کاربر:Ahmad/کارها: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حج
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲: خط ۲:


آیه اسراء: اسراء
آیه اسراء: اسراء
== ابن غزاله ==
: از کتیبه‌نگاران مسجد پیامبر در سده دوم ق.
از نام و نسب ابن غزاله آگاهی چندانی در دست نیست. برخی او را از موالی مردم مدینه و از تعمیرکاران و نگارندگان کتیبه‌ای در مسجد پیامبر در سمت قبله دانسته‌اند که در حمله حروریه، طایفه‌ای از خوارج، به مدینه شکسته شده بود. بنا بر گفته مورخان، پیش از ابن غزاله، ابن عطیه از امرای اموی مدینه در سال ۱۲۸ق. به تعمیر این کتیبه اقدام کرد؛ اما به عللی ناشناخته تعمیر و نگارش آن به انجام نرسید. پس از او داود بن علی از امرای عباسی مدینه در سال ۱۳۲ق. با کمک صالح بن کیسان، از محدثان، به تعمیر و نگارش آن پرداخت؛ اما با مرگ داود نگارش آن ناتمام ماند.<ref>الاعلاق النفیسه، ص۸۱-۸۲؛ المناسک، ص۳۸۶.</ref> بدین رو، آن‌گاه که زیاد بن عبیدالله حارثی، دایی سفاح، در سال ۱۳۳ق. والی مدینه شد<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۳۱۰؛ العقد الثمین، ج۴، ص۵۵.</ref>، ابن غزاله را که کتیبه‌نگاری توانا بود، در همان سال به تعمیر و تکمیل این کتیبه گمارد. او این کتیبه را با «بسم الله الرحمن الرحیم. لا اله الا الله وحده لا شریک له...» آغاز کرد و با جمله «وضع الأخماس فی مواضعها التی أمر بها لذوی القربی و الیتامی و المساکین و ابن السبیل» به پایان رساند.<ref>الاعلاق النفیسه، ص۸۲؛ المناسک، ص۳۸۶.</ref> این کتیبه افزون بر مباحث توحیدی مشتمل بر برخی نکات اخلاقی چون سفارش به تقوا، صله رحم، احیای حقوق، عدالت در حکمرانی بر مسلمانان و اطاعت از خداوند است و در پایان به برخی از موارد کاربرد خمس اشاره کرده است.
بر پایه نقلی، هنگامی که ابن غزاله نگارش کتیبه را به پایان رساند، نزد زیاد بن عبیدالله رفت و دستمزد خویش را خواست. زیاد از پرداخت اجرت وی خودداری کرد و گفت: هرگاه دیدی ما به آن فرمان‌های الهی که خود در این کتیبه نگاشته‌ای، عمل کردیم، بیا و مزد خود را بستان!<ref>الاعلاق النفیسه، ص۸۲؛ المناسک، ص۳۸۷.</ref> چنین رفتاری از زیاد بن عبیدالله با کتیبه‌نویس دیگری به نام سعد النار نیز گزارش شده است<ref>الاغانی، ج۴، ص۴۲۴.</ref> که نشان از نادانی و تندخویی زیاد بن عبیدالله دارد.<ref>الاعلاق النفیسه، ص۸۲؛ المناسک، ص۳۸۷.</ref> از زمان درگذشت ابن غزاله گزارشی در دست نیست.
منابع
الاعلاق النفیسه: احمد بن عمر بن رسته (زنده در ۲۹۰ق.)، ترجمه و تعلیق: حسین قره چانلو، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۵ش؛ الاغانی: ابوالفرج الاصفهانی (م.۳۵۶ق.)، بیروت،‌دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۵ق؛ انساب الاشراف: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت،‌دار الفکر، ۱۴۱۷ق؛ العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین: محمد الفأسی (م.۸۳۲ق.) به کوشش فؤاد سیر، مصر، الرساله، ۱۴۰۶ق؛ المناسک و اماکن طرق الحج: الحربی (م.۲۸۵ق.)، به کوشش حمد الجاسر، ریاض،‌دار الیمامه، ۱۴۰۱ق.
سید حامد علی زاده موسوی


== ابن کثیر مکی ==
== ابن کثیر مکی ==

نسخهٔ ‏۱۴ سپتامبر ۲۰۱۷، ساعت ۱۷:۳۹

آیه ابلاغ: آیه تبلیغ

آیه اسراء: اسراء

ابن کثیر مکی

ایرانی‌تبار، از قراء هفت‌گانه، امام مسجدالحرام

ابومعبد عبدالله بن کثیر (۴۵-۱۲۰ق.)، ایرانی تبار[۱]، متولد مکه[۲] و فرزند عمرو بن عبدالله بن زاذان بن فیروزان بن هرمز[۳] از نسل ایرانیانی بود که انوشیروان، پادشاه ایران، آنان را مأمور عقب راندن حبشیان کرد.[۴] وی به سال ۴۵ق. در مکه زاده شد[۵] و بدان سبب که از موالی عمرو بن علقمه کنانی بود[۶]، برخی از او با عنوان ابومعبد کنانی یاد کرده‌اند.[۷] جز این[۸]، ابوسعید، ابوبکر[۹]، ابوعباد[۱۰]، ابومحمد و ابوصلت[۱۱] از دیگر کنیه‌های او هستند. وی که از تابعین شمرده می‌شود[۱۲]، بلند قامت، تنومند، سفید موی و دارای چشمانی میشی رنگ بود و محاسنش را به رنگ زرد یا حنایی خضاب می‌کرد.[۱۳] او را با وقار و فصیح و اندرزگوی وصف کرده‌اند.[۱۴]

در منابع تاریخی با القابی چون قاری، مکی، داری[۱۵] و دارانی[۱۶] از او یاد می‌شود. عنوان «داری» ابهام‌هایی را درباره وی پدید آورده است. برخی این عنوان را نشان انتساب وی به قبیله بنی‌عبدالدار[۱۷] یا نسبت ولاء (پیمانی که بر پایه آن، شخصی در حمایت قبیله‌ای دیگر قرار می‌گیرد) او با این قبیله[۱۸] و گروهی نشان شغل و حرفه وی در مکه، یعنی عطاری، دانسته‌اند؛ زیرا مکیان، عطار را داری می‌نامیدند.[۱۹] برای این نسبت احتمال‌های دیگر نیز آورده‌اند: انتساب به محلی نزدیک دریا که از آن‌جا عطر آورده می‌شد[۲۰]؛ نشان سرمایه‌داری، چرا که برای تأمین مخارج زندگی نیازمند بیرون رفتن از خانه نبود[۲۱]؛ نشانه زهدورزی، زیرا غالبا در خانه مشغول عبادت بود.[۲۲] در وصف زهد و تقوای او گفته‌اند بارها همه اموالش را در راه خدا انفاق کرد و شغلی جز عبادت نداشت.[۲۳] برخی نیز «دار» را از ماده «دری یدری» به معنای درایت‌مند و آگاه دانسته‌اند.[۲۴]

او از قاضیان مکه بود[۲۵] و امامت نمازهای پنج‌گانه مسجدالحرام را تا پایان عمر بر عهده داشت.[۲۶] مایه شهرت وی در تاریخ و علوم قرآنی، قرار گرفتنش در زمره قراء هفت‌گانه[۲۷] و طبقات نخستین قاریان[۲۸] و مقبولیت قرائت وی در مکه و حجاز است. قرائت وی مشهورترین قرائت مکه در سده دوم بوده[۲۹] و از او با عنوان فصیح در قرائت[۳۰] و امام مکیان در قرائت و ضبط قرآن[۳۱] یاد شده است. او و حمید بن قیس (م.۱۳۰ق.) را مهم‌ترین قاریان مکه دانسته‌اند.[۳۲] در بیان چگونگی استناد و انتساب قرائت او سخنان گوناگون گفته‌اند؛ از جمله: انحصاری بودن قرائت وی، انتساب قرائتش از طریق مجاهد بن جبر (م.۱۰۴ق.) و عبدالله بن عباس (م.۶۸ق.) و ابی‌ابن کعب (م.۲۲ق.) به رسول خدا۹[۳۳]؛ متقن بودن قرائتش به سبب رسیدن سلسله سند آن به رسول خدا.[۳۴]

او و نافع (م.۹۹ق.) را در میان قراء «حرمیان» و همراه ابن‌ عامر «ابنان» می‌نامند.[۳۵] وی از مصحف مکه پیروی کرده است.[۳۶] برخی از ویژگی‌های قرائت وی عبارتند از: ضمه دادن میم جمع و اضافه‌کردن واو به آن (سمعهم= سمعهمو)، اشباع مدّ در حروف مدّ و لین هنگامی‌که در کنار همزه قرار گیرند، قرائت همزه مکسوره پس از همزه مفتوحه به صورت یاء در مثل «اَ اِله مع الله»[۳۷] و تخفیف همزه در مثل «جبرئیل= جبرئیل».[۳۸] اما برخی او را در تمام ویژگی‌های قرائت پیرو مجاهد می‌دانند.[۳۹]

مشایخ قرائت او عبارتند از: مجاهد بن جبر، درباس مولی ابن‌ عباس و عبدالله بن سائب (م.۷۳ق.).[۴۰] برخی سلسله مشایخ وی را پس از مجاهد و ابن‌ عباس به علی بن ابی‌طالب۷[۴۱] و گروهی به ابی بن کعب[۴۲] می‌رسانند. ناقلان قرائت وی نیز از این قرارند: ابوعمرو بن علاء (م.۱۵۴ق.) معروف به ابن مشکان (م.۱۶۵ق.)، اسماعیل بن عبدلله بن قسطنطین (م.۱۹۰ق.)، خلیل بن احمد (م.۱۷۰ق.)، حماد بن سلمه (م.۱۶۷ق.) و شبل بن عباد (م.۱۴۸ق.).[۴۳] گسترش دهندگان قرائت او در دوره‌های بعد، محمد بن عبدالرحمن معروف به قنبل (م.۲۹۱ق.) و یک ایرانی به نام احمد بن محمد بزی (م.۲۵۰ق.) بوده‌اند.[۴۴]

افزون بر نوع و سبک قرائت، آرای او در تفسیر و شأن نزول آیات نیز مورد توجه دانشوران فریقین قرار گرفته است.[۴۵] روایت‌های او که به اعتقاد ابن سعد (م.۲۳۰ق.) و ابن‌ حجر (م.۸۵۲ق.) موثق‌اند[۴۶]، افزون بر یافته‌های قرآنی مشتمل بر دسته‌ای از گزارش‌های تاریخی هستند. وی در شأن نزول آیه ۱۰۳ نحل/۱۶ به اتهام مشرکان به پیامبر۹ در زمینه ارتباط با غلامی نصرانی به نام «جبر» در کوه مروه و فراگیری آیات قرآن از او اشاره کرده و این آیات را پاسخی به این اتهام دانسته است.[۴۷] نیز ابن‌ جریج به نقل از وی در شأن نزول آیه۱۵۳ آل عمران/۳ می‌گوید: در جنگ اُحد، ابوسفیان پس از توقف در شعب، ندا داد: «أُعْلُ هُبَل، یومٌ بیوم بدر و حنظلة بحنظله». به دستور پیامبر۹ مسلمانان پاسخ دادند: «الله أعلی و أجلّ... لایستوی أصحاب النار و أصحاب الجنة».[۴۸] نیز در شأن نزول آیه ۱۱ مائده/۵ به توطئه یهود برای قتل رسول خدا۹ اشاره کرده است.[۴۹] همچنین در روایت‌هایش به کیفیت نماز پیامبر در سفر[۵۰] و سفارش ایشان به صحابه در چگونگی بیان خطبه و اقامه جماعت[۵۱] پرداخته و از رخدادهایی چون پریشان‌حالی همسران شهیدان احد[۵۲] سخن به میان آورده است. وی از برخی رخدادهای روزگار خود همچون کیفیت خطبه و نماز جمعه عمر بن عبدالعزیز در مسجدالحرام گزارش داده است.[۵۳]

روایت‌های ابن کثیر بیانگر برخی سنت‌ها و گزارش‌ها در موضوع حج نیز هستند. ابن‌ جریج به نقل از ابن کثیر در شأن نزول آیه ۲۰۰ بقره/۲: {فَإِذا قَضَیتُم مَناسِککم فَاذکرُوا اللهَ کذِکرِکم آباءَکم...} می‌گوید: رسم عرب این بود که پس از فراغت از قربانی در روز دهم ذی‌حجه، به فخرفروشی درباره کارهای پدران خود می‌پرداختند. خداوند در این آیه آنان را به یاد خداوند فرامی‌خواند.[۵۴] نیز وی در روایتی روز دهم ذی‌حجه را روز حج اکبر از منظر رسول خدا۹ دانسته است.[۵۵] او در انجام مناسک حج به سنت رسول خدا۹ اهتمامی خاص داشته و با استناد به سیره رسول خدا۹ هنگامی که در طواف به برابر خانه یعلی بن منبه می‌رسیده، رو به کعبه دعا می‌کرده است.[۵۶]

وجود شخصی دیگر به نام عبدالله بن کثیر بن مطلب سهمی در همان روزگار، اختلاف‌ها و ابهام‌هایی را در منابع تاریخی و حدیثی پدید آورده است. برخی تنها به ابن کثیر سهمی و گروهی تنها به ابن کثیر قاری اشاره کرده‌اند. ذهبی در تفصیلی که گویا جمع‌کننده سخنان دیگران است، عقیده دارد که ابن کثیر داری از رجال مشهور مکه است و ابن کثیر سهمی که از او با عنوان «قرشی» نیز یاد می‌شود، تنها با روایت یک حدیث در صحیح مسلم شناخته می‌شود.[۵۷] ابن‌ حجر (م.۸۵۲ق.) پس از پذیرش این تفصیل، هر دو را ثقه و ابن کثیر قاری را ارجح دانسته است.[۵۸] البته در برابر، ذهبی کسی را نیافته که ابن کثیر سهمی را ثقه شمرده باشد.[۵۹] از پیامدهای ناصواب اختلاط میان این دو شخصیت، می‌توان انتساب قرائت مکیان به ابن کثیر سهمی را به قلم برخی از مورخان برشمرد.[۶۰] گروهی نیز وی را از قصه‌خوانان مکه دانسته‌اند.[۶۱] با توجه به عهده‌داری مناصبی چون قضاوت مکه و امامت مسجدالحرام و جایگاه ویژه وی در قرائت قرآن، شاید بتوان منشأ این نظر را قصه‌گو بودن شخصی همنام وی[۶۲] دانست.

با توجه به سخن ذهبی که ابن کثیر سهمی را تنها دارای یک روایت در صحیح مسلم می‌داند، می‌توان راویان اخبار ابن کثیر داری را چنین برشمرد: اسماعیل بن امیه (م.۱۴۴ق.)، ایوب سختیانی (م.۱۳۱ق.)، جریر بن حازم (م.۱۷۰ق.)، حسین بن واقد مروزی (م.۱۵۹ق.)، زمعة بن صالح، سفیان بن عیینه (م.۱۹۸ق.)، عبدالله بن عثمان (م.۱۳۲ق.)، عبدالله بن ابونجیح (م.۱۳۱ق.)، عبدالملک بن جریج، عمر بن حبیب مکی (م.۲۰۷ق.) و لیث بن ابوسلیم (م.۱۵۸ق.).[۶۳] مشایخ حدیث او عبارتند از: عبدالله بن زبیر (م.۷۳ق.)، عبدالرحمن بن مطعم، عکرمه مولی ابن‌ عباس (م.۱۰۸ق.)[۶۴] و بدیح بن سدره.[۶۵] در شمار فرزندان وی به صدقه[۶۶] و علی[۶۷] اشاره شده است.

محل وفات ابن کثیر قاری را همگان مکه دانسته‌اند.[۶۸] اما سال درگذشت وی را ۱۲۰ق.[۶۹] و نیز ۱۲۲ق.[۷۰] یاد کرده‌اند و گروهی نیز به سبب ابهام‌های پیش گفته، به هر دو تاریخ اشاره نموده‌اند.[۷۱] ابن‌ خلکان با استناد به این که عبدالله بن ادریس (متولد ۱۱۵ق.) از ابن کثیر قاری نقل قرائت کرده، ابن کثیر قاری را درگذشته پس از سال ۱۲۰ق. دانسته و عبدالله بن کثیر سهمی پیش گفته را وفات یافته در همین سال شمرده است.[۷۲]

منابع

ابراز المعانی من حرز الامانی (شرح الشاطبیه): عبدالرحمن بن اسماعیل ابوشامه (م.۶۶۵ق.)، به کوشش ابراهیم عطوه، مصر، مکتبة مصطفی البابی؛ الاستیعاب: ابن‌ عبدالبر (م.۴۶۳ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت،‌دار الجیل، ۱۴۱۲ق؛ اسد الغابه: ابن‌ اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت،‌دار الفکر، ۱۴۰۹ق؛ امتاع الاسماع: المقریزی (م.۸۴۵ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت،‌دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق؛ الانساب: عبدالکریم السمعانی (م.۵۶۲ق.)، به کوشش عبدالله عمر، بیروت،‌دار الجنان، ۱۴۰۸ق؛ البرهان فی علوم القرآن: الزرکشی (م.۷۹۴ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، قاهره، احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۶ق؛ البیان فی تفسیر القرآن: الخوئی (م.۱۴۱۳ق.)، انوار الهدی، ۱۴۰۱ق؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت،‌دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق؛ التبیان: الطوسی (م.۴۶۰ق.)، به کوشش العاملی، بیروت،‌دار احیاء التراث العربی؛ تفسیر ابن ابی‌حاتم (تفسیر القرآن العظیم): ابن‌ ابی‌حاتم (م.۳۲۷ق.)، به کوشش اسعد محمد، بیروت، المکتبة العصریه، ۱۴۱۹ق؛ تفسیر بغوی (معالم التنزیل): البغوی (م.۵۱۰ق.)، به کوشش خالد عبدالرحمن، بیروت،‌دار المعرفه؛ تفسیر ثعلبی (الکشف و البیان): الثعلبی (م.۴۲۷ق.)، به کوشش ابن‌ عاشور، بیروت،‌دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ق؛ التمهید: ابن‌ عبدالبر (م.۴۶۳ق.)، به کوشش مصطفی و محمد عبدالکبیر، وزارة الاوقاف و الشؤون الاسلامیه، ۱۳۸۷ق؛ تهذیب الاسماء و اللغات: النووی (م.۶۷۶ق.)، بیروت،‌دار الفکر، ۱۹۹۶م؛ تهذیب التهذیب: ابن‌ حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، بیروت،‌دار الفکر، ۱۴۰۴ق؛ تهذیب الکمال: المزی (م.۷۴۲ق.)، به کوشش بشار عواد، بیروت، الرساله، ۱۴۱۵ق؛ التیسیر فی القراءات السبع: عثمان بن سعید (م.۴۴۴ق.)، بیروت،‌دار الکتاب العربی، ۱۴۰۶ق؛ جامع البیان: الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش صدقی جمیل، بیروت،‌دار الفکر، ۱۴۱۵ق؛ حجة القراءات‌: ابوزرعه عبدالرحمن بن محمد بن زنجله (م.۴۰۳ق.)، به کوشش الافغانی، بیروت، الرساله، ۱۴۰۲ق؛ السبعة فی القراءات: ابن‌ مجاهد (م.۲۴۵ق.)، به کوشش شوقی ضیف، قاهره،‌دار المعارف، ۱۴۰۰ق؛ سنن ابی‌داود: السجستانی (م.۲۷۵ق.)، به کوشش سعید محمد اللحام، بیروت،‌دار الفکر، ۱۴۱۰ق؛ سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق؛ الطبقات الکبری: ابن سعد (م.۲۳۰ق.)، بیروت،‌دار صادر؛ الطبقات: خلیفة بن خیاط (م.۲۴۰ق.)، به کوشش سهیل زکار، بیروت،‌دار الفکر، ۱۴۱۴ق؛ العنوان فی القراءات السبع: اسماعیل بن خلف المقری (م.۴۵۵ق.)، به کوشش زهیر زاهد و عطیه، بیروت، عالم الکتب، ۱۴۰۶ق؛ فتح الباری: ابن‌ حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، بیروت،‌دار المعرفه؛ الفهرست: ابن الندیم (م.۴۳۸ق.)، به کوشش تجدد؛ القرآن فی الاسلام: سید محمد حسین الطباطبایی (م.۱۴۱۲ق.)، ترجمه: الحسینی؛ کنز العمال: المتقی الهندی (م.۹۷۵ق.)، به کوشش صفوة السقاء، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق؛ اللباب فی تهذیب الانساب: ابن‌ اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، به کوشش احسان عباس، بیروت،‌دار صادر؛ المحرر الوجیز: ابن‌ عطیة الاندلسی (م.۵۴۶ق.)، به کوشش عبدالسلام، لبنان،‌دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۳ق؛ مسند الشامیین: الطبرانی (م.۳۶۰ق.)، به کوشش حمدی، بیروت، الرساله، ۱۴۱۷ق؛ المصنّف: ابن ابی‌شیبه (م.۲۳۵ق.)، به کوشش سعید محمد،‌دار الفکر، ۱۴۰۹ق؛ المصنّف: عبدالرزاق الصنعانی (م.۲۱۱ق.)، به کوشش حبیب الرحمن، المجلس العلمی؛ المنتظم: ابن جوزی (م.۵۹۷ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت،‌دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق؛ منتهی المطلب: العلامة الحلی (م.۷۲۶ق.)، چاپ سنگی؛ میزان الاعتدال فی نقد الرجال: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت،‌دار المعرفه، ۱۳۸۲ق؛ الوافی بالوفیات: الصفدی (م.۷۶۴ق.)، به کوشش الارنؤوط و ترکی مصطفی، بیروت،‌دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ق؛ وفیات الاعیان: ابن‌ خلکان (م.۶۸۱ق.)، به کوشش احسان عباس، بیروت،‌دار صادر.

علی غفرانی، حامد قرائتی

ابن مخلب

از والیان مکه در روزگار خلافت عباسیان

محمد بن اسماعیل بن مخلب مشهور به ابن‌ مخلب[۷۳] در اوایل سده چهارم ق. همزمان با خلافت مقتدر بالله خلیفه عباسی بر مکه حکمرانی داشت.[۷۴] اما از تعیین او از جانب خلیفه عباسی گزارشی در دست نیست. برای او نام‌های دیگری چون ابن مُحارِب[۷۵]، ابن مُخلد[۷۶] و ابن مجلب[۷۷] یاد شده که گویا تصحیف ابن‌ مخلب است. آغاز و مدت حکمرانی او مشخص نیست.[۷۸] البته به سبب نابسامانی اوضاع مکه در آن روزگار، در ولایت ابن‌ مخلب بر مکه تردید شده است.[۷۹]

از زندگی ابن‌ مخلب جز همزمانی حکمرانی وی با حمله قرامطه بحرین به سرکردگی ابوطاهر قِرمطی در روز ترویه به سال ۳۱۷ق.[۸۰] گزارشی در دست نیست.[۸۱] در این حمله که به کشتار حج‌گزاران و غارت اموال حرم و کعبه انجامید، او که از رویارویی با مهاجمان ناتوان بود، همراه بزرگان مکه به حضور ابوطاهر رسید و توقف کشتار و بازپس دادن اموال را خواستار شد. گزارشی دیگر ملاقات وی با ابوطاهر را پس از ربوده شدن حجرالاسود به دست قرامطه و قصد انتقال آن به بحرین دانسته است. در این دیدار، ابن‌ مخلب بازپس دادن حجرالاسود در برابر تحویل تمام اموال مکیان را خواستار شد.[۸۲]

بسیاری از گزارش‌ها از درگیری ابن‌ مخلب با قرامطه در پی رد درخواست او و کشته شدنش حکایت دارند.[۸۳] اما برخی منابع از نقش او به سال۳۲۱ق. در جریان بازپس‌گیری اموال برخی از اشراف گزارش کرده‌اند. فاسی در نقد این گزارش، تشابه اسمی ابن‌ مخلب را با یکی از خویشان خود محتمل دانسته است.[۸۴] صاحب‌نظران سبب بیشتر این اختلاف‌ها را اوضاع وحشت‌آمیز ناشی از کشتارهای قرامطه در آن زمان دانسته‌اند.[۸۵]

منابع

افادة الانام: عبدالله بن محمد الغازی (م.۱۳۶۵ق.)، به کوشش ابن دهیش، مکه، مکتبة الاسدی، ۱۴۳۰ق؛ امراء البلد الحرام: سید احمد زینی دحلان (م.۱۳۰۴ق.)، بیروت،‌دار المتحده؛ امراء مکه عبر عصور الاسلام: عبدالفتاح حسین راوه، الطائف، مکتبة المعارف؛ تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (م.۸۰۸ق.)، بیروت،‌دار احیاء التراث العربی، ۱۳۹۱ق؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت،‌دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق؛ تاریخ امراء مکة المکرمه: عارف عبدالغنی، دمشق،‌دار البشائر، ۱۴۱۳ق؛ تاریخ الخمیس: حسین بن محمد الدیار بکری (م.۹۶۶ق.)، بیروت، مؤسسة شعبان، ۱۲۸۳ق؛ التنبیه و الاشراف: المسعودی (م.۳۷۵ق.)، بیروت،‌دار الصعب؛ شذرات الذهب: عبدالحی بن عماد (م.۱۰۸۹ق.)، به کوشش الارنؤوط، بیروت،‌دار ابن کثیر، ۱۴۰۶ق؛ شفاء الغرام: محمد الفأسی (م.۸۳۲ق.)، به کوشش مصطفی محمد، مکه، النهضة الحدیثه، ۱۹۹۹م؛ غایة المرام باخبار سلطنة البلد الحرام: عبدالعزیز بن فهد المکی (م.۹۲۰ق.)، به کوشش فهیم شلتوت، جده،‌دار المدنی، ۱۴۰۶ق؛ الکامل فی التاریخ: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت،‌دار صادر، ۱۳۸۵ق؛ موسوعة مکة المکرمة و المدینة المنوره: احمد زکی یمانی، مصر، مؤسسة الفرقان، ۱۴۲۸ق؛ نهایة الارب: شهاب الدین النویری (م.۷۳۳ق.)، قاهره،‌دار الکتب و الوثائق، ۱۴۲۳ق.

سید حامد علی زاده موسوی

ابن مسعود

از نخستین مسلمانان و مهاجران حبشه، راوی حدیث، قاری و مفسر قرآن کریم، مدفون در بقیع

عبدالله‌ بن‌ مسعود بن‌ غافل بن حبیب[۸۶] از تیره بنیمخزوم قریش است.[۸۷] از آن رو که به هُذَیل بن مدرکه از عرب عدنانی نسب می‌برد، به هذلی مشهور بود.[۸۸] کنیه‌اش ابوعبدالرحمن[۸۹] و ابن ام‌ عبد ثبت گشته؛ زیرا مادرش ام‌ عبد بنت عبدودّ بن سواء از هذیل بود.[۹۰] بر پایه گزارشی، پیامبر۹ کنیه ابوعبدالرحمن را به او داد.[۹۱] به‌ سبب هم‌پیمانی پدرش با بنی‌زهره از تیره‌های قریش، وی را «حلیف‌ بنی‌زهره” خوانده‌اند.[۹۲] در وصف شمایل وی گفته‌اند: قامتی کوتاه داشت و ساق پاهایش لاغر بود؛ به گونه‌ای که چون به دستور پیامبر۹ بالای درختی رفت، نازکی پاهایش برخی را به خنده‌انداخت. رسول خدا۹ فرمود: «رِجْل عبدالله فی المیزان أثقَلُ مِن أُحُد»؛ «پای عبدالله در قیامت از کوه احد سنگین‌تر است».[۹۳] او در رفتارش به پیامبر تشبّه می‌ورزید.[۹۴] برخی وی را نحیف دانسته و در وصفش گفته‌اند: موی سر تا پشت گوش فرومی‌گذاشت و خضاب نمی‌کرد.[۹۵] نیز لباسش سفید، پاکیزه و خوشبو بود.[۹۶]

در زمان اسلام آوردن ابن‌ مسعود اختلاف است. برخی او را ششمین پذیرنده اسلام دانسته و از این رو او را «سادس سته» گفته‌اند.[۹۷] اما ابن‌ اسحاق و برخی دیگر او را بیست و دومین اسلام آورنده شمرده‌اند.[۹۸] در نحوه اسلام او آمده است که هنگام چراندن گوسفندان، اعجازی از پیامبر گرامی۹ دید و مسلمان شد[۹۹] و از ایشان خواست که به او دانش بیاموزد. پیامبر فرمود: «إنّک لَغلام مُعَلَّم»؛ «تو پسری تعلیم یافته‌ای».[۱۰۰] با توجه به این گزارش‌ها، اسلام آوردنش پیش از دعوت پیامبر۹ در‌دار ارقم بوده؛ چنان‌که واقدی بدان اشاره دارد.[۱۰۱] ابن‌ مسعود نخستین‌ نومسلمانی بود که داوطلبانه سوره الرحمن را با‌ صدای‌ بلند بر مشرکان‌ مکه خواند و به همین سبب قریش او را زیر ضرب و شتم گرفتند؛ ولی از تلاوت دست برنداشت تا خواندن آن آیات را به پایان رسانید.[۱۰۲]

او همراه مادرش که اسلام آورده بود، در منزل پیامبر۹ خدمت می‌کرد و در سفر و حضر همراه ایشان بود و به نگهداری لوازم شخصی او همچون جامه و کفش و فراهم آوردن بسترش اهتمام داشت.[۱۰۳] ازاین رو، او را «صاحب النعلین و السواک و الوساد» لقب داده‌اند.[۱۰۴]

ابن‌ مسعود را به سبب هجرت به حبشه و مدینه ذوالهجرتین گفته‌اند.[۱۰۵] در هجرت دوم، برادرش عتبه نیز حضور داشت.[۱۰۶] در حبشه در بازاری به خرید و فروش اشتغال داشت.[۱۰۷] اما ابن اسحاق از ۱۰ مرد و چهار زن در هجرت اول نام می‌برد که نام او در میانشان نیست.[۱۰۸] ابن حجر نیز تنها از حضور وی در هجرت دوم سخن گفته است.[۱۰۹] به نقلی وی در پی شایعه اسلام آوردن مکیان از حبشه بازگشت؛ اما برخلاف دیگران که با استفاده از قانون جوار یا مخفیانه در مکه ماندند[۱۱۰]، دیگر بار به حبشه بازگشت.[۱۱۱] پس از هجرت پیامبر۹ به یثرب، به ‌آن شهر‌ رفت و ایشان میان او و معاذ بن‌ جبل[۱۱۲]‌ یا زبیر بن‌ عوام[۱۱۳] پیمان برادری‌ برقرار کرد.[۱۱۴] ابن حجر برادری او را با زبیر در مکه دانسته و پس از هجرت از برادری او با سعد بن معاذ یاد کرده است.[۱۱۵] پیامبر جایگاه او و برادرش را در انتهای مسجدالنبی در خطه بنی‌زهره تعیین کرد.[۱۱۶] وی در مدینه کنار مسجد رسول خدا۹ خانه داشت و با مادر خود پیوسته به خانه پیامبر۹ آمد و شد می‌کرد؛ بدان حد که ابوموسی اشعری هنگام ورود به مدینه پنداشت که ابن‌ مسعود و مادرش از اهل‌ بیت هستند.[۱۱۷]

ابن‌ مسعود در همه غزوه‌های رسول خدا۹ حاضر بود.[۱۱۸] در جنگ بدر ابوجهل را به دست خویش کشت. پیامبر۹ که‌ از کشته‌ شدن‌ ابوجهل‌ خشنود شده بود، شمشیر او را به‌ ابن مسعود بخشید.[۱۱۹] از گفت‌وگوی وی با ابوسلمه بر سر کشتن ابوجهل گزارشی در دست است[۱۲۰] که نخست ابوسلمه آن را باور نداشت؛ ولی با توضیح او آن را پذیرفت. ابن‌ عباس‌ وی‌ را از اندک یاران‌ پیامبر۹ می‌داند که‌ در جنگ‌ اُحد در کنار پیامبر پایداری کردند.[۱۲۱] او در غزوه حدیبیه، اعجاز رسول خدا۹ و نیز گم شدن ناقه ایشان را گزارش کرده است.[۱۲۲] گویند: پیامبر به او بشارت بهشت داده است.[۱۲۳]

ابن مسعود پس از رحلت پیامبر۹: درباره رویکرد او در برابر سقیفه، گزارش‌ها متفاوتند. شیخ صدوق او را از ۱۲ نفری دانسته که خلافت ابوبکر را نپذیرفتند.[۱۲۴] نیز علی۷ به سبب حضور در نماز بر جنازه حضرت زهرا۳ او را ستایش کرد.[۱۲۵] در دوره خلفا به همکاری با آنان روی آورد و در نبردهای ردّه شرکت جست.[۱۲۶] به نقل سیف بن عمر، او محافظت از غنایم یرموک را بر عهده داشت.[۱۲۷]

ابن‌ مسعود در زمان‌ عمر در فتح‌ شام‌ و حِمْص شرکت‌ داشت. همو خبر فتح حمص و خمس غنایم را از سوی ابوعبیده به مدینه آورد.[۱۲۸] در سال ۲۱ق.‌ همراه‌ عمار که از جانب خلیفه دوم به حکمرانی کوفه منصوب شده بود، برای‌ نظارت‌ بر بیت‌ المال‌ و قضاوت به‌ کوفه‌ فرستاده شد[۱۲۹] و مدتی نیز در مداین به تعلیم‌ فقه‌ و قرآن‌ پرداخت.[۱۳۰] گویند: مقرری سالانه او ۶۰۰۰ درهم بود و سپس به ۱۵۰۰۰ درهم افزایش یافت.[۱۳۱] برخی مشاجره میان عمار و او را سبب عزل عمار از حکمرانی کوفه دانسته‌اند.[۱۳۲]

پس از خلافت عثمان، زمینی با دو نهر در عراق به او واگذار شد.[۱۳۳] هنگامی‌که عثمان سعد بن ابی‌وقاص را از حکمرانی کوفه عزل کرد و به جای او ولید بن عقبه را برگزید که در قرآن فاسق نامیده شده و خدا به پیامبر فرمان داد به او اعتماد نکند، ابن‌ مسعود که به فرمان عثمان کلید بیت‌ المال را به ولید سپرد، به حکمرانی وی اعتراض کرد. ولید به عثمان نوشت که ابن‌ مسعود مردم را بر ضدّ او تحریک می‌کند.[۱۳۴] در پی‌ این‌ درگیری‌ و شکایت، عثمان، ابن‌ مسعود را به‌ مدینه‌ فراخواند.[۱۳۵] هنگامی که وی به مسجد پیامبر رسید، عثمان بر منبر بود. عثمان با دیدن عبدالله، او را به حشره‌ای کثیف تشبیه کرد و پس از اهانت به او دستور داد از مسجد پیامبر بیرونش افکنند. غلام عثمان یا عبدالله بن زمعه این فرمان را با خشونت بسیار اجرا کرد؛ به گونه‌ای که دنده‌های ابن‌ مسعود شکست. امام علی۷ و عایشه به این رفتار عثمان اعتراض کردند.[۱۳۶] ابن‌ مسعود درخواست کرد تا برای جهاد با کافران به شام برود؛ اما عثمان به توصیه مروان اجازه نداد او از مدینه بیرون رود؛ با این استدلال که وی هر جا رود، مردم را ضدّ عثمان تحریک خواهد کرد؛ چنان‌که در کوفه همین کار را انجام داده بود.[۱۳۷] به دستور عثمان، مقرری او از بیت المال دو سال قطع شد.[۱۳۸] اختلاف او با عثمان عوامل دیگر نیز داشت؛ از جمله آن که وی دستور عثمان را در انحصاری شمردن مصحف زید بن ثابت، نپذیرفت؛ زیرا او مصحف و قرائت خود را صحیح‌تر از زید می‌دانست و می‌گفت: آن‌گاه که زید با کودکان مکه بازی می‌کرد، من۷۰ سوره قرآن را از زبان پیغمبر حفظ کرده بودم.[۱۳۹]

ابن‌ مسعود همراه گروهی بر جنازه ابوذر در ربذه که عثمان او را به آن‌جا تبعید کرده بود، حاضر شد و پس از غسل و کفن وی، بر او نماز گزارد.[۱۴۰] نیز میان او و سعد بن‌ ابی‌وقاص‌، حکمران وقت‌ کوفه،‌ که‌ وام‌ خود را به‌ بیت‌ المال‌ نمی‌پرداخت، بگومگویی رخ داد. چون‌ این خبر به‌ عثمان‌ رسید، سعد را عزل‌ کرد و بر ابن‌ مسعود نیز خشم‌ گرفت.[۱۴۱] وی هنگام مرگ از عثمان خشمگین بود و در عیادت عثمان از خود، از خدا خواست تا حقش را از وی بازستاند.[۱۴۲] از این رو، به عمار وصیت کرد مخفیانه به خاک سپرده شود تا عثمان بر او نماز نگزارد. عمار به سفارش او عمل کرد و بر وی نماز گزارد.[۱۴۳] جفای عثمان بر او را سبب کینه‌ورزی قبیله‌اش هذیل و بنی‌زهره با عثمان دانسته‌اند.[۱۴۴] بر پایه برخی گزارش‌ها، زبیر بر او نماز گزارد و وصی وی زبیر و فرزندش عبدالله بودند که سرپرستی خانواده و ازدواج دخترانش را عهده‌دار شدند.[۱۴۵] گفته‌اند شصت و اندی سال زیست و به سال ۳۲ یا ۳۳ق. درگذشت.[۱۴۶]

خانه ابن‌ مسعود در جهت شمالی مسجد پیامبر در همسایگی خانه ابوالغیث بن مغیره، نواده عبدالرحمن بن عوف، قرار داشت و‌دار القراء خوانده می‌شد.[۱۴۷] بخشی از این خانه در روزگار عبدالملک بن مروان (حکومت: ۶۰-۸۵ق.) و بخشی دیگر در دوران ولید بن عبدالملک (حکومت: ۸۵-۹۵ق.) به دست حاکم مدینه، عمر بن عبدالعزیز، ویران و به مسجد پیامبر افزوده شد. در سال ۱۶۱ق. مهدی عباسی به جعفر بن سلیمان دستور داد مسجد را وسعت بخشد. بدین سان، مسجد به سوی شمال گسترش یافت و خانه ابن‌ مسعود کاملا در محدوده مسجد جای گرفت.[۱۴۸] اکنون جای دقیق این خانه مشخص نیست.[۱۴۹] او در کوفه نیز کنار مسجد خانه‌ای داشت.[۱۵۰]

منزلت و جایگاه ابن مسعود: اهل‌ سنت بر فضل و جلالت قدر او اتفاق‌نظر دارند و او را از عَشَره مُبَشَّره می‌دانند.[۱۵۱] دانشوران شیعه درباره وی اتفاق‌نظر ندارند. برخی در شیعه بودن او تردید کرده‌اند، با استناد به ادله‌ای از جمله روایت منقول از فضل بن شاذان در مورد «مخلط» (راوی‌ای که صحیح و ناصحیح را نقل می‌کند) بودن ابن‌ مسعود[۱۵۲] و نیز فتاوای فقهی وی و تخطئه‌اش در برخی روایت‌ها و ترجیح قرائت ابی ‌بن کعب بر قرائت او از جانب امام صادق۷.[۱۵۳] اینان روایت‌های صدوق را ضعیف دانسته‌اند که ابن‌ مسعود را از ۱۲ مخالف ابوبکر شمرده و به نقل او از پیامبر۹ روایتی در معرفی امامان دوازده‌گانه جانشین ایشان آورده است. نیز اینان برآنند که فرض محبت‌ورزی وی با اهل بیت، با مخلط بودنش منافات ندارد.[۱۵۴] گروهی دیگر با استناد به برخی منابع، وی را توثیق کرده‌اند؛ زیرا ابن قولویه در کامل الزیارات از او نقل کرده است.[۱۵۵] به هر روی، در آثار امامیه از‌ ابن‌ مسعود همواره‌ به‌ عنوان‌ یکی‌ از بزرگان‌ صحابه‌ به احترام‌ یاد و به روایت‌های او به‌ ویژه‌ احادیثش در تأیید فضیلت‌های اهل‌ بیت: توجه‌ شده است.[۱۵۶]

جایگاه علمی ابن مسعود: ابن‌ مسعود در برخی از مناسبت‌های‌ نزول‌ قرآن‌ حضور داشت.[۱۵۷] وی از زمان‌ پیامبر۹ تعلیم‌ قرآن‌ را آغاز کرد و یکی‌ از چهار تنی‌ بود که‌ ایشان فراگرفتن‌ قرآن‌ را از آنان‌ سفارش‌ کرد.[۱۵۸] البته معنای این سخن ایشان انحصار یادگیری قرآن از این چهار نفر نیست؛ زیرا در روایت‌ها، امام علی۷ عالم‌ترین فرد امت به قرآن معرفی شده است.[۱۵۹] ابن‌ مسعود از نخستین حافظان و مشهورترین قاریان و مفسران قرآن بودکه قرآن را همان‌گونه که نازل شده بود، تلاوت می‌کرد. وی در علم قرآن و ناسخ و منسوخ سرآمد و در میان صحابه به فضل، عقل و زهد مشهور بود.[۱۶۰]

۱. مصحف‌ ابن‌ مسعود: در جریان‌ فراهم‌ آوردن‌ مصحف‌ رسمی و محوسازی دیگر مصاحف ‌در زمان عثمان،‌ از نسخه‌ای‌ با عنوان‌ مصحف‌ ابن‌ مسعود سخن‌ به‌ میان‌ آمده‌ که به آن توجهی نشده است. عثمان‌ او را که در کوفه بود، امر کرد‌ که مصحف‌ خود را تحویل‌ دهد تا همراه‌ دیگر مصاحف‌ محو گردد.گویا نخست ابن‌ مسعود به‌ این‌ امر تن‌ درنداد و در پی نامه عثمان به مدینه آمد و پس از شنیدن سخنان درشت، به فرمان عثمان‌ مضروب‌ شد.[۱۶۱] بر پایه‌ برخی‌ روایت‌ها، مصحف وی سوزانده شد.[۱۶۲] اما بر پایه گزارشی، مصحف او در سده‌های بعد در عراق یافت شده است.[۱۶۳] در سده سوم ق. فضل بن شاذان و در سده چهارم ق. ابن ندیم به نقل از فضل، نسخه‌ای از مصحف وی را روایت کرده‌اند.[۱۶۴] مصحف او ۱۱۱ سوره داشت و به دلیل قرائت فاتحه در نمازها و اعتقاد وی به این که مُعَوَّذَتَین (فلق و ناس) ازتعویذات پیامبر۹ است، این مصحف فاقد فاتحه ومعوذتین بود.[۱۶۵]

۲. تفسیر: ابن‌ مسعود در روزگار خود فردی‌ آگاه‌ به‌ مفاهیم‌ قرآن‌ و اسباب‌ نزول‌ آیات‌ شناخته‌ می‌شد.‌[۱۶۶] او بخشی از تفسیر قرآن را از علی۷ فراگرفت[۱۶۷] و در دوره‌های‌ بعد، آرای او را‌ مفسران مذاهب‌ گوناگون‌ برگرفته‌اند. سُدّی‌ در تفسیر خود غالباً روایت‌های‌ او را نقل‌ کرده‌ است‌.[۱۶۸] ابن‌ مسعود با تربیت شاگردانی چون علقمة بن قیس نخعی، اسود بن یزید نخعی، مسروق بن اجدع، و عبیدة بن عمرو سلمانی، مکتب تفسیری کوفه را پایه‌گذاری کرد[۱۶۹] که پس از مکتب تفسیری مکه مهم‌ترین مکتب به شمار می‌آمد.

۳. حدیث‌: ابن‌ مسعود که مدتی دراز در محضر پیامبر۹ بود، احادیثی فراوان‌ از ایشان روایت کرده‌ است که شمار آن‌ها در کتب‌ روایی به ۸۴۸ می‌رسد.‌ از این میان،‌ ۶۴ حدیث مورد اتفاق‌ بخاری‌ و مسلم‌، ۲۱ حدیث‌ از منفردات‌ بخاری‌ و ۳۵ حدیث‌ از منفردات‌ مسلم‌ است. او جز روایات مستقیم از پیامبر۹، برخی‌ احادیث‌ را از صحابه دیگر نقل کرده‌ است.[۱۷۰] بسیاری از صحابه‌ چون‌ ابن‌ عباس، عبدالله‌ بن‌ عمر، عبدالله‌ بن‌ زبیر، جابر بن‌ عبدالله‌ و نیز بسیاری‌ از تابعین چون‌ علقمه، ابووائل، اسود، مسروق، عبیده و قیس بن ابی‌حازم از او حدیث‌ فراگرفته‌اند.[۱۷۱] بسیاری از احادیث‌ وی را در مسانید مختلف‌ به‌ ویژه مسند احمد بن‌ حنبل‌ می‌توان‌ یافت.[۱۷۲] یحیی‌ بن‌ محمد بن‌ صاعد در اثری مستقل با عنوان مسند عبدالله‌ بن‌ مسعود احادیث‌ او را گرد آورده است.[۱۷۳] نیز مزّی‌ احادیث پراکنده وی در صحاح سته را گرد آورده‌ و طبقه‌بندی کرده‌ است.[۱۷۴]

احادیث‌ ابن‌ مسعود موضوعاتی‌ متنوع‌ چون فقه‌ به‌ ویژه نماز، و نیز زهد و اخلاق، تفسیر، تاریخ‌ و سیره، و مَلاحِم‌ و فِتَن را شامل می‌شود. می‌توان‌ او را از اندک صحابه‌ای‌ دانست که‌ احادیث‌ ملاحم‌ و فتن‌ را نقل کرده‌اند. از مشهورترین‌ احادیث‌ وی در این‌ زمینه‌ می‌توان‌ حدیث‌ بشارت‌ به‌ مهدی۷ را یاد کرد که‌ از طرق‌ بسیاری‌ روایت‌ شده‌ است.[۱۷۵] او احادیث فراوان از رسول خدا در فضیلت‌های امیرمؤمنان علی۷ روایت کرده است که از پایه‌های باورهای شیعه به شمار می‌روند. احادیث سبقت اسلام علی۷، خلافت و ولایت، تقرب، حکمت، و قتال با ناکثین و مارقین و قاسطین از آن جمله‌اند که در صحاح ستّه و منابع معتبر نیز نقل شده‌اند.[۱۷۶] مجلسی حدیثی را در ۱۸ صفحه با عنوان وصیة النبی إلی عبدالله بن مسعود از وی نقل کرده است.[۱۷۷]

۴. فقه و آموزش احکام: ابن‌ مسعود به سبب آگاهی از احکام‌ شرعی، در پایه‌گذاری‌ مکتب‌ فقهی‌ کوفه‌ نقشی بسزا‌ داشت. او در شمار صحابه‌ای‌ بود که‌ فتوا می‌دادند و مردم‌ در مسائل‌ فقهی‌ به آنان‌ رجوع‌ می‌کردند.[۱۷۸] روایت‌هایی از او نقل‌ شده‌ که‌ به یافتن‌ حکم، تنها در کتاب‌ و سنت‌ سفارش نموده و به‌ کارگیری‌ رأی‌ را نهی‌ کرده‌ است.[۱۷۹] شاید بتوان گفت مکاتب‌ مختلف‌ کوفه‌، خواه اصحاب‌ رأی‌ و خواه اصحاب‌ حدیث،‌ از او اثر پذیرفته‌اند. مقدسی‌ مهم‌ترین‌ دلیل حنفی‌ شدن‌ خود را اعتماد ابوحنیفه‌ بر روایات حضرت علی۷ و ابن‌ مسعود می‌داند.[۱۸۰]

ابن‌ مسعود در حج‌گزاری به شیوه پیامبر۹ سخت پایبند بود و شروط حج پیامبر را گوشزد کرده، با بیان احادیثی از پیامبر گرامی۹ اعمال حج را تبیین می‌کرد. از او احادیثی درباره رمی جمرات و محل رمی و تعداد آن از پیامبر۹ نقل شده است.[۱۸۱] او با بدعت‌های عثمان به مخالفت برخاست. از جمله درباره نماز چهار رکعتی عثمان در منا به او اعتراض کرد و سیره پیامبر۹، ابوبکر و عمر را یادآور شد.[۱۸۲] وی همیشه نمازهای چهار رکعتی را در منا دو رکعتی می‌گزارد. درباره خروج از عرفات و افاضه به مشعر در ایام خاص حج نیز میان آن دو اختلاف بود.[۱۸۳]

مادر ابن‌ مسعود نیز از راویان حدیث پیامبر بود.[۱۸۴] عمر مقرری او را که از زنان مهاجر بود، ۱۰۰۰ درهم تعیین کرد.[۱۸۵] همسر وی، زینب بنت عبدالله ثقفیه، نیز راوی حدیث رسول خدا بود.[۱۸۶] او دو پسر به نام عبدالرحمن و ابوعبیده داشت.[۱۸۷] نواده ابن‌ مسعود، قاسم بن عبدالرحمن، از قضات کوفه بود.[۱۸۸]

منابع

الاتقان: السیوطی (م.۹۱۱ق.)، به کوشش دیب البغاء، دمشق،‌دار ابن کثیر، ۱۴۱۶ق؛ احسن التقاسیم: المقدسی البشاری (م.۳۸۰ق.)، قاهره، مکتبة مدبولی، ۱۴۱۱ق؛ الاحکام فی اصول الاحکام: ابن حزم الاندلسی (م.۴۵۶ق.)، به کوشش احمد شاکر، قاهره، زکریا یوسف، مطبعة العاصمه؛ الارشاد: المفید (م.۴۱۳ق.)، به کوشش آل‌ البیت:، بیروت،‌دار المفید، ۱۴۱۴ق؛ الاستیعاب: ابن عبدالبر (م.۴۶۳ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت،‌دار الجیل، ۱۴۱۲ق؛ اسد الغابه: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت،‌دار الفکر، ۱۴۰۹ق؛ الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت،‌دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق؛ انساب الاشراف: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت،‌دار الفکر، ۱۴۱۷ق؛ بحار الانوار: المجلسی (م.۱۱۱۰ق.)، بیروت،‌دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق؛ البدء و التاریخ: المطهر المقدسی (م.۳۵۵ق.)، بیروت،‌دار صادر، ۱۹۰۳م؛ البدایة و النهایه: ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت،‌دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت،‌دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق؛ تاریخ الامم و الملوک: الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت،‌دار احیاء التراث العربی؛ تاریخ الخمیس: حسین بن محمد الدیار بکری (م.۹۶۶ق.)، بیروت، مؤسسة شعبان، ۱۲۸۳ق؛ تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م.۲۹۲ق.)، بیروت،‌دار صادر، ۱۴۱۵ق؛ تحفة الاشراف: یوسف المزی (م.۷۴۲ق.)، به کوشش عبدالصمد، بیروت،‌دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق؛ التفسیر و المفسرون: الذهبی، قاهره،‌دار الکتب الحدیثه، ۱۳۹۶ق؛ التمهید فی علوم القرآن: معرفت، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۱ق؛ التنبیه و الاشراف: المسعودی (م.۳۴۵ق.)، بیروت،‌دار صعب؛ تهذیب التهذیب: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، بیروت،‌دار الفکر، ۱۴۰۴ق؛ جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.۴۵۶ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت،‌دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ الخصال: الصدوق (م.۳۸۱ق.)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۶ق؛ دائرة المعارف تشیع: زیر نظر سید جوادی و دیگران، تهران، نشر شهید سعید محبی، ۱۳۷۵ق؛ دلائل النبوه: البیهقی (م.۴۵۸ق.)، به کوشش عبدالمعطی، بیروت،‌دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۵ق؛ رجال کشی (اختیار معرفة الرجال): الطوسی (م.۴۶۰ق.)، به کوشش میرداماد و رجائی، قم، آل‌ البیت:، ۱۴۰۴ق؛ سعد السعود: ابن طاووس (م.۶۶۴ق.)، قم، الرضی، ۱۳۶۳ش؛ سنن الترمذی: الترمذی (م.۲۷۹ق.)، به کوشش عبدالوهاب، بیروت،‌دار الفکر، ۱۴۰۲ق؛ سنن الدارمی: الدارمی (م.۲۵۵ق.)، احیاء السنة النبویه؛ سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق؛ السیرة النبویه: ابن هشام (م. ۲۱۸ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، المکتبة العلمیه؛ صحیح البخاری: البخاری (م.۲۵۶ق.)، بیروت،‌دار الفکر، ۱۴۰۱ق؛ صحیح مسلم: مسلم (م.۲۶۱ق.)، بیروت،‌دار الفکر؛ الطبقات الکبری: ابن سعد (م.۲۳۰ق.)، بیروت،‌دار صادر؛ عبدالله بن مسعود: عبدالستار الشیخ، دمشق بیروت،‌دار القلم، ۱۴۰۲ق؛ عمدة القاری: العینی (م.۸۵۵ق.)، بیروت،‌دار احیاء التراث العربی؛ الغدیر: الامینی (م.۱۳۹۰ق.)، تهران،‌دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۶ش؛ الغیبه: الطوسی (م.۴۶۰ق.)، به کوشش الطهرانی و ناصح، قم، المعارف الاسلامیه، ۱۴۱۱ق؛ فتح الباری: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، بیروت،‌دار المعرفه؛ الفتوح: ابن اعثم الکوفی (م.۳۱۴ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت،‌دار الاضواء، ۱۴۱۱ق؛ فتوح البلدان: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، بیروت،‌دار الهلال، ۱۹۸۸م؛ الفهرست: ابن الندیم (م.۴۳۸ق.)، به کوشش تجدد؛ الکافی: الکلینی (م.۳۲۹ق.)، به کوشش غفاری، تهران،‌دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۵ش؛ کامل الزیارات: ابن قولویه القمی (م.۳۶۸ق.)، به کوشش القیومی، قم، نشر الفقاهه، ۱۴۱۷ق؛ المستدرک علی الصحیحین: الحاکم النیشابوری (م.۴۰۵ق.)، به کوشش مرعشلی، بیروت،‌دار المعرفه، ۱۴۰۶ق؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.۲۴۱ق.)، بیروت،‌دار صادر؛ معجم رجال الحدیث: الخوئی (م.۱۴۱۳ق.)، بیروت، ۱۴۰۹ق؛ المغازی: الواقدی (م.۲۰۷ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۹ق؛ مناقب آل‌ ابی‌طالب: ابن شهر آشوب (م.۵۸۸ق.)، به کوشش گروهی از اساتید، نجف، المکتبة الحیدریه، ۱۳۷۶ق؛ المنتظم: ابن جوزی (م.۵۹۷ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت،‌دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق؛ موسوعة مکة المکرمة و المدینة المنوره: احمد زکی یمانی، الفرقان، ۱۴۲۹ق؛ وفاء الوفاء: السمهودی (م.۹۱۱ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت،‌دار الکتب العلمیه، ۲۰۰۶م.

سید حسن قریشی

اَبواء

قریه‌ای در راه مدینه به مکه، مدفن مادر رسول خدا۹

اَبواء از اُبوَه بر وزن فَعلاء یا از بُوّ و بَوّ و بُوی بر وزن افعال، نام کوه[۱۸۹] و قریه‌ای بزرگ[۱۹۰] و اکنون شهری کوچک است که در جنوب مدینه در نیمه راه مکه[۱۹۱] در فاصله حدود پنج روز راه از مدینه و هفت روز راه تا مکه قرار دارد.[۱۹۲] درباره وجه تسمیه آن، آرای مختلف است. برخی دلیل این نام‌گذاری را وباخیز بودن آن منطقه دانسته‌اند. البته در این صورت باید اوباء نام می‌گرفت نه ابواء؛ مگر بپذیریم که کلمه اوباء مقلوب گشته و به صورت ابواء درآمده است. به نظر ثابت بن ابی‌ثابت لغوی، این واژه از «تبوّء» به معنای تجمع اشتقاق یافته و به سبب تجمع سیل در آن‌جا به این نام خوانده شده است.[۱۹۳]

به نقلی دیگر، بر اثر تجمع و منزل یافتن مردم در آن ناحیه، این نام را به آن داده‌اند.[۱۹۴] یاقوت در این زمینه سخنان دیگر نیز آورده است.[۱۹۵] أبواء افزون بر موارد یاد شده، به معنای مردمی از نژادهای مختلف نیز هست.[۱۹۶] سرانجام یاقوت[۱۹۷] أخذ آن از «تبوّء» را ترجیح داده و دیگران[۱۹۸] نیز نظر او را پذیرفته‌اند؛ زیرا این قریه محل تلاقی و جمع شدن سیلاب دره‌های منشعب از وادی ابواء و بسیاری از وادی‌های دیگر[۱۹۹] از جمله دو وادی گسترده فَرع و قاحه بوده است.[۲۰۰]

برخی برآنند که أبواء نام آن قریه بوده و نام وادی آن را ارثد[۲۰۱] دانسته‌اند. گویا أبواء هم نام قریه و هم نام وادی بوده و ارثد نام یکی از دره‌های منشعب از آن وادی بوده است.[۲۰۲] معاویة بن ابی‌سفیان در جنگ بدر و در مسیر حرکت به سوی بدر، در تپه‌های این دره استراحت کرده است.[۲۰۳] برخی ابواء را نام کوهی بلند و کم گیاه دانسته‌اند.[۲۰۴] گویا ابواء نام قریه و حشا نام کوه نزدیک آن بوده است.[۲۰۵]

وادی ابواء پس از وادی نخله بزرگ‌ترین و گسترده‌ترین وادی میان مکه و مدینه است. این وادی از محل قریه ابواء تا ودان در سمت غرب آن، ابواء نام دارد و از آن‌جا تا دریا ودان خوانده می‌شود. نیز این وادی از سمت راست و از شمال قریه ودان عبور کرده و از نزدیک شهر مستوره کنونی به سوی دریای سرخ ادامه یافته است. سرشاخه‌های آن از سمت جنوب و شمال، قاحه و فرع نام دارند که با طی مسافتی طولانی در محل بئر مُبَیرِیک به ابواء ملحق می‌شوند. این وادی از آغاز تا دریای سرخ، مسیری بسیار طولانی دارد و دره‌های کوچک‌تر فراوان از آن انشعاب یافته و آبادی‌های بسیار در مسیر آن ایجاد شده‌اند.

در این منطقه باران‌های سیل‌آسا می‌بارد و در نتیجه، سیل‌های مهیب جاری می‌شوند که گاه جان حاجیان را به خطر می‌اندازند. در سال ۱۴۲۶ق. و نیز در ششم ماه رمضان سال ۱۴۳۰ق. در زمانی کوتاه در همین منطقه طوفان گرد و غبار برخاست و پس از رعد و برق و بارندگی، سیلی ویرانگر جاری شد که راه‌ها را مسدود و مسافران را غافلگیر کرد.

مسیر حاجیان عراقی و مدنی و توابع آن و گاه مصریان همواره از ابواء می‌گذشته است. این منطقه محل دو راهه شدن جاده به سوی مکه است: یک راه از طریق ابواء، ودان، جحفه، مکه؛ و راه دیگر از ابواء، جحفه به مکه است. اکنون قریه قدیم ابواء متروک و ویرانه شده و «خریبه» نام دارد و مشتمل بر مزارع و نخلستان‌هایی است و قریه جدید ابواء در شمال آن قرار دارد. در دهه‌های اخیر بیشتر ساکنان آن به شهرهای بزرگ کوچیده‌اند. با افزایش امکانات جدید، این منطقه دیگر بار رونق گرفته است. اکنون این قریه حدود ۷۰۰۰ نفر جمعیت دارد که بیشتر از قبیله حرب هستند.[۲۰۶] نیز دارای نُه مدرسه ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان و مرکز بهداشت است. در تابستان سال ۲۰۱۰ م. مردم این شهر دچار کمبود آب شدند و به ناچار از طریق تانکرهای آبرسانی آب آشامیدنی خود را تأمین ‌کردند.[۲۰۷]

مهم‌ترین مناطق مسکونی نزدیک به ابواء، سقیا با فاصله ۱۹[۲۰۸]، ۲۷[۲۰۹] یا ۲۹[۲۱۰] میل در سمت مدینه و جحفه با فاصله ۲۳[۲۱۱] یا ۲۷[۲۱۲] میل در سمت مکه است. دیگر مکان‌های مسکونی پیرامون ابواء، شُسّ و مُهیمه[۲۱۳] در نیم مایلی ویک مایلی ابواء، رابِغ و شَطین[۲۱۴] در حد فاصل ابواء و جحفه، و رُبا[۲۱۵] و مُظعِِن[۲۱۶] در حد فاصل سقیاء تا ابواء هستند و مجموعه درّه‌های «تلعات الیمن» در فاصله دو مایلی[۲۱۷] و ودّان در شمال و به فاصله شش میلی آن قرار دارند.[۲۱۸]

ابواء مانند سایر نقاط حجاز منطقه‌ای کم‌آب، گرم و خشک و با آب و هوایی بیابانی و حتی خشکی و بی‌آبی آن از مناطق مجاور شدیدتر است. مهم‌ترین منبع تأمین آب در ابواء چاه است و این سرزمین به داشتن چاه‌های فراوان شهرت دارد.[۲۱۹] در بی‌آبی چنان مشهور بود که پیامبر گرامی۹ در پاسخ عمار یاسر، تیمم را به جای غسلِ واجب، در صورت حضور فرد در ابواء جایز دانست.[۲۲۰]

از لحاظ پوشش گیاهی، تنها نخل و بَلَسان و درختچه‌های گَز در آن رشد می‌کنند[۲۲۱] و زیستگاه جانورانی چون گورخر است.[۲۲۲] ازساکنان این وادی در صدر اسلام می‌توان از بادیه‌نشینانی چون بنی‌ضمره و بنی‌بکر ازقبیله کنانه[۲۲۳] و در این روزگار از بنی‌حرب یاد کرد.[۲۲۴] به نقل یاقوت، در زمان حضور او در مدینه، شماری از خاندان جعفر بن ابی‌طالب و امام حسن و امام حسین۸ در ابواء و پیرامون آن سکنا داشته‌اند و رئیس آن‌جا از اولاد جعفر بوده و میان آنان جنگ‌های مکرر درگرفته و در نتیجه دچار ضعف شده و در برابر تهاجم قبیله یمنی بنی‌حرب شکست خورده‌اند.[۲۲۵] گویا از آن زمان تا کنون بنی‌حرب ساکن ابواء و اطراف آن هستند. رسول خدا۹ برای تأمین رفاه زائران و مسافران و با توجه به موقعیت ارتباطی آن، در این سرزمین چند مسجد، از جمله مسجد «رَماده» در دو مایلی ابواء را ساخت.[۲۲۶]

ƒ رخدادهای ابواء: وفات آمنه بنت وهب، مادر پیامبر۹ در این منطقه رخ داد. وی هنگام بازگشت از مدینه به علت بیماری در ۳۰ سالگی رحلت کرد و بنا بر نقل مشهور همان جا به خاک سپرده شد. ام ایمن پیامبر را که کودکی شش ساله بود، به مکه نزد جدش عبدالمطلب بازگرداند. بعدها برخی مسلمانان بر مرقد حضرت آمنه۳ بارگاهی کوچک ساختند که تا سال‌ها باقی بود و به زیارت آن می‌رفتند. اکنون در ابواء آثاری مخروبه از بنایی کوچک و کهن است که مردم آن‌جا معتقدند آثار بر جای مانده از مقبره حضرت آمنه۳ است. در این روزگار شیعیان ایران، عراق، بحرین، هند و پاکستان و صوفیان شمال آفریقا هنوز به زیارت آن می‌روند و وهابیان مانع ورود به اطراف قبر و زیارت آن می‌شوند. محمد الیوبی داوطلبانه خود را مستخدم مقبره می‌داند و مانع زیارت زائران می‌شود.[۲۲۷] این تصویر باقیمانده مرقد حضرت آمنه را نشان می‌دهد.

پیامبر۹ در سال‌های پس از هجرت از این منطقه عبور و دیدن کرد و بر مدفن مادرش حضور یافت. از جمله در سال ششم ق. در عمره حدیبیه و به نقلی در سال هشتم ق. در فتح مکه از منطقه ابواء عبور و قبر مادرش را زیارت و خرابی آن را اصلاح کرد و به یاد مهربانی‌های مادر گریست و مسلمانان نیز همراه ایشان گریستند.[۲۲۸]

ƒغزوه ابواء: این غزوه که به ودّان نیز شهرت دارد، نخستین غزوه پیامبر با مشرکان است که در سال دوم ق. رخ داد. پیامبر۹ با ۶۰ سوار از مهاجران به قصد کاروان قریش و قبایل ساکن منطقه چون بنی‌ضمرة بن کنانه از مدینه بیرون رفت؛ ولی نشانی از قریش ندید و با بنی‌ضمره پیمان بست که ضدّ پیامبر۹ دسته‌بندی نکنند و کسی را به این منظور یاری نرسانند. ایشان پس از ۱۵ روز به مدینه بازگشت.[۲۲۹]

محل تشریع تیمم بر خاک را ابواء دانسته‌اند. در سفری که پیامبر۹ ناچار شد تا صبح در ابواء بماند، به سبب دسترسی نداشتن به آب، آیه تیمم (نساء/۴، ۴۳) نازل شد.[۲۳۰] نیز به نقلی در یکی از سفرهای رسول خدا۹ گردنبند عایشه در ابواء گم شد و حادثه افک در این‌جا رخ داد.[۲۳۱] همچنین آیه فدیه (بقره/۲، ۱۹۶) در صورت حلق سر به سبب عارضه‌ای در آن، پیش از موعد مقرر، در ابواء نازل شد.[۲۳۲] نیز عاص بن وائل پدر عمرو عاص در این‌جا مرده و دفن شده است.[۲۳۳]

هنگام حرکت قریش برای جنگ بدر در سال دوم ق. بنی‌زهره پس از آگاهی از نجات کاروان تجاری قریش، از ابواء به مکه بازگشتند.[۲۳۴] در همین سفر هنگامی که سپاه قریش به بدر رسید، هند همسر ابوسفیان بن حرب به وی پیشنهاد کرد که قبر مادر رسول خدا۹ را بشکافد.[۲۳۵]

به نقل از جابر بن عبدالله انصاری رسول خدا۹ در غزوه ابواء و خیبر بر مرکب خود و رو به سوی شرق نماز مستحب ‌خواند.[۲۳۶] نیز ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب پسر عموی رسول خدا۹ که سال‌ها با ایشان دشمنی کرده و اشعاری فراوان ضدّ ایشان سروده بود، در این‌جا به حضورش رسید و با خواندن قصیده‌ای در مدح ایشان توبه کرد و مسلمان شد.[۲۳۷]

بر پایه گزارشی، در همین جا، ضمن یکی از سفرهای حج یا عمره رسول خدا۹ شتر قربانی یکی از همراهان بیمار شد و او حکمش را از ایشان پرسید. پیامبر فرمود: ذبحش کن و گردنبندش را به خونش رنگین ساز و گوشت آن را به مردم بده؛ اما خود و همراهانت از آن نخورید![۲۳۸] نیز همین‌ جا عثمان بن عفان در زمان خلافتش دستور داد حج‌گزاران نیت احرام حج کنند، نه نیت احرام عمره. امیر مؤمنان۷ که همراه کاروان بود، اعتراض کرد و فرمود: نیت احرام عمره و حج، هر دو، درست است.[۲۳۹] معاویه نیز در آخرین سفر حج خود در ابواء توقف کرد و نیمه شب به یکی از چاه‌های قدیمی نگریست و ترسید و لغوه گرفت و صورتش به یک طرف کج شد و آن را از مردم پنهان داشت.[۲۴۰] عبدالرحمن بن حسن که همراه عمویش امام حسین۷ به حج ‌رفت، در ابواء در لباس احرام جان سپرد.[۲۴۱] بر پایه گزارشی، مسلم بن عقبه نیز در همین مکان درگذشت و همان جا به خاک سپرده شد.[۲۴۲]

امام موسی بن جعفر۷ در هفتم صفر سال ۱۲۸ق. در ابواء ولادت یافت و امام صادق۷ بدین مناسبت به یاران خود ولیمه‌ای لذیذ داد و اصحاب به او چشم روشنی گفتند.[۲۴۳] بر پایه گزارشی، عبدالله بن جعفر فرزند جعفر طیار در سال ۹۰ق. در۹۰ سالگی در ابواء درگذشت و همان جا به خاک سپرده شد.[۲۴۴] در سال ۱۵۰ق. گروهی محرم شده بودند و به حج می‌رفتند که میان راه، بین ابواء و جحفه، آنان را به اتهام قتل گرفته، به مدینه بردند و زندانی کردند. بستگانشان حکم حج و احرام آنان را از مالک پرسیدند. پاسخ داد: آنان محرم محسوب می‌شوند تا آن‌گاه که آزاد شده، به مکه روند و از احرام خارج شوند یا اتهامشان ثابت گردد و قصاص شوند.[۲۴۵]

جعفر بن بشیر الوشا ابومحمد بجلی که از صحابه ثقه و بزرگوار علی بن موسی الرضا۷ بود، به سال ۲۰۸ق. در ابواء درگذشت. وی دارای کتبی بوده که محدثان از آن روایت‌هایی نقل کرده‌اند.[۲۴۶]

در سال‌های اخیر حامد محمد مسفر الایوبی کتاب الابواء را نوشته که در جده در چاپخانه سحر چاپ شده است.

منابع

آثار البلاد: زکریا بن محمد القزوینی (م.۶۸۲ق.)، ترجمه: میرزا جهانگیر، تهران، امیر کبیر، ۱۳۷۳ش؛ الاستبصار: الطوسی (م ۴۶۰ق.)، به کوشش موسوی الخرسان، تهران،‌دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۳ش؛ الاعلام: الزرکلی (م.۱۳۹۶ق.)، بیروت،‌دار العلم للملایین، ۱۹۹۷م؛ امتاع الاسماع: المقریزی (م.۸۴۵ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت،‌دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق؛ انساب الاشراف: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش زکار، بیروت،‌دار الفکر، ۱۴۱۷ق؛ البدایة و النهایه: ابن‌کثیر (م.۷۷۴ق.)، بیروت، مکتبة المعارف؛ بصائر الدرجات: الصفار (م.۲۹۰ق.)، به کوشش کوچه باغی، تهران، اعلمی، ۱۴۰۴ق؛ تاج العروس: الزبیدی (م.۱۲۰۵ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت،‌دار الفکر، ۱۴۱۴ق؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت،‌دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق؛ تاریخ خلیفه: خلیفة بن خیاط (م.۲۴۰ق.)، به کوشش فواز، بیروت،‌دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق؛ تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م.۲۹۲ق.)، بیروت،‌دار صادر، ۱۴۱۵ق؛ تهذیب الاحکام: الطوسی (م.۴۶۰ق.)، به کوشش موسوی و آخوندی، تهران،‌دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ش؛ حیاة الامام الرضا: باقر شریف القرشی، قم، سعید بن جبیر، ۱۳۷۲ش؛ الخراج وصناعة الکتابه: قدامة بن جعفر (م.۳۳۷ق.)، بغداد،‌دار الرشید، ۱۹۸۱م؛ ذخائر العقبی: احمد بن عبدالله الطبری (م.۶۹۴ق.)، بیروت،‌دار المعرفه، ۱۹۷۴م؛ الروض المعطار: محمد بن عبدالمنعم الحمیری (م.۹۰۰ق.)، بیروت، مکتبة لبنان، ۱۹۸۴م؛ سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی (م.۹۴۲ق.)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت،‌دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق؛ شرح السیر الکبیر: السرخسی (م.۴۸۳ق.)، به کوشش صلاح الدین، مصر، ۱۹۶۰م؛ الطبقات الکبری: ابن سعد (م.۲۳۰ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت،‌دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ العقد الفرید: احمد ابن عبد ربه (م.۳۲۸ق.)، به کوشش مفید قمیحه، بیروت،‌دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۴ق؛ الفائق فی غریب الحدیث: الزمخشری (م.۵۳۸ق.)، بیروت،‌دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۷ق؛ الفتوح: ابن اعثم الکوفی (م.۳۱۴ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت،‌دار الاضواء، ۱۴۱۱ق؛ الکافی: الکلینی (م.۳۲۹ق.)، به کوشش غفاری، تهران،‌دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۵ش؛ مجمع الزوائد: الهیثمی (م.۸۰۷ق.)، بیروت،‌دار الکتاب العربی، ۱۴۰۲ق؛ المحاسن: ابن خالد البرقی (م.۲۷۴ق.)، به کوشش حسینی، تهران،‌دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۲۶ش؛ المدونة الکبری: مالک بن انس (م.۱۷۹ق.)، مصر، مطبعة السعاده؛ مراصد الاطلاع: صفی الدین عبدالمؤمن بغدادی (م.۷۳۹ق.)، بیروت،‌دار الجیل، ۱۴۱۲ق؛ المسالک و الممالک: ابراهیم الفارسی الاصطخری (م.۳۴۶ق.)، به کوشش محمد جابر، مصر، وزارة الثقافة و الارشاد القومی، ۱۳۸۱ق؛ المسالک و الممالک: عبیدالله بن خرداذبه (م.۳۰۰ق.)، به کوشش المخزوم، بیروت،‌دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق؛ مسند ابی‌یعلی: احمد بن علی بن المثنی (م.۳۰۷ق.)، به کوشش حسین سلیم، بیروت،‌دار المأمون للتراث؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.۲۴۱ق.)، بیروت،‌دار صادر؛ المعارف: ابن قتیبه (م.۲۷۶ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، شریف رضی، ۱۳۷۳ش؛ المعالم الاثیره: محمد محمد حسن شراب، بیروت،‌دار القلم، ۱۴۱۱ق؛ المعتبر: المحقق الحلی (م.۶۷۶ق.)، مؤسسة سیدالشهداء، ۱۳۶۳ش؛ معجم البلدان: یاقوت الحموی (م.۶۲۶ق.)، بیروت،‌دار صادر، ۱۹۹۵م؛ المعجم الکبیر: الطبرانی (م.۳۶۰ق.)، به کوشش حمدی عبدالمجید،‌دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق؛ معجم المعالم الجغرافیه: عاتق بن غیث البلادی، مکه،‌دار مکه، ۱۴۰۲ق؛ معجم ما استعجم: عبدالله البکری (م.۴۸۷ق.)، به کوشش مصطفی السقا، بیروت، عالم الکتاب، ۱۴۰۳ق؛ المغازی: الواقدی (م.۲۰۷ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۹ق؛ نزهة المشتاق: شریف الادریسی (م.۵۶۰ق.)، بیروت، عالم الکتاب، ۱۴۰۹ق؛ وسائل الشیعه: الحر العاملی (م.۱۱۰۴ق.)، قم، آل‌ البیت:، ۱۴۱۲ق.

http://www.alaboa.com.

http://www.alsahra.com.

http://www.alrahlat.com.

http://www.majalesharb.com.

سید محمد مهدی سعیدی

  1. تهذیب الاسماء، ج۱، ص۲۶۵؛ المنتظم، ج۷، ص۲۰۳.
  2. وفیات الاعیان، ج۳، ص۴۱.
  3. سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۳۱۸.
  4. المنتظم، ج۷، ص۲۰۳؛ تاریخ الاسلام، ج۷، ص۴۰۴.
  5. وفیات الاعیان، ج۳، ص۴۱.
  6. الاستیعاب، ج۳، ص۹۱۵.
  7. سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۳۱۸.
  8. الطبقات، خلیفه، ص۴۹۶.
  9. الفهرست، ص۳۱.
  10. سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۳۱۸.
  11. تهذیب الاسماء، ج۱، ص۲۶۵.
  12. التیسیر، ج۱، ص۳؛ تهذیب الاسماء، ج۱، ص۲۶۵.
  13. وفیات الاعیان، ج۳، ص۴۱؛ سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۳۱۹.
  14. وفیات الاعیان، ج۳، ص۴۱؛ سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۳۱۹.
  15. تهذیب التهذیب، ج۵، ص۳۲۲؛ تهذیب الکمال، ج۱۵، ص۴۶۹.
  16. الفهرست، ص۳۱.
  17. تهذیب الکمال، ج۱۵، ص۴۶۸-۴۶۹.
  18. تهذیب التهذیب، ج۵، ص۳۲۲.
  19. الطبقات، خلیفه، ص۴۹۶؛ الفهرست، ص۳۱.
  20. الانساب، ج۲، ص۴۴۳.
  21. الوافی بالوفیات، ج۱۷، ص۲۲۰.
  22. الانساب، ج۲، ص۴۴۳.
  23. الانساب، ج۲، ص۴۴۳-۴۴۴.
  24. اللباب فی تهذیب الانساب، ج۱، ص۴۸۴.
  25. وفیات الاعیان، ج۳، ص۴۱.
  26. الانساب، ج۲، ص۴۴۳-۴۴۴.
  27. المنتظم، ج۷، ص۲۰۳؛ البرهان، ج۱، ص۳۲۷.
  28. الطبقات، خلیفه، ص۴۹۶؛ الفهرست، ص۳۱.
  29. فتح الباری، ج۹، ص۲۸؛ مفتاح الکرامه، ج۷، ص۲۱۴.
  30. تهذیب الکمال، ج۱۵، ص۴۷۰.
  31. امتاع الاسماع، ج۴، ص۲۹۹.
  32. تهذیب الکمال، ج۱۵، ص۴۷۰.
  33. الوافی بالوفیات، ج۱۷، ص۲۲۰-۲۲۱.
  34. امتاع الاسماع، ج۴، ص۳۲۴.
  35. العنوان، ج۱، ص۱.
  36. ابراز المعانی، ج۱، ص۲۷.
  37. العنوان، ج۱، ص۴۰.
  38. حجة القراءات، ج۱، ص۱۰۷.
  39. السبعة فی القراءات، ص۶۴.
  40. التیسیر، ج۱، ص۵.
  41. القرآن فی الاسلام، ص۱۴۶، «پاورقی».
  42. تفسیر بغوی، ج۴، ص۵۰۱.
  43. السبعة فی القراءات، ص۶۵؛ امتاع الاسماع، ج۴، ص۲۹۹.
  44. الوافی بالوفیات، ج۱۷، ص۲۲۱؛ البیان، ص۱۲۸.
  45. سنن ابی داود، ج۲، ص۲۴۸؛ المحرر الوجیز، ج۱، ص۳۵۰، ۴۵۵؛ التبیان، ج۳، ص۷۵؛ ج۴، ص۲۹۰، ۴۲۷؛ منتهی المطلب، ج۱، ص۶۲.
  46. الطبقات، ابن سعد، ج۵، ص۴۸۴؛ فتح الباری، ج۴، ص۳۵۵.
  47. جامع البیان، ج۱۴، ص۲۳۱-۲۳۲.
  48. جامع البیان، ج۴، ص۱۸۴.
  49. جامع البیان، ج۶، ص۱۹۸.
  50. المصنف، صنعانی، ج۲، ص۱۱۱-۱۱۲.
  51. التمهید، ج۱۰، ص۱۹.
  52. کنز العمال، ج۹، ص۶۹۴.
  53. المصنف، ابن‌ ابی شیبه، ج۴، ص۳۳۶.
  54. جامع البیان، ج۲، ص۴۰۶.
  55. مسند الشامیین، ج۱، ص۱۶۰.
  56. المصنف، صنعانی، ج۵، ص۷۷-۷۸.
  57. سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۳۲۱.
  58. فتح الباری، ج۴، ص۳۵۵.
  59. میزان الاعتدال، ج۲، ص۴۷۴.
  60. امتاع الاسماع، ج۴، ص۲۹۹.
  61. سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۳۱۹.
  62. سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۳۲۲.
  63. تهذیب الکمال، ج۱۵، ص۴۶۹.
  64. سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۳۱۸.
  65. اسد الغابه، ج۳، ص۶۲۳-۶۲۴.
  66. تفسیر ابن ابی حاتم، ج۵، ص۱۶۳۴؛ فتح الباری، ج۸، ص۲۹۴.
  67. تفسیر ثعلبی، ج۱۰، ص۲۳۷.
  68. الفهرست، ص۳۱؛ البرهان، ج۱، ص۳۲۷.
  69. الانساب، ج۲، ص۴۴۴.
  70. تاریخ الاسلام، ج۷، ص۴۰۴.
  71. البرهان، ج۱، ص۳۲۷.
  72. وفیات الاعیان، ج۳، ص۴۱.
  73. شفاء الغرام، ج۲، ص۳۰۳-۳۰۴.
  74. امراء مکه عبر عصور الاسلام، ص۱۱۷.
  75. تاریخ الاسلام، ج۲۳، ص۳۸۰؛ تاریخ الخمیس، ج۲، ص۳۵۰؛ شذرات الذهب، ج۴، ص۸۱.
  76. امراء البلد الحرام، ص۲۰.
  77. امراء البلد الحرام، ص۲۰.
  78. غایة المرام، ج۱، ص۴۶۸؛ افادة الانام، ج۳، ص۷۱.
  79. موسوعة مکة المکرمه، ج۱، ص۴۳۸.
  80. التنبیه و الاشراف، ص۳۳۴؛ الکامل، ج۸، ص۲۰۷.
  81. الکامل، ج۸، ص۲۰۷-۲۰۸؛ تاریخ الاسلام، ج۲۳، ص۳۸۰؛ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۳۷۹.
  82. تاریخ امراء مکة المکرمه، ص۳۷۸.
  83. الکامل، ج۸، ص۲۰۷-۲۰۸؛ نهایة الارب، ج۲۵، ص۲۹۷؛ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۳۷۹.
  84. شفاء الغرام، ج۲، ص۳۰۴.
  85. تاریخ امراء مکة المکرمه، ص۳۷۸؛ موسوعة مکة و مدینه، ج۱، ص۴۳۸.
  86. التنبیه و الاشراف، ص۲۵۵؛ جمهرة انساب العرب، ص۱۹۷.
  87. الطبقات، ج۳، ص۱۵۰.
  88. السیرة النبویه، ج۱، ص۲۵۵؛ الطبقات، ج۳، ص۱۵۰.
  89. الطبقات، ج۳، ص۱۵۰؛ سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۴۶۱؛ اسد الغابه، ج۳، ص۲۸۰.
  90. سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۴۶۲.
  91. سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۴۶۲.
  92. الطبقات، ج۳، ص۱۵۰؛ اسد الغابه، ج۳، ص۲۸۰.
  93. انساب الاشراف، ج۱۱، ص۲۲۰؛ الاستیعاب، ج۳، ص۹۸۹-۹۹۰؛ اسد الغابه، ج۳، ص۲۸۴.
  94. انساب الاشراف، ج۱۱، ص۲۱۸.
  95. انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۳.
  96. انساب الاشراف، ج۱۱، ص۲۱۵، ۲۲۴.
  97. المستدرک، ج۳، ص۳۱۳؛ اسد الغابه، ج۳، ص۲۸۱؛ الاصابه، ج۴، ص۱۹۹.
  98. سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۴۶۴.
  99. مسند احمد، ج۱، ص۳۷۹؛ الاستیعاب، ج۳، ص۹۸۷-۹۸۸؛ اسد الغابه، ج۳، ص۲۸۱.
  100. الطبقات، ج۳، ص۱۵۰-۱۵۱؛ اسد الغابه، ج۳، ص۲۸۱؛ الاصابه، ج۴، ص۱۹۹.
  101. انساب الاشراف، ج۱۱، ص۲۱۰.
  102. السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۴-۳۱۵؛ انساب الاشراف، ج۱۱، ص۲۱۱؛ اسد الغابه، ج۳، ص۲۸۱-۲۸۲.
  103. اسد الغابه، ج۳، ص۲۸۲؛ الاصابه، ج۴، ص۱۹۹-۲۰۰.
  104. انساب الاشراف، ج۱۱، ص۲۱۷؛ الاستیعاب، ج۳، ص۹۸۸؛ الاصابه، ج۴، ص۲۰۰.
  105. الطبقات، ج۳، ص۱۵۱؛ الاستیعاب، ج۳، ص۹۸۸؛ اسد الغابه، ج۳، ص۲۸۲.
  106. انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۳.
  107. دلائل النبوه، ج۲، ص۲۹۹.
  108. السیرة النبویه، ج۱، ص۳۲۲-۳۲۳.
  109. فتح الباری، ج۷، ص۱۹۰.
  110. تاریخ طبری، ج۲, ص۳۴۰-۳۴۱.
  111. الطبقات، ج۱، ص۲۶۰.
  112. الطبقات، ج۳، ص۱۵۲؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۸.
  113. الطبقات، ج۳، ص۱۵۲.
  114. الطبقات، ج۳، ص۱۵۲.
  115. الاصابه، ج۴، ص۱۹۹.
  116. الطبقات، ج۳، ص۱۵۲؛ انساب الاشراف، ج۱۱، ص۲۱۷.
  117. صحیح مسلم، ج۷، ص۱۴۷.
  118. الطبقات، ج۳، ص۱۵۲؛ الاصابه، ج۴، ص۱۹۹.
  119. المغازی، ج۱، ص۸۹-۹۱؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۶۳۵-۶۳۶، ۷۱۰-۷۱۱.
  120. المغازی، ج۱، ص۹۰.
  121. سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۴۶۷.
  122. مسند احمد، ج۱، ص۳۹۱.
  123. الاستیعاب، ج۳، ص۹۸۸.
  124. الخصال، ص۴۶۱.
  125. الخصال، ص۴۶۱.
  126. فتوح البلدان، ص۹۹-۱۰۰.
  127. تاریخ طبری، ج۳، ص۳۹۷.
  128. تاریخ طبری، ج۳، ص۶۰۱.
  129. انساب الاشراف، ج۱۱، ص۲۱۴؛ الاستیعاب، ج۳، ص۹۹۲.
  130. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۵۱.
  131. الطبقات، ج۳، ص۱۶۰.
  132. انساب الاشراف، ج۱، ص۱۹۱.
  133. فتوح البلدان، ص۲۶۸.
  134. انساب الاشراف، ج۵، ص۱۴۵-۱۴۷؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۲۷۶.
  135. انساب الاشراف، ج۵، ص۱۴۷.
  136. انساب الاشراف، ج۵، ص۱۴۷-۱۴۸.
  137. انساب الاشراف، ج۵، ص۱۴۷-۱۴۸.
  138. انساب الاشراف، ج۱۱، ص۲۲۷.
  139. انساب الاشراف، ج۱۱، ص۲۱۱؛ الاستیعاب، ج۳، ص۹۹۳.
  140. تاریخ طبری، ج۴، ص۳۰۹؛ الاستیعاب، ج۴، ص۱۶۵۵.
  141. تاریخ طبری، ج۴، ص۲۷۱.
  142. انساب الاشراف، ج۵، ص۱۴۷-۱۴۸؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷۰.
  143. انساب الاشراف، ج۱، ص۲۰۴.
  144. الفتوح، ج۲، ص۴۱۲؛ البدء و التاریخ، ج۵، ص۲۰۵.
  145. انساب الاشراف، ج۱۱، ص۲۲۵؛ الاستیعاب، ج۳، ص۹۹۴.
  146. انساب الشراف، ج۱۱، ص۲۲۶؛ اسد الغابه، ج۳، ص۲۸۶؛ الاصابه، ج۴، ص۲۰۰.
  147. موسوعة مکة المکرمه، ج۱، ص۴۴۴.
  148. نک: وفاء الوفاء، ج۲، ص۹۲-۱۰۷.
  149. موسوعة مکة المکرمه، ج۱، ص۴۴۴.
  150. انساب الاشراف، ج۱۱، ص۲۲۶.
  151. الاستیعاب، ج۳، ص۹۸۸؛ اسد الغابه، ج۳، ص۲۸۴.
  152. رجال کشی، ج۱، ص۱۷۸-۱۷۹.
  153. الکافی، ج۲، ص۶۳۴؛ معجم رجال الحدیث، ج۱۱، ص۳۴۵.
  154. الخصال، ص۴۶۱، ۴۶۷؛ معجم رجال الحدیث، ج۱۱، ص۳۴۵-۳۴۶.
  155. کامل الزیارات، ص۱۱۴؛ معجم رجال الحدیث، ج۱۱، ص۳۴۴-۳۴۵.
  156. نک: الخصال، ص۱۷۳، ۴۶۴، ۴۶۷-۴۶۹.
  157. انساب الاشراف، ج۱۱، ص۲۱۲.
  158. تاریخ الاسلام، ج۳، ص۳۸۵.
  159. الارشاد، ج۱، ص۳۵؛ مناقب، ج۱، ص۳۲۱.
  160. نک: دائرة المعارف تشیع، ج۱، ص۳۶۳.
  161. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷۱.
  162. تاریخ الخمیس، ج۲، ص۲۷۳.
  163. المنتظم، ج۱۵، ص۵۹؛ تاریخ الاسلام، ج۲۷، ص۲۳۷.
  164. الفهرست، ص۲۹.
  165. الاتقان، ج۱، ص۲۰۳؛ التمهید، ج۱، ص۱۷۰-۱۷۱.
  166. صحیح مسلم، ج۷، ص۱۴۷-۱۴۹.
  167. سعد السعود، ص۲۸۵؛ بحار الانوار، ج۸۹، ص۱۰۵.
  168. البدایة و النهایه، ج۱، ص۱۰، ۱۸، ۵۹؛ ج۲، ص۴.
  169. الاصابه، ج۱، ص۵۸؛ التفسیر و المفسرون، ج۱، ص۱۱۸؛ نک: عبدالله بن مسعود، ص۲۸۵-۲۹۸.
  170. سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۱۳۶-۱۳۷، «مقدمه»؛ عمدة القاری، ج۱، ص۱۱۵.
  171. اسد الغابه، ج۳، ص۲۸۲.
  172. مسند احمد، ج۱، ص۳۷۴-۴۶۶.
  173. تاریخ الاسلام، ج۴۵، ص۲۶۳.
  174. تحفة الاشراف، ج۷، ص۳ به بعد.
  175. مسند احمد، ج۱، ص۳۷۶؛ سنن الترمذی، ج۳، ص۳۴۳؛ الغیبه، ص۱۳۳-۱۳۴، ۱۸۱-۱۸۲.
  176. نک: الغدیر، ج۱، ص۳۳۷.
  177. بحار الانوار، ج۷۴، ص۹۲-۱۱۰.
  178. نک: الاحکام، ج۲، ص۲۴۰.
  179. سنن دارمی، ج۱، ص۴۶.
  180. احسن التقاسیم، ص۱۲۷.
  181. صحیح البخاری، ج۲، ص۱۹۳؛ عبدالله بن مسعود، ص۲۲۱.
  182. صحیح البخاری، ج۲، ص۳۵؛ صحیح مسلم، ج۲، ص۱۴۶.
  183. مسند احمد، ج۱، ص۴۱۰، ۴۴۹؛ صحیح البخاری، ج۲، ص۱۷۹؛ عبدالله بن مسعود، ص۳۲۶، ۳۳۰-۳۳۱.
  184. الاستیعاب، ج۴، ص۱۹۴۶؛ اسد الغابه، ج۶، ص۳۶۳.
  185. الطبقات، ج۳، ص۲۹۸.
  186. الاستیعاب، ج۴، ص۱۸۵۶.
  187. الطبقات، ج۶، ص۲۱۰؛ نک: تهذیب التهذیب، ج۶، ص۱۹۵.
  188. الطبقات، ج۶، ص۳۰۳.
  189. معجم البلدان، ج۱، ص۷۹؛ تاج العروس، ج۱۹، ص۱۳۱، «ابی».
  190. معجم ما استعجم، ج۱، ص۱۰۲؛ الروض المعطار، ج۱، ص۶.
  191. الروض المعطار، ج۱، ص۶.
  192. معجم البلدان، ج۱، ص۷۹؛ ج۴، ص۱۲۱؛ تاج العروس، ج۱۹، ص۱۳۱، ۲۳۰، «بوا».
  193. معجم البلدان، ج۱، ص۷۹؛ تاج العروس، ج۱۹، ص۲۳۰.
  194. الروض المعطار، ج۱، ص۶.
  195. معجم البلدان، ج۱، ص۷۹؛ ج۴، ص۱۲۱.
  196. معجم ما استعجم، ج۱، ص۱۰۲؛ الروض المعطار، ج۱، ص۶.
  197. معجم البلدان، ج۱، ص۷۹-۸۰.
  198. امتاع الاسماع، ج۸، ص۳۳۲؛ سبل الهدی، ج۴، ص۱۴؛ تاج العروس، ج۱۹، ص۱۳۱، «ابی»، ۲۳۰، «بوا».
  199. معجم البلدان، ج۱، ص۷۹؛ ج۴، ص۱۲۱.
  200. المعالم الجغرافیه، ص۱۴.
  201. معجم ما استعجم، ج۱، ص۱۳۶.
  202. معجم البلدان، ج۱، ص۱۴۲.
  203. معجم البلدان، ج۱، ص۱۴۲.
  204. معجم ما استعجم, ج۲، ص۴۴۹؛ تاج العروس، ج۱۹، ص۱۳۱.
  205. معجم ما استعجم، ج۲، ص۴۳۰، ۴۴۹؛ معجم البلدان، ج۲، ص۲۶۱.
  206. نک: معجم المعالم الجغرافیه، ص۱۴؛ المعالم الاثیره، ص۱۶؛ سایت‌های اینترنتی الابواء، الرحلات، مجالس الحرب و الصحراء به نشانی: http://www.alsahra.com؛http://www.alrahlat.com؛ http://www.majalesharb.com.
  207. روزنامه ریاض، تاریخ ۹/۹/۲۰۱۰ و ۷ آب ۲۰۱۰ و ۱۴ حزیران ۲۰۱۰م.؛ نک: سایت اینترنتی روزنامه الریاض.
  208. معجم ما استعجم، ج۳، ص۹۵۴.
  209. نزهة المشتاق، ج۱، ص۱۴۲؛ الروض المعطار، ص۶.
  210. المسالک و الممالک، ابن خرداذبه، ص۱۸۷؛ الخراج، ص۸۰.
  211. معجم ما استعجم، ج۳، ص۹۵۴.
  212. المسالک و الممالک، ابن خرداذبه, ص۱۸۷؛ الخراج، ص۸۰؛ نزهة المشتاق، ج۱، ص۱۴۲.
  213. معجم البلدان، ج۳، ص۳۴۲؛ آثار البلاد، ص۱۷۸.
  214. معجم البلدان، ج۳، ص۱۱؛ مراصد الاطلاع، ج۲، ص۷۹۸.
  215. معجم البلدان، ج۳، ص۲۳؛ مراصد الاطلاع، ج۲، ص۷۹۹.
  216. معجم البلدان، ج۵، ص۱۵۲؛ مراصد الاطلاع، ج۳، ص۱۲۸۶.
  217. المعالم الاثیره، ص۷۲.
  218. المسالک و الممالک، اصطخری، ص۲۵؛ نزهة المشتاق، ج۱، ص۳۵۲؛ مراصد الاطلاع، ج۳، ص۱۴۲۹.
  219. المسالک و الممالک، ابن خرداذبه، ص۱۳۰؛ نزهة المشتاق، ج۱، ص۱۴۲.
  220. سبل الهدی، ج۹، ص۲۳۱.
  221. معجم ما استعجم، ج۱، ص۱۳۶؛ معجم البلدان، ج۱، ص۷۹؛ امتاع الاسماع، ج۸، ص۳۳۲.
  222. المغازی، ج۲، ص۵۷۶.
  223. معجم ما استعجم، ج۱، ص۱۰۲.
  224. نک: سایت اینترنتی الابواء به نشانی: http://www.alaboa.com.
  225. معجم البلدان، ج۵، ص۳۶۵.
  226. المعالم الاثیره، ص۱۳۰، ۲۶۹.
  227. الشرق الاوسط،ش ۹۳۱۳، ۸ ربیع الثانی ۱۴۲۵.
  228. الطبقات، ج۱، ص۹۴؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۰؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۷۹-۲۸۰.
  229. المغازی، ج۱، ص۱۱-۱۲؛ تاریخ خلیفه، ص۱۹؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۴۱.
  230. الطبقات، ج۸، ص۶۰؛ العقد الفرید، ج۴، ص۲۱۵؛ المعتبر، ج۱، ص۳۷۹-۳۸۰.
  231. مسند احمد، ج۱، ص۲۲۰؛ مسند ابویعلی، ج۵، ص۵۷؛ المعجم الکبیر، ج۱۰، ص۳۲۱.
  232. المغازی، ج۲، ص۵۷۸.
  233. الاعلام، ج۳، ص۲۴۷.
  234. امتاع الاسماع، ج۱، ص۹۰-۹۱.
  235. الفائق، ج۳، ص۲۷۷.
  236. الشرح الکبیر، ج۱، ص۲۳۹.
  237. الطبقات، ج۴، ص۳۷؛ ذخائر العقبی، ص۲۴۱.
  238. امتاع الاسماع، ج۷، ص۲۴۸.
  239. تهذیب، ج۵، ص۸۵؛ الاستبصار، ج۲، ص۱۷۱؛ وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۳۵۰.
  240. الفتوح، ج۴، ص۳۴۴؛ المعجم الکبیر، ج۱۹، ص۳۰۶؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۳۵۵.
  241. الکافی، ج۴، ص۳۶۹؛ الارشاد، ج۲، ص۲۶.
  242. تاریخ الاسلام، ج۵، ص۲۴-۲۹.
  243. المحاسن، ج۲، ص۳۱۴؛ بصائر الدرجات، ص۴۶۰.
  244. المعارف، ص۲۰۵-۲۰۶.
  245. المدونة الکبری، ج۱، ص۴۲۳.
  246. حیاة الامام الرضا، ج۲، ص۹۹-۱۰۰.