارج شده، به مسلمانان پیوستند.<ref>تفسیر ثعلبی، ج۱، ص۱۶۱؛ مجمع البیان، ج۱، ص۱۱۳؛ امتاع الاسماع، ج۳، ص۳۵۷-۳۵۹.</ref>
| |
|
| |
| ۲. کتمان و تحریف بشارت ظهور: یکی از کارهای احبار یهود در طول تاریخ، به ویژه در روزگار پیامبر گرامی۹، کتمان و تحریف آموزههای کتب آسمانی درباره حضرت محمد۹ و بشارت بعثت او بود. بر پایه سخن قرآن کریم، هنگامی که پیامبر گرامی۹ مبعوث شد، گروهی از اهل کتاب، بشارتهای کتاب آسمانی خود را درباره او نادیده گرفتند. (بقره/۲، ۱۰۱) احبار یهود برای پنهانکردن حقایق از مردم، تورات را در برگههایی مینوشتند و سپس آنچه را که به زیان خود میدیدند، از مردم پنهان کرده، باقیمانده را برای مردم میخواندند.<ref>مجمع البیان، ج۴، ص۱۰۹؛ تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۱۶۱-۱۶۲؛ المیزان، ج۷، ص۲۷۴، ۳۰۵.</ref> (انعام/۶، ۹۱) نیز از آن پس که حضرت محمد۹ به پیامبری مبعوث شد، احبار یهود نشانههای ظاهری پیامبر موعود را به گونهای دیگر بیان میکردند تا با ایشان سازگاری نداشته باشد.<ref>العجاب، ج۱، ص۲۷۲؛ الدر المنثور، ج۱، ص۸۲؛ السیرة الحلبیه، ج۲، ص۳۳۶.</ref>
| |
|
| |
| بر پایه روایتی از ابن عباس، احبار ویژگیهای ظاهری و چهره پیامبر موعود را که مطابق با سیمای حضرت محمد۹ در کتابهایشان یاد شده بود، دیگرگون گزارش دادند و هنگامی که یهودیان و مشرکان از آنان درباره نشانههای پیامبر موعود پرسیدند، وی را به دروغ، مردی بلند قامت با چشمان آبی معرفی کردند.<ref>العجاب، ج۱، ص۲۷۲؛ الدر المنثور، ج۱، ص۸۲؛ سبل الهدی، ج۳، ص۳۷۶.</ref> از زبیر بن باطا، یکی از احبار بزرگ یهود، گزارش شده است که پدرش یکی از اسفار یهود را در دست داشت و میدانست که نشانههای یاد شده برای پیامبر موعود در آن، کاملاً با حضرت محمد۹ مطابقت دارد؛ اما هنگامی که خبر بعثت پیامبر۹ به او رسید، آن نشانهها را از کتاب پاک کرد و گفت: این شخص، پیامبر موعود نیست.<ref>الطبقات، ج۱، ص۱۵۹؛ سبل الهدی، ج۱، ص۱۰۱.</ref> افزون بر تورات، زبور نیز دستخوش تحریف احبار شد. ابن تیمیه مدعی است نسخههایی از زبور را دیده که در آن به پیامبری حضرت محمد۹ تصریح شده؛ ولی در نسخههای دیگر این عبارات حذف شدهاند.<ref>الجواب الصحیح لمن بدل دین المسیح، ج۲، ص۳۳.</ref>
| |
|
| |
| احبار و پیامبر گرامی۹: چگونگی برخورد احبار یهود با پیامبر گرامی۹، مسلمانان و اسلام را میتوان به دو دوره قسمت کرد:
| |
|
| |
| ۱. دوره پیش از هجرت: درباره رابطه احبار با پیامبر۹ در دوران مکه گزارش چندانی در دست نیست. رویکرد اسلام در برابر احبار در این دوره را میتوان همان رویکرد مربوط به اهل کتاب، به ویژه یهودیان، دانست. آیات مکی مرتبط با اهل کتاب، بیانگر حسن نیت اسلام درباره آنان و تأکید بر نقاط مشترک و یگانگی منبع و هدف کتابهای آسمانیاند. این بیان در مسیر همدلی میان پیروان ادیان آسمانی در برابر مشرکان بود. این آیات با این بیان که رسالت محمدی مؤید و مکمل رسالت پیامبران پیشین است، همه اهل کتاب را به پیروی از قرآن و اسلام دعوت و به آنان یادآوری میکنند که نشانهها و ویژگیهای محمد۹ در کتابهای خود آنان یافت میشود. (اعراف/۷، ۱۵۷؛ یونس/۱۰، ۳۷؛ شوری/ ۴۲، ۱۳؛ اعلی/۸۷، ۱۸-۱۹)
| |
|
| |
| رویارویی و برخورد مستقیم میان احبار و پیامبر۹ در دوران مکه گزارش نشده است؛ جز این که مشرکان مکه برای کسب آگاهی درباره پیامبر موعود و نسبت آن با محمد۹ به احبار یهود مراجعه میکردند. آنان با فرستادن نمایندگانی به یثرب نشانههای پیامبر موعود را جویا میشدند تا به گمان خویش، پیامبر۹ را با پرسشهای سخت رسوا کنند. آنان نضر بن حارث و عقبة بن ابیمعیط را با همین هدف به مدینه فرستادند. آن دو درباره ویژگیها و سخنان محمد۹ برای احبار مدینه خبر آوردند. احبار یهود از آن دو خواستند که از پیامبر۹ درباره سه چیز بپرسند: جوانانی که در روزگاران پیشین ناپدید شدند، مردی جهانگشا که شرق و غرب جهان را درنوردید، و چیستی روح. احبار گفتند: اگر محمد۹ بتواند به این پرسشها پاسخ دهد، پیامبر است. بر پایه روایتی دیگر، پاسخ به دو سوال نخست و پرهیز از پاسخ به سوال سوم را نشانه نبوت وی خواندند.<ref>مجمع البیان، ج۶، ص۳۱۳.</ref> در پی بازگشت فرستادگان قریش به مکه و طرح آن پرسشها، پیامبر۹ پاسخ آن را به روز بعد و نزول وحی الهی واگذاشت. با گذشت ۱۵ شب، از وحی الهی خبری نشد و این مایهاندوه رسول خدا۹ و خوشحالی مشرکان قریش گشت. آنها نخستین بار پیامبر۹ را در برابر پرسش خود ناتوان پنداشتند. پس از ۱۵ شب، سوره کهف/۱۸ در پاسخ به دو سؤال اول و آیه ۸۵ اسرا/۱۷ در پاسخ به پرسش سوم نازل شد. جوانان یاد شده، اصحاب کهف؛ مرد جهانگشا، ذوالقرنین؛ و آگاهی از حقیقت روح در اختیار خداوند و فراتر از دانش اندک آنان معرفی شد.<ref>التبیان، ج۷، ص۶۵؛ التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص۸۲؛ البدایة و النهایه، ج۳، ص۶۸-۶۹.</ref> (کهف/۱۸، ۲۵-۲۷)
| |
|
| |
| ۲. دوران پس از هجرت: برخورد احبار و یهودیان با پیامبر گرامی۹ در مدینه را میتوان به سه بخش قسمت کرد:
| |
|
| |
| أ. برخورد احتیاطآمیز: برخورد نخستین، بیشتر سکوت در برابر پیامبر اکرم۹، نپذیرفتن دعوت و انکار رسالت ایشان و مانند آن بود. در این مرحله، آنان رویکردی احتیاطآمیز درباره پیامبر۹ و اسلام داشتند و دشمنی خود را کامل بروز نمیدادند. رسول خدا۹ بر پایه دستور قرآن، اهل کتاب را به گفتوگو و اتحاد بر محور توحید دعوت کرد که وجه مشترک رسالت پیامبران بود. (آل عمران/۴،۶۴؛ عنکبوت/۲۹، ۴۶) نماز گزاردن مسلمانان به سوی بیت المقدس، مورد استقبال اهل کتاب قرار گرفت<ref>سبل الهدی، ج۱۲، ص۵۶.</ref> و خداوند خوردن ذبایح اهل کتاب و ازدواج با زنان آنها را تجویز کرد. (مائده/۵، ۵) بر پایه گزارش اهل سنت، پیامبر۹ پیش از هجرت در روز دهم محرم روزه میگرفت<ref>صحیح البخاری، ج۲، ص۱۵۹، ۲۵۰.</ref> و هنگامی که در مدینه یهودیان را دید که در آن روز به سبب رهایی حضرت موسی۷ و بنیاسرائیل از دست فرعون روزه میگیرند، خود و پیروانش را به حضرت موسی۷ نزدیکتر خواند و سفارش کرد که مسلمانان نیز آن روز را روزه بگیرند.<ref>صحیح البخاری، ج۲، ص۲۵۰-۲۵۱؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج۲، ص۳۷۷.</ref> اینها مایه خشنودی احبار و یهودیان میشد و پیامبر۹ با این رویکرد مسالمتآمیز به آنان فرصت میداد تا به مسلمانان نزدیک شده، با فهم آیین اسلام از آن پیروی کنند.<ref>المستوطنات الیهودیه، ص۷۶.</ref>
| |
|
| |
| ب. برخورد دشمنانه: در این مرحله، آنان به توطئه، ایجاد شبهه درباره اسلام، تلاش برای فریب مسلمانان، پرسیدن پرسشهای سخت برای شکست دادن پیامبر۹، مشارکت در درگیری نظامی، و مانند آن پرداختند. نیرومندی اسلام در مدینه، روز به روز احبار و اشراف یهود را به کارشکنی بیشتر وامیداشت. آنان برای تضعیف اسلام و حکومت اسلامی، از هر ابزاری، از جمله همکاری با منافقان، بهره میجستند. سیرهنگاران نام احباری را که در رویارویی با پیامبر گرامی نقشی برجسته داشتند، گزارش کردهاند؛ همچون: حُیی بن اخطب و برادرانش ابویاسر و جُدّی، سلام بن مُشکم، کنانه و سلام بن ربیع، کعب بن اشرف و برخی از احبار بنینضیر.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۳۵۹-۳۶۰؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج۲، ص۳۴۲-۳۴۴.</ref>
| |
|
| |
| یک. تردیدافکنی: یکی از ابزارهای احبار، تردیدافکنی در عقاید مسلمانان بود؛ به این شیوه که نخست به ایمان و مسلمانی تظاهر کرده، پس از چندی با اعلام بازگشت از اسلام تلاش میکردند تا به مسلمانان جرئت ارتداد دهند و در حقانیت اسلام تردید ایجاد کنند. خداوند با نزول آیه ۷۲ آل عمران/۳ ضمن اشاره به این توطئه، مسلمانان را از آن آگاه کرد.<ref>جامع البیان، ج۳، ص۴۲۳؛ الامثل، ج۲، ص۵۵۵.</ref> نیز احبار یهود با یکدیگر سازش میکردند که در آغاز روز نزد پیامبر گرامی۹ آیند و به ظاهر مسلمان شوند؛ ولی در پایان روز اعلام کنند که از دین اسلام برگشتهاند. چون از آنها درباره علت این کار سؤال میشد، میگفتند: ویژگیهای محمد۹ را از نزدیک دیدیم و هنگامی که به کتب دینی خود مراجعه کردیم، صفات و روش او را با آن نشانهها سازگار نیافتیم. بدین سان، آنان میخواستند ایمان مسلمانان را سست کنند.<ref>جامع البیان، ج۳، ص۴۲۳؛ التفسیر الکبیر، ج۸، ص۹۹-۱۰۰؛ الصافی، ج۱، ص۳۴۷.</ref>
| |
|
| |
| برخی از احبار بنینضیر میکوشیدند با بهره بردن از روابط صمیمانه خویش با مردم یثرب، آنان را از اسلام رویگردان کنند. برخی از مسلمانان به انصار درباره روابط صمیمانه با یهودیان هشدار دادند؛ ولی آنان اعتنا نکردند. بر پایه روایت ابن عباس، در این موقعیت، آیه ۲۸ آل عمران/۳ نازل شد و مؤمنان را از روابط دوستانه با کافران نهی کرد و درباره پیامدهای ناگوار آن هشدار داد.<ref>اسباب النزول، ص۶۵؛ لباب النقول، ص۵۶.</ref>
| |
|
| |
| برخی دیگر از احبار بنینضیر که با قبایل یثرب مرتبط بودند، انصار را از انفاق در راه خدا بازداشته، آنان را از دچار شدن به فقر در آینده بیم میدادند. بر پایه گزارشهای تفسیری، آیه ۳۷ نساء/۴ در این زمینه نازل شد و احبار یاد شده را افرادی بخیل و کافر خواند که مردم را به بخل ورزیدن فرمان میدهند؛ و از عذاب خوار کننده آنان خبر داد.<ref>جامع البیان، ج۵، ص۱۲۱؛ اسباب النزول، ص۱۰۱.</ref>
| |
|
| |
| دو. فریبکاری: تلاش برای فریب پیامبر۹ و ایجاد خدشه در احکام الهی، از دیگر کارهای احبار و یهودیان مدینه بود. بر پایه برخی از گزارشها، آنان نزد رسول خدا آمده، میگفتند: اگر به عنوان دانشمندان و اشراف یهود، از تو پیروی کنیم، دیگر یهودیان نیز به پیروی از ما مسلمان خواهند شد. سپس از پیامبر۹ میخواستند در ستیز میان آنان و گروهی دیگر، به سود ایشان داوری کند تا به وی ایمان بیاورند.<ref>تفسیر قرطبی، ج۶، ص۲۱۳؛ روح المعانی، ج۶، ص۱۵۵؛ الامثل، ج۴، ص۲۹.</ref> اما خداوند این توطئه را آشکار کرد و پیامبر گرامی۹ را از افتادن در دام فتنه آنان بر حذر داشت.<ref>التفسیر الکبیر، ج۱۲، ص۱۱؛ الامثل، ج۴، ص۲۹.</ref> (مائده/۵، ۴۹)
| |
|
| |
| بر پایه برخی گزارشها، در پی زنای محصنه زن و مردی از اشراف یهودیان خیبر، دانشوران آنان به رغم آگاهی از حکم رجم برای این کار در تورات، از اجرای آن خودداری کردند و حکم آن را از پیامبر۹ پرسیدند؛ باشد که وی حکمی جز سنگسار بدهد. آنها به پیامبر۹ گفتند که حکم او را خواهند پذیرفت. جبرئیل با نزول بر پیامبر۹ حکم رجم را تأیید کرد؛ اما دانشوران یهود از پذیرش آن سر باززدند. با پیشنهاد پیامبر۹ و پذیرش احبار خیبر، عبدالله بن صوریا که داناترین دانشمند آنان به تورات بود، حَکَم برگزیده شد. رسول خدا۹ ابن صوریا را سوگند داد که جز راست نگوید و او اعتراف کرد که حکم زنای محصنه در تورات رجم است و دانشوران یهود حکم دیگری را جایگزین آن کردهاند.<ref>الصافی، ج۲، ص۲۲-۲۳؛ نور الثقلین، ج۱، ص۶۲۹-۶۳۰؛ المیزان، ج۵، ص۳۵۷.</ref> بر پایه برخی گزارشها، پیامبر۹ بخشی از تورات که حکم رجم را در بر داشت، به ابن صوریا داد تا بخواند. وی آنگاه که به آن آیه رسید، با خودداری از خواندن، دستش را روی آن گذاشت و آیه بعد را خواند. عبدالله بن سلام با آگاهی از این حیله، دست وی را از روی آن آیه برداشت و آن را برای پیامبر۹ خواند. آنگاه پیامبر۹ دستور داد که آن دو تن را بیاورند و بر پایه حکم تورات، سنگسارشان کنند.<ref>صحیح مسلم، ج۵، ص۱۲۲؛ تفسیر ثعلبی، ج۳، ص۳۸؛ مجمع البیان، ج۲، ص۲۶۵.</ref>
| |
|
| |
| سه. استهزا: به سخره گرفتن قرآن، پیامبر۹ و مسلمانان، به ویژه بزرگان و دانشوران مسلمان شده یهود، راهکار دیگر احبار یهود در برخورد با اسلام و مسلمانان بود. بر پایه برخی گزارشها، آنگاه که عبدالله بن سلام، ثعلبة بن سعیه، اسد بن عبید و برخی دیگر از یهودیان سرشناس و دانشمند، مسلمان شدند و دیگر یهودیان را نیز به اسلام دعوت کردند، احبار یهود آنها را بدترین افراد خود معرفی کردند و گفتند: اگر آنان صالح بودند، هرگز دین نیاکان خود را رها نمیکردند. بر پایه روایتی، آیات ۱۱۳-۱۱۵ آل عمران/۳ در پاسخ به این ادعای احبار و در ستایش ایمان آورندگان یهود و بقیه اهل کتاب نازل شد.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۳۹۸؛ الاستیعاب، ج۱، ص۹۶؛ تفسیر قرطبی، ج۴، ص۱۷۵.</ref>
| |
|
| |
| نیز گزارش شده است که برخی از احبار یهود مدینه با غنی خواندن خودشان و فقیر خواندن خدای مسلمانان، برخی از احکام اسلام را به سخره گرفتند. پیامبر۹ با ارسال نامهای از طریق ابوبکر برای یهودیان، آنها را به نماز، پرداخت حقوق مالی، انفاق در راه خدا و... دعوت کرد. ابوبکر با حضور در میان یهودیان که پیرامون یکی از احبار به نام فِنحاص عازورا جمع شده بودند، نامه را به وی داد و او را به پذیرش نبوت پیامبر۹ دعوت کرد. فنحاص پس از مطالعه نامه گفت: خدای شما نیازمند ما شده است؟ ابوبکر با نواختن سیلی به صورت وی،گفت: اگر میان مسلمانان و یهودیان پیمانی نبود، گردنت را میزدم! فنحاص نزد پیامبر۹ شکایت برد و درپی گزارش رویداد از سوی ابوبکر، گفته خود را انکار کرد. مفسران این حادثه را شأن نزول آیه ۱۸۱ آل عمران/۳ دانستهاند که با تکذیب سخن کسانی که خدا را فقیر و خود را بینیاز خواندهاند، به آنان وعده عذاب داده است.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۳۹۹؛ جامع البیان، ج۴، ص۲۶۸؛ مجمع البیان، ج۲، ص۴۶۰؛ التفسیر الکبیر، ج۹، ص۱۱۷.</ref>
| |
|
| |
| چهار. مبارزه و مناظره علمی: گروهی از احبار به گمان خویش برای شکست دادن و رسوا کردن پیامبر گرامی۹ با پرسشهایی پیچیده، روزی نزد وی آمده، گفتند: پاسخ ما را جز پیامبران الهی نمیدانند و اگر به ما پاسخ درست دهی، به تو ایمان خواهیم آورد. رسول خدا پاسخ آنان را داد و ایشان با تأیید پاسخهای پیامبر۹ گفتند: هنگامی به تو ایمان میآوریم که بگویی کدام فرشته بر تو نازل میشود. رسول خدا۹ با نام بردن از جبرئیل، او را فرشتهای خواند که بر همه پیامبران الهی نازل شده است. احبار یهود جبرئیل را دشمن یهود خواندند و از عمل به وعده خویش و ایمان به پیامبر۹ خودداری کرده، گفتند: اگر پیک وحی فرشتهای جز جبرئیل بود، ایمان میآوردیم. خداوند آیات ۹۷-۱۰۱ بقره/۲ را نازل و عقیده نادرست آنان درباره جبرئیل و بهانهگیریشان را نکوهش کرد.<ref>مسند احمد، ج۱، ص۲۷۳-۲۷۴؛ التفسیر الکبیر، ج۳، ص۱۹۴-۱۹۵؛ البدایة و النهایه، ج۶، ص۱۹۳.</ref>
| |
|
| |
| بر پایه برخی گزارشها، روزی عمر بن خطاب در مدینه وارد مرکز آموزش دینی یهود موسوم به بیت المدارس شد و درباره آمدن نام و صفات پیامبر۹ در کتابهای آنان پرسید. دانشوران یهود با اذعان به آمدن نام و صفات ایشان در کتابهایشان گفتند: چون جبرئیل که فرشته عذاب و دشمن یهودیان است، بر وی نازل میشود، به او ایمان نمیآوریم؛ اگر میکائیل که فرشته رحمت است، نازل میشد، ایمان میآوردیم. عمر دشمن جبرئیل را دشمن میکائیل؛ و دشمن آن دو را دشمن خدا خواند. سپس برای گزارش به پیامبر۹ به سوی مدینه آمد؛ اما پیش از رسیدن وی، آیه {قُل مَن کانَ عَدُوًّا لِجِبرِیلَ...} (بقره/۲، ۹۷) بر پیامبر۹ نازل شد. پیامبر۹ آیه را برای عمر خواند و او سوگند یاد کرد که جز برای گفتن این نیامده بود.<ref>قس: جامع بیان العلم، ج۲، ص۱۰۱-۱۰۲؛ الدر المنثور، ج۱، ص۹۰-۹۱.</ref>
| |
|
| |
| بر پایه برخی گزارشها، گروهی از دانشوران یهود درباره فرزند خدا بودن عُزَیر با رسول خدا۹ گفتوگو کردند. آنها در پاسخ به پیامبر گرامی۹ که درباره دلیل این اعتقاد پرسید، گفتند: «عزیر به جمعآوری و احیای تورات پس از نابود شدنش پرداخت و کسی جز فرزند خدا نمیتواند چنین کند. البته فرزندیاش به معنای حقیقی نیست؛ بلکه همانگونه که از باب تشریف و مجاز، شاگردی فرزند استاد نامیده میشود، عزیر را فرزند خدا میخوانیم.» پیامبر گرامی۹ با اشاره به این که حضرت موسی۷ آورنده تورات است، فرمود: «بر پایه این منطق، موسی باید نزد شما منزلتی بسیار بالاتر از عزیر داشته باشد. همانگونه که استاد میتواند شاگرد خود را فرزند خطاب کند، میتواند کسی را که برتر از آن شاگرد است، برادر یا مولای خود بخواند. پس شما که موسی۷ را بهتر از عزیر۷ میدانید، باید بتوانید او را برادر، پدر، عمو، استاد یا مولا و رئیس خدا بخوانید و خداوند نیز رواست که او را از باب احترام با این عناوین خطاب کند!» احبار یهود که پاسخی نداشتند، از ایشان فرصتی برای اندیشیدن خواستند و رفتند.<ref>الاحتجاج، ج۱، ص۱۶-۱۷؛ بحار الانوار، ج۹، ص۲۵۸-۲۵۹.</ref>
| |
|
| |
| بر پایه گزارشهای رسیده، احبار یهود مدینه به هیئتهای دینی که در زمان پیامبر گرامی۹ برای تحقیق به مدینه میآمدند، نیز مشورت میدادند.<ref>تفسیر بغوی، ج۲، ص۳۷-۳۸.</ref> بر پایه گزارش ابن عباس، پس از نزول آیه مباهله، هیئت مسیحیان نجران از پیامبر گرامی۹ سه روز مهلت گرفتند و در این مدت با احبار یهود بنینضیر، بنیقریظه و بنیقینقاع به مشورت پرداختند.<ref>الدر المنثور، ج۲، ص۳۹؛ الخصائص الکبری، ج۲، ص۴۱؛ السیرة الحلبیه، ج۳، ص۲۳۶.</ref> آنان پس از حضور نزد رسول خدا۹ درباره مسیحی یا یهودی بودن حضرت ابراهیم۷ ستیز کردند. آیات۶۵-۶۷ آل عمران/۳ در این زمینه نازل شد و هر دو طرف را به سبب ستیز درباره چیزی که به آن آگاهی ندارند، نکوهش کرد.<ref>الدر المنثور، ج۲، ص۴۰-۴۱.</ref>
| |
|
| |
| پنج. بهانهگیری: برخی از احبار مانند ابن صوریا با منحصر دانستن هدایت و سعادت در یهودیت، پیامبر۹ را به پذیرش آن دعوت کردند.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۳۹۱؛ تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص۱۹۲؛ العجاب، ج۱، ص۳۸۱.</ref> خداوند با آیاتی از سوره بقره/۲ این ادعای آنان را باطل خواند و تأکید فرمود که دین پیامبران گذشته نیز توحید و اسلام بوده است.<ref>جامع البیان، ج۱، ص۷۸۴؛ التبیان، ج۱، ص۴۷۹. </ref> (بقره/۲، ۱۳۵-۱۳۷) برخی دیگر با ناسازگار خواندن قرآن کریم با تورات، از رسول خدا۹ خواستند کتابی بیاورد که مقبول آنان باشد.<ref>تفسیر الجلالین، ص۵۲۶.</ref> بر پایه روایت کلبی، برخی از احبار، ایمان خود را به پیامبر۹ به آوردن معجزه مطلوبشان مشروط کردند. آیه ۱۸۳ آل عمران/۳ در این موقعیت نازل شد و با اشاره به پیامبرکشی یهودیان به رغم ارائه معجزه مطلوب آنها از سوی پیامبران پیشین، ادعای آنان را دروغ خواند.<ref>اسباب النزول، ص۸۹.</ref> روابط احبار با پیامبر۹ سرانجام چندان تیره شد که برخی آشکارا ادعا کردند محمد۹ پیامبر موعود تورات نیست.<ref>جامع البیان، ج۱، ص۵۷۸.</ref>
| |
|
| |
| دانشوران یهود نماز خواندن به سوی بیتالمقدس را بر مسلمانان خرده گرفته، استقلال دین اسلام را به چالش کشیدند. این مایه ناخرسندی پیامبر گرامی۹ بود. ایشان همواره از خداوند میخواست تا در این زمینه دستوری راهگشا نازل کند.<ref>مجمع البیان، ج۱، ص۴۱۴؛ سبل الهدی، ج۳، ص۳۷۰.</ref> سرانجام در سال دوم ق. آیه ۱۴۴ بقره/۲ نازل شد و رسول خدا۹ فرمان یافت تا به سوی کعبه نماز بگزارد.<ref>تفسیر قمی، ج۱، ص۶۳؛ مجمع البیان، ج۱، ص۴۱۴-۴۱۵.</ref> تغییر قبله برای یهود ناگوار بود و شماری از اشراف و دانشوران آنان نزد پیامبر۹ آمده، گفتند: اگر قبله را به سوی بیت المقدس بازگردانی، از تو پیروی خواهیم کرد.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۳۹؛ جامع البیان، ج۲، ص۵؛ العجاب، ج۱، ص۳۸۸.</ref> خداوند با آیات ۱۴۲-۱۴۳ بقره/۲ سخن کسانی را که مسلمانان را به سبب تغییر قبله به سرزنش و سخره گرفتند، سفیهانه خواند و با نهی پیامبر گرامی۹ از پیروی آنان، درباره فتنه یهودیان هشدار داد. (بقره/۲، ۱۴۲-۱۴۳)<ref>جامع البیان، ج۲، ص۵.</ref> (← قبله)
| |
|
| |
| شش. همپیمانی با مشرکان: در پی حضور پیامبر گرامی۹ در مدینه، یهودیان یثرب نخست منتظر سرکوب مسلمانان به دست مشرکان بودند. اما با پیروزی مسلمانان در نبرد بدر، موقعیت یهودیان ضعیف شد. برخی از سران با نفوذ یهودیان بنینضیر همراه شماری از احبار پنهانی به مکه رفتند و در کنار کعبه با ابوسفیان همپیمان شدند که در رویارویی با پیامبر۹ همکاری کنند.<ref>مناقب، ج۱، ص۱۶۹؛ سبل السلام، ج۴، ص۶۳؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۴۶۰.</ref> مسلمانان برای محدود کردن زمینه همکاری میان قریش و بنینضیر، کعب بن اشرف، از احبار قدرتمند این قبیله یهودی را کشتند.<ref>الطبقات، ج۲، ص۳۲؛ تاریخ المدینه، ج۲، ص۴۵۵-۴۵۶؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۴۶۰.</ref> کشته شدن کعب در سال سوم ق. رخ داد.<ref>المغازی، ج۱، ص۱۸۴؛ الطبقات، ج۲، ص۳۱.</ref>
| |
|
| |
| بر پایه روایت زهری، در پی نامه تهدیدآمیز قریش، یهودیان بنینضیر بر آن شدند که با ترفندی رسول خدا را به قتل رسانند. از این رو، از وی خواستند که همراه ۳۰ تن از یاران خود در منطقهای میان یثرب و محل زندگی قبیله بنینضیر با ۳۰ تن از احبار دیدار و گفتوگو کند تا اگر احبار به وی ایمان آورند، همه آنان نیز به وی بگروند. آنگاه که به سبب حضور یاران پیامبر۹ آنان نتوانستند نقشه خود را اجرا کنند، از ایشان خواستند که با سه تن از یارانش به گفتوگو با سه تن از احبار بپردازد. این سه دانشور زیر جامههای خود خنجری پنهان کرده بودند. در پی آشکار شدن این توطئه از جانب یکی از زنان بنینضیر، پیامبر۹ به مدینه بازگشت و شش ماه پس از نبرد بدر، غزوه بنینضیر شکل گرفت.<ref>المصنف، عبدالرزاق، ج۵، ص۳۵۹-۳۶۰؛ تفسیر ابن کثیر، ج۴، ص۳۵۳-۳۵۶؛ الدر المنثور، ج۶، ص۱۸۹.</ref> رسول خدا به آنان ۱۰ روز فرصت داد تا سکونتگاه خود را ترک کنند. آنها آماده مهاجرت شدند؛ اما عبدالله ابن اُبَی، سردسته منافقان مدینه، به حُیی ابن اخطب از احبار بزرگ بنینضیر و رئیس آنان پیغام داد که اگر با پیامبر۹ نبرد کنند، با ۲۰۰۰ رزمنده به یاریشان خواهد رفت. سلام بن مشکم، از احبار بنینضیر، با یادآوری خیانت عبدالله بن اُبَی از حُیی خواست به وی اعتماد نکند؛ اما حُیی پیشنهاد عبدالله را پذیرفت و آماده مقاومت و نبرد با مسلمانان شد.<ref>المغازی، ج۱، ص۳۶۸؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۲۲۴-۲۲۵؛ السیرة الحلبیه، ج۲، ص۵۶۱.</ref> حُیی به ترمیم دژهای بنینضیر پرداخت<ref>المغازی، ج۲، ص۳۶۸؛ تفسیر قمی، ج۲، ص۳۵۹؛ نور الثقلین، ج۵، ص۲۷۲.</ref> و هرچه را برای نبرد نیاز بود، همراه چارپایان درون آنها جای داد.<ref>المغازی، ج۱، ص۳۶۸.</ref> پس از چندین روز مقاومت در برابر مسلمانان که قلعههای بنینضیر را محاصره کرده بودند، حُیی ناگزیر از پیامبر۹ خواست بر پایه پیشنهاد پیشین که اموال آنان را محترم میشمرد، سازش کنند. رسول خدا۹ نپذیرفت و آنان ناگزیر شدند تنها با بردن اموال منقول خویش، زیستگاه خود را ترک کنند.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۳، ص۶۸۳؛ فتوح البلدان، ج۱، ص۱۸؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۲۲۵.</ref> حُیی بن اخطب پس از کوچ بنینضیر به منطقه خیبر، همچنان به دشمنی خود با پیامبر۹ ادامه داد. او به مکه رفت و از سران قریش برای نبرد با مسلمانان یاری خواست.<ref>جامع البیان، ج۵، ص۱۸۸.</ref> وی و دیگر سران بنینضیر با وعدههای مالی، قبایلی بزرگ مانند غطفان و قَیس بن عیلان را با خود همراه ساختند.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۳، ص۷۰۰؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۲۳۳؛ الارشاد، ج۱، ص۹۵-۹۶.</ref> نیز وی مخفیانه به مدینه، نزد یهودیان بنیقریظه رفت و آنان را با خود همراه نمود.<ref>نک: فتوح البلدان، ج۱، ص۲۳-۲۴؛ المصنف، ابن ابی شیبه، ج۸، ص۵۰۳.</ref> این تلاشها زمینهساز نبرد احزاب شد. سرانجام حُیی پس از نبرد احزاب و در محاصره بنیقریظه از سوی پیامبر۹ و در میان آن قبیله به حکم سعد بن معاذ کشته شد.<ref>المصنف، ابن ابی شیبه، ج۸، ص۵۰۳؛ فتوح البلدان، ج۱، ص۲۳-۲۴.</ref> (← بنینضیر)
| |
|
| |
| ج. مسلمان شدن برخی از احبار مدینه: برخی از احبار با پی بردن به صداقت پیامبر گرامی۹ در ادعای نبوت و سازگاری نشانههای پیامبر موعود در تورات با ایشان، به وی ایمان آوردند. از این میان، برجستهترین افراد، عبدالله بن سلام، مُخَیریق و زید بن سَعنه بودند.
| |
|
| |
| یک. حُصَین بن سلام (عبدالله بن سلام): وی نخستین دانشمند یهودی بود که در مدینه به پیامبر۹ ایمان آورد و رسول خدا۹ نام او را عبدالله نهاد.<ref>تاریخ دمشق، ج۲۹، ص۱۱۱؛ البدایة و النهایه، ج۳، ص۲۹۰.</ref> درباره چگونگی اسلام آوردن وی گفتهاند: او برای اطمینان یافتن از صداقت پیامبر گرامی۹ در ادعای نبوت، سه پرسش درباره نخستین نشانه قیامت، اولین غذای بهشتیان، و سبب همانندی فرزند با پدر یا مادرش طرح کرد و مدعی شد که پاسخ آنها را جز پیامبران و اوصیای آنان نمیدانند. آنگاه که پیامبر گرامی۹ پاسخ آن پرسشها را آموخته از جبرئیل شمرد، او جبرئیل را دشمن یهودیان خواند. رسول خدا۹ این آیه را تلاوت کرد: {قُل مَن کانَ عَدُوًّا لِجِبرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَی قَلبِک بِإِذنِ اللَّهِ مُصَدِّقًا لِمَا بَینَ یدَیهِ وَهُدًی وَبُشرَی لِلمُؤمِنِینَ}. (بقره/۲، ۹۷) سپس فرمود: «نخستین نشانه قیامت، آتشی است که مردم را از شرق به غرب میراند و آنجا گرد میآورد. اولین غذای بهشتیان، جگر نهنگ است. سبب شباهت فرزند به پدر یا مادرش، غلبه آب یکی از آن دو بر دیگری است.» عبدالله با شنیدن این پاسخها شهادتین را بر زبان راند و مسلمان شد. او به پیامبر۹ گفت که یهودیان اهل خیانت و بهتاناند و اگر از مسلمان شدن وی آگاه شوند، درباره او بدگویی خواهند کرد. چندی بعد پیامبر۹ بدون اشاره به مسلمان شدن عبدالله، از یهودیانی که نزد وی آمده بودند، درباره مقام و منزلت او پرسید. آنها او را ستودند و وی و پدرش را بهترین و داناترین فرد در میان خویش خواندند. آنگاه که عبدالله بن سلام وارد شد و مسلمانی خود را آشکار کرد، یهودیان او و پدرش را بدترین و نادانترین فرد در میان خویش خواندند. وی به پیامبر۹ گفت: این همان چیزی است که از آن میترسیدم.<ref>مسند احمد، ج۳، ص۱۰۸؛ صحیح البخاری، ج۴، ص۱۰۲-۱۰۳؛ علل الشرایع، ج۱، ص۹۴-۹۵.</ref>
| |
|
| |
| دو. مُخَیریق نضیری: مخیریق از احبار و ثروتمندان یهود بنینضیر در مدینه بود که نشانههای پیامبر موعود را با حضرت محمد۹ سازگار یافت وایمان آورد.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۳۶۲؛ امتاع الاسماع، ج۳، ص۳۵۳.</ref> بر پایه برخی گزارشها، او در غزوه احد خطاب به یهودیان سوگند یاد کرد که محمد۹ پیامبر خداست و بر آنان پیروز خواهد شد. سپس آنان را به یاری مسلمانان در نبرد با مشرکان فرا خواند. اما یهودیان به بهانه این که روز شنبه است، دعوت وی را نپذیرفتند. او با سرزنش آنان، اختیار دارایی خود را پس از مرگ به دست پیامبر۹ سپرد و به یاری سپاه اسلام شتافت و در غزوه احد به شهادت رسید. گفتهاند: پیامبر۹ پس از شهادت وی، او را بهترین یهودی [پیش از گرویدن به اسلام] خواند.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۳۶۲؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج۲، ص۳۴۴؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۱۶۱؛ ج۳، ص۳۵۳.</ref>
| |
|
| |
| سه. زید بن سَعنه/ سَعیه: زید نیز از احبار ثروتمند مدینه بود. گزارش شده که وی همه نشانههای حقانیت نبوت را در حضرت محمد۹ یافته بود، جز دو چیز که هنوز از آن خبر نداشت: یکی این که بردباری پیامبر راستین بر پرخاشگری او غالب است. دوم این که هراندازه تندی و جهالت دشمنان بیشتر گردد، بر شکیبایی او افزوده میشود. وی در پی فرصتی بود تا در برخوردی با پیامبر۹ به ویژگیهای یاد شده در ایشان پی ببرد. او پیش از مسلمان شدن وامی به پیامبر۹ داده بود. روزی با خشونت لباس ایشان را گرفت و با درخواست طلب خود، رسول خدا۹ و دیگر فرزندان عبدالمطلب را متهم کرد که همیشه بدهی خود را دیر پرداخت میکنند. عمر بن خطاب خشمگین شد و خواست که به وی آسیب برساند. رسول خدا۹ با تبسم و جلوگیری از برخورد عمر با وی، به عمر فرمود:ای کاش به جای این برخورد، مرا به حُسن پرداخت و او را به حسن طلب دین فرامیخواندی! آنگاه با اشاره به این که هنوز تا سررسید پرداخت بدهی سه روز مانده است، دستور داد طلب او را بپردازند و از آن روی که عمر او را ترسانده، ۲۰ پیمانه بیشتر به او پرداخت کنند. پس از این رویداد، وی با تصدیق رسول خدا۹ و پذیرش اسلام، همراه ایشان در نبردهای بسیار شرکت کرد و سرانجام در غزوه تبوک درگذشت.<ref>اسد الغابه، ج۲، ص۲۳۱-۲۳۲؛ صحیح ابن حبان، ج۱، ص۵۲۲-۵۲۴؛ مجمع الزوائد، ج۸، ص۲۳۹-۲۴۰.</ref>
| |
|
| |
| گفتوگوهای برخی از احبار با امام علی۷: در منابع روایی، گزارشهایی درباره گفتوگوهای اعتقادی برخی از احبار با امامان معصوم: آمده است. بر پایه برخی از این حدیثها که از نظر سند مرسل هستند، بعضی از دانشوران یهود پس از آن که پاسخ پرسشهای خود را از خلیفه اول نگرفتند، در راه بازگشت با امام علی۷ دیدار کردند و درباره مکان خداوند از وی پرسیدند. امام خداوند را آفریدگار مکان و ظرف موجودات دانست و خود ذات الهی را فاقد ظرف و مکان و بزرگتر از آن شمرد. آنگاه پرسید: اگر برای این سخن، دلیل و گواهی از کتاب خودتان بیاورم، مسلمان میشوید؟ سپس امام به گزارش برخی از کتابهای آنان اشاره کرد که روزی چند فرشته از جهتهای گوناگون نزد موسی۷ آمدند و همگی گفتند که از نزد خدا آمدهاند. دانشمند یهودی پس از گواهی دادن به درستی این سخن، مسلمان شد.<ref>الارشاد، ج۱، ص۲۰۱-۲۰۲؛ الاحتجاج، ج۱، ص۳۱۲-۳۱۳.</ref>
| |
|
| |
| بر پایه گزارشی دیگر، یکی از احبار درباره زمان و مکان وجود یافتن خدا پرسید. امام با سرزنش او از وجود خداوند در هر زمان سخن گفت و خدا را آفریننده زمان و مکان دانست و این که زمان و مکان خدا را محدود نمیکند. آن دانشور پرسید: آیا تو پیامبری؟ امام خود را بنده و یکی از خادمان پیامبر گرامی۹ خواند.<ref>الکافی، ج۱، ص۸۹-۹۰؛ التوحید، ص۱۷۴-۱۷۵.</ref> در گفتوگویی دیگر، امام علی۷ در پاسخ یکی از احبار که از وی درباره دیدن خداوند پرسید، فرمود: من خدای نادیده را نمیپرستم؛ اما خداوند نه با چشم سر، بلکه با چشم دل و با ایمان حقیقی دیده میشود.<ref>الکافی، ج۱، ص۹۸؛ التوحید، ص۱۰۹. </ref>
| |
|
| |
| احبار و ترویج اسرائیلیات: برخی از دانشوران مسلمان شده یهود، نقشی موثر در ترویج اسرائیلیات در جامعه اسلامی داشتند. برجستهترین آنها کعب بن ماتِع معروف به «کعب الاَحبار» بود که برخی نام درست او را کعب الحبر دانستهاند.<ref>تاج العروس، ج۶، ص۲۳۵، «حبر».</ref> او از دانشوران یهود یمن بود. وی پیامبر۹ را دیدار نکرد و در زمان خلافت عمر بن خطاب یا ابوبکر<ref>تاریخ الاسلام، ج۳، ص۳۹۷.</ref> به مدینه آمد و اسلام آورد. به گفته برخی، در زمان پیامبر۹ مسلمان شد؛ ولی پس از وفات ایشان به مدینه آمد.<ref> المعارف، ص۴۳۰؛ الاصابه، ج۵، ص۴۸۲؛ عمدة القاری، ج۲۵، ص۷۴.</ref> از همین رو، وی از اصحاب پیامبر۹ به شمار نمیآید و از طبقه نخست تابعین است. بر پایه گزارشی، عباس بن عبدالمطلب از علت دیر مسلمان شدن کعب الاحبار پرسید و او پاسخ داد: «پدرم که از دانشوران یهود بود، نوشتههایی از تورات را در بستهای مهر شده گذاشته و از من پیمان گرفته بود که آن را نگشایم. پس از مرگ پدر آن را گشودم و با مشاهده نام و صفات پیامبر۹ در آن نوشتهها مسلمان شدم.»<ref>امتاع الاسماع، ج۳، ص۳۶۵-۳۶۶؛ الاصابه، ج۵، ص۴۸۲. </ref> بر پایه گزارشی از سعید بن عمر انصاری، از میان افرادی که پیامبر۹ را ندیده بودند، کسی همانند کعب اوصاف ایشان را نمیدانست. این سخن مؤید گفته کعب در مورد آن نوشتههای تورات است.<ref>الاصابه، ج۴، ص۵۷۹.</ref>
| |
|
| |
| کعب با هدف شرکت در فتوحات اسلامی به حمصِ شام رفت و آنجا سکونت گزید و در زمان خلافت عثمان درگذشت.<ref>المعارف، ص۴۳۰؛ تاریخ الاسلام، ج۳، ص۳۹۷؛ الاصابه، ج۴، ص۶۲۲.</ref> بسیاری از اسرائیلیات به او منسوب است. درباره هدف وی از مسلمان شدن، دیدگاههای مختلف یافت میشود. برخی او را به تظاهر به اسلام، دروغ بستن به پیامبر گرامی۹ و ترویج آگاهانه اسرائیلیات متهم کردهاند.<ref>من حیاة الخلیفة عمر، ص۳۸۷؛ شیخ المضیره، ص۹۲.</ref> گروهی او را در قتل عمر بن خطاب نیز دخیل دانسته و به این گزارش استناد کردهاند که وی سه روز پیش از کشته شدن عمر، از مرگ او خبر داد و گفت که این رویداد در تورات آمده است؛ اما عمر سخن او را باور نکرد.<ref>الطبقات، ج۳، ص۳۴۰؛ قس: السنن الکبری، ج۳، ص۱۱۳؛ الکامل، ج۳، ص۵۰.</ref> بر پایه برخی گزارشها، کعب رابطه خوبی با امام علی۷ نداشت و امام او را کذّاب میدانست.<ref>طرائف المقال، ج۲، ص۱۰۵.</ref> به روایتی، امام باقر۷ این سخن کعب را که کعبه هر روز بر بیت المقدس سجده میکند، دروغ خواند.<ref>طرائف المقال، ج۲، ص۱۰۵؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۴، ص۳۱۱.</ref> در برابر، برخی دیگر او را مسلمان و ثقه دانستهاند.<ref>الثقات، ج۵، ص۳۳۴؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۴۸۹.</ref> به عقیده ابن کثیر، کعب الاحبار با آگاهی فراوان از کتب ادیان مختلف، داستانها و سخنان بنیاسرائیل و کتابهای گذشته را بدون آن که به پیامبر۹ نسبت دهد، برای مردم بازگو میکرد. از آنجا که بسیاری از این سخنان درست و تأییدگر اسلام بود، از این کار او جلوگیری نشد. اما بعدها برخی از کسانی که گفتههای وی را شنیده بودند، آنها را به پیامبر گرامی۹ نسبت دادند و حدیثهای نادرست بسیاری را از او رواج دادند.<ref>البدایة و النهایه، ج۱، ص۱۹؛ ج۲، ص۱۵۹.</ref> از هر روی، ابن کثیر نیز او را به سبب زیادهروی در گزارش داستانها و سخنان بنیاسرائیل نکوهش کرده است.<ref>البدایة و النهایه، ج۱، ص۱۹؛ ج۲، ص۱۵۹.</ref> این شیوه وی چنان افراطی بود که عمر بن خطاب که نخست از سخنان او استقبال میکرد، به او هشدار داد که اگر از سخنانش دست نکشد، او را به سرزمین میمونها میفرستد. وی در این سخن، به مسخ شدن یهودیان و تبدیل گشتن آنها به میمون اشاره داشت.<ref>تاریخ دمشق، ج۵۰، ص۱۷۲؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۱۴-۱۱۵.</ref>
| |
|
| |
| پس از پایان خلافت عمر، فعالیتهای کعب الاحبار با حمایت معاویه گسترش یافت. معاویه او را به سبب دانش فراوان، مشاور خود قرار داد.<ref>اضواء علی السنة المحمدیه، ص۱۴۷-۱۴۸؛ اضواء علی الصحیحین، ص۲۲۷، «پاورقی».</ref> گفتهاند که هدف معاویه از این کار، بهرهگیری از وی در جعل حدیث به سود بنیامیه و شامیان بود.<ref>اضواء علی الصحیحین، ص۲۲۷، «پاورقی».</ref> معاویه او را از راستگوترین کسانی میدانست که درباره اهل کتاب سخن میگویند؛ اما بر آن بود که در سخنان او دروغهایی یافت میشود.<ref>صحیح البخاری، ج۸، ص۱۶۰.</ref>
| |
|
| |
| بر پایه برخی گزارشها، محمد بن کعب قرظی، فرزند کعب الاحبار، در پاسخ عمر بن عبدالعزیز که درباره ذبیح از او پرسید، حضرت اسماعیل۷ را ذبیح دانست. وی همین را از یکی از احبار مسلمان شده شام پرسید. او هم حضرت اسماعیل۷ را ذبیح دانست و اقرار نمود که یهودیان به رغم آگاهی از این حقیقت، از سر حسادت آن را انکار میکنند.<ref>بحار الانوار، ج۱۲، ص۱۳۴.</ref>
| |
|
| |
| مناظره برخی از احبار با امام رضا۷: به سبب زندگی یهودیان در سرزمینهای اسلامی، در دورههای پسین نیز گفتوگوها و مناظراتی میان احبار یهود و پیشوایان دینی اسلام، از جمله اهل بیت: صورت گرفت. مناظره دانشمند یهودی معروف به رأس الجالوت با امام رضا۷ از این قبیل است. او از امام خواست تا نبوت پیامبر گرامی۹ را بر پایه تورات ثابت کند. امام۷ به وصیت حضرت موسی۷ به بنیاسرائیل اشاره کرد که پیامبری از میان برادرانشان به سوی آنان خواهد آمد و باید او را تصدیق کنند و به سخنانش گوش فرادهند. آنگاه افزود: بنیاسرائیل برادرانی جز بنیاسماعیل ندارند و از میان فرزندان اسماعیل۷ هم پیامبری جز حضرت محمد۹ برانگیخته نشده است.<ref>الاحتجاج، ج۲، ص۲۰۸-۲۱۳.</ref> این بخش مورد استناد امام با اندکی تفاوت در چند جای عهدین آمده و در نسخههای کنونی آن نیز یافت میشود.<ref>کتاب مقدس، تثنیه، ۱۸ : ۱۵، ۱۸؛ اعمال رسولان، ۳ : ۲۲.</ref>
| |
|
| |
| هنگامی که امام رضا۷ درباره دلیل اعتقاد رأس الجالوت به نبوت حضرت موسی۷ پرسید، وی به معجزاتی مانند شکافتن دریا، اژدها شدن عصا در دست وی، بیرون آوردن ید بیضا و جاری ساختن چشمه آب از سنگ با زدن عصا استناد کرد. امام رضا۷ با تأیید این معجزات پرسید: آیا هر کس را که در تأیید ادعای نبوّت خویش معجزه بیاورد، تصدیق میکنی؟ رأس الجالوت گفت: تنها هنگامی میپذیرم که معجزاتی همانند حضرت موسی۷ بیاورد. امام رضا۷ پرسید: پس چگونه به نبوّت پیامبران پیش از موسی۷ ایمان داری با آن که هیچ یک از آنها چنان معجزاتی نیاوردند؟ او که در پاسخ حضرت رضا۷ درمانده بود، با تغییر سخن خود گفت: اگر کسی معجزاتی بیاورد که فراتر از قدرت افراد عادی باشد، تصدیق نبوّت او لازم است. امام به بیان مواردی در نقض این گفته وی پرداخت و با اشاره به زنده شدن مردگان و شفای کور مادرزاد و بیماران مبتلا به پیسی و زنده شدن پرنده گلین با دم مسیحایی عیسی۷ پرسید: پس چرا نبوّت او را تصدیق نمیکنید؟ رأس الجالوت گفت: میگویند که وی چنین کارهایی کرده است؛ ولی ما ندیدهایم. امام پرسید: مگر معجزات حضرت موسی۷ را به چشم خود دیدهاید؟ آیا جز این است که افرادی مورد اعتماد آنها را دیده و گزارش کردهاند و سخن آنان با گزارشهای متواتر به شما رسیده است؟ معجزات حضرت عیسی۷ را هم افرادی درخور اعتماد دیده و با روایتهای متواتر گزارش کردهاند. پس چرا نبوّت او را تصدیق نمیکنید؟ آنگاه بر پایه همین منطق، به اثبات معجزات و نبوت پیامبر گرامی پرداخت و فرمود: «درباره حضرت محمد۷ نیز این سخن صدق میکند. بر پایه گزارشهای متواتر، ایشان نزد هیچ آموزگاری درس نخواند و دانش نیاموخت. وی به رغم امّی بودن، کتابی آورد که درباره سرگذشت پیامبران و اقوام گذشته و آینده سخن گفته است. پس چرا نبوت او را نمیپذیری؟» رأس الجالوت که پاسخی نداشت، درماند و سکوت اختیار کرد.<ref>الاحتجاج، ج۲، ص۲۰۳-۲۰۵، ۲۰۸-۲۱۳.</ref>
| |
|
| |
| ==پانویس==
| |
| {{پانویس}}
| |
|
| |
| ==منابع==
| |
| {{منابع}}
| |
| {{دانشنامه
| |
| | آدرس =
| |
| | عنوان =
| |
| | نویسنده = محمد باقر اسدی، علی اسدی
| |
| }}
| |
| * '''الاحتجاج''': ابومنصور الطبرسی (م.۵۲۰ق.)، به کوشش سید محمد باقر، دار النعمان، ۱۳۸۶ق
| |
| * '''الارشاد''': المفید (م.۴۱۳ق.)، به کوشش آل البیت:، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ق
| |
| * '''اسباب النزول''': الواحدی (م.۴۶۸ق.)، قاهره، الحلبی و شرکاه، ۱۳۸۸ق
| |
| * '''الاستیعاب''': ابن عبدالبر (م.۴۶۳ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق
| |
| * '''اسد الغابه''': ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی
| |
| * '''الاصابه''': ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق
| |
| * '''اضواء علی السنة المحمدیه''': محمود ابوریه (م.۱۳۸۵ق.)، دار الکتاب الاسلامی
| |
| * '''اضواء علی الصحیحین''': محمد صادق النجمی، ترجمه: کمالی، قم، المعارف الاسلامیه، ۱۴۱۹ق
| |
| * '''الاعلاق النفیسه''': احمد بن عمر، بیروت، دار صادر، ۱۸۹۲م
| |
| * '''الاغانی''': ابوالفرج الاصفهانی (م.۳۵۶ق.)، به کوشش علی مهنّا و سمیر جابر، بیروت، دار الفکر
| |
| * '''امتاع الاسماع''': المقریزی (م.۸۴۵ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق
| |
| * '''الامثل''': مکارم الشیرازی، قم، مدرسة الامام علی بن ابیطالب۷، ۱۴۲۱ق
| |
| * '''بحار الانوار''': المجلسی (م.۱۱۱۰ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق
| |
| * '''البدایة و النهایه''': ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق
| |
| * '''تاج العروس''': الزبیدی (م.۱۲۰۵ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۴ق
| |
| * '''تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر''': الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق
| |
| * '''تاریخ الخمیس''': حسین بن محمد الدیاربکری (م.۹۶۶ق.)، بیروت، مؤسسة شعبان، ۱۲۸۳ق
| |
| * '''تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک)''': الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۳ق
| |
| * '''تاریخ مدینة دمشق''': ابن عساکر (م.۵۷۱ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق
| |
| * '''تاریخ المدینة المنوره''': ابن شبّة النمیری (م.۲۶۲ق.)، به کوشش شلتوت، قم، دار الفکر، ۱۴۱۰ق
| |
| * '''تاریخ الیعقوبی''': احمد بن یعقوب (م.۲۹۲ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق
| |
| * '''تاریخ الیهود فی بلاد العرب''': اسرائیل والفنسون، قاهره، مطبعة الاعتماد، ۱۹۲۷م
| |
| * '''التبیان''': الطوسی (م.۴۶۰ق.)، به کوشش العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی
| |
| * '''التحقیق''': المصطفوی، تهران، وزارت ارشاد، ۱۳۷۴ش
| |
| * '''تفسیر ابن کثیر (تفسیر القرآن العظیم)''': ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، به کوشش مرعشلی، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۹ق
| |
| * '''تفسیر بغوی (معالم التنزیل)''': البغوی (م.۵۱۰ق.)، به کوشش خالد عبدالرحمن، بیروت، دار المعرفه
| |
| * '''تفسیر ثعلبی (الکشف و البیان)''': الثعلبی (م.۴۲۷ق.)، به کوشش ابن عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ق
| |
| * '''تفسیر الجلالین''': جلال الدین المحلی (م.۸۶۴ق.) و جلال الدین السیوطی (م.۹۱۱ق.)، بیروت، دار المعرفه
| |
| * '''تفسیر العیاشی''': العیاشی (م.۳۲۰ق.)، به کوشش رسولی محلاتی، تهران، المکتبة العلمیة الاسلامیه
| |
| * '''تفسیر قرطبی (الجامع لاحکام القرآن)''': القرطبی (م.۶۷۱ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق
| |
| * '''تفسیر القمی''': القمی (م.۳۰۷ق.)، به کوشش الجزائری، قم، دار الکتاب، ۱۴۰۴ق
| |
| * '''التفسیر الکبیر''': الفخر الرازی (م.۶۰۶ق.)، قم، دفتر تبلیغات، ۱۴۱۳ق
| |
| * '''تفسیر روح البیان''': بروسوی (م.۱۱۳۷ق.)، بیروت، دار الفکر
| |
| * '''تفسیر نور الثقلین''': العروسی الحویزی (م.۱۱۱۲ق.)، به کوشش رسولی محلاتی، اسماعیلیان، ۱۳۷۳ش
| |
| * '''التوحید''': الصدوق (م.۳۸۱ق.)، به کوشش حسینی تهرانی، قم، جامعه مدرسین
| |
| * '''الثقات''': ابن حبان (م.۳۵۴ق.)، الکتب الثقافیه، ۱۳۹۳ق
| |
| * '''جامع البیان''': الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق
| |
| * '''جامع بیان العلم و فضله''': ابن عبدالبر (م.۴۶۳ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۳۹۸ق
| |
| * '''الجواب الصحیح لمن بدل دین المسیح''': احمد بن عبدالحلیم البحرانی، به کوشش علی بن حسن و دیگران، ریاض، دار الفضیله، ۱۴۲۴ق
| |
| * '''جوامع الجامع''': الطبرسی (م.۵۴۸ق.)، به کوشش گرجی، تهران، ۱۳۷۸ش
| |
| * '''الخصائص الکبری''': السیوطی (م.۹۱۱ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۹۸۵م
| |
| * '''خلاصة الوفاء''': السمهودی (م.۹۲۲ق.)، به کوشش علی عمر، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیه، ۱۴۲۷ق
| |
| * '''الدر المنثور''': السیوطی (م.۹۱۱ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۳۶۵ق
| |
| * '''روح المعانی''': الآلوسی (م.۱۲۷۰ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی
| |
| * '''سبل السلام''': الکحلانی (م.۱۱۸۲ق.)، مصطفی البابی، مصر، ۱۳۷۹ق
| |
| * '''سبل الهدی''': محمد بن یوسف الصالحی (م.۹۴۲ق.)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق
| |
| * '''السنن الکبری''': البیهقی (م.۴۵۸ق.)، بیروت، دار الفکر
| |
| * '''سیر اعلام النبلاء''': الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق
| |
| * '''السیرة الحلبیه''': الحلبی (م.۱۰۴۴ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۰ق
| |
| * '''السیرة النبویه''': ابن هشام (م.۸-۲۱۳ق.)، به کوشش محمد محیی الدین، مصر، مکتبة محمد علی صبیح و اولاده، ۱۳۸۳ق
| |
| * '''السیرة النبویه''': ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، به کوشش مصطفی عبدالواحد، بیروت، دار المعرفه، ۱۳۹۶ق
| |
| * '''شیخ المضیرة ابوهریره''': محمود ابوریه، بیروت، اعلمی، ۱۹۶۹م
| |
| * '''الصافی''': الفیض الکاشانی (م.۱۰۹۱ق.)، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۲ق
| |
| * '''الصحاح''': الجوهری (م.۳۹۳ق.)، به کوشش العطار، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۴۰۷ق
| |
| * '''صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان''': علی بن بلبان الفارسی (م.۷۳۹ق.)، به کوشش الارنؤوط، الرساله، ۱۴۱۴ق
| |
| * '''صحیح البخاری''': البخاری (م.۲۵۶ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۱ق
| |
| * '''صحیح مسلم''': مسلم (م.۲۶۱ق.)، بیروت، دار الفکر
| |
| * '''الطبقات الکبری''': ابن سعد (م.۲۳۰ق.)، بیروت، دار صادر
| |
| * '''طرائف المقال''': سید علی بروجردی، به کوشش رجایی، قم، مکتبة النجفی، ۱۴۱۰ق
| |
| * '''العجاب فی بیان الاسباب''': العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، به کوشش عبدالحکیم، دار ابن الجوزیه، ۱۴۱۸ق
| |
| * '''علل الشرایع''': الصدوق (م.۳۸۱ق.)، به کوشش بحر العلوم، نجف، المکتبة الحیدریه، ۱۳۸۵ق
| |
| * '''عمدة القاری''': العینی (م.۸۵۵ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی
| |
| * '''العین''': خلیل (م.۱۷۵ق.)، به کوشش المخزومی و السامرائی، دار الهجره، ۱۴۰۹ق
| |
| * '''الغدیر''': الامینی (م.۱۳۹۰ق.)، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۶ش
| |
| * '''فتوح البلدان''': البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش صلاح الدین، قاهره، النهضة المصریه، ۱۹۵۶م
| |
| * '''القاموس المحیط''': الفیروزآبادی (م.۸۱۷ق.)، بیروت، دار العلم
| |
| * '''کتاب مقدس''': ویلیام گلن و هنری مرتن، ترجمه: فاضل خان همدانی، تهران، اساطیر، ۱۳۸۰ش
| |
| * '''الکافی''': الکلینی (م.۳۲۹ق.)، به کوشش غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۵ش
| |
| * '''الکامل فی التاریخ''': ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق
| |
| * '''لباب النقول''': السیوطی (م.۹۱۱ق.)، دار احیاء العلوم، بیروت
| |
| * '''لسان العرب''': ابن منظور (م.۷۱۱ق.)، قم، ادب الحوزه، ۱۴۰۵ق
| |
| * '''مجمع البحرین''': الطریحی (م.۱۰۸۵ق.)، به کوشش الحسینی، تهران، فرهنگ اسلامی، ۱۴۰۸ق
| |
| * '''مجمع البیان''': الطبرسی (م.۵۴۸ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، ۱۴۱۵ق
| |
| * '''مجمع الزوائد''': الهیثمی (م.۸۰۷ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۲ق
| |
| * '''مختار الصحاح''': محمد بن عبدالقادر الرازی (م.۶۶۶ق.)، به کوشش احمد شمس الدین، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق
| |
| * '''مدینة یثرب قبل الاسلام''': یاسین غضبان، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق
| |
| * '''المستدرک علی الصحیحین''': الحاکم النیشابوری (م.۴۰۵ق.)، به کوشش مرعشلی، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق
| |
| * '''مستدرکات علم رجال الحدیث''': علی نمازی، تهران، ۱۴۱۵ق
| |
| * '''المستوطنات الیهودیة علی عهد الرسول۹''': احمد علی المجدوب، قاهره، الدار المصریة اللبنانیه، ۱۴۱۷ق
| |
| * '''مسند احمد''': احمد بن حنبل (م.۲۴۱ق.)، بیروت، دار صادر
| |
| * '''المصنّف''': ابن ابیشیبه (م.۲۳۵ق.)، به کوشش سعید محمد، دار الفکر، ۱۴۰۹ق
| |
| * '''المصنّف''': عبدالرزاق الصنعانی (م.۲۱۱ق.)، به کوشش حبیب الرحمن، المجلس العلمی
| |
| * '''المعارف''': ابن قتیبه (م.۲۷۶ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، شریف رضی، ۱۳۷۳ش
| |
| * '''مسائل الامامه''': عبدالله بن محمد الناشی الاکبر (م.۲۹۳ق.)، به کوشش یوسف فان، بیروت، ۱۹۷۱م
| |
| * '''معجم الفروق اللغویه''': ابوهلال العسکری (م.۳۹۵ق.)، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۲ق
| |
| * '''معجم مقاییس اللغه''': ابن فارس (م.۳۹۵ق.)، به کوشش عبدالسلام، قم، دفتر تبلیغات، ۱۴۰۴ق
| |
| * '''المغازی''': الواقدی (م.۲۰۷ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۹ق
| |
| * '''المفصل''': جواد علی، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۹۷۶م
| |
| * '''مفردات''': الراغب (م.۴۲۵ق.)، به کوشش صفوان داودی، دمشق، دار القلم، ۱۴۱۲ق
| |
| * '''من حیاة الخلیفة عمر''': عبدالرحمن احمد البکری، الارشاد، بیروت، ۲۰۰۵م
| |
| * '''مناقب آل ابیطالب''': ابن شهر آشوب (م.۵۸۸ق.)، به کوشش گروهی از اساتید، نجف، المکتبة الحیدریه، ۱۳۷۶ق
| |
| * '''المیزان''': الطباطبایی (م.۱۴۰۲ق.)، بیروت، اعلمی، ۱۳۹۳ق
| |
| * '''واژههای دخیل در قرآن مجید''': آرتور جفری، ترجمه: بدرهای، توس، ۱۳۷۲ش
| |
| * '''الوافی بالوفیات''': الصفدی (م.۷۶۴ق.)، به کوشش الارنؤوط و ترکی مصطفی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ق.
| |
| {{پایان}}
| |
|
| |
|
| |
| احتباء: نشستن با شیوه جمعکردن ران و زانوها به سوی شکم به وسیله دستها، دستار یا لباس
| |
|
| |
| واژه «احتباء» از ریشه «ح ب و» و این ریشه به معنای نزدیک شدن و حرکت به حالت چهار دستوپا است.<ref>العین، ج۳، ص۳۰۸؛ الصحاح، ج۶، ص۲۳۰۷؛ معجم مقاییس اللغه، ج۲، ص۱۳۲، «حبو».</ref> احتباء به معنای جمعکردن پشت و ساقهای پا به وسیله لباس است.<ref>الصحاح، ج۲، ص۱۳۲؛ معجم مقاییس اللغه، ج۲، ص۱۳۲؛ النهایه، ج۱، ص۳۳۵، «حبو».</ref> در اصطلاح فقهی احتباء نوعی نشستن است بدینگونه که فرد زانوهایش را به سمت شکم جمع کند و پیراهن یا پارچهای پشت، شکم و پاهایش را در برگیرد. این کار در وضعی خاص حرام یا مکروه شمرده میشود.
| |
|
| |
| پیشینه احتباء به پیش از اسلام بازمیگردد. اعراب پیش از اسلام معمولاً به این صورت مینشستهاند. در حدیثهایی از پیامبر گرامی۹ احتباء تکیهگاه عرب خوانده شده است.<ref>الکافی، ج۲، ص۶۶۲؛ امثال الحدیث، ص۱۵۱-۱۵۲؛ کنز العمال، ج۱۵، ص۳۰۷.</ref> از آنجا که بسیاری از اعراب در بیابانها یا خیمهها میزیستند و دیوار و تکیهگاه نداشتند، برای رفع خستگی از این شیوه به عنوان تکیهگاه استفاده میکردند.<ref>المجازات النبویه، ص۲۰۰؛ مواهب الجلیل، ج۲، ص۵۴۶؛ شرح اصول الکافی، ج۱۱، ص۱۴۲.</ref>
| |
|
| |
| واژههای «اِقعاء»، «قُرْفُصاء» و «احتیاک» از واژههای مرتبط با همین موضوعند. واژهشناسان و فقیهان معانی گوناگون برای اقعاء بیان کردهاند؛ از جمله نوعی احتباء که دستها به جای این که روی ساقهای پا قرار گیرند، بر زمین تکیه میکنند.<ref>غریب الحدیث، ابن سلام، ج۲، ص۱۰۸-۱۰۹؛ غریب الحدیث، حربی، ج۱، ص۶۰؛ تحفة الفقهاء، ج۱، ص۱۴۲.</ref> معنای دیگرش این است که شخص به گونهای بنشیند که باسنهایش بر روی زمین قرار گیرد و به پشت تکیه زند.<ref>الصحاح، ج۶، ص۲۴۶۵؛ نک: المبسوط، سرخسی، ج۱، ص۲۶. </ref> برخی نیز اقعاء را قرار دادن انگشتان پا بر زمین و نشیمنگاه بر پشت پاشنه پا میدانند.<ref>بدایة المجتهد، ج۱، ص۱۱۴؛ المجموع، ج۳، ص۴۳۶؛ تذکرة الفقهاء، ج۳، ص۲۰۲.</ref> قرفصاء نیز نوعی از احتباء است که به جای استفاده از پارچه، دستها روی ساقها قفل و تکیهگاه میشوند.<ref>غریب الحدیث، ابن سلام، ج۱، ص۲۱۰-۲۱۱؛ ج۲، ص۱۰۹؛ ج۳، ص۵۷؛ الصحاح، ج۳، ص۱۰۵۱؛ معجم مقاییس اللغه، ج۵، ص۱۱۸.</ref>
| |
|
| |
| احکام فقهی احتباء: در فقه اسلام، اصل احتباء جایز و مباح است؛ اما در موارد خاص دارای احکامی است:
| |
|
| |
| ۱. احتباء شخص مُحْرم و حاضر در مسجدالحرام: به نظر فقیهان امامی، احتباء شخص مُحْرم و نیز کسی که در مسجدالحرام حضور دارد، مکروه است.<ref>الجامع للشرایع، ص۲۳۰؛ الدروس، ج۱، ص۳۸۸، ۴۷۴؛ الحدائق، ج۱۵، ص۵۶۵.</ref> مستند فقهی این حکم، حدیثهایی مانند روایتهای حماد بن عثمان و عبدالله بن سنان از امام صادق۷ است که محرم و حاضر در مسجدالحرام را از این کار نهی کردهاند.<ref>الکافی، ج۴، ص۳۶۶، ۵۴۶؛ تهذیب، ج۵، ص۴۵۳.</ref> حِکمت این حکم، پاس داشتن حرمت و عظمت کعبه<ref>من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۱۹۸؛ علل الشرایع، ج۲، ص۴۴۶.</ref>، پرهیز از احتمال آشکار شدن عورت<ref>مدارک العروه، ج۱۲، ص۴۲۴.</ref> و خوابآلودگی و باطل شدن وضو<ref>مجمع البحرین، ج۱، ص۴۵۱، «حبو»؛ نیل الاوطار، ج۳، ص۳۰۹.</ref> یاد شده است. از سوی دیگر، در روایت زراره از امام باقر۷ به احتباء ایشان کنار کعبه تصریح شده است.<ref>الکافی، ج۴، ص۲۳۹-۲۴۰.</ref> برخی از فقیهان به روشهایی میان این دو دسته حدیث سازگاری پدید آوردهاند؛ از جمله:
| |
|
| |
| أ. حمل روایت زراره بر بیان جواز احتباء و حرام نبودن آن.<ref>مرآة العقول، ج۱۷، ص۱۰۰.</ref> ب. مقید بودن حکم کراهت به حالتی که فرد در معرض کشف عورت باشد.<ref>مدارک العروه، ج۱۲، ص۴۲۴.</ref> ج. حمل حدیثهای دلالتگر بر کراهت، بر محدوده مسجدالحرام در زمان پیامبر گرامی۹ و حمل روایت جواز بر محدوده توسعه یافته آن پس از عصر پیامبر.<ref>مرآة العقول، ج۱۷، ص۱۰۰-۱۰۱.</ref>
| |
|
| |
| ۲. احتباء در غیر حالت احرام و خارج از مسجدالحرام: به نظر فقیهان امامی، احتباء در غیر حالت احرام و نیز بیرون از مسجدالحرام کراهت ندارد و تنها در صورت پوشیده نبودن عورت، حرام به شمار میرود.<ref>المبسوط، طوسی، ج۲، ص۱۵۸؛ وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۱۱۱.</ref> مستند فقهی این حکم، حدیثهایی از جمله روایت سماعه از امام صادق۷<ref>الکافی، ج۲، ص۶۶۳.</ref> و نیز روایتهای گوناگون<ref>نک: مناقب، ج۳، ص۲۱۱؛ وسائل الشیعه، ج۱۳، ص۲۶۶؛ بحارالانوار، ج۴۶، ص۳۵۳؛ ج۹۶، ص۵۳.</ref> در سیره پیامبر گرامی۹ و امامان: و همچنین سخن پیامبر۹ است که احتباء به طور مطلق یا در مسجد را دیوار و تکیهگاه عرب خوانده است<ref>الکافی، ج۲، ص۶۶۲، ح۲, ۳.</ref>، بدون این که از آن نهی کرده باشد.
| |
|
| |
| فقیهان اهل سنت احتبا در حال احرام یا در مسجدالحرام را مکروه به شمار نیاوردهاند.<ref>نک: المدونة الکبری، ج۱، ص۴۶۱؛ حواشی الشروانی، ج۴، ص۱۶۲.</ref> در پارهای از منابع اهل سنت، از احتباء بهگونه مطلق نهی شده است.<ref>نیل الاوطار، ج۳، ص۳۰۹.</ref> عموم فقیهان اهل سنت آن را تنها در صورت پوشیده نبودن عورت حرام شمرده و در دیگر حالتها جایز دانستهاند.<ref>فتح الباری، ج۱۱، ص۶۷؛ عمدة القاری، ج۴، ص۷۵؛ کشاف القناع، ج۱، ص۳۲۹.</ref> مستند آنها، حدیثهای نبوی است که تنی چند از صحابه مانند جابر بن عبدالله انصاری و ابوسعید خدری گزارش کردهاند.<ref>صحیح البخاری، ج۲، ص۲۴۹؛ ج۷، ص۴۱-۴۲؛ صحیح مسلم، ج۶، ص۱۵۴.</ref>
| |
|
| |
| تنها مورد کراهت احتباء در فقه اهل سنت، احتبای شخص حاضر در نماز جمعه هنگام خطبهخوانی امام جمعه است. بر پایه مذاهب مالکی<ref>المدونة الکبری، ج۱، ص۱۴۹؛ مواهب الجلیل، ج۲، ص۵۴۵-۵۴۶.</ref>، حنبلی<ref>المغنی، ج۲، ص۱۷۱؛ کشاف القناع، ج۱، ص۳۲۹.</ref> و حنفی<ref>المبسوط، سرخسی، ج۲، ص۳۶.</ref> و نیز ظاهر سخن شافعی<ref>الام، ج۱، ص۲۳۵؛ المجموع، ج۴، ص۵۹۲.</ref> احتباء در این حال نیز جایز است؛ اما شاگردان شافعی و فقیهان پیرو او آن را مکروه دانستهاند.<ref>روضة الطالبین، ج۱، ص۵۳۸؛ مغنی المحتاج، ج۱، ص۲۹۰؛ حواشی الشروانی، ج۲، ص۴۶۲.</ref> مستند آنان، روایت نبوی است که نمازگزاران جمعه را از احتباء هنگام خطبه نماز جمعه بازداشته است.<ref>صحیح البخاری، ج۱، ص۹۶-۹۷؛ سنن الترمذی، ج۲، ص۱۳.</ref> فقیهان دیگر مذاهب اهل سنت، برای جواز احتباء در نماز جمعه، به ادلهای مانند احتبای پیامبر گرامی۹ در نمازهای مستحب و قیاس آن با احتباء در هنگام خطبه<ref>المبسوط، سرخسی، ج۲، ص۳۶.</ref>، استناد نموده یا با مناقشه در سند روایت<ref>نیل الاوطار، ج۳، ص۳۰۸-۳۰۹.</ref> و توجیه متن آن<ref>نک: نیل الاوطار، ج۳، ص۳۰۹.</ref> به حلّ تعارض آن با دیگر روایتها<ref>المبسوط، سرخسی، ج۲، ص۳۶؛ نیل الاوطار، ج۳، ص۳۰۸.</ref> پرداختهاند. علت کراهت این احتباء از دید مکروهشمارندگان این است که زمینه خواب و بطلان وضو را فراهم ساخته<ref>نیل الاوطار، ج۳، ص۳۰۹.</ref>، نیز مانع دقت در شنیدن خطبه نماز جمعه میشود.<ref>مواهب الجلیل، ج۲، ص۵۴۶.</ref>
| |
|
| |
| ۳. احتباء در نماز: در فقه اسلامی از احتباء در نماز سخن نرفته است. اما از اقعاء در نماز سخن گفتهاند. نظر مشهور فقیهان شیعه با استناد به روایتها<ref>الکافی، ج۳، ص۳۳۶؛ من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۱۴؛ الاستبصار، ج۱، ص۳۲۷-۳۲۸.</ref>، کراهت اقعاء در نماز است.<ref>الخلاف، ج۱، ص۳۶۰؛ السرائر، ج۱، ص۲۲۷؛ تحریر الاحکام، ج۱، ص۲۵۵.</ref> معنای اقعاء از دید آنان، قرار دادن انگشتان پا بر زمین و نشیمنگاه بر پشت پاشنه پاست.<ref>المعتبر، ج۲، ص۲۱۸؛ تحریر الاحکام، ج۱، ص۲۵۵-۲۵۶؛ تذکرة الفقهاء، ج۳، ص۲۰۲.</ref> فقیهان اهل سنت در معنای اقعاء اختلاف نظر دارند و همگی آن را در تشهد و پس از سجده نماز مکروه میشمرند.<ref>المبسوط، سرخسی، ج۱، ص۲۶؛ المغنی، ج۱، ص۵۶۴؛ المجموع، ج۳، ص۴۳۶، ۴۳۹. </ref>
| |
|
| |
| ==پانویس==
| |
| {{پانویس}}
| |
|
| |
| ==منابع==
| |
| {{منابع}}
| |
| {{دانشنامه
| |
| | آدرس =
| |
| | عنوان =
| |
| | نویسنده = محمد قدیریان
| |
| }}
| |
| * '''الاستبصار''': الطوسی (م.۴۶۰ق.)، به کوشش موسوی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۳ش
| |
| * '''الام''': الشافعی (م.۲۰۴ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۳ق
| |
| * '''امثال الحدیث''': ابن خلاء الرامهرمزی (م.۵۷۶ق.)، به کوشش احمد عبدالفتاح، بیروت، مؤسسة الکتب الثقافیه، ۱۴۰۹ق
| |
| * '''بحار الانوار''': المجلسی (م.۱۱۱۰ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق
| |
| * '''بدایة المجتهد''': ابن رشد القرطبی (م.۵۹۵ق.)، به کوشش العطار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق
| |
| * '''تحریر الاحکام الشرعیه''': العلامة الحلی (م.۷۲۶ق.)، به کوشش بهادری، قم، مؤسسة الامام الصادق۷، ۱۴۲۰ق
| |
| * '''تحفة الفقهاء''': علاء الدین السمرقندی (م.۹-۵۳۵ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق
| |
| * '''تذکرة الفقهاء''': العلامة الحلی (م.۷۲۶ق.)، قم، آل البیت:، ۱۴۱۴ق
| |
| * '''تهذیب الاحکام''': الطوسی (م.۴۶۰ق.)، به کوشش موسوی و آخوندی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ش
| |
| * '''الجامع للشرایع''': یحیی بن سعید الحلی (م.۶۹۰ق.)، به کوشش گروهی از فضلا، قم، سید الشهداء، ۱۴۰۵ق
| |
| * '''الحدائق الناضره''': یوسف البحرانی (م.۱۱۸۶ق.)، به کوشش آخوندی، قم، نشر اسلامی، ۱۳۶۳ش
| |
| * '''حواشی الشروانی و العبادی''': الشروانی (م.۱۳۰۱ق.) و العبادی (م.۹۹۴ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی
| |
| * '''الخلاف''': الطوسی (م.۴۶۰ق.)، به کوشش سید علی خراسانی و دیگران، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۸ق
| |
| * '''الدروس الشرعیه''': الشهید الاول (م.۷۸۶ق.)، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۲ق
| |
| * '''روضة الطالبین''': النووی (م.۶۷۶ق.)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه
| |
| * '''السرائر''': ابن ادریس (م.۵۹۸ق.)، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۱ق
| |
| * '''سنن الترمذی''': الترمذی (م.۲۷۹ق.)، به کوشش عبدالوهاب، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۲ق
| |
| * '''شرح اصول کافی''': محمد صالح مازندرانی (م.۱۰۸۱ق.)، به کوشش سید علی عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۱ق
| |
| * '''الصحاح''': الجوهری (م.۳۹۳ق.)، به کوشش العطار، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۴۰۷ق
| |
| * '''صحیح البخاری''': البخاری (م.۲۵۶ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۱ق
| |
| * '''صحیح مسلم''': مسلم (م.۲۶۱ق.)، بیروت، دار الفکر
| |
| * '''علل الشرایع''': الصدوق (م.۳۸۱ق.)، به کوشش بحر العلوم، نجف، المکتبة الحیدریه، ۱۳۸۵ق
| |
| * '''عمدة القاری''': العینی (م.۸۵۵ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی
| |
| * '''العین''': خلیل (م.۱۷۵ق.)، به کوشش المخزومی و السامرائی، دار الهجره، ۱۴۰۹ق
| |
| * '''غریب الحدیث''': ابن سلّام الهروی (م.۲۲۴ق.)، به کوشش محمد عبدالمعید خان، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۳۹۶ق
| |
| * '''غریب الحدیث''': ابراهیم بن اسحاق الحربی (م.۲۸۵ق.)، به کوشش سلیمان بن ابراهیم، جده، دار المدینه، ۱۴۰۵ق
| |
| * '''فتح الباری''': ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، بیروت، دار المعرفه
| |
| * '''الکافی''': الکلینی (م.۳۲۹ق.)، به کوشش غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۵ش
| |
| * '''کشاف القناع''': منصور البهوتی (م.۱۰۵۱ق.)، به کوشش محمد حسن، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق
| |
| * '''کنز العمال''': المتقی الهندی (م.۹۷۵ق.)، به کوشش صفوة السقاء، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق
| |
| * '''المبسوط فی فقه الامامیه''': الطوسی (م.۴۶۰ق.)، به کوشش بهبودی، تهران، المکتبة المرتضویه
| |
| * '''المبسوط''': السرخسی (م.۴۸۳ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق
| |
| * '''المجازات النبویه''': الشریف الرضی (م.۴۰۶ق.)، به کوشش طه محمد، قم، مکتبة بصیرتی
| |
| * '''مجمع البحرین''': الطریحی (م.۱۰۸۵ق.)، به کوشش الحسینی، تهران، فرهنگ اسلامی، ۱۴۰۸ق
| |
| * '''المجموع شرح المهذب''': النووی (م.۶۷۶ق.)، دار الفکر
| |
| * '''مدارک العروه''': علی پناه اشتهاردی، تهران، دار الاسوه، ۱۴۱۷ق
| |
| * '''المدونة الکبری''': مالک بن انس (م.۱۷۹ق.)، مصر، مطبعة السعاده
| |
| * '''مرآة العقول''': المجلسی (م.۱۱۱۱ق.)، به کوشش رسولی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۳ش
| |
| * '''المعتبر''': المحقق الحلی (م.۶۷۶ق.)، مؤسسة سید الشهداء، ۱۳۶۳ش
| |
| * '''معجم مقاییس اللغه''': ابن فارس (م.۳۹۵ق.)، به کوشش عبدالسلام، قم، دفتر تبلیغات، ۱۴۰۴ق
| |
| * '''مغنی المحتاج''': محمد الشربینی (م.۹۷۷ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۳۷۷ق
| |
| * '''المغنی''': عبدالله بن قدامه (م.۶۲۰ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه
| |
| * '''من لا یحضره الفقیه''': الصدوق (م.۳۸۱ق.)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، ۱۴۰۴ق
| |
| * '''مناقب آل ابیطالب''': ابن شهر آشوب (م.۵۸۸ق.)، به کوشش گروهی از اساتید، نجف، المکتبة الحیدریه، ۱۳۷۶ق
| |
| * '''مواهب الجلیل''': الحطاب الرعینی (م.۹۵۴ق.)، به کوشش زکریا عمیرات، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۶ق
| |
| * '''النهایه''': ابن اثیر مبارک بن محمد الجزری (م.۶۰۶ق.)، به کوشش محمود محمد و طاهر احمد، قم، اسماعیلیان، ۱۳۶۷ش
| |
| * '''نیل الاوطار''': الشوکانی (م.۱۲۵۵ق.)، بیروت، دار الجیل، ۱۹۷۳م
| |
| * '''وسائل الشیعه''': الحر العاملی (م.۱۱۰۴ق.)، قم، آل البیت(ع)، ۱۴۱۲ق.
| |
| {{پایان}}
| |
|
| |
|
| احجاج: Ñ نیابت | | احجاج: Ñ نیابت |
|
| |
|
| احجار البیت: Ñ احجار الزیت | | احجار البیت: Ñ احجار الزیت |
ابوعُبَیده جَرّاح: صحابی مشهور، نقشآفرین در ماجرای سقیفه
عامر بن عبدالله بن جراح (م.۱۸ق.)، مشهور به ابوعبیده جراح، صحابی پیامبر(ص) و از تیره بنیحارث بن فهر از قریش بود. در نسب او پس از ذکر کنیه، بر خلاف رسم عرب، نام جدّ (جرّاح) به جای آمده است.[۱] وجهی برای این نام در منابع یاد نشده است؛ اما با توجه به فراوانی آن میتوان گفت از اسامی رایج در میان اعراب بوده؛ گرچه به معنای پزشک جراح نیز به کار رفته است.
ابوعبیده یکی از ۱۷ نفر با سواد مکه هنگام ظهور اسلام بود.[۲] وی در روزگار جاهلیت برای مکیان گورکنی میکرد.[۳] درباره پدر او سخنان متناقض گفتهاند. بر پایه نقلی، پدر وی پیامبر(ص) را درک کرد و اسلام آورد.[۴] بر پایه گزارشی دیگر، پدر او از مخالفان پیامبر(ص) بود و ایشان را سبّ میکرد. گفتهاند: به همین سبب، ابوعبیده در جنگ بدر سر پدر خود را برید و نزد پیامبر(ص) آورد.[۵] صحت این گزارش با تردید روبهروست؛ زیرا به گفته برخی مورخان، پدر وی از رؤسای قریش در جنگ فجار بود و مرگ او پیش از اسلام رخ داد.[۶] برخی این داستان را از ساختههای روزگار فضیلتسازی برای صحابه به شمار آوردهاند.[۷] مادر ابوعبیده، أمیمه بنت غنم بن جابر، از تیره بنیحارث قریش بود که بعدها اسلام آورد.[۸]
در منابع شیعی، شأن نزول آیاتی چون ۹۰ مائده/۵[۹]، ۵۱ قلم/۶۸[۱۰]، ۷۴ توبه/۹[۱۱]، ۱۰۸ نساء/۴[۱۲]، ۷۹-۸۰ زخرف/۴۳[۱۳] و ۲۵-۲۶ محمّد/۴۷[۱۴] در نکوهش ابوعبیده یاد شده است.
ابوعبیده در روزگار پیامبر(ص): گفتهاند که ابوعبیده همراه ارقم بن ابیارقم (م.۵۵ق.) و عثمان بن مظعون (م.۲ق.) اسلام آورد و از نخستین مسلمانان به شمار میرود.[۱۵] برخی اسلام او را به دست ابوبکر دانستهاند.[۱۶] با استناد به گزارشی که سن او را در جنگ بدر ۴۱ سال دانسته[۱۷]، میتوان گفت هنگام اسلام آوردن ۲۷ سال داشته است. وی از دعوتکنندگان به اسلام در زمان دعوت مخفیانه پیامبر(ص) در مکه بود.[۱۸] نام او در شمار ۱۰ مهاجر نخستین یاد شده که پیش از جعفر بن ابیطالب به حبشه هجرت کردند.[۱۹] برخی مورخان گفتهاند که وی در مهاجرت دوم به حبشه رفت.[۲۰] بعضی نیز او را حاضر در هر دو هجرت دانستهاند.[۲۱] وی پس از هجرت پیامبر(ص) به مدینه، از حبشه به مکه بازگشت و سپس به مدینه مهاجرت کرد و در خانه کلثوم بن هدم که خانه مردان مجرد بود، ساکن شد.[۲۲]
پیامبر(ص) میان او و سعد بن معاذ بن نعمان (م.۵ق.)[۲۳] یا سالم مولای ابیحذیفه (م.۱۲ق.)[۲۴] و یا بلال حبشی (م.۲۰ق.)[۲۵] پیمان برادری بست. وی با محمد بن مسلمه (م.۴۶ق.) نیز برای برخورداری از میراث[۲۶] پیمان برادری برقرار کرد. روایتی از انس بن مالک در زمینه شراب نوشیدن ابوعبیده همراه ابی بن کعب و ابوطلحه انصاری در دست است.[۲۷]
روایتها از حضور ابوعبیده در جنگ بدر و اُحُد به سال سوم ق. حکایت دارند.[۲۸] در جنگ احد از اندک کسانی بود که تا آخرین لحظه ایستادگی و از پیامبر(ص) دفاع کردند. او به مداوای زخمهای مجروحان نبرد پرداخت و حلقه زرهی را که در پیشانی پیامبر فرورفته بود، با دندان بیرون کشید و از همین رو، دندانهای پیشینش شکست و از این جهت او را اَثرَم یا اهتم گفتند.[۲۹] منابع شیعی گزارش دادهاند که در این ماجرا تنها علی(ع) و ابودجانه (م.۱۲ق.) در کنار پیامبر(ص) ماندند.[۳۰] در برخی منابع آمده که فردی به نام عقبة بن وهب حلقهها را از چهره پیامبر(ص) بیرون آورد.[۳۱]
ابوعبیده در ماجرای صلح حدیبیه به سال ششم ق. از گواهان این صلح بود و نامش در کنار دیگر گواهان، بالای پیماننامه نوشته شد.[۳۲] گویا به سبب با سواد بودن، در شمار شاهدان پیمان انتخاب شد. او در غزوه ذات السلاسل به سال هشتم ق.[۳۳]، سریه خبط به سال هشتم ق.[۳۴] و به گفته ابن سعد (م.۲۳۰ق.) در همه جنگهای پیامبر۹[۳۵] و به سخن ابن حجر (م.۸۵۳ق.) در همه غزوهها، جز غزوه تبوک به سال نهم ق. شرکت داشت.[۳۶] او در سریه خبط (سیف البحر) و ذی القصه به سال ششم ق. فرمانده سپاه بود. در سریه خبط، پیامبر(ص) او را همراه ۳۰۰ تن از مسلمانان به سوی قبیلهای از جُهَینه فرستاد.[۳۷]
در غزوه ذات السلاسل پیامبر(ص) او را با گروهی از صحابه به کمک سپاهی به فرماندهی عمرو بن عاص (م.۴۳ق.) فرستاد. با این که او از عمرو بن عاص دل خوشی نداشت، به سبب پیروی از دستور پیامبر(ص) با عمرو کنار آمد و از این روی، پیامبر(ص) وی را تحسین کرد.[۳۸] اخباری ناسازگار درباره حضور او در غزوه تبوک در دست است. منابع اهل سنت معتقدند وی در تبوک حضور نداشت[۳۹] و پیامبر(ص) او را در مدینه باقی نهاده بود.[۴۰] برخی منابع شیعه معتقدند او از کسانی بود که قصد داشتند در بازگشت از غزوه تبوک با رم دادن شتر پیامبر(ص) ایشان را ترور کنند.[۴۱]
ابوعبیده در روز فتح مکه به سال هشتم ق. کنار پیامبر(ص) بود و فرماندهی بخشی از سپاه را بر عهده داشت[۴۲] و پیشاپیش پیامبر وارد مکه شد.[۴۳] نیز او از گواهان پیماننامه هیئتهای نمایندگی قبایل با پیامبر(ص) بود.[۴۴] پیامبر او را برای تبلیغ و جمعآوری زکات به قبایل و مناطق مختلف فرستاد. او از سوی پیامبر(ص) برای گرفتن جزیه به بحرین فرستاده شد و با اموالی که به دست آورده بود، به مدینه بازگشت و پیامبر(ص) از بازگشت او خوشحال شد.[۴۵] هنگامی که گروهی از مردم نجران به حضور پیامبر آمده، از او خواستند تا فردی امین را به سوی آنان بفرستد، ایشان ابوعبیده را همراه ایشان فرستاد.[۴۶] نیز او به فرمان پیامبر(ص) برای آموزش امور دینی به یمن رفت.[۴۷]
هنگام دفن پیامبر(ص) کسی را به دنبال او و فردی دیگر را در پی ابوطلحه فرستادند. ابوطلحه زودتر از ابوعبیده رسید و قبر پیامبر(ص) را کَند.[۴۸]
ابوعبیده پس از پیامبر۹: ابوعبیده هنگام رحلت پیامبر(ص) با سپاه اسامه رهسپار جنگ بود.[۴۹] چون خبر وفات پیامبر(ص) به سپاه رسید، با اسامه و عمر به مدینه بازگشت و در مراسم دفن پیامبر حضور یافت.[۵۰] پس از رحلت پیامبر(ص) و بیعت با ابوبکر، ماجرای ارتداد اعراب برخی نواحی پیش آمد. وی و عمر و سعد بن ابیوقاص از ابوبکر خواستند از اعزام سپاه اسامه به روم منصرف شود و ایشان را برای سرکوبکردن مرتدان بفرستد. ابوبکر نپذیرفت و تنها عمر را در مدینه نگاه داشت و دیگران را به سپاه اسامه ملحق کرد.[۵۱]
ابوعبیده همراه عمر در سقیفه بنیساعده حضور داشت[۵۲] و در رساندن ابوبکر (م.۱۳ق.) به خلافت نقشی مهم و اساسی ایفا کرد. برخی از منابع شیعه معتقدند ابوعبیده، ابوبکر، عمر (م.۲۳ق.)، مغیرة بن شعبه (م.۵۰ق.)، عبدالرحمن بن عَوف (م.۳۱ق.) و سالم مولای ابیحُذَیفه (م.۱۲ق.) با هم عهد کرده بودند پس از رحلت پیامبر(ص) نگذارند خلافت به دست بنیهاشم افتد.[۵۳] هنگامی که ابوبکر، عمر و ابوعبیده شتابان به سقیفه رسیدند، انصار برای انتخاب خلیفه در آنجا گرد آمده بودند.[۵۴] آنان پیامبر(ص) را از مهاجران شمردند و خود را به جانشینی او سزاوارتر دانستند.[۵۵] عمر و ابوبکر نخست قصد داشتند تا با ابوعبیده بیعت کنند[۵۶]؛ اما او ابوبکر را به دلیل تقدم در اسلام و همراهی با رسول خدا(ص) در هجرت به مدینه مقدم دانست.[۵۷]
چون ابوبکر به خلافت رسید، ابوعبیده نقشی عمده در گرفتن بیعت از مخالفان به ویژه علی(ع) داشت.[۵۸] او برای بیعت گرفتن از علی(ع) با اشاره به سابقه وی در اسلام و فضل و خویشاوندی او با پیامبر۹، به سبب جوان بودن او و نیز کهنسالی و تجربه بیشتر ابوبکر، بر آن بود که ابوبکر برای خلافت شایستهتر است. پس از علی خواست تا این مقام را به ابوبکر تسلیم کند.[۵۹] بر پایه گزارشی، وی در مشاجره با علی(ع) او را حریص به خلافت دانست.[۶۰] هنگامی که ابوبکر به حدیثی از پیامبر(ص) استناد نمود که نبوت و خلافت در بنیهاشم جمع نمیشوند، ابوعبیده به صحت این حدیث گواهی داد.[۶۱] برخی مفسران شیعی سدههای نخست او را از کسانی میدانند که برای گرفتن بیعت به خانه حضرت زهرا(س) هجوم برد.[۶۲]
نیز ابوعبیده همراه عمر و مغیرة بن شعبه در گرفتن بیعت از عباس (م.۶۸ق.) عموی پیامبر(ص) برای ابوبکر تلاش کرد.[۶۳] بر پایه نقلی، آنان کوشیدند با تطمیع عباس وی را برای جدایی از علی(ع) تشویق کنند.[۶۴] او تا پایان زندگی از مهمترین عناصر استحکام ارکان خلافت شیخین بود و در زمان ابوبکر مدتی متصدی بیت المال شد.[۶۵] سپس به فرماندهی کل سپاه مسلمانان در شام رسید[۶۶] و شهرها و مناطق عمده شام از جمله دمشق را فتح کرد. او در سال پانزدهم ق. همراه خالد بن ولید به قصد فتح حِمْص به این منطقه لشکر کشید. مسلمانان پس از ماهها محاصره این منطقه، پیروز شدند و آن را تصرف کردند.[۶۷]
خلیفه دوم در سال۱۷ق. با برکنارکردن خالد بن ولید، ابوعبیده را به حکومت شام منصوب کرد.[۶۸] خلیفه آن قدر به او اعتماد داشت که به گفته خود میخواست پس از مرگ، وی را به جای خویش بگمارد.[۶۹] او میگفت: آرزو دارم خانهای آکنده از مردانی همچون ابوعبیده داشته باشم.[۷۰] ابوعبیده از فرماندهان مسلمانان در فتح جزیره به سال۱۷ق. و فتح مصر به سال۱۸ق. بود.[۷۱]
بر پایه گزارشی، از خدمات او به خلیفه دوم و اهالی مدینه آن بود که چون مدینه دچار قحطی و خشکسالی شد و عمر از والیان شهرهای مختلف برای ارسال مواد غذایی یاری جست، ابوعبیده مواد غذایی فراوان با ۴۰۰۰ بار شتر از شام به مدینه آورد. با توجه به گسترده نبودن مدینه در آن روزگار، این رقم گزاف به نظر میرسد. هنگامی که عمر خواست بهای این مواد خوراکی را بپردازد، ابوعبیده از پذیرش آن خودداری کرد و این کار را برای رضای خدا دانست.[۷۲]
روزی عمر بن خطاب ۴۰۰۰ درهم و ۴۰۰ دینار برای ابوعبیده فرستاد تا وی را بیازماید. او همه آن پول را قسمت کرد.[۷۳] در منابع آمده است که وی آرزو میکرد گوسفندی بود و خانوادهاش او را ذبح کرده، از گوشتش بهره میبردند.[۷۴] این سخن شاید بر اثر پشیمانی از اشتباهاتش بوده است. او سرانجام در سال ۱۸ق. هنگامی که ۵۸ سال داشت، در طاعون عَمواس در اردن مُرد و معاذ بن جبل بر او نماز گزارد.[۷۵] وی در روستای «عمتا» در منطقه غور (بیسان) به خاک سپرده شد.[۷۶]
ابوعبیده در منابع کهن اهل سنت به عنوان صحابی پیامبر۹، یکی از عشره مُبَشّره[۷۷] و از حواریان پیامبر۹[۷۸] و فقیهان صحابه[۷۹] یاد شده و فضیلتهایی از زبان پیامبر۹[۸۰] و صحابه[۸۱] در ستایش او نقل کردهاند؛ مثلا او را امین امت و امین پیامبر(ص) شمردهاند.[۸۲] برخی حدیثشناسان در صحت انتساب این سخن به پیامبر(ص) تردید دارند.[۸۳] او را از کاتبان وحی[۸۴] و گردآورندگان قرآن دانستهاند.[۸۵] اشعاری هم به او نسبت دادهاند.[۸۶] نیز او در منابع حدیثی یکی از راویان احادیث پیامبر(ص) به شمار میرود که روایاتی اندک از زبان پیامبر نقل کرده است.[۸۷]
روایتهای ابوعبیده: راویان احادیث اندک وی از پیامبر(ص) از این قرارند: جابر بن عبدالله، عرباض بن جاریه، ابوامامه باهلی، اسلم غلام عمر، سمرة بن جندب، عبدالرحمن بن غنم[۸۸]، و عیاض بن غطیف.[۸۹] احادیث منتسب به وی موضوعاتی پراکنده را در برمیگیرند؛ از جمله: فضیلت نماز جمعه[۹۰]، فضیلت امرکردن حاکمان به معروف[۹۱]، عذاب نسبتدهنده دروغ به پیامبر۹[۹۲]، پاداش انفاق در راه خدا[۹۳]، به تأخیر انداختن قصاص زن گناهکار تا زاده شدن فرزندش[۹۴]، استدراج برای امت گناهکار[۹۵]، هشدار خروج دجال برای هر قومی از جمله پیروان خود[۹۶]، وصیت پیامبر(ص) برای اخراج یهود از جزیرة العرب[۹۷]، کسانی که شهید محسوب میشوند[۹۸]، روایتی درباره رؤیت خداوند که بیانگر داستان دیدار پیامبر(ص) و خداوند و گفتوگوی ایشان در شب معراج است[۹۹] و گزارش ناخشنودی پیامبر(ص) از انحراف امتش پس از ایشان.[۱۰۰]
نیز گزارشی درباره اظهار اندوه وی از رعایت نکردن وصیت پیامبر(ص) در دست است. از مسلم بن أکیس گزارش شده که روزی نزد ابوعبیده رفت و او را اندوهگین دید و از علت آن پرسید. ابوعبیده علت آن را فراموشکردن وصیت پیامبر دانست که وی را از تجملگرایی منع نموده و توصیه کرده بود زندگی سادهای در پیش گیرد؛ ولی وی چنین نکرده بود.[۱۰۱]
منابع از دو پسر وی به نامهای یزید و عمیر از هند بنت جابر بن وهب یاد کردهاند[۱۰۲]؛ اما نسلی از او نمانده است.[۱۰۳]
محتوای این مقاله برگرفته شده از:
دانشنامه حج و حرمین شریفین مدخل [ ].
- الاحتجاج: ابومنصور الطبرسی (م.۵۲۰ق.)، به کوشش سید محمد باقر، دار النعمان، ۱۳۸۶ق
- الارشاد: المفید (م.۴۱۳ق.)، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ق
- الاستیعاب: ابن عبدالبر (م.۴۶۳ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق
- اسد الغابه: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق
- الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق
- الاعلام: الزرکلی (م.۱۳۹۶ق.)، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۹۹۷م
- انساب الاشراف: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق
- البدء و التاریخ: المطهر المقدسی (م.۳۵۵ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۹۰۳م
- البدایة و النهایه: ابنکثیر (م.۷۷۴ق.)، بیروت، مکتبة المعارف
- البرهان فی تفسیر القرآن: البحرانی (م.۱۱۰۷ق.)، قم، البعثه، ۱۴۱۵ق
- تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق
- تاریخ الخلفاء: السیوطی (م.۹۱۱ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۸ق
- تاریخ بغداد: الخطیب البغدادی (م.۴۶۳ق.)، به کوشش عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۷ق
- تاریخ خلیفه: خلیفة بن خیاط (م.۲۴۰ق.)، به کوشش سهیل زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۴ق
- تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی
- تاریخ مدینة دمشق: ابن عساکر (م.۵۷۱ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق
- تاریخ المدینة المنوره: ابن شبّة النمیری (م.۲۶۲ق.)، به کوشش شلتوت، قم، دار الفکر، ۱۴۱۰ق
- تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م.۲۹۲ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق
- تفسیر العیاشی: العیاشی (م.۳۲۰ق.)، به کوشش رسولی محلاّتی، تهران، المکتبة العلمیة الاسلامیه
- تفسیر القمی: القمی (م.۳۰۷ق.)، به کوشش الجزائری، قم، دار الکتاب، ۱۴۰۴ق
- حلیة الاولیاء: ابونعیم الاصفهانی (م.۴۳۰ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۵ق
- الخصال: الصدوق (م.۳۸۱ق.)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۶ق
- دائرة المعارف بزرگ اسلامی: زیر نظر بجنوردی، تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ، ۱۳۷۲ش
- دائرة المعارف قرآن کریم: مرکز فرهنگ و معارف قرآن کریم، قم، بوستان کتاب، ۱۳۷۸ش
- دلائل النبوه: البیهقی (م.۴۵۸ق.)، به کوشش عبدالمعطی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۵ق
- الرده: الواقدی (م.۲۰۷ق.)، به کوشش الجبوری، بیروت، دار الغرب الاسلامی، ۱۴۱۰ق
- الریاض النضره: الطبری (م.۶۹۴ق.)، به کوشش عیسی عبدالله، بیروت، دار الغرب الاسلامی، ۱۹۹۶م
- سنن ابن ماجه: ابن ماجه (م.۲۷۵ق.)، به کوشش محمد فواز، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۳۹۵ق
- سنن ابیداود: السجستانی (م.۲۷۵ق.)، به کوشش سعید محمد اللحام، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۰ق
- سنن الترمذی: الترمذی (م.۲۷۹ق.)، به کوشش عبدالوهاب، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۲ق
- السنن الکبری: البیهقی (م.۴۵۸ق.)، بیروت، دار الفکر
- سنن الدارمی: الدارمی (م.۲۵۵ق.)، احیاء السنة النبویه
- سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق
- السیرة النبویه: ابن هشام (م.۸-۲۱۳ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، المکتبة العلمیه
- شذرات الذهب: عبدالحی بن عماد (م.۱۰۸۹ق.)، بیروت، دار ابن کثیر، ۱۴۰۶ق
- شرح نهج البلاغه: ابن ابیالحدید (م.۶۵۶ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق
- صحیح البخاری: البخاری (م.۲۵۶ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۱ق
- طبقات الفقهاء: ابراهیم بن محمد الشیرازی (م.۴۷۶ق.)، به کوشش احسان عباس، بیروت، دار الرائد
- الطبقات الکبری: ابن سعد (م.۲۳۰ق.)، بیروت، دار صادر
- علل الشرایع: الصدوق (م.۳۸۱ق.)، به کوشش بحر العلوم، نجف، المکتبة الحیدریه، ۱۳۸۵ق
- الغارات: ابراهیم الثقفی الکوفی (م.۲۸۳ق.)، به کوشش المحدث، بهمن، ۱۳۵۵ش
- فتوح البلدان: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش محمد رضوان، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۳۹۸ق
- الکافی: الکلینی (م.۳۲۹ق.)، به کوشش غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۵ش
- کتاب السنه: الشیبانی (م.۲۸۷ق.)، به کوشش محمد البانی، بیروت، المکتب الاسلامی، ۱۴۱۳ق
- کنز العمال: المتقی الهندی (م.۹۷۵ق.)، به کوشش صفوة السقاء، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق
- مجمع الزوائد: الهیثمی (م.۸۰۷ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۲ق
- المحبّر: ابن حبیب (م.۲۴۵ق.)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده
- المستدرک علی الصحیحین: الحاکم النیشابوری (م.۴۰۵ق.)، به کوشش مرعشلی، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق
- مسند ابییعلی: احمد بن علی بن المثنی (م.۳۰۷ق.)، به کوشش حسین سلیم، بیروت، دار المأمون للتراث
- مسند احمد: احمد بن حنبل (م.۲۴۱ق.)، بیروت، دار صادر
- المعارف: ابن قتیبه (م.۲۷۶ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، شریف رضی، ۱۳۷۳ش
- معجم البلدان: یاقوت الحموی (م.۶۲۶ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۵م
- المعجم الکبیر: الطبرانی (م.۳۶۰ق.)، به کوشش حمدی عبدالمجید، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق
- المغازی: الواقدی (م.۲۰۷ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۹ق
- من لایحضره الفقیه: الصدوق (م.۳۸۱ق.)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، ۱۴۰۴ق
- المنتظم: ابن جوزی (م.۵۹۷ق.)، به کوشش نعیم زرزور، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق.
اجزای صوفه: Ñ حج جاهلی
احجاج: Ñ نیابت
احجار البیت: Ñ احجار الزیت