غزوه احزاب: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حج
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
[[پرونده:غزوه احزاب.jpg|360px|بندانگشتی|نقشه غزوه احزاب]]
[[پرونده:غزوه احزاب.jpg|360px|بندانگشتی|نقشه غزوه احزاب]]'''غَزوه احزاب'''، یا '''خَندق'''، از مهم‌ترین [[غزوه|غزوه‌های]] [[پیامبر اسلام(ص)]] در برابر مشرکان بود که سال پنجم قمری روی داد. آن را به جهت شرکت گروه‌های متعدد در آن برضد مسلمانان، احزاب می‌نامند. همچنین از آن رو که در آن مسلمانان خندق حفر کردند، به آن خندق می‌گویند. اهمیت غزوه احزاب بدین سبب بود که دشمنان مسلمانان همه توان خود را برای نابودی آنان جمع کرده بودند و پس از آن دیگر نتوانستند به مسلمانان حمله کنند. به جهت اهمیت این نبرد، در [[آیه|آیاتی]] از [[قرآن]] از آن سخن به میان آمده و  سوره‌ای به نام [[سوره احزاب]] نام‌گذاری شده است.
'''غَزوه احزاب'''، یا '''خَندق'''، از مهم‌ترین [[غزوه|غزوه‌های]] [[پیامبر اسلام(ص)]] در برابر مشرکان بود که سال پنجم قمری روی داد. آن را به جهت شرکت گروه‌های متعدد در آن برضد مسلمانان، احزاب می‌نامند. همچنین از آن رو که در آن مسلمانان خندق حفر کردند، به آن خندق می‌گویند. اهمیت غزوه احزاب بدین سبب بود که دشمنان مسلمانان همه توان خود را برای نابودی آنان جمع کرده بودند و پس از آن دیگر نتوانستند به مسلمانان حمله کنند. به جهت اهمیت این نبرد، در [[آیه|آیاتی]] از [[قرآن]] از آن سخن به میان آمده و  سوره‌ای به نام [[سوره احزاب]] نام‌گذاری شده است.<br />
جنگ احزاب با همکاری قبایل [[یهود|یهودی]] مدینه همچون [[بنی‌نضیر]] و قبیله [[قریش]] به رهبری [[ابوسفیان]] و دیگر قبایل همچون [[بنی‌سلیم]] پایه‌ریزی شد. شمار سپاه احزاب را ده هزار نفر تخمین زده‌اند. پیامبر(ص) درباره نحوه رویارویی با این سپاه بزرگ با مسلمانان مشورت کرد و سرانجام تصمیم گرفت به پیشنهاد [[سلمان فارسی]] با کندن خندقی بزرگ مسیر هجوم آنان به مدینه را سد کند.<br />
احزاب پانزده یا بیست روز مدینه را محاصره کردند؛ اما نتوانستند از خندق عبور کنند. تنها پنج تن ازجمله [[عمرو بن ‌عبدود|عَمرو بن ‌عَبدَود]] از باریکه‌ای در طول خندق گذشتند. از میان مسلمانان تنها [[امام علی(ع)]] حاضر شد با او مبارزه کند. علی در نبردی تن‌به‌تن عمرو عبدود را از پا درآورد. با کشته‌شدن وی همراهان او فرار کردند. پیامبر این کار امام علی(ع) در نبرد خندق را را برتر از اعمال همه امت خود تا روز [[قیامت]] دانست.<br />
طولانی‌شدن محاصره، سردشدن هوا و کمبود غذا برای سپاهیان و چارپایان سبب شد سرانجام احزاب دست از محاصره بردارند. در جنگ احزاب هشت تن از مسلمانان و شش تن از سپاه احزاب کشته شدند. این جنگ ابهت [[قریش]] را در هم شکست. پس از آن قریش هرگز توان حمله به مدینه را به دست نیاورد و در سال بعد مجبور شد با بستن پیمان [[صلح حدیبیه|حدیبیه]] با مسلمانان، آنان را به رسمیت بشناسد.


جنگ احزاب با همکاری قبایل [[یهود|یهودی]] مدینه همچون [[بنی‌نضیر]] و قبیله [[قریش]] به رهبری [[ابوسفیان]] و دیگر قبایل همچون [[بنی‌سلیم]] پایه‌ریزی شد. شمار سپاه احزاب را ده هزار نفر تخمین زده‌اند. پیامبر(ص) درباره نحوه رویارویی با این سپاه بزرگ با مسلمانان مشورت کرد و سرانجام تصمیم گرفت به پیشنهاد [[سلمان فارسی]] با کندن خندقی بزرگ مسیر هجوم آنان به مدینه را سد کند.


==نام‌ها==
احزاب پانزده یا بیست روز مدینه را محاصره کردند؛ اما نتوانستند از خندق عبور کنند. تنها پنج تن ازجمله [[عمرو بن ‌عبدود|عَمرو بن ‌عَبدَود]] از باریکه‌ای در طول خندق گذشتند. از میان مسلمانان تنها [[امام علی(ع)]] حاضر شد با او مبارزه کند. علی در نبردی تن‌به‌تن عمرو عبدود را از پا درآورد. با کشته‌شدن وی همراهان او فرار کردند. پیامبر این کار امام علی(ع) در نبرد خندق را را برتر از اعمال همه امت خود تا روز [[قیامت]] دانست.
احزاب جمع حِزب به معنای گروه است<ref>النهایه، ج۱، ص۳۷۶، «حزب»؛ لسان العرب، ج۱، ص۳۰۸؛ تاج العروس ج۱، ص۴۱۶.</ref> و به نبردی گفته می‌شود که در آن [[قریش]] و هم‌پیمانانش از [[عرب]] و [[یهود]] به [[مدینه]] یورش بردند. در این نبرد، [[پیامبر(ص)]] و [[مسلمان|مسلمانان]] برای رویارویی با مهاجمان، در بخشی از مدینه به حفر خَندق پرداختند. از این روی، آن نبرد را خندق نیز نامیده‌اند.<ref>مجمع البیان، ج۸، ص۵۳۳؛ الکامل، ج۲، ص۱۷۸؛ فتح‌الباری، ج۷، ص۳۰۲.</ref>
 
==اهمیت==
اهمیت [[غزوه|غَزوه]] احزاب از آن رو بود که دشمن همه توان خود را بسیج کرده بود تا کار [[مسلمان|مسلمانان]] را یکسره کند؛ اما شکست خورد و برای همیشه توانایی خویش را برای حمله به مسلمانان از دست داد. [[پیامبر(ص)]] در این زمینه گفت: از این پس ما به آنان حمله می‌بریم، نه آنان به ما.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۹۳؛ الکامل، ج۲، ص۱۸۴.</ref> به سبب اهمیت این غَزوه، سال رخ دادن آن را عام ‌الاحزاب (سال احزاب) نامیدند. [[سوره|سوره‌ای]] از [[قرآن]] نیز به همین نام خوانده شده است. به استناد [[روایات]]، شماری از [[آیه|آیات]] قرآن، از جمله آیات ۹‌ تا ۲۷ [[سوره احزاب]]، آیه ۲۱۴ [[سوره بقره]]، آیات ۲۶ و ۲۷ [[سوره آل عمران]] و آیات ۶۲ تا ۶۴ [[سوره نور]] درباره این رویداد نازل شده است.<ref>جامع البیان، ج۲، ص۱۹۸-۱۹۹؛ مجمع البیان، ج۲، ص۵۴۶، ۷۲۶.</ref>
 
==زمان==
در تعیین زمان دقیق نبرد احزاب اختلاف هست. برخی آن را در شوال سال چهارم قمری یک سال پس از [[غزوه احد|غَزوه اُحُد]] دانسته‌اند.<ref>دلائل النبوه، ج۳، ص۳۹۳؛ اعلام الوری، ج۱، ص۱۹۰؛ البدایة و النهایه، ج۴، ص‌۱۰۷.</ref> ابن حبیب پنج‌شنبه ۱۰ [[شوال]] همین سال را زمان آغاز نبرد و شنبه اول [[ذی‌قعده]] را پایان آن دانسته است.<ref>المحبّر، ص۱۰، ۱۱۳.</ref> دیگر مورخان زمان این نبرد را شوال<ref>السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج۲، ص۲۱۴؛ التنبیه و الاشراف، ص۲۱۶؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج۳، ص‌۱۸۰.</ref> یا ذی‌قعده<ref>الطبقات، ج۲، ص‌۵۰؛ المنتظم، ج۳، ص۲۲۷.</ref> سال پنجم قمری و دو سال پس از اُحد می‌دانند.<ref>السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج۲، ص۲۱۴؛ الطبقات، ج۲، ص۵۰؛ البدایة و النهایه، ج۴، ص۱۰۷.</ref> یعقوبی این رویداد را ۵۵ ماه پس از هجرت گزارش کرده است.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰.</ref> با توجه به قراین، این دیدگاه مشهور، صحیح‌تر به‌ نظر می‌رسد.


طولانی‌شدن محاصره، سردشدن هوا و کمبود غذا برای سپاهیان و چارپایان سبب شد سرانجام احزاب دست از محاصره بردارند. در جنگ احزاب هشت تن از مسلمانان و شش تن از سپاه احزاب کشته شدند. این جنگ ابهت [[قریش]] را در هم شکست. پس از آن قریش هرگز توان حمله به مدینه را به دست نیاورد و در سال بعد مجبور شد با بستن پیمان [[صلح حدیبیه|حدیبیه]] با مسلمانان، آنان را به رسمیت بشناسد.
==علت نبرد==
==علت نبرد==
برنامه‌ریزان نبرد، شماری از بزرگان [[یهود]] قبیله [[بنی‌نضیر]] همچون سلّام ‌بن ابی‌حُقیق، حُیی بن ‌اخطب، کنانة ‌بن ربیع‌ بن ابی‌حقیق و نیز برخی از مردان تیره [[بنی‌وائل]] اوس همچون هوذة‌ بن قیس و ابوعمار بودند.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۱؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج۲، ص۲۱۴؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۶۵.</ref> اینان به‌ ویژه یهودیان بنی‌نضیر که پیش از [[هجرت]] پیامبر(ص) به [[یثرب]]، از جایگاهی والا در آن شهر بهره داشتند، پس از پیمان‌شکنی، از آن‌جا رانده شدند<ref>الطبقات، ج۲، ص۵۰؛ شرح الاخبار، ج۱، ص۲۸۸.</ref> و در [[منطقه خیبر|خیبر]] پناه گرفتند. سپس بر آن شدند تا [[مسلمانان]] و [[پیامبر(ص)]] را یکسره از پای درآورند.<ref>السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج۲، ص۲۱۴؛ الطبقات، ج۲، ص‌۵۰؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۶۵.</ref> بدین منظور با سفر به [[مکه]] و ترجیح آیین مشرکان [[قریش]] بر رسالت پیامبر(ص)، آنان را به نبرد با مسلمانان فراخواندند.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۲؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۵۶۲؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۶۵.</ref> برخی مفسران آیات ۵۱ تا ۵۵ [[سوره نساء]] را در شأن این گروه از یهودیان دانسته‌اند که برخلاف آموزه‌های کتاب آسمانی خود، از حقانیت مشرکان دم زدند: {{قلم رنگ|سبز|اَلَم‌تر اِلَی الَّذینَ اُوتوا نَصیبا مِنَ الکتابِ یؤمِنونَ بِالجِبتِ والطّاغوتِ وَ یقُولُونَ لِلَّذینَ کفَرُوا هؤُلاءِ اَهدی مِنَ الَّذینَ آمَنُوا سَبیلاً...}} (آيا كسانى را كه از كتاب [آسمانى‌] نصيبى يافته‌اند نديده‌اى كه به «جبت» و «طاغوت» ايمان دارند و درباره كسانى كه كفر ورزيده‌اند مى‌گويند: «اينان از كسانى كه ايمان آورده‌اند راه‌يافته‌ترند...).<ref>جامع البیان، ج۵، ص۸۴-۸۵؛ اسباب النزول، ص۱۶۰؛ لباب النقول، ص۵۹-۶۰.</ref>
احزاب به معنای گروه<ref>النهایه، ج۱، ص۳۷۶، «حزب»؛ لسان العرب، ج۱، ص۳۰۸؛ تاج العروس ج۱، ص۴۱۶.</ref> نبردی که در آن [[قریش]] و هم‌پیمانانش از [[عرب]] و [[یهود]] به [[مدینه]] یورش بردند. در این نبرد، [[پیامبر(ص)]] و [[مسلمان|مسلمانان]] برای رویارویی با مهاجمان، در بخشی از مدینه به حفر خَندق پرداختند. از این روی، آن نبرد را خندق نیز نامیده‌اند.<ref>مجمع البیان، ج۸، ص۵۳۳؛ الکامل، ج۲، ص۱۷۸؛ فتح‌الباری، ج۷، ص۳۰۲.</ref>در زمان این غزوه اختلاف است برخی آنرا را یک سال بعد از غزوه احد در شوال سال چهارم<ref>المحبّر، ص۱۰، ۱۱۳.</ref><ref>دلائل النبوه، ج۳، ص۳۹۳؛ اعلام الوری، ج۱، ص۱۹۰؛ البدایة و النهایه، ج۴، ص‌۱۰۷.</ref> و برخی در سال پنجم میدانند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰.</ref><ref>السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج۲، ص۲۱۴؛ الطبقات، ج۲، ص۵۰؛ البدایة و النهایه، ج۴، ص۱۰۷.</ref>


==تحریک مشرکان توسط یهودیان==
برخی از تاریخ نگاران چون ابن واقد و ابن هشام برخی از بزرگان یهود از قبیله بنی نضیر را عامل اصلی شروع جنگ و قریش را همکار و همپیمان آنان در این جنگ میدانند.<ref>المغازی، ج۲، ص442-۴۴۱؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج۲، ص۲۱۴؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۶۵.
[[یهودیان]] با یادآوری خاطرات تلخی که [[مسلمان|مسلمانان]] برای [[قریش]] رقم زده بودند، با اعلام همکاری با قریش، آنان را به شتاب ترغیب کردند<ref>الثقات، ج۲، ص۲۶۴-۲۶۵؛ الارشاد، ج۱، ص۹۴.</ref> و کنار [[کعبه]] با آن‌ها پیمان بسته، سوگند وفاداری یاد ‌کردند.<ref>المغازی، ج‌۲، ص۴۴۲.</ref> [[ابوسفیان]] با شنیدن این سخنان و در پی اطمینان یافتن از انگیزه نبرد‌افروزی یهودیان ضدّ مسلمانان، آمادگی خویش را اعلام کرد. سران [[بنی‌نضیر]] در بازگشت از [[مکه]]، [[بنی‌سلیم|بنی‌سُلیم]] را به همراهی با قریش دعوت کردند و [[غطفان|غَطَفان]] را با وعده پرداخت محصول یک سال خرمای [[منطقه خیبر|خیبر]]، به یاری فراخواندند.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۲-۴۴۳.</ref> [[یعقوبی]]، به رغم گزارش مشهور، قریش را برنامه‌ریز نبرد دانسته و بر آن است که آنان سفیرانی به ‌سوی یهود و دیگر قبایل فرستادند و آنان را به نبرد ضدّ مسلمانان تشویق کردند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰.</ref>


==شمار سپاه مشرکان==
الثقات، ج۲، ص۲۶۴-۲۶۵؛ الارشاد، ج۱، ص۹۴.</ref> علت این امر را از دست رفتن جایگاهشان در یثرب بعد از هجرت پیامبر به آنجا و از دست رفتن منزلت آنان برشمرده اند.<ref>الطبقات، ج۲، ص۵۰؛ شرح الاخبار، ج۱، ص۲۸۸.</ref> به گفته یعقوبی قریش، یهودیان و برخی از قبائل دیگر را برای جنگ با مسلمانان دعوت کرد.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰.</ref>
[[ابوسفیان]] پرچم نبرد را در [[دارالندوه]] برپا کرد و آن را به [[عثمان ‌بن طلحه]] از [[بنی‌عبدالدار]] که صاحبان لِواء بودند، سپرد و با ۴۰۰۰‌ جنگاور، ۳۰۰ اسب و ۱۵۰۰شتر از [[مکه]] حرکت کرد و در وادی [[مر الظهران|مَرّ الظهران]] در ۲۲ کیلومتری شمال مکه فرود آمد. با پیوستن قبایل و تیره‌های دیگر، سپاهی ده هزار نفری به فرماندهی ابوسفیان فراهم گشت. شمار برخی از قبایل حاضر در احزاب و نام فرماندهانشان با اندکی اختلاف چنین است: قریش با۴۰۰۰ تن به فرماندهی ابوسفیان، [[بنی‌سلیم|بنی‌سُلیم]] با۷۰۰ تن به فرماندهی سفیان بن عبدشمس پدر ابوالاعور سلمی، [[بنی‌اسد]] به فرماندهی طلیحة ‌بن خُوَیلد اسدی، بنی‌فزاره با تمام مردان جنگی خود و ۱۰۰۰‌ شتر به فرماندهی عُیینَة بن حِصْن فَزاری، [[بنی‌اشجع]] با۴۰۰ تن به فرماندهی مسعود بن رُخَیله، و [[بنی‌مره|بنی‌مُرَّه]] با ۴۰۰ مرد جنگی به فرماندهی حارث بن عَوف.<ref>المغازی ج۲، ص۴۴۳؛ الطبقات، ج۲، ص۵۰-۵۱.</ref> [[مسعودی]] شمار سپاه احزاب را ۲۴۰۰۰ تن می‌داند<ref>التنبیه و الاشراف، ص۲۱۶.</ref> که با توجه به شمار تقریبی تیره‌های شرکت‌کننده، اغراق‌آمیز می‌نماید.


==حفر خندق==
برخی تاریخ نگاران اهمیت غزوه احزاب را چنین میدانند:
[[پیامبر(ص)]] از طریق مردانی از [[خزاعه]]، از هم‌پیمانان [[بنی‌هاشم]]، به برنامه دشمن پی برد. وی مسلمانان را در زمینه مکان و شیوه رویارویی با دشمن به مشورت فراخواند.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۴-۴۴۵؛ السیرة الحلبیه، ج۲، ص۶۳۱-۶۳۲.</ref> سرانجام پیشنهاد [[سلمان فارسی]] درباره حفر خندق که از روش‌های پدافندی رایج در [[ایران]] بود،<ref>الروض الانف، ج۶، ص۳۰۶؛ البدایة و النهایه، ج‌۴، ص۱۰۹.</ref> پذیرفته شد.<ref>المغازی، ج‌۲، ص۴۴۵.</ref> برخی بر آنند که پیشنهاد حفر خندق از سوی خود پیامبر(ص) بوده است؛ چنان‌که از پاسخ نامه ایشان به [[ابوسفیان]] برمی‌آید.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۹۲-۴۹۳.</ref> سپس پیامبر(ص) به شناسایی محل حفر خندق پرداخت و منطقه [[عوالی]] در شمال [[مدینه]] را که فراخ و زراعی و مهم‌ترین نقطه آسیب‌پذیر شهر بود، مناسب‌ترین مکان برای حفر خندق دانست. در شمال غربی مدینه میان کوه [[سلع|سَلع]] و پایین سنگلاخ وَبْره (حَرّه غربی) و در شمال شرقی شهر میان کوه سلع و سنگلاخ واقِم (حرّه شرقی) مناطقی نفوذپذیر قرار داشتند؛<ref>المعالم الاثیره، ص۱۰۹.</ref> اما دیگر نواحی مدینه در آن زمان با نخلستان‌ها، بناهای به هم ‌پیوسته، حرّه‌ها و [[کوه عسیر]] احاطه شده بود و ورود مهاجمان از آن نواحی دشوار بود.<ref>پیامبر و آیین نبرد، ص۳۸۱.</ref><br />
پیامبر خندق را از [[حصار شیخین]]، از سمت [[محله بنی‌حارثه]] تا [[مداد|مَذاد]]، خط‌کشی کرد. سپس [[مهاجران]] از ناحیه [[راتج]] تا [[کوه ذباب|کوه ذُباب]]، [[انصار]] از ناحیه ذُباب تا [[جبل بنی‌عبید]]، طایفه [[بنی‌عبدالاشهل]] [[اوس]] از ناحیه راتج تا پشت مسجد در پشت کوه سلع، و [[بنی‌دینار]] [[خزرج]] از ناحیه [[جربا|جُرْبا]] تا محل خانه [[ابن ابی‌الجنوب|ابن ابی‌الجَنوب]] به حفر آن پرداختند.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۶؛ الطبقات، ج۲، ص۵۱؛ تاریخ طبری، ج۲، ص‌۵۶۷-۵۶۸.</ref> امروزه باید مسیر این خندق را از نزدیک [[مسجد المستراح]] در شارع سیدالشهداء تا کوه سلع در برابر [[مساجد سبعه]] در شارع السیح پی‌گرفت. [[حی الخندق]] (محله خندق) در کنار کوه سلع در همین مسیر قرار دارد.<ref>تاریخ و آثار اسلامی، ص۲۶۳-۲۶۴.</ref> (تصویر شماره ۱۹)


[[پیامبر(ص)]] در آغاز حفر ‌خندق، [[مسلمان|مسلمانان]] را به کوشش فراخواند و به آنان وعده داد که اگر پایداری ورزند، پیروز می‌شوند.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۴.</ref> خود ایشان نیز برای ترغیب مسلمانان، با ‌تمام توان در حفر خندق تلاش کرد.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۹؛ سبل الهدی، ج۴، ص۳۶۵.</ref> مؤمنان تا آن‌گاه که پیامبر از کار دست نمی‌کشید، کار می‌کردند<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۶۶.</ref> و جز به ضرورت و با اجازه ایشان محل کار را ترک نمی‌گفتند.<ref>جامع البیان، ج‌۱۸، ص۱۳۴؛ دلائل النبوه، ج۳، ص۴۰۹.</ref> برخی [[تفسیر|مفسران]] نزول [[آیه]] ۱۸۷ [[سوره بقره]] را مربوط به هنگامی می‌دانند که یکی از [[صحابه|اصحاب]] پس از یک روز [[روزه|روزه‌داری]] و مشارکت در حفر خندق، آن‌گاه که برای [[افطار]] به منزل رفت، از فرط خستگی خوابید و چون بیدار شد، به رسم روزه‌داری دیگر اجازه خوردن غذا نداشت. از این رو،  فردای آن روز که به حفر خندق مشغول شد، در حال کار از هوش رفت.<ref>تفسیر عیاشی، ج۱، ص۸۳؛ جوامع الجامع، ج۱، ص۱۰۶؛ المیزان، ج۲، ص۴۹-۵۱.</ref> خداوند در این آیه، خوردن و آشامیدن را پیش از طلوع فجر جایز شمرد: {{قلم رنگ|سبز|وَکلُوا وَاشرَبُوا حَتَّی یتَبَینَ لَکمُ الخَیطُ الأبیضُ مِنَ الخَیطِ الأسوَدِ مِنَ الفَجرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَی اللَّیلِ}}.
* شکسته شدن ابهت قریش و پایان یافتن حمله های انان به مدینه.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۹۳؛ الکامل، ج۲، ص۱۸۴.</ref>
* اخراج یهودیان بنی قریظه از مدینه به جهت همکاری با دشمن ونقض پیمان با مسلمین
* پیدایش زمینه پذیرش حکومت مدینه و بالارفتن روحیه خودباوری مسلمانان


دسته‌ای از [[منافق|منافقان]]، به رغم دستور پیامبر(ص)، با سستی و کندی کار می‌کردند و گاه بدون اجازه ایشان، پنهانی نزد خانواده خویش می‌رفتند. مفسران نزول آیات ۶۳ و ۶۴ [[سوره نور]] را در شأن اینان دانسته‌اند: {{قلم رنگ|سبز|اِنَّمَا المُؤمِنونَ الَّذینَ ءامَنوا بِاللهِ ورَسولِهِ واِذا کانوا مَعَهُ عَلی اَمر جامِع لَم‌یذهَبوا...... قَد یعلَمُ اللهُ الَّذینَ یتَسَلَّلونَ مِنکم لِواذًا...}} (جز اين نيست كه مؤمنان كسانى‌اند كه به خدا و پيامبرش گرويده‌اند، و هنگامى كه با او بر سر كارى اجتماع كردند، تا از وى كسب اجازه نكنند نمى‌روند... خدا مى‌داند [چه‌] كسانى از شما دزدانه [از نزد او] مى‌گريزند). خداوند در این آیات، مؤمنان تلاشگر در حفر خندق را همان کسانی دانسته که به خدا و پیامبرش [[ایمان]] دارند و منافقان را از بلا و عذاب دردناک بیم داده است.
به سبب اهمیت این غَزوه، سال رخ دادن آن را عام ‌الاحزاب (سال احزاب) نامیدند. [[سوره|سوره‌ای]] از [[قرآن]] نیز به همین نام خوانده شده است. به استناد [[روایات]]، شماری از [[آیه|آیات]] قرآن، از جمله آیات ۹‌ تا ۲۷ [[سوره احزاب]]، آیه ۲۱۴ [[سوره بقره]]، آیات ۲۶ و ۲۷ [[سوره آل عمران]] و آیات ۶۲ تا ۶۴ [[سوره نور]] درباره این رویداد نازل شده است.<ref>جامع البیان، ج۲، ص۱۹۸-۱۹۹؛ مجمع البیان، ج۲، ص۵۴۶، ۷۲۶.</ref>


پیامبر هنگام حفر خندق، [[مسلمان|مسلمانان]] را از هرگونه حرکت تنش‌زا پرهیز می‌داد.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۷.</ref> مثلاً هنگامی که [[انصار]] گفتند: «نحن الذین بایعوا محمداً علی الجهاد ما بقینا أَبداً». پیامبر(ص) در پاسخ به آنان فرمود: «لا‌خیر إلّا خیرالآخره، فبارک فی الأنصار والمهاجره».<ref>البدایة و النهایه، ج۴، ص۱۰۹-۱۱۰.</ref> هنگام حفر خندق، مسلمانان با صخره‌ای روبه‌رو شدند که شکستن آن دشوار بود. [[سلمان]] نزد پیامبر رفت تا چاره‌ای بیندیشد. به گزارش [[حذیفة بن یمان|حُذَیفة بن یمان]]، پیامبرص) با سه ضربه کلنگ، سنگ را شکست و هر بار نوری به سه جهت درخشید و مسلمانان [[تکبیر]] گفتند.<ref>الطبقات، ج۴، ص۶۲-۶۳؛ المغازی، ج۲، ص۴۵۰؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج۲، ص۲۱۹.</ref> سلمان از ایشان درباره آن نورها پرسید. وی با خبر دادن از قصرها و سرزمین‌های [[ایران]]، [[روم]] و [[یمن]]، مسلمانان را به فتح آن‌ها بشارت داد.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۵۰؛ دلائل النبوه، ج۳، ص۳۹۹-۴۰۰.</ref> [[بیهقی]] نمونه‌هایی از پیشگویی‌های گوناگون پیامبر(ص) هنگام حفر خندق را یاد کرده ‌است.<ref>دلائل النبوه، ص۴۱۵-۴۲۱.</ref>
به گفته مسعودی دشمنان پیامبر در این نبرد 24000 نفر بوده اند.<ref>التنبیه و الاشراف، ص۲۱۶.</ref>[[یعقوبی]] آمار شهیدان مسلمان را هشت و کشتگان مشرک را شش تن دانسته است.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰.</ref>
==داستان جنگ احزاب==
[[پیامبر(ص)]] از طریق مردانی از [[خزاعه]]، از هم‌پیمانان [[بنی‌هاشم]]، به برنامه دشمن پی برد. وی مسلمانان را در زمینه مکان و شیوه رویارویی با دشمن به مشورت فراخواند.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۴-۴۴۵؛ السیرة الحلبیه، ج۲، ص۶۳۱-۶۳۲.</ref> سرانجام پیشنهاد [[سلمان فارسی]] درباره حفر خندق که از روش‌های پدافندی رایج در [[ایران]] بود،<ref>الروض الانف، ج۶، ص۳۰۶؛ البدایة و النهایه، ج‌۴، ص۱۰۹.</ref> پذیرفته شد.<ref>المغازی، ج‌۲، ص۴۴۵.</ref> برخی بر آنند که پیشنهاد حفر خندق از سوی خود پیامبر(ص) بوده است؛ چنان‌که از پاسخ نامه ایشان به [[ابوسفیان]] برمی‌آید.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۹۲-۴۹۳.</ref> سپس پیامبر(ص) منطقه [[عوالی]] در شمال [[مدینه]] را که فراخ و زراعی و مهم‌ترین نقطه آسیب‌پذیر شهر بود، مناسب‌ترین مکان برای حفر خندق دانست.<ref>المعالم الاثیره، ص۱۰۹.</ref> ورود مهاجمان دیگر نواحی مدینه دشوار بود.<ref>پیامبر و آیین نبرد، ص۳۸۱.</ref>


سرانجام حفر خندق با تلاش شبانه‌روزی مسلمانان در شش روز به پایان رسید.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۶، ۴۵۴؛ الطبقات، ج۲، ص۵۱.</ref> از طول، عرض و عمق خندق گزارشی دقیق در دست نیست. [[واقدی]] عمق آن را به‌اندازه قامت یک انسان دانسته است.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۶.</ref> پس از حفر خندق، گذرگاه‌هایی برای آن نهادند و بر هر یک نگهبانانی گماشتند و فرماندهی آنان را به [[زبیر بن عوام]] سپردند.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۵۲؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰.</ref> مسلمانان در هشتم [[ذی‌قعده]] کنار خندق مستقر شدند. شمار رزمندگان مسلمان را ۳۰۰۰<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۲۲۰؛ الطبقات، ج۲، ص۵۱؛ التنبیه و الاشراف، ص۲۱۶.</ref> و به گزارشی۷۰۰ نفر<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰.</ref> دانسته‌اند. [[پیامبر(ص)]] پرچم [[مهاجران]] را به ‌دست [[زید ‌بن حارثه]] و پرچم [[انصار]] را به‌ دست [[سعد بن عباده]] داد و [[عبدالله ‌بن ام ‌مکتوم]] را به جای خویش در [[مدینه]] گماشت<ref>المنتظم، ج‌۲، ص۲۲۹.</ref> و سپس به ‌سوی خندق رفت. سه ‌تن از [[همسران پیامبر(ص)]] به نوبت در کنار خندق بودند و دیگر همسرانش همانند زنان و فرزندان مسلمانان در کوشک‌ها و برج‌های استوار مدینه همچون [[کوشک بنی‌حارثه]]، برج مُسیر در [[محله بنی‌زریق]]، و [[برج فارع]] ساکن شدند.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۵۰-۴۵۴.</ref> پیامبر(ص) خیمه‌گاه خویش را بر فراز [[کوه ذباب|کوه ذُباب]] در شرق [[کوه سلع|کوه سَلع]] برپا کرد و آن‌جا [[نماز]] می‌گزارد و بر کارها نظارت می‌کرد.<ref>تاریخ المدینه، ج۱، ص۶۲.</ref> از این رو، این کوه نزد [[حاجی|حاجیان]] از احترام برخوردار شد و قرن‌ها پیش مسجدی به نام ذُباب بر آن بنا نهادند<ref>مدینه‌شناسی، ص۱۵۹.</ref> که بعدها «[[مسجد الرایه]]» خوانده شد. این مسجد اکنون در [[شارع سلطانه]] ([[ابوبکر]]) بر دامنه [[کوه الرایه]] در سمت راست کسی است که رو به شمال قرار دارد.<ref>تاریخ و آثار اسلامی، ص۲۶۸-۲۶۹.</ref>
امروزه باید مسیر این خندق را از نزدیک [[مسجد المستراح]] در شارع سیدالشهداء تا کوه سلع در برابر [[مساجد سبعه]] در شارع السیح پی‌گرفت. [[حی الخندق]] (محله خندق) در کنار کوه سلع در همین مسیر قرار دارد.<ref>تاریخ و آثار اسلامی، ص۲۶۳-۲۶۴.</ref> (تصویر شماره ۱۹) حفر خندق در شش روز به پایان رسید.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۶، ۴۵۴؛ الطبقات، ج۲، ص۵۱.</ref> از طول، عرض و عمق خندق گزارشی دقیق در دست نیست. [[واقدی]] عمق آن را به‌اندازه قامت یک انسان دانسته است.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۶.</ref> پس از حفر خندق، گذرگاه‌هایی برای آن نهادند و بر هر یک نگهبانانی گماشتند و فرماندهی آنان را به [[زبیر بن عوام]] سپردند.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۵۲؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰.</ref> مسلمانان در هشتم [[ذی‌قعده]] کنار خندق مستقر شدند. شمار رزمندگان مسلمان را ۳۰۰۰<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۲۲۰؛ الطبقات، ج۲، ص۵۱؛ التنبیه و الاشراف، ص۲۱۶.</ref> و به گزارشی۷۰۰ نفر<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰.</ref> دانسته‌اند. [[پیامبر(ص)]] پرچم [[مهاجران]] را به ‌دست [[زید ‌بن حارثه]] و پرچم [[انصار]] را به‌ دست [[سعد بن عباده]] داد و [[عبدالله ‌بن ام ‌مکتوم]] را به جای خویش در [[مدینه]] گماشت<ref>المنتظم، ج‌۲، ص۲۲۹.</ref> و سپس به ‌سوی خندق رفت. پیامبر(ص) خیمه‌گاه خویش را بر فراز [[کوه ذباب|کوه ذُباب]] در شرق [[کوه سلع|کوه سَلع]] برپا کرد و آن‌جا [[نماز]] می‌گزارد و بر کارها نظارت می‌کرد.<ref>تاریخ المدینه، ج۱، ص۶۲.</ref> از این رو، این کوه نزد [[حاجی|حاجیان]] از احترام برخوردار شد و قرن‌ها پیش مسجدی به نام ذُباب بر آن بنا نهادند<ref>مدینه‌شناسی، ص۱۵۹.</ref> که بعدها «[[مسجد الرایه]]» خوانده شد. این مسجد اکنون در [[شارع سلطانه]] ([[ابوبکر]]) بر دامنه [[کوه الرایه]] در سمت راست کسی است که رو به شمال قرار دارد.<ref>تاریخ و آثار اسلامی، ص۲۶۸-۲۶۹.</ref>


==شرایط دو سپاه==
احزاب سه روز پس از پایان کندن خندق، به [[مدینه]] رسیدند و در منطقه [[رومه]]، میان [[جرف|جُرُف]] و [[زغابه|زَغابه]]، فرود آمدند.<ref>السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج۲، ص۲۱۹.</ref> [[قریش]] و همراهانشان همانند [[یهود]] در رومه و [[وادی عقیق]] و [[غطفان]] و [[نجدیان|نَجدیان]] در دامنه [[کوه احد|احد]] مستقر شدند.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۴؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۷۰.</ref> کاهش بارش در آن سال و نیز برداشت زود هنگام محصولات کشاورزی، دشمن را با مشکل تأمین علوفه برای چارپایان روبه‌رو کرد.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۴.</ref> وجود خندق باعث شد تا درگیری مشرکان با سپاه [[اسلام]] از پرتاب سنگ و تیراندازی فراتر نرود.<ref>الطبقات، ج۲، ص۵۲؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰؛ الارشاد، ج۱، ص۹۶.</ref> آنان ۱۵<ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۰؛ الطبقات، ج۲، ص۵۴.</ref> یا ۲۰ روز<ref>وفاء الوفاء، ج۱، ص۲۳۳.</ref> و یا بیش از آن<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۷۳؛ التنبیه و الاشراف، ص۲۱۷.</ref> مدینه را در محاصره داشتند و در پی یافتن راهی برای عبور از خندق بودند. در این مدت، سختی‌ها و مشکلات، هر دو طرف را در وضعی ناگوار قرار داد. مسلمانان در سرما و گرسنگی، شبانه‌روز از خندق نگاهبانی می‌کردند.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۶۵، ۴۷۴.</ref>
احزاب سه روز پس از پایان کندن خندق، به [[مدینه]] رسیدند و در منطقه [[رومه]]، میان [[جرف|جُرُف]] و [[زغابه|زَغابه]]، فرود آمدند.<ref>السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج۲، ص۲۱۹.</ref> [[قریش]] و همراهانشان همانند [[یهود]] در رومه و [[وادی عقیق]] و [[غطفان]] و [[نجدیان|نَجدیان]] در دامنه [[کوه احد|احد]] مستقر شدند.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۴؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۷۰.</ref> کاهش بارش در آن سال و نیز برداشت زود هنگام محصولات کشاورزی، دشمن را با مشکل تأمین علوفه برای چارپایان روبه‌رو کرد.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۴.</ref> وجود خندق باعث شد تا درگیری مشرکان با سپاه [[اسلام]] از پرتاب سنگ و تیراندازی فراتر نرود.<ref>الطبقات، ج۲، ص۵۲؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰؛ الارشاد، ج۱، ص۹۶.</ref> آنان ۱۵<ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۰؛ الطبقات، ج۲، ص۵۴.</ref> یا ۲۰ روز<ref>وفاء الوفاء، ج۱، ص۲۳۳.</ref> و یا بیش از آن<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۷۳؛ التنبیه و الاشراف، ص۲۱۷.</ref> مدینه را در محاصره داشتند و در پی یافتن راهی برای عبور از خندق بودند. در این مدت، سختی‌ها و مشکلات، هر دو طرف را در وضعی ناگوار قرار داد. مسلمانان در سرما و گرسنگی، شبانه‌روز از خندق نگاهبانی می‌کردند.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۶۵، ۴۷۴.</ref>
==خیانت بنی‌قریظه==
[[حیی بن اخطب|حُیَی بن اخطب]]، از بزرگان [[بنی‌نضیر]] که پیش از این وعده همراهی [[بنی‌قریظه]] را به [[قریش]] داده بود<ref>المغازی، ج۲، ص۴۵۴.</ref>، به درخواست [[ابوسفیان]]، نزد بنی‌قریظه رفت و از آنان خواست تا با نقض پیمان خود با [[پیامبر(ص)]] به آنان بپیوندند. بنی‌قریظه نخست وی را به قلعه خود راه ندادند؛<ref>الطبقات، ج۳، ص۵۱؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۷۰-۵۷۱.</ref> اما سرانجام همراهی خود را با او اعلام کردند<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۲؛ دلائل النبوه، ج۳، ص۴۰۱-۴۰۲.</ref> و حُیَی پیمان‌نامه آنان با مسلمانان را پاره کرد.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۵۶.</ref>خداوند در [[آیه|آیات]] ۲۶ و ۲۷ [[سوره احزاب]] از آنان یاد کرده است: {{قلم رنگ|سبز|وَأَنزَلَ الَّذِینَ ظَاهَرُوهُم مِن أَهلِ الکتَابِ مِن صَيَاصِيهِمْ}} (و كسانى از [[اهل كتاب]] را كه [مشركان‌] را یاری كرده بودند، از دژهايشان به زير آورد). در این آیات، خداوند از هراس‌افکنی در دل آنان و چیرگی مسلمانان بر ایشان خبر می‌دهد.<ref>جامع البیان، ج۲۱، ص۹۶؛ مجمع البیان، ج۸، ص۵۵۱؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج۳، ص۴۸۶.</ref>
پیامبر(ص) با آگاهی از پیمان‌شکنی بنی‌قریظه، [[سعد بن عباده]] و [[عبدالله بن رواحه]] از [[خزرج]] و [[سعد بن‌ معاذ]] و [[خوات بن جبیر]] از [[اوس]] را نزد آنان فرستاد تا آنان را از پیمان شکنی بازدارد؛ اما اینان با تندی و خشم بنی‌قریظه روبه‌رو شدند.<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۲۹.</ref> سپس این خیانتگران هجوم‌های آزارگرانه به مسلمانان را آغاز کردند. این هجوم‌ها گهگاهی مسلمانان را به هراس افکند و رفت‌ و آمدشان را دشوار ساخت؛ چنان‌که مسلمانان منطقه [[عوالی]] که نزدیک بنی‌قریظه می‌زیستند، چون می‌خواستند نزد خانواده خویش بروند، به دستور پیامبر سلاح(ص) برمی‌گرفتند و گاه از بیراهه می‌رفتند.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۵۱، ۴۷۴.</ref>
[[یهودیان]] یک بار به برجی که زنان [[پیامبر(ص)]] و نزدیکانش در آن مستقر بودند، هجوم بردند؛ اما با رشادت [[صفیه|صَفیّه]]، عمّه پیامبر، رویارو شدند و با بر جای نهادن یک کشته، ناکام بازگشتند. پیامبر [[زید ‌بن حارثه]] را با ۳۰۰ مرد و [[سلمة ‌بن‌ اسلم|سَلَمة ‌بن‌ اَسلم]] را با ۲۰۰ مرد برای نگهبانی از محله‌های [[مدینه]] فرستاد. شبی نبّاش‌ بن قیس قرظی با ۱۰ تن از دلیران قوم خود به قصد شبیخون به مسلمانان تا [[بقیع الغرقد|بقیع الغَرقَد]] پیش آمد. گروهی از مسلمانان با تعقیب آنان، دو حلقه از چاه‌های آب بنی‌قریظه را ویران ساختند و در دلشان وحشت افکندند.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۶۰-۴۶۳.</ref>
طولانی‌شدن محاصره و کمبود مواد غذایی، بحران مدینه را سخت کرد؛<ref>الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۲۷.</ref>  خداوند در آیات ۱۰ و ۱۱ [[سوره احزاب]] از وضع بحرانی مسلمانان یاد نموده و از امتحان مؤمنان و لغزش سست‌ایمان‌ها سخن به میان آورده است: {{قلم رنگ|سبز|إِذ جَاءُوکم مِن فَوْقِکم وَمِن أَسفَلَ مِنکم وَإِذ زَاغَتِ الأبصَارُ وَبَلَغَتِ القُلُوبُ الحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللهِ الظُّنُونَا هُنَالِک ابتُلِی المُؤمِنُونَ وَزُلزِلُوا زِلزَالا شدیدا}} (هنگامى كه از بالاى [سر] شما و از زير [پاى‌] شما آمدند، و آنگاه كه چشم‌ها خيره شد و جان‌ها به گلوگاه‌ها رسيد و به خدا گمان‌هایی [نابجا] مى‌برديد. آنجا [بود كه‌] مؤمنان در آزمايش قرار گرفتند و سخت تكان خوردند).
بر اثر این فشارها، برخی از منافقان در راستی وعده‌های پیامبر تردید کردند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۶۹-۵۷۰.</ref> آنان سوگند خوردند که همه آن وعده‌ها فریب بوده و گفتند: در حالی‌که جرئت قضای حاجت نداریم، چگونه محمد به ما وعده [[طواف]] کعبه و دستیابی به گنج‌های فارس و [[روم]] را می‌دهد؟<ref>دلائل النبوه، ج۳، ص۴۰۲.</ref> مفسران نزول [[آیه]] ۱۲ سوره احزاب را درباره این گروه از منافقان دانسته‌اند:<ref>تفسیر ثعالبی، ج۴، ص۳۳۹؛ مجمع البیان، ج۸، ص۵۴۵؛ زاد المسیر، ج۳، ص۴۵۱.</ref> {{قلم رنگ|سبز|وَإِذ یقُولُ المُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلا غُرُورًا}} ( هنگامى كه [[منافق|منافقان]] و كسانى كه در دل‌هايشان بيمارى است، مى‌گفتند: «خدا و فرستاده‌اش جز فريب به ما وعده‌اى ندادند»). در آیه‌ ۲۰ این [[سوره]] هم از آرزوی درونی منافقان در احزاب خبر داده شده که دوست داشتند کنار صحرانشینان و دور از نبرد بودند و از آن‌جا گزارش‌های نبرد را پی می‌گرفتند:<ref>التبیان، ج۸، ص۳۲۴، ۳۲۹؛ تفسیر قرطبی، ج۱۴، ص۱۵۴-۱۵۵؛ تفسیر ثعالبی، ج۴، ص۳۴۰.</ref> {{قلم رنگ|سبز|یوَدُّوا لَو أَنَّهُم بَادُونَ فِی الأعرَابِ یسأَلُونَ عَن أَنبَائِکم وَلَو کانُوا فِیکم مَا قَاتَلُوا إِلا قَلِیلاً}} (اگر دسته‌هاى دشمن بازآيند آرزو مى‌كنند: كاش ميان اعراب باديه‌نشين بودند و از اخبار [مربوط به‌] شما جويا مى‌شدند و اگر در ميان شما بودند، جز اندكى جنگ نمى‌كردند).
==عبور از خندق==
==عبور از خندق==
[[پرونده:نبرد امام علی و عمرو بن عبدود.JPG|320px|بندانگشتی|نبرد تن به تن میان [[امام علی(ع)]] (سمت چپ) و [[عمرو بن عبدود]] (سمت راست) در [[غزوه]] احزاب]]
[[پرونده:نبرد امام علی و عمرو بن عبدود.JPG|320px|بندانگشتی|نبرد تن به تن میان [[امام علی(ع)]] (سمت چپ) و [[عمرو بن عبدود]] (سمت راست) در [[غزوه]] احزاب]]پنج تن از نام‌آوران سپاه دشمن، [[عمرو بن ‌عبدود|عَمرو بن ‌عَبدَود]]، ضرار بن خطاب، [[عکرمة بن ابی‌جهل]]، نوفل ‌بن ‌عبدالله ‌بن مغیره و هُبَیرة‌ بن ابی‌وهب، از باریکه‌ای در طول خندق، عبور کردند.<ref>السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج۲، ص۲۲۴-۲۲۵؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰.</ref> پیامبر سه بار در میان یارانش ندا داد و خواست تا کسی داوطلب نبرد با عمرو شود. هر بار کسی جز [[حضرت علی|حضرت علی(ع)]] به درخواست ایشان پاسخ مثبت نداد. سرانجام علی پس از سه بار اجازه خواستن از ایشان، اذن یافت و راهی میدان شد.<ref>کنز الفوائد، ص۱۳۷؛ عیون الاثر، ج۲، ص۴۰-۴۱.</ref> پیامبر شمشیر خود، [[ذوالفقار]]، را به او داد و [[عمامه]] خویش را بر سرش بست و برایش دعا کرد<ref>شرح الاخبار، ج۱، ص۳۲۳-۳۲۴؛ المنتظم، ج۲، ص۲۳۲؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۴۸۶-۴۸۷.</ref> و مبارزه او با عمرو را به مثابه رویارویی تمام ایمان با تمام کفر دانست.<ref>الارشاد، ج۱، ص۱۳۰؛ کنز الفوائد، ص۱۳۷.</ref>
با عبور پنج تن از نام‌آوران سپاه دشمن، [[عمرو بن ‌عبدود|عَمرو بن ‌عَبدَود]]، ضرار بن خطاب، [[عکرمة بن ابی‌جهل]]، نوفل ‌بن ‌عبدالله ‌بن مغیره و هُبَیرة‌ بن ابی‌وهب، از باریکه‌ای در طول خندق، نبرد احزاب به مرحله‌ای تازه پای نهاد.<ref>السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج۲، ص۲۲۴-۲۲۵؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰.</ref> عمرو که به تک‌سوار یلْیل شهرت داشت و جراحت نبرد بدر را بر تن داشت، با خود عهد کرده بود که تا از محمد و یارانش انتقام نگیرد، خود را نیاراید.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۷۰.</ref> او با عبور از خندق، در برابر سپاه [[مسلمان|مسلمانان]] آن قدر رجز خواند و مبارز طلبید که صدایش گرفت.<ref>المسترشد، ص۲۹۸؛ المنتظم، ج۲، ص۲۳۲؛ البدایة و النهایه، ج۴، ص۱۲۰.</ref> اما کسی را توان رویارویی با او نبود.<ref>الافصاح، ص۱۵۷.</ref> پیامبر سه بار در میان یارانش ندا داد و خواست تا کسی داوطلب نبرد با او شود. هر بار کسی جز [[حضرت علی|حضرت علی(ع)]] به درخواست ایشان پاسخ مثبت نداد. سرانجام علی پس از سه بار اجازه خواستن از ایشان، اذن یافت و راهی میدان شد.<ref>کنز الفوائد، ص۱۳۷؛ عیون الاثر، ج۲، ص۴۰-۴۱.</ref> پیامبر شمشیر خود، [[ذوالفقار]]، را به او داد و [[عمامه]] خویش را بر سرش بست و برایش دعا کرد<ref>شرح الاخبار، ج۱، ص۳۲۳-۳۲۴؛ المنتظم، ج۲، ص۲۳۲؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۴۸۶-۴۸۷.</ref> و مبارزه او با عمرو را به مثابه رویارویی تمام ایمان با تمام کفر دانست.<ref>الارشاد، ج۱، ص۱۳۰؛ کنز الفوائد، ص۱۳۷.</ref>


به گزارشی،<ref>نک: الصحیح من سیرة النبی، ج۹، ص۳۴۸-۳۴۹.</ref> [[عمرو بن عبدود|عمرو]] پس از شناختن علی، جوانی وی و دوستی خود با [[ابوطالب]] را مانع نبرد دانست<ref>المغازی، ج۲، ص۴۷۱؛ الارشاد، ج۱، ص۹۸-۹۹؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۴۸۷.</ref> و خواهان جنگ با کسانی چون [[ابوبکر]] و [[عمر]] شد؛<ref>المغازی، ج۲، ص۴۷۱.</ref> اما برخی وحشت عمرو از نبرد با علی را به ‌سبب دلیری او در [[غزوه بدر|بدر]] و [[غزوه احد|اُحُد]] و کشته شدن بزرگان [[قریش]] به دست او دانسته‌اند.<ref>شرح نهج البلاغه، ج۱۹، ص۶۴.</ref> علی با اصرار بر نبرد، از عمرو خواست تا یا اسلام بیاورد و یا برای مبارزه، از اسب پیاده شود. عمرو با خود عهد بسته بود که هرگاه مردی از [[قریش]] از او دو خواسته داشته باشد، یکی را بپذیرد. از این روی، با رد پذیرش اسلام، از اسب پیاده شد.<ref>الارشاد، ج۱، ص۹۸.</ref>
به گزارشی،<ref>نک: الصحیح من سیرة النبی، ج۹، ص۳۴۸-۳۴۹.</ref> [[عمرو بن عبدود|عمرو]] پس از شناختن علی، جوانی وی و دوستی خود با [[ابوطالب]] را مانع نبرد دانست<ref>المغازی، ج۲، ص۴۷۱؛ الارشاد، ج۱، ص۹۸-۹۹؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۴۸۷.</ref> و خواهان جنگ با کسانی چون [[ابوبکر]] و [[عمر]] شد؛<ref>المغازی، ج۲، ص۴۷۱.</ref> اما برخی وحشت عمرو از نبرد با علی را به ‌سبب دلیری او در [[غزوه بدر|بدر]] و [[غزوه احد|اُحُد]] و کشته شدن بزرگان [[قریش]] به دست او دانسته‌اند.<ref>شرح نهج البلاغه، ج۱۹، ص۶۴.</ref> علی با اصرار بر نبرد، از عمرو خواست تا یا اسلام بیاورد و یا برای مبارزه، از اسب پیاده شود. عمرو با خود عهد بسته بود که هرگاه مردی از [[قریش]] از او دو خواسته داشته باشد، یکی را بپذیرد. از این روی، با رد پذیرش اسلام، از اسب پیاده شد.<ref>الارشاد، ج۱، ص۹۸.</ref>


در این نبرد تن به تن، [[حضرت علی(ع) هفت جراحت برداشت؛ اما توانست عمرو را به قتل برساند<ref>المغازی، ج۲، ص۴۷۱؛ السیرة النبویه، ابن‌کثیر، ج۳، ص۲۰۳؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۹، ص۶۴.</ref> و سرش را جدا کند و برای [[پیامبر(ص)]] بیاورد. [[ابوبکر]] و [[عمر]] برخاستند و سر علی را بوسیدند.<ref>الارشاد، ج۱، ص۱۰۴؛ مجمع البیان، ج۸، ص۵۳۹؛ شرح نهج‌البلاغه، ج۱۹، ص۶۲.</ref> پیامبر ضربه او در آن روز را برتر از اعمال همه امت خود تا روز [[قیامت]] دانست.<ref>المستدرک، ج۳، ص۳۲؛ تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۱۹؛ شواهد التنزیل، ج۲، ص۱۲، ۱۴.</ref> به‌ رغم آن‌که مشرکان می‌خواستند جنازه عمرو را به ده هزار درهم بخرند، پیامبر بدون دریافت مبلغی، جنازه وی را به آنان تحویل داد.<ref>المصنف، ابن ابی شیبه، ج۷، ص۶۷۲.</ref>
در این نبرد تن به تن، [[حضرت علی(ع) هفت جراحت برداشت؛ اما توانست عمرو را به قتل برساند<ref>المغازی، ج۲، ص۴۷۱؛ السیرة النبویه، ابن‌کثیر، ج۳، ص۲۰۳؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۹، ص۶۴.</ref> و سرش را جدا کند و برای [[پیامبر(ص)]] بیاورد. [[ابوبکر]] و [[عمر]] برخاستند و سر علی را بوسیدند.<ref>الارشاد، ج۱، ص۱۰۴؛ مجمع البیان، ج۸، ص۵۳۹؛ شرح نهج‌البلاغه، ج۱۹، ص۶۲.</ref> پیامبر ضربه او در آن روز را برتر از اعمال همه امت خود تا روز [[قیامت]] دانست.<ref>المستدرک، ج۳، ص۳۲؛ تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۱۹؛ شواهد التنزیل، ج۲، ص۱۲، ۱۴.</ref>


با کشته شدن [[عمرو بن عبدود|عمرو]]، همراهان او پا به فرار نهادند. در این گریز، نوفل‌ بن عبدالله درون خندق افتاد و به‌ دست علی کشته شد.<ref>الارشاد، ج۱، ص۹۹، ۱۰۲؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۴۸۷.</ref> فردای آن روز نیروهای دشمن به فرماندهی [[خالد بن ولید]] برای عبور از خندق و پیروزی بر مسلمانان بسیار کوشیدند؛ ولی به‌ رغم یک روز مبارزه با مسلمانان، هیچ توفیقی نیافتند. از آن پس احزاب حرکتی همگانی انجام ندادند و تنها هر شب گروهی از آنان به مسلمانان شبیخون ‌زدند.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۷۲، ۴۷۴؛ الطبقات، ج۲، ص۵۲-۵۳.</ref>
پیامبر برای برهم زدن اتحاد مشرکان تدابیری اندیشید که به آن شاره می شود:


==تدابیر پیامبر برای گسستن اتحاد دشمن==
* پیشنهاد یک سوم خرمای مدینه به غطفان. به دلیل تاخیر در قبول پیامبر ازین پیشنهاد منصرف شد.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۷۷-۴۷۸؛ شرح الاخبار، ج۱، ص۲۹۳؛ الارشاد، ج۱، ص۹۶.</ref><ref>المصنف، صنعانی، ج۵، ص۳۶۷-۳۶۸؛ الطبقات، ج۲، ص۵۳؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۷۲-۵۷۳.</ref><ref>الطبقات، ج‌۲، ص‌۵۳؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۷۳.</ref><ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۳.</ref>
با طولانی شدن محاصره و ادامه فشار بر مسلمانان، [[پیامبر(ص)]] کوشید با بهره‌گیری از ناهمگونی سپاه دشمن، در صفوف آنان رخنه پدید آورد. بدین منظور در نخستین گام، با توجه به انگیزه‌های اقتصادی [[غطفان]]<ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۳.</ref> به آنان پیشنهاد کرد که با دریافت یک ‌سوم محصول خرمای [[مدینه]]، از همراهی با احزاب دست کشند. غطفان نخست به طمع بهایی بیشتر، از پذیرش این پیشنهاد سر باز زدند<ref>المغازی، ج۲، ص۴۷۷-۴۷۸؛ شرح الاخبار، ج۱، ص۲۹۳؛ الارشاد، ج۱، ص۹۶.</ref> و چون پس از قدری درنگ بدان رضایت دادند،<ref>الطبقات، ج‌۲، ص‌۵۳؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۷۳.</ref> پیامبر(ص) پس از مشورت با بزرگان [[مدینه]] و مخالفت آنان، از پیشنهاد خویش چشم پوشید.<ref>المصنف، صنعانی، ج۵، ص۳۶۷-۳۶۸؛ الطبقات، ج۲، ص۵۳؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۷۲-۵۷۳.</ref>
* فرستادن نعیم بن مسعود که با دشمن مرتبط بود برای تفرقه افکنی و تخریب بنی قریظه میان مشرکان<ref>المغازی، ج۲، ص۴۸۱-۴۸۵؛ الطبقات، ج۲، ص۵۳.</ref><ref>دلائل النبوه، ج۳، ص۴۰۴-۴۰۵؛ السیرة النبویه، ابن‌کثیر، ج۳، ص۲۱۴.</ref>


همچنین پیامبر از [[نعیم ‌بن مسعود]] از تیره [[بنی‌اشجع]] که با دشمن ارتباط داشت، برای تفرقه‌افکنی میان [[یهود]] و مشرکان بهره برد. به گزارش [[موسی بن عقبه]]، پیامبر که می‌دانست نعیم برای احزاب خبر می‌برد، به او گفت کارهای [[بنی‌قریظه]] هماهنگ با نقشه مسلمانان ضدّ [[قریش]] و به منظور دستیابی به غنیمت‌های [[بنی‌نضیر]] است.<ref>دلائل النبوه، ج۳، ص۴۰۴-۴۰۵؛ السیرة النبویه، ابن‌کثیر، ج۳، ص۲۱۴.</ref> نعیم با انتقال این سخن به قریش، مشرکان را در اعتماد به بنی‌قریظه دچار تردید کرد؛ به‌ ویژه آن که بنی‌قریظه از پیشنهاد قریش برای حمله به مسلمانان در روز شنبه، به بهانه تقدس آن روز، سر باز زده بودند. مشرکان این کار آنان را نشانه همدل نبودنشان دانستند.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۸۶-۴۸۷.</ref>
[[پیامبر(ص)]] توانست میان سپاه دشمن تفرقه افکند و اتحادشان را گسسته سازد؛<ref>السیرة‌ النبویه، ابن هشام، ج۳، ص۲۲۹-۲۳۱؛ دلائل النبوه، ج۳، ص‌۴۰۴.</ref> اما همچنان خطر احزاب جدّی بود. از این رو، پیامبر با تضرع بسیار برای رهایی دعا می‌کرد. به گزارش [[جابر بن‌ عبدالله]]، پیامبر(ص) سه روز بر فراز [[کوه سلع|کوه سَلع]] به راز و نیاز پرداخت تا این که در روز سوم دعایش مستجاب شد و شادی در چهره ایشان نمایان شد.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۸۸؛ تاریخ المدینه، ج۱، ص۵۹.</ref> بعدها مسلمانان بر دامنه غربی این کوه مسجدی بنا نهادند که به [[مسجد احزاب]] یا فتح شهرت یافت و از [[مساجد سبعه|مساجد سَبعه]] (مساجد هفت‌گانه) به شمار می‌رود.<ref>الطبقات، ج۲، ص۵۶؛ تاریخ المدینه، ج۱، ص۵۸-۵۹.</ref>
 
برخی از مورخان بر این باورند که نعیم گرچه در روزگار [[جاهلیت]] با یهودیان سر و سرّی داشت، در این دوران، دور از چشم مشرکان و یهود، مسلمان شده بود<ref>المغازی، ج۲، ص۴۸۰؛ البدایة و النهایه، ج۴، ص۱۲۸؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۳۰.</ref> و پیامبر(ص) با تمسک به این سخن که نبرد، خدعه و نیرنگ است، از او برای تفرقه‌افکنی ‌میان دشمنان بهره برد.<ref>السیرة النبویه، ابن‌کثیر، ج۳، ص۲۱۴؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۷۸؛ عیون الاثر، ج۲، ص۴۳.</ref> او به [[بنی‌قریظه]] گفت: «مشرکان اگر ناکام شوند، به خانه خود باز‌می‌گردند؛ اما شما که در خانه خویش می‌جنگید، باید تاوان نبرد را بپردازید.» بدین سان به آنان پیشنهاد داد تا از قریش و [[غطفان]] بخواهند برای تضمین پایداری خود تا پایان نبرد، چند گروگان به آنان بسپارند. همو سپس نزد مشرکان رفت و بنی‌قریظه را در کمین فرصتی خواند تا برای جبران پیمان‌شکنی خود با پیامبر، به بهانه‌ای از قریش و غطفان گروگان گیرند و به پیامبر تحویل دهند. آن‌گاه که بنی‌قریظه از قریش گروگان خواستند، آنان سخن نعیم را باور کردند و پیشنهاد [[یهود]] را نپذیرفتند. بنی‌قریظه نیز این خودداری قریش را مهر تأییدی بر سخنان نعیم دانست.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۸۱-۴۸۵؛ الطبقات، ج۲، ص۵۳.</ref>


==پایان جنگ==
== آیاتی که در مورد ماجراهای حفر خندق آمده چنین است: ==
[[پیامبر(ص)]] توانست میان سپاه دشمن تفرقه افکند و اتحادشان را گسسته سازد؛<ref>السیرة‌ النبویه، ابن هشام، ج۳، ص۲۲۹-۲۳۱؛ دلائل النبوه، ج۳، ص‌۴۰۴.</ref> اما همچنان خطر احزاب جدّی بود. از این رو، پیامبر با تضرع بسیار برای رهایی دعا می‌کرد. به گزارش [[جابر بن‌ عبدالله]]، پیامبر(ص) سه روز بر فراز [[کوه سلع|کوه سَلع]] به راز و نیاز پرداخت تا این که در روز سوم دعایش مستجاب شد و شادی در چهره ایشان نمایان شد.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۸۸؛ تاریخ المدینه، ج۱، ص۵۹.</ref> بعدها مسلمانان بر دامنه غربی این کوه مسجدی بنا نهادند که به [[مسجد احزاب]] یا فتح شهرت یافت و از [[مساجد سبعه|مساجد سَبعه]] (مساجد هفت‌گانه) به شمار می‌رود.<ref>الطبقات، ج۲، ص۵۶؛ تاریخ المدینه، ج۱، ص۵۸-۵۹.</ref>


گفته‌اند در پی استجابت دعای حضرت، همان شب سرما و بادی سخت پدیدار شد؛ به‌گونه‌ای که آتش‌ها را خاموش نمود و ریسمان خیمه‌ها را از هم گسست.<ref>قصص الانبیاء، ص۳۴۲.</ref> وحشت و سستی جان مشرکان را فراگرفت و آنان را به عقب‌نشینی واداشت. روایت‌های تفسیری، آیه ۹ [[سوره احزاب]] را درباره همین امداد الهی دانسته‌اند. در این آیه، خداوند مؤمنان را به یادآوری کمک‌های خود سفارش کرده است: {{قلم رنگ|سبز|یاَیها الَّذینَ ءامَنوا اذکروا نِعمَةَ اللهِ عَلَیکم اِذ جاءَتکم جُنودٌ فَاَرسَلنا عَلَیهِم ریحا وجُنودًا لَم تَرَوها وکانَ اللهُ بِما تَعمَلونَ بَصیراً}} (اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، نعمت خدا را بر خود به ياد آريد، آنگاه كه لشكرهايى به سوى شما [در]آمدند، پس بر سر آنان تندبادى و لشكرهايى كه آنها را نمى‌ديديد فرستاديم، و خدا به آنچه مى‌كنيد همواره بيناست). از قتاده گزارش شده است که آن شب خداوند، هراس و باد و سپاهیانی نادیدنی را برانگیخت. باد هر آتشی را که مشرکان برمی‌افروختند، خاموش می‌کرد تا این که برای نجات خویش به کوچ تن دادند.<ref>جامع البیان، ج۲۱، ص۸۰-۸۱.</ref>
* آیه 187 سوره بقره برخی [[تفسیر|مفسران]] نزول [[آیه]] را مربوط به هنگامی می‌دانند که یکی از [[صحابه|اصحاب]] پس از یک روز [[روزه|روزه‌داری]] و مشارکت در حفر خندق، آن‌گاه که برای [[افطار]] به منزل رفت، از فرط خستگی خوابید و چون بیدار شد، به رسم روزه‌داری دیگر اجازه خوردن غذا نداشت. از این رو،  فردای آن روز که به حفر خندق مشغول شد، در حال کار از هوش رفت.<ref>تفسیر عیاشی، ج۱، ص۸۳؛ جوامع الجامع، ج۱، ص۱۰۶؛ المیزان، ج۲، ص۴۹-۵۱.</ref> خداوند در این آیه، خوردن و آشامیدن را پیش از طلوع فجر جایز شمرد: {{قلم رنگ|سبز|وَکلُوا وَاشرَبُوا حَتَّی یتَبَینَ لَکمُ الخَیطُ الأبیضُ مِنَ الخَیطِ الأسوَدِ مِنَ الفَجرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَی اللَّیلِ}}.
* دسته‌ای از [[منافق|منافقان]]، به رغم دستور پیامبر(ص)، با سستی و کندی کار می‌کردند و گاه بدون اجازه ایشان، پنهانی نزد خانواده خویش می‌رفتند. مفسران نزول آیات ۶۳ و ۶۴ [[سوره نور]] را در شأن اینان دانسته‌اند: {{قلم رنگ|سبز|اِنَّمَا المُؤمِنونَ الَّذینَ ءامَنوا بِاللهِ ورَسولِهِ واِذا کانوا مَعَهُ عَلی اَمر جامِع لَم‌یذهَبوا...... قَد یعلَمُ اللهُ الَّذینَ یتَسَلَّلونَ مِنکم لِواذًا...}} (جز اين نيست كه مؤمنان كسانى‌اند كه به خدا و پيامبرش گرويده‌اند، و هنگامى كه با او بر سر كارى اجتماع كردند، تا از وى كسب اجازه نكنند نمى‌روند... خدا مى‌داند [چه‌] كسانى از شما دزدانه [از نزد او] مى‌گريزند). خداوند در این آیات، مؤمنان تلاشگر در حفر خندق را همان کسانی دانسته که به خدا و پیامبرش [[ایمان]] دارند و منافقان را از بلا و عذاب دردناک بیم داده است.
* [[حیی بن اخطب|حُیَی بن اخطب]]، از بزرگان [[بنی‌نضیر]] که پیش از این وعده همراهی [[بنی‌قریظه]] را به [[قریش]] داده بود<ref>المغازی، ج۲، ص۴۵۴.</ref>، به درخواست [[ابوسفیان]]، نزد بنی‌قریظه رفت و از آنان خواست تا با نقض پیمان خود با [[پیامبر(ص)]] به آنان بپیوندند. بنی‌قریظه نخست وی را به قلعه خود راه ندادند؛<ref>الطبقات، ج۳، ص۵۱؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۷۰-۵۷۱.</ref> اما سرانجام همراهی خود را با او اعلام کردند<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۲؛ دلائل النبوه، ج۳، ص۴۰۱-۴۰۲.</ref> و حُیَی پیمان‌نامه آنان با مسلمانان را پاره کرد.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۵۶.</ref>خداوند در [[آیه|آیات]] ۲۶ و ۲۷ [[سوره احزاب]] از آنان یاد کرده است: {{قلم رنگ|سبز|وَأَنزَلَ الَّذِینَ ظَاهَرُوهُم مِن أَهلِ الکتَابِ مِن صَيَاصِيهِمْ}} (و كسانى از [[اهل كتاب]] را كه [مشركان‌] را یاری كرده بودند، از دژهايشان به زير آورد). در این آیات، خداوند از هراس‌افکنی در دل آنان و چیرگی مسلمانان بر ایشان خبر می‌دهد.<ref>جامع البیان، ج۲۱، ص۹۶؛ مجمع البیان، ج۸، ص۵۵۱؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج۳، ص۴۸۶.</ref> پیامبر(ص) با آگاهی از پیمان‌شکنی بنی‌قریظه، [[سعد بن عباده]] و [[عبدالله بن رواحه]] از [[خزرج]] و [[سعد بن‌ معاذ]] و [[خوات بن جبیر]] از [[اوس]] را نزد آنان فرستاد تا آنان را از پیمان شکنی بازدارد؛ اما اینان با تندی و خشم بنی‌قریظه روبه‌رو شدند.<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۲۹.</ref> سپس این خیانتگران هجوم‌های آزارگرانه به مسلمانان را آغاز کردند. این هجوم‌ها گهگاهی مسلمانان را به هراس افکند و رفت‌ و آمدشان را دشوار ساخت؛ چنان‌که مسلمانان منطقه [[عوالی]] که نزدیک بنی‌قریظه می‌زیستند، چون می‌خواستند نزد خانواده خویش بروند، به دستور پیامبر سلاح(ص) برمی‌گرفتند و گاه از بیراهه می‌رفتند.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۵۱، ۴۷۴.</ref>
* طولانی‌شدن محاصره و کمبود مواد غذایی، بحران مدینه را سخت کرد؛<ref>الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۲۷.</ref>  خداوند در آیات ۱۰ و ۱۱ [[سوره احزاب]] از وضع بحرانی مسلمانان یاد نموده و از امتحان مؤمنان و لغزش سست‌ایمان‌ها سخن به میان آورده است: {{قلم رنگ|سبز|إِذ جَاءُوکم مِن فَوْقِکم وَمِن أَسفَلَ مِنکم وَإِذ زَاغَتِ الأبصَارُ وَبَلَغَتِ القُلُوبُ الحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللهِ الظُّنُونَا هُنَالِک ابتُلِی المُؤمِنُونَ وَزُلزِلُوا زِلزَالا شدیدا}} (هنگامى كه از بالاى [سر] شما و از زير [پاى‌] شما آمدند، و آنگاه كه چشم‌ها خيره شد و جان‌ها به گلوگاه‌ها رسيد و به خدا گمان‌هایی [نابجا] مى‌برديد. آنجا [بود كه‌] مؤمنان در آزمايش قرار گرفتند و سخت تكان خوردند). بر اثر این فشارها، برخی از منافقان در راستی وعده‌های پیامبر تردید کردند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۶۹-۵۷۰.</ref> آنان سوگند خوردند که همه آن وعده‌ها فریب بوده و گفتند: در حالی‌که جرئت قضای حاجت نداریم، چگونه محمد به ما وعده [[طواف]] کعبه و دستیابی به گنج‌های فارس و [[روم]] را می‌دهد؟<ref>دلائل النبوه، ج۳، ص۴۰۲.</ref> مفسران نزول [[آیه]] ۱۲ سوره احزاب را درباره این گروه از منافقان دانسته‌اند:<ref>تفسیر ثعالبی، ج۴، ص۳۳۹؛ مجمع البیان، ج۸، ص۵۴۵؛ زاد المسیر، ج۳، ص۴۵۱.</ref> {{قلم رنگ|سبز|وَإِذ یقُولُ المُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلا غُرُورًا}} ( هنگامى كه [[منافق|منافقان]] و كسانى كه در دل‌هايشان بيمارى است، مى‌گفتند: «خدا و فرستاده‌اش جز فريب به ما وعده‌اى ندادند»). در آیه‌ ۲۰ این [[سوره]] هم از آرزوی درونی منافقان در احزاب خبر داده شده که دوست داشتند کنار صحرانشینان و دور از نبرد بودند و از آن‌جا گزارش‌های نبرد را پی می‌گرفتند:<ref>التبیان، ج۸، ص۳۲۴، ۳۲۹؛ تفسیر قرطبی، ج۱۴، ص۱۵۴-۱۵۵؛ تفسیر ثعالبی، ج۴، ص۳۴۰.</ref> {{قلم رنگ|سبز|یوَدُّوا لَو أَنَّهُم بَادُونَ فِی الأعرَابِ یسأَلُونَ عَن أَنبَائِکم وَلَو کانُوا فِیکم مَا قَاتَلُوا إِلا قَلِیلاً}} (اگر دسته‌هاى دشمن بازآيند آرزو مى‌كنند: كاش ميان اعراب باديه‌نشين بودند و از اخبار [مربوط به‌] شما جويا مى‌شدند و اگر در ميان شما بودند، جز اندكى جنگ نمى‌كردند).
* گفته‌اند در پی استجابت دعای حضرت، همان شب سرما و بادی سخت پدیدار شد؛ به‌گونه‌ای که آتش‌ها را خاموش نمود و ریسمان خیمه‌ها را از هم گسست.<ref>قصص الانبیاء، ص۳۴۲.</ref> وحشت و سستی جان مشرکان را فراگرفت و آنان را به عقب‌نشینی واداشت. روایت‌های تفسیری، آیه ۹ [[سوره احزاب]] را درباره همین امداد الهی دانسته‌اند. در این آیه، خداوند مؤمنان را به یادآوری کمک‌های خود سفارش کرده است: {{قلم رنگ|سبز|یاَیها الَّذینَ ءامَنوا اذکروا نِعمَةَ اللهِ عَلَیکم اِذ جاءَتکم جُنودٌ فَاَرسَلنا عَلَیهِم ریحا وجُنودًا لَم تَرَوها وکانَ اللهُ بِما تَعمَلونَ بَصیراً}} (اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، نعمت خدا را بر خود به ياد آريد، آنگاه كه لشكرهايى به سوى شما [در]آمدند، پس بر سر آنان تندبادى و لشكرهايى كه آنها را نمى‌ديديد فرستاديم، و خدا به آنچه مى‌كنيد همواره بيناست). از قتاده گزارش شده است که آن شب خداوند، هراس و باد و سپاهیانی نادیدنی را برانگیخت. باد هر آتشی را که مشرکان برمی‌افروختند، خاموش می‌کرد تا این که برای نجات خویش به کوچ تن دادند.<ref>جامع البیان، ج۲۱، ص۸۰-۸۱.</ref>


[[حذیفة ‌بن یمان|حُذَیفة ‌بن یمان]] که از سوی پیامبر(ص) مأموریت یافت تا از اردوگاه دشمن خبر آورد، از پریشانی اوضاع آنان و شتاب [[ابوسفیان]] و دیگر مشرکان در سوار شدن بر چارپایانشان برای فرار گزارش داد.<ref>السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج۲، ص۲۳۱-۲۳۲؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۸۰-۵۸۱؛ الطبقات، ج۲، ص۵۳.</ref> ابوسفیان که به بازگشت تن داده بود، در نامه‌ای به پیامبر، با اظهار شگفتی از طرح مسلمانان در حفر خندق، به [[لات]] و [[عزی|عُزّیٰ]] سوگند خورد که برای درمانده ساختن پیامبر برخیزد و ایشان را به نبردی دیگر چون [[غزوه احد|احد]] تهدید کرد که زن‌ها در آن گریبان بدرند. پیامبر در پاسخ، به غرور دیرینه و کینه‌توزی او اشاره کرد و وی را از روزی خبر داد که لات و عُزّیٰ و [[اساف]] و [[نائله]] و [[هبل|هُبَل]] را درهم خواهد شکست.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۹۲-۴۹۳.</ref>
[[حذیفة ‌بن یمان|حُذَیفة ‌بن یمان]] که از سوی پیامبر(ص) مأموریت یافت تا از اردوگاه دشمن خبر آورد، از پریشانی اوضاع آنان و شتاب [[ابوسفیان]] و دیگر مشرکان در سوار شدن بر چارپایانشان برای فرار گزارش داد.<ref>السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج۲، ص۲۳۱-۲۳۲؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۸۰-۵۸۱؛ الطبقات، ج۲، ص۵۳.</ref> ابوسفیان که به بازگشت تن داده بود، در نامه‌ای به پیامبر، با اظهار شگفتی از طرح مسلمانان در حفر خندق، به [[لات]] و [[عزی|عُزّیٰ]] سوگند خورد که برای درمانده ساختن پیامبر برخیزد و ایشان را به نبردی دیگر چون [[غزوه احد|احد]] تهدید کرد که زن‌ها در آن گریبان بدرند. پیامبر در پاسخ، به غرور دیرینه و کینه‌توزی او اشاره کرد و وی را از روزی خبر داد که لات و عُزّیٰ و [[اساف]] و [[نائله]] و [[هبل|هُبَل]] را درهم خواهد شکست.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۹۲-۴۹۳.</ref>
==کشتگان نبرد==
[[انس بن اوس]] و [[عبدالله بن سهل]] از [[بنی‌عبدالاشهل]] از قبیله [[اوس]]، [[طفیل بن نعمان]] از [[بنی‌سلمه]]، [[کعب بن زید]] از [[بنی‌دینار]] و [[ثعلبة بن عنمه]] از [[بنی‌جشم|بنی‌جُشم]] از قبیله [[خزرج]] را در شمار [[شهید|شهیدان]] [[غزوه|غَزوه]]  خندق نام برده‌اند.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۹۵-۴۹۶؛ الطبقات، ج۲، ص۵۳؛ تاریخ الاسلام، ج۲، ص۳۰۴-۳۰۵.</ref> [[سعد بن معاذ]] از [[بنی‌عبدالاشهل]] نیز که ریاست اوس را بر عهده داشت، در این نبرد مجروح و پس از اندک زمانی بر اثر آن جراحت شهید شد. از سپاه مشرکان نیز [[عثمان بن منبه]] از [[بنی‌عبدالدار]]، [[عمرو بن عبدود عامری]] و [[نوفل بن عبدالله مخزومی]] کشته شدند.<ref>السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج۲، ص۲۵۰، ۲۵۲-۲۵۳؛ تاریخ المدینه، ج۱، ص۱۲۵.</ref> [[یعقوبی]] آمار شهیدان مسلمان را هشت و کشتگان مشرک را شش تن دانسته است.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰.</ref>
==پیامدهای غزوه احزاب==
با شکست مشرکان در دستیابی به اهداف خود به‌ رغم بسیج نیرویی بی‌نظیر، ابهت [[قریش]] در هم شکست و هجوم‌های آنان به [[مدینه]] پایان یافت. [[پیامبر(ص)]] در سخنانی به همین پیامد تصریح کرد.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۹۳؛ الکامل، ج۲، ص۱۸۴.</ref> نیز با پیمان‌شکنی یهود [[بنی‌قریظه]] و شکست آنان در نبرد با مسلمانان، [[مدینه]] از حضور [[یهود|یهودیان]] تهی شد. همچنین با توفیق [[مسلمان|مسلمانان]] در این نبرد، زمینه پذیرش حکومت مدینه از سوی قریش فراهم شد و روحیه اعتماد و خودباوری در مسلمانان تقویت گشت. سفر [[حج]] پیامبر و مسلمانان یک سال پس از نبرد احزاب و انعقاد پیمان [[صلح حدیبیه|حدیبیه]] در سال ششم قمری گواه این ادعا است.


==پانویس==
==پانویس==
{{پانویس}}
{{پانویس}}
==منابع==
==منابع==
{{منابع}}
{{منابع}}

نسخهٔ ‏۸ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۱۰

نقشه غزوه احزاب

غَزوه احزاب، یا خَندق، از مهم‌ترین غزوه‌های پیامبر اسلام(ص) در برابر مشرکان بود که سال پنجم قمری روی داد. آن را به جهت شرکت گروه‌های متعدد در آن برضد مسلمانان، احزاب می‌نامند. همچنین از آن رو که در آن مسلمانان خندق حفر کردند، به آن خندق می‌گویند. اهمیت غزوه احزاب بدین سبب بود که دشمنان مسلمانان همه توان خود را برای نابودی آنان جمع کرده بودند و پس از آن دیگر نتوانستند به مسلمانان حمله کنند. به جهت اهمیت این نبرد، در آیاتی از قرآن از آن سخن به میان آمده و سوره‌ای به نام سوره احزاب نام‌گذاری شده است.

جنگ احزاب با همکاری قبایل یهودی مدینه همچون بنی‌نضیر و قبیله قریش به رهبری ابوسفیان و دیگر قبایل همچون بنی‌سلیم پایه‌ریزی شد. شمار سپاه احزاب را ده هزار نفر تخمین زده‌اند. پیامبر(ص) درباره نحوه رویارویی با این سپاه بزرگ با مسلمانان مشورت کرد و سرانجام تصمیم گرفت به پیشنهاد سلمان فارسی با کندن خندقی بزرگ مسیر هجوم آنان به مدینه را سد کند.

احزاب پانزده یا بیست روز مدینه را محاصره کردند؛ اما نتوانستند از خندق عبور کنند. تنها پنج تن ازجمله عَمرو بن ‌عَبدَود از باریکه‌ای در طول خندق گذشتند. از میان مسلمانان تنها امام علی(ع) حاضر شد با او مبارزه کند. علی در نبردی تن‌به‌تن عمرو عبدود را از پا درآورد. با کشته‌شدن وی همراهان او فرار کردند. پیامبر این کار امام علی(ع) در نبرد خندق را را برتر از اعمال همه امت خود تا روز قیامت دانست.

طولانی‌شدن محاصره، سردشدن هوا و کمبود غذا برای سپاهیان و چارپایان سبب شد سرانجام احزاب دست از محاصره بردارند. در جنگ احزاب هشت تن از مسلمانان و شش تن از سپاه احزاب کشته شدند. این جنگ ابهت قریش را در هم شکست. پس از آن قریش هرگز توان حمله به مدینه را به دست نیاورد و در سال بعد مجبور شد با بستن پیمان حدیبیه با مسلمانان، آنان را به رسمیت بشناسد.

علت نبرد

احزاب به معنای گروه[۱] نبردی که در آن قریش و هم‌پیمانانش از عرب و یهود به مدینه یورش بردند. در این نبرد، پیامبر(ص) و مسلمانان برای رویارویی با مهاجمان، در بخشی از مدینه به حفر خَندق پرداختند. از این روی، آن نبرد را خندق نیز نامیده‌اند.[۲]در زمان این غزوه اختلاف است برخی آنرا را یک سال بعد از غزوه احد در شوال سال چهارم[۳][۴] و برخی در سال پنجم میدانند.[۵][۶]

برخی از تاریخ نگاران چون ابن واقد و ابن هشام برخی از بزرگان یهود از قبیله بنی نضیر را عامل اصلی شروع جنگ و قریش را همکار و همپیمان آنان در این جنگ میدانند.[۷] علت این امر را از دست رفتن جایگاهشان در یثرب بعد از هجرت پیامبر به آنجا و از دست رفتن منزلت آنان برشمرده اند.[۸] به گفته یعقوبی قریش، یهودیان و برخی از قبائل دیگر را برای جنگ با مسلمانان دعوت کرد.[۹]

برخی تاریخ نگاران اهمیت غزوه احزاب را چنین میدانند:

  • شکسته شدن ابهت قریش و پایان یافتن حمله های انان به مدینه.[۱۰]
  • اخراج یهودیان بنی قریظه از مدینه به جهت همکاری با دشمن ونقض پیمان با مسلمین
  • پیدایش زمینه پذیرش حکومت مدینه و بالارفتن روحیه خودباوری مسلمانان

به سبب اهمیت این غَزوه، سال رخ دادن آن را عام ‌الاحزاب (سال احزاب) نامیدند. سوره‌ای از قرآن نیز به همین نام خوانده شده است. به استناد روایات، شماری از آیات قرآن، از جمله آیات ۹‌ تا ۲۷ سوره احزاب، آیه ۲۱۴ سوره بقره، آیات ۲۶ و ۲۷ سوره آل عمران و آیات ۶۲ تا ۶۴ سوره نور درباره این رویداد نازل شده است.[۱۱]

به گفته مسعودی دشمنان پیامبر در این نبرد 24000 نفر بوده اند.[۱۲]یعقوبی آمار شهیدان مسلمان را هشت و کشتگان مشرک را شش تن دانسته است.[۱۳]

داستان جنگ احزاب

پیامبر(ص) از طریق مردانی از خزاعه، از هم‌پیمانان بنی‌هاشم، به برنامه دشمن پی برد. وی مسلمانان را در زمینه مکان و شیوه رویارویی با دشمن به مشورت فراخواند.[۱۴] سرانجام پیشنهاد سلمان فارسی درباره حفر خندق که از روش‌های پدافندی رایج در ایران بود،[۱۵] پذیرفته شد.[۱۶] برخی بر آنند که پیشنهاد حفر خندق از سوی خود پیامبر(ص) بوده است؛ چنان‌که از پاسخ نامه ایشان به ابوسفیان برمی‌آید.[۱۷] سپس پیامبر(ص) منطقه عوالی در شمال مدینه را که فراخ و زراعی و مهم‌ترین نقطه آسیب‌پذیر شهر بود، مناسب‌ترین مکان برای حفر خندق دانست.[۱۸] ورود مهاجمان دیگر نواحی مدینه دشوار بود.[۱۹]

امروزه باید مسیر این خندق را از نزدیک مسجد المستراح در شارع سیدالشهداء تا کوه سلع در برابر مساجد سبعه در شارع السیح پی‌گرفت. حی الخندق (محله خندق) در کنار کوه سلع در همین مسیر قرار دارد.[۲۰] (تصویر شماره ۱۹) حفر خندق در شش روز به پایان رسید.[۲۱] از طول، عرض و عمق خندق گزارشی دقیق در دست نیست. واقدی عمق آن را به‌اندازه قامت یک انسان دانسته است.[۲۲] پس از حفر خندق، گذرگاه‌هایی برای آن نهادند و بر هر یک نگهبانانی گماشتند و فرماندهی آنان را به زبیر بن عوام سپردند.[۲۳] مسلمانان در هشتم ذی‌قعده کنار خندق مستقر شدند. شمار رزمندگان مسلمان را ۳۰۰۰[۲۴] و به گزارشی۷۰۰ نفر[۲۵] دانسته‌اند. پیامبر(ص) پرچم مهاجران را به ‌دست زید ‌بن حارثه و پرچم انصار را به‌ دست سعد بن عباده داد و عبدالله ‌بن ام ‌مکتوم را به جای خویش در مدینه گماشت[۲۶] و سپس به ‌سوی خندق رفت. پیامبر(ص) خیمه‌گاه خویش را بر فراز کوه ذُباب در شرق کوه سَلع برپا کرد و آن‌جا نماز می‌گزارد و بر کارها نظارت می‌کرد.[۲۷] از این رو، این کوه نزد حاجیان از احترام برخوردار شد و قرن‌ها پیش مسجدی به نام ذُباب بر آن بنا نهادند[۲۸] که بعدها «مسجد الرایه» خوانده شد. این مسجد اکنون در شارع سلطانه (ابوبکر) بر دامنه کوه الرایه در سمت راست کسی است که رو به شمال قرار دارد.[۲۹]

احزاب سه روز پس از پایان کندن خندق، به مدینه رسیدند و در منطقه رومه، میان جُرُف و زَغابه، فرود آمدند.[۳۰] قریش و همراهانشان همانند یهود در رومه و وادی عقیق و غطفان و نَجدیان در دامنه احد مستقر شدند.[۳۱] کاهش بارش در آن سال و نیز برداشت زود هنگام محصولات کشاورزی، دشمن را با مشکل تأمین علوفه برای چارپایان روبه‌رو کرد.[۳۲] وجود خندق باعث شد تا درگیری مشرکان با سپاه اسلام از پرتاب سنگ و تیراندازی فراتر نرود.[۳۳] آنان ۱۵[۳۴] یا ۲۰ روز[۳۵] و یا بیش از آن[۳۶] مدینه را در محاصره داشتند و در پی یافتن راهی برای عبور از خندق بودند. در این مدت، سختی‌ها و مشکلات، هر دو طرف را در وضعی ناگوار قرار داد. مسلمانان در سرما و گرسنگی، شبانه‌روز از خندق نگاهبانی می‌کردند.[۳۷]

عبور از خندق

نبرد تن به تن میان امام علی(ع) (سمت چپ) و عمرو بن عبدود (سمت راست) در غزوه احزاب

پنج تن از نام‌آوران سپاه دشمن، عَمرو بن ‌عَبدَود، ضرار بن خطاب، عکرمة بن ابی‌جهل، نوفل ‌بن ‌عبدالله ‌بن مغیره و هُبَیرة‌ بن ابی‌وهب، از باریکه‌ای در طول خندق، عبور کردند.[۳۸] پیامبر سه بار در میان یارانش ندا داد و خواست تا کسی داوطلب نبرد با عمرو شود. هر بار کسی جز حضرت علی(ع) به درخواست ایشان پاسخ مثبت نداد. سرانجام علی پس از سه بار اجازه خواستن از ایشان، اذن یافت و راهی میدان شد.[۳۹] پیامبر شمشیر خود، ذوالفقار، را به او داد و عمامه خویش را بر سرش بست و برایش دعا کرد[۴۰] و مبارزه او با عمرو را به مثابه رویارویی تمام ایمان با تمام کفر دانست.[۴۱]

به گزارشی،[۴۲] عمرو پس از شناختن علی، جوانی وی و دوستی خود با ابوطالب را مانع نبرد دانست[۴۳] و خواهان جنگ با کسانی چون ابوبکر و عمر شد؛[۴۴] اما برخی وحشت عمرو از نبرد با علی را به ‌سبب دلیری او در بدر و اُحُد و کشته شدن بزرگان قریش به دست او دانسته‌اند.[۴۵] علی با اصرار بر نبرد، از عمرو خواست تا یا اسلام بیاورد و یا برای مبارزه، از اسب پیاده شود. عمرو با خود عهد بسته بود که هرگاه مردی از قریش از او دو خواسته داشته باشد، یکی را بپذیرد. از این روی، با رد پذیرش اسلام، از اسب پیاده شد.[۴۶]

در این نبرد تن به تن، [[حضرت علی(ع) هفت جراحت برداشت؛ اما توانست عمرو را به قتل برساند[۴۷] و سرش را جدا کند و برای پیامبر(ص) بیاورد. ابوبکر و عمر برخاستند و سر علی را بوسیدند.[۴۸] پیامبر ضربه او در آن روز را برتر از اعمال همه امت خود تا روز قیامت دانست.[۴۹]

پیامبر برای برهم زدن اتحاد مشرکان تدابیری اندیشید که به آن شاره می شود:

  • پیشنهاد یک سوم خرمای مدینه به غطفان. به دلیل تاخیر در قبول پیامبر ازین پیشنهاد منصرف شد.[۵۰][۵۱][۵۲][۵۳]
  • فرستادن نعیم بن مسعود که با دشمن مرتبط بود برای تفرقه افکنی و تخریب بنی قریظه میان مشرکان[۵۴][۵۵]

پیامبر(ص) توانست میان سپاه دشمن تفرقه افکند و اتحادشان را گسسته سازد؛[۵۶] اما همچنان خطر احزاب جدّی بود. از این رو، پیامبر با تضرع بسیار برای رهایی دعا می‌کرد. به گزارش جابر بن‌ عبدالله، پیامبر(ص) سه روز بر فراز کوه سَلع به راز و نیاز پرداخت تا این که در روز سوم دعایش مستجاب شد و شادی در چهره ایشان نمایان شد.[۵۷] بعدها مسلمانان بر دامنه غربی این کوه مسجدی بنا نهادند که به مسجد احزاب یا فتح شهرت یافت و از مساجد سَبعه (مساجد هفت‌گانه) به شمار می‌رود.[۵۸]

آیاتی که در مورد ماجراهای حفر خندق آمده چنین است:

  • آیه 187 سوره بقره برخی مفسران نزول آیه را مربوط به هنگامی می‌دانند که یکی از اصحاب پس از یک روز روزه‌داری و مشارکت در حفر خندق، آن‌گاه که برای افطار به منزل رفت، از فرط خستگی خوابید و چون بیدار شد، به رسم روزه‌داری دیگر اجازه خوردن غذا نداشت. از این رو، فردای آن روز که به حفر خندق مشغول شد، در حال کار از هوش رفت.[۵۹] خداوند در این آیه، خوردن و آشامیدن را پیش از طلوع فجر جایز شمرد: وَکلُوا وَاشرَبُوا حَتَّی یتَبَینَ لَکمُ الخَیطُ الأبیضُ مِنَ الخَیطِ الأسوَدِ مِنَ الفَجرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَی اللَّیلِ.
  • دسته‌ای از منافقان، به رغم دستور پیامبر(ص)، با سستی و کندی کار می‌کردند و گاه بدون اجازه ایشان، پنهانی نزد خانواده خویش می‌رفتند. مفسران نزول آیات ۶۳ و ۶۴ سوره نور را در شأن اینان دانسته‌اند: اِنَّمَا المُؤمِنونَ الَّذینَ ءامَنوا بِاللهِ ورَسولِهِ واِذا کانوا مَعَهُ عَلی اَمر جامِع لَم‌یذهَبوا...... قَد یعلَمُ اللهُ الَّذینَ یتَسَلَّلونَ مِنکم لِواذًا... (جز اين نيست كه مؤمنان كسانى‌اند كه به خدا و پيامبرش گرويده‌اند، و هنگامى كه با او بر سر كارى اجتماع كردند، تا از وى كسب اجازه نكنند نمى‌روند... خدا مى‌داند [چه‌] كسانى از شما دزدانه [از نزد او] مى‌گريزند). خداوند در این آیات، مؤمنان تلاشگر در حفر خندق را همان کسانی دانسته که به خدا و پیامبرش ایمان دارند و منافقان را از بلا و عذاب دردناک بیم داده است.
  • حُیَی بن اخطب، از بزرگان بنی‌نضیر که پیش از این وعده همراهی بنی‌قریظه را به قریش داده بود[۶۰]، به درخواست ابوسفیان، نزد بنی‌قریظه رفت و از آنان خواست تا با نقض پیمان خود با پیامبر(ص) به آنان بپیوندند. بنی‌قریظه نخست وی را به قلعه خود راه ندادند؛[۶۱] اما سرانجام همراهی خود را با او اعلام کردند[۶۲] و حُیَی پیمان‌نامه آنان با مسلمانان را پاره کرد.[۶۳]خداوند در آیات ۲۶ و ۲۷ سوره احزاب از آنان یاد کرده است: وَأَنزَلَ الَّذِینَ ظَاهَرُوهُم مِن أَهلِ الکتَابِ مِن صَيَاصِيهِمْ (و كسانى از اهل كتاب را كه [مشركان‌] را یاری كرده بودند، از دژهايشان به زير آورد). در این آیات، خداوند از هراس‌افکنی در دل آنان و چیرگی مسلمانان بر ایشان خبر می‌دهد.[۶۴] پیامبر(ص) با آگاهی از پیمان‌شکنی بنی‌قریظه، سعد بن عباده و عبدالله بن رواحه از خزرج و سعد بن‌ معاذ و خوات بن جبیر از اوس را نزد آنان فرستاد تا آنان را از پیمان شکنی بازدارد؛ اما اینان با تندی و خشم بنی‌قریظه روبه‌رو شدند.[۶۵] سپس این خیانتگران هجوم‌های آزارگرانه به مسلمانان را آغاز کردند. این هجوم‌ها گهگاهی مسلمانان را به هراس افکند و رفت‌ و آمدشان را دشوار ساخت؛ چنان‌که مسلمانان منطقه عوالی که نزدیک بنی‌قریظه می‌زیستند، چون می‌خواستند نزد خانواده خویش بروند، به دستور پیامبر سلاح(ص) برمی‌گرفتند و گاه از بیراهه می‌رفتند.[۶۶]
  • طولانی‌شدن محاصره و کمبود مواد غذایی، بحران مدینه را سخت کرد؛[۶۷] خداوند در آیات ۱۰ و ۱۱ سوره احزاب از وضع بحرانی مسلمانان یاد نموده و از امتحان مؤمنان و لغزش سست‌ایمان‌ها سخن به میان آورده است: إِذ جَاءُوکم مِن فَوْقِکم وَمِن أَسفَلَ مِنکم وَإِذ زَاغَتِ الأبصَارُ وَبَلَغَتِ القُلُوبُ الحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللهِ الظُّنُونَا هُنَالِک ابتُلِی المُؤمِنُونَ وَزُلزِلُوا زِلزَالا شدیدا (هنگامى كه از بالاى [سر] شما و از زير [پاى‌] شما آمدند، و آنگاه كه چشم‌ها خيره شد و جان‌ها به گلوگاه‌ها رسيد و به خدا گمان‌هایی [نابجا] مى‌برديد. آنجا [بود كه‌] مؤمنان در آزمايش قرار گرفتند و سخت تكان خوردند). بر اثر این فشارها، برخی از منافقان در راستی وعده‌های پیامبر تردید کردند.[۶۸] آنان سوگند خوردند که همه آن وعده‌ها فریب بوده و گفتند: در حالی‌که جرئت قضای حاجت نداریم، چگونه محمد به ما وعده طواف کعبه و دستیابی به گنج‌های فارس و روم را می‌دهد؟[۶۹] مفسران نزول آیه ۱۲ سوره احزاب را درباره این گروه از منافقان دانسته‌اند:[۷۰] وَإِذ یقُولُ المُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلا غُرُورًا ( هنگامى كه منافقان و كسانى كه در دل‌هايشان بيمارى است، مى‌گفتند: «خدا و فرستاده‌اش جز فريب به ما وعده‌اى ندادند»). در آیه‌ ۲۰ این سوره هم از آرزوی درونی منافقان در احزاب خبر داده شده که دوست داشتند کنار صحرانشینان و دور از نبرد بودند و از آن‌جا گزارش‌های نبرد را پی می‌گرفتند:[۷۱] یوَدُّوا لَو أَنَّهُم بَادُونَ فِی الأعرَابِ یسأَلُونَ عَن أَنبَائِکم وَلَو کانُوا فِیکم مَا قَاتَلُوا إِلا قَلِیلاً (اگر دسته‌هاى دشمن بازآيند آرزو مى‌كنند: كاش ميان اعراب باديه‌نشين بودند و از اخبار [مربوط به‌] شما جويا مى‌شدند و اگر در ميان شما بودند، جز اندكى جنگ نمى‌كردند).
  • گفته‌اند در پی استجابت دعای حضرت، همان شب سرما و بادی سخت پدیدار شد؛ به‌گونه‌ای که آتش‌ها را خاموش نمود و ریسمان خیمه‌ها را از هم گسست.[۷۲] وحشت و سستی جان مشرکان را فراگرفت و آنان را به عقب‌نشینی واداشت. روایت‌های تفسیری، آیه ۹ سوره احزاب را درباره همین امداد الهی دانسته‌اند. در این آیه، خداوند مؤمنان را به یادآوری کمک‌های خود سفارش کرده است: یاَیها الَّذینَ ءامَنوا اذکروا نِعمَةَ اللهِ عَلَیکم اِذ جاءَتکم جُنودٌ فَاَرسَلنا عَلَیهِم ریحا وجُنودًا لَم تَرَوها وکانَ اللهُ بِما تَعمَلونَ بَصیراً (اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، نعمت خدا را بر خود به ياد آريد، آنگاه كه لشكرهايى به سوى شما [در]آمدند، پس بر سر آنان تندبادى و لشكرهايى كه آنها را نمى‌ديديد فرستاديم، و خدا به آنچه مى‌كنيد همواره بيناست). از قتاده گزارش شده است که آن شب خداوند، هراس و باد و سپاهیانی نادیدنی را برانگیخت. باد هر آتشی را که مشرکان برمی‌افروختند، خاموش می‌کرد تا این که برای نجات خویش به کوچ تن دادند.[۷۳]

حُذَیفة ‌بن یمان که از سوی پیامبر(ص) مأموریت یافت تا از اردوگاه دشمن خبر آورد، از پریشانی اوضاع آنان و شتاب ابوسفیان و دیگر مشرکان در سوار شدن بر چارپایانشان برای فرار گزارش داد.[۷۴] ابوسفیان که به بازگشت تن داده بود، در نامه‌ای به پیامبر، با اظهار شگفتی از طرح مسلمانان در حفر خندق، به لات و عُزّیٰ سوگند خورد که برای درمانده ساختن پیامبر برخیزد و ایشان را به نبردی دیگر چون احد تهدید کرد که زن‌ها در آن گریبان بدرند. پیامبر در پاسخ، به غرور دیرینه و کینه‌توزی او اشاره کرد و وی را از روزی خبر داد که لات و عُزّیٰ و اساف و نائله و هُبَل را درهم خواهد شکست.[۷۵]

پانویس

  1. النهایه، ج۱، ص۳۷۶، «حزب»؛ لسان العرب، ج۱، ص۳۰۸؛ تاج العروس ج۱، ص۴۱۶.
  2. مجمع البیان، ج۸، ص۵۳۳؛ الکامل، ج۲، ص۱۷۸؛ فتح‌الباری، ج۷، ص۳۰۲.
  3. المحبّر، ص۱۰، ۱۱۳.
  4. دلائل النبوه، ج۳، ص۳۹۳؛ اعلام الوری، ج۱، ص۱۹۰؛ البدایة و النهایه، ج۴، ص‌۱۰۷.
  5. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰.
  6. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج۲، ص۲۱۴؛ الطبقات، ج۲، ص۵۰؛ البدایة و النهایه، ج۴، ص۱۰۷.
  7. المغازی، ج۲، ص442-۴۴۱؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج۲، ص۲۱۴؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۶۵. الثقات، ج۲، ص۲۶۴-۲۶۵؛ الارشاد، ج۱، ص۹۴.
  8. الطبقات، ج۲، ص۵۰؛ شرح الاخبار، ج۱، ص۲۸۸.
  9. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰.
  10. تاریخ طبری، ج۲، ص۵۹۳؛ الکامل، ج۲، ص۱۸۴.
  11. جامع البیان، ج۲، ص۱۹۸-۱۹۹؛ مجمع البیان، ج۲، ص۵۴۶، ۷۲۶.
  12. التنبیه و الاشراف، ص۲۱۶.
  13. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰.
  14. المغازی، ج۲، ص۴۴۴-۴۴۵؛ السیرة الحلبیه، ج۲، ص۶۳۱-۶۳۲.
  15. الروض الانف، ج۶، ص۳۰۶؛ البدایة و النهایه، ج‌۴، ص۱۰۹.
  16. المغازی، ج‌۲، ص۴۴۵.
  17. المغازی، ج۲، ص۴۹۲-۴۹۳.
  18. المعالم الاثیره، ص۱۰۹.
  19. پیامبر و آیین نبرد، ص۳۸۱.
  20. تاریخ و آثار اسلامی، ص۲۶۳-۲۶۴.
  21. المغازی، ج۲، ص۴۴۶، ۴۵۴؛ الطبقات، ج۲، ص۵۱.
  22. المغازی، ج۲، ص۴۴۶.
  23. المغازی، ج۲، ص۴۵۲؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰.
  24. السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۲۲۰؛ الطبقات، ج۲، ص۵۱؛ التنبیه و الاشراف، ص۲۱۶.
  25. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰.
  26. المنتظم، ج‌۲، ص۲۲۹.
  27. تاریخ المدینه، ج۱، ص۶۲.
  28. مدینه‌شناسی، ص۱۵۹.
  29. تاریخ و آثار اسلامی، ص۲۶۸-۲۶۹.
  30. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج۲، ص۲۱۹.
  31. المغازی، ج۲، ص۴۴۴؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۷۰.
  32. المغازی، ج۲، ص۴۴۴.
  33. الطبقات، ج۲، ص۵۲؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰؛ الارشاد، ج۱، ص۹۶.
  34. المغازی، ج۲، ص۴۴۰؛ الطبقات، ج۲، ص۵۴.
  35. وفاء الوفاء، ج۱، ص۲۳۳.
  36. تاریخ طبری، ج۲، ص۵۷۳؛ التنبیه و الاشراف، ص۲۱۷.
  37. المغازی، ج۲، ص۴۶۵، ۴۷۴.
  38. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج۲، ص۲۲۴-۲۲۵؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰.
  39. کنز الفوائد، ص۱۳۷؛ عیون الاثر، ج۲، ص۴۰-۴۱.
  40. شرح الاخبار، ج۱، ص۳۲۳-۳۲۴؛ المنتظم، ج۲، ص۲۳۲؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۴۸۶-۴۸۷.
  41. الارشاد، ج۱، ص۱۳۰؛ کنز الفوائد، ص۱۳۷.
  42. نک: الصحیح من سیرة النبی، ج۹، ص۳۴۸-۳۴۹.
  43. المغازی، ج۲، ص۴۷۱؛ الارشاد، ج۱، ص۹۸-۹۹؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۴۸۷.
  44. المغازی، ج۲، ص۴۷۱.
  45. شرح نهج البلاغه، ج۱۹، ص۶۴.
  46. الارشاد، ج۱، ص۹۸.
  47. المغازی، ج۲، ص۴۷۱؛ السیرة النبویه، ابن‌کثیر، ج۳، ص۲۰۳؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۹، ص۶۴.
  48. الارشاد، ج۱، ص۱۰۴؛ مجمع البیان، ج۸، ص۵۳۹؛ شرح نهج‌البلاغه، ج۱۹، ص۶۲.
  49. المستدرک، ج۳، ص۳۲؛ تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۱۹؛ شواهد التنزیل، ج۲، ص۱۲، ۱۴.
  50. المغازی، ج۲، ص۴۷۷-۴۷۸؛ شرح الاخبار، ج۱، ص۲۹۳؛ الارشاد، ج۱، ص۹۶.
  51. المصنف، صنعانی، ج۵، ص۳۶۷-۳۶۸؛ الطبقات، ج۲، ص۵۳؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۷۲-۵۷۳.
  52. الطبقات، ج‌۲، ص‌۵۳؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۷۳.
  53. المغازی، ج۲، ص۴۴۳.
  54. المغازی، ج۲، ص۴۸۱-۴۸۵؛ الطبقات، ج۲، ص۵۳.
  55. دلائل النبوه، ج۳، ص۴۰۴-۴۰۵؛ السیرة النبویه، ابن‌کثیر، ج۳، ص۲۱۴.
  56. السیرة‌ النبویه، ابن هشام، ج۳، ص۲۲۹-۲۳۱؛ دلائل النبوه، ج۳، ص‌۴۰۴.
  57. المغازی، ج۲، ص۴۸۸؛ تاریخ المدینه، ج۱، ص۵۹.
  58. الطبقات، ج۲، ص۵۶؛ تاریخ المدینه، ج۱، ص۵۸-۵۹.
  59. تفسیر عیاشی، ج۱، ص۸۳؛ جوامع الجامع، ج۱، ص۱۰۶؛ المیزان، ج۲، ص۴۹-۵۱.
  60. المغازی، ج۲، ص۴۵۴.
  61. الطبقات، ج۳، ص۵۱؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۷۰-۵۷۱.
  62. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۲؛ دلائل النبوه، ج۳، ص۴۰۱-۴۰۲.
  63. المغازی، ج۲، ص۴۵۶.
  64. جامع البیان، ج۲۱، ص۹۶؛ مجمع البیان، ج۸، ص۵۵۱؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج۳، ص۴۸۶.
  65. تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۲۹.
  66. المغازی، ج۲، ص۴۵۱، ۴۷۴.
  67. الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۲۷.
  68. تاریخ طبری، ج۲، ص۵۶۹-۵۷۰.
  69. دلائل النبوه، ج۳، ص۴۰۲.
  70. تفسیر ثعالبی، ج۴، ص۳۳۹؛ مجمع البیان، ج۸، ص۵۴۵؛ زاد المسیر، ج۳، ص۴۵۱.
  71. التبیان، ج۸، ص۳۲۴، ۳۲۹؛ تفسیر قرطبی، ج۱۴، ص۱۵۴-۱۵۵؛ تفسیر ثعالبی، ج۴، ص۳۴۰.
  72. قصص الانبیاء، ص۳۴۲.
  73. جامع البیان، ج۲۱، ص۸۰-۸۱.
  74. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج۲، ص۲۳۱-۲۳۲؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۸۰-۵۸۱؛ الطبقات، ج۲، ص۵۳.
  75. المغازی، ج۲، ص۴۹۲-۴۹۳.

منابع

محتوای این مقاله برگرفته شده از: دانشنامه حج و حرمین شریفین مدخل احزاب.
  • الارشاد: المفید (درگذشت ۴۱۳ق)، به کوشش آل‌ البیت، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ق.
  • اسباب النزول: الواحدی (درگذشت ۴۶۸ق)، به کوشش کمال بسیونی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۱ق.
  • اعلام الوری: الطبرسی (درگذشت ۵۴۸ق)، قم، آل‌ البیت، ۱۴۱۷ق.
  • الافصاح فی الامامه: المفید (درگذشت ۴۱۳ق)، قم، مؤسسة البعثه، ۱۴۱۴ق.
  • البدایة و النهایه: ابن کثیر (درگذشت ۷۷۴ق)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق.
  • پیامبر و آیین نبرد: مصطفی طلاس، ترجمه اکبری، تهران، بعثت.
  • تاج العروس: الزبیدی (درگذشت ۱۲۰۵ق)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۴ق.
  • تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (درگذشت ۸۰۸ق)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۳۹۱ق.
  • تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (درگذشت ۷۴۸ق)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق.
  • تاریخ بغداد: الخطیب البغدادی (درگذشت ۴۶۳ق)، به کوشش عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۷ق.
  • تاریخ الخمیس: حسین بن محمد الدیاربکری (درگذشت ۹۶۶ق)، مؤسسة شعبان، بیروت، ۱۲۸۳ق.
  • تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (درگذشت ۳۱۰ق)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
  • تاریخ المدینة المنوره: ابن شبّة النمیری (درگذشت ۲۶۲ق)، به کوشش شلتوت، قم، دار الفکر، ۱۴۱۰ق.
  • تاریخ و آثار اسلامی مکه و مدینه: اصغر قائدان، مشعر دارالحدیث، ۱۳۸۶ش.
  • تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (درگذشت ۲۹۲ق)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق.
  • التبیان: الطوسی (درگذشت ۴۶۰ق)، به کوشش العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
  • تفسیر ابن کثیر (تفسیر القرآن العظیم): ابن کثیر (درگذشت ۷۷۴ق)، به کوشش مرعشلی، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۱۲ق.
  • تفسیر ثعالبی (الجواهر الحسان): الثعالبی (درگذشت ۸۷۵ق)، به کوشش عبدالفتاح و دیگران، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۸ق.
  • تفسیر قرطبی (الجامع لاحکام القرآن): القرطبی (درگذشت ۶۷۱ق)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق.
  • تفسیر العیاشی: العیاشی (درگذشت ۳۲۰ق)، به کوشش رسولی محلاتی، تهران، المکتبة العلمیة الاسلامیه.
  • التنبیه و الاشراف: المسعودی (درگذشت ۳۴۵ق)، بیروت، دار صعب.
  • الثقات: ابن حبان (درگذشت ۳۵۴ق)، الکتب الثقافیه، ۱۳۹۳ق.
  • جامع البیان: الطبری (درگذشت ۳۱۰ق)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۱۲ق.
  • جوامع الجامع: الطبرسی (درگذشت ۵۴۸ق)، به کوشش گرجی، تهران، ۱۳۷۸ش.
  • الخرائج و الجرائح: الراوندی (درگذشت ۵۷۳ق)، قم، مؤسسة الامام المهدی[.
  • دلائل النبوه: البیهقی (درگذشت ۴۵۸ق)، به کوشش عبدالمعطی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۵ق.
  • الروض الانف: السهیلی (درگذشت ۵۸۱ق)، به کوشش عبدالرحمن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۲ق.
  • زاد المسیر: ابن الجوزی (درگذشت ۵۹۷ق)، به کوشش عبدالرزاق، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۲۲ق.
  • سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی (درگذشت ۹۴۲ق)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق.
  • السیرة الحلبیه: الحلبی (درگذشت ۱۰۴۴ق)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۰ق.
  • السیرة النبویه: ابن هشام (درگذشت ۸-۲۱۳ق)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، المکتبة العلمیه.
  • السیرة النبویه: ابن کثیر (درگذشت ۷۷۴ق)، به کوشش مصطفی عبدالواحد، بیروت، دار المعرفه، ۱۳۹۶ق.
  • شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار: النعمان المغربی (درگذشت ۳۶۳ق)، به کوشش جلالی، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۴ق.
  • شرح نهج البلاغه: ابن ابی‌الحدید (درگذشت ۶۵۶ق)، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق.
  • شواهد التنزیل: الحاکم الحسکانی (درگذشت ۵۰۶ق)، به کوشش محمودی، تهران، وزارت ارشاد، ۱۴۱۱ق.
  • الصحیح من سیرة النبی۹: جعفر مرتضی العاملی، بیروت، دار السیره، ۱۴۱۴ق.
  • الطبقات الکبری: ابن سعد (درگذشت ۲۳۰ق)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق.
  • عیون الاثر: ابن سید الناس (درگذشت ۷۳۴ق)، مؤسسة عزالدین، بیروت، ۱۴۰۶ق.
  • فتح الباری: ابن حجر العسقلانی (درگذشت ۸۵۲ق)، بیروت، دار المعرفه.
  • قصص الانبیاء: الراوندی (درگذشت ۵۷۳ق)، به کوشش عرفانیان، الهادی، ۱۴۱۸ق.
  • الکامل فی التاریخ: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (درگذشت ۶۳۰ق)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق.
  • کنز الفوائد: الکراجکی (درگذشت ۴۴۹ق)، قم، مکتبة المصطفوی، ۱۴۱۰ق.
  • لباب النقول: السیوطی (درگذشت ۹۱۱ق)، به کوشش احمد عبدالشافی، بیروت، دار الکتب العلمیه.
  • لسان العرب: ابن منظور (درگذشت ۷۱۱ق)، قم، ادب الحوزه، ۱۴۰۵ق.
  • مجمع البیان: الطبرسی (درگذشت ۵۴۸ق)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق.
  • المحبّر: ابن حبیب (درگذشت ۲۴۵ق)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده.
  • مدینه‌شناسی: سید محمد باقر نجفی، ۱۳۶۴ش.
  • المستدرک علی الصحیحین: الحاکم النیشابوری (درگذشت ۴۰۵ق)، به کوشش مرعشلی، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق.
  • المسترشد: الطبری الشیعی (درگذشت قرن۴)، به کوشش محمودی، تهران، کوشانپور، ۱۴۱۵ق.
  • المصنّف: ابن ابی‌شیبه (درگذشت ۲۳۵ق)، به کوشش سعید محمد، دار الفکر، ۱۴۰۹ق.
  • المصنّف: عبدالرزاق الصنعانی (درگذشت ۲۱۱ق)، به کوشش حبیب الرحمن، المجلس العلمی.
  • المعالم الاثیره: محمد محمد حسن شراب، بیروت، دار القلم، ۱۴۱۱ق.
  • المغازی: الواقدی (درگذشت ۲۰۷ق)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۹ق.
  • المنتظم: ابن الجوزی (درگذشت ۵۹۷ق)، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق.
  • المیزان: الطباطبایی (درگذشت ۱۴۰۲ق)، بیروت، اعلمی، ۱۳۹۳ق.
  • النهایه: ابن اثیر مبارک بن محمد الجزری (درگذشت ۶۰۶ق)، به کوشش محمود محمد و طاهر احمد، قم، اسماعیلیان، ۱۳۶۷ش.
  • وفاء الوفاء: السمهودی (درگذشت ۹۱۱ق)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۲۰۰۶م.