استان انبار: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حج
 
(۵۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{در دست ویرایش|ماه=[[مهر]]|روز=[[۲۲]]|سال=[[۱۳۹۸]]|کاربر=Abbasahmadi1363  }}
[[پرونده:استان انبار۲.png|بندانگشتی|استان انبار در نقشه کنونی [[عراق]].]]
'''ناحیه انبار'''، در گذشته، ناحیه مرزی بین‌النهرین و نواحی جنوبی [[عراق]] بوده و شهر باستانی انبار مهمترین شهر این منطقه محسوب می‌شد.


[[رده:مقاله‌های در دست ویرایش]]
شهر انبار، در ۶۲ کیلومتری غرب [[بغداد]]، توسط لهراسب ساخته شده و بعدها توسط شاپور دوم (ح.۳۱۰-۳۷۹ق)، فرمانروای [[ایران|ایران]] از نو ساخته شد. به شهر انبار، فیروز شاپور و هاشمیه نیز گفته می‌شد. برخی از توابع ناحیه انبار، در گذشته، شهرهای عین‌التمر و هیت و آبادی‌های یوازیج و حدیثه بوده است. این ناحیه، نقطه مرزی بین ایران و [[روم]] بوده و اهمیت امنیتی، نظامی و اقتصادی برای ایران داشت. مردم آن ایرانی و عربی بوده و بین آنان و [[حیره]] ارتباط فرهنگی و سیاسی برقرار بود. انبار، در دوره حکومت [[امام علی(ع)]] بارها مورد یورش [[معاویه بن ابی سفیان|معاویه]] قرار گرفت. کارگزار امام علی(ع) در شهر هیت، [[کمیل بن زیاد|کمیل]] و در شهر عین‌التمر، مالک بن کعب ارحبی بود. [[امام حسن(ع)]] لشکر خود را برای مقابله با معاویه در انبار مستقر کرد. این منطقه، کانون فعالیت‌های [[خوارج]]، مرکز حکمرانی [[بنی‌عباس|عباسیان]] و مورد تسلط [[برمکیان]] نیز شد.


==موقعیت==
شهر باستانی انبار، تا سده هشتم قمری آباد توصیف شده و سده نهم قمری خرابه‌هایی از آن گزارش شده است. امروزه این شهر از میان رفته و ویرانه‌های آن در ساحل شرقی رود فرات، در جنوب روستای صقلاویه کنونی، قرار دارد.


====شهرستان انبار====
امروزه، مرکز استان انبار، رمادی بوده و دارای شهرهایی مانند فلوجه، حدیثه، عانه و هیت است. این استان، دارای زیارتگاه‌هایی مانند [[مزار عبدالله بن مبارک (انبار)|مزار عبدالله بن مبارک]]، مزار ایوب پیغمبر(ع) و [[مزار سید رجب روای رفاعی]] است.
ناحیه یا شهرستان انبار در منطقه مرزى «جزيره» با نواحى جنوبى عراق قرار می‌گرفت.<ref>استان انبار عراق درگذر تاريخ، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۹ ، ص۱۳۲.</ref> جزیره، به نواحی میان دجله و فرات، که جزو قلمرو عراق بود می‌گفتند؛<ref>اشكال العالم.</ref> رومیان به آن «مزو پوتامیا»،{{یادداشت|Meso Potaamia}} یا «بین‌النهرین» و فارس‌ها در دوران ساسانیان به آن «میان‌رودان» می‌گفتند. جزیره، بخش شمالی عراق کنونی است و مرز آن با بخش جنوبی این کشور، خطی است که بین شهر باستانی انبار در ساحل غربی فرات و شهر تکریت در کرانه شرقی دجله کشیده شده باشد.<ref>تاريخ و فرهنگ ايران: در دوران انتقال از عصر ساسانى به عصر اسلامى، ج ٢، ص ۶۴.</ref>


انبار، یکی از چهار ناحیه استان عالی بود و استان عالی یکی از استان‌های سرزمین سورستان معروف به سواد بود. سرزمین سورستان، ۱۲ استان و ۶۰ شهرستان داشت.<ref name=":0" /> سريانى‌ها كه همان نبطى‌ها بودند، در این سرزمین می‌زیستند.<ref>مفاتيح العلوم، ص ١١۵؛ آثار الباقيه، ص ۵٩.</ref>  
==موقعیت در گذشته==
ناحیه یا شهرستان انبار در منطقه مرزی «جزیره» با نواحی جنوبی [[عراق]] قرار می‌گرفت.<ref>استان انبار عراق درگذر تاریخ، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۹، ص۱۳۲.</ref> جزیره، به نواحی میان [[دجله]] و [[فرات]]، که جزو قلمرو عراق بود می‌گفتند.<ref>اشکال العالم.</ref> رومیان به آن «مزو پوتامیا» ،{{یادداشت|Meso Potaamia}} یا «بین‌النهرین» و فارس‌ها در دوران [[ساسانیان]] به آن میان‌رودان می‌گفتند. جزیره، بخش شمالی عراق کنونی است و مرز آن با بخش جنوبی این کشور، خطی است بین شهر باستانی انبار در ساحل غربی فرات و شهر تکریت در کرانه شرقی دجله.<ref>تاریخ و فرهنگ ایران، ج ٢، ص ۶۴.</ref>


به سورستان، سواد می‌گفتند، زیرا زمین‌های ساحل دجله و فرات و میان آن‌دو، آب‌رفتی بوده و دارای کشترازها، باغات و روستاهای سرسبزی بودند؛ هنگامی که مردم از جزیرة العرب خشک به سوی ایران می‌آمدند و به منطقه پردرخت می‌رسیدند، این چشم‌انداز سرسبز برای بینندگان، سیاه نشان داده می‌شد؛ از این روی، به آن «سواد العراق» می‌گفتند که بعدها به «السواد» تغییر یافت.<ref name=":0">تاريخ و فرهنگ ايران، ج ٢، ص ۶٧.</ref> استان عالی، که یکی از استان‌های سرزمین سواد بود، در غرب بغداد قرار داشته و چهار ناحیه به نام‌های انبار، مَسكِن، قُطرَبُّل و بادوريا داشت.<ref>مسالك و ممالك، ص٧؛ معجم البلدان؛ ، ج ١، ص ٢۶٧.</ref>
انبار، یکی از چهار ناحیه استان عالی بود{{یادداشت|یا «استان العال» به معنای قلمرو بالا.<ref>تاریخ و فرهنگ ایران، ج ١، ص ١٩٠و ١٩١.</ref>}} و استان عالی یکی از استان‌های سرزمین سورستان معروف به سواد بود. سرزمین سورستان، ۱۲ استان و ۶۰ شهرستان داشت.<ref name=":0" /> سریانی‌ها که همان نبطی‌ها بودند، در این سرزمین می‌زیستند.<ref>مفاتیح العلوم، ص ١١۵؛ آثار الباقیه، ص ۵٩.</ref>


====شهر انبار====
به سورستان، سواد می‌گفتند، زیرا زمین‌های ساحل دجله و فرات و میان آن‌دو، آب‌رفتی بوده و دارای کشترازها، باغات و روستاهای سرسبزی بودند؛ هنگامی که مردم از جزیرة العرب خشک به سوی [[ایران|ایران]] می‌آمدند و به منطقه پردرخت می‌رسیدند، این چشم‌انداز سرسبز برای بینندگان، سیاه نشان داده می‌شد؛ از این روی، به آن سواد العراق می‌گفتند که بعدها به السواد تغییر یافت.<ref name=":0">تاریخ و فرهنگ ایران، ج ٢، ص ۶٧.</ref> استان عالی، که یکی از استان‌های سرزمین سواد بود، در غرب بغداد قرار داشته و چهار ناحیه به نام‌های انبار، مَسکِن، قُطرَبُّل و بادوریا داشت.<ref>مسالک و ممالک، ص٧؛ معجم البلدان؛ ج ١، ص ٢۶٧.</ref>


== نام ==
===موقعیت شهر انبار===
شهرى بر كناره فرات در غرب بغداد؛ ايرانيان‌آن را فيروز سابور مى‌نامند.<ref>مسالك و ممالك، ص ١٢.</ref>
انبار، شهری در کناره غربی فرات، در ۶۲ کیلومتری غرب [[بغداد]]، و ۱۰ تا ۱۲ کیلومتری شمال غربی تیسفون، پایتخت ساسانی قرار داشت.<ref name=":2">تاریخ و فرهنگ ایران، ج ١، ص ١٩٠و ١٩١.</ref> گفته شده بنیان‌گذار اصلی آن لُهراسب بوده است.<ref name=":1" /> برخی بر این باورند که لهراسب این شهر را به جهت زندان اسیران، که بخت‌النصر از [[بیت المقدس|بیت‌المقدس]] آورده بود ساخت.<ref name=":6" /> شاپور دوم، پسر هرمز دوم که از ۳۱۰ تا ۳۷۹ق. فرمانروایی کرد، آن را از نو ساخت تا یادگاری باشد از پیروزی وی بر گوردیانوس امپراتور روم و نیز برای آن که وقت ضرورت، هنگام نبرد با [[روم|رومیان]]، به کار گرفته شود.<ref name=":1">تاریخ ایران بعد از اسلام، ص ٣٠٣؛ تاریخ ایران زمین، ص ٨۵، جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی، ص ٧٢.</ref>


==مناطق هم نام==
==نام==
هنگامى كه از انبار نام برده مى‌شود، چندين موضع جغرافيايى در جهان اسلام مطرح مى‌شود كه يكى از آنها «انبار جوزجان» است؛ چنان‌كه ابن‌واضح يعقوبى مى‌گويد به مركز جوزجان، انبار گفته مى‌شود.<ref>البلدان، ص ۶٣.</ref> ابن‌خردادبه مى‌نويسد:
[[ایران|ایرانیان]]، انبار را فیروز شاپور می‌خواندند.<ref>مسالک و ممالک، ص ١٢.</ref> «شاپور»، برای این‌که شاپور دوم آن را ساخت و «فیروز»، زیرا این شهر را به یادگار از پیروزی‌اش در برابر امپراتور روم ساخت.<ref name=":1" /> شهر انبار، در نوشته‌های رومی، به نام پریساپور{{یادداشت|Perisapor}} خوانده شده است که نام یونانی-رومی آن است.<ref name=":2" /> این شهر، به انبار نیز معروف بود چون در مواقع عادی و صلح، انبارِ توشه لشکریان و هنگام جنگ، محل ذخیره سلاح جنگجویان بود.<ref name=":1" />


انبار شهرى است در نزديكى بلخ و ناحيه‌اى از نواحى جوزجان<ref>مسالك و ممالك، ص ١٢.</ref>
این شهر، هاشمیه نیز نامیده شد. ابوالعباس سفاح، نخستین خلیفه [[بنی‌عباس|عباسی]]، مقر فرمانروایی خود را از [[کوفه]] به شهر انبار، انتقال داده، آن را نوسازی کرده و در آن کاخی باشکوه برپا ساخت و آن را با انتساب به نیای خود [[هاشم بن عبد مناف]]، هاشمیه نامید. برخی بر این باورند که وی با این نام‌گذاری می‌خواست پیوستگی خاندان خود را به دودمان هاشمی که همان نیاکان [[حضرت محمد(ص)]] بودند، به اثبات رسانده و توجه [[اسلام|مسلمانان]] را به سوی خود جلب کند.<ref name=":4">مبارزات شیعیان در دوره نخست خلافت عباسیان، ص ٨۵.</ref>
<br />


==توابع و پیرامون==
==مناطق هم‌نام==
چندین موضع جغرافیایی در جهان اسلام با نام انبار مطرح شده است؛ یکی از آنها انبارِ جوزجان است؛ چنان‌که ابن‌واضح یعقوبی<ref>البلدان، ص ۶٣.</ref> و ابن‌خردادبه از آن نام برده‌اند.<ref>مسالک و ممالک، ص ١٢.</ref> انبار جوزجان را «انبیر» هم نوشته‌اند. انبار جوزجان، به نوشته ابن‌حوقل، به فاصله یک روز از «اشبورقان» قرار داشته و بزرگ‌تر از مرو الرود و دارای تاک‌ها و باغ‌ها بوده و بناهایش از گل بوده است.<ref>صورة الارض، ص ١٧٧.</ref> اکنون شهری بدین نام وجود ندارد ولی احتمال دارد در محل «ساری پل» کنونی در قسمت علیای رودخانه شبورقان بوده باشد.<ref>لغت‌نامه دهخدا، ج ٣، ص ٣۴٢٩.</ref> برخی گفته‌اند انبار جوزجان، همان شهری است که [[ناصر خسرو]] قبادیانی هنگام سفر به اشبورقان از آن‌جا عبور کرده و آن را «کرسی جوزجانان» نامیده است.<ref>سفرنامه ناسرخسرو، ص ٢ و ٣.</ref>
 
[[یاقوت حموی]] از «سِکّة الانبار» نام می‌برد که در بالای [[مرو]] است.<ref>برگزیده مشترک یاقوت حموی، ص ٢۵.</ref> در فرهنگ‌های جغرافیایی از چندین سرزمین دیگر با عنوان انبار یاد شده است؛ از جمله «انبار آبادی» در اطراف شهرستان بوکان آذربایجان غربی و انبار از توابع منطقه سید چشمه شهرستان ماکو.<ref>لغت‌نامه دهخدا، ج ٣، ص ٣۴٢٩.</ref>
 
==توابع و پیرامون آن در گذشته==


====عین‌التمر====
====عین‌التمر====
ناحیه یا شهرستان انبار، دارای ۵ روستا بوده و شهر عین‌التمر، از توابع آن بود. عین‌التمر، به عنوان پادگانى ايرانى در حاشيه صحرا، در غرب فرات و جنوب شهر هيت قرار داشت.<ref>مسالك و ممالك، ص ١٣؛ برگزيده مشترك ياقوت حموى، ص ١٣۴.</ref> عين التمر نخلستان‌ها و روستاهايى داشته و شخصى به نام مهران كه فرزند بهرام چوبين بوده، در آن‌جا فرمانروايى مى‌كرد. اعراب نمر، تغلب و اياد در آن‌جا فراوان بودند. همين اعراب به فرمان عقة بن ابى‌عقه به معارضه با مسلمانان هنگام فتح عين التمر برخاستند.<ref>عبدالحسين زرين‌كوب، تاريخ ايران بعد از اسلام، ص ٣٠۴.</ref>  
ناحیه یا شهرستان انبار، دارای ۵ روستا بوده و شهر عین‌التمر، از توابع آن بود. عین‌التمر، به عنوان پادگانی [[ایران|ایرانی]] در حاشیه صحرا، در غرب [[فرات]] و جنوب شهر هیت قرار داشت.<ref>مسالک و ممالک، ص ١٣؛ برگزیده مشترک یاقوت حموی، ص ١٣۴.</ref> عین التمر نخلستان‌ها و روستاهایی داشته و شخصی به نام مهران که فرزند بهرام چوبین بوده، در آن‌جا فرمانروایی می‌کرد. اعراب نمر، تغلب و ایاد در آن‌جا فراوان بودند. همین اعراب به فرمان عقة بن ابی‌عقه به معارضه با مسلمانان هنگام فتح عین التمر برخاستند.<ref>عبدالحسین زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ص ٣٠۴.</ref>


====هیت====
====هیت====
هيت، شهرى است در كنار فرات، بالاتر از انبار كه داراى نخل‌هاى فراوان و ثمرات زيادى بوده است، ياقوت حموى، مختصات آن را ۶٩ درجه طول غربى و ٣٢ درجه و سه ربع درجه عرض جغرافيايى نوشته است. ابن‌حوقل، از آبادانى آن سخن گفته و آن‌گونه كه از وصف آن در سده هشتم قمری برمى‌آيد، در اين زمان متجاوز از ۳۰ آبادى جزء توابع آن بوده است و انواع ميوه‌هاى سردسيرى و گرمسيرى در آن به دست مى‌آمده است. هيت، يكى از پادگان‌هاى مهم ایران، در حاشيه صحراى عربستان بود. در زمان ساسانيان، براى اقامت سفيرانى كه از خارج به دربار ايران مى‌آمدند مراكز پنج‌گانه‌اى معين شده بود تا در آن‌جا هدف و مأموريت خود را براى نماينده دولت اعلام كنند؛ هیت یکی از آن مراکز بود. <ref>تاريخ و فرهنگ ايران، ج ١، ص ١٩٧ و ١٩٨.</ref>
هیت، شهری است در کنار فرات، بالاتر از انبار که دارای نخل‌های فراوان و ثمرات زیادی بوده است، یاقوت حموی، مختصات آن را ۶۹ درجه طول غربی و ۳۲ درجه و سه ربع درجه عرض جغرافیایی نوشته است. [[ابن حوقل|ابن‌حوقل]]، از آبادانی آن سخن گفته و آن‌گونه که از وصف آن در سده هشتم قمری برمی‌آید، در این زمان متجاوز از ۳۰ آبادی جزء توابع آن بوده است و انواع میوه‌های سردسیری و گرمسیری در آن به دست می‌آمده است. هیت، یکی از پادگان‌های مهم ایران، در حاشیه صحرای [[عربستان]] بود. در زمان [[ساسانیان]]، برای اقامت سفیرانی که از خارج به دربار ایران می‌آمدند مراکز پنج‌گانه‌ای معین شده بود تا در آن‌جا هدف و مأموریت خود را برای نماینده دولت اعلام کنند؛ هیت یکی از آن مراکز بود.<ref>تاریخ و فرهنگ ایران، ج ١، ص ١٩٧ و ١٩٨.</ref>


====یوازیج====
====یوازیج====
به گفته ياقوت حموى، در آبادى «بوازيج» از توابع انبار، گروهى از مُوالى زندگى مى‌كردند. اين ديار به هنگام يورش رزمندگان اسلام توسط جرير، فرزند عبدالله بجلى فتح شد.<ref>برگزيده مشترك ياقوت حموى، ص ٣٨.</ref>
به گفته یاقوت حموی، در آبادی «بوازیج» از توابع انبار، گروهی از مُوالی زندگی می‌کردند. این دیار به هنگام یورش رزمندگان اسلام توسط جریر، فرزند عبدالله بجلی فتح شد.<ref>برگزیده مشترک یاقوت حموی، ص ٣٨.</ref>


====حدیثه====
====حدیثه====
«الحديثه» قريه‌اى كهن بود و در آن دو معبد و خانه‌هايى از نصارا قرار داشت. هرثمة بن اعين، بعد از مرزبندى زمین‌های موصل و اسكان اعراب در آن، به حديثه آمد و عده‌اى از مسلمانان عرب را در آن مقيم ساخت. درباره علت نام‌گذارى‌اش گفته‌اند كه عده‌اى از اهالى انبار در عصر حجاج بن يوسف ثقفى از ستم وى و والى او{{یادداشت|ابن رفيل.}} در اين شهر به ستوه آمدند؛ پس ناگزير از انبار به حديثه رفتند و با همكارى اهالى اين ديار، مسجدى ساختند و نامش را «حديثه» نهادند.<ref>فتوح البلدان، ص ۴۶۶.</ref> حديثه در پنج فرسخى انبار قرار داشت وآب رودخانه فرات بر آن احاطه داشت.<ref>برگزيده مشترك ياقوت حموى.</ref>
الحدیثه، قریه‌ای کهن بود و در آن دو معبد و خانه‌هایی از [[نصارا]] قرار داشت. هرثمة بن اعین، بعد از مرزبندی زمین‌های [[موصل]] و اسکان اعراب در آن، به حدیثه آمد و عده‌ای از مسلمانان عرب را در آن مقیم ساخت. درباره علت نام‌گذاری‌اش گفته‌اند که عده‌ای از اهالی انبار در عصر [[حجاج بن یوسف]] ثقفی از ستم وی و والی او{{یادداشت|ابن رفیل.}} در این شهر به ستوه آمدند؛ پس ناگزیر از انبار به حدیثه رفتند و با همکاری اهالی این دیار، مسجدی ساختند و نامش را حدیثه نهادند.<ref>فتوح البلدان، ص ۴۶۶.</ref> حدیثه در پنج فرسخی انبار قرار داشت وآب رودخانه فرات بر آن احاطه داشت.<ref>برگزیده مشترک یاقوت حموی.</ref>
 
==اهمیت آن در گذشته==
انبار، در مرز بین [[ایران|ایران]] و [[روم]]{{یادداشت|یعقوبی می‌نویسد: آخرین سرحد پارس از طرف فرات، انبار بود؛ سپس به مرزهای رومیان می‌رسید و از طرف دجله سپس به مرزهای روم می‌رسید؛ مگر آن که با دست‌اندازی و نیرنگ، ایرانیان بر خاک رومیان و بسا که رومیان به خاک ایران قدم می‌گذاردند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج ١، ص ٢١٩.</ref>}} و حاشیه صحرای [[عربستان]] قرار داشت که از نظر استراتژی نظامی ایران در برخورد با روم اهمیت بسیار داشته و منطقه‌ای گسترده را دربرمی‌گرفت.
 
اهمیت اقتصادی و نظامی انبار، گذشته از عمران و آبادی، به این سبب بوده که بر سر دو راه اصلی از راه‌های بازرگانی و نظامی دنیای قدیم قرار داشته است؛ یکی راه زمینی که آن را از شرق به تیسفون و جاده [[خراسان]] و از غرب به شهرهای روم و مغرب پیوند می‌داد؛ دیگر، راه آبی بود که از طریق [[فرات]] به آبراه [[دجله]] و از آن‌جا به [[خلیج فارس]] و دریای آزاد راه می‌یافت.<ref name=":2" /> انبار، به منزله دروازه‌ای بود که دنیای شرق را بر روی روم می‌گشود و به سبب موقعیتی که داشت، در ضبط و نظم امر آبیاری سرزمین سواد بسیار مهم شمرده می‌شد. از این رو در کار لشکرکشی نیز برای ایران و روم بسیار مهم بود.<ref name=":3">تاریخ ایران بعد از اسلام، ص ٣٠٣؛ تاریخ ایران زمین، ص ٨۵، جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی، ص ٧٢.</ref>
 
==مردم آن در گذشته==
گذشته از [[ایران|ایرانیان]] که در انبار به مرزداری و نگهبانی مشغول بودند، اعراب نصارا هم در آن‌جا فراوان بودند. نسطوری‌ها و یعقوبی‌ها در این دیار، کلیسا و دستگاه داشتند؛ به علاوه از [[یهودیت|یهود]] هم افرادی در انبار می‌زیستند.<ref name=":3" />
 
تردیدی نیست که در تمامی اعصار، اعراب شبه‌جزیره [[عربستان]] به بین‌النهرین مهاجرت می‌کرده‌اند؛ حتی در عصر بُخت‌النصر که معاصر با معد بن عدنان بوده، بازرگانان عرب در این قلمرو اقامت می‌گزیده و در انبار مستقر می‌شدند. افرادی از قبایل تغلب، قنس، غطفان و ایاد که در [[بحرین]] اجتماع کرده بودند و به همه آنها «تنوخ» می‌گفتند، در دوران حکومت آشفته اردشیرها در [[ایران]] از این تفرّق و نزاع بهره بردند و در غرب [[فرات]] و در حد فاصل میان انبار و [[حیره]] ساکن شدند. آنان هویت اجتماعی و فرهنگی خود را حفظ کرده و جز در چادر زندگی نکردند و با اهالی محله آمیختگی نداشتند. این اعراب را عرب الضاحیه یا اعراب پیرامونی گفته‌اند. در تاریخ [[اشکانیان]] نشانی از گروه‌هایی از قبیله تنوخ دیده می‌شود که از داخل صحرا به انبار یا پیرامون آن کوچیده‌اند. آنان در زیستگاه «اهل مَدَر» فرود نیامدند و با آنان نیامیختند.<ref>هشام جعیط، کوفه، پیدایش شهر اسلامی، ترجمه ابوالحسن سروقد مقدم، ص ١۴؛ تاریخ و فرهنگ ایران، ج ١، ص ١٨۴.</ref>
 
==رابطه انبار و حیره==
شهر انبار و توابعش، با ارتباط با منطقه [[حیره]]، به حیات سیاسی و اجتماعی خود ادامه می‌داد. فرمانروایان ساسانی، کارگزاران خود، امیران عرب از خاندان نصر را، در حیره سکونت داده بودند و نیازهای آنان مانند آذوقه و مهمات را از انبارهای شهر انبار تأمین می‌کردند. در واقع [[ایران|ایرانیان]] و اعراب در این دو منطقه با یکدیگر هم‌زیستی مسالمت‌آمیز داشتند و همین امر باعث تبادل فرهنگی بین آنان شده بود. می‌گویند نخستین کسی که به زبان عربی مطالبی می‌نوشت «مُرامِر بن مُرّة» از مردم انبار بود و از این دیار کتابت عربی به نقاط دیگر گسترش یافت. در روایتی از [[عبدالله بن عباس]] نقل شده است که یکی از انباریان، خط را به عبدالله بن جدعان آموزش داد و خط [[حجاز|حجازی]] [[قریش|قریشیان]]، از این راه پدید آمد. در شرح فتح انبار توسط رزمندگان مسلمان آمده است که وقتی مسلمانان بر انبار غلبه یافته، مردم این سرزمین از آنها ایمن گردیده و از مخفی‌گاه‌های خود بیرون آمدند، فرماندهان مسلمان دریافتند که مردم انبار به زبان عربی مطالبی می‌نویسند.<ref>المحاسن و المساوی، ص ٣۶۶؛ فتوح البلدان، ص ۶۵۵؛ تاریخ طبری، ج ١، ص ٢٠۶؛ الاعلاق النفسیه، ص ١٩١؛ مقدمه ابن‌خلدون، ص ٨٣٠؛ تاریخ و فرهنگ ایران، ج ١، ص ٢٠۵ و ٢٠۶.</ref>
 
==در دست حاکمان==
 
====زبَاء====
مالک قلمرو انبار، در هنگام مهاجرت قبایل معروف به عرب الضاحیه به آن، بانویی به نام زبّاء بود که بر ساکنین آن فرمانروایی می‌کرد و اقتدارش ماجرای حکومت بلقیس بر سرزمین سبأ را در ذهن‌ها تداعی می‌نمود. جذیمة الابرش، فرزند مالک بن قهم وقتی در انبار فرود آمد، با لشکری که فراهم کرد، می‌خواست زبّاء را شکست بدهد، ولی شکست خورد و کشته شد.
 
====عمرو بن عدی====
پس از کشته شدن جذیمة الابرش، خواهرزاده او عمرو بن عدی، با نقشه‌ای جدید وارد کارزار گردید. یکی از کارگزاران وی به نام قصیر در دربار آن بانو نفوذ کرد و چنین وانمود کرد که می‌خواهد خدمت‌گزار کاخش باشد و برای جلب اطمینان زبّاء چاره‌جویی می‌کرد تا آن‌که او را برای امور بازرگانی مأمور کرد و بارها قصیر برایش کالاها وارد کرد و او را خوش آمد و به کارش اعتماد نمود. در این حال قیصر نزد عمرو رفت و گفت نیروهای خود را در صندوق‌هایی جای ده؛ پس چهارهزار مرد جنگی با سلاح و تدارکات نظامی در صندوق‌هایی جای گرفتند و با دوهزار شتر به انبار آمدند. خود عمرو هم در میان این عده بود. صندوق‌ها در خانه‌های اصحاب زبّاء پراکنده گردید و چندین صندوق هم به کاخ او منتقل شد. چون شب فرارسید، آنان بیرون آمدند و آن بانوی فرمانروا و بسیاری از کارگزارانش را کشتند. آن‌گاه عمرو بن عدی زمام امور را به دست گرفت و ۵۵ سال بر آن سرزمین حکومت کرد.
 
====حارث بن عمرو====
پس از او حارث بن عمرو، در کنار مرزهای [[روم]] شرقی موقعیتی ممتاز یافت و سلطه خود را بر شهر انبار مستحکم کرد.<ref>جغرافیای تاریخ سرزمین‌های خلافت شرقی، ص ٧١؛ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ٢١٩.</ref>
 
====شاپور دوم====
به دستور شاپور دوم، خندقی در انبار حفر شد که از شهر هیت آغاز شده و تا ابلّه، در حوالی [[بصره]] کنونی ادامه می‌یافت و از آن‌جا به [[خلیج فارس]] می‌رسید. ابتدا در این خندق آب جریان داشت، تا قبایل بادیه‌نشین را که به قصد استفاده از اراضی حاصل‌خیز بین‌النهرین سفلی می‌آمدند، مانع بوده باشد.<ref>الاعلاق النفسیه، ص ١٠٧؛ تاریخ ایران زمین، ص ٩۴ و ٩۵.</ref>
 
====انوشیروان====
آن هنگام که انوشیروان{{یادداشت|خسرو اول.}} بر سر کار آمد، برای تقویت بنیه دفاعی ایران در مرزهای غربی مجاور با [[روم]] و صحرای [[عربستان]]، ضمن بازسازی پادگان‌های منطقه، خندق شاپور دوم را تعمیر کرد و تشکیلات تازه دفاعی به وجود آورد. به گفته ابن‌رسته، وقتی به این فرمانروا خبر رسید که گروهی از اعراب، آبادی‌های سرزمین سواد را مورد تاخت و تاز قرار می‌دهند، فرمان داد قلعه و باروی شهر اُلَّیس را که شاپور دوم ساخته بود، از نو بسازند و اینگونه آن‌جا را پادگانی برای پاسداری از آبادی‌های نزدیک بادیه گرداند؛ آن‌گاه فرمان داد تا از شهر هیت در امتداد حاشیه صحرا تا حوالی [[بصره]] خندقی حفر کنند تا به دریا بپیوندد و در کناره‌های این خندق دیده‌بان‌ها و پادگان‌هایی استوار ساخت تا مانع نفوذ بادیه‌نشینان به سرزمین‌های سواد گردد.<ref>الکامل فی التاریخ، ج ٣، ص ١٣٨٢و ١٢٨٣.</ref>
 
====مسلمانان====
برخی بر این باورند که انبار، به سبب تسلط فرهنگ و تمدن شاهان [[ایران|ایران]] بر آن، نه تنها از نظر نظامی قدرت دفاع خود را از دست داد، بلکه از نظر اجتماعی و اخلاقی نیز مضمحل شده بود؛ از این رو، مردم انبار که سال‌ها در رنج فاصله طبقاتی [[ساسانیان|ساسانی]] بودند، در برابر جاذبه دین [[اسلام]] و نگرش ضدطبقاتی این آیین، مقاومتی احساس نمی‌کردند؛ اگر هم در هنگام فتح انبار و شهرهای پیرامون، مقاومت‌هایی در برابر مسلمانان صورت می‌گرفت، تلاش‌های فئودال‌ها، بقایای تیول‌داران، مرزبانان، اسپهبدان و دژخیمان برای حفظ باقی مانده سلطه رو به زوال خویش بوده است.<ref>نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، ص ١١٠۴.</ref>
 
==امام علی(ع) در انبار==
 
====استقبال از حاکم====
زمانی که [[امام علی(ع)]] از سرزمین [[حجاز]] به سوی [[شام]] و [[عراق]] می‌رفت، از دیار انبار گذشت. مردم از مرکب‌ها پیاده شده، با سرعت به سوی او شتافته و پیشاپیش امام علی(ع) که خلیفه مسلمانان بود، می‌دویدند. امام(ع) برخی از آن‌ها را فراخوانده از چرایی این دویدن پرسید. آنان این کار را رسمی برای احترام به امیران و افراد مورد احترام دانستند. امام(ع) این رسم را برای زمامداران، بدون سود و برای مردم، باعث رنج دنیا و بدبختی آخرت دانست.<ref>تاریخ و فرهنگ ایران، ج ١، ص ١٩٢.</ref>
 
امام علی(ع)، برای نبرد با معاویه در جنگ صفین، از [[کوفه]] به سوی [[نینوا]] حرکت کرد و وارد شهر [[مدائن]] شد، پس از توقفی کوتاه به سوی شهر انبار رفت. مردم شهر، با هدایایی به استقبال وی شتافته و از اسب‌های خود فرود آمده و در مقابل او به خضوع و تذلل پرداختند. بر پایه برخی منابع، آنان دهقانانی از طایفه «بنوخوش نوشک» بودند.<ref>الفتوح، ص ۵٠٩ و ۵١٠؛ پیکار صفین، ص ١٩٩ و ٢٠٠؛ شرح نهج البلاغه، ج ٣، ص ٢٠٣.</ref> امام(ع) درباره چهارپایانی که با خود آورده و دویدن آن‌ها پرسید. آن‌ها این کار را رسمی برای احترام به فرمانروایان دانسته و مرکب‌ها را هدایای برای امام(ع) معرفی کردند. آن‌ها برای او و همراهانش غذا و برای چهارپایانشان علوفه آماده کرده بودند. امام(ع) رسمشان را برای امیران بدون سود و برای خودشان رنج و زحمت دانسته و از تکرار آن نهی کرد. وی شرط پذیرفتن هدایا را، محاسبه آن به جای خراجشان گذاشت و شرط خوردن خوراکی‌هایشان را، پذیرفتن بهای آن دانست. آن‌ها خوش داشتند امام(ع) هدیه و رسم احترامشان را بپذیرد. امام(ع) بر آن‌ها آفرین گفته، ولی خودش را از آن بی‌نیاز دانست. وی دو روز در شهر انبار اقامت گزید و روز سوم حرکت کرد.<ref>پیکار صفین، ص ٢۵.</ref>
 
====یورش معاویه به انبار====
پس از آن‌که امام علی(ع) [[کوفه]] را مرکز حکومت بر جهان اسلام قرار داد و کارگزاران و والیان نقاط دیگر را تعیین کرد، اشرس بن حسان بکری، معروف به ابوحسان را به سِمت والی استان عالی به مرکزیت انبار منصوب کرد.<ref>سیمای کارگزاران علی بن ابی‌طالب امیرالمؤمنین(ع)، ج ١، ص ٢٧٨.</ref> [[معاویه بن ابی سفیان|معاویه]] پس از فتح [[مصر]] و آگاهی از آشفتگی‌های سیاسی اجتماعی [[عراق]]، عده‌ای از سران لشکر خود را به مناطق تحت قلمرو امام علی(ع) در عراق اعزام کرد تا با قتل و غارت، هراس و ناامنی را بر این مناطق حکمفرما سازند. از جمله آنها سفیان بن عوف غامدی است که به سوی انبار آمد. معاویه، به سفیان سفارش کرد وارد کوفه نشود، تنها به کشتار و چپاول بپردازد و بازگردد. سفیان با شش‌هزار سرباز حرکت کرده، از شهر هیت و روستایی در غرب [[فرات]] و بالای شهر انبار، که مردمش گریخته بودند گذشته و به سمت انبار رفت. شماری از رزمندگان انبار با دیدن جمعیت زیاد نیروهای سفیان، پراکنده شدند. ابوحسان بکری، کارگزار امام علی(ع) با ۳۰ تن از یارانش آنقدر جنگید تا به شهادت رسید. او هنگام جنگ، آیه ۲۳ سوره احزاب{{یادداشت|فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ ینْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلا.}} را می‌خواند و به کسانی که ملاقات با خدا را نمی‌خواهند، سفارش می‌کرد تا زمانی که درگیر هستند از شهر خارج شوند؛ زیرا نبرد آن‌ها، مانع از تعقیب فراریان است. وقتی خبر شهادت وی را یکی از مردم انبار به امام علی(ع) رساند، وی متأثر شده، به منبر رفته و از ابوحسان بکری به نیکی یاد کرد و از مردم کوفه خواست به سوی مهاجمان یورش برده، آن‌ها را بیرون کنند. امام به امید این که پاسخی بشنود سکوت کرد، ولی کسی چیزی نگفت. وقتی امام(ع) دید کسی او را یاری نمی‌کند پیاده از کوفه حرکت کرده، خود را به [[نخیله]] رساند. گروهی از مردم پشت سر او حرکت کردند.<ref>شرح نهج البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج ٢، ص ٨۵، الغارات، ص ٢۵١.</ref> او در نخیله خطبه‌ای خواند که در آن به مذمت سستی یارانش در نبرد پرداخته، از آن‌ها به سبب یاری نکردن و تصرف انبار توسط معاویه، به سختی انتقاد کرد. بخشی از این خطبه، بعدها یکی از مشهورترین سخنان او شد که به این شرح است: «به من خبر رسیده که یکی از لشکریان معاویه بر یک زن مسلمان و یک زن کافر ذمی داخل شده و خلخال، دستبند و گردن‌بندها و گشواره‌های او را کنده و آن زن نتوانسته جلوی این کار را بگیرد، مگر آن‌که صدا به شیون و زاری بلند کند و از خویشاوندان خود کمک بطلبد. پس دشمنان با غنیمت و دارایی فراوان از انبار بیرون آمدند، در صورتی که به یک نفرشان هم زخمی نرسید و خونی از آنان بر زمین ریخته نشد. اگر مرد مسلمانی از شنیدن این واقعه، از شدت حزن و اندوه بمیرد، او را ملامتی نیست؛ بلکه نزد من به مُردن سزاوار است.»<ref>نهج البلاغه، خطبه ٢٧.</ref> پس از این خطبه، از مردم منطقه عراق تنها دو نفر به یاران امام علی(ع) افزوده شدند.{{یادداشت|«جندب بن عبدالله» و برادرش نزد امام(ع) آمدند و عرض کردند: ای مولای مؤمنان! ما در هر امری مطیع شما هستیم. امام فرمود: از شما دو نفر چه کاری پیش می‌رود؟}} امام(ع) با یارانی که از کوفه آمده بودند به کوفه بازگشت و [[سعید بن قیس]] همدانی را که از بزرگان قبیله همدان بود و مردم از او اطاعت می‌کردند خواسته و همراه با هشت‌هزار تن به انبار فرستاد. وقتی به «عانات» رسید، هانی بن خطاب همدانی را به جستجوی سفیان فرستاد؛ ولی آن‌ها گریخته بودند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج ٢، ص ١٠٣؛ الفتوح، ص ٧١۴؛ الغارات، ص ٢۵١؛ اعلام غارات، ص ۴٢۵ و ۵۶٨؛ تجلی امامت، ص ۶۵٢.</ref>
 
====کمیل، کارگزار شهر هیت====
هنگامی که نیروهای [[معاویه بن ابی سفیان|معاویه]] به فرماندهی سفیان بن عوف غامدی به شهر هِیت یورش بردند، پادگان انبار تقریباً از قوای مدافع شهر خالی بود و تنها ۲۰۰ نفر در آن مستقر بودند؛ زیرا [[کمیل بن زیاد]] بدون اطلاع و دستور امام علی(ع) با نیروهای خود از هِیت به سوی «قرقیسیاء» حرکت کرده بود تا با متجاوزان مقابله کند. امام علی(ع) این تصمیم‌گیری کمیل را نادرست خواند و او را از این کار بازداشت؛ زیرا وظیفه کارگزار حفظ حوزه مأموریت اوست و نباید منطقه خود را ترک کند تا مورد تعرض قرار گیرد. گلایه حضرت از کمیل در نامه ۶۱ نهج البلاغه آمده است. در این حال «شبث بن عامر ازدی» کارگزار شهر نصیبین، واقع در جزیره{{یادداشت|جزیره، به نواحی میان دجله و فرات، که جزو قلمرو عراق بود می‌گفتند؛ رومیان به آن «مزو پوتامیا»، یا «بین‌النهرین» و فارس‌ها در دوران ساسانیان به آن «میان‌رودان» می‌گفتند. جزیره، بخش شمالی عراق کنونی است.<ref>اشکال العالم؛ تاریخ و فرهنگ ایران، ج ٢، ص ۶۴.</ref>}}، در نامه‌ای خطاب به کمیل از مأموریت عبدالرحمن بن اشتم، از جانب معاویه، برای کشتار و چپاول جزیره خبر داد. کمیل تصمیم گرفت جلوی تجاوز عبدالرحمن را بگیرد و با پیروزی بر وی، آزردگی امام علی(ع) را از حادثه قبلی جبران کند. پس عبدالله بن وهب الراسبی را با ۴۰۰ سوار در هِیت جانشین خود قرار داد و خود با ۴۰۰ سوار به کمک شبث بن عامر پیوست. نبرد او با پیروزی همراه بوده، شماری از لشکریان معاویه کشته شده و مابقی فرار کردند. کمیل، در نامه‌ای خبر این پیروزی را به امام(ع) داد. امام علی(ع) در پاسخ از کمیل به نیکی یاد کرده و برای او و یارانش دعا کرد.<ref>الفتوح، ص ٧١۵ و ٧١۶؛ انساب الاشراف، ج ٢، ص ۴٧٣.</ref>
 
====مالک بن کعب ارحبی، والی عین التمر====
مالک، فرزند کعب، کارگزار عین التمر از توابع استان انبار و امیر لشکری بود که [[امام علی(ع)]] از عراق برای یاری [[محمد بن ابی‌بکر]] به [[مصر]] فرستاد. او را مردی با فراست، مدیر و مدبّر خوانده‌اند.
 
نعمان بن بشیر انصاری، همراه با [[ابوهریره]] از سوی معاویه مأمور شدند تا به [[کوفه]]، نزد امام علی(ع) بیایند و از ایشان بخواهند که قاتلان [[عثمان]] را تسلیم کند تا غائله به پایان رسد.{{یادداشت|برخی این اقدام معاویه را فریب‌کاری دانسته و بر این باورند که معاویه می‌دانست امام(ع) این فریب‌کاری او را نمی‌پذیرد، ولی می‌خواست جواب منفی حضرت را وسیله‌ای برای فریب شامیان و بر حق جلوه دادن خود قرار دهد.}} امام(ع) از آن دو فرستاده خواست از این سخنان درگذرند؛ سپس به نعمان بن بشیر گلایه کرد که همه [[انصار]] از او پیروی کرده‌اند جز گروهی اندک که نعمان جزء آن‌هاست. نعمان در پاسخ، نامه معاویه را بهانه‌ای دانست تا در جوار امام علی(ع) بماند. ابوهریره عازم [[شام]] گردید و نعمان بن بشیر چند ماه در کوفه اقامت گزید و سپس به عین التمر از توابع انبار گریخت. مالک بن کعب ارحبی، کارگزار امام علی(ع) در این منطقه، او را دستگیر کرد و مورد بازجویی قرار داد و روانه زندانش کرد تا درباره‌اش از امام(ع) فرمانی دریافت کند. نعمان، برای رهایی از این گرفتاری به [[قرظة بن کعب انصاری]] متوسل شد. وی در حوالی عین التمر برای امام علی(ع) مالیات و صدقات جمع‌آوری می‌کرد. با اصرار فراوان قرظه، نعمان از آن وضع نجات یافت و به سرعت از عین التمر و قلمرو انبار دور شد و خود را به معاویه رساند و ماجرا را به وی بازگفت. معاویه از اطرافیان خود جویای کسی شد که با گروهی سواره به سواحل [[فرات]] برود و مردم آن نواحی را بترساند. نعمان اعلام آمادگی کرد و با دوهزار سرباز به سوی [[عراق]] حرکت کرد و در عین التمر اردو زد. مالک بن کعب، ماجرا را به امام علی(ع) گزارش داد و از امام دستور خواست. در این حال برای دفع شرارت‌های قوای نعمان، از مخنف بن سلیم که در کناره‌های فرات مشغول جمع‌آوری صدقات امام علی(ع) بود یاری خواست. جنگ شب‌هنگام درگرفت و برخی از افراد طرفین کشته و زخمی شدند. امام علی(ع) پس از رسیدن خبر یورش نعمان بن بشیر، مردم کوفه را به خاطر سستی در دفع یورش‌های معاویه مذمت کرده و از آنان خواست به کمک مالک بن کعب در عین‌التمر بروند؛ ولی مردم برای یاری مالک بن کعب بسیج نشدند؛ تنها [[عدی بن حاتم]] اعلام آمادگی کرده، با دوهزار نفر از افراد قبیله طیّ عازم عین التمر گردید و نعمان بن بشیر را تعقیب کرده، تا حوالی شام پیش رفتند و بازگشتند. گفت شده مالک بن کعب نیز دلاوری و مقاومت در خوری کرده است.<ref>الغارات، ص ٢۴١ - ٢۴٩، انساب الاشراف، ج ٢، ص ١۶۶، شرح نهج البلاغه، ج ٢، ص ٣٠۶.</ref>
 
==امام حسن(ع) در انبار==
[[امام حسن(ع)]]، برای مقابله با [[معاویه بن ابی سفیان|معاویه]]، فرماندهی از قبیله کِندِه را به همراه چهارهزار تن به انبار فرستاد و به او فرمان داد که در آن‌جا فرود آید و کاری نکند تا فرمان لازم به او برسد. وقتی این فرمانده در کرانه [[فرات]] و در قلمرو انبار فرود آمد، معاویه پیکی به سوی او فرستاد و در نامه‌ای، وعده فرمانداری یکی از نواحی [[شام]] یا [[عراق]] را به او داده، از او خواست به سپاه او ملحق شود. همراه نامه ۵۰۰ هزار درهم نیز برای او فرستاد. آن فرمانده، به همراه ۲۰۰ نفر از یاران و خویشاوندان به معاویه پیوست. امام حسن(ع) از شنیدن این خبر، او را در وفاداری فقیر و بنده دنیا توصیف کرده{{یادداشت|امام حسن(ع) گفت: این مرد کندی نیز به امویان پیوست و به من و شما شیعیان خیانت کرد. چندین بار گفتم که چنین افرادی در وفاداری فقیرند و بندگان دنیا هستند. اکنون فرمانده دیگری را به جایش تعیین می‌کنم؛ گرچه می‌دانم او هم مثل فرمانده قبلی خیانت می‌کند و رضای خداوند را درباره ما مراعات نمی‌کند.}} و مرد دیگری را از قبیله بنی‌مراد با چهارهزار تن به انبار اعزام کرد و در حضور مردم به وی تأکید کرد که خیانت نورزد و سوگند داد که مرتکب چنین خطایی نشود. معاویه، پیک‌هایی به دیدار فرمانده جدید فرستاد و در نامه‌ای، فرمانداری یکی از ایالات شام یا عراق را به او وعده داده و از وی خواست که به او بپیوندد. معاویه، همراه نامه پنج‌هزار درهم برای او فرستاده بود. این فرمانده نیز به معاویه پیوست. این خیانت‌ها، در بنیان لشکر انبار تزلزل افکند و هماهنگی آنها را برهم زد.<ref>ترجمه المناقب، ج ٢، ص ١١۴ و ١١۵، حیاة الامام الحسن(ع)، ج ۲، ص ١٣٢؛ بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۴٣ و ۴۴.</ref>
 
بر پایه گزارشی که به امام حسن(ع) رسیده بود، معاویه پیش‌قراولان سپاه خود را به فرماندهی عبدالله بن عامر به انبار فرستاده بود تا پس از آرایش نظامی و بررسی تاکتیکی، از آن‌جا به [[مدائن]] بروند. به همین دلیل، امام(ع) در ساباطِ مدائن فرود آمد تا با بسیج نیروها، جلوی توطئه سپاه معاویه را بگیرد، ولی با پراکندگی سپاه و خیانت فرماندهان روبه‌رو شد.<ref>اخبار الطوال، ص ٢۶٣؛ مقاتل الطالبیین، ص ٧٢.</ref>
 
==خوارج در انبار==
انبار، از کانون‌های فعالیت [[خوارج]] بود. [[امام علی(ع)]] برای سرکوبی آنان نیروهایی بسیج نمود و در سال ۳۸ق. در این شهر فرود آمد. امام برای مردم خطبه خواند؛ آن‌گاه به سوی آنان رفت تا به [[نهروان]] رسید و کسی را نزدشان فرستاد تا از گمراهی به‌درآیند؛ ولی آنان فرستاده امام(ع) را کشتند. سپس دو گروه صف بستند و خوارج آغازگر جنگ بودند، اما فرجام آن به کشته شدن تمامی ایشان به جز دو نفر انجامید.<ref>مروج الذهب، ج ١، ص ٧۶٣.</ref>
 
شبیب بن یزید بن نعیم شیبانی، یکی از خوارج، هزار مرد گرد آورد و در دوره عبدالملک مروان بر [[مدائن]] چیره گشت. او با نیرویی قابل توجه به [[کوفه]] شبیخون زد. در این شهر درگیری بین سپاهیان [[حجاج بن یوسف ثقفی]] و خوارج شدت گرفت و غالب نیروهای شبیب کشته شدند. وی با کسانی از بازماندگان نیروهایش به شهر انبار گریخت. سفیان بن ابرد کلبی، به دستور حجاج با سه‌هزار نیرو او را تعقیب کرد. شبیب در نبرد با لشکر مزبور شکست خورد و هنگام گذشتن از پلی در کنار انبار، به سبب بریدن ریسمان‌های آن توسط یاران سفیان، با اسب در آب افتاد و غرق شد. سفیان بیشتر خوارج را در انبار کشت. در این ماجرا مادر و همسر شبیب نیز به قتل رسیدند.<ref>وفیات الاعیان، ج ١، ص ٢٢٣؛ الفرق بین الفرق، ص ۶۵–۶٧.</ref>
 
==عباسیان در انبار==
 
====ابوالعباس سفاح====
اگرچه در دوران [[بنی‌عباس|عباسیان]]، [[بغداد]] بزرگ‌ترین شهر [[عراق]] بود، ولی با سه شهر بزرگ واسط، [[کوفه]] و [[بصره]] که توسط مسلمانان ساختند شده بود، چهار شهر بزرگ و پرجمعیت عراق در دوره عباسی محسوب می‌شد.<ref>جغرافیای تاریخی سرزمین‌های شرقی، ص ٣ و ۴.</ref>
 
پس از کشته شدن ابراهیم امام، [[ابومسلم خراسانی]]، داعی عباسیان با لشکر [[خراسان]] روی به عراق آورد و در ۱۲ ربیع‌الثانی ۱۳۲ق. برادر ابراهیم امام را که ابوالعباس سفاح{{یادداشت|به فارسی یعنی خون‌ریز.}} لقب داشت، بر مسند خلافت نشاند. ابوالعباس سفاح، نخستین خلیفه عباسی، تمام مناطقی را که [[بنی‌امیه|امویان]] در اختیار داشتند، به دست آورد.{{یادداشت|فاصله زمانی میان بیعت با سفاح برای خلافت و کشته شدن مروان حمار، آخرین فرمانروای اموی حدود نه ماه بود، که تمام آن در سال ۱۳۲ق. سپری شد؛ بنابراین، این تاریخ، هم زمان سقوط بنی‌امیه است و هم تاریخ روی کار آمدن بنی‌عباس.}}<ref>تاریخ ایران زمین، ص ١۴١.</ref> وی با وجود اقتداری که داشت، موفق نشد در کوفه که کانون [[شیعه|شیعیان]] بود، زندگی کند؛ به همین دلیل مقر فرمانروایی خود را به شهر انبار، انتقال داده، آن را نوسازی کرده و در آن کاخی باشکوه برپا ساخت و آن را با انتساب به نیای خود [[هاشم بن عبد مناف]]، هاشمیه نامید. برخی بر این باورند که وی با این نام‌گذاری می‌خواست پیوستگی خاندان خود را به دودمان هاشمی که همان نیاکان [[حضرت محمد(ص)]] بودند، به اثبات رسانده و توجه مسلمانان را به سوی خود جلب کند.<ref name=":4" />
 
ابوسلمه حفص بن سلیمان خلال، از قبیله همْدان که برای روی کار آمدن عباسیان تلاش بسیاری کرد و خون‌های زیادی ریخت، به عنوان نخستین وزیر دولت بنی‌عباس تعیین شد و در این شهر استقرار یافت.<ref>التنبیه والاشراف، ص ٣٢٠.</ref> ابوسلمه را فردی مدبر و سیاستمدار گزارش کرده‌اند، ابومسلم خراسانی به برتری ابوسلمه حسادت ورزیده، او را نزد ابوالعباس سفاح، فردی خطرناک معرفی کرد که قصد دارد خلافت را به آل علی بازگرداند. ابومسلم تاکید کرد باید او را از میان برداشت. سفاح، ادعای ابومسلم را ثابت نشده دانسته، حاضر به کشتن وی نشد. این تحریکات، به گوش ابوسلمه رسید و ابومسلم خراسانی پریشان شده، از جانب وی احساس خطر کرد؛ او جمعی از یاران مورد اعتماد خود را مأمور کرد تا برای ترور ابوسلمه در شهر انبار اقدام کنند. شبی ابوسلمه از کاخ سفاح در انبار بیرون آمد و کسی هم همراه او نبود. یاران ابومسلم موقعیت را مناسب دیده، به او یورش برده و کشتند. سفاح، به گفته خودش از کشته شدن ابوسلمه چیزی را از دست نداده، بنابراین متأسف و ناراحت نشد. البته بین مردم شایع کردند که [[خوارج]] او را کشته‌اند.<ref>مروج الذهب، ج ٢، ص ٢٧۵؛ تاریخ عرب و اسلام، ص ٢١٨.</ref>
 
سفاح برای شهر انبار با احداث بناها و مزارع و باغاتی، حومه‌ای به وجود آورد که آن را رُصافه، به معنای کانون روییدنی‌ها نامیده‌اند.<ref>برگزیده مشترک یاقوت حموی، ص ٩٧.</ref> سرانجام ابوالعباس سفاح، در سال ۱۳۶ق. دچار بیماری آبله شده و در ۱۲ ذی‌حجه همان سال، در ۳۰ سالگی پس از چهار سال و هشت ماه خلافت، در شهر انبار مُرد.<ref name=":5">مروج الذهب، ج ٢، ص ٢٨۴؛ التنبیه والاشراف، ص ٣٢٠؛ تاریخ ایران زمین، ص ١۴٢.</ref>
 
====منصور عباسی====
پس از مرگ ابوالعباس سفاح در انبار، منصور عباسی که ۴۱ ساله بود، زمام امور را به دست گرفت.<ref name=":5" /> وی در محرم سال ۱۳۶ق. هنگام بازگشت از سفر [[حج]] و سرزمین [[حجاز]] به [[کوفه]] رسید و در [[حیره]] فرود آمد و با مردم نماز جمعه گذارد؛ سپس به پایتخت ابوالعباس، شهر انبار یا هاشمیه رفت و نزدیکان را فراخواند و بر خزانه‌های سفاح دست یافت. همان زمان که سفاح درگذشت و منصور مشغول اجرای مراسم حج بود، کارگزاران و فرماندهان در شهر انبار برای منصور بیعت گرفته بودند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج ٢، ص ٣۵١ - ٣۵٣.</ref>
 
منصور، از قدرتی که [[ابومسلم خراسانی]] در [[خراسان]] به دست آورده بود می‌ترسید. او را به انبار فراخواند؛ ولی او هر بار به بهانه‌ای دعوت منصور را رد کرد. سرانجام وعده‌های منصور عباسی، او را فریفت و عازم شهر انبار، دربار عباسی شد و در زمانی مناسب پیش روی خلیفه قطعه قطعه گردید. پیروان ابومسلم به خون‌خواهی وی، در هاشمیه،{{یادداشت|انبار سابق.}} بر منصور عباسی شوریدند. منصور، ۲۰۰ تن از آنان را که سرکردگان ایشان بودند به زندان افکند و این آشوب را سرکوب کرد.
 
منصور پس از آن‌که خیال خود را از ناحیه ابومسلم و هوادارانش راحت کرد، پایتخت عباسیان را از انبار به [[بغداد]] انتقال داده و زندان ترسناک خود را در انبار قرار داد. وی عده‌ای از [[سید|سادات]] حسنی را که در رأس آنان [[عبدالله محض]] نیز بود، در زیرزمینی در انبار حبس کرده بود که به دلیل تاریکی شدید، زندانیان، شب را از روز تشخیص نمی‌دادند و ناچار، قرآن را پنج قسمت کرده و هر یک از نمازهای پنج‌گانه را بعد از خواندن یک قسمت از قرآن اقامه می‌کردند. زندانیان به دلیل عفونت‌های شدید، گرسنگی و تشنگی، در همین زندان جان خود را از دست می‌دادند. [[ابراهیم عمر]]، فرزند [[حسن مثنی]] در میان کسانی بود که آنان را در بند آهنین از [[مدینه]] به انبار آوردند. همچنین منصور عباسی در کاخ «ابن هبیره» انبار، نوادگان [[امام حسن(ع)]] را محبوس ساخت؛ آن‌گاه از میانشان [[محمد بن ابراهیم بن حسن]] را حاضر کرد و سرپا نگه داشت و دستور داد ستونی بر گِردش بنا نهادند و او را به همان حال رها ساخت تا گرسنه و تشنه از پای درآمد. سپس دستور قتل عده‌ای از همراهانش را داد. سرانجام منصور دریافت بسیاری از مردم [[خراسان]] و [[ایران]] [[شیعه]] و علاقه‌مند به [[اهل بیت|اهل بیت(ع)]] هستند و او با زندانی کردن آل علی دست به کار خطرناکی می‌زند؛ از این روی، در انبار، به منبر رفت و در خطبه‌ای دراز، موضع خود را در برابر علویان و آل ابوطالب مشروع جلوه داد.<ref>النزاع و التخاصم، ص ٧۴؛ مقاتل الطالبیین، ص ٢٢۶؛ الشیعه و الحاکمون، ص ١٢۵، ابومسلم سردار خراسان، ص ١٢۴ و ١۶٩؛ تاریخ عرب و اسلام، ص ٢١٨؛ مبارزات شیعیان. . . ، ص ١٣۵.</ref>
==برمکیان در انبار==
[[برمکیان]] یا آل برمک، خاندانی از دولتمردان [[ایران|ایرانی]] بودند که در اواخر سده نخست قمری به دین [[اسلام]] درآمدند و نفوذی بسیار در دربار [[بنی‌امیه|خلفای اموی]]، در زمان خلافت عبدالملک مروان و جانشینان او به دست آوردند. دو سال پس از به حکومت رسیدن ابوالعباس سفاح در شهر انبار، یکی از بزرگ‌ترین مردان خاندان برمک که خالد نام داشت، به وزارت وی گماشته شد. او در زمان خلافت منصور عباسی نیز در این سمت باقی ماند. پسر ارشدش یحیی، که در آغاز، مربی و معلم هارون الرشید و سپس وزیر گردید، در مدتی نزدیک به هفت سال فرمانروای واقعی بود و خلیفه جز نامی نداشت. دو پسر یحیی، فضل و جعفر نیابت پدر را در مقام وزارت عهده دار گردیدند و بهترین مقامات و عالی‌ترین مناصب دربار عباسی به برمکیان اختصاص یافت. این قدرت بی‌حساب، حسد و سعایت درباریان را برانگیخت. جعفر، یکی از [[سید|سادات]] حسنی به نام یحیی بن عبدالله را که هارون در انبار به زندانی کرده بود، آزاد کرد و این تصمیم، خلیفه را به شدت آشفته ساخت. سلطه بسیار برامکه فراتر از این بود. آنان به نام خود سکه می‌زدند و دستگاه بسیار باشکوهی برای خویش تدارک دیده بودند؛ به علاوه آنان به تلاش برای تأسیس دولتی در [[ایران]] متهم شدند. این عوامل باعث شد تا هارون برای براندازی برامکه در شهر انبار اقدام کند.
 
هارون پس از به جا آوردن [[حج]]، مدت کوتاهی در [[بغداد]] بود؛ آن‌گاه به سوی انبار رفت. روزی که به کشتن جعفر برمکی مصمم شد، سندی بن شاهک را احضار کرد و به وی گفت که بر خانه برمکیان، دبیران و خویشاوندان آنان، افرادی ویژه و مورد اطمینان بگمارد و این کار را نهانی انجام دهد. هارون الرشید در محلی از نهر انبار با جعفر برمکی نشست. وقتی جعفر رفت، هارون او را تا جایی که سوار مرکب می‌شد، بدرقه کرد و بازگشت و بر تخت خود قرار گرفت. جعفر سرمست و مغرور، بساط آواز و عیاشی را با عده‌ای از خوانندگان، کنیزان و اطرافیان به راه انداخت. در این میان هارون، یاسر خادم خویش را فراخواند و او را مأمور کشتن جعفر کرد. یاسر چنین کرد و سر جعفر را نزد هارون در خیمه خویش آورد. خود یاسر هم، توسط فرد دیگری به دستور هارون کشته شد. بدین ترتیب در سال ۱۸۷ق. هارون بسیاری از برامکه و دست نشاندگان آنان را از میان بُرد. یحیی پدر جعفر، و فضل برادرش به زندان افکنده شدند و اموال تمام آنان مصادره گردید. مدت دولت و عزت برمکیان ۱۷ سال و اندی بود. شاعران هنگامی که در رثای برمکیان شعر می‌سرودند، مردم را به عبرت گرفتن از این ماجرا توجه می‌دادند.<ref>مروج الذهب، ص ٣٧٩ - ٣٨١؛ تاریخ یعقوبی، ج ٢، ص۴٣٠؛ تاریخ ایران زمین، ص ١۴۴ و ١۴۵؛ دایرة المعارف تشیع، ج ٣، س ١٩٠ - ١٩۴؛ برمکیان، ص ١٢١ به بعد.</ref>


==اکنون==
==قیام ابوالسرایا و انبار==
در تقسيمات كشورى عراق كنونى، دهمين استان اين كشور استان الانبار نام دارد كه بيشتر سكنه آن سنى مذهب‌اند. اين ايالت در غرب عراق قرار دارد. <sup>١</sup>از شمال شرقى به ايالت صلاح‌الدين، از شمال به نينوا، از شرق به مركز حكومت (بغداد) و كاظمين، از جنوب شرقى به ايالت بابل و از جنوب به كربلا محدود است. انبار در شمال غربى با سوريه، در غرب با اردن و در جنوب شرقى با عريستان سعودى هم‌مرز است. مركز اين استان شهر رمادى است كه در شرق آن و در حوالى انبار كهن قرار گرفته است. منطقه‌اى كه قبلاً به جزيره معروف بود و در حد فاصل رودخانه‌هاى دجله و فرات قرار داشت، در نيمه شمالى اين ايالت و نيمه غربى ايالت نينوا واقع است.<ref>با استفاده از نقشه سياسى عراق مندرج در اطلس جامع گيتاشناسى، چاپ ١٣٨٨، ١٣٨۶ش.</ref>
[[ابوالسرایا]] سری بن منصور شیبانی، از سرداران [[شیعه]] و عامل چندین جنبش شیعی بود. در نبرد میان امین و مأمون، فرزندان هارون‌الرشید{{یادداشت|در سال ۱۹۳ق. با مرگ هارون، پسرش محمد، ملقب به «امین» روی کار آمد؛ در حالی که برادرش عبدالله، ملقب به «مأمون» از او بزرگ‌تر بود. امین که به سفارش پدر زمام امور را به دست گرفته بود، مأمون را از ولایت‌عهدی خلع کرد. مأمون نیز در خراسان به کمک ایرانیان، علیه برادرش امین قیام کرد. شهر انبار از مهم‌ترین عرصه‌های نزاع بین طرفداران امین و مأمون بود. سرانجام طاهر ذوالیمینین، که از اهالی خراسان بود، به عراق آمد و امین را کشت و سرش را برای مأمون که در خراسان امارت داشت فرستاد.<ref>تاریخ ایران زمین، ص ١۴۶؛ مروج الذهب، ج ۴، ص ۴٠٢؛ تاریخ یعقوبی، ج ٢، ص ۴۵۶.</ref>}} فرماندهی طلایه سپاه «یزید بن مزید شیبانی» را علیه «هرثمه بن اعین»، سردار مأمون برعهده داشت، ولی بعدها به هرثمه پیوست. وقتی امین کشته شد و مأمون روی کار آمد، هرثمه از مواجبی که به وی می‌داد کاست. ابوالسرایا نیز با ۲۰۰ سوار سر به شورش برداشت و شهر عین التمر از توابع انبار را به محاصره درآورد و سپس بر شهر انبار غلبه یافت. سپس رقّه را تصرف کرد و در آن‌جا با [[محمد بن طباطبا|محمد بن ابراهیم]] معروف به ابن طباطبای علوی ملاقات کرد و او را به خروج علیه [[بنی‌عباس]] ترغیب کرد. وی پذیرفت و هر دو در جمادی الثانی ۱۹۹ق. بر [[کوفه]] استیلا یافتند. پس از سقوط کوفه و اخراج سلیمان بن منصور، امیر این شهر از کوفه، حسن بن سهل، زهیر بن مسیب را با ۱۰ هزار سوار به جنگ آنان فرستاد، ولی ابوالسرایا لشکریان وی را شکست داد. ابن طباطبای علوی، چهار ماه پس از قیام و در رجب ۱۹۹ق. در کوفه درگذشت. ابوالسرایا که می‌خواست خلافت را از عباسیان به آل علی واگذار کند، سید علوی دیگری را که از نوادگان [[امام سجاد(ع)]] بود، برای خلافت برگزید. فتوحات ابوالسرایا در [[عراق]] و [[خوزستان]] ادامه یافت و با این پیروزی‌ها، علویان در این مناطق زمام امور را به دست گرفتند. ابوالسرایا، پس از تصرف [[مدائن]] و واسط، امیرانی به [[یمن]]، [[حجاز]] و [[اهواز]] فرستاد. او پس از آن‌که در کوفه از هرثمه شکست خورد، با سواران خویش گریخت و روی به شوش [[خوزستان]] نهاد. در آن جا هم از سپاهیان حسن بن علی مأمونی، فرمانروای خوزستان شکست خورد و زخمی شد. وی می‌خواست خود را به زادگاه خویش رأس العین، در جزیره و حوالی انبار برساند، اما در جلولا دستگیر و به حسن بن سهل تحویل داده شد. وی سر ابوالسرایا را برید و جسدش را دو نیم کرد و در ربیع الاول سال ۲۰۰ق. بر دو سوی پُل [[بغداد]] بیاویخت.<ref>فرهنگ فرق اسلامی، ص ١۵ و ١۶؛ عمدة الطالب فی انساب ابی‌طالب، ص ١٧٢؛ تاریخ طبری، ج ١٣، ص ۵۶٢٩ - ۵۶٣٧؛ دائرة المعارف تشیع، ج ١، ص ۴٠٨.</ref>
 
==در سده‌های پسین==
 
====سده سوم====
[[قرامطه]]، از انشعابات فرقه [[اسماعیلیه]] و منسوب به مردی به نام حمدان قرمط بودند. در سده سوم قمری، انبار به دست این فرقه افتاد و به باور برخی از آن زمان، به لحاظ فرهنگی راه انحطاط را پیمود.<ref>فرهنگ فرق اسلامی، ص ٣۵٨، قرمطیان بحرین و فاطمیان، ص ٢٧ به بعد؛ دائرة المعارف فارسی، ج ١، ص ٢۵٧.</ref>
 
====سده چهارم====
انبار در قرن چهارم قمری شهری آباد و خرم بود. [[ابوالقاسم بن احمد جیهانی]]، در کتاب اشکال العالم، که در نیمه دوم سده چهارم قمری نگاشته، انبار را شهری میانه، با نخل بسیار و آبادان معرفی کرده و آن را دارای خرماستان، درختان و کشاورزی بسیار دانسته است.<ref>اشکال العالم، ص ٩٢.</ref> در کتاب حدود العالم نیز که در سال ۳۷۲ق. نگاشته شده انبار، شهرکی خرم و آبادان، با نعمت و مردم بسیار معرفی شده است.<ref>حدود العالم من المشرق الی المغرب، به کوشش منوچهر ستوده، ص ١۵۶.</ref> [[اصطخری]] (م. ۳۴۰ق) نیز انبار را شهری آبادان، دارای نخل و کشاورزی، نعمت فراوان و مردم متنعم دانسته و گفته «دخل و حوایج از آن‌جا به [[بغداد]] برند و حدی فراخ دارد».<ref>مسالک و ممالک، ص ٧٩.</ref>
 
====سده ششم و هفتم====
در سده ششم و هفتم قمری، انبار از حیات اجتماعی و اقتصادی بی‌بهره نبوده است. [[یاقوت حموی]] (م. ۶۲۶ق) از انبار یاد کرده<ref>معجم البلدان، ج ۱، ص ٣۶٧.</ref> و آن را شهری کهن که گروه بسیاری از صاحب فنون به آن منسوبند، دانسته است.<ref>برگزیده مشترک یاقوت حموی، ص ٢۴.</ref>
 
====سده هشتم====
[[حمدالله مستوفی]] (م. ۷۵۰ق) از شهر انبار یاد کرده و دور بارویِ آن را پنج‌هزار گام و آب و هوا، محصول و خوی طبع مردم آن را مانند [[بغداد]] و حقوق دیوانش را یک تومان دانسته است.<ref name=":6">نزهة القلوب، ص ٣٧.</ref>
 
====سده نهم====
آخرین باری که از انبار نام و نشانی آمده است، در تاریخ غیاثی، نوشته [[غیاث بغدادی]] است که در حوادث سال ۸۲۴ق. از آن یاد شده است. در این کتاب، خرابه‌های انبار را در ۶۲ کیلومتری غرب [[بغداد]]، جانب چپ نهر [[فرات]] و در جنوب قریه‌ای که در عصر حاضر صقلاویه می‌خوانند، نشانی داده است.<ref>لغت‌نامه دهخدا، ج ٣، ص ٣۴٢٨؛ تاریخ و فرهنگ ایران، ج ٣، ص ٨.</ref>
 
==موقعیت کنونی==
استان انبار، در تقسیمات [[عراق]] کنونی، پهناورترین استان عراق است و نزدیک به ۳۲درصد از خاک این کشور را دربردارد. این استان، در غرب عراق قرار دارد و از سمت شمال غربی با [[سوریه]]، از غرب با [[اردن]] و از جنوب و جنوب غربی با [[عربستان]]، مرز مشترک دارد. استان‌های مجاور آن در عراق، به ترتیب از سمت جنوب شرق تا شمال، عبارت‌اند از: [[نجف]]، [[کربلا]]، [[استان بابل|بابل]]، [[بغداد]]، [[صلاح‌الدین]] و [[نینوا]].
 
بیشتر خاک این استان، شامل بیابان پهناوری، به نام [[بادیة الشام]] است که بخش‌های وسیعی از آن، در کشورهای سوریه، اردن و عربستان قرار دارد. بیشتر شهرهای واقع در آن نیز در کرانه رود [[فرات]]، قرار دارند.<ref>زیارتگاه‌های عراق، ج۲، ص۲۹.</ref>
 
==شهرهای کنونی==
[[پرونده:استان انبار.PNG|بندانگشتی|نقشه استان انبار و شهرستان‌های آن.]]
مرکز استان انبار، شهر رمادی است. از دیگر شهرهای آن، می‌توان از فَلّوجه، حدیثه، عانه، هیت و قائم یاد کرد. وجه نام‌گذاری این استان، وجود ویرانه‌های شهر تاریخی انبار است که پیش از اسلام و اوایل دوره اسلامی، از شهرهای مهم عراق بوده است. معرفی اجمالی برخی از شهرهای آن به این شرح است:
 
=====باستانی انبار=====
امروزه، ویرانه‌های انبار در ساحل شرقی رود فرات، در جنوب روستای صقلاویه کنونی، قرار دارد.<ref>دایرة المعارف الاسلامیة الشیعیة، ج۶، صص ٢۶ و ٢٨.</ref>
 
====رمادی====
این شهر در ساحل غربی رود فرات، در فاصله حدود ۱۲۵ کیلومتری غرب [[بغداد]]<ref name=":7">موسوعة المدائن العراقیة، صص ١۶۶ و ١۶٧.</ref> و در حوالی انبار کهن قرار گرفته است.<ref>با استفاده از نقشه سیاسی عراق مندرج در اطلس جامع گیتاشناسی، چاپ ١٣٨٨، ١٣٨۶ش.</ref> شهر رمادی، از پیشینه تاریخی بالایی برخوردار نیست و هسته اصلی آن، به دست والیان [[عثمانیان|دوره عثمانی]]، مدحت پاشا و نامق پاشا، در نیمه دوم سده نوزدهم میلادی تأسیس شد. با احداث جاده ماشین‌رو بغداد-دمشق در سال ۱۹۳۲م؛ که از میان رمادی می‌گذشت، به تدریج، ادارات دولتی و بناهای عام‌المنفعه، در آن ایجاد شد و این شهر، توسعه یافت.<ref name=":7" />
 
====هیت====
شهری تاریخی است که در ساحل غربی رود فرات، حدود ۱۷۰ کیلومتری شمال غربی بغداد و ۶۰ کیلومتری رمادی، واقع است. پیشینه آن، به دوره تمدن سومری بازمی‌گردد و در دوره اسلامی، در مسیر کاروان‌هایی که در ساحل رود فرات حرکت می‌کردند، قرار داشته است. شهر هیت میان نخلستان‌ها و باغ‌های میوه، قرار گرفته است و اطراف آن، حدود ۱۲ چشمه وجود دارد که از آن، قیر طبیعی خارج می‌شود. ازاین‌رو می‌توان منطقه هیت را منحصر به فرد، به شمار آورد.<ref>القباب المخروطیة فی العراق، صص ۶٧ و ۶٩.</ref>
 
====عانه====
شهری تاریخی است که در ساحل غربی رود فرات، حدود ۲۱۰ کیلومتری غرب مرکز استانِ انبار (رمادی) قرار دارد. پیشینه آن، به دوره تمدن آشوری برمی‌گردد و در گذشته به نام «عانات»، شناخته می‌شده است. یک ویژگی جالب عانه آن است که این شهر در مسافتی حدود ۲۰ کیلومتر، در ساحل رود [[فرات]]، امتداد دارد؛ در حالی‌که عرض آن، از ۲۵۰ متر فراتر نمی‌رود.<ref>موسوعة المدائن العراقیة، صص ١٧١ و ١٧٢</ref>
 
البته هسته تاریخی این شهر، همان‌گونه که جغرافی‌دانان مسلمان نیز اشاره کرده‌اند، درون جزیره‌ای، میان یک خلیج که از رود فرات منشعب شده، قرار داشته است.<ref>از جمله ر. ک: صورة الارض، ص٢٠۶.</ref> برجسته‌ترین اثر اسلامی باقی‌مانده در عانه، مناره‌ای هشت‌ضلعی از سنگ و گچ است که میان جزیره مورد نظر قرار دارد و قدمت آن، از قرن یازدهم میلادی، دانسته شده است.<ref>موسوعة المدائن العراقیة، ص١٧٢.</ref>
 
==زیارتگاه‌ها==
زیارتگاه‌های مهم استان انبار، به این شرحند:
 
====زیارتگاه عبدالله بن مبارک====
{{اصلی|مزار عبدالله بن مبارک}}
این زیارتگاه در شهر هیت قرار داشته و مدفن عبدالله بن مبارک مروزی(۱۱۸–۱۸۱ق) است. وی از عالمان زاهد سده دوم قمری بوده، نزدیک به ۲۰ هزار روایت نقل کرده و به «امام حدیث» شناخته می‌شد.<ref>تاریخ الإسلام، ج١٢، ص٢٣٠؛ تاریخ مدینة دمشق، ج٣٢، ص۴٠٢.</ref> وی شاگرد ابوحنیفه بوده ولی رأی‌گرایی افراطی را سفاهت می‌شمرد.<ref>تاریخ الإسلام، ج١٢، ص٢٣۴.</ref> او تحت تأثیر نگاه حدیثی [[اهل سنت|اهل‌سنت]]، اطاعت از حاکمان [[بنی‌امیه|اموی]] و [[بنی‌عباس|عباسی]] را تا وقتی که نماز بخوانند و به ظاهر شریعت پایبند باشند، لازم می‌دانست.<ref>تاریخ الإسلام، ج١٢، ص٢٢٩</ref> بسیاری او را به جامعیت در دانش‌های مختلف، عبادت، جهاد در راه خدا و اخلاق نیکو ستوده‌اند.<ref>تاریخ مدینة دمشق، ج٣٢، ص۴٢٠</ref>
 
====مزار ایوب پیغمبر(ع)====
این زیارتگاه در هیت قرار داشته و به [[حضرت ایوب(ع)]] منسوب است.<ref>معجم المراقد والمزارات فی العراق، ص٢۴.</ref>
 
====مزار سید رجب راوی رفاعی====
{{اصلی|مزار سید رجب راوی رفاعی}}این زیارتگاه، بالای کوهی در روستای راوه، مقابل شهر عنه، از توابع استان انبار واقع شده است. سید رجب رفاعی در سال ۱۰۷۵ق. درگذشته، مریدان او برایش آرامگاهی ساختند. او به زهد و تقوا آراسته بود و در روستای راوه، سکونت اختیار کرده، در دامنه کوهی، به ساخت مسجد، مدرسه و خانقاه، پرداخت و خود به تدریس فقه، حدیث و طریقت تصوف رفاعی اشتغال داشت. نسب وی، با ۲۸ واسطه به [[امام کاظم(ع)]] می‌رسد.<ref>زیارتگاه‌های عراق، ج۲، ص۳۶.</ref>
 
====مزار سید نجم‌الدین رفاعی====
{{اصلی|مزار سید نجم‌الدین رفاعی}}این زیارتگاه، در غرب نهر [[فرات]]، نزدیک شهرداری شهر حدیثه قرار دارد. مشهور است که صاحب مرقد، در دوره [[سلجوقیان]] می‌زیسته و نخستین بنا روی قبر او، به امر شاهان سلجوقی بوده است. برخی نسب سید نجم الدین را با دوازاده واسطه، به امام کاظم(ع) منتهی دانسته‌اند.<ref>معجم المراقد و المزارات فی العراق، صص ٣٩٠ و ٣٩١.</ref>
 
====مزار شیخ حدید====
{{اصلی|مزار عجان حدید}}
این زیارتگاه در پنج کیلومتری شمال غرب شهر حدیثه، از توابع استان انبار، واقع شده و به «عجان حدید»، مشهور است. مدفون در این بقعه، سیدی جلیل‌القدر، شریف و بزرگوار بوده که در شهر حدیثه، ساکن شده و از نوادگان امام کاظم(ع) بود. وی در سال ۹۰۰ق. درگذشت. روز دوم عید قربان را روز زیارتی او معرفی می‌کنند.<ref>معجم المراقد و المزارات فی العراق، صص ١٣۵ - ١٣٧.</ref>
 
====مزار شیخ محمد====
{{اصلی|مزار سید محمد (انبار)}}این مرقد، در شرق فرات و جنوب منطقه حویجه، اطراف شهر حدیثه واقع شده و به قبر سید محمد، معروف است. مشهور است که شیخ محمد، جد سادات ساکن حدیثه می‌باشد؛ ولی جد سادات رفاعی حدیثه، در سال ۱۱۳۱ق، براساس اسناد قدیمی موجود در حدیثه، زنده بود؛ بنابراین، بیش از سه سده از تاریخ زیارتگاه می‌گذرد.<ref>معجم المراقد و المزارات فی العراق، صص ٣۶۶ و ٣۶٧.</ref>
 
====مزار شیخ مسعود====
{{اصلی|مزار شیخ مسعود (انبار)}}
این زیارتگاه، کنار جاده فلوجه-رمادی، قرار دارد. فلسفه وجودی این زیارتگاه، بر اثر خواب است که نزدیک به دو سده پیش، شمار زیادی از اهالی منطقه خواب دیدند که در این مکان، سیدی محترم دفن می‌باشد. پس از خاکبرداری، به جنازه‌ای برخوردند که روی آن، مسعود نوشته بود. مردم منطقه، او را در همان مکان، دفن می‌کنند و بر سر قبر او، بقعه‌ای می‌سازند.<ref name=":8">معجم المراقد و المزارات فی العراق، ص٣۶٨.</ref>
 
====مزار اربعین====
این مزار، در منطقه قلعه، در شهر هیت، قرار داشته، به باور مردم منطقه، مدفن چهل تن از صحابه یا اولیای خداست که در اینجا به شهادت رسیده‌اند. مقامی نیز منسوب به [[امام علی(ع)]] در فاصله حدود ۱۰۰ متری از این مقام، وجود دارد.<ref name=":8" />
 
====مقام امام علی(ع)====
به نظر می‌رسد این مقام، در ارتباط با مسیر برگشت امام علی(ع) از جنگ صفین به [[کوفه]]، در محل توقف یا اقامت حضرت، ساخته شده است.<ref name=":9">الموسم، شماره ٢ و ٣، سال ١٩٨٩ م، ص۶٣۵.</ref>
 
====مقام‌های امام علی(ع)====
در شمال شهر عانه و نیز در منطقه خلیلیه در جنوب عانه، دو گنبد منسوب به امام علی(ع) وجود دارد که گفته می‌شود در نقاط توقف و اقامت آن امام(ع)، در مسیر بازگشت وی از صفین به کوفه، ساخته شده است.<ref name=":9" />
 
====مزار خضر نبی(ع)====
{{اصلی|مزار خضر نبی(ع) (انبار)}}
 
این مزار، بر زمین مرتفعی که به همین نام (خضر) شناخته می‌شود، در فاصله یک کیلومتری از منطقه «کبیسه»، از توابع هیت، واقع است. مقبره آن از نظر تاریخی و معماری، دارای اهمیت بوده و از آثار دوره [[اتابکیان|اتابکی]] است.<ref>القباب المخروطیة فی العراق، صص ۶٧ و ۶٩.</ref>


==پانوشت==
==پانوشت==
{{پانویس}}
{{پانویس}}
==منابع==
==منابع==
 
{{منابع}}
{{برگرفتگی
{{برگرفتگی
| پیش از لینک = مقاله
| پیش از لینک = مقاله
| منبع = استان انبار در گذر تاریخ تشیع،  
| منبع = استان انبار در گذر تاریخ تشیع،
| پس از لینک = غلامرضا گلی‌زواره، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره نهم، زمستان 1390، ص122
| پس از لینک = غلامرضا گلی‌زواره، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره نهم، زمستان ۱۳۹۰، ص۱۲۲ و کتاب [http://lib.hajj.ir/View/fa/Book/BookView/Image/1473/1/29 زیارتگاه‌های عراق، معرفی زیارتگاه‌های مشهور در کشور عراق]، محمدمهدی فقیه بحرالعلوم و احمد خامه یار، نشر مشعر، تهران
| لینک = http://lib.hajj.ir/View/fa/Book/BookView/Image/1267/1/122
| لینک = http://lib.hajj.ir/View/fa/Book/BookView/Image/1267/1/122
}}
}}
{{پایان}}


*'''آثار الباقيه'''،
[[رده:مکان‌های تاریخی عراق]]
*'''اشکال العالم'''، ابوالقاسم بن احمد جيهانى،
*'''اطلس جامع گيتاشناسى'''، نقشه سياسى عراق، چاپ ١٣٨٨، ١٣٨۶ش.
*'''برگزيده مشترك ياقوت حموى'''، محمد پروين گنابادى،
*'''البلدان'''، احمد بن ابى‌يعقوب،
*'''تاريخ ايران بعد از اسلام'''، عبدالحسين زرين‌كوب،
*'''تاريخ و فرهنگ ايران، در دوران انتقال از عصر ساسانى به عصر اسلامى'''، محمدمحمدى ملايرى،
*'''مسالك و ممالك'''،
*'''مفاتيح العلوم'''،
*'''معجم البلدان'''، ياقوت حموى،
{{پایان}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۴ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۳۸

استان انبار در نقشه کنونی عراق.

ناحیه انبار، در گذشته، ناحیه مرزی بین‌النهرین و نواحی جنوبی عراق بوده و شهر باستانی انبار مهمترین شهر این منطقه محسوب می‌شد.

شهر انبار، در ۶۲ کیلومتری غرب بغداد، توسط لهراسب ساخته شده و بعدها توسط شاپور دوم (ح.۳۱۰-۳۷۹ق)، فرمانروای ایران از نو ساخته شد. به شهر انبار، فیروز شاپور و هاشمیه نیز گفته می‌شد. برخی از توابع ناحیه انبار، در گذشته، شهرهای عین‌التمر و هیت و آبادی‌های یوازیج و حدیثه بوده است. این ناحیه، نقطه مرزی بین ایران و روم بوده و اهمیت امنیتی، نظامی و اقتصادی برای ایران داشت. مردم آن ایرانی و عربی بوده و بین آنان و حیره ارتباط فرهنگی و سیاسی برقرار بود. انبار، در دوره حکومت امام علی(ع) بارها مورد یورش معاویه قرار گرفت. کارگزار امام علی(ع) در شهر هیت، کمیل و در شهر عین‌التمر، مالک بن کعب ارحبی بود. امام حسن(ع) لشکر خود را برای مقابله با معاویه در انبار مستقر کرد. این منطقه، کانون فعالیت‌های خوارج، مرکز حکمرانی عباسیان و مورد تسلط برمکیان نیز شد.

شهر باستانی انبار، تا سده هشتم قمری آباد توصیف شده و سده نهم قمری خرابه‌هایی از آن گزارش شده است. امروزه این شهر از میان رفته و ویرانه‌های آن در ساحل شرقی رود فرات، در جنوب روستای صقلاویه کنونی، قرار دارد.

امروزه، مرکز استان انبار، رمادی بوده و دارای شهرهایی مانند فلوجه، حدیثه، عانه و هیت است. این استان، دارای زیارتگاه‌هایی مانند مزار عبدالله بن مبارک، مزار ایوب پیغمبر(ع) و مزار سید رجب روای رفاعی است.

موقعیت در گذشته[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ناحیه یا شهرستان انبار در منطقه مرزی «جزیره» با نواحی جنوبی عراق قرار می‌گرفت.[۱] جزیره، به نواحی میان دجله و فرات، که جزو قلمرو عراق بود می‌گفتند.[۲] رومیان به آن «مزو پوتامیا» ،[یادداشت ۱] یا «بین‌النهرین» و فارس‌ها در دوران ساسانیان به آن میان‌رودان می‌گفتند. جزیره، بخش شمالی عراق کنونی است و مرز آن با بخش جنوبی این کشور، خطی است بین شهر باستانی انبار در ساحل غربی فرات و شهر تکریت در کرانه شرقی دجله.[۳]

انبار، یکی از چهار ناحیه استان عالی بود[یادداشت ۲] و استان عالی یکی از استان‌های سرزمین سورستان معروف به سواد بود. سرزمین سورستان، ۱۲ استان و ۶۰ شهرستان داشت.[۵] سریانی‌ها که همان نبطی‌ها بودند، در این سرزمین می‌زیستند.[۶]

به سورستان، سواد می‌گفتند، زیرا زمین‌های ساحل دجله و فرات و میان آن‌دو، آب‌رفتی بوده و دارای کشترازها، باغات و روستاهای سرسبزی بودند؛ هنگامی که مردم از جزیرة العرب خشک به سوی ایران می‌آمدند و به منطقه پردرخت می‌رسیدند، این چشم‌انداز سرسبز برای بینندگان، سیاه نشان داده می‌شد؛ از این روی، به آن سواد العراق می‌گفتند که بعدها به السواد تغییر یافت.[۵] استان عالی، که یکی از استان‌های سرزمین سواد بود، در غرب بغداد قرار داشته و چهار ناحیه به نام‌های انبار، مَسکِن، قُطرَبُّل و بادوریا داشت.[۷]

موقعیت شهر انبار[ویرایش | ویرایش مبدأ]

انبار، شهری در کناره غربی فرات، در ۶۲ کیلومتری غرب بغداد، و ۱۰ تا ۱۲ کیلومتری شمال غربی تیسفون، پایتخت ساسانی قرار داشت.[۸] گفته شده بنیان‌گذار اصلی آن لُهراسب بوده است.[۹] برخی بر این باورند که لهراسب این شهر را به جهت زندان اسیران، که بخت‌النصر از بیت‌المقدس آورده بود ساخت.[۱۰] شاپور دوم، پسر هرمز دوم که از ۳۱۰ تا ۳۷۹ق. فرمانروایی کرد، آن را از نو ساخت تا یادگاری باشد از پیروزی وی بر گوردیانوس امپراتور روم و نیز برای آن که وقت ضرورت، هنگام نبرد با رومیان، به کار گرفته شود.[۹]

نام[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ایرانیان، انبار را فیروز شاپور می‌خواندند.[۱۱] «شاپور»، برای این‌که شاپور دوم آن را ساخت و «فیروز»، زیرا این شهر را به یادگار از پیروزی‌اش در برابر امپراتور روم ساخت.[۹] شهر انبار، در نوشته‌های رومی، به نام پریساپور[یادداشت ۳] خوانده شده است که نام یونانی-رومی آن است.[۸] این شهر، به انبار نیز معروف بود چون در مواقع عادی و صلح، انبارِ توشه لشکریان و هنگام جنگ، محل ذخیره سلاح جنگجویان بود.[۹]

این شهر، هاشمیه نیز نامیده شد. ابوالعباس سفاح، نخستین خلیفه عباسی، مقر فرمانروایی خود را از کوفه به شهر انبار، انتقال داده، آن را نوسازی کرده و در آن کاخی باشکوه برپا ساخت و آن را با انتساب به نیای خود هاشم بن عبد مناف، هاشمیه نامید. برخی بر این باورند که وی با این نام‌گذاری می‌خواست پیوستگی خاندان خود را به دودمان هاشمی که همان نیاکان حضرت محمد(ص) بودند، به اثبات رسانده و توجه مسلمانان را به سوی خود جلب کند.[۱۲]

مناطق هم‌نام[ویرایش | ویرایش مبدأ]

چندین موضع جغرافیایی در جهان اسلام با نام انبار مطرح شده است؛ یکی از آنها انبارِ جوزجان است؛ چنان‌که ابن‌واضح یعقوبی[۱۳] و ابن‌خردادبه از آن نام برده‌اند.[۱۴] انبار جوزجان را «انبیر» هم نوشته‌اند. انبار جوزجان، به نوشته ابن‌حوقل، به فاصله یک روز از «اشبورقان» قرار داشته و بزرگ‌تر از مرو الرود و دارای تاک‌ها و باغ‌ها بوده و بناهایش از گل بوده است.[۱۵] اکنون شهری بدین نام وجود ندارد ولی احتمال دارد در محل «ساری پل» کنونی در قسمت علیای رودخانه شبورقان بوده باشد.[۱۶] برخی گفته‌اند انبار جوزجان، همان شهری است که ناصر خسرو قبادیانی هنگام سفر به اشبورقان از آن‌جا عبور کرده و آن را «کرسی جوزجانان» نامیده است.[۱۷]

یاقوت حموی از «سِکّة الانبار» نام می‌برد که در بالای مرو است.[۱۸] در فرهنگ‌های جغرافیایی از چندین سرزمین دیگر با عنوان انبار یاد شده است؛ از جمله «انبار آبادی» در اطراف شهرستان بوکان آذربایجان غربی و انبار از توابع منطقه سید چشمه شهرستان ماکو.[۱۹]

توابع و پیرامون آن در گذشته[ویرایش | ویرایش مبدأ]

عین‌التمر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ناحیه یا شهرستان انبار، دارای ۵ روستا بوده و شهر عین‌التمر، از توابع آن بود. عین‌التمر، به عنوان پادگانی ایرانی در حاشیه صحرا، در غرب فرات و جنوب شهر هیت قرار داشت.[۲۰] عین التمر نخلستان‌ها و روستاهایی داشته و شخصی به نام مهران که فرزند بهرام چوبین بوده، در آن‌جا فرمانروایی می‌کرد. اعراب نمر، تغلب و ایاد در آن‌جا فراوان بودند. همین اعراب به فرمان عقة بن ابی‌عقه به معارضه با مسلمانان هنگام فتح عین التمر برخاستند.[۲۱]

هیت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

هیت، شهری است در کنار فرات، بالاتر از انبار که دارای نخل‌های فراوان و ثمرات زیادی بوده است، یاقوت حموی، مختصات آن را ۶۹ درجه طول غربی و ۳۲ درجه و سه ربع درجه عرض جغرافیایی نوشته است. ابن‌حوقل، از آبادانی آن سخن گفته و آن‌گونه که از وصف آن در سده هشتم قمری برمی‌آید، در این زمان متجاوز از ۳۰ آبادی جزء توابع آن بوده است و انواع میوه‌های سردسیری و گرمسیری در آن به دست می‌آمده است. هیت، یکی از پادگان‌های مهم ایران، در حاشیه صحرای عربستان بود. در زمان ساسانیان، برای اقامت سفیرانی که از خارج به دربار ایران می‌آمدند مراکز پنج‌گانه‌ای معین شده بود تا در آن‌جا هدف و مأموریت خود را برای نماینده دولت اعلام کنند؛ هیت یکی از آن مراکز بود.[۲۲]

یوازیج[ویرایش | ویرایش مبدأ]

به گفته یاقوت حموی، در آبادی «بوازیج» از توابع انبار، گروهی از مُوالی زندگی می‌کردند. این دیار به هنگام یورش رزمندگان اسلام توسط جریر، فرزند عبدالله بجلی فتح شد.[۲۳]

حدیثه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

الحدیثه، قریه‌ای کهن بود و در آن دو معبد و خانه‌هایی از نصارا قرار داشت. هرثمة بن اعین، بعد از مرزبندی زمین‌های موصل و اسکان اعراب در آن، به حدیثه آمد و عده‌ای از مسلمانان عرب را در آن مقیم ساخت. درباره علت نام‌گذاری‌اش گفته‌اند که عده‌ای از اهالی انبار در عصر حجاج بن یوسف ثقفی از ستم وی و والی او[یادداشت ۴] در این شهر به ستوه آمدند؛ پس ناگزیر از انبار به حدیثه رفتند و با همکاری اهالی این دیار، مسجدی ساختند و نامش را حدیثه نهادند.[۲۴] حدیثه در پنج فرسخی انبار قرار داشت وآب رودخانه فرات بر آن احاطه داشت.[۲۵]

اهمیت آن در گذشته[ویرایش | ویرایش مبدأ]

انبار، در مرز بین ایران و روم[یادداشت ۵] و حاشیه صحرای عربستان قرار داشت که از نظر استراتژی نظامی ایران در برخورد با روم اهمیت بسیار داشته و منطقه‌ای گسترده را دربرمی‌گرفت.

اهمیت اقتصادی و نظامی انبار، گذشته از عمران و آبادی، به این سبب بوده که بر سر دو راه اصلی از راه‌های بازرگانی و نظامی دنیای قدیم قرار داشته است؛ یکی راه زمینی که آن را از شرق به تیسفون و جاده خراسان و از غرب به شهرهای روم و مغرب پیوند می‌داد؛ دیگر، راه آبی بود که از طریق فرات به آبراه دجله و از آن‌جا به خلیج فارس و دریای آزاد راه می‌یافت.[۸] انبار، به منزله دروازه‌ای بود که دنیای شرق را بر روی روم می‌گشود و به سبب موقعیتی که داشت، در ضبط و نظم امر آبیاری سرزمین سواد بسیار مهم شمرده می‌شد. از این رو در کار لشکرکشی نیز برای ایران و روم بسیار مهم بود.[۲۷]

مردم آن در گذشته[ویرایش | ویرایش مبدأ]

گذشته از ایرانیان که در انبار به مرزداری و نگهبانی مشغول بودند، اعراب نصارا هم در آن‌جا فراوان بودند. نسطوری‌ها و یعقوبی‌ها در این دیار، کلیسا و دستگاه داشتند؛ به علاوه از یهود هم افرادی در انبار می‌زیستند.[۲۷]

تردیدی نیست که در تمامی اعصار، اعراب شبه‌جزیره عربستان به بین‌النهرین مهاجرت می‌کرده‌اند؛ حتی در عصر بُخت‌النصر که معاصر با معد بن عدنان بوده، بازرگانان عرب در این قلمرو اقامت می‌گزیده و در انبار مستقر می‌شدند. افرادی از قبایل تغلب، قنس، غطفان و ایاد که در بحرین اجتماع کرده بودند و به همه آنها «تنوخ» می‌گفتند، در دوران حکومت آشفته اردشیرها در ایران از این تفرّق و نزاع بهره بردند و در غرب فرات و در حد فاصل میان انبار و حیره ساکن شدند. آنان هویت اجتماعی و فرهنگی خود را حفظ کرده و جز در چادر زندگی نکردند و با اهالی محله آمیختگی نداشتند. این اعراب را عرب الضاحیه یا اعراب پیرامونی گفته‌اند. در تاریخ اشکانیان نشانی از گروه‌هایی از قبیله تنوخ دیده می‌شود که از داخل صحرا به انبار یا پیرامون آن کوچیده‌اند. آنان در زیستگاه «اهل مَدَر» فرود نیامدند و با آنان نیامیختند.[۲۸]

رابطه انبار و حیره[ویرایش | ویرایش مبدأ]

شهر انبار و توابعش، با ارتباط با منطقه حیره، به حیات سیاسی و اجتماعی خود ادامه می‌داد. فرمانروایان ساسانی، کارگزاران خود، امیران عرب از خاندان نصر را، در حیره سکونت داده بودند و نیازهای آنان مانند آذوقه و مهمات را از انبارهای شهر انبار تأمین می‌کردند. در واقع ایرانیان و اعراب در این دو منطقه با یکدیگر هم‌زیستی مسالمت‌آمیز داشتند و همین امر باعث تبادل فرهنگی بین آنان شده بود. می‌گویند نخستین کسی که به زبان عربی مطالبی می‌نوشت «مُرامِر بن مُرّة» از مردم انبار بود و از این دیار کتابت عربی به نقاط دیگر گسترش یافت. در روایتی از عبدالله بن عباس نقل شده است که یکی از انباریان، خط را به عبدالله بن جدعان آموزش داد و خط حجازی قریشیان، از این راه پدید آمد. در شرح فتح انبار توسط رزمندگان مسلمان آمده است که وقتی مسلمانان بر انبار غلبه یافته، مردم این سرزمین از آنها ایمن گردیده و از مخفی‌گاه‌های خود بیرون آمدند، فرماندهان مسلمان دریافتند که مردم انبار به زبان عربی مطالبی می‌نویسند.[۲۹]

در دست حاکمان[ویرایش | ویرایش مبدأ]

زبَاء[ویرایش | ویرایش مبدأ]

مالک قلمرو انبار، در هنگام مهاجرت قبایل معروف به عرب الضاحیه به آن، بانویی به نام زبّاء بود که بر ساکنین آن فرمانروایی می‌کرد و اقتدارش ماجرای حکومت بلقیس بر سرزمین سبأ را در ذهن‌ها تداعی می‌نمود. جذیمة الابرش، فرزند مالک بن قهم وقتی در انبار فرود آمد، با لشکری که فراهم کرد، می‌خواست زبّاء را شکست بدهد، ولی شکست خورد و کشته شد.

عمرو بن عدی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پس از کشته شدن جذیمة الابرش، خواهرزاده او عمرو بن عدی، با نقشه‌ای جدید وارد کارزار گردید. یکی از کارگزاران وی به نام قصیر در دربار آن بانو نفوذ کرد و چنین وانمود کرد که می‌خواهد خدمت‌گزار کاخش باشد و برای جلب اطمینان زبّاء چاره‌جویی می‌کرد تا آن‌که او را برای امور بازرگانی مأمور کرد و بارها قصیر برایش کالاها وارد کرد و او را خوش آمد و به کارش اعتماد نمود. در این حال قیصر نزد عمرو رفت و گفت نیروهای خود را در صندوق‌هایی جای ده؛ پس چهارهزار مرد جنگی با سلاح و تدارکات نظامی در صندوق‌هایی جای گرفتند و با دوهزار شتر به انبار آمدند. خود عمرو هم در میان این عده بود. صندوق‌ها در خانه‌های اصحاب زبّاء پراکنده گردید و چندین صندوق هم به کاخ او منتقل شد. چون شب فرارسید، آنان بیرون آمدند و آن بانوی فرمانروا و بسیاری از کارگزارانش را کشتند. آن‌گاه عمرو بن عدی زمام امور را به دست گرفت و ۵۵ سال بر آن سرزمین حکومت کرد.

حارث بن عمرو[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پس از او حارث بن عمرو، در کنار مرزهای روم شرقی موقعیتی ممتاز یافت و سلطه خود را بر شهر انبار مستحکم کرد.[۳۰]

شاپور دوم[ویرایش | ویرایش مبدأ]

به دستور شاپور دوم، خندقی در انبار حفر شد که از شهر هیت آغاز شده و تا ابلّه، در حوالی بصره کنونی ادامه می‌یافت و از آن‌جا به خلیج فارس می‌رسید. ابتدا در این خندق آب جریان داشت، تا قبایل بادیه‌نشین را که به قصد استفاده از اراضی حاصل‌خیز بین‌النهرین سفلی می‌آمدند، مانع بوده باشد.[۳۱]

انوشیروان[ویرایش | ویرایش مبدأ]

آن هنگام که انوشیروان[یادداشت ۶] بر سر کار آمد، برای تقویت بنیه دفاعی ایران در مرزهای غربی مجاور با روم و صحرای عربستان، ضمن بازسازی پادگان‌های منطقه، خندق شاپور دوم را تعمیر کرد و تشکیلات تازه دفاعی به وجود آورد. به گفته ابن‌رسته، وقتی به این فرمانروا خبر رسید که گروهی از اعراب، آبادی‌های سرزمین سواد را مورد تاخت و تاز قرار می‌دهند، فرمان داد قلعه و باروی شهر اُلَّیس را که شاپور دوم ساخته بود، از نو بسازند و اینگونه آن‌جا را پادگانی برای پاسداری از آبادی‌های نزدیک بادیه گرداند؛ آن‌گاه فرمان داد تا از شهر هیت در امتداد حاشیه صحرا تا حوالی بصره خندقی حفر کنند تا به دریا بپیوندد و در کناره‌های این خندق دیده‌بان‌ها و پادگان‌هایی استوار ساخت تا مانع نفوذ بادیه‌نشینان به سرزمین‌های سواد گردد.[۳۲]

مسلمانان[ویرایش | ویرایش مبدأ]

برخی بر این باورند که انبار، به سبب تسلط فرهنگ و تمدن شاهان ایران بر آن، نه تنها از نظر نظامی قدرت دفاع خود را از دست داد، بلکه از نظر اجتماعی و اخلاقی نیز مضمحل شده بود؛ از این رو، مردم انبار که سال‌ها در رنج فاصله طبقاتی ساسانی بودند، در برابر جاذبه دین اسلام و نگرش ضدطبقاتی این آیین، مقاومتی احساس نمی‌کردند؛ اگر هم در هنگام فتح انبار و شهرهای پیرامون، مقاومت‌هایی در برابر مسلمانان صورت می‌گرفت، تلاش‌های فئودال‌ها، بقایای تیول‌داران، مرزبانان، اسپهبدان و دژخیمان برای حفظ باقی مانده سلطه رو به زوال خویش بوده است.[۳۳]

امام علی(ع) در انبار[ویرایش | ویرایش مبدأ]

استقبال از حاکم[ویرایش | ویرایش مبدأ]

زمانی که امام علی(ع) از سرزمین حجاز به سوی شام و عراق می‌رفت، از دیار انبار گذشت. مردم از مرکب‌ها پیاده شده، با سرعت به سوی او شتافته و پیشاپیش امام علی(ع) که خلیفه مسلمانان بود، می‌دویدند. امام(ع) برخی از آن‌ها را فراخوانده از چرایی این دویدن پرسید. آنان این کار را رسمی برای احترام به امیران و افراد مورد احترام دانستند. امام(ع) این رسم را برای زمامداران، بدون سود و برای مردم، باعث رنج دنیا و بدبختی آخرت دانست.[۳۴]

امام علی(ع)، برای نبرد با معاویه در جنگ صفین، از کوفه به سوی نینوا حرکت کرد و وارد شهر مدائن شد، پس از توقفی کوتاه به سوی شهر انبار رفت. مردم شهر، با هدایایی به استقبال وی شتافته و از اسب‌های خود فرود آمده و در مقابل او به خضوع و تذلل پرداختند. بر پایه برخی منابع، آنان دهقانانی از طایفه «بنوخوش نوشک» بودند.[۳۵] امام(ع) درباره چهارپایانی که با خود آورده و دویدن آن‌ها پرسید. آن‌ها این کار را رسمی برای احترام به فرمانروایان دانسته و مرکب‌ها را هدایای برای امام(ع) معرفی کردند. آن‌ها برای او و همراهانش غذا و برای چهارپایانشان علوفه آماده کرده بودند. امام(ع) رسمشان را برای امیران بدون سود و برای خودشان رنج و زحمت دانسته و از تکرار آن نهی کرد. وی شرط پذیرفتن هدایا را، محاسبه آن به جای خراجشان گذاشت و شرط خوردن خوراکی‌هایشان را، پذیرفتن بهای آن دانست. آن‌ها خوش داشتند امام(ع) هدیه و رسم احترامشان را بپذیرد. امام(ع) بر آن‌ها آفرین گفته، ولی خودش را از آن بی‌نیاز دانست. وی دو روز در شهر انبار اقامت گزید و روز سوم حرکت کرد.[۳۶]

یورش معاویه به انبار[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پس از آن‌که امام علی(ع) کوفه را مرکز حکومت بر جهان اسلام قرار داد و کارگزاران و والیان نقاط دیگر را تعیین کرد، اشرس بن حسان بکری، معروف به ابوحسان را به سِمت والی استان عالی به مرکزیت انبار منصوب کرد.[۳۷] معاویه پس از فتح مصر و آگاهی از آشفتگی‌های سیاسی اجتماعی عراق، عده‌ای از سران لشکر خود را به مناطق تحت قلمرو امام علی(ع) در عراق اعزام کرد تا با قتل و غارت، هراس و ناامنی را بر این مناطق حکمفرما سازند. از جمله آنها سفیان بن عوف غامدی است که به سوی انبار آمد. معاویه، به سفیان سفارش کرد وارد کوفه نشود، تنها به کشتار و چپاول بپردازد و بازگردد. سفیان با شش‌هزار سرباز حرکت کرده، از شهر هیت و روستایی در غرب فرات و بالای شهر انبار، که مردمش گریخته بودند گذشته و به سمت انبار رفت. شماری از رزمندگان انبار با دیدن جمعیت زیاد نیروهای سفیان، پراکنده شدند. ابوحسان بکری، کارگزار امام علی(ع) با ۳۰ تن از یارانش آنقدر جنگید تا به شهادت رسید. او هنگام جنگ، آیه ۲۳ سوره احزاب[یادداشت ۷] را می‌خواند و به کسانی که ملاقات با خدا را نمی‌خواهند، سفارش می‌کرد تا زمانی که درگیر هستند از شهر خارج شوند؛ زیرا نبرد آن‌ها، مانع از تعقیب فراریان است. وقتی خبر شهادت وی را یکی از مردم انبار به امام علی(ع) رساند، وی متأثر شده، به منبر رفته و از ابوحسان بکری به نیکی یاد کرد و از مردم کوفه خواست به سوی مهاجمان یورش برده، آن‌ها را بیرون کنند. امام به امید این که پاسخی بشنود سکوت کرد، ولی کسی چیزی نگفت. وقتی امام(ع) دید کسی او را یاری نمی‌کند پیاده از کوفه حرکت کرده، خود را به نخیله رساند. گروهی از مردم پشت سر او حرکت کردند.[۳۸] او در نخیله خطبه‌ای خواند که در آن به مذمت سستی یارانش در نبرد پرداخته، از آن‌ها به سبب یاری نکردن و تصرف انبار توسط معاویه، به سختی انتقاد کرد. بخشی از این خطبه، بعدها یکی از مشهورترین سخنان او شد که به این شرح است: «به من خبر رسیده که یکی از لشکریان معاویه بر یک زن مسلمان و یک زن کافر ذمی داخل شده و خلخال، دستبند و گردن‌بندها و گشواره‌های او را کنده و آن زن نتوانسته جلوی این کار را بگیرد، مگر آن‌که صدا به شیون و زاری بلند کند و از خویشاوندان خود کمک بطلبد. پس دشمنان با غنیمت و دارایی فراوان از انبار بیرون آمدند، در صورتی که به یک نفرشان هم زخمی نرسید و خونی از آنان بر زمین ریخته نشد. اگر مرد مسلمانی از شنیدن این واقعه، از شدت حزن و اندوه بمیرد، او را ملامتی نیست؛ بلکه نزد من به مُردن سزاوار است.»[۳۹] پس از این خطبه، از مردم منطقه عراق تنها دو نفر به یاران امام علی(ع) افزوده شدند.[یادداشت ۸] امام(ع) با یارانی که از کوفه آمده بودند به کوفه بازگشت و سعید بن قیس همدانی را که از بزرگان قبیله همدان بود و مردم از او اطاعت می‌کردند خواسته و همراه با هشت‌هزار تن به انبار فرستاد. وقتی به «عانات» رسید، هانی بن خطاب همدانی را به جستجوی سفیان فرستاد؛ ولی آن‌ها گریخته بودند.[۴۰]

کمیل، کارگزار شهر هیت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

هنگامی که نیروهای معاویه به فرماندهی سفیان بن عوف غامدی به شهر هِیت یورش بردند، پادگان انبار تقریباً از قوای مدافع شهر خالی بود و تنها ۲۰۰ نفر در آن مستقر بودند؛ زیرا کمیل بن زیاد بدون اطلاع و دستور امام علی(ع) با نیروهای خود از هِیت به سوی «قرقیسیاء» حرکت کرده بود تا با متجاوزان مقابله کند. امام علی(ع) این تصمیم‌گیری کمیل را نادرست خواند و او را از این کار بازداشت؛ زیرا وظیفه کارگزار حفظ حوزه مأموریت اوست و نباید منطقه خود را ترک کند تا مورد تعرض قرار گیرد. گلایه حضرت از کمیل در نامه ۶۱ نهج البلاغه آمده است. در این حال «شبث بن عامر ازدی» کارگزار شهر نصیبین، واقع در جزیره[یادداشت ۹]، در نامه‌ای خطاب به کمیل از مأموریت عبدالرحمن بن اشتم، از جانب معاویه، برای کشتار و چپاول جزیره خبر داد. کمیل تصمیم گرفت جلوی تجاوز عبدالرحمن را بگیرد و با پیروزی بر وی، آزردگی امام علی(ع) را از حادثه قبلی جبران کند. پس عبدالله بن وهب الراسبی را با ۴۰۰ سوار در هِیت جانشین خود قرار داد و خود با ۴۰۰ سوار به کمک شبث بن عامر پیوست. نبرد او با پیروزی همراه بوده، شماری از لشکریان معاویه کشته شده و مابقی فرار کردند. کمیل، در نامه‌ای خبر این پیروزی را به امام(ع) داد. امام علی(ع) در پاسخ از کمیل به نیکی یاد کرده و برای او و یارانش دعا کرد.[۴۲]

مالک بن کعب ارحبی، والی عین التمر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

مالک، فرزند کعب، کارگزار عین التمر از توابع استان انبار و امیر لشکری بود که امام علی(ع) از عراق برای یاری محمد بن ابی‌بکر به مصر فرستاد. او را مردی با فراست، مدیر و مدبّر خوانده‌اند.

نعمان بن بشیر انصاری، همراه با ابوهریره از سوی معاویه مأمور شدند تا به کوفه، نزد امام علی(ع) بیایند و از ایشان بخواهند که قاتلان عثمان را تسلیم کند تا غائله به پایان رسد.[یادداشت ۱۰] امام(ع) از آن دو فرستاده خواست از این سخنان درگذرند؛ سپس به نعمان بن بشیر گلایه کرد که همه انصار از او پیروی کرده‌اند جز گروهی اندک که نعمان جزء آن‌هاست. نعمان در پاسخ، نامه معاویه را بهانه‌ای دانست تا در جوار امام علی(ع) بماند. ابوهریره عازم شام گردید و نعمان بن بشیر چند ماه در کوفه اقامت گزید و سپس به عین التمر از توابع انبار گریخت. مالک بن کعب ارحبی، کارگزار امام علی(ع) در این منطقه، او را دستگیر کرد و مورد بازجویی قرار داد و روانه زندانش کرد تا درباره‌اش از امام(ع) فرمانی دریافت کند. نعمان، برای رهایی از این گرفتاری به قرظة بن کعب انصاری متوسل شد. وی در حوالی عین التمر برای امام علی(ع) مالیات و صدقات جمع‌آوری می‌کرد. با اصرار فراوان قرظه، نعمان از آن وضع نجات یافت و به سرعت از عین التمر و قلمرو انبار دور شد و خود را به معاویه رساند و ماجرا را به وی بازگفت. معاویه از اطرافیان خود جویای کسی شد که با گروهی سواره به سواحل فرات برود و مردم آن نواحی را بترساند. نعمان اعلام آمادگی کرد و با دوهزار سرباز به سوی عراق حرکت کرد و در عین التمر اردو زد. مالک بن کعب، ماجرا را به امام علی(ع) گزارش داد و از امام دستور خواست. در این حال برای دفع شرارت‌های قوای نعمان، از مخنف بن سلیم که در کناره‌های فرات مشغول جمع‌آوری صدقات امام علی(ع) بود یاری خواست. جنگ شب‌هنگام درگرفت و برخی از افراد طرفین کشته و زخمی شدند. امام علی(ع) پس از رسیدن خبر یورش نعمان بن بشیر، مردم کوفه را به خاطر سستی در دفع یورش‌های معاویه مذمت کرده و از آنان خواست به کمک مالک بن کعب در عین‌التمر بروند؛ ولی مردم برای یاری مالک بن کعب بسیج نشدند؛ تنها عدی بن حاتم اعلام آمادگی کرده، با دوهزار نفر از افراد قبیله طیّ عازم عین التمر گردید و نعمان بن بشیر را تعقیب کرده، تا حوالی شام پیش رفتند و بازگشتند. گفت شده مالک بن کعب نیز دلاوری و مقاومت در خوری کرده است.[۴۳]

امام حسن(ع) در انبار[ویرایش | ویرایش مبدأ]

امام حسن(ع)، برای مقابله با معاویه، فرماندهی از قبیله کِندِه را به همراه چهارهزار تن به انبار فرستاد و به او فرمان داد که در آن‌جا فرود آید و کاری نکند تا فرمان لازم به او برسد. وقتی این فرمانده در کرانه فرات و در قلمرو انبار فرود آمد، معاویه پیکی به سوی او فرستاد و در نامه‌ای، وعده فرمانداری یکی از نواحی شام یا عراق را به او داده، از او خواست به سپاه او ملحق شود. همراه نامه ۵۰۰ هزار درهم نیز برای او فرستاد. آن فرمانده، به همراه ۲۰۰ نفر از یاران و خویشاوندان به معاویه پیوست. امام حسن(ع) از شنیدن این خبر، او را در وفاداری فقیر و بنده دنیا توصیف کرده[یادداشت ۱۱] و مرد دیگری را از قبیله بنی‌مراد با چهارهزار تن به انبار اعزام کرد و در حضور مردم به وی تأکید کرد که خیانت نورزد و سوگند داد که مرتکب چنین خطایی نشود. معاویه، پیک‌هایی به دیدار فرمانده جدید فرستاد و در نامه‌ای، فرمانداری یکی از ایالات شام یا عراق را به او وعده داده و از وی خواست که به او بپیوندد. معاویه، همراه نامه پنج‌هزار درهم برای او فرستاده بود. این فرمانده نیز به معاویه پیوست. این خیانت‌ها، در بنیان لشکر انبار تزلزل افکند و هماهنگی آنها را برهم زد.[۴۴]

بر پایه گزارشی که به امام حسن(ع) رسیده بود، معاویه پیش‌قراولان سپاه خود را به فرماندهی عبدالله بن عامر به انبار فرستاده بود تا پس از آرایش نظامی و بررسی تاکتیکی، از آن‌جا به مدائن بروند. به همین دلیل، امام(ع) در ساباطِ مدائن فرود آمد تا با بسیج نیروها، جلوی توطئه سپاه معاویه را بگیرد، ولی با پراکندگی سپاه و خیانت فرماندهان روبه‌رو شد.[۴۵]

خوارج در انبار[ویرایش | ویرایش مبدأ]

انبار، از کانون‌های فعالیت خوارج بود. امام علی(ع) برای سرکوبی آنان نیروهایی بسیج نمود و در سال ۳۸ق. در این شهر فرود آمد. امام برای مردم خطبه خواند؛ آن‌گاه به سوی آنان رفت تا به نهروان رسید و کسی را نزدشان فرستاد تا از گمراهی به‌درآیند؛ ولی آنان فرستاده امام(ع) را کشتند. سپس دو گروه صف بستند و خوارج آغازگر جنگ بودند، اما فرجام آن به کشته شدن تمامی ایشان به جز دو نفر انجامید.[۴۶]

شبیب بن یزید بن نعیم شیبانی، یکی از خوارج، هزار مرد گرد آورد و در دوره عبدالملک مروان بر مدائن چیره گشت. او با نیرویی قابل توجه به کوفه شبیخون زد. در این شهر درگیری بین سپاهیان حجاج بن یوسف ثقفی و خوارج شدت گرفت و غالب نیروهای شبیب کشته شدند. وی با کسانی از بازماندگان نیروهایش به شهر انبار گریخت. سفیان بن ابرد کلبی، به دستور حجاج با سه‌هزار نیرو او را تعقیب کرد. شبیب در نبرد با لشکر مزبور شکست خورد و هنگام گذشتن از پلی در کنار انبار، به سبب بریدن ریسمان‌های آن توسط یاران سفیان، با اسب در آب افتاد و غرق شد. سفیان بیشتر خوارج را در انبار کشت. در این ماجرا مادر و همسر شبیب نیز به قتل رسیدند.[۴۷]

عباسیان در انبار[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ابوالعباس سفاح[ویرایش | ویرایش مبدأ]

اگرچه در دوران عباسیان، بغداد بزرگ‌ترین شهر عراق بود، ولی با سه شهر بزرگ واسط، کوفه و بصره که توسط مسلمانان ساختند شده بود، چهار شهر بزرگ و پرجمعیت عراق در دوره عباسی محسوب می‌شد.[۴۸]

پس از کشته شدن ابراهیم امام، ابومسلم خراسانی، داعی عباسیان با لشکر خراسان روی به عراق آورد و در ۱۲ ربیع‌الثانی ۱۳۲ق. برادر ابراهیم امام را که ابوالعباس سفاح[یادداشت ۱۲] لقب داشت، بر مسند خلافت نشاند. ابوالعباس سفاح، نخستین خلیفه عباسی، تمام مناطقی را که امویان در اختیار داشتند، به دست آورد.[یادداشت ۱۳][۴۹] وی با وجود اقتداری که داشت، موفق نشد در کوفه که کانون شیعیان بود، زندگی کند؛ به همین دلیل مقر فرمانروایی خود را به شهر انبار، انتقال داده، آن را نوسازی کرده و در آن کاخی باشکوه برپا ساخت و آن را با انتساب به نیای خود هاشم بن عبد مناف، هاشمیه نامید. برخی بر این باورند که وی با این نام‌گذاری می‌خواست پیوستگی خاندان خود را به دودمان هاشمی که همان نیاکان حضرت محمد(ص) بودند، به اثبات رسانده و توجه مسلمانان را به سوی خود جلب کند.[۱۲]

ابوسلمه حفص بن سلیمان خلال، از قبیله همْدان که برای روی کار آمدن عباسیان تلاش بسیاری کرد و خون‌های زیادی ریخت، به عنوان نخستین وزیر دولت بنی‌عباس تعیین شد و در این شهر استقرار یافت.[۵۰] ابوسلمه را فردی مدبر و سیاستمدار گزارش کرده‌اند، ابومسلم خراسانی به برتری ابوسلمه حسادت ورزیده، او را نزد ابوالعباس سفاح، فردی خطرناک معرفی کرد که قصد دارد خلافت را به آل علی بازگرداند. ابومسلم تاکید کرد باید او را از میان برداشت. سفاح، ادعای ابومسلم را ثابت نشده دانسته، حاضر به کشتن وی نشد. این تحریکات، به گوش ابوسلمه رسید و ابومسلم خراسانی پریشان شده، از جانب وی احساس خطر کرد؛ او جمعی از یاران مورد اعتماد خود را مأمور کرد تا برای ترور ابوسلمه در شهر انبار اقدام کنند. شبی ابوسلمه از کاخ سفاح در انبار بیرون آمد و کسی هم همراه او نبود. یاران ابومسلم موقعیت را مناسب دیده، به او یورش برده و کشتند. سفاح، به گفته خودش از کشته شدن ابوسلمه چیزی را از دست نداده، بنابراین متأسف و ناراحت نشد. البته بین مردم شایع کردند که خوارج او را کشته‌اند.[۵۱]

سفاح برای شهر انبار با احداث بناها و مزارع و باغاتی، حومه‌ای به وجود آورد که آن را رُصافه، به معنای کانون روییدنی‌ها نامیده‌اند.[۵۲] سرانجام ابوالعباس سفاح، در سال ۱۳۶ق. دچار بیماری آبله شده و در ۱۲ ذی‌حجه همان سال، در ۳۰ سالگی پس از چهار سال و هشت ماه خلافت، در شهر انبار مُرد.[۵۳]

منصور عباسی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پس از مرگ ابوالعباس سفاح در انبار، منصور عباسی که ۴۱ ساله بود، زمام امور را به دست گرفت.[۵۳] وی در محرم سال ۱۳۶ق. هنگام بازگشت از سفر حج و سرزمین حجاز به کوفه رسید و در حیره فرود آمد و با مردم نماز جمعه گذارد؛ سپس به پایتخت ابوالعباس، شهر انبار یا هاشمیه رفت و نزدیکان را فراخواند و بر خزانه‌های سفاح دست یافت. همان زمان که سفاح درگذشت و منصور مشغول اجرای مراسم حج بود، کارگزاران و فرماندهان در شهر انبار برای منصور بیعت گرفته بودند.[۵۴]

منصور، از قدرتی که ابومسلم خراسانی در خراسان به دست آورده بود می‌ترسید. او را به انبار فراخواند؛ ولی او هر بار به بهانه‌ای دعوت منصور را رد کرد. سرانجام وعده‌های منصور عباسی، او را فریفت و عازم شهر انبار، دربار عباسی شد و در زمانی مناسب پیش روی خلیفه قطعه قطعه گردید. پیروان ابومسلم به خون‌خواهی وی، در هاشمیه،[یادداشت ۱۴] بر منصور عباسی شوریدند. منصور، ۲۰۰ تن از آنان را که سرکردگان ایشان بودند به زندان افکند و این آشوب را سرکوب کرد.

منصور پس از آن‌که خیال خود را از ناحیه ابومسلم و هوادارانش راحت کرد، پایتخت عباسیان را از انبار به بغداد انتقال داده و زندان ترسناک خود را در انبار قرار داد. وی عده‌ای از سادات حسنی را که در رأس آنان عبدالله محض نیز بود، در زیرزمینی در انبار حبس کرده بود که به دلیل تاریکی شدید، زندانیان، شب را از روز تشخیص نمی‌دادند و ناچار، قرآن را پنج قسمت کرده و هر یک از نمازهای پنج‌گانه را بعد از خواندن یک قسمت از قرآن اقامه می‌کردند. زندانیان به دلیل عفونت‌های شدید، گرسنگی و تشنگی، در همین زندان جان خود را از دست می‌دادند. ابراهیم عمر، فرزند حسن مثنی در میان کسانی بود که آنان را در بند آهنین از مدینه به انبار آوردند. همچنین منصور عباسی در کاخ «ابن هبیره» انبار، نوادگان امام حسن(ع) را محبوس ساخت؛ آن‌گاه از میانشان محمد بن ابراهیم بن حسن را حاضر کرد و سرپا نگه داشت و دستور داد ستونی بر گِردش بنا نهادند و او را به همان حال رها ساخت تا گرسنه و تشنه از پای درآمد. سپس دستور قتل عده‌ای از همراهانش را داد. سرانجام منصور دریافت بسیاری از مردم خراسان و ایران شیعه و علاقه‌مند به اهل بیت(ع) هستند و او با زندانی کردن آل علی دست به کار خطرناکی می‌زند؛ از این روی، در انبار، به منبر رفت و در خطبه‌ای دراز، موضع خود را در برابر علویان و آل ابوطالب مشروع جلوه داد.[۵۵]

برمکیان در انبار[ویرایش | ویرایش مبدأ]

برمکیان یا آل برمک، خاندانی از دولتمردان ایرانی بودند که در اواخر سده نخست قمری به دین اسلام درآمدند و نفوذی بسیار در دربار خلفای اموی، در زمان خلافت عبدالملک مروان و جانشینان او به دست آوردند. دو سال پس از به حکومت رسیدن ابوالعباس سفاح در شهر انبار، یکی از بزرگ‌ترین مردان خاندان برمک که خالد نام داشت، به وزارت وی گماشته شد. او در زمان خلافت منصور عباسی نیز در این سمت باقی ماند. پسر ارشدش یحیی، که در آغاز، مربی و معلم هارون الرشید و سپس وزیر گردید، در مدتی نزدیک به هفت سال فرمانروای واقعی بود و خلیفه جز نامی نداشت. دو پسر یحیی، فضل و جعفر نیابت پدر را در مقام وزارت عهده دار گردیدند و بهترین مقامات و عالی‌ترین مناصب دربار عباسی به برمکیان اختصاص یافت. این قدرت بی‌حساب، حسد و سعایت درباریان را برانگیخت. جعفر، یکی از سادات حسنی به نام یحیی بن عبدالله را که هارون در انبار به زندانی کرده بود، آزاد کرد و این تصمیم، خلیفه را به شدت آشفته ساخت. سلطه بسیار برامکه فراتر از این بود. آنان به نام خود سکه می‌زدند و دستگاه بسیار باشکوهی برای خویش تدارک دیده بودند؛ به علاوه آنان به تلاش برای تأسیس دولتی در ایران متهم شدند. این عوامل باعث شد تا هارون برای براندازی برامکه در شهر انبار اقدام کند.

هارون پس از به جا آوردن حج، مدت کوتاهی در بغداد بود؛ آن‌گاه به سوی انبار رفت. روزی که به کشتن جعفر برمکی مصمم شد، سندی بن شاهک را احضار کرد و به وی گفت که بر خانه برمکیان، دبیران و خویشاوندان آنان، افرادی ویژه و مورد اطمینان بگمارد و این کار را نهانی انجام دهد. هارون الرشید در محلی از نهر انبار با جعفر برمکی نشست. وقتی جعفر رفت، هارون او را تا جایی که سوار مرکب می‌شد، بدرقه کرد و بازگشت و بر تخت خود قرار گرفت. جعفر سرمست و مغرور، بساط آواز و عیاشی را با عده‌ای از خوانندگان، کنیزان و اطرافیان به راه انداخت. در این میان هارون، یاسر خادم خویش را فراخواند و او را مأمور کشتن جعفر کرد. یاسر چنین کرد و سر جعفر را نزد هارون در خیمه خویش آورد. خود یاسر هم، توسط فرد دیگری به دستور هارون کشته شد. بدین ترتیب در سال ۱۸۷ق. هارون بسیاری از برامکه و دست نشاندگان آنان را از میان بُرد. یحیی پدر جعفر، و فضل برادرش به زندان افکنده شدند و اموال تمام آنان مصادره گردید. مدت دولت و عزت برمکیان ۱۷ سال و اندی بود. شاعران هنگامی که در رثای برمکیان شعر می‌سرودند، مردم را به عبرت گرفتن از این ماجرا توجه می‌دادند.[۵۶]

قیام ابوالسرایا و انبار[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ابوالسرایا سری بن منصور شیبانی، از سرداران شیعه و عامل چندین جنبش شیعی بود. در نبرد میان امین و مأمون، فرزندان هارون‌الرشید[یادداشت ۱۵] فرماندهی طلایه سپاه «یزید بن مزید شیبانی» را علیه «هرثمه بن اعین»، سردار مأمون برعهده داشت، ولی بعدها به هرثمه پیوست. وقتی امین کشته شد و مأمون روی کار آمد، هرثمه از مواجبی که به وی می‌داد کاست. ابوالسرایا نیز با ۲۰۰ سوار سر به شورش برداشت و شهر عین التمر از توابع انبار را به محاصره درآورد و سپس بر شهر انبار غلبه یافت. سپس رقّه را تصرف کرد و در آن‌جا با محمد بن ابراهیم معروف به ابن طباطبای علوی ملاقات کرد و او را به خروج علیه بنی‌عباس ترغیب کرد. وی پذیرفت و هر دو در جمادی الثانی ۱۹۹ق. بر کوفه استیلا یافتند. پس از سقوط کوفه و اخراج سلیمان بن منصور، امیر این شهر از کوفه، حسن بن سهل، زهیر بن مسیب را با ۱۰ هزار سوار به جنگ آنان فرستاد، ولی ابوالسرایا لشکریان وی را شکست داد. ابن طباطبای علوی، چهار ماه پس از قیام و در رجب ۱۹۹ق. در کوفه درگذشت. ابوالسرایا که می‌خواست خلافت را از عباسیان به آل علی واگذار کند، سید علوی دیگری را که از نوادگان امام سجاد(ع) بود، برای خلافت برگزید. فتوحات ابوالسرایا در عراق و خوزستان ادامه یافت و با این پیروزی‌ها، علویان در این مناطق زمام امور را به دست گرفتند. ابوالسرایا، پس از تصرف مدائن و واسط، امیرانی به یمن، حجاز و اهواز فرستاد. او پس از آن‌که در کوفه از هرثمه شکست خورد، با سواران خویش گریخت و روی به شوش خوزستان نهاد. در آن جا هم از سپاهیان حسن بن علی مأمونی، فرمانروای خوزستان شکست خورد و زخمی شد. وی می‌خواست خود را به زادگاه خویش رأس العین، در جزیره و حوالی انبار برساند، اما در جلولا دستگیر و به حسن بن سهل تحویل داده شد. وی سر ابوالسرایا را برید و جسدش را دو نیم کرد و در ربیع الاول سال ۲۰۰ق. بر دو سوی پُل بغداد بیاویخت.[۵۸]

در سده‌های پسین[ویرایش | ویرایش مبدأ]

سده سوم[ویرایش | ویرایش مبدأ]

قرامطه، از انشعابات فرقه اسماعیلیه و منسوب به مردی به نام حمدان قرمط بودند. در سده سوم قمری، انبار به دست این فرقه افتاد و به باور برخی از آن زمان، به لحاظ فرهنگی راه انحطاط را پیمود.[۵۹]

سده چهارم[ویرایش | ویرایش مبدأ]

انبار در قرن چهارم قمری شهری آباد و خرم بود. ابوالقاسم بن احمد جیهانی، در کتاب اشکال العالم، که در نیمه دوم سده چهارم قمری نگاشته، انبار را شهری میانه، با نخل بسیار و آبادان معرفی کرده و آن را دارای خرماستان، درختان و کشاورزی بسیار دانسته است.[۶۰] در کتاب حدود العالم نیز که در سال ۳۷۲ق. نگاشته شده انبار، شهرکی خرم و آبادان، با نعمت و مردم بسیار معرفی شده است.[۶۱] اصطخری (م. ۳۴۰ق) نیز انبار را شهری آبادان، دارای نخل و کشاورزی، نعمت فراوان و مردم متنعم دانسته و گفته «دخل و حوایج از آن‌جا به بغداد برند و حدی فراخ دارد».[۶۲]

سده ششم و هفتم[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در سده ششم و هفتم قمری، انبار از حیات اجتماعی و اقتصادی بی‌بهره نبوده است. یاقوت حموی (م. ۶۲۶ق) از انبار یاد کرده[۶۳] و آن را شهری کهن که گروه بسیاری از صاحب فنون به آن منسوبند، دانسته است.[۶۴]

سده هشتم[ویرایش | ویرایش مبدأ]

حمدالله مستوفی (م. ۷۵۰ق) از شهر انبار یاد کرده و دور بارویِ آن را پنج‌هزار گام و آب و هوا، محصول و خوی طبع مردم آن را مانند بغداد و حقوق دیوانش را یک تومان دانسته است.[۱۰]

سده نهم[ویرایش | ویرایش مبدأ]

آخرین باری که از انبار نام و نشانی آمده است، در تاریخ غیاثی، نوشته غیاث بغدادی است که در حوادث سال ۸۲۴ق. از آن یاد شده است. در این کتاب، خرابه‌های انبار را در ۶۲ کیلومتری غرب بغداد، جانب چپ نهر فرات و در جنوب قریه‌ای که در عصر حاضر صقلاویه می‌خوانند، نشانی داده است.[۶۵]

موقعیت کنونی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

استان انبار، در تقسیمات عراق کنونی، پهناورترین استان عراق است و نزدیک به ۳۲درصد از خاک این کشور را دربردارد. این استان، در غرب عراق قرار دارد و از سمت شمال غربی با سوریه، از غرب با اردن و از جنوب و جنوب غربی با عربستان، مرز مشترک دارد. استان‌های مجاور آن در عراق، به ترتیب از سمت جنوب شرق تا شمال، عبارت‌اند از: نجف، کربلا، بابل، بغداد، صلاح‌الدین و نینوا.

بیشتر خاک این استان، شامل بیابان پهناوری، به نام بادیة الشام است که بخش‌های وسیعی از آن، در کشورهای سوریه، اردن و عربستان قرار دارد. بیشتر شهرهای واقع در آن نیز در کرانه رود فرات، قرار دارند.[۶۶]

شهرهای کنونی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

نقشه استان انبار و شهرستان‌های آن.

مرکز استان انبار، شهر رمادی است. از دیگر شهرهای آن، می‌توان از فَلّوجه، حدیثه، عانه، هیت و قائم یاد کرد. وجه نام‌گذاری این استان، وجود ویرانه‌های شهر تاریخی انبار است که پیش از اسلام و اوایل دوره اسلامی، از شهرهای مهم عراق بوده است. معرفی اجمالی برخی از شهرهای آن به این شرح است:

باستانی انبار[ویرایش | ویرایش مبدأ]

امروزه، ویرانه‌های انبار در ساحل شرقی رود فرات، در جنوب روستای صقلاویه کنونی، قرار دارد.[۶۷]

رمادی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

این شهر در ساحل غربی رود فرات، در فاصله حدود ۱۲۵ کیلومتری غرب بغداد[۶۸] و در حوالی انبار کهن قرار گرفته است.[۶۹] شهر رمادی، از پیشینه تاریخی بالایی برخوردار نیست و هسته اصلی آن، به دست والیان دوره عثمانی، مدحت پاشا و نامق پاشا، در نیمه دوم سده نوزدهم میلادی تأسیس شد. با احداث جاده ماشین‌رو بغداد-دمشق در سال ۱۹۳۲م؛ که از میان رمادی می‌گذشت، به تدریج، ادارات دولتی و بناهای عام‌المنفعه، در آن ایجاد شد و این شهر، توسعه یافت.[۶۸]

هیت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

شهری تاریخی است که در ساحل غربی رود فرات، حدود ۱۷۰ کیلومتری شمال غربی بغداد و ۶۰ کیلومتری رمادی، واقع است. پیشینه آن، به دوره تمدن سومری بازمی‌گردد و در دوره اسلامی، در مسیر کاروان‌هایی که در ساحل رود فرات حرکت می‌کردند، قرار داشته است. شهر هیت میان نخلستان‌ها و باغ‌های میوه، قرار گرفته است و اطراف آن، حدود ۱۲ چشمه وجود دارد که از آن، قیر طبیعی خارج می‌شود. ازاین‌رو می‌توان منطقه هیت را منحصر به فرد، به شمار آورد.[۷۰]

عانه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

شهری تاریخی است که در ساحل غربی رود فرات، حدود ۲۱۰ کیلومتری غرب مرکز استانِ انبار (رمادی) قرار دارد. پیشینه آن، به دوره تمدن آشوری برمی‌گردد و در گذشته به نام «عانات»، شناخته می‌شده است. یک ویژگی جالب عانه آن است که این شهر در مسافتی حدود ۲۰ کیلومتر، در ساحل رود فرات، امتداد دارد؛ در حالی‌که عرض آن، از ۲۵۰ متر فراتر نمی‌رود.[۷۱]

البته هسته تاریخی این شهر، همان‌گونه که جغرافی‌دانان مسلمان نیز اشاره کرده‌اند، درون جزیره‌ای، میان یک خلیج که از رود فرات منشعب شده، قرار داشته است.[۷۲] برجسته‌ترین اثر اسلامی باقی‌مانده در عانه، مناره‌ای هشت‌ضلعی از سنگ و گچ است که میان جزیره مورد نظر قرار دارد و قدمت آن، از قرن یازدهم میلادی، دانسته شده است.[۷۳]

زیارتگاه‌ها[ویرایش | ویرایش مبدأ]

زیارتگاه‌های مهم استان انبار، به این شرحند:

زیارتگاه عبدالله بن مبارک[ویرایش | ویرایش مبدأ]

این زیارتگاه در شهر هیت قرار داشته و مدفن عبدالله بن مبارک مروزی(۱۱۸–۱۸۱ق) است. وی از عالمان زاهد سده دوم قمری بوده، نزدیک به ۲۰ هزار روایت نقل کرده و به «امام حدیث» شناخته می‌شد.[۷۴] وی شاگرد ابوحنیفه بوده ولی رأی‌گرایی افراطی را سفاهت می‌شمرد.[۷۵] او تحت تأثیر نگاه حدیثی اهل‌سنت، اطاعت از حاکمان اموی و عباسی را تا وقتی که نماز بخوانند و به ظاهر شریعت پایبند باشند، لازم می‌دانست.[۷۶] بسیاری او را به جامعیت در دانش‌های مختلف، عبادت، جهاد در راه خدا و اخلاق نیکو ستوده‌اند.[۷۷]

مزار ایوب پیغمبر(ع)[ویرایش | ویرایش مبدأ]

این زیارتگاه در هیت قرار داشته و به حضرت ایوب(ع) منسوب است.[۷۸]

مزار سید رجب راوی رفاعی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

این زیارتگاه، بالای کوهی در روستای راوه، مقابل شهر عنه، از توابع استان انبار واقع شده است. سید رجب رفاعی در سال ۱۰۷۵ق. درگذشته، مریدان او برایش آرامگاهی ساختند. او به زهد و تقوا آراسته بود و در روستای راوه، سکونت اختیار کرده، در دامنه کوهی، به ساخت مسجد، مدرسه و خانقاه، پرداخت و خود به تدریس فقه، حدیث و طریقت تصوف رفاعی اشتغال داشت. نسب وی، با ۲۸ واسطه به امام کاظم(ع) می‌رسد.[۷۹]

مزار سید نجم‌الدین رفاعی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

این زیارتگاه، در غرب نهر فرات، نزدیک شهرداری شهر حدیثه قرار دارد. مشهور است که صاحب مرقد، در دوره سلجوقیان می‌زیسته و نخستین بنا روی قبر او، به امر شاهان سلجوقی بوده است. برخی نسب سید نجم الدین را با دوازاده واسطه، به امام کاظم(ع) منتهی دانسته‌اند.[۸۰]

مزار شیخ حدید[ویرایش | ویرایش مبدأ]

این زیارتگاه در پنج کیلومتری شمال غرب شهر حدیثه، از توابع استان انبار، واقع شده و به «عجان حدید»، مشهور است. مدفون در این بقعه، سیدی جلیل‌القدر، شریف و بزرگوار بوده که در شهر حدیثه، ساکن شده و از نوادگان امام کاظم(ع) بود. وی در سال ۹۰۰ق. درگذشت. روز دوم عید قربان را روز زیارتی او معرفی می‌کنند.[۸۱]

مزار شیخ محمد[ویرایش | ویرایش مبدأ]

این مرقد، در شرق فرات و جنوب منطقه حویجه، اطراف شهر حدیثه واقع شده و به قبر سید محمد، معروف است. مشهور است که شیخ محمد، جد سادات ساکن حدیثه می‌باشد؛ ولی جد سادات رفاعی حدیثه، در سال ۱۱۳۱ق، براساس اسناد قدیمی موجود در حدیثه، زنده بود؛ بنابراین، بیش از سه سده از تاریخ زیارتگاه می‌گذرد.[۸۲]

مزار شیخ مسعود[ویرایش | ویرایش مبدأ]

این زیارتگاه، کنار جاده فلوجه-رمادی، قرار دارد. فلسفه وجودی این زیارتگاه، بر اثر خواب است که نزدیک به دو سده پیش، شمار زیادی از اهالی منطقه خواب دیدند که در این مکان، سیدی محترم دفن می‌باشد. پس از خاکبرداری، به جنازه‌ای برخوردند که روی آن، مسعود نوشته بود. مردم منطقه، او را در همان مکان، دفن می‌کنند و بر سر قبر او، بقعه‌ای می‌سازند.[۸۳]

مزار اربعین[ویرایش | ویرایش مبدأ]

این مزار، در منطقه قلعه، در شهر هیت، قرار داشته، به باور مردم منطقه، مدفن چهل تن از صحابه یا اولیای خداست که در اینجا به شهادت رسیده‌اند. مقامی نیز منسوب به امام علی(ع) در فاصله حدود ۱۰۰ متری از این مقام، وجود دارد.[۸۳]

مقام امام علی(ع)[ویرایش | ویرایش مبدأ]

به نظر می‌رسد این مقام، در ارتباط با مسیر برگشت امام علی(ع) از جنگ صفین به کوفه، در محل توقف یا اقامت حضرت، ساخته شده است.[۸۴]

مقام‌های امام علی(ع)[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در شمال شهر عانه و نیز در منطقه خلیلیه در جنوب عانه، دو گنبد منسوب به امام علی(ع) وجود دارد که گفته می‌شود در نقاط توقف و اقامت آن امام(ع)، در مسیر بازگشت وی از صفین به کوفه، ساخته شده است.[۸۴]

مزار خضر نبی(ع)[ویرایش | ویرایش مبدأ]

این مزار، بر زمین مرتفعی که به همین نام (خضر) شناخته می‌شود، در فاصله یک کیلومتری از منطقه «کبیسه»، از توابع هیت، واقع است. مقبره آن از نظر تاریخی و معماری، دارای اهمیت بوده و از آثار دوره اتابکی است.[۸۵]

پانوشت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. استان انبار عراق درگذر تاریخ، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۹، ص۱۳۲.
  2. اشکال العالم.
  3. تاریخ و فرهنگ ایران، ج ٢، ص ۶۴.
  4. تاریخ و فرهنگ ایران، ج ١، ص ١٩٠و ١٩١.
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ تاریخ و فرهنگ ایران، ج ٢، ص ۶٧.
  6. مفاتیح العلوم، ص ١١۵؛ آثار الباقیه، ص ۵٩.
  7. مسالک و ممالک، ص٧؛ معجم البلدان؛ ج ١، ص ٢۶٧.
  8. ۸٫۰ ۸٫۱ ۸٫۲ تاریخ و فرهنگ ایران، ج ١، ص ١٩٠و ١٩١.
  9. ۹٫۰ ۹٫۱ ۹٫۲ ۹٫۳ تاریخ ایران بعد از اسلام، ص ٣٠٣؛ تاریخ ایران زمین، ص ٨۵، جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی، ص ٧٢.
  10. ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ نزهة القلوب، ص ٣٧.
  11. مسالک و ممالک، ص ١٢.
  12. ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ مبارزات شیعیان در دوره نخست خلافت عباسیان، ص ٨۵.
  13. البلدان، ص ۶٣.
  14. مسالک و ممالک، ص ١٢.
  15. صورة الارض، ص ١٧٧.
  16. لغت‌نامه دهخدا، ج ٣، ص ٣۴٢٩.
  17. سفرنامه ناسرخسرو، ص ٢ و ٣.
  18. برگزیده مشترک یاقوت حموی، ص ٢۵.
  19. لغت‌نامه دهخدا، ج ٣، ص ٣۴٢٩.
  20. مسالک و ممالک، ص ١٣؛ برگزیده مشترک یاقوت حموی، ص ١٣۴.
  21. عبدالحسین زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ص ٣٠۴.
  22. تاریخ و فرهنگ ایران، ج ١، ص ١٩٧ و ١٩٨.
  23. برگزیده مشترک یاقوت حموی، ص ٣٨.
  24. فتوح البلدان، ص ۴۶۶.
  25. برگزیده مشترک یاقوت حموی.
  26. تاریخ یعقوبی، ج ١، ص ٢١٩.
  27. ۲۷٫۰ ۲۷٫۱ تاریخ ایران بعد از اسلام، ص ٣٠٣؛ تاریخ ایران زمین، ص ٨۵، جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی، ص ٧٢.
  28. هشام جعیط، کوفه، پیدایش شهر اسلامی، ترجمه ابوالحسن سروقد مقدم، ص ١۴؛ تاریخ و فرهنگ ایران، ج ١، ص ١٨۴.
  29. المحاسن و المساوی، ص ٣۶۶؛ فتوح البلدان، ص ۶۵۵؛ تاریخ طبری، ج ١، ص ٢٠۶؛ الاعلاق النفسیه، ص ١٩١؛ مقدمه ابن‌خلدون، ص ٨٣٠؛ تاریخ و فرهنگ ایران، ج ١، ص ٢٠۵ و ٢٠۶.
  30. جغرافیای تاریخ سرزمین‌های خلافت شرقی، ص ٧١؛ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ٢١٩.
  31. الاعلاق النفسیه، ص ١٠٧؛ تاریخ ایران زمین، ص ٩۴ و ٩۵.
  32. الکامل فی التاریخ، ج ٣، ص ١٣٨٢و ١٢٨٣.
  33. نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، ص ١١٠۴.
  34. تاریخ و فرهنگ ایران، ج ١، ص ١٩٢.
  35. الفتوح، ص ۵٠٩ و ۵١٠؛ پیکار صفین، ص ١٩٩ و ٢٠٠؛ شرح نهج البلاغه، ج ٣، ص ٢٠٣.
  36. پیکار صفین، ص ٢۵.
  37. سیمای کارگزاران علی بن ابی‌طالب امیرالمؤمنین(ع)، ج ١، ص ٢٧٨.
  38. شرح نهج البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج ٢، ص ٨۵، الغارات، ص ٢۵١.
  39. نهج البلاغه، خطبه ٢٧.
  40. تاریخ یعقوبی، ج ٢، ص ١٠٣؛ الفتوح، ص ٧١۴؛ الغارات، ص ٢۵١؛ اعلام غارات، ص ۴٢۵ و ۵۶٨؛ تجلی امامت، ص ۶۵٢.
  41. اشکال العالم؛ تاریخ و فرهنگ ایران، ج ٢، ص ۶۴.
  42. الفتوح، ص ٧١۵ و ٧١۶؛ انساب الاشراف، ج ٢، ص ۴٧٣.
  43. الغارات، ص ٢۴١ - ٢۴٩، انساب الاشراف، ج ٢، ص ١۶۶، شرح نهج البلاغه، ج ٢، ص ٣٠۶.
  44. ترجمه المناقب، ج ٢، ص ١١۴ و ١١۵، حیاة الامام الحسن(ع)، ج ۲، ص ١٣٢؛ بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۴٣ و ۴۴.
  45. اخبار الطوال، ص ٢۶٣؛ مقاتل الطالبیین، ص ٧٢.
  46. مروج الذهب، ج ١، ص ٧۶٣.
  47. وفیات الاعیان، ج ١، ص ٢٢٣؛ الفرق بین الفرق، ص ۶۵–۶٧.
  48. جغرافیای تاریخی سرزمین‌های شرقی، ص ٣ و ۴.
  49. تاریخ ایران زمین، ص ١۴١.
  50. التنبیه والاشراف، ص ٣٢٠.
  51. مروج الذهب، ج ٢، ص ٢٧۵؛ تاریخ عرب و اسلام، ص ٢١٨.
  52. برگزیده مشترک یاقوت حموی، ص ٩٧.
  53. ۵۳٫۰ ۵۳٫۱ مروج الذهب، ج ٢، ص ٢٨۴؛ التنبیه والاشراف، ص ٣٢٠؛ تاریخ ایران زمین، ص ١۴٢.
  54. تاریخ یعقوبی، ج ٢، ص ٣۵١ - ٣۵٣.
  55. النزاع و التخاصم، ص ٧۴؛ مقاتل الطالبیین، ص ٢٢۶؛ الشیعه و الحاکمون، ص ١٢۵، ابومسلم سردار خراسان، ص ١٢۴ و ١۶٩؛ تاریخ عرب و اسلام، ص ٢١٨؛ مبارزات شیعیان. . . ، ص ١٣۵.
  56. مروج الذهب، ص ٣٧٩ - ٣٨١؛ تاریخ یعقوبی، ج ٢، ص۴٣٠؛ تاریخ ایران زمین، ص ١۴۴ و ١۴۵؛ دایرة المعارف تشیع، ج ٣، س ١٩٠ - ١٩۴؛ برمکیان، ص ١٢١ به بعد.
  57. تاریخ ایران زمین، ص ١۴۶؛ مروج الذهب، ج ۴، ص ۴٠٢؛ تاریخ یعقوبی، ج ٢، ص ۴۵۶.
  58. فرهنگ فرق اسلامی، ص ١۵ و ١۶؛ عمدة الطالب فی انساب ابی‌طالب، ص ١٧٢؛ تاریخ طبری، ج ١٣، ص ۵۶٢٩ - ۵۶٣٧؛ دائرة المعارف تشیع، ج ١، ص ۴٠٨.
  59. فرهنگ فرق اسلامی، ص ٣۵٨، قرمطیان بحرین و فاطمیان، ص ٢٧ به بعد؛ دائرة المعارف فارسی، ج ١، ص ٢۵٧.
  60. اشکال العالم، ص ٩٢.
  61. حدود العالم من المشرق الی المغرب، به کوشش منوچهر ستوده، ص ١۵۶.
  62. مسالک و ممالک، ص ٧٩.
  63. معجم البلدان، ج ۱، ص ٣۶٧.
  64. برگزیده مشترک یاقوت حموی، ص ٢۴.
  65. لغت‌نامه دهخدا، ج ٣، ص ٣۴٢٨؛ تاریخ و فرهنگ ایران، ج ٣، ص ٨.
  66. زیارتگاه‌های عراق، ج۲، ص۲۹.
  67. دایرة المعارف الاسلامیة الشیعیة، ج۶، صص ٢۶ و ٢٨.
  68. ۶۸٫۰ ۶۸٫۱ موسوعة المدائن العراقیة، صص ١۶۶ و ١۶٧.
  69. با استفاده از نقشه سیاسی عراق مندرج در اطلس جامع گیتاشناسی، چاپ ١٣٨٨، ١٣٨۶ش.
  70. القباب المخروطیة فی العراق، صص ۶٧ و ۶٩.
  71. موسوعة المدائن العراقیة، صص ١٧١ و ١٧٢
  72. از جمله ر. ک: صورة الارض، ص٢٠۶.
  73. موسوعة المدائن العراقیة، ص١٧٢.
  74. تاریخ الإسلام، ج١٢، ص٢٣٠؛ تاریخ مدینة دمشق، ج٣٢، ص۴٠٢.
  75. تاریخ الإسلام، ج١٢، ص٢٣۴.
  76. تاریخ الإسلام، ج١٢، ص٢٢٩
  77. تاریخ مدینة دمشق، ج٣٢، ص۴٢٠
  78. معجم المراقد والمزارات فی العراق، ص٢۴.
  79. زیارتگاه‌های عراق، ج۲، ص۳۶.
  80. معجم المراقد و المزارات فی العراق، صص ٣٩٠ و ٣٩١.
  81. معجم المراقد و المزارات فی العراق، صص ١٣۵ - ١٣٧.
  82. معجم المراقد و المزارات فی العراق، صص ٣۶۶ و ٣۶٧.
  83. ۸۳٫۰ ۸۳٫۱ معجم المراقد و المزارات فی العراق، ص٣۶٨.
  84. ۸۴٫۰ ۸۴٫۱ الموسم، شماره ٢ و ٣، سال ١٩٨٩ م، ص۶٣۵.
  85. القباب المخروطیة فی العراق، صص ۶٧ و ۶٩.
  1. Meso Potaamia
  2. یا «استان العال» به معنای قلمرو بالا.[۴]
  3. Perisapor
  4. ابن رفیل.
  5. یعقوبی می‌نویسد: آخرین سرحد پارس از طرف فرات، انبار بود؛ سپس به مرزهای رومیان می‌رسید و از طرف دجله سپس به مرزهای روم می‌رسید؛ مگر آن که با دست‌اندازی و نیرنگ، ایرانیان بر خاک رومیان و بسا که رومیان به خاک ایران قدم می‌گذاردند.[۲۶]
  6. خسرو اول.
  7. فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ ینْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلا.
  8. «جندب بن عبدالله» و برادرش نزد امام(ع) آمدند و عرض کردند: ای مولای مؤمنان! ما در هر امری مطیع شما هستیم. امام فرمود: از شما دو نفر چه کاری پیش می‌رود؟
  9. جزیره، به نواحی میان دجله و فرات، که جزو قلمرو عراق بود می‌گفتند؛ رومیان به آن «مزو پوتامیا»، یا «بین‌النهرین» و فارس‌ها در دوران ساسانیان به آن «میان‌رودان» می‌گفتند. جزیره، بخش شمالی عراق کنونی است.[۴۱]
  10. برخی این اقدام معاویه را فریب‌کاری دانسته و بر این باورند که معاویه می‌دانست امام(ع) این فریب‌کاری او را نمی‌پذیرد، ولی می‌خواست جواب منفی حضرت را وسیله‌ای برای فریب شامیان و بر حق جلوه دادن خود قرار دهد.
  11. امام حسن(ع) گفت: این مرد کندی نیز به امویان پیوست و به من و شما شیعیان خیانت کرد. چندین بار گفتم که چنین افرادی در وفاداری فقیرند و بندگان دنیا هستند. اکنون فرمانده دیگری را به جایش تعیین می‌کنم؛ گرچه می‌دانم او هم مثل فرمانده قبلی خیانت می‌کند و رضای خداوند را درباره ما مراعات نمی‌کند.
  12. به فارسی یعنی خون‌ریز.
  13. فاصله زمانی میان بیعت با سفاح برای خلافت و کشته شدن مروان حمار، آخرین فرمانروای اموی حدود نه ماه بود، که تمام آن در سال ۱۳۲ق. سپری شد؛ بنابراین، این تاریخ، هم زمان سقوط بنی‌امیه است و هم تاریخ روی کار آمدن بنی‌عباس.
  14. انبار سابق.
  15. در سال ۱۹۳ق. با مرگ هارون، پسرش محمد، ملقب به «امین» روی کار آمد؛ در حالی که برادرش عبدالله، ملقب به «مأمون» از او بزرگ‌تر بود. امین که به سفارش پدر زمام امور را به دست گرفته بود، مأمون را از ولایت‌عهدی خلع کرد. مأمون نیز در خراسان به کمک ایرانیان، علیه برادرش امین قیام کرد. شهر انبار از مهم‌ترین عرصه‌های نزاع بین طرفداران امین و مأمون بود. سرانجام طاهر ذوالیمینین، که از اهالی خراسان بود، به عراق آمد و امین را کشت و سرش را برای مأمون که در خراسان امارت داشت فرستاد.[۵۷]

منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

این مقاله برگرفته از مقاله استان انبار در گذر تاریخ تشیع، غلامرضا گلی‌زواره، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره نهم، زمستان ۱۳۹۰، ص۱۲۲ و کتاب زیارتگاه‌های عراق، معرفی زیارتگاه‌های مشهور در کشور عراق، محمدمهدی فقیه بحرالعلوم و احمد خامه یار، نشر مشعر، تهران است.