استظلال: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حج
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{در دست ویرایش|ماه=[[فروردین]]|روز=[[۲۷]]|سال=[[۱۳۹۹]]|کاربر=Abbasahmadi1363  }}
[[رده:مقاله‌های در دست ویرایش]]
استظلال، بهره‌گيري احرام‌گزار از سايه، از محرمات احرام
==واژه==
واژه استظلال از ريشه «ظ ـ ل ـ ل» به معناي پناه بردن به سايه، به سايه در آمدن، و سايه خواستن به کار مي‌رود.<ref>. الصحاح، ج5، ص1756؛ لسان العرب، ج11، ص416، 418؛ القاموس المحيط، ج4، ص10، «الظل».</ref> در مبحث حج منابع فقهي، استظلال يا تظليل به عنوان يکي از محرمات احرام٭، به‌گونه مستقل در مبحث پوشاندن سر٭ که از ديگر محرمات احرام است، بررسي مي‌شود. کاربرد اين واژه در منابع فقهي بيشتر به همان معناي لغوي است؛ اما با توجه به قيود و شرايط استظلال به منزله يکي از محرمات احرام، اين اصطلاح در فقه اسلامي معنايي خاص‌تر از مفهوم لغوي يافته و بيشتر مقصود از آن، بهره‌گيري مرد محرم از سايه آفتاب در حال حرکت وسيله حمل و نقل، مانند کجاوه و خودرو و قطار، و حتي در حال پياده‌روي است.<ref>. المغني، ج3، ص282؛ جواهر الکلام، ج18، ص394.</ref>
البته شماري از فقيهان مقصود از تظليل و استظلال را مفهومي گسترده‌تر از پناه بردن به سايه آفتاب و شامل بهره‌گيري از هر‌گونه مانع در برابر سرما و گرما و باد و باران و مانند اين‌ها دانسته و از استظلال در شب نيز سخن به ميان آورده‌اند.<ref>. نک: المعتمد، ج4، ص240-241.</ref> به باور آنان، معناي اصلي ريشه «ظـلـل» پوشاندن است<ref>. معجم مقاييس اللغه، ج3، ص461، «ظل».</ref>، چنان‌که در برخي حديث‌هاي مربوط به استظلال نيز نگاه داشتن خود از سرما و گرما و باران در ميان است. (ادامه مقاله← برخي احکام جزئي استظلال)
==حکم استظلال==
فقيهان شيعه و اهل سنت به پشتوانه ادله فقهي، به ويژه حديث‌هاي حکايت‌گر سيره پيامبر گرامي9 و امامان: و صحابه و تابعين، حکم استظلال را ياد کرده‌اند.
===ديدگاه فقيهان امامي===
به باور بيشتر نزديک به همه فقيهان امامي<ref>. الانتصار، ص245؛ المراسم العلويه، ص106؛ منتهي المطلب، ج2، ص791.</ref>، استظلالِ مُحرم با تحقق شرايطي (ادامه مقاله ← قيود و شرايط حرمت استظلال) جايز نيست. بر اين اساس، احرام‌گزار نمي‌تواند بر وسيله سواري سقف‌دار مانند کجاوه و هودج<ref>. الخلاف، ج2، ص318؛ منتهي المطلب، ج2، ص791؛ جواهر الکلام، ج18، ص394.</ref> ـ و حتي به باور فقيهان معاصر، وسايلي چون کشتي، هواپيما و خودرو<ref>. تحرير الوسيله، ج1، ص426؛ المعتمد، ج4، ص233.</ref> ـ سوار شود. اندکي از فقيهان امامي از جمله ابن جنيد اسکافي، به سايه نرفتن را مستحب شمرده‌اند.<ref>. نک: مختلف الشيعه، ج4، ص83؛ الدروس، ج1، ص377؛ ذخيرة المعاد، ج1، ق3، ص598.</ref> پشتوانه ديدگاه مشهور، حديث‌هاي پرشمار<ref>. الحدائق، ج15، ص470؛ مستند الشيعه، ج12، ص25؛ جواهر الکلام، ج18، ص395.</ref> و معتبر است که برخي از آن‌ها صحيح قلمداد شده‌اند<ref>. الحدائق، ج15، ص470-473؛ مستند الشيعه، ج12، ص25-26.</ref>؛ مانند روايت‌هاي راوياني چون اسماعيل بن عبدالخالق<ref>. الکافي، ج4، ص351.</ref> و هشام بن سالم<ref>. التهذيب، ج5، ص312.</ref> از امام صادق7، عبدالله بن مغيره<ref>. التهذيب، ج5، ص313.</ref> از امام کاظم7 و سعد بن سعد اشعري<ref>. التهذيب، ج5، ص310-311.</ref> از امام رضا7. شماري از آن حديث‌ها نيز حسنه يا موثقه به شمار رفته‌اند<ref>. مستند الشيعه، ج12، ص25-27؛ جواهر الکلام، ج18، ص395-396.</ref>؛ مانند روايت‌هايي که محمد بن منصور<ref>. الکافي، ج4، ص351؛ التهذيب، ج5، ص309.</ref> از امام صادق7 و اسحاق بن عمار<ref>. التهذيب، ج5، ص309.</ref> و عثمان بن عيسي<ref>. الکافي، ج4، ص350-351.</ref> از امام کاظم7 گزارش کرده‌اند. در اين حديث‌ها، احرام‌گزاران به‌گونه صريح يا ضمني از جاي گرفتن در وسايلي مانند کجاوه و زير سايبان رفتن به هنگام حرکت نهي شده و به سير زير آفتاب فرمان يافته‌اند (أَضحِ لِمَن أحْرَمْتَ له).<ref>. الکافي، ج4، ص350، 351؛ الاختصاص، ص120.</ref> نيز در برخي روايت‌ها، اصرار عملي پيشوايان دين از جمله پيامبر گرامي9<ref>. الکافي، ج4، ص350، 352-353؛ التهذيب، ج5، ص310.</ref> و امام جواد7<ref>. الکافي، ج4، ص350-351.</ref> بر پرهيز از استظلال در حال احرام‌گزارش شده است. ديگر ادله<ref>. الحدائق، ج15، ص473-476؛ جواهر الکلام، ج18، ص396-398؛ المعتمد، ج4، ص243.</ref> رواياتي هستند که از گفت‌وگوهايي ميان امامان شيعه: و سران مذهب حنفي‌گزارش داده‌اند، مانند گفت‌وگوي ابوحنيفه<ref>. قرب الاسناد، ص359.</ref> (م.150ق.) با امام صادق7 و مناظرات جداگانه ابويوسف<ref>. الکافي، ج4، ص350، 352-353؛ عيون اخبار الرضا، ج2، ص76.</ref> (م.182ق.) و محمد بن حسن شيباني<ref>. الاحتجاج، ج2، ص168.</ref> (م.189ق.) با امام کاظم7. به باور شماري از فقيهان، حکمتِ حرمت پوشش بخش‌هايي از بدن در حال احرام، يعني پرهيز از آسايش‌طلبي و تن‌آسايي، در حکم حرمت استظلال نيز وجود دارد.<ref>. تذکرة الفقهاء، ج7، ص341.</ref>
براي استحبابِ پرهيز از استظلال
در فقه امامي، سه حديث را پشتوانه
شمرده‌اند<ref>. نک: ذخيرة المعاد، ج1، ق3، ص598؛ جواهر الکلام، ج18، ص394؛ المعتمد، ج4، ص233-235.</ref>: صحيحه حلبي<ref>. التهذيب، ج5، ص309.</ref>، صحيحه علي بن جعفر<ref>. مسائل علي بن جعفر، ص273-274.</ref> و صحيحه جميل بن دراج.<ref>. التهذيب، ج5، ص312.</ref> فقيهان با توجه به دلالت حديث‌هاي بسيار بر حرمت استظلال، اين ديدگاه را نپذيرفته و گفته‌اند: تعبير «ما يُعْجِبُني» که در حديث حلبي ياد شده، درباره حرمت نيز به کار مي‌رود<ref>. کشف اللثام، ج5، ص397؛ جواهر الکلام، ج18، ص394-395؛ المعتمد، ج4، ص234.</ref> و دست کم در جواز صراحت ندارد. نيز تعبير «و قد رخّص» در روايت جميل، بر جواز استظلال در برخي موارد به سبب اضطرار دلالت دارد و با حکم اوّلي وجوب ناسازگار نيست.<ref>. الاستبصار، ج2، ص187؛ مدارک الاحکام، ج7، ص363؛ مستند الشيعه، ج12، ص29.</ref> افزون بر اين، موضوع روايت علي بن جعفرکه گويا استظلال را جايز شمرده، نيز قضيه‌اي شخصي و چه بسا مربوط به اضطرار است، چنان‌که وجوب کفاره شاهد همين مدعا است.<ref>. جواهر الکلام، ج18، ص395؛ المعتمد، ج4، ص234.</ref> شماري از اين حديث‌ها را نيز از باب تقيه٭ دانسته‌اند.<ref>. جامع المدارک، ج2، ص412؛ المعتمد، ج4، ص235.</ref>
===ديدگاه فقيهان مذاهب ديگر===
از ميان پيشوايان مذاهب اهل سنت، مالک بن انس<ref>. الکافي في فقه اهل المدينه، ص153؛ التمهيد، ج15، ص111؛ حلية العلماء، ج3، ص242.</ref> (م.179ق.) و احمد بن حنبل<ref>. التمهيد، ج15، ص111؛ کشاف القناع، ج2، ص424-425.</ref> (م.241ق.) به حرمت استظلال با کجاوه و وسايل همانند آن باور دارند، همچنان‌که از صحابه و فقيهان نخستين، کساني چون عبدالله بن عمر، عبدالرحمن بن مهدي و فقيهان مدينه اين ديدگاه را داشته‌اند.<ref>. التمهيد، ج15، ص111؛ المغني، ج3، ص282؛ المجموع، ج7، ص356.</ref> مهم‌ترين پشتوانه باورمندان به حرمت استظلال، سيره پيامبر گرامي9 و جانشينان ايشان و صحابه و تابعين است؛ زيرا آنان بدون محمِل و سايبان و زير آفتاب حج مي‌‌گزاردند<ref>. المصنف، ج2، ص371؛ شرح العمده، ج3، ص64.</ref>. نيز بر پايه روايت جابر از پيامبر گرامي9، گناهانِ مُحرمي که در پرتو آفتاب احرام بگزارد، با غروب خورشيد از ميان مي‌رود.<ref>. السنن الکبري، ج5، ص70.</ref> بر پايه گزارش‌هايي، عبدالله بن عمر مُحرماني را که سايباني براي خود برگرفته بودند، از استظلال پرهيز مي‌داد و آنان را به آشکار ساختن خود در برابر آفتاب (إضحاء) سفارش مي‌کرد.<ref>. السنن الکبري، ج5، ص70؛ شرح العمده، ج3، ص66-68.</ref> لزوم دوري از آسايش‌طلبي، از ادله حرمت استظلال به شمار رفته است.<ref>. المغني، ج3، ص283؛ کشاف القناع، ج2، ص493.</ref>
ناقدانِ اين ادله<ref>. المجموع، ج7، ص267-351، 357؛ نيل الاوطار، ج5، ص74؛ عون المعبود، ج5، ص202.</ref>، فعل پيامبر9 و صحابه را دلالت‌گر بر وجوب ندانسته، با ضعيف شمردن سند روايت مرفوعه جابر، آن را داراي معناي استحباب دانسته‌اند. استناد به حديث‌هاي ابن عمر را نيز شماري از فقيهان نپذيرفته‌اند. در فقه حنبلي، افزون بر حرمت استظلال با محمل، چند ديدگاه ديگر نيز مطرح شده است<ref>. الکافي في فقه الامام احمد، ج1، ص406؛ الانصاف، ج3، ص461؛ الفروع، ج3، ص270.</ref>: أ.کراهت استظلال. برخي از شارحان فقه حنبلي، مقصود احمد بن حنبل را از کراهت، همين معنا يعني کراهت تنزيهي، دانسته‌اند. ب. جواز استظلال بدون کراهت. ج. حرمت استظلال، اگر اندک نباشد.<ref>. المغني، ج3، ص283.</ref>
در برابر، فقيهان حنفي<ref>. الهدايه، ج1، ص139؛ بدائع الصنائع، ج2، ص186؛ قس: تذکرة الفقهاء، ج7، ص340.</ref>، شافعي<ref>. المجموع، ج7، ص356؛ اعانة الطالبين، ج2، ص365.</ref> و زيدي<ref>. الاحکام، ج1، ص309-310.</ref> استظلال در کجاوه را در شمار محرمات احرام ندانسته و بهره بردن از آن را در حال احرام تجويز کرده‌اند. از صحابه و فقيهان نخست، کساني چون عثمان، ربيعه، ثوري، ابوحنيفه (م.150ق.) و شافعي (م.204ق.) اين ديدگاه را پذيرفته‌اند.<ref>. الاستذکار،ج4،ص24؛ المغني،ج3، ص282؛ المجموع، ج7، ص356.</ref> باورمندان به اين ديدگاه نيز به سنّت نبوي و سيره صحابه استناد کرده‌اند؛ مانند روايت ام ‌الحصين که بر پايه آن، در حجة الوداع، اسامه يا بلال با لباس سايباني براي پيامبر9 ساختند تا جمره را رمي کند.<ref>. مسند احمد، ج6، ص402؛ صحيح مسلم، ج4، ص80.</ref> نيز گزارش شده که عثمان بن عفان در حال احرام در خيمه‌اي جاي مي‌گرفت.<ref>. المصنف، ج4، ص385؛ الکامل، ج3، ص103.</ref> روايت‌هايي نيز درباره بهره‌گيري کساني چون عمر بن خطاب و عمار ياسر از سايبان در حال احرام گزارش شده است. همچنين گزارش شده که ابن عباس استظلال را در حال احرام جايز مي‌دانست.<ref>. نک: المبسوط، سرخسي، ج4، ص129؛ بدائع الصنائع، ج2، ص186.</ref> دليل ديگر جواز استظلال آن است که بهره ‌بردن از سايه در حال احرام هنگامي ممنوع است که چيزي پوشاننده بدن باشد و سقف کجاوه يا خيمه با بدن تماس ندارد.<ref>. المبسوط، سرخسي، ج4، ص129؛ بدائع الصنائع، ج2، ص186؛ الهدايه، ج1، ص139.</ref> مخالفان اين ديدگاه<ref>. تذکرة الفقهاء، ج7، ص341؛ شرح العمده، ج3، ص71-72، 76.</ref>، حديث‌هاي ياد شده از جمله حديث ام ‌الحصين را مربوط به حالت اضطرار و وجود عذر موجّه دانسته‌اند. نيز احتمال داده‌اند که استظلال پيامبر9 پس از پياده شدن از مرکب بوده است نه در حال سواره. برخي شافعيان پرهيز از استظلال را هنگام وقوف در عرفه، مستحب دانسته‌اند.<ref>. المجموع، ج8، ص117؛ مغني المحتاج، ج1، ص497.</ref> در شماري از منابع فقهي حنفيان، باور به حرمت رفتن زير خيمه و مانند آن، به مالک نسبت يافته است.<ref>. المبسوط، سرخسي، ج4، ص129؛ الهدايه، ج1، ص139.</ref> در منابع فقه مالکي، اين ديدگاه به چشم نمي‌خورد.
==قيود و شرايط حرمت استظلال==
فقيهاني که به حرمت استظلال باور دارند، قيود و شرايطي براي اين حکم ياد کرده‌اند که مهم‌ترين موارد آن‌ها عبارتند از:
===مرد بودن احرام‌گزار===
به باور همه فقيهان امامي<ref>. تذکرة الفقهاء، ج7، ص343؛ ذخيرة المعاد، ج1، ق3، ص598؛ جواهر الکلام، ج18، ص405.</ref>، به پشتوانه روايات از جمله صحيحه حريز<ref>. الکافي، ج4، ص351.</ref>، صحيحه محمد بن مسلم<ref>. التهذيب، ج5، ص312.</ref> و صحيحه حلبي<ref>. التهذيب، ج5، ص312.</ref>، استظلال براي احرام‌گزار زن حرام نيست. توانايي جسمي کمتر و دشواري پرهيز زنان از استظلال، از حکمت‌هاي اين حکم است.<ref>. منتهي المطلب، ج2، ص792؛ جواهر الکلام، ج18، ص405.</ref> شيخ طوسي خودداري زنان از استظلال را مستحب شمرده است.<ref>. المبسوط، طوسي، ج1، ص321.</ref> همچنين فقيهان امامي کودکان را از شمول حکم حرمت استظلال بيرون مي‌دانند.<ref>. تذکرة الفقهاء، ج7، ص343؛ مسالک الافهام، ج2، ص265.</ref> دليل آن‌ها افزون بر حديث‌هاي نقل شده مانند صحيحه حريز، آن است که کودکان مشمول احکام الزامي نيستند و رعايت احکام الزامي حج از جمله محرمات احرام، براي آنان مستحب است، نه واجب.<ref>. نک: تذکرة الفقهاء، ج7، ص343؛ جواهر الکلام، ج18، ص406؛ المعتمد، ج4، ص244-245.</ref> بيشتر باورمندان به حرمت استظلال در فقه اهل سنت، به صراحت زنان را از شمول اين حکم استثنا نکرده‌اند. البته آن‌ها معمولاً حرمت استظلال را در موضوع حرمت پوشش سر براي مردان مطرح کرده‌اند. از همين روي و نيز با توجه به تصريح پاره‌اي از منابع ايشان به ممنوع نبودن استظلال براي زنان، مي‌توان اهل سنت را نيز معتقد به اين شرط دانست.<ref>. نک: مختصر اختلاف العلماء، ج2، ص110؛ مواهب الجليل، ج4، ص208.</ref>
===نبود اضطرار===
هرگاه احرام‌گزار به سبب بيماري يا ناتواني نيازمند استظلال باشد، به باور همه فقيهان شيعه<ref>. المراسم العلويه، ص106؛ المبسوط، ج1، ص321؛ الدروس، ج1، ص377.</ref> و اهل سنت<ref>. الحجه، ج2، ص270؛ شرح العمده، ج3، ص76.</ref> اين کار وي جايز است. فقيهان امامي به حديث‌هايي استناد کرده‌اند<ref>. نک: مستند الشيعه، ج12، ص34-36؛ جامع المدارک، ج2، ص412.</ref>؛ اما درباره گستره و ميزان اضطراري که موجب جواز استظلال مي‌شود، اتفاق نظر ندارند. برخي<ref>. ذخيرة المعاد، ج1، ق 3، ص598.</ref> دشواري اندک مانند گرماي آفتاب يا بارش باران و بعضي<ref>. المقنعه، ص432؛ السرائر، ج1، ص547.</ref> زيان بزرگ را مصداق اين اضطرار دانسته‌اند. شماري ديگر به پشتوانه برخي حديث‌ها، مصاديقي خاص براي آن برشمرده‌اند<ref>. الروضة البهيه، ج2، ص245؛ کشف اللثام، ج5، ص399.</ref>، مانند کهنسالي، گرما و سرما. بيشتر فقيهان نه دشواري سخت را تا اندازه‌اي که مشمول ادله نفي حرج شود، لازم مي‌شمرند و نه آزار ديدن از ترک استظلال را کافي مي‌شمارند، بلکه بر آنند که حدي متوسط از دشواري و اضطرار لازم است.<ref>. الحدائق، ج15، ص479؛ جواهر الکلام، ج18، ص398-399؛ المعتمد، ج4، ص244-245.</ref>
===در حال حرکت بودن احرام‌گزار===
به باور مشهور فقيهان شيعه<ref>. السرائر، ج1، ص547؛ شرائع الاسلام، ج1، ص186؛ تحرير الوسيله، ج1، ص426. </ref> و اهل سنت<ref>. مختصر اختلاف العلماء، ج2، ص110؛ التمهيد، ج15، ص111؛ مواهب الجليل، ج4، ص207-208.</ref>، حرمت استظلال به حالتي اختصاص دارد که احرام‌گزار بر مرکبي مانند حيوان ، خودرو، قطار و هواپيما سوار باشد يا پياده حرکت کند. بر اين اساس، در منزلگاه‌ها مانند کاروانسرا و خيمه‌گاه و زير درخت، استظلال ممنوع نيست. به باور فقيهان اهل سنت<ref>. المغني، ج3، ص285؛ کشاف القناع، ج2، ص425.</ref> حديث‌هايي مانند روايت جابر درباره حج پيامبر گرامي9 و به باور فقيهان امامي<ref>. تذکرة الفقهاء، ج7، ص340-341؛ مدارک الاحکام، ج7، ص363.</ref>، افزون بر اصل برائت، حديث‌هايي چون روايت جعفر بن مثنّي از امام کاظم7<ref>. الکافي، ج4، ص350.</ref> که برخي از ويژگي‌هاي حج پيامبر9 را در بر دارد، بر اين حکم دلالت مي‌کنند. البته فقيهان درباره پاره‌اي از مصداق‌هاي منزلگاه اختلاف نظر دارند. مثلاً شماري از فقيهان<ref>. المعتمد، ج4، ص242-243.</ref> شهر مکه را منزلگاه و استظلال را در آن جايز دانسته‌اند و شماري ديگر<ref>. المعتمد، ج4، ص242.</ref> در مسير مسجدالحرام تا نزديک آن، استظلال را روا نشمرده‌اند.
شماري از فقيهان امامي حرکت با پاي پياده را از شمول حرمت استظلال بيرون دانسته و استظلال را در اين فرض مجاز به شمار آورده‌اند.<ref>. المبسوط، طوسي، ج1، ص321؛ منتهي المطلب، ج2، ص792؛ جواهر الکلام، ج18، ص402-403.</ref> از جمله پشتوانه‌هاي آنان، صحيحه محمد بن اسماعيل بن بزيع<ref>. الکافي، ج4، ص351.</ref> از امام رضا7 است که بر جواز راه رفتن در سايه محمل دلالت دارد و نيز روايت احتجاج.<ref>. الاحتجاج، ج2، ص168.</ref> بيشتر فقيهان با اين ديدگاه مخالفت کرده‌اند؛ زيرا تعابير حديث‌ها عام هستند و واژگاني چون «مُحْرِم» و «سائر» را در بر دارند که شامل پيادگان نيز مي‌شوند. حديث‌هايي که در آن‌ها وازژه «راکب» آمده، تنها از باب ذکر مورد است و بر اختصاص دلالت ندارد.<ref>. الحدائق، ج15، ص484؛ جواهر الکلام، ج18، ص403؛ المعتمد، ج4، ص236.</ref> برخي حديث‌ها مانند روايت احتجاج نيز از لحاظ سند، ضعيف قلمداد شده‌اند.<ref>. المعتمد، ج4، ص237.</ref> در منابع مهم اهل سنت<ref>. نک: مختصر اختلاف العلماء، ج2، ص110؛ مواهب الجليل، ج4، ص207؛ المغني، ج3، ص282-283.</ref> نيز تمايزي ميان حکم استظلال در دو حالت سواره و پياده هنگام حرکت به چشم نمي‌خورد؛ هر چند در پاره‌اي منابع<ref>. فتح العزيز، ج7، ص433-434.</ref> تمايز ميان حکم اين دو حالت به صراحت آمده است.
===متحرک بودن سايه===
شرط ديگر حرمت استظلال آن است که سايه و سايبان با شخص احرام‌گزار در حال حرکت، همراه باشد. بر اين اساس، عبور وي از زير سايه اشياي ثابت، مانند کوه‌ها، بناها، ديوارها و درختان جايز است. اين شرط به صراحت در حديث‌ها و بيشتر منابع فقهي مطرح نشده؛ اما از فحواي سخن آن‌ها قابل دريافت است و شماري از فقيهان شيعه<ref>. مجمع الفائده، ج6، ص321؛ المعتمد، ج4، ص238.</ref> و اهل سنت<ref>. الکافي في فقه الامام احمد، ج1، ص407؛ شرح العمده، ج3، ص72، 76؛ کشاف القناع، ج2، ص425.</ref> بدان تصريح کرده‌اند. به باور شماري از فقيهان<ref>. المعتمد، ج4، ص238-239.</ref>، با توجه به آن که عبور حج‌گزار از زير سايه‌هاي ثابت، فراوان پيش مي‌آيد، منع نشدن از آن در روايات، بيانگر جواز آن است. با وجود اين، شماري از فقيهان امامي عبور از زير سايه‌هاي ثابت را تنها در حالت اضطرار مجاز دانسته‌اند.<ref>. کشف اللثام، ج5، ص402-403؛ جواهر الکلام، ج18، ص403-404.</ref>
==کفاره استظلال==
به باور فقيهان امامي، استظلالِ مُحرم، خواه به‌گونه اختياري و خواه در موارد اضطرار، موجب پرداخت کفاره (فديه) مي‌شود.<ref>. منتهي المطلب، ج2، ص792؛ المعتمد، ج4، ص245-246.</ref> پشتوانه اين حکم، رواياتي از جمله صحيحه علي بن جعفر<ref>. مسائل علي بن جعفر، ص273-274.</ref>، حديث عبدالله بن مغيره<ref>. التهذيب، ج5، ص313.</ref> و حديث ابراهيم بن ابي‌محمود<ref>. الکافي، ج4، ص351.</ref> به ترتيب از امام صادق، امام کاظم و امام رضا: است. به باور مشهور فقيهان امامي<ref>. جامع المقاصد، ج3، ص358؛ الحدائق، ج15، ص479-480؛ المعتمد، ج4، ص246.</ref>، کفاره استظلال قرباني کردن يک گوسفند است که حديث‌هاي گوناگون بر آن دلالت دارند. افزون بر اين، سخناني ديگر نيز در فقه امامي، به پشتوانه روايات، درباره کفاره استظلال به ميان آمده‌اند، از جمله: 1. يک مُدّ طعام براي هر روز.<ref>. المقنع، ص234.</ref> 2. براي فرد مختار، به ازاي هر روز يک گوسفند و براي مضطر، در مجموع يک گوسفند.<ref>. الکافي في الفقه، ص204؛ غنية النزوع، ص167.</ref> 3. تخيير ميان ذبح گوسفند و سه روز روزه و اطعام شش مسکين. اين سخن به ابن ابي‌عقيل عماني (م. حدود 350ق.) نسبت يافته است.<ref>. نک: الدروس، ج1، ص378.</ref> حديثي که بر کفاره ذبح شتر دلالت دارد، به معناي استحباب دانسته شده<ref>. الحدائق، ج15، ص481؛ المعتمد، ج4، ص246.</ref> يا ناپذيرفتني به شمار رفته است.<ref>. المعتمد، ج4، ص246.</ref>
در منابع فقهي اماميان، از اين موضوع سخن رفته که آيا در صورت تکرار استظلال، کفاره نيز متعدد مي‌شود يا نه. شماري از فقيهان بر آنند که از روايات مي‌توان دريافت که يک کفاره کافي است.<ref>. مسالک الافهام، ج2، ص486؛ المعتمد، ج4، ص246-247.</ref> در عمره همراه حج، بيشتر فقيهان براي هر احرام کفاره‌اي را واجب دانسته‌اند.<ref>. التهذيب، ج5، ص311؛ جواهر الکلام، ج20، ص417؛ المعتمد، ج4، ص247.</ref>
فقيهان مالکي و حنبلي که به حرمت استظلال باور دارند، درباره وجوب کفاره ديدگاهي همسان ندارند. در فقه حنبلي سه ديدگاه ديده مي‌شود<ref>. الانصاف، ج3، ص462؛ الفروع، ج3، ص270.</ref>: 1. وجوب فديه. 2. واجب نبودن فديه. 3. وجوب فديه، اگر استظلال اندک نباشد. در فقه مالکي نيز درباره کفاره استظلال با محمل و وسايل همانند، دو ديدگاه در ميان است<ref>. الکافي في فقه اهل المدينه، ص153؛ مختصر خليل، ص81؛ الشرح الکبير، ج2، ص57.</ref>: وجوب فديه و استحباب آن. اين اختلاف ديدگاه درباره مورد کفاره مصداق‌هاي ديگر استظلال نيز به چشم مي‌خورد.<ref>. نک: الانصاف، ج3، ص462-463؛ مواهب الجليل، ج4، ص209.</ref> نزد فقيهان حنبلي و مالکي، فديه استظلال يکي از اين سه به‌گونه تخييري است: 1. ذبح يک گوسفند و صدقه دادن آن. 2. سه روز روزه گرفتن. 3. اطعام شش مسکين.<ref>. القوانين الفقهيه، ص92-93؛ الانصاف، ج3، ص507.</ref>
==برخي احکام جزئي استظلال==
در منابع فقهي، احکام جزئي ديگر درباره استظلال آمده که مهم‌ترين موارد آن عبارتند از:
===شرط بالاي سر بودن مانع===
شماري از فقيهان امامي<ref>. الخلاف، ج2، ص318؛ منتهي المطلب، ج2، ص792؛ مسالک الافهام، ج2، ص264.</ref> استظلال را هنگامي ممنوع دانسته‌اند که مانع تابش خورشيد، بر فراز سرِ احرام‌گزار باشد. بر اين اساس، بهره‌گيري مُحرم از سايه جانبي مَحمل يا جامه‌اي که بر عصا يا درخت يا چوبي نهاده شده باشد، بدين شرط که اين چيزها بالاي سر او نباشند، جايز به شمار رفته است.<ref>. مدارک الاحکام، ج7، ص364؛ تحرير الوسيله، ج1، ص426.</ref> از پشتوانه‌هاي اين حکم، صحيحه ابن سنان است که به باور مخالفانِ ديدگاه ياد شده، بر مدعا دلالت ندارد.<ref>. المعتمد، ج4، ص237-238.</ref> از اين رو، شماري از فقيهان اين ديدگاه را قاطعانه نپذيرفته<ref>. الحدائق، ج15، ص486-487؛ المعتمد، ج4، ص237-238.</ref> و شماري ديگر از باب احتياط بدان ملتزم نشده‌اند.<ref>. جامع المقاصد، ج3، ص187؛ جواهر الکلام، ج18، ص400-401.</ref> شهيد اول<ref>. الدروس، ج1، ص378-379.</ref> پذيرش شرط ياد شده براي حرمت استظلال را بر پايه اين سؤال دانسته است: آيا علت تحريمِ استظلال، پرهيز از پوشيده شدن بدن (سَتر) است يا تابش نور خورشيد (اضحاء)؟ بيشتر فقيهان دوران بعد<ref>. الحدائق، ج15، ص485-487؛ جواهر الکلام، ج18، ص402.</ref> به پشتوانه روايات، حکمت يا علت حرمت را جلوگيري نکردن از آفتاب دانسته و شرط بالاي سر بودن مانع را نپذيرفته‌اند. البته شماري از فقيهان بهره‌گيري از سايه بيروني محمل را به دليل نص خاص، جايز شمرده‌اند.<ref>. الحدائق، ج15، ص484-485؛ المعتمد، ج4، ص236-237.</ref>
شماري از فقيهان اهل سنت، خواه مالکي<ref>. التاج و الاکليل، ج3، ص143-144؛ مواهب الجليل، ج4، ص207-208؛ الشرح الکبير، ج2، ص56-57.</ref> و خواه حنبلي<ref>. الکافي في فقه الامام احمد، ج1، ص406؛ المغني، ج3، ص285.</ref> نيز به‌گونه ضمني چنين شرطي را براي حرمت استظلال به ميان آورده و مصداق‌هايي از استظلال را مانند بهره‌گيري از سايه جانبي محمل يا لباسي که بر فراز چوب يا عصا قرار گرفته، حرام ندانسته‌اند. از پشتوانه‌هاي اين حکم، روايت ام ‌الحُصَين درباره حج پيامبر9 است.<ref>. الکافي في فقه الامام احمد ، ج1، ص406؛ المغني، ج3، ص285؛ منار السبيل، ج1، ص236؛ کشاف القناع، ج2، ص425.</ref> مخالفان اين ديدگاه، بهره‌گيري از هر‌گونه مانع آفتاب را مصداق استظلالِ ممنوع شمرده و به روايت‌هايي چون حديث ابن عمر استناد جسته‌اند.<ref>. شرح العمده، ج3، ص77.</ref> حديث‌ها و منابع فقهي اهل سنت به مواردي ديگر از استظلال بدون شرط ياد شده، مانند بهره‌گيري از سايه لباسي که بر محمل انداخته شده يا شخصي ديگر آن را نگاه داشته، نيز پرداخته‌اند.<ref>. نک: المصنف، ج3، ص286؛ المغني، ج3، ص285؛ کشاف القناع، ج2، ص425.</ref>
===سايه اعضاي بدن===
به تصريح شماري از فقيهان امامي، به پشتوانه حديث‌هايي چند، جلوگيري از تابش نور خورشيد با اعضاي بدن، براي محرم جايز است.<ref>. منتهي المطلب، ج2، ص790؛ مجمع الفائده، ج6، ص322؛ مستند الشيعه، ج12، ص33.</ref> حتي در حديثي اين کار، سيره پيامبر گرامي9 در هنگام حج‌ گزاردن قلمداد شده است.<ref>. الکافي، ج4، ص350.</ref> اين فقيهان صحيحه سعيد اعرج را که بر نهي از پوشاندن با دست دلالت دارد، داراي معناي کراهت دانسته‌اند.<ref>. الحدائق، ج15، ص487؛ المعتمد، ج4، ص239-240.</ref> در حديث‌هاي اهل سنت<ref>. المصنف، ج3، ص286.</ref> و فقيهان مالکي<ref>. التاج و الاکليل، ج3، ص143.</ref> و حنبلي<ref>. شرح العمده، ج3، ص70؛ کشاف القناع، ج2، ص425.</ref> استظلال با دست براي احرام‌گزار روا شمرده شده است. نيز در منابع فقهي، از ديگر مصداق‌هاي همانند براي استظلال سخن رفته است.<ref>. نک: شرح العمده، ج3، ص75؛ کشاف القناع، ج2، ص425؛ مواهب الجليل، ج4، ص208.</ref>
===استظلال در شب===
فقيهان متأخر امامي به اين نکته نيز پرداخته‌اند که آيا حرمت استظلال، ويژه روز است يا در شب نيز جاري است. شماري از فقيهان به پشتوانه ادله‌اي، رعايت اين حکم را در شب نيز واجب دانسته‌اند<ref>. جامع المدارک، ج2، ص412؛ المعتمد، ج4، ص241-242.</ref>؛ از جمله حديث‌هايي که درباره محافظت از سرما و گرما و باران سخن به ميان آورده است.<ref>. براي نمونه: الکافي، ج4، ص351-352؛ وسائل الشيعه، ج13، ص154-156.</ref> نيز استدلال نموده‌اند که مفهوم اصلي استظلال، پنهان ساختن و پوشاندن است و به محافظت از نور خورشيد اختصاص ندارد. در برابر، مخالفان بر آنند که استظلال تنها با وجود نور خورشيد مفهوم دارد و فقيهان پيشين نيز از حرمت آن در شب سخن نگفته‌اند.<ref>. کتاب الحج، گلپايگاني، ج2، ص221-222.</ref>
===حکم استظلال همراه===
از مسائل استظلال، تکليف مُحرمي است که با زن احرام‌گزار يا شخص بيمار يا مضطر همراه مي‌شود که استظلال براي او جايز است. اين مسئله مورد ابتلا است و از اين رو در روايات و منابع فقهي بدان پرداخته شده است. به باور همه فقيهان امامي، به اقتضاي اصل اشتغال و نيز به پشتوانه حديث‌هايي چون روايت بکر بن صالح<ref>. الکافي، ج4، ص352.</ref>، استظلال براي شخص همراه حرام است.<ref>. المبسوط، طوسي، ج1، ص321؛ منتهي المطلب، ج2، ص792؛ مدارک الاحکام، ج7، ص365-366.</ref> از نظر آنان، روايت عباس بن معروف<ref>. التهذيب، ج5، ص311-312.</ref> که جواز استظلال براي شخص همراه را به ذهن مي‌رساند، به لحاظ سند مخدوش و دلالت آن بر جواز، مناقشه‌پذير و حتي مردود است.<ref>. التهذيب، ج5، ص311-312؛ منتهي المطلب، ج2، ص792؛ مدارک الاحکام، ج7، ص365-366؛ مستند الشيعه، ج12، ص36.</ref> فقيهان اهل سنت کمتر به اين موضوع پرداخته‌اند. ديدگاه مالکيان درباره کسي که زني احرام‌گزار را در مرکب همراهي کند، آن است که استظلال بر او، بر خلاف زن، حرام است.<ref>. التاج و الاکليل، ج3، ص144؛ مواهب الجليل، ج4، ص208.</ref> پاره‌اي از منابع پيشين حنفي، اعتقاد به جواز را به مالک و فقيهان مدينه نسبت داده‌اند.<ref>. الحجه، ج2، ص272؛ مختصر اختلاف العلماء، ج2، ص110.</ref>
==پانویس==
==پانویس==
{{پانویس}}
{{پانویس}}
خط ۸۸: خط ۱۵۵:
[[Category،احکام احرام]]
[[Category،احکام احرام]]
[[Category،محرمات احرام]]
[[Category،محرمات احرام]]
[[Category:احرام]]
[[Category:احکام احرام]]
[[Category:محرمات احرام]]
[[Category:احرام]]
[[Category:احکام احرام]]
[[Category:محرمات احرام]]


[[رده:احرام]]
[[رده:احرام]]
[[رده:احکام احرام]]
[[رده:احکام احرام]]
[[رده:محرمات احرام]]
[[رده:محرمات احرام]]

نسخهٔ ‏۱۵ آوریل ۲۰۲۰، ساعت ۲۳:۰۸

استظلال، بهره‌گيري احرام‌گزار از سايه، از محرمات احرام

واژه

واژه استظلال از ريشه «ظ ـ ل ـ ل» به معناي پناه بردن به سايه، به سايه در آمدن، و سايه خواستن به کار مي‌رود.[۱] در مبحث حج منابع فقهي، استظلال يا تظليل به عنوان يکي از محرمات احرام٭، به‌گونه مستقل در مبحث پوشاندن سر٭ که از ديگر محرمات احرام است، بررسي مي‌شود. کاربرد اين واژه در منابع فقهي بيشتر به همان معناي لغوي است؛ اما با توجه به قيود و شرايط استظلال به منزله يکي از محرمات احرام، اين اصطلاح در فقه اسلامي معنايي خاص‌تر از مفهوم لغوي يافته و بيشتر مقصود از آن، بهره‌گيري مرد محرم از سايه آفتاب در حال حرکت وسيله حمل و نقل، مانند کجاوه و خودرو و قطار، و حتي در حال پياده‌روي است.[۲]

البته شماري از فقيهان مقصود از تظليل و استظلال را مفهومي گسترده‌تر از پناه بردن به سايه آفتاب و شامل بهره‌گيري از هر‌گونه مانع در برابر سرما و گرما و باد و باران و مانند اين‌ها دانسته و از استظلال در شب نيز سخن به ميان آورده‌اند.[۳] به باور آنان، معناي اصلي ريشه «ظـلـل» پوشاندن است[۴]، چنان‌که در برخي حديث‌هاي مربوط به استظلال نيز نگاه داشتن خود از سرما و گرما و باران در ميان است. (ادامه مقاله← برخي احکام جزئي استظلال)

حکم استظلال

فقيهان شيعه و اهل سنت به پشتوانه ادله فقهي، به ويژه حديث‌هاي حکايت‌گر سيره پيامبر گرامي9 و امامان: و صحابه و تابعين، حکم استظلال را ياد کرده‌اند.

ديدگاه فقيهان امامي

به باور بيشتر نزديک به همه فقيهان امامي[۵]، استظلالِ مُحرم با تحقق شرايطي (ادامه مقاله ← قيود و شرايط حرمت استظلال) جايز نيست. بر اين اساس، احرام‌گزار نمي‌تواند بر وسيله سواري سقف‌دار مانند کجاوه و هودج[۶] ـ و حتي به باور فقيهان معاصر، وسايلي چون کشتي، هواپيما و خودرو[۷] ـ سوار شود. اندکي از فقيهان امامي از جمله ابن جنيد اسکافي، به سايه نرفتن را مستحب شمرده‌اند.[۸] پشتوانه ديدگاه مشهور، حديث‌هاي پرشمار[۹] و معتبر است که برخي از آن‌ها صحيح قلمداد شده‌اند[۱۰]؛ مانند روايت‌هاي راوياني چون اسماعيل بن عبدالخالق[۱۱] و هشام بن سالم[۱۲] از امام صادق7، عبدالله بن مغيره[۱۳] از امام کاظم7 و سعد بن سعد اشعري[۱۴] از امام رضا7. شماري از آن حديث‌ها نيز حسنه يا موثقه به شمار رفته‌اند[۱۵]؛ مانند روايت‌هايي که محمد بن منصور[۱۶] از امام صادق7 و اسحاق بن عمار[۱۷] و عثمان بن عيسي[۱۸] از امام کاظم7 گزارش کرده‌اند. در اين حديث‌ها، احرام‌گزاران به‌گونه صريح يا ضمني از جاي گرفتن در وسايلي مانند کجاوه و زير سايبان رفتن به هنگام حرکت نهي شده و به سير زير آفتاب فرمان يافته‌اند (أَضحِ لِمَن أحْرَمْتَ له).[۱۹] نيز در برخي روايت‌ها، اصرار عملي پيشوايان دين از جمله پيامبر گرامي9[۲۰] و امام جواد7[۲۱] بر پرهيز از استظلال در حال احرام‌گزارش شده است. ديگر ادله[۲۲] رواياتي هستند که از گفت‌وگوهايي ميان امامان شيعه: و سران مذهب حنفي‌گزارش داده‌اند، مانند گفت‌وگوي ابوحنيفه[۲۳] (م.150ق.) با امام صادق7 و مناظرات جداگانه ابويوسف[۲۴] (م.182ق.) و محمد بن حسن شيباني[۲۵] (م.189ق.) با امام کاظم7. به باور شماري از فقيهان، حکمتِ حرمت پوشش بخش‌هايي از بدن در حال احرام، يعني پرهيز از آسايش‌طلبي و تن‌آسايي، در حکم حرمت استظلال نيز وجود دارد.[۲۶]

براي استحبابِ پرهيز از استظلال در فقه امامي، سه حديث را پشتوانه شمرده‌اند[۲۷]: صحيحه حلبي[۲۸]، صحيحه علي بن جعفر[۲۹] و صحيحه جميل بن دراج.[۳۰] فقيهان با توجه به دلالت حديث‌هاي بسيار بر حرمت استظلال، اين ديدگاه را نپذيرفته و گفته‌اند: تعبير «ما يُعْجِبُني» که در حديث حلبي ياد شده، درباره حرمت نيز به کار مي‌رود[۳۱] و دست کم در جواز صراحت ندارد. نيز تعبير «و قد رخّص» در روايت جميل، بر جواز استظلال در برخي موارد به سبب اضطرار دلالت دارد و با حکم اوّلي وجوب ناسازگار نيست.[۳۲] افزون بر اين، موضوع روايت علي بن جعفرکه گويا استظلال را جايز شمرده، نيز قضيه‌اي شخصي و چه بسا مربوط به اضطرار است، چنان‌که وجوب کفاره شاهد همين مدعا است.[۳۳] شماري از اين حديث‌ها را نيز از باب تقيه٭ دانسته‌اند.[۳۴]

ديدگاه فقيهان مذاهب ديگر

از ميان پيشوايان مذاهب اهل سنت، مالک بن انس[۳۵] (م.179ق.) و احمد بن حنبل[۳۶] (م.241ق.) به حرمت استظلال با کجاوه و وسايل همانند آن باور دارند، همچنان‌که از صحابه و فقيهان نخستين، کساني چون عبدالله بن عمر، عبدالرحمن بن مهدي و فقيهان مدينه اين ديدگاه را داشته‌اند.[۳۷] مهم‌ترين پشتوانه باورمندان به حرمت استظلال، سيره پيامبر گرامي9 و جانشينان ايشان و صحابه و تابعين است؛ زيرا آنان بدون محمِل و سايبان و زير آفتاب حج مي‌‌گزاردند[۳۸]. نيز بر پايه روايت جابر از پيامبر گرامي9، گناهانِ مُحرمي که در پرتو آفتاب احرام بگزارد، با غروب خورشيد از ميان مي‌رود.[۳۹] بر پايه گزارش‌هايي، عبدالله بن عمر مُحرماني را که سايباني براي خود برگرفته بودند، از استظلال پرهيز مي‌داد و آنان را به آشکار ساختن خود در برابر آفتاب (إضحاء) سفارش مي‌کرد.[۴۰] لزوم دوري از آسايش‌طلبي، از ادله حرمت استظلال به شمار رفته است.[۴۱]

ناقدانِ اين ادله[۴۲]، فعل پيامبر9 و صحابه را دلالت‌گر بر وجوب ندانسته، با ضعيف شمردن سند روايت مرفوعه جابر، آن را داراي معناي استحباب دانسته‌اند. استناد به حديث‌هاي ابن عمر را نيز شماري از فقيهان نپذيرفته‌اند. در فقه حنبلي، افزون بر حرمت استظلال با محمل، چند ديدگاه ديگر نيز مطرح شده است[۴۳]: أ.کراهت استظلال. برخي از شارحان فقه حنبلي، مقصود احمد بن حنبل را از کراهت، همين معنا يعني کراهت تنزيهي، دانسته‌اند. ب. جواز استظلال بدون کراهت. ج. حرمت استظلال، اگر اندک نباشد.[۴۴]

در برابر، فقيهان حنفي[۴۵]، شافعي[۴۶] و زيدي[۴۷] استظلال در کجاوه را در شمار محرمات احرام ندانسته و بهره بردن از آن را در حال احرام تجويز کرده‌اند. از صحابه و فقيهان نخست، کساني چون عثمان، ربيعه، ثوري، ابوحنيفه (م.150ق.) و شافعي (م.204ق.) اين ديدگاه را پذيرفته‌اند.[۴۸] باورمندان به اين ديدگاه نيز به سنّت نبوي و سيره صحابه استناد کرده‌اند؛ مانند روايت ام ‌الحصين که بر پايه آن، در حجة الوداع، اسامه يا بلال با لباس سايباني براي پيامبر9 ساختند تا جمره را رمي کند.[۴۹] نيز گزارش شده که عثمان بن عفان در حال احرام در خيمه‌اي جاي مي‌گرفت.[۵۰] روايت‌هايي نيز درباره بهره‌گيري کساني چون عمر بن خطاب و عمار ياسر از سايبان در حال احرام گزارش شده است. همچنين گزارش شده که ابن عباس استظلال را در حال احرام جايز مي‌دانست.[۵۱] دليل ديگر جواز استظلال آن است که بهره ‌بردن از سايه در حال احرام هنگامي ممنوع است که چيزي پوشاننده بدن باشد و سقف کجاوه يا خيمه با بدن تماس ندارد.[۵۲] مخالفان اين ديدگاه[۵۳]، حديث‌هاي ياد شده از جمله حديث ام ‌الحصين را مربوط به حالت اضطرار و وجود عذر موجّه دانسته‌اند. نيز احتمال داده‌اند که استظلال پيامبر9 پس از پياده شدن از مرکب بوده است نه در حال سواره. برخي شافعيان پرهيز از استظلال را هنگام وقوف در عرفه، مستحب دانسته‌اند.[۵۴] در شماري از منابع فقهي حنفيان، باور به حرمت رفتن زير خيمه و مانند آن، به مالک نسبت يافته است.[۵۵] در منابع فقه مالکي، اين ديدگاه به چشم نمي‌خورد.

قيود و شرايط حرمت استظلال

فقيهاني که به حرمت استظلال باور دارند، قيود و شرايطي براي اين حکم ياد کرده‌اند که مهم‌ترين موارد آن‌ها عبارتند از:

مرد بودن احرام‌گزار

به باور همه فقيهان امامي[۵۶]، به پشتوانه روايات از جمله صحيحه حريز[۵۷]، صحيحه محمد بن مسلم[۵۸] و صحيحه حلبي[۵۹]، استظلال براي احرام‌گزار زن حرام نيست. توانايي جسمي کمتر و دشواري پرهيز زنان از استظلال، از حکمت‌هاي اين حکم است.[۶۰] شيخ طوسي خودداري زنان از استظلال را مستحب شمرده است.[۶۱] همچنين فقيهان امامي کودکان را از شمول حکم حرمت استظلال بيرون مي‌دانند.[۶۲] دليل آن‌ها افزون بر حديث‌هاي نقل شده مانند صحيحه حريز، آن است که کودکان مشمول احکام الزامي نيستند و رعايت احکام الزامي حج از جمله محرمات احرام، براي آنان مستحب است، نه واجب.[۶۳] بيشتر باورمندان به حرمت استظلال در فقه اهل سنت، به صراحت زنان را از شمول اين حکم استثنا نکرده‌اند. البته آن‌ها معمولاً حرمت استظلال را در موضوع حرمت پوشش سر براي مردان مطرح کرده‌اند. از همين روي و نيز با توجه به تصريح پاره‌اي از منابع ايشان به ممنوع نبودن استظلال براي زنان، مي‌توان اهل سنت را نيز معتقد به اين شرط دانست.[۶۴]

نبود اضطرار

هرگاه احرام‌گزار به سبب بيماري يا ناتواني نيازمند استظلال باشد، به باور همه فقيهان شيعه[۶۵] و اهل سنت[۶۶] اين کار وي جايز است. فقيهان امامي به حديث‌هايي استناد کرده‌اند[۶۷]؛ اما درباره گستره و ميزان اضطراري که موجب جواز استظلال مي‌شود، اتفاق نظر ندارند. برخي[۶۸] دشواري اندک مانند گرماي آفتاب يا بارش باران و بعضي[۶۹] زيان بزرگ را مصداق اين اضطرار دانسته‌اند. شماري ديگر به پشتوانه برخي حديث‌ها، مصاديقي خاص براي آن برشمرده‌اند[۷۰]، مانند کهنسالي، گرما و سرما. بيشتر فقيهان نه دشواري سخت را تا اندازه‌اي که مشمول ادله نفي حرج شود، لازم مي‌شمرند و نه آزار ديدن از ترک استظلال را کافي مي‌شمارند، بلکه بر آنند که حدي متوسط از دشواري و اضطرار لازم است.[۷۱]

در حال حرکت بودن احرام‌گزار

به باور مشهور فقيهان شيعه[۷۲] و اهل سنت[۷۳]، حرمت استظلال به حالتي اختصاص دارد که احرام‌گزار بر مرکبي مانند حيوان ، خودرو، قطار و هواپيما سوار باشد يا پياده حرکت کند. بر اين اساس، در منزلگاه‌ها مانند کاروانسرا و خيمه‌گاه و زير درخت، استظلال ممنوع نيست. به باور فقيهان اهل سنت[۷۴] حديث‌هايي مانند روايت جابر درباره حج پيامبر گرامي9 و به باور فقيهان امامي[۷۵]، افزون بر اصل برائت، حديث‌هايي چون روايت جعفر بن مثنّي از امام کاظم7[۷۶] که برخي از ويژگي‌هاي حج پيامبر9 را در بر دارد، بر اين حکم دلالت مي‌کنند. البته فقيهان درباره پاره‌اي از مصداق‌هاي منزلگاه اختلاف نظر دارند. مثلاً شماري از فقيهان[۷۷] شهر مکه را منزلگاه و استظلال را در آن جايز دانسته‌اند و شماري ديگر[۷۸] در مسير مسجدالحرام تا نزديک آن، استظلال را روا نشمرده‌اند.

شماري از فقيهان امامي حرکت با پاي پياده را از شمول حرمت استظلال بيرون دانسته و استظلال را در اين فرض مجاز به شمار آورده‌اند.[۷۹] از جمله پشتوانه‌هاي آنان، صحيحه محمد بن اسماعيل بن بزيع[۸۰] از امام رضا7 است که بر جواز راه رفتن در سايه محمل دلالت دارد و نيز روايت احتجاج.[۸۱] بيشتر فقيهان با اين ديدگاه مخالفت کرده‌اند؛ زيرا تعابير حديث‌ها عام هستند و واژگاني چون «مُحْرِم» و «سائر» را در بر دارند که شامل پيادگان نيز مي‌شوند. حديث‌هايي که در آن‌ها وازژه «راکب» آمده، تنها از باب ذکر مورد است و بر اختصاص دلالت ندارد.[۸۲] برخي حديث‌ها مانند روايت احتجاج نيز از لحاظ سند، ضعيف قلمداد شده‌اند.[۸۳] در منابع مهم اهل سنت[۸۴] نيز تمايزي ميان حکم استظلال در دو حالت سواره و پياده هنگام حرکت به چشم نمي‌خورد؛ هر چند در پاره‌اي منابع[۸۵] تمايز ميان حکم اين دو حالت به صراحت آمده است.

متحرک بودن سايه

شرط ديگر حرمت استظلال آن است که سايه و سايبان با شخص احرام‌گزار در حال حرکت، همراه باشد. بر اين اساس، عبور وي از زير سايه اشياي ثابت، مانند کوه‌ها، بناها، ديوارها و درختان جايز است. اين شرط به صراحت در حديث‌ها و بيشتر منابع فقهي مطرح نشده؛ اما از فحواي سخن آن‌ها قابل دريافت است و شماري از فقيهان شيعه[۸۶] و اهل سنت[۸۷] بدان تصريح کرده‌اند. به باور شماري از فقيهان[۸۸]، با توجه به آن که عبور حج‌گزار از زير سايه‌هاي ثابت، فراوان پيش مي‌آيد، منع نشدن از آن در روايات، بيانگر جواز آن است. با وجود اين، شماري از فقيهان امامي عبور از زير سايه‌هاي ثابت را تنها در حالت اضطرار مجاز دانسته‌اند.[۸۹]

کفاره استظلال

به باور فقيهان امامي، استظلالِ مُحرم، خواه به‌گونه اختياري و خواه در موارد اضطرار، موجب پرداخت کفاره (فديه) مي‌شود.[۹۰] پشتوانه اين حکم، رواياتي از جمله صحيحه علي بن جعفر[۹۱]، حديث عبدالله بن مغيره[۹۲] و حديث ابراهيم بن ابي‌محمود[۹۳] به ترتيب از امام صادق، امام کاظم و امام رضا: است. به باور مشهور فقيهان امامي[۹۴]، کفاره استظلال قرباني کردن يک گوسفند است که حديث‌هاي گوناگون بر آن دلالت دارند. افزون بر اين، سخناني ديگر نيز در فقه امامي، به پشتوانه روايات، درباره کفاره استظلال به ميان آمده‌اند، از جمله: 1. يک مُدّ طعام براي هر روز.[۹۵] 2. براي فرد مختار، به ازاي هر روز يک گوسفند و براي مضطر، در مجموع يک گوسفند.[۹۶] 3. تخيير ميان ذبح گوسفند و سه روز روزه و اطعام شش مسکين. اين سخن به ابن ابي‌عقيل عماني (م. حدود 350ق.) نسبت يافته است.[۹۷] حديثي که بر کفاره ذبح شتر دلالت دارد، به معناي استحباب دانسته شده[۹۸] يا ناپذيرفتني به شمار رفته است.[۹۹]

در منابع فقهي اماميان، از اين موضوع سخن رفته که آيا در صورت تکرار استظلال، کفاره نيز متعدد مي‌شود يا نه. شماري از فقيهان بر آنند که از روايات مي‌توان دريافت که يک کفاره کافي است.[۱۰۰] در عمره همراه حج، بيشتر فقيهان براي هر احرام کفاره‌اي را واجب دانسته‌اند.[۱۰۱]

فقيهان مالکي و حنبلي که به حرمت استظلال باور دارند، درباره وجوب کفاره ديدگاهي همسان ندارند. در فقه حنبلي سه ديدگاه ديده مي‌شود[۱۰۲]: 1. وجوب فديه. 2. واجب نبودن فديه. 3. وجوب فديه، اگر استظلال اندک نباشد. در فقه مالکي نيز درباره کفاره استظلال با محمل و وسايل همانند، دو ديدگاه در ميان است[۱۰۳]: وجوب فديه و استحباب آن. اين اختلاف ديدگاه درباره مورد کفاره مصداق‌هاي ديگر استظلال نيز به چشم مي‌خورد.[۱۰۴] نزد فقيهان حنبلي و مالکي، فديه استظلال يکي از اين سه به‌گونه تخييري است: 1. ذبح يک گوسفند و صدقه دادن آن. 2. سه روز روزه گرفتن. 3. اطعام شش مسکين.[۱۰۵]

برخي احکام جزئي استظلال

در منابع فقهي، احکام جزئي ديگر درباره استظلال آمده که مهم‌ترين موارد آن عبارتند از:

شرط بالاي سر بودن مانع

شماري از فقيهان امامي[۱۰۶] استظلال را هنگامي ممنوع دانسته‌اند که مانع تابش خورشيد، بر فراز سرِ احرام‌گزار باشد. بر اين اساس، بهره‌گيري مُحرم از سايه جانبي مَحمل يا جامه‌اي که بر عصا يا درخت يا چوبي نهاده شده باشد، بدين شرط که اين چيزها بالاي سر او نباشند، جايز به شمار رفته است.[۱۰۷] از پشتوانه‌هاي اين حکم، صحيحه ابن سنان است که به باور مخالفانِ ديدگاه ياد شده، بر مدعا دلالت ندارد.[۱۰۸] از اين رو، شماري از فقيهان اين ديدگاه را قاطعانه نپذيرفته[۱۰۹] و شماري ديگر از باب احتياط بدان ملتزم نشده‌اند.[۱۱۰] شهيد اول[۱۱۱] پذيرش شرط ياد شده براي حرمت استظلال را بر پايه اين سؤال دانسته است: آيا علت تحريمِ استظلال، پرهيز از پوشيده شدن بدن (سَتر) است يا تابش نور خورشيد (اضحاء)؟ بيشتر فقيهان دوران بعد[۱۱۲] به پشتوانه روايات، حکمت يا علت حرمت را جلوگيري نکردن از آفتاب دانسته و شرط بالاي سر بودن مانع را نپذيرفته‌اند. البته شماري از فقيهان بهره‌گيري از سايه بيروني محمل را به دليل نص خاص، جايز شمرده‌اند.[۱۱۳]

شماري از فقيهان اهل سنت، خواه مالکي[۱۱۴] و خواه حنبلي[۱۱۵] نيز به‌گونه ضمني چنين شرطي را براي حرمت استظلال به ميان آورده و مصداق‌هايي از استظلال را مانند بهره‌گيري از سايه جانبي محمل يا لباسي که بر فراز چوب يا عصا قرار گرفته، حرام ندانسته‌اند. از پشتوانه‌هاي اين حکم، روايت ام ‌الحُصَين درباره حج پيامبر9 است.[۱۱۶] مخالفان اين ديدگاه، بهره‌گيري از هر‌گونه مانع آفتاب را مصداق استظلالِ ممنوع شمرده و به روايت‌هايي چون حديث ابن عمر استناد جسته‌اند.[۱۱۷] حديث‌ها و منابع فقهي اهل سنت به مواردي ديگر از استظلال بدون شرط ياد شده، مانند بهره‌گيري از سايه لباسي که بر محمل انداخته شده يا شخصي ديگر آن را نگاه داشته، نيز پرداخته‌اند.[۱۱۸]

سايه اعضاي بدن

به تصريح شماري از فقيهان امامي، به پشتوانه حديث‌هايي چند، جلوگيري از تابش نور خورشيد با اعضاي بدن، براي محرم جايز است.[۱۱۹] حتي در حديثي اين کار، سيره پيامبر گرامي9 در هنگام حج‌ گزاردن قلمداد شده است.[۱۲۰] اين فقيهان صحيحه سعيد اعرج را که بر نهي از پوشاندن با دست دلالت دارد، داراي معناي کراهت دانسته‌اند.[۱۲۱] در حديث‌هاي اهل سنت[۱۲۲] و فقيهان مالکي[۱۲۳] و حنبلي[۱۲۴] استظلال با دست براي احرام‌گزار روا شمرده شده است. نيز در منابع فقهي، از ديگر مصداق‌هاي همانند براي استظلال سخن رفته است.[۱۲۵]

استظلال در شب

فقيهان متأخر امامي به اين نکته نيز پرداخته‌اند که آيا حرمت استظلال، ويژه روز است يا در شب نيز جاري است. شماري از فقيهان به پشتوانه ادله‌اي، رعايت اين حکم را در شب نيز واجب دانسته‌اند[۱۲۶]؛ از جمله حديث‌هايي که درباره محافظت از سرما و گرما و باران سخن به ميان آورده است.[۱۲۷] نيز استدلال نموده‌اند که مفهوم اصلي استظلال، پنهان ساختن و پوشاندن است و به محافظت از نور خورشيد اختصاص ندارد. در برابر، مخالفان بر آنند که استظلال تنها با وجود نور خورشيد مفهوم دارد و فقيهان پيشين نيز از حرمت آن در شب سخن نگفته‌اند.[۱۲۸]

حکم استظلال همراه

از مسائل استظلال، تکليف مُحرمي است که با زن احرام‌گزار يا شخص بيمار يا مضطر همراه مي‌شود که استظلال براي او جايز است. اين مسئله مورد ابتلا است و از اين رو در روايات و منابع فقهي بدان پرداخته شده است. به باور همه فقيهان امامي، به اقتضاي اصل اشتغال و نيز به پشتوانه حديث‌هايي چون روايت بکر بن صالح[۱۲۹]، استظلال براي شخص همراه حرام است.[۱۳۰] از نظر آنان، روايت عباس بن معروف[۱۳۱] که جواز استظلال براي شخص همراه را به ذهن مي‌رساند، به لحاظ سند مخدوش و دلالت آن بر جواز، مناقشه‌پذير و حتي مردود است.[۱۳۲] فقيهان اهل سنت کمتر به اين موضوع پرداخته‌اند. ديدگاه مالکيان درباره کسي که زني احرام‌گزار را در مرکب همراهي کند، آن است که استظلال بر او، بر خلاف زن، حرام است.[۱۳۳] پاره‌اي از منابع پيشين حنفي، اعتقاد به جواز را به مالک و فقيهان مدينه نسبت داده‌اند.[۱۳۴]

پانویس

  1. . الصحاح، ج5، ص1756؛ لسان العرب، ج11، ص416، 418؛ القاموس المحيط، ج4، ص10، «الظل».
  2. . المغني، ج3، ص282؛ جواهر الکلام، ج18، ص394.
  3. . نک: المعتمد، ج4، ص240-241.
  4. . معجم مقاييس اللغه، ج3، ص461، «ظل».
  5. . الانتصار، ص245؛ المراسم العلويه، ص106؛ منتهي المطلب، ج2، ص791.
  6. . الخلاف، ج2، ص318؛ منتهي المطلب، ج2، ص791؛ جواهر الکلام، ج18، ص394.
  7. . تحرير الوسيله، ج1، ص426؛ المعتمد، ج4، ص233.
  8. . نک: مختلف الشيعه، ج4، ص83؛ الدروس، ج1، ص377؛ ذخيرة المعاد، ج1، ق3، ص598.
  9. . الحدائق، ج15، ص470؛ مستند الشيعه، ج12، ص25؛ جواهر الکلام، ج18، ص395.
  10. . الحدائق، ج15، ص470-473؛ مستند الشيعه، ج12، ص25-26.
  11. . الکافي، ج4، ص351.
  12. . التهذيب، ج5، ص312.
  13. . التهذيب، ج5، ص313.
  14. . التهذيب، ج5، ص310-311.
  15. . مستند الشيعه، ج12، ص25-27؛ جواهر الکلام، ج18، ص395-396.
  16. . الکافي، ج4، ص351؛ التهذيب، ج5، ص309.
  17. . التهذيب، ج5، ص309.
  18. . الکافي، ج4، ص350-351.
  19. . الکافي، ج4، ص350، 351؛ الاختصاص، ص120.
  20. . الکافي، ج4، ص350، 352-353؛ التهذيب، ج5، ص310.
  21. . الکافي، ج4، ص350-351.
  22. . الحدائق، ج15، ص473-476؛ جواهر الکلام، ج18، ص396-398؛ المعتمد، ج4، ص243.
  23. . قرب الاسناد، ص359.
  24. . الکافي، ج4، ص350، 352-353؛ عيون اخبار الرضا، ج2، ص76.
  25. . الاحتجاج، ج2، ص168.
  26. . تذکرة الفقهاء، ج7، ص341.
  27. . نک: ذخيرة المعاد، ج1، ق3، ص598؛ جواهر الکلام، ج18، ص394؛ المعتمد، ج4، ص233-235.
  28. . التهذيب، ج5، ص309.
  29. . مسائل علي بن جعفر، ص273-274.
  30. . التهذيب، ج5، ص312.
  31. . کشف اللثام، ج5، ص397؛ جواهر الکلام، ج18، ص394-395؛ المعتمد، ج4، ص234.
  32. . الاستبصار، ج2، ص187؛ مدارک الاحکام، ج7، ص363؛ مستند الشيعه، ج12، ص29.
  33. . جواهر الکلام، ج18، ص395؛ المعتمد، ج4، ص234.
  34. . جامع المدارک، ج2، ص412؛ المعتمد، ج4، ص235.
  35. . الکافي في فقه اهل المدينه، ص153؛ التمهيد، ج15، ص111؛ حلية العلماء، ج3، ص242.
  36. . التمهيد، ج15، ص111؛ کشاف القناع، ج2، ص424-425.
  37. . التمهيد، ج15، ص111؛ المغني، ج3، ص282؛ المجموع، ج7، ص356.
  38. . المصنف، ج2، ص371؛ شرح العمده، ج3، ص64.
  39. . السنن الکبري، ج5، ص70.
  40. . السنن الکبري، ج5، ص70؛ شرح العمده، ج3، ص66-68.
  41. . المغني، ج3، ص283؛ کشاف القناع، ج2، ص493.
  42. . المجموع، ج7، ص267-351، 357؛ نيل الاوطار، ج5، ص74؛ عون المعبود، ج5، ص202.
  43. . الکافي في فقه الامام احمد، ج1، ص406؛ الانصاف، ج3، ص461؛ الفروع، ج3، ص270.
  44. . المغني، ج3، ص283.
  45. . الهدايه، ج1، ص139؛ بدائع الصنائع، ج2، ص186؛ قس: تذکرة الفقهاء، ج7، ص340.
  46. . المجموع، ج7، ص356؛ اعانة الطالبين، ج2، ص365.
  47. . الاحکام، ج1، ص309-310.
  48. . الاستذکار،ج4،ص24؛ المغني،ج3، ص282؛ المجموع، ج7، ص356.
  49. . مسند احمد، ج6، ص402؛ صحيح مسلم، ج4، ص80.
  50. . المصنف، ج4، ص385؛ الکامل، ج3، ص103.
  51. . نک: المبسوط، سرخسي، ج4، ص129؛ بدائع الصنائع، ج2، ص186.
  52. . المبسوط، سرخسي، ج4، ص129؛ بدائع الصنائع، ج2، ص186؛ الهدايه، ج1، ص139.
  53. . تذکرة الفقهاء، ج7، ص341؛ شرح العمده، ج3، ص71-72، 76.
  54. . المجموع، ج8، ص117؛ مغني المحتاج، ج1، ص497.
  55. . المبسوط، سرخسي، ج4، ص129؛ الهدايه، ج1، ص139.
  56. . تذکرة الفقهاء، ج7، ص343؛ ذخيرة المعاد، ج1، ق3، ص598؛ جواهر الکلام، ج18، ص405.
  57. . الکافي، ج4، ص351.
  58. . التهذيب، ج5، ص312.
  59. . التهذيب، ج5، ص312.
  60. . منتهي المطلب، ج2، ص792؛ جواهر الکلام، ج18، ص405.
  61. . المبسوط، طوسي، ج1، ص321.
  62. . تذکرة الفقهاء، ج7، ص343؛ مسالک الافهام، ج2، ص265.
  63. . نک: تذکرة الفقهاء، ج7، ص343؛ جواهر الکلام، ج18، ص406؛ المعتمد، ج4، ص244-245.
  64. . نک: مختصر اختلاف العلماء، ج2، ص110؛ مواهب الجليل، ج4، ص208.
  65. . المراسم العلويه، ص106؛ المبسوط، ج1، ص321؛ الدروس، ج1، ص377.
  66. . الحجه، ج2، ص270؛ شرح العمده، ج3، ص76.
  67. . نک: مستند الشيعه، ج12، ص34-36؛ جامع المدارک، ج2، ص412.
  68. . ذخيرة المعاد، ج1، ق 3، ص598.
  69. . المقنعه، ص432؛ السرائر، ج1، ص547.
  70. . الروضة البهيه، ج2، ص245؛ کشف اللثام، ج5، ص399.
  71. . الحدائق، ج15، ص479؛ جواهر الکلام، ج18، ص398-399؛ المعتمد، ج4، ص244-245.
  72. . السرائر، ج1، ص547؛ شرائع الاسلام، ج1، ص186؛ تحرير الوسيله، ج1، ص426.
  73. . مختصر اختلاف العلماء، ج2، ص110؛ التمهيد، ج15، ص111؛ مواهب الجليل، ج4، ص207-208.
  74. . المغني، ج3، ص285؛ کشاف القناع، ج2، ص425.
  75. . تذکرة الفقهاء، ج7، ص340-341؛ مدارک الاحکام، ج7، ص363.
  76. . الکافي، ج4، ص350.
  77. . المعتمد، ج4، ص242-243.
  78. . المعتمد، ج4، ص242.
  79. . المبسوط، طوسي، ج1، ص321؛ منتهي المطلب، ج2، ص792؛ جواهر الکلام، ج18، ص402-403.
  80. . الکافي، ج4، ص351.
  81. . الاحتجاج، ج2، ص168.
  82. . الحدائق، ج15، ص484؛ جواهر الکلام، ج18، ص403؛ المعتمد، ج4، ص236.
  83. . المعتمد، ج4، ص237.
  84. . نک: مختصر اختلاف العلماء، ج2، ص110؛ مواهب الجليل، ج4، ص207؛ المغني، ج3، ص282-283.
  85. . فتح العزيز، ج7، ص433-434.
  86. . مجمع الفائده، ج6، ص321؛ المعتمد، ج4، ص238.
  87. . الکافي في فقه الامام احمد، ج1، ص407؛ شرح العمده، ج3، ص72، 76؛ کشاف القناع، ج2، ص425.
  88. . المعتمد، ج4، ص238-239.
  89. . کشف اللثام، ج5، ص402-403؛ جواهر الکلام، ج18، ص403-404.
  90. . منتهي المطلب، ج2، ص792؛ المعتمد، ج4، ص245-246.
  91. . مسائل علي بن جعفر، ص273-274.
  92. . التهذيب، ج5، ص313.
  93. . الکافي، ج4، ص351.
  94. . جامع المقاصد، ج3، ص358؛ الحدائق، ج15، ص479-480؛ المعتمد، ج4، ص246.
  95. . المقنع، ص234.
  96. . الکافي في الفقه، ص204؛ غنية النزوع، ص167.
  97. . نک: الدروس، ج1، ص378.
  98. . الحدائق، ج15، ص481؛ المعتمد، ج4، ص246.
  99. . المعتمد، ج4، ص246.
  100. . مسالک الافهام، ج2، ص486؛ المعتمد، ج4، ص246-247.
  101. . التهذيب، ج5، ص311؛ جواهر الکلام، ج20، ص417؛ المعتمد، ج4، ص247.
  102. . الانصاف، ج3، ص462؛ الفروع، ج3، ص270.
  103. . الکافي في فقه اهل المدينه، ص153؛ مختصر خليل، ص81؛ الشرح الکبير، ج2، ص57.
  104. . نک: الانصاف، ج3، ص462-463؛ مواهب الجليل، ج4، ص209.
  105. . القوانين الفقهيه، ص92-93؛ الانصاف، ج3، ص507.
  106. . الخلاف، ج2، ص318؛ منتهي المطلب، ج2، ص792؛ مسالک الافهام، ج2، ص264.
  107. . مدارک الاحکام، ج7، ص364؛ تحرير الوسيله، ج1، ص426.
  108. . المعتمد، ج4، ص237-238.
  109. . الحدائق، ج15، ص486-487؛ المعتمد، ج4، ص237-238.
  110. . جامع المقاصد، ج3، ص187؛ جواهر الکلام، ج18، ص400-401.
  111. . الدروس، ج1، ص378-379.
  112. . الحدائق، ج15، ص485-487؛ جواهر الکلام، ج18، ص402.
  113. . الحدائق، ج15، ص484-485؛ المعتمد، ج4، ص236-237.
  114. . التاج و الاکليل، ج3، ص143-144؛ مواهب الجليل، ج4، ص207-208؛ الشرح الکبير، ج2، ص56-57.
  115. . الکافي في فقه الامام احمد، ج1، ص406؛ المغني، ج3، ص285.
  116. . الکافي في فقه الامام احمد ، ج1، ص406؛ المغني، ج3، ص285؛ منار السبيل، ج1، ص236؛ کشاف القناع، ج2، ص425.
  117. . شرح العمده، ج3، ص77.
  118. . نک: المصنف، ج3، ص286؛ المغني، ج3، ص285؛ کشاف القناع، ج2، ص425.
  119. . منتهي المطلب، ج2، ص790؛ مجمع الفائده، ج6، ص322؛ مستند الشيعه، ج12، ص33.
  120. . الکافي، ج4، ص350.
  121. . الحدائق، ج15، ص487؛ المعتمد، ج4، ص239-240.
  122. . المصنف، ج3، ص286.
  123. . التاج و الاکليل، ج3، ص143.
  124. . شرح العمده، ج3، ص70؛ کشاف القناع، ج2، ص425.
  125. . نک: شرح العمده، ج3، ص75؛ کشاف القناع، ج2، ص425؛ مواهب الجليل، ج4، ص208.
  126. . جامع المدارک، ج2، ص412؛ المعتمد، ج4، ص241-242.
  127. . براي نمونه: الکافي، ج4، ص351-352؛ وسائل الشيعه، ج13، ص154-156.
  128. . کتاب الحج، گلپايگاني، ج2، ص221-222.
  129. . الکافي، ج4، ص352.
  130. . المبسوط، طوسي، ج1، ص321؛ منتهي المطلب، ج2، ص792؛ مدارک الاحکام، ج7، ص365-366.
  131. . التهذيب، ج5، ص311-312.
  132. . التهذيب، ج5، ص311-312؛ منتهي المطلب، ج2، ص792؛ مدارک الاحکام، ج7، ص365-366؛ مستند الشيعه، ج12، ص36.
  133. . التاج و الاکليل، ج3، ص144؛ مواهب الجليل، ج4، ص208.
  134. . الحجه، ج2، ص272؛ مختصر اختلاف العلماء، ج2، ص110.

منابع

محتوای این مقاله برگرفته شده از: دانشنامه حج و حرمین شریفین مدخل استضلال.
  • الاحتجاج، ابومنصور الطبرسي (م.520ق)، به کوشش سيد محمد باقر، نجف، دار النعمان، 1386ق.
  • الاحکام في الحلال و الحرام، يحيي بن حسين (م.298ق)، به کوشش علي بن احمد، 1410ق.
  • الاختصاص، المفيد (م.413ق)، به کوشش غفاري و زرندي، بيروت، دار المفيد، 1414ق.
  • الاستبصار، الطوسي (م.460ق)، به کوشش موسوي، تهران، دار الکتب الاسلاميه، 1390ق.
  • الاستذکار، ابن عبدالبر (م.463ق)، به کوشش سالم محمد و محمد علي، دار الکتب العلميه، 2000م.
  • اعانة الطالبين، السيد البکري الدمياطي (م.1310ق)، بيروت، دار الفکر، 1418ق.
  • الانتصار، السيد المرتضي (م.436ق)، قم، نشر اسلامي، 1415ق.
  • الانصاف في معرفة الراجح من الخلاف، المرداوي (م.885ق)، به کوشش محمد حامد، بيروت، دار احياء التراث العربي.
  • بدائع الصنائع، علاء الدين الکاساني (م.587ق)، بيروت، دار الکتاب العربي، 1982م.
  • التاج و الاکليل، محمد بن يوسف العبدري (م.897ق)، بيروت، دار الفکر، 1398ق.
  • تحرير الوسيله، امام خميني1 (م.1368ش)، نجف، مطبعة الآداب، 1390ق.
  • تذکرة الفقهاء، العلامة الحلي (م.726ق)، قم، آل البيت،، 1416ق.
  • التمهيد، ابن عبدالبر (م.463ق)، مغرب، وزارة الاوقاف، 1387ق.
  • تهذيب الاحکام، الطوسي (م.460ق)، به کوشش موسوي و آخوندي، تهران، دار الکتب الاسلاميه، 1365ش.
  • جامع المدارک، سيد احمد الخوانساري (م.1405ق)، به کوشش غفاري، تهران، مکتبة الصدوق، 1405ق.
  • جامع المقاصد، الکرکي (م.940ق)، قم، آل البيت،، 1411ق.
  • جواهر الکلام، النجفي (م.1266ق)، تهران، دار الکتب الاسلاميه، 1367ش.
  • الحجّه، محمد بن حسن شيباني (م.قرن2ق)، بيروت، عالم الکتب، 1403ق.
  • الحدائق الناضره، يوسف البحراني (م.1186ق)، قم، نشر اسلامي، 1409ق.
  • حلية العلماء، محمد بن احمد قفّال شاشي (م.507ق)، بيروت ـ عمان، الرساله ـ دار الارقم، 1400ق.
  • الخلاف، الطوسي (م.460ق)، قم، نشر اسلامي، 1417ق.
  • الدروس الشرعيه، الشهيد الاول (م.786ق)، قم، نشر اسلامي، 1414ق.
  • ذخيرة المعاد، محمد باقر السبزواري (م.1090ق)، قم، مؤسسة آل البيت،.
  • الروضة البهيه، الشهيد الثاني (م.965ق)، به کوشش کلانتر، قم، داوري، 1410ق.
  • السرائر، ابن ادريس (م.598ق)، قم، النشر الاسلامي، 1411ق.
  • السنن الکبري، البيهقي (م.458ق)، بيروت، دار الفکر.
  • شرائع الاسلام، المحقق الحلي (م.676ق)، به کوشش سيد صادق شيرازي، قم، دار الايمان، 1409ق.
  • شرح العمده، ابن تيميه حرّاني (م.728ق)، رياض، مکتبة العبيکان، 1413ق.
  • الشرح الکبير، ابوالبرکات (م.1201ق)، مصر، دار احياء الکتب العربيه.
  • الصحاح، الجوهري (م.393ق)، به کوشش العطار، بيروت، دار العلم للملايين، 1407ق.
  • صحيح مسلم، مسلم (م.261ق)، بيروت، دار الفکر.
  • عون المعبود، العظيم آبادي (م.1329ق)، بيروت، دار الکتب العلميه، 1415ق.
  • عيون اخبار الرضا(ع)، الصدوق(م.381ق)، بيروت، اعلمي، 1404ق.
  • غُنية النزوع، الحلبي (م.585ق)، به کوشش ابراهيم بهادري، قم، مؤسسه امام صادق7، 1417ق.
  • فتح العزيز، عبدالکريم بن محمد الرافعي (م.623ق)، بيروت، دار الفکر.
  • الفروع، محمد بن مفلح المقدّسي (م.763ق)‌، به کوشش القاضي، بيروت، دار الکتب العلميه، 1418ق.
  • القاموس المحيط، الفيروزآبادي (م.817ق)، بيروت، دار العلم.
  • قرب الاسناد، الحميري (م.قرن3ق)، قم، آل البيت،، 1413ق.
  • القوانين الفقهيه، محمد بن جزي الغرناطي (م.763ق).
  • الکافي في الفقه، ابوالصلاح الحلبي (م.447ق)، به کوشش استادي، اصفهان، مکتبة اميرالمؤمنين7، 1403ق.
  • الکافي في فقه الامام احمد بن حنبل، عبدالله بن قدامه (م.620ق)، به کوشش زهير الشاويش، بيروت، المکتب الاسلامي، 1408ق.
  • الکافي في فقه اهل المدينة المالکي، القرطبي (م.463ق)، بيروت، دار الکتب العلميه، 1407ق.
  • الکافي، الکليني (م.329ق)، به کوشش علي اکبر غفاري، تهران، دار الکتب الاسلاميه، 1363ش.
  • الکامل في التاريخ، ابن اثير علي بن محمد الجزري (م.630ق)، بيروت، دار صادر ـ دار بيروت، 1386ق.
  • کتاب الحج، تقرير بحث الگلپايگاني، الصابري، قم، الخيام، 1400ق.
  • کشاف القناع، منصور البهوتي (م.1051ق)، به کوشش هلال مصيلحي، بيروت، دار الفکر، 1402ق.
  • کشف اللثام، الفاضل الهندي (م.1137ق)، قم، نشر اسلامي، 1416ق.
  • لسان العرب، ابن منظور (م.711ق)، قم، ادب الحوزه، 1405ق.
  • المبسوط في فقه الاماميه، الطوسي (م.460ق)، به کوشش بهبودي، تهران، المکتبة المرتضويه.
  • المبسوط، السرخسي (م.483ق)، بيروت، دار المعرفه.
  • مجمع الفائدة و البرهان، المحقق الاردبيلي (م.993ق)، قم، نشر اسلامي، 1416ق.
  • المجموع شرح المهذب، النووي (م.677ق)، بيروت، دار الفکر.
  • مختصر اختلاف العلماء، احمد بن محمد طحاوي (م.قرن4ق)، به کوشش عبدالله نذير، بيروت، دار الشعائر الاسلاميه، 1417ق.
  • مختصر خليل، خليل بن اسحاق مالکي (م.قرن8ق)، بيروت، دار الفکر، 1415ق.
  • مختلف الشيعه، العلامة الحلي (م.726ق)، قم، نشر اسلامي، 1412ق.
  • مدارک الاحکام، محمد بن علي العاملي (م.1009ق)، قم، آل البيت،، 1410ق.
  • المراسم العلويه، سلار حمزة بن عبدالعزيز (م.448ق)، به کوشش حسيني، قم، المجمع العالمي لاهل البيت،، 1414ق.
  • مسائل علي بن جعفر، علي بن جعفر (م.قرن2ق)، کنگره جهاني امام رضا7، 1409ق.
  • مسالک الافهام الي تنقيح شرائع الاسلام، الشهيد الثاني (م.965ق)، قم، معارف اسلامي، 1416ق.
  • مستند الشيعه، احمد النراقي (م.1245ق)، قم، آل البيت،، 1419ق.
  • مسند احمد، احمد بن حنبل (م.241ق)، بيروت، دار صادر.
  • المصنّف، ابن ابي‌شيبه (م.235ق)، به کوشش کمال يوسف الحوت، رياض، مکتبة الرشد، 1409ق.
  • المعتمد في شرح المناسک، محاضرات الخوئي (م.1413ق)، الخلخالي، قم، مدرسة دار العلم، 1409ق.
  • معجم مقاييس اللغه، ابن فارس(م.395ق)، به کوشش عبدالسلام، قم، دفتر تبليغات، 1404ق.
  • مغني المحتاج، محمد الشربيني (م.977ق)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1377ق.
  • المغني، عبدالله بن قدامه (م.620ق)، بيروت، دار الکتاب العربي.
  • المقنع، الصدوق(م.381ق)، قم، مؤسسه امام هادي7، 1415ق.
  • المقنعه، المفيد(م.413ق)، قم، نشر اسلامي، 1410ق.
  • منار السبيل، ابراهيم بن محمد بن ضويان (م.1353ق)، به کوشش عصام قلعه‌جي، رياض، مکتبة المعارف، 1405ق.
  • منتهي المطلب، العلامة الحلي (م.726ق)، چاپ سنگي، 1333ق.
  • مواهب الجليل، الحطاب الرعيني (م.954ق)، به کوشش زکريا عميرات، بيروت، دار الکتب العلميه، 1416ق.
  • نيل الاوطار، الشوکاني (م.1255ق)، بيروت، دار الجيل، 1973م.
  • وسائل الشيعه، الحرّ العاملي (م.1104ق)، قم، آل البيت،، 1414ق.
  • الهداية شرح بداية المبتدي، علي بن ابوبکر المرغيناني (م.593ق)، بيروت، المکتبة الاسلاميه.

Category،احرام Category،احکام احرام Category،محرمات احرام