کاربر:Abazar/کارها: تفاوت میان نسخهها
(انتقال ابوحنیفه به مدخل جدید) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
== ابودُجانه انصاری == | == ابودُجانه انصاری == | ||
: از اصحاب پیامبر۹ و جانشین ایشان در مدینه در حجة الوداع | : از اصحاب پیامبر۹ و جانشین ایشان در مدینه در حجة الوداع |
نسخهٔ ۲۸ سپتامبر ۲۰۱۷، ساعت ۱۴:۱۹
ابودُجانه انصاری
- از اصحاب پیامبر۹ و جانشین ایشان در مدینه در حجة الوداع
سَمّاک بن خَرَشة بن اوس بن لوذان، مشهور به ابودجانه[۱] از قبیله خزرج از تیره بنیساعده بود.[۲] این طایفه در محلهای در شرق بازار یثرب در راه شام و کنار چاه بُضاعه زندگی میکردند.[۳]
از زندگانی پیش از اسلام ابودجانه گزارشی در دست نیست. او از نخستین مسلمانان مدینه بود که در شکستن بتهای بنیساعده شرکت داشت.[۴] هنگام ورود پیامبر۹ به مدینه، وی از ایشان خواست تا به منزلش فرود آید.[۵] در پیمان برادری، پیامبر۹ او را برادر عُتْبة بن غَزْوان از قبیله مازن کرد.[۶]
ابودجانه در بیشتر جنگهای زمان پیامبر، از جمله بدر، حضور داشت.[۷] او از رزمآوران شجاع بود و با دو شمشیر میجنگید. از این رو، به وی «ذوالسیفین» میگفتند.[۸] نیز به سبب پوشیدن زرهی ویژه موسوم به مُشَهّره، او را ذوالمُشَهّره میخواندند.[۹] وی در جنگ اُحد به سال سوم ق. نیز حضور داشت. در این غزوه، پیامبر۹ خواست تا یکی از یارانش حق شمشیرش را ادا کند. ابودجانه که میدانست حق آن شمشیر جنگیدن تا خم شدن است، از پیامبر خواست تا این کار را به وی بسپارد و ایشان پذیرفت.[۱۰] او هنگام جنگ، دستمالی سرخ مشهور به دستار مرگ[۱۱] بر سر میبست و هنگام رفتن به میدان با غرور گام برمیداشت و رجز میخواند. پیامبر با دیدن او فرمود: خداوند اینگونه راه رفتن را جز در مانند چنین جایگاهی دوست ندارد.[۱۲] وی بر هند، همسر ابوسفیان که مشرکان را به جنگ تحریک میکرد، چیره گشت؛ ولی از کشتن او چشم پوشید و گفت: شمشیر رسول خدا گرامیتر از آن است که بر سر زنی فرود آید.[۱۳]
ابودجانه در اُحد با پیامبر۹ بیعت کرد که تا مرز مرگ بجنگد.[۱۴] در دشوارترین لحظات جنگ که بیشتر مسلمانان پیامبر۹ را تنها گذاشتند، او پایداری کرد و خود را سپر ایشان قرار داد و بر روی پیامبر خم شد تا تیرهای فراوان بر پشتش بنشیند.[۱۵] وی عبدالله بن حمید اسدی را که با ابیبن خلف جُمَحی بر قتل پیامبر همپیمان شده بود، هلاک کرد.[۱۶] او در این نبرد شماری دیگر از جنگاوران دشمن را کشت[۱۷] و از همین رو، پیامبر۹ وی را دعا کرد.[۱۸]
ابودجانه در غزوه بنینضیر به سال چهارم ق. نیز حضور داشت و تحت فرماندهی امیرمؤمنان علی۷ مأموریت یافت منطقه را از جنگاوران فرمانبردار عَزوک، از دلیران یهود که به دست حضرت علی۷ کشته شد، پاکسازی کند.[۱۹] پس از پیروزی در این نبرد، پیامبر۹ اموال قبیله بنینضیر را میان مهاجران قسمت کرد و با آن که انصار از آن سهمی نمیبردند، به ابودجانه و سهل بن حنیف که فقیر بودند، سهمی بخشید.[۲۰]
وی در غزوه خیبر به سال هفتم ق. نیز حضور یافت و در کشتن چند تن از دلیران دشمن نقش داشت.[۲۱] سپس پیشاپیشِ دیگر مسلمانان به قلعههای خیبر حمله برد.[۲۲] پس از جنگ خیبر، هنگام بازگشتِ مسلمانان به مدینه در نبرد وادی القری، یهودیان بر سپاه پیامبر۹ یورش آوردند و ۱۱ تن از آنان کشته شدند که ابودجانه دو تن از آنان را کشت.[۲۳] نیز در جنگ حنین به سال هشتم ق. وی با همراهی و یاری امیرمؤمنان علی۷ چند تن از پرچمداران دشمن را هلاک کرد.[۲۴] به نقلی، در غزوه تبوک به سال نهم ق. پیامبر۹ پرچم خزرجیان را به او سپرد.[۲۵] در حجة الوداع به سال دهم ق. پیامبر۹ هنگام خروج از مدینه، او را به جای خود گمارد.[۲۶]
ابودجانه پس از رحلت پیامبر۹: وی در جنگ یمامه همراه سپاهی برای نابودی فتنه مسیلمه کذّاب که مدّعی نبوّت بود، به سرزمین یمامه فرستاده شد. او برای کشتن مسیلمه خود را به درون باغی که وی و هوادارانش در آن پناه گرفته بودند، رساند و هنگام ورود به باغ پایش شکست[۲۷]؛ ولی توانست به طور مستقیم در قتل مسیلمه شرکت کند.[۲۸]
در زمان وفات ابودجانه اختلاف نظر است. برخی او را از شهیدان نبرد یمامه[۲۹] به سال ۱۲ق.[۳۰] دانستهاند. بعضی از مأموریت وی برای جمعآوری خمس غنایم سرزمینهای فتح شده در دوره عمر[۳۱] و حضورش در قادسیه[۳۲] و نیز صفّین به سال۳۶-۳۷ق. و شهادتش در این نبرد در رکاب امام علی۷ یاد کردهاند.[۳۳] ابن حَجَر به نقل از ابن اعثم و دیگران، سمّاک انصاری را که در جنگ قادسیه و نیز در جنگ صفین در رکاب حضرت علی۷ بوده، کسی جز ابودجانه دانسته است.[۳۴]
بر پایه روایتی، وی مانند سلمان، مقداد و مالک اشتر از کسانی است که در رکاب حضرت ولی عصر[ قیام میکند و ایشان وی را به فرمانروایی کشوری منصوب مینماید.[۳۵]
بر پایه گزارش ابن سعد، تنها فرزند وی خالد است که مادرش آمنه بنت عمرو بوده است و او را از یاران امیرمؤمنان علی۷ شمردهاند.[۳۶] نوادگان خالد تا سده سوم در مدینه و بغداد بودند.[۳۷] از ابودجانه حرزی معروف نیز نقل شده است[۳۸]؛ هر چند در انتساب آن به وی تشکیک شده و بعضی آن را ضعیف دانستهاند.[۳۹]
منابع
الارشاد: المفید (م.۴۱۳ق.)، به کوشش آل البیت:، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ق؛ الاستیعاب: ابن عبدالبر (م.۴۶۳ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق؛ اسد الغابه: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی؛ الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق؛ اعلام الوری: الطبرسی (م.۵۴۸ق.)، قم، آل البیت:، ۱۴۱۷ق؛ اعیان الشیعه: سید محسن الامین (م.۱۳۷۱ق.)، به کوشش حسن الامین، بیروت، دار التعارف؛ امتاع الاسماع: المقریزی (م.۸۴۵ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق؛ انساب الاشراف: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق؛ بحار الانوار: المجلسی (م.۱۱۱۰ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق؛ البدایة و النهایه: ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق؛ تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۳ق؛ تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م.۲۹۲ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق؛ التبیان: الطوسی (م.۴۶۰ق.)، به کوشش العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.۴۵۶ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ دلائل النبوه: البیهقی (م.۴۵۸ق.)، به کوشش عبدالمعطی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۵ق؛ سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی (م.۹۴۲ق.)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق؛ سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش گروهی ازمحققان، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق؛ السیرة النبویه: ابن هشام (م.۸-۲۱۳ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، المکتبة العلمیه؛ شرف النبی: ابوسعید واعظ خرگوشی (م.۴۰۶ق.)، به کوشش روشن، بابک، ۱۳۶۱ش؛ صحیح مسلم بشرح النووی: النووی (م.۶۷۶ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۷ق؛ الطبقات الکبری: ابن سعد (م.۲۳۰ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ عیون الاثر: ابن سید الناس (م.۷۳۴ق.)، بیروت، دار القلم، ۱۴۱۴ق؛ فتوح البلدان: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش صلاح الدین، قاهره، النهضة المصریه، ۱۹۵۶م؛ الکامل فی التاریخ: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق؛ معجم البلدان: یاقوت الحموی (م.۶۲۶ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۵م؛ المعجم الکبیر: الطبرانی (م.۳۶۰ق.)، به کوشش حمدی عبدالمجید، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق؛ المغازی: الواقدی (م.۲۰۷ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۹ق؛ المنتظم: ابن جوزی (م.۵۹۷ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق؛ الوافی بالوفیات: الصفدی (م.۷۶۴ق.)، به کوشش الارنؤوط و ترکی مصطفی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ق؛ وفاء الوفاء: السمهودی (م.۹۱۱ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۲۰۰۶م.
سید محمد مهدی حسینپور
ابوذر غفاری
- از نخستین مسلمانان و جانشین پیامبر۹ در برخی غزوهها
جندب / بُریر بن جُنادة بن کعیب بن صُعیر، معروف به ابوذر غفاری[۴۰] از صحابه بزرگ رسول خدا۹ [۴۱] از قبیله بنیغفار بود. بنیغفار از تیره بنیکنانه از عرب عدنانی و ساکنان اطراف مکه بودند[۴۲] که در فتح مکه با ۳۰۰ نفر[۴۳] و در حنین با ۱۰۰۰ نفر[۴۴] پیامبر را یاری دادند و ایشان با آنان پیمان دفاعی داشت[۴۵] و آنان را در کنار انصار و چند قبیله دیگر، دوستان و هواداران خود میدانست[۴۶] و برای سکونتشان بخشی از مدینه را اختصاص داد.[۴۷]
از زندگی پیش از اسلام ابوذر آگاهی چندان در دست نیست. بر پایه روایتی، در جاهلیت شبانی میکرد[۴۸] و دلیرانه یکتنه در برابر کاروانی میایستاد.[۴۹] سه سال پیش از پذیرش اسلام، خدای یگانه را میپرستید و نماز میگزارد و از بتها دوری میجست.[۵۰] بر پایه گزارشهایی، آیه ۱۷ زمر/۳۹ در مدح او و دو تن دیگر نازل شده است که در جاهلیت نیز از بتپرستی دوری میکردند.[۵۱] وی پنجمین فردی بود که اسلام آورد.[۵۲] برخی او را چهارمین مسلمان دانستهاند.[۵۳] بر همین اساس او را از سابقان در اسلام شمردهاند.[۵۴] داستان اسلام آوردن او را گوناگون[۵۵] و حتی پس از رخدادی اعجازآمیز[۵۶] یاد کردهاند. مشهور است که چون خبر بعثت پیامبر۹ را شنید، برادرش را برای خبریابی به مکه فرستاد و پس از شنیدن سخن او، خود به مکه آمد و پس از تحمل سختی و برخورد با دشمنان اسلام، پیامبر گرامی۹ را دیدار نمود و اسلام آورَد.[۵۷] او با پیامبر بیعت کرد که در راه خدا از ملامت هیچ سرزنشکنندهای نهراسد و حق بگوید، هر چند تلخ باشد.[۵۸]
پیامبر ابوذر را به تبلیغ دین در قبیله خویش تا هجرت به مدینه، مأمور کرد؛ امّا وی پیش از بازگشت در میان خفقان مشرکان، شعار توحید سر داد و با ضرب و شتم شدید آنان روبهرو شد.[۵۹] سپس به دیار خویش رفت. با تلاش او نیمی از بنیغفار تا پیش از هجرت به مدینه و نیم دیگر پس از هجرت مسلمان شدند.[۶۰] بر پایه برخی گزارشها، در این مدت و احتمالاً هماهنگ با سیاست پیامبر در ایجاد ناامنی برای کاروانهای تجاری قریش، ابوذر در محلی به نام «ثنیه غزال»، کاروانهای تجاری قریش را تهدید میکرد و تنها پس از گفتن شهادتین، اموالشان را بازپس میداد.[۶۱] وی پس از جنگ اُحُد یا خندق[۶۲] به مدینه رفت و چون سکونتگاهی نداشت، در مکانی به نام صفّه در قسمت شمالی مسجد پیامبر اقامت گزید.[۶۳] ذیل آیات ۲۷-۲۸ کهف/۱۸ نقل شده که عدهای از همنشینی با صحابه تهیدست مانند ابوذر پرهیز میکردند و از پیامبر خواستند تا از فقیران دوری کند. اما این آیات، آن اصحاب تهیدست را کسانی دانست که هر صبح و شام خدا را خالصانه یاد میکنند و پیامبر را به همراهی با آنان فرمان داد و از پذیرش پیشنهاد اشراف بازداشت.[۶۴] ابوذر در سال اول که پیمان برادری برقرار شد، در مدینه حضور نداشت[۶۵]؛ اما کسانی مانند عبدالله بن مسعود[۶۶]، هلال مولی مغیرة بن شعبه[۶۷]، سلمان[۶۸] و منذر بن عمرو[۶۹] را برادر او یاد کردهاند. میتوان حدس زد که پیامبر به صورت غیابی برای او، مانند جعفر طیار، برادری برگزیده است.[۷۰] برخی محققان با تکیه بر شواهد و ادله بر این باورند که پیمان برادری او با سلمان بوده است.[۷۱] او تا پایان حیات پیامبر۹ با ایشان همراه بود.[۷۲] در شب زندهداری میکوشید. همگام با برخی مسلمانان، پس از نزول آیه ۱۷ ذاریات/۵۱: {کانُوا قَلِیلا مِنَ اللَّیلِ مَا یهْجَعُونَ} بر خود سخت میگرفت و از شدت خستگی با تکیه بر عصا نماز میگزارد و تنها اندکی از شب را به استراحت میپرداخت. با نزول آیه ۲۰ مزمّل/۷۳ از عنایت خاص خداوند به آنان یاد گشت و برای استراحت بیشتر به آنان رخصت داده شد.[۷۳] به نقل ابن عباس، مقصود از {طَائِفَةٌ مِنَ الَّذِینَ مَعَک} (مزمل/۷۳، ۲۰) امام علی۹ و ابوذر هستند که مانند پیامبر۹ نزدیک به دو سوم یا یک نیمه و یا یک سوم شب را به بیداری و عبادت میگذراندند.[۷۴]
در غزوه ذات الرقاع به سال چهارم ق.[۷۵]، بنیمصطلق به سال ششم ق.[۷۶] و عمرة القضاء به سال هفتم ق.[۷۷] و بر پایه گزارشی، در فتح مکه و حنین به سال هشتم ق.[۷۸] امامت جماعتِ مدینه و جانشینی پیامبر۹ را بر عهده داشت. اما برخی او را پرچمدار بنیغفار در این دو جنگ دانستهاند.[۷۹] ابوذر در جنگ تبوک به سال نهم ق. حضور داشت؛ ولی به سبب ضعف مرکب، با تأخیر و پیاده به حضور پیامبر۹ رسید.[۸۰] در این حال، پیامبر۹ از زندگی و مرگ او در تنهایی یاد کرد و او را کسی دانست که تنها وارد بهشت خواهد شد.[۸۱]
ابوذر در روزگار خلفا: با رحلت پیامبر گرامی۹ وی بر امامت علی۷ ثابت قدم ماند و به تعبیر امام صادق۷ از اندک کسانی بود که بر فرمان رسول خدا استواری ورزیدند.[۸۲] او تا پایان عمر دیگران را به همین ثبات قدم سفارش کرد.[۸۳] از این رو، به ابوبکر به سبب غصب خلافت اعتراض نمود[۸۴] و همراه برخی دیگر از بزرگان صحابه، از علی۷ خواست تا برای گرفتن حقّ خود برپا خیزد. وی در خطبهای که در حضور ابوبکر، عمر، مهاجران و انصار خواند، بر حقّانیت علی۷ تأکید کرد.[۸۵] همین رابطه با خاندان پیامبر۹ و علی۷، او را در جمع کمشمار تشییعکنندگان حضرت فاطمه۳ قرار داد.[۸۶]
از زندگی ابوذر در زمان خلافت ابوبکر، چندان آگاهی در دست نیست. در دوره عمر یکی از چهار نفری بود که به رغم عدم حضور در بدر، به سبب ارجمندیاش، در تقسیم دیوان در کنار بدریان قرار گرفت.[۸۷] پس از مرگ ابوبکر به شام رفت و آنجا سکنا گزید.[۸۸] به سال ۱۹ق. در فتح مصر به فرماندهی عمرو بن عاص شرکت کرد و گویا قصد اقامت در آنجا را داشت[۸۹]؛ اما به شام بازگشت و در یکی از جنگهای تابستانی معاویه، نبرد عَموریه، در سال ۲۳ ق. حضور یافت.[۹۰] در زمان خلافت عثمان، همچنان در شام ماند و در فتح قبرس به دست معاویه به سال۲۷ یا ۲۸ ق. حضور داشت.[۹۱] او که در زمان عثمان، نفوذ اشرافیگری و ثروتاندوزی را در جامعه اسلامی و حتی یاران پیامبر شاهد بود و دستاندازی بنیامیه را به عنوان خویشان خلیفه بر بیت المال میدید، به این پلیدیها اعتراض میکرد. اختلاف او با معاویه و خلیفه سوم نیز به چگونگی استفاده آنان از بیت المال ارتباط داشت. وی معتقد بود که نیمه دوم آیه ۳۴ توبه/ ۹: {یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ کثِیرًا مِنَ الأحبَارِ وَالرُّهبَانِ لَیأْکلُونَ أَموَالَ النَّاسِ بِالبَاطِلِ وَیصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللهِ وَالَّذِینَ یکنِزُونَ الذَّهَبَ وَالفِضَّةَ وَلا ینفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللهِ فَبَشِّرهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ} به اهلکتاب اختصاص ندارد؛ بلکه همه کسانیکه طلا و نقره میاندوزند و در راه خدا انفاق نمیکنند، به عذاب الهی تهدید شدهاند. او حاکمان را به اصلاح شئون زندگی مردم و بهرهمندی همه طبقات از بیت المال توصیه میکرد. از این رو، به کاخسازی معاویه در شام اعتراض نمود و آیه کنز را برای او خواند. این اعتراض به هتک حرمت او از طرف معاویه و بازداری مردم از همنشینی با وی و سرانجام به بهانه فسادانگیزی در جامعه، به اخراج خشونتبار او به سوی مدینه انجامید.[۹۲]
ابوذر در مدینه هم ساکت ننشست. وی در مواجهه با عثمان بن عفان، با انتقاد از وضع اجتماعی جامعه اسلامی، نیکی به همسایه و پیوند با خویشان را در کنار پرداخت زکات لازم شمرد.[۹۳] این که برخی آرای ابوذر را حاصل اجتهاد او دانسته و ضرورت انفاق تمام ثروتهای زاید بر انفاق واجب را به او نسبت دادهاند، سخنی درست نیست. او اقرار داشت که این سخنان را از پیامبر شنیده است.[۹۴] برخی محققان با بررسی دقیق این موضوع و با ادله تاریخی ثابت کردهاند که رأی و نظر ابوذر با دیگر صحابه هیچگونه تضادی نداشت و اتهاماتی که به وی وارد شده، برای تبرئه هیئت حاکمه وقت از فساد و تباهکردن بیت المال بوده است.[۹۵]
ابوذر از آنان که مقام سیاسی را برای ثروتاندوزی میپذیرفتند، دوری میگزید. از این رو، آنگاه که ابوموسیاشعری، از کارگزاران عثمان در عراق، او را «برادر» خطاب کرد، وی را از تکرار این سخن بازداشت و برادری خود با ابوموسی را تا پیش از زمان خدمت در خلافت عثمان دانست.[۹۶] و آنگاه که ابوهُرَیره که او نیز سِمَتی را پذیرفته بود، ادعا کرد که در زمان مسئولیتش ثروتی نیندوخته، او را برادر خود دانست.[۹۷]
اعتراض او به عثمان و پافشاری بر حقیقتِ دینداری و پارسایی، موجب تبعیدش به ربذه شد؛ جایی که آن را هیچ خوش نداشت.[۹۸] هنگام تبعید وی به ربذه، عثمان همگان را از همراهی و بدرقه او نهی کرد. اما امام علی، امام حسن، امام حسین: و عقیل و عمار او را بدرقه کردند و در تأیید رویکرد او و برای همدردی با وی سخن گفتند. امام علی۷ خشم ابوذر بر حاکمان را خشمی مقدس و برای دین و سبب تبعید او را احساس خطر از روشنگریهایش دانست.[۹۹] این اجتماع باعث درگیری اندک با مروان شد که مأمور اخراج ابوذر بود و به این همراهان اعتراض کرد. عثمان امام علی۷ را به سبب فرمان نبردن از او و درگیری با مروان توبیخ نمود.[۱۰۰] درگیری ابوذر با عثمان و تبعیدش را ریشه ناخشنودی قبیله بنیغفار و همپیمانانش از عثمان دانستهاند.[۱۰۱] حاکم بودن جوّ عثمانیگری در دوران بنیامیه تا سده دوم باعث شد تا بسیاری از راویانِ وابسته به اکثریت حاکم، در تلاشی هماهنگ سخن تند ابوذر را موجب اخراج وی از مدینه و به مصلحت خود او و اصحاب و نیز دین بدانند و با همین رویکرد، اقامت ابوذر در ربذه را به خواست خود وی و اعتراضش به عثمان را نادرست جلوه دهند[۱۰۲]؛ با این توجیه که او تنهایی را دوست میداشت و فقط برای گریز از اعرابی شدن که پیامبر۹ آن را بد شمرده بود، به مدینه رفت و آمد داشت.[۱۰۳] اما بیشتر مورخان، به استناد دادههای تاریخی[۱۰۴]، اقامت ابوذر در آنجا را ناچاری و طبق تصمیم عثمان دانسته، معتقدند برخلاف خواست ابوذر که میخواست به مکه، بصره یا شام برود، وی را به ربذه تبعید کردند. بدین روی، رفتار خشمآلود عثمان با صحابی بزرگ پیامبر۹ را به نقد میکشند.[۱۰۵]
ویژگیهای شخصیتی ابوذر: امام علی۷ به نقل از پیامبر۹ ابوذر را راستگوترین انسانها خوانده است.[۱۰۶] شاید این سخن پیامبر موجب شد تا صداقت ابوذر میان عرب ضرب المثل شود.[۱۰۷] پیامبر بدو علاقه داشت و او را از حواریان خود دانست[۱۰۸] و فرمود که بهشت در اشتیاق دیدار اوست.[۱۰۹] نیز وی را یکی از چهار کسی شمرد که خداوند او را فرمان داده تا آنان را دوست بدارد.[۱۱۰] هرگاه نزد پیامبر همراه گروهی حضور مییافت، ایشان وی را نزدیکتر از دیگر صحابه کنار خود جای میداد و در سخن گفتن به او رو میکرد. اگر او در جمع حاضر نبود، پیامبر از او خبر میگرفت.[۱۱۱] حتی گاه او را بر مرکب خود، پشت سر سوار میکرد.[۱۱۲]
زهد و پارسایی ابوذر موجب شد که پیامبر وی را به عیسی۷ تشبیه کند.[۱۱۳] او در زندگی به حداقل ممکن قناعت میکرد و حتی از کسی هدیه نمیپذیرفت.[۱۱۴] وی در حقگویی سرآمد بود؛ چنان که حضرت علی۷ او را همچون خود از کسانی میدانست که در راه خدا از سرزنش مردم نمیهراسند[۱۱۵] و این بر پایه پیمانش با پیامبر بود.[۱۱۶] از این رو، هرگز از بیان حق بازنایستاد و هنگامیکه دستور خلیفه برای منع فتوا را به او ابلاغ کردند، سوگند یاد کرد که آنچه را از پیامبر۹ شنیده، بیان خواهد کرد، گر چه خنجری بر حلق او نهند.[۱۱۷]
ابوذر سرانجام در ربذه، از منزلگاههای کاروانهای حج در طول تاریخ[۱۱۸]، در تنهایی و سختی همانگونه که پیامبر۹ خبر داده بود[۱۱۹]، در کنار همسر یا تنها دخترش به سال ۳۲ق. درگذشت[۱۲۰] و به دست کاروانی که از عراق میآمد و ابن مسعود و تنی چند از اصحاب آن را همراهی میکردند[۱۲۱]، تجهیز شد. مالک اشتر بر او نماز گزارد[۱۲۲] و وی را همان جا به خاک سپردند.[۱۲۳] اکنون اثری از مدفن وی نیست.[۱۲۴] پیشتر مسجدی به نام ابوذر بوده که گویا قبرش همان جا قرار داشته است.[۱۲۵] زیارت وی در ربذه از مستحبات شمرده شده است.[۱۲۶] از او نسلی نمانده است.[۱۲۷]
در برخی منابع کتابی با عنوان خطبه به ابوذر نسبت داده شده که حاوی شرح رخدادهای پس از پیامبر۹ است.[۱۲۸] دهها حدیث از پیامبر گرامی۹ به روایت او به ثبت رسیده است. احمد بن حنبل و سیوطی بسیاری از این احادیث را نقل کردهاند[۱۲۹]؛ از جمله روایتی که در آن آمده است: حفص بن معتمر، ابوذر را در کنار کعبه ملاقات کرد، در حالی که درِ کعبه را گرفته بود و ضمن معرفی خود، روایت معروف سفینه را از پیامبر نقل کرد که اهل بیت خود را مانند کشتی نوح دانست و مردم را به پیروی از آنان سفارش کرد[۱۳۰] و نیز این روایت که پیامبر گرامی۹ مسجدالحرام را نخستین مسجد روی زمین خواند که مسجدالاقصی ۴۰ سال پس از آن بنا شده است.[۱۳۱] نیز حدیث مشهور به «حدیث ابوذر» را روایت نموده که پیامبر۹ ثواب نماز گزاردن در مسجدالنبی و مسجدالحرام را برابر ۰۰۰/۱۰۰ نماز در دیگر مساجد خواند.[۱۳۲]
در شمال شهر مدینه، در خیابان ابوذر در ۵۰۰ متری شمال مسجدالنبی مسجدی به نام ابوذر دیده میشود که به نام بحیر و سجده نیز معروف است.[۱۳۳]
منابع
الآحاد و المثانی: ابن ابیعاصم (م.۲۸۷ق.)، به کوشش فیصل، ریاض، دار الدرایه، ۱۴۱۱ق؛ ابوذر مسلمان یا سوسیالیست: جعفر مرتضی عاملی، به کوشش مرتضی عاملی، ۱۳۶۱ش؛ الاحتجاج: ابومنصور الطبرسی (م.۵۲۰ق.)، به کوشش سید محمد باقر، دار النعمان، ۱۳۸۶ق؛ الاخبار الطوال: ابن داود الدینوری (م.۲۸۲ق.)، به کوشش عبدالمنعم، قم، الرضی، ۱۴۱۲ق؛ الاختصاص: المفید (م.۴۱۳ق.)، به کوشش غفاری و زرندی، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ق؛ الاستیعاب: ابن عبدالبر (م.۴۶۳ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق؛ اسد الغابه: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق؛ الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق؛ اعلام الوری: الطبرسی (م.۵۴۸ق.)، قم، آل البیت:، ۱۴۱۷ق؛ اعیان الشیعه: سید محسن الامین (م.۱۳۷۱ق.)، به کوشش حسن الامین، بیروت، دار التعارف؛ الامالی: الطوسی (م.۴۶۰ق.)، قم، دار الثقافه، ۱۴۱۴ق؛ الامالی: المفید (م.۴۱۳ق.)، به کوشش غفاری و استاد ولی، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ق؛ امتاع الاسماع: المقریزی (م.۸۴۵ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق؛ انساب الاشراف: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق؛ الانساب: عبدالکریم السمعانی (م.۵۶۲ق.)، به کوشش عبدالرحمن، حیدرآباد، دائرة المعارف العثمانیه، ۱۳۸۲ق؛ بحار الانوار: المجلسی (م.۱۱۱۰ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق؛ تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (م.۸۰۸ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۳۹۱ق؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق؛ تاریخ المدینة المنوره: ابن شبّة النمیری (م.۲۶۲ق.)، به کوشش شلتوت، قم، دار الفکر، ۱۴۱۰ق؛ تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۳ق؛ تاریخ مدینة دمشق: ابن عساکر (م.۵۷۱ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق؛ تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م.۲۹۲ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق؛ تفسیر ابن ابیحاتم (تفسیر القرآن العظیم): ابن ابیحاتم (م.۳۲۷ق.)، به کوشش اسعد محمد، بیروت، المکتبة العصریه، ۱۴۱۹ق؛ تفسیر القمی: القمی (م.۳۰۷ق.)، به کوشش الجزائری، قم، دار الکتاب، ۱۴۰۴ق؛ تفسیر قرطبی (الجامع لاحکام القرآن): القرطبی (م.۶۷۱ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق؛ جامع البیان: الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق؛ جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.۴۵۶ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ جواهر الکلام: النجفی (م.۱۲۶۶ق.)، به کوشش قوچانی و دیگران، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ الخرائج و الجرائح: الراوندی (م.۵۷۳ق.)، قم، مؤسسة الامام المهدی[؛ الخصال: الصدوق (م.۳۸۱ق.)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۶ق؛ الدر الثمین فی معالمدار الرسول الامین۹: محمد الامین الشنقیطی، جده، دار القبله، ۱۴۱۳ق؛ الدر المنثور: السیوطی (م.۹۱۱ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۳۶۵ق؛ رجال کشّی (اختیار معرفة الرجال): الطوسی (م.۴۶۰ق.)، به کوشش میرداماد و رجائی، قم، آل البیت:، ۱۴۰۴ق؛ روح المعانی: الآلوسی (م.۱۲۷۰ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ روضة الواعظین: الفتال النیشابوری (م.۵۰۸ق.)، به کوشش سید محمد مهدی، قم، الرضی؛ زاد المسیر: ابن جوزی (م.۵۹۷ق.)، به کوشش عبدالرزاق، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۲۲ق؛ سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی (م.۹۴۲ق.)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق؛ السیرة الحلبیه: الحلبی (م.۱۰۴۴ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۰ق؛ السیرة النبویه: ابن هشام (م.۸ -۲۱۳ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، المکتبة العلمیه؛ الشافی فی الامامه: السید المرتضی (م.۴۳۶ق.)، به کوشش حسینی، تهران، موسسة الصادق۷، ۱۴۱۰ق؛ شرح نهج البلاغه: ابن ابیالحدید (م.۶۵۶ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق؛ شواهد التنزیل: الحاکم الحسکانی (م.۵۰۶ق.)، به کوشش محمودی، تهران، وزارت ارشاد، ۱۴۱۱ق؛ صحیح مسلم: مسلم (م.۲۶۱ق.)، بیروت، دار الفکر؛ الصحیح من سیرة النبی۹: جعفر مرتضی العاملی، بیروت، دار السیره، ۱۴۱۴ق؛ الطبقات الکبری: ابن سعد (م.۲۳۰ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ العقد الفرید: احمد ابن عبد ربه (م.۳۲۸ق.)، به کوشش الابیاری، بیروت، دار الکتاب العربی؛ الفهرست: الطوسی (م.۴۶۰ق)، به کوشش القیومی، نشر الفقاهه، ۱۴۱۷ق؛ الکافی: الکلینی (م.۳۲۹ق.)، به کوشش غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۵ش؛ الکامل فی التاریخ: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق؛ کنز العمال: المتقی الهندی (م.۹۷۵ق.)، به کوشش صفوة السقاء، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق؛ مجمع البحرین: الطریحی (م.۱۰۸۵ق.)، به کوشش الحسینی، تهران، فرهنگ اسلامی، ۱۴۰۸ق؛ مجمع البیان: الطبرسی (م.۵۴۸ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق؛ مجمع الزوائد: الهیثمی (م.۸۰۷ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۲ق؛ مروج الذهب: المسعودی (م.۳۴۶ق.)، به کوشش اسعد داغر، قم، دار الهجره، ۱۴۰۹ق؛ المستدرک علی الصحیحین: الحاکم النیشابوری (م.۴۰۵ق.)، به کوشش مرعشلی، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.۲۴۱ق.)، بیروت، دار صادر؛ المعارف: ابن قتیبه (م.۳۷۶ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، شریف رضی، ۱۳۷۳ش؛ المعالم الاثیره: محمد محمد حسن شراب، دمشق، دار القلم، ۱۴۱۱ق؛ معالم العلماء: ابن شهر آشوب (م.۵۸۸ق.)، قم؛ معجم البلدان: یاقوت الحموی (م.۶۲۶ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۵م؛ المعجم الکبیر: الطبرانی (م.۳۶۰ق.)، به کوشش حمدی عبدالمجید، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق؛ معجم قبائل العرب: عمر کحّاله، بیروت، الرساله، ۱۴۰۵ق؛ المغازی: الواقدی (م.۲۰۷ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۹ق؛ مکاتیب الرسول: احمدی میانجی، تهران، دار الحدیث، ۱۴۱۹ق؛ المناسک و اماکن طرق الحج: ابراهیم بن اسحاق الحربی (م.۲۸۵ق.)، به کوشش حمد الجاسر، ریاض، ۱۴۰۱ق؛ مناقب آل ابیطالب: ابن شهر آشوب (م.۵۸۸ق.)، به کوشش گروهی از اساتید، نجف، المکتبة الحیدریه، ۱۳۷۶ق؛ المنتظم: ابن جوزی (م.۵۹۷ق.)، به کوشش نعیم زرزور، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق؛ المیزان: الطباطبایی (م.۱۴۰۲ق.)، بیروت، اعلمی، ۱۳۹۳ق؛ نمونه: مکارم شیرازی و دیگران، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۵ش؛ نور الثقلین: العروسی الحویزی (م.۱۱۱۲ق.)، به کوشش رسولی محلاتی، اسماعیلیان، ۱۳۷۳ش؛ وفاء الوفاء: السمهودی (م.۹۱۱ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۲۰۰۶م.
سید علی رضا واسعی
ابورِغال
- راهنمای اصحاب فیل هنگام حمله به مکه
از نام و زندگی ابورِغال چندان آگاهی در دست نیست. بر پایه گزارشی، آنگاه که ابرهه ۴۰ سال پیش از بعثت یا ۵۵ روز پیش از ولادت پیامبر گرامی۹ برای ویرانکردن کعبه به مکه لشکرکشید، در راه به طائف رسید و از اهالی این شهر خواست تا راهنمایی در اختیار او بگذارند و آنان ابورِغال، از غلامان طائف، را در اختیار او نهادند.[۱۳۴] گویند: او در همین سفر در مُغَمَّس، دو میلی غُمیر، جایی میان ذات عِرقْ یعنی میقات عراقیان، و بستان[۱۳۵] درگذشت.[۱۳۶] قبری که مردم در مُغَمَّس بدان سنگ میزنند، قبر اوست.[۱۳۷] سنگ زدن به قبر او به صورت سنت درآمده[۱۳۸] و در اشعار[۱۳۹] و امثال عرب شهرت یافته است.[۱۴۰] ابن اسحاق بیآنکه از ابورِغال یاد کند، نام راهنمای ابرهه را نفیل دانسته است.[۱۴۱]
در برخی منابع از فردی با کنیه ابورغال یاد شده که فاصله زمانی بسیاری با راهنمای اصحاب فیل داشته است. او را از بزرگان قوم ثمود دانستهاند[۱۴۲] که هنگام نزول عذاب بر ثمود، در حرم الهی بود و بدین روی از عذاب آسمانی در امان ماند. اما آنگاه که حرم الهی را ترک کرد، عذاب بر او نازل گشت و او را کشت.[۱۴۳] برخی این ابورغال را کُنیه زید بن مِخلف[۱۴۴]، قُسِی بن مُنَبّه بن نبیت، جد اعلای ثقیف[۱۴۵] یا قسی برده ابورِغال[۱۴۶] دانستهاند. گویند: آنگاه که پیامبر گرامی۹ پس از فتح مکه به سال هشتم ق. به طائف رفت، به مردم خبر داد که در قبر ابورغال زید بن مِخْلَف شمشی طلا هست. مردم قبر او را شکافتند و آن شمش را بیرون آوردند. فقیهان اهل سنت این رخداد را دلیلی بر جواز نبش قبر کافران برای به دست آوردن مال دانستهاند.[۱۴۷]
ناسازگاری گزارشها درباره ابورغال موجب شده است تا برخی محققان در وجود او تردید کنند و وی را شخصیتی افسانهای بدانند.[۱۴۸] بر پایه نقل ابن کثیر، تشابه اسمی میان ابورِغال راهنمای اصحاب فیل با ابورغال پیش از او موجب شده تا مردم قبر هر دو را سنگباران کنند.[۱۴۹]
منابع
الاغانی: ابوالفرج الاصفهانی (م.۳۵۶ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه؛ انساب الاشراف: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق؛ البدایة و النهایه: ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق؛ تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (م.۸۰۸ق.)، بیروت، مؤسسة اعلمی، ۱۳۹۱ق؛ تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م.۳۱۰)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۳ق؛ تفسیر سمعانی (تفسیر القرآن): منصور السمعانی (م.۴۸۹ق.)، به کوشش یاسر ابراهیم و دیگران، ریاض، دار الوطن، ۱۴۱۸ق؛ جامع البیان: الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش خلیل المیس و دیگران، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق؛ دائرة المعارف الاسلامیه: مترجم: احمد شنتاوی و دیگران، تهران، جهان، ۱۹۳۳م؛ سبل الهدی و الرشاد: محمد بن یوسف الصالحی (م.۹۴۲ق.)، به کوشش احمد عادل و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق؛ سنن ابیداود: السجستانی (م.۲۷۵ق.)، به کوشش سعید محمد اللحام، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۰ق؛ سیره ابن اسحاق (السیرو المغازی): ابن اسحاق (م.۱۵۱ق.)، به کوشش محمد حمید الله، معهد الدراسات و الابحاث؛ السیرة الحلبیه: الحلبی (م.۱۰۴۴ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۰ق؛ السیرة النبویه: ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، به کوشش مصطفی عبدالواحد، بیروت، دار المعرفه، ۱۳۹۶ق؛ صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان: علی بن بلبان الفارسی (م.۷۳۹ق.)، به کوشش الارنؤوط، الرساله، ۱۴۱۴ق؛ فقه السنه: سید سابق، بیروت، دار الکتاب العربی؛ کشاف القناع: منصور البهوتی (م.۱۰۵۲ق.)، به کوشش محمد حسن، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ المحلی بالآثار: ابن حزم الاندلسی (م.۴۵۶ق.)، به کوشش احمد شاکر، بیروت، دار الفکر؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.۲۴۱ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۳۹۹ق؛ المعالم الاثیره: محمد محمد حسن شراب، بیروت، دار القلم، ۱۴۱۱ق؛ معجم البلدان: یاقوت الحموی (م.۶۲۶ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۳۹۹ق؛ المفصل: جواد علی، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۹۷۶م.
سید مجتبی موسوی
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص۳۶۶؛ الاستیعاب، ج۲، ص۶۵۱.
- ↑ اسد الغابه، ج۵، ص۱۸۴؛ البدایة و النهایه، ج۳، ص۳۸۸؛ ج۴، ص۱۷.
- ↑ معجم البلدان، ج۱، ص۴۴۲؛ وفاء الوفاء، ج۱، ص۱۶۵.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۴۶۱؛ تاریخ الاسلام، ج۳، ص۱۴۷.
- ↑ شرف النبی، ص۴۲۰؛ دلائل النبوه، ج۲، ص۵۰۴.
- ↑ اسد الغابه، ج۵، ص۱۸۴؛ سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۲۴۳.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۴۲۰؛ اسد الغابه، ج۲، ص۳۵۲؛ ج۵، ص۱۸۴؛ الاصابه، ج۷، ص۱۰۰.
- ↑ الوافی بالوفیات، ج۱۴، ص۳۵.
- ↑ الاستیعاب، ج۲، ص۴۷۷؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۱۵۹.
- ↑ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۵؛ البدایة و النهایه، ج۴، ص۱۷؛ الاصابه، ج۷، ص۱۰۰.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۶۸؛ عیون الاثر، ج۲، ص۱۶؛ البدایة و النهایه، ج۴، ص۱۷-۱۹.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۶۶-۶۷؛ الطبقات، ج۳، ص۴۲۰؛ بحار الانوار، ج۷۳، ص۳۰۲.
- ↑ السیرة النبویه، ج۳، ص۶۹؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۱۹۵، ۲۱۱؛ البدایة و النهایه، ج۴، ص۱۹.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۴۲۰؛ دلائل النبوه، ج۷، ص۱۱۸؛ المنتظم، ج۴، ص۹۱.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۸۲؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۱۹۸؛ المعجم الکبیر، ج۱۹، ص۹.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۳۰۷؛ الکامل، ج۲، ص۱۵۵.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۵۳، ۳۰۷-۳۰۸.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۴۶؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۲۰.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۳۷۲؛ الارشاد، ج۱، ص۹۳.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۳۷۹؛ فتوح البلدان، ج۱، ص۲۱؛ التبیان، ج۹، ص۵۶۵.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۶۵۴، ۷۱۰.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۴، ص۲۲۵-۲۲۶.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۷۱۰.
- ↑ المغازی، ج۳، ص۹۰۲.
- ↑ المغازی، ج۳، ص۹۹۶؛ امتاع الاسماع، ج۲، ص۵۱.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۶۰۱؛ سبل الهدی، ج۸، ص۴۵۰.
- ↑ الاستیعاب، ج۲، ص۶۵۱؛ اسد الغابه، ج۲، ص۳۵۳؛ تاریخ الاسلام، ج۳، ص۷۰-۷۱.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۴۲۰؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۳۰؛ اسد الغابه، ج۲، ص۳۵۳.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۲۴۴.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۴۲۰.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۷، ص۱۳۷.
- ↑ الاصابه، ج۳، ص۱۴۶-۱۴۷.
- ↑ الاستیعاب، ج۲، ص۶۵۲؛ الکامل، ج۲، ص۳۶۶؛ البدایة و النهایه، ج۶، ص۳۷۱.
- ↑ الاصابه، ج۳، ص۱۴۶.
- ↑ الارشاد، ج۲، ص۳۸۶؛ اعلام الوری باعلام الهدی، ج۲، ص۲۹۲؛ اعیان الشیعه، ج۷، ص۳۱۸-۳۱۹.
- ↑ اسد الغابه، ج۲، ص۳۵۳؛ الاصابه، ج۳، ص۱۴۶؛ اعیان الشیعه، ج۷، ص۳۱۸.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۴۱۹-۴۲۰؛ تاریخ الاسلام، ج۳، ص۷۰.
- ↑ دلائل النبوه، ج۷، ص۱۱۸؛ بحار الانوار، ج۹۱، ص۲۲۰.
- ↑ الاستیعاب، ج۲، ص۶۵۲؛ اسد الغابه، ج۲، ص۳۵۳؛ البدایة و النهایه، ج۶، ص۳۷۱.
- ↑ الطبقات، ج۴، ص۱۶۵-۱۶۶؛ الاستیعاب، ج۱، ص۲۵۲.
- ↑ المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۴۷.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص۴۶۶؛ معجم قبائل العرب، ج۳، ص۸۹۰.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۸۱۹؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۳۶۷.
- ↑ سبل الهدی، ج۵، ص۳۱۳.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۲۱۰؛ مکاتیب الرسول، ج۳، ص۲۵۷.
- ↑ الانساب، ج۱۰، ص۶۴؛ المعالم الاثیره، ص۹۹.
- ↑ تاریخ المدینه، ج۱، ص۲۶۰؛ وفاء الوفاء، ج۲، ص۲۶۳.
- ↑ الکافی، ج۸، ص۲۹۷.
- ↑ الطبقات، ج۴، ص۱۶۷.
- ↑ صحیح مسلم، ج۸، ص۳۶۰؛ الکافی، ج۸، ص۱۶۸.
- ↑ تفسیر ابن ابی حاتم، ج۱۰، ص۳۲۴۹؛ الدر المنثور، ج۵، ص۳۲۴.
- ↑ الطبقات، ج۴، ص۱۶۹؛ اسد الغابه، ج۱، ص۳۵۷.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۳؛ الاستیعاب، ج۱، ص۲۵۲.
- ↑ شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۳۵.
- ↑ المستدرک، ج۳، ص۳۳۹؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۳۲۷.
- ↑ الکافی، ج۸، ص۲۹۷.
- ↑ الطبقات، ج۴، ص۱۶۹؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۵۵.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۶۶، ص۱۷۶؛ اسد الغابه، ج۱، ص۳۵۷.
- ↑ الطبقات، ج۴، ص۱۷۰؛ الاستیعاب، ج۴، ص۲۱۷.
- ↑ الطبقات، ج۴، ص۱۶۷؛ تاریخ الاسلام، ج۱، ص۱۶۹.
- ↑ الطبقات، ج۴، ص۱۶۷-۱۶۸؛ انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۲۵.
- ↑ الطبقات، ج۴، ص۱۶۸؛ ج۳، ص۴۱۹؛ الاستیعاب، ج۱، ص۲۵۲.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۷۲.
- ↑ جامع البیان، ج۱۵، ص۲۹۴؛ زاد المسیر، ج۳، ص۷۹.
- ↑ الطبقات، ج۴، ص۱۷۰؛ ج۳، ص۴۱۹.
- ↑ اعلام الوری، ج۱، ص۳۶۳؛ مناقب، ج۲، ص۲۲.
- ↑ الآحاد و المثانی، ج۲، ص۹۲؛ تاریخ دمشق، ج۱۹، ص۴۱۷.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۴۰۱؛ ج۸، ص۱۶۲.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۵۰۶؛ المنتظم، ج۳، ص۷۶.
- ↑ المنتظم، ج۳، ص۷۲؛ السیرة الحلبیه، ج۲، ص۲۹۳.
- ↑ الصحیح من سیرة النبی، ج۴، ص۲۴۲-۲۴۴.
- ↑ الاستیعاب، ج۱، ص۲۵۲.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج۱۸، ص۳۶؛ الدر المنثور، ج۹، ص۱۱۳؛ روح المعانی، ج۱۴، ص۹.
- ↑ شواهد التنزیل، ج۲، ص۳۸۷؛ مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۷۵.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۲۰۳.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۲۸۹.
- ↑ مناقب، ج۱، ص۱۴۱.
- ↑ مناقب، ج۱، ص۱۴۱.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۸۱۹؛ ج۳، ص۸۹۶.
- ↑ المغازی، ج۳، ص۱۰۰۰؛ الطبقات، ج۲، ص۱۲۵.
- ↑ المستدرک، ج۳، ص۵۱؛ الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۹۹؛ بحار الانوار، ج۲۲، ص۳۹۸.
- ↑ الکافی، ج۸، ص۲۴۵-۲۴۶؛ رجال کشی، ج۱، ص۲۷.
- ↑ الاحتجاج، ج۱، ص۲۲۶.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۲۴؛ الاحتجاج، ج۱، ص۲۲۶.
- ↑ الخصال، ج۲، ص۴۶۱، ۴۶۳.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۱۵.
- ↑ تاریخ طبری، ج۳، ص۱۰۹.
- ↑ الاستیعاب، ج۱، ص۲۵۲.
- ↑ المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۴۸.
- ↑ تاریخ طبری، ج۳، ص۳۰۴.
- ↑ تاریخ طبری، ج۳، ص۳۱۵.
- ↑ الطبقات، ج۴، ص۱۷۱؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷۲.
- ↑ تاریخ طبری، ج۳، ص۳۳۶.
- ↑ المیزان، ج۹، ص۲۵۹؛ نمونه، ج۷، ص۴۰۰.
- ↑ ابوذر مسلمان یا سوسیالیست، ص۱۴.
- ↑ الطبقات، ج۴، ص۱۷۴.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۶۶، ص۲۱۰-۲۱۱.
- ↑ تاریخ طبری، ج۳، ص۳۳۶؛ مروج الذهب، ج۲، ص۳۴۰-۳۴۱.
- ↑ الکافی، ج۸، ص۲۰۶-۲۰۷؛ نور الثقلین، ج۵، ص۳۵۶.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۲۵۲-۲۵۳.
- ↑ انساب الاشراف، ج۶، ص۱۳۴.
- ↑ الکامل، ج۳، ص۱۱۵؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ق۲، ص۱۳۹.
- ↑ تاریخ طبری، ج۳، ص۳۳۶.
- ↑ الطبقات، ج۴، ص۱۷۲؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷۲.
- ↑ مروج الذهب، ج۲، ص۳۷۶-۳۷۷؛ الشافی، ج۴، ص۲۹۳- ۲۹۴.
- ↑ الطبقات، ج۴، ص۱۷۲؛ الامالی، طوسی، ص۷۱۰؛ بحار الانوار، ج۲۲، ص۴۱۷.
- ↑ العقد الفرید، ج۳، ص۷۰.
- ↑ الاختصاص، ص۶۱.
- ↑ الخصال، ج۱، ص۳۰۳.
- ↑ مسند احمد، ج۵، ص۳۵۶؛ الخصال، ج۱، ص۲۵۳؛ الامالی، مفید، ص۱۲۴؛ روضة الواعظین، ج۲، ص۲۸۳.
- ↑ مجمع الزوائد، ج۹، ص۳۳۰؛ الاصابه، ج۷، ص۱۰۷؛ کنز العمال، ج۱۳، ص۳۱۱.
- ↑ الطبقات، ج۴، ص۱۷۲.
- ↑ المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۴۹؛ الاستیعاب، ج۴، ص۱۶۵۵.
- ↑ المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۵۰.
- ↑ الطبقات، ج۴، ص۱۷۵.
- ↑ المعجم الکبیر، ج۶، ص۱۲۶.
- ↑ الطبقات، ج۲، ص۲۷۰.
- ↑ نک: الاخبار الطوال، ص۳۸۵؛ معجم البلدان، ج۳، ص۲۴؛ المنتظم، ج۱۱، ص۳۲۰.
- ↑ المغازی، ج۳، ص۱۰۰۱.
- ↑ تاریخ طبری، ج۳، ص۳۵۴.
- ↑ تاریخ طبری، ج۳، ص۳۵۴.
- ↑ رجال کشی، ج۱، ص۲۸۲.
- ↑ المعجم الکبیر، ج۶، ص۱۲۶؛ تفسیر قمی، ج۱، ص۲۹۶؛ معجم البلدان، ج۳، ص۲۴.
- ↑ مجمع البحرین، ج۲، ص۱۳۱، «ربذ»؛ اعیان الشیعه، ج۴، ص۲۲۵.
- ↑ المناسک، ص۳۲۷.
- ↑ بحار الانوار، ج۹۷، ص۲۲۲؛ ج۹۹، ص۲۷۹؛ جواهر الکلام، ج۲۰، ص۱۰۳.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص۱۸۶.
- ↑ الفهرست، ص۹۵؛ معالم العلماء، ص۶۸.
- ↑ مسند احمد، ج۵، ص۱۴۴-۱۸۱.
- ↑ المعارف، ص۲۵۲؛ المستدرک، ج۳، ص۱۵۰-۱۵۱.
- ↑ امتاع الاسماع، ج۸، ص۱۹۷، «پاورقی».
- ↑ الامالی، طوسی، ص۵۲۸؛ جواهر الکلام، ج۱۴، ص۱۵۳.
- ↑ وفاء الوفاء، ج۳، ص۵۳؛ الدر الثمین، ص۱۷۰.
- ↑ تاریخ طبری، ج۱، ص۵۵۲؛ معجم البلدان، ج۵، ص۱۶۱؛ سبل الهدی، ج۱، ص۲۱۷.
- ↑ معجم البلدان، ج۴، ص۲۱۳؛ المفصل، ج۷، ص۳۴۳؛ المعالم الاثیره، ص۲۲۲.
- ↑ جامع البیان، ج۳۰، ص۳۸۷.
- ↑ جامع البیان، ج۳۰، ص۳۸۷؛ تفسیر سمعانی، ج۶، ص۲۸۳.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱؛ الاغانی، ج۴، ص۲۹۹.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۱۳؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۶۱.
- ↑ مسند احمد، ج۲، ص۱۴؛ المحلی، ج۹، ص۳۵۱.
- ↑ سیره ابن اسحاق، ج۱، ص۳۸.
- ↑ صحیح ابن حبان، ج۱۴، ص۷۸؛ معجم البلدان، ج۳، ص۵۳؛ البدایة و النهایه، ج۱، ص۱۵۷-۱۵۸؛ ج۴، ص۳۹۷.
- ↑ تاریخ طبری، ج۱، ص۱۶۲؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۳۲؛ السیرة الحلبیه، ج۳، ص۷۶-۷۷.
- ↑ معجم البلدان، ج۳، ص۵۳؛ المفصل، ج۴، ص۱۴۹.
- ↑ الاغانی، ج۴، ص۲۹۸.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱.
- ↑ سنن ابی داود، ج۲، ص۵۴؛ کشاف القناع، ج۲، ص۱۶۸؛ فقه السنه، ج۱، ص۵۶۰.
- ↑ دائرة المعارف الاسلامیه، ج۱، ص۳۴۰.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۱۳.