کمیل بن زیاد نخعی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حج
 
(۲۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{در دست ویرایش|ماه=[[آبان]]|روز=[[۷]]|سال=[[۱۳۹۸]]|کاربر=Abbasahmadi1363  }}
{{جعبه اطلاعات اشخاص
| نام کامل = کمیل بن زیاد بن نهیک صهبانی نخعی
| نسب = طایفه صهبان از قبیله نَخَع
| محل زندگی = [[کوفه]]
| آرامگاه = در مسیر [[نجف]] به [[کوفه]] در منطقه [[ثویه]]، در شمال بلوار کوفه، نزدیک [[مسجد حنّانه]]
| دین = [[اسلام]]
| مذهب = [[شیعه]]
| مناصب = حاکم هیت
| تاریخ درگذشت = ۸۲ق.
| کشور درگذشت = [[عراق]]
| شهر درگذشت = [[کوفه]]
| کنیه = ابن عبدالله و ابن عبدالرحمن
| هجرت به = تبعید به [[شام]] و [[حمص]]
}}


[[رده:مقاله‌های در دست ویرایش]]
'''کُمَیل بن زیاد نَخَعی'''، جزو طایفه صهبان از قبیله نخع، از [[تابعین]] سرشناس و از یاران نزدیک [[امام علی(ع)]] بود. او در نبرد [[نبرد جمل|جمل]]، [[نبرد صفین|صفین]] و [[نبرد نهروان|نهروان]] شرکت داشت و مدتی از سوی امام(ع) حاکم هیت بود. در هیت به سبب بی‌تدبیری که انجام داد مورد مؤاخذه امام(ع) قرار گرفت؛ ولی با جبران آن، امام(ع) او را ستایش کرد. امام علی(ع) او را محرم اسرار خود شمرده و دعای [[حضرت خضر(ع)]] را که بعدها به [[دعای کمیل]] شهرت یافت به او آموزش داد. وی در سال ۸۲ق. به دست [[حجاج بن یوسف ثقفی]] به شهادت رسید و در [[ثویه (کوفه)|ثویه]]، کنار [[کوفه]] دفن شد. مرقد او امروزه در مسیر [[نجف]] به کوفه، نزدیک [[مسجد حنانه]] قرار دارد.


==تبار==
==تبار==
كميل بن زياد بن نهيك صهبانى نخعى، مكنى به «ابن عبدالله» و «ابن عبدالرحمن»<ref>ابن حجر عسقلانى، الاصابه فى تمييزالصحابه، ج٨، ص ۴٠٢.</ref> بوده، شجره‌نامه او را اینگونه گفته‌اند: كميل بن زياد بن نهيك بن هيثم بن سعد بن مالك بن الحارث بن صهبان بن سعد بن مالك بن النّخع بن مذحج النخعى الصّهبانى الكوفى.<ref name=":0">تاريخ مدينۀ دمشق، ج۵٠، ص ٢۴٧.</ref> کمیل بن زیاد، از نَخَعيانى<ref name=":0" /> بود كه ساليان دراز در [[کوفه|كوفه]] اقامت داشتند.<ref>سمعانى، الانساب، ج ۵، ص ۴٧٣.</ref> آنان گروهى منشعب از قبيله «مذحج» ، از طايفه «نخع» بودند{{یادداشت|مهم‌ترين طوايف نخع عبارتند از: «صهبان» ، «جذيمه» ، «حارثه» ، «سعد بن مالك» ، «كليب» و «بنوالهيه» . از اين رو «صبهانى» منسوب به صبهان كه قبيله‌اى نخعى بودند و كميل بن زياد ، از آن قبيله است.<ref>ابن دريد، الاشتقاق، ص٢۴٢.</ref>}} كه از بزرگ‌ترين و مشهورترين طوايف [[يمن]] به شمار مى‌آمدند.{{یادداشت|سكونتگاه نخستين اين قبيله، منطقه ميان جران تا صنعا بوده است.}}<ref>صفة جزيرة العرب، تحقيق محمد بن على الاكوع؛ ص ١٧۶ - ١٧٨.</ref> [[حضرت محمد(ص)]] با اعزام مبلغانى به يمن، زمينه پذيرش عمومى [[اسلام]] را در اين منطقه فراهم آورد. به گزارش واقدى، با حضور [[امام على(ع)]] در يمن، گروهى از قبيله مذحج اسلام آوردند. پيامبر(ص) قبیله نخع را ستايش گفته و از خدا خواست در آن قبیله برکت قرار دهد.<ref>اللهمّ بارك فى النّخع!</ref><ref>نويرى، نهاية الأرب فى فنون الأدب، ج١٨، ص ١٠٩.</ref> مهم‌ترين طوايف نخع عبارتند از: صهبان، جذيمه، حارثه، سعد بن مالك، كليب و بنوالهيه. کمیل بن زیاد از قبیله از صبهان بود؛ از این روی، به صهبانی خوانده شده است.<ref>ابن دريد، الاشتقاق، ص٢۴٢.</ref>
کمیل بن زیاد بن نهیک صهبانی نخعی، مکنی به ابن عبدالله و ابن عبدالرحمن<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییزالصحابه، ج٨، ص ۴٠٢.</ref> جزو طایفه‌ای از قبیله نَخَع بود<ref name=":0">تاریخ مدینهٔ دمشق، ج۵٠، ص ٢۴٧.</ref> که سالیان دراز به [[کوفه]] آمده و در آن اقامت داشتند.<ref>سمعانی، الانساب، ج ۵، ص ۴٧٣.</ref> قبیله نخع، شاخه‌ای جدا شده از قبیله مذحج بوده و خود چندین طایفه مانند صهبان، جذیمه، حارثه، سعد بن مالک، کلیب و بنوالهیه داشت. کمیل از طایفه صهبان بود.<ref>ابن درید، الاشتقاق، ص٢۴٢.</ref> قبیله نخع، یکی از بزرگ‌ترین و مشهورترین طوایف [[یمن]] به شمار آمده و سکونت‌گاه نخستین آن‌ها، منطقه میان جران تا [[صنعا]] بوده است.<ref>صفة جزیرة العرب، تحقیق محمد بن علی الاکوع؛ ص ١٧۶ - ١٧٨.</ref> [[حضرت محمد(ص)]] با اعزام مبلغانی به یمن، زمینه پذیرش عمومی [[اسلام]] را در این منطقه فراهم آورد. به گزارش واقدی، با حضور [[امام علی(ع)]] در یمن، گروهی از قبیله مذحج اسلام آوردند. پیامبر(ص) قبیله نخع را ستایش گفته و از خدا خواست در آن قبیله برکت قرار دهد.{{یادداشت|اللهمّ بارک فی النّخع!}}<ref>نویری، نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج١٨، ص ١٠٩.</ref>
 
 
 
كميل بن زياد، در دوره رحلت [[حضرت محمد(ص)]] ۱۸ ساله بود؛<ref>الإصابة، ج۵، ص۴٨۶.</ref> با این همه، او را صحابی نشمرده‌اند، زیرا حضرت محمد(ص) را  درک نکرد؛ از این روی، او را از مشاهير تابعين شمرده‌اند.<ref>ابن عساكر، تاريخ مدينۀ دمشق، ج۵٠، ص ٢۵١.</ref>
 
كميل در كوفه سكونت گزيد و در خاندان و قبيله خود فرمانروا بود.<ref>ابن سعد واقدى، الطبقات‌الكبرى، ج۶، ص٢١٧؛  جمال‌الدين يوسف مزى، تهذيب الكمال فى اسماء الرجال، ج٢۴، ص ٢١٨.</ref> او در كنار چهره‌هايى چون اويس قرنى و ربيع بن خثيم از عبَاد آن شهر شمرده مى‌شد.{{یادداشت|و فيهم - يعنى - أهل الكوفة من العبّاد أويس القرنى، و عمرو بن عتبة بن فرقد، و يزيد بن معاوية النّخعى، و ربيع بن خثيم، و همّام بن الحارث، و معضد الشيبانى، و جندب بن عبد الله، و كميل بن زياد النخعى.}}<ref>تاريخ مدينۀ دمشق، ج۵٠، ص، ٢۵٠.</ref>
 
کمیل را ثقه دانسته‌اند.<ref>جمال‌الدين يوسف مزى، تهذيب الكمال فى اسماء الرجال، ج٢۴، ص ٢١٨.</ref>
 
<br />كميل در سال ٣٣ هجرى به همراه جمعى از بزرگان كوفه، مانند مالك اشتر و عمرو بن حمق در اعتراض به عثمان و والى او، به شام رفت؛ اما معاويه حضورشان را تاب نياورد و آنان را بازگرداند و آن‌گاه ايشان را به حمص تبعيد كردند.<ref>ابن جوزى، المنتظم، ج۵، ص۴٠؛ تاريخ مدينۀ دمشق، ج١١، ص ٣٠۵.</ref> كميل را از ياران يمنى{{یادداشت|فى أصحاب أميرالمؤمنين عليه‌السلام من اليمن: كميل ابن زياد النخعى.}}<ref>رجال برقى، ص ۶.</ref> و صحابى خاص اميرمؤمنان و امام حسن عليهماالسلام دانسته‌اند.<ref>رجال شيخ طوسى، ص٨٠ و ٩۵. « إنّه من خواصّهما عليهما السلام» رجال ابن‌داود، ص ١۵۶؛ ر. ك: خويى، معجم رجال الحديث، ج١۵، ص ١٣٣.</ref>
 
=== بيعت با اميرمؤمنان عليه السلام ===
كميل همراه با مالك اشتر، محمد بن ابى‌بكر و صعصعه، همچون جمع كثيرى از مهاجران، انصار، بنى‌هاشم و سپس ساير بزرگان شيعه با اميرالمؤمنين (ع) بيعت كرد.<ref>شيخ مفيد، الجمل، ص ١٠٨.</ref> كميل از روزهاى نخست خلافت اميرمؤمنان در صف ياران او قرار گرفت و يكى از نامورترين اصحاب ايشان بود.<ref>تهذيب الكمال، ج ٢۴، ص ٢١٨.</ref> حضور او در دوران خلافت امام، حضورى مسئولانه و همه‌جانبه، در مقاطع مختلف سياسى، نظامى و فرهنگى بود.
 
كميل در ماه‌هاى نخست خلافت، در مدينه بود و هنگام جنگ‌افروزى پيمان‌شكنان كه امام همگان را به رفع اين فتنه فراخواند، كميل نخعى را نزد عبدالله بن عمر فرستاد تا همراه سپاه گردد؛ اما عبدالله پسر عمر به شام گريخت.<ref>تاريخ ابن‌خلدون (ترجمه) ، ج١، ص۵٩۵.</ref> كميل در صف ياران امام راهى عراق شد و در سه پيكار مهم جمل، صفين و نهروان شركت جست.
 
=== مورد اعتماد امام ===
موقعيت ويژه كميل نزد اميرمؤمنان (ع) به گونه‌اى بود كه او را از نزديك‌ترين ياران امام شمرده‌اند.{{یادداشت|كان خصيصا بعلىّ بن أبى‌طالب.}}<ref>نهاية الأرب فى فنون الأدب، ج٢١، ص ٢۴۶؛ ر. ك: تاريخ مدينۀ دمشق، ج۵٠، ص ٢۵١.</ref>{{یادداشت|آن‌گونه كه آيت‌الله خويى در پايان مى‌فرمايد: عظمت و قرب كميل نزد على (عليه السلام) از واضحاتى است كه شكّى در آنها نيست.}}<ref>معجم رجال الحديث، ج ١۵، ص ١٣٣.</ref> او يكى از ده نفرى بود كه به عنوان افراد مورد اعتماد امام به شمار مى‌آمدند.<ref>شيخ حرّ عاملى، وسايل الشيعه، ج ٣٠، ص ٢٣۵؛ كاشانى، نوادر الأخبار فى ما يتعلق بأصول الدين، ١٩٣.</ref> روزى آن حضرت به كاتب خود، عبدالله بن ابى‌رافع فرمان داد تا ده نفر از معتمدان ايشان را حاضر نمايد. عبدالله عرض كرد: اى اميرمؤمنان! آنان را مشخّص فرماييد. حضرتش ده نفر، از جمله كميل را نام برد.<ref>وسايل الشيعه، ج ٣٠، ص ٢٣۵،</ref>
 
=== امارت هيت ===
كميل از سوى اميرمؤمنان (ع) به امارت هيت منصوب شد و مدتى حاكم آن منطقه بود. هيت شهرى بود در كنار رود فرات كه در ميان راه عراق و شام قرار داشت و امروزه جزو استان رُمادى عراق است.{{یادداشت|هيت شهرى است در كناره فرات، از نواحى بغداد و بالاتر از انبار كه داراى نخلستان‌هاى فراوان است. گويند كه هيت نام گرفته، چون در زمين غور است. بعضى گويند بانى او هيت نام داشت از احفاد مالك بن دعر.}}<ref>ابن خردادبه، المسالك والممالك، ص (عليه السلام)٢؛ جعرافياى حافظ ابرو، ج٢، ص ۴٩؛ حموى، معجم البلدان، ج۵، ص ۴٢١.</ref> حوادث سخت دوران امارت، فراز و نشيب‌هايى را براى او رقم زد و قبض و بسطهاى او در رويارويى با دشمن، مهر و عتاب را از سوى امام به دنبال داشت و او با كوشش تمام، بر پيروى و همخوانى با مراد خود تلاش نمود.
 
پس از نبرد صفين، به سال ٣٨ هجرى به دستور معاويه، برخى از شهرهاى عراق هدف هجوم و غارت سپاهيان شام قرار مى‌گرفت. وقتى كميل خبر يافت كه جمعى از شاميان براى یورش به هيت راهى آن شهر شده‌اند، مردى از اصحاب خويش را با پنجاه پياده در هيت باقى گذاشت و بيرون رفت تا جلوى لشكر شام را بگيرد. چون كميل از شهر بيرون رفت، سفيان بن عوف در رسيد و هيت و اطراف آن را غارت كرد. چون اميرمؤمنان (ع) از اين بى‌تدبيرى و شكست باخبر شد، اين نامه را براى او فرستاد:
 
پس از ياد خدا و درود! سستى انسان در انجام كارهايى كه بر عهده اوست و پافشارى در كارى كه از مسؤوليّت او خارج است، نشانه ناتوانى آشكار، و انديشه ويرانگر است. اقدام تو به تاراج مردم «قرقيسا» در مقابل رها كردن پاسدارى از مرزهايى كه تو را بر آن گمارده بوديم و كسى در آن‌جا نيست تا آن‌جا را حفظ كند و سپاه دشمن را از آن مرزها دور سازد، انديشه‌اى باطل است. تو در آن‌جا پلى شده‌اى كه دشمنان تو از آن بگذرند و بر دوستانت تهاجم آورند. نه قدرتى دارى كه با تو نبرد كنند و نه هيبتى دارى كه از تو بترسند و بگريزند، نه مرزى را مى‌توانى حفظ كنى و نه شوكت دشمن را مى‌توانى در هم بشكنى و نه نيازهاى مردم ديارت را كفايت مى‌كنى و نه امام خود را راضى نگه مى‌دارى.<ref>نهج البلاغه، نامه ۶١.</ref>
 
در يورش بعدى شاميان، كميل با تعقيب دشمن بر آنان پيروز شد و پس از بازگشت، امير المؤمنين (ع) را از چگونگى امور باخبر كرد. امام هم در نامه‌اى به كميل بن زياد چنين نوشتند:
 
مددى كه تو مسلمانان را دادى و معونتى كه كردى و طريق فرمان‌بردارى امام و مقتداى خويش مسلوك داشتى، معلوم شد. هميشه گمان من به تو همين بوده و هر حساب كه در انتظام مهمّات از تو گرفته‌ام، لايق بوده است. خداى تعالى جزاى تو خير كناد و جماعتى كه به يارى تو آمدند و بذل جان نمودند، خدا آنها را جزاى نيكو دهاد. اين نوبت كه بى‌اجازت و استيذان من آن كار كفايت كردى، خود نيكو بود؛ امّا مى‌بايد كه بعد از اين، هر مهمّ كه پيش آيد و هر كارى كه در آن قدم خواهى نهاد، نخست مرا از كيفيّت آن خبر دهى و دستورى خواهى تا آنچه صلاح كار باشد، بازگويم و از نيك و بد آن تو را خبر دهم.<ref>ابن اعثم كوفى، الفتوح، ص٧١۶.</ref>
 
=== محرم اسرار ===
كميل را از محارم اسرار اميرمؤمنان (ع) مى‌شمارند.{{یادداشت|كميل بن زياد النخعى، من خواصّ أصحاب أميرالمؤمنين عليه‌السلام و من أصحاب سرّه.}}<ref>نراقى، شعب المقال فى درجات الرجال، ص ١١٩.</ref> اين جايگاه در گفت‌وگوى وى با امام و پرسش وى درباره حديث حقيقت{{یادداشت|حديث حقيقت، سخنى است كوتاه و منسوب به امام على(ع) كه از پى سؤال كميل بن زياد نخعى پديد آمد و «حقيقت» را به توضيح نشست.<ref>براى ديدن متن حديث ر. ك: مجلسى، روضة المتقين، ج٢، ص٨١.</ref> نفاست معنا و كوتاهى الفاظ اين حديث سبب شده تا بسيارى از دانشمندان به شرح آن بپردازند. آقابزرگ طهرانى به ده اثر از عالمانى چون علامه حلى، عزالدّين محمود كاشانى و ملّا عبدالله زنوزى اشاره مى‌كند.<ref>الذريعه، ج١٣، ص ١٩۶.</ref> كتاب «الكميليّة، شرح حديث الحقيقة» يكى از ستودنى‌ترين آثارى است كه توسط ملا عبدالرزاق كاشانى نگاشته شده است.<ref>مجموعه رسائل و مصنفات كاشانى، ص ۶٣٩.</ref>}} عنوان شده است. در آن حديث، كميل از حقيقت سؤال كرد: و امام در جواب فرمود:


«ما لك و الحقيقة» ؛ تو را با حقيقت چكار است؟ كميل عرض كرد: «أو لست صاحب سرّك؟» ؛ آيا من صاحب سرّ شما نيستم؟ امام فرمودند: بلى. و به درخواست كميل جواب داد. در اين حديث امام امضا فرمودند كه كميل صاحب سرّ ايشان است.<ref>مجلسى، روضة المتقين، ج٢، ص٨١.</ref>
شجره‌نامه کمیل را اینگونه گفته‌اند: کمیل بن زیاد بن نهیک بن هیثم بن سعد بن مالک بن الحارث بن صهبان بن سعد بن مالک بن النخع بن مذحج النخعی الصهبانی الکوفی.<ref name=":0" />


درباره اهميت اين جايگاه، سخن مجلسى اول قابل توجه است. او در وصف علم الهى مى‌نويسد:
==زیست‌نامه==
کمیل بن زیاد، در دوره رحلت [[حضرت محمد(ص)]]، ۱۸ ساله بود؛<ref>الإصابة، ج۵، ص۴٨۶.</ref> با این همه، او را [[اصحاب|صحابی]] نشمرده‌اند، زیرا حضرت محمد(ص) را درک نکرد؛ از این روی، او را از [[تابعین]] سرشناس شمرده‌اند.<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینهٔ دمشق، ج۵٠، ص ٢۵١.</ref> کمیل در [[کوفه]] سکونت گزید و در خاندان و قبیله خود فرمانروا بود.<ref>ابن سعد واقدی، الطبقات‌الکبری، ج۶، ص٢١٧؛ جمال‌الدین یوسف مزی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج٢۴، ص ٢١٨.</ref> او در کنار چهره‌هایی چون [[اویس قرنی]] و ربیع بن خثیم از عابدان آن شهر شمرده می‌شد.{{یادداشت|و فیهم - یعنی - أهل الکوفة من العبّاد أویس القرنی، و عمرو بن عتبة بن فرقد، و یزید بن معاویة النّخعی، و ربیع بن خثیم، و همّام بن الحارث، و معضد الشیبانی، و جندب بن عبد الله، و کمیل بن زیاد النخعی.}}<ref>تاریخ مدینهٔ دمشق، ج۵٠، ص، ٢۵٠.</ref>


ائمه معصومين عليهم السلام مى‌فرمايند كه ماييم خازنان علوم الهى، و ماييم عيبة علم الهى، يعنى مخزن علوم يا محل اسرار الهى، و شكى نيست كه اسرار علوم الهى نزد ايشان بوده است و جمعى را كه قابل بوده‌اند، در خور قابليت افاضه مى‌فرموده‌اند؛ مثل سلمان و كميل و قنبر و رشيد هجرى.<ref>محمدتقى مجلسى، لوامع صاحبقرانى، ج٨، ص ٧٠۴.</ref>
کمیل در سال ۳۳ق. به همراه جمعی از بزرگان کوفه، مانند [[مالک اشتر]] و [[عمرو بن حمق]] در اعتراض به [[عثمان]] و والی او، [[معاویه بن ابی سفیان|معاویه]]، به [[شام]] رفت؛ معاویه حضورشان را تاب نیاورده، آنان را بازگرداند؛ آن‌گاه عثمان، آن‌ها را به [[حمص]] تبعید کردند.<ref>ابن جوزی، المنتظم، ج۵، ص۴٠؛ تاریخ مدینهٔ دمشق، ج١١، ص ٣٠۵.</ref>


آيت‌الله حسن‌زاده آملى با استفاده از روايات، معتقد است كه كميل «خيلى ملازم آن حضرت بود» و « توانست معارف عرشى را دهان به دهان از حضرت ولىّ الله اعظم بگيرد» و سخنان گفته شده امام به او «دلالت بر كفايت آن صاحب سرّ ولى الله اعظم دارد و لياقت مصاحبتش را با آن حضرت مى‌رساند» ؛ از اين رو «چون كميل صاحب سرّ آن جناب بود، آنچه كه از كميل به ما رسيده است، همه اسرار علوم و معارف آل محمد است» . ايشان در ادامه مى‌فرمايد:
==در نگاه دیگران==
کمیل را ثقه دانسته‌اند.<ref>جمال‌الدین یوسف مزی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج٢۴، ص ٢١٨.</ref> [[سید ابوالقاسم خویی]]، بزرگی و نزدیکی کمیل به [[امام علی(ع)]] را از واضحاتی شمرده که شکی در آن نیست.<ref>معجم رجال الحدیث، ج ١۵، ص ١٣٣.</ref> کمیل را از یاران یمنی{{یادداشت|فی أصحاب أمیرالمؤمنین علیه‌السلام من الیمن: کمیل ابن زیاد النخعی.}}<ref>رجال برقی، ص ۶.</ref> و صحابی خاص امام علی(ع) و [[امام حسن(ع)]] دانسته‌اند.<ref>رجال شیخ طوسی، ص٨٠ و ٩۵. «إنّه من خواصّهما علیهما السلام» رجال ابن‌داود، ص ١۵۶؛ ر.ک.: خویی، معجم رجال الحدیث، ج١۵، ص ١٣٣.</ref>


كسانى كه اصحاب سرّ ائمه اطهار بودند، مردم برگزيده‌اى بودند و آنان را ظرفيت و استعداد ديگر بود و شرايط ديگر را حائز بودند. هريك از آنان به
==بیعت با امام علی(ع)==
کمیل همراه با شمار زیادی از [[مهاجران]]، [[انصار]]، [[بنی‌هاشم]] و یاران خاص امام مانند [[مالک اشتر]]، [[محمد بن ابی‌بکر]] و [[صعصعه بن صوحان|صعصعه]]، با [[امام علی(ع)]] بیعت کرد.<ref>شیخ مفید، الجمل، ص ١٠٨.</ref> کمیل از روزهای نخست خلافت امام علی(ع)، در صف یاران او قرار گرفت. او را یکی از نامورترین اصحاب<ref>تهذیب الکمال، ج ٢۴، ص ٢١٨.</ref> و از نزدیک‌ترین یاران امام(ع) شمرده‌اند.{{یادداشت|کان خصیصا بعلیّ بن أبی‌طالب.}}<ref>نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج٢١، ص ٢۴۶؛ ر.ک.: تاریخ مدینهٔ دمشق، ج۵٠، ص ٢۵١.</ref> او یکی از ده نفری بود که به عنوان افراد مورد اعتماد امام(ع) شمرده می‌شدند.<ref>شیخ حرّ عاملی، وسایل الشیعه، ج ٣٠، ص ٢٣۵؛ کاشانی، نوادر الأخبار فی ما یتعلق بأصول الدین، ١٩٣.</ref> روزی آن حضرت به کاتب خود، [[عبدالله بن ابی رافع|عبدالله بن ابی‌رافع]] فرمان داد تا ده نفر از افراد مورد اعتماد او را حاضر نماید. عبدالله از او خواست آن‌ها را مشخص کند، او ده نفر، از جمله کمیل را نام برد.<ref>وسایل الشیعه، ج ٣٠، ص ٢٣۵،</ref>


فراخور قابليت خود حرف شنيده‌اند و به مقامى رسيده‌اند و خود آن بزرگان كه از اكابر عرفاى اسلامى‌اند، در احياى معارف اسلامى نقش بسزا داشتند.<ref>حسن حسن‌زاده آملى، مجموعه مقالات، ص ١۵٨.</ref>
کمیل در ماه‌های نخست خلافت امام علی(ع)، در [[مدینه]] بود؛ وقتی جنگ‌افروزی پیمان‌شکنان آغاز شد و امام(ع) همه را به رفع آن فتنه فراخواند، کمیل را نزد [[عبدالله بن عمر بن خطاب|عبدالله بن عمر]] فرستاد تا او را همراه سپاه گرداند؛ ولی عبدالله بن عمر به [[شام]] گریخت.<ref>تاریخ ابن‌خلدون (ترجمه)، ج١، ص۵٩۵.</ref> کمیل، در صف یاران امام راهی [[عراق]] شده و در سه پیکار [[جنگ جمل|جمل]]، [[جنگ صفین|صفین]] و [[جنگ نهروان|نهروان]] شرکت کرد.


سه ماجراى ذيل، حكايت از محرم سرّ بودن كميل نخعى دارد:
==حاکم هیت==
کمیل از سوی امام علی(ع) به امارت هیت منصوب شد و مدتی حاکم آن منطقه بود. هیت، شهری بود در کنار [[رود فرات]] که در میان راه [[عراق]] و [[شام]] قرار داشت و امروزه جزو استان رُمادی عراق است.{{یادداشت|هیت شهری است در کناره فرات، از نواحی بغداد و بالاتر از انبار که دارای نخلستان‌های فراوان است. گویند که هیت نام گرفته، چون در زمین غور است. بعضی گویند بانی او هیت نام داشت از احفاد مالک بن دعر.}}<ref>ابن خردادبه، المسالک والممالک، ص (علیه السلام)٢؛ جعرافیای حافظ ابرو، ج٢، ص ۴٩؛ حموی، معجم البلدان، ج۵، ص ۴٢١.</ref>


==== الف) سيماى حقيقى خوارج ====
پس از [[نبرد صفین]]، در سال ۳۸ق. به دستور [[معاویه بن ابی سفیان|معاویه]]، برخی از شهرهای [[عراق]] هدف یورش و چپاول سپاه [[شام]] قرار می‌گرفت. وقتی کمیل خبر یافت که جمعی از شامیان برای یورش به هیت، راهی آن شهر شده‌اند، مردی از یاران خود را با ۵۰ پیاده در هیت باقی گذاشت و بیرون رفت تا جلوی لشکر شام را بگیرد. چون کمیل از شهر بیرون رفت، سپاه شام رسید و هیت و اطراف آن را چپاول کرد. چون امام علی(ع) از این بی‌تدبیری و شکست باخبر شد، طی نامه‌ای رها کردن مرزهای هیت را اندیشه‌ای باطل دانسته و کمیل را به پلی شبیه کرد که دشمن از آن گذشته و بر دوستانش یورش برده است. امام(ع) پس از انتقادهای تند، به ناراضی بودن خود از عملکرد کمیل تصریح کرد.{{یادداشت|پس از یاد خدا و درود! سستی انسان در انجام کارهایی که بر عهده اوست و پافشاری در کاری که از مسؤولیّت او خارج است، نشانه ناتوانی آشکار، و اندیشه ویرانگر است. اقدام تو به تاراج مردم «قرقیسا» در مقابل رها کردن پاسداری از مرزهایی که تو را بر آن گمارده بودیم و کسی در آن‌جا نیست تا آن‌جا را حفظ کند و سپاه دشمن را از آن مرزها دور سازد، اندیشه‌ای باطل است. تو در آن‌جا پلی شده‌ای که دشمنان تو از آن بگذرند و بر دوستانت تهاجم آورند. نه قدرتی داری که با تو نبرد کنند و نه هیبتی داری که از تو بترسند و بگریزند، نه مرزی را می‌توانی حفظ کنی و نه شوکت دشمن را می‌توانی در هم بشکنی و نه نیازهای مردم دیارت را کفایت می‌کنی و نه امام خود را راضی نگه می‌داری.}}<ref>نهج البلاغه، نامه ۶١.</ref>
حكايت ذيل، نشان از رمزگشايى اميرمؤمنان (ع) از سيماى واقعى اهل نهروان است. شبى على (ع) به همراه كميل از مسجد كوفه عازم منزل بودند؛ در ميان راه به در خانه مردى رسيدند كه در آن وقت از شب با صدايى زيبا و محزون اين آيات قرآن را تلاوت مى‌كرد: (أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا يحْذَرُ الْآخِرَةَ وَيرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يسْتَوِى الَّذِينَ يعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يعْلَمُونَ إِنَّمَا يتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبَابِ)<ref>زمر، آيه ٩.</ref>؛ آيا كسى كه در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قيام، از عذاب آخرت مى‌ترسد و به رحمت پروردگار خود اميدوار است [باارزش‌تر است يا كسانى كه كفر نعمت مى‌ورزند؟ !] بگو آيا عالمان و جاهلان يكسانند؟ ! همانا تنها خردمندان متذكّر مى‌گردند.


صدا و حالت خوش آن مرد، بسيار كميل را تحت تأثير قرار داده بود؛ اما سخنى نمى‌گفت. در اين هنگام على (ع) رو به كميل كرد و فرمود: صداى اين مرد تو را متعجّب نسازد؛ چراكه او از اهل آتش است و من در آينده تو را آگاه خواهم نمود! كميل كه هم از علم حضرت از باطن خود و هم دوزخى بودن آن مرد، بسيار شگفت‌زده شده بود، در فكر فرو رفت و ساكت ماند. مدّت زيادى گذشت تا آن‌كه ماجراى نهروان پيش آمد و خوارج كه بسيارى از آنان حافظ قرآن بودند، به جنگ با اميرمؤمنان (ع) برخاستند و اين غائله با پيروزى حضرت خاتمه يافت. پس از پايان نبرد، كميل همراه على (ع) در ميان كشتگان خوارج قدم مى‌زدند تا آن‌كه نوك شمشير را روى سر يكى از آنها گذاشت و فرمود:
در یورش بعدیِ شامیان، کمیل با تعقیب دشمن بر آنان پیروز شد و پس از بازگشت، امام علی(ع) را از چگونگی امور باخبر کرد. امام(ع) در پاسخ از کمیل به نیکی یاد کرده و برای او و یارانش دعا کرد؛ سپس به او دستور داد از این پس، هر کار مهمی که خواست انجام بدهد، نخست امام(ع) را با خبر کرده و از او اجازه بگیرد.{{یادداشت|مددی که تو مسلمانان را دادی و معونتی که کردی و طریق فرمان‌برداری امام و مقتدای خویش مسلوک داشتی، معلوم شد. همیشه گمان من به تو همین بوده و هر حساب که در انتظام مهمّات از تو گرفته‌ام، لایق بوده است. خدای تعالی جزای تو خیر کناد و جماعتی که به یاری تو آمدند و بذل جان نمودند، خدا آنها را جزای نیکو دهاد. این نوبت که بی‌اجازت و استیذان من آن کار کفایت کردی، خود نیکو بود؛ امّا می‌باید که بعد از این، هر مهمّ که پیش آید و هر کاری که در آن قدم خواهی نهاد، نخست مرا از کیفیّت آن خبر دهی و دستوری خواهی تا آنچه صلاح کار باشد، بازگویم و از نیک و بد آن تو را خبر دهم.}}<ref>ابن اعثم کوفی، الفتوح، ص٧١۶.</ref>


«يا كميل، اَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيلِ ساجِداً وَ قائِماً» ؛ يعنى اين همان شخصى است كه آن شب با چنان حالتى مشغول تلاوت قرآن بود و تو را به تحسين واداشت. در اين هنگام، كميل بر قدم‌هاى حضرت افتاد و پاهاى مباركش را بوسيد و از خداوند طلب مغفرت نمود.<ref>حسن بن محمد الدّيلمى، ارشاد القلوب، ج ٢، ص ٢٢۶.</ref>
==محرم اسرار امام علی(ع)==
کمیل را یکی از محرم‌های اسرار [[امام علی(ع)]] شمرده‌اند.{{یادداشت|کمیل بن زیاد النخعی، من خواصّ أصحاب أمیرالمؤمنین علیه‌السلام و من أصحاب سرّه.}}<ref>نراقی، شعب المقال فی درجات الرجال، ص ١١٩.</ref> امام(ع) به این جایگاه کمیل، در یکی از گفت‌وگوی‌های کمیل با او که به حدیث حقیقت معروف شده، تصریح کرده است.{{یادداشت|حدیث حقیقت، سخنی است کوتاه و منسوب به امام علی(ع) که از پی سؤال کمیل بن زیاد نخعی گفته شد و «حقیقت» را توضیح داد.<ref>برای دیدن متن حدیث ر.ک.: مجلسی، روضة المتقین، ج٢، ص٨١.</ref> ارزش معنا و کوتاهی کلمات این حدیث، سبب شده بسیاری از دانشمندان به شرح آن بپردازند. آقابزرگ طهرانی به ده اثر از عالمانی چون علامه حلی، عزالدّین محمود کاشانی و ملّا عبدالله زنوزی اشاره می‌کند.<ref>الذریعه، ج١٣، ص ١٩۶.</ref> کتاب «الکمیلیّة، شرح حدیث الحقیقة» یکی از ستودنی‌ترین آثاری است که توسط ملا عبدالرزاق کاشانی نگاشته شده است.<ref>مجموعه رسائل و مصنفات کاشانی، ص ۶٣٩.</ref>}} در این حدیث، امام(ع) امضا کرد که کمیل صاحب سرّ او است.{{یادداشت|در این حدیث، کمیل از «حقیقت» سؤال کرد: و امام در جواب فرمود: «ما لک و الحقیقة»؛ تو را با حقیقت چکار است؟ کمیل گفت: «أو لست صاحب سرّک؟»؛ آیا من صاحب سرّ تو نیستم؟ امام(ع) پاسخ داد: بلی؛ و به درخواست کمیل جواب داد.}}<ref name=":1">مجلسی، روضة المتقین، ج٢، ص٨١.</ref>


==== ب) سينه على (ع) صندوق اسرار الهى ====
[[محمدباقر مجلسی]]، [[امامان(ع)]] را خازنان دانش خدایی و محل اسرار الهی دانسته و گروهی که ظرفیت داشته‌اند را در خور ادراک آن معرفی کرده و سپس از افرادی مانند کمیل، [[سلمان]]، [[قنبر]] و [[رشید هجری]] نام برده است.<ref>محمدتقی مجلسی، لوامع صاحبقرانی، ج٨، ص ٧٠۴.</ref> حسن حسن‌زاده آملی، از کمیل با عنوان «صاحب سر ولی الله اعظم» نام برده و بر این باور است که چون کمیل صاحب سرّ امام(ع) بوده، آنچه که از کمیل به ما رسیده، همه اسرار علوم و معارف [[اهل بیت|آل محمد(ع)]] است. به باور وی، اصحاب سرّ امامان(ع)، دارای ظرفیت، استعداد و شرایط ویژه‌ای بوده و خود آن‌ها که از عارفان اسلامی‌اند، در زنده نگه داشتن دانش دین، نقش بسیاری داشته‌اند.<ref>حسن حسن‌زاده آملی، مجموعه مقالات، ص ١۵٨.</ref> برخی، سه ماجرای زیر را، حکایت از محرم سرّ بودن کمیل دانسته‌اند:<ref>ابعاد شخصیتی کمیل نخعی، احمد نبوی، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۵۵.</ref>
كميل مى‌گويد: با على (ع) در مسجد كوفه بودم. نماز عشاء را به جاى مى‌آورديم كه حضرت دست مرا گرفت و از مسجد خارج شديم. رفتيم تا اين‌كه به بيرون شهر رسيديم. در اين مدّت، حضرت هيچ سخنى با من نگفت. چون به بيابان رسيديم، حضرت نفسى تازه كرد (و آهى كشيد) و فرمود: اى كميل! اين قلب‌ها ظروفى هستند و بهترينشان باظرفيت‌ترين آنهاست. آنچه را مى‌گويم، به خاطر بسپار. مردم بر سه قسمند: دانشمندانِ هدايت يافته از جانب خداوند؛ فراگيرندگان دانش كه راه نجات را در پيش گرفته‌اند، و افراد نادانى كه به هر سو متمايل و هر بانگى را پيروى مى‌كنند. آنها، هم‌جهت بادند و هرگز به فروغ علم، نورانى نگشته و به ملجأ مورد اعتمادى نيز پناه نبرده‌اند. اى كميل! علم از مال بهتر است؛ چرا كه دانش، تو را حفظ مى‌كند؛ امّا تو نگهبان ثروت هستى. مال با پرداخت، كاسته مى‌گردد؛ ولى علم با انفاق، افزون مى‌شود. . . آن‌گاه اشاره به سينه مبارك خود كرد و فرمود: آه! آه! در اين‌جا علوم فراوانى است؛ ولى حاملى براى آنها نمى‌يابم.{{یادداشت|قَالَ كُمَيْلُ بْنُ زِيَادٍ أَخَذَ بِيَدِى أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِىُّ بْنُ أَبِى طَالِبٍ ع فَأَخْرَجَنِى إِلَى الْجَبَّانِ فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ ثُمَّ قَالَ يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا فَاحْفَظْ عَنِّى مَا أَقُولُ لَك. . .}}<ref>امالى شيخ مفيد، ص ٢۴٧ - ٢۵٠؛ ر. ك: نهج‌البلاغه، حكمت ١۴٧.</ref>


==== ج) گفت‌وگو با مردگان ====
شبی امام علی(ع) به همراه کمیل از [[مسجد کوفه]] به خانه می‌رفتند؛ در میان راه به در خانه مردی رسیدند که در آن هنگام از شب، با صدایی زیبا و غمگین این آیه قرآن را می‌خواند: «أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّیلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا یحْذَرُ الْآخِرَةَ وَیرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یسْتَوِی الَّذِینَ یعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یعْلَمُونَ إِنَّمَا یتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبَابِ»؛{{یادداشت|آیا کسی که در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قیام، از عذاب آخرت می‌ترسد و به رحمت پروردگار خود امیدوار است [باارزش‌تر است یا کسانی که کفر نعمت می‌ورزند؟ !] بگو آیا عالمان و جاهلان یکسانند؟! همانا تنها خردمندان متذکّر می‌گردند.}}<ref>زمر، آیه ٩.</ref> صدا و حالت خوش آن مرد، کمیل را تحت تأثیر قرار داده بود؛ ولی سخنی نمی‌گفت. در این هنگام، امام(ع) به کمیل خبر داد که این مرد اهل آتش است و در آینده کمیل را از این حقیقت آگاه خواهد کرد. پس از مدت زیادی، ماجرای [[نبرد نهروان|نهروان]] پیش آمد و [[خوارج]] که بسیاری از آنان حافظ قرآن بودند، به جنگ با امام علی(ع) برخاستند؛ این رویداد، با پیروزی امام(ع) و کشته شدن بسیاری از خوارج به پایان رسید. پس از پایان نبرد، کمیل همراه امام(ع) در میان کشتگان خوارج قدم می‌زدند تا آن‌که امام(ع) نوک شمشیر را روی سر یکی از آنها گذاشت و خطاب به کمیل، همان آیه‌ای که آن شب، آن مرد قرائت می‌کرد را خواند.{{یادداشت|یا کمیل، اَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیلِ ساجِداً وَ قائِماً.}} یعنی این، همان شخصی است که آن شب با چنان حالتی مشغول تلاوت قرآن بود و تو را به تحسین واداشت. در این هنگام، کمیل بر پاهای امام(ع) افتاده، آن‌ها را بوسیده و از خداوند آمرزش خواست.<ref>حسن بن محمد الدّیلمی، ارشاد القلوب، ج ٢، ص ٢٢۶.</ref>
كميل در ماجرايى ديگر چنين نقل مى‌كند: همراه على بن ابى‌طالب (ع) از كوفه خارج شديم؛ هنگامى كه به گورستان رسيديم، امام على (ع) نظرى به قبرستان انداخت و فرمود: اى اهل قبور! اى اهل بلا! اى اهل وحشت! چه خبرى نزد شماست؟ خبرى كه نزد ماست اين است كه همانا اموالتان تقسيم شد و فرزندانتان يتيم شدند و همسرانتان ازدواج كردند. اين خبرى است كه نزد ماست؛ چه خبرى نزد شماست؟ سپس رو به من كرد و فرمود: اى كميل! اگر به آنها اذن مى‌دادند، در جواب مى‌گفتند: «فَاِنَّ خَيْرَ الزّادِ التَّقوى» . سپس گريست و فرمود:


«يا كُمَيل، الْقَبرُ صُنْدُوقُ الْعَمَلِ وَ عِنْدَ الْمَوْتِ يَأْتِيْكَ الْخَبَر» .<ref>تاريخ مدينه دمشق، ج۵٠، ص ٢۵١. </ref>{{یادداشت|اين ابيات در ديوان منسوب به اميرمؤمنان (عليه السلام) مندرج است: يَا مَنْ بِدُنْيَاهُ اشْتَغَل قد غره طول الامل الموت يأتى بغتة و القبر صندوق العمل ولم تزل فى غفله حتى دنا منك الاجل ميبدى،<ref>ديوان اميرالمومنين(ع)، ص٣١٢.</ref>}}
به گفته کمیل، وی شبی با امام علی(ع) در [[مسجد کوفه]] [[نماز]] عشاء را به جا می‌آوردند که امام(ع) دست وی را گرفته و از مسجد خارج شدند و رفته تا به بیرون شهر رسیدند. در آن هنگام، امام(ع) با کمیل سخن گفت. او مردم را از نظر دنبال کردن دانش به سه دسته تقسیم کرده و تنها یک دسته از آن‌ها را اهل نجات دانست. در پایان، با اشاره به سینه خود، آهی کشیده و سینه‌اش را دارای علوم فراوان دانسته که حاملی برای این علوم نمی‌یابد.{{یادداشت|چون به بیابان رسیدیم، حضرت نفسی تازه کرد (و آهی کشید) و فرمود: ای کمیل! این قلب‌ها ظروفی هستند و بهترینشان باظرفیت‌ترین آنهاست. آنچه را می‌گویم، به خاطر بسپار. مردم بر سه قسمند: دانشمندانِ هدایت یافته از جانب خداوند؛ فراگیرندگان دانش که راه نجات را در پیش گرفته‌اند، و افراد نادانی که به هر سو متمایل و هر بانگی را پیروی می‌کنند. آنها، هم‌جهت بادند و هرگز به فروغ علم، نورانی نگشته و به ملجأ مورد اعتمادی نیز پناه نبرده‌اند. ای کمیل! علم از مال بهتر است؛ چرا که دانش، تو را حفظ می‌کند؛ امّا تو نگهبان ثروت هستی. مال با پرداخت، کاسته می‌گردد؛ ولی علم با انفاق، افزون می‌شود. . . آن‌گاه اشاره به سینه مبارک خود کرد و فرمود: آه! آه! در این‌جا علوم فراوانی است؛ ولی حاملی برای آنها نمی‌یابم.}}<ref>آمالی شیخ مفید، ص ٢۴٧ - ٢۵٠؛ ر.ک.: نهج‌البلاغه، حکمت ١۴٧.</ref>


=== ميراث معنوى ===
کمیل، به گفته خود وی، همراه امام علی(ع) از کوفه خارج شد؛ هنگامی که به گورستان رسید، امام علی(ع) نگاهی به قبرستان انداخته و خطاب به مردگان سخن گفت. وی به مردگان از اموالشان که تقسیم شد، فرزندانشان که یتیم شدند و همسرانشان که ازدواج کردند خبر داده و از آنان خواست خبری که نزد آن‌ها است را بیان کنند. سپس کمیل را آگاه کرد که اگر به این مردگان اجازه سخن گفتن داده می‌شد، در پاسخ، این آیه قرآن را می‌خواندند: «فَاِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقوی»؛{{یادداشت|بهترین توشه، پرهیزکاری است.}}<ref>بقره، ۱۹۷.</ref>سپس گریست و قبر را صندوق عمل دانسته و مرگ را هنگامه خبر و آگاهی معرفی کرد.<ref>تاریخ مدینه دمشق، ج۵٠، ص ٢۵١.</ref>{{یادداشت|«یا کُمَیل، الْقَبرُ صُنْدُوقُ الْعَمَلِ وَ عِنْدَ الْمَوْتِ یَأْتِیْکَ الْخَبَر». این ابیات در دیوان منسوب به امیرمؤمنان (علیه السلام) مندرج است: یَا مَنْ بِدُنْیَاهُ اشْتَغَل قد غره طول الامل/ الموت یأتی بغتة و القبر صندوق العمل/ ولم تزل فی غفله حتی دنا منک الاجل<ref>میبدی، دیوان امیرالمؤمنین(ع)، ص٣١٢.</ref>}}
«دعاى كميل» يكى از يادگارهاى انس و ارادت كميل نخعى با اميرمؤمنان (ع) است. كميل بن زياد مى‌گويد: با مولايم على (ع) در مسجد بصره نشسته بوديم و جمعى از اصحاب آن حضرت نيز حضور داشتند. يكى از آنها خطاب به امير مؤمنان از آيه مباركه (فيها يفرق كلّ امر حكيم)<ref>دخان، آيه ۴.</ref> پرسيد؛ حضرت فرمود: مقصود، شب نيمه شعبان است. آن‌گاه فرمود: «قسم به كسى كه جان على به دست اوست، هيچ بنده‌اى نيست، مگر اين‌كه جميع مقدّراتى كه تا سال آينده بر او جارى مى‌شود از خير و شر، در شب نيمه شعبان براى او تقدير مى‌گردد و هيچ بنده‌اى نيست كه اين شب را احيا بدارد و دعاى خضر عليه‌السلام را بخواند، مگر آن‌كه دعايش مستجاب شود» . مجلس پايان يافت و حضرت به منزل تشريف بردند. من شبانه درِ خانه على (ع) را زدم. حضرت فرمود: چه چيز (در اين وقت شب) تو را به اين‌جا كشانده است؟ عرض كردم: اى اميرمؤمنان! دعاى خضر. فرمود: بنشين اى كميل؛ اگر اين دعا را حفظ كنى و هر شب جمعه يا در ماه، يا در سال، يا در عمرت يك مرتبه بخوانى، كفايت و يارى مى‌شوى و مشمول رزق قرار مى‌گيرى و مغفرت الهى شامل حالت خواهد شد. اى كميل! مصاحبت طولانى تو با ما، سبب گرديد تا پاسخ تو را بگويم. حضرت سپس فرمود: بنويس:


«اللّهمّ انّى أسألك برحمتك الّتى وَسِعتْ كلّ شىء. . .» .<ref>سيد بن طاووس، اقبال الاعمال، ج٣، ص ٣٣١.</ref>
==دعای کمیل==
کمیل، راوی دعایی از [[امام علی(ع)]] است که به [[دعای کمیل]] شهرت یافت. او با امام علی(ع) در [[مسجد بصره]] با گروهی از یاران وی نشسته بود. یکی از آن‌ها از امام(ع) درباره آیه «فیها یفرق کلّ امر حکیم»<ref>دخان، آیه ۴.</ref> پرسید؛ امام(ع)، مراد قرآن را شب [[نیمه شعبان]] معرفی کرد. آن‌گاه از ویژگی‌های این شب گفته و خواندن دعای [[حضرت خضر(ع)]] در این شب را باعث استجابت خواسته‌ها دانست.{{یادداشت|قسم به کسی که جان علی به دست اوست، هیچ بنده‌ای نیست، مگر این‌که جمیع مقدّراتی که تا سال آینده بر او جاری می‌شود از خیر و شر، در شب نیمه شعبان برای او تقدیر می‌گردد و هیچ بنده‌ای نیست که این شب را احیا بدارد و دعای خضر علیه‌السلام را بخواند، مگر آن‌که دعایش مستجاب شود.}} مجلس پایان یافته و امام(ع) به خانه رفت. کمیل، شبانه درِ خانه امام علی(ع) را زد و آموزش دعای خضر را درخواست کرد. امام(ع) دعا را به او آموزش داده و سبب این آموزش را همراهی طولانی کمیل با خود دانست.{{یادداشت|بنشین ای کمیل؛ اگر این دعا را حفظ کنی و هر شب جمعه یا در ماه، یا در سال، یا در عمرت یک مرتبه بخوانی، کفایت و یاری می‌شوی و مشمول رزق قرار می‌گیری و مغفرت الهی شامل حالت خواهد شد. ای کمیل! مصاحبت طولانی تو با ما، سبب گردید تا پاسخ تو را بگویم.}}<ref>سید بن طاووس، اقبال الاعمال، ج٣، ص ٣٣١.</ref> به گفته [[شیخ طوسی]] و [[سید بن طاووس]]، کمیل دید امام(ع) این دعا را در سجده می‌خواند.<ref>طوسی، مصباح المتهجّد، ج٢، ص ٨۴۴؛ اقبال الاعمال، ج٣، ص ٣٣١.</ref> حسن‌زاده آملی، عالم [[شیعه|شیعی]]، کمیل را به سبب شوق و تلاشش برای یادگیری این دعا ستوده، و این دعا را سفره‌ای دانسته که کمیل برای مردم صاحبدل گسترده است.{{یادداشت|وی با تعبیری جالب گفته است: «کمیل… دعای خضر را دعای کمیل کرده است.»}}<ref>مجموعه مقالات، ص ۶۶.</ref>


شيخ طوسى و نواده‌اش سيد بن طاووس نقل مى‌كنند كه كميل بن زياد ديد اميرمؤمنان (ع) اين دعا را در سجده مى‌خواند.<ref>طوسى، مصباح المتهجّد، ج٢، ص ٨۴۴؛ اقبال الاعمال، ج٣، ص ٣٣١.</ref>
==شهادت==
کمیل در سال ۸۲ق؛ و در سن ۹۰ سالگی، به دست [[حجاج بن یوسف ثققی]] به شهادت رسید. کمیل، در نبرد بر ضد حجاج بن یوسف ثقفی، در سال ۸۲ق حضوری چشم‌گیر داشت. این نبرد که به «دیر الجماجم» شهرت یافت، با پیروزی عبدالرحمان بن محمد و شکست حجاج پایان یافت.<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴٧٢؛ ابن‌کثیر، البدایة والنهایة، ج٩، ص:۴٧.</ref> حجاج، چند ماه پس از آن، فرمانداری [[کوفه]] را به عهده گرفت و در پی یافتن کمیل برآمد؛ ولی وی پنهان شد. حجّاج برای دستگیری کمیل، حقوق فامیل و قبیله او را از بیت‌المال قطع کرد. کمیل با اطلاع از این تصمیم، فشار بر حقوق قبیله‌اش را تاب نیاورد و از مخفیگاه خود بیرون آمده، خود را تسلیم حجّاج کرد. حجاج به کمیل سخنی گفت که اشاره به تهدید کمیل به مرگ داشت. کمیل با تندی پاسخ گفته و از عمر خود چیزی جز باقی مانده غبار باقی ندانست و از پیش‌گویی امام علی(ع) درباره شهادت خود خبر داد؛ او پیش از این، خبر شهادتش را به دست حجاج از زبان امام علی(ع) شنیده بود. حجاج، به مأمورانش دستور دارد کمیل را گردن بزنند.{{یادداشت|حجاج گفت: بسیار دوست داشتم تو را بیابم! کمیل گفت: صدایت را بر من درشت مکن و مرا به مرگ تهدید منما! به خدا سوگند که از عمرم چیزی باقی نمانده، جز مانند باقی مانده غبار. هرچه می‌خواهی درباره من انجام بده؛ فانّ الموعد للّه؛ زیرا وعدگاه ما نزد خداست و بعد از کشتن، حساب در کار است، و همانا امیرمؤمنان(ع) به من خبر داده که تو قاتل من هستی!}}<ref>شیخ مفید، الارشاد، ج ١، ص ٣٢٨؛ ر.ک.: تاریخ مدینهٔ دمشق، ج١٢، ص ١٢٧؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج٣، ص: ٣۴۶؛ مسکویه، تجارب‌الأمم، ج٢، ص٣۵١؛ الإصابة، ج۵، ص:۴٨۶.</ref>


آيت‌الله حسن‌زاده آملى در ستايش اين شوق و شيدايى كميل مى‌نويسد:
==مدفن==
{{اصلی|مرقد کمیل بن زیاد نخعی}}
پیکر کمیل در [[ثویه (کوفه)|ثویّه]]،<ref>معجم البلدان، ج٢، ص٨٧.</ref> کنار [[کوفه]] دفن شد. مرقد او امروزه در مسیر [[نجف]] به کوفه در منطقه ثَویّه، در شمال بلوار کوفه، نزدیک [[مسجد حنانه|مسجد حنّانه]] قرار دارد.<ref>محمدمهدی فقیه بحرالعلوم، زیارت‌گاه‌های عراق، ج1، ص73.</ref>


چه‌قدر كميل همّت و عزم داشت! چه‌قدر عشق و شوق داشت! چه‌قدر تشنه و طالب بود كه تا چيزى سراغ گرفت، در راه تحصيل آن شد، و شب به خدمت امام رسيد و دعاى خضر را از آن جناب طلب كرد و از آن حسن طلبش و صفاى سريره و هدف مقدّسش، چنين سفره پربركت دعاى خضر عليه‌السلام را براى همه اهل حال و دعا و مردم صاحبدل گسترده است و چنين اثر قيّم و قويم از خود به يادگار گذاشته است و دعاى خضر را دعاى كميل كرده است. آرى، بايد گدايى كرد [زيرا] كه جواد، گدا مى‌خواهد.<ref>مجموعه مقالات، ص ۶۶.</ref>
==پانوشت==
 
=== از حماسه تا شهادت ===
كميل در نبرد بر ضد حجاج بن يوسف ثقفى در سال ٨٢ هجرى حضورى چشم‌گير داشت. اين نبرد كه به «دير الجماجم» شهرت يافت، با پيروزى عبدالرحمان بن محمد و شكست حجاج پايان يافت.<ref>ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج۴، ص۴٧٢؛ ابن‌كثير، البداية والنهاية، ج٩، ص:۴٧.</ref> چند ماه پس با استقرار حجاج در كوفه و تصدى فرماندارى آن شهر، در پى يافتن كميل برآمد؛ اما وى پنهان شد. حجّاج براى دستگيرى كميل، حقوق فاميل و قبيله او را از بيت‌المال قطع كرد. كميل با اطلاع از اين تصميم، فشار بر حقوق قبيله‌اش را تاب نياورد. پس از مخفيگاه خود بيرون آمده، وارد كوفه شد و خود را تسليم حجّاج كرد. هنگامى كه حجّاج او را ديد، گفت: بسيار دوست داشتم تو را بيابم! كميل گفت: صدايت را بر من درشت مكن و مرا به مرگ تهديد منما! به خدا سوگند كه از عمرم چيزى باقى نمانده، جز مانند باقى مانده غبار. هرچه مى‌خواهى درباره من انجام بده؛ فانّ الموعد للّه؛ زيرا وعدگاه ما نزد خداست و بعد از كشتن، حساب در كار است، و همانا اميرمؤمنان (ع) به من خبر داده كه تو قاتل من هستى! حجّاج سپس به مأمورانش دستور داد تا كميل را گردن زدند. بدين ترتيب، كميل بن زياد در سال ٨٣ هجرى و در ٩٠ سالگى به شهادت رسيد.<ref>شيخ مفيد، الارشاد، ج ١، ص ٣٢٨؛ ر. ك: تاريخ مدينۀ دمشق، ج١٢، ص ١٢٧؛ ابن عبد ربه، العقد الفريد، ج٣، ص: ٣۴۶؛ مسكويه، تجارب‌الأمم، ج٢، ص٣۵١؛ الإصابة، ج۵، ص:۴٨۶.</ref> پيكرش را در [[ثویه (کوفه)|ثويّه]]<ref>معجم البلدان، ج٢، ص٨٧.</ref> به خاك سپردند و اكنون مزار دوستداران اهل بيت (ع) است.
 
==شت==
{{پانویس}}
{{پانویس}}
{{منابع}}
==منابع==
==منابع==
 
{{منابع}}
{{برگرفتگی
{{برگرفتگی
| پیش از لینک = مقاله
| پیش از لینک = مقاله
| منبع = ابعاد شخصیتی کمیل نخعلی،  
| منبع = ابعاد شخصیتی کمیل نخعلی،
| پس از لینک = احمد نبوى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره سیزدهم، زمستان ۱۳۹۱ش، ص50
| پس از لینک = احمد نبوی، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره سیزدهم، زمستان ۱۳۹۱ش، ص۵۰
| لینک = http://lib.hajj.ir/View/fa/Book/BookView/Image/1269/1/28
| لینک = http://lib.hajj.ir/View/fa/Book/BookView/Image/1269/1/28
}}
}}
{{پایان}}
{{پایان}}
[[رده:درگذشتگان قرن اول هجری]]
[[رده:تابعین]]
[[رده:شخصیت‌های قبیله نخع]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۴ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۴۱

کمیل بن زیاد نخعی
مشخصات فردی
نام کامل کمیل بن زیاد بن نهیک صهبانی نخعی
کنیه ابن عبدالله و ابن عبدالرحمن
نسب طایفه صهبان از قبیله نَخَع
محل زندگی کوفه
دین اسلام
مذهب شیعه
منصب حاکم هیت
تاریخ درگذشت ۸۲ق.
محل درگذشت عراق، کوفه
آرامگاه در مسیر نجف به کوفه در منطقه ثویه، در شمال بلوار کوفه، نزدیک مسجد حنّانه
مشخصات دینی
هجرت به تبعید به شام و حمص

کُمَیل بن زیاد نَخَعی، جزو طایفه صهبان از قبیله نخع، از تابعین سرشناس و از یاران نزدیک امام علی(ع) بود. او در نبرد جمل، صفین و نهروان شرکت داشت و مدتی از سوی امام(ع) حاکم هیت بود. در هیت به سبب بی‌تدبیری که انجام داد مورد مؤاخذه امام(ع) قرار گرفت؛ ولی با جبران آن، امام(ع) او را ستایش کرد. امام علی(ع) او را محرم اسرار خود شمرده و دعای حضرت خضر(ع) را که بعدها به دعای کمیل شهرت یافت به او آموزش داد. وی در سال ۸۲ق. به دست حجاج بن یوسف ثقفی به شهادت رسید و در ثویه، کنار کوفه دفن شد. مرقد او امروزه در مسیر نجف به کوفه، نزدیک مسجد حنانه قرار دارد.

تبار[ویرایش | ویرایش مبدأ]

کمیل بن زیاد بن نهیک صهبانی نخعی، مکنی به ابن عبدالله و ابن عبدالرحمن[۱] جزو طایفه‌ای از قبیله نَخَع بود[۲] که سالیان دراز به کوفه آمده و در آن اقامت داشتند.[۳] قبیله نخع، شاخه‌ای جدا شده از قبیله مذحج بوده و خود چندین طایفه مانند صهبان، جذیمه، حارثه، سعد بن مالک، کلیب و بنوالهیه داشت. کمیل از طایفه صهبان بود.[۴] قبیله نخع، یکی از بزرگ‌ترین و مشهورترین طوایف یمن به شمار آمده و سکونت‌گاه نخستین آن‌ها، منطقه میان جران تا صنعا بوده است.[۵] حضرت محمد(ص) با اعزام مبلغانی به یمن، زمینه پذیرش عمومی اسلام را در این منطقه فراهم آورد. به گزارش واقدی، با حضور امام علی(ع) در یمن، گروهی از قبیله مذحج اسلام آوردند. پیامبر(ص) قبیله نخع را ستایش گفته و از خدا خواست در آن قبیله برکت قرار دهد.[یادداشت ۱][۶]

شجره‌نامه کمیل را اینگونه گفته‌اند: کمیل بن زیاد بن نهیک بن هیثم بن سعد بن مالک بن الحارث بن صهبان بن سعد بن مالک بن النخع بن مذحج النخعی الصهبانی الکوفی.[۲]

زیست‌نامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

کمیل بن زیاد، در دوره رحلت حضرت محمد(ص)، ۱۸ ساله بود؛[۷] با این همه، او را صحابی نشمرده‌اند، زیرا حضرت محمد(ص) را درک نکرد؛ از این روی، او را از تابعین سرشناس شمرده‌اند.[۸] کمیل در کوفه سکونت گزید و در خاندان و قبیله خود فرمانروا بود.[۹] او در کنار چهره‌هایی چون اویس قرنی و ربیع بن خثیم از عابدان آن شهر شمرده می‌شد.[یادداشت ۲][۱۰]

کمیل در سال ۳۳ق. به همراه جمعی از بزرگان کوفه، مانند مالک اشتر و عمرو بن حمق در اعتراض به عثمان و والی او، معاویه، به شام رفت؛ معاویه حضورشان را تاب نیاورده، آنان را بازگرداند؛ آن‌گاه عثمان، آن‌ها را به حمص تبعید کردند.[۱۱]

در نگاه دیگران[ویرایش | ویرایش مبدأ]

کمیل را ثقه دانسته‌اند.[۱۲] سید ابوالقاسم خویی، بزرگی و نزدیکی کمیل به امام علی(ع) را از واضحاتی شمرده که شکی در آن نیست.[۱۳] کمیل را از یاران یمنی[یادداشت ۳][۱۴] و صحابی خاص امام علی(ع) و امام حسن(ع) دانسته‌اند.[۱۵]

بیعت با امام علی(ع)[ویرایش | ویرایش مبدأ]

کمیل همراه با شمار زیادی از مهاجران، انصار، بنی‌هاشم و یاران خاص امام مانند مالک اشتر، محمد بن ابی‌بکر و صعصعه، با امام علی(ع) بیعت کرد.[۱۶] کمیل از روزهای نخست خلافت امام علی(ع)، در صف یاران او قرار گرفت. او را یکی از نامورترین اصحاب[۱۷] و از نزدیک‌ترین یاران امام(ع) شمرده‌اند.[یادداشت ۴][۱۸] او یکی از ده نفری بود که به عنوان افراد مورد اعتماد امام(ع) شمرده می‌شدند.[۱۹] روزی آن حضرت به کاتب خود، عبدالله بن ابی‌رافع فرمان داد تا ده نفر از افراد مورد اعتماد او را حاضر نماید. عبدالله از او خواست آن‌ها را مشخص کند، او ده نفر، از جمله کمیل را نام برد.[۲۰]

کمیل در ماه‌های نخست خلافت امام علی(ع)، در مدینه بود؛ وقتی جنگ‌افروزی پیمان‌شکنان آغاز شد و امام(ع) همه را به رفع آن فتنه فراخواند، کمیل را نزد عبدالله بن عمر فرستاد تا او را همراه سپاه گرداند؛ ولی عبدالله بن عمر به شام گریخت.[۲۱] کمیل، در صف یاران امام راهی عراق شده و در سه پیکار جمل، صفین و نهروان شرکت کرد.

حاکم هیت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

کمیل از سوی امام علی(ع) به امارت هیت منصوب شد و مدتی حاکم آن منطقه بود. هیت، شهری بود در کنار رود فرات که در میان راه عراق و شام قرار داشت و امروزه جزو استان رُمادی عراق است.[یادداشت ۵][۲۲]

پس از نبرد صفین، در سال ۳۸ق. به دستور معاویه، برخی از شهرهای عراق هدف یورش و چپاول سپاه شام قرار می‌گرفت. وقتی کمیل خبر یافت که جمعی از شامیان برای یورش به هیت، راهی آن شهر شده‌اند، مردی از یاران خود را با ۵۰ پیاده در هیت باقی گذاشت و بیرون رفت تا جلوی لشکر شام را بگیرد. چون کمیل از شهر بیرون رفت، سپاه شام رسید و هیت و اطراف آن را چپاول کرد. چون امام علی(ع) از این بی‌تدبیری و شکست باخبر شد، طی نامه‌ای رها کردن مرزهای هیت را اندیشه‌ای باطل دانسته و کمیل را به پلی شبیه کرد که دشمن از آن گذشته و بر دوستانش یورش برده است. امام(ع) پس از انتقادهای تند، به ناراضی بودن خود از عملکرد کمیل تصریح کرد.[یادداشت ۶][۲۳]

در یورش بعدیِ شامیان، کمیل با تعقیب دشمن بر آنان پیروز شد و پس از بازگشت، امام علی(ع) را از چگونگی امور باخبر کرد. امام(ع) در پاسخ از کمیل به نیکی یاد کرده و برای او و یارانش دعا کرد؛ سپس به او دستور داد از این پس، هر کار مهمی که خواست انجام بدهد، نخست امام(ع) را با خبر کرده و از او اجازه بگیرد.[یادداشت ۷][۲۴]

محرم اسرار امام علی(ع)[ویرایش | ویرایش مبدأ]

کمیل را یکی از محرم‌های اسرار امام علی(ع) شمرده‌اند.[یادداشت ۸][۲۵] امام(ع) به این جایگاه کمیل، در یکی از گفت‌وگوی‌های کمیل با او که به حدیث حقیقت معروف شده، تصریح کرده است.[یادداشت ۹] در این حدیث، امام(ع) امضا کرد که کمیل صاحب سرّ او است.[یادداشت ۱۰][۲۹]

محمدباقر مجلسی، امامان(ع) را خازنان دانش خدایی و محل اسرار الهی دانسته و گروهی که ظرفیت داشته‌اند را در خور ادراک آن معرفی کرده و سپس از افرادی مانند کمیل، سلمان، قنبر و رشید هجری نام برده است.[۳۰] حسن حسن‌زاده آملی، از کمیل با عنوان «صاحب سر ولی الله اعظم» نام برده و بر این باور است که چون کمیل صاحب سرّ امام(ع) بوده، آنچه که از کمیل به ما رسیده، همه اسرار علوم و معارف آل محمد(ع) است. به باور وی، اصحاب سرّ امامان(ع)، دارای ظرفیت، استعداد و شرایط ویژه‌ای بوده و خود آن‌ها که از عارفان اسلامی‌اند، در زنده نگه داشتن دانش دین، نقش بسیاری داشته‌اند.[۳۱] برخی، سه ماجرای زیر را، حکایت از محرم سرّ بودن کمیل دانسته‌اند:[۳۲]

شبی امام علی(ع) به همراه کمیل از مسجد کوفه به خانه می‌رفتند؛ در میان راه به در خانه مردی رسیدند که در آن هنگام از شب، با صدایی زیبا و غمگین این آیه قرآن را می‌خواند: «أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّیلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا یحْذَرُ الْآخِرَةَ وَیرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یسْتَوِی الَّذِینَ یعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یعْلَمُونَ إِنَّمَا یتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبَابِ»؛[یادداشت ۱۱][۳۳] صدا و حالت خوش آن مرد، کمیل را تحت تأثیر قرار داده بود؛ ولی سخنی نمی‌گفت. در این هنگام، امام(ع) به کمیل خبر داد که این مرد اهل آتش است و در آینده کمیل را از این حقیقت آگاه خواهد کرد. پس از مدت زیادی، ماجرای نهروان پیش آمد و خوارج که بسیاری از آنان حافظ قرآن بودند، به جنگ با امام علی(ع) برخاستند؛ این رویداد، با پیروزی امام(ع) و کشته شدن بسیاری از خوارج به پایان رسید. پس از پایان نبرد، کمیل همراه امام(ع) در میان کشتگان خوارج قدم می‌زدند تا آن‌که امام(ع) نوک شمشیر را روی سر یکی از آنها گذاشت و خطاب به کمیل، همان آیه‌ای که آن شب، آن مرد قرائت می‌کرد را خواند.[یادداشت ۱۲] یعنی این، همان شخصی است که آن شب با چنان حالتی مشغول تلاوت قرآن بود و تو را به تحسین واداشت. در این هنگام، کمیل بر پاهای امام(ع) افتاده، آن‌ها را بوسیده و از خداوند آمرزش خواست.[۳۴]

به گفته کمیل، وی شبی با امام علی(ع) در مسجد کوفه نماز عشاء را به جا می‌آوردند که امام(ع) دست وی را گرفته و از مسجد خارج شدند و رفته تا به بیرون شهر رسیدند. در آن هنگام، امام(ع) با کمیل سخن گفت. او مردم را از نظر دنبال کردن دانش به سه دسته تقسیم کرده و تنها یک دسته از آن‌ها را اهل نجات دانست. در پایان، با اشاره به سینه خود، آهی کشیده و سینه‌اش را دارای علوم فراوان دانسته که حاملی برای این علوم نمی‌یابد.[یادداشت ۱۳][۳۵]

کمیل، به گفته خود وی، همراه امام علی(ع) از کوفه خارج شد؛ هنگامی که به گورستان رسید، امام علی(ع) نگاهی به قبرستان انداخته و خطاب به مردگان سخن گفت. وی به مردگان از اموالشان که تقسیم شد، فرزندانشان که یتیم شدند و همسرانشان که ازدواج کردند خبر داده و از آنان خواست خبری که نزد آن‌ها است را بیان کنند. سپس کمیل را آگاه کرد که اگر به این مردگان اجازه سخن گفتن داده می‌شد، در پاسخ، این آیه قرآن را می‌خواندند: «فَاِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقوی»؛[یادداشت ۱۴][۳۶]سپس گریست و قبر را صندوق عمل دانسته و مرگ را هنگامه خبر و آگاهی معرفی کرد.[۳۷][یادداشت ۱۵]

دعای کمیل[ویرایش | ویرایش مبدأ]

کمیل، راوی دعایی از امام علی(ع) است که به دعای کمیل شهرت یافت. او با امام علی(ع) در مسجد بصره با گروهی از یاران وی نشسته بود. یکی از آن‌ها از امام(ع) درباره آیه «فیها یفرق کلّ امر حکیم»[۳۹] پرسید؛ امام(ع)، مراد قرآن را شب نیمه شعبان معرفی کرد. آن‌گاه از ویژگی‌های این شب گفته و خواندن دعای حضرت خضر(ع) در این شب را باعث استجابت خواسته‌ها دانست.[یادداشت ۱۶] مجلس پایان یافته و امام(ع) به خانه رفت. کمیل، شبانه درِ خانه امام علی(ع) را زد و آموزش دعای خضر را درخواست کرد. امام(ع) دعا را به او آموزش داده و سبب این آموزش را همراهی طولانی کمیل با خود دانست.[یادداشت ۱۷][۴۰] به گفته شیخ طوسی و سید بن طاووس، کمیل دید امام(ع) این دعا را در سجده می‌خواند.[۴۱] حسن‌زاده آملی، عالم شیعی، کمیل را به سبب شوق و تلاشش برای یادگیری این دعا ستوده، و این دعا را سفره‌ای دانسته که کمیل برای مردم صاحبدل گسترده است.[یادداشت ۱۸][۴۲]

شهادت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

کمیل در سال ۸۲ق؛ و در سن ۹۰ سالگی، به دست حجاج بن یوسف ثققی به شهادت رسید. کمیل، در نبرد بر ضد حجاج بن یوسف ثقفی، در سال ۸۲ق حضوری چشم‌گیر داشت. این نبرد که به «دیر الجماجم» شهرت یافت، با پیروزی عبدالرحمان بن محمد و شکست حجاج پایان یافت.[۴۳] حجاج، چند ماه پس از آن، فرمانداری کوفه را به عهده گرفت و در پی یافتن کمیل برآمد؛ ولی وی پنهان شد. حجّاج برای دستگیری کمیل، حقوق فامیل و قبیله او را از بیت‌المال قطع کرد. کمیل با اطلاع از این تصمیم، فشار بر حقوق قبیله‌اش را تاب نیاورد و از مخفیگاه خود بیرون آمده، خود را تسلیم حجّاج کرد. حجاج به کمیل سخنی گفت که اشاره به تهدید کمیل به مرگ داشت. کمیل با تندی پاسخ گفته و از عمر خود چیزی جز باقی مانده غبار باقی ندانست و از پیش‌گویی امام علی(ع) درباره شهادت خود خبر داد؛ او پیش از این، خبر شهادتش را به دست حجاج از زبان امام علی(ع) شنیده بود. حجاج، به مأمورانش دستور دارد کمیل را گردن بزنند.[یادداشت ۱۹][۴۴]

مدفن[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پیکر کمیل در ثویّه،[۴۵] کنار کوفه دفن شد. مرقد او امروزه در مسیر نجف به کوفه در منطقه ثَویّه، در شمال بلوار کوفه، نزدیک مسجد حنّانه قرار دارد.[۴۶]

پانوشت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییزالصحابه، ج٨، ص ۴٠٢.
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ تاریخ مدینهٔ دمشق، ج۵٠، ص ٢۴٧.
  3. سمعانی، الانساب، ج ۵، ص ۴٧٣.
  4. ابن درید، الاشتقاق، ص٢۴٢.
  5. صفة جزیرة العرب، تحقیق محمد بن علی الاکوع؛ ص ١٧۶ - ١٧٨.
  6. نویری، نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج١٨، ص ١٠٩.
  7. الإصابة، ج۵، ص۴٨۶.
  8. ابن عساکر، تاریخ مدینهٔ دمشق، ج۵٠، ص ٢۵١.
  9. ابن سعد واقدی، الطبقات‌الکبری، ج۶، ص٢١٧؛ جمال‌الدین یوسف مزی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج٢۴، ص ٢١٨.
  10. تاریخ مدینهٔ دمشق، ج۵٠، ص، ٢۵٠.
  11. ابن جوزی، المنتظم، ج۵، ص۴٠؛ تاریخ مدینهٔ دمشق، ج١١، ص ٣٠۵.
  12. جمال‌الدین یوسف مزی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج٢۴، ص ٢١٨.
  13. معجم رجال الحدیث، ج ١۵، ص ١٣٣.
  14. رجال برقی، ص ۶.
  15. رجال شیخ طوسی، ص٨٠ و ٩۵. «إنّه من خواصّهما علیهما السلام» رجال ابن‌داود، ص ١۵۶؛ ر.ک.: خویی، معجم رجال الحدیث، ج١۵، ص ١٣٣.
  16. شیخ مفید، الجمل، ص ١٠٨.
  17. تهذیب الکمال، ج ٢۴، ص ٢١٨.
  18. نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج٢١، ص ٢۴۶؛ ر.ک.: تاریخ مدینهٔ دمشق، ج۵٠، ص ٢۵١.
  19. شیخ حرّ عاملی، وسایل الشیعه، ج ٣٠، ص ٢٣۵؛ کاشانی، نوادر الأخبار فی ما یتعلق بأصول الدین، ١٩٣.
  20. وسایل الشیعه، ج ٣٠، ص ٢٣۵،
  21. تاریخ ابن‌خلدون (ترجمه)، ج١، ص۵٩۵.
  22. ابن خردادبه، المسالک والممالک، ص (علیه السلام)٢؛ جعرافیای حافظ ابرو، ج٢، ص ۴٩؛ حموی، معجم البلدان، ج۵، ص ۴٢١.
  23. نهج البلاغه، نامه ۶١.
  24. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ص٧١۶.
  25. نراقی، شعب المقال فی درجات الرجال، ص ١١٩.
  26. برای دیدن متن حدیث ر.ک.: مجلسی، روضة المتقین، ج٢، ص٨١.
  27. الذریعه، ج١٣، ص ١٩۶.
  28. مجموعه رسائل و مصنفات کاشانی، ص ۶٣٩.
  29. مجلسی، روضة المتقین، ج٢، ص٨١.
  30. محمدتقی مجلسی، لوامع صاحبقرانی، ج٨، ص ٧٠۴.
  31. حسن حسن‌زاده آملی، مجموعه مقالات، ص ١۵٨.
  32. ابعاد شخصیتی کمیل نخعی، احمد نبوی، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۵۵.
  33. زمر، آیه ٩.
  34. حسن بن محمد الدّیلمی، ارشاد القلوب، ج ٢، ص ٢٢۶.
  35. آمالی شیخ مفید، ص ٢۴٧ - ٢۵٠؛ ر.ک.: نهج‌البلاغه، حکمت ١۴٧.
  36. بقره، ۱۹۷.
  37. تاریخ مدینه دمشق، ج۵٠، ص ٢۵١.
  38. میبدی، دیوان امیرالمؤمنین(ع)، ص٣١٢.
  39. دخان، آیه ۴.
  40. سید بن طاووس، اقبال الاعمال، ج٣، ص ٣٣١.
  41. طوسی، مصباح المتهجّد، ج٢، ص ٨۴۴؛ اقبال الاعمال، ج٣، ص ٣٣١.
  42. مجموعه مقالات، ص ۶۶.
  43. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴٧٢؛ ابن‌کثیر، البدایة والنهایة، ج٩، ص:۴٧.
  44. شیخ مفید، الارشاد، ج ١، ص ٣٢٨؛ ر.ک.: تاریخ مدینهٔ دمشق، ج١٢، ص ١٢٧؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج٣، ص: ٣۴۶؛ مسکویه، تجارب‌الأمم، ج٢، ص٣۵١؛ الإصابة، ج۵، ص:۴٨۶.
  45. معجم البلدان، ج٢، ص٨٧.
  46. محمدمهدی فقیه بحرالعلوم، زیارت‌گاه‌های عراق، ج1، ص73.
  1. اللهمّ بارک فی النّخع!
  2. و فیهم - یعنی - أهل الکوفة من العبّاد أویس القرنی، و عمرو بن عتبة بن فرقد، و یزید بن معاویة النّخعی، و ربیع بن خثیم، و همّام بن الحارث، و معضد الشیبانی، و جندب بن عبد الله، و کمیل بن زیاد النخعی.
  3. فی أصحاب أمیرالمؤمنین علیه‌السلام من الیمن: کمیل ابن زیاد النخعی.
  4. کان خصیصا بعلیّ بن أبی‌طالب.
  5. هیت شهری است در کناره فرات، از نواحی بغداد و بالاتر از انبار که دارای نخلستان‌های فراوان است. گویند که هیت نام گرفته، چون در زمین غور است. بعضی گویند بانی او هیت نام داشت از احفاد مالک بن دعر.
  6. پس از یاد خدا و درود! سستی انسان در انجام کارهایی که بر عهده اوست و پافشاری در کاری که از مسؤولیّت او خارج است، نشانه ناتوانی آشکار، و اندیشه ویرانگر است. اقدام تو به تاراج مردم «قرقیسا» در مقابل رها کردن پاسداری از مرزهایی که تو را بر آن گمارده بودیم و کسی در آن‌جا نیست تا آن‌جا را حفظ کند و سپاه دشمن را از آن مرزها دور سازد، اندیشه‌ای باطل است. تو در آن‌جا پلی شده‌ای که دشمنان تو از آن بگذرند و بر دوستانت تهاجم آورند. نه قدرتی داری که با تو نبرد کنند و نه هیبتی داری که از تو بترسند و بگریزند، نه مرزی را می‌توانی حفظ کنی و نه شوکت دشمن را می‌توانی در هم بشکنی و نه نیازهای مردم دیارت را کفایت می‌کنی و نه امام خود را راضی نگه می‌داری.
  7. مددی که تو مسلمانان را دادی و معونتی که کردی و طریق فرمان‌برداری امام و مقتدای خویش مسلوک داشتی، معلوم شد. همیشه گمان من به تو همین بوده و هر حساب که در انتظام مهمّات از تو گرفته‌ام، لایق بوده است. خدای تعالی جزای تو خیر کناد و جماعتی که به یاری تو آمدند و بذل جان نمودند، خدا آنها را جزای نیکو دهاد. این نوبت که بی‌اجازت و استیذان من آن کار کفایت کردی، خود نیکو بود؛ امّا می‌باید که بعد از این، هر مهمّ که پیش آید و هر کاری که در آن قدم خواهی نهاد، نخست مرا از کیفیّت آن خبر دهی و دستوری خواهی تا آنچه صلاح کار باشد، بازگویم و از نیک و بد آن تو را خبر دهم.
  8. کمیل بن زیاد النخعی، من خواصّ أصحاب أمیرالمؤمنین علیه‌السلام و من أصحاب سرّه.
  9. حدیث حقیقت، سخنی است کوتاه و منسوب به امام علی(ع) که از پی سؤال کمیل بن زیاد نخعی گفته شد و «حقیقت» را توضیح داد.[۲۶] ارزش معنا و کوتاهی کلمات این حدیث، سبب شده بسیاری از دانشمندان به شرح آن بپردازند. آقابزرگ طهرانی به ده اثر از عالمانی چون علامه حلی، عزالدّین محمود کاشانی و ملّا عبدالله زنوزی اشاره می‌کند.[۲۷] کتاب «الکمیلیّة، شرح حدیث الحقیقة» یکی از ستودنی‌ترین آثاری است که توسط ملا عبدالرزاق کاشانی نگاشته شده است.[۲۸]
  10. در این حدیث، کمیل از «حقیقت» سؤال کرد: و امام در جواب فرمود: «ما لک و الحقیقة»؛ تو را با حقیقت چکار است؟ کمیل گفت: «أو لست صاحب سرّک؟»؛ آیا من صاحب سرّ تو نیستم؟ امام(ع) پاسخ داد: بلی؛ و به درخواست کمیل جواب داد.
  11. آیا کسی که در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قیام، از عذاب آخرت می‌ترسد و به رحمت پروردگار خود امیدوار است [باارزش‌تر است یا کسانی که کفر نعمت می‌ورزند؟ !] بگو آیا عالمان و جاهلان یکسانند؟! همانا تنها خردمندان متذکّر می‌گردند.
  12. یا کمیل، اَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیلِ ساجِداً وَ قائِماً.
  13. چون به بیابان رسیدیم، حضرت نفسی تازه کرد (و آهی کشید) و فرمود: ای کمیل! این قلب‌ها ظروفی هستند و بهترینشان باظرفیت‌ترین آنهاست. آنچه را می‌گویم، به خاطر بسپار. مردم بر سه قسمند: دانشمندانِ هدایت یافته از جانب خداوند؛ فراگیرندگان دانش که راه نجات را در پیش گرفته‌اند، و افراد نادانی که به هر سو متمایل و هر بانگی را پیروی می‌کنند. آنها، هم‌جهت بادند و هرگز به فروغ علم، نورانی نگشته و به ملجأ مورد اعتمادی نیز پناه نبرده‌اند. ای کمیل! علم از مال بهتر است؛ چرا که دانش، تو را حفظ می‌کند؛ امّا تو نگهبان ثروت هستی. مال با پرداخت، کاسته می‌گردد؛ ولی علم با انفاق، افزون می‌شود. . . آن‌گاه اشاره به سینه مبارک خود کرد و فرمود: آه! آه! در این‌جا علوم فراوانی است؛ ولی حاملی برای آنها نمی‌یابم.
  14. بهترین توشه، پرهیزکاری است.
  15. «یا کُمَیل، الْقَبرُ صُنْدُوقُ الْعَمَلِ وَ عِنْدَ الْمَوْتِ یَأْتِیْکَ الْخَبَر». این ابیات در دیوان منسوب به امیرمؤمنان (علیه السلام) مندرج است: یَا مَنْ بِدُنْیَاهُ اشْتَغَل قد غره طول الامل/ الموت یأتی بغتة و القبر صندوق العمل/ ولم تزل فی غفله حتی دنا منک الاجل[۳۸]
  16. قسم به کسی که جان علی به دست اوست، هیچ بنده‌ای نیست، مگر این‌که جمیع مقدّراتی که تا سال آینده بر او جاری می‌شود از خیر و شر، در شب نیمه شعبان برای او تقدیر می‌گردد و هیچ بنده‌ای نیست که این شب را احیا بدارد و دعای خضر علیه‌السلام را بخواند، مگر آن‌که دعایش مستجاب شود.
  17. بنشین ای کمیل؛ اگر این دعا را حفظ کنی و هر شب جمعه یا در ماه، یا در سال، یا در عمرت یک مرتبه بخوانی، کفایت و یاری می‌شوی و مشمول رزق قرار می‌گیری و مغفرت الهی شامل حالت خواهد شد. ای کمیل! مصاحبت طولانی تو با ما، سبب گردید تا پاسخ تو را بگویم.
  18. وی با تعبیری جالب گفته است: «کمیل… دعای خضر را دعای کمیل کرده است.»
  19. حجاج گفت: بسیار دوست داشتم تو را بیابم! کمیل گفت: صدایت را بر من درشت مکن و مرا به مرگ تهدید منما! به خدا سوگند که از عمرم چیزی باقی نمانده، جز مانند باقی مانده غبار. هرچه می‌خواهی درباره من انجام بده؛ فانّ الموعد للّه؛ زیرا وعدگاه ما نزد خداست و بعد از کشتن، حساب در کار است، و همانا امیرمؤمنان(ع) به من خبر داده که تو قاتل من هستی!

منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

این مقاله برگرفته از مقاله ابعاد شخصیتی کمیل نخعلی، احمد نبوی، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره سیزدهم، زمستان ۱۳۹۱ش، ص۵۰ است.