کاربر:Seyedjavad/کارها: تفاوت میان نسخهها
Seyedjavad (بحث | مشارکتها) جز (صفحه را خالی کرد) |
Hasaninasab (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
ابوعبدالله طبری: محدث و مفتی ایرانی مکه، ملقب به امام الحرمین | |||
ابوعبدالله حسین بن علی بن حسین، مشهور به طبری<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۱۹، ص۲۰۳؛ الوافی بالوفیات، ج۱۳، ص۱۱؛ طبقات الشافعیه، ج۱، ص۲۶۳.</ref> در سال ۴۱۸ق.<ref>تاریخ الاسلام، ج۳۴، ص۲۷۶؛ طبقات الشافعیه، ج۱، ص۲۶۳؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج۵، ص۱۱۰.</ref> در آمل طبرستان<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۱۹، ص۲۰۳؛ تاریخ الاسلام، ج۳۴، ص۲۷۶؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج۵، ص۱۱۰.</ref> زاده شد و در دهه آخر شعبان سال ۴۹۸ق. در ۸۰ سالگی در مکه معظمه درگذشت.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۱۹، ص۲۰۴؛ طبقات الشافعیه، ج۱، ص۲۶۳؛ شذرات الذهب، ج۳، ص۴۰۸.</ref> از مدفن وی در منابع ذکری به میان نیامده است. | |||
وی به سال ۴۳۹ق. در ۲۱ سالگی از آمل به نیشابور کوچ کرد و در آنجا فقه را نزد ناصر بن حسین عُمَری مروْزِی (م.۴۴۴ق.) فراگرفت<ref>تاریخ الاسلام، ج۳۴، ص۲۷۶؛ طبقات الشافعیه، ج۱، ص۲۶۳؛ ج۴، ص۳۵۰.</ref> و پس از مهاجرت به بغداد که زمان آن دانسته نیست، فقه را از قاضی ابوطیب طبری<ref>طبقات الشافعیه، ج۱، ص۲۶۳-۲۶۴؛ ج۴، ص۳۵۰؛ شذرات الذهب، ج۳، ص۴۰۸.</ref>، صحیح بخاری را از عبدالغافر بن محمد، صحیح مُسلم را از عبدالغافر فارسی و دیگر کتب روایی را از دانشورانی چون ابوحفص بن مسرور، ابوعثمان صابونی و کریمه مروزیه<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۱۹، ص۲۰۳؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج۵، ص۱۱۰.</ref> سماع کرد و به جایگاهی ممتاز در فقه، حدیث و اصول رسید. | |||
طبری در سال ۴۸۳ق. در نظامیه بغداد پس از ابوالقاسم دبوسی (م.۴۸۲ق.) تدریس را آغاز کرد. آنگاه همراه ابومحمد الفامی (م.۵۰۰ق.) یک روز در میان، در آنجا به تدریس پرداخت. چون غزّالی (م.۵۰۵ق.) به نظامیه قدم گذاشت، آنان به احترام او تدریس را رها کردند. طبری در سال ۴۸۹ق. که غزالی (م.۵۰۵ق.) نظامیه را ترک کرد، دیگر بار تدریس را از سر گرفت. سپس در سال ۴۹۲ق. بغداد را به مقصد اصفهان ترک کرد.<ref>طبقات الشافعیه، ج۴، ص۳۵۰.</ref> | |||
ابوعبدالله شافعی مذهب بود و به مسلک اشعری نیز آشنایی کامل داشت<ref>العبر، ج۲، ص۳۷۷؛ سیر اعلام النبلاء، ج۱۹، ص۲۰۳-۲۰۴.</ref> و بر پایه نقلی دارای عقیده اشعری بود.<ref>طبقات الشافعیه، ج۴، ص۳۵۰.</ref> تنها اثر مشهور بر جای مانده از او العدّه است که شرحی بر الابانه اثر فورانی در فروع فقه شافعی است.<ref>طبقات الشافعیه، ج۱، ص۲۶۴؛ ج۴، ص۳۴۹؛ شذرات الذهب، ج۳، ص۴۰۸.</ref> | |||
طبری و حج: مهمترین بخش زندگی ابوعبدالله طبری، سفر او به مکه و اقامت حدود ۳۰ ساله وی در آنجاست. او به سبب این اقامت طولانی و همجواری با خانه خدا، عنوان «امام الحرمین»<ref>تاریخ الاسلام، ج۳۴، ص۲۷۶.</ref> را دریافت کرد و حاصل سالها تحصیل در حوزههای گوناگون فقه، اصول و حدیث را در قالب تدریس، فتوا، نقل روایت و املاء ارائه نمود.<ref>طبقات الشافعیه، ج۱، ص۲۶۴؛ شذرات الذهب، ج۳، ص۴۰۸.</ref> بدین روی، او را محدّث، فقیه و مفتی مکه لقب دادهاند.<ref>العبر، ج۲، ص۳۷۷؛ معجم المؤلفین، ج۴، ص۲۹.</ref> گروههای بسیار در مکه از وی فقه آموختند و کسانی همچون اسماعیل حافظ، ابوطاهر سلفی، ابوغالب ماوردی، ابوعلی بن سُکَّره، اسماعیل تمیمی، رزین عبدری، قاضی ابوبکر بن عربی، وجیه شحّامی و احمد بن محمد عباسی از او حدیث نقل کردند.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۱۹، ص۲۰۳-۲۰۴؛ تاریخ الاسلام، ج۳۴، ص۲۷۶-۲۷۷؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج۵، ص۱۱۰.</ref> | |||
میان طبری و هیاج بن عبید و حنبلیان اهل سنت، در مکه فتنهها و تیرگیهایی پدید آمد<ref>تاریخ الاسلام، ج۳۴، ص۲۷۷؛ طبقات الشافعیه، ج۴، ص۳۵۰؛ شذرات الذهب، ج۳، ص۴۰۸.</ref> و در پی شکایت شیعیان به امیر مکه، هیاج به دستور وی تازیانه خورد. به نقل ذهبی (م.۷۴۸ق.) او در مکه دارای خاندانی بوده است.<ref>تاریخ الاسلام، ج۳۴، ص۲۷۶.</ref> | |||
منابع | |||
تاریخ الاسلام: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۵ق؛ سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش الارنؤوط، بیروت، الرساله، ۱۴۰۶ق؛ شذرات الذهب: عبدالحی بن عماد (م.۱۰۸۹ق.)، به کوشش الارنؤوط و دیگران، دار ابن کثیر، دمشق، ۱۴۰۶ق.؛ طبقات الشافعیة الکبری: تاج الدین السبکی (م.۷۷۱ق.)، به کوشش الحلو و دیگران، هجر للطباعة و النشر، ۱۴۱۳ق؛ طبقات الشافعیه: ابن قاضی شهبة الدمشقی (م.۸۵۱ق.) به کوشش الحافظ عبدالعلیم خان، بیروت، عالم الکتب، ۱۴۰۷ق؛ العبر فی خبر من غبر: الذهبی (م ۷۴۸ ق)، به کوشش محمد السعید، بیروت، دار الکتب العلمیه؛ معجم المؤلفین: عمر رضا کحاله، بیروت، التراث العربی؛ موسوعة طبقات الفقهاء: اللجنة العلمیة فی مؤسسة الامام الصادق۷، مؤسسة الامام الصادق۷، قم، ۱۴۱۸ق؛ الوافی بالوفیات: خلیل بن ایبک الصّفدی (م.۷۶۴ق.)، بیروت، دار النشر، ۱۴۱۱ق. | |||
علی اصغر احمدی | |||
ابوعُبَیده جَرّاح: صحابی مشهور، نقشآفرین در ماجرای سقیفه | |||
عامر بن عبدالله بن جراح (م.۱۸ق.)، مشهور به ابوعبیده جراح، صحابی پیامبر۹ و از تیره بنیحارث بن فهر از قریش بود. در نسب او پس از ذکر کنیه، بر خلاف رسم عرب، نام جدّ (جرّاح) به جای آمده است.<ref>نک: انساب الاشراف، ج۱، ص۲۵۷؛ ج۱۱، ص۶۷؛ تاریخ دمشق، ج۲۵، ص۴۴۳؛ الاصابه، ج۳، ص۴۷۵.</ref> وجهی برای این نام در منابع یاد نشده است؛ اما با توجه به فراوانی آن میتوان گفت از اسامی رایج در میان اعراب بوده؛ گرچه به معنای پزشک جراح نیز به کار رفته است. | |||
ابوعبیده یکی از ۱۷ نفر با سواد مکه هنگام ظهور اسلام بود.<ref>فتوح البلدان، ص۴۵۷.</ref> وی در روزگار جاهلیت برای مکیان گورکنی میکرد.<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۶۶۳.</ref> درباره پدر او سخنان متناقض گفتهاند. بر پایه نقلی، پدر وی پیامبر۹ را درک کرد و اسلام آورد.<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۲۵۷.</ref> بر پایه گزارشی دیگر، پدر او از مخالفان پیامبر۹ بود و ایشان را سبّ میکرد. گفتهاند: به همین سبب، ابوعبیده در جنگ بدر سر پدر خود را برید و نزد پیامبر۹ آورد.<ref>البدء و التاریخ، ج۵، ص۸۷.</ref> صحت این گزارش با تردید روبهروست؛ زیرا به گفته برخی مورخان، پدر وی از رؤسای قریش در جنگ فجار بود و مرگ او پیش از اسلام رخ داد.<ref>المحبّر، ص۱۷۰؛ الاصابه، ج۳، ص۴۷۶.</ref> برخی این داستان را از ساختههای روزگار فضیلتسازی برای صحابه به شمار آوردهاند.<ref>دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲، ص۳۶؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۵، ص۷۱۸.</ref> مادر ابوعبیده، أمیمه بنت غنم بن جابر، از تیره بنیحارث قریش بود که بعدها اسلام آورد.<ref>المعارف، ص۲۴۷؛ الاصابه، ج۳، ص۴۷۵.</ref> | |||
در منابع شیعی، شأن نزول آیاتی چون ۹۰ مائده/۵<ref>البرهان، ج۲، ص۳۶۰.</ref>، ۵۱ قلم/۶۸<ref>الکافی، ج۴، ص۵۶۶-۵۶۷؛ من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۵۵۹.</ref>، ۷۴ توبه/۹<ref>تفسیر قمی، ج۱، ص۳۰۱.</ref>، ۱۰۸ نساء/۴<ref>تفسیر عیاشی، ج۱، ص۲۷۵؛ الکافی، ج۸، ص۳۳۴.</ref>، ۷۹-۸۰ زخرف/۴۳<ref>الکافی، ج۱، ص۴۲۱؛ ج۸، ص۱۸۰.</ref> و ۲۵-۲۶ محمّد/۴۷<ref>الکافی، ج۱، ص۴۲۱؛ البرهان، ج۴، ص۸۸۴.</ref> در نکوهش ابوعبیده یاد شده است. | |||
ابوعبیده در روزگار پیامبر۹: گفتهاند که ابوعبیده همراه ارقم بن ابیارقم (م.۵۵ق.) و عثمان بن مظعون (م.۲ق.) اسلام آورد و از نخستین مسلمانان به شمار میرود.<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۲۵۲-۲۵۳؛ الطبقات، ج۳، ص۳۹۳؛ سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۵، ۶، ۸، ۱۴۴.</ref> برخی اسلام او را به دست ابوبکر دانستهاند.<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۴۱۴؛ الریاض النضره، ج۳، ص۳۴۶.</ref> با استناد به گزارشی که سن او را در جنگ بدر ۴۱ سال دانسته<ref>الطبقات، ج۳، ص۴۱۴؛ المعارف، ص۲۴۸.</ref>، میتوان گفت هنگام اسلام آوردن ۲۷ سال داشته است. وی از دعوتکنندگان به اسلام در زمان دعوت مخفیانه پیامبر۹ در مکه بود.<ref>نک: انساب الاشراف، ج۱، ص۱۴۰.</ref> نام او در شمار ۱۰ مهاجر نخستین یاد شده که پیش از جعفر بن ابیطالب به حبشه هجرت کردند.<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۳۲۹؛ البدایة و النهایه، ج۳، ص۳۲۱.</ref> برخی مورخان گفتهاند که وی در مهاجرت دوم به حبشه رفت.<ref>الطبقات، ج۷، ص۲۶۹؛ الاستیعاب، ج۴، ص۱۷۱۰.</ref> بعضی نیز او را حاضر در هر دو هجرت دانستهاند.<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۲۵۷؛ الاصابه، ج۳، ص۴۷۵.</ref> وی پس از هجرت پیامبر۹ به مدینه، از حبشه به مکه بازگشت و سپس به مدینه مهاجرت کرد و در خانه کلثوم بن هدم که خانه مردان مجرد بود، ساکن شد.<ref>نک: السیرة النبویه، ج۱، ص۳۶۹.</ref> | |||
پیامبر۹ میان او و سعد بن معاذ بن نعمان (م.۵ق.)<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۵۰۵؛ الطبقات، ج۳، ص۴۲۱.</ref> یا سالم مولای ابیحذیفه (م.۱۲ق.)<ref>الطبقات، ج۳، ص۸۸، ۳۱۳؛ المحبّر، ص۷۱؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۵۷.</ref> و یا بلال حبشی (م.۲۰ق.)<ref>الاصابه، ج۱، ص۴۵۵.</ref> پیمان برادری بست. وی با محمد بن مسلمه (م.۴۶ق.) نیز برای برخورداری از میراث<ref>المحبّر، ص۷۵؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۹؛ الطبقات، ج۳، ص۳۱۳.</ref> پیمان برادری برقرار کرد. روایتی از انس بن مالک در زمینه شراب نوشیدن ابوعبیده همراه ابی بن کعب و ابوطلحه انصاری در دست است.<ref>صحیح البخاری، ج۸، ص۱۳۴.</ref> | |||
روایتها از حضور ابوعبیده در جنگ بدر و اُحُد به سال سوم ق. حکایت دارند.<ref>المغازی، ج۱، ص۱۵۷، ۲۴۰؛ نک: السیرة النبویه، ج۱، ص۶۸۵؛ البدء و التاریخ، ج۵، ص۸۷.</ref> در جنگ احد از اندک کسانی بود که تا آخرین لحظه ایستادگی و از پیامبر۹ دفاع کردند. او به مداوای زخمهای مجروحان نبرد پرداخت و حلقه زرهی را که در پیشانی پیامبر فرورفته بود، با دندان بیرون کشید و از همین رو، دندانهای پیشینش شکست و از این جهت او را اَثرَم یا اهتم گفتند.<ref>المغازی، ج۱، ص۲۴۰، ۲۴۷؛ البدء و التاریخ، ج۵، ص۸۷؛ البدایة و النهایه، ج۴، ص۳۰.</ref> منابع شیعی گزارش دادهاند که در این ماجرا تنها علی۷ و ابودجانه (م.۱۲ق.) در کنار پیامبر۹ ماندند.<ref>الکافی، ج۸، ص۳۱۸؛ علل الشرایع، ج۱، ص۷؛ الارشاد، ج۱، ص۸۳.</ref> در برخی منابع آمده که فردی به نام عقبة بن وهب حلقهها را از چهره پیامبر۹ بیرون آورد.<ref>المعارف، ص۲۴۸؛ الاستیعاب، ج۲، ص۳۴۲.</ref> | |||
ابوعبیده در ماجرای صلح حدیبیه به سال ششم ق. از گواهان این صلح بود و نامش در کنار دیگر گواهان، بالای پیماننامه نوشته شد.<ref>المغازی، ج۲، ص۶۱۲.</ref> گویا به سبب با سواد بودن، در شمار شاهدان پیمان انتخاب شد. او در غزوه ذات السلاسل به سال هشتم ق.<ref>اسد الغابه، ج۳، ص۷۴۲.</ref>، سریه خبط به سال هشتم ق.<ref>الطبقات، ج۳، ص۳۱۳؛ ج۷، ص۲۶۹؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۳۲.</ref> و به گفته ابن سعد (م.۲۳۰ق.) در همه جنگهای پیامبر۹<ref>الطبقات، ج۷، ص۲۶۹.</ref> و به سخن ابن حجر (م.۸۵۳ق.) در همه غزوهها، جز غزوه تبوک به سال نهم ق. شرکت داشت.<ref>الاصابه، ج۶، ص۲۸.</ref> او در سریه خبط (سیف البحر) و ذی القصه به سال ششم ق. فرمانده سپاه بود. در سریه خبط، پیامبر۹ او را همراه ۳۰۰ تن از مسلمانان به سوی قبیلهای از جُهَینه فرستاد.<ref>الطبقات، ج۷، ص۲۶۹.</ref> | |||
در غزوه ذات السلاسل پیامبر۹ او را با گروهی از صحابه به کمک سپاهی به فرماندهی عمرو بن عاص (م.۴۳ق.) فرستاد. با این که او از عمرو بن عاص دل خوشی نداشت، به سبب پیروی از دستور پیامبر۹ با عمرو کنار آمد و از این روی، پیامبر۹ وی را تحسین کرد.<ref>المغازی، ج۲، ص۷۷۰-۷۷۳؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۶۲۳-۶۲۴؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۳۲.</ref> اخباری ناسازگار درباره حضور او در غزوه تبوک در دست است. منابع اهل سنت معتقدند وی در تبوک حضور نداشت<ref>الاصابه، ج۶، ص۲۸.</ref> و پیامبر۹ او را در مدینه باقی نهاده بود.<ref>تاریخ الاسلام، ج۴، ص۱۱۳.</ref> برخی منابع شیعه معتقدند او از کسانی بود که قصد داشتند در بازگشت از غزوه تبوک با رم دادن شتر پیامبر۹ ایشان را ترور کنند.<ref>الخصال، ج۲، ص۴۹۹.</ref> | |||
ابوعبیده در روز فتح مکه به سال هشتم ق. کنار پیامبر۹ بود و فرماندهی بخشی از سپاه را بر عهده داشت<ref>فتوح البلدان، ص۵۲؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۱۵۹.</ref> و پیشاپیش پیامبر وارد مکه شد.<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۳۲۷، ۴۰۷؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۱۵۹.</ref> نیز او از گواهان پیماننامه هیئتهای نمایندگی قبایل با پیامبر۹ بود.<ref>المغازی، ج۲، ص۶۱۲؛ الطبقات، ج۲، ص۷۴-۷۵.</ref> پیامبر او را برای تبلیغ و جمعآوری زکات به قبایل و مناطق مختلف فرستاد. او از سوی پیامبر۹ برای گرفتن جزیه به بحرین فرستاده شد و با اموالی که به دست آورده بود، به مدینه بازگشت و پیامبر۹ از بازگشت او خوشحال شد.<ref>مسند احمد، ج۴، ص۱۳۷؛ صحیح البخاری، ج۴، ص۶۲-۶۳؛ دلائل النبوه، ج۶، ص۳۱۹.</ref> هنگامی که گروهی از مردم نجران به حضور پیامبر آمده، از او خواستند تا فردی امین را به سوی آنان بفرستد، ایشان ابوعبیده را همراه ایشان فرستاد.<ref>الطبقات، ج۳، ص۳۱۵؛ صحیح البخاری، ج۸، ص۱۳۴؛ الاستیعاب، ج۴، ص۱۷۱۱.</ref> نیز او به فرمان پیامبر۹ برای آموزش امور دینی به یمن رفت.<ref>الاستیعاب، ج۴، ص۱۷۱۰؛ الاصابه، ج۳، ص۴۷۶.</ref> | |||
هنگام دفن پیامبر۹ کسی را به دنبال او و فردی دیگر را در پی ابوطلحه فرستادند. ابوطلحه زودتر از ابوعبیده رسید و قبر پیامبر۹ را کَند.<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۶۶۴.</ref> | |||
ابوعبیده پس از پیامبر۹: ابوعبیده هنگام رحلت پیامبر۹ با سپاه اسامه رهسپار جنگ بود.<ref>المغازی، ج۳، ص۱۱۱۸.</ref> چون خبر وفات پیامبر۹ به سپاه رسید، با اسامه و عمر به مدینه بازگشت و در مراسم دفن پیامبر حضور یافت.<ref>المغازی، ج۳، ص۱۱۲۰؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۶۶۳؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۲۱۳.</ref> پس از رحلت پیامبر۹ و بیعت با ابوبکر، ماجرای ارتداد اعراب برخی نواحی پیش آمد. وی و عمر و سعد بن ابیوقاص از ابوبکر خواستند از اعزام سپاه اسامه به روم منصرف شود و ایشان را برای سرکوبکردن مرتدان بفرستد. ابوبکر نپذیرفت و تنها عمر را در مدینه نگاه داشت و دیگران را به سپاه اسامه ملحق کرد.<ref>المغازی، ج۳، ص۱۱۲۰-۱۱۲۱.</ref> | |||
ابوعبیده همراه عمر در سقیفه بنیساعده حضور داشت<ref>انساب الاشراف، ج۲، ص۲۶۰؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۲۰۱.</ref> و در رساندن ابوبکر (م.۱۳ق.) به خلافت نقشی مهم و اساسی ایفا کرد. برخی از منابع شیعه معتقدند ابوعبیده، ابوبکر، عمر (م.۲۳ق.)، مغیرة بن شعبه (م.۵۰ق.)، عبدالرحمن بن عَوف (م.۳۱ق.) و سالم مولای ابیحُذَیفه (م.۱۲ق.) با هم عهد کرده بودند پس از رحلت پیامبر۹ نگذارند خلافت به دست بنیهاشم افتد.<ref>الکافی، ج۸، ص۱۷۹-۱۸۰.</ref> هنگامی که ابوبکر، عمر و ابوعبیده شتابان به سقیفه رسیدند، انصار برای انتخاب خلیفه در آنجا گرد آمده بودند.<ref>انساب الاشراف، ج۲، ص۲۶۰؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۲۳؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۲۱۹.</ref> آنان پیامبر۹ را از مهاجران شمردند و خود را به جانشینی او سزاوارتر دانستند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۲۳.</ref> عمر و ابوبکر نخست قصد داشتند تا با ابوعبیده بیعت کنند<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۶۵۹؛ انساب الاشراف، ج۲، ص۲۶۳؛ الطبقات، ج۳، ص۲۲۱.</ref>؛ اما او ابوبکر را به دلیل تقدم در اسلام و همراهی با رسول خدا۹ در هجرت به مدینه مقدم دانست.<ref>الرده، ص۴۱-۴۲؛ الاحتجاج، ج۱، ص۹۱؛ شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۸.</ref> | |||
چون ابوبکر به خلافت رسید، ابوعبیده نقشی عمده در گرفتن بیعت از مخالفان به ویژه علی۷ داشت.<ref>المغازی، ج۳، ص۱۱۲۱؛ الرده، ص۴۶.</ref> او برای بیعت گرفتن از علی۷ با اشاره به سابقه وی در اسلام و فضل و خویشاوندی او با پیامبر۹، به سبب جوان بودن او و نیز کهنسالی و تجربه بیشتر ابوبکر، بر آن بود که ابوبکر برای خلافت شایستهتر است. پس از علی خواست تا این مقام را به ابوبکر تسلیم کند.<ref>نک: الرده، ص۴۶؛ شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۱۲.</ref> بر پایه گزارشی، وی در مشاجره با علی۷ او را حریص به خلافت دانست.<ref>الغارات، ج۲، ص۷۶۷؛ شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۳۰۵.</ref> هنگامی که ابوبکر به حدیثی از پیامبر۹ استناد نمود که نبوت و خلافت در بنیهاشم جمع نمیشوند، ابوعبیده به صحت این حدیث گواهی داد.<ref>الاحتجاج، ج۱، ص۱۸۳.</ref> برخی مفسران شیعی سدههای نخست او را از کسانی میدانند که برای گرفتن بیعت به خانه حضرت زهرا۳ هجوم برد.<ref>تفسیر عیاشی، ج۲، ص۶۶.</ref> | |||
نیز ابوعبیده همراه عمر و مغیرة بن شعبه در گرفتن بیعت از عباس (م.۶۸ق.) عموی پیامبر۹ برای ابوبکر تلاش کرد.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۲۴-۱۲۵.</ref> بر پایه نقلی، آنان کوشیدند با تطمیع عباس وی را برای جدایی از علی۷ تشویق کنند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۲۴-۱۲۵.</ref> او تا پایان زندگی از مهمترین عناصر استحکام ارکان خلافت شیخین بود و در زمان ابوبکر مدتی متصدی بیت المال شد.<ref>تاریخ خلیفه، ص۶۶.</ref> سپس به فرماندهی کل سپاه مسلمانان در شام رسید<ref>تاریخ طبری، ج۳، ص۳۴۰، ۳۵۵، ۴۰۵-۴۰۶؛ البدء و التاریخ، ج۵، ص۱۶۶؛ المعجم الکبیر، ج۱، ص۱۵۶.</ref> و شهرها و مناطق عمده شام از جمله دمشق را فتح کرد. او در سال پانزدهم ق. همراه خالد بن ولید به قصد فتح حِمْص به این منطقه لشکر کشید. مسلمانان پس از ماهها محاصره این منطقه، پیروز شدند و آن را تصرف کردند.<ref>تاریخ طبری، ج۳، ص۵۹۸.</ref> | |||
خلیفه دوم در سال۱۷ق. با برکنارکردن خالد بن ولید، ابوعبیده را به حکومت شام منصوب کرد.<ref>الاستیعاب، ج۲، ص۷۹۳.</ref> خلیفه آن قدر به او اعتماد داشت که به گفته خود میخواست پس از مرگ، وی را به جای خویش بگمارد.<ref>الطبقات، ج۳، ص۲۶۱؛ مسند احمد، ج۱، ص۱۸؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۲۲۷.</ref> او میگفت: آرزو دارم خانهای آکنده از مردانی همچون ابوعبیده داشته باشم.<ref>الطبقات، ج۷، ص۲۶۹.</ref> ابوعبیده از فرماندهان مسلمانان در فتح جزیره به سال۱۷ق. و فتح مصر به سال۱۸ق. بود.<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۵۷، ۱۰۷.</ref> | |||
بر پایه گزارشی، از خدمات او به خلیفه دوم و اهالی مدینه آن بود که چون مدینه دچار قحطی و خشکسالی شد و عمر از والیان شهرهای مختلف برای ارسال مواد غذایی یاری جست، ابوعبیده مواد غذایی فراوان با ۴۰۰۰ بار شتر از شام به مدینه آورد. با توجه به گسترده نبودن مدینه در آن روزگار، این رقم گزاف به نظر میرسد. هنگامی که عمر خواست بهای این مواد خوراکی را بپردازد، ابوعبیده از پذیرش آن خودداری کرد و این کار را برای رضای خدا دانست.<ref>المنتظم، ج۴، ص۲۵۱.</ref> | |||
روزی عمر بن خطاب ۴۰۰۰ درهم و ۴۰۰ دینار برای ابوعبیده فرستاد تا وی را بیازماید. او همه آن پول را قسمت کرد.<ref>الطبقات، ج۷، ص۲۶۹.</ref> در منابع آمده است که وی آرزو میکرد گوسفندی بود و خانوادهاش او را ذبح کرده، از گوشتش بهره میبردند.<ref>الطبقات، ج۳، ص۳۱۵؛ اسد الغابه، ج۳، ص۶.</ref> این سخن شاید بر اثر پشیمانی از اشتباهاتش بوده است. او سرانجام در سال ۱۸ق. هنگامی که ۵۸ سال داشت، در طاعون عَمواس در اردن مُرد و معاذ بن جبل بر او نماز گزارد.<ref>تاریخ خلیفه، ص۱۳۸؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۵۷-۲۵۸؛ شذرات الذهب، ج۱، ص۲۹.</ref> وی در روستای «عمتا» در منطقه غور (بیسان) به خاک سپرده شد.<ref>معجم البلدان، ج۴، ص۱۵۳؛ الاعلام، ج۳، ص۲۵۲.</ref> | |||
ابوعبیده در منابع کهن اهل سنت به عنوان صحابی پیامبر۹، یکی از عشره مُبَشّره<ref>الاستیعاب، ج۴، ص۲۴؛ اسد الغابه، ج۵، ص۲۰۶؛ البدایة و النهایه، ج۷، ص۹۴.</ref> و از حواریان پیامبر۹<ref>المحبّر، ص۴۷۴.</ref> و فقیهان صحابه<ref>طبقات الفقهاء، ج۱، ص۳۵؛ نک: سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۶-۷.</ref> یاد شده و فضیلتهایی از زبان پیامبر۹<ref>تاریخ الخلفاء، ص۴۵، ۴۷.</ref> و صحابه<ref>تاریخ المدینه، ج۳، ص۸۸۱؛ اسد الغابه، ج۵، ص۲۰۴؛ البدایة و النهایه، ج۷، ص۹۷.</ref> در ستایش او نقل کردهاند؛ مثلا او را امین امت و امین پیامبر۹ شمردهاند.<ref>تاریخ المدینه، ج۳، ص۸۸۱؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۲۳؛ المعارف، ص۲۴۷.</ref> برخی حدیثشناسان در صحت انتساب این سخن به پیامبر۹ تردید دارند.<ref>حلیة الاولیاء، ج۳، ص۱۲۲؛ ج۷، ص۱۷۵.</ref> او را از کاتبان وحی<ref>البدایة و النهایه، ج۵، ص۳۴۹.</ref> و گردآورندگان قرآن دانستهاند.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۸.</ref> اشعاری هم به او نسبت دادهاند.<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۵۸۴.</ref> نیز او در منابع حدیثی یکی از راویان احادیث پیامبر۹ به شمار میرود که روایاتی اندک از زبان پیامبر نقل کرده است.<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۹۹، ۳۲۷، ۶۲۴؛ سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۶-۷.</ref> | |||
روایتهای ابوعبیده: راویان احادیث اندک وی از پیامبر۹ از این قرارند: جابر بن عبدالله، عرباض بن جاریه، ابوامامه باهلی، اسلم غلام عمر، سمرة بن جندب، عبدالرحمن بن غنم<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۶.</ref>، و عیاض بن غطیف.<ref>السنن الدارمی، ج۲، ص۲۳۳.</ref> احادیث منتسب به وی موضوعاتی پراکنده را در برمیگیرند؛ از جمله: فضیلت نماز جمعه<ref>مجمع الزوائد، ج۲، ص۱۶۸.</ref>، فضیلت امرکردن حاکمان به معروف<ref>مجمع الزوائد، ج۷، ص۲۷۲.</ref>، عذاب نسبتدهنده دروغ به پیامبر۹<ref>تاریخ بغداد، ج۱۰، ص۲۸۱.</ref>، پاداش انفاق در راه خدا<ref>مسند ابی یعلی، ج۲، ص۱۸۱؛ المستدرک، ج۳، ص۲۶۴-۲۶۵.</ref>، به تأخیر انداختن قصاص زن گناهکار تا زاده شدن فرزندش<ref>سنن ابن ماجه، ج۲، ص۸۹۸-۸۹۹.</ref>، استدراج برای امت گناهکار<ref>السنن الکبری، ج۸، ص۱۵۹.</ref>، هشدار خروج دجال برای هر قومی از جمله پیروان خود<ref>سنن ابی داود، ج۲، ص۴۲۶؛ سنن الترمذی، ج۳، ص۳۴۴.</ref>، وصیت پیامبر۹ برای اخراج یهود از جزیرة العرب<ref>سنن الدارمی، ج۲، ص۲۳۳.</ref>، کسانی که شهید محسوب میشوند<ref>کنز العمال، ج۴، ص۴۲۳.</ref>، روایتی درباره رؤیت خداوند که بیانگر داستان دیدار پیامبر۹ و خداوند و گفتوگوی ایشان در شب معراج است<ref>تاریخ بغداد، ج۸، ص۱۴۷.</ref> و گزارش ناخشنودی پیامبر۹ از انحراف امتش پس از ایشان.<ref>کتاب السنه، ص۱۳۲.</ref> | |||
نیز گزارشی درباره اظهار اندوه وی از رعایت نکردن وصیت پیامبر۹ در دست است. از مسلم بن أکیس گزارش شده که روزی نزد ابوعبیده رفت و او را اندوهگین دید و از علت آن پرسید. ابوعبیده علت آن را فراموشکردن وصیت پیامبر دانست که وی را از تجملگرایی منع نموده و توصیه کرده بود زندگی سادهای در پیش گیرد؛ ولی وی چنین نکرده بود.<ref>مسند ابی یعلی، ج۱، ص۱۹۵-۱۹۶؛ مجمع الزوائد، ج۱۰، ص۲۵۳.</ref> | |||
منابع از دو پسر وی به نامهای یزید و عمیر از هند بنت جابر بن وهب یاد کردهاند<ref>الطبقات، ج۳، ص۴۰۹.</ref>؛ اما نسلی از او نمانده است.<ref>المعارف، ص۲۴۷؛ سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۸.</ref> | |||
منابع | |||
الاحتجاج: ابومنصور الطبرسی (م.۵۲۰ق.)، به کوشش سید محمد باقر، دار النعمان، ۱۳۸۶ق؛ الارشاد: المفید (م.۴۱۳ق.)، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ق؛ الاستیعاب: ابن عبدالبر (م.۴۶۳ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق؛ اسد الغابه: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق؛ الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق؛ الاعلام: الزرکلی (م.۱۳۹۶ق.)، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۹۹۷م؛ انساب الاشراف: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق؛ البدء و التاریخ: المطهر المقدسی (م.۳۵۵ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۹۰۳م؛ البدایة و النهایه: ابنکثیر (م.۷۷۴ق.)، بیروت، مکتبة المعارف؛ البرهان فی تفسیر القرآن: البحرانی (م.۱۱۰۷ق.)، قم، البعثه، ۱۴۱۵ق؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق؛ تاریخ الخلفاء: السیوطی (م.۹۱۱ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۸ق؛ تاریخ بغداد: الخطیب البغدادی (م.۴۶۳ق.)، به کوشش عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۷ق؛ تاریخ خلیفه: خلیفة بن خیاط (م.۲۴۰ق.)، به کوشش سهیل زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۴ق؛ تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ تاریخ مدینة دمشق: ابن عساکر (م.۵۷۱ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق؛ تاریخ المدینة المنوره: ابن شبّة النمیری (م.۲۶۲ق.)، به کوشش شلتوت، قم، دار الفکر، ۱۴۱۰ق؛ تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م.۲۹۲ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق؛ تفسیر العیاشی: العیاشی (م.۳۲۰ق.)، به کوشش رسولی محلاّتی، تهران، المکتبة العلمیة الاسلامیه؛ تفسیر القمی: القمی (م.۳۰۷ق.)، به کوشش الجزائری، قم، دار الکتاب، ۱۴۰۴ق؛ حلیة الاولیاء: ابونعیم الاصفهانی (م.۴۳۰ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۵ق؛ الخصال: الصدوق (م.۳۸۱ق.)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۶ق؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی: زیر نظر بجنوردی، تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ، ۱۳۷۲ش؛ دائرة المعارف قرآن کریم: مرکز فرهنگ و معارف قرآن کریم، قم، بوستان کتاب، ۱۳۷۸ش؛ دلائل النبوه: البیهقی (م.۴۵۸ق.)، به کوشش عبدالمعطی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۵ق؛ الرده: الواقدی (م.۲۰۷ق.)، به کوشش الجبوری، بیروت، دار الغرب الاسلامی، ۱۴۱۰ق؛ الریاض النضره: الطبری (م.۶۹۴ق.)، به کوشش عیسی عبدالله، بیروت، دار الغرب الاسلامی، ۱۹۹۶م؛ سنن ابن ماجه: ابن ماجه (م.۲۷۵ق.)، به کوشش محمد فواز، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۳۹۵ق؛ سنن ابیداود: السجستانی (م.۲۷۵ق.)، به کوشش سعید محمد اللحام، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۰ق؛ سنن الترمذی: الترمذی (م.۲۷۹ق.)، به کوشش عبدالوهاب، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۲ق؛ السنن الکبری: البیهقی (م.۴۵۸ق.)، بیروت، دار الفکر؛ سنن الدارمی: الدارمی (م.۲۵۵ق.)، احیاء السنة النبویه؛ سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق؛ السیرة النبویه: ابن هشام (م.۸-۲۱۳ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، المکتبة العلمیه؛ شذرات الذهب: عبدالحی بن عماد (م.۱۰۸۹ق.)، بیروت، دار ابن کثیر، ۱۴۰۶ق؛ شرح نهج البلاغه: ابن ابیالحدید (م.۶۵۶ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق؛ صحیح البخاری: البخاری (م.۲۵۶ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۱ق؛ طبقات الفقهاء: ابراهیم بن محمد الشیرازی (م.۴۷۶ق.)، به کوشش احسان عباس، بیروت، دار الرائد؛ الطبقات الکبری: ابن سعد (م.۲۳۰ق.)، بیروت، دار صادر؛ علل الشرایع: الصدوق (م.۳۸۱ق.)، به کوشش بحر العلوم، نجف، المکتبة الحیدریه، ۱۳۸۵ق؛ الغارات: ابراهیم الثقفی الکوفی (م.۲۸۳ق.)، به کوشش المحدث، بهمن، ۱۳۵۵ش؛ فتوح البلدان: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش محمد رضوان، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۳۹۸ق؛ الکافی: الکلینی (م.۳۲۹ق.)، به کوشش غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۵ش؛ کتاب السنه: الشیبانی (م.۲۸۷ق.)، به کوشش محمد البانی، بیروت، المکتب الاسلامی، ۱۴۱۳ق؛ کنز العمال: المتقی الهندی (م.۹۷۵ق.)، به کوشش صفوة السقاء، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق؛ مجمع الزوائد: الهیثمی (م.۸۰۷ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۲ق؛ المحبّر: ابن حبیب (م.۲۴۵ق.)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده؛ المستدرک علی الصحیحین: الحاکم النیشابوری (م.۴۰۵ق.)، به کوشش مرعشلی، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق؛ مسند ابییعلی: احمد بن علی بن المثنی (م.۳۰۷ق.)، به کوشش حسین سلیم، بیروت، دار المأمون للتراث؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.۲۴۱ق.)، بیروت، دار صادر؛ المعارف: ابن قتیبه (م.۲۷۶ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، شریف رضی، ۱۳۷۳ش؛ معجم البلدان: یاقوت الحموی (م.۶۲۶ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۵م؛ المعجم الکبیر: الطبرانی (م.۳۶۰ق.)، به کوشش حمدی عبدالمجید، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق؛ المغازی: الواقدی (م.۲۰۷ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۹ق؛ من لایحضره الفقیه: الصدوق (م.۳۸۱ق.)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، ۱۴۰۴ق؛ المنتظم: ابن جوزی (م.۵۹۷ق.)، به کوشش نعیم زرزور، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق. | |||
علی غفرانی، معصومه اخلاقی | |||
ابوعزیز قتادة بن ادریس: امیر مکه، از اشراف حسنی و سرسلسله آل قتاده | |||
ابوعزیز قتادة بن ادریس بن مُطاعن/ مظاعن، ملقب به نابغه، با ۱۵ واسطه به امام حسن مجتبی۷ نسب میرساند.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۲۲، ص۱۰۶؛ العقد الثمین، ج۷، ص۳۹؛ غایة المرام، ج۱، ص۵۵۰-۵۵۱.</ref> مادرش نیز از اشراف حسنی از خاندان هواشم، طبقه سوم اشراف حاکم برمکه<ref>سمط النجوم، ج۴، ص۲۰۷؛ تاریخ مکه، ص۲۲۴.</ref>، بود. محل تولد را قریه عَلقمیه در ینْبُع دانستهاند.<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۱۳۵؛ سمط النجوم، ج۴، ص۲۰۷.</ref> وی در کودکی به حفظ قرآن و آموختن حدیث پرداخت.<ref>العقود اللؤلؤیه، ص۱۳۲.</ref> در منابع از زندگی او تا امارتش بر مکه، گزارشی در دست نیست. | |||
ابوعزیز با همراهی خویشاوندان خود، با اخراج اشراف حاکم بر ینْبُع، شهری در حجاز بر ساحل دریای سرخ، بر این شهر تسلط یافت و سپس با بیرون راندن بنییحیی از وادی صفراء در۵۱ کیلومتری مدینه در راه بدر<ref>مراصد الاطلاع، ج۲، ص۸۴۴؛ الروض المعطار، ص۳۶۲؛ المعالم الاثیره، ص۱۵۹.</ref> آن را نیز بر قلمرو خود افزود.<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۱۳۶؛ العقد الثمین، ج۷، ص۳۹-۴۰؛ تاریخ مکه، ص۲۲۵، ۲۲۸.</ref> در گزارشی آمده آنگاه که اموال گروهی از بازرگانان مصری در مراسم حج به سرقت رفت و به حجگزاران اهانت شد، آنان برای شکایت نزد ابوعزیز به ینبع آمدند.<ref>تحفة الازهار، ج۱، ص۴۲۲.</ref> شاید از این رو بود که او در سال ۵۹۸ق. به بهانه برچیدن بساط فساد و ستم اشراف هواشم، حاکمان مکه، فرزندش عزیز را به مکه فرستاد. با پیروزی عزیز بر امیر مکه، مُکثر بن عیسی و خروج وی از آن شهر، ابوعزیز، خود، وارد مکه شد و با کشتن محمد بن مکثر به حکومت آل هواشم در آن شهر پایان داد.<ref>عمدة الطالب، ص۱۲۵.</ref> برخی آغاز حکمرانی ابوعزیز بر مکه را در ۵۹۷<ref>عمدة الطالب، ص۱۲۷؛ غایة المرام، ج۱، ص۵۵۱.</ref> یا ۵۹۹ق. دانستهاند.<ref>السلوک، ج۱، ص۲۷۴.</ref> | |||
ابوعزیز پس از تثبیت موقعیتش در مکه، فرزندش عزیز را برای تصرف مدینه فرستاد. اما امیر مدینه، قاسم بن مهنا، حمله او را دفع کرد.<ref>تاریخ مکه، ص۲۲۵.</ref> حملات ابوعزیز به مدینه در سالهای بعد نیز تکرار شد؛ اما وی نتوانست بر آن شهر تسلط یابد.<ref>الکامل، ج۱۵، ص۲۰۵؛ تاریخ امراء مکه، ص۴۶۵-۴۷۰.</ref> پس از چندی طائف، نجد و برخی از نواحی یمن نیز به قلمرو حکومت او افزوده شد.<ref>العقد الثمین، ج۱، ص۱۷۳؛ تحصیل المرام، ج۲، ص۷۴۲.</ref> قدرت روزافزون وی عباسیان را به پذیرش حکومتش واداشت. او در پی دعوت کتبی خلیفه عباسی، ناصر یا پدرش مستنصر، برای دیدار با وی<ref>اتحاف الوری، ج۳، ص۱۷.</ref> به عراق سفر کرد و تا نجف پیش رفت. ولی با دیدن مردم کوفه که شیری را در زنجیر به استقبالش آورده بودند، آن را به فال بد گرفت و به حجاز بازگشت و در سرودهای خطاب به خلیفه، علت انصراف خود را بیان کرد.<ref>عمدة الطالب، ص۱۲۷-۱۲۸.</ref> وی شأن خویش را برتر از خلیفه<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۱۳۵.</ref> و خود را از الناصرلدین الله عباسی برای خلافت شایستهتر میدانست.<ref>تاریخ الاسلام، ج۴۴؛ ص۳۶۰؛ تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۱۳۵-۱۳۶.</ref> او در دوران امارتش برای آبادانی شهر مکه خدماتی انجام داد که آثار برخی از آنها تا چندی پیش باقی بود. وی حصاری از سنگ و گل در اطراف مکه کشید. در گزارشی دیگر آمده است که او در شمال مکه برای پاسداری از شهر دیواری کشید و به بازسازی مزار شهید فخ، حسین بن علی، پرداخت.<ref>العقد الثمین، ج۷، ص۶۱؛ اتحاف الوری، ج۳، ص۸.</ref> | |||
ابوعزیز در ابتدای حکومتش بر مکه، با حاجیان رفتاری نیک داشت و عدالت را به کار میبست. هیبت او در چشم مردم و شدت برخوردش با فسادگران مشهور است.<ref>العقد الثمین، ج۷، ص۵۳؛ النجوم الزاهره، ج۶، ص۲۵۰.</ref> اما بعدها رفتارش با آنان به خشونت گرایید؛ چنانکه او را به سنگدلی و ستمگری وصف کردهاند.<ref>العقد الثمین، ج۷، ص۵۴؛ عمدة الطالب، ص۱۲۷-۱۲۸.</ref> او دیگر بار رسم مُکوس (مالیات) را برقرار کرد.<ref>الکامل، ج۱۲، ص۴۰۱.</ref> برخی ترور نافرجام او در منا به سال ۶۰۸ق. به دست یکی از اسماعیلیان را سبب تغییر رفتار وی دانستهاند.<ref>الکامل، ج۱۲، ص۲۹۷.</ref> در این زمان، اسماعیلیان با آمدن حسن نو مسلمان بر سر کار، با خلافت عباسی رابطهای نزدیک برقرار کرده بودند. بر پایه گزارشی، یکی از عموزادگان ابوعزیز که شبیه او بود، به دست اسماعیلیان ترور شد. این امر بدگمانی وی به خلیفه عباسی<ref>الکامل، ج۱۲، ص۲۹۷؛ العقد الثمین، ج۷، ص۴۷-۴۸.</ref> و قتل عام و غارت حاجیان عراق در منا و مکه را در پی داشت. گروهی از آنان با پیوستن به کاروان حاجیان شام و پناه بردن به ربیعه خاتون، خواهر ملک عادل ایوبی، و وساطت او نجات یافتند.<ref>تاریخ الاسلام، ج۴۳، ص۳۵.</ref> در گزارشی آمده که مکیان برای صدور اجازه ورود به مکه و انجام طواف ۰۰۰/۳۰ دینار از حاجیان عراقی میستاندند.<ref>شفاء الغرام، ج۲، ص۳۹۷.</ref> سپس ابوعزیز با فرستادن فرزندش راجح و گروهی به بغداد، به سبب کشتار حاجیان از خلیفه عذرخواهی کرد. اینان کفنپوش و با شمشیرهای کشیده نزد خلیفه حضور یافتند و او عذر ابوعزیز را پذیرفت.<ref>شفاء الغرام، ج۲، ص۳۹۷.</ref> از دیگر رویدادهای دوران حکومت وی میتوان به غارت حاجیان یمنی در سال ۶۰۷ق. اشاره کرد.<ref>شفاء الغرام، ج۲، ص۳۹۶.</ref> در همین سال، از کشته شدن فردی به نام بلال یاد شده که از بزرگان قتاده بود و بدین سبب، این سال به سال بلال معروف شد.<ref>شفاء الغرام، ج۲، ص۳۹۴.</ref> در سال ۶۰۹ق. خلیفه همراه با کاروان عراقی، برای ابوعزیز مال و خلعت فرستاد و از قتل و غارت حاجیان ذکری به میان نیاورد.<ref>شفاء الغرام، ج۲، ص۳۹۶.</ref> در سال ۶۱۱ق. عیسی بن ملک عادل، حاکم ایوبیان شام، به حج رفت و ابوعزیز او را خدمت کرد. اما چون مانند حاکم مدینه او را تکریم نکرد، حاکم ایوبی لشکریانی در اختیار حاکم مدینه قرار داد تا با ابوعزیز بجنگد.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۸۰؛ شفاء الغرام، ج۲، ص۳۹۷؛ النجوم الزاهره، ج۱، ص۲۱۱.</ref> در این سالها در مکه به نام ابوبکر بن ایوب، حاکم مصر و شام خطبه خوانده میشد.<ref>شفاء الغرام، ج۲، ص۳۹۷.</ref> | |||
دانشمندان معاصر ابوعزیز وی را ستوده و فاضلی گرانمایه، ادیب و دارای صفاتی پسندیده همچون شجاعت و زیرکی خواندهاند. او صاحب قصیدههایی در مدح حضرت فاطمه۳ است.<ref>الاحتجاج، ص۱۴۲.</ref> او به فرزندان و خاندان خویش سفارش کرد تا با حاجیان مدارا کنند و بدانان یادآور شدکه عزت ایشان در گرو مجاورت کعبه است.<ref>العقد الثمین، ج۷، ص۵۰-۵۱؛ اتحاف الوری، ج۳، ص۱۴-۱۵.</ref> | |||
سرانجام ابوعزیز در ذیحجه سال ۶۱۷ق. در حدود ۹۰ سالگی پس از حدود ۲۰ سال حکمرانی بر مکه<ref>الکامل، ج۱۲، ص۶۱۸؛ سیر اعلام النبلاء، ج۱۱، ص۱۰۶؛ تاریخ الاسلام، ج۴۴، ص۳۵۹.</ref> به دست فرزندش حسن کشته شد.<ref>الکامل، ج۱۲، ص۴۰۲؛ العقد الثمین، ج۴، ص۱۷۱؛ اتحاف الوری، ج۳، ص۲۷.</ref> اما برخی این گزارش را نقد کردهاند.<ref>الاشراف علی تاریخ الاشراف، ج۱، ص۶۵.</ref> ابوعزیز به امام زیدیان یمن، عبدالله بن حمزه، بسیار گرایش داشت و حتی برای او از قبایل حجازی بیعت گرفت و بر پایه عقاید شیعیان و از جمله زیدیه، گفتن «حی علی خیر العمل» را در اذان رسمی کرد.<ref>تاریخ الاسلام، ج۴۴، ص۳۶۰؛ النجوم الزاهره، ج۶، ص۲۴۹-۲۵۰.</ref> از این رو، او را زیدی دانستهاند<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۱۱.</ref>؛ هر چند گاه به نام خلیفه عباسی و ایوبیان نیز خطبه میخواند.<ref>العقد الثمین، ج۷، ص۵۳؛ تاریخ مکه، ص۲۳۰.</ref> او خانه خود را که در پایین مکه بود و امروز به «حی مسفله» شناخته میشود، وقف فقرای متأهل عرب کرد و شرط نمود که در صورت انقراض آنان، آن خانه به مساکین و فقیران و در راهماندگان مسلمان اختصاص یابد. وکیل او در این وقف، ربیع بن عبدالله ماردینی بود.<ref>موسوعة مکة المکرمه، ج۱، ص۵۴۶.</ref> | |||
در شمار فرزندان ابوعزیز اختلاف است.<ref>عمدة الطالب، ص۱۴۲-۱۴۳؛ النجوم الزاهره، ج۲، ص۱۹۹.</ref> نسل او به واسطه نُه تن از فرزندانش حسن و راجح ادامه یافت<ref>عمدة الطالب، ص۱۲۸.</ref> که برخی از ایشان بر مکه حکمرانی یافتند. اینان به «آل قتاده» شهرت دارند و از طبقه چهارم اشراف حسنی مکه شمرده میشوند. | |||
منابع | |||
اتحاف الوری: عمر بن فهد (م.۸۸۵ق.)، به کوشش شلتوت، دار المدنی، جده؛ الاحتجاج: ابومنصور الطبرسی (م.۵۲۰ق.)، به کوشش سید محمد باقر، دار النعمان، ۱۳۸۶ق؛ الاشراف علی تاریخ الاشراف: عاتق بن غیث، بیروت، دار النفائس، ۱۴۲۳ق؛ البدایة و النهایه: ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق؛ تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (م.۸۰۸ق.)، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۸ق؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق؛ تاریخ امراء مکة المکرمه: عارف عبدالغنی، دمشق، دار البشائر، ۱۴۱۳ق؛ تاریخ مکه: احمد السباعی (م.۱۴۰۴ق.)، نادی مکة الثقافی، ۱۴۰۴ق؛ تحصیل المرام: محمد بن احمد الصباغ (م.۱۳۲۱ق.)، به کوشش ابن دهیش، مکه، ۱۴۲۴ق؛ تحفة الازهار و زلال الانهار: ضامن بن شدقم الحسینی (م.۱۰۹۰ق.)، به کوشش الجبوری، تهران، میراث، ۱۴۲۰ق؛ الروض المعطار: محمد بن عبدالمنعم الحمیری (م.۹۰۰ق.)، بیروت، مکتبة لبنان، ۱۹۸۴م؛ السلوک لمعرفة دول الملوک: المقریزی (م.۸۴۵ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ سمط النجوم العوالی: عبدالملک بن حسین العصامی (م.۱۱۱۱ق.)، قاهره، المکتبة السلفیه؛ سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق؛ شفاء الغرام: محمد الفأسی (م.۸۳۲ق.)، به کوشش مصطفی محمد، مکه، النهضة الحدیثه، ۱۹۹۹م؛ العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین: محمد الفأسی (م.۸۳۲ق.) به کوشش فؤاد سیر، مصر، الرساله، ۱۴۰۶ق؛ العقود اللؤلؤیه: به کوشش الحسنی، قاهره، مکتبة مدبولی، ۱۴۱۵ق؛ عمدة الطالب: ابن عنبه (م.۸۲۸ق.)، قم، انصاریان،۱۴۱۷ق؛ غایة المرام باخبار سلطنة البلد الحرام: عبدالعزیز بن فهد المکی (م.۹۲۰ق.)، به کوشش شلتوت، السعودیه، جامعة القری، ۱۴۰۹ق؛ الکامل فی التاریخ: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق؛ مراصد الاطلاع: صفی الدین عبدالمؤمن بغدادی (م.۷۳۹ق.)، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق؛ المعالم الاثیره: محمد محمد حسن شراب، بیروت، دار القلم، ۱۴۱۱ق؛ موسوعة مکة المکرمة و المدینة المنوره: احمد زکی یمانی، مؤسسة الفرقان، ۱۴۲۹ق؛ النجوم الزاهره: ابن تغری بردی الاتابکی (م.۸۷۴ق.)، مصر، وزارة الثقافة و الارشاد القومی. | |||
سید محمود سامانی | |||
ابوعلی عمر الشریف: امیر الحاج عراقیان، واسطه بازگرداندن حجرالاسود به کعبه | |||
ابوعلی عمر بن یحیی بن حسین علوی<ref>المنتظم، ج۱۳، ص۳۷۸؛ عمدة الطالب، ص۲۷۴-۲۷۵.</ref> که برخی نام او را محمد بن یحیی<ref>البدایة و النهایه، ج۱۱، ص۱۸۹؛ النجوم الزاهره، ج۳، ص۲۶۴.</ref> و لقبش را «شریف»<ref>البدایة و النهایه، ج۱، ص۱۸۹؛ عمدة الطالب، ص۲۷۵.</ref> آوردهاند، نسبش از طریق زید شهید به امام سجاد۷ میرسد.<ref>الکامل، ج۷، ص۱۲۶؛ عمدة الطالب، ص۲۷۵.</ref> او از نقیبان سادات علوی<ref>تاریخ مکه، ص۲۲۶؛ تاریخ عتبات عالیات عراق، ص۳۳.</ref> و سرپرست کاروان حاجیان در عراق بود. از این رو، به امیر الحاج شهرت یافت.<ref>شفاء الغرام، ج۲، ص۳۷۴.</ref> وی ۳۷ فرزند داشت که ۲۱ نفر از آنان پسر بودند؛ اما نسلش تنها از طریق سه تن از پسرانش ابوالحسن، ابوطالب و ابوالغنائم ادامه یافت.<ref>عمدة الطالب، ص۲۷۵.</ref> | |||
ابوعلی در سال ۳۲۷ق. از طرف خلیفه عباسی، المطیع لله، با ابوطاهر قرمطی که در پی غارت مکه و ربودن حجرالاسود در سال ۳۱۷ق. مانع حج عراقیان بود<ref>معجم البلدان، ج۲، ص۲۲۴؛ تاریخ الاسلام، ج۲۴، ص۵۵؛ شفاء الغرام، ج۲، ص۳۷۱.</ref>، مکاتبه کرد و بازگشایی مسیر مکه را از او خواست. قرامطه که او را به سبب شجاعت و بزرگواریاش دوست داشتند، به رغم ملاحظات سیاسی و درگیری با حکومت عباسی، خواسته وی را پذیرفتند و با دریافت پنج دینار برای هر شتر و هفت دینار برای بار آن، راه مکه را برای مردم عراق گشودند.<ref>تاریخ الاسلام، ج۲۴، ص۵۵؛ البدایة و النهایه، ج۱۱، ص۱۸۹؛ شذرات الذهب، ج۴، ص۱۳۹.</ref> بدین سان، نخستین برای انجام مناسک حج، از حاجیان مُکوس (مالیات) دریافت شد.<ref>المنتظم، ج۱۳، ص۳۷۸؛ تاریخ الاسلام، ج۲۴، ص۵۵؛ شذرات الذهب، ج۴، ص۱۳۹.</ref> نیز ابوعلی در سال ۳۳۵ق.<ref>آثار البلاد، ص۱۶۹؛ مراصد الاطلاع، ج۱، ص۳۸۲.</ref> یا ۳۳۹ق.<ref>معجم البلدان، ج۲، ص۲۲۴.</ref>، برای بازگرداندن حجرالاسود میان المطیع لله و قرمطیان واسطه شد. آنان نیز حجرالاسود را به کوفه بردند و بر ستون هفتم مسجد کوفه آویختند و سپس به مکه انتقال دادند. این در حالی بود که پیشتر خلفای فاطمی و عباسی<ref>تاریخ طبری، ج۱۱، ص۳۷۱؛ تجارب الامم، ج۶، ص۱۵۸؛ الکامل، ج۸، ص۴۸۶.</ref> نتوانسته بودند در برابر هزاران دینار، قرامطه را به بازگرداندن حجرالاسود راضی کنند.<ref>المنتظم، ج۱۴، ص۸۰؛ تاریخ مکه، ص۲۲۷.</ref> | |||
منابع | |||
آثار البلاد: زکریا بن محمد القزوینی (م.۶۸۲ق.)، ترجمه: میرزا جهانگیر، تهران، امیر کبیر، ۱۳۷۳ش؛ البدایة و النهایه: ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، بیروت، مکتبة المعارف؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی،۱۴۱۰ق؛ تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ تاریخ عتبات عالیات عراق: علی اصغر قائدان، قم، مشعر، ۱۳۸۳ش؛ تاریخ مکه از آغاز تا پایان دولت شرفای مکه: احمد السباعی (م.۱۴۰۴ق.)، ترجمه: جعفریان، تهران، مشعر، ۱۳۸۵ش؛ تجارب الامم: ابوعلی مسکویه (م.۴۲۱ق.)، به کوشش امامی، تهران، سروش، ۱۳۷۹ش؛ شذرات الذهب: عبدالحی بن عماد (م.۱۰۸۹ق.)، به کوشش الارنؤوط، بیروت، دار ابن کثیر، ۱۴۰۶ق؛ شفاء الغرام: محمد الفأسی (م.۸۳۲ق.)، به کوشش مصطفی محمد، مکه، النهضة الحدیثه، ۱۹۹۹م؛ عمدة الطالب: ابن عنبه (م.۸۲۸ق.)، به کوشش محمد حسن، نجف، المکتبة الحیدریه، ۱۳۸۰ق؛ الکامل فی التاریخ: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق؛ مراصد الاطلاع: صفی الدین عبدالمؤمن بغدادی (م.۷۳۹ق.)، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق؛ معجم البلدان: یاقوت الحموی (م.۶۲۶ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۵م؛ المنتظم: ابن جوزی (م.۵۹۷ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق؛ النجوم الزاهره: ابن تغری بردی الاتابکی (م.۸۷۴ق.)، مصر، وزارة الثقافة و الارشاد القومی. | |||
مهدی امیریان | |||
ابوعلی غلام الهَرّاس: ملقب به امام الحرمین (م.۴۶۸ق.)، از استادان فن قرائت | |||
ابوعلی حسن بن قاسم واسطی، مشهور به غلام الهّراس و امام الحرمین از استادان فنّ قرائت قرآن کریم در سال ۳۷۴ق. در واسط، از شهرهای عراق، زاده شد.<ref>تاریخ دمشق، ج۱۳، ص۳۵۰؛ تاریخ الاسلام، ج۳۱، ص۲۵۰-۲۵۲.</ref> وی برای آموختن قرائت و ملاقات با استادان این فن، سفرهای فراوان به بغداد، مصر، دمشق و نیز مکه داشت.<ref>تاریخ الاسلام، ج۳۱، ص۲۵۱.</ref> او برای دستیابی به دیگر معارف قرآنی بسیار کوشید و بر پایه نقلی، کسی به پایه او نرسید و دیگران برای آموختن نزد او میآمدند.<ref>الانساب، ج۱۰، ص۱۰۰؛ تاریخ الاسلام، ج۳۱، ص۲۵۱.</ref> وی از دانشوران مشهور در علم قرائت بود و کتابهایی در این زمینه تألیف کرد.<ref>شذرات الذهب، ج۵، ص۲۹۱.</ref> از او با عنوان مُقْری (استاد فنّ قرائت) اهل عراق<ref>لسان المیزان، ج۲، ص۲۴۵.</ref>، مُحدّث و علامه یاد کردهاند.<ref>الکامل، ج۱۰، ص۱۰۱.</ref> غالب شرححالنگاران از وی نام بردهاند؛ ولی تنها به تخصص وی در قرائت و تجوید اشاره کردهاند. بر پایه گزارشی، او را که در حرم سکونت داشت، به دلیل برتری علمی بر معاصران خود در مکه و مدینه «امام الحرمین» خواندند.<ref>تاریخ الاسلام، ج۳۱، ص۲۵۱-۲۵۲؛ الوافی، ج۱۲، ص۱۲۷.</ref> در منابع اشارهای به هنگام رفتن او به مکه و مدت اقامتش در آنجا نشده است. | |||
وی أعْوَر (یک چشم) بود و در پایان عمر بینایی خود را از دست داد<ref>تاریخ الاسلام، ج۳۱، ص۲۵۱.</ref> و در سن نود و اندی<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۱۸، ص۳۴۷.</ref> به سال ۴۶۸ق. در واسط درگذشت.<ref>الانساب، ج۱۰، ص۱۰۰؛ تاریخ دمشق، ج۱۳، ص۳۵۰.</ref> | |||
منابع | |||
الانساب: عبدالکریم السمعانی (م.۵۶۲ق.)، به کوشش عبدالرحمن، حیدرآباد، دائرة المعارف العثمانیه، ۱۳۸۲ق؛ تاریخ الاسلام: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق؛ تاریخ مدینة دمشق: ابن عساکر (م.۵۷۱ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق؛ سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م.۷۴۸ق)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق؛ شذرات الذهب فی اخبار من ذهب: عبدالحی بن عماد (م.۱۰۸۹ق.)، به کوشش الارنؤوط، بیروت، دار ابن کثیر، ۱۴۰۶ق؛ الکامل فی التاریخ: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق؛ لسان المیزان: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، بیروت، اعلمی، ۱۳۹۰ق؛ الوافی بالوفیات: الصفدی (م.۷۶۴ق.)، به کوشش الارنؤوط و ترکی مصطفی، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ق. | |||
مصطفی صادقی کاشانی |
نسخهٔ ۱۵ اکتبر ۲۰۱۷، ساعت ۱۱:۲۰
ابوعبدالله طبری: محدث و مفتی ایرانی مکه، ملقب به امام الحرمین
ابوعبدالله حسین بن علی بن حسین، مشهور به طبری[۱] در سال ۴۱۸ق.[۲] در آمل طبرستان[۳] زاده شد و در دهه آخر شعبان سال ۴۹۸ق. در ۸۰ سالگی در مکه معظمه درگذشت.[۴] از مدفن وی در منابع ذکری به میان نیامده است.
وی به سال ۴۳۹ق. در ۲۱ سالگی از آمل به نیشابور کوچ کرد و در آنجا فقه را نزد ناصر بن حسین عُمَری مروْزِی (م.۴۴۴ق.) فراگرفت[۵] و پس از مهاجرت به بغداد که زمان آن دانسته نیست، فقه را از قاضی ابوطیب طبری[۶]، صحیح بخاری را از عبدالغافر بن محمد، صحیح مُسلم را از عبدالغافر فارسی و دیگر کتب روایی را از دانشورانی چون ابوحفص بن مسرور، ابوعثمان صابونی و کریمه مروزیه[۷] سماع کرد و به جایگاهی ممتاز در فقه، حدیث و اصول رسید.
طبری در سال ۴۸۳ق. در نظامیه بغداد پس از ابوالقاسم دبوسی (م.۴۸۲ق.) تدریس را آغاز کرد. آنگاه همراه ابومحمد الفامی (م.۵۰۰ق.) یک روز در میان، در آنجا به تدریس پرداخت. چون غزّالی (م.۵۰۵ق.) به نظامیه قدم گذاشت، آنان به احترام او تدریس را رها کردند. طبری در سال ۴۸۹ق. که غزالی (م.۵۰۵ق.) نظامیه را ترک کرد، دیگر بار تدریس را از سر گرفت. سپس در سال ۴۹۲ق. بغداد را به مقصد اصفهان ترک کرد.[۸]
ابوعبدالله شافعی مذهب بود و به مسلک اشعری نیز آشنایی کامل داشت[۹] و بر پایه نقلی دارای عقیده اشعری بود.[۱۰] تنها اثر مشهور بر جای مانده از او العدّه است که شرحی بر الابانه اثر فورانی در فروع فقه شافعی است.[۱۱]
طبری و حج: مهمترین بخش زندگی ابوعبدالله طبری، سفر او به مکه و اقامت حدود ۳۰ ساله وی در آنجاست. او به سبب این اقامت طولانی و همجواری با خانه خدا، عنوان «امام الحرمین»[۱۲] را دریافت کرد و حاصل سالها تحصیل در حوزههای گوناگون فقه، اصول و حدیث را در قالب تدریس، فتوا، نقل روایت و املاء ارائه نمود.[۱۳] بدین روی، او را محدّث، فقیه و مفتی مکه لقب دادهاند.[۱۴] گروههای بسیار در مکه از وی فقه آموختند و کسانی همچون اسماعیل حافظ، ابوطاهر سلفی، ابوغالب ماوردی، ابوعلی بن سُکَّره، اسماعیل تمیمی، رزین عبدری، قاضی ابوبکر بن عربی، وجیه شحّامی و احمد بن محمد عباسی از او حدیث نقل کردند.[۱۵]
میان طبری و هیاج بن عبید و حنبلیان اهل سنت، در مکه فتنهها و تیرگیهایی پدید آمد[۱۶] و در پی شکایت شیعیان به امیر مکه، هیاج به دستور وی تازیانه خورد. به نقل ذهبی (م.۷۴۸ق.) او در مکه دارای خاندانی بوده است.[۱۷]
منابع
تاریخ الاسلام: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۵ق؛ سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش الارنؤوط، بیروت، الرساله، ۱۴۰۶ق؛ شذرات الذهب: عبدالحی بن عماد (م.۱۰۸۹ق.)، به کوشش الارنؤوط و دیگران، دار ابن کثیر، دمشق، ۱۴۰۶ق.؛ طبقات الشافعیة الکبری: تاج الدین السبکی (م.۷۷۱ق.)، به کوشش الحلو و دیگران، هجر للطباعة و النشر، ۱۴۱۳ق؛ طبقات الشافعیه: ابن قاضی شهبة الدمشقی (م.۸۵۱ق.) به کوشش الحافظ عبدالعلیم خان، بیروت، عالم الکتب، ۱۴۰۷ق؛ العبر فی خبر من غبر: الذهبی (م ۷۴۸ ق)، به کوشش محمد السعید، بیروت، دار الکتب العلمیه؛ معجم المؤلفین: عمر رضا کحاله، بیروت، التراث العربی؛ موسوعة طبقات الفقهاء: اللجنة العلمیة فی مؤسسة الامام الصادق۷، مؤسسة الامام الصادق۷، قم، ۱۴۱۸ق؛ الوافی بالوفیات: خلیل بن ایبک الصّفدی (م.۷۶۴ق.)، بیروت، دار النشر، ۱۴۱۱ق.
علی اصغر احمدی
ابوعُبَیده جَرّاح: صحابی مشهور، نقشآفرین در ماجرای سقیفه
عامر بن عبدالله بن جراح (م.۱۸ق.)، مشهور به ابوعبیده جراح، صحابی پیامبر۹ و از تیره بنیحارث بن فهر از قریش بود. در نسب او پس از ذکر کنیه، بر خلاف رسم عرب، نام جدّ (جرّاح) به جای آمده است.[۱۸] وجهی برای این نام در منابع یاد نشده است؛ اما با توجه به فراوانی آن میتوان گفت از اسامی رایج در میان اعراب بوده؛ گرچه به معنای پزشک جراح نیز به کار رفته است.
ابوعبیده یکی از ۱۷ نفر با سواد مکه هنگام ظهور اسلام بود.[۱۹] وی در روزگار جاهلیت برای مکیان گورکنی میکرد.[۲۰] درباره پدر او سخنان متناقض گفتهاند. بر پایه نقلی، پدر وی پیامبر۹ را درک کرد و اسلام آورد.[۲۱] بر پایه گزارشی دیگر، پدر او از مخالفان پیامبر۹ بود و ایشان را سبّ میکرد. گفتهاند: به همین سبب، ابوعبیده در جنگ بدر سر پدر خود را برید و نزد پیامبر۹ آورد.[۲۲] صحت این گزارش با تردید روبهروست؛ زیرا به گفته برخی مورخان، پدر وی از رؤسای قریش در جنگ فجار بود و مرگ او پیش از اسلام رخ داد.[۲۳] برخی این داستان را از ساختههای روزگار فضیلتسازی برای صحابه به شمار آوردهاند.[۲۴] مادر ابوعبیده، أمیمه بنت غنم بن جابر، از تیره بنیحارث قریش بود که بعدها اسلام آورد.[۲۵]
در منابع شیعی، شأن نزول آیاتی چون ۹۰ مائده/۵[۲۶]، ۵۱ قلم/۶۸[۲۷]، ۷۴ توبه/۹[۲۸]، ۱۰۸ نساء/۴[۲۹]، ۷۹-۸۰ زخرف/۴۳[۳۰] و ۲۵-۲۶ محمّد/۴۷[۳۱] در نکوهش ابوعبیده یاد شده است.
ابوعبیده در روزگار پیامبر۹: گفتهاند که ابوعبیده همراه ارقم بن ابیارقم (م.۵۵ق.) و عثمان بن مظعون (م.۲ق.) اسلام آورد و از نخستین مسلمانان به شمار میرود.[۳۲] برخی اسلام او را به دست ابوبکر دانستهاند.[۳۳] با استناد به گزارشی که سن او را در جنگ بدر ۴۱ سال دانسته[۳۴]، میتوان گفت هنگام اسلام آوردن ۲۷ سال داشته است. وی از دعوتکنندگان به اسلام در زمان دعوت مخفیانه پیامبر۹ در مکه بود.[۳۵] نام او در شمار ۱۰ مهاجر نخستین یاد شده که پیش از جعفر بن ابیطالب به حبشه هجرت کردند.[۳۶] برخی مورخان گفتهاند که وی در مهاجرت دوم به حبشه رفت.[۳۷] بعضی نیز او را حاضر در هر دو هجرت دانستهاند.[۳۸] وی پس از هجرت پیامبر۹ به مدینه، از حبشه به مکه بازگشت و سپس به مدینه مهاجرت کرد و در خانه کلثوم بن هدم که خانه مردان مجرد بود، ساکن شد.[۳۹]
پیامبر۹ میان او و سعد بن معاذ بن نعمان (م.۵ق.)[۴۰] یا سالم مولای ابیحذیفه (م.۱۲ق.)[۴۱] و یا بلال حبشی (م.۲۰ق.)[۴۲] پیمان برادری بست. وی با محمد بن مسلمه (م.۴۶ق.) نیز برای برخورداری از میراث[۴۳] پیمان برادری برقرار کرد. روایتی از انس بن مالک در زمینه شراب نوشیدن ابوعبیده همراه ابی بن کعب و ابوطلحه انصاری در دست است.[۴۴]
روایتها از حضور ابوعبیده در جنگ بدر و اُحُد به سال سوم ق. حکایت دارند.[۴۵] در جنگ احد از اندک کسانی بود که تا آخرین لحظه ایستادگی و از پیامبر۹ دفاع کردند. او به مداوای زخمهای مجروحان نبرد پرداخت و حلقه زرهی را که در پیشانی پیامبر فرورفته بود، با دندان بیرون کشید و از همین رو، دندانهای پیشینش شکست و از این جهت او را اَثرَم یا اهتم گفتند.[۴۶] منابع شیعی گزارش دادهاند که در این ماجرا تنها علی۷ و ابودجانه (م.۱۲ق.) در کنار پیامبر۹ ماندند.[۴۷] در برخی منابع آمده که فردی به نام عقبة بن وهب حلقهها را از چهره پیامبر۹ بیرون آورد.[۴۸]
ابوعبیده در ماجرای صلح حدیبیه به سال ششم ق. از گواهان این صلح بود و نامش در کنار دیگر گواهان، بالای پیماننامه نوشته شد.[۴۹] گویا به سبب با سواد بودن، در شمار شاهدان پیمان انتخاب شد. او در غزوه ذات السلاسل به سال هشتم ق.[۵۰]، سریه خبط به سال هشتم ق.[۵۱] و به گفته ابن سعد (م.۲۳۰ق.) در همه جنگهای پیامبر۹[۵۲] و به سخن ابن حجر (م.۸۵۳ق.) در همه غزوهها، جز غزوه تبوک به سال نهم ق. شرکت داشت.[۵۳] او در سریه خبط (سیف البحر) و ذی القصه به سال ششم ق. فرمانده سپاه بود. در سریه خبط، پیامبر۹ او را همراه ۳۰۰ تن از مسلمانان به سوی قبیلهای از جُهَینه فرستاد.[۵۴]
در غزوه ذات السلاسل پیامبر۹ او را با گروهی از صحابه به کمک سپاهی به فرماندهی عمرو بن عاص (م.۴۳ق.) فرستاد. با این که او از عمرو بن عاص دل خوشی نداشت، به سبب پیروی از دستور پیامبر۹ با عمرو کنار آمد و از این روی، پیامبر۹ وی را تحسین کرد.[۵۵] اخباری ناسازگار درباره حضور او در غزوه تبوک در دست است. منابع اهل سنت معتقدند وی در تبوک حضور نداشت[۵۶] و پیامبر۹ او را در مدینه باقی نهاده بود.[۵۷] برخی منابع شیعه معتقدند او از کسانی بود که قصد داشتند در بازگشت از غزوه تبوک با رم دادن شتر پیامبر۹ ایشان را ترور کنند.[۵۸]
ابوعبیده در روز فتح مکه به سال هشتم ق. کنار پیامبر۹ بود و فرماندهی بخشی از سپاه را بر عهده داشت[۵۹] و پیشاپیش پیامبر وارد مکه شد.[۶۰] نیز او از گواهان پیماننامه هیئتهای نمایندگی قبایل با پیامبر۹ بود.[۶۱] پیامبر او را برای تبلیغ و جمعآوری زکات به قبایل و مناطق مختلف فرستاد. او از سوی پیامبر۹ برای گرفتن جزیه به بحرین فرستاده شد و با اموالی که به دست آورده بود، به مدینه بازگشت و پیامبر۹ از بازگشت او خوشحال شد.[۶۲] هنگامی که گروهی از مردم نجران به حضور پیامبر آمده، از او خواستند تا فردی امین را به سوی آنان بفرستد، ایشان ابوعبیده را همراه ایشان فرستاد.[۶۳] نیز او به فرمان پیامبر۹ برای آموزش امور دینی به یمن رفت.[۶۴]
هنگام دفن پیامبر۹ کسی را به دنبال او و فردی دیگر را در پی ابوطلحه فرستادند. ابوطلحه زودتر از ابوعبیده رسید و قبر پیامبر۹ را کَند.[۶۵]
ابوعبیده پس از پیامبر۹: ابوعبیده هنگام رحلت پیامبر۹ با سپاه اسامه رهسپار جنگ بود.[۶۶] چون خبر وفات پیامبر۹ به سپاه رسید، با اسامه و عمر به مدینه بازگشت و در مراسم دفن پیامبر حضور یافت.[۶۷] پس از رحلت پیامبر۹ و بیعت با ابوبکر، ماجرای ارتداد اعراب برخی نواحی پیش آمد. وی و عمر و سعد بن ابیوقاص از ابوبکر خواستند از اعزام سپاه اسامه به روم منصرف شود و ایشان را برای سرکوبکردن مرتدان بفرستد. ابوبکر نپذیرفت و تنها عمر را در مدینه نگاه داشت و دیگران را به سپاه اسامه ملحق کرد.[۶۸]
ابوعبیده همراه عمر در سقیفه بنیساعده حضور داشت[۶۹] و در رساندن ابوبکر (م.۱۳ق.) به خلافت نقشی مهم و اساسی ایفا کرد. برخی از منابع شیعه معتقدند ابوعبیده، ابوبکر، عمر (م.۲۳ق.)، مغیرة بن شعبه (م.۵۰ق.)، عبدالرحمن بن عَوف (م.۳۱ق.) و سالم مولای ابیحُذَیفه (م.۱۲ق.) با هم عهد کرده بودند پس از رحلت پیامبر۹ نگذارند خلافت به دست بنیهاشم افتد.[۷۰] هنگامی که ابوبکر، عمر و ابوعبیده شتابان به سقیفه رسیدند، انصار برای انتخاب خلیفه در آنجا گرد آمده بودند.[۷۱] آنان پیامبر۹ را از مهاجران شمردند و خود را به جانشینی او سزاوارتر دانستند.[۷۲] عمر و ابوبکر نخست قصد داشتند تا با ابوعبیده بیعت کنند[۷۳]؛ اما او ابوبکر را به دلیل تقدم در اسلام و همراهی با رسول خدا۹ در هجرت به مدینه مقدم دانست.[۷۴]
چون ابوبکر به خلافت رسید، ابوعبیده نقشی عمده در گرفتن بیعت از مخالفان به ویژه علی۷ داشت.[۷۵] او برای بیعت گرفتن از علی۷ با اشاره به سابقه وی در اسلام و فضل و خویشاوندی او با پیامبر۹، به سبب جوان بودن او و نیز کهنسالی و تجربه بیشتر ابوبکر، بر آن بود که ابوبکر برای خلافت شایستهتر است. پس از علی خواست تا این مقام را به ابوبکر تسلیم کند.[۷۶] بر پایه گزارشی، وی در مشاجره با علی۷ او را حریص به خلافت دانست.[۷۷] هنگامی که ابوبکر به حدیثی از پیامبر۹ استناد نمود که نبوت و خلافت در بنیهاشم جمع نمیشوند، ابوعبیده به صحت این حدیث گواهی داد.[۷۸] برخی مفسران شیعی سدههای نخست او را از کسانی میدانند که برای گرفتن بیعت به خانه حضرت زهرا۳ هجوم برد.[۷۹]
نیز ابوعبیده همراه عمر و مغیرة بن شعبه در گرفتن بیعت از عباس (م.۶۸ق.) عموی پیامبر۹ برای ابوبکر تلاش کرد.[۸۰] بر پایه نقلی، آنان کوشیدند با تطمیع عباس وی را برای جدایی از علی۷ تشویق کنند.[۸۱] او تا پایان زندگی از مهمترین عناصر استحکام ارکان خلافت شیخین بود و در زمان ابوبکر مدتی متصدی بیت المال شد.[۸۲] سپس به فرماندهی کل سپاه مسلمانان در شام رسید[۸۳] و شهرها و مناطق عمده شام از جمله دمشق را فتح کرد. او در سال پانزدهم ق. همراه خالد بن ولید به قصد فتح حِمْص به این منطقه لشکر کشید. مسلمانان پس از ماهها محاصره این منطقه، پیروز شدند و آن را تصرف کردند.[۸۴]
خلیفه دوم در سال۱۷ق. با برکنارکردن خالد بن ولید، ابوعبیده را به حکومت شام منصوب کرد.[۸۵] خلیفه آن قدر به او اعتماد داشت که به گفته خود میخواست پس از مرگ، وی را به جای خویش بگمارد.[۸۶] او میگفت: آرزو دارم خانهای آکنده از مردانی همچون ابوعبیده داشته باشم.[۸۷] ابوعبیده از فرماندهان مسلمانان در فتح جزیره به سال۱۷ق. و فتح مصر به سال۱۸ق. بود.[۸۸]
بر پایه گزارشی، از خدمات او به خلیفه دوم و اهالی مدینه آن بود که چون مدینه دچار قحطی و خشکسالی شد و عمر از والیان شهرهای مختلف برای ارسال مواد غذایی یاری جست، ابوعبیده مواد غذایی فراوان با ۴۰۰۰ بار شتر از شام به مدینه آورد. با توجه به گسترده نبودن مدینه در آن روزگار، این رقم گزاف به نظر میرسد. هنگامی که عمر خواست بهای این مواد خوراکی را بپردازد، ابوعبیده از پذیرش آن خودداری کرد و این کار را برای رضای خدا دانست.[۸۹]
روزی عمر بن خطاب ۴۰۰۰ درهم و ۴۰۰ دینار برای ابوعبیده فرستاد تا وی را بیازماید. او همه آن پول را قسمت کرد.[۹۰] در منابع آمده است که وی آرزو میکرد گوسفندی بود و خانوادهاش او را ذبح کرده، از گوشتش بهره میبردند.[۹۱] این سخن شاید بر اثر پشیمانی از اشتباهاتش بوده است. او سرانجام در سال ۱۸ق. هنگامی که ۵۸ سال داشت، در طاعون عَمواس در اردن مُرد و معاذ بن جبل بر او نماز گزارد.[۹۲] وی در روستای «عمتا» در منطقه غور (بیسان) به خاک سپرده شد.[۹۳]
ابوعبیده در منابع کهن اهل سنت به عنوان صحابی پیامبر۹، یکی از عشره مُبَشّره[۹۴] و از حواریان پیامبر۹[۹۵] و فقیهان صحابه[۹۶] یاد شده و فضیلتهایی از زبان پیامبر۹[۹۷] و صحابه[۹۸] در ستایش او نقل کردهاند؛ مثلا او را امین امت و امین پیامبر۹ شمردهاند.[۹۹] برخی حدیثشناسان در صحت انتساب این سخن به پیامبر۹ تردید دارند.[۱۰۰] او را از کاتبان وحی[۱۰۱] و گردآورندگان قرآن دانستهاند.[۱۰۲] اشعاری هم به او نسبت دادهاند.[۱۰۳] نیز او در منابع حدیثی یکی از راویان احادیث پیامبر۹ به شمار میرود که روایاتی اندک از زبان پیامبر نقل کرده است.[۱۰۴]
روایتهای ابوعبیده: راویان احادیث اندک وی از پیامبر۹ از این قرارند: جابر بن عبدالله، عرباض بن جاریه، ابوامامه باهلی، اسلم غلام عمر، سمرة بن جندب، عبدالرحمن بن غنم[۱۰۵]، و عیاض بن غطیف.[۱۰۶] احادیث منتسب به وی موضوعاتی پراکنده را در برمیگیرند؛ از جمله: فضیلت نماز جمعه[۱۰۷]، فضیلت امرکردن حاکمان به معروف[۱۰۸]، عذاب نسبتدهنده دروغ به پیامبر۹[۱۰۹]، پاداش انفاق در راه خدا[۱۱۰]، به تأخیر انداختن قصاص زن گناهکار تا زاده شدن فرزندش[۱۱۱]، استدراج برای امت گناهکار[۱۱۲]، هشدار خروج دجال برای هر قومی از جمله پیروان خود[۱۱۳]، وصیت پیامبر۹ برای اخراج یهود از جزیرة العرب[۱۱۴]، کسانی که شهید محسوب میشوند[۱۱۵]، روایتی درباره رؤیت خداوند که بیانگر داستان دیدار پیامبر۹ و خداوند و گفتوگوی ایشان در شب معراج است[۱۱۶] و گزارش ناخشنودی پیامبر۹ از انحراف امتش پس از ایشان.[۱۱۷]
نیز گزارشی درباره اظهار اندوه وی از رعایت نکردن وصیت پیامبر۹ در دست است. از مسلم بن أکیس گزارش شده که روزی نزد ابوعبیده رفت و او را اندوهگین دید و از علت آن پرسید. ابوعبیده علت آن را فراموشکردن وصیت پیامبر دانست که وی را از تجملگرایی منع نموده و توصیه کرده بود زندگی سادهای در پیش گیرد؛ ولی وی چنین نکرده بود.[۱۱۸]
منابع از دو پسر وی به نامهای یزید و عمیر از هند بنت جابر بن وهب یاد کردهاند[۱۱۹]؛ اما نسلی از او نمانده است.[۱۲۰]
منابع
الاحتجاج: ابومنصور الطبرسی (م.۵۲۰ق.)، به کوشش سید محمد باقر، دار النعمان، ۱۳۸۶ق؛ الارشاد: المفید (م.۴۱۳ق.)، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ق؛ الاستیعاب: ابن عبدالبر (م.۴۶۳ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق؛ اسد الغابه: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق؛ الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق؛ الاعلام: الزرکلی (م.۱۳۹۶ق.)، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۹۹۷م؛ انساب الاشراف: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق؛ البدء و التاریخ: المطهر المقدسی (م.۳۵۵ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۹۰۳م؛ البدایة و النهایه: ابنکثیر (م.۷۷۴ق.)، بیروت، مکتبة المعارف؛ البرهان فی تفسیر القرآن: البحرانی (م.۱۱۰۷ق.)، قم، البعثه، ۱۴۱۵ق؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق؛ تاریخ الخلفاء: السیوطی (م.۹۱۱ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۸ق؛ تاریخ بغداد: الخطیب البغدادی (م.۴۶۳ق.)، به کوشش عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۷ق؛ تاریخ خلیفه: خلیفة بن خیاط (م.۲۴۰ق.)، به کوشش سهیل زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۴ق؛ تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ تاریخ مدینة دمشق: ابن عساکر (م.۵۷۱ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق؛ تاریخ المدینة المنوره: ابن شبّة النمیری (م.۲۶۲ق.)، به کوشش شلتوت، قم، دار الفکر، ۱۴۱۰ق؛ تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م.۲۹۲ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق؛ تفسیر العیاشی: العیاشی (م.۳۲۰ق.)، به کوشش رسولی محلاّتی، تهران، المکتبة العلمیة الاسلامیه؛ تفسیر القمی: القمی (م.۳۰۷ق.)، به کوشش الجزائری، قم، دار الکتاب، ۱۴۰۴ق؛ حلیة الاولیاء: ابونعیم الاصفهانی (م.۴۳۰ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۵ق؛ الخصال: الصدوق (م.۳۸۱ق.)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۶ق؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی: زیر نظر بجنوردی، تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ، ۱۳۷۲ش؛ دائرة المعارف قرآن کریم: مرکز فرهنگ و معارف قرآن کریم، قم، بوستان کتاب، ۱۳۷۸ش؛ دلائل النبوه: البیهقی (م.۴۵۸ق.)، به کوشش عبدالمعطی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۵ق؛ الرده: الواقدی (م.۲۰۷ق.)، به کوشش الجبوری، بیروت، دار الغرب الاسلامی، ۱۴۱۰ق؛ الریاض النضره: الطبری (م.۶۹۴ق.)، به کوشش عیسی عبدالله، بیروت، دار الغرب الاسلامی، ۱۹۹۶م؛ سنن ابن ماجه: ابن ماجه (م.۲۷۵ق.)، به کوشش محمد فواز، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۳۹۵ق؛ سنن ابیداود: السجستانی (م.۲۷۵ق.)، به کوشش سعید محمد اللحام، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۰ق؛ سنن الترمذی: الترمذی (م.۲۷۹ق.)، به کوشش عبدالوهاب، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۲ق؛ السنن الکبری: البیهقی (م.۴۵۸ق.)، بیروت، دار الفکر؛ سنن الدارمی: الدارمی (م.۲۵۵ق.)، احیاء السنة النبویه؛ سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق؛ السیرة النبویه: ابن هشام (م.۸-۲۱۳ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، المکتبة العلمیه؛ شذرات الذهب: عبدالحی بن عماد (م.۱۰۸۹ق.)، بیروت، دار ابن کثیر، ۱۴۰۶ق؛ شرح نهج البلاغه: ابن ابیالحدید (م.۶۵۶ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق؛ صحیح البخاری: البخاری (م.۲۵۶ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۱ق؛ طبقات الفقهاء: ابراهیم بن محمد الشیرازی (م.۴۷۶ق.)، به کوشش احسان عباس، بیروت، دار الرائد؛ الطبقات الکبری: ابن سعد (م.۲۳۰ق.)، بیروت، دار صادر؛ علل الشرایع: الصدوق (م.۳۸۱ق.)، به کوشش بحر العلوم، نجف، المکتبة الحیدریه، ۱۳۸۵ق؛ الغارات: ابراهیم الثقفی الکوفی (م.۲۸۳ق.)، به کوشش المحدث، بهمن، ۱۳۵۵ش؛ فتوح البلدان: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش محمد رضوان، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۳۹۸ق؛ الکافی: الکلینی (م.۳۲۹ق.)، به کوشش غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۵ش؛ کتاب السنه: الشیبانی (م.۲۸۷ق.)، به کوشش محمد البانی، بیروت، المکتب الاسلامی، ۱۴۱۳ق؛ کنز العمال: المتقی الهندی (م.۹۷۵ق.)، به کوشش صفوة السقاء، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق؛ مجمع الزوائد: الهیثمی (م.۸۰۷ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۲ق؛ المحبّر: ابن حبیب (م.۲۴۵ق.)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده؛ المستدرک علی الصحیحین: الحاکم النیشابوری (م.۴۰۵ق.)، به کوشش مرعشلی، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق؛ مسند ابییعلی: احمد بن علی بن المثنی (م.۳۰۷ق.)، به کوشش حسین سلیم، بیروت، دار المأمون للتراث؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.۲۴۱ق.)، بیروت، دار صادر؛ المعارف: ابن قتیبه (م.۲۷۶ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، شریف رضی، ۱۳۷۳ش؛ معجم البلدان: یاقوت الحموی (م.۶۲۶ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۵م؛ المعجم الکبیر: الطبرانی (م.۳۶۰ق.)، به کوشش حمدی عبدالمجید، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق؛ المغازی: الواقدی (م.۲۰۷ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۹ق؛ من لایحضره الفقیه: الصدوق (م.۳۸۱ق.)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، ۱۴۰۴ق؛ المنتظم: ابن جوزی (م.۵۹۷ق.)، به کوشش نعیم زرزور، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق.
علی غفرانی، معصومه اخلاقی
ابوعزیز قتادة بن ادریس: امیر مکه، از اشراف حسنی و سرسلسله آل قتاده
ابوعزیز قتادة بن ادریس بن مُطاعن/ مظاعن، ملقب به نابغه، با ۱۵ واسطه به امام حسن مجتبی۷ نسب میرساند.[۱۲۱] مادرش نیز از اشراف حسنی از خاندان هواشم، طبقه سوم اشراف حاکم برمکه[۱۲۲]، بود. محل تولد را قریه عَلقمیه در ینْبُع دانستهاند.[۱۲۳] وی در کودکی به حفظ قرآن و آموختن حدیث پرداخت.[۱۲۴] در منابع از زندگی او تا امارتش بر مکه، گزارشی در دست نیست.
ابوعزیز با همراهی خویشاوندان خود، با اخراج اشراف حاکم بر ینْبُع، شهری در حجاز بر ساحل دریای سرخ، بر این شهر تسلط یافت و سپس با بیرون راندن بنییحیی از وادی صفراء در۵۱ کیلومتری مدینه در راه بدر[۱۲۵] آن را نیز بر قلمرو خود افزود.[۱۲۶] در گزارشی آمده آنگاه که اموال گروهی از بازرگانان مصری در مراسم حج به سرقت رفت و به حجگزاران اهانت شد، آنان برای شکایت نزد ابوعزیز به ینبع آمدند.[۱۲۷] شاید از این رو بود که او در سال ۵۹۸ق. به بهانه برچیدن بساط فساد و ستم اشراف هواشم، حاکمان مکه، فرزندش عزیز را به مکه فرستاد. با پیروزی عزیز بر امیر مکه، مُکثر بن عیسی و خروج وی از آن شهر، ابوعزیز، خود، وارد مکه شد و با کشتن محمد بن مکثر به حکومت آل هواشم در آن شهر پایان داد.[۱۲۸] برخی آغاز حکمرانی ابوعزیز بر مکه را در ۵۹۷[۱۲۹] یا ۵۹۹ق. دانستهاند.[۱۳۰]
ابوعزیز پس از تثبیت موقعیتش در مکه، فرزندش عزیز را برای تصرف مدینه فرستاد. اما امیر مدینه، قاسم بن مهنا، حمله او را دفع کرد.[۱۳۱] حملات ابوعزیز به مدینه در سالهای بعد نیز تکرار شد؛ اما وی نتوانست بر آن شهر تسلط یابد.[۱۳۲] پس از چندی طائف، نجد و برخی از نواحی یمن نیز به قلمرو حکومت او افزوده شد.[۱۳۳] قدرت روزافزون وی عباسیان را به پذیرش حکومتش واداشت. او در پی دعوت کتبی خلیفه عباسی، ناصر یا پدرش مستنصر، برای دیدار با وی[۱۳۴] به عراق سفر کرد و تا نجف پیش رفت. ولی با دیدن مردم کوفه که شیری را در زنجیر به استقبالش آورده بودند، آن را به فال بد گرفت و به حجاز بازگشت و در سرودهای خطاب به خلیفه، علت انصراف خود را بیان کرد.[۱۳۵] وی شأن خویش را برتر از خلیفه[۱۳۶] و خود را از الناصرلدین الله عباسی برای خلافت شایستهتر میدانست.[۱۳۷] او در دوران امارتش برای آبادانی شهر مکه خدماتی انجام داد که آثار برخی از آنها تا چندی پیش باقی بود. وی حصاری از سنگ و گل در اطراف مکه کشید. در گزارشی دیگر آمده است که او در شمال مکه برای پاسداری از شهر دیواری کشید و به بازسازی مزار شهید فخ، حسین بن علی، پرداخت.[۱۳۸]
ابوعزیز در ابتدای حکومتش بر مکه، با حاجیان رفتاری نیک داشت و عدالت را به کار میبست. هیبت او در چشم مردم و شدت برخوردش با فسادگران مشهور است.[۱۳۹] اما بعدها رفتارش با آنان به خشونت گرایید؛ چنانکه او را به سنگدلی و ستمگری وصف کردهاند.[۱۴۰] او دیگر بار رسم مُکوس (مالیات) را برقرار کرد.[۱۴۱] برخی ترور نافرجام او در منا به سال ۶۰۸ق. به دست یکی از اسماعیلیان را سبب تغییر رفتار وی دانستهاند.[۱۴۲] در این زمان، اسماعیلیان با آمدن حسن نو مسلمان بر سر کار، با خلافت عباسی رابطهای نزدیک برقرار کرده بودند. بر پایه گزارشی، یکی از عموزادگان ابوعزیز که شبیه او بود، به دست اسماعیلیان ترور شد. این امر بدگمانی وی به خلیفه عباسی[۱۴۳] و قتل عام و غارت حاجیان عراق در منا و مکه را در پی داشت. گروهی از آنان با پیوستن به کاروان حاجیان شام و پناه بردن به ربیعه خاتون، خواهر ملک عادل ایوبی، و وساطت او نجات یافتند.[۱۴۴] در گزارشی آمده که مکیان برای صدور اجازه ورود به مکه و انجام طواف ۰۰۰/۳۰ دینار از حاجیان عراقی میستاندند.[۱۴۵] سپس ابوعزیز با فرستادن فرزندش راجح و گروهی به بغداد، به سبب کشتار حاجیان از خلیفه عذرخواهی کرد. اینان کفنپوش و با شمشیرهای کشیده نزد خلیفه حضور یافتند و او عذر ابوعزیز را پذیرفت.[۱۴۶] از دیگر رویدادهای دوران حکومت وی میتوان به غارت حاجیان یمنی در سال ۶۰۷ق. اشاره کرد.[۱۴۷] در همین سال، از کشته شدن فردی به نام بلال یاد شده که از بزرگان قتاده بود و بدین سبب، این سال به سال بلال معروف شد.[۱۴۸] در سال ۶۰۹ق. خلیفه همراه با کاروان عراقی، برای ابوعزیز مال و خلعت فرستاد و از قتل و غارت حاجیان ذکری به میان نیاورد.[۱۴۹] در سال ۶۱۱ق. عیسی بن ملک عادل، حاکم ایوبیان شام، به حج رفت و ابوعزیز او را خدمت کرد. اما چون مانند حاکم مدینه او را تکریم نکرد، حاکم ایوبی لشکریانی در اختیار حاکم مدینه قرار داد تا با ابوعزیز بجنگد.[۱۵۰] در این سالها در مکه به نام ابوبکر بن ایوب، حاکم مصر و شام خطبه خوانده میشد.[۱۵۱]
دانشمندان معاصر ابوعزیز وی را ستوده و فاضلی گرانمایه، ادیب و دارای صفاتی پسندیده همچون شجاعت و زیرکی خواندهاند. او صاحب قصیدههایی در مدح حضرت فاطمه۳ است.[۱۵۲] او به فرزندان و خاندان خویش سفارش کرد تا با حاجیان مدارا کنند و بدانان یادآور شدکه عزت ایشان در گرو مجاورت کعبه است.[۱۵۳]
سرانجام ابوعزیز در ذیحجه سال ۶۱۷ق. در حدود ۹۰ سالگی پس از حدود ۲۰ سال حکمرانی بر مکه[۱۵۴] به دست فرزندش حسن کشته شد.[۱۵۵] اما برخی این گزارش را نقد کردهاند.[۱۵۶] ابوعزیز به امام زیدیان یمن، عبدالله بن حمزه، بسیار گرایش داشت و حتی برای او از قبایل حجازی بیعت گرفت و بر پایه عقاید شیعیان و از جمله زیدیه، گفتن «حی علی خیر العمل» را در اذان رسمی کرد.[۱۵۷] از این رو، او را زیدی دانستهاند[۱۵۸]؛ هر چند گاه به نام خلیفه عباسی و ایوبیان نیز خطبه میخواند.[۱۵۹] او خانه خود را که در پایین مکه بود و امروز به «حی مسفله» شناخته میشود، وقف فقرای متأهل عرب کرد و شرط نمود که در صورت انقراض آنان، آن خانه به مساکین و فقیران و در راهماندگان مسلمان اختصاص یابد. وکیل او در این وقف، ربیع بن عبدالله ماردینی بود.[۱۶۰]
در شمار فرزندان ابوعزیز اختلاف است.[۱۶۱] نسل او به واسطه نُه تن از فرزندانش حسن و راجح ادامه یافت[۱۶۲] که برخی از ایشان بر مکه حکمرانی یافتند. اینان به «آل قتاده» شهرت دارند و از طبقه چهارم اشراف حسنی مکه شمرده میشوند.
منابع
اتحاف الوری: عمر بن فهد (م.۸۸۵ق.)، به کوشش شلتوت، دار المدنی، جده؛ الاحتجاج: ابومنصور الطبرسی (م.۵۲۰ق.)، به کوشش سید محمد باقر، دار النعمان، ۱۳۸۶ق؛ الاشراف علی تاریخ الاشراف: عاتق بن غیث، بیروت، دار النفائس، ۱۴۲۳ق؛ البدایة و النهایه: ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق؛ تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (م.۸۰۸ق.)، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۸ق؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق؛ تاریخ امراء مکة المکرمه: عارف عبدالغنی، دمشق، دار البشائر، ۱۴۱۳ق؛ تاریخ مکه: احمد السباعی (م.۱۴۰۴ق.)، نادی مکة الثقافی، ۱۴۰۴ق؛ تحصیل المرام: محمد بن احمد الصباغ (م.۱۳۲۱ق.)، به کوشش ابن دهیش، مکه، ۱۴۲۴ق؛ تحفة الازهار و زلال الانهار: ضامن بن شدقم الحسینی (م.۱۰۹۰ق.)، به کوشش الجبوری، تهران، میراث، ۱۴۲۰ق؛ الروض المعطار: محمد بن عبدالمنعم الحمیری (م.۹۰۰ق.)، بیروت، مکتبة لبنان، ۱۹۸۴م؛ السلوک لمعرفة دول الملوک: المقریزی (م.۸۴۵ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ سمط النجوم العوالی: عبدالملک بن حسین العصامی (م.۱۱۱۱ق.)، قاهره، المکتبة السلفیه؛ سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق؛ شفاء الغرام: محمد الفأسی (م.۸۳۲ق.)، به کوشش مصطفی محمد، مکه، النهضة الحدیثه، ۱۹۹۹م؛ العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین: محمد الفأسی (م.۸۳۲ق.) به کوشش فؤاد سیر، مصر، الرساله، ۱۴۰۶ق؛ العقود اللؤلؤیه: به کوشش الحسنی، قاهره، مکتبة مدبولی، ۱۴۱۵ق؛ عمدة الطالب: ابن عنبه (م.۸۲۸ق.)، قم، انصاریان،۱۴۱۷ق؛ غایة المرام باخبار سلطنة البلد الحرام: عبدالعزیز بن فهد المکی (م.۹۲۰ق.)، به کوشش شلتوت، السعودیه، جامعة القری، ۱۴۰۹ق؛ الکامل فی التاریخ: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق؛ مراصد الاطلاع: صفی الدین عبدالمؤمن بغدادی (م.۷۳۹ق.)، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق؛ المعالم الاثیره: محمد محمد حسن شراب، بیروت، دار القلم، ۱۴۱۱ق؛ موسوعة مکة المکرمة و المدینة المنوره: احمد زکی یمانی، مؤسسة الفرقان، ۱۴۲۹ق؛ النجوم الزاهره: ابن تغری بردی الاتابکی (م.۸۷۴ق.)، مصر، وزارة الثقافة و الارشاد القومی.
سید محمود سامانی
ابوعلی عمر الشریف: امیر الحاج عراقیان، واسطه بازگرداندن حجرالاسود به کعبه
ابوعلی عمر بن یحیی بن حسین علوی[۱۶۳] که برخی نام او را محمد بن یحیی[۱۶۴] و لقبش را «شریف»[۱۶۵] آوردهاند، نسبش از طریق زید شهید به امام سجاد۷ میرسد.[۱۶۶] او از نقیبان سادات علوی[۱۶۷] و سرپرست کاروان حاجیان در عراق بود. از این رو، به امیر الحاج شهرت یافت.[۱۶۸] وی ۳۷ فرزند داشت که ۲۱ نفر از آنان پسر بودند؛ اما نسلش تنها از طریق سه تن از پسرانش ابوالحسن، ابوطالب و ابوالغنائم ادامه یافت.[۱۶۹]
ابوعلی در سال ۳۲۷ق. از طرف خلیفه عباسی، المطیع لله، با ابوطاهر قرمطی که در پی غارت مکه و ربودن حجرالاسود در سال ۳۱۷ق. مانع حج عراقیان بود[۱۷۰]، مکاتبه کرد و بازگشایی مسیر مکه را از او خواست. قرامطه که او را به سبب شجاعت و بزرگواریاش دوست داشتند، به رغم ملاحظات سیاسی و درگیری با حکومت عباسی، خواسته وی را پذیرفتند و با دریافت پنج دینار برای هر شتر و هفت دینار برای بار آن، راه مکه را برای مردم عراق گشودند.[۱۷۱] بدین سان، نخستین برای انجام مناسک حج، از حاجیان مُکوس (مالیات) دریافت شد.[۱۷۲] نیز ابوعلی در سال ۳۳۵ق.[۱۷۳] یا ۳۳۹ق.[۱۷۴]، برای بازگرداندن حجرالاسود میان المطیع لله و قرمطیان واسطه شد. آنان نیز حجرالاسود را به کوفه بردند و بر ستون هفتم مسجد کوفه آویختند و سپس به مکه انتقال دادند. این در حالی بود که پیشتر خلفای فاطمی و عباسی[۱۷۵] نتوانسته بودند در برابر هزاران دینار، قرامطه را به بازگرداندن حجرالاسود راضی کنند.[۱۷۶]
منابع
آثار البلاد: زکریا بن محمد القزوینی (م.۶۸۲ق.)، ترجمه: میرزا جهانگیر، تهران، امیر کبیر، ۱۳۷۳ش؛ البدایة و النهایه: ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، بیروت، مکتبة المعارف؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی،۱۴۱۰ق؛ تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ تاریخ عتبات عالیات عراق: علی اصغر قائدان، قم، مشعر، ۱۳۸۳ش؛ تاریخ مکه از آغاز تا پایان دولت شرفای مکه: احمد السباعی (م.۱۴۰۴ق.)، ترجمه: جعفریان، تهران، مشعر، ۱۳۸۵ش؛ تجارب الامم: ابوعلی مسکویه (م.۴۲۱ق.)، به کوشش امامی، تهران، سروش، ۱۳۷۹ش؛ شذرات الذهب: عبدالحی بن عماد (م.۱۰۸۹ق.)، به کوشش الارنؤوط، بیروت، دار ابن کثیر، ۱۴۰۶ق؛ شفاء الغرام: محمد الفأسی (م.۸۳۲ق.)، به کوشش مصطفی محمد، مکه، النهضة الحدیثه، ۱۹۹۹م؛ عمدة الطالب: ابن عنبه (م.۸۲۸ق.)، به کوشش محمد حسن، نجف، المکتبة الحیدریه، ۱۳۸۰ق؛ الکامل فی التاریخ: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق؛ مراصد الاطلاع: صفی الدین عبدالمؤمن بغدادی (م.۷۳۹ق.)، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق؛ معجم البلدان: یاقوت الحموی (م.۶۲۶ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۵م؛ المنتظم: ابن جوزی (م.۵۹۷ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق؛ النجوم الزاهره: ابن تغری بردی الاتابکی (م.۸۷۴ق.)، مصر، وزارة الثقافة و الارشاد القومی.
مهدی امیریان
ابوعلی غلام الهَرّاس: ملقب به امام الحرمین (م.۴۶۸ق.)، از استادان فن قرائت
ابوعلی حسن بن قاسم واسطی، مشهور به غلام الهّراس و امام الحرمین از استادان فنّ قرائت قرآن کریم در سال ۳۷۴ق. در واسط، از شهرهای عراق، زاده شد.[۱۷۷] وی برای آموختن قرائت و ملاقات با استادان این فن، سفرهای فراوان به بغداد، مصر، دمشق و نیز مکه داشت.[۱۷۸] او برای دستیابی به دیگر معارف قرآنی بسیار کوشید و بر پایه نقلی، کسی به پایه او نرسید و دیگران برای آموختن نزد او میآمدند.[۱۷۹] وی از دانشوران مشهور در علم قرائت بود و کتابهایی در این زمینه تألیف کرد.[۱۸۰] از او با عنوان مُقْری (استاد فنّ قرائت) اهل عراق[۱۸۱]، مُحدّث و علامه یاد کردهاند.[۱۸۲] غالب شرححالنگاران از وی نام بردهاند؛ ولی تنها به تخصص وی در قرائت و تجوید اشاره کردهاند. بر پایه گزارشی، او را که در حرم سکونت داشت، به دلیل برتری علمی بر معاصران خود در مکه و مدینه «امام الحرمین» خواندند.[۱۸۳] در منابع اشارهای به هنگام رفتن او به مکه و مدت اقامتش در آنجا نشده است.
وی أعْوَر (یک چشم) بود و در پایان عمر بینایی خود را از دست داد[۱۸۴] و در سن نود و اندی[۱۸۵] به سال ۴۶۸ق. در واسط درگذشت.[۱۸۶]
منابع
الانساب: عبدالکریم السمعانی (م.۵۶۲ق.)، به کوشش عبدالرحمن، حیدرآباد، دائرة المعارف العثمانیه، ۱۳۸۲ق؛ تاریخ الاسلام: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق؛ تاریخ مدینة دمشق: ابن عساکر (م.۵۷۱ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق؛ سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م.۷۴۸ق)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق؛ شذرات الذهب فی اخبار من ذهب: عبدالحی بن عماد (م.۱۰۸۹ق.)، به کوشش الارنؤوط، بیروت، دار ابن کثیر، ۱۴۰۶ق؛ الکامل فی التاریخ: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق؛ لسان المیزان: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، بیروت، اعلمی، ۱۳۹۰ق؛ الوافی بالوفیات: الصفدی (م.۷۶۴ق.)، به کوشش الارنؤوط و ترکی مصطفی، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ق.
مصطفی صادقی کاشانی
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۱۹، ص۲۰۳؛ الوافی بالوفیات، ج۱۳، ص۱۱؛ طبقات الشافعیه، ج۱، ص۲۶۳.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۳۴، ص۲۷۶؛ طبقات الشافعیه، ج۱، ص۲۶۳؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج۵، ص۱۱۰.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۱۹، ص۲۰۳؛ تاریخ الاسلام، ج۳۴، ص۲۷۶؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج۵، ص۱۱۰.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۱۹، ص۲۰۴؛ طبقات الشافعیه، ج۱، ص۲۶۳؛ شذرات الذهب، ج۳، ص۴۰۸.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۳۴، ص۲۷۶؛ طبقات الشافعیه، ج۱، ص۲۶۳؛ ج۴، ص۳۵۰.
- ↑ طبقات الشافعیه، ج۱، ص۲۶۳-۲۶۴؛ ج۴، ص۳۵۰؛ شذرات الذهب، ج۳، ص۴۰۸.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۱۹، ص۲۰۳؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج۵، ص۱۱۰.
- ↑ طبقات الشافعیه، ج۴، ص۳۵۰.
- ↑ العبر، ج۲، ص۳۷۷؛ سیر اعلام النبلاء، ج۱۹، ص۲۰۳-۲۰۴.
- ↑ طبقات الشافعیه، ج۴، ص۳۵۰.
- ↑ طبقات الشافعیه، ج۱، ص۲۶۴؛ ج۴، ص۳۴۹؛ شذرات الذهب، ج۳، ص۴۰۸.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۳۴، ص۲۷۶.
- ↑ طبقات الشافعیه، ج۱، ص۲۶۴؛ شذرات الذهب، ج۳، ص۴۰۸.
- ↑ العبر، ج۲، ص۳۷۷؛ معجم المؤلفین، ج۴، ص۲۹.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۱۹، ص۲۰۳-۲۰۴؛ تاریخ الاسلام، ج۳۴، ص۲۷۶-۲۷۷؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج۵، ص۱۱۰.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۳۴، ص۲۷۷؛ طبقات الشافعیه، ج۴، ص۳۵۰؛ شذرات الذهب، ج۳، ص۴۰۸.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۳۴، ص۲۷۶.
- ↑ نک: انساب الاشراف، ج۱، ص۲۵۷؛ ج۱۱، ص۶۷؛ تاریخ دمشق، ج۲۵، ص۴۴۳؛ الاصابه، ج۳، ص۴۷۵.
- ↑ فتوح البلدان، ص۴۵۷.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۶۶۳.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۵۷.
- ↑ البدء و التاریخ، ج۵، ص۸۷.
- ↑ المحبّر، ص۱۷۰؛ الاصابه، ج۳، ص۴۷۶.
- ↑ دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲، ص۳۶؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۵، ص۷۱۸.
- ↑ المعارف، ص۲۴۷؛ الاصابه، ج۳، ص۴۷۵.
- ↑ البرهان، ج۲، ص۳۶۰.
- ↑ الکافی، ج۴، ص۵۶۶-۵۶۷؛ من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۵۵۹.
- ↑ تفسیر قمی، ج۱، ص۳۰۱.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج۱، ص۲۷۵؛ الکافی، ج۸، ص۳۳۴.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۴۲۱؛ ج۸، ص۱۸۰.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۴۲۱؛ البرهان، ج۴، ص۸۸۴.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۲۵۲-۲۵۳؛ الطبقات، ج۳، ص۳۹۳؛ سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۵، ۶، ۸، ۱۴۴.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۴۱۴؛ الریاض النضره، ج۳، ص۳۴۶.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۴۱۴؛ المعارف، ص۲۴۸.
- ↑ نک: انساب الاشراف، ج۱، ص۱۴۰.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۳۲۹؛ البدایة و النهایه، ج۳، ص۳۲۱.
- ↑ الطبقات، ج۷، ص۲۶۹؛ الاستیعاب، ج۴، ص۱۷۱۰.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۵۷؛ الاصابه، ج۳، ص۴۷۵.
- ↑ نک: السیرة النبویه، ج۱، ص۳۶۹.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۵۰۵؛ الطبقات، ج۳، ص۴۲۱.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۸۸، ۳۱۳؛ المحبّر، ص۷۱؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۵۷.
- ↑ الاصابه، ج۱، ص۴۵۵.
- ↑ المحبّر، ص۷۵؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۹؛ الطبقات، ج۳، ص۳۱۳.
- ↑ صحیح البخاری، ج۸، ص۱۳۴.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۱۵۷، ۲۴۰؛ نک: السیرة النبویه، ج۱، ص۶۸۵؛ البدء و التاریخ، ج۵، ص۸۷.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۴۰، ۲۴۷؛ البدء و التاریخ، ج۵، ص۸۷؛ البدایة و النهایه، ج۴، ص۳۰.
- ↑ الکافی، ج۸، ص۳۱۸؛ علل الشرایع، ج۱، ص۷؛ الارشاد، ج۱، ص۸۳.
- ↑ المعارف، ص۲۴۸؛ الاستیعاب، ج۲، ص۳۴۲.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۶۱۲.
- ↑ اسد الغابه، ج۳، ص۷۴۲.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۳۱۳؛ ج۷، ص۲۶۹؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۳۲.
- ↑ الطبقات، ج۷، ص۲۶۹.
- ↑ الاصابه، ج۶، ص۲۸.
- ↑ الطبقات، ج۷، ص۲۶۹.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۷۷۰-۷۷۳؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۶۲۳-۶۲۴؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۳۲.
- ↑ الاصابه، ج۶، ص۲۸.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۴، ص۱۱۳.
- ↑ الخصال، ج۲، ص۴۹۹.
- ↑ فتوح البلدان، ص۵۲؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۱۵۹.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۳۲۷، ۴۰۷؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۱۵۹.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۶۱۲؛ الطبقات، ج۲، ص۷۴-۷۵.
- ↑ مسند احمد، ج۴، ص۱۳۷؛ صحیح البخاری، ج۴، ص۶۲-۶۳؛ دلائل النبوه، ج۶، ص۳۱۹.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۳۱۵؛ صحیح البخاری، ج۸، ص۱۳۴؛ الاستیعاب، ج۴، ص۱۷۱۱.
- ↑ الاستیعاب، ج۴، ص۱۷۱۰؛ الاصابه، ج۳، ص۴۷۶.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۶۶۴.
- ↑ المغازی، ج۳، ص۱۱۱۸.
- ↑ المغازی، ج۳، ص۱۱۲۰؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۶۶۳؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۲۱۳.
- ↑ المغازی، ج۳، ص۱۱۲۰-۱۱۲۱.
- ↑ انساب الاشراف، ج۲، ص۲۶۰؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۲۰۱.
- ↑ الکافی، ج۸، ص۱۷۹-۱۸۰.
- ↑ انساب الاشراف، ج۲، ص۲۶۰؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۲۳؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۲۱۹.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۲۳.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۶۵۹؛ انساب الاشراف، ج۲، ص۲۶۳؛ الطبقات، ج۳، ص۲۲۱.
- ↑ الرده، ص۴۱-۴۲؛ الاحتجاج، ج۱، ص۹۱؛ شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۸.
- ↑ المغازی، ج۳، ص۱۱۲۱؛ الرده، ص۴۶.
- ↑ نک: الرده، ص۴۶؛ شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۱۲.
- ↑ الغارات، ج۲، ص۷۶۷؛ شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۳۰۵.
- ↑ الاحتجاج، ج۱، ص۱۸۳.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج۲، ص۶۶.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۲۴-۱۲۵.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۲۴-۱۲۵.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص۶۶.
- ↑ تاریخ طبری، ج۳، ص۳۴۰، ۳۵۵، ۴۰۵-۴۰۶؛ البدء و التاریخ، ج۵، ص۱۶۶؛ المعجم الکبیر، ج۱، ص۱۵۶.
- ↑ تاریخ طبری، ج۳، ص۵۹۸.
- ↑ الاستیعاب، ج۲، ص۷۹۳.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۲۶۱؛ مسند احمد، ج۱، ص۱۸؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۲۲۷.
- ↑ الطبقات، ج۷، ص۲۶۹.
- ↑ تاریخ طبری، ج۴، ص۵۷، ۱۰۷.
- ↑ المنتظم، ج۴، ص۲۵۱.
- ↑ الطبقات، ج۷، ص۲۶۹.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۳۱۵؛ اسد الغابه، ج۳، ص۶.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص۱۳۸؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۵۷-۲۵۸؛ شذرات الذهب، ج۱، ص۲۹.
- ↑ معجم البلدان، ج۴، ص۱۵۳؛ الاعلام، ج۳، ص۲۵۲.
- ↑ الاستیعاب، ج۴، ص۲۴؛ اسد الغابه، ج۵، ص۲۰۶؛ البدایة و النهایه، ج۷، ص۹۴.
- ↑ المحبّر، ص۴۷۴.
- ↑ طبقات الفقهاء، ج۱، ص۳۵؛ نک: سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۶-۷.
- ↑ تاریخ الخلفاء، ص۴۵، ۴۷.
- ↑ تاریخ المدینه، ج۳، ص۸۸۱؛ اسد الغابه، ج۵، ص۲۰۴؛ البدایة و النهایه، ج۷، ص۹۷.
- ↑ تاریخ المدینه، ج۳، ص۸۸۱؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۲۳؛ المعارف، ص۲۴۷.
- ↑ حلیة الاولیاء، ج۳، ص۱۲۲؛ ج۷، ص۱۷۵.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۵، ص۳۴۹.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۸.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۵۸۴.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۹۹، ۳۲۷، ۶۲۴؛ سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۶-۷.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۶.
- ↑ السنن الدارمی، ج۲، ص۲۳۳.
- ↑ مجمع الزوائد، ج۲، ص۱۶۸.
- ↑ مجمع الزوائد، ج۷، ص۲۷۲.
- ↑ تاریخ بغداد، ج۱۰، ص۲۸۱.
- ↑ مسند ابی یعلی، ج۲، ص۱۸۱؛ المستدرک، ج۳، ص۲۶۴-۲۶۵.
- ↑ سنن ابن ماجه، ج۲، ص۸۹۸-۸۹۹.
- ↑ السنن الکبری، ج۸، ص۱۵۹.
- ↑ سنن ابی داود، ج۲، ص۴۲۶؛ سنن الترمذی، ج۳، ص۳۴۴.
- ↑ سنن الدارمی، ج۲، ص۲۳۳.
- ↑ کنز العمال، ج۴، ص۴۲۳.
- ↑ تاریخ بغداد، ج۸، ص۱۴۷.
- ↑ کتاب السنه، ص۱۳۲.
- ↑ مسند ابی یعلی، ج۱، ص۱۹۵-۱۹۶؛ مجمع الزوائد، ج۱۰، ص۲۵۳.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۴۰۹.
- ↑ المعارف، ص۲۴۷؛ سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۸.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۲۲، ص۱۰۶؛ العقد الثمین، ج۷، ص۳۹؛ غایة المرام، ج۱، ص۵۵۰-۵۵۱.
- ↑ سمط النجوم، ج۴، ص۲۰۷؛ تاریخ مکه، ص۲۲۴.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۱۳۵؛ سمط النجوم، ج۴، ص۲۰۷.
- ↑ العقود اللؤلؤیه، ص۱۳۲.
- ↑ مراصد الاطلاع، ج۲، ص۸۴۴؛ الروض المعطار، ص۳۶۲؛ المعالم الاثیره، ص۱۵۹.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۱۳۶؛ العقد الثمین، ج۷، ص۳۹-۴۰؛ تاریخ مکه، ص۲۲۵، ۲۲۸.
- ↑ تحفة الازهار، ج۱، ص۴۲۲.
- ↑ عمدة الطالب، ص۱۲۵.
- ↑ عمدة الطالب، ص۱۲۷؛ غایة المرام، ج۱، ص۵۵۱.
- ↑ السلوک، ج۱، ص۲۷۴.
- ↑ تاریخ مکه، ص۲۲۵.
- ↑ الکامل، ج۱۵، ص۲۰۵؛ تاریخ امراء مکه، ص۴۶۵-۴۷۰.
- ↑ العقد الثمین، ج۱، ص۱۷۳؛ تحصیل المرام، ج۲، ص۷۴۲.
- ↑ اتحاف الوری، ج۳، ص۱۷.
- ↑ عمدة الطالب، ص۱۲۷-۱۲۸.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۱۳۵.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۴۴؛ ص۳۶۰؛ تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۱۳۵-۱۳۶.
- ↑ العقد الثمین، ج۷، ص۶۱؛ اتحاف الوری، ج۳، ص۸.
- ↑ العقد الثمین، ج۷، ص۵۳؛ النجوم الزاهره، ج۶، ص۲۵۰.
- ↑ العقد الثمین، ج۷، ص۵۴؛ عمدة الطالب، ص۱۲۷-۱۲۸.
- ↑ الکامل، ج۱۲، ص۴۰۱.
- ↑ الکامل، ج۱۲، ص۲۹۷.
- ↑ الکامل، ج۱۲، ص۲۹۷؛ العقد الثمین، ج۷، ص۴۷-۴۸.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۴۳، ص۳۵.
- ↑ شفاء الغرام، ج۲، ص۳۹۷.
- ↑ شفاء الغرام، ج۲، ص۳۹۷.
- ↑ شفاء الغرام، ج۲، ص۳۹۶.
- ↑ شفاء الغرام، ج۲، ص۳۹۴.
- ↑ شفاء الغرام، ج۲، ص۳۹۶.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۸۰؛ شفاء الغرام، ج۲، ص۳۹۷؛ النجوم الزاهره، ج۱، ص۲۱۱.
- ↑ شفاء الغرام، ج۲، ص۳۹۷.
- ↑ الاحتجاج، ص۱۴۲.
- ↑ العقد الثمین، ج۷، ص۵۰-۵۱؛ اتحاف الوری، ج۳، ص۱۴-۱۵.
- ↑ الکامل، ج۱۲، ص۶۱۸؛ سیر اعلام النبلاء، ج۱۱، ص۱۰۶؛ تاریخ الاسلام، ج۴۴، ص۳۵۹.
- ↑ الکامل، ج۱۲، ص۴۰۲؛ العقد الثمین، ج۴، ص۱۷۱؛ اتحاف الوری، ج۳، ص۲۷.
- ↑ الاشراف علی تاریخ الاشراف، ج۱، ص۶۵.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۴۴، ص۳۶۰؛ النجوم الزاهره، ج۶، ص۲۴۹-۲۵۰.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۱۱.
- ↑ العقد الثمین، ج۷، ص۵۳؛ تاریخ مکه، ص۲۳۰.
- ↑ موسوعة مکة المکرمه، ج۱، ص۵۴۶.
- ↑ عمدة الطالب، ص۱۴۲-۱۴۳؛ النجوم الزاهره، ج۲، ص۱۹۹.
- ↑ عمدة الطالب، ص۱۲۸.
- ↑ المنتظم، ج۱۳، ص۳۷۸؛ عمدة الطالب، ص۲۷۴-۲۷۵.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۱، ص۱۸۹؛ النجوم الزاهره، ج۳، ص۲۶۴.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱، ص۱۸۹؛ عمدة الطالب، ص۲۷۵.
- ↑ الکامل، ج۷، ص۱۲۶؛ عمدة الطالب، ص۲۷۵.
- ↑ تاریخ مکه، ص۲۲۶؛ تاریخ عتبات عالیات عراق، ص۳۳.
- ↑ شفاء الغرام، ج۲، ص۳۷۴.
- ↑ عمدة الطالب، ص۲۷۵.
- ↑ معجم البلدان، ج۲، ص۲۲۴؛ تاریخ الاسلام، ج۲۴، ص۵۵؛ شفاء الغرام، ج۲، ص۳۷۱.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۲۴، ص۵۵؛ البدایة و النهایه، ج۱۱، ص۱۸۹؛ شذرات الذهب، ج۴، ص۱۳۹.
- ↑ المنتظم، ج۱۳، ص۳۷۸؛ تاریخ الاسلام، ج۲۴، ص۵۵؛ شذرات الذهب، ج۴، ص۱۳۹.
- ↑ آثار البلاد، ص۱۶۹؛ مراصد الاطلاع، ج۱، ص۳۸۲.
- ↑ معجم البلدان، ج۲، ص۲۲۴.
- ↑ تاریخ طبری، ج۱۱، ص۳۷۱؛ تجارب الامم، ج۶، ص۱۵۸؛ الکامل، ج۸، ص۴۸۶.
- ↑ المنتظم، ج۱۴، ص۸۰؛ تاریخ مکه، ص۲۲۷.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۱۳، ص۳۵۰؛ تاریخ الاسلام، ج۳۱، ص۲۵۰-۲۵۲.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۳۱، ص۲۵۱.
- ↑ الانساب، ج۱۰، ص۱۰۰؛ تاریخ الاسلام، ج۳۱، ص۲۵۱.
- ↑ شذرات الذهب، ج۵، ص۲۹۱.
- ↑ لسان المیزان، ج۲، ص۲۴۵.
- ↑ الکامل، ج۱۰، ص۱۰۱.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۳۱، ص۲۵۱-۲۵۲؛ الوافی، ج۱۲، ص۱۲۷.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۳۱، ص۲۵۱.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۱۸، ص۳۴۷.
- ↑ الانساب، ج۱۰، ص۱۰۰؛ تاریخ دمشق، ج۱۳، ص۳۵۰.