ازلام: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حج
(اصلاح نشانی وب)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
'''ازلام'''، تيرهاي ويژه قمار و قرعه، نگاه ‌داشته شده در کعبه در روزگار جاهليت است.
اَزلام جمع زَلَم، به دست و پاي گاو و حيوانات مانند آن<ref>. معجم مقاييس اللغه، ج3، ص18؛ لسان العرب، ج12، ص271، «زلم».</ref> و نيز چوبي تراشيده را گويند که به اندازه تير بي‌‌پر و پيکان باشد.<ref>. العين، ج7، ص370؛ القاموس المحيط، ج4، ص125؛ لسان العرب، ج12، ص271، «زلم».</ref> اين چوب‌ها را از درخت جدا و شاخ و برگشان را بريده، صاف و راست مي‌کردند.<ref>. لسان العرب، ج12، ص271؛ القاموس المحيط، ‌ج4، ص125.</ref> «أزلم» از ايستگاه‌هاي حاجيان مصري، برگرفته از همين نام است؛ زيرا مانند تير بي‌پر و پيکان، از هر‌گونه گياهي تهي بوده، بياباني و مسطح است.<ref>. تاج العروس، ج16، ص324، «زلم».</ref> زَلَم مترادف قَلَم<ref>. الميسر و القداح، ج2، ص32؛ تفسير ثعلبي، ج2، ص150.</ref>، سَهم<ref>. لسان العرب، ج12، ص270.</ref> و قَدَح دانسته شده که همه بر وزن اَفعال جمع بسته مي‌شوند.<ref>. الميسر و القداح، ص32؛ لسان العرب، ج12، ص270.</ref> گويا اين هم‌معنايي از آن رو است که در استقسام٭ به ازلام، از همه اين ابزارها مي‌توان بهره گرفت. در مواردي به آن، حَظوه (ج: حِظاء) نيز گفته‌اند که به معناي تيرهاي کوچکي است که براي آموزش و بازي کودکان به کار مي‌رود.<ref>. الميسر و القداح، ص69.</ref>
ازلام در عرف جاهلي، تيرهاي هم‌اندازه و بي‌پر و پيکان بود<ref>. الموسوعة الفقهيه، ج3، ص56-58؛ القاموس الفقهي، ص159.</ref> که هر يک نشانه‌هايي متفاوت داشت<ref>. الموسوعة الفقهيه، ج3، ص56.</ref> و با آن استقسام مي‌کردند.<ref>. تذکرة الفقهاء، ج3، ص580؛ وسائل الشيعه، ج17، ص164.</ref> استقسام به معناي طلب تعيين سهم خود از سهام ديگران بود<ref>. لسان العرب، ج12، ص478، «قسم».</ref> که با هدف آگاهي از قسمت و روزي خويش انجام مي‌شد.<ref>. جامع البيان، ج6، ص101؛ بلوغ الارب، ج3، ص68؛ الموسوعة الفقهيه، ج3، ص57.</ref> افزون بر تير که پرکاربردترين نوع ازلام است، برخي آن را شامل سنگريزه‌هاي سفيدي مي‌دانند که در قمار به کار مي‌رفت.<ref>. جامع البيان، ج7، ص102؛ فتح الباري، ج8، ص208.</ref> در معنايي عام‌تر، ازلام مطلق ابزار قمار<ref>. احکام القرآن، ج2، ص545؛ تاج العروس، ج16، ص321.</ref> و شامل تير، سنگريزه، شطرنج، نرد<ref>. جامع البيان، ج1، ص101-104؛ تفسير قرطبي، ج6، ص59؛ مستند الشيعه، ج2، ص341.</ref>، کعاب (تاس)، قراطيس (ورق) و هر چيز ديگري مي‌شود که آلت قمار باشد.<ref>. المهذب، ج2، ص341؛ زبدة البيان، ص626.</ref>
ازلام وکاربرد آن دو بار در قرآن ياد شده است: استقسام با ازلام در آيات 3 و 90 مائده/5 آمده و واژه‌هاي هم‌معناي آن، اقلام در آيه 44 آل عمران/3 و سهام در آيه 141 صافّات/37 ياد شده است.
==انواع استقسام با ازلام==
استقسام با ازلام به عنوان يکي از سنت‌هاي جاهلي به شيوه‌هايي متفاوت انجام مي‌شد وکاربردهايي ويژه به صورت‌هاي زير داشت:
===مَيْسِر (قمار)===
در ميان عرب جاهلي، براي چيره شدن بر قحطي و کمبود غذا در زمستان‌هاي سخت، شيوه‌اي در استقسام به کار گرفته مي‌شد که از آن به «ميسر» تعبير مي‌کردند. در اين حال، ثروتمندان با ذبح شتران و تقسيم آن ميان تهيدستان، وضع را متعادل مي‌کردند.<ref>. الميسر و القداح، ص36-37.</ref> اين شيوه از سنت‌هاي افتخارآميز آنان بود و اگر ثروتمندي از شرکت در آن خودداري مي‌کرد، او را سرزنش نموده، بَرَم مي‌خواندند<ref>. الميسر و القداح، ص36-37.</ref>، يعني کسي که از قمار خودداري مي‌ورزد.<ref>. العين، ج8، ص272؛ لسان العرب، ج12، ص43، «برم».</ref> اين مراسم معمولاً در شب‌هاي زمستان انجام مي‌شد.<ref>. الميسر و القداح، ص83-84.</ref> در انجام آن 10 تن همراه 10 تير شرکت داشتند. هر يک از اين تيرهاي يک شکل و يک اندازه، نامي متناسب با سهم تعيين شده داشت. تيرها عبارت بودند از: فَذ (يک سهم)، توأم (2 سهم)، رقيب (3 سهم)، حِلس (4 سهم)، نافِس(5 سهم)، مُسبّل(6 سهم)، مُعلّي(7 سهم). سه تير ديگر سَفيح، مَنيح و وَغْد نام داشتند.<ref>. تاريخ يعقوبي، ج1، ص259.</ref>
گاه که شرکت‌‌کنندگان به 10 تن نمي‌رسيدند، برخي دو يا سه تير برمي‌داشتند و اين موجب برتري آنان مي‌شد.<ref>. الميسر و القداح، ص86.</ref> بعضي شرکت‌‌کنندگان نيز تيرهاي ديگران را قرض مي‌گرفتند؛ زيرا عقيده داشتند که تيرهاي آن شخص ديگر خوش اقبال بوده، برنده مي‌شود.<ref>. غريب الحديث، ج3، ص468-471.</ref> اعضا پس از خريدن شتر، پيش از پرداخت بهاي آن ذبحش مي‌کردند. سپس آن را به 28 بخش مساوي قسمت مي‌نمودند. به هر تير به تناسب نامش سهام معيني تعلق مي‌گرفت. آن‌گاه شخصي از ميان فقرا با عنوان «حرضه» حاضر مي‌شد و در برابرش پارچه سفيدي گسترده، دست راستش را با پارچه‌اي ضخيم مي‌پوشاندند تا نتواند با لمس تيرها سهم آن را تشخيص دهد. پشت سر او نيز شخصي به نام رقيب براي نظارت بر کار وي و کمک به او مي‌ايستاد.<ref>. المحبر، ص335.</ref> تيرها را در جعبه مخصوصي به نام ربابه مي‌نهادند. سپس حرضه در حالي که از ازلام روي برگردانده بود، با دست چپ آن‌ها را به هم مي‌آميخت و هر تيري که بيرون مي‌جهيد، با دست راست گرفته، به رقيب مي‌داد و رقيب سهام روي آن را مي‌خواند. اگر سهام داشت، به همان مقدار از گوشت به صاحبش مي‌دادند و اگر پوچ بود، به داخل ظرف بازمي‌گرداند. اين کار تا آن‌گاه که گوشت باقي مانده کمتر از سهام تيرهاي باقي مانده شود، ادامه داشت. در پايان بازندگان بهاي شتر را مي‌پرداختند<ref>. الميسر و القداح، ص85-102؛ تاريخ يعقوبي، ج1، ص259-260.</ref> و گوشت‌هاي مانده ميان تهيدستان قسمت مي‌شد.<ref>. المحبر، ص332.</ref>
===امر و نهي، تشخيص نيک و بد===
از ديگر کاربرد‌هاي ازلام در روزگار جاهليت، کاري همانند استخاره و تعيين تکليف در اموري بود که فرد در آن ترديد داشت و تصميم‌گيري برايش دشوار بود. اين‌گونه استقسام براي دانستن نيک و بد کارها و اراده غيبي خدايان در اموري همچون ازدواج، سفر، و جنگ و صلح انجام مي‌شد.<ref>. الاصنام، ص28؛ جامع البيان، ج6، ص101.</ref>
تعداد تيرهاي اين نوع استقسام سه عدد بود. بر روي دو تير نوشته بود: «أمرني ربّي»، «نهاني ربّي.» سومي نيز بدون نوشته به نام غُفل(پوچ) بود.<ref>. جامع البيان، ج6، ص101؛ الکشاف، ج1، ص593.</ref> گاه نيز ترتيب آن‌ها چنين بود: افعل، لاتفعل و غفل<ref>. المدونة الکبري، ج2، ص68؛ تفسير قرطبي، ج6، ص58.</ref>؛ يا: نعم، لا و غُفل.<ref>. معجم لغة الفقهاء، ص358.</ref> اين تيرها درون کعبه و نزد بت‌ها و کاهنان يا در دست مردم نگهداري مي‌شد. اگر کسي مي‌خواست نيک و بد کاري را بداند، با اين سه تير استقسام مي‌کرد. معمولاً در امور مهم اين کار به دست کاهن يا متوليان بت‌ها انجام مي‌شد. مردم با دادن مبلغي از آن‌ها مي‌خواستند مراسم را نزد بت بزرگ هبل اجرا کنند تا اراده خدايانشان را درباره آن کار بدانند.<ref>. اخبار مکه، ازرقي، ص118؛ جامع البيان، ج6، ص103؛ بلوغ الارب، ج3، ص68.</ref>
براي انجام اين کار، سه تير را درون ظرفي مخصوص با عنوان «ربابه» مي‌گذاشتند و پس از درآميختن آن‌ها، يکي را که از ظرف بيرون مي‌جهيد، برمي‌داشتند. اگر پوچ نبود، به نوشته روي آن عمل مي‌کردند. اما اگر پوچ بود، آن را به ظرف بازگردانده، اين‌کار را تکرار مي‌کردند. گاه اگر نهي مي‌آمد، تا يک سال صبر مي‌نمودند و استقسام را ديگر بار انجام مي‌دادند.<ref>. جامع البيان، ج6، ص104.</ref>
از مشرکان نام‌آور که اين کار را انجام مي‌دادند، مي‌توان از سراقة بن مالک نام برد که در شب هجرت پيامبر گرامي9 براي تعقيب ايشان استقسام کرد و نهي آمد.<ref>. صحيح البخاري، ج4، ص256؛ البداية و النهايه، ج3، ص226؛ الميزان، ج6، ص118.</ref> امية بن خلف و عتبه نيز از اين شمار بودند. شيبه هم براي شرکت در نبرد بدر اين کار را انجام داد و نهي آمد. اما در نبرد شرکت کرد وکشته شد.<ref>. الامتاع و الاسماع، ج1، ص86.</ref> گفته‌اند: امرؤ القيس هنگامي که قصد خونخواهي پدر را داشت، نزد بت ذو الخصله استقسام کرد و نهي آمد. اما وي تيرها را شکست و اين نهي را نپذيرفت<ref>. الاصنام، ص35؛ معجم البلدان، ج2، ص384.</ref>. ابو سفيان نيز در نبرد بدر و حنين ازلام خود را در تيردان داشت.<ref>. الميزان، ج9، ص235.</ref>
===قرعه‌زدن براي قضاوت در امور مبهم و تعيين حکم===
ازلام افزون بر ميسر و امر و نهي، کاربردي ديگر داشت که بسيار همانند قرعه بود. در اين‌گونه استقسام هفت تير به کار مي‌رفت که در کعبه و نزد بت بزرگ هبل نگهداري مي‌شد.<ref>. اخبار مکه، ازرقي، ص117؛ الاصنام، ص28؛ بلوغ الارب، ج3، ص66-67.</ref> از اين تيرها براي تعيين حکم امور مشکوک که حل آن‌ها دشوار بود، بهره مي‌گرفتند. بيشتر اين امور در مواردي همچون تعيين نسب مشکوک، ازدواج، پرداخت ديه، تعيين قاتل، دفن مرده و حفر چاه براي آب بود. اين مراسم با اهداي 100 درهم يا يک شتر به متولي کعبه انجام مي‌شد.<ref>. اخبار مکه، ازرقي، ص118.</ref> براي حل هر مشکل، تيرهايي مخصوص وجود داشت. براي مثال، در نسب مشکوک، از تيرهايي به نام «مِنْکُم»، «من غيرکم» و «ملصق» بهره مي‌گرفتند. براي انجام مراسم، متولي کعبه تيرها را درون جعبه مخصوص مي‌نهاد و در حالي که ورد مي‌خواند و رويش را برگردانده بود، تيرها را در هم مي‌آميخت. تيري که بيرون مي‌جهيد، تعيين‌کننده حکم بود. مثلاً اگر «منکم» بيرون مي‌جهيد، آن کودک يا شخص به مراجعه‌کننده نسبت مي‌يافت. اگر «من غيرکم» بيرون مي‌جهيد، «حليف» يا هم‌پيمان بود و اگر «ملصق» بيرون مي‌آمد، نه هم‌پيمان بود و نه داراي نسب.<ref>. جامع البيان، ج6، ص104.</ref>
==استسقام در اسلام==‌
گونه اول استقسام به منزله يکي از سنت‌هاي جاهلي، قمار به شمار مي‌رفت که براي لهو و لعب و گاه اطعام فقرا به کار مي‌رفت.<ref>. تفسير قرطبي، ج6، ص58.</ref> در‌گونه دوم و سوم نيز رنگ و بويي مذهبي مي‌يافت و به عنوان آييني براي آگاهي از غيب و اراده خدايان اجرا مي‌شد. در هر صورت، استقسام به ازلام با تعاليم اسلام سازگار نبود. در مورد اول، به دليل حرام بودن قمار و در مورد دوم، به دليل شرک‌آميز بودن آن، اين کار ناروا به شمار رفت. از اين رو، پيامبر9 پس از فتح مکه هنگامي که وارد کعبه شد و تصاويري از حضرت ابراهيم و اسماعيل8 بر ديوارهاي کعبه ديد که ازلام در دستشان بود، فرمان داد که حضرت علي7 آن‌ها را پاک کند.<ref>. تاريخ الاسلام، ج1، ص73؛ ج2، ص550؛ بحار الانوار، ج21، ص106.</ref> سپس فرمود: به خدا سوگند! آن‌ها هرگز استقسام نکردند.<ref>. صحيح البخاري، ج4، ص111؛ السيرة النبويه، ج3، ص573؛ البداية و النهايه، ج1، ص194.</ref>
قرآن در دو آيه ازلام و استقسام با آن را تحريم کرده است: آيه 3 و 90 مائده/5. در اين آيات، دليل تحريم و‌گونه استقسام مورد نظر معين نشده است. از اين رو، مفسران در تفسير آن ديدگاه‌هاي متفاوت دارند:
الف. گروهي ازلام را به معناي ميسر مي‌دانند<ref>. الکشاف، ج1، ص359؛ مجمع البيان، ج3، ص272؛ تفسير قرطبي، ج6، ص59.</ref> و به سياق آيه استناد مي‌کنند که درباره خوردني‌هاي حرام است.<ref>. تفسير قرطبي، ج6، ص118؛ الميزان، ج5، ص166.</ref> نيز در روايت‌هايي، منظور اين آيه همان قمار دانسته شده است.<ref>. تفسير قرطبي، ج6، ص59.</ref>
ب. بيشتر مفسران ازلام در اين دو آيه را به معناي ابزار تعيين خير و شر مي‌دانند و تحريم آن را به دليل ادعاي علم غيب دانسته‌اند.<ref>. الکشاف، ج1، ص360؛ التبيان، ج4، ص17؛ زبدة البيان، ص626.</ref> برخي استدلال کرده‌اند که در اين آيه، واژه ميسر ياد شده و ازلام نمي‌تواند به همين معنا به کار رود، مگر اين‌که عطف را از نوع تفسيري بدانيم که برخلاف سياق، براي شمارش موارد گوناگون در آيه است.<ref>. تفسير ابن کثير، ج2، ص13.</ref>
ج. شماري نيز ازلام را به همه معاني آن گسترش داده‌اند؛ زيرا هيچ يک با تعاليم اسلام سازگاري ندارد و يا شرک‌آميز است و يا مانند ميسر حرام است.<ref>. المحرر الوجيز، ج2، ص233؛ تفسير بيضاوي، ج2، ص293.</ref>
==ستقسام و قرعه==
با وجود شرک‌آميز بودن استقسام و تحريم آن، مواردي ياد شده که موحدان پيش از اسلام و نيز مسلمانان پس از اسلام از استقسام و همانند آن، يعني قرعه با سهام و اقلام، سود جسته‌اند. در آيه 44 آل عمران/3 از استقسام با اقلام به دست يهوديان در ماجراي کفالت مريم3 سخن رفته
است.<ref>. مجمع البيان، ج2، ص747؛ التفسير الکبير، ج4، ص48.</ref> آيات 139ـ142 صافّات/37 نيز ماجراي به آب افکندن يونس7 و قرعه به همين منظور ياد شده است.<ref>. تفسير عياشي، ج2، ص136.</ref> عبدالمطلب نيز از موحدان دوره جاهلي بود که براي حفر زمزم<ref>. اخبار مکه، فاکهي، ج2، ص12؛ الخصال، ج1، ص157؛ جامع البيان، ج6، ص103.</ref> و ذبح فرزندش عبدالله، از همين‌گونه استقسام بهره برد.<ref>. الاصنام، ص28؛ من لا يحضره الفقيه، ج3، ص51؛ تفسير قرطبي، ج6، ص59.</ref>
پس از اسلام نيز از مواردي ياد شده که پيامبر9 از قرعه بهره مي‌گرفت. ايشان براي همراه بردن همسرانش به غزوه‌ها<ref>. التحرير و التنوير، ج23، ص175.</ref> و حل اختلاف ميان دو تن در ارث و اين‌گونه موارد، از قرعه با تير بهره‌ مي‌گرفت.<ref>. التحرير و التنوير، ج23، ص175.</ref>
در رفع اين تعارض، با توجه به تفاوت قرعه با استقسام به ازلام، گفته‌اند: درست است که هر دو در ابزار، يعني سهام و ازلام و اقلام، و نيز در هدف، يعني تعيين تکليف و خير و شر، با هم شباهت دارند؛ اما استقسام جاهلي، بيانگر اراده بت‌ها است و جنبه شرک‌آميز دارد<ref>. روح المعاني، ج6، ص58.</ref>؛ اما انجام استقسام به منزله قرعه، بر اراده خداوند دلالت دارد.<ref>. التحرير و التنوير، ج23، ص174.</ref> بدين روي، استقسام تهي از هر‌گونه شرک و در معناي «طلب خير از خداوند يا خواستن رهنمود و ياري از او هنگام تحير و سرگرداني» جايز است.<ref>. الميزان، ج6، ص118.</ref>
==پانویس==
==پانویس==
{{پانویس}}
{{پانویس}}

نسخهٔ ‏۱۶ آوریل ۲۰۲۰، ساعت ۱۷:۴۱

ازلام، تيرهاي ويژه قمار و قرعه، نگاه ‌داشته شده در کعبه در روزگار جاهليت است.

اَزلام جمع زَلَم، به دست و پاي گاو و حيوانات مانند آن[۱] و نيز چوبي تراشيده را گويند که به اندازه تير بي‌‌پر و پيکان باشد.[۲] اين چوب‌ها را از درخت جدا و شاخ و برگشان را بريده، صاف و راست مي‌کردند.[۳] «أزلم» از ايستگاه‌هاي حاجيان مصري، برگرفته از همين نام است؛ زيرا مانند تير بي‌پر و پيکان، از هر‌گونه گياهي تهي بوده، بياباني و مسطح است.[۴] زَلَم مترادف قَلَم[۵]، سَهم[۶] و قَدَح دانسته شده که همه بر وزن اَفعال جمع بسته مي‌شوند.[۷] گويا اين هم‌معنايي از آن رو است که در استقسام٭ به ازلام، از همه اين ابزارها مي‌توان بهره گرفت. در مواردي به آن، حَظوه (ج: حِظاء) نيز گفته‌اند که به معناي تيرهاي کوچکي است که براي آموزش و بازي کودکان به کار مي‌رود.[۸]

ازلام در عرف جاهلي، تيرهاي هم‌اندازه و بي‌پر و پيکان بود[۹] که هر يک نشانه‌هايي متفاوت داشت[۱۰] و با آن استقسام مي‌کردند.[۱۱] استقسام به معناي طلب تعيين سهم خود از سهام ديگران بود[۱۲] که با هدف آگاهي از قسمت و روزي خويش انجام مي‌شد.[۱۳] افزون بر تير که پرکاربردترين نوع ازلام است، برخي آن را شامل سنگريزه‌هاي سفيدي مي‌دانند که در قمار به کار مي‌رفت.[۱۴] در معنايي عام‌تر، ازلام مطلق ابزار قمار[۱۵] و شامل تير، سنگريزه، شطرنج، نرد[۱۶]، کعاب (تاس)، قراطيس (ورق) و هر چيز ديگري مي‌شود که آلت قمار باشد.[۱۷]

ازلام وکاربرد آن دو بار در قرآن ياد شده است: استقسام با ازلام در آيات 3 و 90 مائده/5 آمده و واژه‌هاي هم‌معناي آن، اقلام در آيه 44 آل عمران/3 و سهام در آيه 141 صافّات/37 ياد شده است.

انواع استقسام با ازلام

استقسام با ازلام به عنوان يکي از سنت‌هاي جاهلي به شيوه‌هايي متفاوت انجام مي‌شد وکاربردهايي ويژه به صورت‌هاي زير داشت:

مَيْسِر (قمار)

در ميان عرب جاهلي، براي چيره شدن بر قحطي و کمبود غذا در زمستان‌هاي سخت، شيوه‌اي در استقسام به کار گرفته مي‌شد که از آن به «ميسر» تعبير مي‌کردند. در اين حال، ثروتمندان با ذبح شتران و تقسيم آن ميان تهيدستان، وضع را متعادل مي‌کردند.[۱۸] اين شيوه از سنت‌هاي افتخارآميز آنان بود و اگر ثروتمندي از شرکت در آن خودداري مي‌کرد، او را سرزنش نموده، بَرَم مي‌خواندند[۱۹]، يعني کسي که از قمار خودداري مي‌ورزد.[۲۰] اين مراسم معمولاً در شب‌هاي زمستان انجام مي‌شد.[۲۱] در انجام آن 10 تن همراه 10 تير شرکت داشتند. هر يک از اين تيرهاي يک شکل و يک اندازه، نامي متناسب با سهم تعيين شده داشت. تيرها عبارت بودند از: فَذ (يک سهم)، توأم (2 سهم)، رقيب (3 سهم)، حِلس (4 سهم)، نافِس(5 سهم)، مُسبّل(6 سهم)، مُعلّي(7 سهم). سه تير ديگر سَفيح، مَنيح و وَغْد نام داشتند.[۲۲]

گاه که شرکت‌‌کنندگان به 10 تن نمي‌رسيدند، برخي دو يا سه تير برمي‌داشتند و اين موجب برتري آنان مي‌شد.[۲۳] بعضي شرکت‌‌کنندگان نيز تيرهاي ديگران را قرض مي‌گرفتند؛ زيرا عقيده داشتند که تيرهاي آن شخص ديگر خوش اقبال بوده، برنده مي‌شود.[۲۴] اعضا پس از خريدن شتر، پيش از پرداخت بهاي آن ذبحش مي‌کردند. سپس آن را به 28 بخش مساوي قسمت مي‌نمودند. به هر تير به تناسب نامش سهام معيني تعلق مي‌گرفت. آن‌گاه شخصي از ميان فقرا با عنوان «حرضه» حاضر مي‌شد و در برابرش پارچه سفيدي گسترده، دست راستش را با پارچه‌اي ضخيم مي‌پوشاندند تا نتواند با لمس تيرها سهم آن را تشخيص دهد. پشت سر او نيز شخصي به نام رقيب براي نظارت بر کار وي و کمک به او مي‌ايستاد.[۲۵] تيرها را در جعبه مخصوصي به نام ربابه مي‌نهادند. سپس حرضه در حالي که از ازلام روي برگردانده بود، با دست چپ آن‌ها را به هم مي‌آميخت و هر تيري که بيرون مي‌جهيد، با دست راست گرفته، به رقيب مي‌داد و رقيب سهام روي آن را مي‌خواند. اگر سهام داشت، به همان مقدار از گوشت به صاحبش مي‌دادند و اگر پوچ بود، به داخل ظرف بازمي‌گرداند. اين کار تا آن‌گاه که گوشت باقي مانده کمتر از سهام تيرهاي باقي مانده شود، ادامه داشت. در پايان بازندگان بهاي شتر را مي‌پرداختند[۲۶] و گوشت‌هاي مانده ميان تهيدستان قسمت مي‌شد.[۲۷]

امر و نهي، تشخيص نيک و بد

از ديگر کاربرد‌هاي ازلام در روزگار جاهليت، کاري همانند استخاره و تعيين تکليف در اموري بود که فرد در آن ترديد داشت و تصميم‌گيري برايش دشوار بود. اين‌گونه استقسام براي دانستن نيک و بد کارها و اراده غيبي خدايان در اموري همچون ازدواج، سفر، و جنگ و صلح انجام مي‌شد.[۲۸]

تعداد تيرهاي اين نوع استقسام سه عدد بود. بر روي دو تير نوشته بود: «أمرني ربّي»، «نهاني ربّي.» سومي نيز بدون نوشته به نام غُفل(پوچ) بود.[۲۹] گاه نيز ترتيب آن‌ها چنين بود: افعل، لاتفعل و غفل[۳۰]؛ يا: نعم، لا و غُفل.[۳۱] اين تيرها درون کعبه و نزد بت‌ها و کاهنان يا در دست مردم نگهداري مي‌شد. اگر کسي مي‌خواست نيک و بد کاري را بداند، با اين سه تير استقسام مي‌کرد. معمولاً در امور مهم اين کار به دست کاهن يا متوليان بت‌ها انجام مي‌شد. مردم با دادن مبلغي از آن‌ها مي‌خواستند مراسم را نزد بت بزرگ هبل اجرا کنند تا اراده خدايانشان را درباره آن کار بدانند.[۳۲]

براي انجام اين کار، سه تير را درون ظرفي مخصوص با عنوان «ربابه» مي‌گذاشتند و پس از درآميختن آن‌ها، يکي را که از ظرف بيرون مي‌جهيد، برمي‌داشتند. اگر پوچ نبود، به نوشته روي آن عمل مي‌کردند. اما اگر پوچ بود، آن را به ظرف بازگردانده، اين‌کار را تکرار مي‌کردند. گاه اگر نهي مي‌آمد، تا يک سال صبر مي‌نمودند و استقسام را ديگر بار انجام مي‌دادند.[۳۳]

از مشرکان نام‌آور که اين کار را انجام مي‌دادند، مي‌توان از سراقة بن مالک نام برد که در شب هجرت پيامبر گرامي9 براي تعقيب ايشان استقسام کرد و نهي آمد.[۳۴] امية بن خلف و عتبه نيز از اين شمار بودند. شيبه هم براي شرکت در نبرد بدر اين کار را انجام داد و نهي آمد. اما در نبرد شرکت کرد وکشته شد.[۳۵] گفته‌اند: امرؤ القيس هنگامي که قصد خونخواهي پدر را داشت، نزد بت ذو الخصله استقسام کرد و نهي آمد. اما وي تيرها را شکست و اين نهي را نپذيرفت[۳۶]. ابو سفيان نيز در نبرد بدر و حنين ازلام خود را در تيردان داشت.[۳۷]

قرعه‌زدن براي قضاوت در امور مبهم و تعيين حکم

ازلام افزون بر ميسر و امر و نهي، کاربردي ديگر داشت که بسيار همانند قرعه بود. در اين‌گونه استقسام هفت تير به کار مي‌رفت که در کعبه و نزد بت بزرگ هبل نگهداري مي‌شد.[۳۸] از اين تيرها براي تعيين حکم امور مشکوک که حل آن‌ها دشوار بود، بهره مي‌گرفتند. بيشتر اين امور در مواردي همچون تعيين نسب مشکوک، ازدواج، پرداخت ديه، تعيين قاتل، دفن مرده و حفر چاه براي آب بود. اين مراسم با اهداي 100 درهم يا يک شتر به متولي کعبه انجام مي‌شد.[۳۹] براي حل هر مشکل، تيرهايي مخصوص وجود داشت. براي مثال، در نسب مشکوک، از تيرهايي به نام «مِنْکُم»، «من غيرکم» و «ملصق» بهره مي‌گرفتند. براي انجام مراسم، متولي کعبه تيرها را درون جعبه مخصوص مي‌نهاد و در حالي که ورد مي‌خواند و رويش را برگردانده بود، تيرها را در هم مي‌آميخت. تيري که بيرون مي‌جهيد، تعيين‌کننده حکم بود. مثلاً اگر «منکم» بيرون مي‌جهيد، آن کودک يا شخص به مراجعه‌کننده نسبت مي‌يافت. اگر «من غيرکم» بيرون مي‌جهيد، «حليف» يا هم‌پيمان بود و اگر «ملصق» بيرون مي‌آمد، نه هم‌پيمان بود و نه داراي نسب.[۴۰]

==استسقام در اسلام==‌ گونه اول استقسام به منزله يکي از سنت‌هاي جاهلي، قمار به شمار مي‌رفت که براي لهو و لعب و گاه اطعام فقرا به کار مي‌رفت.[۴۱] در‌گونه دوم و سوم نيز رنگ و بويي مذهبي مي‌يافت و به عنوان آييني براي آگاهي از غيب و اراده خدايان اجرا مي‌شد. در هر صورت، استقسام به ازلام با تعاليم اسلام سازگار نبود. در مورد اول، به دليل حرام بودن قمار و در مورد دوم، به دليل شرک‌آميز بودن آن، اين کار ناروا به شمار رفت. از اين رو، پيامبر9 پس از فتح مکه هنگامي که وارد کعبه شد و تصاويري از حضرت ابراهيم و اسماعيل8 بر ديوارهاي کعبه ديد که ازلام در دستشان بود، فرمان داد که حضرت علي7 آن‌ها را پاک کند.[۴۲] سپس فرمود: به خدا سوگند! آن‌ها هرگز استقسام نکردند.[۴۳]

قرآن در دو آيه ازلام و استقسام با آن را تحريم کرده است: آيه 3 و 90 مائده/5. در اين آيات، دليل تحريم و‌گونه استقسام مورد نظر معين نشده است. از اين رو، مفسران در تفسير آن ديدگاه‌هاي متفاوت دارند:

الف. گروهي ازلام را به معناي ميسر مي‌دانند[۴۴] و به سياق آيه استناد مي‌کنند که درباره خوردني‌هاي حرام است.[۴۵] نيز در روايت‌هايي، منظور اين آيه همان قمار دانسته شده است.[۴۶] ب. بيشتر مفسران ازلام در اين دو آيه را به معناي ابزار تعيين خير و شر مي‌دانند و تحريم آن را به دليل ادعاي علم غيب دانسته‌اند.[۴۷] برخي استدلال کرده‌اند که در اين آيه، واژه ميسر ياد شده و ازلام نمي‌تواند به همين معنا به کار رود، مگر اين‌که عطف را از نوع تفسيري بدانيم که برخلاف سياق، براي شمارش موارد گوناگون در آيه است.[۴۸]

ج. شماري نيز ازلام را به همه معاني آن گسترش داده‌اند؛ زيرا هيچ يک با تعاليم اسلام سازگاري ندارد و يا شرک‌آميز است و يا مانند ميسر حرام است.[۴۹]

ستقسام و قرعه

با وجود شرک‌آميز بودن استقسام و تحريم آن، مواردي ياد شده که موحدان پيش از اسلام و نيز مسلمانان پس از اسلام از استقسام و همانند آن، يعني قرعه با سهام و اقلام، سود جسته‌اند. در آيه 44 آل عمران/3 از استقسام با اقلام به دست يهوديان در ماجراي کفالت مريم3 سخن رفته است.[۵۰] آيات 139ـ142 صافّات/37 نيز ماجراي به آب افکندن يونس7 و قرعه به همين منظور ياد شده است.[۵۱] عبدالمطلب نيز از موحدان دوره جاهلي بود که براي حفر زمزم[۵۲] و ذبح فرزندش عبدالله، از همين‌گونه استقسام بهره برد.[۵۳]

پس از اسلام نيز از مواردي ياد شده که پيامبر9 از قرعه بهره مي‌گرفت. ايشان براي همراه بردن همسرانش به غزوه‌ها[۵۴] و حل اختلاف ميان دو تن در ارث و اين‌گونه موارد، از قرعه با تير بهره‌ مي‌گرفت.[۵۵]

در رفع اين تعارض، با توجه به تفاوت قرعه با استقسام به ازلام، گفته‌اند: درست است که هر دو در ابزار، يعني سهام و ازلام و اقلام، و نيز در هدف، يعني تعيين تکليف و خير و شر، با هم شباهت دارند؛ اما استقسام جاهلي، بيانگر اراده بت‌ها است و جنبه شرک‌آميز دارد[۵۶]؛ اما انجام استقسام به منزله قرعه، بر اراده خداوند دلالت دارد.[۵۷] بدين روي، استقسام تهي از هر‌گونه شرک و در معناي «طلب خير از خداوند يا خواستن رهنمود و ياري از او هنگام تحير و سرگرداني» جايز است.[۵۸]

پانویس

  1. . معجم مقاييس اللغه، ج3، ص18؛ لسان العرب، ج12، ص271، «زلم».
  2. . العين، ج7، ص370؛ القاموس المحيط، ج4، ص125؛ لسان العرب، ج12، ص271، «زلم».
  3. . لسان العرب، ج12، ص271؛ القاموس المحيط، ‌ج4، ص125.
  4. . تاج العروس، ج16، ص324، «زلم».
  5. . الميسر و القداح، ج2، ص32؛ تفسير ثعلبي، ج2، ص150.
  6. . لسان العرب، ج12، ص270.
  7. . الميسر و القداح، ص32؛ لسان العرب، ج12، ص270.
  8. . الميسر و القداح، ص69.
  9. . الموسوعة الفقهيه، ج3، ص56-58؛ القاموس الفقهي، ص159.
  10. . الموسوعة الفقهيه، ج3، ص56.
  11. . تذکرة الفقهاء، ج3، ص580؛ وسائل الشيعه، ج17، ص164.
  12. . لسان العرب، ج12، ص478، «قسم».
  13. . جامع البيان، ج6، ص101؛ بلوغ الارب، ج3، ص68؛ الموسوعة الفقهيه، ج3، ص57.
  14. . جامع البيان، ج7، ص102؛ فتح الباري، ج8، ص208.
  15. . احکام القرآن، ج2، ص545؛ تاج العروس، ج16، ص321.
  16. . جامع البيان، ج1، ص101-104؛ تفسير قرطبي، ج6، ص59؛ مستند الشيعه، ج2، ص341.
  17. . المهذب، ج2، ص341؛ زبدة البيان، ص626.
  18. . الميسر و القداح، ص36-37.
  19. . الميسر و القداح، ص36-37.
  20. . العين، ج8، ص272؛ لسان العرب، ج12، ص43، «برم».
  21. . الميسر و القداح، ص83-84.
  22. . تاريخ يعقوبي، ج1، ص259.
  23. . الميسر و القداح، ص86.
  24. . غريب الحديث، ج3، ص468-471.
  25. . المحبر، ص335.
  26. . الميسر و القداح، ص85-102؛ تاريخ يعقوبي، ج1، ص259-260.
  27. . المحبر، ص332.
  28. . الاصنام، ص28؛ جامع البيان، ج6، ص101.
  29. . جامع البيان، ج6، ص101؛ الکشاف، ج1، ص593.
  30. . المدونة الکبري، ج2، ص68؛ تفسير قرطبي، ج6، ص58.
  31. . معجم لغة الفقهاء، ص358.
  32. . اخبار مکه، ازرقي، ص118؛ جامع البيان، ج6، ص103؛ بلوغ الارب، ج3، ص68.
  33. . جامع البيان، ج6، ص104.
  34. . صحيح البخاري، ج4، ص256؛ البداية و النهايه، ج3، ص226؛ الميزان، ج6، ص118.
  35. . الامتاع و الاسماع، ج1، ص86.
  36. . الاصنام، ص35؛ معجم البلدان، ج2، ص384.
  37. . الميزان، ج9، ص235.
  38. . اخبار مکه، ازرقي، ص117؛ الاصنام، ص28؛ بلوغ الارب، ج3، ص66-67.
  39. . اخبار مکه، ازرقي، ص118.
  40. . جامع البيان، ج6، ص104.
  41. . تفسير قرطبي، ج6، ص58.
  42. . تاريخ الاسلام، ج1، ص73؛ ج2، ص550؛ بحار الانوار، ج21، ص106.
  43. . صحيح البخاري، ج4، ص111؛ السيرة النبويه، ج3، ص573؛ البداية و النهايه، ج1، ص194.
  44. . الکشاف، ج1، ص359؛ مجمع البيان، ج3، ص272؛ تفسير قرطبي، ج6، ص59.
  45. . تفسير قرطبي، ج6، ص118؛ الميزان، ج5، ص166.
  46. . تفسير قرطبي، ج6، ص59.
  47. . الکشاف، ج1، ص360؛ التبيان، ج4، ص17؛ زبدة البيان، ص626.
  48. . تفسير ابن کثير، ج2، ص13.
  49. . المحرر الوجيز، ج2، ص233؛ تفسير بيضاوي، ج2، ص293.
  50. . مجمع البيان، ج2، ص747؛ التفسير الکبير، ج4، ص48.
  51. . تفسير عياشي، ج2، ص136.
  52. . اخبار مکه، فاکهي، ج2، ص12؛ الخصال، ج1، ص157؛ جامع البيان، ج6، ص103.
  53. . الاصنام، ص28؛ من لا يحضره الفقيه، ج3، ص51؛ تفسير قرطبي، ج6، ص59.
  54. . التحرير و التنوير، ج23، ص175.
  55. . التحرير و التنوير، ج23، ص175.
  56. . روح المعاني، ج6، ص58.
  57. . التحرير و التنوير، ج23، ص174.
  58. . الميزان، ج6، ص118.

منابع

محتوای این مقاله برگرفته شده از: دانشنامه حج و حرمین شریفین مدخل ازلام.
  • احكام القرآن، ابن العربي (م.543ق)، به كوشش محمد، لبنان، دار الفكر.
  • اخبار مکه، الفاکهي (م.279ق)، به کوشش ابن دهيش، مکه، النهضة الحديثه، 1407ق.
  • اخبار مكه، الازرقي (م.248ق)، به كوشش رشدي الصالح، مکه، مکتبة الثقافه، 1415ق.
  • الاصنام (تنکيس الاصنام)، هشام بن محمد کلبي (م.201ق)، ترجمه، جلالي، تهران، نشر نو، 1364ش.
  • امتاع الاسماع، المقريزي (م.845ق)، به كوشش محمد شاكر.
  • بحارالانوار، المجلسي (م.1110ق)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق.
  • البداية و النهايه، ابن کثير (م.774ق)، به كوشش شيري، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1408ق.
  • بلوغ الارب، الآلوسي (م.1263ق)، به كوشش محمد بهجة الاثري، بيروت، دار الكتب العلميه، 1314ق.
  • تاج العروس، الزبيدي (م.1205ق)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الفكر، 1414ق.
  • تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير، الذهبي (م.748ق)، به كوشش عمر عبدالسلام، بيروت، دار الكتاب العربي، 1410ق.
  • تاريخ اليعقوبي، احمد بن يعقوب (م.292ق)، بيروت، دار صادر، 1415ق.
  • التبيان، الطوسي (م.460ق)، به كوشش العاملي، بيروت، دار احياء التراث العربي.
  • التحرير و التنوير، ابن عاشور، الدار التونسيه.
  • تذكرة الفقهاء، العلامة الحلي (م.726ق)، قم، آل البيت،، 1414ق.
  • تفسير ابن کثير (تفسير القرآن العظيم)، ابن کثير (م.774ق)، به كوشش مرعشلي، بيروت، دار المعرفه، 1409ق.
  • تفسير بيضاوي (انوار التنزيل)، البيضاوي (م.685ق)، به کوشش عبدالقادر، بيروت، دار الفکر، 1416ق.
  • تفسير ثعلبي (الکشف و البيان)، الثعلبي (م.427ق)، به کوشش ابن عاشور، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1422ق.
  • تفسير العياشي، العياشي (م.320ق)، به كوشش رسولي محلاتي، تهران، المكتبة العلمية الاسلاميه.
  • تفسير قرطبي (الجامع لأحكام القرآن)، القرطبي (م.671ق)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1405ق.
  • جامع البيان، الطبري (م.310ق)، به كوشش صدقي جميل، بيروت، دار الفكر، 1415ق.
  • الخصال، الصدوق (م.381ق)، به کوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، 1403ق.
  • روح المعاني، الآلوسي (م.1270ق)، بيروت، دار احياء التراث العربي.
  • زبدة البيان، المقدس الاردبيلي (م.993ق)، به کوشش بهبودي، تهران، المکتبة المرتضويه.
  • السيرة النبويه، ابن کثير (م.774ق)، به كوشش مصطفي عبدالواحد، بيروت، دار المعرفه، 1396ق.
  • صحيح البخاري، البخاري (م.256ق)، بيروت، دار الفكر، 1401ق.
  • العين، خليل (م.175ق)، به كوشش المخزومي و السامرائي، دار الهجره، 1409ق.
  • غريب الحديث، ابن سلام الهروي (م.224ق)، به كوشش محمد عبدالمعيد خان، بيروت، دار الكتاب العربي، 1396ق.
  • فتح الباري، ابن حجر العسقلاني (م.852ق)، بيروت، دار المعرفه.
  • القاموس الفقهي لغةً و اصطلاحاً، سعدي ابوجيب، دمشق، دار الفکر، 1419ق.
  • القاموس المحيط، الفيروزآبادي (م.817ق)، بيروت، دار العلم.
  • الکشاف، الزمخشري (م.538ق)، مصر، مکتبة المصطفي البابي، 1385ق.
  • لسان العرب، ابن منظور (م.711ق)، قم، ادب الحوزه، 1405ق.
  • مجمع البيان، الطبرسي (م.548ق)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، اعلمي، 1415ق.
  • المحبّر، ابن حبيب (م.245ق)، به كوشش ايلزه ليختن شتيتر، بيروت، دار الآفاق الجديده.
  • المحرر الوجيز، ابن عطية الاندلسي (م.546ق)، به كوشش عبدالسلام، لبنان، دار الكتب العلميه، 1413ق.
  • المدونة الكبري، مالك بن انس (م.179ق)، المصر، مطبعة السعاده.
  • مستند الشيعه، احمد النراقي (م.1245ق)، قم، آل البيت،، 1415ق.
  • معجم البلدان، ياقوت الحموي (م.626ق)، بيروت، دار صادر، 1995م.
  • معجم لغة الفقهاء، محمد قلعه‌جي، بيروت، دار النفائس، 1408ق.
  • معجم مقاييس اللغه، ابن فارس (م.395ق)، به كوشش عبدالسلام، قم، دفتر تبليغات، 1404ق.
  • من لا يحضره الفقيه، الصدوق (م.381ق)، به كوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، 1404ق.
  • الموسوعة الفقهية الميسره، محمد علي الانصاري، قم، مجمع الفكر الاسلامي، 1415ق.
  • المهذب، القاضي ابن البراج (م.481ق)، قم، نشر اسلامي، 1406ق.
  • الميزان، الطباطبائي (م.1402ق)، بيروت، اعلمي، 1393ق.
  • الميسر و القداح، ابن قتيبه (م.276ق)، به كوشش محب الخطيب، قاهره، السلفيه، 1385ق.
  • وسائل الشيعه، الحر العاملي (م.1104ق)، به كوشش رباني شيرازي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق.