کاربر:Jalalyaghmoori/کارها: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
*آیه انذار | |||
*آیه تبلیغ | |||
آیه تحویل قبله: Ñ آیه قبله | آیه تحویل قبله: Ñ آیه قبله |
نسخهٔ ۷ سپتامبر ۲۰۱۷، ساعت ۰۸:۳۹
- آیه انذار
- آیه تبلیغ
آیه تحویل قبله: Ñ آیه قبله
آیه حج: نود و هفتمین آیه سوره آلعمران، دربردارنده تشریع وجوب حج
بر اساس این آیه، خداوند حج را بر کسانی واجب کرده که استطاعت آن را داشته باشند و هر کس از آن روی گرداند و ناسپاسی کند، خداوند از جهانیان بینیاز است: {وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ البَیتِ مَنِ استَطَاعَ إِلَیهِ سَبِیلا وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ اللهَ غَنِی عَنِ العَالَمِینَ}. (آل عمران/3، 97)
آیات مربوط به حج و ارکان و احکام آن بسیارند و در سورههای قرآن پراکندهاند؛ اما آیه معروف به «آیه حجّ» که بسیاری از مفسران و دانشپژوهان از آن با همین تعبیر یاد کردهاند[۱] آیه 97 آل عمران/3 است. افزون بر این، برخی از مفسران و فقها از آیه 196 بقره/2[۲] و آیه 27 حجّ/22[۳] به آیه حجّ تعبیر کردهاند.
بر پایه برخی نقلها، آخرین آیهای که در مدینه پیش از حرکت پیامبر9 به سوی مکه برای انجام مناسک حج نازل شد، همین آیه حجّ بود.[۴] بر اساس نقلی دیگر، این آیه همراه دیگر آیات سوره آل عمران در سال سوم هجرت در مدینه نازل شد و پیامبر9 تا سال دهم هجرت به گزاردن حج توفیق نیافت.[۵]
معارف آیه حج
1. تشریع وجوب حج: مفسران درباره زمان تشریع وجوب حج بر یک نظر نیستند. برخی بر این باورند که وجوب حج در زمان ابراهیم7 تشریع شد؛ چنانکه در آیه 27 حجّ/22 آمده است. ابراهیم7 مردم را به حج فراخواند و این وجوب تا روزگار بعثت پیامبر گرامی9 ادامه یافت[۶] و آیه {وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ البَیتِ} همان وجوب را امضا کرد.[۷] گروهی دیگر با این باور که سوره حج مکی است، دلالت آیه {وَأَذِّن فِی النَّاسِ بِالحَجِّ} (حجّ/22، 27) بر وجوب حج را مربوط به پیش از هجرت دانستهاند.[۸] برخی دیگر به دلیل نزول سوره آل عمران و آیه {وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ البَیتِ} در سال سوم هجرت[۹]، تشریع وجوب حج را مربوط به همان سال دانستهاند. گروهی نیز نزول آیه 196 بقره/2 در سال ششم هجرت[۱۰] یا نزول آیه 96 آل عمران/3 را سبب وجوب حج دانستهاند[۱۱]؛ اما بسیاری از مفسران وجوب حج را مربوط به سال دهم[۱۲] با نزول آیه 97 آل عمران یا آیه 27 حج دانستهاند. روایتهایی از معصومان: نیز مؤید همین سخن است.[۱۳] برخی وجود لام در (لِلَّهِ} و کلمه {عَلَى} در آیه {وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ البَیتِ} و نیز جمله خبریه و اسمیه بودن آن را موجب دلالت بر وجوب حج و تأکید بر آن دانستهاند.[۱۴] (← حجّ)
2. عمومیت خطاب: برخی بر عمومیت خطاب در آیه حج ادعای اجماع کردهاند؛ یعنی همگان اعم از مرد، زن، مومن و کافر را در بر میگیرد؛ اما به جهت عدم توجه تکلیف به صغیر، شامل وی نمیشود.[۱۵] بر اساس روایتی، پیامبر گرامی9 پیروان سایر ادیان را نیز مخاطب آیه دانست و آنان را به انجام حج فرمان داد؛ ولی ایشان از به جای آوردن حج سر باززدند و بدین جهت آیه97 آل عمران/3: {وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ اللهَ غَنِی عَنِ العَالَمِینَ} نازل شد.[۱۶] فقیهان شیعه و برخی از فقیهان اهل سنت بر این باورند که بر پایه این آیه، حج بر کافران همانند مؤمنان واجب است و اسلام فقط شرط صحت آن دانسته شده است نه شرط وجوب.[۱۷] برخی دیگر بر این باورند که حج عبادت است و کافران به عبادات اسلامی مکلف نیستند.[۱۸]
3. وجوب مقید به استطاعت: در آیه {وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ البَیتِ مَنِ استَطَاعَ إِلَیهِ سَبِیلا} وجوب حج به استطاعت مشروط شده است.[۱۹] مفسران و فقیهان درباره استطاعت که شرط وجوب حج است، اختلافنظر دارند.[۲۰] برخی استطاعت را توان تأمین هزینه سفر و مرکب معنا کردهاند؛ چنانکه روایتی از رسول خدا9 مؤید همین مطلب است.[۲۱] برخی دیگر استطاعت را به صحت بدن و توان راه رفتن تفسیر کردهاند.[۲۲] بسیاری از فقیهان شیعه و نیز برخی از اهل سنت[۲۳] مقصود از استطاعت را در آیه عام دانستهاند که شامل استطاعت مالی، جانی، طریقی و زمانی میشود[۲۴]؛ چنانکه حضرت علی7 مقصود از «سبیل» در آیه را صحت بدن و هزینه و مرکب سفر دانسته است.[۲۵] روایتهای دیگر معصومان: نیز مؤید همین معنا هستند.[۲۶] (← استطاعت)
4. وجوب حج و فوریت آن: برخی از مفسران اهل سنت نزول آیه حج در سال سوم هجرت و حج نگزاردن پیامبر تا سال دهم هجرت را دلیل عدم فوریت وجوب حج دانستهاند.[۲۷] فقیهان شیعه و بسیاری از اهل سنت بر اساس آیه حج و آیه 196 بقره/2 بر فوریت انجام حج پس از حصول استطاعت و بقیه شروط وجوب حج استدلال کردهاند.[۲۸] در این زمینه ادعای اتفاقنظر نیز شده است.[۲۹] (← استطاعت)
5. تکرار حج: بر اساس آیه حج و دیگر آیات مربوط به آن، بر هر انسانی یک بار حج واجب میشود[۳۰]؛ زیرا امر به حج در آیات، بر ایجاد ماهیت حج دلالت دارد و ایجاد ماهیت با انجام یک بار محقق میگردد.[۳۱] افزون بر اجماع بر این مطلب که برخی ادعا کردهاند[۳۲]، پاسخ رسول خدا به سؤالکنندگان در این زمینه، مؤید همین مطلب است.[۳۳]
6. خروج از دایره اسلام: مفسران مقصود از {مَن کَفَر} را در آیه حج کسی دانستهاند که منکر وجوب حج گردد[۳۴]؛ اما کسی که به وجوب آن معتقد باشد ولی حج را ترک کند، کافر قلمداد نمیشود.[۳۵] بر پایه سخن برخی از مفسران، مقصود از {وَمَن كَفَرَ} کفر به معنای خروج از دایره اسلام نیست، بلکه کفران نعمت است؛ زیرا امتثال امر الهی، شکر نعمت و عدم اطاعت آن کفران نعمت است.[۳۶] این حدیث پیامبر گرامی9 حمل بر سخت گرفتن بر ترککنندگان حج شده که ذیل آیه حجّ فرمود: هر کس هزینه سفر و مرکب آن را داشته باشد و حج نگزارد، به دین یهود یا نصارا از دنیا میرود.[۳۷]
7. اخلاص در حج: بر اساس آیه 97 آل عمران/3 حج از حقوق الهی بر بندگان است: {وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ البَیتِ} و بندگان خدا باید از روی اخلاص، حج را برای خداوند انجام دهند.
منابع
احكام القرآن: الجصاص (م.370ق.)، به كوشش قمحاوی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1405ق؛ ارشاد الاذهان: العلامة الحلی (م 726ق.)، به كوشش فارس الحسون، قم، نشر اسلامی، 1410ق؛ التبیان: الطوسی (م.460ق.)، به كوشش العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ تذكرة الفقهاء: العلامة الحلی (م.726ق.)، قم، آل البیت:، 1414ق؛ تفسیر ابن کثیر (تفسیر القرآن العظیم): ابن كثیر (م.774ق.)، به كوشش شمس الدین، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1419ق؛ التفسیر الكبیر: الفخر الرازی (م.606ق.)، قم، دفتر تبلیغات، 1413ق؛ تفسیر قرطبی (الجامع لأحكام القرآن): القرطبی (م.671ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1405ق؛ جامع البیان: الطبری (م.310ق.)، به كوشش صدقی جمیل، بیروت، دار الفكر، 1415ق؛ جواهر الكلام: النجفی (م.1266ق.)، به كوشش قوچانی و دیگران، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ الخلاف: الطوسی (م.460ق.)، به كوشش سید علی خراسانی و دیگران، قم، نشر اسلامی، 1418ق؛ الدر المنثور: السیوطی (م.911ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1421ق؛ روح المعانی: الآلوسی (م.1270ق.)، به كوشش علی عبدالباری، بیروت، 1415ق؛ روض الجنان: ابوالفتوح رازی (م.554ق.)، به كوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، 1375ش؛ ریاض المسائل: سید علی الطباطبائی (م.1231ق.)، قم، النشر الاسلامی، 1412ق؛ شرائع الاسلام: المحقق الحلی (م.676ق.)، به كوشش سید صادق شیرازی، تهران، استقلال، 1409ق؛ الكافی: الكلینی (م.329ق.)، به كوشش غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1375ش؛ كشاف القناع: منصور البهوتی (م.1051ق.)، به كوشش محمد حسن، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق؛ كشف الغطاء: كاشف الغطاء (م.1227ق.)، مهدوی، اصفهان؛ كنز العرفان فی فقه القرآن: الفاضل المقداد (م.826ق.)، به كوشش بهبودی، تهران، مرتضوی، 1373ش؛ مجمع البیان: الطبرسی (م.548ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1406ق؛ المجموع شرح المهذب: النووی (م.676ق.)، دار الفكر؛ مسالك الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام: الشهید الثانی (م.965ق.)، قم، معارف اسلامی، 1416ق؛ منتهی المطلب: العلامة الحلی (م.726ق.)، چاپ سنگی؛ المنیر: وهبة الزحیلی، بیروت، دار الفكر المعاصر، 1411ق؛ المیزان: الطباطبایی (م.1402ق.)، بیروت، اعلمی، 1393ق؛ وسائل الشیعه: الحر العاملی (م.1104ق.)، قم، آل البیت:، 1412ق.
لطف الله خراسانی
آیه رضوان: آیه هجدهم سوره فتح درباره بیعت صحابه با رسول خدا9 در عمره ناتمام سال ششم
این آیه گویای خشنودی خداوند از مؤمنان صادق در بیعت با پیامبر9 است. از آنجا که در این آیه از مؤمنان اظهار رضایت شده، آن را «آیه رضوان» گفتهاند[۳۸]: {لَقَد رَضِی اللَّهُ عَنِ الْمُؤمِنِینَ إِذ یبَایعُونَكَ تَحتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِم فَأَنزَلَ السَّكِینَةَ عَلَیهِم وَأَثَابَهُم فَتحًا قَرِیبًا}. (فتح/48، 18)
پیامبر9 همراه برخی مسلمانان که شمار آنان را 1400 تا 1600 تن نوشتهاند[۳۹]، در ذی قعده سال ششم هجرت به قصد زیارت خانه خدا و انجام مناسک حج عازم مكه شد.[۴۰] چون به حدیبیه در نه میلی مكه رسیدند[۴۱]، مشركان قریش راه را بر آنان بستند و از ورودشان به مكه جلوگیری كردند. رسول خدا9 خَراش بن خزاعی را به سوی مشركان قریش فرستاد تا به آنان بگوید كه مسلمانان برای زیارت خانه خدا آمدهاند و در پی جنگ نیستند. مشركان شتر قاصد پیامبر9 را پی كرده، او را بازگرداندند.[۴۲] سپس عثمان برای رساندن پیام به مكه فرستاده شد.[۴۳] تأخیر سه روزه عثمان موجب شایعه قتل وی شد.[۴۴] با انتشار این شایعه، پیامبر9 زیر درختی[۴۵] به نام سمره[۴۶] با اصحاب خویش بیعت كرد[۴۷] كه با مشركان بجنگند و كسی از جنگ نگریزد.[۴۸] بدین رو این پیمان بیعت رضوان، بیعت شجره، یا بیعت حدیبیه نامیده میشود.[۴۹] خداوند با نزول آیه رضوان خشنودی خویش را از آن مؤمنان بیان كرد.
افزون بر خشنودی خداوند از مؤمنان که آن را به معنای پاداش آنان دانستهاند[۵۰]، چند مطلب دیگر در این آیه بیان شده است: 1. علم خداوند به نیت مؤمنان. گفتهاند مراد از {مَا فِی قُلُوبِهِم} در آیه، حسن نیت و صدق در بیعت[۵۱] یا ایمان و دوستی دین[۵۲] یا غیرت و تصمیم بر سازش نکردن در برابر مشركان است.[۵۳] 2. نزول سكینه و آرامش در قلب مؤمنان و ثبات بر دین[۵۴]، از دیگر پاداشهای نیك به بیعتكنندگان است. 3. بشارت به فتح و پیروزی در آیندهای نزدیك که مقصود از آن را فتح خیبر[۵۵]، فتح مكه[۵۶] یا فتح هجر[۵۷] (بحرین) دانستهاند.
برخی از مفسران اهل سنت ذیل آیه رضوان روایتی از رسول خدا نقل كردهاند كه هیچ یک از بیعتكنندگان پیمان رضوان یا اصحاب شجره به تعبیر مورخان، وارد جهنم نمیشود.[۵۸] بر پایه روایتی دیگر از آن حضرت، بیعتكنندگان در پیمان رضوان بهترین افراد روی زمین هستند.[۵۹] از این رو، به گفته آلوسی، دوستی و تکریم بیعتکنندگان رضوان و نیز خشنودی از آنان، بر مسلمانان لازم است.[۶۰] اما بر پایه نقل ابن عباس در تفسیر {فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِم فَأَنزَلَ السَّكِینَةَ عَلَیهِم} سكینه و آرامش تنها بر آن دسته از بیعت كنندگان پیمان رضوان نازل شد كه خداوند از وفای آنان به عهد و پیمانشان آگاه بود.[۶۱] بر این اساس، روایت نقل شده از ابن عباس روایتهای پیشین را تخصیص میزند؛ بدین معنا كه تنها آن دسته از بیعتكنندگان پیمان رضوان وارد جهنم نمیشوند كه مشمول آرامش الهی شده باشند، نه همه آنان. دلیل این مطلب آیه 10 همین سوره است كه بیعت با پیامبر9 را به منزله بیعت با خدا، و بیعتشكنی با پیامبر9 را بیعتشكنی با خدا دانسته و بشارت پاداش را تنها به كسانی داده كه بر پیمان خویش وفادار بمانند[۶۲]: {إِنَّ الَّذِینَ یبَایعُونَكَ إِنَّمَا یبَایعُونَ اللهَ یدُ اللهِ فَوْقَ أَیدِیهِمْ فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا ینكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَیهُ اللهَ فَسَیؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا}. (فتح/48، 10) این آیه در چینش آیات این سوره، پیش از آیه رضوان قرار گرفته؛ اما از حیث نزول پس از آن نازل شده است. از این جهت به آن آیه شرط گفتهاند که رضایت خداوند از بیعت كنندگان را به عدم مخالفت با پیامبر و وفا به عهد و پیمانشان با ایشان مشروط میكند.[۶۳] نیز گفتار برخی از بیعتكنندگان رضوان مؤید این است كه آنان پس از بیعت رضوان اعمالی مرتکب شدند كه خود از آینده خویش در هراس بودند. براء بن عازب که یکی از آنان بود، در پاسخ کسی که او را به سبب شرکت در بیعت رضوان آسوده خاطر میپنداشت، گفت: کسی نمیداند که شرکتکنندگان در بیعت رضوان، پس از آن، چه کارهایی کردند و چه انحرافهایی در دین پدید آوردند.[۶۴]
منابع
الاصفی: الفیض الكاشانی (م.1091ق.)، قم، مكتب الاعلام الاسلامی، 1418ق؛ بحار الانوار: المجلسی (م.1110ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق؛ البحر المحیط: ابوحیان الاندلسی (م.754ق.)، به كوشش عادل احمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1422ق؛ تاریخ خلیفه: خلیفة بن خیاط (م.240ق.)، به كوشش سهیل زكار، بیروت، دار الفکر، 1414ق؛ تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوك): الطبری (م.310ق.)، به كوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، 1403ق؛ تفسیر القمی: القمی (م.307ق.)، به كوشش الجزائری، قم، دار الکتاب، 1404ق؛ التفسیر الكبیر: الفخر الرازی (م.606ق.)، قم، دفتر تبلیغات، 1413ق؛ جامع البیان: الطبری (م.310ق.)، به كوشش صدقی جمیل، بیروت، دار الفکر، 1415ق؛ الدر المنثور: السیوطی (م.911ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1365ق؛ روح المعانی: الآلوسی (م.1270ق.)، به كوشش محمد حسین، بیروت، دار الفکر، 1417ق؛ الروض الانف: السهیلی (م.581ق.)، به كوشش عبدالرحمن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1412ق؛ روض الجنان: ابوالفتوح رازی (م.554ق.)، به كوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، 1375ش؛ السیرة النبویه: ابن هشام (م.8-213ق.)، به كوشش محمد محیی الدین، مصر، مكتبة محمد علی صبیح و اولاده، 1383ق؛ صحیح البخاری: البخاری (م.256ق.)، بیروت، دار الفکر، 1401ق؛ الطبقات الكبری: ابن سعد (م.230ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق؛ عیون الاثر: ابن سید الناس (م.734ق.)، بیروت، مؤسسة عزالدین، 1406ق؛ الكامل فی التاریخ: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.630ق.)، بیروت، دار صادر، 1385ق؛ لسان العرب: ابن منظور (م.711ق.)، به كوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408ق؛ لغت نامه: دهخدا (م.1334ش.) و دیگران، تهران، مؤسسه لغت نامه و دانشگاه تهران، 1373ش؛ مجمع البیان: الطبرسی (م.548ق.)، به كوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، 1415ق؛ المعارف: ابن قتیبه (م.276ق.)، به كوشش ثروت عكاشه، قم، شریف رضی، 1373ش؛ معجم البلدان: یاقوت الحموی (م.626ق.)، بیروت، دار صادر، 1995م؛ المغازی: الواقدی (م.207ق.)، به كوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، 1409ق؛ المنتظم: ابن جوزی (م.597ق.)، به كوشش نعیم زرزور، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1412ق؛ المیزان: الطباطبایی (م.1402ق.)، بیروت، اعلمی، 1393ق.
لطف الله خراسانی
آیه سقایة الحاج: نوزدهمین آیه سوره توبه، درباره آب دادن به حاجیان و تعمیر مسجدالحرام و ایمان به خدا و قیامت و جهاد در راه خدا
سِقایت از ریشه «س ـ ق ـ ی»، مصدر و به معنای آب دادن دیگران است.[۶۵] از این رو آیه 19 توبه/9 آیه سقایة الحاج نام گرفته[۶۶] که واژه سقایت در آن آمده و بیانگر آن است که ایمان به خدا و روز جزا و جهاد در راه خدا از سقایت حاجیان و آبادکردن مسجدالحرام برتر است: {أَجَعَلتُم سِقَایةَ الحَاجِّ وَعِمَارَةَ المَسجِدِ الحَرَامِ كَمَن آمَنَ بِاللهِ وَالیومِ الآخِرِ وَجَاهَدَ فِی سَبِیلِ اللهِ لا یستَوُونَ عِندَ اللهِ وَاللهُ لا یهدِی القَومَ الظَّالِمِینَ}. (توبه/9، 19)
افزون بر معنای مزبور، واژه سقایت به معنای جای آشامیدن آب[۶۷] و نیز ظرف آب: {جَعَلَ السِّقَایةَ فِی رَحلِ أَخِیهِ} (یوسف/12، 70) آمده است. سقایت و آب دادن به زائران خانه خدا از مناصب و شئون مسجدالحرام بود که اعراب جاهلی بدان افتخار و مباهات میکردند. سقایت از مناصبی بود که قُصَی بن کلاب، از اجداد پیامبر گرامی9 بعد از خارجکردن مکه از دست قبیله خزاعه، برای اداره مسجدالحرام و زائران خانه خدا آن را پدید آورد.[۶۸] وی هنگام وفاتش این سمت را به پسرش عبدمناف واگذارد[۶۹] و از آن پس این سمت در میان فرزندان عبدمناف وجود داشت[۷۰] تا در پایان به عباس بن عبدالمطلب رسید. سقایة العباس در مسجدالحرام بنایی داشت که گفتهاند در جهت جنوبی زمزم بوده است.[۷۱] بر پایه روایتی، رسول خدا9 نیز سقایت زائران خانه خدا را برای بنیهاشم و پردهداری کعبه را برای بنیعبدالدار قرار داد.[۷۲] (← سقایت)
در شأن نزول آیه سقایة الحاج نقل شده است که عباس بن عبدالمطلب به جهت عهدهداری سقایت حاجیان و طلحة بن شیبه به جهت کلیدداری کعبه و عمارت مسجدالحرام بر یکدیگر فخر میفروختند. آن دو با ورود علی بن ابیطالب نزد خود، او را در این باره داور قرار دادند. وی خود را به سبب سبقت در ایمان میان مردان این امت و هجرت و جهاد در راه خدا و نماز گزاردن به سوی دو قبله با پیامبر9 برتر از هر دو خواند. عباس و طلحه خصومت میان خود و تفاخر علی بن ابیطالب بر خویش را نزد پیامبر9 بردند. ایشان سکوت کرد تا آیه {أَجَعَلتُم سِقَایةَ الحَاجِّ...} نازل شد.[۷۳] همین شأن نزول با اندکی تفاوت، در روایتی از امام صادق7[۷۴] و نیز منابع دیگر یاد شده است.[۷۵]
افزون بر این شأن نزول، اقوال دیگری هم ذکر شده است: 1. بر پایه روایتی، علی7 از عمویش عباس خواست که به مدینه هجرت کند و به رسول خدا9 بپیوندد. وی پاسخ داد: من در مکه عهدهدار سقایت حاجیان و آبادگر مسجدالحرام هستم. آنگاه این آیه نازل شد.[۷۶] بر پایه روایتی دیگر، اختلافی میان علی7 و عباس پدید آمد و عباس بدان سبب که عموی پیامبر9 بود و سقایت حاجیان و تعمیر مسجدالحرام را بر عهده داشت، خود را برتر از علی7 میپنداشت. بدین جهت این آیه نازل شد.[۷۷] بر پایه گزارشی دیگر، پس از فتح مکه، پیامبر9 سقایت حجگزاران را به عمویش عباس و کلیدداری کعبه را به عثمان بن طلحه داد. عباس به علی7 گفت: رسول خدا به تو کاری مهم نداد. در این هنگام، آیه سقایة الحاج نازل شد.[۷۸]
2. بر اساس نقلی، پس از آن که عباس بن عبدالمطلب در غزوه بدر اسیر شد، او را به تمسخر گرفتند. وی در پاسخ به مسلمانان گفت: اگر شما در اسلام آوردن و هجرت و جهاد بر ما سبقت گرفتید، ما آبادگر مسجدالحرام و ساقی زائران خانه خدا بودهایم. در این حال، این آیه نازل شد.[۷۹]
3. بر پایه روایتی دیگر، آیه سقایة الحاج درباره علی7، حمزه، عباس و شیبه نازل شد، در حالی که عباس و شیبه به سقایة الحاج و پردهداری کعبه افتخار میکردند.[۸۰]
4. بر پایه گزارشی از نعمان بن بشیر، چند تن در کنار منبر رسول خدا9 با یکدیگر سخن میگفتند. یکی از آنان سقایت حاجیان و دیگری عمارت مسجدالحرام و شخص سوم جهاد در راه خدا را برترین اعمال پس از اسلام خواندند. عمر بن خطاب آنان را از این گفتاری و بلند کرد صدایشان در کنار منبر پیامبر9 منع کرد و اختلاف آنان را با رسول خدا9 در میان گذاشت. آنگاه آیه سقایة الحاج نازل شد.[۸۱]
5. بر پایه گزارشی دیگر، گروهی از مشرکان، سقایت زائران خانه خدا و عمارت کعبه و مسجدالحرام را از ایمان به خدا و جهاد در راه او برتر میپنداشتند. خداوند در رد سخن ایشان، این آیه را نازل کرد.[۸۲]
6. بر پایه گزارشی، مشرکان به یهود گفتند: سقایت حاجیان و عمارت مسجدالحرام از آن ماست. آیا ما برتر هستیم یا محمّد و اصحابش؟ یهود پاسخ دادند: شما برترید. در ردّ سخن آنان این آیه نازل شد.[۸۳]
گرچه اقوال مختلفی در شأن نزول آیه سقایة الحاج ذکر شده و اکثر قریب به اتفاق آنها با مضمون آیه مخالفتی ندارند، از بیشتر این روایتها برمیآید که آیه در شأن علی بن ابیطالب7[۸۴] به سبب سبقت گرفتن در ایمان به خدا و روز جزا و جهاد در راه خدا نازل شده است. افزون بر این که روایتهای امامان معصوم: مؤید همین مطلباند[۸۵]، بر اساس روایتی از ابوذر غفاری، علی7 در حدیث شورا ضمن احتجاجهایش بر برتری خود بر اعضای شورایی که عمر بن خطاب مشخص کرده بود، به شأن نزول آیه سقایة الحاج استدلال نمود و حاضران در شورا این مطلب را تأیید کردند.[۸۶]
مفسران در تفسیر این آیه سه دیدگاه ارائه کردهاند: 1. برخی بر این باورند که مخاطبان آیه مشرکان هستند؛ زیرا به گفته ابن عباس، آنان میپنداشتند کسی که به تعمیر خانه خدا و سقایت حاجیان میپردازد، از کسی که به خدا و روز جزا و جهاد فی سبیل الله ایمان داشته باشد، برتر است. آنان افتخار میکردند که اهل حرم هستند و از ایمان آوردن به خدا تکبر میورزیدند[۸۷]؛ چنانکه بعضی از اقوال در سبب نزول آیه نیز مؤید همین مطلب است.[۸۸] بر پایه نقل گروهی دیگر از مفسران، مخاطبان آیه شماری ازمؤمنان بودند که میپنداشتند عمارت و سقایت آنان پیش از ایمان آوردنشان و نیز همین اعمال به دست مشرکان، با سقایت و تعمیر مسجدالحرام بعد از ایمان آوردن برابر است. افزون بر سیاق انکاری آیه[۸۹]، بعضی از اقوال در سبب نزول آیه نیز مؤید این مطلب است.[۹۰]
2. در تفسیری دیگر، سقایت و عمارت، مصدر و به معنای فعل است و جمله {من آمن بالله و الیوم الآخر} به فاعل اشاره دارد. بر این اساس، ظاهر لفظ اقتضای تشبیه فعل به فاعل و صفت به ذات دارد و این محال است[۹۱]؛ زیرا مقابله باید میان دو چیز همسنخ، مانند دو انسان یا دو عمل صورت پذیرد، نه میان انسان و عملی از او.[۹۲] از همین رو، مفسران ناچار به تأویل آیه شدهاند؛ یا بدین سان که مضاف در تقدیر گرفته شود: «أجعلتم أهل السقایة و عمارة المسجدالحرام ...» یا گفته شود: «أجعلتم سقایة الحاج کإیمان من آمن بالله ...».[۹۳] برخی نیز گفتهاند: نیازی به تقدیر مضاف نیست؛ بلکه مصدر در اینجا به معنای فاعل است.[۹۴] در آیه سقایة الحاج، میان سقایت حاجیان و تعمیر مسجدالحرام از سویی و ایمان به خدا و روز جزا و شرکت در جهاد در راه خدا از سویی دیگر سنجش صورت پذیرفته و خداوند از نابرابری آنها در فضل و برتری خبر داده است.[۹۵]
3. به گفته علامه طباطبایی، ذکر سقایت حاجیان و عمارت مسجدالحرام بدون هرگونه قید در برابر ایمان به خدا و قیامت و جهاد فی سبیل الله به این معناست که سقایت و عمارت تهی از ایمان هرگز با ایمان به خدا برابر نیست و خداوند آن را رد میکند[۹۶]. برخی از مفسران گفتهاند: عمل نیک و عبادی هر چند عظیم اگر با ایمان توأم نباشد، ارزش ندارد[۹۷] و ذیل آیه: {وَاللهُ لاَ یهدِی القَومَ الظَّالِمِینَ} مؤید همین است. افزون بر این، آیات قبل و بعد آیه سقایة الحاج وحدت معنایی دارند و دلالت میکنند که زنده بودن و ارزش و نیز سبب قرب الی الله بودن هر عمل، بر روح ایمان مبتنی است.[۹۸]
منابع
اخبار مكه: الازرقی (م.248ق.)، به كوشش رشدی الصالح، مکه، مكتبة الثقافه، 1415ق؛ اسباب النزول: الواحدی (م.468ق.)، قاهره، الحلبی و شركاه، 1388ق؛ اطیب البیان: عبدالحسین طیب، تهران، انتشارات اسلامی، 1364ش؛ الامالی: الطوسی (م.460ق.)، قم، دار الثقافه، 1414ق؛ بحار الانوار: المجلسی (م.1110ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق؛ تاج العروس: الزبیدی (م.1205ق.)، به كوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1414ق؛ التبیان: الطوسی (م.460ق.)، به كوشش العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ الصافی: الفیض الكاشانی (م.1091ق.)، بیروت، اعلمی، 1402ق؛ تفسیر العیاشی: العیاشی (م.320ق.)، به كوشش رسولی محلاتی، تهران، المكتبة العلمیة الاسلامیه؛ تفسیر القمی: القمی (م.307ق.)، به كوشش الجزائری، قم، دار الکتاب، 1404ق؛ التفسیر الكبیر: الفخر الرازی (م.606ق.)، قم، دفتر تبلیغات، 1413ق؛ التنبیه و الاشراف: المسعودی (م.345ق.)، بیروت، دار صعب؛ جامع البیان: الطبری (م.310ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1412ق؛ الدر المنثور: السیوطی (م.911ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1365ق؛ دعائم الاسلام: النعمان المغربی (م.363ق.)، به كوشش فیضی، قاهره، دار المعارف، 1383ق؛ ذخائر العقبی: احمد بن عبدالله الطبری (م.694ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1974م؛ روح المعانی: الآلوسی (م.1270ق.)، به كوشش علی عبدالباری، بیروت، 1415ق؛ روض الجنان: ابوالفتوح رازی (م.554ق.)، به كوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، 1375ش؛ السیرة النبویه: ابن هشام (م.8-213ق.)، به كوشش السقاء و دیگران، بیروت، المکتبة العلمیه؛ شواهد التنزیل: الحاكم الحسكانی (م.506ق.)، به كوشش محمودی، تهران، وزارت ارشاد، 1411ق؛ الصحیح من سیرة النبی9: جعفر مرتضی العاملی، بیروت، دار السیره، 1414ق؛ الطبقات الكبری: ابن سعد (م.230ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق؛ القاموس المحیط: الفیروزآبادی (م.817ق.)، بیروت، دار العلم؛ الكشاف: الزمخشری (م.538ق.)، مصطفی البابی، 1385ق؛ لسان العرب: ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛ لغت نامه: دهخدا (م.1334ش.) و دیگران، تهران، مؤسسه لغتنامه و دانشگاه تهران، 1373ش؛ مجمع البیان: الطبرسی (م.548ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.241ق.)، بیروت، دار صادر؛ المصنّف: ابن ابیشیبه (م.235ق.)، به كوشش سعید محمد، دار الفكر، 1409ق؛ المعجم الاوسط: الطبرانی (م.360ق.)، قاهره، دار الحرمین، 1415ق؛ المنمق: ابن حبیب (م.245ق.)، به كوشش احمد فاروق، بیروت، عالم الکتب، 1405ق؛ المیزان: الطباطبایی (م.1402ق.)، بیروت، اعلمی، 1393ق؛ نهج الحق و كشف الصدق: العلامة الحلی (م.726ق.)، به كوشش الحسنی الارموی، قم، دار الهجره، 1407ق.
هادی مجیدی
- ↑ احکام القرآن، ج3، ص17؛ تفسیر ابن کثیر، ج2، ص70؛ الدر المنثور، ج2، ص52.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج5، ص153.
- ↑ ریاض المسائل، ج6، ص31.
- ↑ احکام القرآن، ج3، ص17-18.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج4، ص144.
- ↑ احکام القرآن، ج5، ص64.
- ↑ المیزان، ج4، ص355.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج4، ص144.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج4، ص144؛ المنیر، ج4، ص16.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج5، ص153؛ کنز العرفان، ج1، ص266، 274.
- ↑ مسالک الافهام، ج2، ص119.
- ↑ احکام القرآن، ج5، ص64؛ التبیان، ج7، ص309؛ کنز العرفان، ج1، ص268.
- ↑ الکافی، ج4، ص245.
- ↑ کنز العرفان، ج1، ص267.
- ↑ روض الجنان، ج4، ص447؛ تفسیر قرطبی، ج4، ص144؛ المنیر، ج4، ص18.
- ↑ جامع البیان، ج4، ص29؛ روض الجنان، ج4، ص450.
- ↑ منتهی المطلب، ج2، ص659.
- ↑ المجموع، ج7، ص18؛ کشاف القناع، ج2، ص439.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج4، ص145.
- ↑ مسالک الافهام، ج2، ص122.
- ↑ جامع البیان، ج2، ص22؛ الدر المنثور، ج2، ص55.
- ↑ مجمع البیان، ج4، ص799؛ روض الجنان، ج4، ص448.
- ↑ جامع البیان، ج4، ص26؛ کنز العرفان، ج1، ص264.
- ↑ کنز العرفان، ج1، ص264؛ الدر المنثور، ج2، ص55-56.
- ↑ جامع البیان، ج4، ص26.
- ↑ کنز العرفان، ج1، ص264.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج4، ص144؛ المجموع، ج7، ص102.
- ↑ الخلاف، ج2، ص257؛ المجموع، ج7، ص103؛ المنیر، ج4، ص16؛ کشف الغطاء، ج2، ص429.
- ↑ جواهر الکلام، ج17، ص223.
- ↑ شرائع الاسلام، ج1، ص163؛ ارشاد الاذهان، ج1، ص307.
- ↑ تذکرة الفقهاء، ج7، ص15؛ جواهر الکلام، ج17، ص220.
- ↑ جواهر الکلام، ج17، ص220.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج4، ص144؛ الدر المنثور، ج4، ص55.
- ↑ جامع البیان، ج4، ص27؛ التبیان، ج2، ص538.
- ↑ الکافی، ج4، ص266؛ التبیان، ج2، ص538؛ وسائل الشیعه، ج11، ص16.
- ↑ مجمع البیان، ج2، ص799؛ روح المعانی، ج1، ص115.
- ↑ جامع البیان، ج7، ص113؛ تفسیر قرطبی، ج4، ص153؛ الدر المنثور، ج2، ص56.
- ↑ تفسیر قمی، ج2، ص314؛ الاصفی، ج2، ص1181؛ بحارالانوار، ج20، ص354.
- ↑ الطبقات، ج2، ص73؛ تاریخ طبری، ج2، ص271.
- ↑ السیرة النبویه، ج3، ص774؛ تاریخ خلیفه، ص36؛ المعارف، ص162.
- ↑ السیرة النبویه، ج3، ص308؛ الطبقات، ج2، ص74؛ معجم البلدان، ج2، ص229.
- ↑ الكامل، ج2، ص203؛ المنتظم، ج3، ص269.
- ↑ المغازی، ج2، ص600؛ المنتظم، ج3، ص269.
- ↑ تاریخ طبری، ج2، ص279؛ الكامل، ج2، ص202.
- ↑ لسان العرب، ج7، ص420؛ لغت نامه، ج8، ص12129.
- ↑ جامع البیان، ج26، ص113؛ البحر المحیط، ج9، ص492.
- ↑ السیرة النبویه، ج3، ص780؛ عیون الاثر، ج2، ص119.
- ↑ الروض الانف، ج6، ص460؛ عیون الاثر، ج2، ص119.
- ↑ جامع البیان، ج26، ص110؛ مجمع البیان، ج9، ص194.
- ↑ البحر المحیط، ج9، ص492؛ المیزان، ج18، ص284.
- ↑ جامع البیان، ج26، ص114؛ روض الجنان، ج17، ص337؛ المیزان، ج18، ص285.
- ↑ البحر المحیط، ج9، ص492.
- ↑ روح المعانی، ج25، ص163.
- ↑ جامع البیان، ج26، ص114.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج28، ص96؛ البحر المحیط، ج9، ص493؛ المیزان، ج18، ص285.
- ↑ جامع البیان، ج26، ص114؛ روح المعانی، ج14، ص164.
- ↑ روح المعانی، ج14، ص165.
- ↑ الدر المنثور، ج6، ص68.
- ↑ صحیح البخاری، ج5، ص66؛ الدر المنثور، ج6، ص68.
- ↑ روح المعانی، ج14، ص163.
- ↑ الدر المنثور، ج6، ص66.
- ↑ المیزان، ج18، ص292.
- ↑ تفسیر قمی، ج2، ص315.
- ↑ صحیح البخاری، ج5، ص66.
- ↑ لسان العرب، ج6، ص391، «سقی»؛ لغت نامه، ج9، ص13678، «سقایت».
- ↑ نهج الحق، ص182؛ الصحیح من سیرة النبی، ج5، ص123.
- ↑ القاموس المحیط، ج4، ص343؛ تاج العروس، ج19، ص530.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص130؛ الطبقات، ج1، ص60؛ المنمق، ص189.
- ↑ الطبقات، ج1، ص60؛ اخبار مکه، ج1، ص110؛ التنبیه و الاشراف، ص180.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص132؛ الطبقات، ج1، ص63.
- ↑ اخبار مکه، ج2، ص59.
- ↑ مسند احمد، ج6، ص401؛ المعجم الاوسط، ج1، ص230؛ ذخائر العقبی، ص15.
- ↑ جامع البیان، ج10، ص68؛ روض الجنان، ج9، ص192؛ الدرالمنثور، ج3، ص219.
- ↑ اسباب النزول، ص164؛ تفسیر قمی، ج1، ص284؛ تفسیر عیاشی، ج2، ص83.
- ↑ جامع البیان، ج10، ص68؛ شواهد التنزیل، ج1، ص321؛ مجمع البیان، ج5، ص27.
- ↑ الکشاف، ج2، ص180؛ التفسیر الکبیر، ج16، ص11؛ الدرالمنثور، ج3، ص218.
- ↑ شواهد التنزیل، ج1، ص320؛ الدر المنثور، ج3، ص218؛ بحارالانوار، ج36، ص38.
- ↑ دعائم الاسلام، ج1، ص19؛ بحار الانوار، ج38، ص236.
- ↑ جامع البیان، ج10، ص125؛ التبیان، ج5، ص190؛ الدر المنثور، ج3، ص218.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج2، ص83؛ الصافی، ج2، ص328.
- ↑ جامع البیان، ج10، ص67؛ الدر المنثور، ج3، ص218.
- ↑ جامع البیان، ج10، ص67؛ روض الجنان، ج9، ص191.
- ↑ التبیان، ج5، ص191؛ الکشاف، ج2، ص180؛ التفسیر الکبیر، ج16، ص11.
- ↑ اسباب النزول، ص164؛ المصنف، ج7، ص504؛ شواهد التنزیل، ج1، ص326.
- ↑ تفسیر قمی، ج1، ص284؛ تفسیر عیاشی، ج2، ص83؛ التبیان، ج5، ص190.
- ↑ الامالی، ص550.
- ↑ جامع البیان، ج10، ص66؛ الدر المنثور، ج4، ص145؛ روح المعانی، ج5، ص258.
- ↑ الکشاف، ج2، ص180؛ روض الجنان، ج9، ص191.
- ↑ المیزان، ج9، ص204.
- ↑ اسباب النزول، ص164؛ جامع البیان، ج10، ص67؛ الدر المنثور، ج3، ص218.
- ↑ روض الجنان، ج9، ص192؛ التفسیر الکبیر، ج16، ص12؛ روح المعانی، ج5، ص258.
- ↑ المیزان، ج9، ص203.
- ↑ الکشاف، ج2، ص180؛ روض الجنان، ج9، ص192؛ التفسیر الکبیر، ج16، ص12.
- ↑ روح المعانی، ج5، ص258.
- ↑ جامع البیان، ج10، ص68؛ التبیان، ج5، ص190.
- ↑ المیزان، ج9، ص204.
- ↑ الکشاف، ج2، ص180؛ التفسیر الکبیر، ج16، ص12؛ اطیب البیان، ج6، ص194.
- ↑ المیزان، ج9، ص205.