کمیل بن زیاد نخعی: تفاوت میان نسخهها
(اصلاح فاصلهٔ مجازی) |
جز (حذف از رده:مقالههای در دست ویرایش ردهانبوه) |
||
(۲۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{در | {{جعبه اطلاعات اشخاص | ||
| نام کامل = کمیل بن زیاد بن نهیک صهبانی نخعی | |||
| نسب = طایفه صهبان از قبیله نَخَع | |||
| محل زندگی = [[کوفه]] | |||
| آرامگاه = در مسیر [[نجف]] به [[کوفه]] در منطقه [[ثویه]]، در شمال بلوار کوفه، نزدیک [[مسجد حنّانه]] | |||
| دین = [[اسلام]] | |||
| مذهب = [[شیعه]] | |||
| مناصب = حاکم هیت | |||
| تاریخ درگذشت = ۸۲ق. | |||
| کشور درگذشت = [[عراق]] | |||
| شهر درگذشت = [[کوفه]] | |||
| کنیه = ابن عبدالله و ابن عبدالرحمن | |||
| هجرت به = تبعید به [[شام]] و [[حمص]] | |||
}} | |||
'''کُمَیل بن زیاد نَخَعی'''، جزو طایفه صهبان از قبیله نخع، از [[تابعین]] سرشناس و از یاران نزدیک [[امام علی(ع)]] بود. او در نبرد [[نبرد جمل|جمل]]، [[نبرد صفین|صفین]] و [[نبرد نهروان|نهروان]] شرکت داشت و مدتی از سوی امام(ع) حاکم هیت بود. در هیت به سبب بیتدبیری که انجام داد مورد مؤاخذه امام(ع) قرار گرفت؛ ولی با جبران آن، امام(ع) او را ستایش کرد. امام علی(ع) او را محرم اسرار خود شمرده و دعای [[حضرت خضر(ع)]] را که بعدها به [[دعای کمیل]] شهرت یافت به او آموزش داد. وی در سال ۸۲ق. به دست [[حجاج بن یوسف ثقفی]] به شهادت رسید و در [[ثویه (کوفه)|ثویه]]، کنار [[کوفه]] دفن شد. مرقد او امروزه در مسیر [[نجف]] به کوفه، نزدیک [[مسجد حنانه]] قرار دارد. | |||
==تبار== | ==تبار== | ||
کمیل بن زیاد بن نهیک صهبانی نخعی، مکنی به | کمیل بن زیاد بن نهیک صهبانی نخعی، مکنی به ابن عبدالله و ابن عبدالرحمن<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییزالصحابه، ج٨، ص ۴٠٢.</ref> جزو طایفهای از قبیله نَخَع بود<ref name=":0">تاریخ مدینهٔ دمشق، ج۵٠، ص ٢۴٧.</ref> که سالیان دراز به [[کوفه]] آمده و در آن اقامت داشتند.<ref>سمعانی، الانساب، ج ۵، ص ۴٧٣.</ref> قبیله نخع، شاخهای جدا شده از قبیله مذحج بوده و خود چندین طایفه مانند صهبان، جذیمه، حارثه، سعد بن مالک، کلیب و بنوالهیه داشت. کمیل از طایفه صهبان بود.<ref>ابن درید، الاشتقاق، ص٢۴٢.</ref> قبیله نخع، یکی از بزرگترین و مشهورترین طوایف [[یمن]] به شمار آمده و سکونتگاه نخستین آنها، منطقه میان جران تا [[صنعا]] بوده است.<ref>صفة جزیرة العرب، تحقیق محمد بن علی الاکوع؛ ص ١٧۶ - ١٧٨.</ref> [[حضرت محمد(ص)]] با اعزام مبلغانی به یمن، زمینه پذیرش عمومی [[اسلام]] را در این منطقه فراهم آورد. به گزارش واقدی، با حضور [[امام علی(ع)]] در یمن، گروهی از قبیله مذحج اسلام آوردند. پیامبر(ص) قبیله نخع را ستایش گفته و از خدا خواست در آن قبیله برکت قرار دهد.{{یادداشت|اللهمّ بارک فی النّخع!}}<ref>نویری، نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج١٨، ص ١٠٩.</ref> | ||
شجرهنامه کمیل را اینگونه گفتهاند: کمیل بن زیاد بن نهیک بن هیثم بن سعد بن مالک بن الحارث بن صهبان بن سعد بن مالک بن النخع بن مذحج النخعی الصهبانی الکوفی.<ref name=":0" /> | |||
کمیل را | |||
==زیستنامه== | |||
کمیل بن زیاد، در دوره رحلت [[حضرت محمد(ص)]]، ۱۸ ساله بود؛<ref>الإصابة، ج۵، ص۴٨۶.</ref> با این همه، او را [[اصحاب|صحابی]] نشمردهاند، زیرا حضرت محمد(ص) را درک نکرد؛ از این روی، او را از [[تابعین]] سرشناس شمردهاند.<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینهٔ دمشق، ج۵٠، ص ٢۵١.</ref> کمیل در [[کوفه]] سکونت گزید و در خاندان و قبیله خود فرمانروا بود.<ref>ابن سعد واقدی، الطبقاتالکبری، ج۶، ص٢١٧؛ جمالالدین یوسف مزی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج٢۴، ص ٢١٨.</ref> او در کنار چهرههایی چون [[اویس قرنی]] و ربیع بن خثیم از عابدان آن شهر شمرده میشد.{{یادداشت|و فیهم - یعنی - أهل الکوفة من العبّاد أویس القرنی، و عمرو بن عتبة بن فرقد، و یزید بن معاویة النّخعی، و ربیع بن خثیم، و همّام بن الحارث، و معضد الشیبانی، و جندب بن عبد الله، و کمیل بن زیاد النخعی.}}<ref>تاریخ مدینهٔ دمشق، ج۵٠، ص، ٢۵٠.</ref> | |||
کمیل در سال ۳۳ق. به همراه جمعی از بزرگان کوفه، مانند [[مالک اشتر]] و [[عمرو بن حمق]] در اعتراض به [[عثمان]] و والی او، [[معاویه بن ابی سفیان|معاویه]]، به [[شام]] رفت؛ معاویه حضورشان را تاب نیاورده، آنان را بازگرداند؛ آنگاه عثمان، آنها را به [[حمص]] تبعید کردند.<ref>ابن جوزی، المنتظم، ج۵، ص۴٠؛ تاریخ مدینهٔ دمشق، ج١١، ص ٣٠۵.</ref> | |||
==در نگاه دیگران== | |||
کمیل را ثقه دانستهاند.<ref>جمالالدین یوسف مزی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج٢۴، ص ٢١٨.</ref> [[سید ابوالقاسم خویی]]، بزرگی و نزدیکی کمیل به [[امام علی(ع)]] را از واضحاتی شمرده که شکی در آن نیست.<ref>معجم رجال الحدیث، ج ١۵، ص ١٣٣.</ref> کمیل را از یاران یمنی{{یادداشت|فی أصحاب أمیرالمؤمنین علیهالسلام من الیمن: کمیل ابن زیاد النخعی.}}<ref>رجال برقی، ص ۶.</ref> و صحابی خاص امام علی(ع) و [[امام حسن(ع)]] دانستهاند.<ref>رجال شیخ طوسی، ص٨٠ و ٩۵. «إنّه من خواصّهما علیهما السلام» رجال ابنداود، ص ١۵۶؛ ر.ک.: خویی، معجم رجال الحدیث، ج١۵، ص ١٣٣.</ref> | |||
==بیعت با امام علی(ع)== | |||
کمیل همراه با شمار زیادی از [[مهاجران]]، [[انصار]]، [[بنیهاشم]] و یاران خاص امام مانند [[مالک اشتر]]، [[محمد بن ابیبکر]] و [[صعصعه بن صوحان|صعصعه]]، با [[امام علی(ع)]] بیعت کرد.<ref>شیخ مفید، الجمل، ص ١٠٨.</ref> کمیل از روزهای نخست خلافت امام علی(ع)، در صف یاران او قرار گرفت. او را یکی از نامورترین اصحاب<ref>تهذیب الکمال، ج ٢۴، ص ٢١٨.</ref> و از نزدیکترین یاران امام(ع) شمردهاند.{{یادداشت|کان خصیصا بعلیّ بن أبیطالب.}}<ref>نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج٢١، ص ٢۴۶؛ ر.ک.: تاریخ مدینهٔ دمشق، ج۵٠، ص ٢۵١.</ref> او یکی از ده نفری بود که به عنوان افراد مورد اعتماد امام(ع) شمرده میشدند.<ref>شیخ حرّ عاملی، وسایل الشیعه، ج ٣٠، ص ٢٣۵؛ کاشانی، نوادر الأخبار فی ما یتعلق بأصول الدین، ١٩٣.</ref> روزی آن حضرت به کاتب خود، [[عبدالله بن ابی رافع|عبدالله بن ابیرافع]] فرمان داد تا ده نفر از افراد مورد اعتماد او را حاضر نماید. عبدالله از او خواست آنها را مشخص کند، او ده نفر، از جمله کمیل را نام برد.<ref>وسایل الشیعه، ج ٣٠، ص ٢٣۵،</ref> | |||
کمیل در ماههای نخست خلافت امام علی(ع)، در [[مدینه]] بود؛ وقتی جنگافروزی پیمانشکنان آغاز شد و امام(ع) همه را به رفع آن فتنه فراخواند، کمیل را نزد [[عبدالله بن عمر بن خطاب|عبدالله بن عمر]] فرستاد تا او را همراه سپاه گرداند؛ ولی عبدالله بن عمر به [[شام]] گریخت.<ref>تاریخ ابنخلدون (ترجمه)، ج١، ص۵٩۵.</ref> کمیل، در صف یاران امام راهی [[عراق]] شده و در سه پیکار [[جنگ جمل|جمل]]، [[جنگ صفین|صفین]] و [[جنگ نهروان|نهروان]] شرکت کرد. | |||
==حاکم هیت== | |||
کمیل از سوی امام علی(ع) به امارت هیت منصوب شد و مدتی حاکم آن منطقه بود. هیت، شهری بود در کنار [[رود فرات]] که در میان راه [[عراق]] و [[شام]] قرار داشت و امروزه جزو استان رُمادی عراق است.{{یادداشت|هیت شهری است در کناره فرات، از نواحی بغداد و بالاتر از انبار که دارای نخلستانهای فراوان است. گویند که هیت نام گرفته، چون در زمین غور است. بعضی گویند بانی او هیت نام داشت از احفاد مالک بن دعر.}}<ref>ابن خردادبه، المسالک والممالک، ص (علیه السلام)٢؛ جعرافیای حافظ ابرو، ج٢، ص ۴٩؛ حموی، معجم البلدان، ج۵، ص ۴٢١.</ref> | |||
پس از [[نبرد صفین]]، در سال ۳۸ق. به دستور [[معاویه بن ابی سفیان|معاویه]]، برخی از شهرهای [[عراق]] هدف یورش و چپاول سپاه [[شام]] قرار میگرفت. وقتی کمیل خبر یافت که جمعی از شامیان برای یورش به هیت، راهی آن شهر شدهاند، مردی از یاران خود را با ۵۰ پیاده در هیت باقی گذاشت و بیرون رفت تا جلوی لشکر شام را بگیرد. چون کمیل از شهر بیرون رفت، سپاه شام رسید و هیت و اطراف آن را چپاول کرد. چون امام علی(ع) از این بیتدبیری و شکست باخبر شد، طی نامهای رها کردن مرزهای هیت را اندیشهای باطل دانسته و کمیل را به پلی شبیه کرد که دشمن از آن گذشته و بر دوستانش یورش برده است. امام(ع) پس از انتقادهای تند، به ناراضی بودن خود از عملکرد کمیل تصریح کرد.{{یادداشت|پس از یاد خدا و درود! سستی انسان در انجام کارهایی که بر عهده اوست و پافشاری در کاری که از مسؤولیّت او خارج است، نشانه ناتوانی آشکار، و اندیشه ویرانگر است. اقدام تو به تاراج مردم «قرقیسا» در مقابل رها کردن پاسداری از مرزهایی که تو را بر آن گمارده بودیم و کسی در آنجا نیست تا آنجا را حفظ کند و سپاه دشمن را از آن مرزها دور سازد، اندیشهای باطل است. تو در آنجا پلی شدهای که دشمنان تو از آن بگذرند و بر دوستانت تهاجم آورند. نه قدرتی داری که با تو نبرد کنند و نه هیبتی داری که از تو بترسند و بگریزند، نه مرزی را میتوانی حفظ کنی و نه شوکت دشمن را میتوانی در هم بشکنی و نه نیازهای مردم دیارت را کفایت میکنی و نه امام خود را راضی نگه میداری.}}<ref>نهج البلاغه، نامه ۶١.</ref> | |||
در یورش بعدیِ شامیان، کمیل با تعقیب دشمن بر آنان پیروز شد و پس از بازگشت، امام علی(ع) را از چگونگی امور باخبر کرد. امام(ع) در پاسخ از کمیل به نیکی یاد کرده و برای او و یارانش دعا کرد؛ سپس به او دستور داد از این پس، هر کار مهمی که خواست انجام بدهد، نخست امام(ع) را با خبر کرده و از او اجازه بگیرد.{{یادداشت|مددی که تو مسلمانان را دادی و معونتی که کردی و طریق فرمانبرداری امام و مقتدای خویش مسلوک داشتی، معلوم شد. همیشه گمان من به تو همین بوده و هر حساب که در انتظام مهمّات از تو گرفتهام، لایق بوده است. خدای تعالی جزای تو خیر کناد و جماعتی که به یاری تو آمدند و بذل جان نمودند، خدا آنها را جزای نیکو دهاد. این نوبت که بیاجازت و استیذان من آن کار کفایت کردی، خود نیکو بود؛ امّا میباید که بعد از این، هر مهمّ که پیش آید و هر کاری که در آن قدم خواهی نهاد، نخست مرا از کیفیّت آن خبر دهی و دستوری خواهی تا آنچه صلاح کار باشد، بازگویم و از نیک و بد آن تو را خبر دهم.}}<ref>ابن اعثم کوفی، الفتوح، ص٧١۶.</ref> | |||
==محرم اسرار امام علی(ع)== | |||
کمیل را یکی از محرمهای اسرار [[امام علی(ع)]] شمردهاند.{{یادداشت|کمیل بن زیاد النخعی، من خواصّ أصحاب أمیرالمؤمنین علیهالسلام و من أصحاب سرّه.}}<ref>نراقی، شعب المقال فی درجات الرجال، ص ١١٩.</ref> امام(ع) به این جایگاه کمیل، در یکی از گفتوگویهای کمیل با او که به حدیث حقیقت معروف شده، تصریح کرده است.{{یادداشت|حدیث حقیقت، سخنی است کوتاه و منسوب به امام علی(ع) که از پی سؤال کمیل بن زیاد نخعی گفته شد و «حقیقت» را توضیح داد.<ref>برای دیدن متن حدیث ر.ک.: مجلسی، روضة المتقین، ج٢، ص٨١.</ref> ارزش معنا و کوتاهی کلمات این حدیث، سبب شده بسیاری از دانشمندان به شرح آن بپردازند. آقابزرگ طهرانی به ده اثر از عالمانی چون علامه حلی، عزالدّین محمود کاشانی و ملّا عبدالله زنوزی اشاره میکند.<ref>الذریعه، ج١٣، ص ١٩۶.</ref> کتاب «الکمیلیّة، شرح حدیث الحقیقة» یکی از ستودنیترین آثاری است که توسط ملا عبدالرزاق کاشانی نگاشته شده است.<ref>مجموعه رسائل و مصنفات کاشانی، ص ۶٣٩.</ref>}} در این حدیث، امام(ع) امضا کرد که کمیل صاحب سرّ او است.{{یادداشت|در این حدیث، کمیل از «حقیقت» سؤال کرد: و امام در جواب فرمود: «ما لک و الحقیقة»؛ تو را با حقیقت چکار است؟ کمیل گفت: «أو لست صاحب سرّک؟»؛ آیا من صاحب سرّ تو نیستم؟ امام(ع) پاسخ داد: بلی؛ و به درخواست کمیل جواب داد.}}<ref name=":1">مجلسی، روضة المتقین، ج٢، ص٨١.</ref> | |||
[[محمدباقر مجلسی]]، [[امامان(ع)]] را خازنان دانش خدایی و محل اسرار الهی دانسته و گروهی که ظرفیت داشتهاند را در خور ادراک آن معرفی کرده و سپس از افرادی مانند کمیل، [[سلمان]]، [[قنبر]] و [[رشید هجری]] نام برده است.<ref>محمدتقی مجلسی، لوامع صاحبقرانی، ج٨، ص ٧٠۴.</ref> حسن حسنزاده آملی، از کمیل با عنوان «صاحب سر ولی الله اعظم» نام برده و بر این باور است که چون کمیل صاحب سرّ امام(ع) بوده، آنچه که از کمیل به ما رسیده، همه اسرار علوم و معارف [[اهل بیت|آل محمد(ع)]] است. به باور وی، اصحاب سرّ امامان(ع)، دارای ظرفیت، استعداد و شرایط ویژهای بوده و خود آنها که از عارفان اسلامیاند، در زنده نگه داشتن دانش دین، نقش بسیاری داشتهاند.<ref>حسن حسنزاده آملی، مجموعه مقالات، ص ١۵٨.</ref> برخی، سه ماجرای زیر را، حکایت از محرم سرّ بودن کمیل دانستهاند:<ref>ابعاد شخصیتی کمیل نخعی، احمد نبوی، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۵۵.</ref> | |||
شبی امام علی(ع) به همراه کمیل از [[مسجد کوفه]] به خانه میرفتند؛ در میان راه به در خانه مردی رسیدند که در آن هنگام از شب، با صدایی زیبا و غمگین این آیه قرآن را میخواند: «أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّیلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا یحْذَرُ الْآخِرَةَ وَیرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یسْتَوِی الَّذِینَ یعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یعْلَمُونَ إِنَّمَا یتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبَابِ»؛{{یادداشت|آیا کسی که در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قیام، از عذاب آخرت میترسد و به رحمت پروردگار خود امیدوار است [باارزشتر است یا کسانی که کفر نعمت میورزند؟ !] بگو آیا عالمان و جاهلان یکسانند؟! همانا تنها خردمندان متذکّر میگردند.}}<ref>زمر، آیه ٩.</ref> صدا و حالت خوش آن مرد، کمیل را تحت تأثیر قرار داده بود؛ ولی سخنی نمیگفت. در این هنگام، امام(ع) به کمیل خبر داد که این مرد اهل آتش است و در آینده کمیل را از این حقیقت آگاه خواهد کرد. پس از مدت زیادی، ماجرای [[نبرد نهروان|نهروان]] پیش آمد و [[خوارج]] که بسیاری از آنان حافظ قرآن بودند، به جنگ با امام علی(ع) برخاستند؛ این رویداد، با پیروزی امام(ع) و کشته شدن بسیاری از خوارج به پایان رسید. پس از پایان نبرد، کمیل همراه امام(ع) در میان کشتگان خوارج قدم میزدند تا آنکه امام(ع) نوک شمشیر را روی سر یکی از آنها گذاشت و خطاب به کمیل، همان آیهای که آن شب، آن مرد قرائت میکرد را خواند.{{یادداشت|یا کمیل، اَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیلِ ساجِداً وَ قائِماً.}} یعنی این، همان شخصی است که آن شب با چنان حالتی مشغول تلاوت قرآن بود و تو را به تحسین واداشت. در این هنگام، کمیل بر پاهای امام(ع) افتاده، آنها را بوسیده و از خداوند آمرزش خواست.<ref>حسن بن محمد الدّیلمی، ارشاد القلوب، ج ٢، ص ٢٢۶.</ref> | |||
کمیل | |||
به گفته کمیل، وی شبی با امام علی(ع) در [[مسجد کوفه]] [[نماز]] عشاء را به جا میآوردند که امام(ع) دست وی را گرفته و از مسجد خارج شدند و رفته تا به بیرون شهر رسیدند. در آن هنگام، امام(ع) با کمیل سخن گفت. او مردم را از نظر دنبال کردن دانش به سه دسته تقسیم کرده و تنها یک دسته از آنها را اهل نجات دانست. در پایان، با اشاره به سینه خود، آهی کشیده و سینهاش را دارای علوم فراوان دانسته که حاملی برای این علوم نمییابد.{{یادداشت|چون به بیابان رسیدیم، حضرت نفسی تازه کرد (و آهی کشید) و فرمود: ای کمیل! این قلبها ظروفی هستند و بهترینشان باظرفیتترین آنهاست. آنچه را میگویم، به خاطر بسپار. مردم بر سه قسمند: دانشمندانِ هدایت یافته از جانب خداوند؛ فراگیرندگان دانش که راه نجات را در پیش گرفتهاند، و افراد نادانی که به هر سو متمایل و هر بانگی را پیروی میکنند. آنها، همجهت بادند و هرگز به فروغ علم، نورانی نگشته و به ملجأ مورد اعتمادی نیز پناه نبردهاند. ای کمیل! علم از مال بهتر است؛ چرا که دانش، تو را حفظ میکند؛ امّا تو نگهبان ثروت هستی. مال با پرداخت، کاسته میگردد؛ ولی علم با انفاق، افزون میشود. . . آنگاه اشاره به سینه مبارک خود کرد و فرمود: آه! آه! در اینجا علوم فراوانی است؛ ولی حاملی برای آنها نمییابم.}}<ref>آمالی شیخ مفید، ص ٢۴٧ - ٢۵٠؛ ر.ک.: نهجالبلاغه، حکمت ١۴٧.</ref> | |||
کمیل، به گفته خود وی، همراه امام علی(ع) از کوفه خارج شد؛ هنگامی که به گورستان رسید، امام علی(ع) نگاهی به قبرستان انداخته و خطاب به مردگان سخن گفت. وی به مردگان از اموالشان که تقسیم شد، فرزندانشان که یتیم شدند و همسرانشان که ازدواج کردند خبر داده و از آنان خواست خبری که نزد آنها است را بیان کنند. سپس کمیل را آگاه کرد که اگر به این مردگان اجازه سخن گفتن داده میشد، در پاسخ، این آیه قرآن را میخواندند: «فَاِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقوی»؛{{یادداشت|بهترین توشه، پرهیزکاری است.}}<ref>بقره، ۱۹۷.</ref>سپس گریست و قبر را صندوق عمل دانسته و مرگ را هنگامه خبر و آگاهی معرفی کرد.<ref>تاریخ مدینه دمشق، ج۵٠، ص ٢۵١.</ref>{{یادداشت|«یا کُمَیل، الْقَبرُ صُنْدُوقُ الْعَمَلِ وَ عِنْدَ الْمَوْتِ یَأْتِیْکَ الْخَبَر». این ابیات در دیوان منسوب به امیرمؤمنان (علیه السلام) مندرج است: یَا مَنْ بِدُنْیَاهُ اشْتَغَل قد غره طول الامل/ الموت یأتی بغتة و القبر صندوق العمل/ ولم تزل فی غفله حتی دنا منک الاجل<ref>میبدی، دیوان امیرالمؤمنین(ع)، ص٣١٢.</ref>}} | |||
== | ==دعای کمیل== | ||
کمیل، راوی دعایی از [[امام علی(ع)]] است که به [[دعای کمیل]] شهرت یافت. او با امام علی(ع) در [[مسجد بصره]] با گروهی از یاران وی نشسته بود. یکی از آنها از امام(ع) درباره آیه «فیها یفرق کلّ امر حکیم»<ref>دخان، آیه ۴.</ref> پرسید؛ امام(ع)، مراد قرآن را شب [[نیمه شعبان]] معرفی کرد. آنگاه از ویژگیهای این شب گفته و خواندن دعای [[حضرت خضر(ع)]] در این شب را باعث استجابت خواستهها دانست.{{یادداشت|قسم به کسی که جان علی به دست اوست، هیچ بندهای نیست، مگر اینکه جمیع مقدّراتی که تا سال آینده بر او جاری میشود از خیر و شر، در شب نیمه شعبان برای او تقدیر میگردد و هیچ بندهای نیست که این شب را احیا بدارد و دعای خضر علیهالسلام را بخواند، مگر آنکه دعایش مستجاب شود.}} مجلس پایان یافته و امام(ع) به خانه رفت. کمیل، شبانه درِ خانه امام علی(ع) را زد و آموزش دعای خضر را درخواست کرد. امام(ع) دعا را به او آموزش داده و سبب این آموزش را همراهی طولانی کمیل با خود دانست.{{یادداشت|بنشین ای کمیل؛ اگر این دعا را حفظ کنی و هر شب جمعه یا در ماه، یا در سال، یا در عمرت یک مرتبه بخوانی، کفایت و یاری میشوی و مشمول رزق قرار میگیری و مغفرت الهی شامل حالت خواهد شد. ای کمیل! مصاحبت طولانی تو با ما، سبب گردید تا پاسخ تو را بگویم.}}<ref>سید بن طاووس، اقبال الاعمال، ج٣، ص ٣٣١.</ref> به گفته [[شیخ طوسی]] و [[سید بن طاووس]]، کمیل دید امام(ع) این دعا را در سجده میخواند.<ref>طوسی، مصباح المتهجّد، ج٢، ص ٨۴۴؛ اقبال الاعمال، ج٣، ص ٣٣١.</ref> حسنزاده آملی، عالم [[شیعه|شیعی]]، کمیل را به سبب شوق و تلاشش برای یادگیری این دعا ستوده، و این دعا را سفرهای دانسته که کمیل برای مردم صاحبدل گسترده است.{{یادداشت|وی با تعبیری جالب گفته است: «کمیل… دعای خضر را دعای کمیل کرده است.»}}<ref>مجموعه مقالات، ص ۶۶.</ref> | |||
==شهادت== | |||
کمیل در سال ۸۲ق؛ و در سن ۹۰ سالگی، به دست [[حجاج بن یوسف ثققی]] به شهادت رسید. کمیل، در نبرد بر ضد حجاج بن یوسف ثقفی، در سال ۸۲ق حضوری چشمگیر داشت. این نبرد که به «دیر الجماجم» شهرت یافت، با پیروزی عبدالرحمان بن محمد و شکست حجاج پایان یافت.<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴٧٢؛ ابنکثیر، البدایة والنهایة، ج٩، ص:۴٧.</ref> حجاج، چند ماه پس از آن، فرمانداری [[کوفه]] را به عهده گرفت و در پی یافتن کمیل برآمد؛ ولی وی پنهان شد. حجّاج برای دستگیری کمیل، حقوق فامیل و قبیله او را از بیتالمال قطع کرد. کمیل با اطلاع از این تصمیم، فشار بر حقوق قبیلهاش را تاب نیاورد و از مخفیگاه خود بیرون آمده، خود را تسلیم حجّاج کرد. حجاج به کمیل سخنی گفت که اشاره به تهدید کمیل به مرگ داشت. کمیل با تندی پاسخ گفته و از عمر خود چیزی جز باقی مانده غبار باقی ندانست و از پیشگویی امام علی(ع) درباره شهادت خود خبر داد؛ او پیش از این، خبر شهادتش را به دست حجاج از زبان امام علی(ع) شنیده بود. حجاج، به مأمورانش دستور دارد کمیل را گردن بزنند.{{یادداشت|حجاج گفت: بسیار دوست داشتم تو را بیابم! کمیل گفت: صدایت را بر من درشت مکن و مرا به مرگ تهدید منما! به خدا سوگند که از عمرم چیزی باقی نمانده، جز مانند باقی مانده غبار. هرچه میخواهی درباره من انجام بده؛ فانّ الموعد للّه؛ زیرا وعدگاه ما نزد خداست و بعد از کشتن، حساب در کار است، و همانا امیرمؤمنان(ع) به من خبر داده که تو قاتل من هستی!}}<ref>شیخ مفید، الارشاد، ج ١، ص ٣٢٨؛ ر.ک.: تاریخ مدینهٔ دمشق، ج١٢، ص ١٢٧؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج٣، ص: ٣۴۶؛ مسکویه، تجاربالأمم، ج٢، ص٣۵١؛ الإصابة، ج۵، ص:۴٨۶.</ref> | |||
==مدفن== | |||
{{اصلی|مرقد کمیل بن زیاد نخعی}} | |||
پیکر کمیل در [[ثویه (کوفه)|ثویّه]]،<ref>معجم البلدان، ج٢، ص٨٧.</ref> کنار [[کوفه]] دفن شد. مرقد او امروزه در مسیر [[نجف]] به کوفه در منطقه ثَویّه، در شمال بلوار کوفه، نزدیک [[مسجد حنانه|مسجد حنّانه]] قرار دارد.<ref>محمدمهدی فقیه بحرالعلوم، زیارتگاههای عراق، ج1، ص73.</ref> | |||
==پانوشت== | |||
== | |||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
{{منابع}} | |||
==منابع== | ==منابع== | ||
{{منابع}} | |||
{{برگرفتگی | {{برگرفتگی | ||
| پیش از لینک = مقاله | | پیش از لینک = مقاله | ||
خط ۹۳: | خط ۷۵: | ||
{{پایان}} | {{پایان}} | ||
[[رده: | [[رده:درگذشتگان قرن اول هجری]] | ||
[[رده:تابعین]] | |||
[[رده:شخصیتهای قبیله نخع]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۴ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۴۱
مشخصات فردی | |
---|---|
نام کامل | کمیل بن زیاد بن نهیک صهبانی نخعی |
کنیه | ابن عبدالله و ابن عبدالرحمن |
نسب | طایفه صهبان از قبیله نَخَع |
محل زندگی | کوفه |
دین | اسلام |
مذهب | شیعه |
منصب | حاکم هیت |
تاریخ درگذشت | ۸۲ق. |
محل درگذشت | عراق، کوفه |
آرامگاه | در مسیر نجف به کوفه در منطقه ثویه، در شمال بلوار کوفه، نزدیک مسجد حنّانه |
مشخصات دینی | |
هجرت به | تبعید به شام و حمص |
کُمَیل بن زیاد نَخَعی، جزو طایفه صهبان از قبیله نخع، از تابعین سرشناس و از یاران نزدیک امام علی(ع) بود. او در نبرد جمل، صفین و نهروان شرکت داشت و مدتی از سوی امام(ع) حاکم هیت بود. در هیت به سبب بیتدبیری که انجام داد مورد مؤاخذه امام(ع) قرار گرفت؛ ولی با جبران آن، امام(ع) او را ستایش کرد. امام علی(ع) او را محرم اسرار خود شمرده و دعای حضرت خضر(ع) را که بعدها به دعای کمیل شهرت یافت به او آموزش داد. وی در سال ۸۲ق. به دست حجاج بن یوسف ثقفی به شهادت رسید و در ثویه، کنار کوفه دفن شد. مرقد او امروزه در مسیر نجف به کوفه، نزدیک مسجد حنانه قرار دارد.
تبار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
کمیل بن زیاد بن نهیک صهبانی نخعی، مکنی به ابن عبدالله و ابن عبدالرحمن[۱] جزو طایفهای از قبیله نَخَع بود[۲] که سالیان دراز به کوفه آمده و در آن اقامت داشتند.[۳] قبیله نخع، شاخهای جدا شده از قبیله مذحج بوده و خود چندین طایفه مانند صهبان، جذیمه، حارثه، سعد بن مالک، کلیب و بنوالهیه داشت. کمیل از طایفه صهبان بود.[۴] قبیله نخع، یکی از بزرگترین و مشهورترین طوایف یمن به شمار آمده و سکونتگاه نخستین آنها، منطقه میان جران تا صنعا بوده است.[۵] حضرت محمد(ص) با اعزام مبلغانی به یمن، زمینه پذیرش عمومی اسلام را در این منطقه فراهم آورد. به گزارش واقدی، با حضور امام علی(ع) در یمن، گروهی از قبیله مذحج اسلام آوردند. پیامبر(ص) قبیله نخع را ستایش گفته و از خدا خواست در آن قبیله برکت قرار دهد.[یادداشت ۱][۶]
شجرهنامه کمیل را اینگونه گفتهاند: کمیل بن زیاد بن نهیک بن هیثم بن سعد بن مالک بن الحارث بن صهبان بن سعد بن مالک بن النخع بن مذحج النخعی الصهبانی الکوفی.[۲]
زیستنامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
کمیل بن زیاد، در دوره رحلت حضرت محمد(ص)، ۱۸ ساله بود؛[۷] با این همه، او را صحابی نشمردهاند، زیرا حضرت محمد(ص) را درک نکرد؛ از این روی، او را از تابعین سرشناس شمردهاند.[۸] کمیل در کوفه سکونت گزید و در خاندان و قبیله خود فرمانروا بود.[۹] او در کنار چهرههایی چون اویس قرنی و ربیع بن خثیم از عابدان آن شهر شمرده میشد.[یادداشت ۲][۱۰]
کمیل در سال ۳۳ق. به همراه جمعی از بزرگان کوفه، مانند مالک اشتر و عمرو بن حمق در اعتراض به عثمان و والی او، معاویه، به شام رفت؛ معاویه حضورشان را تاب نیاورده، آنان را بازگرداند؛ آنگاه عثمان، آنها را به حمص تبعید کردند.[۱۱]
در نگاه دیگران[ویرایش | ویرایش مبدأ]
کمیل را ثقه دانستهاند.[۱۲] سید ابوالقاسم خویی، بزرگی و نزدیکی کمیل به امام علی(ع) را از واضحاتی شمرده که شکی در آن نیست.[۱۳] کمیل را از یاران یمنی[یادداشت ۳][۱۴] و صحابی خاص امام علی(ع) و امام حسن(ع) دانستهاند.[۱۵]
بیعت با امام علی(ع)[ویرایش | ویرایش مبدأ]
کمیل همراه با شمار زیادی از مهاجران، انصار، بنیهاشم و یاران خاص امام مانند مالک اشتر، محمد بن ابیبکر و صعصعه، با امام علی(ع) بیعت کرد.[۱۶] کمیل از روزهای نخست خلافت امام علی(ع)، در صف یاران او قرار گرفت. او را یکی از نامورترین اصحاب[۱۷] و از نزدیکترین یاران امام(ع) شمردهاند.[یادداشت ۴][۱۸] او یکی از ده نفری بود که به عنوان افراد مورد اعتماد امام(ع) شمرده میشدند.[۱۹] روزی آن حضرت به کاتب خود، عبدالله بن ابیرافع فرمان داد تا ده نفر از افراد مورد اعتماد او را حاضر نماید. عبدالله از او خواست آنها را مشخص کند، او ده نفر، از جمله کمیل را نام برد.[۲۰]
کمیل در ماههای نخست خلافت امام علی(ع)، در مدینه بود؛ وقتی جنگافروزی پیمانشکنان آغاز شد و امام(ع) همه را به رفع آن فتنه فراخواند، کمیل را نزد عبدالله بن عمر فرستاد تا او را همراه سپاه گرداند؛ ولی عبدالله بن عمر به شام گریخت.[۲۱] کمیل، در صف یاران امام راهی عراق شده و در سه پیکار جمل، صفین و نهروان شرکت کرد.
حاکم هیت[ویرایش | ویرایش مبدأ]
کمیل از سوی امام علی(ع) به امارت هیت منصوب شد و مدتی حاکم آن منطقه بود. هیت، شهری بود در کنار رود فرات که در میان راه عراق و شام قرار داشت و امروزه جزو استان رُمادی عراق است.[یادداشت ۵][۲۲]
پس از نبرد صفین، در سال ۳۸ق. به دستور معاویه، برخی از شهرهای عراق هدف یورش و چپاول سپاه شام قرار میگرفت. وقتی کمیل خبر یافت که جمعی از شامیان برای یورش به هیت، راهی آن شهر شدهاند، مردی از یاران خود را با ۵۰ پیاده در هیت باقی گذاشت و بیرون رفت تا جلوی لشکر شام را بگیرد. چون کمیل از شهر بیرون رفت، سپاه شام رسید و هیت و اطراف آن را چپاول کرد. چون امام علی(ع) از این بیتدبیری و شکست باخبر شد، طی نامهای رها کردن مرزهای هیت را اندیشهای باطل دانسته و کمیل را به پلی شبیه کرد که دشمن از آن گذشته و بر دوستانش یورش برده است. امام(ع) پس از انتقادهای تند، به ناراضی بودن خود از عملکرد کمیل تصریح کرد.[یادداشت ۶][۲۳]
در یورش بعدیِ شامیان، کمیل با تعقیب دشمن بر آنان پیروز شد و پس از بازگشت، امام علی(ع) را از چگونگی امور باخبر کرد. امام(ع) در پاسخ از کمیل به نیکی یاد کرده و برای او و یارانش دعا کرد؛ سپس به او دستور داد از این پس، هر کار مهمی که خواست انجام بدهد، نخست امام(ع) را با خبر کرده و از او اجازه بگیرد.[یادداشت ۷][۲۴]
محرم اسرار امام علی(ع)[ویرایش | ویرایش مبدأ]
کمیل را یکی از محرمهای اسرار امام علی(ع) شمردهاند.[یادداشت ۸][۲۵] امام(ع) به این جایگاه کمیل، در یکی از گفتوگویهای کمیل با او که به حدیث حقیقت معروف شده، تصریح کرده است.[یادداشت ۹] در این حدیث، امام(ع) امضا کرد که کمیل صاحب سرّ او است.[یادداشت ۱۰][۲۹]
محمدباقر مجلسی، امامان(ع) را خازنان دانش خدایی و محل اسرار الهی دانسته و گروهی که ظرفیت داشتهاند را در خور ادراک آن معرفی کرده و سپس از افرادی مانند کمیل، سلمان، قنبر و رشید هجری نام برده است.[۳۰] حسن حسنزاده آملی، از کمیل با عنوان «صاحب سر ولی الله اعظم» نام برده و بر این باور است که چون کمیل صاحب سرّ امام(ع) بوده، آنچه که از کمیل به ما رسیده، همه اسرار علوم و معارف آل محمد(ع) است. به باور وی، اصحاب سرّ امامان(ع)، دارای ظرفیت، استعداد و شرایط ویژهای بوده و خود آنها که از عارفان اسلامیاند، در زنده نگه داشتن دانش دین، نقش بسیاری داشتهاند.[۳۱] برخی، سه ماجرای زیر را، حکایت از محرم سرّ بودن کمیل دانستهاند:[۳۲]
شبی امام علی(ع) به همراه کمیل از مسجد کوفه به خانه میرفتند؛ در میان راه به در خانه مردی رسیدند که در آن هنگام از شب، با صدایی زیبا و غمگین این آیه قرآن را میخواند: «أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّیلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا یحْذَرُ الْآخِرَةَ وَیرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یسْتَوِی الَّذِینَ یعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یعْلَمُونَ إِنَّمَا یتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبَابِ»؛[یادداشت ۱۱][۳۳] صدا و حالت خوش آن مرد، کمیل را تحت تأثیر قرار داده بود؛ ولی سخنی نمیگفت. در این هنگام، امام(ع) به کمیل خبر داد که این مرد اهل آتش است و در آینده کمیل را از این حقیقت آگاه خواهد کرد. پس از مدت زیادی، ماجرای نهروان پیش آمد و خوارج که بسیاری از آنان حافظ قرآن بودند، به جنگ با امام علی(ع) برخاستند؛ این رویداد، با پیروزی امام(ع) و کشته شدن بسیاری از خوارج به پایان رسید. پس از پایان نبرد، کمیل همراه امام(ع) در میان کشتگان خوارج قدم میزدند تا آنکه امام(ع) نوک شمشیر را روی سر یکی از آنها گذاشت و خطاب به کمیل، همان آیهای که آن شب، آن مرد قرائت میکرد را خواند.[یادداشت ۱۲] یعنی این، همان شخصی است که آن شب با چنان حالتی مشغول تلاوت قرآن بود و تو را به تحسین واداشت. در این هنگام، کمیل بر پاهای امام(ع) افتاده، آنها را بوسیده و از خداوند آمرزش خواست.[۳۴]
به گفته کمیل، وی شبی با امام علی(ع) در مسجد کوفه نماز عشاء را به جا میآوردند که امام(ع) دست وی را گرفته و از مسجد خارج شدند و رفته تا به بیرون شهر رسیدند. در آن هنگام، امام(ع) با کمیل سخن گفت. او مردم را از نظر دنبال کردن دانش به سه دسته تقسیم کرده و تنها یک دسته از آنها را اهل نجات دانست. در پایان، با اشاره به سینه خود، آهی کشیده و سینهاش را دارای علوم فراوان دانسته که حاملی برای این علوم نمییابد.[یادداشت ۱۳][۳۵]
کمیل، به گفته خود وی، همراه امام علی(ع) از کوفه خارج شد؛ هنگامی که به گورستان رسید، امام علی(ع) نگاهی به قبرستان انداخته و خطاب به مردگان سخن گفت. وی به مردگان از اموالشان که تقسیم شد، فرزندانشان که یتیم شدند و همسرانشان که ازدواج کردند خبر داده و از آنان خواست خبری که نزد آنها است را بیان کنند. سپس کمیل را آگاه کرد که اگر به این مردگان اجازه سخن گفتن داده میشد، در پاسخ، این آیه قرآن را میخواندند: «فَاِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقوی»؛[یادداشت ۱۴][۳۶]سپس گریست و قبر را صندوق عمل دانسته و مرگ را هنگامه خبر و آگاهی معرفی کرد.[۳۷][یادداشت ۱۵]
دعای کمیل[ویرایش | ویرایش مبدأ]
کمیل، راوی دعایی از امام علی(ع) است که به دعای کمیل شهرت یافت. او با امام علی(ع) در مسجد بصره با گروهی از یاران وی نشسته بود. یکی از آنها از امام(ع) درباره آیه «فیها یفرق کلّ امر حکیم»[۳۹] پرسید؛ امام(ع)، مراد قرآن را شب نیمه شعبان معرفی کرد. آنگاه از ویژگیهای این شب گفته و خواندن دعای حضرت خضر(ع) در این شب را باعث استجابت خواستهها دانست.[یادداشت ۱۶] مجلس پایان یافته و امام(ع) به خانه رفت. کمیل، شبانه درِ خانه امام علی(ع) را زد و آموزش دعای خضر را درخواست کرد. امام(ع) دعا را به او آموزش داده و سبب این آموزش را همراهی طولانی کمیل با خود دانست.[یادداشت ۱۷][۴۰] به گفته شیخ طوسی و سید بن طاووس، کمیل دید امام(ع) این دعا را در سجده میخواند.[۴۱] حسنزاده آملی، عالم شیعی، کمیل را به سبب شوق و تلاشش برای یادگیری این دعا ستوده، و این دعا را سفرهای دانسته که کمیل برای مردم صاحبدل گسترده است.[یادداشت ۱۸][۴۲]
شهادت[ویرایش | ویرایش مبدأ]
کمیل در سال ۸۲ق؛ و در سن ۹۰ سالگی، به دست حجاج بن یوسف ثققی به شهادت رسید. کمیل، در نبرد بر ضد حجاج بن یوسف ثقفی، در سال ۸۲ق حضوری چشمگیر داشت. این نبرد که به «دیر الجماجم» شهرت یافت، با پیروزی عبدالرحمان بن محمد و شکست حجاج پایان یافت.[۴۳] حجاج، چند ماه پس از آن، فرمانداری کوفه را به عهده گرفت و در پی یافتن کمیل برآمد؛ ولی وی پنهان شد. حجّاج برای دستگیری کمیل، حقوق فامیل و قبیله او را از بیتالمال قطع کرد. کمیل با اطلاع از این تصمیم، فشار بر حقوق قبیلهاش را تاب نیاورد و از مخفیگاه خود بیرون آمده، خود را تسلیم حجّاج کرد. حجاج به کمیل سخنی گفت که اشاره به تهدید کمیل به مرگ داشت. کمیل با تندی پاسخ گفته و از عمر خود چیزی جز باقی مانده غبار باقی ندانست و از پیشگویی امام علی(ع) درباره شهادت خود خبر داد؛ او پیش از این، خبر شهادتش را به دست حجاج از زبان امام علی(ع) شنیده بود. حجاج، به مأمورانش دستور دارد کمیل را گردن بزنند.[یادداشت ۱۹][۴۴]
مدفن[ویرایش | ویرایش مبدأ]
پیکر کمیل در ثویّه،[۴۵] کنار کوفه دفن شد. مرقد او امروزه در مسیر نجف به کوفه در منطقه ثَویّه، در شمال بلوار کوفه، نزدیک مسجد حنّانه قرار دارد.[۴۶]
پانوشت[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- ↑ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییزالصحابه، ج٨، ص ۴٠٢.
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ تاریخ مدینهٔ دمشق، ج۵٠، ص ٢۴٧.
- ↑ سمعانی، الانساب، ج ۵، ص ۴٧٣.
- ↑ ابن درید، الاشتقاق، ص٢۴٢.
- ↑ صفة جزیرة العرب، تحقیق محمد بن علی الاکوع؛ ص ١٧۶ - ١٧٨.
- ↑ نویری، نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج١٨، ص ١٠٩.
- ↑ الإصابة، ج۵، ص۴٨۶.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینهٔ دمشق، ج۵٠، ص ٢۵١.
- ↑ ابن سعد واقدی، الطبقاتالکبری، ج۶، ص٢١٧؛ جمالالدین یوسف مزی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج٢۴، ص ٢١٨.
- ↑ تاریخ مدینهٔ دمشق، ج۵٠، ص، ٢۵٠.
- ↑ ابن جوزی، المنتظم، ج۵، ص۴٠؛ تاریخ مدینهٔ دمشق، ج١١، ص ٣٠۵.
- ↑ جمالالدین یوسف مزی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج٢۴، ص ٢١٨.
- ↑ معجم رجال الحدیث، ج ١۵، ص ١٣٣.
- ↑ رجال برقی، ص ۶.
- ↑ رجال شیخ طوسی، ص٨٠ و ٩۵. «إنّه من خواصّهما علیهما السلام» رجال ابنداود، ص ١۵۶؛ ر.ک.: خویی، معجم رجال الحدیث، ج١۵، ص ١٣٣.
- ↑ شیخ مفید، الجمل، ص ١٠٨.
- ↑ تهذیب الکمال، ج ٢۴، ص ٢١٨.
- ↑ نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج٢١، ص ٢۴۶؛ ر.ک.: تاریخ مدینهٔ دمشق، ج۵٠، ص ٢۵١.
- ↑ شیخ حرّ عاملی، وسایل الشیعه، ج ٣٠، ص ٢٣۵؛ کاشانی، نوادر الأخبار فی ما یتعلق بأصول الدین، ١٩٣.
- ↑ وسایل الشیعه، ج ٣٠، ص ٢٣۵،
- ↑ تاریخ ابنخلدون (ترجمه)، ج١، ص۵٩۵.
- ↑ ابن خردادبه، المسالک والممالک، ص (علیه السلام)٢؛ جعرافیای حافظ ابرو، ج٢، ص ۴٩؛ حموی، معجم البلدان، ج۵، ص ۴٢١.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۶١.
- ↑ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ص٧١۶.
- ↑ نراقی، شعب المقال فی درجات الرجال، ص ١١٩.
- ↑ برای دیدن متن حدیث ر.ک.: مجلسی، روضة المتقین، ج٢، ص٨١.
- ↑ الذریعه، ج١٣، ص ١٩۶.
- ↑ مجموعه رسائل و مصنفات کاشانی، ص ۶٣٩.
- ↑ مجلسی، روضة المتقین، ج٢، ص٨١.
- ↑ محمدتقی مجلسی، لوامع صاحبقرانی، ج٨، ص ٧٠۴.
- ↑ حسن حسنزاده آملی، مجموعه مقالات، ص ١۵٨.
- ↑ ابعاد شخصیتی کمیل نخعی، احمد نبوی، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۵۵.
- ↑ زمر، آیه ٩.
- ↑ حسن بن محمد الدّیلمی، ارشاد القلوب، ج ٢، ص ٢٢۶.
- ↑ آمالی شیخ مفید، ص ٢۴٧ - ٢۵٠؛ ر.ک.: نهجالبلاغه، حکمت ١۴٧.
- ↑ بقره، ۱۹۷.
- ↑ تاریخ مدینه دمشق، ج۵٠، ص ٢۵١.
- ↑ میبدی، دیوان امیرالمؤمنین(ع)، ص٣١٢.
- ↑ دخان، آیه ۴.
- ↑ سید بن طاووس، اقبال الاعمال، ج٣، ص ٣٣١.
- ↑ طوسی، مصباح المتهجّد، ج٢، ص ٨۴۴؛ اقبال الاعمال، ج٣، ص ٣٣١.
- ↑ مجموعه مقالات، ص ۶۶.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴٧٢؛ ابنکثیر، البدایة والنهایة، ج٩، ص:۴٧.
- ↑ شیخ مفید، الارشاد، ج ١، ص ٣٢٨؛ ر.ک.: تاریخ مدینهٔ دمشق، ج١٢، ص ١٢٧؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج٣، ص: ٣۴۶؛ مسکویه، تجاربالأمم، ج٢، ص٣۵١؛ الإصابة، ج۵، ص:۴٨۶.
- ↑ معجم البلدان، ج٢، ص٨٧.
- ↑ محمدمهدی فقیه بحرالعلوم، زیارتگاههای عراق، ج1، ص73.
- ↑ اللهمّ بارک فی النّخع!
- ↑ و فیهم - یعنی - أهل الکوفة من العبّاد أویس القرنی، و عمرو بن عتبة بن فرقد، و یزید بن معاویة النّخعی، و ربیع بن خثیم، و همّام بن الحارث، و معضد الشیبانی، و جندب بن عبد الله، و کمیل بن زیاد النخعی.
- ↑ فی أصحاب أمیرالمؤمنین علیهالسلام من الیمن: کمیل ابن زیاد النخعی.
- ↑ کان خصیصا بعلیّ بن أبیطالب.
- ↑ هیت شهری است در کناره فرات، از نواحی بغداد و بالاتر از انبار که دارای نخلستانهای فراوان است. گویند که هیت نام گرفته، چون در زمین غور است. بعضی گویند بانی او هیت نام داشت از احفاد مالک بن دعر.
- ↑ پس از یاد خدا و درود! سستی انسان در انجام کارهایی که بر عهده اوست و پافشاری در کاری که از مسؤولیّت او خارج است، نشانه ناتوانی آشکار، و اندیشه ویرانگر است. اقدام تو به تاراج مردم «قرقیسا» در مقابل رها کردن پاسداری از مرزهایی که تو را بر آن گمارده بودیم و کسی در آنجا نیست تا آنجا را حفظ کند و سپاه دشمن را از آن مرزها دور سازد، اندیشهای باطل است. تو در آنجا پلی شدهای که دشمنان تو از آن بگذرند و بر دوستانت تهاجم آورند. نه قدرتی داری که با تو نبرد کنند و نه هیبتی داری که از تو بترسند و بگریزند، نه مرزی را میتوانی حفظ کنی و نه شوکت دشمن را میتوانی در هم بشکنی و نه نیازهای مردم دیارت را کفایت میکنی و نه امام خود را راضی نگه میداری.
- ↑ مددی که تو مسلمانان را دادی و معونتی که کردی و طریق فرمانبرداری امام و مقتدای خویش مسلوک داشتی، معلوم شد. همیشه گمان من به تو همین بوده و هر حساب که در انتظام مهمّات از تو گرفتهام، لایق بوده است. خدای تعالی جزای تو خیر کناد و جماعتی که به یاری تو آمدند و بذل جان نمودند، خدا آنها را جزای نیکو دهاد. این نوبت که بیاجازت و استیذان من آن کار کفایت کردی، خود نیکو بود؛ امّا میباید که بعد از این، هر مهمّ که پیش آید و هر کاری که در آن قدم خواهی نهاد، نخست مرا از کیفیّت آن خبر دهی و دستوری خواهی تا آنچه صلاح کار باشد، بازگویم و از نیک و بد آن تو را خبر دهم.
- ↑ کمیل بن زیاد النخعی، من خواصّ أصحاب أمیرالمؤمنین علیهالسلام و من أصحاب سرّه.
- ↑ حدیث حقیقت، سخنی است کوتاه و منسوب به امام علی(ع) که از پی سؤال کمیل بن زیاد نخعی گفته شد و «حقیقت» را توضیح داد.[۲۶] ارزش معنا و کوتاهی کلمات این حدیث، سبب شده بسیاری از دانشمندان به شرح آن بپردازند. آقابزرگ طهرانی به ده اثر از عالمانی چون علامه حلی، عزالدّین محمود کاشانی و ملّا عبدالله زنوزی اشاره میکند.[۲۷] کتاب «الکمیلیّة، شرح حدیث الحقیقة» یکی از ستودنیترین آثاری است که توسط ملا عبدالرزاق کاشانی نگاشته شده است.[۲۸]
- ↑ در این حدیث، کمیل از «حقیقت» سؤال کرد: و امام در جواب فرمود: «ما لک و الحقیقة»؛ تو را با حقیقت چکار است؟ کمیل گفت: «أو لست صاحب سرّک؟»؛ آیا من صاحب سرّ تو نیستم؟ امام(ع) پاسخ داد: بلی؛ و به درخواست کمیل جواب داد.
- ↑ آیا کسی که در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قیام، از عذاب آخرت میترسد و به رحمت پروردگار خود امیدوار است [باارزشتر است یا کسانی که کفر نعمت میورزند؟ !] بگو آیا عالمان و جاهلان یکسانند؟! همانا تنها خردمندان متذکّر میگردند.
- ↑ یا کمیل، اَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیلِ ساجِداً وَ قائِماً.
- ↑ چون به بیابان رسیدیم، حضرت نفسی تازه کرد (و آهی کشید) و فرمود: ای کمیل! این قلبها ظروفی هستند و بهترینشان باظرفیتترین آنهاست. آنچه را میگویم، به خاطر بسپار. مردم بر سه قسمند: دانشمندانِ هدایت یافته از جانب خداوند؛ فراگیرندگان دانش که راه نجات را در پیش گرفتهاند، و افراد نادانی که به هر سو متمایل و هر بانگی را پیروی میکنند. آنها، همجهت بادند و هرگز به فروغ علم، نورانی نگشته و به ملجأ مورد اعتمادی نیز پناه نبردهاند. ای کمیل! علم از مال بهتر است؛ چرا که دانش، تو را حفظ میکند؛ امّا تو نگهبان ثروت هستی. مال با پرداخت، کاسته میگردد؛ ولی علم با انفاق، افزون میشود. . . آنگاه اشاره به سینه مبارک خود کرد و فرمود: آه! آه! در اینجا علوم فراوانی است؛ ولی حاملی برای آنها نمییابم.
- ↑ بهترین توشه، پرهیزکاری است.
- ↑ «یا کُمَیل، الْقَبرُ صُنْدُوقُ الْعَمَلِ وَ عِنْدَ الْمَوْتِ یَأْتِیْکَ الْخَبَر». این ابیات در دیوان منسوب به امیرمؤمنان (علیه السلام) مندرج است: یَا مَنْ بِدُنْیَاهُ اشْتَغَل قد غره طول الامل/ الموت یأتی بغتة و القبر صندوق العمل/ ولم تزل فی غفله حتی دنا منک الاجل[۳۸]
- ↑ قسم به کسی که جان علی به دست اوست، هیچ بندهای نیست، مگر اینکه جمیع مقدّراتی که تا سال آینده بر او جاری میشود از خیر و شر، در شب نیمه شعبان برای او تقدیر میگردد و هیچ بندهای نیست که این شب را احیا بدارد و دعای خضر علیهالسلام را بخواند، مگر آنکه دعایش مستجاب شود.
- ↑ بنشین ای کمیل؛ اگر این دعا را حفظ کنی و هر شب جمعه یا در ماه، یا در سال، یا در عمرت یک مرتبه بخوانی، کفایت و یاری میشوی و مشمول رزق قرار میگیری و مغفرت الهی شامل حالت خواهد شد. ای کمیل! مصاحبت طولانی تو با ما، سبب گردید تا پاسخ تو را بگویم.
- ↑ وی با تعبیری جالب گفته است: «کمیل… دعای خضر را دعای کمیل کرده است.»
- ↑ حجاج گفت: بسیار دوست داشتم تو را بیابم! کمیل گفت: صدایت را بر من درشت مکن و مرا به مرگ تهدید منما! به خدا سوگند که از عمرم چیزی باقی نمانده، جز مانند باقی مانده غبار. هرچه میخواهی درباره من انجام بده؛ فانّ الموعد للّه؛ زیرا وعدگاه ما نزد خداست و بعد از کشتن، حساب در کار است، و همانا امیرمؤمنان(ع) به من خبر داده که تو قاتل من هستی!