فتح مکه: تفاوت میان نسخهها
عاطفه فتاحی (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی «'''فتح مکه''' ==نقض صلح حدیبیه در قتل عام خزاعه، زمینه ساز فتح مکه== قبیله خزاعه پیش از قریش، تولیت کعبه را به عهده داشت و پس از آن در نواحی اطراف مکه ساکن بود.<ref>ابن هشام، بیتا، ج1، ص117؛ کحاله، 1414ق، ج1، ص339</ref> قبیله بنیبکر بن عبد منات نیز از...» ایجاد کرد) |
عاطفه فتاحی (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۶۲: | خط ۶۲: | ||
==اقدامات پیامبر پس از فتح مکه== | ==اقدامات پیامبر پس از فتح مکه== | ||
پیامبر خدا در مدت اقامتش در مکه، در خیمهای چرمی در حجون ـ که منطقه ابطح مکه است ـ سکونت کرد و از همانجا برای هر نمازی به مسجدالحرام میآمد و بازمیگشت. <ref>واقدی، 1409ق، ج2، ص829</ref> | |||
===طواف کعبه و شکستن بتهای اطراف آن=== | ===طواف کعبه و شکستن بتهای اطراف آن=== | ||
خط ۸۸: | خط ۸۸: | ||
«ای فرزندان ابیطلحه! این کلید را تا ابد و نسل به نسل نزد خود به امانت نگه دارید که جز ستمکار کسی آن را از شما بازنستاند. خداوند شما را امین خانهاش گردانده است. پس به نیکی روز بخورید و بر در خانه باشید.» <ref>واقدی، 1409ق، ج2، ص837</ref> | «ای فرزندان ابیطلحه! این کلید را تا ابد و نسل به نسل نزد خود به امانت نگه دارید که جز ستمکار کسی آن را از شما بازنستاند. خداوند شما را امین خانهاش گردانده است. پس به نیکی روز بخورید و بر در خانه باشید.» <ref>واقدی، 1409ق، ج2، ص837</ref> | ||
==بازگرداندن سقایت حجاج به عباس== | ==بازگرداندن سقایت حجاج به عباس== | ||
آن حضرت ظرف آبخوری زمزم را نیز به عباس، عمویش ـ که در جاهلیت نیز عهدهدار سقایت حجاج بود و آب زمزم را با انگورهای باغش خوشطعم میکرد، باز پس داد. <ref>همان، 1409ق، ج2، ص838</ref> | آن حضرت ظرف آبخوری زمزم را نیز به عباس، عمویش ـ که در جاهلیت نیز عهدهدار سقایت حجاج بود و آب زمزم را با انگورهای باغش خوشطعم میکرد، باز پس داد. <ref>همان، 1409ق، ج2، ص838</ref> |
نسخهٔ ۵ آوریل ۲۰۲۳، ساعت ۱۶:۰۲
فتح مکه
نقض صلح حدیبیه در قتل عام خزاعه، زمینه ساز فتح مکه
قبیله خزاعه پیش از قریش، تولیت کعبه را به عهده داشت و پس از آن در نواحی اطراف مکه ساکن بود.[۱] قبیله بنیبکر بن عبد منات نیز از تیرههای کنانه، و ساکن در نزدیکی مکه بود که از دوران جاهلیت با یکدیگر درگیریهای انتقامجویانه داشتند.[۲] .
در پی صلح حدیبیه در سال ششم هجرت، قبیله خزاعه که از دیربازبه مسلمانان دلبستگی داشت[۳] و همپیمان عبدالمطلب (جد پیامبر) بود، [۴]همپیمان مسلمانان، [۵] و قبیله بنیبکر همپیمان قریشیان مکه شد و بر اساس این معاهده تعهد کردند که به مدت ده سال از هرگونه آسیب و دزدی و خیانت و کینهورزی به یکدیگر خودداری کنند؛[۶] ولی مردان قبیله بنیبکر شبانگاه در آبگاهی به نام «الوَتِیر» در نزدیکی (پایین = اسفل) مکه به خزاعه[۷] حمله کردند. [۸]
در پی این درگیری در شعبان سال هشتم هجری، پس از 22 ماه از صلح حدیبیه، شاخه بنینفاثه بنیبکر با پشتیبانی نظامی قریش مکه و همراهی چند تن از سران مکه (چون صفوان بن أمیه و مکرز بن حفص بن الأخیف و حُوَیطب بن عبدالعزّى) به خزاعه شبیخون زدند.[۹] پس از این واقعه عمرو بن سالم خزاعی به همراه چهل تن از مردان این قبیله نزد رسول خدا آمد و آن حضرت را ضمن قصیدهای شورانگیزْ به خونخواهی آنان و یاریشان فراخواند و از نقش قریش در کشتار مردان خزاعه و پیمانشکنی آنان یاد کرد. متن این شعر گویای مسلمان شدن خزاعه است [۱۰] پس از این ماجرا قریشیان، که از واکنش رسول خدا بیمناک بودند، ابوسفیان را تشویق کردند تا نزد آن حضرت برود و بر استمرار صلح حدیبیه تأکید کند. [۱۱]
ابوسفیان پنج روز پس از حادثه برای تجدید پیمان به مدینه رفت؛ ولی با برخورد سرد مسلمانان و حتی دخترش، امحبیبه همسر پیامبر، مواجه شد.[۱۲]
وقتی ابوسفیان به محضر رسول خدا در مدینه رسید کوشید به بهانه حضور نیافتن در صلح حدیبیه، پیمان جدیدی را با ایشان برقرار کند و بر زمان آن نیز بیفزاید تا پیامبر خدا نتواند به پیمانی که تازه بسته، به خاطر پیمانشکنی قریش، بیتوجه باشد؛ اما رسولالله از او پرسید آیا پیمان حدیبیه را نقض کردهاید؟! وقتی با انکار و اظهار بیاطلاعی ابوسفیان روبرو شد،[۱۳] تنها بر وفاداری خود به پیمان حدیبیه و مفاد آن تأکید کرد. [۱۴] ابوسفیان که نتوانست با حیله خود از پیامبر خدا دستاویزی بگیرد سراغ دیگر مسلمانان ـ از جمله ابوبکر، عمر، سعد بن عباده، عثمان، علی بن ابیطالب و حضرت فاطمه ـ رفت، ولی آنها نیز از نظر رسولالله درباره صلح با قریش آگاه بودند و از پناه دادن به ابوسفیان و تضمین دادن به او خودداری کردند. از این رو ابوسفیان دستخالی به مکه بازگشت.[۱۵]
پنهان نگه داشتن حرکت به سمت مکه
در این فاصله پیامبر خدا ، که از خداوند خواسته بود حرکتش به مکه را پوشیده بدارد، تمام مسیرهای مکه و نواحی اطراف آن را زیر نظر نگاهبانانی به فرماندهی حارثة بن نعمان گمارد[۱۶] و دستههایی را نیز برای گمراه کردن ذهن به منطقه بطن اضم اعزام کرد.[۱۷]
حضرت به بسیج نیروها پرداخت، درحالیکه هدف و مقصد حرکت، به دلیل صلح حدیبیه، نامعلوم بود و بسیاری تردید داشتند که پیامبر قصد عزیمت به مکه داشته باشد.[۱۸] رعایت اصل غافلگیری و بیخبر نگه داشتن قریش از حرکت لشکر اسلام به سوی آنان، یکی از عوامل موفقیت و کاهش تعداد تلفات انسانی در این نبرد شمرده شده است.[۱۹]
قبائل همراه پیامبر در فتح مکه
پیامبر خدا با فرستادن یاران خود به سوی قبایل مختلف بیاباننشین اطراف ـ چون أَسلَم، غِفار، مُزَینة، جُهَینة و أشجع ـ آنان را با تأکید هرچه تمامتر به حضور در مدینه در ماه رمضان فراخواند. قبایل دیگر عرب، چون بنیسلیم و بنیکعب، نیز در میانه راه به لشکر اسلام ملحق شدند. [۲۰] سرعت بسیج کردن این نیروها بسیار قابلتوجه است؛ چراکه این تعداد با سازوکارهای آن روزگار در مدتی کمتر از یک ماه بسیج، و آماده حرکت شدند. [۲۱]
لشکرکشی به سوی مکه
لشکر اسلام، که در بئر عنبه (در یک میلی مدینه) [۲۲] اردو زده بود، سرانجام در عصرگاه دهم ماه مبارک رمضان به سوی مقصد خود ـ که هنوز برای بسیاری از لشکریان قطعی بود ـ به راه افتاد. [۲۳] جانشین پیامبر در مدینه ابو رهم کُلثوم بن حَصین غِفاری بود. [۲۴]هر چند هنوز لشکریان سازوبرگ جنگی خود را آشکار نکرده بودند [۲۵] و چهره یک ارتش را نداشتند، [۲۶] اما پس از پیوستن قبایل دیگر به لشکر اسلام در منطقه قدید، پیامبر خدا پرچمداران و علمداران لشکر اسلام را تعیین کردند. [۲۷]
لشکریان اسلام ده هزار نفر بودند؛ شامل هفتصد نفر از مهاجران که سیصد نفرشان سوارهنظام بودند و چهارهزار نفر از انصار که پانصد نفرشان سوارهنظام بودند و طلایهداران آن، دویست سواره نظام به فرماندهی زبیر بن عوام بودند.[۲۸]
تاکید پیامبر بر افطار روزه در مسافرت
از آنجا که این روزها در ماه رمضان بود، در میانه روز پیامبر خدا در مقابل لشکر آب آشامید تا عملاً اعلام کند که در مسافرت روزه نگیرند. با این حال شنید که عدهای از لشکریان روزه خود را افطار نکردند. از این رو پیامبر به سرزنش آنان را نافرمانان خواند.[۲۹]
فتح مکه
غافلگیری اهالی مکه
پیامبر خدا تا منزلگاه (مَرالظَهران)، در 22 کیلومتری شمال مکه [۳۰]، به صراحت از مقصد خود نگفت و هرچه برخی از صحابه در منزلگاه (عرج) کوشیدند نتوانستند مقصد را از زبان پیامبر به روشنی بشنوند.[۳۱]
وقتی لشکر اسلام به مرالظهران رسید، پیامبر خدا فرمان داد تا هر کدام از لشکریان آتش بیفروزند. از این رو ده هزار شعله آتش پیرامون مکه، مکیان را، که از حرکت مسلمانان کاملاً بیخبر بودند، غافلگیر کرد. بنابراین آنان ابوسفیان و دو تن دیگر از سران قریش را برای تجسس و بررسی اخبار فرستادند. وقتی این افراد، لشکر اسلام و نفراتشان را بر فراز کوهی[1] دیدند، به شدت وحشت کردند و از این رو اردوگاه مسلمانان را چون ایامی که حاجیان به مکه میآیند، بزرگ و شلوغ شمردند.[۳۲]
تلاش عباس برای اسلام آوردن قریش
عباس (عموی پیامبر)، که به تازگی به مسلمانان پیوسته بود و هنوز با قریشیان پیوندی تمام داشت، به دنبال فرصتی بود تا بتواند قریش را به تسلیم شدن بدون درگیری قانع کند. ازاینرو پس از شعلهور شدن آتش لشکر اسلام پیرامون مکه، به دنبال گروهی بود تا از محاصرهکنندگان خبری آورند. وی توانست صدای ابوسفیان را تشخیص دهد و او (و به نقلی همراهانش حکیم بن حُزام و بدیل بن ورقا) را به تسلیم شدن و رفتن نزد پیامبر قانع کند. طبق این نقل آنان شبانه به دیدن رسول خدا شتافتند؛ ولی ابوسفیان، برخلاف آن دو تن، از پیامبر برای مسلمان شدنش مهلت خواست [۳۳]
بالأخره ابوسفیان صبحگاه فتح با توبیخ عباس، عموی پیامبر، اظهار اسلام کرد[۳۴] پیامبر به عباس سفارش کرد ابوسفیان را در مسیر در شکافی بر بلندای کوه نگه دارد تا عظمت سپاه اسلام را به خوبی ببیند. از این رو با این کار وحشتی از لشکر اسلام در دل او جای داد و اعتماد به نفس و تمرکزش را برای هرگونه اندیشه مقاومت از او گرفت؛ چراکه با دیدن هر گروه از مسلمانان که از مقابلش رد میشد، از فرمانده و قبیلهشان میپرسید و از تنوع قبایل مختلف عرب که با رسول خدا ضد قریش متحد شده بودند، تعجب میکرد. هنگامی که هنگ سبز (کتیبة الخضراء) که مهاجرو انصار پوشیده از سلاح رسولالله بودند و آن حضرت را در میان گرفته بودند ـ از مقابلش گذشتند، ابوسفیان گفت:
اینچنین هنگی را نه دیده بودم و نه وصفش را شنیده بودم. ای عباس! پادشاهی پسر برادرت بالاگرفته. نام سبز برای سلاح بسیاری بود که نیروهای این هنگ به کار گرفته بودند. [۳۵]
این سیاست آنچنان کارگر افتاد که ابوسفیان پس از تماشای قدرت لشکر اسلام، خود پیشتر از مسلمانان وارد مکه شد و فریاد میزد هرکس در خانه بماند، در امان است. وی قریشیانی که به دورش جمع شده بودند را ترساند و با سخنان خود ریشه هرگونه مقاومت را در دل اکثر مکیان خشکاند؛ چراکه به آنان گفت محمد با لشکری عظیم آمده است که غرق در سلاح است و هرگز توانایی ایستادگی در مقابلش را ندارید؛ پس جانتان را نجات دهید و تسلیم شوید. [۳۶]
درگیری چندتن از سران مکه با سپاه پیامبر
بااینحال چند تن از سران مکه، چون صفوان بن أمیة و عِکرمة بن ابیجهل و سهیل بن عمرو، تلاش کردند با جمعکردن تعداد اندکی نیرو در مقابل لشکر اسلام مقاومت کنند و در ناحیه «لیط» در پایین مکه بهتیرباران هنگی که به سرکردگی خالد بن ولید وارد مکه میشد، پرداختند و علیرغم هشدار و نصیحت ابوسفیان، با مسلمانان درگیر شدند؛ ولی با دادن تلفاتی سنگین (24 کشته از قریش و 4 نفر از هُذَیل) در کوه خَندَمه[2] فرار کردند و تا محله حَزوَره تحت تعقیب قرارگرفتند و متواری شدند و برخی از آنها نیز به بالای کوههای اطراف پناه بردند.[۳۷]
ورود پیامبر به مکه
پیامبر خدا لشکر اسلام را به چهار دسته تقسیم کرد: خود از ورودی اَذاخِر، (ص22 و 23)[3] و خالد از گردنه لِیط در پایین مکه نزدیکی «فخ»، [۳۸] سعد بن عباده از کَداء[۳۹] (ورودی مکه از سمت حجون) [۴۰]و زبیر از کُدَی (در پایین مکه و نزدیکی کوه قعیقعان) و جنوب شرقی مکه به سمت منا [۴۱]وارد مکه شدند. حضرت به آنان دستور مؤکد داد تا کسی با آنان درگیر نشده با کسی نبرد نکنند. [۴۲] سوارهنظام مسلمانان در منطقه ذیطوی گرداگرد پیامبر خدا را گرفتند و با آن حضرت ـ که بر شتری سوار بود و عبا و عمامهای سیاهرنگ بر تن داشت و پرچم علمش نیز سیاه بود ـ وارد مکه شدند. پیامبر هنگام ورود به مکه، به شکرانه این پیروزی، بر فراز شتر سرش را به خضوع پایین آورد و زندگی واقعی را زندگی اخروی خواند.[۴۳]
اقدامات پیامبر پس از فتح مکه
پیامبر خدا در مدت اقامتش در مکه، در خیمهای چرمی در حجون ـ که منطقه ابطح مکه است ـ سکونت کرد و از همانجا برای هر نمازی به مسجدالحرام میآمد و بازمیگشت. [۴۴]
طواف کعبه و شکستن بتهای اطراف آن
پیامبر خدا پس از ساعتی استراحت و شستوشوی خود در منزلگاه، بر ناقه قصوای خود سوار شد و به سمت مسجدالحرام حرکت کرد؛ درحالیکه مسلمانان دور آن حضرت را گرفته بودند. آن حضرت سواره به کعبه نزدیک شد و با چوبدستیاش حجرالأسود را استلام کرد و تکبیر گفت. مسلمانان نیز همصدا با آن حضرت تکبیر گفتند؛ چنانکه مکه به لرزه درآمد. سپس حضرت سواره طواف کرد؛ درحالیکه افسار شترش را محمد بن مسلمه به دست داشت.
پیرامون کعبه و در مسیر طواف حضرت، 360 بت قریش قرار داشت که با گچ کنار کعبه محکم شده بود. پیامبر هنگام گذر از هر بتی با عصای خود آن بت را سرنگون میکرد و آیة (جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً) را تلاوت میفرمود و چون به حجرالأسود میرسید با عصا به آن اشاره میفرمود. همچنین طبق نقلی، به فرمان آن حضرت، بتها را با صورت بر زمین میانداختند. [۴۵]
امام علی در جریان پاکسازی کعبه مشرفه از بتها، بر فراز دوش رسولالله رفت و بتی که بر فراز کعبه بود را بر زمین انداخت. [۴۶]
پس از تمام شدن طواف، حضرت کنار مقام ابراهیم ـ که آن زمان به کعبه چسبیده بود ـ دو رکعت نماز طواف خواند و بر فراز کوه صفا ایستاد و به دعا و ذکر خدا مشغول شد. [۴۷] سپس سر در چاه زمزم برد؛ ولی خود آب نکشید تا مبادا دیگران به منصب سقایت فرزندان عبدالمطلب طمع کنند. به همین جهت عباس، آن حضرت را سقایت کرد و دلوی آب کشید و پیامبر از آن نوشید و همچنان که ایستاده بود، دستور داد تا هبل، بت بزرگ قریش، را بشکنند. [۴۸]
پاک کردن نقاشی پیامبران از دیوار کعبه
پس از آن، پیامبر کلید کعبه را از عثمان بن طلحه، بازمانده خاندان کلیدداران کعبه که مسلمان شده بود، گرفت و وارد کعبه شد و با دست خود نقاشیهای پیامبران را که بر دیوار کعبه بود (به جز تصویر حضرت ابراهیم) پاک کرد. البته در روایتی دیگر آمده است که حضرت پیش از آمدن به مسجدالحرام به عمر بن خطاب مأموریت داد تا تصاویر پیامبران را از دیوار کعبه پاک کند و او تنها تصویر حضرت ابراهیم را (که پیرمردی را نشان میداد که به رسم جاهلی با تیرهای کمان نزد بتان در حال قرعهکشی بود) نگاه داشت؛ ولی پیامبر با دیدن این تصویر، او را به خاطر پاک نکردن آن مؤاخذه کرد و دستور داد آن را نیز پاک کند. سپس در را به روی خود و همراهانش، بلال و اسامةبن زید و عثمان بن طلحه [۴۹]، بست.
نمازخواندن در کعبه
بلال نقل کرده است که کعبه در آن روزگار شش ستون داشت و حضرت وسط ستونهای جلویی دو رکعت نماز خواند[۵۰] و بعد در هر زاویه و گوشه کعبه ایستاد و بر آن تکبیر گفت.[۵۱] سپس، پس از اندکی درنگ، درهای کعبه را گشود و بر درگاه کعبه ایستاد و دو طرف چارچوب در کعبه را گرفت و خطاب به مردم ـ که گرد کعبه نشسته بودند ـ فرمود: «سپاس خدایی را که وعدهاش را تحقق داد و بندهاش را یاری کرد و به تنهایی احزاب را شکست داد. چه میگویید و چه گمانی میبرید؟» گفتند: گمان خیر داریم و تو را برادری بزرگوار و پسر برادر بزرگوارمان میدانیم که اکنون بر ما قدرت یافتهای». آن حضرت فرمود: «اکنون من همان را گویم که حضرت یوسف گفت. امروز سرزنشی بر شما نیست و خدایتان میبخشاید که او مهربانترین مهربانان است»؛ [۵۲] به روایتی دیگر فرمود: «اذهبوا انتم الطلقاء»؛ «بروید که شما آزادشدهاید». اینگونه پیامبر خدا همه کافران مکه را، با اینکه با جنگ به بردگیاش درآمده بودند و میتوانست آنان را بفروشد، آزاد کرد. از این پس اهل مکه طلقا (آزادشدهها) نام گرفتند. [۵۳]
بیان احکام حقوقی و اجتماعی اسلام
حضرت درباره پارهای از مهمترین احکام حقوقی و اجتماعی اسلام سخن گفت؛ از جمله اینکه همه جایگاههای جاهلیت ملغاست، مگر سقایت و پردهداری کعبه. همچنین اینکه مکه، از روزی که خداوند آسمانها و زمین را آفرید، حرام شده است و برای هیچکس جز من به اندازه ساعتی کوتاه از روز حلال نشد و حلال نخواهد شد. از این رو کسی حق ندارد شکار پناهبرده به آن را فراری دهد یا درخت و گیاهی از آن را (مگر گیاه اذخر) قطع کند و بدون اعلان چیزی را که در آن یافته مالک شود. نیز اینکه مسلمانان با یکدیگر برادرند و در مقابل غیر مسلمانان یکپارچه هستند و خونهایشان با یکدیگر برابر است... . [۵۴]
بازگرداندن کلید کعبه به عثمان بن طلحه
آن حضرت، پس از این سخنان، در گوشهای از مسجد نشست و عثمان بن طلحه را فراخواند و کلید کعبه را به او باز پس داد و فرمود:
«ای فرزندان ابیطلحه! این کلید را تا ابد و نسل به نسل نزد خود به امانت نگه دارید که جز ستمکار کسی آن را از شما بازنستاند. خداوند شما را امین خانهاش گردانده است. پس به نیکی روز بخورید و بر در خانه باشید.» [۵۵]
بازگرداندن سقایت حجاج به عباس
آن حضرت ظرف آبخوری زمزم را نیز به عباس، عمویش ـ که در جاهلیت نیز عهدهدار سقایت حجاج بود و آب زمزم را با انگورهای باغش خوشطعم میکرد، باز پس داد. [۵۶]
فرمان دادن به بازسازی انصاب کعبه
از دیگر اقدامات آن حضرت پس از فتح مکه، مأموریت دادن به تمیم بن اسد خزاعی برای بازسازی انصاب و علامتهای حرم مکی بود. [۵۷]
فرمان دادن به بلال برای اذان گفتن بر کعبه
هنگام ظهر پیامبر خدا به بلال فرمان داد تا بر فراز کعبه برود و با رساترین صدا اذان بگوید. [۵۸]
بیعت زنان پس از فتح مکه
ده نفر از زنان قریش ـ از جمله هند دختر عتبه، أم حکیم دختر حارث بن هشام همسر عکرمة بن ابیجهل و همسر صفوان بن أمیه، البغوم دختر المعذّل، از قبیله کنانة و فاطمه دختر ولید بن مغیره و هند دختر منبّه بن حجّاج و همسر عمرو بن العاص ـ در ابطح، درحالیکه حضرت فاطمه و همسران رسولالله بودند، نزد آن حضرت رفتند و ضمن مسلمان شدن، با آن حضرت بیعت کردند. هنگام بیعت، وقتی از آن حضرت پرسیدند آیا با تو دست بدهیم، پیامبر فرمود: «من با زنان مصافحه نمیکنم». درباره جایگزینی که پیامبر به جای مصافحه با زنان انجام داد، سه روایت وجود دارد: بیعت زنان صرفاً با سخن گفتن و اعلام تبعیت بر اساس آیه بیعتالنساء بود. حضرت دستشان را در پارچهای پیچیدند و زنان از روی پارچه با آن حضرت دست دادند. حضرت دستشان را در کاسهای پر از آب فرو بردند و زنان نیز به نشان بیعت دستشان را درون آب فرو بردند.[۵۹]
شکستن بتها در خانهها و بتکدهها
از آنجا که هر خانهای در مکه بت داشت و اطراف آن نیز بتکدههایی وجود داشت، پیامبر خدا فرمان داد تا بتهای خانه خود را بشکنند و سریههایی را برای شکستن بتهای بتکدههای اطراف مکه فرستاد؛ از جمله طفیل بن عمر دوسی را برای ذىالکفّین (بت قبیله عمرو بن حممه)، و سعد بن زید أشهلىّ را برای نابودی مناة بدر منطقه مشلّل، و هشام بن عاص را با دویست سوار به یَلَملَم، و خالد بن سعید بن عاص را با سیصد سوار به سمت عُرَنه برای نابودی سُواع (بت قبیله هذیل)، و خالد بن ولید را با سی سوار به بتخانه عُزی فرستاد. [۶۰]
وداع رسول خدا با مکه
پس از فتح مکه، گروهی از انصار مدینه با یکدیگر این سؤال را مطرح میکردند که آیا پیامبر پس از فتح موطن خود، به مدینه باز خواهد گشت یا نه؟ رسولالله پس از شنیدن سخن آنان فرمود:
«به خدا پناه میبرم! زندگی با شما، و مرگ نیز با شما خواهد بود».[۶۱] آن حضرت هنگامیکه در حزوره ایستاده بود خطاب به مکه فرمود:
«به خدا سوگند که تو بهترین سرزمین خدا و محبوبترین سرزمین نزد من هستی و اگر مرا از تو بیرون نمیکردند، از تو خارج نمیشدم.» [۶۲]
گفتهاند رسول خدا پانزده یا بیست روز در مکه اقامت گزید در این مدت نمازش را به صورت قصر (دو رکعتی) اقامه میکرد.[۶۳]
پانویس
- ↑ ابن هشام، بیتا، ج1، ص117؛ کحاله، 1414ق، ج1، ص339
- ↑ واقدی، 1409ق، ج2، ص781
- ↑ ابن هشام، بیتا، ج2، ص312؛ ذهبی، ج2، ص367
- ↑ ابن حبیب، ص86
- ↑ ابن هشام، بیتا، ج2، ص318
- ↑ ابن هشام، بیتا، ج2، ص317
- ↑ یاقوت حموی، ج5، ص361
- ↑ کحاله، 1414ق، ج1، ص339؛ طبری، 1387ش، ج3، ص43؛ ابنهشام، بیتا، ج2، ص390
- ↑ واقدی، 1409ق، ج2، ص792
- ↑ واقدی، 1409، ج2، ص789؛ ابن هشام، بیتا، ج2، ص394
- ↑ واقدی، 1409ق، ج2، ص785
- ↑ واقدی، 1409ق، ج2، ص792ـ789
- ↑ طبرسی، 1376، ج1، ص217؛ مجمعالبیان، ج10، ص845
- ↑ واقدی، 1409ق، ج2، ص792
- ↑ واقدی، 1409ق، ج2، ص793؛ طبری، 1387ق، ج3، ص47
- ↑ طبرسی، 1376، ج1، ص217
- ↑ واقدی، 1409ق، ج2، ص797
- ↑ واقدی، 1409ق، ج2، ص796
- ↑ منتظرالقائم، 1389، ص177؛ سبحانی، 1389ش، ص796
- ↑ واقدی، 1409ق، ج2، ص799 و813
- ↑ ابن هشام، بیتا، ج2، ص389
- ↑ ابن عبدالحق بغدادی، 1412ق، ج2، ص966؛ سمهودی، 2006م، ج3، ص142
- ↑ واقدی، 1409ق، ج2، ص801؛ طبری، 1387ق، ج3، ص50؛ ابن هشام، بیتا، ج2، ص399
- ↑ ابن هشام، بیتا، ج2، ص399
- ↑ طبری، 1387ق، ج3، ص52
- ↑ جعفریان، 1389ش، ص624
- ↑ واقدی، 1409ق، ج2، ص800
- ↑ واقدی، ص 801
- ↑ همان، 1409ق، ج2، ص802
- ↑ شراب، 1411ق، ص250
- ↑ واقدی، 1409ق، ج2، ص803
- ↑ واقدی، 1409ق، ج2، ص814
- ↑ واقدی، 1409ق، ج2، ص815 و 816؛ طبری، 1387ق، ج3، ص52
- ↑ ابن ابیشیبه، ؟، ج14، ص475
- ↑ واقدی، 1409ق، ج2، ص818 و 821؛ ابن هشام، بیتا، ج2، ص404
- ↑ واقدی، 1409، ج2، ص824
- ↑ واقدی، 1409ق، ج2، ص826 و 839
- ↑ بکری، 1403ق، ج4، ص1167
- ↑ حمیری، 1984م، ص490
- ↑ شراب، 1411ق، ص231
- ↑ کردی، 1420ق، ج1، ص407؛ شراب، 1411ق، ص231
- ↑ واقدی، 1409ق، ج2، ص825؛ ابن هشام، بیتا، ج2، ص407؛ طبری، 1387ق، ج3، ص56
- ↑ واقدی، 1409ق، ج2، ص824
- ↑ واقدی، 1409ق، ج2، ص829
- ↑ ابنهشام، بیتا، ج2، ص417
- ↑ ابن ابیشیبه، ج7، ص403
- ↑ ابن ابی شیبه، ج14، ص473
- ↑ واقدی، 1409ق، ج2، ص832
- ↑ واقدی، 1409ق، ج2، ص835؛ ابنهشام، بیتا، ج2، ص413
- ↑ واقدی، 1409ق، ج2، ص834
- ↑ ابن ابیشیبه، ج14، ص477
- ↑ واقدی، 1409ق، ج2، ص835
- ↑ ابنهشام، بیتا، ج2، ص412؛ طبری، 1387ق، ج3، ص61
- ↑ واقدی، 1409ق، ج2، ص836
- ↑ واقدی، 1409ق، ج2، ص837
- ↑ همان، 1409ق، ج2، ص838
- ↑ واقدی، 1409ق، ج2، ص842
- ↑ واقدی، 1409، ج2، ص846
- ↑ واقدی، 1409، ج2، ص851؛ طبری، 1387، ج3، ص62
- ↑ واقدی، 1409ق، ج2، ص870 و 871 ؛ ج3، ص873 ؛ طبری، 1387ق، ج3، ص66
- ↑ ابن هشام، بیتا، ج2، ص416
- ↑ واقدی، 1409ق، ج2، ص865 ؛ ابن ابیشیبه، ج14، ص476
- ↑ واقدی، 1409ق، ج2، ص871