کرخ: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حج
خط ۴۴: خط ۴۴:
همه مردم کرخ [[شیعه]] بوده و میان آن‌ها پیروان دیگر فرقه‌های اسلامی دیده نمی‌شد. کرخ را یکی از کانون‌های مهم تشیع دانسته‌اند.<ref name=":2" /> بر پایه گزارشی، کنار محله کرخ در بغداد، محله باب‌البصره قرار داشت<ref name=":6" /> و بر پایه گزارشی در سده چهارم قمری، دروازه باب‌البصره در سمت [[قبله]] قرار داشت كه مردم آن [[اهل سنت|سنّى مذهب]] و حنبلى بودند. در جنوب كرخ، محله نهر القلايين استقرار يافته بود كه آنها نیز حنبلى بودند. اهالى باب‌المحول، در سمت چپ قبله كرخ نيز، اهل سنت بودند؛ از این رو، ساكنين شيعه‌مذهب كرخ، در همسايگى اين فرقه‌ها مى‌زيستند.<ref>صورت الارض، ج ١ ص ٢١۶؛ اصطخرى، مسالك و ممالك، ص٨٩.</ref>
همه مردم کرخ [[شیعه]] بوده و میان آن‌ها پیروان دیگر فرقه‌های اسلامی دیده نمی‌شد. کرخ را یکی از کانون‌های مهم تشیع دانسته‌اند.<ref name=":2" /> بر پایه گزارشی، کنار محله کرخ در بغداد، محله باب‌البصره قرار داشت<ref name=":6" /> و بر پایه گزارشی در سده چهارم قمری، دروازه باب‌البصره در سمت [[قبله]] قرار داشت كه مردم آن [[اهل سنت|سنّى مذهب]] و حنبلى بودند. در جنوب كرخ، محله نهر القلايين استقرار يافته بود كه آنها نیز حنبلى بودند. اهالى باب‌المحول، در سمت چپ قبله كرخ نيز، اهل سنت بودند؛ از این رو، ساكنين شيعه‌مذهب كرخ، در همسايگى اين فرقه‌ها مى‌زيستند.<ref>صورت الارض، ج ١ ص ٢١۶؛ اصطخرى، مسالك و ممالك، ص٨٩.</ref>


== تاریخچه نژاد و گرایش‌ مذهبی ==
==تاریخچه نژاد و گرایش‌ مذهبی==


==== دوره حامیان عباسیان ====
====دوره حامیان عباسیان====
برخی، پس از پایه‌گذاری شهر [[بغداد]]، ساكنان نخستین كرخ و اطراف آن را، افراد خاندان [[بنی‌عباس|بنى‌عباس]]، خادمان وفادار، فرماندهان نظامى، [[ايران|ايرانيانى]] كه در دستگاه عباسيان مناصب عالى داشتند، شماری از قبیله‌های [[قريش]]، انصار، ربيعه، [[يمن]] و مهاجرانى ترك‌تبار از [[بلخ]]، [[مرو]]، ختل و خوارزم دانسته‌اند. [[برمکیان]] نیز، كه در دستگاه عباسى مشغول خدمات ادارى و ديوانى بوده‌اند، در منطقه كرخ و غرب بغداد، بر كرانه [[دجله]]، كاخ‌ها و املاكى  داشته‌اند؛ از این رو، نخستین ساكنان كرخ، تركيبى از دو نژاد ايرانى و عرب بوده كه همگی در حمايت از دولت بنى‌عباس مشترك بوده‌اند. اين همگونى به تدریج، دچار دگرگونی شده و افراد زيادى از شهرهاى مختلف با منشأ جغرافيايى و نژادى گوناگون، به كرخ كوچ كردند. اين مهاجران، به لحاظ مشاغل و فعاليت‌هاى اقتصادى به دو دسته تقسيم مى‌شدند: گروهى كه تاجر، بازرگان عمده، كشاورز و توليد كننده محصولات زراعى بودند، و شماری ديگر در كارهايى چون باربرى، حمل‌ونقل، تداركات، كارگرى و مانند آن مشغول بودند.<ref name=":7">دانستنی‌هایی درباره فرات، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۷، ص۱۶۲.</ref>
برخی، پس از پایه‌گذاری شهر [[بغداد]]، ساكنان نخستین كرخ و اطراف آن را، افراد خاندان [[بنی‌عباس|بنى‌عباس]]، خادمان وفادار، فرماندهان نظامى، [[ايران|ايرانيانى]] كه در دستگاه عباسيان مناصب عالى داشتند، شماری از قبیله‌های [[قريش]]، انصار، ربيعه، [[يمن]] و مهاجرانى ترك‌تبار از [[بلخ]]، [[مرو]]، ختل و خوارزم دانسته‌اند. [[برمکیان]] نیز، كه در دستگاه عباسى مشغول خدمات ادارى و ديوانى بوده‌اند، در منطقه كرخ و غرب بغداد، بر كرانه [[دجله]]، كاخ‌ها و املاكى  داشته‌اند؛ از این رو، نخستین ساكنان كرخ، تركيبى از دو نژاد ايرانى و عرب بوده كه همگی در حمايت از دولت بنى‌عباس مشترك بوده‌اند. اين همگونى به تدریج، دچار دگرگونی شده و افراد زيادى از شهرهاى مختلف با منشأ جغرافيايى و نژادى گوناگون، به كرخ كوچ كردند. اين مهاجران، به لحاظ مشاغل و فعاليت‌هاى اقتصادى به دو دسته تقسيم مى‌شدند: گروهى كه تاجر، بازرگان عمده، كشاورز و توليد كننده محصولات زراعى بودند، و شماری ديگر در كارهايى چون باربرى، حمل‌ونقل، تداركات، كارگرى و مانند آن مشغول بودند.<ref name=":7">دانستنی‌هایی درباره فرات، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۷، ص۱۶۲.</ref>


==== آغاز شیعه‌گری ====
====آغاز شیعه‌گری====
به باور برخی، سکنه کرخ، از نظر گرايش اعتقادى و موضع‌گيرى‌ سياسى، به تدريج، به نفع شيعيان متحول شدند.<ref name=":7" /> تاریخ‌نگاران، از وقوع خیزشی در كرخ، توسط مواليان، در سده سوم قمری گزارش داده‌اند. حضور موالیان در كرخ را، نشانه‌ای بر تأثيرپذيرى اوضاع اجتماعى و فرهنگى کرخ، از تعاليم تشيع دانسته‌اند.{{یادداشت|اين مواليان، از نسل ايرانيانى هستند كه از امويان نفرت داشته و در قيام مختار عليه امویان نقش مؤثرى داشتند. آن‌ها در سقوط امویان و روی کار آمدن عباسیان نیز نقش داشتند. اگر چه، پس از آشکار شدن سیاست‌های حقیقی عباسیان، مخالفت خود علیه عباسیان آشکار کرده، از این رو، از تشکیلات عباسی کنار گذاشته شدند.}}<ref>مرتضى مطهرى، خدمات متقابل اسلام و ايران، ص١٣۶و١٣٧؛ جلال‌الدين همايى، شعوبيه، ص۶-٨؛ لوسين بودا، برمكيان، ترجمه عبدالحسين ميكده، ص١٠٩؛ البلدان، ص١۴؛ كامل ابن اثير، ج١٩، ص١٧۴؛ تسترى، قاموس الرجال، ح٩، ص١٢٧؛ مجلسى، بحارالانوار، ج١٠، ص٢٣۴و٢٣۵؛ رجال كشى، ص٢۶٢و٢٧١.</ref>
به باور برخی، سکنه کرخ، از نظر گرايش اعتقادى و موضع‌گيرى‌ سياسى، به تدريج، به نفع شيعيان متحول شدند.<ref name=":7" /> تاریخ‌نگاران، از وقوع خیزشی در كرخ، توسط مواليان، در سده سوم قمری گزارش داده‌اند. حضور موالیان در كرخ را، نشانه‌ای بر تأثيرپذيرى اوضاع اجتماعى و فرهنگى کرخ، از تعاليم تشيع دانسته‌اند.{{یادداشت|اين مواليان، از نسل ايرانيانى هستند كه از امويان نفرت داشته و در قيام مختار عليه امویان نقش مؤثرى داشتند. آن‌ها در سقوط امویان و روی کار آمدن عباسیان نیز نقش داشتند. اگر چه، پس از آشکار شدن سیاست‌های حقیقی عباسیان، مخالفت خود علیه عباسیان آشکار کرده، از این رو، از تشکیلات عباسی کنار گذاشته شدند.}}<ref>مرتضى مطهرى، خدمات متقابل اسلام و ايران، ص١٣۶و١٣٧؛ جلال‌الدين همايى، شعوبيه، ص۶-٨؛ لوسين بودا، برمكيان، ترجمه عبدالحسين ميكده، ص١٠٩؛ البلدان، ص١۴؛ كامل ابن اثير، ج١٩، ص١٧۴؛ تسترى، قاموس الرجال، ح٩، ص١٢٧؛ مجلسى، بحارالانوار، ج١٠، ص٢٣۴و٢٣۵؛ رجال كشى، ص٢۶٢و٢٧١.</ref>


==== هشام بن حکم در کرخ ====
====هشام بن حکم در کرخ====
[[هشام بن حکم]]، صحابی [[امام صادق (ع)|امام صادق(ع)]] و [[امام کاظم(ع)]]، که مهارت زیادی در مناظره داشت، با هدف ترویج و دفاع از مکتب [[اهل بیت|اهل بیت(ع)]]، از [[کوفه]] به بغداد هجرت کرده و در منطقه کرخ ساکن شد. هجرت او به کرخ را، در زمان اختناق علیه شیعیان، نشانه‌ای از وجود هم‌فکران او در کرخ دانسته‌اند. این هجرت را، در تقویت گرایش شیعی در مردم کرخ نیز تأثیرگذار معرفی کرده‌اند. جاثليق، یکی از شخصیت‌های مسيحى، همراه گروهى از كشيش‌ها به مغازه تجارتى هشام در كرخ رفته و بحث‌هاى اعتقادى با وى داشت. پس از آن، متقاعد شد همراه هشام براى ملاقات با [[امام صادق (ع)|امام صادق(ع)]] از كرخ به [[مدينه]] برود. جاثليق، پس از دیدار با امام(ع)  ايمان آورده و نزد وی به علم‌آموزی پرداخت. او در زمان مرگش، از یاران [[امام کاظم(ع)]] بود.  
[[هشام بن حکم]]، صحابی [[امام صادق (ع)|امام صادق(ع)]] و [[امام کاظم(ع)]]، که مهارت زیادی در مناظره داشت، با هدف ترویج و دفاع از مکتب [[اهل بیت|اهل بیت(ع)]]، از [[کوفه]] به بغداد هجرت کرده و در منطقه کرخ ساکن شد. هجرت او به کرخ را، در زمان اختناق علیه شیعیان، نشانه‌ای از وجود هم‌فکران او در کرخ دانسته‌اند. این هجرت را، در تقویت گرایش شیعی در مردم کرخ نیز تأثیرگذار معرفی کرده‌اند. جاثليق، یکی از شخصیت‌های مسيحى، همراه گروهى از كشيش‌ها به مغازه تجارتى هشام در كرخ رفته و بحث‌هاى اعتقادى با وى داشت. پس از آن، متقاعد شد همراه هشام براى ملاقات با [[امام صادق (ع)|امام صادق(ع)]] از كرخ به [[مدينه]] برود. جاثليق، پس از دیدار با امام(ع)  ايمان آورده و نزد وی به علم‌آموزی پرداخت. او در زمان مرگش، از یاران [[امام کاظم(ع)]] بود.  
يحيى بن خالد [[برمکیان|برمكى]]، كاخى در كرخ داشته و اهل علم در حضور او، با يكديگر به مباحثه مى‌پرداختند. هشام بن حکم در اين محافل، پیروز شده، دیگران را به تسلیم وا می‌داشت؛ از این رو،‌ به قتل تهدید شد. هارون عباسى نیز، احساس خطر كرده، نقشه قتل هشام را کشید؛‌ ولی هشام، پیش از اجرایی شدن آن، از محله كرخ به سوى كوفه گریخت و در خانه يكى از دوستانش مخفى شد.<ref>آيت‌الله خوئى، معجم رجال الحديث، ج١٩، ص١٧۴؛ قاموس الرجال، ج٩، ص٢١٧؛ بحارالانوار، ج١٠، ص٢٣۴و٢٣۵؛ رجال كشى، ص٢۶٣و٢٧١.</ref>
يحيى بن خالد [[برمکیان|برمكى]]، كاخى در كرخ داشته و اهل علم در حضور او، با يكديگر به مباحثه مى‌پرداختند. هشام بن حکم در اين محافل، پیروز شده، دیگران را به تسلیم وا می‌داشت؛ از این رو،‌ به قتل تهدید شد. هارون عباسى نیز، احساس خطر كرده، نقشه قتل هشام را کشید؛‌ ولی هشام، پیش از اجرایی شدن آن، از محله كرخ به سوى كوفه گریخت و در خانه يكى از دوستانش مخفى شد.<ref>آيت‌الله خوئى، معجم رجال الحديث، ج١٩، ص١٧۴؛ قاموس الرجال، ج٩، ص٢١٧؛ بحارالانوار، ج١٠، ص٢٣۴و٢٣۵؛ رجال كشى، ص٢۶٣و٢٧١.</ref>


==== مردم کرخ پس از شهادت امام هادی(ع) ====
====مردم کرخ پس از شهادت امام هادی(ع)====
هارون الرشيد پس از اين‌كه آن حضرت را در زندان‌هاى مخوف خود زير نظر گرفت، دستور داد تا امام هفتم را به گونه‌اى به شهادت برسانند كه اهالى شيعه ساكن در كرخ او را متهم به قتل نكنند. بنابراين در سال ١٨٣ هجرى خود در رقّه اقامت گزيد و عواملش حضرت را با خوراندن سمّ شهيد كردند. اين دستور توسط رئيس پليس بغداد يعنى «سندى بن شاهك» اجرا شد. گرچه امام (عليه السلام) هشت سال بود كه در زندان به سر مى‌برد و خليفه پنجم عباسى بر اوضاع كشور مسلط شده بود و هرگونه فرياد اعتراضى را در حلقوم خفه مى‌كرد و اگر نهضتى به پا مى‌خاست، در هم مى‌كوبيد، ولى باز هم مى‌هراسيد كه به دنبال شهادت امام، شيعيان كرخ به پا خيزند و قيامى پديد آورند. پس هشتاد نفر از رجال و افراد سرشناس را فراخواند و در محله كرخ بر پيكر پاك امام گرد آورد تا گواهى دهند امام به مرگ طبيعى درگذشته است؛ اما بر مردم ثابت گرديد كه حضرت را با سمّى مهلك شهيد كرده‌اند.
 
هارون اجازه نداد كه شيعيان جنازه حضرت را تشيع كنند؛ بلكه تابوت حامل پيكر امام را بر روى پل بغداد قرار داد و فرمان داد تا بانگ برآورند كه اين بدن امام و پيشواى رافضيان است و با چنين رفتارى خواست تا قلب مشتاقان امام را جريحه‌دارتر كند؛ اما نه تنها نتوانست از شأن و منزلت امام بكاهد، بلكه نهايت قساوت خويش را برملا ساخت. سليمان بن جعفر وقتى اين رفتار اهانت‌آميز را نسبت به جنازه امام ديد، آن را از دست مأموران گرفت و در ابتداى محله كرخ قرار داد و فرمان داد تا اهالى براى تشييع پيكر فروغ هفتم امامت مهيا گردند. شيعيان كرخ با ازدحامى شگفت هجوم آوردند و جنازه حضرت را بر دوش خويش با احترام ويژه‌اى حمل كردند و اشك‌ريزان، سوگوار و غمناك آن را تا مقابر قريش تشييع كردند و در محلى كه اكنون به كاظمين موسوم است، به خاك سپردند. اگر سليمان چنين نمى‌كرد، امكان داشت شعله‌هاى خشم اهالى كرخ آتشفشانى به وجود آورد و در خرمن عباسيان حريق افكند؛ اما هوشيارى سليمان در اين باره و اين‌كه خود با سر و پاى برهنه به دنبال جنازه آن حضرت حركت كرد، از جوشش و انقلاب شيعيان كرخ را جلوگيرى كرد.<ref>ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطايبين، ص۵٠۴؛ نوبختى، فرق الشيعه ص٨٠و٨١؛ محمدحسين مظفر، تاريخ شيعه، ترجمه سيد محمدباقر حجتى، ص١٠۴و١٠۵.</ref>
اين كه افرادى از مردمان كرخ به زندان سندى بن شاهك آورده شدند تا پيكر امام را مشاهده كنند و بر مرگ طبيعى آن حضرت شهادت دهند، نشان مى‌دهد كه اهالى كرخ با آن حضرت در ارتباط بوده‌اند؛ وگرنه در عصر هارون عباسى مركز قدرت و دولت و بيشترين آبادانى به شرق دجله انتقال يافته بود و اركان حكومتى، علما و قضات غالباً در بغداد شرقى منزل داشتند؛ در حالى كه كرخ در سمت غرب دجله واقع شده بود. انتخاب عده‌اى مشهور از ميان شيعيان كرخ براى گواهى دادن، مبيّن اين واقعيت است كه در اين منطقه، پيوندى استوار با ائمه هدى و اهل‌بيت (عليهم السلام) وجود داشته است.
<ref>دانستنی‌هایی درباره فرات، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۷، ص۱۶۵.</ref>
 
==== احمد، نوه زید بن علی(ع) ====
احمد، فرزند عيسى، فرزند [[زید بن علی|زيد بن على(ع)]]، از راويان حديث، در زمان [[هارون‌ الرشيد|هارون‌الرشيد]]، قيام كرد. هارون وى را دستگير كرد و در رافقه محبوس ساخت. وى، پس از مدتى كوتاه از زندان گريخته، به [[بصره]] رفت و از آن‌جا [[شیعه|شيعيان]] منطقه [[عراق]]، از جمله مردم كرخ را با نامه به سوى خود فراخواند. مأموران هارون، به جست‌وجوى او پرداخته، ولى موفق به یافتنش نشدند؛ از این رو، «حاضر» دبير و یار احمد را دستگير كرده و به [[بغداد]] بردند. آن‌ها از جانب كرخ وارد بغداد شدند. حاضر، تا به محله کرخ رسيد، خود را با فریاد، خطاب به مردم کرخ، «دوست و یاور احمد، نوه زید بن علی(ع)» معرفی کرد، که مأموران هارون او را دستگیر کرده‌اند. او مى‌خواست پيام احمد بن عيسى را به مردم كرخ برساند، ولى مأموران سخنانش را ناتمام گذاشته، او را نزد هارون بردند. وی، پس از این‌که محل اختفای احمد بن عیسی را فاش نکرد، زیر ضربات مأموران هارون شهید شده و در بغداد به دار آویخته شد.<ref>تاريخ يعقوبى، ج ٢، ص۴٣٣؛ حسين كريمان، سيره و قيام زيد بن على٧، ص١٢٩. </ref>
 
<br />
<br />
==پانوشت==
==پانوشت==

نسخهٔ ‏۱۰ نوامبر ۲۰۱۹، ساعت ۰۰:۲۵

کَرخ،

واژه‌شناسی

به گفته ياقوت حموى، «كَرْخ» لفظى عربى نبوده، بلكه واژه‌اى نبطى است.[۱]

موقعیت

دهکده کرخ، در بین‌النهرین، نزدیکی تیسفون، مرکز ساسانیان قرار داشت. این دهکده که برای استقرار نیروهای نظامی ساخته شده بود، به تدریج، مسکونی شده و دهکده‌ای ایرانی‌نشین شناخته شد.[۲] کرخ، در دوره منصور عباسی و تأسیس شهر جدید بغداد، بیرون یکی از دروازه‌های شهر به نام «باب کوفه» و در جنوب غربی بغداد قرار می‌گرفت.[۳] این آبادی، پس از گسترش بغداد، جزء‌ یکی از محله‌های آن قرار گرفت.[۴]

مناطق هم‌نام

یاقوت حموی، در كتاب «المشترك وضعاً و المفترق صقعا»، کرخ را نام چندین جایگاه دانسته، که عبارتند از:

  1. كرخ، واقع در سوى غربى بغداد كه گروهى از دانشمندان در فنون گوناگون به آن منسوبند.
  2. كرخ جُدّان يا جَدّان، كه به گمان برخى، همان كرخ سامرا است. ابن‌فقيه همدانى، این گمان را رد کرده و كرخ جدّان را، در آخر مرزهای عراق، نزدیک خانقين و مرز ميان ولايت خانقين و شهر زور دانسته است. گروهى، «معروف كرخى» را به آن‌جا نسبت داده و عده‌اى ديگر، او را از كرخ واقع در غرب بغداد دانسته‌اند.
  3. كرخ خوزستان، که شهرى است در ناحیه خوزستان و بیشتر آن را كرخه خوانده‌اند.
  4. كرخ سامرا، كه آن را «كرخ فيروز» خوانده‌اند؛ مراد، فيروز، فرزند بلاش، فرزند قباد است. برخی، عباد بن تميم كرخى و احمد بن هارون كرخى را از اين آبادى دانسته‌اند.
  5. كرخ عبرتا، که از توابع نهروان است. اگرچه نهروان به صورت ويرانه‌اى درآمده، ولى اين آبادى همچنان داير است.
  6. كرخ ميسان یا استرآباد، كه غير از استرآباد واقع در شمال ايران و جنوب شرقى خزر است و در نزدیکی بغداد قرار داشته است. برخی گفته‌اند، این آبادی از توابع بحرين است، و برخی این گفته را محل تأمّل دانسته‌اند.[۵]

پایه‌گذاری

کرخ، توسط شاهپور دوم (ح.۳۱۰-۳۷۹ق)، از فرمانروایان ساسانی، مشهور به شاپور ذوالاکتاف، پایه‌گذاری شد. او در منطقه بین‌النهرین، در نبرد با رومیان، برای دفع تهاجم آن‌ها، آبادی‌های گوناگونی ساخت، که یکی از آن‌ها دهکده کرخ است. هدف از پایه‌گذاری این دهکده، استقرار نیروهای نظامی و ایجاد پایگاه مقاومت در برابر رومی‌ها بود.[۲] برخی بنیانگذار کرخ را منصور عباسی دانسته و برخی دیگر رد کرده‌اند.[۶]

در کتاب حدود العالم، ساخت کرخ، به معتصم عباسی و پایان آن به مأمون نسبت داده شده است.[۷] برخی این نسبت را رد کرده‌اند؛ زیرا معتصم عباسی (ح.٢١٨-٢٢٧ق)، پس از مأمون (ح.١٩٨-٢١٨ق) حکومت می‌کرده است؛ از این رو، نمی‌توانسته کار مأمون را دنبال کند.[۸] به باور برخی، معتصم عباسی، کرخ سامرا را بنا کرده، (نه کرخ بغداد) و متوکل عباسی (ح.۲۳۳-۲۴۷ق) کار او را دنبال کرده است.[۹] برخی، نویسندگان دائرة‌المعارف تشیع[۱۰] و لغت‌نامه دهخدا را،[۱۱] برای ورود این اشتباه به کتاب‌هایشان، سرزنش کرده‌اند.[۸] ابوعبدالله محمد بن احمد مقدسى[۱۲] و ابن حوقل[۱۳] نیز، این دو کرخ را از یکدیگر تفکیک کرده‌اند.

گسترش

محله کرخ، در بغدادِ کنونی.

منصور عباسی، پایتخت را از هاشمیه، به شهر بغداد، که خود در ساحل غربی رود دجله و نزدیک مدائن بنا کرده بود، انتقال داد.[۱۴] ساختمان شهر، در سال ١۴۵ق. آغاز و در سال ١۴٩ق. پایان يافت.[۱۵] سرزمينى كه بغداد در آن ساخته شد، خالى از سكنه نبود. از زمان‌هاى گذشته، روستاهاى آبادى در آن وجود داشت؛ يكى از آن‌ها بغداد نام داشت، كه كانون اصلى شهر جديد گرديد. روستاى ديگر به «كرخا» موسوم بود كه محله بزرگ شيعه‌نشين كرخ در آن به وجود آمد. روستاى ديگر به «براثا» مشهور بود كه يكى از محله‌های حاشیه بغداد به جاى آن پديد آمد. در كرخا، از سال‌هایی پیش از ساخت شهر جدید، بازارى بزرگ تشكيل مى‌شد كه در آبادانى روستاهاى اطراف مؤثر بود.[۱۵]

بخشی از شهر جدید بغداد، برای داد و ستد بازرگانان بیگانه اختصاص داده شده بود. منصور عباسی پس از مدتی دریافت ورود افراد بیگانه درون پایتخت، مشکلات امنیتی به وجود خواهد آورد؛[۱۶] از این رو، بازارها را به بیرون حصارِ شهر انتقال داده و آبادی کرخ به عنوان کانون مراکز تجاری تعیین شد. ساختمان آغازین بازار کرخ، که به دست عباسیان ساخته شد، در میان دو نهر عیسی و صراة قرار داشته و از دو دروازه باب کوفه و باب بصره، با شهر بغداد ارتباط داشت. هر دسته‌اى از پيشه‌وران و تاجران در بخشی از بازار جاى مى‌گرفتند. مسجد جامعى براى كرخ بنا گرديد، تا نیازی نباشد بازاریان برای نماز وارد بغداد شوند. «وضّاح بن شبا» كه مهندس بازار كرخ بود، در شرق نهر صراة مسجد و قصرى بنا كرد كه به نام خودش مشهور شد. انتقال بازارهاى بغداد به كرخ در زمان منصور به پايان نرسيده و فرزند و جانشين او، مهدى عباسى كار او را پى گرفت و بخش‌هايى از بازارهاى داخلى بغداد را به كرخ انتقال داد. كرخ از همان آغاز، يك منطقه صرفاً تجارى و اقتصادى نبود؛ بلكه كسبه و صاحبان مشاغل، محل سكونت خود را به كرخ منتقل كردند و اين‌گونه منطقه‌اى مسكونى و تجارى با فرهنگ خاصّ خود پديد آمد.[۳]

۱۳۰ سال پس از پایان ساخت بغداد، محله کرخ، بزرگ‌ترین و باشکوه‌ترین محله بغداد گزارش شده است. بر پایه این گزارش، بازار بزرگ کرخ، دو در یک فرسخ مساحت داشته و برای هر صنعت و تجارتی، بازاری معین و جداگانه داشته و هر بازار دارای دکان‌ها و میدان‌هایی بوده است؛ به گونه‌ای که هیچ دسته‌ای به دسته دیگر آمیخته نمی‌شده است. این بازار از قصر وضّاح[یادداشت ۱] تا سه‌شنبه‌بازار و از سوی دیگر از قطعه زمین ربیع تا رود دجله کشیده می‌شد. میان این قطعه‌زمین‌ها، خانه‌های مردم از عرب، سپاهیان، کشاورزان، بازرگانان و جز این‌ها قرار داشت که گذرها و کوچه‌ها به آن‌ها نسبت داده می‌شد.[۱۸]

کاتب بغدادی (م.۳۳۷ق)، دارای کتابی با نام الخراج و صنعة الكتابة، است كه شامل خراج و ماليات از منابع معتبر بوده است. وی در این کتاب، در بخش منزلگاه‌هاى معتبر به بیان راهی پرداخته که از مدینة السلام[یادداشت ۲] تا اكناف و گوشه‌هاى مغرب و نواحى آن مى‌رود. او يكى از اين راه‌هاى مهم را از قادسيه تا كرخ دانسته كه پنج فرسخ بوده است.[۲۰]

در سده چهارم قمری، اعتبار کرخ به اندازه‌ای رسید که بخش غربی بغداد با عنوان کرخ شناخته می‌شد.[۲۱] در این سده، در کرخ، مسجد و مکان‌های مذهبی بسیاری قرار داشت و تاجران مهم و تأثیرگذاری در اقتصاد منطقه عراق در این بخش زندگی می‌کردند.[۲۲]

مَقدسی، در کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، که در سال ۳۷۵ق. تألیف شده، شهر بغداد را ویران گزارش کرده و مسجد جامع آن‌ را تنها در جمعه‌ها آباد دانسته است؛‌با این همه، آبادترین جای بغداد را بخش‌های ربیع و کرخ که در سمت غرب بغداد قرار دارد معرفی کرده است.[۲۳]

مردم كرخ، در سال ۴۴١ق. با هميارى يكديگر، ديوارى گرد محله کرخ ساختند تا از يورش دشمنان و مخالفان متعصب در امان بوده و امنیت این محله حفظ شود.[۲۴] ابن‌جبير، در بازدید خود از بغداد، در اواخر سده ششم قمری، کرخه را محله‌ای معرفی کرده که خود شهری است با دیوار و بارو، که پس از آن، محله باب‌البصره قرار دارد.[۲۵] برخی، دیوار گزارش شده در سده ششم قمری را همان دیواری دانسته‌اند که در سده پنجم به دست مردم ساخته شده بود.[۲۴]

به گزارش یاقوت حموى، در سده هفتم قمری، کرخ محله‌ای آباد و تنها، در ميان ويرانه‌ها بوده است. وی، کرخ را پیش از آن، محله‌ای در وسط شهر بغداد دانسته که محله‌های دیگر در اطراف آن قرار گرفته بودند.[۲۶] زكريا قزوينى، كه از سرشناسان ميانه سده هفتم قمری است، كرخ را آبادى‌اى، بالاى بغداد معرفی کرده، که يك ميل راه از بغداد فاصله دارد. وی، بیشتر مردم آن را شيعه دانسته و آن‌ها را سازندگان کاغذ مرغوب و بافندگان جامه ابریشمی معرفی کرده است.[۲۷]

مذهب

همه مردم کرخ شیعه بوده و میان آن‌ها پیروان دیگر فرقه‌های اسلامی دیده نمی‌شد. کرخ را یکی از کانون‌های مهم تشیع دانسته‌اند.[۴] بر پایه گزارشی، کنار محله کرخ در بغداد، محله باب‌البصره قرار داشت[۲۵] و بر پایه گزارشی در سده چهارم قمری، دروازه باب‌البصره در سمت قبله قرار داشت كه مردم آن سنّى مذهب و حنبلى بودند. در جنوب كرخ، محله نهر القلايين استقرار يافته بود كه آنها نیز حنبلى بودند. اهالى باب‌المحول، در سمت چپ قبله كرخ نيز، اهل سنت بودند؛ از این رو، ساكنين شيعه‌مذهب كرخ، در همسايگى اين فرقه‌ها مى‌زيستند.[۲۸]

تاریخچه نژاد و گرایش‌ مذهبی

دوره حامیان عباسیان

برخی، پس از پایه‌گذاری شهر بغداد، ساكنان نخستین كرخ و اطراف آن را، افراد خاندان بنى‌عباس، خادمان وفادار، فرماندهان نظامى، ايرانيانى كه در دستگاه عباسيان مناصب عالى داشتند، شماری از قبیله‌های قريش، انصار، ربيعه، يمن و مهاجرانى ترك‌تبار از بلخ، مرو، ختل و خوارزم دانسته‌اند. برمکیان نیز، كه در دستگاه عباسى مشغول خدمات ادارى و ديوانى بوده‌اند، در منطقه كرخ و غرب بغداد، بر كرانه دجله، كاخ‌ها و املاكى داشته‌اند؛ از این رو، نخستین ساكنان كرخ، تركيبى از دو نژاد ايرانى و عرب بوده كه همگی در حمايت از دولت بنى‌عباس مشترك بوده‌اند. اين همگونى به تدریج، دچار دگرگونی شده و افراد زيادى از شهرهاى مختلف با منشأ جغرافيايى و نژادى گوناگون، به كرخ كوچ كردند. اين مهاجران، به لحاظ مشاغل و فعاليت‌هاى اقتصادى به دو دسته تقسيم مى‌شدند: گروهى كه تاجر، بازرگان عمده، كشاورز و توليد كننده محصولات زراعى بودند، و شماری ديگر در كارهايى چون باربرى، حمل‌ونقل، تداركات، كارگرى و مانند آن مشغول بودند.[۲۹]

آغاز شیعه‌گری

به باور برخی، سکنه کرخ، از نظر گرايش اعتقادى و موضع‌گيرى‌ سياسى، به تدريج، به نفع شيعيان متحول شدند.[۲۹] تاریخ‌نگاران، از وقوع خیزشی در كرخ، توسط مواليان، در سده سوم قمری گزارش داده‌اند. حضور موالیان در كرخ را، نشانه‌ای بر تأثيرپذيرى اوضاع اجتماعى و فرهنگى کرخ، از تعاليم تشيع دانسته‌اند.[یادداشت ۳][۳۰]

هشام بن حکم در کرخ

هشام بن حکم، صحابی امام صادق(ع) و امام کاظم(ع)، که مهارت زیادی در مناظره داشت، با هدف ترویج و دفاع از مکتب اهل بیت(ع)، از کوفه به بغداد هجرت کرده و در منطقه کرخ ساکن شد. هجرت او به کرخ را، در زمان اختناق علیه شیعیان، نشانه‌ای از وجود هم‌فکران او در کرخ دانسته‌اند. این هجرت را، در تقویت گرایش شیعی در مردم کرخ نیز تأثیرگذار معرفی کرده‌اند. جاثليق، یکی از شخصیت‌های مسيحى، همراه گروهى از كشيش‌ها به مغازه تجارتى هشام در كرخ رفته و بحث‌هاى اعتقادى با وى داشت. پس از آن، متقاعد شد همراه هشام براى ملاقات با امام صادق(ع) از كرخ به مدينه برود. جاثليق، پس از دیدار با امام(ع) ايمان آورده و نزد وی به علم‌آموزی پرداخت. او در زمان مرگش، از یاران امام کاظم(ع) بود. يحيى بن خالد برمكى، كاخى در كرخ داشته و اهل علم در حضور او، با يكديگر به مباحثه مى‌پرداختند. هشام بن حکم در اين محافل، پیروز شده، دیگران را به تسلیم وا می‌داشت؛ از این رو،‌ به قتل تهدید شد. هارون عباسى نیز، احساس خطر كرده، نقشه قتل هشام را کشید؛‌ ولی هشام، پیش از اجرایی شدن آن، از محله كرخ به سوى كوفه گریخت و در خانه يكى از دوستانش مخفى شد.[۳۱]

مردم کرخ پس از شهادت امام هادی(ع)

هارون الرشيد پس از اين‌كه آن حضرت را در زندان‌هاى مخوف خود زير نظر گرفت، دستور داد تا امام هفتم را به گونه‌اى به شهادت برسانند كه اهالى شيعه ساكن در كرخ او را متهم به قتل نكنند. بنابراين در سال ١٨٣ هجرى خود در رقّه اقامت گزيد و عواملش حضرت را با خوراندن سمّ شهيد كردند. اين دستور توسط رئيس پليس بغداد يعنى «سندى بن شاهك» اجرا شد. گرچه امام (عليه السلام) هشت سال بود كه در زندان به سر مى‌برد و خليفه پنجم عباسى بر اوضاع كشور مسلط شده بود و هرگونه فرياد اعتراضى را در حلقوم خفه مى‌كرد و اگر نهضتى به پا مى‌خاست، در هم مى‌كوبيد، ولى باز هم مى‌هراسيد كه به دنبال شهادت امام، شيعيان كرخ به پا خيزند و قيامى پديد آورند. پس هشتاد نفر از رجال و افراد سرشناس را فراخواند و در محله كرخ بر پيكر پاك امام گرد آورد تا گواهى دهند امام به مرگ طبيعى درگذشته است؛ اما بر مردم ثابت گرديد كه حضرت را با سمّى مهلك شهيد كرده‌اند.

هارون اجازه نداد كه شيعيان جنازه حضرت را تشيع كنند؛ بلكه تابوت حامل پيكر امام را بر روى پل بغداد قرار داد و فرمان داد تا بانگ برآورند كه اين بدن امام و پيشواى رافضيان است و با چنين رفتارى خواست تا قلب مشتاقان امام را جريحه‌دارتر كند؛ اما نه تنها نتوانست از شأن و منزلت امام بكاهد، بلكه نهايت قساوت خويش را برملا ساخت. سليمان بن جعفر وقتى اين رفتار اهانت‌آميز را نسبت به جنازه امام ديد، آن را از دست مأموران گرفت و در ابتداى محله كرخ قرار داد و فرمان داد تا اهالى براى تشييع پيكر فروغ هفتم امامت مهيا گردند. شيعيان كرخ با ازدحامى شگفت هجوم آوردند و جنازه حضرت را بر دوش خويش با احترام ويژه‌اى حمل كردند و اشك‌ريزان، سوگوار و غمناك آن را تا مقابر قريش تشييع كردند و در محلى كه اكنون به كاظمين موسوم است، به خاك سپردند. اگر سليمان چنين نمى‌كرد، امكان داشت شعله‌هاى خشم اهالى كرخ آتشفشانى به وجود آورد و در خرمن عباسيان حريق افكند؛ اما هوشيارى سليمان در اين باره و اين‌كه خود با سر و پاى برهنه به دنبال جنازه آن حضرت حركت كرد، از جوشش و انقلاب شيعيان كرخ را جلوگيرى كرد.[۳۲] اين كه افرادى از مردمان كرخ به زندان سندى بن شاهك آورده شدند تا پيكر امام را مشاهده كنند و بر مرگ طبيعى آن حضرت شهادت دهند، نشان مى‌دهد كه اهالى كرخ با آن حضرت در ارتباط بوده‌اند؛ وگرنه در عصر هارون عباسى مركز قدرت و دولت و بيشترين آبادانى به شرق دجله انتقال يافته بود و اركان حكومتى، علما و قضات غالباً در بغداد شرقى منزل داشتند؛ در حالى كه كرخ در سمت غرب دجله واقع شده بود. انتخاب عده‌اى مشهور از ميان شيعيان كرخ براى گواهى دادن، مبيّن اين واقعيت است كه در اين منطقه، پيوندى استوار با ائمه هدى و اهل‌بيت (عليهم السلام) وجود داشته است. [۳۳]

احمد، نوه زید بن علی(ع)

احمد، فرزند عيسى، فرزند زيد بن على(ع)، از راويان حديث، در زمان هارون‌الرشيد، قيام كرد. هارون وى را دستگير كرد و در رافقه محبوس ساخت. وى، پس از مدتى كوتاه از زندان گريخته، به بصره رفت و از آن‌جا شيعيان منطقه عراق، از جمله مردم كرخ را با نامه به سوى خود فراخواند. مأموران هارون، به جست‌وجوى او پرداخته، ولى موفق به یافتنش نشدند؛ از این رو، «حاضر» دبير و یار احمد را دستگير كرده و به بغداد بردند. آن‌ها از جانب كرخ وارد بغداد شدند. حاضر، تا به محله کرخ رسيد، خود را با فریاد، خطاب به مردم کرخ، «دوست و یاور احمد، نوه زید بن علی(ع)» معرفی کرد، که مأموران هارون او را دستگیر کرده‌اند. او مى‌خواست پيام احمد بن عيسى را به مردم كرخ برساند، ولى مأموران سخنانش را ناتمام گذاشته، او را نزد هارون بردند. وی، پس از این‌که محل اختفای احمد بن عیسی را فاش نکرد، زیر ضربات مأموران هارون شهید شده و در بغداد به دار آویخته شد.[۳۴]


پانوشت

  1. معجم البلدان، ج۴، ص٢۵۵.
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ مجمل التواريخ و القصص، تصحيح ملك الشعراى بهار، ص ۶٣؛ تجارب الامم، ترجمه علينقى فندوى، ج۵، ص٢٠٧.
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ تاريخ بغداد، ج ١، ص٨٠و٨١.
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ محمد كاظم خواجويان، تاريخ تشيع، ص ١١٣؛ دليسى اوليدى، انتقال علوم يونانى به عالم اسلام، ترجمه احمد آرام، ص ٢٣٣؛ ياقوت حموى، معجم البلدان، ج۴، ص٢۵۵.
  5. برگزيده مشترك ياقوت حموى، ترجمه محمد پروين گنابادى، ص١۵٩و١۶٠.
  6. کرخ در قلمرو تاریخ، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۷، ص۱۵۳.
  7. حدود العالم من المشرق الى المغرب (تاليف ٣٧٢) ، به كوشش منوچهر ستوده، ص ١۵۴.
  8. ۸٫۰ ۸٫۱ کرخ در قلمرو تاریخ، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۷، ص۱۵۴.
  9. مسعودى، مروج الذهب، ج٢، ص۴۶٨؛ يعقوبى، البلدان، ص٣٢، ٣٩ و۴٠. .
  10. دائرة المعارف تشيع، ج١۴، ص٢٧.
  11. لغتنامه دهخدا، ج١٢، ص١٨٢۴٧.
  12. مقدسى، احسن التقاسيم فى معرفة الاقاليم، ترجمه علينقى منزوى، ج ١، ص١۵٩، ١١٠، ٧٨، ٣۵و١٧٠. .
  13. ابن حومل، صورة الارض، ج ١، ص٢١۶و٢١٧.
  14. تجارب السلف ص ١٠۶؛ البلدان، ص۶و٧.
  15. ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ آلبرت حورانى، تاريخ مردمان عرب، ترجمه فريد جواهر كلام، ص۶٣؛ جرجى زيدان، تاريخ تمدن اسلام، ترجمه على جواهر كلام، ص٧١.
  16. خطيب بغدادى، تاريخ بغداد، ج ١، ص٧٧-٨٠؛ تاريخ طبرى، ج٨، ص٣٧-٣٩؛ ابن‌جوزى، مناقب بغداد، ص١١-١٣؛ معجم البلدان، ج۴، ص۴۴٨.
  17. تاريخ بغداد، ج ١، ص٨٠و٨١.
  18. البلدان، ص١٧و١٨.
  19. دانستنی‌هایی درباره فرات، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۷، ص۱۶۰.
  20. قدامة بن جعفر، كتاب الخارج، ترجمه و تحقيق: حسين قره چانلو، ص۶٩.
  21. دانستنی‌هایی درباره فرات، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۷، ص۱۶۰.
  22. صورت الارض، ج ١ ص ٢١۶؛ اصطخرى، مسالك و ممالك، ص٨٩.
  23. احسن التقاسيم فى معرفة الاقاليم، ج ١، ص١۶۵و ١۶۶.
  24. ۲۴٫۰ ۲۴٫۱ دانستنی‌هایی درباره فرات، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۷، ص۱۶۱.
  25. ۲۵٫۰ ۲۵٫۱ محمد بن احمد بن جبير، سفرنامه ابن جبير، ترجمه پرويز اتابكى، ص٢٧۵و٢٧۶.
  26. معجم البلدان، ج۴، ص٢۵٢.
  27. زكريا بن محمد قزوينى، آثار البلاد و اخبار العباد، ترجمه با اضافات از جهانگير ميرزا قاجار، به تصحيح و تكميل ميرهاشم محدث، ص۵١٧.
  28. صورت الارض، ج ١ ص ٢١۶؛ اصطخرى، مسالك و ممالك، ص٨٩.
  29. ۲۹٫۰ ۲۹٫۱ دانستنی‌هایی درباره فرات، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۷، ص۱۶۲.
  30. مرتضى مطهرى، خدمات متقابل اسلام و ايران، ص١٣۶و١٣٧؛ جلال‌الدين همايى، شعوبيه، ص۶-٨؛ لوسين بودا، برمكيان، ترجمه عبدالحسين ميكده، ص١٠٩؛ البلدان، ص١۴؛ كامل ابن اثير، ج١٩، ص١٧۴؛ تسترى، قاموس الرجال، ح٩، ص١٢٧؛ مجلسى، بحارالانوار، ج١٠، ص٢٣۴و٢٣۵؛ رجال كشى، ص٢۶٢و٢٧١.
  31. آيت‌الله خوئى، معجم رجال الحديث، ج١٩، ص١٧۴؛ قاموس الرجال، ج٩، ص٢١٧؛ بحارالانوار، ج١٠، ص٢٣۴و٢٣۵؛ رجال كشى، ص٢۶٣و٢٧١.
  32. ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطايبين، ص۵٠۴؛ نوبختى، فرق الشيعه ص٨٠و٨١؛ محمدحسين مظفر، تاريخ شيعه، ترجمه سيد محمدباقر حجتى، ص١٠۴و١٠۵.
  33. دانستنی‌هایی درباره فرات، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۷، ص۱۶۵.
  34. تاريخ يعقوبى، ج ٢، ص۴٣٣؛ حسين كريمان، سيره و قيام زيد بن على٧، ص١٢٩.
  1. وضاح بن شبا، مهندس بازار کرخ، در شرق نهر صراة، مسجد و قصری بنا کرد که به نام خود او مشهور شد.[۱۷]
  2. مراد او، بغداد است.[۱۹]
  3. اين مواليان، از نسل ايرانيانى هستند كه از امويان نفرت داشته و در قيام مختار عليه امویان نقش مؤثرى داشتند. آن‌ها در سقوط امویان و روی کار آمدن عباسیان نیز نقش داشتند. اگر چه، پس از آشکار شدن سیاست‌های حقیقی عباسیان، مخالفت خود علیه عباسیان آشکار کرده، از این رو، از تشکیلات عباسی کنار گذاشته شدند.

منابع

این مقاله برگرفته از مقاله کرخ در قلمرو تاریخ، غلامرضا گلی‌زواره، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره هفدهم، زمستان 1392، ص1۵۱ است.