|
|
خط ۲: |
خط ۲: |
| [[رده:مکانهای تاریخی مدینه]] | | [[رده:مکانهای تاریخی مدینه]] |
| [[رده:مکانهای منتسب به پیامبر اسلام(ص)]] | | [[رده:مکانهای منتسب به پیامبر اسلام(ص)]] |
|
| |
| = مسجد بنيقريظه =
| |
| به آن مسجد بنيقريظه گفته ميشود؛ زيرا پيامبر9 هنگام محاصره قبيله بنيقريظه در مکان اين مسجد نماز ميخواند.[1] پيش از پرداختن به موقعيت و ويژگيهاي ساختمان مسجد، به غزوه بنيقريظه ميپردازيم.
| |
|
| |
| == غزوه قبيله بنيقريظه ==
| |
| قبيله بنيقريظه[2] با پيامبر9 همپيمان بودند؛ ولي پيمانشان را نقض، و در غزوه احزاب (خندق.) خيانت کردند. پيامبر9 آنها را پس از غزوه خندق محاصره کرد. در ادامه برخي از جزئيات اين غزوه ميآيد.
| |
|
| |
| حي بن اخطب، رئيس قبيله بنينضير، شبانه نزد کعب بن اسد، رئيس قبيله بنيقريظه، آمد. کعب درِ قلعه را بدون توجه به او بست و گفت: «واي بر تو اي حي، تو شخص نحسي هستي!» ولي حي اصرار کرد وارد قلعه شود. کعب در را به روي او باز کرد. حي وارد دژ شد و گفت: «واي بر تو کعب، قريش و فرماندهان و رهبرانش را برايت آوردهام تا آنها را به مجتمعالأسيال (م.حل تجمع سيلابها) در رومه برسانم. غطفان و فرماندهان و رهبرانش را برايت آوردهام تا آنها را به کنار احد برسانم. آنها با من عهد بستهاند که آرام نگيرند تا محمد و همراهانش را ريشهکن کنند». کعب گفت: «دست از سر من بردار و من را به حال خودم بگذار. من از محمد فقط وفاداري و درستي ديدهام». حي دست از سر کعب برنداشت تا زماني که او را راضي کرد عهد و پيماني از جانب خدا با او ببندد مبني بر اينکه اگر قريش و غطان بازگشتند و نتوانستند محمد را شکست بدهند، حي هم با کعب وارد قلعهاش ميشود تا آنچه بر سر وي بيايد، بر سر حي هم بيايد؛ همچنانکه کعب از او خواست تا گِرو و امانتهايي را از قريش و غطفان بگيرد و نزد خودشان نگه دارد تا اگر محمد را از روي زمين برنداشتند و برگشتند، حي و کعب را بدنام نکنند. قرار شد امانتها نود مرد از اشراف قريش و غطفان باشد. حي با آنها در اين زمينه موافقت کرد. در آن هنگام بود که عهد خود را نقض کردند و عهدنامهشان را پاره نمودند. بدينسان آنان خودشان را از عهدنامهاي که بين آنها و پيامبر9 بسته شده بود، مبرا ساختند.
| |
|
| |
| وقتي اين خبر هنگام جنگ احزاب به پيامبر9 رسيد، ايشان سعد بن معاذ، سعد بن عباده،[3] عبدالله بن رواحه و خوات بن جبير[4] را نزد آنها فرستاد و به آنها فرمود: «برويد تا ببينيد اخباري که درباره اين قوم به ما رسيده است، صحيح است يا نه؟» آنها ميان آن مردم رفتند و به خيانت و آسيبشان به رسول خدا9 پي بردند. سعد بن معاذ چنين دعا کرد: «خداوندا تا زماني که چشمانم با شکست قبيله بنيقريظه شاد نشده است، من را از دنيا نبر!»
| |
|
| |
| آن چهار صحابي، خبر را براي رسول خدا9 آوردند و گفتند: «قبيله بنيقريظه عهدنامه را پاره، و پيمان را نقض کردهاند». پيامبر9 فرمود: «اي جماعت مسلمانان مژده بدهيد».
| |
|
| |
| وقتي پيامبر9 از غزوه خندق برگشت، به دليل سختي جبهه نبرد، در خانه ام سلمه غسل ميکرد. جبرئيل نزد ايشان آمد و گفت: «اسلحه را زمين گذاشتهاي؟! به خدا سوگند ما آن را زمين نگذاشتهايم! ... به سمت آنان برو». آن حضرت گفت: «کجا بروم؟» جبرئيل گفت: «آنجا». سپس با دستش به قبيله بنيقريظه اشاره کرد و پيامبر9 به سمت آنان حرکت کرد.
| |
|
| |
| بخاري از ابن عمر روايت کرده است که پيامبر9 روز احزاب فرمود: «همه بايد نماز عصر را در سکونتگاه قبيله بنيقريظه بخوانند». بعضي صحابه نماز عصر را در راه خواندند. بعضي ديگر گفتند تا به آنجا نرسيم، نماز نميخوانيم. برخي ديگر گفتند ما نماز ميخوانيم. پيامبر9 اين را از ما نخواسته است. اين موارد براي پيامبر9 بازگو شد؛ اما ايشان هيچ يک از صحابه را مورد نکوهش قرار نداد.
| |
|
| |
| پيامبر9 قبيله بنيقريظه را 25 شب محاصره کرد تا اينکه به دستور سعد بن معاذ بيرون آمدند و محاصره را شکستند. سعد دستور داد جنگجويان آنها را بکشند و خانوادههايشان را اسير کنند؛ زيرا پيمان خود را نقض، و هنگام غزوه خندق خيانت کرده بودند. اين غزوه سال 5 هجري اتفاق افتاد.[5] خداوند متعال در اين آيه از غزوه بنيقريظه ياد ميکند و ميفرمايد:
| |
|
| |
| '''{'''وَأَنزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقاً تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقاً وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضاً لَّمْ تَطَؤُوهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيراً'''}.'''
| |
|
| |
| خداوند كساني از اهل كتاب (بنيقريظه) را كه احزاب را پشتيباني كرده بودند، از دژهايشان پايين كشيد و به دلهايشان ترس و هراس انداخت. گروهي را كشتيد و گروهي را اسير كرديد و زمينها و خانههايشان و دارايي آنان و همچنين زميني را كه هرگز بر آن گام ننهاده بوديد، به چنگ شما انداخت. بيگمان خداوند بر هر چيزي تواناست.[6]
| |
|
| |
| قرطبي ميگويد: «کساني که قريش و غطفان را در جنگ احزاب ياري دادند، قبيله بنيقريظه بودند».[7] برخي جزئيات اين غزوه در ادامه بيان ميشود.
| |
|
| |
| از عايشه روايت شده است:
| |
|
| |
| مردي از مشرکان قريش، که به او ابن عرقه گفته ميشد، تيري به سمت سعد پرتاب ميکند و به او ميگويد: «اين را بگير؛ من ابن عرقه هستم». آن تير به شاهرگ دست سعد برخورد و آن را قطع کرد.[8] سعد به درگاه خداوند دعا کرد و گفت: «خداوندا من را از دنيا نبر تا زماني که چشمان من با شکست قبيله بنيقريظه شاد نشده است و از دژهاي[9] خود خارج نشدهاند!» رسول خدا9 به مدينه برگشت و دستور داد تا سايباني از پوست بسازند. آن سايبان روي سعد در مسجد زده شد. ... جبرئيل آمد، درحاليکه گرد و غبار را از سرش پاک ميکرد،[10] گفت: «اسلحه را زمين گذاشتهاي؟ به خدا سوگند ملائکه هنوز سلاح را زمين نگذاشتهاند. به سمت قبيله بنيقريظه حرکت کن و با آنان بجنگ». پيامبر9 لباس جنگياش را پوشيد و به مردم اجازه داد تا به سمت ميدان جنگ حرکت کنند. سپس رسول خدا9 حرکت کرد. از محله قبيله بنيغنم، که همسايه مسجد بودند، عبور کرد و فرمود: «چه کسي از کنار شما رد شد؟» آنان گفتند: «دحيه کلبي».[11] محاسن و صورت دحيه کلبي شبيه جبرئيل بود. ...پيامبر9 به سمت قبيله بنيقريظه رفت و آنها را 25 شب محاصره کرد. وقتي حلقه محاصره تنگ شد و گرفتاريهايشان بسيار افزايش يافت، به آنها گفته شد با دستور پيامبر خدا9 از محاصره بيرون بياييد. آنها از ابولبابة بن منذر[12] مشورت گرفتند. ابولبابه به گلويش اشاره کرد؛ يعني اينکه او به آنها گفت همه شما کشته ميشويد. سپس گفتند: «با داوري سعد بن معاذ تسليم ميشويم و از محاصره در ميآييم». معاذ را سوار بر الاغي که پالاني از پوست خرما روي آن بود، آوردند. قومش او را احاطه کردند و گفتند: «اي اباعمرو، با همپيمانانت، بردههايت و اهل خيانت خوب رفتار کن». سعد هرگز تحت تأثير حرفهايشان قرار نگرفت. به آنها توجهي نکرد تا اينکه به خانههايشان نزديک شد و گفت: «اکنون وقت آن رسيده است که من در راه خداوند از سرزنش هيچ سرزنشکنندهاي نهراسم». ابوسعيد ميگويد: وقتي سعد نزديک شد، پيامبر9 فرمود: به احترام سرورتان بايستيد و تسليم شويد. عمر گفت: سرور ما خداوند است. آن حضرت فرمود: نزد او برويد و تسليم شويد. آنان نزد سعد رفتند و تسليم شدند. رسول خدا9 به سعد فرمود: درباره آنها داوري کن. سعد گفت: من درباره آنها اينگونه داوري ميکنم که جنگجويانشان کشته شوند، خانوادههايشان اسير و اموالشان تقسيم گردد. پيامبر9 فرمود: در مورد آنها بر اساس حکم خداوند و رسولش قضاوت کردي». (حديث)
| |
|
| |
| هيثمي ميگويد: «اين حديث را احمد روايت کرده است. ميان راويان آن، محمد بن عمرو بن علقمه وجود دارد که احاديث او حَسَن هستند (وي حَسَن الحديث است). بقيه رجال آن روايت، ثقهاند».[13]
| |
|
| |
| == موقعيت مسجد ==
| |
| مورخان چنين گزارش کردهاند که مسجد بنيقريظه در جهت شرقي مسجد فضيخ و در جهت جنوبي مشربه ام ابراهيم است. در حال حاضر، بين بيمارستان الزهرا و بيمارستان ملي، بر سر راهي واقع شده است که از خيابان علي بن ابيطالب٧ (خيابان عوالي) جدا ميشود و آن را به خيابان امير عبدالمجيد (خيابان حزام سابق.) وصل ميکند. کسي که به سمت آن مسجد حرکت کند، مدخلي سمت راستش ورودي را به فاصله 45/1 متر مشاهده ميکند. در آن ورودي مسجد به وضوح در فاصله سيصد متري به چشم ميخورد.
| |
|
| |
|
| == ويژگيهاي ساختمان مسجد == | | == ويژگيهاي ساختمان مسجد == |
خط ۴۰: |
خط ۷: |
|
| |
|
| در چهاردهم ربيعالاول 1418 هجري، به زيارت اين مسجد مشرف شدم. طول آن 22 در 22 متر است. ساختمانش به شکل مربع است. مساحت آن 2/484 متر است. در آن نمازهاي پنجگانه برگزار ميشود. | | در چهاردهم ربيعالاول 1418 هجري، به زيارت اين مسجد مشرف شدم. طول آن 22 در 22 متر است. ساختمانش به شکل مربع است. مساحت آن 2/484 متر است. در آن نمازهاي پنجگانه برگزار ميشود. |
|
| |
| == نماز پيامبر٩ در اين مسجد ==
| |
| علي بن ابيرافع نقل کرده است: «پيامبر9 در منزل زني روستايي نماز خواند. آن منزل، وارد زمين مسجد بنيقريظه شد. آن مکاني که پيامبر9 در آن نماز خواند، شرق مسجد بنيقريظه کنار منارهاي قرار دارد که ويران شده است».[15]
| |
|
| |
| ابن نجار ميگويد: «عمر بن عبدالعزيز اين مسجد را بنا کرد و خانهاي را که پيامبر٩ واردش شده و در آن نماز خوانده بود، وارد زمين مسجد کرد».[16]
| |
|
| |
| هيتمي ميگويد: «پيامبر9 در خانه زني نماز خواند که وليد بن عبدالملک، زماني که مسجد را ساخت، آن را وارد زمين مسجد کرد».[17]
| |
|
| |
| ازاينرو سمهودي ميگويد: «شايسته است که در مسجد بنيقريظه، کنار منارهاي که در شرق مسجد است، نماز خواند؛ زيرا آنجا مکانِ خانهاي است که پيامبر9 در آن نماز خواند».[18]
| |
|
| |
| ابوسعيد خدري ميگويد:
| |
|
| |
| اهالي بنيقريظه با داوري سعد بن معاذ تسليم شدند و حلقه محاصره را شکستند. پيامبر9 شخصي را دنبال معاذ فرستاد. معاذ را سوار بر الاغي که پالاني از پوست خرما روي آن بود، آوردند. وقتي سعد نزديک مسجد شد، پيامبر9 فرمود: «به احترام سرورتان بايستيد و تسليم شويد». به سعد گفتند: «بنيقريظه با داوري تو تسليم شدهاند و حلقه محاصره را شکستهاند». سعد گفت: «من درباره آنها اينگونه داوري ميکنم که جنگجويانشان کشته شوند، خانوادههايشان اسير، و اموالشان تقسيم گردد». پيامبر9 فرمود: «در مورد آنها بر اساس حکم خداوند و رسولش قضاوت کردي». شايد هم فرمود: «بر اساس حکم پادشاهان قضاوت کردي».[19]
| |
|
| |
| ابن حجر ميگويد: «گفته شده است مراد از مسجد، همان مسجدي است که پيامبر9 آن را براي نماز خواندن در ديار قبيله بنيقريظه در زمان محاصره آنها آماده کرده بود. مقصود از آن، مسجد پيامبر٩ در مدينه نيست».[20]
| |
|
| |
|
| == مسجد بنيقريظه در گذر تاريخ == | | == مسجد بنيقريظه در گذر تاريخ == |
| ابن نجار و مطري در گزارش خود آوردهاند که عمر بن عبدالعزيز اين مسجد را هنگام حکومتش بر مدينه منوره (در فاصله سالهاي87 ـ 93) در مکاني بنا کرده است که پيامبر9 هنگام غزوه بنيقريظه در آن نماز خواند.[21]
| | مطري (م.741ق.) ميگويد: مسجد بنيقريظه در شرق مسجد شمس (فضيخ)، با مقداري فاصله، در ناحيه حره شرقي، نزديک درِ باغي واقع شده که اکنون به باغ حاجزه معروف است. اين باغ، وقف فقراست و ميان خانههاي ويرانشدهاي قرار گرفته که برخي از آنها خانههاي قبيله بنيقريظه در شمال درِ باغ حاجزه است. شماري از مردم عاليه هم در آن اطراف زندگي ميکنند. بناي مسجد، بنايي زيباست که به سبک مسجد قبا ساخته شده است. طول آن 45 ذراع، و عرضش هم همين مقدار است. عمر بن عبدالعزيز، والي وقت وليد بن عبدالملک در مدينه، آن مسجد را همزمان با بناي مسجد قبا به دستور خليفه وقت، وليد بن عبدالملک، ساخته است.[24] |
| | |
| ابن شبه (م.262ق.) اين مسجد را از مساجدي آورده که پيامبر9 در آن نماز خوانده است. او رواياتي را ذکر ميکند که نشاندهنده همين مطلب هستند.[22]
| |
| | |
| ابن نجار (م.643ق.) اينگونه مشخصات آن مسجد را ذکر کرده است: «اين مسجد همچنان در عوالي باقي مانده است. مسجدي بزرگ است. به سبک مسجد قبا ساخته شده است. اطراف آن بوستانها، مزارع و مشربه ام ابراهيم قرار گرفته است».[23]
| |
| | |
| مطري (م.741ق.) ميگويد: | |
| | |
| مسجد بنيقريظه در شرق مسجد شمس (فضيخ)، با مقداري فاصله، در ناحيه حره شرقي، نزديک درِ باغي واقع شده که اکنون به باغ حاجزه معروف است. اين باغ، وقف فقراست و ميان خانههاي ويرانشدهاي قرار گرفته که برخي از آنها خانههاي قبيله بنيقريظه در شمال درِ باغ حاجزه است. شماري از مردم عاليه هم در آن اطراف زندگي ميکنند. بناي مسجد، بنايي زيباست که به سبک مسجد قبا ساخته شده است. طول آن 45 ذراع، و عرضش هم همين مقدار است. عمر بن عبدالعزيز، والي وقت وليد بن عبدالملک در مدينه، آن مسجد را همزمان با بناي مسجد قبا به دستور خليفه وقت، وليد بن عبدالملک، ساخته است.[24] | |
|
| |
|
| زين مراغي (م.816ق.) سخن مطري را درباره اين مسجد تکرار کرده است.[25] | | زين مراغي (م.816ق.) سخن مطري را درباره اين مسجد تکرار کرده است.[25] |
خط ۱۵۶: |
خط ۱۰۰: |
|
| |
|
| اين ويژگي دقيقاً با مسجد شماره 1، که همان مسجد فضيخ است، همخواني دارد؛ ولي مسجد شماره 2 از آنجا که خيلي بيشتر از نيم مايل با مسجد قبا فاصله دارد، اين ويژگي با آن همخواني ندارد؛ ازاينرو درست نيست که آن مسجد، مسجد فضيخ ناميده شود. آن مسجد فقط مسجد بنيقريظه است. خداوند به درستي اين مطلب آگاهتر است. | | اين ويژگي دقيقاً با مسجد شماره 1، که همان مسجد فضيخ است، همخواني دارد؛ ولي مسجد شماره 2 از آنجا که خيلي بيشتر از نيم مايل با مسجد قبا فاصله دارد، اين ويژگي با آن همخواني ندارد؛ ازاينرو درست نيست که آن مسجد، مسجد فضيخ ناميده شود. آن مسجد فقط مسجد بنيقريظه است. خداوند به درستي اين مطلب آگاهتر است. |
| ----[1]. ابن حجر عسقلاني، ''فتح الباري''، ج7، ص412. | | ----[14]. لمعي مصطفي، ''المدينة المنورة و تطورها العمراني''، ص203. |
| | |
| 2. بنيقريظه، نام قبيلهاي يهودي است. وقتي يهوديها به يثرب رسيدند، قريظه در عاليه، که مشرف به وادي مذينب و مهزور است، ساکن شدند. کوه کوچکي در شرق عوالي وجود دارد که قريظه ناميده ميشود. منازل قريظه در آنجا قرار داشت. وقتي پيامبر٩ به مدينه آمد، با آنها پيمان بست؛ ولي آنها به پيمان خود پايبند نبودند. هميشه مکر و نيرنگ ميکردند؛ ازاينرو، پيامبر٩ با آنها جنگيد. (بلادي، ''معجم قبائل الحجاز''، ص422)
| |
| | |
| 1. نام او سعد بن عبادة بن دليم بن حارثه (رئيس قبيله خزرج) است. او در عقبه مشارکت کرده است. وي در زمان جاهليت مينوشت. خوب تيراندازي و شنا ميکرد. او در غزوات، پرچمدار انصار بود. از بيعت با ابوبکر سر باز زد. از مدينه خارج شد و سال 15هجري در حوران سرزمين شام از دنيا رفت. گفته شده او پس از اين سال وفات کرده است. (ابن قتيبه، ''المعارف''، ص259؛ ابن حجر عسقلاني، ''تهذيب التهذيب''، ج3 ص475)
| |
| | |
| 2. نامش خوات بن جبير انصاري است. او صحابي بود. گفته شده که او در غزوه بدر مشارکت داشته است. او سال 40 هجري يا پس آن، در سن 74 سالگي از دنيا رفت. (ابن حجر عسقلاني، ''تقريب التهذيب''، شرح حال شماره 1759)
| |
| | |
| [5]. بخاري، ''صحيح البخاري''، کتاب مغازي، باب مرجع النبي من الأحزاب؛ ابن سعد، ''الطبقات الکبري''، ج2 ص71؛ ابن حنبل، ''المسند''، ج6، ص141؛ ابن هشام، ''السيرة النبوية''، ج3، ص705.
| |
| | |
| [6]. احزاب: 26و27.
| |
| | |
| [7]. قرطبي، ''تفسير قرطبي''، ج14، ص161.
| |
| | |
| [8]. «أکحل»، به معناي رگ دست يا رگ حيات است. گفته شده است: نگو عرق اکحل (رگ اکحل)؛ زيرا خود کلمه اکحل به معناي رگ است (فيروزآبادي، ''القاموس المحيط''، ماده «ک ح ل»)
| |
| | |
| [9]. «صياصي»، به معناي حصن (دژ و قلعه) است. (رازي، ''مختار الصحاح''، ماده «ص ي ص»)
| |
| | |
| [10]. مترجم درباره اين داستان تحقيق کرده است؛ زيرا با وجود آنکه اين گزارش در منابع مختلف حديثي و تاريخي به روشني بيان شده است، عبارت نقلشده در متن عربي کتاب، دچار ابهام بود؛ ازآنرو که مؤلف به برش عبارات و جملات اقدام کرده بود. اصل اين ماجرا در گزارشهاي تاريخي به اين شکل ذکر شده است: «فلما رجع رسول الله9 من الخندق وضع السلاح واغتسل، فأتاه جبريل7 وهو ينفض رأسه من الغُبار، فقال…:»؛ «زماني که رسولالله٩ از خندق بازگشت، سلاح خود را بر زمين گذاشت و غسل کرد. در اين هنگام، جبريل٧ درحاليکه گرد و غبار را از سرش پاک ميکرد، نزد ايشان آمد و گفت...». حال آنکه مؤلف فقط به آوردن اين عبارات، بسنده کرده است که همين کمدقتياش باعث ابهام و اشکال در دريافت مفهوم گزارش شده است: «فجاء جبرئيل7 و إن علي ثناياه لبقع الغبار»؛ «جبرئيل٧ آمد، درحاليکه روي سرش تکههايي از گرد و غبار بود». (مترجم)
| |
| | |
| 1. نام او دحية بن خليفة بن عامر بن فروة بن فضالة بن امريء القيس کلبي است. او زيباترين چهره را بين مردم داشت. زود اسلام آورد. پيامبر٩ او را به عنوان فرستاده خويش نزد قيصر (پادشاه روم) فرستاد. ايشان شبيه جبرئيل بود. دحيه تا دوره خلافت معاويه در قيد حيات بود. (ابن حجر عسقلاني، ''تهذيب التهذيب''، ج3، ص206و207؛ ابن قتيبه، ''المعارف''، ص329)
| |
| | |
| 2. نام او ابولبابة بن عبدالمنذر انصاري مدني است. کنيهاي که به او داده شده، به خاطر دخترش است که به او لبابه گفته ميشد. دخترش همسر زيد بن خطاب بود. اسم ابولبابه، بشير بن عبدالمنذر بود. گفته شده نامش رفاعة بن عبدالمنذر نيز بوده است. وي به بدر رفت. پيامبر٩ او را از روحا آورد و در مدينه به کار گرفت. در فتح مکه به همراه او پرچمي از قبيله بنيعمرو بن عوف بود. وي يکي از نقيبان شب عقبه بود. وي در زمان خلافت علي٧ درگذشت. گفته شده که او پس از سال 50 هجري درگذشته است. (ابن قتيبه، ''المعارف''، ص325؛ ابن حجر عسقلاني، ''تهذيب التهذيب''، ج12، ص214)
| |
| | |
| [13]. هيثمي، ''مجمع الزوائد''، ج6، ص138.
| |
| | |
| [14]. لمعي مصطفي، ''المدينة المنورة و تطورها العمراني''، ص203. | |
|
| |
|
| [15]. ابن شبه نميري، ''تاريخ المدينة المنورة''، ج1، ص70. | | [15]. ابن شبه نميري، ''تاريخ المدينة المنورة''، ج1، ص70. |