عبدالله بن زبیر: تفاوت میان نسخهها
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
===خلق و خوی ابن زبیر=== | ===خلق و خوی ابن زبیر=== | ||
ابن زبیر را مردی شجاع، جنگجو، دارای قدرت بدنی بسیار، سخندان و خطیبی توانا<ref>تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۷۹؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۵.</ref> و درعین حال بدخلق و حسود معرفی کردهاند.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۹۰۶؛ الوافی بالوفیات، ج۱۷، ص۹۲؛ شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۳۴۳.</ref> بدخلقی ابن زبیر باعث دخالت در روابط زناشویی پدر و مادرش به سبب تعصب به مادر<ref>الاوائل، ص۱۵۶؛ اسد الغابه، ج۶، ص۹-۱۰.</ref> و سرانجام جدایی آنان شد.<ref>اسد الغابه، ج۶، ص۱۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۴۶.</ref> بخل شدید ابن زبیر ضرب المثل بود<ref>الاوائل، ص۲۲۰؛ النهایه، ج۳، ص۲۶۱؛ شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۵۲.</ref> و اعتراض کسانی مانند ابن عباس<ref>انساب الاشراف، ج۴، ص۵۳؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۴.</ref> و ابن عمر<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۸.</ref> را ضدّ وی برانگیخت. معاویه سالها پیشتر خطر حرص و بخل شدیدش را به او گوشزد کرده بود.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۶۶.</ref> تنگچشمی او بهاندازهای بود که در موارد فراوان برادرش مُصْعَب بن زبیر برای جبران آن تلاش میکرد و در برابر، عبدالله، مصعب را برای دستودلبازی توبیخ میکرد. هنگامی که وی به جذب رهبران قبایل و فرماندهان نظامی نیاز داشت، همین ویژگی بر مقبولیت عمومی او اثر منفی نهاد.<ref>دولت امویان، ص۱۱۲.</ref> او مردم بادیهنشین را که به یاریاش آمده بودند، افرادی بیارزش خواند که در زمانه عافیت سربارند و در روزگار بلا، فراری؛ و بدین سان، باعث رمیدن آنان شد.<ref>انساب الاشراف، ج۷، ص۱۱۹؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۱.</ref> | ابن زبیر را مردی شجاع، جنگجو، دارای قدرت بدنی بسیار، سخندان و خطیبی توانا<ref>تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۷۹؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۵.</ref> و درعین حال بدخلق و حسود معرفی کردهاند.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۹۰۶؛ الوافی بالوفیات، ج۱۷، ص۹۲؛ شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۳۴۳.</ref> بدخلقی ابن زبیر باعث دخالت در روابط زناشویی پدر و مادرش به سبب تعصب به مادر<ref>الاوائل، ص۱۵۶؛ اسد الغابه، ج۶، ص۹-۱۰.</ref> و سرانجام جدایی آنان شد.<ref>اسد الغابه، ج۶، ص۱۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۴۶.</ref> بخل شدید ابن زبیر ضرب المثل بود<ref>الاوائل، ص۲۲۰؛ النهایه، ج۳، ص۲۶۱؛ شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۵۲.</ref> و اعتراض کسانی مانند [[عبدالله بن عباس|ابن عباس]]<ref>انساب الاشراف، ج۴، ص۵۳؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۴.</ref> و [[عبدالله بن عمر|ابن عمر]]<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۸.</ref> را ضدّ وی برانگیخت. [[معاویه]] سالها پیشتر خطر حرص و بخل شدیدش را به او گوشزد کرده بود.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۶۶.</ref> تنگچشمی او بهاندازهای بود که در موارد فراوان برادرش مُصْعَب بن زبیر برای جبران آن تلاش میکرد و در برابر، عبدالله، [[مصعب بن زبیر|مصعب]] را برای دستودلبازی توبیخ میکرد. هنگامی که وی به جذب رهبران قبایل و فرماندهان نظامی نیاز داشت، همین ویژگی بر مقبولیت عمومی او اثر منفی نهاد.<ref>دولت امویان، ص۱۱۲.</ref> او مردم بادیهنشین را که به یاریاش آمده بودند، افرادی بیارزش خواند که در زمانه عافیت سربارند و در روزگار بلا، فراری؛ و بدین سان، باعث رمیدن آنان شد.<ref>انساب الاشراف، ج۷، ص۱۱۹؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۱.</ref> | ||
===نقل روایات=== | ===نقل روایات=== |
نسخهٔ ۱۶ اکتبر ۲۰۱۷، ساعت ۱۳:۵۰
این مقاله هماکنون در دست ویرایش است.
این برچسب را کاربر:Jalalyaghmoori در تاریخ ۲۴ مهر ۱۳۹۶ برای جلوگیری از تعارض ویرایشی قرار داده است. لطفا بدون توافق با کاربر فوق برچسب را برندارید. |
عبدالله بن زبیر بن عوام بن خُوَیلد مکنّا به ابوبکر و ابوخُبَیب، صحابی خردسال و از مدعیان خلافت در مکه بود. او در هفت یا هشت سالگی، در میان جمعی از کودکان مسلمان با پیامبر گرامی(ص) بیعت کرد. در زمان عثمان در روند یکسانسازی مصاحف، درکنار زید بن ثابت و سعید بن عاص، در زمره کاتبان نسخههای قرآن بود. با عایشه ارتباط نزدیکی داشت و در لشکرکشی اصحاب جمل به بصره، سگان سرزمین حَوْأب به عایشه پارس کردند و او به یاد حدیث پیامبر افتاد که همسرانش را بر حذر داشته بود که سگهای حوأب سر راهشان را بگیرند. در این هنگام، ابن زبیر ۵۰ تن از بنیعامر بن صعصعه را واداشت تا نزد عایشه شهادت دهند که آن ناحیه حوأب نیست. او پس از کنارهگیری از طرفین درگیر در صفین، به دعوت معاویه، در جمع کنارهگیران از امام علی برای نظارت بر حکمیت به دومة الجندل رفت. با معاویه بیعت کرد ولی از بیعت با یزید به مکه پناه برد. بن زبیر پس از مرگ یزید از دیگران بیعت گرفت و به خلافت رسید. بزرگان بنیهاشم در مکه با او بیعت نکردند. وی پس از خلافت به تعمیر و تجدید بنای کعبه (که در لشکرکشی یزید خراب شده بود) پرداخت. او در محاصره دوم مکه به دست حجاج، کشته شد.
اطلاعات فردی | |
---|---|
نام کامل | عبدالله بن زبیر بن عوام |
لقب | ابوبکر و ابوخُبَیب |
نسب | بنی اسدقریش |
تاریخ تولد | شوال سال اول قمری |
زادگاه | مدینه |
محل زندگی | مکه، مدینه |
تاریخ وفات | ۷۳ قمری |
شهر وفات | مکه |
خویشاوندان سرشناس | پیامبر(ص)، زبیر بن عوام، ابوبکر، عایشه |
فعالیتهای اجتماعی-سیاسی | |
سیاسی | شرکت در جنگهای جمل و صفین و خلافت مسلمانان پس ز مرگ یزید بن معاویه |
اجتماعی | بازسازی کعبه پس از حمله و تخریب به دست لشگریان یزید |
زیستنامه
نسب، ویژگیهای ظاهری
عبدالله بن زبیر بن عوام بن خُوَیلد از تیره بنیاسد قریش[۱]، مکنّا به ابوبکر و ابوخُبَیب و پدرش عمهزاده پیامبر و مادرش اسماء، دختر ابوبکر است.[۲] ابنزبیر بارها به این نسبتها افتخار میکرد.[۳] بنا بر سخن مشهور، او نخستین نوزادی بود که پس از هجرت پیامبر(ص) به مدینه، درمیان مسلمانان، در شوال سال اول ق. زاده شد. مسلمانان با شنیدن خبر تولد او، از خوشحالی یکباره تکبیر گفتند؛ زیرا تولد وی نشانه بطلان شایعه یهودیان بود که به ادعای خویش میخواستند با جادو، مانع تولد نوزادان مسلمانان شوند و بدین ترتیب نسل مسلمانان را به تدریج منقرض کنند. پیامبر کام ابن زبیر را با خرما برداشت و او را عبدالله نامید و ابوبکر در گوشهایش اذان گفت.[۴] او پوستی به رنگ سبز تیره و بدنی لاغر و نحیف، قدی میانه، محاسنی زرد و بسیار کم پشت[۵] و موهایی بلند و پر پشت[۶] داشت و پدرش وی را شبیهترین مردم به ابوبکر میدانست.[۷]
خلق و خوی ابن زبیر
ابن زبیر را مردی شجاع، جنگجو، دارای قدرت بدنی بسیار، سخندان و خطیبی توانا[۸] و درعین حال بدخلق و حسود معرفی کردهاند.[۹] بدخلقی ابن زبیر باعث دخالت در روابط زناشویی پدر و مادرش به سبب تعصب به مادر[۱۰] و سرانجام جدایی آنان شد.[۱۱] بخل شدید ابن زبیر ضرب المثل بود[۱۲] و اعتراض کسانی مانند ابن عباس[۱۳] و ابن عمر[۱۴] را ضدّ وی برانگیخت. معاویه سالها پیشتر خطر حرص و بخل شدیدش را به او گوشزد کرده بود.[۱۵] تنگچشمی او بهاندازهای بود که در موارد فراوان برادرش مُصْعَب بن زبیر برای جبران آن تلاش میکرد و در برابر، عبدالله، مصعب را برای دستودلبازی توبیخ میکرد. هنگامی که وی به جذب رهبران قبایل و فرماندهان نظامی نیاز داشت، همین ویژگی بر مقبولیت عمومی او اثر منفی نهاد.[۱۶] او مردم بادیهنشین را که به یاریاش آمده بودند، افرادی بیارزش خواند که در زمانه عافیت سربارند و در روزگار بلا، فراری؛ و بدین سان، باعث رمیدن آنان شد.[۱۷]
نقل روایات
ابن زبیر را در طبقه میانی اصحاب در تعداد فتوا و همردیف ابوبکر، أمّ سلمه، أنس بن مالک و أبوسعید خُدری به شمار آوردهاند.[۱۸] احمد بن حنبل ۳۲ حدیث از او در مسند خود نقل کرده و ذهبی روایتهای او را ۳۳ حدیث مسند دانسته است.[۱۹] او از پدرش، پدر بزرگش ابوبکر، مادرش اسماء، خالهاش عایشه، عمر، عثمان و دیگران روایت نقل کرده و برادرش عروه و پسرانش عامر و عباد و پسر برادرش محمد بن عروه و کسانی چون عامر شعبی و وهب بن کیسان و طاووس بن یمان، راوی حدیث او بودند.[۲۰] پس از شکست ابن زبیر، گروهی از خاندانش راه عزلت گزیدند و گروهی دیگر خود را به حاکمان اموی و عباسی نزدیک کردند؛ زیرا نزد خوارج و شیعیان جایگاهی نداشتند. در آثار سیره نبوی۹ که به دست زبیریان تدوین شده، دو گرایش دیده میشود: بیان سیره آل زبیر و کسانی که با آنان ارتباط نسبی و سببی داشتهاند؛ گزینش اخباری که حاکمان اموی و عباسی از آن نمیرنجیدند.[۲۱]
خانواده ابن زبیر
این کسان را همسران او شمردهاند: نفیسه دختر امام حسن(ع)[۲۲]؛ عایشه دختر عثمان بن عفان، مادر بکر[۲۳]؛ عایشه دختر عبدالرحمن بن حارث و خواهرانش رَیطه، مادر عبدالرحمن و حَنتَمه، مادر موسی و عامر و زُجله/تُماضر، دخترمَنظور، مادر خبیب، حمزه، عباد، ثابت و زبیر.[۲۴] او ۱۲ پسر و پنج دختر داشت. قیس/ عبدالله، یوسف، هاشم و عروه دیگر پسران ابن زبیر و فاخته، فاطمه، ام حکیم و رقیه دختران او بودند.[۲۵] از میان این پسران، خبیب در عبادت و دانش نامآور بود.[۲۶] عباد قاضی مکه در عهد ابن زبیر بود که او را جانشین پدرش میپنداشتند.[۲۷] زبیر و عروه در کنار پدرشان کشته شدند و خبیب و قیس و بکر و هاشم بدون نسل درگذشتند.[۲۸]
محدثان از نسل وی
محدثان و دانشمندان بسیاری را از نسل ابن زبیر شمردهاند که از جمله آنان ابوعبدالله زبیر بن بَکار بن عبدالله بن مصعب بن ثابت بن عبدالله بن زبیر (م.۲۵۵ق.) است.[۲۹] او قضاوت کوفه را در مدتی طولانی از سوی عباسیان عهدهدار شد و تألیفات فراوان داشت.[۳۰]
فضیلتسازی درباره ابن زبیر
به احتمال بسیار، با توجه به نقش زبیریان در سیرهنگاری و گردآوری متون تاریخی و روایی، ایشان گزارشهایی برای تطهیر و بزرگنمایی شخصیت ابن زبیر جعل کردهاند؛ همچون این نمونهها: وی به ۱۰۰ زبان با غلامانش سخن میگفت[۳۱]؛ نخستین طواف او در قنداقه با دست ابوبکر بود[۳۲]؛ نخستین واژهای که درکودکی بر زبان آورد، شمشیر بود و پیوسته آن را تکرار میکرد[۳۳]؛ در کودکی، خون حجامت پیامبر را نوشید[۳۴]؛ زنان جنی را در طواف دید و آنان را فراری داد[۳۵]؛ با مردان جنی همسخن شد و از آنان نمیترسید[۳۶]؛ کنار حجرالاسود برای دستیابی به حکومت حجاز و خلافت، دعا نمود و خواستهاش برآورده شد.[۳۷] دستهای از گزارشها حاکیاند که او به عبادتهایی رو میآورد که دیگران از انجام دادن آن ناتوان بودند[۳۸]؛ همچون: آنگاه که سیل در مسجدالحرام مانع طواف مردم شده بود، وی شناکنان کعبه را طواف کرد[۳۹]؛ سجدهاش چنان طولانی میشد که پرندگان بر پشت او مینشستند[۴۰]؛ هفت یا ۱۵ روز پیاپی بدون افطار روزه میگرفت[۴۱]؛ هر شب به گونهای خاص عبادت میکرد: شبی را تا صبح میایستاد، شبی تا صبح رکوع میکرد و شبی را تا صبح به سجده میگذراند[۴۲]؛ درمیان جمعی به رکوع رفت و با این که حاضران سورههای طولانی مانند بقره، آل عمران، نساء و مائده را خواندند، او از رکوع برنیامد.[۴۳] گزارشهایی در دست است که عبادتهای شگفتآور وی در دوران پایانی زندگیاش باعث شده برخی مانند ابن عباس[۴۴] این عبادتها را نوعی ریاکاری برای کسب مقبولیت بدانند.[۴۵]
فعالیتهای سیاسی-اجتماعی
در زمان پیامبر(ص) و دو خلیفه اول
عبدالله در هفت یا هشت سالگی، در میان جمعی از کودکان مسلمان با پیامبر گرامی(ص) بیعت کرد. از این رو، او را از صحابه صِغار پیامبر شمردهاند.[۴۶] وی در روزگارابوبکر، داوطلبانه سردسته گروهی از نوجوانان شد که در اجرای فرمان خلیفه، دزدی سابقهدار را در بقیع گردن زدند.[۴۷] او در نبرد یرموک به سال۱۳ق. همراه پدرش زبیر حاضر بود؛ اما از آنجا که تنها ۱۲ سال داشت، در جنگ شرکت نکرد.[۴۸] در روزگار عمَر با او در مسابقه شترسواری رقابت کرد و بر او پیروز شد.[۴۹]
در زمان خلیفه سوم
ابن زبیر در زمان عثمان به سِمَتهای مختلفی دست یافت. در روند یکسانسازی مصاحف، درکنار زید بن ثابت و سعید بن عاص، در زمره کاتبان نسخههای قرآن بود.[۵۰] در حمله به مغرب به سال ۲۷ یا ۲۸ق. تحت فرماندهی عبدالله بن سعد بن ابیسَرْح شرکت داشت و به ادعای خود، با کشتن فرمانده لشکر دشمن، باعث پیروزی مسلمانان شد.[۵۱] او در زمان شورش مردم بر ضدّ عثمان، بر خلاف پدر و خالهاش عایشه، از مدافعان عثمان بود که به رغم خواسته وی خانهاش را ترک نکرد.[۵۲] همو نمایندگی عثمان را در مواجهه با معترضان و امامت جماعت را هنگام محاصره خانهاش بر عهده داشت و در این ماجرا زخمی شد.[۵۳]
در زمان امام علی(ع)
در جنگ جمل
ابن زبیر در جوانی در برابر امام علی(ع) قرار داشت و تأثیر او بر پدرش باعث شد تا ایشان جدایی زبیر از راه اهل بیت(ع) را به سبب او بداند.[۵۴] عاطفه فراوان میان ابن زبیر و عایشه باعث شد تا طلحه و زبیر او را برای قانعکردن عایشه در اتحاد با خود در جنگ جمل به خدمت گیرند.[۵۵] بعدها وقتی عایشه از ابن عمر پرسید که چرا او را از همراهی با جملیان بازنداشته است، ابن عمر نفوذ ابن زبیر را مانع از آن دانست که عایشه سخن کسی را برای کنارهگیری از جنگ بپذیرد.[۵۶]
در لشکرکشی اصحاب جمل به بصره، سگان سرزمین حَوْأب به عایشه پارس کردند و او به یاد حدیث پیامبر افتاد که همسرانش را بر حذر داشته بود که سگهای حوأب سر راهشان را بگیرند. در این هنگام، ابن زبیر ۵۰ تن از بنیعامر بن صعصعه را واداشت تا نزد عایشه شهادت دهند که آن ناحیه حوأب نیست.[۵۷] این گواهی نخستین گواهی دروغ در اسلام شناخته شد.[۵۸]
ابن زبیر در راه بصره و در این شهر پس از درگیری و نزاع طلحه و زبیر بر سر امامت لشکر، در کنار محمد بن طلحه امامت لشکریان جمل را عهدهدار بود.[۵۹] پس از ورود اصحاب جمل به بصره و بر خلاف پیمان آتش بسی که با عثمان بن حُنَیف حاکم بصره تا رسیدن امام علی(ع) بسته بودند، ابن زبیر در رأس گروهی، ۴۰ نفر از محافظان مسلمان را کشت و بیت المال را تصرف کرد.[۶۰] او که فرمانده پیاده نظام جمل بود،[۶۱] در آغاز نبرد، با آگاهی از تصمیم پدرش زبیر برای کنارهگیری از جنگ، کوشید تا با ترسو خواندن پدرش او را از این کار بازدارد. اما سرانجام زبیر از جنگ کناره گرفت.[۶۲] ابن زبیر در کشاکش نبرد دقایقی زمام شتر عایشه را در دست گرفت؛ اما عایشه که خطر این کار را میدانست، او را سوگند داد تا آن را رها کند.[۶۳] عبدالله در این جنگ با مالک اشتر درگیر شد و با وجود بیش از ۳۰ زخم[۶۴] جان سالم به در برد. عایشه به کسی که مژده سلامت او را در این نبرد داد، 10000 درهم مژدگانی پرداخت.[۶۵] ابن زبیر پس از شکست اصحاب جمل، در خانه مردی از قبیله ازد پنهان شد و در کنار دیگر فراریان این نبرد، مشمول عفو امام علی(ع) قرار گرفت.[۶۶]
در جنگ صفین
او پس از کنارهگیری از طرفین درگیر در صفین، به دعوت معاویه، در جمع کنارهگیران از امام علی برای نظارت بر حکمیت به دومة الجندل رفت.[۶۷] وی در این گردهمایی با گمان اقبال همگانی به خلافت عبدالله بن عمر، به او پیشنهاد پذیرش خلافت داد؛ ولی او نپذیرفت.[۶۸]
زمان معاویه
معاویه از جاهطلبی او با خبر بود و درباره شورش او به جانشینش یزید سخت هشدار داد[۶۹]؛ اما توانست از او بیعت بگیرد و وی را با تهدید و تطمیع در مدینه آرام نگاه دارد.[۷۰] وی در زمان معاویه در حمله به قسطنطنیه به سال ۵۰ق.[۷۱] با او همکاری کرد.
در زمان امام حسن و امام حسین(ع)
در دوران بنیامیه با توجه به جایگاه معنوی و اجتماعی امام حسن و امام حسین(ع) درگیری و برخوردی میان ابن زبیر و آن دو رخ نداد؛ بلکه با وجود کینه دیرینهای که از آن دو به دل داشت، مدارا ورزید و رفتارش تابع اوضاع روز بود. در مواردی نیز میتوان به تلاش وی برای امتیازگیری از معاویه با تهدید به جانبداری از اهل بیت(ع) برخورد. از جمله این موارد، اعلان آمادگی وی برای یاری امام حسین(ع) در برابر امویان، برای وفاداری به حلف الفضول[۷۲] بود. ازدواج او با ام الحسن[۷۳] و ازدواج پسر برادرش عمرو بن منذر با ام سلمه دختران امام حسن(ع)[۷۴] و ازدواج برادرش مُصْعَب با سکینه دختر امام حسین(ع) نشانی دیگر از سیاستبازیهای او و خاندانش در روابط با اهل بیت(ع) است.[۷۵]
با حضور امام حسین(ع) در مکه، ابن زبیر که مجالی برای دعوت به خود نمیدید، ایشان را به سفر به عراق تشویق کرد؛ هر چند برای دفع اتهام از خود، گاه نیز آمادگیاش را برای همکاری با امام مطرح میکرد. امام حسین(ع) هنگام خروج از مکه، نماندن خود را در مکه، به حدیثی از پیامبر خدا(ص) مستند دانست که ظهور فتنهگری را در مکه پیشبینی کرده بود که باعث شکستن حرمت کعبه میشود.[۷۶] امام نمیخواست با ماندن در مکه مصداق آن شخص باشد و درباره این رخداد به ابن زبیر نیز هشدار داد.[۷۷] روایت یاد شده را افراد دیگری مانند ابن عباس، ابن عمر و عبدالله بن عمرو عاص نیز به عبدالله بن زبیر یادآوری کردند و او را از این کار بازداشتند.[۷۸]
در زمان یزید
یزید به توصیه پدرش معاویه پس از رسیدن به حکومت، عبدالله بن زبیر را میان بیعت و اعدام مخیر ساخت و باعث شد تا او به مکه پناه ببرد.[۷۹] ابن زبیر در مکه در جماعت بنیامیه شرکت نمیکرد و در کنار کعبه نماز میگزارد و در این مدت، پنهانی مردم را به شورای خلافت دعوت میکرد و خود را عائذ البیت (پناهنده به خانه خدا) میخواند.[۸۰] گویا وی این لقب را برای خویش برگزید تا خود را با شخصی تطبیق کند که بر پایه روایتی از پیامبر، به کعبه پناه میبرد و دشمنان او در بیابان بَیداء، میان مکه و مدینه، در زمین فرومیروند. به اعتقاد برخی، این شخص امام زمان(ع) است.[۸۱]
ابن زبیر پس از رسیدن خبر شهادت امام حسین(ع)، خطابهای در رثای وی خواند و اهل کوفه و عراق را نکوهش کرد و با کنایه یزید را برای خلافت نالایق دانست. در این هنگام، هوادارانش خواهان بیعت با او شدند؛ ولی او زمان را مناسب ندانست.[۸۲] یزید بر وی که خود را مطیع میخواند و آماده بیعت با نمایندهاش بود، سخت گرفت و با فرستادن قاصدی همراه غل و زنجیری از نقره، از او خواست تا برای نشان دادن فرمانبرداری خود، با آن غل و زنجیر نزد یزید حضور یابد؛ ولی وی نپذیرفت.[۸۳] از این رو، عمرو بن سعید، حاکم مکه و مدینه، به فرمان یزید ۴۰۰ تن را برای دستگیری ابن زبیر و وادار ساختن او به بیعت با یزید، به سوی مکه گسیل داشت. فرماندهی این نیروها را عمرو برادر ابن زبیر که مادرش از بنیامیه[۸۴] و خود داروغه و مأمور رویارویی با طرفداران ابن زبیر در مدینه بود[۸۵]، داوطلبانه عهدهدار شد. با رسیدن خبر اعزام نیرو به مکه، هواداران ابن زبیر از مناطق مختلف حجاز به یاری او آمدند. در نبردی کوتاه میان نیروهای ابن زبیر و لشکر عمرو در ناحیه ذیطُویٰ یا حجون، لشکریان عمرو که در میانشان طرفداران ابن زبیر بودند، پراکنده شدند و عمرو با امان گرفتن از برادرش به اسارت نیروهای او در آمد.[۸۶] رفتار ابن زبیر در برخورد با برادرش، به رغم ادعای دینداری و زهد، نارضایتی و سرزنش مردم مکه را در پی داشت[۸۷]؛ زیرا وی عمرو را در زندانی تنگ در پشتدار الندوه[۸۸] که به نام یکی از همراهان او «عارم» نام گرفت، محبوس کرد[۸۹] و پس از مدتی زندان را بر سر وی و همراهانش ویران کرد.[۹۰] بر پایه گزارشی دیگر، پس از توبیخ برادرش به سبب شکستن حرمت کعبه و حمله به مکه، اعلان کرد هر که از عمرو در دوران ریاستش در مدینه آزار دیده، بدون نیاز به اثبات آن، وی را قصاص کند. در جریان این قصاصها، عمرو پس از تحمل ۱۰۰ ضربه تازیانه به تقاص تازیانههایی که به فرزند عبدالرحمن بن عوف زده بود، جان داد[۹۱] و عبدالله فرمان داد تا جنازه او را بهدار بیاویزند[۹۲] و پس از مدتی پیکرش را در شعب جِیف رها ساخت.[۹۳]
یزید که از تمایل مردم مدینه به ابن زبیر آگاه بود،گروهی از اشراف مدینه از جمله منذر، برادر عبدالله بن زبیر، و عبدالله بن حنظله را نزد خود خواند و به رغم تلاش برای دلجویی از این افراد، آنان در بازگشت، همه به فسق و آلودگی وی گواهی دادند.
ابن زبیر پس از پیروزی بر لشکر اموی مدینه، با مشورت مادرش اسماء[۹۴]، با رد پیشنهادهای مکرر یزید برای تسلیم شدن، ضمن خطبهای در مکه با بیان مفاسد و آلودگیهای یزید، مردم را به خلع او فراخواند[۹۵] و در این زمینه با مردم مدینه نامهنگاری و آنان را به خود دعوت کرد. مردم مدینه در پاسخ به وی، با عبدالله بن مُطیع عَدوی به نیابت از او بیعت کردند.[۹۶] آنان با اجازه او، عثمان بن محمد، حاکم یزید، را بیرون راندند و پس از فشار بر بنیامیه، آنان را اخراج کردند.[۹۷] با بالا گرفتن کار هواداران ابن زبیر در مدینه و بیتوجهی آنان به نامه تهدیدآمیز یزید که ایشان را از مجازاتی بر حذر داشت که مانند داستان عاد و ثمود زبانزد شود[۹۸]، یزید لشکری را برای سرکوب ابن زبیر به حجاز گسیل داشت. او هنگام اعزام این سپاه که از طوایف مختلف شام تشکیل شده بود، سرودهای تهدیدآمیز برای ابن زبیر فرستاد.[۹۹] به فرمان یزید، این لشکر نخست مدینه را محاصره کرد و سه روز به مردم مدینه مهلت داد تا با فرمانبرداری از یزید، برای سرکوب ابن زبیر با لشکر شام همکاری کنند؛ اما آنان نپذیرفتند و به فرماندهی عبدالله بن حنظله بر انصار و فرماندهی ابن مطیع بر مهاجران که از طرف ابن زبیر منصوب شده بودند[۱۰۰]، در ۲۸ ذیحجه سال ۶۳ق. با لشکر شام به نبرد برخاستند.[۱۰۱] فرمانده شامیان مسلم بن عُقبه مُری بود که پس از جنایتهایش در این حادثه «مُسرف» نامیده شد.[۱۰۲] او پس از شکست مردم مدینه، به فرمان یزید سه روز جان و مال و ناموس آنان را بر لشکر خود مباح کرد.[۱۰۳] شامیان با قتل عام مردم و صحابه پیامبر و هتک حرمت نوامیس، فاجعه حَرّه را رقم زدند و پس از اعتراف گرفتن از افراد باقیمانده به بندگی برای یزید، برای دستیابی به ابن زبیر به سوی مکه آمدند.[۱۰۴] مسلم در میانه راه جان داد و به فرمان یزید، حُصَین بن نُمَیر کِنْدی فرماندهی آن سپاه را بر عهده گرفت.[۱۰۵]
ابن زبیر در محاصره لشکر یزید در مکه
لشکر شام، مکه را از ۱۳ صفر سال ۶۴ق. محاصره کرد و تا ۴۰ روز پس از مرگ یزید در ۱۴ ربیع الاول سال ۶۴ که شامیان از مرگش با خبر شدند، این محاصره را ادامه داد.[۱۰۶] اردوگاه شامیان، حَجون تا بئر میمون بود. حجون قبرستان مکیان در کنار کوه مُحَصَّب بر بالای مکه بود که تا کعبه حدود ۵/۲ کیلومتر فاصله داشت[۱۰۷] و بئر میمون از چاههای دوران جاهلیت میان منا و باب مَعلاة در ابطح مکه بود.[۱۰۸] یاران ابن زبیر در مسجدالحرام مستقر گشتند.[۱۰۹] شامیان به پیشنهاد فرمانده پیشین خود، مسلم بن عقبه، و با توجه به محیط جغرافیایی مکه و تمرکز جمعیت در مسجدالحرام[۱۱۰]، از سوم ربیع الاول سال ۶۴ق. بر کوههای مشرف بر مسجدالحرام از جمله کوه احمر، پشتدار النَدوه و کوه ابوقُبَیس منجنیق نصب کردند[۱۱۱] و با پرتاب سنگ و گلولههای قیراندود و شعلهور، زبیریان را زیر فشار قرار دادند. مکیان برای پاسداری از کعبه و طوافکنندگان، سقفی از چوب ساج و پوست چرم گرداگرد کعبه و روی آن قرار دادند. سنگهای منجنیق با اصابت به کعبه آن را ویران کرد[۱۱۲] و به آتش کشاند. آتش پردههای میان رکن یمانی و حجرالاسود و چوبهای ساج بنای کعبه را سوزاند.[۱۱۳] بر پایه گزارش یعقوبی، ابن زبیر مانع خاموشکردن آتش شد تا با این ترفند، مکیان را در برابر لشکر شام استوار سازد.[۱۱۴] زمان آتشسوزی را ۲۷ یا ۲۹ روز پیش از رسیدن خبر مرگ یزید دانستهاند.[۱۱۵] برخی زمان آتشسوزی کعبه را روز شنبه سوم ربیع الاول سال ۶۴ق. نیز یاد کردهاند.[۱۱۶] عدهای عامل سرایت ناخواسته آتش را یکی از لشکریان ابن زبیر به نام مسلم بن ابیخلیفه مُذحِجی میدانند.[۱۱۷] برخی دیگر سرایت آتش به کعبه را کاملاً تصادفی و بدون دخالت عامل انسانی دانستهاند[۱۱۸]؛ اما استقرار منجنیق شامیان بر کوه ابوقبیس برای کوبیدن کعبه[۱۱۹] و رجزهای شامیان در این زمینه[۱۲۰] گواه تصمیم پیشین آنان برای این کار است. این منجنیق یک بار با صاعقه نابود[۱۲۱] و دیگر بار برپا شد.[۱۲۲] زبیریان از این رخداد بیشترین بهره تبلیغاتی را بردند و در خطابههایشان شامیان را آتشزنان خانه خدا نامیدند.[۱۲۳] شامیان با شنیدن خبر مرگ یزید دست از محاصره برداشتند و اجازه خواستند تا کعبه را طواف کنند. به رغم مخالفت عدهای از جمله خوارج، بر پایه فتوای مِسوَر بن مِخرَمه، ابن زبیر اجازه این کار را به آنان داد[۱۲۴]؛ گر چه برخی گزارشها حکایت دارند که وی از ورود آنان به مکه جلوگیری کرد.[۱۲۵] ابن زبیر در این جنگ، برادرانش مُنذِر و ابوبکر[۱۲۶] و عمو زادگانش حُذافة بن عبدالرحمن بن عوام و مقداد بن اسود بن عوام را از دست داد[۱۲۷]؛ هر چند گزارش شده که مرگ منذر با زمینهسازی ابن زبیر و احتمالاً برای جلوگیری از رقابت او بر سر قدرت بوده است.[۱۲۸]
حامیان ابن زبیر در دفاع از مسجدالحرام
گروهها و افراد گوناگون ابن زبیر را با انگیزه دفاع از مسجدالحرام یاری کردند؛ از جمله دستهای۲۰۰ نفره از حبشیان که پادشاه وقت حبشه برای دفاع از کعبه اعزام کرده بود و در پرتاب زوبین مهارت داشتند[۱۲۹] و نیز گروهی ۷۰ نفری از خوارج که ابن زبیر با روی گشاده از آنان استقبال کرد و بدون پرسوجوی دقیق درباره عقایدشان، خود را با آنان موافق شمرد؛ اما پس از مرگ یزید که آنان خواستار اظهارنظر صریح ابن زبیر درباره اعتقاداتشان از جمله در زمینه اشتباهات عثمان در دوران خلافتش شدند، او آنان را از خود راند. آنان نیز به سرکردگی نافع بن اَزرق حَنظَلی به بصره رفتند و با بهرهگیری از اوضاع سیاسی آشفته، یاران خود را از زندان ابن زیاد رهانیدند و دامنه فعالیت خود را در اهواز گسترش دادند و تا پایان دوران حکومت زبیریان بر عراق، دشمنی خطرناک و قوی در برابر آنان بودند.[۱۳۰] مختار بن ابیعُبَیده ثقفی نیز در حمله حصین بن نمیر به مکه، با ابن زبیر همکاری کرد.[۱۳۱]
دشمنی با اهلبیت(ع)
پس از دستیابی ابن زبیر به قدرت، از آنجا که حکومت وی از لحاظ مادی و نظامی کاملاً به عراق وابسته بود و این سرزمین نیز به اهل بیت گرایش داشت، سران با نفوذ بنیهاشم از جمله ابن حنفیه و ابن عباس را رقیب جدی خود میدید و مختار را که در برههای ۱6 یا ۱8 ماهه عراق را از چنگ زبیریان بیرون آورد[۱۳۲]، دشمنی جدی برای خلافت خود میدانست. افزون بر این، کینه فراموش نشدنی ابن زبیر از کسانی که او و پدر و خالهاش را در نبرد جمل شکست داده بودند، مانعی دیگر برای همگرایی ابن زبیر با بنیهاشم بود. ابن زبیر بر پایه گفته خود، از اهل بیت کینهای ۴۰ ساله داشت.[۱۳۳] این کینه در خطابههای ابن زبیر بر ضدّ امام علی(ع) و پیروانش و نیز در ناسزاگویی او به امام علی[۱۳۴] و ضمن ملاقاتش با ابراهیم فرزند مالک اشتر که همراه مصعب نزد او آمده بود[۱۳۵]، آشکار است. دشمنی او با اهل بیت پیامبر(ص) او را واداشت تا ۴۰ هفته، درخطبه نماز جمعه، حتی از درود فرستادن بر پیامبر(ص) خودداری کند تا مبادا اهل بیت(ع) به آن افتخار کنند.[۱۳۶] این برخورد ابن زبیر باعث شده تا برخی دانشمندان اهل سنت مانند شیخ ابوالقاسم بلخی روایت او را به سبب دشمنیاش با امام علی(ع) معتبر ندانند.[۱۳۷]
ابن زبیر و سران بنیهاشم
با رسیدن خبر بیعت مردم مناطق مختلف به مکه، ابن زبیر از محمد بن حنفیه خواست تا بیعت کند؛ اما او بیعت خود را منوط به اتفاقنظر همه مسلمانان بر خلافت او دانست. ۱۷ نفر از پیروان او که از کوفه به مسجدالحرام پناهنده شده بودند، با همین استدلال از بیعت سر باززدند و ابن زبیر را به سبب کشتن سرپیچندگان از بیعت با خود سرزنش کردند.[۱۳۸] پس از اهانت او به امام علی(ع) بر منبر مسجدالحرام، محمد بن حنفیه در خطبهای با اعتراض به این کار، بزرگان قریش را به واکنش در برابر این کار زشت فراخواند.[۱۳۹] پس از قیام مختار در کوفه و اخراج عبدالله بن مطیع، عامل زبیری آن سرزمین، ابن زبیر که از اقبال مردم به ابن حنفیه بیمناک بود، او را همراه پیروانش در حجره زمزم زندانی کرد و به آنان پیام داد که با خدا عهد کرده اگر با او بیعت نکنند، ایشان را بسوزاند یا گردن بزند.[۱۴۰] برخی ابن عباس را نیز در میان زندانیان دانستهاند.[۱۴۱] در این حال، محمد بن حنفیه به خواهش یکی از یارانش با نوشتن نامهای مخفیانه، از مختار که در کوفه حکومت را به دست داشت، یاری خواست.[۱۴۲] مختار گروهی۱۵۰ نفری را شتابان به مکه فرستاد. این گروه هنگامی رسیدند که ابن زبیر برای سوزاندن ابن حنفیه و یارانش در کنار زمزم هیزم انباشته بود.[۱۴۳] آنان شعار یا لَثاراتِ الحسین، شعار توّابین، را سر دادند و برای حفظ حرمت حرم و مسجدالحرام به جای شمشیر چوبدست برداشتند و زندانیان زمزم را آزاد کردند. در برابر، ابن زبیر نیز نیروهای خود را برای رویارویی با یاران ابن حنفیه به صفبندی در مسجد واداشت.[۱۴۴] این صفبندی تا سه روز ادامه یافت و در این مدت، عمرهگزاران برای طواف ازمیان صفها میگذشتند. با رسیدن نیروهای امدادی مختار که طرفداران ابن حنفیه را به ۴۰۰۰ نفر رساند، او و یارانش از مسجد خارج شدند و تا قتل مختار در سال ۶۷ق.[۱۴۵] آسوده در شعب علی جای گرفتند.[۱۴۶] پس از قتل مختار، ابن زبیر دیگر بار ابن حنفیه را برای بیعت با خود زیر فشار قرار داد و ناچارش کرد تا به دعوت عبدالملک به سمت شام رود. اما با رسیدن نامه عبدالملک که از پذیرفتن او در شام بدون بیعت خودداری کرده بود، از میان راه به مکه بازگشت.[۱۴۷]
پس از بازگشت ابن حنفیه به شعب علی، ابن زبیر برای افزودن فشار بر وی و یاران کوفیاش، زنان و خانواده کوفیان را که زیر سلطه برادرش مصعب بودند، به مکه احضار کرد و ابن حنفیه را تا پایان موسم حج مهلت داد. سپس او را همراه عبدالله بن عباس از مکه اخراج کرد. محمد بن حنفیه به رغم اصرار برخی از همراهانش برای درگیری نظامی با ابن زبیر، به نفرین ابن زبیر بسنده نمود.[۱۴۸]
ابن زبیر در دوران حکومت خود، با عبدالله بن عباس، چهره سرشناس علمی امت اسلام و از سران بنیهاشم، برخوردی خشن داشت. حضور ابن عباس در رکاب امام علی(ع) در جنگ جمل و فتوا به جواز ازدواج موقت و بیان این نکته که خود ابن زبیر حاصل چنین ازدواجی بوده که اسماء نیز آن را تأیید میکرد[۱۴۹]، خشم او را از ابن عباس دو چندان میکرد تا آنجا که بر منبر به او اهانت مینمود.[۱۵۰] اما عامل اصلی درگیری او با ابن عباس سر باززدن وی از بیعت با ابن زبیر، پیش و پس از مرگ یزید[۱۵۱] بود؛ کاری که اتفاقنظر بزرگان امت بر خلافت ابن زبیر و مشروعیت خلافتش را زیر سؤال میبرد.[۱۵۲] در این میان، تحریک اطرافیان او بر ضدّ ابن عباس نیز بیاثر نبود.[۱۵۳] ابن عباس، او را شایسته خلافت نمیدید[۱۵۴] و عامل هتک حرمت خانه امن الهی میدانست.[۱۵۵] تخریب کامل کعبه برای بازسازی آن[۱۵۶] و درگیری وی با محمد بن حنفیه و اهانت به او و اخراجش از مکه، اعتراض ابن عباس را در پی داشت و تنش میان آن دو را التهاب بخشید تا آنجا که ابن زبیر با درشتگویی او را نیز از مکه اخراج کرد.[۱۵۷] ابن زبیر در پی آگاهی از نکوهش هر روزه ابن عباس از حاکمان مسلمان در مجالس درسش، او را که پس از اخراج از مکه به طائف رفته بود، توبیخ و تهدید نمود. ابن عباس نیز این تهدید را با نامهای تند پاسخ داد.[۱۵۸]
مناسبات عایشه و ابن زبیر
ابن زبیر را عایشه از کودکی نزد خود نگهداری کرد. از همین رو، پیامبر گرامی(ص) ابن زبیر را «پسر عایشه» میخواند و به او که بچهدار نمیشد،کنیه «ام عبدالله» داد.[۱۵۹] بدین ترتیب رابطه عاطفی شدیدی میان عایشه و ابن زبیر شکل گرفت؛ به گونهای که پس از رسول خدا(ص) و ابوبکر، او نزد عایشه از همه محبوبتر بود.[۱۶۰] همین محبت باعث شد تا در امور مختلف به او توجه ویژه داشته باشد. از جمله وقتی فرزندان صحابه نزد وی آمدند تا جای ستون قرعه را به آنان نشان دهد، از این کار سر باززد؛ اما وقتی از اطراف وی پراکنده شدند، جایگاه ستون قرعه را تنها برای ابن زبیر مشخص کرد.[۱۶۱]
بر پایه گزارشی، ابن زبیر به بهانه خرید حجره عایشه که محل دفن پیامبر گرامی و خلیفه اول و دوم است، اموال بسیاری در اختیار او قرار داد. این اموال آن قدر فراوان بودکه پنج شتر بزرگ آن را برای عایشه بردند. او شرط کرد که این حجره تا زنده بودن عایشه در اختیارش باشد.[۱۶۲] وقتی ابن زبیر آگاه شد که عایشه خانهاش را فروخته و بهای آن را صدقه داده، تهدید کرد که او را به سبب این ولخرجی از تصرف در اموالش محروم کند. عایشه به سبب این توهین سوگند یاد کرد که هرگز او را به حضور نپذیرد؛ اما محبت میان این دو باعث شد تا ابن زبیر با ترفندی به دیدن عایشه برود. عایشه برای کفاره شکستن سوگندش ۴۰ یا ۱۰۰ برده را آزاد[۱۶۳] و خود را برای شکستن سوگند ملامت کرد.[۱۶۴] به گفته عایشه، او پس از دفن شدن عمر در کنار رسول خدا، همیشه با حجاب کامل در حجره خود زندگی میکرد تا این که ابن زبیر دیوار و حائل میان قبرها و محل سکونت او را بنا کرد.[۱۶۵]
ابن زبیر به عنوان وصی عایشه پس از مرگ او به سال ۵۷ق. بر پیکرش نماز گزارد و او را که بر پایه وصیت خودش به سبب برخی از کارهایش که ابن حجر آن را شرکت در جنگ جمل میداند[۱۶۶]، از دفن شدن در کنار پیامبر احساس شرم میکرد، در کنار دیگر همسران پیامبر در بقیع دفن کرد.[۱۶۷]
خلافت ابن زبیر
ابن زبیر با توجه به پیوند نسَبیاش با عایشه و خدیجه، همسران پیامبر(ص)، سابقه پدرش در اسلام، نسبت خویشاوندیاش با پیامبر(ص)[۱۶۸]، عضویت پدرش در شورای خلافت عمر[۱۶۹] و نیز با این ادعا که عثمان با او درباره خلافت پیمان بسته و همین باعث شده تا زبیر و طلحه پشت سر او نماز بگزارند[۱۷۰]، خود را برای خلافت شایستهتر از بنیامیه میدانست. ابن زبیر به عنوان فرزند بزرگ زبیر، پس از مرگ وی متولی میراث عظیم پدرش به ارزش بیش از 50000000 درهم[۱۷۱] شد و با فروش بخشهایی از آن، بدهی او را که معادل 1000200 درهم بود، پرداخت نمود و پس از این که چهار سال در ایام حج اعلان کرد که هرکه از پدرش طلبی دارد، به او مراجعه کند، باقیمانده ارثش را میان ورثه قسمت کرد[۱۷۲] و بر پایه وصیت پدرش، ثلث مالش را که افزون بر 17000000 درهم میشد، به نفع فرزندان خود در اختیار گرفت.[۱۷۳] نمیتوان این ثروت عظیم را در تلاش او برای خلافت بیتأثیر دانست.
عبدالله ابن زبیر در نهم رجب سال ۶۴ق.[۱۷۴] مردم را به بیعت با خود بر پایه کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) و سیره خلفا فراخواند. برخی نیز زمان اعلان خلافت ابن زبیر را سه ماه پس از مرگ یزید دانستهاند؛ یعنی هنگامی که بنیامیه به سبب اختلافهای خود نتوانسته بودند خلیفهای را به جای او معین کنند.[۱۷۵] بسیاری از شامیان پس از مرگ یزید بن معاویه، به سرکردگی ضَحاک بن قیس فَهری هوادار خلافت ابن زبیر بودند. از همین رو، حصین بن نمیر، فرمانده لشکر محاصرهکننده که خود نیز از سران شام بود، به عبدالله پیشنهاد کرد تا با نادیده گرفتن کشتار مدینه به دست شامیان، برای به دست گرفتن خلافت همراه او به شام بیاید. اما ابن زبیر که گویا قدرت شام را دست کم گرفته بود، پیشنهاد حصین را نپذیرفت و به فرستادن نماینده بسنده کرد و همین باعث شد که حصین او را مردی بیکیاست بداند.[۱۷۶] برخی نیز سبب رد پیشنهاد حصین را بیاعتمادی ابن زبیر به جایگاه اجتماعی او در شام، ترس از پراکندگی نیروهایی که او را به عنوان پناهنده به خانه خدا یاری میدادند، تکیه ابن زبیر بر حجاز به عنوان وطن اصلی و پایگاه عشیره و قبیلهاش، و ترس او از نیرنگ و خدعه حصین دانستهاند.[۱۷۷]
بیعتکنندگان با وی
مردم حَمِص با نعمان بن بشیر، مردم دمشق با ضحاک بن قیس، مردم قِنِّسّرین با زَفَر بن حارث، مردم کوفه با عامر بن مسعود، مردم بصره با سلمة بن ذُوَیب، مردم خراسان با عبدالله بن خازِم و مردم یمن با بُحَیر بن رَیسان، از طرف او بیعت کردند.[۱۷۸] به این ترتیب، او به آرزوی دیرین خود دست یافت. وی پس از دعوی خلافت، طرفداران بنیامیه را از مکه راند[۱۷۹] و با محاصره سعد مولای عتبة بن ابیسفیان، از هواداران بنیامیه که در طائف پناه گرفته بود، او را همراه ۵۰ نفر از یارانش پس از ورود به حرم کشت.[۱۸۰] این کار او با اعتراض شدید عبدالله بن عمر و عبدالله بن عباس روبهرو شد.[۱۸۱]
بیعتنکنندگان با او در مکه و مدینه
در میان بزرگان مکه و مدینه، افزون بر سران بنیهاشم از جمله محمد بن حنفیه و ابن عباس که از بیعت با ابن زبیر سر باززدند، کسانی چون ابن عمر هم بودند که اعلان نمودند با هیچ گروهی بیعت نمیکنند و با جماعت نیز مخالفت نمیورزند.[۱۸۲]
فعالیتهای فرهنگی-اجتماعی
بازسازی کعبه به دست ابن زبیر
ابن زبیر پس از بازگشت لشکر حصین بن نمیر در ۲۵ ربیع الثانی سال۶۴ق.[۱۸۳] با برداشتن روپوشهای کعبه و اطراف آن، با آسیب جدی بنای کعبه و سیاه و سه تکه شدن حجرالاسود بر اثر آتش سوزی روبهرو شد.[۱۸۴] گویا ابن زبیر پیشتر در اندیشه بازسازی کعبه بود؛ زیرا در زمان حیات عایشه از او روایتی شنید که پیامبر از شکل موجود کعبه در زمان خود ناخشنود بوده است. او ۱۰ نفر از بزرگان صحابه را برای گواهی دادن به این حدیث نزد عایشه فراخواند.[۱۸۵] بر پایه این روایت، قریش به سبب کمبود بودجه در ساخت کعبه کوتاهی کردند؛ زیرا میخواستند کعبه را تنها با درآمدهای حلال و پاکشان بسازند.[۱۸۶] از همین رو، بخشی از کعبه را در حجر اسماعیل وانهادند و برای آن که ورود و خروج را انحصاری کنند، درِِِ کعبه را بالاتر از سطح حرم قرار دادند.[۱۸۷] بر پایه این گزارش، پیامبر تأکید فرموده بود که اگر میتوانست کعبه را خراب میکرد و آن را بر پایه طرح ابراهیم(ع) میساخت و دو دَرِ شرقی و غربی برای ورود و خروج آن قرار میداد. پیامبر بخشهایی از کعبه را که در حجر مانده بود، برای عایشه معین کرده[۱۸۸] و عایشه نیز آن را به ابن زبیر نشان داده بود.[۱۸۹] دستیابی به افتخار بازسازی کعبه[۱۹۰] و زدودن اتهام آتش زدن کعبه را نیز میتوان در تصمیم او برای بازسازی کعبه دخیل دانست. او از افراد مختلف درباره این کار نظرخواهی کرد؛ اما بیشتر مردم، به ویژه ابن عباس، بدان سبب که این کار حاکمان بعدی را در تخریب کعبه گستاخ میکند، با آن مخالفت ورزیدند. او پیشنهاد کرد که به تعمیر و ترمیم کعبه بسنده شود[۱۹۱]؛ ولی ابن زبیر این کار را مخالف شأن کعبه دانست. جابر بن عبدالله انصاری و جمعی از سرشناسان نیز با بازسازی کامل کعبه موافق بودند.[۱۹۲] سرانجام عبدالله بن زبیر در روز شنبه ۱۵ جمادی الثانی سال ۶۴ق. تخریب کعبه را به دست خود آغاز کرد.[۱۹۳] بر پایه روایتی از پیامبر، مردانی حبشی با ساقهای باریک و نحیف تخریبگر کعبه قلمداد شده بودند. ابن زبیر برای آن که کارش مصداق این حدیث شناخته شود، چند غلام حبشی را برای این کار به خدمت گرفت[۱۹۴] و دیوارهای کعبه را کاملاً فروریخت. مردم مکه از ترس نازل شدن عذاب به سمت منا گریختند.[۱۹۵] او محل کعبه و حجر اسماعیل و پایههای آن را تا رسیدن به سنگهای عظیمی که مانند انگشتان دو دست یا گردنهای شتر در هم تنیده شده بودند، حفرکرد.[۱۹۶] با ضربه زدن به این پایهها که تا حجر اسماعیل ادامه داشت، تمام مکه به شدت به حرکت درآمد و کسانی که به تخریب و بازسازی کعبه رأی داده بودند، پشیمان شدند و همه مردم به وحشت افتادند.[۱۹۷] این حفاری و پایهگذاری خانه بر پایههای ابراهیمی تحت نظارت شماری از بزرگان مکه انجام شد.[۱۹۸] به گزارش مجاهد بن جبر، بخشی از حجرالاسود که در داخل دیوار کعبه مانده و در این بازسازی نمایان شده بود، رنگ سفید داشت.[۱۹۹] ابن زبیر به توصیه ابن عباس حصاری چوبی گرداگرد پایههای کعبه قرارداد تا مردم پیرامون آن طواف کنند و به سوی آن نماز بخوانند.[۲۰۰]
مصالح مورد استفاده در بازسازی کعبه
ابن زبیر در این بازسازی با افراد سالخورده و آگاه درباره کعبه مشورت نمود و سنگهای مورد نیاز خود را از همان هفت کوه (حَراء، ثَبِیر، مَقطع، خَنْدَمه، حلحله، مِفجَر مزدلفه، مِقلَع الکعبه) استخراج کرد که قریش برای بازسازی پیشین کعبه از آن استفاده کرده بود.[۲۰۱] نیز ملات کعبه را از گچ با دوام یمنی برگزید که به سفارش او از صنعا وارد میشد.[۲۰۲] در مدت بازسازی کعبه، حجرالاسود در پارچهای از حریر گرانبهای سفید درون جعبهای همراه دیگر اشیای کعبه، در دارالندوه نگهداری میشد.[۲۰۳] بر پایه گزارشی، او در حفاری حجر اسماعیل به سنگی سبز برخورد که عبدالله بن صفوان آن را قبر اسماعیل دانست و به حال خود رها کرد.[۲۰۴]
ویژگیهای بازسازی کعبه به دست ابنزبیر
- داخلکردن بخشی از حجر اسماعیل در کعبه، به استناد حدیث عایشه که باعث شد تا با افزوده شدن ۱۰ ذراع[۲۰۵] به مساحت کعبه، دیوارهای ۱۸ ذراعی آن کوتاه به نظر آید[۲۰۶] و همین سبب شد تا ابن زبیر دیوارهای کعبه را نیز به ارتفاع ۲۷ ذراع برساند.[۲۰۷]
- جاسازی حجرالاسود که بر اثرآتش سوزی سه تکه شده بود، درون قابی نقرهای.[۲۰۸]
- نصب دو در دو لنگهای روبهروی هم برای کعبه، روی زمین و بدون فاصله با سطح حرم که هریک ۱۱ذراع ارتفاع داشت. در شرقی برای ورود و در غربی برای خروج مشخص شد. پیش از این، در کعبه یک لنگه بود و با سطح زمین حدود دو متر فاصله داشت.[۲۰۹]
- ساختن راه پلهای چوبی، گرد و مزین به طلا در رکن شامی، برای رفتن بر بام کعبه.[۲۱۰]
- افزایش قطر دیوارهای کعبه به دو ذراع و جاسازی حجرالاسود در آن.[۲۱۱]
- کاستن از ستونهای درون کعبه از شش به سه ستون.[۲۱۲]
- پرکردن روزنههای سقف کعبه با مادهای به نام بَلْق برای تأمین نور داخل کعبه که به سفارش او از صنعا آورده بودند.[۲۱۳] تعداد این روزنهها را چهار عدد گزارش کردهاند.[۲۱۴]
- گسترش مسجدالحرام. بر پایه روایت ازرقی، ابن زبیر با خریدن خانههای پیرامون مسجدالحرام، آن را از سمت شرق و از سوی رکن شامی و نیز از طرف رکن یمانی گسترش داد. این اقدام، مسجد را تا دره پس از صفا و دارالندوه گسترد[۲۱۵] و به این ترتیب مسعیٰ نیز وسعت یافت[۲۱۶] و مساحت مسجد به بیش از هفت جریب (تقریبا ۸۴۰۰ متر مربع) رسید.[۲۱۷] بنا بر گزارشی، او خانههای پیرامون کعبه را ویران کرد؛ زیرا صاحبان آن را متجاوز به حریم کعبه میدانست.[۲۱۸] بدین ترتیب، بیشتر خانههای پیرامون مسجد به آن پیوست.[۲۱۹]
- مسقفکردن مسجدالحرام و افزودن هفت ذراع به دیوارهای آن که از عهد عثمان کوتاه بود.[۲۲۰]
- انتقال محل سقایت از میان رکن و زمزم به گوشه مسجد نزدیک صفا.[۲۲۱]
- تزیین کعبه و طلاکاری آن و ستونهایش و ساختن کلید طلایی برای آن.[۲۲۲]
- مشک اندودکردن درون و بیرون دیوارهای کعبه.[۲۲۳]
- پوشاندن کعبه با پارچههای دیبا.[۲۲۴]
- نصب ناودانی که آب آن در حجر اسماعیل میریخت.[۲۲۵]
- ساختن شاذروان کعبه برای استحکام بیشتر دیوارهای آن.[۲۲۶]
- سنگفرشکردن زمین مسجدالحرام به شعاع ۱۰ ذراع پیرامون کعبه.[۲۲۷]
پس از بالارفتن دیوارها تا مکان سابق حجرالاسود، در هنگام نماز جماعت، خود ابن زبیر یا پسرش حمزه یا عباد همراه جبیر بن شیبة بن عثمان[۲۲۸] از خاندان پردهداران کعبه، حجرالاسود را در جای خود نصب کردند و این کار اعتراض بسیاری را برانگیخت.[۲۲۹] این بازسازی در ۱۷ رجب سال ۶۵ق. پایان یافت[۲۳۰] و کعبه با پارچه سفید مصری پوشانده شد. ابن زبیر به شکرانه پایان کار، همراه هوادارانش از تنعیم محرم شد و از همه خواست به مقدار توانشان قربانی کنند و خود ۱۰۰ شتر قربانی کرد. ازرقی شمار قربانیهای این روز را بیسابقه دانسته است.[۲۳۱] بر پایه گزارشی، از آن پس عمره این روز نزد مکیان سنت شد.[۲۳۲] ابن زبیر هر سال در روز عاشورا جامهای نو بر کعبه میپوشاند[۲۳۳] و هر روز با قرار دادن یک رطل ماده خوشبوکننده و در روزهای جمعه دو رطل در آتشدان، آن را خوشبو میکرد.[۲۳۴]
سرنوشت بنای جدید کعبه
بنای جدید کعبه چندان نپایید و پس از مرگ ابن زبیر و سلطه حجاج بن یوسف بر مکه به سال ۷۳ ق. وی به فرمان عبدالملک بن مروان، درِ غربی کعبه را بربست و حجر اسماعیل را به حالت سابق بیرون از کعبه قرار داد و درکعبه را به ارتفاع پیشین بازگرداند.[۲۳۵]
ابن زبیر و مختار
مختار با ابن زبیر بیعت کرد و با لشکر شام جنگید، به این شرط که از مناصب حکومتی سهمی داشته باشد و پیشنهادهایش پذیرفته شود.[۲۳۶] وی پس از پایان محاصره به کوفه رفت و با حمایت شیعیان قدرت را به دست گرفت و ابن مطیع، حاکم ابن زبیر، را از کوفه بیرون راند. بر پایه گزارشهایی، ابن زبیر مختار را به حکومت کوفه منصوب کرد؛ اما وقتی این منصب را از او بازپس گرفت، مختار با نفی خلافت ابن زبیر، شعار حمایت از اهل بیت(ع) و خونخواهی امام حسین(ع) را سرداد.[۲۳۷] هر چند برخی منابع که احتمالاً تحت تأثیر زبیریان نگاشته شدهاند، دلیل جدایی مختار از ابن زبیر را محروم ماندنش از مناصب حکومتی زبیریان دانستهاند[۲۳۸]، بعید نیست تلاش مختار برای خونخواهی امام حسین(ع) صادقانه بوده باشد. درگیری میان ابن زبیر و مختار باعث شد تا زبیریان مختار را به دنیاطلبی، ادعای غیبگویی و کذب در روایت متهم کنند و او را کذاب ثقیف بخوانند.[۲۳۹]
بر اساس گزارشهای دیگر، علت دشمنی ابن زبیر با مختار، افزون بر هواداری مختار از رقبای سیاسی ابن زبیر یعنی بنیهاشم، برداشت ابن زبیر از روایتی بود که قاتل وی را مردی از قبیله ثقیف میدانست و ابن زبیر وی را بر مختار تطبیق میکرد.[۲۴۰]
با شروع مجازات حادثهآفرینان عاشورا و قاتلان امام حسین(ع) به دست مختار، اشراف کوفه که خود را در خطر دیدند، نزد مصعب، حاکم زبیری بصره، گریختند[۲۴۱] و او را به جنگ با مختار تشویق کردند.[۲۴۲] به رغم ادعای ابن زبیر که سوگند یاد کرده بود در صورت دستیابی به قاتلان امام حسین(ع) آنان را مجازات کند[۲۴۳]، مصعب با پذیرفتن نظر آنان و به دستور ابن زبیر[۲۴۴]، به کوفه حمله کرد و پس از سه روز درگیری و محاصره بر مختار چیره شد. او افزون بر مختار جمع فراوانی ازهمراهانش را با اصرار اشراف عراق کشت.[۲۴۵] شمار اینان را ۶۰۰۰ تا ۸۰۰۰ نفر یاد کردهاند[۲۴۶] که در میانشان ۷۰۰ تن از شیعیان ایرانی، از موالی کوفیان بودند که به توصیه عبیدالله بن حُر جعفی[۲۴۷] گردن زده شدند.[۲۴۸] این کشتار چنان بیرحمانه بود که حتی ابن عمر، ابن زبیر را برای کشتن هزاران انسانی که دردار الاماره کوفه تسلیم او شده بودند، سزاوار دوزخ دانست.[۲۴۹] مصعب، به دستور برادرش ابن زبیر، همسر مختار عَمره دختر نعمان بن بشیر انصاری را که شوهرش را بندهای درستکار و محب اهل بیت(ع) میدانست، اعدام کرد.[۲۵۰]
ابن زبیر و مروانیان
ابن زبیر پس از قدرت یافتن، بنیامیه از جمله مروان بن حَکَم بیمار و پیر و نیز پسرش عبدالملک را از مدینه اخراج کرد. حضور مروان در شام باعث شد تا در گردهمایی بنیامیه در جابیه به تاریخ دوشنبه نیمه ذی قعده سال ۶۴ق. به عنوان خلیفه رقیب ابن زبیر به میدان آید.[۲۵۱] همو در نبرد مَرْج راهِط در ذیحجه سال ۶۴ق.[۲۵۲] بر هواداران شامی ابن زبیر چیره شد و ضحاک بن قیس را کشت.[۲۵۳] به این ترتیب، در زمانی کوتاه قدرت ابن زبیر در شام پایان یافت. با تلاش مروان، مصر نیز در سال ۶۵ق. از سلطه او بیرون رفت.[۲۵۴]
دشمنی ابن زبیر و مروانیان باعث شد تا پس از دستیابی عبدالملک بن مروان به خلافت در سال ۶۵ق. ابن زبیر از موسم حج برای تبلیغ بر ضدّ آنان و بیعت گرفتن از حاجیان برای خود سود جوید. او در خطبههایش در روز عرفه و ایام منا در مکه، با یادکردن از لعنت پیامبر بر حَکَم بن عاص، جد عبدالملک، و دودمانش، شامیان را به خود متمایل میکرد.[۲۵۵] بر پایه برخی گزارشها، او هر شب کنار در کعبه میایستاد و بدعتها و جنایتهای بنیامیه و معاویه را بازمیگفت.[۲۵۶] عبدالملک برای گرفتن این فرصت از ابن زبیر، شامیان را از رفتن به حج بازداشت و در پاسخ به اعتراضشان، با کمک فتوای زُهری، آنان را به حج گزاردن در بیت المقدس و طواف پیرامون صخره مسجدالاقصی واداشت. شامیان سادهدل نیز در ایام حج گرد این صخره طواف میکردند و اعمال حج را در روز عرفه و عید قربان، همان جا انجام میدادند.[۲۵۷] ابن زبیر گنبد و بارگاهی را که عبدالملک برای جلب توجه مردم به صخره ساخته بود، ایوان کسرا و کاخ سبز او میخواند.[۲۵۸]
اختلافهای داخلی میان بنیامیه و تهدید رومیان و خوارج در این سالها، مروانیان را از رویارویی جدی با ابن زبیر بازداشت[۲۵۹] تا آن که در سال ۷۲ق. عبدالملک پس از شکست و قتل مصعب بن زبیر و تصرف عراق[۲۶۰]، حجاج بن یوسف ثقفی را برای سرکوب ابن زبیر به حجاز فرستاد.
ابن زبیر در محاصره دوم کعبه به دست حَجاج
حجاج در ذی قعده سال ۷۲ق. با آگاهی از ناتوانی ابن زبیر و پس از رسیدن نیروی کمکی ۵۰۰۰ نفری وارد مدینه شد و حاکم زبیری آن را اخراج کرد.[۲۶۱] سپس به سوی مکه حرکت و ابن زبیر را در مسجدالحرام محاصره نمود. این محاصره در ذیحجه سال ۷۲ق. آغاز شد و پس از شش ماه و ۱۷ روز با قتل ابن زبیر در روز سهشنبه ۱۷ جمادی الاولی سال ۷۳ق. پایان یافت. برخی مدت این محاصره را هشت ماه و ۱۷ روز دانستهاند.[۲۶۲]
در موسم حج سال ۷۲ق. ابن زبیر در مسجدالحرام در محاصره بود و چون از وقوف در عرفات و رمی جمرات بازماند، حج نگزارد و به کشتن شتری بسنده کرد.[۲۶۳] در این زمان حجاج بن یوسف با مردم حج گزارد و با لباس رزم در عرفات حاضر شد[۲۶۴]، با آن که به سبب جلوگیری ابن زبیر، طواف کعبه و سعی میان صفا و مروه را انجام نداده بود.[۲۶۵] بر پایه گزارشی، عبدالملک در آغاز، حجاج را از تهاجم نظامی به مکه بر حذر داشت و از او خواست با محاصره اقتصادی ابن زبیر را به تسلیم وادارد.[۲۶۶] از این روی، حجاج مانع رسیدن آذوقه به زبیریان شد و آنان را چنان در تنگنا قرار داد که تنها به آب زمزم دسترسی داشتند.[۲۶۷] حجاج با نصب منجنیق بر کوههای پیرامون مسجدالحرام و ابوقبیس، زبیریان را سخت کوبید. در این میان، سنگهای منجنیق به کعبه اصابت کرد و به آن آسیب رساند.[۲۶۸] گزارش دیگری هدف سنگهای حجاج را تخریب قسمتی از کعبه دانسته که ابن زبیر بر دیوار آن در ناحیه حَطیم افزوده بود.[۲۶۹] به خواست برخی صحابه مانند ابن عمر یا جابر بن عبدالله انصاری و ابوسعید خُدری، حجاج تا پایان موسم حج و بازگشت حاجیان از منا، هجوم را متوقف کرد و سپس از حاجیان خواست که به شهرهای خود بازگردند تا او مبارزهاش را با ابن زبیر ادامه دهد.[۲۷۰]
همزمان با پرتاب نخستین سنگ به سوی کعبه، رعد و برقی سخت پدیدار شد که شامیان را بیمناک ساخت. حجاج برای زدودن بیم آنان با دست خود سنگ در منجنیق گذاشت.[۲۷۱] فردای آن روز ۱۴ نفر از شامیان با اصابت برق کشته شدند و هراسی سخت در دلشان افتاد. اما روز بعد یاران ابن زبیر نیز مورد اصابت برق قرار گرفتند. حجاج این رعد و برقها را در منطقه مکه طبیعی شمرد و دیگر بار شامیان به پرتاب سنگ با منجنیق ادامه دادند.[۲۷۲] این سنگها دیوار مشرف بر چاه زمزم را فروریخت و کنارههای کعبه را ویران کرد[۲۷۳] و حجرالاسود را از جای خود بیرون افکند.[۲۷۴] سپس حجاج دستور داد تا با گلولههای نفتآلود و آتشین مسجد را هدف گیرند. این کار که پردههای کعبه را سوزاند، ابن زبیر را واداشت تا برای جلوگیری از آسیب بیشتر کعبه، با فرستادن قسمتی از نیروهایش به بیرون از مسجد، میدان نبرد را توسعه دهد.[۲۷۵] وی برای جلوگیری از آسیب دیدن دیگر بار حجرالاسود، حفاظی بر آن نهاد.[۲۷۶]
فشار اقتصادی و گرانی فراوان ارزاق عمومی سبب شد تا ابن زبیر که نمیخواست از آذوقه بسیار انبارها استفاده کند، ناچار به کشتن اسب و پخش گوشت آن در میان یارانش شود.[۲۷۷] او آن آذوقه را تقسیم نمیکرد تا نیروهایش با دیدن آن، نیروی روحی یابند.[۲۷۸] خاندان و یاران عبدالله بن زبیر و برادرش عروه، او را به صلح با عبدالملک و تأسی به امام حسن(ع) فرامیخواندند. وی در واکنش به این پیشنهاد، عروه را با همه شأن و جایگاهش سخت تنبیه کرد.[۲۷۹] این وضعیت در کنار اعلان عفو عمومی حجاج[۲۸۰] سبب گشت یاران ابن زبیر و حتی پسرانش خبیب و حمزه برای حفظ جان خود تسلیم شوند.[۲۸۱]
مرگ ابن زبیر
بر پایه گزارشی، ابن زبیر از چند روز پیش از مرگش مواد خوشبو مانند مشک میخورد تا در صورت آویخته شدن بر دار، جنازهاش بوی بد نگیرد.[۲۸۲] آخرین روز در گفتوگو با مادرش اسماء قیام خود را برای خدا دانست و دامن خود را از هرگونه خیانت و ارتکاب عمدی گناه و دنیاطلبی پاک دانست و تصریح کرد که به ظلمها وجنایتهای کارگزارانش خشنود نبوده است. او انگیزه خود را از این سخنان، دلداری مادر و نه تزکیه خود دانست.[۲۸۳] وی به سفارش مادرش[۲۸۴] با یارانی اندک تا واپسین لحظه و در حالیکه به کعبه تکیه داده بود، جنگید و به دست مردانی از بنیسکون و بنیمراد در ۷۲ سالگی کشته شد.[۲۸۵] در این نبرد ۲۴۰ نفر همراه ابن زبیر کشته شدند و خون برخی از آنان تا درون کعبه جاری شد.[۲۸۶] سر او را همراه سرهای عبدالله بن مطیع و عبدالله بن صفوان به مدینه بردند[۲۸۷] و آنجا نصب کردند.[۲۸۸] سپس این سرها را برای عبدالملک بردند و هر یک از حاملان سرها ۵۰۰ دینار پاداش گرفت.[۲۸۹] روایتهای دیگر محل قتل ابن زبیر را نزدیک حجون دانستهاند.[۲۹۰] بر پایه برخی روایتها، عبدالملک سر ابن زبیر را برای تسلیمکردن عبدالله بن خازم، حاکم ابن زبیر در خراسان، به آن دیار فرستاد و او سر را همان جا دفن کرد.[۲۹۱]
محل دفن
حجاج جسد ابن زبیر را تا یک سال از پا آویخت. مکان این آویختگی، کنار گردنه سمت راست حجون[۲۹۲] نزدیک قبرستان المعلات[۲۹۳] در عقبه مدینه[۲۹۴] یاد شده است. سرانجام به خواهش مادرش از عبدالملک یا ابن عمر از حجاج، پیکر او به اسماء سپرده شد. مادرش پیکر او را پس از غسل دادن با آب زمزم در قبرستان حجون مکه به خاک سپرد.[۲۹۵] از آن پس اینگونه غسل دادن میان مکیان سنت شد.[۲۹۶] بر پایه گزارش مصعب بن عبدالله، جسد ابن زبیر را به مدینه انتقال دادند و در خانه مادر بزرگش صفیه دفن کردند که بعدها به مسجد پیامبر(ص) ملحق شد.[۲۹۷]
ابن زبیر و حج
ابن زبیر به مدت نُه سال سرپرستی حاجیان را بر عهده داشت. او در سال ۶۳ق. آنگاه که خود را پناهنده به حرم نامیده بود، سرپرستی حاجیان را بر عهده گرفت.[۲۹۸] پس از ادعای خلافت در سالهای ۶۴-۷۲ق. نیز هشت سال با مردم حج گزارد.[۲۹۹] اما در سال ۷۳ق. با محاصره مکه به دست حجاج، از این کار بازماند.[۳۰۰]
او در دهه اول ذیحجه میان نماز ظهر و عصر بر منبر مینشست و مناسک حج را به مردم میآموخت. او را داناترین فرد به احکام حج دانستهاند.[۳۰۱] از جمله فتاوای او درحج عبارتند از: حرمت تمتع در حجة الاسلام[۳۰۲]، استحباب استلام همه ارکان کعبه[۳۰۳]، استحباب خواندن دو رکعت نماز پس از نماز عصر روبهروی کعبه[۳۰۴]، انجام دادن طواف به صورت قِران (انجام دو طواف بدون فاصله شدن نماز طواف)[۳۰۵]، خواندن دعا زیر ناودان کعبه[۳۰۶]، جواز غذا خوردن و خوابیدن در مسجدالحرام[۳۰۷]، نهی از مسح و لمس مقام ابراهیم[۳۰۸]، رساندن عدد شوطهای طواف استحبابی به عدد فرد در صورت بیشتر شدن شوطها از هفت[۳۰۹]، ترجیح نماز جماعت استدارهای بر گرد کعبه[۳۱۰]، و اکتفا به خواندن نماز عید در روزی که جمعه و عید قربان همزمان شوند. ابن عباس نیز فتوای اخیر را تأیید کرد.[۳۱۱] از جمله روایتهای او درباره حرمین و حج، روایت مشروعیت حج نیابی از پیامبر گرامی(ص)[۳۱۲] و تعیین مکان قبر دختران اسماعیل است.[۳۱۳] او در وصف حج بنیاسرائیل میگفت: ۰۰۰/۷۰۰ نفر از آنان به احترام کعبه با پای برهنه از تنعیم وارد حرم میشدند.[۳۱۴] وی به نقل از پدرش، مقام ابراهیم و جای گامهای او را مکانی میدانست که ابراهیم بر آن اعلان عمومی حج کرد.[۳۱۵] نیز او روایتهای فراوان درباره فضیلت نماز در مسجدالحرام نقل کرده است.[۳۱۶]
خانههای ابن زبیر در حرمین شریفین
از خانههای فراوان در حرمین شریفین یاد شده که متعلق به ابن زبیر بوده است؛ از جمله سه خانه نزدیک کوه غربی مکه به نام قُعَیقَعان. او در نزدیکترین این سه خانه به مسجدالحرام سکنا گزیده و در عمارت بزرگتر چاهی حفر کرده بود. نقل کردهاند که وی این خانهها را از خاندان عفیف بن نبیه سهمی خرید. یکی از این خانهها «دار زنگیان» نام داشت که سکناگاه بردگان سیاه ابن زبیر بود. در این خانهها راهی به کوه احمر در شمال مکه وجود داشت.[۳۱۷] با توجه به گزارش ازرقی از هموارکردن شکافی که به این خانهها راه داشت[۳۱۸]، گویا خزانه اموال ابن زبیر در این بناها قرار داشته است. اما فاکهی بیت المال زبیریان را در خانهای میاندار الندوه ودار العَجَله میداند و خانههایی به نامهایدار البُخاتی ودار العجله نیز برای ابن زبیر یاد میکند.[۳۱۹] در خلال گزارشها میتوان دریافت که این خانهها انبار غله و آذوقه زبیریان نیز بوده است.[۳۲۰]
خانههای ابن زبیر در مدینه در ناحیه بقیع زبیر، سمت شرقی مسجدالنبی و نزدیک به بقیع الغرقد بوده است که پیامبر گرامی(ص) پس از مرگ کعب بن اشرف یهودی، آن را به زبیر واگذار کرد و درآن، خانه افرادی دیگر از خاندان زبیر از جمله مصعب، عروه و منذر، پسران زبیر، قرار داشته است.[۳۲۱]
پانویس
- ↑ الطبقات، خامسه۲، ص۳۰؛ الاستیعاب، ج۳، ص۹۰۵.
- ↑ الاستیعاب، ج۳، ص۹۰۵؛ اسد الغابه، ج۳، ص۱۳۸.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۸؛ شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۱۶۱؛ اخبار الدولة العباسیه، ص۹۶.
- ↑ الطبقات، خامسه۲، ص۳۱-۳۲؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۳۷؛ الاصابه، ج۴، ص۸۰.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۷؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۵.
- ↑ الکامل، ج۴، ص۳۶۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۵.
- ↑ الاصابه، ج۴، ص۸۱.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۷۹؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۵.
- ↑ الاستیعاب، ج۳، ص۹۰۶؛ الوافی بالوفیات، ج۱۷، ص۹۲؛ شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۳۴۳.
- ↑ الاوائل، ص۱۵۶؛ اسد الغابه، ج۶، ص۹-۱۰.
- ↑ اسد الغابه، ج۶، ص۱۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۴۶.
- ↑ الاوائل، ص۲۲۰؛ النهایه، ج۳، ص۲۶۱؛ شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۵۲.
- ↑ انساب الاشراف، ج۴، ص۵۳؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۴.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۸.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۶۶.
- ↑ دولت امویان، ص۱۱۲.
- ↑ انساب الاشراف، ج۷، ص۱۱۹؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۱.
- ↑ شذرات الذهب، ج۱، ص۲۶۰.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۶۳.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۶۳.
- ↑ نقد و بررسی منابع سیره نبوی، ص۹۰-۹۱.
- ↑ جمهرة نسب قریش، ج۱، ص۶.
- ↑ انساب الاشراف، ج۷، ص۱۴۱؛ جمهرة انساب العرب، ص۱۲۲.
- ↑ جمهرة نسب قریش، ج۱، ص۶؛ انساب الاشراف، ج۷، ص۱۴۱؛ ج۹، ص۴۴۹.
- ↑ الطبقات، خامسه۲، ص۳۰؛ انساب الاشراف، ج۹، ص۴۴۹.
- ↑ تهذیب الکمال، ج۸، ص۲۲۴؛ تهذیب التهذیب، ج۳، ص۱۱۶.
- ↑ تهذیب الکمال، ج۱۴، ص۱۳۷؛ تاریخ الاسلام، ج۶، ص۹۷.
- ↑ نسب قریش، ج۱، ص۷۷؛ جمهرة نسب قریش، ج۱، ص۶.
- ↑ نقد و بررسی منابع سیره نبوی، ص۶۵-۸۰.
- ↑ الانساب، ج۶، ص۲۶۶؛ الاعلام، ج۳، ص۴۲.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۴؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۹.
- ↑ الطبقات، خامسه۲، ص۳۴؛ تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۵۷.
- ↑ الکامل، ج۴، ص۳۶۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۴۰.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۳۷؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۳؛ سبل الهدی، ج۱۰، ص۴۰.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۸۵؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۶.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۸۵؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۶.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۱۴۰؛ المنتظم، ج۶، ص۱۳۵.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۰؛ الاصابه، ج۴، ص۸۲.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۲۵۱؛ الکامل، ج۴، ص۳۶۰.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۷۰؛ نهایة الارب، ج۲۱، ص۱۴۳.
- ↑ حلیة الاولیاء، ج۱، ص۳۳۵؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۰.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۷۰؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۰.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۷۱؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۴.
- ↑ انساب الاشراف، ج۴، ص۶۵؛ الفتوح، ج۶، ص۳۲۶.
- ↑ مروج الذهب، ج۳، ص۶۹؛ البدء و التاریخ، ج۶، ص۲۴.
- ↑ الاصابه، ج۴، ص۸۱؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۳۰؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۶۴.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۶۴؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۳۸.
- ↑ تاریخ طبری، ج۳، ص۵۷۱؛ الاصابه، ج۳، ص۳۳۴.
- ↑ المصنف، صنعانی، ج۸، ص۴۶۸؛ کنز العمال، ج۱۶، ص۷۲۹.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱۰، ص۱۷۶؛ اسد الغابه، ج۳، ص۳۲۸؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۵.
- ↑ فتوح البلدان، ص۲۲۴؛ المنتظم، ج۴، ص۳۴۴.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص۱۰۲؛ البدایة و النهایه، ج۷، ص۱۸۱.
- ↑ الطبقات، ج۲، ص۳۶؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۵۶۴.
- ↑ الامامة و السیاسه، ج۱، ص۲۸؛ اسد الغابه، ج۳، ص۱۳۹.
- ↑ الجمل، ص۲۲۹؛ الاحتجاج، ج۱، ص۱۶۶.
- ↑ الاستیعاب، ج۳، ص۹۱۰؛ تاریخ الاسلام، ج۴، ص۲۴۶.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۴؛ الفتوح، ج۲، ص۴۵۸.
- ↑ الامامة و السیاسه، ج۱، ص۸۲؛ تذکرة الخواص، ص۶۸.
- ↑ الطبقات، ج۵، ص۴۰؛ مروج الذهب، ج۲، ص۳۵۸؛ الجمل، ص۲۸۲.
- ↑ فتوح البلدان، ص۳۶۵؛ الاستیعاب، ج۱، ص۳۶۸.
- ↑ الاخبار الطوال، ص۱۴۶؛ تاریخ الاسلام، ج۳، ص۴۸۵.
- ↑ الفتوح، ج۲، ص۴۷۰؛ مروج الذهب، ج۲، ص۳۶۳.
- ↑ مروج الذهب، ج۲، ص۳۶۷.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۶۵.
- ↑ الجمل، ص۳۵۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۶؛ الاصابه، ج۴، ص۸۲.
- ↑ تاریخ طبری، ج۴، ص۵۳۷؛ الفتوح، ج۲، ص۴۸۵.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۱۱۷-۱۱۸؛ الاخبار الطوال، ص۱۹۸؛ شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۵۱.
- ↑ انساب الاشراف، ج۲، ص۳۴۴.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۱۴۵؛ الاخبار الطوال، ص۲۲۶.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۸؛ اخبار الدولة العباسیه، ص۶۰.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۳۶؛ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۱۲.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۵؛ الطبقات، خامسه۱، ص۳۴۵.
- ↑ المحبّر، ص۵۷؛ انساب الاشراف، ج۷، ص۱۴۱.
- ↑ نسب قریش، ص۵۰؛ المحبّر، ص۵۷.
- ↑ انساب الاشراف، ج۲، ص۴۱۶؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۵۲۶.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۴؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۶۶، ۳۳۹.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۵؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۵.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۲۲۱؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۴؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۹.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۴؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۳۹.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۵-۳۱۸؛ الکامل، ج۴، ص۱۲۲.
- ↑ المصنف، ابن ابی شیبه، ج۸، ص۶۰۸؛ صحیح مسلم، ج۸، ص۱۶۷.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۹؛ المنتظم، ج۵، ص۳۴۷.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۲۷-۳۲۸؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۷۵.
- ↑ الطبقات، ج۵، ص۱۴۱؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۱۹۸.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۱۹۹؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۴۸.
- ↑ الطبقات، ج۵، ص۱۴۱؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۰.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۵؛ الفتوح، ج۵، ص۱۵۴.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۳، ص۳۴۰.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۴۷؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۴۹.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۱.
- ↑ الطبقات، خامسه۲، ص۴۸؛ الفتوح، ج۵، ص۱۵۴.
- ↑ المحبّر، ص۴۸۱؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۳.
- ↑ الطبقات، ج۵، ص۱۴۲؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۲۰۰.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۲؛ انساب الاشراف، ج۷، ص۱۲۳.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۹، ۳۷۲؛ البدء و التاریخ، ج۶، ص۱۸.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۷.
- ↑ مروج الذهب، ج۳، ص۶۹.
- ↑ الامامة و السیاسه، ج۱، ص۲۲۹؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۹.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۴۰؛ البدء و التاریخ، ج۶، ص۱۳-۱۴.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۶۲؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۳۵۳.
- ↑ المنتظم، ج۶، ص۱۶.
- ↑ البدء و التاریخ، ج۶، ص۱۴.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۲۵.
- ↑ الامامة و السیاسه، ج۱، ص۲۳۱؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۲۰.
- ↑ معجم البلدان، ج۲، ص۲۴۹.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۵۹؛ تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۳۸۷.
- ↑ معجم البلدان، ج۲، ص۲۲۵؛ الروض المعطار، ص۱۸۸.
- ↑ شفاء الغرام، ج۱، ص۶۰۰؛ قاموس الحرمین، ص۵۶.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۵۹؛ تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۳۸۷.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۵۷.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۳؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۵۹.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۱۹۹؛ الامامة و السیاسه، ج۲، ص۱۹.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۱۹۸، ص۲۰۳؛ اخبار الکرام، ص۱۳۳.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۲.
- ↑ الامامة و السیاسه، ج۲، ص۱۹؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۹۸.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۹۸؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۲۵.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۱۹۸.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۰؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۶۹.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۳؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۵۹.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۵۹؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۹۸.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۶۰.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۱۹۹.
- ↑ الامامة و السیاسه، ج۲، ص۲۰.
- ↑ الطبقات، خامسه۲، ص۶۷؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۶۳؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۳۵.
- ↑ الامامة و السیاسه، ج۲، ص۱۷.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۶۰، ص۲۹۴.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۶۲.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۶۲؛ البغال، ص۴۹.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۶۲، ۳۷۲.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۵۶۴-۵۶۹؛ الکامل، ج۴، ص۱۶۶-۱۶۸.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۶۰؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۵۷۵.
- ↑ اسد الغابه، ج۴، ص۳۴۷؛ الاصابه، ج۶، ص۲۷۵.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۴۸۲؛ اخبار الدولة العباسیه، ص۱۱۶.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۲؛ مروج الذهب، ج۳، ص۸۰.
- ↑ الطبقات، خامسه۲، ص۸۵.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۴۸۲؛ مروج الذهب، ج۳، ص۷۹؛ شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۱.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۰.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۴۷۲؛ الفتوح، ج۶، ص۲۴۸.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۲؛ مروج الذهب، ج۳، ص۸۰؛ شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۲.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۴۷۲-۴۷۳؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۷۶.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۱؛ اخبار الدولة العباسیه، ص۹۹.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۱؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۷۶؛ تجارب الامم، ج۲، ص۱۸۸.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۴۷۵؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۷۶.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۴۷۶-۴۷۷؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۷۷.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۸۷.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۴۷۸؛ اخبار الدولة العباسیه، ص۱۰۷.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۴۸۰؛ الفتوح، ج۶، ص۳۲۰.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۴۸۲-۴۸۳؛ الفتوح، ج۶، ص۳۲۱-۳۲۳.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۳، ص۲۰؛ انساب الاشراف، ج۴، ص۵۵-۵۶؛ الفتوح، ج۶، ص۳۲۶.
- ↑ انساب الاشراف، ج۴، ص۵۵؛ اخبار الدولة العباسیه، ص۱۱۰.
- ↑ المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۵۳۱؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۲۱.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۷.
- ↑ الاستیعاب، ج۳، ص۹۳۷؛ اخبار الدولة العباسیه، ص۹۷.
- ↑ اخبار الدولة العباسیه، ص۹۲.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۹.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۰؛ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۶.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۴۸۲؛ مروج الذهب، ج۳، ص۸۰.
- ↑ انساب الاشراف، ج۴، ص۶۵-۶۶؛ الفتوح، ج۶، ص۳۲۶.
- ↑ الطبقات، خامسه۲، ص۳۴؛ البدایة و النهایه، ج۵، ص۲۹۴؛ شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۱۹۰.
- ↑ الاغانی، ج۹، ص۹۸.
- ↑ المعجم الاوسط، ج۲، ص۳۷۳؛ وفاء الوفاء، ج۲، ص۳۹.
- ↑ الطبقات، ج۸، ص۱۳۱.
- ↑ انساب الاشراف، ج۲، ص۵۰؛ الادب المفرد، ج۱، ص۱۴۳.
- ↑ السنن الکبری، ج۶، ص۶۲.
- ↑ الطبقات، ج۲، ص۲۲۵؛ وفاء الوفاء، ج۲، ص۱۱۱.
- ↑ فتح الباری، ج۴، ص۴۷۶.
- ↑ المعارف، ص۱۳۴؛ وفاء الوفاء، ج۲، ص۱۲۱.
- ↑ اخبار الدولة العباسیه، ص۶۱.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶۰؛ الامامة و السیاسه، ج۱، ص۴۲.
- ↑ الطبقات، خامسه۲، ص۶۷؛ تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۳۸۷.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۸۱؛ المنتظم، ج۵، ص۱۱۰.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۸۱؛ المنتظم، ج۵، ص۱۱۰.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۸۰؛ انساب الاشراف، ج۹، ص۴۲۵.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص۱۶۰.
- ↑ عبدالله بن زبیر، ص۱۱۹.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۴۴، ۳۷۲.
- ↑ عبدالله بن زبیر، ص۱۱۶؛ تاریخ مکه، سباعی، ص۱۳۷.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۷۳-۳۷۴؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۵.
- ↑ الفتوح، ج۵، ص۱۵۶.
- ↑ الفتوح، ج۵، ص۱۵۶.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۳، ص۳۶۴؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۵.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۷۳؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۳۹.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۴؛ سمط النجوم، ج۱، ص۲۱۱.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۶۹.
- ↑ احسنالتقاسیم، ص۷۴؛ معجم البلدان، ج۴، ص۴۶۶.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۱۹۴؛ الطبقات، ج۱، ص۱۱۶.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۳۹؛ البدایة و النهایه، ج۹، ص۲-۳.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۶؛ السنن الصغری، ج۴، ص۱۷۲؛ البدایة و النهایه، ج۱، ص۱۶۶.
- ↑ الطبقات، خامسه۲، ص۷۳؛ البدایة و النهایه، ج۱، ص۱۶۶.
- ↑ سمط النجوم، ج۱، ص۲۱۱.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۴؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۴۹.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۵؛ الطبقات، خامسه۲، ص۷۲.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۶؛ الطبقات، خامسه۲، ص۷۲؛ محاضرة الابرار، ج۱، ص۱۸۹.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۵؛ الروض المعطار، ص۹۴؛ سمط النجوم، ج۱، ص۲۱۱.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۱۶۲؛ تاریخ مکه، ابن ضیاء، ج۱، ص۴۷.
- ↑ الطبقات، خامسه۲، ص۷۲؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۶۲۳؛ محاضرة الابرار، ج۱، ص۱۹۰.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۱۴؛ سبل الهدی، ج۱، ص۱۶۷؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۵۱.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۷؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۵۱.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۹۲.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۰؛ محاضرة الابرار، ج۱، ص۱۸۹؛ تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۴۳۸.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۲۲؛ اخبار مکه، فاکهی، ج۲، ص۱۸۰.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۵؛ تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۴۳۸.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۷۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۵۰.
- ↑ تاریخ و آثار اسلامی، ص۷۵؛ فرهنگ اعلام جغرافیایی، ص۱۲۶.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۵۱.
- ↑ محاضرة الابرار، ج۱، ص۱۹۱.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۹؛ کعبه و مسجدالحرام، ص۳۶.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۱۳۴؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۰.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۹؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۰؛ کعبه و جامه آن، ص۵۸.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۹؛ کعبه و مسجدالحرام، ص۳۷.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۹.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۹؛ محاضرة الابرار، ج۱، ص۱۹۱.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۸؛ محاضرة الابرار، ج۱، ص۱۹۱.
- ↑ تاریخ و آثار اسلامی، ص۶۷.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۱۰-۲۱۱.
- ↑ حجاز در صدر اسلام، ص۴۸۳.
- ↑ شفاء الغرام، ج۱، ص۴۲۲؛ تاریخ و آثار اسلامی، ص۸۴.
- ↑ انساب الاشراف، ج۷، ص۲۱۳.
- ↑ اعلام العلماء، ص۷۷.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج۲، ص۷۱؛ اخبار مکه، فاکهی، ج۲، ص۱۵۹.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج۲، ص۶۰.
- ↑ شفاء الغرام، ج۱، ص۲۱۸؛ اعلام العلماء، ص۵۳.
- ↑ تاریخ الکعبه، ص۸۳؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۵۱.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۷۰؛ معجم البلدان، ج۴، ص۴۶۷؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۵۱.
- ↑ تاریخ الکعبه، ص۸۳؛ مرآة الحرمین، ص۲۸۰؛ کعبه و جامه آن، ص۵۸.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۷؛ تاریخ و آثار اسلامی، ص۶۳.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۲، ص۲۲۱؛ مکه و مدینه، ص۸۱.
- ↑ محاضرة الابرار، ج۱، ص۱۹۱؛ تاریخ الکعبه، ص۸۳.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۸؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۰.
- ↑ تاریخ الکعبه، ص۸۵.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۱۰؛ شرف النبی، ص۳۸۸.
- ↑ شفاء الغرام، ج۱، ص۱۹۲؛ تاریخ الکعبه، ص۸۵.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۵۴؛ مرآة الحرمین، ص۲۸۲.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۵۷؛ شفاء الغرام، ج۱، ص۲۳۸.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۱۱؛ البدء و التاریخ، ج۴، ص۸۴.
- ↑ مروج الذهب، ج۳، ص۷۱؛ انساب الاشراف، ج۶، ص۳۷۹.
- ↑ الامامة و السیاسه، ج۲، ص۳۱-۳۲؛ المنتظم، ج۶، ص۵۷-۵۸.
- ↑ انساب الاشراف، ج۶، ص۳۷۹؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۸.
- ↑ الطبقات، خامسه۲، ص۱۲۱؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۷.
- ↑ الطبقات، خامسه۲، ص۶۳-۶۴؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۶.
- ↑ انساب الاشراف، ج۶، ص۴۰۱؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۷۰.
- ↑ الاخبار الطوال، ص۳۰۴؛ الاصابه، ج۶، ص۲۷۸.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۴۷۶؛ الکامل، ج۴، ص۲۵۱.
- ↑ الامامة و السیاسه، ج۲، ص۳۲.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۶۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۱۸.
- ↑ الامامة و السیاسه، ج۲، ص۳۲؛ انساب الاشراف، ج۶، ص۴۴۲.
- ↑ انساب الاشراف، ج۷، ص۳۴.
- ↑ الاخبار الطوال، ص۳۰۶؛ الفتوح، ج۶، ص۲۹۲.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۶۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۱۸.
- ↑ الاخبار الطوال، ص۳۰۹؛ الفتوح، ج۶، ص۲۹۳.
- ↑ الطبقات، ج۵، ص۳۱؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۴۱.
- ↑ انساب الاشراف، ج۶، ص۲۷۳؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۳۸.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۲؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۵۳۷.
- ↑ الامامة و السیاسه، ج۲، ص۲۲؛ مروج الذهب، ج۳، ص۸۸.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۳۵۶؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۸۰.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۲۳۲.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۱؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۸۰؛ حیاة الحیوان، ج۲، ص۵۸.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۸۰.
- ↑ الامامة و السیاسه، ج۲، ص۳۷؛ دولت امویان، ص۱۱۰.
- ↑ انساب الاشراف، ج۷، ص۹۵؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۱۵.
- ↑ تاریخ طبری، ج۶، ص۱۷۵؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۰.
- ↑ تاریخ طبری، ج۶، ص۱۷۵؛ المنتظم، ج۶، ص۱۲۴.
- ↑ الاستیعاب، ج۳، ص۹۰۷؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۰.
- ↑ تاریخ طبری، ج۶، ص۱۷۵؛ المنتظم، ج۶، ص۱۲۰.
- ↑ الکامل، ج۴، ص۳۵۰؛ الطبقات، خامسه۲، ص۹۳.
- ↑ الفتوح، ج۶، ص۳۳۸.
- ↑ الطبقات، خامسه۲، ص۹۴؛ اخبار مکه، فاکهی، ج۲، ص۳۱.
- ↑ الطبقات، خامسه۲، ص۹۵؛ الانباء، ص۵۰.
- ↑ احسن التقاسیم، ص۷۴؛ معجم البلدان، ج۴، ص۴۶۶.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۲، ص۳۷۲؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۰.
- ↑ انساب الاشراف، ج۷، ص۱۲۲؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۳۱۳.
- ↑ الکامل، ج۴، ص۳۵۱؛ حیاة الحیوان، ج۲، ص۵۸.
- ↑ الفتوح، ج۶، ص۳۴۰؛ حیاة الحیوان، ج۲، ص۵۹.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۳۱۵.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۲، ص۳۶۰؛ الفتوح، ج۶، ص۳۴۱.
- ↑ الوافی بالوفیات، ج۵، ص۳۹۰؛ مجمع الزوائد، ج۷، ص۵۰۳.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۴، ص۳۳۱؛ انساب الاشراف، ج۷، ص۱۲۰.
- ↑ انساب الاشراف، ج۷، ص۱۲۱؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۲.
- ↑ الامامة و السیاسه، ج۲، ص۳۸.
- ↑ الطبقات، خامسه۲، ص۹۹؛ انساب الاشراف، ج۷، ص۱۲۴؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۰.
- ↑ تاریخ طبری، ج۶، ص۱۸۸؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۲.
- ↑ انساب الاشراف، ج۷، ص۱۲۸.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۷؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۳.
- ↑ الطبقات، خامسه۲، ص۹۸؛ المنتظم، ج۶، ص۱۲۵.
- ↑ الطبقات، خامسه۲، ص۹۹؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۴۲.
- ↑ الاستیعاب، ج۳، ص۹۱۰؛ الجوهرة فی نسب النبی، ج۱، ص۳۲۰.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۵۱؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۵۲.
- ↑ تاریخ طبری، ج۶، ص۱۹۲؛ الاصابه، ج۵، ص۲۲.
- ↑ الطبقات، خامسه۲، ص۱۱۳-۱۱۴؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۶.
- ↑ تجارب الامم، ج۲، ص۲۴۷؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۴۲.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۵۱؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۲۶.
- ↑ الکامل، ج۴، ص۳۵۷؛ نهایة الارب، ج۲۱، ص۱۴۱.
- ↑ انساب الاشراف، ج۴، ص۳۶۷.
- ↑ مجمع الزوائد، ج۷، ص۵۰۷؛ الجوهرة فی نسب النبی، ج۱، ص۳۱۹.
- ↑ انساب الاشراف، ج۷، ص۱۲۹؛ نهایة الارب، ج۲۱، ص۱۴۱.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۲، ص۴۷.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۲۵۴؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۷.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۹۴؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۲۱.
- ↑ الاستیعاب، ج۳، ص۹۰۷.
- ↑ الاستیعاب، ج۳، ص۹۰۷.
- ↑ طبقات الفقهاء، ج۱، ص۵۰.
- ↑ مسند احمد، ج۴، ص۴.
- ↑ المصنف، صنعانی، ج۵، ص۴۶؛ صحیح البخاری، ج۲، ص۱۶۲.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۱۸۱.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۲۲۱.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۴۶۲.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۲، ص۱۱۲، ۱۱۴.
- ↑ المصنف، صنعانی، ج۵، ص۴۹؛ المصنف، ابن ابی شیبه، ج۳، ص۴۱۶.
- ↑ المصنف، صنعانی، ج۵، ص۵۰۱؛ اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۲۷۴.
- ↑ المصنف، صنعانی، ج۲، ص۵۵؛ اخبار مکه، فاکهی، ج۲، ص۱۰۷.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۳، ص۹۲؛ سنن النسائی، ج۱، ص۵۵۲.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۳۸۸.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج۲، ص۶۶؛ اخبار مکه، فاکهی، ج۳، ص۱۲۳.
- ↑ المصنف، ابن ابی شیبه، ج۳، ص۲۳۸؛ اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۱۲۴.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۴۵۱.
- ↑ مسند ابن راهویه، ج۲، ص۸۳؛ صحیح مسلم، نووی، ج۹، ص۱۶۴.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۳، ص۳۰۷؛ المسالک و الممالک، ج۱، ص۴۰۲.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج۲، ص۲۸۵.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۳، ص۳۰۷.
- ↑ انساب الاشراف، ج۷، ص۱۲۱.
- ↑ وفاء الوفاء، ج۴، ص۳۳.
منابع
- الاحتجاج: ابومنصور الطبرسی (م.۵۲۰ق.)، مشهد، ۱۴۰۳ق
- احسن التقاسیم: محمد بن احمد المقدسی (م.۳۸۰ق.)، قاهره، مکتبة مدبولی، ۱۴۱۱ق
- اخبار الدولة العباسیه: به کوشش الدوری و المطلبی، بیروت، دار الطلیعه
- الاخبار الطوال: ابن داود الدینوری (م.۲۸۲ق.)، به کوشش عبدالمنعم، قم، الرضی، ۱۴۱۲ق
- اخبار الکرام باخبار المسجدالحرام: احمد بن محمد الملکی (م.۱۰۶۶ق.)، بیروت، دار الصحوه، ۱۴۰۵ق
- اخبار مکه: الازرقی (م.۲۴۸ق.)، بیروت، دار الاندلس، ۱۴۱۶ق
- اخبار مکه: فاکهی (م.۲۷۵ق.)، به کوشش عبدالملک دهیش، بیروت، دار خضر، ۱۴۱۴ق
- الادب المفرد: البخاری (م.۲۵۶ق.)، به کوشش محمد فؤاد، بیروت، دار البشائر الاسلامیه، ۱۴۰۹ق
- الاستیعاب: ابن عبدالبر (م.۴۶۳ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق
- اسدالغابه: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق
- الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق
- اعلام العلماء: عبدالکریم القطبی (م.۱۰۱۴ق.)، ریاض، دار الرفاعی، ۱۴۰۳ق
- الاعلام: الزرکلی (م.۱۳۹۶ق.)، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۹۹۷م
- الاغانی: ابوالفرج الاصفهانی (م.۳۵۶ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۵ق
- الامامة و السیاسه: ابن قتیبه (م.۲۷۶ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، الرضی، ۱۴۱۳ق
- الانباء فی تاریخ الخلفاء: ابن العمرانی (۵۸۰ق.)، به کوشش السامرائی، قاهره، الآفاق العربیه، ۱۴۱۹ق
- انساب الاشراف: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق
- الانساب: عبدالکریم السمعانی (م.۵۶۲ق.)، به کوشش عبدالرحمن بن یحیی، حیدرآباد، دائرة المعارف العثمانیه، ۱۳۸۲ق
- الاوائل: حسن بن عبدالله العسکری (م.۳۹۵ق.)، ۱۴۰۸ق
- البدء و التاریخ: المطهر المقدسی (م.۳۵۵ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۹۰۳م
- البدایة و النهایه: ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، بیروت، مکتبة المعارف
- البغال: الجاحظ (م.۲۵۵ق.)، بیروت، مکتبة الهلال، ۱۴۱۸ق
- تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (م.۸۰۸ق.)، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۸ق
- تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق
- تاریخ الکعبة المعظمه: حسین عبدالله باسلامه، ۱۳۵۴ق
- تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م.۲۹۲ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق
- تاریخ خلیفه: خلیفة بن خیاط (م.۲۴۰ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق
- تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی
- تاریخ مدینة دمشق: ابن عساکر (م.۵۷۱ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق
- تاریخ مکة المشرفة و المسجدالحرام: محمد بن احمد ابن الضیاء (م.۸۵۴ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۴ق
- تاریخ مکه (از آغاز تا پایان دولت شرفای مکه): احمد السباعی (م.۱۴۰۴ق.)، تهران، مشعر، ۱۳۸۵ش
- تاریخ و آثار اسلامی: اصغر قائدان، مشعر، ۱۳۸۶ش
- تجارب الامم: ابوعلی مسکویه (م.۴۲۱ق.)، به کوشش امامی، تهران، سروش, ۱۳۶۶ش
- تذکرة الخواص: سبط بن جوزی، قم، الرضی، ۱۴۱۸ق
- تهذیب التهذیب: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۴ق
- تهذیب الکمال: المزی (م.۷۴۲ق.)، به کوشش بشار عواد، بیروت، الرساله، ۱۴۱۵ق
- الجمل: المفید (م.۴۱۳ق.)، کنگره شیخ مفید، قم، ۱۴۱۳
- جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.۴۵۶ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق
- جمهرة نسب قریش: الزبیر بن بکار بن عبدالله (م.۲۵۶ق.)
- الجوهرة فی نسب النبی۹ و اصحابه: محمد بن ابیبکر انصاری، ریاض، دار الرفاعی، ۱۴۰۳ق
- حجاز در صدر اسلام: احمد العلی، ترجمه: عبدالمحمد آیتی، مشعر، ۱۳۷۵ش
- حلیة الاولیاء: ابونعیم الاصفهانی (م.۴۳۰ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۵ق
- حیاة الحیوان الکبری: الدمیری (م.۸۰۸ق.)، به کوشش احمد حسن، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۴ق
- دولت امویان: محمد سهیل طقوش، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه،۱۳۸۷ش
- الروض المعطار: محمد بن عبدالله المنعم الحمیری (م.۹۰۰ق.)، بیروت، مکتبة لبنان، ۱۹۸۴م
- سبل الهدی و الرشاد: محمد بن یوسف الصالحی (م.۹۴۲ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق
- سمط النجوم العوالی: عبدالملک بن حسین العصامی (م.۱۱۱۱ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۹ق
- السنن الصغری: البیهقی (م.۴۵۱ق.)، ریاض، مکتبة الرشد، ۱۴۲۲ق
- السنن الکبری: البیهقی (م.۴۵۸ق.)، بیروت، دار الفکر
- سنن النسائی: النسائی (م.۳۰۳ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۳۴۸ق
- سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق
- السیرة النبویه: ابن هشام (م.۸-۲۱۳ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، المکتبة العلمیه
- شذرات الذهب: عبدالحی بن عماد (م.۱۰۸۹ق.)، به کوشش الارنؤوط، بیروت، دار ابن کثیر، ۱۴۰۶ق
- شرح نهج البلاغه: ابن ابیالحدید (م.۶۵۶ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق
- شرف النبی۹: ابوسعید خرگوشی (م.۴۰۶ق.)، به کوشش روشن، تهران، بابک، ۱۳۶۱ش
- شفاء الغرام: محمد الفأسی (م.۸۳۲ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۱ق
- صحیح البخاری: البخاری (م.۲۵۶ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۱ق
- صحیح مسلم بشرح النووی: النووی (م.۶۷۶ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۷ق
- صحیح مسلم:مسلم (م.۲۶۱ق.)، بیروت، دار الفکر
- طبقات الفقهاء: ابواسحاق الشیرازی، به کوشش احسان عباس، بیروت، دار الرائد العربی، ۱۹۷۰م
- الطبقات الکبری: ابن سعد (م.۲۳۰ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق
- عبدالله بن الزبیر العائذ ببیت الله الحرام: ماجد لحام، دمشق، دار القلم، ۱۴۱۵ق
- فتح الباری: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، بیروت، دار المعرفه
- فتوح البلدان: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، بیروت، دار الهلال، ۱۹۸۸م
- الفتوح: ابن اعثم الکوفی (م.۳۱۴ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۱ق
- فرهنگ اعلام جغرافیایی: محمد محمد حسن شراب، ترجمه: رسول جعفریان، تهران، مشعر، ۱۳۸۶ق
- قاموس الحرمین الشریفین: محمد رضا نعمتی، مشعر، ۱۳۷۷ش
- کعبه و مسجدالحرام در گذر تاریخ: ترجمه: انصاری، قم، مشعر، ۱۳۸۷ش
- کعبه و جامه آن از آغاز تا کنون: محمد الدقن، ترجمه: انصاری، تهران، مشعر، ۱۳۸۳ش
- الکامل فی التاریخ: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق
- کنز العمال: المتقی الهندی (م.۹۷۵ق.)، به کوشش صفوة السقاء، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق
- مجمع الزوائد: الهیثمی (م.۸۰۷ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۲ق
- محاضرة الابرار و مسامرة الاخیار: ابن عربی (م.۶۳۸ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۲ق
- المحبّر: ابن حبیب (م.۲۴۵ق.)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده
- مرآة الحرمین: ابراهیم رفعت پاشا، بیروت، دار المعرفه
- مروج الذهب: المسعودی (م.۳۴۶ق.)، به کوشش اسعد داغر، قم، دار الهجره، ۱۴۰۹ق
- المسالک و الممالک: ابوعبید البکری (م.۴۸۷ق.)، به کوشش ادریان فان لیوفن و اندری فیری، دار الغرب الاسلامی، ۱۹۹۲م
- مسند ابن راهویه: اسحاق بن راهویه (م.۲۳۸ق.)، به کوشش البلوشی، المدینه، مکتبة الایمان، ۱۴۱۲ق
- مسند احمد: احمد بن حنبل (م.۲۴۱ق.)، بیروت، دار صادر
- المصنّف: ابن ابیشیبه (م.۲۳۵ق.)، به کوشش سعید محمد، دار الفکر، ۱۴۰۹ق
- المصنّف: عبدالرزاق الصنعانی (م.۲۱۱ق.)، به کوشش حبیب الرحمن، المجلس العلمی
- المعارف: ابن قتیبه (م.۲۷۶ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، رضی، ۱۳۷۳ش
- المعجم الاوسط: الطبرانی (م.۳۶۰ق.)، قاهره، دار الحرمین، ۱۴۱۵ق
- معجم البلدان: یاقوت الحموی (م.۶۲۶ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۵م
- المعرفة و التاریخ: الفسوی (م.۲۷۷ق.)، به کوشش اکرم الامری، بیروت، الرساله، ۱۴۰۱ق
- مکه و مدینه تصویری از توسعه و نوسازی: عبیدالله محمد امین کردی، ترجمه: صابری، تهران، مشعر، ۱۳۸۰ش
- المنتظم: ابن جوزی (م.۵۹۷ق.)، به کوشش نعیم زرزور، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق
- نسب قریش: عبدالله الزبیری (م.۲۳۶ق.)، بیروت، دار المعارف
- نقد و بررسی منابع سیره نبوی: رسول جعفریان، تهران، سمت، ۱۳۷۸ش
- نهایة الارب: النویری (م.۷۷۳ق.)، قاهره، دار الکتب و الوثائق القومیه، ۱۴۲۳ق
- النهایه: ابن اثیر مبارک بن محمد الجزری (م.۶۰۶ق.)، به کوشش محمود محمد و طاهر احمد، قم، اسماعیلیان، ۱۳۶۷ش
- الوافی بالوفیات: الصفدی (م.۷۶۴ق.)، به کوشش الارنؤوط و ترکی مصطفی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ق
- وفاء الوفاء: السمهودی (م.۹۱۱ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه.